برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)

برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)0%

برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)

نویسنده: آيت الله ناصر مكارم شيرازى
گروه:

مشاهدات: 7423
دانلود: 2757

توضیحات:

برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7423 / دانلود: 2757
اندازه اندازه اندازه
برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)

برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س)

نویسنده:
فارسی

برترين بانوى جهان‏

ارزش انسانها مسلماً يكسان نيست، بعضى از مقربترين فرشتگان الهى برترند، و بعضى از درنده‏ترين حيوانات پائين‏تر، و آنچه به اين انسان ارزش مى‏دهد بر اساس معرفى قرآن و اسلام همان «علم و ايمان و تقوى و ملكات فاضله انسانى» است.

با توجه به اين معيارها بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) برترين زنان جهان - در لسان پيامبر (ص) - معرفى شده است.

در روايات فراوانى كه در منابع معروف اهل سنت آمده تصريح شده است كه فاطمه زهرا (س) افضل زنان جهان بود، آن سخنى است كه پيغمبر اكرم‏ (ص) آنرا به تعبيرات مختلف بيان فرموده است:

١- در يك جا مى‏فرمايد:

«ان افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد و فاطمة بن محمد (ص) و مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم»:

«برترين زنان بهشت خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد (ص) و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم است» (همسر فرعون)

٢- در حديث ديگرى مى‏خوانيم پيغمبر اكرم‏ (ص) در بيمارى وفاتش هنگامى كه بيتابى فاطمه را مشاهده كرد، فرمود:

«يا فاطمة الاترضين ان تكونى سيدة نساء العالمين، و سيدة نساء هذه الامة، و سيدة نساء المؤمنين»؟:

«اى فاطمه! آيا راضى نيستى كه تو برترين بانوى زنان جهان، و بانوى زنان اين امت، و بانوى زنان با ايمان باشى؟

در اينجا افضليت براى فاطمه‏ (ع) به صورتى مطلق ذكر شده و نام هيچكس در كنار او مطرح نگرديده است.

٣- در حديث ديگرى نيز از همان حضرت‏ (ص) اين معنى به صورت مطلق آمده است، در آن هنگام كه فاطمه بيمار شده بود و پيامبر (ص) اين سخن را به جمعى از اصحاب گفت، آن‏ها پيشنهاد كردند كه از بانوى اسلام‏ (ع) عيادت كنند.

پيامبر برخاست و با جمعى از ياران به سوى خانه فاطمه‏ (ع) آمد، نخست از بيرون خانه صدا زد كه دخترم خودت را بپوشان، چون جمعى از ياران به عيادت تو مى‏آيند، و از آنجا لباس دخترش فاطمه‏ (ع) كافى نبود عباى خود را از پشت در به او داد!

پيامبر (ص) و ياران وارد شدند، و بعد از عيادت از خانه بيرون آمدند و رو به يكديگر كرده و از بيمارى فاطمه‏ (ع) اظهار تأسف مى‏كردند، پيغمبر اكرم‏ (ص) رو به آن‏ها كرد و فرمود: «اما انّها سيدة النساء يوم القيامة».

بدانيد او بانوى تمام زنان در قيامت است.

٤- در تعبير ديگرى كه در «صحيح بخارى» معروفترين منبع حديث اهل سنت - آمده از قول «عايشه» مى‏خوانيم:

روزى «فاطمه» (سلام اللّه عليها) نزد پيامبر (ص) آمد، راه رفتنش درست مانند راه رفتن او بود، پيغمبر اكرم‏ (ص) فرمود: خوش آمدى دخترم! سپس او را طرف راست و يا چپ خود نشاند، بعد رازى در گوش او گفت، و به دنبال آن فاطمه گريان شد.

من (عايشه) گفتم چرا گريه مى‏كنى؟ بار ديگر پيامبر (ص) راز ديگرى به او گفت، فاطمه‏ (س) خندان شد.

گفتم: من تا امروز شادى كه اينچنين با غم نزديك باشد نديده بودم، و از علت آن سؤال كردم.

فاطمه‏ (س) گفت: من سرّ رسول خدا را فاش نمى كنم، و اين مطلب ادامه داشت تا پيامبر (ص) از دنيا رفت، آنگاه سؤال كردم، گفت:

مرتبه اول پيامبر (ص) به من فرمود جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت، امسال دوبار عرضه داشت، و من فكر مى‏كنم فقط به اين دليل است كه اجل من نزديك شده، و تو اولين كسى خواهى بود كه به من ملحق مى‏شوى من هنگامى كه اين سخن را شنيدم گريه كردم.

سپس فرمود:

ام ترضين ان تكونى سيدة نساء اهل الجنة و نساء المؤمنين؟!:

«آيا تو راضى نمى شوى كه بانوى زنان اهل بهشت يا زنان با ايمان باشى»؟ هنگامى اين سخن را شنيدم شاد و خندان شدم.

از بررسى مجموع اين احاديث به خوبى روشن مى‏شود كه اگر در يكجا فاطمه‏ (س) يكى از چهار زن بزرگ جهان معرفى شده، هيچ منافاتى با اين معنى ندارد كه او از ميان آن چهار زن برترين آن‏ها است.

شاهد اين سخن علاوه بر آنچه از لابلاى احاديث گذشته استفاده مى‏شد حديث زير است:

٥- در كتاب «ذخائر العقبى» از ابن عباس از پيغمبر اكرم‏ (ص) چنين نقل شده است:

«اربع نسوة سيدات سادات عالمهن: مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد (ص) و افضلهن عالما فاطمة (ع) ».

«چهار زن بانوى بانوان جهان خود بودند: مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد (ص) و از همه آن‏ها برتر فاطمه‏ (س) بود.

تعبير به «افضليت» مسايل زيادى را در بردارد، و بيانگر مقام علمى و تقوى و ايثار و فداكارى و ساير ملكات فاضله است.

قرآن صريحا مى‏گويد: مريم با فرشتگان سخن مى‏گفت و آن‏ها نيز با او سخن مى‏گفتند (آل عمران / ٤٢و٤٣ و آيات آغاز سوره مريم)

و نيز مى‏گويد: براى مريم غذاى بهشتى در كنار محرابش حاضر مى‏شد (آل عمران آيه ٣٧) .

و نيز مى‏گويد: مريم «صديقه» بود (مائده/٧٥)

و مقامات ديگرى براى او، و زنان بزرگى مانند آسيه بيان مى‏كند، پيغمبر اكرم‏ (ص) نيز مقامات بزرگى براى خديجه بيان فرموده.

روايات فوق يعنى روايات افضليت فاطمه‏ (س) همه اين افتخارات و افزون بر آن را براى بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) اثبات مى‏كند.

بانوى بهشتى‏

نخستين سنگ بناى وجود انسان «نطفه» او است، چرا كه به هر حال نطفه است كه قسمت مهمى از ارزشهاى وجودى انسان را در بر مى‏دارد، و به همين دليل در روايات اسلامى دستورهاى زيادى وارد شده كه اين سنگ زير بنا درست نهاده شود.

هنگامى كه به تاريخ زندگى بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) مراجعه مى‏كنيم مى‏بينيم او در اين زمينه يك وضع استثنائى دارد كه در تاريخ شخصيتهاى بزرگ جهان اعم از مرد و زن بى نظير است.

بهتر است اين سخن را از زبان پيغمبر اكرم‏ (ص) بشنويم:

٦- ابن عباس مى‏گويد: پيغمبر اكرم‏ (ص) زياد فاطمه را مى‏بوسيد، روزى عايشه عرض كرد شما زياد فاطمه را مى‏بوسيد؟

رسول خدا (ص) فرمود: (اين دليلى دارد) در شب معراج هنگامى كه جبرئيل مرا وارد بهشت كرد، از تمام ميوه‏هاى بهشتى به من داد، و از عصاره آن‏ها نطفه فاطمه در رحم خديجه منعقد شد.

«فاذا اشتقت لتلك الثمار قبلت فاطمة، فاصبت من رائحتها جميع تلك الثمار التى اكلتها:

«هنگامى كه مشتاق آن ميوه‏هاى بهشتى مى‏شوم، فاطمه را مى‏بوسم، و از بوى او بوى تمام ميوه‏ها را كه در آن شب خوردم استشمام مى‏كنم»!!.

٧- اين درحالى است كه در بعضى از روايات تعبير به خصوص «سيب» بهشتى شده، چنانكه در همان كتاب «ذخائر العقبى» در حديثى از گروهى از اصحاب نقل شده كه پيغمبر (س) فرمود: «جبرئيل سيبى از بهشت براى من آورد و خوردم و نطفه فاطمه از آن منعقد شد»

٨- در حديث ديگرى اين ميوه «سفر جل» يعنى «به» معرفى شده است، چنانكه در «مستدرك الصحيحين» از «سعد بن مالك» از پيغمبر اكرم‏ (ص) اين معنى آمده است.

٩- باز در حديث ديگرى اين ميوه بهشتى به عنوان يك ميوه ناشناخته براى ما مردم دنيا، اما ميوه‏هاى بسيار زيبا و خشبو و جذاب، معرفى شده، چنانكه دانشمند معروف «سيوطى» در كتاب «در المنثور» از پيغمبر اكرم‏ (ص) نقل مى‏كند:

لما اسرى بى الى السمأ ادخلت الجنة فوقفت على شجرة من اشجار الجنة لم ارفى الجنة احسن منها و لا ابيض و رقا و لا اطيب ثمرة، فتناولت ثمرة من ثمرتها، فاكلتها فصارت نطفة فى صلبى، فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة، فحملت بفاطمة، فاذا انا اشتقت الى ريح الجنة شممت ريح فاطمة»:

«در شب معراج مرا وارد بهشت كردند، و در برابر درختى از درختان بهشتى ايستادم كه در تمام بهشت از آن زيباتر و برگهائى از برگهاى آن سفيدتر، و ميوه‏اى از ميوه آن خوشبوتر نديدم، يكى از ميوه‏هاى آن را برگرفتم، و تناول كردم، و نطفه‏اى در صلب من تشكيل شد و بعد از آنكه به زمين هبوط كردم و با خديجه همبستر شده نطفه فاطمه‏ (س) منعقد شد، لذا هنگامى كه اشتياق بوى بهشت پيدا مى‏كنم بوى فاطمه را استشمام مى‏كنم

در واقع همان حديث اول، مجموع اين احاديث را تفسير مى‏كند، چرا كه بر طبق آن، پيغمبر اكرم‏ (ص) از تمام ميوه‏هاى بهشتى تناول كرده، و نطفه فاطمه از عصاره همه آن‏ها تشكيل شده است، از اين گذشته عالم بهشت با جهانى كه ما در آن زندگى مى‏كنيم به قدرى تفاوت و فاصله دارد كه الفاظ ما قادر بر بيان حقايق آن نيست، و آنچه مى‏گوئيم اشارات مختصرى به آن‏ها است.

به هرحال يك بانوى بهشتى كه داراى خلق و خوى بهشتى است، بايد نطفه او را عصاره ميوه‏هاى بهشتى تشكيل دهد، و اين امتيازى است كه اين بانو بر همه زنان جهان دارد.

او يك زن بهشتى بود، خلق و خويش بهشتى، قلب و جانش بهشتى، رنگ و رويش بهشتى، گفتار و سخنانش بهشتى، خلاصه سر تا پا بهشت بود.

آيا در تمام تاريخ بشر كسى را مى‏توان يافت كه چنين سند افتخارى كه در اين روايات آمده در تاريخچه زندگانيش ثبت شده باشد؟

فاطمه محبوب‏ترين افراد نزد پيامبر (ص)

محبت و عشق، قوى‏ترين جاذبه در ميان دو موجود است.

در قانون معروف جاذبه كه بر عالم ماده حكومت مى‏كند مى‏خوانيم: «هر قد جرم اجسام زيادتر، و فاصله آن‏ها كمتر باشد جاذبه آن‏ها بيشتر است» اين قانون در جهان معنى و محبتهاى الهى نيز حاكم مى‏باشد، هر قدر شخصيتها والاتر و فاصله‏ها كمتر باشد اين محبت و عشق قويتر مى‏گردد!

با اين تفاوت كه در جهان ماده گاهى اختلاف و تضاد باعث جاذبه است (مانند جاذبه دو الكتريسيته مثبت و منفى) در حالى كه در جهان ارواح هر قدر سنخيت و شباهت بيشتر باشد اين جاذبه نيرومندتر است، و تضاد باعث دورى است.

با توجه به اين مقدمه كوتاه به سراغ احاديث مى‏رويم، ببينيم پيغمبر اكرم‏ (ص) تا چه حد به دخترش فاطمه‏ (س) اظهار علاقه مى‏كرد و او را دوست مى‏داشت؟:

١٠- در حديثى از زبان «عايشه» مى‏خوانيم كه مى‏گويد:

«ما رأيت احدا اشبه كلاما و حديثا من فاطمة برسول اللّه‏ (ص) و كانت اذا خلت عليه رحب بها، و قام اليها، فاخذ بيدها فقبّلها، و اجلسها فى مجلسه»:

«من هيچكس را در سخن گفتن از فاطمه شبيه‏تر به رسول خدا (ص) نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مى‏شد به او خوشآمد مى‏گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر مى‏خاست دست او را مى‏گرفت و مى‏بوسيد، و او را جاى خود مى‏نشاند»

١١- در حديث ديگرى آمده است كه گيسوان او را مى‏بوسيد.

(كان كثيراً ما يقبل عرف فاطمه)

١٢- در حديث ديگرى مى‏خوانيم: در بسيارى از اوقات دهانش را مى‏بوسيد.

(كان كثيرا ما يقبلها فى فمها)

١٣- خلاصه آنقدر اظهار محبت به دخترش فاطمه مى‏كرد كه گويا «عايشه» نارحت شد، و گفت: اى رسول خدا (ص) چرا وقتى فاطمه مى‏آيد اينقدر او را مى‏بوسى، و زبان خود را در دهان او مى‏گذارى، گوئى مى‏خواهى عسل به او بخورانى؟!

فرمود: بله، عايشه. هنگامى كه مرا به معراج بردند... سپس داستان ميوه بهشتى را نقل فرمود.

١٤- هر زمان پيغمبر اكرم‏ (ص) به سفر مى‏رفت آخرين كسى را كه خداحافظى مى‏كرد دخترش فاطمه‏ (س) بود و هنگامى كه از سفر باز مى‏گشت نخستين كسى را كه ديدار مى‏كرد زهراء (سلام اللّه عليها) بود چنانكه در «صحيح ابى داود» آمده است:

«كان رسول الله‏ (ص) اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهله فاطمه (عليهاالسلام) و اول من يدخل عليه اذا قدم فاطمة (عليهاالسلام) »

اين حديث را «احمد بن حنبل» در مسند خود نيز آورده است.

ولى مى‏دانيم محبت و مهربانى واقعى هميشه طرفينى است كه يك سر مهربانى هم درد سر است، و هم كم عمق و كم ارزش، و همانگونه كه گفتيم محبت و عشق حقيقى نشانه سنخيت است، و هنگامى كه سنخيت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.

لذا همانگونه كه در روايات اسلامى شدت علاقه پيغمبر اكرم‏ (ص) به فاطمه زهرا (س) منعكس است، شدت علاقه فاطمه زهرا (س) به آن حضرت‏ (ص) نيز به وضوح ديده مى‏شود، گواه اين سخن احاديث زير است.

١٥- در صحيح «مسلم» مى‏خوانيم: هنگامى كه پيامبر (ص) در مكه بود، يك روز در كنار خانه كعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهى از يارانش در گوشه‏اى نشسته بودند در حالى كه‏در روز قبل شترى در آنجا ذبح شده بود.

ابوجهل گفت: كداميك از شما حاضر است برود و بچه دان آلوده اين شتر را بردارد و هنگامى كه «محمد» در سجده است پشت شانه هايش بگذارد؟!

شقى‏ترين آن‏ها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامى كه پيغمبر (ص) سجده كرد پشت شانه‏هاى او افكند، و آن‏ها از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند...!

كسى اين ماجرا را به فاطمه‏ (س) خبر داد، و او در حالى كه دختر خردسالى بود آمد و آن را از شانه پدر برداشت و به كنارى افكند، رو به ابوجهل و يارانش كرد و به آن‏ها بدگوئى كرد و ملامت و سرزنش نمود.

هنگامى كه پيغمبر (ص) نماز را پايان داد آن‏ها را نفرين فرمود ولى آن‏ها باز هم خنديدند، پيامبر مخصوصا «ابوجهل» و «عتبه» و «شيبه» و «وليد» و «اميه» و «عقبه» را به نام مورد نفرين قرار داد (و همه آن‏ها در روز جنگ بدر به هلاكت رسيدند) .

آرى فاطمه زهرا (س) از همان كودكى مجموعه‏اى از «محبت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.

١٦- و نيز در همان كتاب ماجراى «غزوه احد» آمده است: «هنگامى كه پيشانى پيامبر (ص) و دندانهاى پيشين او شكست فاطمه (سلام اللّه عليها) به ميدان احد آمد خون را از صورت مبارك پدر شست، على (ع) با سپر آب مى‏آورد و فاطمه صورت پدر را شستشو مى‏داد، ولى خون پيوسته فزونتر مى‏شد، ناچار قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم قرار داد و خون ايستاد.

١٧- «ابو نعيم اصفهانى» در «حلية الاولياء» نقل مى‏كند كه پيغمبر اكرم‏ (ص) از يكى از غزوات باز مى‏گشت، به مسجد آمد و دو ركعت نماز خواند، و هميشه دوست داشت چنين برنامه‏اى را عمل كند، سپس به خانه فاطمه‏ (س) آمد، و قبل از ديدار با همسرانش با او ديدار كرد، فاطمه‏ (س) به استقبال پدر شتافت، و پيوسته صورت و چشمهاى پدر را مى‏بوسيد، و گريه مى‏كرد.

پيغمبر (ص) فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟

عرض كرد مى‏بينم رنگ و رويت دگرگون شده!

فرمود اى فاطمه (غم مخور) خداوند پدرت را به كارى مبعوث كرده كه هيچ خانه‏اى و خيمه‏اى در روى زمين باقى نخواهد ماند مگر اينكه عزت (اسلام) يا ذلت (شكست و خوارى) در آن وارد خواهد شد، و اين دعوت تا آنجا كه تاريكى شب پيش مى‏رود پيش خواهد رفت (و سياهيها را در هم خواهد شكست، و با وجود آن تحمل مشكلات آسان است) .

١٨- در ماجراى جنگ خندق نيز آمده است «هنگامى كه رسول خدا (ص) مشغول حفر حندق بود فاطمه‏ (س) قطعه نانى براى پيامبر (ص) آورد، و مى‏خواست در دهان پيغمبر بگذارد.

پيامبر فرمود: فاطمه جانم اين چيست؟ عرض كرد قرص نانى براى فرزندان پختم اين قطعه را براى شما آوردم.

فرمود: دخترم! بدان اين اولين طعامى است كه بعد از سه روز به پدرت مى‏رسد»

چه جاذبه نيرومندى اين پدر و فرزند را به هم پيوند مى‏داد؟

جاذبه‏اى كه در اعماق جانشان ريشه دوانده، محبتى كه از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقه‏اى كه روح پاك آن دو را در ملكوت اعلى با هم متحد ساخته است.

و چه افتخارى براى فاطمه زهرا (س) از اين برتر؟ افتخار و فضيلتى كه درباره هيچكس در تاريخ اسلام جز على بن ابيطالب (ع) ديده نمى شود.

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١ اين حديث رادر مستدرك الصحيحين ج ٢ ص ٤٩٧ آورده و سپس تصريح مى‏كند كه اسناد اين حديث صحيح است.

٢ اين حديث نيز در همان كتاب ج ٣ ص ١٥٦ نقل شده و باز تصريح مى‏كند كه سند آن صحيح است.

٣ «حلية الاوليا» جلد ٢ صفحه .١٤٢

٤ «صحيح بخارى» كتاب بدء الخلق.

٥ »ذخائر العقبى» - «سيوطى» نيز «در المنثور» اين حديث را ذيل آيه «و اذ قالت - الملائكه يا مريم...» (آل عمران /٤٢) آورده است.

٦. ذخائر العقبى ص .٣٦

٧ همان مدرك ص .٤٤

٨ مستدرك الصحيحين ج ٣ ص .١٥٦

٩ «سيوطى» در «در المنثور» در تفسير آيه «سبحان الذى اسرى بعبده» سوره اسراء- ١.

١٠ مستدرك الصحيحين ج ٣ ص .١٥٤

١١ كنز العمال ج ٧ ص .١١١

١٢ فيض الغدير ج ٥ ص .١٧٦

١٣ تاريخ بغداد ج ٥ ص .٨٧

١٤ صحيح ابى داود ج ٢٦ باب ما جاء فى الانتفاع بالعاج.

١٥ مسند احمد بن حنبل ج ٦ ص .٢٨٢

١٦ صحيح مسلم «كتاب الجهاد و السير» و صحيح بخارى «كتاب بدأ الخلق باب ما لقى النبى و اصحابه من المشركين».

١٧ صحيح مسلم «كتاب الجهاد و السير» و صحيح بخارى «كتاب بدأ الخلق» باب ما لقى النبى‏ (ص) و اصحابه من المشركين.

١٨ حليه الاولياء ج ٢ ص .٣٠

١٩ ذخائر العقبى ص .٤٧

مقام قرب فاطمه (عليهاالسلام) در پيشگاه خدا

مى‏دانيم بالاترين قرب «فنا» است.

«فنا» به معنى فراموش كردن همه چيز، و همه كس، و حتى فراموش كردن خويشتن در برابر خداوند.

يعنى انسان به مرحله‏اى برسد كه جهان هستى را جز سرابى نبيند، و عالم آفرينش را جز سايه‏اى كمرنگ مشاهده نكند.

همه جا خدا را ببيند، و همه جا در جستجوى او باشد.

خويشتن را پروانه وار در آتش شمع وجود او بسوزاند، و هستى خويش را در هستى او محو و نابود ببيند.

يكى از آثار رسيدن به اين مقام «تسليم مطلق» در برابر اراده او است، آنچه او مى‏خواهد، بخواهد، و آنچه او مى‏پسندد، بپسندد.

هم رضاى او رضاى خدا باشد، و هم رضاى خدا رضاى او.

و با در دست داشتن اين معيار به سراغ مقام عرفان بانوى اسلام، فاطمه زهرا (س) و قرب او در درگاه خدا مى‏رويم و اين حقيقت را از زبان پيامبر بزرگ اسلام‏ (ص) مى‏شنويم:

١٩- در كتابهاى متعدد معروفى از اهل سنت و در روايات متعدد و فراوانى آمده است كه پيغمبر به فاطمه زهرا (عليهاالسلام) فرمود:

«ان اللّه يغضب لغضبك و يرضى لرضاك».

خداوند به خاطر تو خشمگين مى‏شود و به خاطر رضاى تو راضى.

٢١- و نيز در همان كتاب در جاى ديگر مى‏خوانيم:

پيغمبر فرمود:

«فانما هى فاطمة بضعة منى يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها»:

«فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار مى‏دهد و آنچه او را به زحمت افكند مرا به زحمت مى‏افكند»

بديهى است علاقه پدر و فرزندى هرگز نمى تواند چنين پديده‏اى را توجيه كند، زيرا پيغمبر به عنوان «رسول اللّه» چيزى را اراده نمى كند جز آنچه خدا اراده كند و هماهنگى و رضاى فاطمه با خشنودى و رضاى خدا و پيامبر دليلى جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.

اين نكته شايان دقت است كه معمولا جمله «فاطمه بضعة منى» به معنى فاطمه پاره تن من است تفسير و ترجمه مى‏كنند، در حالى كه در اين جمله سخنى از تن در ميان نيست، بلكه مفهوم حديث اين است كه فاطمه‏ (س) پاره‏اى از وجود و هستى پيامبر (ص) است، هم از نظر جسمى و هم روحى، در خود روايات نيز شاهد بر اين معنى داريم كه به خواست خدا خواهد آمد.

زهد و ايثار فاطمه (س) ‏

با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوى آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان مى‏دهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگى شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت مى‏گيرد، روشن مى‏شود كه زهد و وارستگى پايه اصلى تقوى و پاكى و صلاح است.

ولى زهد به معنى ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگى از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگى و عدم اسارت در چنگال دنيا است.

زاهد كسى است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاى خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگى و شرف و ايمان در چشم پوشى از مال و جان زندگى بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.

و به گفته قرآن مجيد زاهد كسى است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.

«لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»

حديد ٢٣

با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم‏ (ص) در كتب ديگران مى‏رويم:

٢٣- «ابن حجر» و ديگران در روايتى از پيغمبر اكرم‏ (ص) نقل كرده‏اند: «او هنگامى كه از سفر باز مى‏گشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا (س) مى‏آمد، و مدتى نزد او مى‏ماند، ولى يكبار براى فاطمه زهرا (س) دو دست بند از نقره، و همچنين يك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند، و پرده‏اى در اطاق آويزان كرده بود.

هنگامى كه پيامبر (ص) وارد شد و اين منظره را ديد بيرون آمد، در حالى كه آثار غضب در چهره‏اش نمايان بود، به مسجد و بر منبر نشست.

فاطمه (سلام اللّه عليها) دانست كه ناخشنودى پيغمبر (ص) به خاطر همان مختصر زينت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.

هنگامى كه چشم پيامبر (ص) به آن افتاد سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها»: فاطمه آنچه را كه مى‏خواستم انجام داد، پدرش به فدايش باد.»

واضح است يك جفت دست بند نقره و گردن بند و گوشواره‏اى از نقره چندان بهائى ندارد، و از آن بى بهاتر پرده ساده‏اى است كه انسان بر در اطاق بياويزد، ولى پيغمبر اكرم‏ (ص) همين را دون شأن فاطمه مى‏شمرد، و افتخار و فضيليت او را در سجاياى انسانيش مى‏دانست.

فاطمه‏ (س) اين درس را از محضر پدر به خوبى آموخت، هم زرق و برق دنيا را ترك گفت و خود را از اسارت آن رهائى بخشيد، و هم آنچه را داشت در راه خدا و بندگان محروم صرف كرد.

در حديثى كه سابقا از «حلية الاولياء» (تحت شماره ٣) نقل كرديم، خوانديم كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) حتى پوشش كافى در خانه براى آمدن ميهمانهاى نامحرم نداشت كه پيغمبر اكرم‏ (ص) عباى خود را به او داد تا خود را بپوشاند و آماده براى آمدن ميهمانان جهت عيادت او در بيماريش گردد.

داستان جهيزيه فاطمه‏ (س) و مراسم شب زفاف او كه در نهايت سادگى برگزار شد دليل روشن ديگرى بر زهد و وارستگى كامل او است.

خدمات او در خانه على (ع) تا آنجا كه با يك دست گندم را براى پختن نان آسياب مى‏كرد، و با دست ديگرش طفلش را در آغوش مى‏گرفت، همه شاهد گوياى مقام زهد او است، گواه اين معنى حديث زير است.

٢٤- ابو نعيم اصفهانى در «حلية الاولياء» چنين نقل مى‏كند:

«لقد طحنت فاطمة بنت رسول اللّه‏ (ص) حتى مجلت يدها، و ربا، و اثر قطب الرحى فى يدها»:

«فاطمه دختر رسول خدا (ص) آنقدر با دست خود آسياب كرد كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاس در دستش نمايان گشت».

٢٥- در «مسند احمد» كه از معروفترين منابع اهل سنت است از «انس بن مالك» چنين نقل شده كه روزى «بلال» براى نماز صبح دير به خدمت پيغمبر (ص) آمد، رسول اللّه‏ (ص) فرمود: «چرا دير آمدى؟ عرض كرد: از كنار خانه فاطمه (عليهاالسلام) مى‏گذشتم در حالى كه با دست خود آسيا مى‏كرد، و كودكش گريان بود، گفتم اگر اجازه فرمائى من آسيا مى‏كنم و شما كودك را آرام كنيد، و اگر اجازه فرمائيد من كودك را آرام مى‏كنم و شما آسيا كنيد.

او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم (و من مشغول آسيا كردن شدم و او کودکش را آرام كرد) و اين امر باعث تأخيرم شد.

پيغمبر اكرم‏ (ص) فرمود: «فرحمتها رحمك اللّه»:

«تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردى خداوند تو را مشمول رحمت كند»!

فضائل اخلاقى بانوى اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پدرش پيغمبر اكرم‏ (ص) در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به ميدان احد، براى بستن زخمهاى پيغمبر اكرم‏ (ص) مطلبى است كه بر كسى پوشيده نيست، و در احاديث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.

او از لحظه تولد در مسير عبوديت و بندگى خدا بود و اين امر تا لحظه پايان عمرش ادامه داشت، حديث زير شاهد گوياى اين معنى است.

٢٦- در «ذخائر العقبى» در داستان تولد بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) و انعقاد نطفه او از ميوه بهشتى و آمدن زنان با شخصيت جهان همچون مريم و حوا به هنگام تولد او آمده است:

«فولدت فاطمة (عليهاالسلام) فوقعت حين وقعت على الارض ساجدة»:

«به اين گونه فاطمه متولد شد و در حين تولد براى خدا سجده كرد».

من از كار مردم مدينه كه زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشايندى براى دفن مى‏برند، و تنها پارچه‏اى بر او مى‏افكنند كه حجم بدن از پشت آن نمايان است ناخرسندم.

اسماء گفت: من در سرزمين حبشه چيزى ديده‏ام كه با آن جنازه مردگان را حمل مى‏كردند، سپس شاخه‏هائى از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصى در آورد كه پارچه‏اى را روى چوبهاى آن مى‏افكندند، و بدن را درون آن مى‏گذاردند، به گونه‏اى كه بدن پيدا نبود.

هنگامى كه فاطمه بانوى بزرگ اسلام‏ (س) آن رامشاهده كرد فرمود: «بسيار خوب و عالى است» (و هنگامى كه من از دنيا رفتم مرا با آن برداريد) ...

و در ذيل همين حديث آمده است: «هنگامى كه فاطمه‏ (س) چشمش به آن افتاد تبسم فرمود، و اين تنها تبسم او بعد از وفات پيغمبر اكرم‏ (ص) بود»!

مقام علمى فاطمه (س)

محبت اولياى خداوند نسبت به افراد يك محبت ساده نيست، حتماً از عواملى سرچشمه مى‏گيرد كه مهمترين آن‏ها علم و ايمان و تقوى است، علاقه فوق العاده پيامبر (ص) به دخترش فاطمه زهرا دليلى است بر وجود اين امتيازات بزرگ در اين بانوى نمونه جهان.

از اين گذشته وقتى او مى‏فرمايد: «فاطمه برترين زنان جهان» يا «برترين زنان بهشت» است، كه مدارك آن در بحثهاى گذشته بيان شد، اين خود دليل بر اين است كه او از نظر علمى نيز سر آمد همه زنان جهان بود.

وانگهى آيا فردى كه به مقامات والاى علم و دانش نرسيده است ممكن است رضاى او رضاى خدا، و غضب او غضب پرودرگار و پيغمبر باشد؟ كه در روايات پيشين به آن اشاره شده بود.

علاوه بر همه اينها روايات مهمى در منابع معروف اسلامى وارد شده است كه از مقام ارجمند علمى اين بانوى بزرگ پرده برمى دارد مانند احاديث زير:

٢٨- ابونعيم در حديثى از پيغمبر (ص) نقل مى‏كند كه روزى به يارانش كرد و فرمود:«ما خير للنساء؟»: «چه چيز براى زنان از همه بهتر است؟»

ياران ندانستند در جواب چه بگويند.

على (ع) ‏ به سوى فاطمه (س) ‏ آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد.

بانوى اسلام گفت: چرا نگفتى:

خير لهن ان لايرين الرجال و لايرونهن:

از همه بهتر اين است كه نه آن‏ها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آن‏ها را» (با آن‏ها جلسات خصوصى نداشته باشند) .

على (ع) ‏ بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم (ص) ‏ عرض كرد.

پيامبر فرمود:«من علمك هذا»: «چه كسى اين پاسخ را به تو آموخت»؟!

عرض كرد فاطمه (س) ‏.

فرمود: «انّها بضعة منى» «او پاره وجود من است».

اين حديث نشان مى‏دهد كه اميرمؤمنان على‏ (ع) با آن مقام عظيمى كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه علم پيغمبر اكرم (ص) بود گاهى از محضر همسرش فاطمه‏ (س) استفاده علمى مى‏كرد.

اين سخن پيغمبر (ص) كه بعد از بيان احاطه علمى فاطمه (س) ‏ مى‏گويد: «او پاره‏اى از وجود من است» بيانگر اين واقعيت است كه منظور از «بضعة» تنها پاره تن و جسم نيست، كه بسيارى در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اى از روح پيامبر (ص) و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوى از آن خورشيد و شعله‏اى از آن مشكات محسوب مى‏شود.

٢٩- در «مسند احمد» از «ام سلمه» (يا طبق روايتى ام سلمى) چنين آمده: «وقتى فاطمه (سلام اللّه عليها) بيمار شد همان بيمارى كه به وفاتش منتهى مى‏گشت، من از او پرستارى مى‏كردم، روزى حالتش را از همه روز بهتر ديدم، على (ع) به دنبال كارى رفته بود فاطمه‏ (س) به من فرمود: آبى بياور تا غسل كنم، آب آوردم و او غسل كرد، غسلى كه بهتر از آن نديده بودم، سپس فرمود: لباسهاى تازه‏اى براى من بياور، لباسها را آوردم، و به او دادم، و او پوشيد».

سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بيفكن، من اين كار را كردم، او دراز كشيد و رو به قبله كرد، و دستش را زير صورتش گذاشت، سپس فرمود: اى ام سلمه «ام سلمى» من الان از دنيا مى‏روم (و به ملكوت اعلى مى‏شتابم) در حالى كه پاك شده‏ام، كسى روى مرا نگشايد.

«اين سخن گفت و چشم از جهان پوشيد»!

اين حديث بخوبى نشان مى‏دهد كه فاطمه از لحظه مرگش آگاه و باخبر بوده، و بى آنكه نشانه‏هاى آن در او باشد، آماده رحلت از اين جهان گشت، و از آنجا كه هيچكس لحظه مرگ را جز به تعليم الهى نمى داند اين نشان مى‏دهد كه از سوى خدا به او الهام مى‏شد.

آرى، روح او با عالم غيب مربوط بود. و فرشتگان آسمان با او سخن مى‏گفتند.

بعلاوه مطابق روايات گذشته حتى او از مريم دختر عمران و مادر حضرت عيسى مسيح برتر بود، و همين امر كافى است، زيرا قرآن با صراحت مى‏گويد مريم با فرشتگان خدا سخن مى‏گفت (آيات متعددى در اين زمينه در سوره مريم و آل عمران وجود دارد) .

بنابراين فاطمه (س) ‏ دخت گرامى پيامبر اسلام (ص) به طريق اولى بايد بتواند با فرشتگان آسمان هم سخن شود.

--------------------------------------------

پى نوشت ها :

١ مستدرك الصحيحين ج ٣ ص ١٥٣- اين حديث را «ابى حجر در «الاصابة» و «ابن اثير» در «اسد الغابة» آورده‏اند.

٢ صحيح بخارى «كتاب النكاح» باب ذب الرجل عن ابنته - مضمون اين دو حديث در بسيارى از كتب معروف مانند «خصائص نسائى» «فيض الغدير»، «كنز العمال»، «مسند احمد»، «صحيح ابى داود» و «حلية الاوليا» آمده است.

٣ الصواعق المحرقة ص .١٠٩

٤ حليه الاوليا ج ٢ ص .٤١

٥ مسند احمد ج ٣ ص .١٥٠

٦ دخائر العقبى ص .٤٤

٧ ذخائر العقبى ص .٥٤

٨ حلية الاولياء ج ٢ ج .٤٠

٩ «مسند احمد» بن حنبل ج ٦ ص ٤٦١ اين حديث را «ابن اثير» در (اسد الغابة) و جمعى ديگر از كتب خود آورده‏اند.

١٠ البته دلائل علم و دانش گسترده و فوق العاده آن حضرت در روايات شيعه وضع ديگرى دارد كه در زندگينامه آن بزرگوار قبلا گفته شد.