اما دخترم فاطمه

اما دخترم فاطمه0%

اما دخترم فاطمه نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

اما دخترم فاطمه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ب. ام نرجس
گروه: مشاهدات: 9030
دانلود: 3155

توضیحات:

اما دخترم فاطمه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 98 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9030 / دانلود: 3155
اندازه اندازه اندازه
اما دخترم فاطمه

اما دخترم فاطمه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

اما دخترم فاطمه

مناقب و مصائب حضرت زهراعليها‌السلام از زبان پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نويسنده : ب. ام نرجس

پيشگفتار

ليلةالقدر

مناقب سيدة النساء از لسان سيد الأنبياء گلاب از گل است، و فضائل دختر از پدر شنيدن «من فى البيت ادرى بما فى البيت » است. فاطمهعليها‌السلام را كسى بهتر از همه معرفى مى كند كه او در دامانش نشو و نما يافته و متخلّق به اخلاق اوست و همانگونه كه او مى خواسته بوده، تا جائى كه درباره اش «ام ابيها» و «فداها ابوها» فرموده است.

هزار و چهار صد و سى سال است كه مديحه سرائى و بيان جلالت فاطمهعليها‌السلام انسيه حوراء زهراى ملكوتى از ناحيه ى خداوند متعال و فرشتگان آغاز گرديده، و نه از همان روز كه هزاران سال قبل از خلقت و ولادت جسمانى اش ذكر فضائل او زبانزد اهل آسمانهاست.

اكنون گوش بر سخن پيامبر رحمت دوخته ايم كه مظهر بلند رحمت الهى را به ما محبين فاطمه اش معرفى مى كند.

سر بر آستان در نيم سوخته اش- همانجا كه قتلگاه محسن عزيز است- گذاشته ام تا با دست مجروح از اين بى دست و پا دستگيرى كند، تا در روز رستاخيز در كنار خدمتگزارانش بايستد.

يادآور مى شوم كه مناقب و فضائل فاطمهعليها‌السلام از لسان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اگر چه در كتب عامه نيز بسيار است ولى غالبا فضائلى را نقل كرده اند كه محتواى بلندى ندارد، و چون اكثر آن روايات از عايشه و امثال اوست مى بينيم به خاطر حقد و حسدى كه به فاطمهعليها‌السلام و مادرش خديجهعليها‌السلام و اميرالمؤمنينعليه‌السلام داشته، رواياتى است كه فضائل بلند و مقامات و منزلت معنوى در بر ندارد.

در اين مجموعه سعى شده روايات اصيل شيعه از نظر سند و متن و محتوى نقل شود. البته چند حديث نيز از عامه به مناسبت از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آورده شده است.

حسن اتفاق اينكه شروع اين مجموعه در ايام ولادت امام رضاعليه‌السلام و اتمام آن در ايام شهادت آنحضرت در حرم ملكوتيش انجام گرفت. و لله الحمد و لموالينا المنه، و على بنت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ منا التحيه والسلام.

مشهد مقدس، آخر صفر ١٤٢١، بهار ١٣٧٩

ب. ام نرجس

مناقب فاطمه از زبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

مناقب فاطمه قبل از اين عالم از زبان پيامبر

خلقت نورانى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و اهل بيت گرامى اش دورانى است كه هيچ بشرى آن را نديده و فقط آن انوار پاك هستند كه بايد از آن زمان خبر دهند. اينك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ برگزيده هايى از آن عالم نورانى براى ما بيان مى فرمايد.

تاجدار فردوس

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: آنگاه كه خداوند آدم و حوا را آفريد، آنان در بهشت به خود باليدند. آدم به حوا گفت: خداوند خلقى زيباتر از ما نيافريده است.

خدا به جبرئيل وحى نمود: دو بنده ام (آدم و حوّا) را به فردوس اعلى ببر. وقتى وارد فردوس شدند، به دخترى بر روى تختى از

تخت هاى بهشت نظر كردند كه تاجى از نور بر سر و دو گوشواره از نور در گوش داشت، و بهشت از نور چهره اش روشن بود.

آدم گفت: حبيبم جبرئيل، اين دختر كه بهشت از زيبائى چهره اش روشن شده كيست؟! جبرئيل گفت: اين فاطمه دختر محمد پيامبر از فرزندان توست كه در آخرالزمان است. آدم گفت: اين تاجى كه بر سر دارد چيست؟ جبرئيل گفت: شوهرش على بن ابى طالب است. آدم پرسيد: اين دو گوشواره كه در گوش دارد چيست؟ جبرئيل گفت: دو فرزندش حسن و حسين است. آدم گفت: حبيبم جبرئيل، آيا آنان پيش از من خلق شده اند؟ جبرئيل گفت: آنان در علم پوشيده ى خدا موجود بودند، چهار هزار سال قبل از آنكه تو آفريده شوى.

(كشف الغمه: ج ١ ص ٤٥٦ از كتاب الآل ابن خالويه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ .)

سبب آفرينش

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد: خداوند تبارك و تعالى چنين فرمود: اى احمد، اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم، و اگر على نبود تو را نمى آفريدم، و اگر فاطمه نبود هيچيك از شما را نمى آفريدم.

(جنه العاصمه: ص ٤٩ از كتاب كشف اللئالى ابن عرندس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ .)

معلّم تقديس

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: خداوند عزوجل من و على و فاطمه و حسن و حسين را از يك نور آفريد، و بعد اين نور را فشرد و شيعيان ما از آن بوجود آمدند. بعد ما تسبيح گفتيم و آنان نيز تسبيح گفتند، و ما تقديس كرديم و آنان نيز تقديس كردند، و ما تهليل گفتيم و آنان نيز تهليل گفتند، و ما تمجيد كرديم و آنان نيز تمجيد كردند، و ما خدا را به وحدانيت ياد كرديم و آنان نيز توحيد خدا گفتند.

سپس خداوند آسمانها و زمين و ملائكه را آفريد. ملائكه صد سال درنگ نمودند در حاليكه نه تسبيح و نه تقديس مى دانستند. آنگاه كه ما تسبيح كرديم و شيعيان ما تسبيح كردند فرشتگان نيز تسبيح كردند، و همينطور بقيه ى ذكرها را از ما تقليد كردند.

ما موحّد بويم آنگاه كه موحّدى نبود. پس همانطور كه خداوند ما و شيعيان ما را اختصاص داده سزاوار است بر خدا كه ما را و شيعيان ما را به اعلى علييّن پيش ببرد. خداوند ما و شيعيان ما را قبل از آنكه اچسام باشيم برگزيده است. خدا ما را خوانده و ما او را اجابت كرده ايم، و خدا ما و شيعيان ما را آمرزيد قبل از آن كه ما از خدا طلب آمرزش كنيم.

(الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراءعليها‌السلام : ج ١ المطاف الثانى ح ٢٤، از كشف الغمه والمحتضر و جامع الاخبار.)

منصوره ى آسمان

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: نور فاطمه قبل از خلقت زمين و آسمان آفريده شده است. بعضى از مردم عرض كردند: يا نبى الله، پس او انسيه نيست؟ فرمود: فاطمه حوراء انسيه است.

گفتند: يا نبى الله، چگونه او حوراء انسيه است؟ فرمود: خداوند عزوجل او را قبل از خلقت آدم از نور خود آفريد آنگاه كه ارواح بودند. وقتى خداوند عزوجل آدم را آفريد، نور او بر آدم عرضه شد.

گفتند: يا نبى الله، فاطمه كجا بود؟ فرمود: زير ساق عرش در حقّه اى بود. گفتند: يا نبى الله، طعام او چه بود؟ فرمود: تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد.

و قتى خداوند عزوجل آدم را آفريد، و مرا از صلب او خارج كرد، و خواست فاطمه را از صلب من خارج كند، او را در بهشت در سيبى قرار داد، و جبرئيل آن سيب را براى من آورد و گفت: السلام عليك و رحمه الله و بركاته يا محمد. گفتم: و عليك السلام و رحمه الله. حبيبم جبرئيل گفت: يا محمد، پروردگارت سلام مى رساند.

گفتم: سلام از اوست و به سوى او باز مى گردد. گفت: يا محمد، اين سيبى است از بهشت كه خداوند عزوجل به تو اهدا كرده است. آن را گرفتم و به سينه ام چسبانيدم. گفت: يا محمد، خداى عزوجل مى فرمايد: آن را ميل كن.

من آن را شكافتم، و نور تابانى ديدم و ترسيدم. گفت: يا محمد، چرا نمى خورى؟ بخور و نترس كه اين نور منصوره در آسمان و فاطمه در زمين است. گفتم: حبيبم جبرئيل، براى چه در آسمان منصوره و در زمين فاطمه است؟

گفت: در زمين فاطمه نامگذارى شده براى آنكه شيعيانش از آتش جهنم جدا شده و دشمنانش از محبت او جدا شده اند. و در آسمان منصوره است بخاطر قول خداوند عزوجل كه: «آن روز مؤمنان به نصر و يارى خداوند خوشحال مى شوند كه هركس را بخواهد يارى مى كند»، يعنى نصر و يارى فاطمه براى دوستانش.

(الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراءعليها‌السلام : ج ١ المطاف الاول ح ١٣ از معانى الاخبار و تفسير برهان و نزهه الابرار و تراجم اعلام النساء والدمعه الساكبه.)

قنديل عرش

سلمان فارسى مى گويد: خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مسجد نشسته بودم. عباس بن عبدالمطلب وارد شد و سلام كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ جواب سلام داد و خوش آمد گفت. عباس عرض كرد: يا رسول الله، چرا خداوند على بن ابى طالبعليه‌السلام را بر اهل بيت برترى داده با اينكه اصل ما يكى است؟ حضرت فرمود: عمو جان به تو خبر مى دهم.

هنگامى كه خداوند من و على را آفريد، آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و لوح و قلم نبود. آنگاه كه خداوند ابتداى خلقت مرا اراده كرد كلمه اى گفت كه آن كلمه نور شد. بعد كلمه ى ديگرى گفت و آن كلمه روح شد و بين نور و روح ممزوج شد و آن دو به اعتدال رسيدند. بعد خداوند من و على را از آن دو آفريد.

سپس از نور من نور عرش را جدا كرد و من برتر از عرش هستم. سپس از نور على نور آسمانها را جدا كرد و على برتر از آسمانها است. سپس از نور حسن نور خورشيد را و از نور حسين نور ماه را جدا كرد، و حسن و حسين برتر از خورشيد و ماه هستند.

فرشتگان خداى تعالى را تسبيح مى كردند و در تسبيحشان مى گفتند: «سبوح قدوس! از نورهائى كه در پيشگاه خداوند چقدر گرامى هستند»!

و قتى خداوند تعالى خواست فرشتگان را امتحان كند ابرى از ظلمت بر آنان فرستاد كه فرشتگان اول آن را از آخرش و آخر آن را از اولش تشخيص نمى دادند. فرشتگان به خدا عرض كردند: خداى ما و سيد ما، از روزى كه ما را آفريدى مثل اين تاريكى نديديم. به حق اين انوار از تو درخواست مى كنيم اين ظلمت را از ما بردارى. خداوند عزوجل فرمود: قسم به عزت و جلالم اين كار را خواهم كرد.

آنگاه نور فاطمه زهراعليها‌السلام را مانند قنديل آفريد، و از گوشه ى عرش آويخت. با آن نور آسمانهاى هفتگانه و زمينه اى هفتگانه نورانى شد و براى همين فاطمهعليها‌السلام به زهرا نامگذارى شد.

فرشتگان خدا را تسبيح و تقديس مى كردند. خدا فرمود: قسم به عزت و جلالم، ثواب تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت براى دوستان اين بانو و پدرش و همسرش و فرزندانش قرار مى دهم.

سلمان مى گويد: عباس از خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بيرون آمد و على بن ابى طالبعليه‌السلام را ديد و او را به سينه چسبانيد و ميان ديدگانش را بوسيد و گفت: پدرم فداى عترت مصطفى، اهل بيتى كه چقدر در پيشگاه خداوند تعالى گرامى هستند.

( بحار الانوار: ج ٤٣ ص ١٧ ح ١٦ از ارشاد القلوب.)

نور ولايت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: هنگامى كه خداى عزوجل بهشت را آفريد، آن را از نور عرش آفريد. سپس از آن نور گرفت و ثلث آن نور به من و ثلث آن به فاطمه و ثلث آن به على و اهلبيتش رسيد. به هر كس از اين نور رسيد بر ولايت آل احمد هدايت شد، و به هر كس نرسيد از ولايت آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گمراه شد.

(الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراعليها‌السلام : ج ١ المطاف الثالث ح ١١ از خصال و روضه الواعظين و مناقب ابن شهر آشوب.)

مناقب فاطمه در اين عالم از زبان پيامبر

در دنيا فضائل و مناقب بسيارى از ساحت مقدس حضرت صديقه ى طاهرهعليها‌السلام به ظهور رسيده كه اكثر آنها در حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بوقوع پيوسته است. اينك از لسان مبارك آنحضرت آنچه در حضورش واقع شده مى شنويم.

شميم بهشتى

عايشه مى گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را مى ديدم كه فاطمهعليها‌السلام را مى بوسيد. عرض كردم: يا رسول الله: ديدم كارى انجام مى دادى كه قبلا انجام نمى دادى؟

فرمود: اى حميراء، آن شب كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم و در كنار درختى از درختان بهشت ايستادم كه درختى زيباتر از آن و برگ هايش سفيدتر و ميوه اش گواراتر از آن در بهشت نديدم. ميوه اى از ميوه هاى آن چيدم و خوردم و آن در صلب من نطفه شد، هنگامى كه بر زمين آمدم خديجه به فاطمه حامله شد. من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى كنم.

اى حميرا، فاطمه همانند زنان آدميان نيست، و او عادت زنان ندارد آنطور كه زنان دارند.

(مجمع الزوائد و منبع الفوائد هيثمى: ج ٩ ص ٢٠٢.)

گفتگو در رحم

روزى از روزها حضرت خديجهعليها‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ خواست تا به بعضى از ميوه هاى بهشت دارالسلام نظر كند. جبرئيل دو سيب خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آورد و گفت: يا محمد، خدائى كه براى هر چيز قدر و اندازه قرار داده به تو مى گويد: يكى از اين سيب ها را تو ميل كن، و ديگرى را به خديجه بده تا ميل كند. من از شما دو نفر فاطمه زهرا را مى آفرينم.

آنچه جبرئيل امين دستور داده بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ انجام داد. وقتى كفار از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ خواستند كه شكافتن ماه را به آنان نشان دهد، در حاليكه حمل فاطمه براى خديجه ظاهر شده بود. خديجه از اين سخن كفار ناراحت شد و گفت: نااميد باد كسى كه محمد را تكذيب كند. او بهترين رسول و نبى است.

در اين حال فاطمهعليها‌السلام از شكم خديجهعليها‌السلام صدا زد: مادر جان، محزون و ناراحت نباش و هراس مكن كه خداوند همراه پدرم است.

(فاطمه الزهراءعليها‌السلام بهجه قلب المصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ : ص ٤٥، از روض الفائق.)

رطب بهشت

عايشه خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شد ديد آن حضرت فاطمهعليها‌السلام را مى بوسد. عايشه گفت: يا رسول الله، آيا او را دوست دارى؟ فرمود: بدان قسم بخدا، اگر محبت مرا نسبت به او مى دانستى! محبتت به او زياد مى شد.

شب معراج كه مرا به آسمان چهارم بردند، جبرئيل اذان و ميكائيل اقامه گفت. سپس به من گفته شد: يا محمد نزديك شو. گفتم: من جلو بيفتم در حالى كه تو در حضور من هستى، اى جبرئيل؟ گفت: بلى، خداوند عزوجل پيامبران مرسلش را بر ملائكه ى مقربينش فضيلت داده است. من جلو افتادم، و براى اهل آسمان چهارم نماز خواندم.

بعد به طرف راستم توجه كردم، و ابراهيم را در باغى از باغ هاى بهشت ديدم كه گروهى از فرشتگان در آن جمع بودند.

بعد به آسمان پنجم و از آن به آسمان ششم رفتم مرا صدا زدند: يا محمد، پدرت ابراهيم پدر نيكويى است و برادرت على برادر نيكويى است. و قتى به حجابها رسيدم، جبرئيل دست مرا گرفت و داخل بهشت برد. به درختى از نور رسيدم كه در پاى آن درخت دو فرشته به زينت و زيور آراسته بودند. گفتم: حبيبم جبرئيل، اين درخت براى كيست؟ گفت: براى برادرت على بن ابى طالبعليه‌السلام و اين دو فرشته براى او زينت و زيور كرده اند.

سپس جلو رفتم و رطبى از كره نرم تر و از مشك خوشبوتر و از عسل شيرين تر ديدم. رطبى برداشتم و خوردم و آن خرما در صلب من نطفه شد. وقتى به زمين آمدم خديجه به فاطمه حامله شد. پس فاطمه حوراء انسيه است. وقتى من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى كنم.

(الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراءعليها‌السلام : ج ٢ المطاف الاول ح ٨ از علل الشرائع و دلائل الامامه.)

فاطمه ناميدم

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه مى فرمود: من فاطمه را فاطمه ناميدم، زيرا خداوند او را و كسانى از ذريه اش را كه خدا را با توحيد ملاقات كنند، و به آنچه من آوردم ايمان دارند از آتش جهنم جدا كرده است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: من دخترم را فاطمه نام گذاشته ام بخاطر آنكه خداوند عزوجل او و كسانى كه او را دوست دارند از آتش جهنم جدا كرده است.

(امالى شيخ طوسى: ج ٢ ص ١٨٣.)

بتول است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: فاطمه را بتول ناميدم زيرا او به حيض و نفاس مبتلا نمى شود. و فرمود: فاطمه بتول نامگذارى شد براى آنكه هر شب بتول بود، و معنايش آنست كه هر شب بكر مى شد. مريم را بتول ناميدند براى آنكه عيسىعليه‌السلام را بكر بدنيا آورد.

از عبدالله بن حسن از مادرش از جده اش روايت شده كه بخاطر انقطاع او به درگاه خدا به بتول لقب داده شده است.

(عوالم العلوم: ج ١١/ ١ ص ٧٩ از ينابيع الموده قندوزى.)

على همتاى فاطمه

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را در مسئله ى ازدواج فاطمهعليها‌السلام سرزنش مى كردند. حضرت هم فرمود: اگر خداوند على بن ابى طالبعليه‌السلام را نمى آفريد براى فاطمهعليها‌السلام كفوى نبود.

(بحار الانوار: ج ٤٣ ص ١٠٦ ح ٢٢ از مناقب ابن شهر آشوب.)

طوبى از مهر فاطمه

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: ام ايمن خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد شد در حاليكه در گوشه ى چادرش چيزى بود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او گفت: اى ام ايمن، آنچه همراهت آورده اى چيست؟ عرض كرد: فلان دختر را شوهر دادند و بر سرش نثار (نثار نُقل يا پول و يا هر چيز ديگرى است كه در عروسى بر سر عروس مى پاشند و حاضرين آن را جمع آورى مى كنند.) ريختند، و من از نثار او برداشتم.

بعد ام ايمن گريه كرد و گفت: يا رسول الله، فاطمه را تزويج كردى و چيزى براى او نثار نكردى. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: اى ام ايمن، چرا درست نمى گوئى؟! وقتى خداوند تبارك و تعالى فاطمهعليها‌السلام را به علىعليه‌السلام تزويج كرد، امر كرد تا درختان بهشت از زينت ها و زيورها و ياقوت و در و زمرد و استبرقشان نثار كردند. آنقدر از آن برداشتند كه كسى قدر آنرا نمى داند و خداوند طوبى را در مهر فاطمه بخشيد و آن را در منزل على قرار داد.

(بحار الانوار: ج ٤٣ ص ٩٨ ح ١٠ از امالى صدوق.)

خصم فاطمه

فاطمهعليها‌السلام به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كرد: مرا به مهريه ى كم تزويج كردى. حضرت به او فرمود: من تو را تزويج نكردم بلكه خداوند تو را در آسمان تزويج نمود، و يك پنجم دنيا را مهريه ى تو قرار داد تا مادامى كه آسمانها و زمين هست.

(بحار الانوار: ج ٤٣ ص ١٤٤ ح ٤٤ از كافى.)

همچين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به علىعليه‌السلام فرمود: يا على، خداوند عزوجل فاطمه را به تو تزويج كرد، و زمين را مهريه اش قرار داد. هر كس با دشمنى تو روى زمين راه رود، به حرام راه رفته است.

(بحار الانوار: ج ٤٣ ص ١٤٥ ح ٤٩، از مصباح الانوار و كتاب المحتضر.)

تزويج آسمانى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: من مثل شما بشرى هستم كه در ميان شما ازدواج مى كنم، و به شما تزويج مى كنم به جز فاطمه كه تزويج او از آسمان (از طرف خدا) نازل شده است.

همچنين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: ملكى نزد من آمد و گفت: يا رسول الله، خداوند تبارك و تعالى به تو سلام مى رساند و مى گويد: من فاطمهعليها‌السلام دخترت را در ملأ اعلى به على تزويج كردم. تو نيز در زمين او را به على تزويج كن.

(مقتل الحسينعليه‌السلام خوارزمى: ص ٨٠ فصل ٥.)

لباس وصله دار و سندس

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در شب عروسى و زفاف، براى فاطمهعليها‌السلام پيراهنى نو تهيه كرد در حاليكه يك پيراهن وصله دارى نيز در خانه داشت. سائلى بر در خانه آمد و گفت: من از خانه ى پيامبر پيراهن كهنه اى مى خواهم. حضرت خواست پيراهن وصله دار را به او بدهد كه اين آيه يادش آمد: «به نيكى نائل نمى شويد تا آنچه دوست داريد انفاق كنيد». اين بود كه پيراهن نو را به سائل داد.

عروسى كه نزديك شد جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد، خداوند به تو سلام مى رساند و امر كرده كه به فاطمه سلام برسانم و هديه اى براى او با من فرستاده از لباس هاى بهشتى كه از سندس سبز است.

هنگامى كه سلام را به فاطمهعليها‌السلام رسانيد و آن پيراهنى كه از بهشت آورده بود به او پوشانيد. اطراف فاطمهعليها‌السلام را پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با عبا و جبرئيل با بالهايش گرفت تا نور آن پيراهن بهشتى ديده ها را خيره نكند.

جبرئيل حله اى آورد كه قيمتش به ارزش همه ى دنيا بود. وقتى فاطمهعليها‌السلام آن را پوشيد زنان قريش از دين آن متحير شدند و گفتند: اين براى تو از كجا رسيده است!! فرمود: اين از طرف خداست.

(عوالم العلوم: ج ١١/ ١ ص ٢٣٠، ٢٣١ از نزهه المجالس.)

به على راضى هستم

سلمان مى گويد: كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ايستاده بودم و به دست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آب مى ريختم. در اين حال فاطمهعليها‌السلام وارد شد در حاليكه گريه مى كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دستش را كه آب از آن مى چكيد بر سر فاطمه گذاشت و گفت: خدا چشم تو را نگرياند، چرا گريه مى كنى اى حوريه؟ عرض كرد: بر جمعى از زنان قريش كه همه خضاب كرده بودند عبور كردم. وقتى مرا ديدند، از من و پسر عمويم بدگوئى كردند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: از آنان چه شنيدى؟ عرض كرد: گفتند: بر محمد سخت است كه دخترش را به فقير قريش و كم ثروت ترين آنان تزويج كرده است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: قسم بخدا دخترم، من تو را تزويج نكردم بلكه خدا تو را به علىعليه‌السلام تزويج كرد، و شروع آن از طرف خدا بود، و قصه آن چنان است كه ابوبكر و عمر به خواستگارى تو آمدند. من در اين موقع كار تو را به خدا واگذار كردم و از پاسخ به مردم خوددارى كردم.

روز جمعه نماز صبح را خوانده بودم كه صداى بال ملائكه و همهمه ى آنان را شنيدم. بعد حبيبم جبرئيل را با هفتاد صف از فرشتگان كه بر سرشان تاج و در گوششان گوشواره و در بازوانشان بازوبند بود ديدم.

گفتم: برادرم جبرئيل، اين سر و صدا از آسمان چيست؟ جبرئيل گفت: يا محمد، خداوند عزوجل توجهى به زمين كرد و از مردان على را و از زنان فاطمه را اختيار نمود، و فاطمه را به على تزويج كرد.

فاطمهعليها‌السلام سرش را بلند كرد و تبسم نمود، بعد از آنكه گريه كرده بود. سپس گفت: به آنچه خدا و رسولش راضى است راضى شدم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: يا فاطمه، آيا درباره ى ميل و رغبت به علىعليه‌السلام بيشتر بگويم؟ عرض كرد: بلى. فرمود: هيچ سواره اى گرامى تر از ما چهار نفر بر خدا وارد نمى شود: برادرم صالح كه بر ناقه ى خود سوار است، و عمويم حمزه كه سوار بر ناقه ى غضبا و من بر براق و همسر تو على بن ابى طالب بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار است.

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: آن ناقه را براى من توصيف كن كه از چه چيزى آفريده شده؟ فرمود: ناقه اى است كه از نور خداى عزوجل آفريده شده. دو طرف آن پوشيده با ديباج است. آن ناقه زرد رنگ و سرش سرخ، حدقه ى چشمانش سياه، پاهايش از طلا، افسارش از مرواريد تازه، چشمانش از ياقوت، شمكش از زبرجد سبز است. قبه و هودجى از مرواريد سفيد روى آن است كه باطنش از ظاهرش و ظاهرش از باطنش ديده مى شود و از بخشش خدا آفريده شده است. اين ناقه از ناقه هاى خداست كه هفتاد هزار ركن دارد. بين هر ركن هفتاد هزار فرشته است كه خدا را با تسبيحات گوناگون تسبيح مى كنند.

از كنار هر جمعى كه مى گذرد، مى گويند: اين بنده كيست؟ چقدر خداى عزوجل او را گرامى داشته؟ آيا او نبى مرسل يا ملك مقرب يا حامل عرش يا حامل كرسى است؟! در اين موقع منادى از وسط عرش ندا مى كند: اى مردم، اين نبى مرسل و ملك مقرب نيست. اين على بن ابى طالب است.

بعد يكى يكى جلو مى آيند و مى گويند: انا لله و انا اليه راجعون، به ما گفتند و ما تصديق نكرديم، و ما را نصيحت كردند و ما قبول نكرديم. آنان كه علىعليه‌السلام را دوست دارند به عروه الوثقى مى آويزند و در آخرت نجات پيدا مى كنند.

يا فاطمه، آيا براى ميل و رغبت به علىعليه‌السلام زيادتر بگويم؟ عرض كرد: پدر جان بيشتر بگو.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: على در پيشگاه خدا از هارون گرامى تر است، چون هارون موسىعليه‌السلام را به غضب آورد، و علىعليه‌السلام هرگز مرا به غضب نياورده و من هيچگاه به چهره ى على نگاه نكردم مگر آنكه غضبم از بين رفت.

يا فاطمه، آيا درباره ى ميل و رغبت به علىعليه‌السلام بيشتر بگويم؟ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: اى رسول خدا بيشتر بگو.

فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت: يا محمد، از طرف خداى سلام به على سلام برسان.

فاطمهعليها‌السلام برخاست و گفت: به خدا به پروردگارى و به تو پدر جان به پيامبرى و به پسر عمويم به شوهرى و ولايت راضى هستم.

(احقاق الحق: ج ٥ ص ١١٦ ج ١١٠ از در بحر المناقب.)

نيايش فاطمى

حضرت فاطمهعليها‌السلام مى فرمايد: از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه مى فرمود: در جمعه ساعتى هست كه هيچ مسلمانى آن ساعت را مراقبت نمى كند كه در آن از خدا خيرى مسئلت كند مگر آنكه به او عطا مى فرمايد. عرض كردم: يا رسول الله، آن كدام ساعت است؟ فرمود: وقتى نصف چشمه ى خورشيد به طرف غروب مايل شود.

فاطمهعليها‌السلام به خدمتكارش مى فرمود: جاى بلندى برو و آنگاه كه نصف چشمه ى خورشيد به غروب مايل شد به من خبر بده تا دعا كنم.

(دلائل الامامه: ص ٤.)

خانه دارى پر تلاش

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به مردى از بنى سعد گفت: آيا حديثى درباره ى خود و فاطمه برايت بگويم؟

او محبوب ترين شخص خانواده نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بود. آنقدر با مشك آب آورده بود كه بند مشك در سينه اش اثر گذاشته بود، و آنقدر با آسياب دستى آرد كرده بود كه دست هايش آبله دار شده بود، و آنقدر خانه را جارو كرده بود كه لباس هايش غبارآلود شده بود و به قدرى آتش زير ديگ روشن كرده بود كه لباس هايش تغيير كرده بود، و در اثر اينها آثار بسيار سختى بر او وارد شده بود.

من به او گفتم: اگر خدمت پدرت بروى و خدمتكارى از او درخواست كنى از زحمت و فشارى كه در اين كارها مى كشى تو را راحت و كفايت مى كند.

فاطمهعليها‌السلام خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و ديد در حضور حضرت جوانانى هستند. لذا حيا كرد چيزى بگويد و برگشت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دانست كه فاطمهعليها‌السلام براى حاجتى و كارى آمده است.

فردا صبح كه هنوز ما در رختخواب بوديم تشريف آورد و سلام كرد. ما به خاطر آنكه در رختخواب بوديم حيا كرديم و چيزى نگفتيم. دوباره سلام كرد و ما ساكت مانديم و چيزى نگفتيم. بار سوم سلام كرد. اين بار ترسيديم كه اگر جواب نگوئيم باز گردد، و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گاهى چنين مى كرد كه سه بار سلام مى كرد، و اگر پاسخى داده نمى شد برمى گشت.

گفتم: و عليك السلام يا رسول الله، داخل شو. فورا آمد و نزد سر ما نشست و فرمود: يا فاطمه، ديروز چه كار داشتى كه نزد محمد آمده بودى؟

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: براى آنكه مبادا اگر فاطمهعليها‌السلام جواب ندهد حضرت برخيزد و برود، من سرم را از زير لحاف بيرون آوردم و عرض كردم: يا رسول الله، به خدا قسم من به تو خبر مى دهم: فاطمه آنقدر با مشك آب آورده كه در سينه اش اثر گذاشت و به قدرى آسياب را چرخانده كه دستهايش آبله دارد شده، و به قدرى خانه را جارو كرده كه لباس هايش گردآلود شده، و بقدرى زير ديگ آتش روشن كرده كه رنگ لباس هايش سياه شده است. من به او گفتم: اگر نزد پدرت بروى و از او خدمتكارى بخواهى در اين كارها مشكلات تو را كفايت مى كند.

حضرت فرمود: آيا چيزى به شما بياموزم كه بهتر از خدمتكار است؟ وقتى كه به خوابگاه خود رفتى: سى و سه مرتبه سبحان الله و سى و سه مرتبه الحمد لله و سى و چهار مرتبه الله اكبر بگو.

فاطمهعليها‌السلام سر از رختخواب بيرون كرد و گفت: از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم! از خدا و رسولش راضى شدم!

(علل الشرائع: ج ٢ باب ٨٩ ح ١.)

حضرت زهراعليها‌السلام اين تسبيح را بعد از هر نماز ترك نكرد، و اين تسبيح به او نسبت داده شد.

(بحار الانوار: ج ٨٢ ص ٣٦٦ ح ٢٥ از دعائم.)

تسبيح حضرت فاطمهعليها‌السلام

فضائل تسبيح حضرت زهراعليها‌السلام بسيار است از جمله:

١. اگر چيزى بهتر از اين تسبيح بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آن را به فاطمهعليها‌السلام مى آموخت.

٢. تسبيح فاطمهعليها‌السلام هر روز بعد از نماز بهتر است از هزار ركعت نماز در روز.

٣. ما كودكانمان را به تسبيح حضرت زهراعليها‌السلام امر مى كنيم همانطور كه آنان را به نماز امر مى كنيم.

٤. عبادت با تسبيح حضرت زهراعليها‌السلام مانند لباس آراسته با زيورى در مقابل لباس بى زيور است.

٥. گوينده ى آن از بسيار ذكر كنندگان محسوب مى شود كه در قرآن مى فرمايد:( وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ ) . و مستحب است بعد از اتمام تسبيح «لا اله الا الله» و «استغفر الله» بگويد. شيخ بهائى مى گويد: بايد اول «الله اكبر»، بعد «الحمد لله»، بعد «سبحان الله» گفته شود.