زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)0%

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 9268
دانلود: 2884

توضیحات:

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9268 / دانلود: 2884
اندازه اندازه اندازه
زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

سخنان كوتاه از امام جوادعليها‌السلام‌

۱. امامعليها‌السلام‌ درباره زيارت پدرش (حضرت رضاعليها‌السلام‌ ) فرموده است:

هر كه پدرم امام رضاعليها‌السلام‌ را در طوس زيارت كند پاداش او بهشت است و در عبارت ديگری، هر كه قبر پدرم را در طوس عارفا بحقه، زيارتكند، از جانب خدا، ضامن بهشت او هستم.(۱۶۴)

۲. دربارهتوفيق و وسايل هدايت فرمودند: مؤمن احتياج به سه چيز دارد:

اول: توفيقخاصی از جانب خدا كه خداوند، وسايل و امكانات و شرايط هدايتش را فراهم آورد.

دوم: خودش واعظ خودش باشد و در عبرتهای جهان بينديشد.

سوم: از كسی كه خيرخواه و ناصحاوست، نصيحت قبول كند.

۳. دربارهرضا و كراهت نسبت به كارهای خوب و بدی كه انجام می شود، فرمودند:

هر كه به وقت انجام كاری، حاضر باشد ولی آن را دوست ندارد، ثواب يا عذاب آن كار،ربطی به او ندارد، گويی اصلا در آن جا نبوده است و هر كه از كاری غايب باشد ولی آنرا دوست بدارد، در ثواب و يا عقاب آن كار، شريك است، گويی كه به وقت انجام آنكار، حضور داشته است.(۱۶۵)

۴.ديدار برادران دينی :

ديدار برادران دينی يك نوع مصونيت و پناه و بارور كردن عقل است، هر چند كه در فرصت اندك بوده باشد.

۵.توبه و بازگشت :

تأخير انداختن توبه خود فريبی است. امروز و فردا كردن دركارها، سرگردانی است، جنايت بر خدا (معصيت) هلاكت است، ادامه گناه ايمنی ازعذاب خداست، چون فقط زيانكاران از عذاب خدا ايمن می شوند.

۶.مصاحب نامناسب :

از رفاقت با آدم شرور پرهيز نما، او چون شمشير است كه ظاهر شتماشايی، ولی نتيجه اش كشتن وفانی سازی است.

۷.پندآموزی روزگار :

گذشت روزگار اسرار مخفی را برای تو آشكار می كند، باگذشت روزگار، نتايج اعمال به صاحبان آن باز می گردد و حقايق آشكار می گردد.(۱۶۶)

۸.عزت واقعی :

عزت مؤمن در بی نيازی او از مردم است.

۹. درمورد عفو و گذشت اموال مسروقه :

در كتاب تحف العقول عن آل الرسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأليف ابن شعبه حرانی آمده است به سوی امام ابو جعفر ثانی امام جوادعليها‌السلام‌ ، لباسی از ديار دوردست حمل می شد كه دارای قيمت وارزش قابل توجهی بود، در بين راه، راهزنان آن را دزديدند، فردی كه حامل آن لباس بود، نامه ای به محضر امامعليها‌السلام‌ نوشت و سرگذشت خود را خبر داد كه در بين راه اين لباس را از من دزديده اند.

امامعليها‌السلام‌ در پاسخ آن،چنين نگاشتند: نفوس و اموال ما از مواهب الهی و از عاريتهای او، پيش ما هستند، عاريتی هستند كه پس گرفته خواهند شد.

برخی از اين عاريتها در سرور و شادی بهرهبرداری می شوند و برخی در راه خدا و در اجر و ثواب از آن استفاده می كنند كه كسی كه جزع وفزع او، بر صبر و شكيبايی اش غلبه نمايد، اجر و ثواب او از بين می رود وبه خداوند متعال از اين حالت پناه می بريم.(۱۶۷)

صحيفه جواديهعليها‌السلام‌

دعا و راز و نياز با آفريدگار هستی بخش، درمكتب پيشوايان معصومعليها‌السلام‌ خود يك آموزش عالی و يك تعليم مكتبی است، دعا، مغز ارتباط بشر با خدا و ابزاری است در سوق دادن مردم به سوی هسته مركزی جهان خلقت و وسيله ای است در رهانيدن انسان، از عالم خاكی و بردن او به عالم ملكی و ملكوت علوی در اين فراز كوتاه چند دعا از امام جوادعليها‌السلام‌ می آوريم.

البته جا دارد دعاهای آن بزرگوار از لا به لای كتابهای دعا، جمع آوری وتحت عنوان صحيفه جواديهعليها‌السلام‌ در مجموعه ای گردآوری شود كه خود همانند صحيفه علويه، سجاديه، كاظميه، مهديه صحيفه ای خواهد بود، هم اكنون تيترو عنوان آن را آماده كرده ايم موسوم به صحيفه جواديهعليها‌السلام‌ اينك چند دعای كوتاه:

۱. راز و نياز با آفريدگار بی نياز:

«يا من لاشبيه له ولا مثال! انت الله لاإله الا انت، ولاخالق إلا انت، تفنی المخلوقين، وتبقی أنت، حلمت عين عصاك، وفيالمغفرة رضاك(۱۶۸)

ای خدايی كه شبيه و نظير نداری، تويی آن معبودی كه جز تو معبود ديگری نيست،آفريدگاری جز تو نيست، آفريده ها را فانی می سازی و تو خود باقی می مانی و تو ازمعصيت كاران، چشم پوشی كرده ای در صورتی كه خشنودی و رضای تو در آمرزش و بخشش می باشد.

۲. دعا در حال قنوت:

«منائحك متتابعة، واياديك متوالية، ونعمك سابغة، وشكرناقصير، وحمدنا يسير، وأنت بالتعطف علی من اعترف جدير. اللهم وقد غص أهل الحقبالريق، وارتبك أهل الصدق فی المضيق، وأنت اللهم بعبادك وذوی الرغبة اليك شفيق،وبإجابة دعائهم و تعجيل الفرج عنهم حقيق.

اللهم فصل علی محمد وآل محمد، وبادرنامنك بالعون الذی لا خذلان بعده، والنصر الذی لاباطل يتكأده، واتح لنا من لدنكمتاحا فياحا، يأمن فيه وليك، ويخيب فيه عدوك، ويقام فيه معالمك، و يظهر فيهاوامرك، وتنكف فيه عوادی اعدائك. اللهم بادرنا منك بدار الرحمة، وبادر أعدائك منبأسك بدار النقمة. اللهم اعنا واغثنا، وارفع نقمتك عنا واحلها بالقوم الظالمين(۱۶۹)

جوائز تو پشت سر هم، نعمتهای تو پيوسته، احسانهای تو سرازير، شكر ما كوتاه،حمد و سپاس ما، ساده ولی تو به عطوفت و مهربانی به فردی كه اعتراف نمايد شايسته ای، خدايا! مردم هر وقت در تنگنا و در مضيقه هستند در صورتی كه تو، به بندگان و صاحبان رغبت مهربان، و به پذيرش دعا و تعجيل فرج از آنان سزاوار هستی خدايا! درود خود را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل او برسان و ما را مشمول عون و كمك خود قرار ده كمكی كه ديگر هرگز خواری و ذلت و در بر نداشته باشد ما را به پيروزی و نصرت نايل فرما، نصرتی كه باطل نتواند با آن مبارزه كند.

خدايا! از سوی خودت فرصت مناسبی رادر اختيار ما قرار بده كه ولی و دوست تو در آن جايگاه، احساس اقليت و آسايش نمايدو دشمن تو، نا اميد و مأيوس گردد، معالم و نشانه ‌های دين تو استوار گردد، اوامرتو ظاهر شود و دشمنی ‌های دشمنان تو، منكوب شود، خدايا ما را به دار رحمت به سرعتبرسان واعدای دين خود را فورا به جايگاه بلا و نقمت وارد ساز.

خدايا! تو كمك وپناه ما باش! بلای خود را از ما بردار و آن بلايا را به قوم ستمگر وارد آور! ای ارحم الراحمين!.(۱۷۰)

۳. دعائی در قنوت:

«اللهم أنت الأول بلا اولية معدودة، والآخر بلا آخرية محدودة، انشئتنا لالعلة اقتسارا، واخترعتنا لا لحاجة اقتدارا، وابتدأعتنا بحكمتكاختيارا، وبلوتنا بأمرك و نهيك اختبارا، وايدتنا بالآلات، ومنحتنا بالأدوات،وكلفتنا الطاقة، وجشمتنا الطاعة، فامرت تخييرا، ونهيت تحذيرا، وخولت كثيرا،وسألت يسيرا، فعصی امرك فحلمت، و جهل قدرك فتكرمت، فأنت رب العزة والبهاء،والعظمة والكبرياء، والإحسان والنعماء، والمن والآلاء، والمنح والعطاء والإنجازوالوفاء، ولا تحيط القلوب لك بكنه، ولاتدرك الأوهام لك صفة، و لايشبهك شئ من خلقك، ولايمثل بك شئ من صنعتك، تباركت أن تحس أو تمس، أو تدركك الحواس الخمس، وأنی يدرك مخلوق خالقه، وتعاليت يا إلهی عما يقول الظالمون علوا كبيرا.

اللهم ادللأوليائك من اعدائك الظالمين الباغين الناكثين القاسطين المارقين، الذين اضلواعبادك، وحرفوا كتابك، وبدلوا احكامك، وجحدوا حقك، وجلسوا مجالس اوليائك،وحرفوا كتابك، وبدلوا احكامك، وجحدوا حقك، وجلسوا مجالس اوليائك، جرأة منهمعليك، وظلما منهم لأهل بيت نبيك عليهم سلامك و صلواتك ورحمتك وبركاتك، فضلواواضلوا خلقك، و هتكوا حجاب سترك عن عبادك، واتخذوا اللهم مالك دولا، وعبادك خولا، وتركوا اللهم عالم ارضك فی بكماء عمياء ظلماء مدلهة، فاعينهم مفتوحة، وقلوبهم عمية، ولم تبق لهماللهم عليك من حجة، لقد حدرت اللهم عذابك، وبينت نكالك، ووعدت المطيعين احسانك،وقدمت إليهم بالنذر، فآمنت طائفة، فأيد الله الذين آمنوا علی عدوك وعدو أوليائكفاصبحوا ظاهرين، وإلی الحق داعين، وللإمام المنتظر القائم بالقسط تابعين، و جدداللهم علی أعدائك واعدائهم نارك وعذابك الذی لاتدفعه عن القوم الظالمين. اللهم صلعلی محمد وآل محمد، وقو ضعف المخلصين لك بالمحبة، المشايعين لنا بالموالاة،المتبعين لنا بالتصديق والعمل، والموازين لنا بالمواساة فينا، المحيين ذكرنا عنداجتماعهم، وشدد اللهم ركنهم، وسدد لهم اللهم دينهم الذی ارتضيته لهم، واتممعليهم نعمتك، وخلصهم واستخلصهم، وسد اللهم فقرهم، والمم اللهم شعث فاقتهم، واغفر اللهم ذنوبهم وخطاياهم، ولاتزغ قلوبهم بعد إذ هديتم، ولاتخلهم أی رببمعصيتهم، واحفظ لهم ما منحتهم به من الطهارة بولاية أوليائك، والبراءة من أعدائك، انك سميع مجيب، وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين(۱۷۱)

۴. در پاسخ درخواست دعا:

«يا ذا الذی كان قبل كل شئ، ثم خلق كل شئ، ثم يبقی و يفنی كل شئ، و يا ذا الذی ليس فی السماوات العلی، و لا فی الأرضين السفلی و لافوقهن و لا بينهن و لاتحتهن إله يعبد غيره(۱۷۲)

ای خدايی كه پيش از هر چيزی بوده، سپس هر چيزی را آفريد، او خود می داند ولی هرچيزی فانی می گردد. ای خدايی كه نه در آسمانهای بالا و نه در زمينهای پائين، نهدر بالاها و نه در بين زمين و آسمان و نه زير آنها، خدايی جز او مورد عبادت وستايش نيست.

اعتراف مورخان

نامه ها و مكاتبات

در زندگی هر كدام از پيشوايان معصومعليه‌السلام‌ نامه ها و مكاتباتی درج شده است كه بازگويی آنها واجد اهميت به سزايی می باشد چون نوع روابط را نشان می دهد ومرحوم علم الهدی كاشانی (م ۱۱۱۵ ه‍. ق) تعداد پنج مورد از نامه ‌های اين بزرگوار را درجلد دوم كتاب معادن الحكمه آورده است كه ما به دو و سه مورد از آنها اشاره می كنيم و می گذريم:

۱. در پاسخ علی بن اسباط:

علی بن اسباط كه يكی از ارادتمندانآن بزرگوار بود، در مورد دختران دم بخت خود نامه ای به امامعليها‌السلام‌ نوشته بود، كه چه كنم، كفوو هم شأنی پيدا نمی شود تا زندگی آنان را سر و ساماندهم؟

امامعليها‌السلام‌ در پاسخ نامه پس از ذكر نام خدا نوشته اند: نامه ی تو را دريافت كردم و مقصد تو را فهميدم، تو خيلی در اين باره فكر مكن! خداوند تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است:

وقتی خواستگاری به سراغ شما آمد كه اخلاق دينی او را می پسنديد، پس به تزويج او رضايت دهيد و اگر وصلت صورت نگيرد در روی زمين، فساد بزرگی رخ می دهد، در مورد املاك كه گفته بودی، حاكم آنها را می خواهد، شما در اين باره استخاره نما، اگر پس استخاره به دلت نشست، آنها را به فروش و به ديگر ملك، تبديل نما، ولی حتما استخاره می بايست بعد از دو ركعت نماز بوده باشد و در بين استخاره ها هرگز با كسی گفتگو منما.(۱۷۳)

۲. در پاسخ نامه احمد بن حماد:

در مجموعه ورآم شيخ سعيد ابوفراس نقل كردهاست كه ابو محمود احمد بن حماد نامه مفصلی به امام جوادعليها‌السلام‌ نگاشت.

امامعليها‌السلام‌ در پاسخ آن نامه، چند جمله كوتاه مرقوم فرمودند:هر آن كس كه در عشق و هوای صاحب خود باشد، و با دين او متدين گردد پس او همراه وهم رأی اوست، هر چند از او دور باشد چون بعد منزل نبود در سفر روحانی اما آخرت است كه دار قرار وسكون و آرامش می باشد.(۱۷۴)

۳. نامه به ابن مهزيار اهوازی:

امامعليها‌السلام‌ در اين نامه او را مورد تشويق قرار داده است و از اينكه او در دوستی اهل بيتعليها‌السلام‌ ، امتحان خوبی داده است، ستوده است كه در بخش پيش گذشت.

معتصم و شرائط عصر او

دو سال آخرزندگانی امام جوادعليها‌السلام‌ قابل تأمل و دقت بيشتر است. وقتی معتصم به خلافت رسيد و از مردم بيعت گرفت، مرتب پی امام می گشت و به دنبال كسب اطلاعات دقيق از كار و فعاليت آن حضرت بود.

او می دانست كه با وجود بيعت مردم و تسليم اكثريت خاموش، علويان و در رأس آنها امام محمد تقیعليها‌السلام‌ با او بيعت نخواهند كرد و از حكومت وی، به عنوان يك سلطه مشروع و قانونی، تعبيت نخواهند نمود.

اين جای بسی شگفتی وتأمل است كه دشمنان پيشوايان معصومعليه‌السلام‌ آنان را بيش از برخی پيروان می شناختند و از خط مكتبی و سياسی امامان آگاهی كامل داشتند. از اين جهت، حداكثر فشار و تضييق و محدوديت را در موردشان به كار می بستند.

معتصم، گرچه به اريكه قدرت نشست، ولی از سوی امام جوادعليه‌السلام‌ ، اين علوی عالم و وارسته، كه آوازه شهرت و محبوبيتش همه جا را فراگرفته بود، نگران و نامطمئن بود و وجود اين شخصيت برجسته بنی هاشم و تلاشهای آزادانه اش برای او نقطه خطری به حساب می آمد.

مناسب ترين نقشه را، جلب و احضارامام به پايتخت (بغداد) می دانست تا دقيقا زير نظر خود باشد، و فعاليت ها و رفت و آمدهايش را تحت كنترل درآورد. در عين حال، يك دم از انديشه نابود كردن امامعليها‌السلام‌ ، فارغ نبود و برای آن نقشه می كشيد. در همين رابطه، معتصمنامه ای به عبد الملك زيات نوشت و دستور داد كه امام جوادعليها‌السلام‌ و همسرش ام الفضل، را كه برادرزاده اش بود از مدينه به بغداد اعزام بدارد و چنيننيز شد.(۱۷۵)

ايجاد محيط ارعاب و فشار و خفقان تا بدانجا بود كه كسانی، صرفا به خاطر نوعی علاقه و محبت به امامعليها‌السلام‌ ، يا داشتن كوچكترين رابطه ای با آن حضرت، دستگير و زندانی می شدند. به عنوان نمونه می توان از مردی شامی ياد كردكه با غل و زنجير و كند و بند، دستگير شده و در بغداد، زندانی بود و بالأخره امام جوادعليها‌السلام‌ ، به شكل اعجاز گونه ای او را از زندان نجات داد ومحافظين زندان، وقتی متوجه شدند، دچار اضطراب و وحشت گرديدند.(۱۷۶)

شروع توطئه خائنانه

جلب امامعليها‌السلام‌ از مدينه به بغداد، برای محدودساختن و در نهايت نابود كردن وی بود. اين مسأله، در اذهان مردم چنان آشكار بود كه حتی يك كرايه چی هم متوجه آن شده، می گويد: پيش خودم گفتم با وضعی كه او دارد،ديگر هرگز به وطن خود، باز نخواهد گشت!(۱۷۷)

كلا مدت ۱۱ ماهی كه امام در بغداد بود، آكنده بود از جوسازی، تضعيف، تحريك،ايجاد خصومت، كنترل شديد مرتبطين با امامعليها‌السلام‌ . با آنكه امامعليها‌السلام‌ ، در شيوه عمل، به گونه ای رفتار می كرد كه بهانه به دست خليفه ندهد و ارتباطاتش مكتوم و پنهانی بماند، ولی معتصم، به دلائل ساختگی واتهامات جعلی، می كوشيد تا نقشه ‌های شوم خود را اجرا كند.

عده ای از وزرای خودرا وادار كرد تا در مجلسی در حضور امامعليها‌السلام‌ ، به دروغ شهادت دهندكه امامعليها‌السلام‌ ، قصد قيام مسلحانه داشته و يك سری نامه ها و اسناد جعلی هم، به عنوان اينكه از غلامان امامعليها‌السلام‌ ، به دست آمده در آن مجلس ارائه دهند، ولی امامعليها‌السلام‌ ، در همان مجلس پرده از توطئه آنها برداشته، آنها را رسوا نمود.(۱۷۸)

معتصم هم به شيوه مأمون، گاهی مجالس بحث، ترتيب می داد تا از اين طريق، موقعيت علمی امامعليها‌السلام‌ را پايين آورد ولی نتيجه معكوس می گرفت. در يكی از اين مجالس، كه با حضور امامعليها‌السلام‌ و خانواده معتصم و وزراء و فرماندهان و منشيان او تشكيل شد، وقتی جواب و حكم امامعليها‌السلام‌ ، بر نظريه ‌های ديگر غالب آمد معتصم، به ناچار گردن به جواب امامعليها‌السلام‌ نهاد، يكی از قضات، بهنام ابن ابی داود پس از اتمام جلسه، پيش معتصم رفته و از وضعيت خطرناكی كه ممكن است ترجيح سخن امام جوادعليها‌السلام‌ ، در مجلسی به آن عظمت، در ذهن جامعه پيش آورد و مردم به آن حضرت گرايش آورد سخنها گفت و بغض و كينه معتصم رانسبت به وی افزود.(۱۷۹)

اين هم شاهد ديگری بر عمق نفوذ معنوی امامعليه‌السلام‌ در ميان مردم است كه با كوچكترين زمينه حاكميت اين خط، مرگ جريانمخالف را به وضوح می توان ديد.

شرف شهادت

دو سال آخر دوران امام جوادعليه‌السلام‌ برای معتصم غير قابل تحمل گرديد. از طرف ديگر ام الفضل به خاطرنوعی حسد زنانه، كه نسبت به همسر ديگر امامعليها‌السلام‌ كه كنيزی از دودمان عمار ياسر، و مادر امام هادیعليها‌السلام‌ بود و چون از او صاحب فرزند شده بود، ولی ام الفضل صاحب اولاد نبود، دارای زمينه تحريك پذيری بود.

امام جوادعليها‌السلام‌ ، برای همسر ديگرش، به خاطر ارزشهای اسلامی وانسانی ‌اش، احترام و عزت قائل بود و همين انگيزه باعث نوعی كينه و بدخواهی نسبت به امام گشته بود. معتصم، ام الفضل را تحريك و تشويق كرد تا امامعليها‌السلام‌ را مسموم سازد.

اين توطئه شوم، لباس عمل پوشيد و امام جوادعليها‌السلام‌ ، در سن ۲۵ سالگی، پس از ۱۱ ماه اقامت اجباری و تحت نظر و مراقبت بودن دربغداد، به شرف شهادت نايل آمد. و اين در سال ۲۲۰ هجری بود. امام را پس از شهادت، در قبرستان قريش، پشت قبر جدش، امام موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ دفن كردند.

اكنون، شهر كاظمين در عراق، مدفن پاك و مرقد شكوهمند اين دو امام بزرگوار شيعه است. پس از غروب اين ستاره، اختر فروزان ديگری در آسمان تاريك تاريخ درخشيد و امام هادیعليها‌السلام‌ به رهبری شيعه پرداخت، كه اينك در آستان آن تبلور راستين امامت و اسلام، به احترام می ايستيم.

شهادت

فيض بزرگ شهادت در راه احكام الهی وتبليغ پيام ارزنده اسلام، عالی ترين وارزنده ‌ترين نشان افتخاری است كه بر تارك زندگی تمام پيشوايان معصومعليه‌السلام‌ ما می درخشد و آنان اين جان نثاری را در راه قرآن از جان و دل پذيراشده اند.

عامل شهادت

موقعيت و محبوبيت فوق العاده امامعليها‌السلام‌ هرروز در قلوب مردم رو به تزايد بود. گروههای كثيری از مردم، زير نفوذ و تأثير كلامايشان قرار می گرفتند و به حضرتش می گرويدند و همين انگيزه بود كه عباسيان ازنفوذ و تأثير كلام و رفتار و منش حضرت جوادعليها‌السلام‌ دچار وحشت شدند و در صدد توطئه و دسيسه آمدند و كمر به قتل آن بزرگوار بستند و به پيروی از يك سياست پليد قديمی كه رجال بزرگ را بی سر و صدا و بوسيله زهر از ميان برمی داشتند، به وسيله انگور مسموم می نمودند و سپس همين ام الفضل داخل حرم و اهل بيت خليفه گرديد.

ضايعه بزرگ و جبران ناپذير شهادت امامعليها‌السلام‌ ، موجی از اندوهعميق در دلها برانگيخت و پايتخت و شهرستانها، يكسره تعطيل گرديد.

عامل ديگر

عاملی كه قبلا ذكر گرديد، بيشتر مورخين به آن توجه داشته اند، ولی عياشی صاحب تفسيرمعروف، نكته ديگری را ذكر می كند كه خالی از اهميت و اعتبار نيست.

بويژه آنكه چند تن از متأخرين از دانشمندان اسلامی نيز آن نظر را پذيرفته اند. او می نويسدكه انگيزه مسموميت آن بزرگوار بر اساس تعصبات خشك و بی مورد مذهبی بوده است كه ازسوی برخی از فقيه نمايان دين فروخته آن روز، صورت گرفت و داستان به اين ترتيب است:

ذرقان مصاحب ونديم احمد بن ابی داود (قاضی القضاة بغداد در عصر معتصم) نقلمی كند كه روزی قاضی القضاة از مجلس معتصم برگشت، ولی بسيار عصبانی و ناراحت بود.

گفتم چه شده است كه شما را اين چنين گرفته و متأثر می بينم؟ گفت: از دست اين ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ ناراحتم. ای كاش بيست سال پيش می مردم و از ميان می رفتم و چنين صحنه ‌هايی نمی ديدم كه امروز می بينم.

دزدی را پيش خليفه آوردند و خود اعتراف به دزدی و سرقت نمود. خليفه ترتيباجرای حد را از فقهای مجلس پرسيد كه در جمع آنان محمد بن علیعليها‌السلام‌ هم حضور داشت. من در جواب گفتم بايد از مچ دست بريده گردد. معتصم پرسيد دليل اينامر چيست؟ گفتم دست به مجموع انگشتان و كف دست اطلاق می گردد. قرآن مجيد در موردتيمم می فرمايد كه به صورت و دستها مسح كنيد. منظور همان دست كامل است.

جمعيت كثيری از علما با من هم عقيده بودند. عده ای اظهار نظر داشتند بايد دست دزد ازآرنج (مرفق) بريده شود، چون در آيه وضو می فرمايد:( فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ) يعنی تا حد مرفق شسته گردد و اين تحديد می رساند كه اطلاق دست تاآرنج است و قطع دست دزد نيز بايد تا حد مرفق باشد.

چون ميان علما اختلاف نظر پيداشد، در اين موقع، خليفه رو به محمد بن علیعليها‌السلام‌ نمود و گفتا به اجعفر! شما در اين باره چه می گوئيد؟ حضرت فرمودند: علما در اين مورد بحث كردند، مرا معاف بداريد. معتصم گفت: به خدا قسم كه بايد نظر خود را در اين بحث اظهار داريد.

ابوجعفر گفت: اكنون كه قسم دادی، می گويم. همه اين حدودی كه علمای مجلس گفتند، اشتباه و خطا است. در مورد دزد بايد انگشتان او را بدون انگشت ابهام بريد. خليفه پرسيد: دليل شما چيست؟ ايشان در پاسخ گفتند: پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: سجده بر هفت عضو بدن است: پيشانی، دو دست، دو پاو دو زانو.

اگر دست از مچ يا آرنج بريده گردد، محل سجده ای باقی نمی ماند، درصورتی كه خداوند متعال می فرمايد سجده گاهها، مال خدا است، و در امر خدا، شريك و انباز قرار ندهيد. آن عضوی كه مخصوص خدا باشد، نبايد بريده گردد.

معتصم از اينتعبير امامعليها‌السلام‌ خوشحال گرديد و طبق بيان امامعليها‌السلام‌ دستور داد با دزد رفتار گردد. ذرقان گويد: ابن ابی داود سخت پريشان بود، ازآن نظر كه چرا نظريه او رد شده است و سه روز پس از اين جريان بود كه پيش معتصم رفت و گفت: يا أمير المؤمنين! آمده ام تا تو را نصيحت كنم و اين اندرز، به شكرانه محبتی است كه به ما داری، می ترسم اگر نگفته باشم، كفران نعمت كرده باشم و مستوجب عقاب الهی گردم، اندرز من اين است:

وقتی شما مجلسی از علما وفقها تشكيل می دهيد تا يك امر مهم دينی را مطرح كنيد، بهتر است اين امر در اطاقهای در بسته صورت می گيرد، ولی در بيرون آن مجلس، صاحب منصبان لشكری، وزرا، أمرا ونويسندگان پشت در، ناظر و شاهد آن هستند و مذاكرات اين مجلس در خارج مطرح می شود و چون می بينند كه شما رأی علما وفقهای اكثريت را تحت الشعاع رأی فردی قرار می دهيد كه جمعی از مردم معتقد به امامت او هستند و معتقدند كه او شايسته مقام حكومت اسلامی است، اين امر موجب می گردد كه كم كم مردم به او توجه نمايند و از بنی عباس روگردان شوند، و حكومت تو و خاندان عباسی سقوط كند و امامت و خلافت را از توگرفته به او محول كنند.

معتصم سخت تحت تأثير سخنان وسعايتهای او قرار گرفت و به اوگفت: خداوند تو را در مقابل اين پند و اندرز ضروری، جزای خير دهد! روز چهارم دستور داد يكی از نويسندگان دربار از جمعی از وزراء و أمراء دعوت به عمل آورد ومحمد بن علی النقی را نيز دعوت كند.

هنگامی كه از آن حضرت، دعوت به عمل آمد، نپذيرفت و فرمود مگر نمی دانيد كه من در اين گونه مجالس، شركت نمی كنم. دعوت كننده اصرار ورزيد كه اين مجلس فقط برای اطعام است و جمعی از وزرای خليفه، حضور دارند و می خواهيم به عنوان تيمن و تبرك هم بوده، قدم رنجه فرموده و ما را مفتخرسازيد.

با اصرار و تأكيد او، امام، پذيرفتند و در مهمانی شركت كردند.

پس از صرفطعام احساس مسموميت نمودند و فورا مركب خود را خواست تا حركت كند. صاحب خانه تعارف كرد كه زود است و هنوز انتظار بيشتری از شما داريم. امامعليها‌السلام‌ فرمودند: برای تو بهتر است هرچه زودتر خارج گردم. به فاصله يك شبانه روز از آن مهمانی، امام جوادعليها‌السلام‌ مسموم از دنيا رحلت نمود و در مقابر قريش، پشت قبر نيای بزرگش، امام موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ مدفون گرديد.(۱۸۰)

وصيت آن بزرگوار

پيشوای نهم، جز علی (امام هادیعليها‌السلام‌ ) و موسی،پسر ديگری نداشت، و از آنجا كه ميان علی و موسی در دانش و تقوی و پرهيزكاری وفضايل معنوی، فاصله فراوانی بود، از اينرو برای هيچ انسانی اين شبهه پديد نمی آمد كه او در پيشوايی رقيب امام هادیعليها‌السلام‌ گردد.

در عين حال، امام جوادعليها‌السلام‌ بارها به امامت و پيشوايی فرزند برومندش امام هادیعليها‌السلام‌ تصريحاتی نموده بود و در واپسين لحظات زندگی نيز اين موضوعمهم را متذكر گرديد. خيرانی، دربان آستان پيشوای نهم نقل می كند: به گوش خويششنيدم كه آقايم امام جوادعليها‌السلام‌ در واپسين لحظات زندگی خود، به احمد اشعری پيام فرستاد كه من از اين جهان خواهم رفت و مقام خويش را به پسرم علیعليها‌السلام‌ وامی گذارم.

حقوقی كه من به عهده شما دارم، او راست و او هممتن پيام امام را نوشت و در ده نسخه به ده نفر از وجوه و اعيان رساند كه اگر مرگ منفرا رسد، آن را باز كنند. پس از رحلت امامعليها‌السلام‌ معلوم گرديد كه (آن نوشته) مربوط به امامت و جانشينی امام هادیعليها‌السلام‌ بوده است.(۱۸۱)

اسماعيل بن مهران يكی از خواص ياران امام جوادعليها‌السلام‌ می گويد: پيشوای نهم، نخستين بار كه عازم عراق بود و از طرف خلفای عباسی احضار گرديده بود،من تشويش خاطرم را از اين سفر به عرض او رساندم و از پيشوای آينده اسلام جستجوكردم.

امامعليها‌السلام‌ فرمودند: نترس! آنچه درباره غيبت تصور می كنی، اكنون وقت آن فرا نرسيده است، ولی بعدها بار دوم (آخرين سال زندگی خود، سال۲۲۰) كه پيشوای نهم با دعوت معتصم عباسی مدينه را ترك می گفت، سؤال نخستين خودرا تكرار نمودم.

امامعليها‌السلام‌ فرمودند: سفر پرخطر اين بار است كه منعازم هستم. بدانيد پيشوايی پس از من با پسرم علیعليها‌السلام‌ می باشد. شهادت و مسمويت امام جوادعليها‌السلام‌ يكی از غم انگيزترينصحنه ‌های شهادت در راه خداست كه در سن ۲۵ سالگی جان به جان آفرين تسليم نموده و در اثر سم به فيض شهادت و وصول به مراتب رضوان و خشنودی پروردگار نائل آمده است.

امام جوادعليها‌السلام‌ با ادای اين پيام بزرگ الهی، جان به جان آفرين تسليم نمود.(۱۸۲) درود فراوان يزدان بر روان پاك و معصوم او و اجداد طاهرينش باد كه با كوششها وتلاشها و مجاهدات خود، پيامهای آزادی و انسانی را به جامعه بشری تسليم داشته اند.

اعتراف مورخان

مرحوم شيخ مفيد می نويسد: آن حضرت مسموم از دنيا رفت ولی در اين ارتباط خبری پيش من، ثابت نشده است تا به آن استدلال نمايم، وقت رحلت، سنش ۲۵ سال و چند ماهبود و دو پسر و دو دختر از خود به يادگار گذاشت.(۱۸۳)

مسعودی صاحب مروج الذهب می نويسد:در سال ۲۱۹ محمد بن علی بن موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ در پنجم ذی حجهدرگذشت و در سمت غربی مقابر قريش در كنار جدش موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ مدفون گرديد واثق بر او نماز گزارد او در تاريخ وفاتش ۲۵ ساله بود.

به هنگامرحلت پدرش هفت سال و هشت ماهه بود و گفته شده است ام الفضل دختر مأمون، هنگامی كهاز مدينه به سوی معتصم احضار گرديد، به او سم خورانده است. اماميه در سن اواختلاف نموده اند و ما در كتاب البيان در اسماء ائمه اقوال آنان را آورده ايم،پسرانش علی النقیعليها‌السلام‌ و موسی، و نام دخترانش فاطمه وامامه می باشد.(۱۸۴)

قابل عرض به ساحت مرحومشيخ بزرگوار مفيد آنست، وقتی تبعيد و احضار معتصم، مسلم و قطعی شد، به يقين همان انگيزه و سبب می تواند عامل قتل و كشتار نيز گردد و چون بی جهت نمی توان شخصيت بزرگواری چون امام جوادعليها‌السلام‌ را از كنار قبر جدش و منزل و مأوای پدران و نياكانش دور ساخت همان انگيزه و عامل می تواند، انگيزه قتل و سم نيزشمرده شود.

صاحب روضة الواعظين شيخ فتال نيشابوری وابن شهرآشوب در مناقب ومرحوم علم الهدی درعيون المعجزات،(۱۸۵) داستان مسموميت اورا آورده اند.

مرحوم علم الهدی در كتاب اخير الذكر می افزايد: معتصم عباسی درفكر شهيد نمودن ابوجعفر ثانیعليها‌السلام‌ بود در اين باره به همسر امام، ام الفضل دختر برادرش پيشنهاد نمود كه امام را مسموم سازد، چون می دانست كه او ازامامعليها‌السلام‌ انحراف يافته است زيرا آن حضرت، مادر امام هادیعليها‌السلام‌ را بر او ترجيح می داد از سوی ديگر از آن حضرت صاحب فرزند نشده بود، ام الفضل اين پيشنهاد را پذيرفت و امام را با انگور رازقی كه در آن سم داخل نموده بود، مسموم نمود.

وقتی امامعليها‌السلام‌ ، انگور را ميل نمودآن ملعونه، نادم و پشيمان شد و شروع به گريه و زاری نمود. امامعليها‌السلام‌ فرمودند: چرا گريه و ناله می كنی، خداوند دردی را بر تو مسلط كند كه قابل علاج نباشد و بلايی پيش آورد كه امكان پنهان داشتن آن را نداشته باشی، دعای امامعليها‌السلام‌ در حق او مستجاب گرديد و با درد بی درمانی از دنيا رخت بربست.

صاحب كشف الغمه گويد: بدور طوالح، جبال فوارع غيوث هوايع، سيول دوافع بهاليل لوعاينت فيض الفهم تيقنت أن الرزق فی الأرض واميح إذا خففت بالبذل ارواحجودهم حداها الندی واستنشقتها المطالع(۱۸۶)

پيكر پاك امام ابو جعفر جوادعليها‌السلام‌ را در كنار قبر جد گرامی اش، امام موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ ، در گورستان قريش در بغداد به خاكسپردند(۱۸۷) ، صلی الله عليه وعلی آبائه الطاهرين الطيبين. مزار اين دو گرامی هم اكنون به كاظمين مشهور است و ازديرباز زيارتگاه مسلمانان بوده است.

در حرم كاظمينعليها‌السلام‌

حرم كاظمين و بقعه ‌ای كه امام جوادعليه‌السلام‌ همراه جد بزرگوارش امام كاظمعليها‌السلام‌ مدفون است، بارها از سوی ارادتمندان و عاشقان اهل بيتعليها‌السلام‌ مورد مرمت، تعمير وتأسيس و پرده افكندن و لوستر آويزی واقع گرديده است كه در كتاب تاريخ حرم كاظمينعليها‌السلام‌ تأليف آية الله شيخ محمد حسن آل ياسين به تفصيل آمده است.

در يكی از پرده پوشی ‌های حرم كه در سال ۱۲۵۵ ه‍. ق توسط سلطان محمود دوم به نامستر نبویصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه با جمله جاوأ بأشرف ستر تاريخ گذاری شد، شاعران با قصيده ‌های زيبا، در تمجيد و تعريف از اين عمل اشعاری سروده اند: از جمله شاعر نامی عرب زبان عبد الغفار أخرس، اشعاری به اين مناسبت سروده است، چون در مقام معرفی فضائل امامعليها‌السلام‌ بود، بخشی از آنها را پايان بخش كتاب امام جوادعليها‌السلام‌ قرار می دهيم و از خداوند متعال توسط اينامام همام، و اين پيشوای جواد و بخشنده، صله و جائزه خود را مسئلت می داريم وميدانيم كه اين بزرگوار، سائل خود را دست خالی برنمی گرداند:

۱. يا امام الهدی و يا صفوة الله * و يا من هدی هداه العباد

۲. يا بن بنت الرسول يابن علیعليها‌السلام‌ * حی هذا النادی وهذا المنادی

۳. قد أتينا بثوب جدك نسعی * و أتيناك سيدی وقادا

۴. وأتيناك راجلين احتراما * و احتشاما وهيبة وانقيادا

۵. أنتم علة الوجود وفيكم * قد عرفنا التكوين والأيجادا(۱۸۸)