٦ - ادب
ادب، رفتاری است پسنديده كه عقل انجام آن را مورد ستايش قرار میدهد. ادب نشانه عقل آدمی و علامت شخصيت هر فرد است. انسان هر اندازه مؤدب تر باشد، از شخصيت بالاتری برخوردار است چرا كه گفته اند:
حُسْنُ الْأدَبِ زِينَه الْعَقْل.
ادب زينت عقل است.
مكتب انسان ساز اسلام به مسئله «ادب» اهميت فراوانی داده و رمز موفقيت هر فرد، خانواده و جامعه را در آن میداند.
امام علی
عليهالسلام
میفرمايد:
إِنَّ رَسُولَ اللهِ ادَّبَهُ اللهُ وَ هُوَ أدَّبَنی وَ أؤَدِّبُ الْمُؤمِنينَ وَ أورِثُ الْأدَبَ الْمُكَرَّمين.
خداوند پيامبرش را مؤدب گرداند و او هم مرا، و من هم مؤمنان را مؤدب خواهم ساخت و روش زندگی و ادب انسانهای پاك و مقرّب درگاه الهی را برای آنان به ارث خواهم گذاشت.
جامعه ای از سلامت اخلاقی و رشد و تعالی برخوردار است كه جامعه ای مؤدب باشد و بهترين و مطمئن ترين راه برای رسيدن به گوهر ادب، قرار گرفتن در سايه پيروی از احكام نورانی اسلام و رهنمودهای ائمه هدی
عليهماالسلام
است و در اين حديث شريف كه از اولين امام معصوم عليهالسلامبه ما رسيده است، آن حضرت يكی از وظايف خود را مؤدب ساختن مردم و جامعه دانسته است. جا دارد كه مسئولان، زمامداران امور و مراكز فرهنگی از اين پيام نورانی امام علی عليهالسلامدرس بگيرند و ترويج و اشاعه ادب الهی را در جامعه از وظايف اصلی خود بدانند و حرمت ادب را گرامی دارند كه پيامبر خدا فرمود حرمت ادب را رعايت كن و به آن وفادار باش.
از خدا خواهيم توفيق ادب
|
|
بیادب محروم ماند از لطف حق
|
با عنايت به آنچه در شرايط دوستان از عقل و ايمان و صداقت و... بيان كرديم. طبيعی است كه دوستان شايسته بايد از اخلاق حسنه و ادب بالايی برخوردار باشند. با رعايت ادب، محبت ميان دوستان افزايش يافته و به دنبال آثار مثبت فردی، اثرات ارزشمندی نيز از خود در جامعه برجای خواهد گذاشت.
مرحوم آيه الله بهاءالدينی در وصف ادب امام نسبت به دوستان چنين میگويد: امام خمينی در جلساتی كه با دوستانش داشت هميشه دوستانش را جلو میانداخت و خودش به دنبال آنها میآمد. ايشان به اين شيوه از دوستانش تجليل میكرد. از خصوصيات امام اين بود كه وقتی با شاگردانش جلسه داشت، مسئله شاگرد و استادی در كار نبود. ايشان با شاگردان نشست و برخاست میكرد. گاهی رياست جلسه با يكی از شاگردان خودش بود؛ بزرگی روح امام تا اين حد بود.
در اينجا يادآوری يك نكته ضروری است. متأسفانه يك انديشه غلط و خيال باطل در ميان گروه زيادی از افراد جامعه رواج دارد و آن اينكه آداب خرافی و دست و پاگير و تملّق گويیهای بیاساس و قيد و بندهای بیمورد را نشانه ادب میدانند. حال آنكه اينان سخت در اشتباه هستند و چه بسا كه در اين ارتباط ناخودآگاه به كجرويهايی هم كشيده میشوند؛ زيرا ادب همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم، رفتار پسنديده ای است كه مورد ستايش عقلا قرار گيرد. ادب در مقابل دوستان و جامعه عبارت از اعمال و رفتار و كردار و گفتار صحيح و پسنديده بر پايه اخلاق حسنه و احترام متقابل و خالی از هرگونه چاپلوسی و يا بدزبانی است. ادب در مقابل خدا و رسول و اهل بيت و يا پدر و مادر عبارت از اطاعت و فرمانبرداری همراه با احترام خاص خود است.
٧ - اخلاق نيكو
حسن خلق آن است كه فرد به اخلاق و صفات پسنديده انسانی و اسلامی مزيّن شده باشد و با خوی خوش، اخلاق نيكو و اعمال و كردار خود را تطبيق دهد و نحوه برخورد و روابط خود را با ديگران تنظيم كند. اهميت اين خصيصه به قدری است كه خداوند تبارك و تعالی پيامبرش را چنين توصيف كرده:
«وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِيمٍ»
.
ای پيامبر در حقيقت تو به خُلقی نيكو و عظيم آراسته ای.
از سوی ديگر آن حضرت نيز هدف از بعثت خود را اتمام مكارم اخلاقی معرفی فرموده است كه:
بُعِثْتُ لِأتَمِّمَ مَكارِمَ الْأخْلاق.
و ارزش بشر را به پنج چيز دانسته است: دين، عقل، حيا، حسن خلق و ادب.
اين مطلب به روشنی در همه جا هويدا است كه موفق ترين اعضای يك جامعه كسانی هستند كه از اخلاق نيكو برخوردارند. اينان هستند كه در قلوب جامعه جای دارند و میتوانند مؤثرترين افراد در جامعه باشند. اخلاق نيكو در تسكين دردها ـ چه دردهای جسمی و چه دردهای روانی ـ تأثيرگذار است تا آن حد كه میتواند معالجه بيماريها را تسريع كند. به همين لحاظ از شرايط لازم برای يك پرستار، داشتن خلق نيكوست. زيرا پرستار با خوش خلقی میتواند مؤثرتر از هر داروی ظاهری، آرامش را به روح بيمار تزريق كند.
يكی از ويژگیهای دوستان شايسته، داشتن اخلاق نيكو است. زيرا آنان كه پيمان رفاقت و انس و محبت با ديگران بسته و دست محبت يكديگر را برای يك دوستی پايدار فشرده اند، تنها با اخلاق نيكو و خوشرفتاری است كه میتوانند دوستیهايشان را حفظ و تقويت كنند.
من نديدم در جهانِ جست و جو
هيچ اهليّت به از خُلق نكو
راه نفوذ در دلها
مولای آزادگان جهان حضرت علی بن ابيطالب عليهالسلامفرمود: من در شگفتم از كسانی كه اشياء و بردگان را با مال خويش میخرند ولی افراد آزاده و اشخاص را نمیخرند. پرسيدند يا علی چگونه میشود آزادگان را خريد؟ فرمود: با نيكی و خوشرفتاری.
و پيامبر فرمود:
ألْقِ أخاكَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِط.
با گشاده رويی و اخلاق نيكو برادر مؤمنت را ملاقات كن.
حكما گفته اند: خوی نيك، راهی است روشن كه جز به ابتهاج آن منهاج به سر منزل شرف و سَروری نتوان رسيد و جز به سلوكْ آن رَخت از هاويه حيوانيت به دارالملك انسانيت نتوان كشيد.
هر كه در او سيرت نيكو بود
|
|
آدمی از آدميان او بود
|
نيكی مردم نه نكورويی است
|
|
خوی نكو مايه نيكويی است
|
آری در سايه اخلاق نيك و خوشرفتاری است كه میتوان در قلبها نفوذ كرد. خوش خلقی ضمن آنكه باعث پيشرفت امور و توفيق در كارهای شخصی و اجتماعی میشود، از مشقّتها و سختيهای موجود در جريان كار میكاهد، بازده تلاش جمعی افراد را میافزايد و بالأخره به كمك آن از عهده حلّ هر مشكلی برمیآيد.
جان تومسون میگويد: لحظه ای لبخند بزن، وقتی تو لبخند میزنی، شخص ديگری هم لبخند میزند و رفته رفته لبخند تو اشاعه پيدا میكند و همه مردم لبخند میزنند زيرا تو لبخند زده ای.
خُلق نكو وصف مسيحا بُوَد
روزی حضرت عيسی (عَلی نَبيِّنا وَ آلِهِ وَ عليه السلام) از راهی میگذشت. ابلهی به او برخورد و از آن حضرت با بیادبی سخنی پرسيد. آن حضرت جوابش را به نرمی و با روی خوش داد. آن شخص همچنان با سفاهت تمام عربده كشان حضرت عيسی را نفرين و ناسزا میگفت. امّا آن حضرت با گشاده رويی و ملاطفتْ جواب آن شخص را میداد. شخص ديگری از آنجا میگذشت؛ وقتی اين ماجرا را ديد، گفت: ای روح الله چرا زبونِ اين شخص شده ای؟ هرچند او قهر میكند تو لطف مینمايی و هر چند او جور و جفا دارد تو مهر میورزی!
عيسی
عليهالسلام
گفت: ای رفيق! از كوزه همان برون تراوَد كه در اوست. از او صفت ناملايم میزايد و از من همين صفت میآيد. من از او در غضب نمیشوم و او از من صاحب ادب و اخلاق نيكو میشود، من از او جاهل نمیشوم امّا او از خلق و خوی من عاقل میشود.
چون نشوم من ز وی افروخته
|
|
او شود از من ادب آموخته
|
من كه زِ دم مايه دِهِ جان شدم
|
|
اين صفتم داد خدا آن شدم
|
خلق نكو وصف مسيحا بود
|
|
خصلت بد مرگ مُفاجا بود
|
و اينجاست كه قدری به راز سخن زيبای اولين و بزرگوارترين مخلوق عالم يعنی حضرت محمدبن عبدالله خاتم النّبيين در جواب كسی كه از آن حضرت درخواست سفارش كرد، پی میبريم كه خطاب به آن شخص فرمود: پرهيزكاری پيشه كن و از خدای تعالی بترس در همه حال. گفت وصيت ديگری بفرما. آن حضرت فرمود: بداخلاق مباش و خود را از كج خلقی نگاه دار. باز عرض كرد وصيت ديگری هم بفرما. حضرت فرمود: در معاشرت با مردم خوش خلقی نمای.
اثر خوش خويی
گويند لقمان حكيم در آغاز، غلام شخص ثروتمند و نيك سيرتی بود. امّا اين شخص با وجود دارا بودن صفات نيك و پسنديده، به صفت ناپسند هم مبتلا بود و آن احساس عجز و ضعف شخصيت بود.
او در برابر كوچكترين پيش آمد، ناله سر میداد و از زمين و زمان شكايت میكرد. لقمان از زبونی و عجز او آزرده و دلگير بود ولی هرگز آن را اظهار نمیكرد. لقمان بيم آن داشت كه اگر دراين باره صريحاً با او گفتگو كند احساسات او بيشتر جريحه دار شود و نتيجه معكوس بگيرد. ازاين رو به دنبال فرصتی مناسب و محيطی مساعد میگشت. روزی يكی از دوستانش خربزه ای به عنوان هديه برای او فرستاد. ولی از آنجا كه وی فضائل اخلاقی و خصلتهای نيكی از لقمان ديده و خدماتی از او مشاهده كرده بود و تحت تأثير شخصيت لقمان قرار داشت؛ آن ميوه نورس را از خود دريغ داشت و به لقمان ايثار كرد. سپس دستور داد كاردی آوردند و با دست خود خربزه را بريد و با اصرار، لقمان را به خوردن آن دعوت و وادار نمود.
لقمان هم با روی گشاده و اظهار تشكر و سپاس آن را پذيرفت و خربزه را خورد تا آنكه يك قطعه از آن بيش نماند. مرد ثروتمند آن تكه آخر را برداشت و قدری از آن را بريد و به دهن گذاشت. ناگهان از شدت تلخی آن فرياد برآورد و با لحنی آميخته با تعجّب گفت: لقمان! خربزه ای به اين تلخی را چگونه باچهره ای گشاده ميل كردی؟ بعلاوه چرا از تلخی آن چيزی نگفتی؟ لقمان دريافت كه هنگام اصلاح او فرا رسيده و نبايد فرصت را از دست دهد. از اين رو با نهايت ادب اظهار داشت من ناگواری و تلخی اين ميوه را به خوبی احساس میكردم و از خوردن آن رنج میبردم. ولی چون سالها میگذرد و من از دست تو لقمه های شيرين و گوارا فراوان گرفته ام و از نعمتهای تو برخوردار بوده ام؛ اكنون شايسته نديدم كه با گرفتن يك لقمه تلخ شكوه آغاز نمايم و از احساس تلخی آن چهره پر چين كنم و لب به شكايت بگشايم. در اينجا بود كه او از شنيدن سخنان لقمان به ضعف روحی و زبونی و عجز خود پی برد و در برابر عظمت روح و شخصيت والای لقمان بیاختيار تواضع كرد و از آن روز به اصلاح خويش و رفع عيوب و نواقص اخلاقی خود همّت گماشت.
شك نيست اگر لقمان به جای آن سخنان، انگشت روی عيبهای آن مرد مینهاد يا سرزنش و ملامتش میكرد و شخصيت او را به باد انتقاد میگرفت هرگز چنين نتيجه ای نمیگرفت. به اين ترتيب او نه تنها به اصلاح آن مرد موفق نمیشد بلكه با جريحه دار كردن احساسات او چه بسا ضربه روحی ديگری بر او وارد میكرد ضمن اينكه محبوبيت نفوذ كلام خويش را هم نزد او از دست میداد. اين است اثر روانی يك عمل و اخلاق نيكو كه هم قدرت خودسازی دارد و هم میتواند ديگران را هدايت كند. لذا پيامبر گرامی اسلام فرمود:
أكْثَرُ ما يَدْخُلُ الْجَنَّه بِتَقْوَی اللهِ وَ حُسْنِ الْخُلْق.
بيشترين اهل بهشت پرهيزكاران و صاحبانِ اخلاق نيكو هستند.