آئين دوستى

آئين دوستى0%

آئين دوستى نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

آئين دوستى

نویسنده: غلامرضا بهرامى
گروه:

مشاهدات: 7152
دانلود: 2358

توضیحات:

آئين دوستى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 37 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7152 / دانلود: 2358
اندازه اندازه اندازه
آئين دوستى

آئين دوستى

نویسنده:
فارسی

دوستان هم شفاعت میكنند

اينك پس از آگاهی از ارزش دوستان شايسته و آنان كه محبت و علاقهشان به خاطر خدا و برای خداست؛ آيا میتوان نعمتی بهتر از اين سراغ گرفت كه انسان در اين جهان مادّی چنين يارانی داشته باشد؟ يارانی كه نخبگان زمين و شفاعت كنندگان قيامت اند و هركس سعادتِ رفاقت و ارادت با آنان را داشته باشد ره توشه سعادت را با خود برداشته است زيرا اينان مؤمنان و تقواپيشگان واقعی در اين جهان هستند و در سرای آخرت نيز جزء شفاعت كنندگان امت اند. شايد به همين خاطر باشد كه علی عليه‌السلام فرمود:

عَلَيْكُمْ بِالإِخْوانِ فإِنَّهُمْ عُدَّه فِی الدُّنْيا وَ‌ الْآخِرَه. (٣٤)

بر شما باد به انتخاب برادران و دوستان شايسته زيرا آنها بهترين توشه اند در دنيا و آخرت.

علامه بزرگوار طباطبائی ـ قدس سرّه ـ صاحب تفسير الميزان در ذيل آيه:

« فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ ». (٣٥)

روايتی را نقل میكند بدين قرار:

جابربن عبدالله گويد، شنيدم از پيامبر گرامی اسلام كه فرمود: بعضی از بهشتيان میگويند چه بر سر دوست ما آمد (در حالیكه دوستانشان در جهنم هستند)؟ خداوند تبارك و تعالی برای اينكه قلب اين مؤمن را شاد كند، فرمان میدهد كه دوستش را از دوزخ خارج كنند و به بهشت بفرستند. اينجاست كه باقیماندگان در دوزخ میگويند: (نه شفاعتگرانی داريم، و نه دوست نزديكی). (٣٦)

آری، تنها دوستان مؤمن اند كه در اين جهان انس و محبت آنان جان آدمی را مشعوف میكند و چون از ايمان مستحكم برخوردار و مقرب درگاه حق اند میتوانند در آن جهان افرادی را كه به واسطه برخی لغزشها در دوزخ هستند نجات دهند و شفاعت كنند و آن محبوب حقيقی نيز شفاعت ايشان را بپذيرد. البته روشن است كه نه شفاعت بدون معيار و ملاك است و نه تقاضا درباره دوستان بیحساب و به گزاف، بلكه میبايست نوعی پيوند و ارتباط معنوی در ميان شفاعت كننده و شفاعت شونده باشد تا اين هدف تحقق پيدا كند.

خلاصه بخش

«دوستی» عبارت است از محبت و علاقه و ارتباط روحی و معاشرت بين افراد به طوری كه براساس آن بتوانند نيازهای فردی و اجتماعی دنيوی و اخروی خود را تأمين كنند.

دوستی بر دو نوع است: حقيقی و مجازی. دوستی حقيقی همان انس و عشق و محبت به خداوند تبارك و تعالی و اهل بيت معصومين عليهما‌السلام است.

دوستیهای مجازی ـ در شكل صحيح آن ـ دوستیهايی است كه افراد بتوانند با همدلی و همكاری و علاقه به يكديگر سعادت دنيا و آخرت را كسب و موفقيت های روزافزون را نصيب آنان سازد.

اگر انتخاب دوست صرفاً از روی احساسات و عواطف صورت گيرد، اطمينان بخش نخواهد بود.

انتخاب دوست ممكن است انگيزه های مختلفی داشته باشد امّا در اين ميان تنها دوستیهای مبتنی بر معيارها و ملاك های صحيح قابل اعتنا است و آن دوستيهايی است كه با انگيزه الهی شكل میگيرند.

با توجه به اين اجتماعی بودن انسان و نقش دوست در زندگی او، انتخاب دوست به عنوان يك نياز روحی و جسمی ضرورت دارد.

دوستیهای صحيح و ناصحيح ريشه بسياری از سعادتها و يا گمراهيها بوده است.

انتخاب دوست

پس از آنكه ماهيتِ دوستی و نقش دوست در زندگی بيان شد، نوبت آن است كه ببينيم چگونه بايد دوستان را انتخاب كنيم؟ آن طور كه پيداست معمولاً برای دوستی و ارتباط، نيازی به تشويق نيست يعنی هر انسانی كه جسم و جان سالمی داشته باشد ـ خصوصاً قشر جوان ـ خود به خود به سمتِ رفاقت و انس و دوستی كشيده میشود و با ميل و علاقه درهای دوستی را به روی خود میگشايد. امّا همواره اين سؤال در درون هر شخص به صورت ناخودآگاه وجوددارد كه چگونه انتخاب كنم؟ دوست من چگونه آدمی بايد باشد؟

افراد با انگيزه های متفاوت فكری و براساس سلايق مختلف، گام در وادی دوستی میگذارند و دوست خود را انتخاب میكنند. امّا در اين ميان بیشك نقش هدايت و رهبری پدران، مادران، آموزگاران، مراكز تربيتی و ايجاد انگيزه های صحيح و منطقی از سوی آنان میتواند تأثير بسزايی در گزينش داشته باشد. امّا به راستی اين گزينش كه نقش حياتی در راستای شخصيت فردی و اجتماعی انسان دارد چگونه بايد باشد. در اين بخش با بيان واضح تر شرايط انتخابِ دوست، خواهيم ديد كه دوستان شايسته و لايق كدام اند و حقوق دوستی چيست و چه عواملی باعث تقويت دوستی میشود.

سؤال اساسی در ارتباط با انتخاب دوست، چگونگی «دوست يابی» است. قطعاً شما نيز علاقه منديد بدانيد كه يك دوست شايسته چه ويژگیهايی بايد داشته باشد تا با آگاهی كامل از آنها دوستانی را در زندگی برگزينيد.

١ - ايمان و پارسايی

ايمان و پارسايی از ويژگيهای مهم يك دوست است زيرا يك انسان موحّد كه دين را با جان و وجود پذيرفته و به وجود بهشت و جهنم عميقاً باور دارد و از زوال دنيا و بقای جهان آخرت نيز آگاه است، به خوبی میداند تنها از راه عبوديت و بندگی است كه میتواند سعادت دو جهان را كسب نمايد. حال چگونه ممكن است چنين كسی، دوستانی داشته باشد كه اعتقادی به دين ـ در فكر ـ و نشانی از بندگی خدا ـ در عمل ـ نداشته باشند؟ آيا در فراز و نشيب زندگی اين جهان كه حاصل انديشه و كردار ما در آن، سرنوشت ابدی ما را در آن جهان رقم میزند، میتوان كسی را به رفاقت برگزيد كه غير از دنيازدگی و هواپرستی چيز ديگری در شخصيت او نقش نداشته باشد؟

روشن است كه انسان خردمند بويژه يك فرد مسلمان به حكم قرآن و عترت و عقل هرگز اين گونه اشخاص را برای دوستی انتخاب نمیكند بلكه برای رشد و ترقی نفس خود دوستانی را انتخاب مینمايد كه در حدّ امكان از ايمان و پارسايی بالايی برخوردار باشند. زيرا او به يقين میداند كه نتيجه دنياپرستی و بیدينی و بیاعتقادی به ماوراء طبيعت آن است كه نهال لرزانی به نام دوستی براساس منافع دنيوی شكل گيرد در حالی كه اين نوع از دوستی نه تنها پايدار نخواهد ماند بلكه ثمره و بهره مناسبی نيز برای شخص به همراه نخواهد داشت و چه بسا ميوه های تلخ و شومی نيز برای صاحب آن به بار آورد.

قرآن شريف در اين رابطه آيات گوناگونی دارد كه در ضمن آنها، مردم و مؤمنان را از برقرار كردن پيوند دوستی و مودت با كافران و مشركان و منافقان بر حذر میدارد.

«لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاه وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِيرُ». (٣٧)

افراد با ايمان نبايد به جای مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هركس چنين كند هيچ رابطه ای با خدا ندارد.

در اين آيه خداوند تبارك و تعالی مؤمنان را از دوستی با كافران به شدّت نهی میكند. زيرا اين دوستيها عمدتاً‌ جز به خاطر كسب قدرت و ثروت صورت نمیگيرد. واضح است كه همه اينها در دست خداست؛ پس چه سود از دوستی با كسانی كه خود نيز در كسب آن امور محتاج ديگران هستند. در واقع قرآن در اينجا يك درس مهم سياسی اجتماعی به مسلمانان میدهد و آن اين است كه هرگز بيگانگان را به عنوان دوست و حامی خود نپذيريد. تاريخچه استعمار گويای آن است كه ظالمان استعمارگر هميشه در لباس دوستی و دلسوزی و اظهار محبت ظاهر شده و در نهايت بر آن جامعه تاخته و هرچه بود به يغما برده اند.

داستان حاطب بن ابیتلعبه

حاطب در مكه مسلمان شد و به مدينه آمد. در حالی كه عيالش در مكه مانده بود. ازسوی ديگر كفار قريش از آن بيم داشتند كه لشكر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوی آنان بتازد، پس نزد عيال حاطب رفته و از او خواستند تا نامه ای به حاطب بنويسد و در آن از شوهرش جويا شود كه آيا حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصميم به جنگيدن با مردم مكّه دارد يا نه؟

خانواده حاطب نامه ای به او نوشتند و مطلب را با او درميان گذاشتند و از او خواستند كه وضعيت را برای آنان شرح دهد. حاطب در پاسخ نوشت: آری رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين قصدی دارد. وی نامه را به دست زنی به نام صفيّه داد. او نامه را در گيسوان خود پنهان كرد و به راه افتاد.

رسول خدا اميرالمؤمنين علی عليه‌السلام و زبير بن عوّام را به سراغ آن زن فرستاد. اين دو تن نيز خود را به او رساندند. اميرالمؤمنين عليه‌السلام پرسيد: نامه كجاست؟ صفيّه گفت: نزد من چيزی نيست. او را تفتيش كردند و چيزی نيافتند. زبير گفت كه چيزی نيافتيم، پس برگرديم.

علی عليه‌السلام فرمود: به خدا سوگند كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما دروغ نگفته و جبرئيل هم به آن جناب دروغ نگفته و پيامبر به جبرئيل دروغ نبسته و جبرئيل هم به خدا دروغ نمیبندد؛ پس نامه را درآور وگرنه جزای عمل خويش را خواهی ديد! صفيّه گفت از من دور شويد تا نامه را درآورم. آنگاه نامه را از لای گيسوانش درآورد.

اميرالمؤمنين عليه‌السلام نامه را گرفت و نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد. رسول خدا از حاطب پرسيد: اين چه كاری است؟

حاطب عرض كرد: يا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خدا سوگند اين كا را از روی نفاق نكردم و چيزی تغيير و تبديل ندادم و من شهادت میدهم به اينكه جز خدا معبودی نيست و اينكه تو رسول بر حقّ اويی، ليكن اهل و عيال من از مكه نوشتند كه قريش با ما خوشرفتاری میكند. من نيز در حقيقت میخواستم حسن معاشرت آنان را با خدمتی تلافی كرده باشم. بعد از اين ماجرا خدای متعال اين آيه را فرستاد:

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ » . (٣٨)

ای اهل ايمان! دشمن من و خودتان را هرگز به دوستی برنگزينيد.

گرچه شأن نزول اين آيه مربوط به اين حادثه تاريخی است امّا معنی و مفهوم آن به هيچ وجه اختصاص به اين شخص ندارد بلكه به عنوان يك قانون كلی و اجتماعی برای هميشه مطرح و پا برجاست. همان گونه كه اين مطلب از آيات ديگر قرآن هم استفاده میشود؛ مثلاً اين آيه: «آنان كه ايمان به خدا و رسول ندارند را به عنوان دوست نگيريد و دوستی با آنان خطری است بس عظيم». (٣٩)

در بسياری از روايات هم به خطر اين دوستیها اشاره شده است. امام صادق عليه‌السلام میفرمايد: هركس را ديديد كه دوستی و دشمنی اش به خاطر دين نبود، بدانيد كه او دين ندارد. (٤٠) آن حضرت در جای ديگر فرموده است: از مستحكم ترين دستاويزهای ايمان آن است كه به خاطر خدا و در راه دوستی او دوست بداری و به خاطر خدا دشمن بداری.

در مقابل اين نوع رفاقتها كه به شدت نهی شده است، رفاقت و دوستی با اهل ايمان و تقوی است. اينجاست كه صحنه بالاترين موفقيت های صاحبان خرد و انديشه است؛ آنان كه دانسته و توانسته اند از عالم گسترده دنيا نخبگانی را گلچين كنند.

روايات زيادی در تشويق و توصيه به اين گونه از دوستی و دوست گزينی آمده كه علاوه بر بيان اهميت آن، مردم را ترغيب میكند تا پيوسته با اهل ايمان طرح دوستی و رفاقتی بريزند.

قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

اَلْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْض. (٤١)

افراد با ايمان نسبت به يكديگر همانند اجزای يك ساختمان هستند كه هرجزئی از آن جزء ديگر را محكم نگاه میدارد.

همچنين آن حضرت ضمن اينكه مؤمنان را همچون يك روح میداند (٤٢) ، در وصف دوستان مؤمن میفرمايد:

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِی تَوادِّهِم وَ تَراحُمِهِمْ كَمَثلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكی بَعْضُهُ تَداعی سائِرَهُ بِالسَّهَرِ وَ الحِمی. (٤٣)

مَثَل افراد با ايمان در دوستی و نيكی با يكديگر همچون اعضای يك پيكر است كه چون بعضی از آن رنجور شود و به درد آيد، اعضای ديگر را قرار و آرامش نخواهد بود.

از كجا بفهميم كه شخص با ايمان است؟

راه تشخيص ايمان واقعی در افراد خيلی مشكل نيست. بررسی عملكرد افراد، گويای ايمان آنها است. اثر ايمان در گفتار و كردار و رفتار هر مؤمنی نمودار است. صدق، امانتداری، وفای به عهد، حُسنِ خلق، تقيّد به واجبات، پرهيز از محرمات همگی از شاخصه های ايمان است كه میتوان با آزمودن ديگران پی به وجود اين صفات در ايشان برد.

عن ابی عبدالله عليه‌السلام

إِنَّ اللهَ وَضَعَ الإيمانَ عَلی سَبْعَه أسْهُم عَلَی الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْيَقينِ وَ الرِّضا وَ الْوَفاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَيْنَ النّاس. (٤٤)

همانا خداوند ايمان را بر هفت سهم نهاده است: نيكی، راستی، يقين، رضا، وفا، علم و حلم؛ سپس آن را بين مردم قسمت كرده است.

قال علی عليه‌السلام

عَلامَه الإِيمانِ أنْ تُوثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَی الْكِذْبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ ألّا يَكُونَ فی حَديثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ وَ أنْ تَتَّقِی اللهَ فی حَديثِ غَيْرِك . (٤٥)

نشانه ايمان آن است كه راستگويی را در جايی كه به زيان تست بر دروغ در جايی كه به نفع تست مقدّم داری و در سخنت چيزی زياده از عملت نباشد و در هنگام سخن گفتن درباره ديگران تقوا را پيشه خود كنی.

بنابراين ايمان نشانه هايی دارد كه در افراد بروز میكند و با شناخت آن علامت ها میتوان دريافت كه ايمانِ شخص موردنظر تا چه اندازه است.

٢ - عقل

عقل نيرويی است كه انسان به وسيله آن، حقايق عالم را درك میكند. امام صادق عليه‌السلام در تعريف عقل میفرمايد:

اَلْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنان. (٤٦)

عقل چيزی است كه به وسيله آن خدا پرستش میشود و بهشت به دست میآيد.

مرحوم علامه طباطبائی هم در تفسير الميزان در تبيين معنای عقل چنين میگويد: عقل نيرويی است كه به وسيله آن انسان به حق و حقيقت شناخت پيدا میكند . (٤٧) عقل چراغ هدايت و سرمايه بینظير درونی است كه اختصاص به انسان دارد و خداوند تبارك و تعالی آن را به بشر عنايت فرموده تا به كمك آن، امور و حقايق عالم را به درستی درك كند و آن گونه تدبير و انديشه نمايد كه او را به سر منزل سعادت برساند.

شخصيت و ارزش هر فرد به ميزانی است كه از عقل بهره مند است. در قرآن و روايات، عقل بسيار ستوده شده است تا آنجا كه به فرموده اولين امام معصوم

لا غِنی كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْل . (٤٨)

هيچ ثروتی چون خرد و هيچ فقری چون نادانی نيست.

عقل معيار سنجش خوب و بد است. اصولاً ثواب و عقاب الهی كه در آخرت به انسان تعلق میگيرد بر پايه معيار عقل و در ارتباطِ موجود ميان دين و عقل قرار دارد. مثلاً قرآن از زبان اهل جهنم میگويد: «اهل آتش به نگهبانان جهنم گويند اگر ما گوش شنوا داشتيم و از عقل خويش استفاده میكرديم از اهل آتش نبوديم». (٤٩)

بداند شناسـنده نيك و بد

كه چيزی نباشد ورای خرد

خرد جانفروز و خرد دلگشای

خرد دستگير و خرد رهنمای

خرد دور دارد ز كبر و منی

خرد ره نمايد سوی روشنی

خرد باز دارد ز ناخوبْ كار

خرد راه جويد سوی كردگار

اگر پير باشد كسی ور جوان

خرد راه جويد سوی كردگار

از آنجا كه عقل، مشعل فروزان زندگی است و بهروزی و سعادت آدمی در سايه تدبير و انديشه است، دين مبين اسلام يكی از شرايط رفاقت و دوستی را مسئله عقل و خرد دانسته و تأكيد نموده كه با صاحبان عقل و انديشمندانِ باوفا همنشينی و معاشرت و دوستی داشته باشيد.

امام رضا عليه‌السلام میفرمايد:

عَلَيْكَ أنْ تَصْحَبَ ذَا الْعَقْلِ فَإِنْ لَمْ تَجْمِدْ بِكَرَمِهِ إِنْتَفِعْ بِعَقْلِهِ. (٥١)

سعی كن با انسان عاقل دوستی نمايی تا اگر از كرم و بخشش آن نتوانی استفاده كنی، از عقلش بهره ببری.

امام علی عليه‌السلام نيز میفرمايد:

صُحْبَه الْوَلِی اللَّبيبِ حَياه الرُّوح . (٥٢)

همنشينی با دوست دانا سببِ زنده بودن روح است.

رفيق لبيب و دوست دانا نعمت بزرگی است كه هركس آن را داراست بايد به پاس آن خدا را شكرگذار باشد و اوست كه میتواند با انديشه و خرد خود خدمات ارزشمندی را در طول زندگی به دوست خود بنمايد.

امّا رفيق ناشايست و دوست جاهل همچون زهری است كه وجودش هر لحظه جسم و جان را آزار میرساند. در روايات اسلامی به شدت از دوستی با رفقای جاهل و بیخرد نهی شده است.

از امام صادق عليه‌السلام روايت شده است كه:

مَنْ لَمْ يَجْتَنِبْ مُصاحَبَه الْأحْمَقِ يُوشِكُ أنْ يَتَخَلَّقَ بِأخْلاقِه . (٥٣)

كسی كه از رفاقت و همنشينی با احمق پرهيز نكند، تحت تأثير كارهای احمقانه وی واقع میشود و زود به اخلاق ناپسندش متخلّق میگردد.

در قابوسنامه آمده است: با بیخبردان هرگز دوستی نكن كه دوست بیخرد از دشمن با خرد بدتر بُوَد، دوست بیخرد با دوست از بدی آن كند كه صد دشمنِ با خرد با دشمن نكند. (٥٤)

صاحبان عقل با اعتماد بر قوه عاقله و فكر و انديشه صحيح نسبت به همه كارهای فردی و اجتماعی باتدبير حركت میكنند و در هر قضيه ای موفقيت ها و مشكلاتِ آن را در نظر میگيرند، بموقع و در جای خود با زيركی خاص و موقعيّت شناسی تصميمات صحيح را میگيرند. اين نوع افراد كه از بصيرت خاصّی برخوردار هستند قطعاً میتوانند راهگشای مشكلات زندگی و مشاور و همفكر و ياور ارزشمندی جهت ياران خود باشند. صاحبان عقل و خرد، رشته محبت و دوستی را از هم نمیپاشند و در سايه اين دوستیهاست كه بشر میتواند ارزشهای مادّی و معنوی و دنيوی و اخروی را كسب نمايد.

دو عاقل را نباشد كين و پيكار

نه دانايی ستيزد با سبكسار

اگر نادان به وحشت سخت گويد

خردمندش به نرمی دل بجويد

دو صاحبدل نگه دارند مويی

هميدون سركشی و آزرم‏ جويی

و گر بر هر دو جانب جاهلان اند

اگر زنجير باشد بگسلانند

موقعيت شناسی نشانه عقل آدمی است

روزی قنبر ـ خدمتگزار علی عليه‌السلام ـ به مجلس يكی از مردان متكبّر و تجاوزكار وارد شد. در محضر وی جمعی نشسته بودند، از آن جمله مرد كوته فكر و كم تشخيصی بود كه خود را از شيعيان ثابت قدم علی عليه‌السلام میدانست. وقتی قنبر به مجلس وارد شد آن شيعه موقع ناشناس به احترام قنبر و به پاس مقام شامخ حضرت علی عليه‌السلاماز جا برخاست و عملاً مقدم او را گرامی شمرد. مرد متكبر از اين كار خشمگين شد و به او گفت: آيا در محضر من برای ورود يك فرد خدمتگزار قيام میكنی؟ مرد موقع ناشناس به جای آنكه سكوت كند و بر جای خود بنشيند و به خشم تجاوزكار متكبّر پايان دهد، جواب داد: چرا به احترام قنبر قيام نكنم؟ او به قدری بزرگوار و شريف است كه فرشتگان بالهای خود را در راه وی میگسترانند و او روی بال ملائكه راه میرود.

اين اظهار دوستی نابجا و بیمورد، چنان مرد متكبّر را عصبی و ناراحت كرد كه از جای برخاست و قنبر را زد و به او ناسزا گفت و در عين حال او را تهديد كرد كه بايد اين ماجرا پنهان بماند و كسی از آن آگاه نشود.

طولی نكشيد كه آن شيعه موقع ناشناس و كوته فكر بر اثر مارگزيدگی بستری شد. علی عليه‌السلامبه عيادتش رفت و با استفاده از اين فرصت، به وی فرمود: اگر میخواهی خداوند تو را عافيت دهد، بايد متعهد شوی كه از اين به بعد نسبت به ما و دوستان ما اظهار علاقه و محبتِ بیمورد نكنی و در محضر دشمنان، موجبات زحمت و آزار ما و ياران ما را فراهم نياوری. (٥٥)

بديهی است كه اگر آن مرد موقعيت نشناس، شخص بصير و فهميده و عاقلی بود هيچ گاه دست به چنين عمل نسنجيده ای نمیزد. به همين دليل است كه دوستِ شخص نادان همواره در زحمت و ناراحتی است.

فلا تَصْحَبْ أخَا الجَهْلِ وَ إِيّاكَ وَ إِيّاهُ

فَكَمْ مِنْ جاهِلٍ إرْدی حَكيماً حينَ آخاهُ

يُقاسُ الْمَرْءُ بِالْمَرْءِ إذا ما هُوَ ماشاهُ

وَ لِلشَّيْيءِ علی الشَّيْيءِ مَقائيسُ وَ أشْباهُ

همان گونه كه هر چيز با مشابه خود مقايسه میشود، هر فرد نيز با دوستانش قابل مقايسه است. لذا از معاشرت با جاهل برحذر باش، چه بسا افراد عاقل كه بر اثر دوستی با جاهل به هلاكت افتادند.

٣ - حريص نبودن به دنيا

برخی به اشتباه چنين پنداشته اند كه دنيا به كلّی ناپسند و مذموم است. امّا نخست بايد ديد منظور از دنيا چيست و چه بخشی از آن پسنديده نيست و كدام قسمت آن مذموم است؟ و چرا؟

حقيقت امر اين است كه اگر منظور از دنيا، اين جهان مادّی و به اصطلاح همين سرای طبيعت است؛ به تأكيد بايد گفت دنيا به خودی خود نه تنها بد نيست بلكه به فرموده پيامبر گرامی اسلام دنيا مزرعه آخرت است . (٥٦) دنيا بستر خوبی برای تحصيل كمال و رسيدن انسان به مقامات بلند انسانيت است. يعنی آدمی با استفاده از نيروی «اختيار» با اتّكا به نيروی ايمان، مسير تكامل را طی میكند و میتواند دنيا و آخرتی آباد برای خود برگزيند.

بنابراين اگر مواهب و نعمت های دنيا وسيله ای برای رسيدن به ارزشهای والای انسانی و سعادت جاودان باشد، چنين دنيايی هرگز بد نيست بلكه پلی است برای رسيدن به اهداف بزرگ و والا.

امّا آنچه در مذمت دنيا آمده در واقع درباره دنيايی است بیهدف و بی نتيجه، و يا دنيايی كه خودش هدف آدمی قرار گيرد و به عبارت ديگر اينكه هدف غايی و نهايی او دنيا باشد و بس. اين دنيا و چنين نگاهی به دنيا مردود است.

لا خَيْرَ فی دُنْيا لا تَدَبُّرَ فيه . (٥٧)

دنيايی كه در آن فكر و انديشه نباشد و هدف والايی از آن تعقيب نشود، خيری در آن نيست.

قرآن كريم میفرمايد:

« وَ مَا الْحَياه الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ » . (٥٨)

مفهوم اين سخن قرآنی كه «زندگی دنيا متاع غرور است» آن است كه دنيا وسيله و ابزاری برای فريب كاری خود و ديگران میباشد. بديهی است اين حالت در مورد كسانی صادق است كه دنيا را هدف نهايی خود قرار دهند و به آن دل ببندند و آخرين درجه آرزویشان وصول به آن باشد و از همين رو حرص به دنيا داشته باشند. اين دنيا مذموم است زيرا طالبان آن بدون توجه به فنای اين جهان تمام همّ و غمّ خود را رسيدن به آن قرار میدهند.

از طرفی از آنجا كه دوستیهای شايسته به دنيا محدود نمیشود و ارزش و نتيجه نهايی دوستی برای مؤمنان در آخرت گرفته میشود لذا برادران مؤمن بايد دوستانی را برای خود انتخاب كنند كه حريص به دنيا نباشند.

روشن است كسانی كه حريص به دنيا باشند و بالاترين آرزویشان رسيدن به مطامع دنيوی باشد بالأخره در جايی كه ادامه دوستی با منافع دنيوی آنها منافات داشته باشد از دوستی دست برداشته و ما را رها میكنند. اينان در طلب دنيا حد و مرزی نمیشناسند؛ همان گونه كه در حديث شريف آمده است:

مَنْهُومانِ لا يَشْبَعانِ طالِبُ عِلْمٍ وَ طالِبُ دُني . (٥٩)

دو كس سيری ندارند: طالب علم، و طالب دنيا.

صاحب كتاب قابوسنامه گويد: از دوستی طامع دور باش كه دوستی او با تو، ‌به طمع باشد نه به حقيقت و با مردم كينه ور هرگز دوستی مدار كه دوستی، او را نشايد چون هميشه آزرده و كينه ور است و دوستی تو اندر دل وی محكم نباشد و بر وی اعتماد نبود . (٦٠)

بی اعتنايی به دنيا

بی توجهی به دنيا چه در قالبِ كسب مقامات و مراتب و درجات عاليه دنيا و چه در شكل ثروت اندوزی و رفاه طلبی و دوستی زر و زيور بستگی به مراتب ايمان هر شخصی دارد. يعنی به هر اندازه كه انسان از ايمان بالاتری برخوردار باشد نسبت به جاه و مقام دنيا و زراندوزی بیاعتناتر و دنيا در چشم او حقيرتر خواهد بود و تنها در حدّ وظيفه و انجام مسئوليت به آن میپردازد.

انسان مؤمن گرچه از نعمت های خدادادی و مواهب الهی كه از راه حلال به دست آمده باشد در حدّ ضرورت بهره برداری میكند و شكر آنها را نيز با استفاده درست از آنها به جا میآورد امّا همواره در نظر او، ماوراء طبيعت و كسب معارف دينی و خودشناسی بزرگتر و ارزشمندتر از آن است كه زخارف دنيا توجه وی را از آن منحرف و به سوی خود جلب كند. مولای عارفان علی بن ابيطالب عليه‌السلام خطاب به دنيا چنين میفرمايد: يا دُنْيا أبی تَعَرَّضْتِ أمْ إِلَی تَشَوَّقْتِ هَيْهاتَ هَيْهاتَ غُرّی غَيْری لاحانَ حينُكِ قَدْ أبَنْتُكِ ثَلاثاً عُمْرُكِ قَصيرٌ وَ خَيْرُكِ حَقيرٌ وَ خَطَرُكِ غَيْرُ كَبيرٍ آه آه مِنْ قِلَّه الزّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَه الطَّريق. (٦١)

ای دنيا! آيا خود را به من عرضه كرده ای؟ آيا به من روی آورده ای؟ علی كجا و دنيا كجا؟ برو غير مرا فريب ده، زمانت به سر نيايد! من تو را سه طلاق گفته ام. عمر تو كوتاه، خيرت ناچيز و مقامت كوچك است. ای وای از كمی توشه و دوری سفر و وحشت راه.