تجربه شيرين ندامت

تجربه شيرين ندامت17%

تجربه شيرين ندامت نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تجربه شيرين ندامت
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15106 / دانلود: 2519
اندازه اندازه اندازه
تجربه شيرين ندامت

تجربه شيرين ندامت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

انكار توحيد ، نبوّت و امامت

دست كشيدن از دامن ولايت اهل بيتعليهم‌السلام ، انكار نبوّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و كافر گشتن به يگانگى خدا و پشت پا زدن به توحيد و يكتاپرستى و فرو رفتن به لجن زار شرك و بت پرستى ، يكى ديگر از آثار شوم گناه است ; براى كسى كه بى باكانه پا در ميدان نافرمانى خدا گذارده ، قدمى به سوى بهشت حق و حقيقت برنداشته و پنجره اى به سوى خورشيد توبه و استغفار نگشايد

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه مى فرمايند:

يا عِباداللهِ إِحْذَرُوا الإِنْهماكَ فِى المَعاصى وَالتَّهاوُنَ بِها فَاِنَّ المَعاصى تَسْتَوْلِى الخِذْلانَ عَلى صاحِبِها حَتّى تُوقِعَهُ فى رَدِّ وَلايَةِ وَصِىِّ رَسُولِ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ دَفْعِ نُبوَّةِ نَبِىّ اللهِ وَلاتَزالُ ايضاً بِذلِكَ حَتّى تُوقِعَهُ فى دَفْعِ تَوْحيدِ اللهِ وَالإلْحادِ فى دينِ الله(٢٠)

اى بندگان خدا بپرهيزيد از فرو رفتن در منجلاب گناهان و سستى كردن نسبت به نافرمانى ها ; كه گناه، بدبختى و هلاكت را بر صاحب معصيت چيره مى گرداند به حدّى كه او را به حالت رد نمودن ولايت جانشين رسول خدا (اميرالمؤمنين و اوصياى بعد از اوعليهم‌السلام ) افكنده و باعث مى شود كه (شخص غرق شده در درياى معصيت) نبوّت پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رد كند و پيوسته در اين حالت هست تا توحيد و يگانه پرستى خدا را نيز انكار كند و در دين خدا به كفر و الحاد كشيده شود

در واقع اين حديث زنگ خطرى است براى كسانى كه بى باكانه هر گناهى را مرتكب مى شوند و هيچ گاه حالت ندامت و پشيمانى در آن ها پيدا نمى شود. مخصوصاً كه ثمره بعضى از گناهان، انكار دين خدا و حجّت وقت، امام زمانعليه‌السلام است و آثار شومش در آخرين لحظات عمر انسان ظاهر مى گردد. هر چند شخص گنهكار براى حفظ آبرو و رعايت مصلحت دنياى خويش ، اظهار اسلام و ايمان كند ; ولى عاقبتِ چنين افرادى منتهى به شرّ و انكار همه مقدسات دينى مى گردد

امام صادقعليه‌السلام در نامه اى كه براى يكى از اطرافيانشان نوشته اند چنين مرقوم فرموده اند:

اِنْ اَرَدْتَ اَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرِ عَمَلِكَ حَتّى تُقْبَضَ وَ اَنْتَ فى اَفْضَلِ الأَعْمالِ فَعَظِّمْ للهِِ حَقَّه: اَنْ تَبْذُلَ نَعْمائَهُ فى مَعاصيهِ، وَ اَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَ اَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَه يَذْكُرُنا اَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ ، صادِقاً كانَ اَوْ كاذِباً، إِنَّما لَكَ

نِيَتُّكَ وَ عَلَيْهِ كِذْبُه(٢١)

اگر مى خواهى عاقبت كارت به بهترين عملت ختم گردد به گونه اى كه هنگام قبض روح در حال انجام بهترين اعمال باشى، حق خدا را بزرگ شمار از اين كه ، نعمت هاى او را در راه معصيت و نافرمانى او مصرف كنى ; و اين كه اگر خدا تو را به كردار ناشايستت مؤاخذه نكرد ، حلم و خويشتن دارى او تو را مغرور كند ; و هر كه را يافتى كه نام ما را مى برد يا مودّت و دوستى ما را به خود مى بندد ، گرامى بدار ; و تو را باكى نباشد كه او راست مى گويد يا دروغ ، كه تو سودِ نيّت خود را برده اى و او عقوبت دروغ خود را مى بيند

گويا مقصود امام صادقعليه‌السلام از اين سخن اين است :

به كار گرفتن نعمت هاى خداوند در راه معصيت و نافرمانى او ، مغرور گشتن به حلم و بردبارى خداوند ، توبه و استغفار نكردن ، و حُرمت نگه نداشتن براى دوستداران ولايت اهل بيتعليهم‌السلام مخصوصاً آنان كه چراغ ذكر و ياد آن ذوات مقدّسه را در دل ها افروخته نگه مى دارند ; باعث عاقبت به شرّى و دست كشيدن از اعتقادات سالم و پشت پا زدن به عقائد حقّه مى گردد.

ابن مُسكان نيز ، در اين زمينه ، حديثى از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند كه براى شيعيان و دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام شايسته دقت و تأمل است ، حضرتش مى فرمايند: اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمودند:

ما مِنْ عَبْد اِلاّ وَ عَلَيْهِ اَرْبَعُونَ جُنَّةٌ ، حَتّى يَعْمَلَ اَرْبَعينَ كَبيرةً فَاِذا عَمِلَ اَرْبَعينَ كَبيرةً اِنْكَشَفَتْ عَنْهُ الجُنَنُ ، فَتَقُولُ المَلائِكَةُ مِنَ الحَفَظَةِ الَّذينَ مَعَهُ: يا رَبَّنا هذا عَبْدُكَ قَدْ اِنْكَشَفَتْ عَنْهُ الجُنَن فَيُوحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلَيْهِنَّ اَنِ اسْتُروا عَبْدى بِأَجْنِحَتِكُمْ ، فَتَسْتُرُهُ المَلائِكَةُ بِأَجْنِحَتِها ، فَما يَدَعُ شَيْئاً مِنَ القَبيحِ إِلاّ قارَفَه حَتّى يَتَمدَّحَ اِلَى النّاسِ بِفِعْلِهِ القَبيحِ، فَتَقُولُ المَلائِكَةُ: يا رَبِّ هذا عَبْدُكَ ما يَدَعُ شَيْئاً اِلاّ رَكِبَه ، وَإِنّا لَنَسْتَحيى مِمّا يَصْنَعُ فَيُوحَى اللهُ اِلَيْهِم اَنِ ارْفَعُوا أَجْنِحَتَكُمْ عَنْهُ ، فَاِذا ] فَعَل ذلِكَ [ اَخَذَ فى بُغْضِنا اَهْلِ الْبَيْتِ فَعِنْدَ ذلِكَ يَهْتِكُ اللهُ سِتْرَهُ فِى السَّماءِ وَيَسْتُرهُ فِى الأَرْضِ فَتَقُولُ المَلائِكَةُ: هذا عَبْدُكَ قَدْ بَقِىَ مَهْتُوكُ السِّتْر، فَيُوحَى اللهِ اِلَيْهِمْ : لَوْ كانَ لى فيهِ حاجَةٌ ما اَمَرْتُكُمْ اَنْ تَرْفَعُوا أَجْنِحَتَكُمْ عَنْهُ(٢٢)

هر بنده اى چهل پرده پوشاننده دارد كه او را تا زمانى كه چهل گناه كبيره انجام دهد مى پوشاند. زمانى كه مرتكب چهل كبيره شد پرده هاى پوشش او كنار مى رود، ملائكه اى كه حافظ و همراه اويند به خداوند مى گويند:

پروردگارا اين بنده توست كه پرده هايش كنار رفته است ، خداوند به آنان وحى مى فرستد : بنده ام را با بالهايتان بپوشانيد (تا در ميان فرشتگان آسمان رسوا نگردد)

فرشتگان با بالهايشان او را مى پوشانند ولى بنده از اين فرصت سوء استفاده كرده و هيچ كار زشتى را فرو نمى گذارد مگر آن كه مرتكب مى شود، و رسوائيش بجائى مى رسد كه كار زشت خود را براى مردم بازگو كرده ، خود ستائى مى كند ملائكه عرضه مى دارند: پروردگارا اين بنده توست كه هر كار زشتى را انجام داده است ، و ما از كارهاى او شرم مى كنيم.

خداوند به آنان وحى مى فرستد كه بالهايتان را از او برداريد.

زمانى كه اين شخص چنين كرد ، شروع مى كند به دشمنى با ما اهل بيت ! و خدا هم در اين هنگام پرده اش را در آسمان دريده و در زمين او را مى پوشاند. فرشتگان عرضه مى دارند: خدايا اين بنده توست كه پرده اش دريده گشته و بى حجاب مانده است

خداوند بر آنان وحى مى كند: اگر من با اين بنده ام كارى داشتم به شما دستور نمى دادم كه بال هاى پوشاننده خود را از او برداريد

فقر و تنگ دستى و كمبود روزى

يكى ديگر از عقوبتهاى گناه در دنيا ، دچار به فقر و تنگ دستى شدن است كه در روايات بسيارى از آن ياد شده است ، و عامل مهمى براى محروميّت از كارهاى خير و توفيقات معنوى به شمار مى رود به بعضى از اين روايات در آغاز بحث اشاره شد در اين جا دسته اى ديگر را يادآور مى شويم:

امام صادقعليه‌السلام در سخن زيبايى مى فرمايند:

إِنَّ الدُّعاءَ لَيَرُدُّ القَضاءَ ، وَ إِنَّ المُؤْمِنَ لَيُذْنِبُ فَيَحْرُمُ بِهِ الرِّزْقَ(٢٣)

به راستى كه دعا تقدير خداوند را برمى گرداند، مؤمن گناه مى كند و به خاطر آن از روزى (خويش) محروم مى شود

شبيه اين سخن از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز روايت شده است:

إِحْذَرُوا الذُّنُوبَ فَاِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ فَيُحْبَسُ عَنْهُ الرِّزْقُ(٢٤)

از گناهان بپرهيزيد كه بنده گناه مى كند (و به خاطر آن) روزى اش حبس مى گردد

امام باقرعليه‌السلام نيز در سخن پربارى مى فرمايند:

إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَزوى عَنْهُ الرِّزْقُ(٢٥)

بنده گناهى را انجام مى دهد ، روزى از او برمى گردد

علامه مجلسى بعد از نقل اين روايت مى فرمايد:

اين مطلب كليّت ندارد بلكه اين سخن درباره غير مستدرجين است (اما كسانى كه در حال استدراجند ، خدا آن ها را به حال خود واگذاشته و روزى بيشترى به آنان مى دهد تا به خيال اين كه خدا آن ها را مؤاخذه نمى كند ظلم و گناه بيشترى كنند و بر عقوبت و عذابشان افزوده گردد) بسيارى از كسانى كه مرتكب گناهان كبيره مى گردند نيز روزيشان زياد مى گردد.(٢٦)

اين بدان خاطر است كه چنين افرادى در حال استدراجند و خداوند درباره آنان مى فرمايد:

( وَالَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُونَ ) (٢٧)

كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كنند (با مهلتى كه به آنان مى دهيم) آن ها را به عذاب و هلاكت مى افكنيم به گونه اى كه نمى فهمند

اما مؤمنان و شيعيان اميرالمؤمنينعليه‌السلام پس از گناهى كه مرتكب مى شوند به انواع بلاها و سختى ها ، از جمله فقر و تنگ دستى گرفتار مى شوند تا از خواب غفلت بيدار گشته ، نسبت به گناه خويش توبه و استغفار كنند تا گناهانشان شستشو شود و ابواب ارزاق مادى و معنوى به رويشان گشوده گردد.

آرى! ارتباط گناه با تنگ دستى و كم شدن روزى ، آن قدر شديد و حساب شده است كه در بعضى از روايات ، نيّت گناه نيز به عنوان يكى از عوامل محروميّت از روزى شمرده شده است!

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَنْوى الذَّنْبَ فَيَحْرِمُ رِزْقَه(٢٨)

مؤمن نيت مى كند گناهى را انجام دهد، از روزى خود محروم مى شود

البتّه از مدارك متعددى استفاده مى شود كه خدا بر نيّت گناه عقوبت نمى كند مگر زمانى كه به مرحله فعليّت برسد. پس به ناچار درباره اين روايت چند احتمال مى رود:

١ - روايت بر صورتى حمل شود كه انسان ، نيت گناهى را داشته باشد و سپس از انجام آن مانعى پيش آيد، كه اگر مانع نبود ، نيّت او بر گناه حتمى و تصميمش جدّى بود در اين صورت است كه نيّت گناه، باعث محروميّت از روزى مى گردد. امّا كسى كه تصميم بر گناه گرفته و سپس بدون اين كه مانعى جلوگير او شود ، پشيمان گشته و توبه كند، چنين عقوبتى ندارد.

٢ - اين كه امامعليه‌السلام مى فرمايد: « نيّت گناه باعث محروميّت از روزى مى گردد » مراد ، روزى اضافه و بى گمانى است كه ناگهان، بدون زحمت و منّت نصيب انسان مى شود، نه روزى تقدير شده اى كه به همه خلق مى رسد و زندگى هر انسانى به آن وابسته است ، كه اين روزى ، بر اساس رحمت گسترده خدا همه چيز و همه كس را فرا مى گيرد و فرداى قيامت هر كس بايد پاسخ قانع كننده اى براى صَرف آن در راه معصيت خدا داشته باشد، كه او خود فرموده است:( ثُمََّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعيم ) (٢٩)

٣ - علاوه بر اين دو احتمال ، ممكن است مراد از اين روزى ، روزى هاى معنوى ، توفيقات عبادى و كمالات علمى نيز باشد ، كه نيّت گناه ولو به فعليّت نرسد ، انسان را از چنين روزى هايى محروم مى گرداند. كه به بعضى از روايات آن در صفحات آينده اشاره خواهد شد.

تيره شدن دل و دگرگونى قلب انسان

اثر ديگرى كه ارتكاب گناه و معصيت در وجود انسان مى گذارد، دگرگونى قلب ، تاريكى دل و جان ، و آلودگى روح اوست كه به معناى بر باد رفتنِ همه هستى او است

امام صادقعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايند: پدرم مى فرمودند:

ما مِنْ شَىْء اَفْسَدُ لِلْقَلْبِ مِنْ خطيئَة، إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الخَطيئَةَ فَلا تَزالُ بِهِ حَتّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيِصيرُ أَعْلاهُ أَسْفَلَه(٣٠)

هيچ چيز فساد انگيزتر از گناه براى قلب نيست ، يقيناً آن گاه كه دل (انسان) در منجلاب گناه فرو مى رود ، آلودگى گناه هميشه همراه اوست تا آن كه همه قلبش را فرا مى گيرد و آن را زير و رو مى كند

از اين روايت استفاده مى شود : گناهى كه توبه و استغفارى به دنبال نداشته باشد و تكرار گردد چنين اثرى را در قلب انسان مى گذارد.

شاهد بر اين مطلب روايت ديگرى است كه ابابصير از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند، او گويد از آن حضرت شنيدم ، مى فرمودند:

إِذا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءٌ فَاِنْ تابَ إِنْمَحَتْ وَ إِنْ زادَ زادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِه فَلا يُفْلِحُ بَعْدَها اَبَداً(٣١)

زمانى كه مرد گناه مى كند در قلب او نقطه سياهى ايجاد مى شود كه اگر توبه كند آن نقطه برطرف مى شود .و اگر گناهش زياد گردد و توبه نكند ، اين نقطه زياد مى شود تا آن كه تمام قلب را مى پوشاند. و پس از آن ديگر رستگار نمى شود

امام باقرعليه‌السلام همين مطلب را ضمن سخن پربارى با صراحت بيشتر بيان مى كنند و مى فرمايند:

ما مِنْ عَبْد مُؤْمِن إِلاّ وَ فى قَلْبِهُ نُكَتَةٌ بَيْضاءٌ، فَاِنْ أَذْنَبَ وَ ثَنّى خَرَجَ مِنْ تِلْكَ النُّكْتَةِ سَوادٌ ، فَاِنْ تَمادى فِى الذُّنْوبِ اِتَّسَعَ ذلِكَ السَّوادُ حَتّى يُغَطِّى البَياضَ، فَاِذا غَطّى البَياضَ لَمْ يَرْجِعْ صاحِبُه إِلى خَيْر اَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ: (كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ)(٣٢)

هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اين كه در قلبش نقطه سفيدى است كه اگر گناه كرد و گناهش را دوباره انجام داد از ميان اين نقطه ، نقطه سياهى بيرون مى آيد، و چنانچه به گناهان ادامه دهد اين سياهى گسترش پيدا مى كند تا آن جا كه همه سفيدى قلب را مى پوشاند و هر زمان كه سفيدى قلب، با سياهى گناه پوشيده گشت ; ديگر صاحب آن به خير و نيكى برنمى گردد. و اين است مراد خداوند از آيه كريمه كه مى فرمايد:

« حقّا كه دل اينان ، در اثر كردار زشتشان ، زنگار گرفته و سياه گشته است (كه حق را از باطل نمى شناسند و روز جزا را انكار مى كنند) ».

قساوت قلب و سلب توفيقات عبادى و معنوى

يكى ديگر از آثار شوم گناه و معصيت ، سختى دل ، بى ميلى به عبادت و سلب توفيقات معنوى است ، كه خود باعث سود نبردن از تلاش هاى معنوى و هدر رفتن زحمات عبادى انسان است; و عامل بزرگى براى اتلاف عمر ، عقب افتادن از ميدان كمال و معنويّت ، فرو رفتن در لجنزار شهوت و ماديّت و بهره نجستن از عمر گران مايه و اوقات طلايى خويش است. اوقات گران بهايى كه هر ثانيه اش براى يك مؤمن طالب كمال ارزشمند است

به عنوان نمونه : يكى از آثار قساوت و سختى دل ، خشك شدن اشك چشم است در حاليكه اشك چشم، از خوف خدا باشد يا از شوق او ، در فراق امام زمانعليه‌السلام باشد يا در مصيبت پدران گرامى اوعليهم‌السلام داراى ارزش والايى است كه با هيچ چيز قابل مقايسه نمى باشد تا آن جا كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

ما مِنْ شَىْء إِلاّ وَ لَهُ كَيْلٌ اَوْ وَزْنٌ إِلاّ الدُّمُوع فَاِنَّ القَطْرَةَ مِنْها تُطْفِئُ بَحاراً مِنْ نار، فَاِذا إِغْرَوْرَقَتِ الْعَيْنُ بِمائِها لَمْ يُرْهِقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَلا ذُلَّةٌ فَاِذا فاضَتَ حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النّارِ وَ لَوْ اَنَّ باكِياً بَكى فى اُمَّة لَرُحِمُوا(٣٣)

هر عملى پيمانه يا وزنى از نظر ارزش و ثواب دارد ، به جز اشك ها كه يك قطره اشك، درياهاى آتش را خاموش مى كند، و زمانى كه اشك در چشم حلقه مى زند ، آن چهره را دودِ آتش و خوارىِ عذاب فرا نمى گيرد و آن گاه كه اشك بر گونه ها جارى مى گردد خدا آن چشم را بر آتش حرام مى كند. و اگر گريه كننده اى در ميان امّتى گريه كند همه آن ها مورد ترحّم قرار مى گيرند

با اين فضيلت و تأثير شگرفى كه اشك چشم در زندگى فردى و اجتماعى دارد گناه باعث خشك شدن اشك چشم مى شود و خشكى چشم نتيجه قساوت دل است

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخن پربارى به اصبغ بن نباته فرمودند:

ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلاّ لِقَسْوَةِ القَلُوبِ، وَ ما قَسَتِ القُلوبُ إِلاّ لِكَثْرةِ الذُّنُوبِ(٣٤)

اشكها خشك نمى شود مگر به خاطر قساوت دل ها، و دل ها را قساوت نمى گيرد مگر به خاطر زيادى گناهان

اين نمونه اى است از سلب توفيق نسبت به اعمال عبادى و كمالات معنوى كه خود عقوبت بزرگى براى مؤمن به شمار مى رود

امام صادقعليه‌السلام در سخنى زيبا ، به نمونه ديگر اين نوع عقوبت گناه كه توفيق نيافتن بر نماز شب و مناجات با خداى مهربان در سحرگاهان است اشاره كرده و مى فرمايند:

إِنَّ الرَّجُلَ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَحْرِمُ صَلاةَ اللَّيْلِ ، وَ إِنَّ الْعَمَلَ السّيْئَ أَسْرَعُ فى صاحِبِه مِنَ السِّكّينِ فِى اللَّحْمِ !(٣٥)

به راستى كه مرد گناه مى كند و به خاطر آن از نماز شب محروم مى گردد. چرا كه عمل بد در صاحب آن ، از چاقو در گوشت زودتر اثر مى گذارد

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز ، با عنوان جامع ترى به اين نكته (سلب توفيقات معنوى و علمى) اشاره مى فرمايند:

إِتَّقُوا الذُّنُوبَ فَاِنَّها مُمْحِقَةٌ لِلْخَيْراتِ، وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيْنسى بِهِ الْعِلْمَ الَّذى كانَ قَدْ عَلِمَه، وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَمْتَنِعُ بِهِ مِنْ قِيامِ اللَّيْلِ، وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَحْرِمُ بِهِ الرِّزْقَ وَ قَدْ كانَ هَيِّناً لَهُ(٣٦)

از گناهان بپرهيزيد كه كارهاى خير را نابود مى كند. يقيناً بنده اى گناه مى كند و به خاطر آن علمى را كه فرا گرفته از ياد مى برد ; و بنده اى گناه مى كند و به خاطر آن از بيدارى سحر و خواندن نماز شب باز داشته مى شود ; و بنده اى گناه مى كند و به خاطر آن از رزق و روزى اى كه برايش آماده گشته محروم مى گردد

_________________________________________

پي نوشت ها :

١ سوره شورى ، آيه ٣٠

٢. بحارالأنوار، ج ٧٠ ، ص ٣٥٠

٣. بحارالأنوار، ج ٧٠ ، ص ٣٥

٤. كافى ، ج ٢ ، ص ٣٧٤ ; بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٦٩

٥. سفينة البحار، ج ١ ، ص ٤٨٩ ; كافى ، ج ٥ ، ص ٣١٧ و با اندك اختلافى در وسائل الشّيعه ، ج ٨ ، ص ١٣ ; من لايحضره الفقيه ، ج ١ ، ص ٥٢٤ ; التهذيب ، ج ٣ ، ص ١٤٨

٦. سوره شورى ، آيه ٣٠

٧. كافى ، ج ٢ ، ص ٢٦٩ ; وسائل الشّيعه ، ج ١٥ ، ص ٢٩٩ ; بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣١٥

٨. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٢٩

٩. جُعَلْ: حشره اى است سياه و پَردار و زشت كه روى سرگين حيوانات مى نشيند و آن را سرگين غلتان و سرگين گردان و سرگين گردانك هم مى گويند اسامى ديگر نيز در لغت براى آن آمده است،

فرهنگ عميد.

١٠. در چاپ ١١٠ جلدى: ج ٦١، ص ١ ـ ٩٦

١١. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٣٠

١٢. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥٢

١٣. ـ بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٣٩

١٤. ـ سوره رعد ، آيه ١١

١٥. ـ تفسير الصافى ، ج ١ ، ص ٨٦٦ ذيل آيه ; و با اندك اختلافى : بحارالأنوار ، ج ٦ ، ص ٥٦

١٦. ـ وسائل الشّيعه ، ج ١٦ ، ص ٢٨١ ; بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٧٥

١٧.بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٣٩

١٨. ـ خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: (إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلايَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَلايَسْتَقْدِمُونَ) «زمانى كه مرگشان فرا رسد نه يك ساعت ديرتر مى ميرند و نه يك ساعت زودتر ». سوره يونس ، آيه ٤٩

١٩. ـ بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥٤

٢٠. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٦٠

٢١. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥١

٢٢. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥٥

٢٣. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥٣

٢٤. بحارالأنوار ، ج ٧٠ و ج ١٠ ، ص ٩٨

٢٥. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣١٨

٢٦. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣١٨

٢٧. سوره اعراف ، آيه ١٨٢

٢٨. ثواب الاعمال ، ص ٢٨٨

٢٩. وره تكاثر ، آيه ٨

٣٠. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣١٢

٣١. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٢٧

٣٢. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٦١ ; سوره مطفّفين ، آيه ١٤

٣٣. وسائل الشّيعه ، ج ١٥ ، ص ٢٢٧ ; كافى ، ج ٢ ، ص ٤٨٢

٣٤. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٥٤

٣٥. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٣٠

٣٦. السعة و الرزق ، ص ٥ ; بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٧٧ ; عدة الداعى ، ص ٢١١

گفتار دوّم : نقش حياتى استغفـار

با روشن شدن آثار سويى كه انحرافات فكرى و عملى در وجود انسان دارد ، هر انسان عاقلى با اندك تأملى در مى يابد كه لذّت گناه بسيار آنى و زودگذر است ، ولى آثار شوم آن يك عمر دامنگير او مى شود و زندگى مادى و معنويش را براى هميشه به خطر مى اندازد ; پس چه بهتر كه اگر گناهى از او سر زد بلافاصله از خواب غفلت بيدار شده و براى رهايى از نكبت هاى اعمال زشتش كه هر آن و لحظه ، جان و دل او را تهديد كرده و هستى او را به پرتگاه درّه هاى شقاوت و نگون بختى نزديك و نزديكتر مى سازد ; به درگاه خدا پناه آورَد و از آن ذات مهربان و آمرزنده بخواهد كه از لغزش هاى او صرف نظر كند و قلم عفو بر جرايم اعمالش بكشد ، تا ويرانى هايى كه در اثر كردار زشت و ناپسندش ، در دين و دنياى او وارد گشته اصلاح فرمايد ; و نعمت هايى را كه بدين خاطر از دست داده به او برگرداند ; و دل و جان او را كه به ظلمت گناه تاريك شده است ، به نور توبه و مغفرت روشن سازد ; و از عقوبت هايى كه براى او در نظر گرفته است ، صرف نظر فرمايد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سخن زيبايى كه دل هر خفته اى را بيدار مى كند ، مى فرمايند:

وَ أَيْمُ اللهِ ما كانَ قَوْمٌ قَطُّ فى غَضِّ نِعْمَة مِنْ عَيْش فَزالَ عَنْهُم إِلاّ بِذُنُوب إِجتَرحُوها، لاَِنَّ اللهَ تَعالى لَيْسَ بِظَلاّم لِلْعَبيد، وَ لَوْ أَنَّ النّاسَ حينَ تَنْزِلُ بِهِم النِّقَم ، وَ تَزُولُ عَنْهُم النِّعَمَ ، فَزَعُوا إِلى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِيّاتِهِمْ ، وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهِم ، لَرَدَّ عَلَيْهِم كُلَّ شارِد وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فاسِد(١)

به خدا سوگند هر جمعيتى كه از طراوات نعمتى كامياب باشند ، اين نعمت از آن ها گرفته نمى شود مگر به خاطر گناهانى كه انجام داده اند، چرا كه خداوند ، به بندگانش ظلم نمى كند.

اگر مردم در آن هنگام كه سختى و بلا بر آنان نازل شده و نعمت ها از آن ها گرفته مى شود، با نيّتهايى پاك و راستين ، و دلهايى سرگشته و اندوهگين ، به درگاه پروردگار خويش پناه آورند (و نجات خويش را از بلاها و ناروايى هايى كه دامنگيرشان شده ، بخواهند) خدا هر از دست رفته اى را به آن ها برگرداند و هر خراب شده اى را برايشان آباد كند !

بنا بر اين كسانى كه در مسايل دنيوى خويش گرفتار مشكلات و سختى هايى هستند ، يا در مسايل معنوى و توفيقات علمى خويش عقب افتادگى هايى دارند، نبايد از نقش مهم و حياتىِ افكار و اعمال ناپسندشان غافل بمانند و تأثير آن ها را در امور مادى و معنوى خود ناديده بگيرند. بلكه با توجّه به آنچه گذشت و همچنين عواقب سختى كه خدا براى دوستان گنهكار اميرالمؤمنينعليه‌السلام در نظر گرفته ، بايد هر چه زودتر از گذشته تاريك خود پشيمان شوند ، و به درگاه خدا ناله كنند و از او عذر خواهى نموده و بهترين دعا، يعنى « استغفار » را ورد زبان خويش قرار دهند تا اَبر رحمت پروردگار ، باران مغفرت و آمرزشش را بر سر و رويشان بريزد و تمام آلودگى هاى فكر و روح آنان را شستشو دهد و جان و دلشان را براى درك فيوضات حق و عنايات خاصّه وليّش امام عصر ارواحنا فداه آماده و مهيّا سازد.

محبّت اهل بیت عليهم‌السلام ، پاداش رسالت

شهادت حضرت زهراعليها‌السلام ، یكی از تلخ ترین حوادث صدر اسلام است.

حادثه ای كه اگر هر انسان منصف و مؤمنی در آن دقّت نماید و به عمق ماجرا بیندیشد، هاله ای از تأثّر، تأسّف، غم و اندوه وجود او را فرا خواهد گرفت.

برای این منظور و جهت پی بردن به مقام و منزلت اهل بیتعليهم‌السلام ، ابتدا آیه ای از قرآن مجید را نقل نموده، به نقد وبررسی سخن مفسّران اهل سنّت می پردازیم.

خداوند متعال خطاب به پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

( قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ) .

«بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی كنم، جز دوست داشتن نزدیكانم و هركس كار نیكی انجام دهد، بر نیكی اش می افزاییم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.»

فخر رازی - كه یكی از بزرگ ترین مفسّران و متفكّران اهل سنّت است - ذیل این آیه شریف، روایتی را از كتاب كشّاف زمخشری نقل می نماید.

فخر رازی چنین می گوید:

عَنِ النَّبِی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أَنَّهُ قَالَ : «مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ تَائِباً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکمِلَ الْإِیمَانِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام بَشَّرَهُ مَلَک الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْکرٌ وَ نَکیرٌ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام یزَفُّ إِلَی الْجَنَّةِ کمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَی بَیتِ زَوْجِهَا، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکةِ الرَّحْمَةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام جَاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ کافِراً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام لَمْ یشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة ».

پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، تمام گناهان او آمرزیده می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، جزء توبه كنندگان محسوب می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، با ایمان كامل از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، ملك الموت، نكیر و منكر او را به بهشت جاویدان بشارت می دهند! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، او را با تشریفات به سوی بهشت می برند؛ همان طور كه عروس را با تشریفات خاصّی به منزل همسرش رهسپار می كنند! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، برای او در قبرش دو در به سوی بهشت باز می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، خداوند قبر او را زیارتگاه ملائكه رحمت قرار می دهد! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، طبق روش و سنّت پیروان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، روز قیامت وارد صحنه محشر می شود؛ در حالی كه بر پیشانی او نوشته اند: ناامید از رحمت خدا! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، كافر از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، هرگز بوی بهشت را استشمام نخواهد نمود!»

فخر رازی پس از اینكه این روایت را از زمخشری نقل می نماید، به تفسیر و تبیین آن می پردازد. او قصد دارد بیان كند آل محمّدعليهم‌السلام چه كسانی هستند.

«أنا أقول :آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم الّذین یؤول أمرهم إلیه فكلّ من كان أمرهم إلیه أشدّ وأكمل كانوا هم الآل، ولا شكّ أنّ فاطمة وعلیا والحسن والحسین عليهم‌السلام كان التّعلق بینهم وبین رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أشدّ التعلقات وهذا كالمعلوم بالنّقل المتواتر فوجب أن یكونوا هم الآل، وأیضا اختلف النّاس فی الآل فقیل: هم الأقارب؛ وقیل: هم اُمّته، فإن حملناه علی القرابة فهم الآل، وإن حملناه علی الاُمّة الّذین قبلوا دعوته فهم أیضا آل، فثبت أنّ علی جمیع التّقدیرات هم الآل وأمّا غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فیه ».

نظر من این است: آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسانی هستند كه بازگشت آن ها به سوی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداست؛ پس هر كس كه علقه و ارتباط او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدیدتر و بیشتر است، به او آل می گویند. شكّی نیست كه ارتباط و علقه فاطمه و علی و حسن و حسینعليهم‌السلام با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالاترین و كامل ترین ارتباطات بود و این سخنی است معلوم و آشكار كه با تواتر به اثبات رسیده؛ پس واجب است كه آنها را آل بدانیم، همچنین مردم اختلاف نظر دارند و برخی گفته اند، خویشاوندان ایشان آل هستند و برخی دیگر گفته اند، امّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آل ایشان هستند.

پس اگر آل را به خویشاوندان حمل كنیم، علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل ایشان هستند و اگر به معنای امّتی بدانیم كه دعوت او را پذیرفته اند، پس آنها هم آل می شوند. پس بنابر تمام تقدیرات، متیقّن این است كه علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل هستند و امّا آیا غیر ایشان تحت لفظ آل قرار می گیرند؟ مطلبی است كه مورد اختلاف است.»

فخر رازی پس از بحث لغوی، بحث روایی را در مورد مصادیق آل دنبال می كند و می گوید:

«وروی صاحب الكشّاف أنّه لمّا نزلت هذه الآیة قیل: یا رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! من قرابتك هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : عَلی وَفَاطِمَة وأبناهما عليهم‌السلام . فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النّبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وإذا ثبت هذا وجب أن یكونوا مخصوصین بمزید التّعظیم ویدلّ علیه وجوه »

صاحب كتاب كشّاف روایت كرده است زمانی كه این آیه شریف نازل شد، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال شد: نزدیكان شما كه دوستی آنها بر ما واجب گشته، چه كسانی هستند؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: علی و فاطمه و دو پسر آنهاعليهم‌السلام . پس ثابت شد كه این چهار نفر نزدیكان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند. زمانی كه این مطلب به اثبات رسید، واجب است آنها را به صورت ویژه تعظیم و احترام نماییم و بر این تعظیم ویژه، ادلّه ای دلالت دارد:

«الأوّل: قوله تعالی ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) ووجه الاستدلال به ما سبق. الثّانی: لا شكّ أنّ النّبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان یحبّ فاطمة عليها‌السلام قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فاطمة عليها‌السلام بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها؛ وثبت بالنّقل المتواتر عن رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنّه كان یحبّ علیا والحسن والحسین عليهم‌السلام وإذا ثبت ذلك، وجب علی كلّ الاُمّة مثله لقوله: ( وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ) ولقوله تعالی: ( فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ) ولقوله: ( قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ اللّهُ ) ولقوله سبحانه ( لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ) الثّالث: أنّ الدّعاء للآل منصب عظیم ولذلك جعل هذاالدعاء خاتمة التّشهد فی الصّلاة وهو قوله: اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وأرحم محمّدا وآل محمّد، وهذا التعظیم لم یوجد فی حقّ غیر الآل، فكلّ ذلك یدلّ علی أنّ حبّ آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واجب وقال الشّافعی: إنّ كان رفضا حبّ محمّد وآل محمّد فلیشهد الثقلان أنّی رافضی »

دلیل اوّل: آیه( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) است و در سخنان گذشته شكل استدلال به آن را بیان نمودیم.

دلیل دوم: هیچ شكّی نیست كه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليها‌السلام را دوست می داشتند و می فرمودند: فاطمهعليها‌السلام پاره وجود من است، آنچه او را اذیت كند مرا نیز آزار می دهد، همچنین با نقل متواتر به اثبات رسیده است كه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و حسن و حسینعليهم‌السلام را نیز دوست می داشتند و زمانی كه این مطلب به اثبات رسید، بر همه امّت واجب است كه مانند پیامبر خود رفتار كنند؛ چون خداوند می فرماید: و از او پیروی كنید تا هدایت شوید، همچنین خداوند می فرماید: پس آنان كه از فرمان او مخالفت می كنند، باید بترسند، همچنین می فرماید: بگو اگر خدارا دوست می دارید، از من پیروی كنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و باز می فرماید: مسلّما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیكویی بود.

دلیل سوم: به درستی كه دعا برای آل، جایگاه و مقام عظیمی دارد و به همین دلیل است كه این دعا در نمازهای روزانه، در پایان تشهّد قرار داده شده و می خوانیم: خدایا! بر محمّد و آل او درود فرست و رحمت خود را بر محمّد و آل او فرو فرست و تعظیم این گونه در مورد كسانی غیر از آل وارد نشده است.

تمام دلایلی كه ذكر گردید، دلالت دارد بر اینكه محبّت آل محمّد واجب است. شافعی در همین زمینه ابیاتی سروده است (كه در این جا تنها به ذكر بیتی از آن می پردازیم.) اگر دوستی و محبّت محمّد وآل محمّد موجب رافضی شدن است، پس تمام جنّ و انس شاهد باشند كه من رافضی هستم.

فخر رازی در ادامه برداشت دیگری را از آیه شریف، ارائه كرده و می گوید:

«قوله: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) فیه منصب عظیم للصّحابة لأنّه تعالی قال: ( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) فكلّ من أطاع اللّه كان مقرّبا عند اللّه تعالی فدخل تحت قوله: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) والحاصل أنّ هذه الآیة تدلّ علی وجوب حبّ آل رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحبّ أصحابه، وهذا المنصب لا یسلّم إلاّ علی قول أصحابنا أهل السنّة والجماعة الّذین جمعوا بین حبّ العترة و الصّحابة، وسمعت بعض المذكرین قال: إنّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال: مثل أهلبیتی كمثل سفینة نوح من ركب فیها نجی وقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : أصحابی كالنّجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم؛ ونحن الآن فی بحر التّكلیف وتضربنا أمواج الشبهات والشهوات وراكب البحر یحتاج إلی أمرین أحدهما، السّفینة الخالیة عن العیوب والثقب والثّانی،الكواكب الظّاهرة الطّالعة النیرة، فإذا ركب تلك السفینة ووقع نظره علی تلك الكواكب الظّاهرة كان رجاء السّلامة غالبا، فكذلك ركب أصحابنا أهل السّنة سفینة حبّ آل محمّد ووضعوا أبصارهم علی نجوم الصّحابة، فرجوا من اللّه تعالی أن یفوزوا بالسّلامة والسّعادة فی الدّنیا والآخرة ».

در آیه ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) جایگاه عظیمی برای صحابه موجود است. به همین دلیل خداوند متعال می فرماید: «(و سوّمین گروه) پیشگامان پیشگامان اند و آنها مقرّبان اند». پس هر كس كه خداوند متعال را اطاعت نماید، نزد خداوند متعال مقرّب محسوب می شود و تحت قول خداوند متعال: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی) داخل می شود.

حاصل كلام اینكه، آیه شریف بر وجوب محبّت و دوستی آل رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبّت اصحاب هر دو دلالت دارد و این جایگاه (دوستی و محبّت صحابه) به دست نمی آید،مگر بنابر قول اصحاب ما كه اهل سنّت و جماعت هستند؛ همان هایی كه میان دوستی آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه جمع كرده اند.از برخی خطبا شنیدم كه می گویند: پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: مَثَل اهل بیت من عليهم‌السلام مانند كشتی نوح عليه‌السلام است؛ كسی كه سوار آن شود، نجات می یابد و (پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمودند: اصحاب من مانند ستارگان هستند؛ از هر كدام آنان كه پیروی كنید، هدایت می شوید.ما نیز الآن در دریای تكلیف قرار داریم و امواج شبهات و شهوات ما را فراگرفته است. مسافر دریا به دو امر نیازمند است:

۱. كشتی ای كه از هرگونه عیب ونقص وسوراخی دور باشد؛

۲. ستاره ها و چراغ های درخشنده و روشن كننده راه. زمانی كه او بر چنین كشتی ای سوار شود و بر ستاره های درخشان نظر بیفكند، به سلامتی امید خواهد داشت. این چنین است اصحاب ما - كه اهل سنّت هستند - بركشتی دوستی آل محمّدعليهم‌السلام سوار شده و چشم خود را به این ستارگان دوخته اند؛ پس همان ها هستند كه امید دارند به سلامت به مقصد برسند و در دنیا و آخرت سعادتمند شوند.

اكنون به نقد و بررسی سخنان فخر رازی می پردازیم.

پرسش اول:

اوّلین سؤال را با تمركز بر معنای لغوی «آل» مطرح می نماییم. چنانچه در سخنان فخر رازی دقّت كرده باشید، این مفسّر اهل سنّت در بخشی از سخنان خود گفت: اگر معنای لغوی «آل» را در نظر داشته باشیم، بدون هیچ شكّ و شبهه ای علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند؛ زیرا آنهاعليهم‌السلام از نسل و ذریه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شمار می روند. از سوی دیگر، دخول دیگران مانند صحابه در معنای «آل» مشكوك و مورد اختلاف است. آیا می توان معنای قطعی و مسلّم آل را رها نمود و دست به دامان امری مشكوك شد و سخت از چنین امر مشكوكی دفاع كرد؟ در صورت استناد به لغت، وارد شدن صحابه در معنی «آل»، مردود است.

پرسش دوم:

فخر رازی بعد از اینكه معنای لغوی «آل» را مطرح نمود، برای تأیید سخنان خود به سنّت نیز تمسّك جست و بیان كرد كه وقتی نام ذوی القربی را از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسیدند، ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این چهار تنعليهم‌السلام را نام بردند، همچنین گفت: شدّت تعلّق این چهار تن به پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسیله اخبار متواتر ثابت شده است.

سؤال این است كه پس از روشن شدن نظر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد مصادیق «آل»، به چه دلیل افراد دیگری را نیز در «آل» داخل كرده اید؟ آیا شما خود را پیرو سنّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی دانید؟ در این مورد، لازم به توضیح است كه فخر رازی با استناد به آیاتی از قرآن و احادیث منسوب به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، معنای واژه «قربی» را توسعه می دهد. در گام اوّل، فخر رازی با توجّه به آیه شریف( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) صحابه را - كه به اعتقاد او از سبقت گیرندگان در اسلام هستند - به عنوان مقرّب معرّفی می كند، آن گاه با استناد به( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) محبّت صحابه را واجب می شمرد.

در پاسخ به این فراز از استدلال فخر رازی باید گفت: زیر بنای توسعه درمعنی «قربی»، استفاده از واژه «السابقون» است. در مورد معنی این واژه درگفتارهای پیشین بیان كردیم كه به طورحتم شامل تمامی صحابه نمی شود و منحصرا تعداد اندكی از اصحاب را در برمی گیرد. علاوه بر اینكه پس از محدود ساختن «قربی» به چهار نفر توسّط خود پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، احتمال وارد شدن دیگران در مفهوم «قربی» مردود است و این در حقیقت استناد به سنّت قطعی در تفسیر كلام خدا است.

فخر رازی در مرحله بعد، دست به دامن احادیثی می شود كه در گفتارهای قبل به شكل تفصیلی، نادرستی انتساب آن را به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثبات نمودیم و در راه اثبات این مطلب، هر دو طریق بررسی سند حدیث و تحلیل محتوای آن مورد بحث قرار گرفت.اكنون پرسشی را كه دراین قسمت از مطلب طرح كردیم، بازخوانی می كنیم:

كسانی كه خود را پیرو سنّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانند، با تكیه بر كدام سنّت قطعی، افراد دیگری را در معنی «آل» وارد نموده و محبّت آنان را لازم شمرده اند؟

پرسش سوم:

این پرسش، با توجّه به مقام فكری و علمی فخر رازی مطرح می شود. با تورّق در كتب فخررازی به این نتیجه می رسیم كه او گاهی با دقت فراوان در یك كلمه، ده ها مطلب را استنباط نموده و بر مطالب خود مانور می دهد. در روایتی كه فخر رازی از كشّاف نقل نمود، ویژگی های محبّت و بغض آل محمّدعليهم‌السلام ذكر شده بود و دوازده فراز داشت.

اكنون سؤال این است: او با دقّت و ریز بینی ای كه در بررسی مطالب به خرج می دهد، چگونه به راحتی از فرازهای دوازده گانه عبور نموده و حتّی جمله ای را در مورد این فرازها ذكر نكرده است؟ آیا فرازهایی مانند «مستكمل الإیمان »، «جعل اللّه قبره مزار ملائكة الرّحمة »، «مكتوبا بین عینیه آیس من رحمة اللّه »، «مات كافرا » و«لمیشمّ رائحة الجنّة » دارای معنی و مفهوم و شایسته تفسیر و تبیین نیستند؟

آیا فخر رازی از مجموع این روایت، نفی و اثبات تكوینی را استنباط نمی نماید؟ همان نفی و اثباتی كه در جمله «لا إله إلاّ اللّه» موجود است. به این معنی كه این جمله وجود خدای واحد را اثبات و وجود خدایان متعدّد را نفی می كند. همان طوری كه مجموع این روایات اثبات می كند، تنها محبّت آل محمّدعليهم‌السلام سودی ندارد، بلكه محبّتی سودمند است كه بغض دشمنان آل محمّدعليهم‌السلام را نیز در پی داشته باشد.بنابر روایتی كه فخر رازی نقل كرده، محبّت آل محمّدعليهم‌السلام كمال ایمان و بغض آنانعليهم‌السلام هم طراز كفر است. بنابراین اگر فردی محبّت آل محمّدعليهم‌السلام را در دل نداشته باشد، نه تنها ایمان كاملی ندارد، بلكه اگر در همان حال بمیرد،كافر مرده است. پس چرا فخر رازی از این نكته مهم به سادگی عبور كرده و مطلبی بیان ننموده است؟!

تفقّه در دین، راه رستگاری

نكته مهم در استفاده از آیات و روایات این است كه گفت و گو در مورد آیات و روایات باید با تعمّق و تفكّر همراه باشد و به اصطلاح با تفقّه در آیات وروایات سخن بگوییم تا بتوانیم نتایج مهمّی را به دست بیاوریم. قرآن مجید،اساس تعلیمات دین مبین اسلام است. خداوند سبحان در قرآن مجیدمی فرماید:

( وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْطَآئِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) .

شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی جهاد) كوچ كنند. چرا از هر گروهی، طایفه ای از آنان كوچ نمی كند (و طایفه ای بماند) تا در دین (ومعارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را انذار نمایند تا بترسند و خودداری كنند؟

بنابر آیه مذكور، خداوند متعال عدّه ای را مأمور می كند كه در دین تفقّه كرده، نتیجه آن را برای مردم بازگو نمایند. پس فقیه تنها مرجعی است كه می تواند در مسائل دینی اظهار نظر نماید؛ گرچه امروزه افرادی غیر از فقیه، در دین اظهار نظر نابجا نموده، موجب گمراه شدن مردم می گردند.

واژه «فقه» مترادف با «فهم» است. اهل لغت می گویند: فقه مرتبه ای بالاتر از فهم بوده و اخصّ از علم است؛ به این معنی كه هر كسی می تواند مطلبی را فهمیده، مورد بحث و بررسی قرار دهد؛ ولی دریافت ها متفاوت است؛ به عنوان مثال، انسان عالم و دانا، ظاهر را می نگرد و بر اساس آن حكم می كند؛ امّا فقیه كسی است كه مطالب را از ریشه و عمق استنباطمی نماید. پس رسیدن به درجه فقاهت در هر رشته ای، به معنای به دست آوردن ریشه مطالبِ آن رشته است. خداوند متعال در آیه دیگر، دین را فقط اسلام می داند و ادیان دیگر را دین مورد قبول خود نمی داند، چنان كه گویا دیگر ادیان اصلاً دین نیستند.

( إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ ) .

دین نزد خداوند، اسلام است.

و در آیه دیگر می فرماید:

( وَمَن یبْتَغِ غَیرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ) .

و هر كسی جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب كند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.

با ضمیمه این دو آیه، به این نتیجه می رسیم كه اگر دین را - كه همان اسلام است - به صورت صحیح دریافت ننماییم و در آن تفقّه نكنیم، در شماركفّار قرار می گیریم؛ زیرا خسران و زیان مسلمانان را در برنمی گیرد، بلكه شامل كفّار می شود.

پس از بیان مقدّمه مذكور، براساس دستور خداوند سبحان قصد داریم آیه سی و دوم از سوره شوری را مورد تفقّه قرار دهیم. رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از همه زحماتی كه برای رسالت متحمّل می شوند، به پیروان خود می فرمایند:در برابر همه زحماتی كه كشیدم، هیچ اجر و مزدی نمی خواهم، مگر دوستی و محبّت نسبت به خاندانم.

با نقل مستنداتی دیگر از كتب اهل سنّت این پرسش را در برابر علمای اهل سنّت قرار خواهیم داد كه چرا در مورد ضرورت محبّت به خاندان رسالتعليهم‌السلام و لزوم بیزاری جستن از دشمنان ایشانعليهم‌السلام به طور لازم تفقّه ننموده اند؟

این سخنان در مورد رسالت یك پیامبر عادّی نیست، بلكه سخن در مورد رسالتی است كه با رسالت تمام انبیای پیشینعليهم‌السلام تفاوت دارد. با دقّت در كتب تاریخی به این نتیجه می رسیم كه برخی از پیامبرانعليهم‌السلام ، رسالت داشتند كه تنها قوم خود را هدایت نمایند. برخی دیگر، پیامبر یك شهر یا منطقه ای محسوب می شدند.

برخی دیگر وظیفه ابلاغ و پیام آوری یك نسل یا یك قرن را به عهده داشتند؛ ولی پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسالتی جهانی داشتند.ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان كسی هستند كه سیدالمرسلین و خاتم النّبیین لقب گرفته اند و رسالت ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عظیم و گرانبها است. رسالت ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با رسالت دیگر انبیاعليهم‌السلام همچون حضرت یونسعليه‌السلام تفاوت دارد.

زمانی كه حضرت یونسعليه‌السلام به خاطر نافرمانی امّت با آنها قهر كردند و از آن شهر بیرون آمدند، بعد از اتّفاقاتی، دوباره بازگشتند و همان امّت به ایشان ایمان آوردند. آیا مشكلات و سختی های پیامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مشكلات پیامبری همچون حضرت عیسیعليه‌السلام كه به زعم مسیحیان او را به دار آویختند یا با مشكلات پیامبری همچون حضرت ابراهیمعليه‌السلام كه او را در آتش افكندند، قابل مقایسه است؟ با مراجعه به كتب تاریخ و روایی، چنین مقایسه ای بعید به نظر می رسد؛ زیرا پیامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

«مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت ».

هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید.

بنابراین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در راه ابلاغ رسالت الهی، بالاترین سختی ها و مشقّت ها را تحمّل نمودند.

محبّت اهل بیت عليهم‌السلام ، پاداش رسالت

شهادت حضرت زهراعليها‌السلام ، یكی از تلخ ترین حوادث صدر اسلام است.

حادثه ای كه اگر هر انسان منصف و مؤمنی در آن دقّت نماید و به عمق ماجرا بیندیشد، هاله ای از تأثّر، تأسّف، غم و اندوه وجود او را فرا خواهد گرفت.

برای این منظور و جهت پی بردن به مقام و منزلت اهل بیتعليهم‌السلام ، ابتدا آیه ای از قرآن مجید را نقل نموده، به نقد وبررسی سخن مفسّران اهل سنّت می پردازیم.

خداوند متعال خطاب به پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

( قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ) .

«بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی كنم، جز دوست داشتن نزدیكانم و هركس كار نیكی انجام دهد، بر نیكی اش می افزاییم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.»

فخر رازی - كه یكی از بزرگ ترین مفسّران و متفكّران اهل سنّت است - ذیل این آیه شریف، روایتی را از كتاب كشّاف زمخشری نقل می نماید.

فخر رازی چنین می گوید:

عَنِ النَّبِی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أَنَّهُ قَالَ : «مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ تَائِباً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکمِلَ الْإِیمَانِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام بَشَّرَهُ مَلَک الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْکرٌ وَ نَکیرٌ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام یزَفُّ إِلَی الْجَنَّةِ کمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَی بَیتِ زَوْجِهَا، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکةِ الرَّحْمَةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ عَلَی السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام جَاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام مَاتَ کافِراً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم‌السلام لَمْ یشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة ».

پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، تمام گناهان او آمرزیده می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، جزء توبه كنندگان محسوب می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، با ایمان كامل از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، ملك الموت، نكیر و منكر او را به بهشت جاویدان بشارت می دهند! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، او را با تشریفات به سوی بهشت می برند؛ همان طور كه عروس را با تشریفات خاصّی به منزل همسرش رهسپار می كنند! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، برای او در قبرش دو در به سوی بهشت باز می شود! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، خداوند قبر او را زیارتگاه ملائكه رحمت قرار می دهد! آگاه باشید كسی كه بر دوستی آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، طبق روش و سنّت پیروان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، روز قیامت وارد صحنه محشر می شود؛ در حالی كه بر پیشانی او نوشته اند: ناامید از رحمت خدا! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، كافر از دنیا رفته است! آگاه باشید كسی كه بر بغض و كینه آل محمّدعليهم‌السلام از دنیا برود، هرگز بوی بهشت را استشمام نخواهد نمود!»

فخر رازی پس از اینكه این روایت را از زمخشری نقل می نماید، به تفسیر و تبیین آن می پردازد. او قصد دارد بیان كند آل محمّدعليهم‌السلام چه كسانی هستند.

«أنا أقول :آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم الّذین یؤول أمرهم إلیه فكلّ من كان أمرهم إلیه أشدّ وأكمل كانوا هم الآل، ولا شكّ أنّ فاطمة وعلیا والحسن والحسین عليهم‌السلام كان التّعلق بینهم وبین رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أشدّ التعلقات وهذا كالمعلوم بالنّقل المتواتر فوجب أن یكونوا هم الآل، وأیضا اختلف النّاس فی الآل فقیل: هم الأقارب؛ وقیل: هم اُمّته، فإن حملناه علی القرابة فهم الآل، وإن حملناه علی الاُمّة الّذین قبلوا دعوته فهم أیضا آل، فثبت أنّ علی جمیع التّقدیرات هم الآل وأمّا غیرهم فهل یدخلون تحت لفظ الآل؟ فمختلف فیه ».

نظر من این است: آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسانی هستند كه بازگشت آن ها به سوی پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خداست؛ پس هر كس كه علقه و ارتباط او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدیدتر و بیشتر است، به او آل می گویند. شكّی نیست كه ارتباط و علقه فاطمه و علی و حسن و حسینعليهم‌السلام با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالاترین و كامل ترین ارتباطات بود و این سخنی است معلوم و آشكار كه با تواتر به اثبات رسیده؛ پس واجب است كه آنها را آل بدانیم، همچنین مردم اختلاف نظر دارند و برخی گفته اند، خویشاوندان ایشان آل هستند و برخی دیگر گفته اند، امّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آل ایشان هستند.

پس اگر آل را به خویشاوندان حمل كنیم، علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل ایشان هستند و اگر به معنای امّتی بدانیم كه دعوت او را پذیرفته اند، پس آنها هم آل می شوند. پس بنابر تمام تقدیرات، متیقّن این است كه علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل هستند و امّا آیا غیر ایشان تحت لفظ آل قرار می گیرند؟ مطلبی است كه مورد اختلاف است.»

فخر رازی پس از بحث لغوی، بحث روایی را در مورد مصادیق آل دنبال می كند و می گوید:

«وروی صاحب الكشّاف أنّه لمّا نزلت هذه الآیة قیل: یا رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! من قرابتك هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : عَلی وَفَاطِمَة وأبناهما عليهم‌السلام . فثبت أنّ هؤلاء الأربعة أقارب النّبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وإذا ثبت هذا وجب أن یكونوا مخصوصین بمزید التّعظیم ویدلّ علیه وجوه »

صاحب كتاب كشّاف روایت كرده است زمانی كه این آیه شریف نازل شد، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال شد: نزدیكان شما كه دوستی آنها بر ما واجب گشته، چه كسانی هستند؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: علی و فاطمه و دو پسر آنهاعليهم‌السلام . پس ثابت شد كه این چهار نفر نزدیكان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند. زمانی كه این مطلب به اثبات رسید، واجب است آنها را به صورت ویژه تعظیم و احترام نماییم و بر این تعظیم ویژه، ادلّه ای دلالت دارد:

«الأوّل: قوله تعالی ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) ووجه الاستدلال به ما سبق. الثّانی: لا شكّ أنّ النّبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان یحبّ فاطمة عليها‌السلام قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فاطمة عليها‌السلام بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها؛ وثبت بالنّقل المتواتر عن رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنّه كان یحبّ علیا والحسن والحسین عليهم‌السلام وإذا ثبت ذلك، وجب علی كلّ الاُمّة مثله لقوله: ( وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ) ولقوله تعالی: ( فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ) ولقوله: ( قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ اللّهُ ) ولقوله سبحانه ( لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ) الثّالث: أنّ الدّعاء للآل منصب عظیم ولذلك جعل هذاالدعاء خاتمة التّشهد فی الصّلاة وهو قوله: اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وأرحم محمّدا وآل محمّد، وهذا التعظیم لم یوجد فی حقّ غیر الآل، فكلّ ذلك یدلّ علی أنّ حبّ آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واجب وقال الشّافعی: إنّ كان رفضا حبّ محمّد وآل محمّد فلیشهد الثقلان أنّی رافضی »

دلیل اوّل: آیه( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) است و در سخنان گذشته شكل استدلال به آن را بیان نمودیم.

دلیل دوم: هیچ شكّی نیست كه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليها‌السلام را دوست می داشتند و می فرمودند: فاطمهعليها‌السلام پاره وجود من است، آنچه او را اذیت كند مرا نیز آزار می دهد، همچنین با نقل متواتر به اثبات رسیده است كه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و حسن و حسینعليهم‌السلام را نیز دوست می داشتند و زمانی كه این مطلب به اثبات رسید، بر همه امّت واجب است كه مانند پیامبر خود رفتار كنند؛ چون خداوند می فرماید: و از او پیروی كنید تا هدایت شوید، همچنین خداوند می فرماید: پس آنان كه از فرمان او مخالفت می كنند، باید بترسند، همچنین می فرماید: بگو اگر خدارا دوست می دارید، از من پیروی كنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و باز می فرماید: مسلّما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیكویی بود.

دلیل سوم: به درستی كه دعا برای آل، جایگاه و مقام عظیمی دارد و به همین دلیل است كه این دعا در نمازهای روزانه، در پایان تشهّد قرار داده شده و می خوانیم: خدایا! بر محمّد و آل او درود فرست و رحمت خود را بر محمّد و آل او فرو فرست و تعظیم این گونه در مورد كسانی غیر از آل وارد نشده است.

تمام دلایلی كه ذكر گردید، دلالت دارد بر اینكه محبّت آل محمّد واجب است. شافعی در همین زمینه ابیاتی سروده است (كه در این جا تنها به ذكر بیتی از آن می پردازیم.) اگر دوستی و محبّت محمّد وآل محمّد موجب رافضی شدن است، پس تمام جنّ و انس شاهد باشند كه من رافضی هستم.

فخر رازی در ادامه برداشت دیگری را از آیه شریف، ارائه كرده و می گوید:

«قوله: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) فیه منصب عظیم للصّحابة لأنّه تعالی قال: ( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) فكلّ من أطاع اللّه كان مقرّبا عند اللّه تعالی فدخل تحت قوله: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) والحاصل أنّ هذه الآیة تدلّ علی وجوب حبّ آل رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحبّ أصحابه، وهذا المنصب لا یسلّم إلاّ علی قول أصحابنا أهل السنّة والجماعة الّذین جمعوا بین حبّ العترة و الصّحابة، وسمعت بعض المذكرین قال: إنّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال: مثل أهلبیتی كمثل سفینة نوح من ركب فیها نجی وقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : أصحابی كالنّجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم؛ ونحن الآن فی بحر التّكلیف وتضربنا أمواج الشبهات والشهوات وراكب البحر یحتاج إلی أمرین أحدهما، السّفینة الخالیة عن العیوب والثقب والثّانی،الكواكب الظّاهرة الطّالعة النیرة، فإذا ركب تلك السفینة ووقع نظره علی تلك الكواكب الظّاهرة كان رجاء السّلامة غالبا، فكذلك ركب أصحابنا أهل السّنة سفینة حبّ آل محمّد ووضعوا أبصارهم علی نجوم الصّحابة، فرجوا من اللّه تعالی أن یفوزوا بالسّلامة والسّعادة فی الدّنیا والآخرة ».

در آیه ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) جایگاه عظیمی برای صحابه موجود است. به همین دلیل خداوند متعال می فرماید: «(و سوّمین گروه) پیشگامان پیشگامان اند و آنها مقرّبان اند». پس هر كس كه خداوند متعال را اطاعت نماید، نزد خداوند متعال مقرّب محسوب می شود و تحت قول خداوند متعال: ( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی) داخل می شود.

حاصل كلام اینكه، آیه شریف بر وجوب محبّت و دوستی آل رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبّت اصحاب هر دو دلالت دارد و این جایگاه (دوستی و محبّت صحابه) به دست نمی آید،مگر بنابر قول اصحاب ما كه اهل سنّت و جماعت هستند؛ همان هایی كه میان دوستی آل محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه جمع كرده اند.از برخی خطبا شنیدم كه می گویند: پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: مَثَل اهل بیت من عليهم‌السلام مانند كشتی نوح عليه‌السلام است؛ كسی كه سوار آن شود، نجات می یابد و (پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمودند: اصحاب من مانند ستارگان هستند؛ از هر كدام آنان كه پیروی كنید، هدایت می شوید.ما نیز الآن در دریای تكلیف قرار داریم و امواج شبهات و شهوات ما را فراگرفته است. مسافر دریا به دو امر نیازمند است:

۱. كشتی ای كه از هرگونه عیب ونقص وسوراخی دور باشد؛

۲. ستاره ها و چراغ های درخشنده و روشن كننده راه. زمانی كه او بر چنین كشتی ای سوار شود و بر ستاره های درخشان نظر بیفكند، به سلامتی امید خواهد داشت. این چنین است اصحاب ما - كه اهل سنّت هستند - بركشتی دوستی آل محمّدعليهم‌السلام سوار شده و چشم خود را به این ستارگان دوخته اند؛ پس همان ها هستند كه امید دارند به سلامت به مقصد برسند و در دنیا و آخرت سعادتمند شوند.

اكنون به نقد و بررسی سخنان فخر رازی می پردازیم.

پرسش اول:

اوّلین سؤال را با تمركز بر معنای لغوی «آل» مطرح می نماییم. چنانچه در سخنان فخر رازی دقّت كرده باشید، این مفسّر اهل سنّت در بخشی از سخنان خود گفت: اگر معنای لغوی «آل» را در نظر داشته باشیم، بدون هیچ شكّ و شبهه ای علی، فاطمه، حسن و حسینعليهم‌السلام آل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند؛ زیرا آنهاعليهم‌السلام از نسل و ذریه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شمار می روند. از سوی دیگر، دخول دیگران مانند صحابه در معنای «آل» مشكوك و مورد اختلاف است. آیا می توان معنای قطعی و مسلّم آل را رها نمود و دست به دامان امری مشكوك شد و سخت از چنین امر مشكوكی دفاع كرد؟ در صورت استناد به لغت، وارد شدن صحابه در معنی «آل»، مردود است.

پرسش دوم:

فخر رازی بعد از اینكه معنای لغوی «آل» را مطرح نمود، برای تأیید سخنان خود به سنّت نیز تمسّك جست و بیان كرد كه وقتی نام ذوی القربی را از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسیدند، ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این چهار تنعليهم‌السلام را نام بردند، همچنین گفت: شدّت تعلّق این چهار تن به پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسیله اخبار متواتر ثابت شده است.

سؤال این است كه پس از روشن شدن نظر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد مصادیق «آل»، به چه دلیل افراد دیگری را نیز در «آل» داخل كرده اید؟ آیا شما خود را پیرو سنّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمی دانید؟ در این مورد، لازم به توضیح است كه فخر رازی با استناد به آیاتی از قرآن و احادیث منسوب به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، معنای واژه «قربی» را توسعه می دهد. در گام اوّل، فخر رازی با توجّه به آیه شریف( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) صحابه را - كه به اعتقاد او از سبقت گیرندگان در اسلام هستند - به عنوان مقرّب معرّفی می كند، آن گاه با استناد به( إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی ) محبّت صحابه را واجب می شمرد.

در پاسخ به این فراز از استدلال فخر رازی باید گفت: زیر بنای توسعه درمعنی «قربی»، استفاده از واژه «السابقون» است. در مورد معنی این واژه درگفتارهای پیشین بیان كردیم كه به طورحتم شامل تمامی صحابه نمی شود و منحصرا تعداد اندكی از اصحاب را در برمی گیرد. علاوه بر اینكه پس از محدود ساختن «قربی» به چهار نفر توسّط خود پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، احتمال وارد شدن دیگران در مفهوم «قربی» مردود است و این در حقیقت استناد به سنّت قطعی در تفسیر كلام خدا است.

فخر رازی در مرحله بعد، دست به دامن احادیثی می شود كه در گفتارهای قبل به شكل تفصیلی، نادرستی انتساب آن را به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثبات نمودیم و در راه اثبات این مطلب، هر دو طریق بررسی سند حدیث و تحلیل محتوای آن مورد بحث قرار گرفت.اكنون پرسشی را كه دراین قسمت از مطلب طرح كردیم، بازخوانی می كنیم:

كسانی كه خود را پیرو سنّت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانند، با تكیه بر كدام سنّت قطعی، افراد دیگری را در معنی «آل» وارد نموده و محبّت آنان را لازم شمرده اند؟

پرسش سوم:

این پرسش، با توجّه به مقام فكری و علمی فخر رازی مطرح می شود. با تورّق در كتب فخررازی به این نتیجه می رسیم كه او گاهی با دقت فراوان در یك كلمه، ده ها مطلب را استنباط نموده و بر مطالب خود مانور می دهد. در روایتی كه فخر رازی از كشّاف نقل نمود، ویژگی های محبّت و بغض آل محمّدعليهم‌السلام ذكر شده بود و دوازده فراز داشت.

اكنون سؤال این است: او با دقّت و ریز بینی ای كه در بررسی مطالب به خرج می دهد، چگونه به راحتی از فرازهای دوازده گانه عبور نموده و حتّی جمله ای را در مورد این فرازها ذكر نكرده است؟ آیا فرازهایی مانند «مستكمل الإیمان »، «جعل اللّه قبره مزار ملائكة الرّحمة »، «مكتوبا بین عینیه آیس من رحمة اللّه »، «مات كافرا » و«لمیشمّ رائحة الجنّة » دارای معنی و مفهوم و شایسته تفسیر و تبیین نیستند؟

آیا فخر رازی از مجموع این روایت، نفی و اثبات تكوینی را استنباط نمی نماید؟ همان نفی و اثباتی كه در جمله «لا إله إلاّ اللّه» موجود است. به این معنی كه این جمله وجود خدای واحد را اثبات و وجود خدایان متعدّد را نفی می كند. همان طوری كه مجموع این روایات اثبات می كند، تنها محبّت آل محمّدعليهم‌السلام سودی ندارد، بلكه محبّتی سودمند است كه بغض دشمنان آل محمّدعليهم‌السلام را نیز در پی داشته باشد.بنابر روایتی كه فخر رازی نقل كرده، محبّت آل محمّدعليهم‌السلام كمال ایمان و بغض آنانعليهم‌السلام هم طراز كفر است. بنابراین اگر فردی محبّت آل محمّدعليهم‌السلام را در دل نداشته باشد، نه تنها ایمان كاملی ندارد، بلكه اگر در همان حال بمیرد،كافر مرده است. پس چرا فخر رازی از این نكته مهم به سادگی عبور كرده و مطلبی بیان ننموده است؟!

تفقّه در دین، راه رستگاری

نكته مهم در استفاده از آیات و روایات این است كه گفت و گو در مورد آیات و روایات باید با تعمّق و تفكّر همراه باشد و به اصطلاح با تفقّه در آیات وروایات سخن بگوییم تا بتوانیم نتایج مهمّی را به دست بیاوریم. قرآن مجید،اساس تعلیمات دین مبین اسلام است. خداوند سبحان در قرآن مجیدمی فرماید:

( وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْطَآئِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) .

شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی جهاد) كوچ كنند. چرا از هر گروهی، طایفه ای از آنان كوچ نمی كند (و طایفه ای بماند) تا در دین (ومعارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را انذار نمایند تا بترسند و خودداری كنند؟

بنابر آیه مذكور، خداوند متعال عدّه ای را مأمور می كند كه در دین تفقّه كرده، نتیجه آن را برای مردم بازگو نمایند. پس فقیه تنها مرجعی است كه می تواند در مسائل دینی اظهار نظر نماید؛ گرچه امروزه افرادی غیر از فقیه، در دین اظهار نظر نابجا نموده، موجب گمراه شدن مردم می گردند.

واژه «فقه» مترادف با «فهم» است. اهل لغت می گویند: فقه مرتبه ای بالاتر از فهم بوده و اخصّ از علم است؛ به این معنی كه هر كسی می تواند مطلبی را فهمیده، مورد بحث و بررسی قرار دهد؛ ولی دریافت ها متفاوت است؛ به عنوان مثال، انسان عالم و دانا، ظاهر را می نگرد و بر اساس آن حكم می كند؛ امّا فقیه كسی است كه مطالب را از ریشه و عمق استنباطمی نماید. پس رسیدن به درجه فقاهت در هر رشته ای، به معنای به دست آوردن ریشه مطالبِ آن رشته است. خداوند متعال در آیه دیگر، دین را فقط اسلام می داند و ادیان دیگر را دین مورد قبول خود نمی داند، چنان كه گویا دیگر ادیان اصلاً دین نیستند.

( إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ ) .

دین نزد خداوند، اسلام است.

و در آیه دیگر می فرماید:

( وَمَن یبْتَغِ غَیرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ) .

و هر كسی جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب كند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانكاران است.

با ضمیمه این دو آیه، به این نتیجه می رسیم كه اگر دین را - كه همان اسلام است - به صورت صحیح دریافت ننماییم و در آن تفقّه نكنیم، در شماركفّار قرار می گیریم؛ زیرا خسران و زیان مسلمانان را در برنمی گیرد، بلكه شامل كفّار می شود.

پس از بیان مقدّمه مذكور، براساس دستور خداوند سبحان قصد داریم آیه سی و دوم از سوره شوری را مورد تفقّه قرار دهیم. رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از همه زحماتی كه برای رسالت متحمّل می شوند، به پیروان خود می فرمایند:در برابر همه زحماتی كه كشیدم، هیچ اجر و مزدی نمی خواهم، مگر دوستی و محبّت نسبت به خاندانم.

با نقل مستنداتی دیگر از كتب اهل سنّت این پرسش را در برابر علمای اهل سنّت قرار خواهیم داد كه چرا در مورد ضرورت محبّت به خاندان رسالتعليهم‌السلام و لزوم بیزاری جستن از دشمنان ایشانعليهم‌السلام به طور لازم تفقّه ننموده اند؟

این سخنان در مورد رسالت یك پیامبر عادّی نیست، بلكه سخن در مورد رسالتی است كه با رسالت تمام انبیای پیشینعليهم‌السلام تفاوت دارد. با دقّت در كتب تاریخی به این نتیجه می رسیم كه برخی از پیامبرانعليهم‌السلام ، رسالت داشتند كه تنها قوم خود را هدایت نمایند. برخی دیگر، پیامبر یك شهر یا منطقه ای محسوب می شدند.

برخی دیگر وظیفه ابلاغ و پیام آوری یك نسل یا یك قرن را به عهده داشتند؛ ولی پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسالتی جهانی داشتند.ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان كسی هستند كه سیدالمرسلین و خاتم النّبیین لقب گرفته اند و رسالت ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عظیم و گرانبها است. رسالت ایشانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با رسالت دیگر انبیاعليهم‌السلام همچون حضرت یونسعليه‌السلام تفاوت دارد.

زمانی كه حضرت یونسعليه‌السلام به خاطر نافرمانی امّت با آنها قهر كردند و از آن شهر بیرون آمدند، بعد از اتّفاقاتی، دوباره بازگشتند و همان امّت به ایشان ایمان آوردند. آیا مشكلات و سختی های پیامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مشكلات پیامبری همچون حضرت عیسیعليه‌السلام كه به زعم مسیحیان او را به دار آویختند یا با مشكلات پیامبری همچون حضرت ابراهیمعليه‌السلام كه او را در آتش افكندند، قابل مقایسه است؟ با مراجعه به كتب تاریخ و روایی، چنین مقایسه ای بعید به نظر می رسد؛ زیرا پیامبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

«مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت ».

هیچ پیامبری همانند من اذیت و آزار ندید.

بنابراین رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در راه ابلاغ رسالت الهی، بالاترین سختی ها و مشقّت ها را تحمّل نمودند.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17