تجربه شيرين ندامت

تجربه شيرين ندامت17%

تجربه شيرين ندامت نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تجربه شيرين ندامت
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15112 / دانلود: 2520
اندازه اندازه اندازه
تجربه شيرين ندامت

تجربه شيرين ندامت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٠ - زوال كابوس يأس و اميدوار شدن به مغفرت خداوند

يكى از بزرگترين گناهان كه به هيچ وجه قابل گذشت و چشم پوشى نيست ، يأس از رحمت خداوند و قطع اميد از مغفرت اوست كسى كه از آمرزش خداوند مأيوس است و به گذشت كريمانه پروردگار اميدى ندارد ، هر گناهى را مرتكب مى شود و در منجلاب انحرافات فرو مى رود ، در درّه هاى شقاوت سقوط مى كند و روز به روز در حال استدراج و فرو رفتن در دركات عذاب خداوند خواهد بود.

خداى مهربان براى جلوگيرى از پديد آمدن اين حالت و رسيدن به چنين سرانجامى ، باب توبه و استغفار را به روى انسان گشوده است ، تا هيچ مجرمى از رحمت واسعه الهى مأيوس نشود و به سوى خدا باز گردد. و باران مغفرت حقّ ، بر سرزمين جانش ببارد و غنچه ايمان و معرفت در بوستان وجودش شكوفا گردد.

در اين راستا يكى از بركات معنوى استغفار كه خود داراى آثار پربارى است ; از بين رفتن كابوس يأس و نااميدى ، و تابش خورشيد اميد و رجاء در خانه دل گنهكار است ; كه اين خود باعث رويش درخت معنويّت در بهشت ايمان انسان ، و لبخند شكوفه هاى آمرزش بر چهره وجود او مى گردد. به همين دليل اميرالمؤمنينعليه‌السلام از كسى كه با وجود استغفار، از آمرزش خدا نااميد گشته ، اظهار شگفتى كرده و مى فرمايند :

اَلْعَجَبُ مِمَّنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ المُمْحاةُ قيلَ : وَ مَا المُمْحاةُ ؟ قالَ : اَلاِْسْتِغْفارُ(٤٨)

تعجب از كسى است كه از رحمت و آمرزش خداوند نااميد مى گردد ، در حالى كه وسيله پاك كننده دارد

سئوال شد: پاك كننده چيست؟

فرمودند:

استغفار و طلب آمرزش از خداوند.

١١ - پاك شدن زنگار دل و صفا يافتن قلب انسان

يكى از علل عدم پذيرشِ حق ، و سستى در انجام واجبات و نپرداختنِ به عبادات اين است كه ، دل انسان را زنگار گناه گرفته باشد، و فكر او را كدورتِ علاقه به شهوات تاريك و ظلمانى ساخته باشد ; و از سوى ديگر قلب او را قساوت فرا گرفته، حالت پذيرش و نرمش در برابر حق را از دست داده و در درّه هاى شقاوت سقوط نموده باشد بى جهت نيست كه خداوند ، علّت انكار و روى گردانى قوم موسىعليه‌السلام را ، سختى دل آنان دانسته و مى فرمايد:

( ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنْ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهارُ وَإِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ ) (٤٩)

شما بعد از معجزاتى كه از موسىعليه‌السلام ديديد، سخت دل شديد و دل هايتان چون سنگ ، يا سخت تر از سنگ گرديده است از ميان پاره اى سنگ ها نهرهاى آب مى جوشد و برخى ديگر شكافته مى شود و از دل آن آب بيرون مى آيد و پاره اى ديگر از ترس خدا فرو ريزد

روشن است كه بزرگترين مانع براى هدايت و سعادت بشر ، پديد آمدن چنين حالتى در دل و جان اوست ، كه شخص را از پذيرش حق باز داشته و از توفيقات و پيشرفت هاى معنوى او جلوگيرى مى كند، پس در اين راستا، يكى از بركات مهمّ استغفار اين است كه زنگار دل را مى زدايد ، قلب را صفا مى بخشد ، به فكر انسان نور و روشنايى عطا مى كند و ظرف وجود او را پذيراى هدايت هاى خداوند و هاديان راه سعادت و فضيلت مى سازد

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه مى فرمايند:

إِنَّ لِلْقُلوبِ صَداءً كَصَداءِ النُّحاسِ فَاجْلُوها بِالإِسْتِغْفارِ(٥٠)

براى دل ها زنگار و كدورتى است مثل زنگار و كدورت مِسْ ، دل هاى خويش را با استغفار و طلب آمرزش از خدا ، جلا دهيد.

١٢ - روى آوردن خير و خوبى به انسان

توجّه به استغفار و روى آوردن به درگاه خدا و عذرخواهى از گناه، توجّه به همه خوبى ها ، خيرات و بركات است ; و نشانه آن است كه خداوند اراده خير و خوبى به انسان دارد و غفلت از آن ، فرو رفتن در منجلاب زشتى ها و بدى ها را به دنبال دارد و علامت آن است كه خداوند اراده شرّ و بدى نسبت به او دارد

سفيان بن سمط گويد : امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

إِنَّ اللهَ إِذا أَرْادَ بِعَبْد خَيْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِقْمَة وَيُذَكِّرُهُ الاِْسْتِغْفارَ ، وَ إِذا أَرادَ بِعَبْد شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَة لِيُنْسِيَهُ الإِسْتِغْفارَ وَ يَتَمادى بِها وَ هُو قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ (سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُونَ) بِالنِّعَمِ عِنْدَ المَعاصى(٥١)

به راستى ، هرگاه خداوند اراده مى كند خيرى را به بنده اى (برساند) و او گناهى مى كند ، به بلايى گرفتارش مى كند، آن گاه استغفار را به يادش مى آورد (تا بدين وسيله گناهش را ببخشد و از عقوبت دنيا و آخرت ، نجاتش دهد)

و هرگاه اراده مى كند شرّ و بدى را به بنده اى (برساند) و او گناه مى كند ، پس از گناه نعمتى به او مى دهد تا استغفار را فراموش كند و مشغول آن نعمت گردد. و همين مراد خداوند است كه مى فرمايد:

« ما آن ها را در دركات عذاب خويش پايين مى بريم به گونه اى كه خود نمى دانند »

يعنى : به واسطه نعمت هايى كه پس از عصيان و نافرمانى خدا، به آنان مى دهيم ، (ايشان را در عذاب خويش لحظه به لحظه پايين تر مى بريم)

پس چه بهتر كه وِرْد شب و روز خود را استغفار و عذرخواهى از خداوند قرار دهيم ، تا خالق خيرات ، اراده خير و نيكى به زندگى ما كند و خيرات مادّى و بركات معنويش را به سوى ما گسيل دارد و از شرور و بدى ها نگاهمان دارد.

١٣ - بازگشت روح ايمان و تكميل حقيقتش در انسان

از مداركى استفاده مى شود : هنگام گناه، روح ايمان از انسان جدا مى گردد و بين او و حقيقت ايمان فاصله مى افتد و چنانچه شخص گنهكار توبه و استغفار كند ، اين روح به او برمى گردد. و اين يكى از بركات مهمّ استغفار است كه نبايد از اهميّت آن غافل شد.

محمّد بن مسلم گويد: امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

إِذا زَنَى الزّانِى خَرَجَ مِنْهُ رُوحُ الايمانِ ، فَإِنْ إِسْتَغْفَرَ عادَ إِلَيْهِ(٥٢)

هنگامى كه شخص زناكار زنا مى كند ، روح ايمان از او بيرون مى رود پس اگر توبه و استغفار كند ، اين روح به او بر مى گردد!

از اين مهمتر آن كه پس از بازگشت روح ايمان به انسان ، اگر او استغفار و عذرخواهى خداوند را ادامه دهد ; مراتب ايمان در وجودش كامل مى شود و حقيقت اعتقاد به حق در او شكل مى گيرد.

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سفارش هايى كه به اميرالمؤمنينعليه‌السلام دارند ، استغفار بعد از گناه را يكى از هفت عاملى مى شمارند كه باعث تكميل حقيقت ايمان در انسان مى گردد:

يا عَلىُّ سَبْعَةٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَقَدْ اسْتَكْمَلَ حَقيقَةَ الايمانِ وَ أَبْوابُ الْجـَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ : مَنْ أَسْبَغَ وُضُوئَه ، وَ أَحْسَنَ صَلاتَه ، وَ اَدّى زَكاةَ مالِه ، وَ كَفَّ غَضَبَه ، وَ سَجَنَ لِسانَه ، وَاسْتَغْفَر لِذَنْبِه ، وَ اَدّى النَّصيحَةَ لاِِهْلِ بَيْتِ نَبِيّهِ(٥٣)

اى على ! هفت چيز است كه در هر كس باشد حقيقت ايمان را در خود كامل كرده است ، و درهاى بهشت به رويش باز مى گردد:

١ - كسى كه وضويش را شاداب و كامل بگيرد.

٢ - نمازش را نيكو بجا آورد.

٣ - زكات مالش را بپردازد

٤ - خشم خود را باز دارد.

٥ - زبانش را در زندان دهان حبس كند.

٦ - براى گناهش استغفار كرده، آمرزش طلبد.

٧ - براى اهل بيت پيامبرشعليهم‌السلام ، خيرخواهى كند.

١٤ - ورود به بهشت

كسى نيست كه آرزوى بهشت و نعمت هاى بى نظير بهشتى را در سر نپروراند و شكى نيست كه ورود به بهشت شرايطى دارد كه بخشى از آن مربوط به اعتقاد انسان و بخش ديگرش وابسته به عمل اوست در آيات و روايات به صورت پراكنده به اين شرايط اشاره شده است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سخنى زيبا و پر بار به چهار عمل براى انسان اشاره مى كنند كه اگر در كسى باشد ، از اعتقاد راسخ او به خدا حكايت مى كند و كسى كه عمر گران مايه خويش را با اين صفات سپرى مى كند ، وارد بهشت مى گردد يكى از آن ها اين است كه هر گاه ، مرتكب گناهى شد ، بگويد : « أسْتَغْفِرُاللهَ »(٥٤)

پس يكى از بركات معنوى استغفار ، ورود در بهشت و بهره مندى از نعمت هاى ابدى بهشتى است و اين مطلبى نيست كه تنها در اين روايت آمده باشد. در حديث ديگرى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فضايل زيادى را براى استغفار بعد از نافله فجر ، قبل از نماز صبح ذكر مى كنند از جمله مى فرمايند:

هر كس اين استغفار را تلاوت كند ، اگر در آن روز يا شبى كه استغفار كرده بميرد ، وارد بهشت مى گردد(٥٥)

در روايت صفحه قبل نيز ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين مطلب اشاره كرده و استغفار را يكى از هفت عاملى مى شمارند كه باعث تكميل ايمان و باز شدن درهاى بهشت به روى انسان مى گردد.

_________________________________________

پي نوشت ها :

١. سوره هود ، آيه ٣

٢. سوره هود ، آيه ٥٢

٣. سوره نوح ، آيه ١٠ ـ ١٢

٤. سوره هود ، آيه ٥٢

٥. سوره نوح ، آيه ١٠ ـ ١٢

٦. بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨١

٧ ـ بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٧٧

٨ ـ بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٧٧

٩ ـ بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٧٧

١٠. صحيفة العلوية الجامعة ، ص ٦٥٩ ، جريان كامل اين ماجرا و نسخه استغفارى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به آن مرد عطا كردند ، در فصل آخر همين كتاب آمده است.

١١. سوره نوح ، آيه ١٠ ـ ١١

١٢. بحارالأنوار ، ج ٨٤ ، ص ٢٢١

١٣. سوره نوح ، آيه ١٠ ـ ١٢

١٤. بحارالأنوار ، ج ١٠١ ، ص ٨٤

١٥. اين استغفار همراه با ترجمه روان به ضميمه داستان شيرين آن ، در همين كتاب ـ ٢٧٨ آمده است

١٦. سوره افنال ، آيه ٣٣

١٧. بحارالأنوار ، ج ٥٢ ، ص ٣٠ ; الدعوات ، ص ٢٠٧ ; كمال الدين ، ج ٢ ، ص ٤٤١

١٨. سوره انفال ، آيه ٣٣

١٩. مستدرك الوسائل ، ج ٥ ، ص ٣١٨

٢٠. بحارالأنوار ، ج ٧٠ ، ص ٣٨١ ; علل الشرايع ، ج ١ ، ص ٢٣٤

٢١. بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨٣

٢٢. بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨٣

٢٣. بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨٣ ; وسائل الشّيعه ، ج ٧ ، ص ١٧٧

٢٤. بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨١

٢٥. كافى ، ج ٥ ، ص ٣١٦ ، ح ٥١

٢٦. سوره آل عمران ، آيه ١٣٥

٢٧. سوره نساء ، آيه ١١٠

٢٨. مستدرك سفينة البحار ، ج ٧ ، ص ٦٠١

٢٩. كافى ، ج ٢ ، ص ٥٠٤ ; وسائل الشّيعه ، ج ٧ ، ص ١٧٦

٣٠. سوره غافر ، آيه ٦٠

٣١. سوره نساء ، آيه ٦٤

٣٢. وسائل الشّيعه ، ج ١٦ ، ص ٧٠ ; بحارالأنوار ، ج ٦ ، ص ٢٢

٣٣. سوره توبه ، آيه ٧٢

٣٤. سوره فجر ، آيه ٢٧ ـ ٣٠

٣٥. مستدرك سفينة البحار ، ج ٧ ، ص ٦٠١

٣٦. سوره توبه ، آيه ١١٩

٣٧.مفاتيح الجنان

٣٨.بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٧٩

٣٩.سوره يـس ، آيه ٨٢

٤٠.سوره بقره : آيه ٢٢٢

٤١.كافى ، ج ٢ ، ص ٥٠٤ ; وسائل الشّيعه ، ج ٧ ، ص ١٧٦

٤٢.بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٣٧٨ ; الدعوات ، ص ٢٠

٤٣.سوره نور ، آيه ٣٥

٤٤.وسائل الشّيعه ، ج ١٦ ، ص ٧٠ ; مستدرك الوسائل ، ج ٥ ، ص ٣١٠ ; بحارالأنوار ، ج ٧٤ ، ص ١٤٦ ; ثواب الأعمال ، ص ١٦٥

٤٥.كافى ، ج ٢ ، ص ٥٠٤ ; وسائل الشّيعه ، ج ٧ ، ص ١٧٦

٤٦.سوره ص ، آيه ٨٣

٤٧. كافى ، ج ٤ ، ص ٦٣ ; من لايحضر الفقيه ، ج ٢ ، ص ٧٥ ; التهذيب ، ج ٤ ، ص ١٩١ ; وسائل الشّيعه ، ج ١٠ ، ص ٣٩٥

٤٨.وسائل الشّيعه ، ج ٧ ، ص ١٧٧

٤٩.سوره بقره ، آيه ٧٤

٥٠.بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٢٨٤

٥١.كافى ، ج ٢ ، ص ٤٥٢

٥٢.بحارالأنوار ، ج ٩٠ ، ص ٣٧٨ ; الدعوات ، ص ٢٠

٥٣.من لايحضره الفقيه ، ج ٤ ، ص ٢٥٩ اين حديث از سكونى از امام صادقعليه‌السلام به همين مضمون با اندك اختلافى نيز ، روايت شده است بحارالأنوار ، ج ٧٧ ، ص ٣٠٤

٥٤.مستدرك الوسائل ، ج ١٢ ، ص ١٢٠

٥٥.بحارالأنوار ، ج ٨٤ ، ص ٣٢٦ ما متن اين استغفار را در بحث انواع استغفار ، آورده ايم

گفتار ششم : نكته ها و رموز استغفار

بركات فراوان براى استغفار زياد

از مجموع رواياتى كه در فضيلت استغفار روايت شده است ، استفاده مى شود كه آثار مادّى و بركات معنوىِ استغفار براى كسى است كه زياد و پى درپى، شب و روز، در هر حال و همه جا، از خدا عذرخواهى كرده و آمرزش طلبد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سخن پربارى مى فرمايند:

أَكْثَرُوا مِنَ الإِسْتِغْفارِ ، فى بُيوتِكُمْ وَ فى مَجالِسِكُمْ وَ عَلى مَوائِدِكُمْ وَ فى أَسْواقِكُمْ وَ فى طُرُقِكُمْ وَ أَيْنَما كُنْتُمْ فَاِنَّكُمْ لاتَدْرُونَ مَتى تَنْزِلُ الْمَغْفِرَةُ(١)

زياد استغفار كنيد ، در خانه ها و مجالستان ، سر سفره ها و در بازارهايتان ، و در مسير رفت و آمدهايتان و هر جا كه بوديد (استغفار نماييد) چرا كه شما نمى دانيد آمرزش خداوند چه زمانى نازل مى شود

در بيان گوهر افشان و حكمت بار ديگرى خطاب به زن هاى مسلمان مى فرمايند:

يا مَعاشرَِ النِّساءِ تَصَدَّقْنَ وَ أَكْثِرنَ الإِسْتِغْفارَ ، فَاِنّى رَأَيْتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النّارِ(٢)

اى بانوان صدقه دهيد و زياد استغفار كنيد كه من بيشترِ اهل آتش را از شما زنان ديدم

علاوه بر اين ، در روايات ، فضايل خاصّى براى اين ذكر شريف وارد شده است كه خود عامل مهمّى براى زياد گفتن استغفار است ، ما نمونه هايى از آن را زينت بخش اين فصل كتاب قرار مى دهيم.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سخن زيبايى استغفار را برترين دعا شمرده اند:

ما مِنَ الدُّعاءِ شَىْءٌ أَفْضَلُ مِنَ الإِسْتِغْفار(٣)

هيچ دعايى برتر و با فضيلت تر از استغفار نيست

اميرالمؤمنينعليه‌السلام اضافه بر اين ، از آن به عنوان پربركت ترين دعا در دنيا و آخرت ، ياد فرموده اند:

أَىُّ دُعاء أَفْضَلُ مِنَ الإِسْتِغْفار وَ أَعْظَمُ بَرَكَةً مِنْهُ فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ(٤)

چه دعايى از استغفار ، با فضيلت تر ، و بركت آن در دنيا و آخرت از طلب آمرزش ، بزرگتر و بيشتر است

در سخن زيباى ديگرى آن حضرت ، اجر و پاداش اين ذكر مبارك را بزرگترين پاداش دانسته و از آن به عنوان سريع ترين عامل براى دست يافتن به ثواب خداوند ياد نموده اند:

الإِسْتِغْفارُ أَعْظَمُ أَجْراً وَ أَسْرَعُ مَثُوبَةً(٥)

استغفار بزرگترين اجر و پاداش و سريع ترين مزد و ثواب را دارد

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در گفتار حكيمانه اى آن را سلاح گنهكار، براى دفاع از خويشتن در برابر دشمن (گناه و عقوبتش) شمرده اند :

سِلاحُ الْمُذِنْبِ ، اَلإِسْتِغْفارُ(٦)

اسلحه گنهكار ، طلب آمرزش از خداوند است

همچنين آن حضرت استغفار را وسيله خوبى براى شستشوى گناهان دانسته اند:

نَعْمَ الْوَسيلَةُ ، اَلإِسْتِغْفارُ(٧)

(براى از بين بردن آثار شوم گناه) استغفار خوب وسيله اى است.

در سخن پر بار ديگرى ، آن پيامبر رحمت از گناهان به عنوان درد و مرض ياد كرده و دواى آن را استغفار معرفى كرده اند :

اَلذُّنُوبُ داءٌ وَالدَّواءُ الإِسْتِغْفارُ وَالشَّفاءُ أَنْ لاتَعُودَ(٨)

گناهان درد و مرض هستند و دواى آن استغفار است ، و شفا يافتن از آن به اين است كه ديگر به سوى آن ها برنگردى

باز پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دو كلام نورانى، استغفار را بهترين عبادت و دعا معرفى كرده و فرموده اند:

خَيْرُ العِبادَةِ الإِسْتِغْفارُ(٩)

استغفار بهترين عبادت است

خَيْرُ الدُّعاءِ الإِسْتِغْفارُ(١٠)

بهترين دعا ، طلب آمرزش از خداوند است

افزون بر اين ، در بعضى از روايات كه در زمينه آثار و بركات استغفار رسيده است ، به صراحت و روشنى اثرهاى ياد شده ، براى زياد استغفار كردن ذكر گرديده است.

به نمونه هايى از آن ها توجّه كنيد:

امام صادقعليه‌السلام حديثى را از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت مى كنند كه آن حضرت فرمودند:

عَلَيْكُمْ فى شَهْرِ رَمَضانِ بِكَثْرَةِ الإِسْتِغْفارِ وَالدُّعاءِ ، فَأَمَّا الدُّعْاءُ فَيَدْفَعُ بِهِ عَنْكُمْ البَلاءَ وَ أَمَّا الإِسْتِغْفارُ فَيَمْحى ذُنُوبَكُمْ(١١)

بر شما باد كه در ماه رمضان زياد استغفار و دعا كنيد ، كه دعاى زياد ، بلا و گرفتارى را از شما دور مى سازد ; و استغفار زياد، گناهان شما را نابود مى كند.

نضر بن كثير گويد: بر امام صادقعليه‌السلام وارد شدم در حالى كه سفيان ثورى هم همراه من بود امام صادقعليه‌السلام سفارش هايى كردند ، از جمله فرمودند:

إِذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ فَأَكْثِرْ مِنَ الإِسْتِغْفارِ(١٢)

هرگاه روزيت به كُندى آيد و به سختى به تو رسد ، زياد استغفار كن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در كلامى نورانى ، فرمودند:

مَنْ أَكْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ كُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ كُلِّ ضيق مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ(١٣)

هر كس زياد استغفار كند، خداوند نسبت به هر غصّه و اندوهى ، گشايشى برايش قرار دهد و از هر تنگنايى راه خروجى پيش پايش گذارد و از جايى كه گمان ندارد او را روزى دهد

از مجموع سخن در اين بخش نتيجه مى گيريم :

همانگونه كه در گفتار قبل عنوان گرديد ، در پاره اى آيات و روايات ، آثار و بركات عظيمه اى براى ذكر استغفار بيان شده كه هضم آن براى همگان آسان نيست و اين خود باعث تشكيك در اصل مطلب مى شود كه چگونه ممكن است ، كسى عمرى گناه كند و سپس با درخواست بخشش از پروردگار خويش ، آمرزش خداوند شامل حالش شود و يا با گفتن يك استغفار به چنين آثار و بركاتى دست يابد ؟!

پاسخ اين سؤال ، به صورت پراكنده در مكتب وحى و سخنان اهل بيتعليهم‌السلام آمده است ، چكيده اش اين است :

اولاً : همانگونه كه در فصل هاى گذشته يادآور شديم ، استغفار ، تنها لغلغه زبان نيست ،بلكه حقيقت آن ، ندامت قلبى گوينده و پشيمانى باطنى او از گذشته و تصميم جدّيش به ترك گناه و رو آوردنش به سوى خدا و احكام نورانى اسلام است

ثانياً : قوام توبه و استغفار به اينست كه اگر واجباتى از او فوت شده ، آن ها را جبران سازد ، به اين صورت كه قضايش را بجا آورده ، كفّاره اش را بپردازد و يا به گونه ديگر آن را تدارك كند.

ثالثاً : اگر گناه او حق الناس است ، آن را پرداخته و يا صاحب حق را راضى كند ، بگونه اى كه هنگام گفتن استغفار هيچ حقى از مردم به عهده او نباشد.

رابعاً : گناهى كه از آن توبه كرده و برايش استغفار مى كند گناهى باشد كه قابل گذشت و بخشش باشد ، نه آن كه توبه در مورد آن مفهومى نداشته و قابل گذشت و آمرزش نباشد مثل اينكه ، آئين جديدى پديد آورده و يا بدعتى در دين خدا گذارده و بدين واسطه جمعى را گمراه و از آغوش دين خدا جدا ساخته باشد. زيرا كسانى كه بر دين اختراعى او باقى مانده ، بدعتهاى او را پذيرفته ، بدان عمل كرده و بر آن عقيده مرده اند ، قابل بازگشت نيستند.

بى شك ، چنين گناهى توبه اى ندارد ، مگر آن كه تمام كسانى را كه گمراه ساخته ، به صراط مستقيم باز گرداند ; و اين كار نيز براى او امكان پذير نيست.

آخرين سخن در پاسخ به سؤال مذكور ، كه از روايات گذشته استفاده مى شود اين است:

آمرزش خداوند و ساير بركات استغفار براى كسى است كه علاوه بر شرايط ياد شده ، زياد و پى در پى استغفار گويد نه آنكه عمرى گناه كند و سپس با گفتن يك استغفار همه گناهانش آمرزيده شود! همچنانكه اگر پى در پى استغفار كند ، ولى تصميم جدّى بر ترك گناه نگيرد و گذشته تاريك خويش را جبران نكند ، از استغفار خويش سودى نمى برد!

پس زياد استغفار كردن ، مصمم بر ترك گناه بودن و گذشته خويش را جبران كردن از مهمترين شرايط پذيرش توبه و مهمترين عامل پديدآورنده آثار و بركات استغفار ، مخصوصاً آمرزش خداوند است.

از سوى ديگر ، گاهى سؤال مى شود زياد گفتن استغفار به چه شكل صورت مى پذيرد و بر چه گفتنى اطلاق مى گردد؟

پاسخ اين سؤال نيز در سخنان نورانى اهل بيتعليهم‌السلام به صورت اجمال آمده است خلاصه جواب اين است :

زياد گفتن استغفار به اين است كه هر كسى در روز صد مرتبه و در شب هفتاد بار استغفار گويد علاوه بر اين ، به مقدارى كه وقت و توان دارد ، استغفارهاى وارده را تلاوت كرده ، بخصوص در اوقات نماز و ساعات استجابت دعا از خدا آمرزش بخواهد در اين صورت ، بى ترديد گناهش بخشيده شده و آثار و بركات آمرزش خواهى را خواهد ديد

بنابراين ، با وجود اين همه مدارك محكم و روشن ، نبايد از رحمت و مغفرت خداوند مأيوس بود و از توبه و استغفار دست شست همچنانكه ، نبايد به ياوه سرايى عده اى گوش فرا داد ، كه سر و كار چندانى با دين ندارند و از تحقيق در آيات و روايات معتبرترين مداركِ مفاهيم دينى بويى نبرده و تنها با خطور اشكالى به ذهن خويش ، تيشه به ريشه مقدسات مذهبى زده و دوستان اميرالمؤمنينعليه‌السلام را از بازگشت به سوى خدا و امام زمانعليه‌السلام باز داشته و از آمرزش خداوند مأيوس مى سازند.

اثر نوشتن استغفار روى انگشتر

محبوبيّت استغفار ، پيش خداوند به حدّى است كه نوشتن جمله « أَسْتَغْفِرُاللّهَ » به ضميمه دو ذكر ديگر ، روى نگين انگشتر ، و همراه داشتن آن ، نيز داراى آثار و بركاتى است. تا چه رسد به اين كه اين ذكر ورد شب و روز انسان باشد! از جمله آثارى كه براى نوشتن اين جمله روى نگين انگشتر ذكر گرديده است ، رهايى از فقر و تنگ دستى است.

محمد بن ابى عمير ، در حديثى از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند:

مَنْ كَتَبَ عَلى خاتَمِهِ « ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِالله أَسْتَغْفِرُاللهَ » أَمِنَ مِنَ الْفَقْرِ الْمُدْقِعِ(١٤)

هر كس روى انگشترش اين عبارت را بنويسد:

« آنچه خدا بخواهد (همان مى شود) ، هيچ نيروى نيست مگر به كمك خداوند ، از خدا طلب آمرزش مى كنم »

از فقرى كه او را خوار و سر افكنده سازد ، در امان مى ماند

گفتنى است : ظاهر حديث اين است كه براى دست يافتن به اثر ياد شده ، بايد متن عربى اذكار نوشته شود.

اثر ديگر نوشتن اين اذكار روى انگشتر عقيق ، اينست :

اگر كسى تربت قبر مطهر امام حسينعليه‌السلام را با آدابى كه امام باقرعليه‌السلام براى جابر ذكر مى كنند، بردارد و سپس آن را با انگشتر عقيقى كه ذكر شريف « ما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِالله أَسْتَغْفِرُاللهَ » ، روى آن نوشته شده است ، مهر كند ; چنين تربتى باعث شفاى هر مرضى خواهد بود.(١٥)

سيّد الاستغفار

پيامبر و اهل بيت پاكشعليهم‌السلام با بيانات وحى گونه خويش راه عذرخواهى از خدا را به شيعيان آموخته اند و در فرصت هاى مختلف ، نسخه هاى گوناگونى از استغفار را به آنان ياد داده اند كه هر يك در جاى خود داراى آثار و بركات خاصّى است در ميان نسخه هاى استغفار به بعضى از آن ها با عناوين برگزيده اى اشاره شده است كه داراى مزيّت و شرافت بيشترى است ، و البتّه سرّ آن براى ما فاش نشده است و تنها با رمز و اشاره بيان گرديده است. بسيار به جاست كه راهيان كوى دوست ، با دقّت و تأمل بيشتر ، نكات آن را دريابند و از فيوضات و بركاتش بهره مند گردند.

يكى از رموز ياد شده ، عنوان سيّد الاستغفار است كه پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در سخن زيبايى بدان اشاره مى كنند

جابر بن عبدالله انصارى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

تَعَلَّمُوا سَيِّدَ الإِسْتِغْفارِ

آقاى استغفار را بياموزيد (و آن را تلاوت كنيد)

سپس اين عبارت را بيان فرمودند:

اَللّهُمَّ أَنْتَ رَبّى لا إِلـهَ إِلاّ أَنْتَ خَلَقْتَنى وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ عَلى عَهْدِكَ وَ أَبْوءُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَ أَبُوءُ لَكَ بِذَنْبى فَاغْفِرْ لى إِنَّهُ لايَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ(١٦)

خدايا تو پروردگار منى ، هيچ معبودى جز تو نيست ، تو مرا آفريده اى و من بنده توام و بر عهد و پيمان باقى ام ، به كمك نعمتى كه به من دادى زندگى مى كنم و به گناه خويش اقرار دارم، (خدايا) مرا ببخش كه جز تو كسى گناهان را نمى بخشد

نماز استغفار

يكى از دستوراتى كه در كلمات نورانى پيامبر و اهل بيتعليهم‌السلام ، براى رهايى از مشكلات و نجات از سختى ها ، بدان سفارش شده است ، خواندن نماز استغفار است كه داراى آثار و بركات فراوانى است و كيفيّت آن بدين صورت است :

دو ركعت ، و در هر ركعت بعد از حمد سوره قدر خوانده مى شود و پس از آن پانزده مرتبه استغفار گفته مى شود، و سپس به ركوع رفته و بعد از ذكر ركوع ده مرتبه استغفار و پس از برخواستن از ركوع و قبل از رفتن به سجده همين ذكر ده مرتبه، و پس از ذكر سجده ده مرتبه ، و بعد از برخواستن از سجده اول ده مرتبه ، و در سجده دوّم بعد از ذكر سجده باز ده مرتبه ، و پس از برخواستن از سجده دوم نيز ده مرتبه استغفار گفته مى شود. ركعت دوم نيز به همين صورت به جا آورده مى شود.

اين نماز شبيه نماز جعفر طيّار است با اين تفاوت كه دو ركعت است و در هر ركعت بعد از حمد سوره قدر تلاوت مى شود و به جاى تسبيحات اربعه ، در هر جا به تعداد خاصّى كه ذكر گرديد، استغفار گفته مى شود

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فضيلت اين نماز مى فرمايند:

إِذا رَأَيْتَ فى مَعاشِكَ ضيقاً وَ فى أَمْرِكَ إِلْتِياثاً فَأَنْزِلْ حاجَتَكَ بِاللهِ تَعالى وَ جَلَّ ، وَلاتَدَعْ صَلاةَ الإِسْتِغْفارِ

هر زمان در روزى خود تنگى و سختى ديدى و در كار خويش پراكندگى و از هم پاشيدگى مشاهده كردى، كه كار را بر تو مشتبه ساخت ; حاجتت را با خدا در ميان گذار و نماز استغفار را رها مكن.

سپس نماز را به همان صورت كه كه گذشت توضيح دادند و فرمودند:

(اگر اين نماز را بخوانى) خداوند كار تو را اصلاح مى كند انشاءالله.(١٧)

گفتنى است : براى استغفار در اين نماز ، صورت خاصّى ذكر نشده است بنابراين هر يك از نسخه هاى استغفار را كه در بخش آخر اين كتاب آمده است ، به عنوان ذكر نماز استغفار مى توان گفت ، هر چند مختصر باشد

زمان استغفار

سؤالى كه به ذهن بعضى ممكن است خطور كند اين است :

پس از انجام گناه ، فرصت استغفار و عذرخواهى از خداوند ، تا چه زمانى براى انسان باقيست؟

بايد بگوييم: توبه و بازگشت به سوى خداوند واجب است و وجوب آن فوريست به اين معنى كه شخص گنهكار بلافاصله بايد از كردار زشت خويش استغفار كند و از گناهانش دست بكشد و تصميم جدّى بر ترك آن بگيرد ولى اين هرگز به معناى محدوديت زمانى براى استغفار نيست ، از مداركى استفاده مى شود : كسى كه گناه كند و مدّت زمانى بر آن بگذرد و از توبه كردن غافل شود ، هر زمان كه از گناه خود پشيمان شود و تصميم بر ترك گناه بگيرد و ديگر به سوى آن برنگردد و سپس استغفار كند ، خداى مهربان او را مى بخشد و از سر تقصيرش در مى گذرد.(١٨)

از سوى ديگر از بعضى روايات استفاده مى شود: از زمانى كه انسان گناه مى كند ، تا هفت ساعت بيشتر براى استغفار و عذرخواهى از خداوند مهلت ندارد و چنانچه استغفار نكند ، گناه در نامه عملش ثبت مى شود.(١٩)

جمع بين اين دو دسته روايات ، به اين است :

مهلت هفت ساعت براى اين است كه گناه در نامه عمل انسان ثبت نگردد يعنى اگر قبل از هفت ساعت استغفار و توبه كند اصلاً گناهى در نامه عمل او نوشته نمى شود. ولى چنانچه توبه و عذرخواهى نكند ، گناه نوشته مى شود و اگر بعد از هفت ساعت توبه كند و اصرار در طلب آمرزش از خدا نمايد اميد مى رود كه آنچه برايش نوشته شده است از نامه عملش پاك گردد. امام صادقعليه‌السلام در حديثى مى فرمايند:

مؤمن بعد از گذشت بيست سال به ياد گناهش افتاده و از آن استغفار مى كند و خدا او را مى بخشد در حالى كه كافر همان ساعتى كه گناه مى كند ، گناه خويش را از ياد مى برد.(٢٠)

از همين روست كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام از استغفار به عنوان وسيله اى براى پاك كردن نامه عمل ياد مى كنند :

تعجّب از كسى است كه از آمرزش خداوند نااميد گشته است ، در حالى كه با او وسيله پاك كننده است

شخصى سؤال كرد : پاك كننده چيست؟

امامعليه‌السلام فرمودند: استغفار(٢١)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز به استغفار خاصّى اشاره كرده و مى فرمايند:

هر كسى هر روز بعد از نماز عصر ، روزى يك بار آن را تلاوت كند ، خداوند به دو ملك مأمور او دستور مى دهد ، نامه عمل زشت او را ، هر چه هست پاره كنند.(٢٢)

گفتنى است : هر چه استغفار انسان به گناهش نزديكتر باشد، سريع تر به آمرزش خداوند دست مى يابد و چنانچه قبل از هفت ساعت استغفار و توبه كرده باشد ، از عقوبت هاى گناه در دنيا نيز در امان مى ماند. در حالى كه اگر هفت ساعت بر او گذشت و توبه و استغفارى نكرد ، گناه در نامه عملش ثبت مى شود و چنانچه بعد از گذشت زمانى رو به توبه و استغفار آورد ، ممكن است بعد از ديدن بلاهايى در دنيا از قبيل فقر، مرض، قرض و ناراحتى هايى از اين قبيل ، توبه اش پذيرفته و گناهش آمرزيده شود.

پس چه بهتر كه اگر گناهى از ما سر زد ، بلافاصله توبه و استغفار كرده و ندامت خود را به خداى خويش اظهار كنيم ، تا هم گناهى در نامه عملمان ثبت نگردد و هم علاوه بر مصونيت از عذاب هاى حتمى خداوند در آخرت ، از عقوبت ها و بلاهاى احتمالى او در دنيا ، نيز محفوظ بمانيم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سخنى زيبا و نورانى مى فرمايند:

خوشا به حال بنده اى كه از گناهى استغفار كند كه كسى جز خودش از آن با خبر نيست به راستى مَثَل استغفار به دنبال گناه ، مَثَل آبى را ماند كه روى آتش ريخته مى شود و آن را خاموش مى كند(٢٣)

مقدمه صحيفه سجاديه

بسم الله الرحمن الرحيم

حديث كرد(۲) ما را سيد بزروگوار نجم الدين بهاء الشرف ابوالحسن محمد ابن حسن ابن احمد بن على بن محمد بن عمر بن يحيى العلوى الحسينى رحمة الله(۳) گفت: خبر داد ما را شيخ سعيد ابوعبدالله محمد بن احمد بن شهريار خزينه دار مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام در ماه ربيع الاول سال پانصد و شانزده، بر او مى خواندم و من مى شنيدم.

گفت: شنيدم آن را هنگام قرائت بر شيخ صدوق ابى منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عكبرى المعدل رحمه الله(۴) از ابى المفضل محمد بن عبدالله بن مطلب شيبانى،(۵) گفت: حديث كرد مرا شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن حسن بن اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام ،(۶) گفت: حديث كرد ما را عبدالله بن عمر بن خطاب الزيات به سال دويست و شصت و پنج،(۷) گفت: حديث كرد مرا خال من على بن نعمان اعلم. گفت: حديث كرد مرا عمير بن متوكل الثقفى البلخى از پدرش متوكل بن هارون،(۸) گفت: ديدم يحيى بن زيد بن علىعليه‌السلام را، و و پس از كشته شدن پدرش به خراسان مى رفت. بر او سلام كردم پرسيد: از كجا مى آيى؟ گفتم: از حج،، از كسان و پسر عمان خويش كه در مدينه اند حال بپرسيد و در سئوال از حال جعفر بن محمدعليه‌السلام مبالغه كرد، خبر او و ايشان را گفتم و اندوه آنان را در مصيبت پدرش زيد پدر يحيى بن على بيان كردم، يحيى گفت: عم من محمد بن على باقرعليه‌السلام كجا شد آيا پسرعم من جعفر بن محمدعليهما‌السلام را ديدار كردى؟ گفتم: آرى، گفت: آيا شنيدى درباره من سخنى به زبان آرد. گفتم: آرى، گفت: چه فرمود؟ گفتم فداى تو شوم دوست ندارم آن چه از او شنيدم پيش روى شما بگويم. تبسمى كرد و گفت: آيا مرا از مرگ مى ترسانى؟ هر چه شنيدى باز گوى.

گفتم: شنيدم كه مى فرمود: تو را مى كشند و به دار مى آويزند چنان كه پدرت را كشتند و به دار آويختند. رنگ رويش بگرديد و گفت: يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب يعنى: خداى هر چه را خواهد محو كند و هر چه را بخواهد اثبات مى كند و كتاب بزرگ نزد اوست.(۹)

اى متوكل، خداى عز و جل اين امر را به ما تاءكيد فرمود: و به ما هم دانش و هم شمشير، هر دو با هم و عموزادگان ما را دانش داد و پس گفتم: فداى تو شوم مردم را مى بينم كه به پسر عم تو جعفرعليه‌السلام راغب ترند از تو و پدرت. گفت: عم من محمد بن على و پسرش جعفرعليهما‌السلام مردم را به زندگى مى خواندند و ما آنها را به زندگى مى خوانيم. گفتم: يابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيا آن ها داناترند يا شما؟

زمانى سر به زير افكند، آنگاه سر برآورد و گفت: همه ما داناييم و آن گاه گفت: آيا از گفته هاى پسر عم من جعفر چيزى نوشتى؟ گفتم: آرى، گفت: به من باز نماى! مسائلى چند كه نوشته بودم بيرون آوردم. از جمله دعايى بود كه حضرت اباعبداللهعليه‌السلام بر من املا فرموده، و گفت: پدرش محمد بن علىعليه‌السلام بر او املا كرده است و از دعاهاى على بن الحسينعليه‌السلام است از صحيفه كامله.

يحيى در آن دعا نگريست از اول تا آخر و گفت: آيا اذن مى دهى از آن نسخه برگيرم، گفتم: يابن رسول الله اين چيزى است از ناحيت شما به ما رسيده است، آيا براى آن اذن بايد گرفت؟ پس فرمود: اكنون صحيفه اى از دعاى كامل براى تو بيرون آرم كه پدرم از پدرش فرا گرفت و مرا فرمود نگاه دارم و به غير اهل نسپارم، عمير گفت: پدرم گفت: برخاستم و سر او را بوسه دادم و گفتم: يابن رسول الله دين من دوستى و طاعت شما است، و اميدوارم همين مرا تا زنده ام پس از مرگ سعادتمند گرداند. پس آن صفحه كاغذ كه من به او داده بودم سوى غلامى كه همراه او بود افكند و گفت: اين دعا را به خطى روشن و نيكو بنويس و بر من عرضه دار، شايد آن را بر كنيم كه آن را از جعفر حفظه الله مى خواستم و به من نمى داد.

متوكل گفت: من از كرده پشيمان شدم و ندانستم چه كنم و حضرت ابى عبداللهعليه‌السلام پيش از اين نفرمود آن را به كسى ندهم.(۱۰)

آن گاه يحيى صندوقچه اى خواست آوردند و از آن صحيفه اى قفل كرده و مهر زده بيرون آورد(۱۱) و در مهر آن نگريست و بوسيد و بگريست و مهر را بشكست و قفل را بگشود و صحيفه را باز كرد و بر ديده نهاد و بر روى كشيد و گفت: اى متوكل، به خدا سوگند، اگر گفته پسرعمم نبود كه گفتى من كشته و به دار آويخته مى شوم، اين صحيفه را به تو نمى دادم و بر آن بخل مى ورزيدم، لكن من مى دانم كه گفتار او راست است، از پدران ما به او رسيده و به زودى سخن او درست آيد و ترسيدم چنين عليمى به دست بنى اميه لعنهم الله بيفتد و پنهان كند و در خزائن خود نگهدارند، پس آن را بگير و مرا از انديشه آن آسوده ساز و منتظر باش تا حكم خداوند درباره من و اينان به انجام رسد. اين صحيفه نزد تو به امانت باشد و به دو پسر عم من محمد و ابراهيم و پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علىعليهما‌السلام برسان كه در امامت جانشين من هستند.

متوكل گفت: پس صحيفه را گرفتم و چون يحيى بن زيد كشته شد به مدينه رفتم و خدمت ابى عبداللهعليه‌السلام رسيدم، و خبر يحيى باز گفتم، بگريست و اندوهش افزون گشت و گفت: خداى پسرعم مرا رحمت كند و او را به آباء و اجدادش ملحق گرداند، به خدا سوگند كه مرا از دادن دعا به يحى باز نداشت مگر هم آن چه او بر صحيفه پدرش مى ترسيد، اكنون آن صحيفه كجا است؟ گفتم: اين است، آنرا بگشود و گفت: به خدا قسم كه اين خط عم من زيد و دعاى جد من على بن الحسينعليه‌السلام است.

آنگاه فرزند خويش را گفت: اى اسماعيل برخيز و آن دعا كه تو را دستور دادم حفظ كنى و نگهدارى، بياور!

اسماعيل برخاست و صحيفه را آورد مانند همان صحيفه كه يحيى بن زيد به من داده بود.

ابوعبداللهعليه‌السلام آن را بوسيد و بر چشم خود نهاد و گفت: اين خط پدر من است و املاى جد منعليهما‌السلام در حضور من. گفتم: يابن رسول الله دستورى هست آن را با صحيفه زيد و يحيى مقابله كنم؟ اذن داد و گفت: تو را سزاوار آن ديدم، پس من در آن نگريستم، هر دو يكى بود و يك حرف آن را بر خلاف ديگرى نيافتم، آن گاه از ابى عبدالله دستورى خواستم كه صحيفه اول را بر دو فرزند عبدالله بن حسن برسانم.

فرمود: ان الله ياءمركم اءن تؤ دّوا الامانات الى اءهلها آرى! صحيفه را به آن ها ده و چون برخاستم كه به ديدار آن ها روم، فرمود:: بر جاى باش و كس نزد محمد و ابراهيم فرستاد، حاضر آمدند و گفت: اين ميراث پسر عم شما يحيى است از پدرش، آن را مخصوص شما گردانيده و از برادران خود دريغ داشته است، بگيريد اما من بر شما شرطى دارم، گفتند: رحمات الله بفرماى كه فرمان شما پذيرفته است.

فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون نبريد، گفتند: براى چه؟ فرمود: پسر عم شما بر آن ترسيد از چيزى كه من هم بر شما از همان مى ترسم.

گفتند: شما هم ايمن نباشيد، به خدا سوگند كه من مى دانم شما مانند او خروج مى كنيد و كشته مى شويد.

ايشان برخاستند و لا حول و لا قوة الا بالله گويان بيرون رفتند.(۱۲)

ابوعبداللهعليه‌السلام به من گفت: اى متوكل يحيى با تو چه گفت: عم من محمد بن على و پسرش جعفر مردم را به زندگى مى خواندند و ما آنها را سوى مرگ مى خوانيم؟ گفتم: آرى، اصلحك الله پسر عمت يحيى به من چنين گفت؛ آن حضرت فرمود: خداى رحمت كند يحيى را، پدر من حديث كرد مرا از پدرش و از جدش از علىعليه‌السلام كه رسول خدداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر منبر حال خلسه و انصرافى دست داد(۱۳) در آن حال مردانى ديد مانند بوزينه بر منبر او مى جهند و مردم را كه روى بر منبر دارند به پشت مى گردانند، رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) راست بنشست و اندوه در چهره او هويدا بود، جبرئيل اين آيت را آورد:وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلا فِتْنَةً لِلنّاسِ (۱۴) وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيانا كَبِيرا ».

و مقصود از شجره ملعونه بنى اميه است. پيغمبر گفت: آيا اينان به عهد من و در زمان من باشند؟ جبرئيل گفت: نه و لكن آسياى اسلام تا ده سال از هجرت تو بر مى گردد و پس از آن باز مى گردد تا بيست و پنج سال از هجرت تو و پنج سال يعنى باز همچنان باشد، آن گاه آسياى ضلالت به گردش آيد كه بر قطب خود پايدار بود و از آن پس ملك فرعون ها باشد(۱۵) و امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند درباره دولت آن ها اين آيات را فرستاد: انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر.

شب قدر بهتر از هزار ماه است كه بنى اميه در آن پادشاهى كنند(۱۶) اگر در آن هزار ماه شب قدر نباشد و فرمود: خداوند پيغمبر خود را آگاه گردانيد كه بنى اميه پادشاهى امت را به دست آرند و در اين مدت فرمانروا باشند، اگر كوه ها بر آنان سر كشند دشمنى و كينه ما اهل بيت را در دل مى پرورانند و خداوند پيغمبرش را خبر داد كه خاندان او و دوستان و پيروان ايشان در روزگار ملك بنى اميه چه شكنجه ها خواهند كشيد، باز امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند درباره ايشانفرستاد:

الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم يصلونها و بئس القرار.

نعمت خدا محمد خاندان اويند (صلوات الله عليهم اجمعين) دوستى ايشان ايمان است و دوستدار را به بهشت در آورد و دشمنى ايشان كفر است و نفاق و دشمن را به آتش برد. پيغمبر خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اين راز با علىعليه‌السلام و خاندان او باز گفت.

متوكل گويد: آن گاه ابوعبداللهعليه‌السلام گفت: هيچ يك از خاندان ما براى دفع ستم يا اقامه حق پيش از قيام قائم خروج نكرده و نخواهد كرد، مگر از پاى در آيد و فتار و شكنجه و آزار ما و شيعيان ما را بيشتر گرداند.

متوكل بن هارون گفت: پس از آن ابوعبداللهعليه‌السلام دعاها را املاء فرمود: و آن ها هفتاد و پنج باب است(۱۷) يازده باب از دست رفت و چند باب را نگاه داشتم.

حديث كرد ما را ابوالفض،(۱۸) گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسن بن روزبه(۱۹) ابوبكر مدائنى كاتب ساكن رحبه(۲۰) در سراى خود گفت: حديث كرد مرا محمد ابن احمد بن مسلم مطهرى. گفت: حديث كرد مرا پدرم از عمير بن متوكل بلخى از پدرش متوكل بن هارون گفت: ملاقات كردم يحيى بن زيد بن على را و همين حديث را بالتمام نقل كرد تا رؤ ياى پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه جعفر بن محمدعليهما‌السلام از پدرانش روايت كرده، و در روايت مطهرى ابواب را به خصوص ذكر كرده است كه عبارتند از:

۱- سپاس خداوند جل و اعلا.

۲- درود بر محمد و آل محمّد او.

۳- درود بر حاملان عرش.

۴- درود بر مؤمنين به پيغمبران.

۵- دعاى درباره خود و كسان خود.

۶- دعاى هنگام صبح و شام.

۷- دعاى در حوائج مهمه.

۸- دعاى در پناه بردن به خدا.

۹- دعاى در اظهار شوق آمرزش.

۱۰- دعاى در التجاء به خداوند.

۱۱- دعاى طلب عاقبت خير.

۱۲- دعاى در اعتراف به قصور.

۱۳- دعاى در حاجت خواستن.

۱۴- دعاى در شكايت از ظالمان.

۱۵- دعاى هنگام بيمارى.

۱۶- دعاى در طلب آمرزش.

۱۷- نفرين بر شيطان.

۱۸- دعاى در دفع محذورات.

۱۹- دعاى در طلب باران.

۲۰- دعاى براى تحصيل اخلاق نيك.

۲۱- دعاى هنگامى كه اندوهگين مى شد.

۲۲- دعاى در سختى.

۲۳- دعاى در طلب عافيت.

۲۴- دعاى درباره پدر و مادر.

۲۵- دعاى درباره فرزندانش.

۲۶- دعاى براى همسايگان.

۲۷- دعاى براى مرزداران.

۲۸- دعاى در اظهار ترس و خوف.

۲۹- دعاى هنگامى كه روزى بر او تنگ ميشد.

۳۰- دعاى در استعانت براى اداى دين.

۳۱- دعاى در توبه.

۳۲- دعاى در نماز شب.

۳۳- دعاى در استخاره.

۳۴- دعاى وقتى كسى را مبتلا به رسوايى گناه مى ديد.

۳۵- دعاى در رضا به قضا.

۳۶- دعاى هنگام شنيدن رعد.

۳۷- دعاى در شكر خداوند.

۳۸- دعاى در عذر خواهى.

۳۹- دعاى در طلب عفو.

۴۰- دعاى چون ياد مرگ مى كرد.

۴۱- دعاى در طلب ستر و محفوظ ماندن.

۴۲- دعاى ختم قرآن.

۴۳- دعاى هنگام ديدن ماه نو.

۴۴- دعاى براى آمدن ماه رمضان.

۴۵- دعاى وداع ماه رمضان.

۴۶- دعاى عيدين فطر و جمعه.

۴۷- دعاى روز عرفه.

۴۸- دعاى عيد قربان و جمعه.

۴۹- دعاى براى دفع مكر دشمنان.

۵۰- دعاى هنگام ترس.

۵۱- دعاى هنگام تضرع و زارى.

۵۲- دعاى در الحاح و استرحام.

۵۳- دعا در فروتنى.

۵۴- دعا در طلب رفع غم.

باب هاى ديگر به لفظ اءبى عبد اللَّه حسنى رحمه اللَّه است.

حديث كرد ما را اءبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد حسنى.

گويد: حديث كرد براى ما عبد اللَّه بن عمر بن خطاب زيّات.

گفت: حديث كرد مرا خال من على بن نعمان اعلم.

گفت: حديث كرد مرا عمير بن متوكل ثقفى بلخى، از پدرش متوكل بن هارون.

گفت: املا كرد بر من سيد من اءبو عبد اللَّه جعفر بن محمد الصادقعليه‌السلام

گفت: املا كرد جد من على بن الحسين بر پدرم محمّد بن علىعليهما‌السلام در حضور من اين (اين دعاها را)

۱ وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، فَقَالَ:

(۱) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرِ بِلا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ

(۲) الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ.

(۳) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعا، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعا.

(۴) ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِى سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ، لا يَمْلِكُونَ تأخیرا عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ، وَ لا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّما إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

(۵) وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتا مَعْلُوما مَقْسُوما مِنْ رِزْقِهِ، لا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.

(۶) ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِى الْحَيَاةِ أَجَلا مَوْقُوتا، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَدا مَحْدُودا، يَتَخَطَّأ هُ إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.

(۷) عَدْلا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ، لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ.

(۸) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِى مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِى رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ.

(۹) وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِى مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا. »

(۱۰) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلاصِ لَهُ فِى تَوْحِيدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِى أَمْرِهِ.

(۱۱) حَمْدا نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.

(۱۲) حَمْدا يُضِى ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ، يَوْمَ لا يُغْنِى مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئا وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ.

(۱۳) حَمْدا يَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّيِّينَ فِى كِتَابٍ مَرْقُومٍ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.

(۱۴) حَمْدا تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.

(۱۵) حَمْدا نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ.

(۱۶) حَمْدا نُزَاحِمُ بِهِ مَلائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِى دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِى لا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِى لا تَحُولُ.

(۱۷) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ.

(۱۸) وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.

(۱۹) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلا إِلَيْهِ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ؟ أَمْ مَتَى نُؤَدِّى شُكْرَهُ؟ لا، مَتَى؟.

(۲۰) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى رَكَّبَ فِينَا آلاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.

(۲۱) ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِىَ شُكْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّما، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْما.

(۲۲) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِى لَمْ نُفِدْهَا إِلا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا

(۲۳) فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِى التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلا وُسْعا، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلا يُسْرا، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لا عُذْرا.

(۲۴) فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ

(۲۵) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ

(۲۶) حَمْدا يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ.

(۲۷) ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافا مُضَاعَفَةً أَبَدا سَرْمَدا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

(۲۸) حَمْدا لا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ، وَ لا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ

(۲۹) حَمْدا يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَبا إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِيقا إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِيرا مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْنا مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِيرا عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزا عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَ عَوْنا عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.

(۳۰) حَمْدا نَسْعَدُ بِهِ فِى السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِى نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ.

ترجمه دعاى اول: دعاى آن حضرت كه در آغاز سپاس خداى تعالى و ستايش او مى نمود

۱. سپاس خداوند را كه نخستين موجود است و پيش از او هيچ نبود و آخرين موجود است و پس از او هيچ نباشد.(۲۱)

۲. ديده بينندگان از مشاهده ذات او فرو مانده و انديشه گويندگان از ذكر اوصاف او عاجز است.

۳. به قدرت خود آفريدگان را از نيستى به هستى آورد و به خواست خويش ‍ آن ها را از عدم ايجاد فرمود.

۴. آن گاه در راهى كه خود خواست آن ها را سالك گردانيد و در طريق محبت خويش بر انگيخت(۲۲) بدان سوى كه آنان را كشانيد، ياراى باز پس شدن ندارند و از آن سو كه آن ها را بازداشت توانايى پيش رفتن نه!

۵. براى هر زنده نصيبى معلوم و رزقى مقسوم فرمود. كسى نتواند از روزى او اگر وافر است چيزى بكاهد و اگر ناقص است چيزى بيفزايد.

۶. آن گاه براى عمر هر يك انجامى معلوم مقرر داشت و مدتى معين، هر روزى كه بگذرد گامى است كه به سوى اجل برداشته و هر سال كه بر آيد لختى از عمر است كه تباه شود، چون به منتهى رسد و نشان آخرين گام او بر زمين نقش بندد و حصه خويش را از عمر، مطابق حساب معلوم دريافت دارد، خداوندش بدان جاى كه فراخوانده است از ثواب موقور يا عقاب محذور، به قهر ببرد تا بدكاران را به عمل زشت كيفر كند و نيكوكاران را به عمل نيك پاداش دهد.

۷. رفتار او عدل است تقدست اسمائه نام هاى او پاك است (و او برى از نقص) و نعمت هاى او پى در پى، هر چه كند مسؤول ديگران نيست و ديگران همه مسؤول اويند.

۸. سپاس خداوند را كه با بخشش عطاياى پيوسته و تكميل نعمت هاى پى در پى اگر ايشان را از معرفت حمد خويش باز مى داشت، همه در نعمت او مستغرق بودند، بى آن كه شكر او به جا آرند، و به فراخى از روزى او بهره مند مى گشتند، بى آن كه سپاس او گزارند.

۹. و اگر چنين بودند از حد انسانى بيرون رفته، از چهارپايان به شمار مى آمدند، چنان كه در كتاب محكم خود وصف ايشان كرد: إِنْ هُمْ إِلا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا: (نيستند آن ها مگر مانند چهارپايان بلكه گمراه تر)

۱۰. سپاس خداوند را كه خود را به ما شناسانيد و شكر خويش را الهام فرمود و درهاى معرفت را بر ما گشود كه پروردگار خود را شناختيم و ما را به توحيد خالص رهبرى كرد و از انكار شك دور داشت.

۱۱. سپاسى كه تا زنده باشيم از سپاس گزاران او باشيم و چون عمر به پايان رسد، سوى رضا و عفو او بشتابيم.

۱۲. حمدى كه تاريكى هاى عالم برزخ براى ما به سبب آن روشن گردد و راه رستاخيز را هموار سازد و جاى ما را در موقف گواهان رفيع گرداند، روزى كه هر كس پاداش رنج خويش را بيند و بر كسى ستم نشود، روزى كه دوستان و بستگان به كار نيايند و يارى كس نكند.

۱۳. حمدى كه تا اعلى عليين بالا رود و در نامه مرقوم گردد و نزديكان بارگاه قدس بر آن گواهى دهند.

۱۴. سپاسى كه چون چشم ها خيره گردد چشم ما بدان روشن شود و چون روى ها سياه شود روى ما بدان سفيد گردد.

۱۵. حمدى كه ما را از آتش دردناك الهى آزاد ساخته در پناه خداى كريم محفوظ دارد.

۱۶. حمدى كه ما را در گروه فرشتگان مقرب جاى دهد و به پيغمبران مرسل پيوندد، در سراى جاويد كه پيوسته باقى است و جاى نوازش و كرامت او كه هرگز تغيير نپذيرد.

۱۷. و ما را بر همه آفريدگان برترى داد تا مالك آن ها شديم، همه آفريدگان به قدرت او فرمانبر ما گشتند و به عزت او به سوى ما شتافتند.

۱۹. سپاس خداى را كه باب احتياج را از همه سوى بر ما بست، مگر به سوى خودش، چگونه سپاس او توانيم و كى حق شكر او گزاريم. البته نتوانيم! كى شكر او خواهيم گذاشت؟

۲۰. سپاس خداوند را كه در تركيب تن ما آلات جمع و جذب و ادوات بسط و دفع نهاد و از نيروهاى حيات بهره مند ساخت.(۲۳)

اندام ها براى كارها بيافريد و به روزى هاى پاك ما را پرورش داد و به فضل خويش بى نياز ساخت و به نعمت هاى خود سرمايه بخشيد.

۲۱. فرمان داد كه طاعت ما را بيازمايد و نهى كرد تا شكرگزارى ما آشكار گردد. ما مخالفت فرمان او كرديم و مناهى او را مرتكب شديم، او در كيفر ما شتاب نفرمود و در عقاب تعجيل نكرد، بلكه به رحمت و كرم با ما مدارا نمود و به حلم و راءفت مهلت داد تا سوى او باز گرديم.

۲۲. سپاس خداوند را كه راه توبه را به ما نمود و اين را از فضل او يافتيم و بس، اگر از همه نعمت هاى او هيچ يك را به حساب نياوريم جز همين يك نعمت را، باز بايد بگوييم عنايت او درباره ما نيكو و احسانش عظيم و نعمتش بسيار است.

۲۳. سنت او در توبه امم گذشته اين نبود،(۲۴) هر چه طاقت نداشتيم از ما برداشت و جز به آن چه سهل بود تكليف نفرمود و جز به كار آسان امر نكرد و براى هيچ يك از ما حجت و عذرى نگذاشت.

۲۴. هر كه هلاك شد، هلاك او از ناحيت خود او است و هر كه نيك بخت گشت خود رغبت به حق نمود.

۲۵. حمد خدا را به هر چه مقرب ترين فرشتگان و گرامى ترين بندگان و پسنديده ترين ستايش كنندگان او را حمد كردند.

۲۶. حمدى از ساير حمدها برتر، به اندازه اى كه پروردگار ما خود از ساير آفرينندگان برتر است.

۲۷. سپاس او را به ازاى هر نعمت كه بر ما و بر همه بندگان گذشته و آينده انعام فرمود، به اندازه هر چه در علم او است، شكر او را به ازاى هر يك از نعمت ها چندين برابر پيوسته و جاويد تا روز رستاخيز.

۲۸. حمدى كه آن را پايان نباشد و عدد آن به شمار نيايد و به غايت آن نتوان رسيد و مدت آن انقطاع نپذيرد.

۲۹. حمدى كه موجب طاعت و عفو او باشد و سبب خشنودى او گردد و علت آمرزش او شود و راه بهشت را بگشايد واز عقوبت او ما را در پناه خود گيرد و از خشم او ايمن گرداند. در طاعت او ما را نيرو دهد و از نافرمانى او باز دارد و در اداى حق و وظايف الهى مدد كند.

۳۰. حمدى كه بدان نيك بخت شويم و در زمره نيك بختان و دوستان او باشيم و در سلك كشتگان راه حق به شمشير دشمنان محشور گرديم.

انه ولى حميد.

مقدمه صحيفه سجاديه

بسم الله الرحمن الرحيم

حديث كرد(۲) ما را سيد بزروگوار نجم الدين بهاء الشرف ابوالحسن محمد ابن حسن ابن احمد بن على بن محمد بن عمر بن يحيى العلوى الحسينى رحمة الله(۳) گفت: خبر داد ما را شيخ سعيد ابوعبدالله محمد بن احمد بن شهريار خزينه دار مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام در ماه ربيع الاول سال پانصد و شانزده، بر او مى خواندم و من مى شنيدم.

گفت: شنيدم آن را هنگام قرائت بر شيخ صدوق ابى منصور محمد بن محمد بن احمد بن عبدالعزيز عكبرى المعدل رحمه الله(۴) از ابى المفضل محمد بن عبدالله بن مطلب شيبانى،(۵) گفت: حديث كرد مرا شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن حسن بن اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام ،(۶) گفت: حديث كرد ما را عبدالله بن عمر بن خطاب الزيات به سال دويست و شصت و پنج،(۷) گفت: حديث كرد مرا خال من على بن نعمان اعلم. گفت: حديث كرد مرا عمير بن متوكل الثقفى البلخى از پدرش متوكل بن هارون،(۸) گفت: ديدم يحيى بن زيد بن علىعليه‌السلام را، و و پس از كشته شدن پدرش به خراسان مى رفت. بر او سلام كردم پرسيد: از كجا مى آيى؟ گفتم: از حج،، از كسان و پسر عمان خويش كه در مدينه اند حال بپرسيد و در سئوال از حال جعفر بن محمدعليه‌السلام مبالغه كرد، خبر او و ايشان را گفتم و اندوه آنان را در مصيبت پدرش زيد پدر يحيى بن على بيان كردم، يحيى گفت: عم من محمد بن على باقرعليه‌السلام كجا شد آيا پسرعم من جعفر بن محمدعليهما‌السلام را ديدار كردى؟ گفتم: آرى، گفت: آيا شنيدى درباره من سخنى به زبان آرد. گفتم: آرى، گفت: چه فرمود؟ گفتم فداى تو شوم دوست ندارم آن چه از او شنيدم پيش روى شما بگويم. تبسمى كرد و گفت: آيا مرا از مرگ مى ترسانى؟ هر چه شنيدى باز گوى.

گفتم: شنيدم كه مى فرمود: تو را مى كشند و به دار مى آويزند چنان كه پدرت را كشتند و به دار آويختند. رنگ رويش بگرديد و گفت: يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب يعنى: خداى هر چه را خواهد محو كند و هر چه را بخواهد اثبات مى كند و كتاب بزرگ نزد اوست.(۹)

اى متوكل، خداى عز و جل اين امر را به ما تاءكيد فرمود: و به ما هم دانش و هم شمشير، هر دو با هم و عموزادگان ما را دانش داد و پس گفتم: فداى تو شوم مردم را مى بينم كه به پسر عم تو جعفرعليه‌السلام راغب ترند از تو و پدرت. گفت: عم من محمد بن على و پسرش جعفرعليهما‌السلام مردم را به زندگى مى خواندند و ما آنها را به زندگى مى خوانيم. گفتم: يابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيا آن ها داناترند يا شما؟

زمانى سر به زير افكند، آنگاه سر برآورد و گفت: همه ما داناييم و آن گاه گفت: آيا از گفته هاى پسر عم من جعفر چيزى نوشتى؟ گفتم: آرى، گفت: به من باز نماى! مسائلى چند كه نوشته بودم بيرون آوردم. از جمله دعايى بود كه حضرت اباعبداللهعليه‌السلام بر من املا فرموده، و گفت: پدرش محمد بن علىعليه‌السلام بر او املا كرده است و از دعاهاى على بن الحسينعليه‌السلام است از صحيفه كامله.

يحيى در آن دعا نگريست از اول تا آخر و گفت: آيا اذن مى دهى از آن نسخه برگيرم، گفتم: يابن رسول الله اين چيزى است از ناحيت شما به ما رسيده است، آيا براى آن اذن بايد گرفت؟ پس فرمود: اكنون صحيفه اى از دعاى كامل براى تو بيرون آرم كه پدرم از پدرش فرا گرفت و مرا فرمود نگاه دارم و به غير اهل نسپارم، عمير گفت: پدرم گفت: برخاستم و سر او را بوسه دادم و گفتم: يابن رسول الله دين من دوستى و طاعت شما است، و اميدوارم همين مرا تا زنده ام پس از مرگ سعادتمند گرداند. پس آن صفحه كاغذ كه من به او داده بودم سوى غلامى كه همراه او بود افكند و گفت: اين دعا را به خطى روشن و نيكو بنويس و بر من عرضه دار، شايد آن را بر كنيم كه آن را از جعفر حفظه الله مى خواستم و به من نمى داد.

متوكل گفت: من از كرده پشيمان شدم و ندانستم چه كنم و حضرت ابى عبداللهعليه‌السلام پيش از اين نفرمود آن را به كسى ندهم.(۱۰)

آن گاه يحيى صندوقچه اى خواست آوردند و از آن صحيفه اى قفل كرده و مهر زده بيرون آورد(۱۱) و در مهر آن نگريست و بوسيد و بگريست و مهر را بشكست و قفل را بگشود و صحيفه را باز كرد و بر ديده نهاد و بر روى كشيد و گفت: اى متوكل، به خدا سوگند، اگر گفته پسرعمم نبود كه گفتى من كشته و به دار آويخته مى شوم، اين صحيفه را به تو نمى دادم و بر آن بخل مى ورزيدم، لكن من مى دانم كه گفتار او راست است، از پدران ما به او رسيده و به زودى سخن او درست آيد و ترسيدم چنين عليمى به دست بنى اميه لعنهم الله بيفتد و پنهان كند و در خزائن خود نگهدارند، پس آن را بگير و مرا از انديشه آن آسوده ساز و منتظر باش تا حكم خداوند درباره من و اينان به انجام رسد. اين صحيفه نزد تو به امانت باشد و به دو پسر عم من محمد و ابراهيم و پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علىعليهما‌السلام برسان كه در امامت جانشين من هستند.

متوكل گفت: پس صحيفه را گرفتم و چون يحيى بن زيد كشته شد به مدينه رفتم و خدمت ابى عبداللهعليه‌السلام رسيدم، و خبر يحيى باز گفتم، بگريست و اندوهش افزون گشت و گفت: خداى پسرعم مرا رحمت كند و او را به آباء و اجدادش ملحق گرداند، به خدا سوگند كه مرا از دادن دعا به يحى باز نداشت مگر هم آن چه او بر صحيفه پدرش مى ترسيد، اكنون آن صحيفه كجا است؟ گفتم: اين است، آنرا بگشود و گفت: به خدا قسم كه اين خط عم من زيد و دعاى جد من على بن الحسينعليه‌السلام است.

آنگاه فرزند خويش را گفت: اى اسماعيل برخيز و آن دعا كه تو را دستور دادم حفظ كنى و نگهدارى، بياور!

اسماعيل برخاست و صحيفه را آورد مانند همان صحيفه كه يحيى بن زيد به من داده بود.

ابوعبداللهعليه‌السلام آن را بوسيد و بر چشم خود نهاد و گفت: اين خط پدر من است و املاى جد منعليهما‌السلام در حضور من. گفتم: يابن رسول الله دستورى هست آن را با صحيفه زيد و يحيى مقابله كنم؟ اذن داد و گفت: تو را سزاوار آن ديدم، پس من در آن نگريستم، هر دو يكى بود و يك حرف آن را بر خلاف ديگرى نيافتم، آن گاه از ابى عبدالله دستورى خواستم كه صحيفه اول را بر دو فرزند عبدالله بن حسن برسانم.

فرمود: ان الله ياءمركم اءن تؤ دّوا الامانات الى اءهلها آرى! صحيفه را به آن ها ده و چون برخاستم كه به ديدار آن ها روم، فرمود:: بر جاى باش و كس نزد محمد و ابراهيم فرستاد، حاضر آمدند و گفت: اين ميراث پسر عم شما يحيى است از پدرش، آن را مخصوص شما گردانيده و از برادران خود دريغ داشته است، بگيريد اما من بر شما شرطى دارم، گفتند: رحمات الله بفرماى كه فرمان شما پذيرفته است.

فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون نبريد، گفتند: براى چه؟ فرمود: پسر عم شما بر آن ترسيد از چيزى كه من هم بر شما از همان مى ترسم.

گفتند: شما هم ايمن نباشيد، به خدا سوگند كه من مى دانم شما مانند او خروج مى كنيد و كشته مى شويد.

ايشان برخاستند و لا حول و لا قوة الا بالله گويان بيرون رفتند.(۱۲)

ابوعبداللهعليه‌السلام به من گفت: اى متوكل يحيى با تو چه گفت: عم من محمد بن على و پسرش جعفر مردم را به زندگى مى خواندند و ما آنها را سوى مرگ مى خوانيم؟ گفتم: آرى، اصلحك الله پسر عمت يحيى به من چنين گفت؛ آن حضرت فرمود: خداى رحمت كند يحيى را، پدر من حديث كرد مرا از پدرش و از جدش از علىعليه‌السلام كه رسول خدداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر منبر حال خلسه و انصرافى دست داد(۱۳) در آن حال مردانى ديد مانند بوزينه بر منبر او مى جهند و مردم را كه روى بر منبر دارند به پشت مى گردانند، رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) راست بنشست و اندوه در چهره او هويدا بود، جبرئيل اين آيت را آورد:وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلا فِتْنَةً لِلنّاسِ (۱۴) وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلا طُغْيانا كَبِيرا ».

و مقصود از شجره ملعونه بنى اميه است. پيغمبر گفت: آيا اينان به عهد من و در زمان من باشند؟ جبرئيل گفت: نه و لكن آسياى اسلام تا ده سال از هجرت تو بر مى گردد و پس از آن باز مى گردد تا بيست و پنج سال از هجرت تو و پنج سال يعنى باز همچنان باشد، آن گاه آسياى ضلالت به گردش آيد كه بر قطب خود پايدار بود و از آن پس ملك فرعون ها باشد(۱۵) و امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند درباره دولت آن ها اين آيات را فرستاد: انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر.

شب قدر بهتر از هزار ماه است كه بنى اميه در آن پادشاهى كنند(۱۶) اگر در آن هزار ماه شب قدر نباشد و فرمود: خداوند پيغمبر خود را آگاه گردانيد كه بنى اميه پادشاهى امت را به دست آرند و در اين مدت فرمانروا باشند، اگر كوه ها بر آنان سر كشند دشمنى و كينه ما اهل بيت را در دل مى پرورانند و خداوند پيغمبرش را خبر داد كه خاندان او و دوستان و پيروان ايشان در روزگار ملك بنى اميه چه شكنجه ها خواهند كشيد، باز امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند درباره ايشانفرستاد:

الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم يصلونها و بئس القرار.

نعمت خدا محمد خاندان اويند (صلوات الله عليهم اجمعين) دوستى ايشان ايمان است و دوستدار را به بهشت در آورد و دشمنى ايشان كفر است و نفاق و دشمن را به آتش برد. پيغمبر خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اين راز با علىعليه‌السلام و خاندان او باز گفت.

متوكل گويد: آن گاه ابوعبداللهعليه‌السلام گفت: هيچ يك از خاندان ما براى دفع ستم يا اقامه حق پيش از قيام قائم خروج نكرده و نخواهد كرد، مگر از پاى در آيد و فتار و شكنجه و آزار ما و شيعيان ما را بيشتر گرداند.

متوكل بن هارون گفت: پس از آن ابوعبداللهعليه‌السلام دعاها را املاء فرمود: و آن ها هفتاد و پنج باب است(۱۷) يازده باب از دست رفت و چند باب را نگاه داشتم.

حديث كرد ما را ابوالفض،(۱۸) گفت: حديث كرد مرا محمد بن حسن بن روزبه(۱۹) ابوبكر مدائنى كاتب ساكن رحبه(۲۰) در سراى خود گفت: حديث كرد مرا محمد ابن احمد بن مسلم مطهرى. گفت: حديث كرد مرا پدرم از عمير بن متوكل بلخى از پدرش متوكل بن هارون گفت: ملاقات كردم يحيى بن زيد بن على را و همين حديث را بالتمام نقل كرد تا رؤ ياى پيغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) كه جعفر بن محمدعليهما‌السلام از پدرانش روايت كرده، و در روايت مطهرى ابواب را به خصوص ذكر كرده است كه عبارتند از:

۱- سپاس خداوند جل و اعلا.

۲- درود بر محمد و آل محمّد او.

۳- درود بر حاملان عرش.

۴- درود بر مؤمنين به پيغمبران.

۵- دعاى درباره خود و كسان خود.

۶- دعاى هنگام صبح و شام.

۷- دعاى در حوائج مهمه.

۸- دعاى در پناه بردن به خدا.

۹- دعاى در اظهار شوق آمرزش.

۱۰- دعاى در التجاء به خداوند.

۱۱- دعاى طلب عاقبت خير.

۱۲- دعاى در اعتراف به قصور.

۱۳- دعاى در حاجت خواستن.

۱۴- دعاى در شكايت از ظالمان.

۱۵- دعاى هنگام بيمارى.

۱۶- دعاى در طلب آمرزش.

۱۷- نفرين بر شيطان.

۱۸- دعاى در دفع محذورات.

۱۹- دعاى در طلب باران.

۲۰- دعاى براى تحصيل اخلاق نيك.

۲۱- دعاى هنگامى كه اندوهگين مى شد.

۲۲- دعاى در سختى.

۲۳- دعاى در طلب عافيت.

۲۴- دعاى درباره پدر و مادر.

۲۵- دعاى درباره فرزندانش.

۲۶- دعاى براى همسايگان.

۲۷- دعاى براى مرزداران.

۲۸- دعاى در اظهار ترس و خوف.

۲۹- دعاى هنگامى كه روزى بر او تنگ ميشد.

۳۰- دعاى در استعانت براى اداى دين.

۳۱- دعاى در توبه.

۳۲- دعاى در نماز شب.

۳۳- دعاى در استخاره.

۳۴- دعاى وقتى كسى را مبتلا به رسوايى گناه مى ديد.

۳۵- دعاى در رضا به قضا.

۳۶- دعاى هنگام شنيدن رعد.

۳۷- دعاى در شكر خداوند.

۳۸- دعاى در عذر خواهى.

۳۹- دعاى در طلب عفو.

۴۰- دعاى چون ياد مرگ مى كرد.

۴۱- دعاى در طلب ستر و محفوظ ماندن.

۴۲- دعاى ختم قرآن.

۴۳- دعاى هنگام ديدن ماه نو.

۴۴- دعاى براى آمدن ماه رمضان.

۴۵- دعاى وداع ماه رمضان.

۴۶- دعاى عيدين فطر و جمعه.

۴۷- دعاى روز عرفه.

۴۸- دعاى عيد قربان و جمعه.

۴۹- دعاى براى دفع مكر دشمنان.

۵۰- دعاى هنگام ترس.

۵۱- دعاى هنگام تضرع و زارى.

۵۲- دعاى در الحاح و استرحام.

۵۳- دعا در فروتنى.

۵۴- دعا در طلب رفع غم.

باب هاى ديگر به لفظ اءبى عبد اللَّه حسنى رحمه اللَّه است.

حديث كرد ما را اءبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد حسنى.

گويد: حديث كرد براى ما عبد اللَّه بن عمر بن خطاب زيّات.

گفت: حديث كرد مرا خال من على بن نعمان اعلم.

گفت: حديث كرد مرا عمير بن متوكل ثقفى بلخى، از پدرش متوكل بن هارون.

گفت: املا كرد بر من سيد من اءبو عبد اللَّه جعفر بن محمد الصادقعليه‌السلام

گفت: املا كرد جد من على بن الحسين بر پدرم محمّد بن علىعليهما‌السلام در حضور من اين (اين دعاها را)

۱ وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، فَقَالَ:

(۱) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرِ بِلا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ

(۲) الَّذِى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ.

(۳) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعا، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعا.

(۴) ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِى سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ، لا يَمْلِكُونَ تأخیرا عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ، وَ لا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّما إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

(۵) وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتا مَعْلُوما مَقْسُوما مِنْ رِزْقِهِ، لا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.

(۶) ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِى الْحَيَاةِ أَجَلا مَوْقُوتا، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَدا مَحْدُودا، يَتَخَطَّأ هُ إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.

(۷) عَدْلا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ، لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ.

(۸) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِى مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِى رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ.

(۹) وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِى مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا. »

(۱۰) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلاصِ لَهُ فِى تَوْحِيدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِى أَمْرِهِ.

(۱۱) حَمْدا نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.

(۱۲) حَمْدا يُضِى ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ، يَوْمَ لا يُغْنِى مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئا وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ.

(۱۳) حَمْدا يَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّيِّينَ فِى كِتَابٍ مَرْقُومٍ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.

(۱۴) حَمْدا تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.

(۱۵) حَمْدا نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ.

(۱۶) حَمْدا نُزَاحِمُ بِهِ مَلائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِى دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِى لا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِى لا تَحُولُ.

(۱۷) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ.

(۱۸) وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.

(۱۹) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلا إِلَيْهِ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ؟ أَمْ مَتَى نُؤَدِّى شُكْرَهُ؟ لا، مَتَى؟.

(۲۰) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى رَكَّبَ فِينَا آلاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.

(۲۱) ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِىَ شُكْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّما، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْما.

(۲۲) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِى لَمْ نُفِدْهَا إِلا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا

(۲۳) فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِى التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلا وُسْعا، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلا يُسْرا، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لا عُذْرا.

(۲۴) فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ

(۲۵) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ

(۲۶) حَمْدا يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ.

(۲۷) ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافا مُضَاعَفَةً أَبَدا سَرْمَدا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

(۲۸) حَمْدا لا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ، وَ لا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ

(۲۹) حَمْدا يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَبا إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِيقا إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِيرا مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْنا مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِيرا عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزا عَنْ مَعْصِيَتِهِ، وَ عَوْنا عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.

(۳۰) حَمْدا نَسْعَدُ بِهِ فِى السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِى نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ.

ترجمه دعاى اول: دعاى آن حضرت كه در آغاز سپاس خداى تعالى و ستايش او مى نمود

۱. سپاس خداوند را كه نخستين موجود است و پيش از او هيچ نبود و آخرين موجود است و پس از او هيچ نباشد.(۲۱)

۲. ديده بينندگان از مشاهده ذات او فرو مانده و انديشه گويندگان از ذكر اوصاف او عاجز است.

۳. به قدرت خود آفريدگان را از نيستى به هستى آورد و به خواست خويش ‍ آن ها را از عدم ايجاد فرمود.

۴. آن گاه در راهى كه خود خواست آن ها را سالك گردانيد و در طريق محبت خويش بر انگيخت(۲۲) بدان سوى كه آنان را كشانيد، ياراى باز پس شدن ندارند و از آن سو كه آن ها را بازداشت توانايى پيش رفتن نه!

۵. براى هر زنده نصيبى معلوم و رزقى مقسوم فرمود. كسى نتواند از روزى او اگر وافر است چيزى بكاهد و اگر ناقص است چيزى بيفزايد.

۶. آن گاه براى عمر هر يك انجامى معلوم مقرر داشت و مدتى معين، هر روزى كه بگذرد گامى است كه به سوى اجل برداشته و هر سال كه بر آيد لختى از عمر است كه تباه شود، چون به منتهى رسد و نشان آخرين گام او بر زمين نقش بندد و حصه خويش را از عمر، مطابق حساب معلوم دريافت دارد، خداوندش بدان جاى كه فراخوانده است از ثواب موقور يا عقاب محذور، به قهر ببرد تا بدكاران را به عمل زشت كيفر كند و نيكوكاران را به عمل نيك پاداش دهد.

۷. رفتار او عدل است تقدست اسمائه نام هاى او پاك است (و او برى از نقص) و نعمت هاى او پى در پى، هر چه كند مسؤول ديگران نيست و ديگران همه مسؤول اويند.

۸. سپاس خداوند را كه با بخشش عطاياى پيوسته و تكميل نعمت هاى پى در پى اگر ايشان را از معرفت حمد خويش باز مى داشت، همه در نعمت او مستغرق بودند، بى آن كه شكر او به جا آرند، و به فراخى از روزى او بهره مند مى گشتند، بى آن كه سپاس او گزارند.

۹. و اگر چنين بودند از حد انسانى بيرون رفته، از چهارپايان به شمار مى آمدند، چنان كه در كتاب محكم خود وصف ايشان كرد: إِنْ هُمْ إِلا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا: (نيستند آن ها مگر مانند چهارپايان بلكه گمراه تر)

۱۰. سپاس خداوند را كه خود را به ما شناسانيد و شكر خويش را الهام فرمود و درهاى معرفت را بر ما گشود كه پروردگار خود را شناختيم و ما را به توحيد خالص رهبرى كرد و از انكار شك دور داشت.

۱۱. سپاسى كه تا زنده باشيم از سپاس گزاران او باشيم و چون عمر به پايان رسد، سوى رضا و عفو او بشتابيم.

۱۲. حمدى كه تاريكى هاى عالم برزخ براى ما به سبب آن روشن گردد و راه رستاخيز را هموار سازد و جاى ما را در موقف گواهان رفيع گرداند، روزى كه هر كس پاداش رنج خويش را بيند و بر كسى ستم نشود، روزى كه دوستان و بستگان به كار نيايند و يارى كس نكند.

۱۳. حمدى كه تا اعلى عليين بالا رود و در نامه مرقوم گردد و نزديكان بارگاه قدس بر آن گواهى دهند.

۱۴. سپاسى كه چون چشم ها خيره گردد چشم ما بدان روشن شود و چون روى ها سياه شود روى ما بدان سفيد گردد.

۱۵. حمدى كه ما را از آتش دردناك الهى آزاد ساخته در پناه خداى كريم محفوظ دارد.

۱۶. حمدى كه ما را در گروه فرشتگان مقرب جاى دهد و به پيغمبران مرسل پيوندد، در سراى جاويد كه پيوسته باقى است و جاى نوازش و كرامت او كه هرگز تغيير نپذيرد.

۱۷. و ما را بر همه آفريدگان برترى داد تا مالك آن ها شديم، همه آفريدگان به قدرت او فرمانبر ما گشتند و به عزت او به سوى ما شتافتند.

۱۹. سپاس خداى را كه باب احتياج را از همه سوى بر ما بست، مگر به سوى خودش، چگونه سپاس او توانيم و كى حق شكر او گزاريم. البته نتوانيم! كى شكر او خواهيم گذاشت؟

۲۰. سپاس خداوند را كه در تركيب تن ما آلات جمع و جذب و ادوات بسط و دفع نهاد و از نيروهاى حيات بهره مند ساخت.(۲۳)

اندام ها براى كارها بيافريد و به روزى هاى پاك ما را پرورش داد و به فضل خويش بى نياز ساخت و به نعمت هاى خود سرمايه بخشيد.

۲۱. فرمان داد كه طاعت ما را بيازمايد و نهى كرد تا شكرگزارى ما آشكار گردد. ما مخالفت فرمان او كرديم و مناهى او را مرتكب شديم، او در كيفر ما شتاب نفرمود و در عقاب تعجيل نكرد، بلكه به رحمت و كرم با ما مدارا نمود و به حلم و راءفت مهلت داد تا سوى او باز گرديم.

۲۲. سپاس خداوند را كه راه توبه را به ما نمود و اين را از فضل او يافتيم و بس، اگر از همه نعمت هاى او هيچ يك را به حساب نياوريم جز همين يك نعمت را، باز بايد بگوييم عنايت او درباره ما نيكو و احسانش عظيم و نعمتش بسيار است.

۲۳. سنت او در توبه امم گذشته اين نبود،(۲۴) هر چه طاقت نداشتيم از ما برداشت و جز به آن چه سهل بود تكليف نفرمود و جز به كار آسان امر نكرد و براى هيچ يك از ما حجت و عذرى نگذاشت.

۲۴. هر كه هلاك شد، هلاك او از ناحيت خود او است و هر كه نيك بخت گشت خود رغبت به حق نمود.

۲۵. حمد خدا را به هر چه مقرب ترين فرشتگان و گرامى ترين بندگان و پسنديده ترين ستايش كنندگان او را حمد كردند.

۲۶. حمدى از ساير حمدها برتر، به اندازه اى كه پروردگار ما خود از ساير آفرينندگان برتر است.

۲۷. سپاس او را به ازاى هر نعمت كه بر ما و بر همه بندگان گذشته و آينده انعام فرمود، به اندازه هر چه در علم او است، شكر او را به ازاى هر يك از نعمت ها چندين برابر پيوسته و جاويد تا روز رستاخيز.

۲۸. حمدى كه آن را پايان نباشد و عدد آن به شمار نيايد و به غايت آن نتوان رسيد و مدت آن انقطاع نپذيرد.

۲۹. حمدى كه موجب طاعت و عفو او باشد و سبب خشنودى او گردد و علت آمرزش او شود و راه بهشت را بگشايد واز عقوبت او ما را در پناه خود گيرد و از خشم او ايمن گرداند. در طاعت او ما را نيرو دهد و از نافرمانى او باز دارد و در اداى حق و وظايف الهى مدد كند.

۳۰. حمدى كه بدان نيك بخت شويم و در زمره نيك بختان و دوستان او باشيم و در سلك كشتگان راه حق به شمشير دشمنان محشور گرديم.

انه ولى حميد.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17