زندگانی امام جواد (علیه السلام)

زندگانی امام جواد (علیه السلام)0%

زندگانی امام جواد (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده: حسين ايمانى يامچى
گروه:

مشاهدات: 7889
دانلود: 1868

توضیحات:

زندگانی امام جواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7889 / دانلود: 1868
اندازه اندازه اندازه
زندگانی امام جواد (علیه السلام)

زندگانی امام جواد (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

۵ - محمد بن اسماعيل بزيع

از ياران سه امام معصومين امام: موسى بن جعفر، على بن موسى الرضا و محمد بن على الجوادعليهم‌السلام است.

وى فردى صالح، اهل عبادت، درستكار، پركار وصاحب تأليفات است از جمله آثار او كتاب: ثواب الحج و كتاب الحج مى باشد.

ايشان در عين حال يكى از وزراى دربار عباسى بود و در ديوان آنها كار مى كرد در اين رابطه از امام رضاعليه‌السلام وارد شده كه فرمودند:

خداوند در دربار ستمگران بندگانى دارد كه به وسيله آنان برهان خود را آشكار مى سازد و آنان را در شهرها قدرت مى بخشد تا بوسيله آنان دوستان و اولياى خود را از ستم ستمگران نگاه دارد و امور مسلمين را سر و سامان دهد آنها پناه مؤمنين در حوادث و خطرها هستند و شيعيان نيازمند ما و گرفتاران به آنان پناه مى آورند و رفع گرفتارى خود را از آنان مى خواهند.

خداوند بوسيله اينان مؤمنان را از ترس ستمگران ايمن مى كند. آنها مؤمنان راستين و امينان خدا در زمين هستند.

از نور آنان رستاخيز نورانى است به خدا قسم بهشت براى آنها و آنان براى بهشت آفريده شده اند؛ بهشت بر آنان گوارا باد.

آنگاه فرمودند: هر يك از شما بخواهند مى تواند به همه اين مقامات برسد.

محمد بن اسماعيل سوال كرد: فدايت شوم با چه چيز؟

امام فرمود: اينكه با ستمگران باشد ولى با شاد كردن شيعيان ما، ما را خوشحال نمايد.

در پايان خطاب به محمد بن اسماعيل كه از وزراى دربار عباسى بود فرمود: اى محمد تو نيز از آنان باش.

علاوه بر آن امام رضاعليه‌السلام در مجلسى كه از محمد بن اسماعيل سخن به ميان آمد فرمودند: دوست دارم در ميان شما مثل اويى باشد(۸۸) .

برقى محمد بن اسماعيل را از اصحاب امام رضا و امام جوادعليهما‌السلام دانسته و شيخ وى را از اصحاب امام كاظمعليه‌السلام شمرده است.

كشى عليه الرحمه مى گويد كه او از امام جوادعليه‌السلام پيراهنى براى كفن خواست وامام هم پيراهن را به محمد بن اسماعيل بزيع اعطا فرمود و هم او را راجع به نحوه استفاده از پيراهن در كفن راهنمايى فرمود.

از طريق ايشان ۲۲۹ حديث رسيده است.

وجود محمد بن اسماعيل بزيع نمونه اى از ميزان تأثير عميق وجود سراپا لطف و رحمت امام جوادعليه‌السلام از يك سو و تأثير ايمان و باور عميق فرد در غلبه بر هاله هاى ناشى از محيط اميد كه افراد روشن و داراى وجدان بيدار با تأسى به امثال محمد بن اسماعيل بزيع زمينه را براى پذيرش بيش از پيش اهداف ارزشى و نجات بخش اسلام عزيز فراهم نمايند.

۶ - فضل بن شاذان بن خليل ازدى

آنجناب اهل نيشابور از فقهاء و متكلمين نامدار شيعه، شخصيتى مورد اعتماد و برخوردار از جلالت قدر و داراى تأليفات عديده كه بعضى آثار وى را تعداد ۱۸۰ جلد كتاب نوشته اند وى مفتخر به درك محضر چهار امام (حضرات معصومين امام رضا و جواد و على نقى و حسن العسكرىعليهم‌السلام ) بوده و مدت هاى مديدى از محضر بزرگانى چون محمد بن ابى عمير و صفوان بن يحيى و... و پس از يونس بن عبدالرحمن و سكاك شيخ الطائفه بوده است.

امام حسن عسکرىعليه‌السلام دو يا سه مرتبه براى فضل طلب رحمت كرده است.

از جمله آثار ارزنده والجواهر، كتاب العلل، كتاب التوحيد فى كتب الله، كتاب اثبات ارجعة، كتاب تبيان اصل الضلاله.

وى در سلسله سند ۷۵۵ روايت واقع شده است(۸۹) .

ايشان از جمله محدثين والا مقام هست كه عالم به زمان، شبهه شناس و شبهه زداى متعهد بود و با تلفيق روحيه ولائى، شجاعت و خستگى ناپذيرى درعالم اسلام درخشيده است.

۷ - حبيب بن اوس طائى، ابوتمام

اصل آنجناب از شام بوده و در دوره جوانى در مسجد جامع مصر سقايت مى كرد، سپس با ادبا همنشين شد، بسيار فهيم و تيز هوش بود و شعر را دوست مى داشت و از آنها فراگرفت و شعر گفت و خوب هم سرود تا اينكه شعرش اوج گرفت و نامش مشهور شد و آوازه اش به معتصم رسيد و اين خليفه عباسى او را به سر من راى (سامرا) برد.

ابوتمام قصائدى سرود و معتصم به وى جايزه داد و او را بر شعراى ديگر مقدم داشت.

وى مشهور به سعه صدر، خوش اخلاقى و بلند طبعى بود نجاشى و علامه مى نويسند: او امامى بود و اشعار زيادى درباره اهل بيتعليهم‌السلام سرود از جمله قصيده اى دارد كه در آن نام ائمه را ذكر مى كند تا اينكه به امام محمد تقى (ابى جعفر ثانى)عليه‌السلام مى رسد. (چون در زمان امامت امام جوادعليه‌السلام بوده است)

جاحظ در كتاب الحيوان مى گويد: ابوتمام الطائى به من حديث گفته وى از رؤساى شيعه بود و كتاب حماسه، كتاب مختار شعرالقبائل از ايشان است.

ابن خلكان مى نويسد: وى شاعرى مشهور و يگانه عصر خويش بود در فصاحت لفظ، بافت شعر و سبك نيكو بود و كتاب الحماسه فضل مواج او را نشان مى دهد.

وى حافظه اى قوى داشت و چهارده هزار ارجوزه عربى بعلاوه قصائد - قلعه ها و مدح خلفا حفظ بود(۹۰) .

۸ - حسن بن محبوب

ابوعلى حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر وهب السراد:

از بزرگان كوفى است، وى شخصيتى جليل القدر و از فقهاى نامى بود و از چهار ركن علماى عصر خويش به حساب مى آيد، ازاصحاب اجماع و از فقهايى است كه اصحاب ما (اماميه ) برتصحيح آنچه در نزد او صحيح بوده اجماع كرده اند. اين بزرگوار به درك محضر حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و امام جوادعليهما‌السلام مفتخر گرديد و از هر سه آنها روايت دارد.

تمامى افرادى كه راجع به رجال شيعه كتاب نوشته اند او را توثيق كرده اند.

ايشان علاوه بر محدثى مصنف هم بود(۹۱) ايشان فردى خير، ثقه، راوى حديث و مصنف هست. جلالت شخصيت ايشان جاى شك و ترديد نيست. او از «واقفه» بود به سبب معجزاتى كه از دست امام رضاعليه‌السلام ظاهر شد برگشت و به صحت امام رضاعليه‌السلام پى برد و ملتزم گشت و به امامت حضرت رضا و حضرت جوادعليهما‌السلام معتقد بود و ماند تا محضر امام دهم حضرت هادىعليه‌السلام رانيز درك كرد.

بنابراين ايشان نعمت درك محضر سه امام معصوم برخوردار شده اند.

يكى از ويژگى هاى ممتاز آن جناب رواياتى است كه راجع به اركان دين و مخصوصا موضوع خطير امامت نقل كرده اند از جمله روايتى را از هشتمين مهر سپهر امامت چنين نقل كرده است كه ايشان فرمودند:

هر امامى برگردن اوليا و شيعيانش عهدى دارد و از جمله موارد كامل كننده اى وفاى به عهد و حسن اداى آن زيارت كردن قبور آنهاست، پس هر كس از روى علاقه قب آنها را زيارت كند براى تصديق آنچه كه امامان راغب و شيفته آن بودند، در روز قيامت ائمه براى آنها شفيع خواهند بود(۹۲) .

۱۰ - على بن اسباط بن سالم

ابولحسن، على بن اسباط بن سالم بياع كوفى است و افتخار درك محضر حضرت رضا و امام جوادعليهما‌السلام نصيبش شده و از هر دو امام روايت دارد، وى علاوه بر محدث بودن، مصنف نيز بوده اند و يكى از ويژگي هاى ارزشمند ايشان اين است كه داراى لحنى خيلى خوب و قارى ممتاز قرآن بود.

نجاشى مى گويد: وى مورد اطمينان و قطحى (معتقد به امامت عبدالله افطح) بود ميان على بن مهزيار و ايشان نامه هايى رد و بدل شد و از مواضع گذشته خود برگشت و به امامت امام جوادعليه‌السلام معتقد شد. او مورد وثوقترين فرد زمان خود و بسيار راستگو بود.

شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام رضا و امام جوادعليهما‌السلام دانسته اند و علامه پس از نقل تعبير نجاشى و كشى با كمال صراحت مى نويسد من به روايت او اعتماد دارم(۹۳) .

۱۱ - عبدالله بن الصلت

ابوطالب عبدالله بن الصلت قمى، يك محدث فقه است كه روايتش آرامبخش و مورد اعتماد است، بعلاوه ايشان مصنف نيز مى باشد و از توفيق درك محضر درك محضر رضا و امام جوادعليهما‌السلام برخوردار شده و از هر دوى آنها رايت دارد.

شيخ طوسى و نجاشى و برقى و كشى وى را توثيق كرده و روايتش را مورد اطمينان دانسته اند(۹۴) .

از طريق ايشان ۳۸ حديث رسيده است.

۱۲ - سعد بن سعد القمى:

سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد مالك الاشعرى القمى: شخصيت جليل القدر، مصنف، محدث ارزشمند و فقيهى نام آور بود. ايشان از افتخار مصاحبت سه امام يعنى حضرات ائمه معصومين: موسى بن جعفر، امام رضا و حضرت جوادعليهم‌السلام برخوردار گشت و از هر سه امام روايت دارد.

تمامى علماى رجال كه پيرامون رواة شيعى كتاب نوشته اند او را به وثاقت ياد كرده اند و از امام جوادعليه‌السلام تعابيرى صادر شده كه حاكى از رفعت منزلت و جايگاه اوست.(۹۵)

از حديث هاى بسيار ارزشمند ايشان اين حديث شريف است كه از هشتمين مهر سپهر امامت نقل كرده است: از اباالحسن الرضاعليه‌السلام راجع به زيارت فاطمه دختر موسى بن جعفرعليهما‌السلام سؤال كردم: فرمود: «من زارها فله الجنة ».

«كسى كه او - حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها - را زيارت كند ثواب او بهشت است»(۹۶) .

۱۳- حسن بن سعيد اهوازى

ابومحمد حسن بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران اهوازى از جامعترين افراد زمان خود در علم فقه، آثار و ساير علوم اسلامى بود. كه با برادر خود در تدوين سى جلد كتابهاى او مشاركت داشت، كتب ارزشمندى كه شهرت برادرشان حسين بواسطه آنهاست.

اين محدث، امام رضا و امام جوادعليهما‌السلام را درك كرده و از هر دوى آنها روايت نقل كرده است.

شيخ طوسى وى را از اصحاب حضرت رضا و امام جوادعليهم‌السلام نقل كرده و گفته اند كه او على بن مهزيار و اسحاق بن ابراهيم حضينى را به محضر امام رضاعليه‌السلام آورد و آن خدمت - ارزنده به اسلام و مسلمين - بدست آنها تحقق يافت.

كشى هم به اين خصيصه حسن بن سعيد در شناسائى، معرفى و ارتباط دادن افراد شايسته با امام رضاعليه‌السلام را نوشته كه اسحاق بن ابراهيم الحضينى و على بن ريان و عبدالله بن محمد الحضينى توسط ايشان به امام رضاعليه‌السلام معرفى شده اند.

شيخ طوسى، علامه ابن داود و ابن شهر آشوب و متأخرين از علماى رجال، وى را فردى موثق معرفى كرده اند.

در فهرست ابن نديم وى فردى جامع در فقه و داراى مناقب و آثار معرفى شده است(۹۷) .

۱۴ - حسين بن سعيد اهوازى

ابومحمد، حسين بن سعيد كوفى اهوازى شخصيتى است جليل القدر، معروف، مورد وثوق و اطمينان و صاحب تأليفات ارزنده كه تعداد آن را سى جلد نوشته اند و با مشاركت برادرشان حسن آنها را نوشته است. كتاب هاى او خوب و مورد عمل بودند.

شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا و جواد و هادىعليهم‌السلام دانسته و بر صاحب تأليفات، ثقه و اهوازى بودنش تصريح كرده است.

در رجال نجاشى به تأليفات سى جلدى او اشاره شده و همين كتاب ها منشاء شهرت ايشان معرفى شده است.

در فهرست ابن نديم جامعيت اين دو برادر در فقه و علوم اسلامى در زمان خودشان مورد تاءكيد قرار گرفته است. اكثر كتب رجالى تدوين شده پيرامون رجال شيعه ايشان را توثيق كرده و تمجيد نموده اند.

از جمله آثار ايشان مى توان به كتب ذيل اشاره كرد:

كتاب تفسير القرآن، كتاب الفرائض، كتاب الحدود، كتاب التقيه، كتاب الرد على الغلاة، كتاب المناقب، كتاب الزهد، كتاب الشهادت از طريق اين دو برادر حدود هفتاد روايت به دست شيفتگان ولايت رسيده است(۹۸) .

مأمون كه بود؟ و چه كرد؟

با توجه به نقش محورى مأمون عباسى در تاريخ زندگى امام على بن موسى الرضا وامام محمد بن على الجوادعليهما‌السلام و تأثير بسزاى او در تحولات سياسى، علمى و فرهنگى و اجتماعى زمان خودش جهت آگاهى بيشتر خوانندگان عزيز تاريخ كهن و سرشار از مناظر عبرت اسلام پيرامون حالات اين خليفه هوشمند و سياستمدار عباسى مطالب مختصرى تقديم مى شود:

عبدالله بن هارون الرشيد فرزند پنجمين خليفه عباسى است كه پس از برادرش امين به عنوان هفتمين خليفه عباسى شناخته شده است.

مأمون داراى همان شخصيتى صحيح است. بسيار نيرومند و به احتمال قوى نيرومندترين رجل علمى و ادارى بنى عباس است با مزاياى متعدد و ويژگي هاى منحصر به فرد.

هوش سياسى، اطلاعات گسترده فقهى، كلامى، تاريخى و جامعه شناسى، او را در تحكيم پايه هاى قدرت و غلبه بر حريفان در كشاكش جنگ قدرت يارى كرد كه در اين بخش گوشه هايى از فراز و نشيب هاى مواضع حساس وى با شيوه اى تحليلى تقديم مى شود.

سالى كه مأمون به قدرت رسيد دولتش از هر سو در معرض خطر و تهديد بود از جمله:

«سرى بن منصور شيبانى معروف به «ابى السرايا» در كوفه و نواحى آن قيام كرد و رهبرى دعوت براى محمد ابن ابراهيم بن اسماعيل بن حسن بن حسن علىعليه‌السلام را بر عهده داشت كه توده مردم با وى بيعت كرده بودند.

در مدينه محمد بن سليمان بن داود بن الحسن سر به شورش برداشته بود.

در بصره على بن محمد بن جعفر بن على بن الحسن و زيد بن موسى بن جعفر ملقب به (زيدالنار) قيام كرده و بر بصره و نواحى آن چيره شده بودند و جاى پايشان محكم شده بود. همچنانكه در يمن ابراهيم بن موسى و در مدينه حسن بن الحسين معروف به «الافطس» قيام كرده و براى «ابن طباطبا» دعوت كرده كه وقتى او مرد براى خودش دعوت كرد»(۹۹) .

علاوه بر شورش هاى مذكور قيام علوي ها نيز هراز گاهى به وقوع مى پيوست و تقريبا مى توان چنين تعبير كرد كه عموم شيعيان بويژه شيعيان كوفه از هر قيام و شورشى استقبال مى كردند.

اين حركات گسترده مردمى از يكسو دستگاه حكومتى مأمون هفتمين خليفه عباسى را تحت فشار قرار داده بود و از سوى ديگر جايگاه اجتماعى مأمون در نزد اعراب و بويژه عباسيان مطلوب نبود كه يكى از عوامل مؤثر در تضعيف موقعيت مأمون در نزد عباسيان اين بود كه مادر مأمون كنيز بود در حاليكه امين ششمين خليفه عباسى مادرش زبيده از اعراب اصيل بود و اين عامل بر مقبوليت امين در نزد عباسيان مى افزود.

مادر مأمون كه بود؟ و چگونه به همسرى هارون درآمد؟

مادر هفتمين خليفه عباسى كنيزى خراسانى بنام «مراجل» بود و چركين ترين كنيز آشپزخانه هارون الرشيد.

روزى زبيده همسر دائم و بسيار ذى نفوذ پنجمين خليفه عباسى با شوهرش هارون الرشيد با شرط حكم و رضا شطرنج بازى كرد - و بنا شد هركس كه بازى را برد حكم نمايد و طرف باخته به حكم راضى شود زبيده برنده شد و طبق شرط حكمى به شرط ذيل صادر كرد كه هارون با زشت ترين، بدشكل ترين، و چركين ترين كنيز آشپزخانه نزديكى نمايد.

ابتدا هارون الرشيد راضى نشد و حاضر بود كه خراج مصر و عراق را به زبيده ببخشد بلكه او هارون را از اين حكم معذور دارد و عفو نمايد ولكن زبيده قبول نكرد به ناچار مقدمات اجراى حكم را فراهم كردند و گشتند و غير از «مراجل» كه تمام صفات مذكور در آن جمع باشد پيدا نكردند. بنابراين زبيده او را خواست تا هارون الرشيد با او آميزش نمايد كه محصول آن زناشوئى مأمون(۱۰۰) گشت.

مادر مأمون در همان اولين روزهاى پس از زايمان از دنيا رفت و برخى مورخان كه مسائل ناشى از باورهاى نژادپرستى حاكم بر عباسيان را تعقيب و تحليل مى كنند همين فوت زودرس مادر مأمون يعنى «مراجل» را خوش شانسى مأمون تلقى و ارزيابى مى كنند، چرا كه باعث شد امر تربيت مأمون به فضل بن سهل واگذار شود و او از هر اقدامى براى تربيت شايسته مأمون كوتاهى نكرد. قابل ذكر است كه سال ولادت مأمون ۱۷۰ ه‍ق در اولين سال خلافت پدرش و سال وفاتش را سال ۲۱۸ ه‍ق نقل كرده اند.

برخلاف امين كه مشغول خوش گذرانى، تن پرورى و عيش و نوش بود با شرايط حاكم بر محيط تربيتى و نيز انتخاب فردى مأمون وى بصورتى كاملا جدى براى نضج و رشد فكريش بسيار بها مى داد و از اين طريق خود را بدانجا رساند كه تقريبا اجماع مورخين نامى تاريخ خلفا حكايت از جامعيت و واعلميت او در ميان خلفاى عباسى دارد كه براى نمونه نظر شريفتان را به فرازهايى از متون معتبر جلب مى كنيم.

۱ - از امام رضاعليه‌السلام نقل شده كه: «سابعهم اعلمهمم » هفتمين خلفاى عباسى دانشمندترين آنهاست(۱۰۱) .

۲ - مأمون دانشمندترين خلفاى عباسى در فقه و كلام بود(۱۰۲) .

۳ - هارون الرشيد: «و عبدالله المرضى الطريقة، الاصيل الراءى، الموثوق فى الامر العظيم، فان ملت الى عبدالله اسخطت بنى هاشم (يعنى العباسيين) وان افردت محمدا بالامر لم آمن تخليطه على الرعية

پدر مأمون راجع به پسرش چنين مى گويد: عبدالله داراى روشى مورد پسند، فكرى اصيل، مورد اطمينان در كار خطير خلافت هست، اگر به عبدالله (مأمون) مايل شوم بنى هاشم (عباسيان) را غضبناك كرده ام و اگر محمد (امين) را در امر خلافت تنها بگذارم از به هم ريختن امور مردم توسط او خاطر جمع و ايمن نيستم(۱۰۳) .

شيوه مأمون در برخورد با بحران ها

هفتمين خليفه عباسى كه هوش سياسى و ذكاوت او در مورد تأييد دوست و دشمن است در قبال بحران هاى متعدد تهديد كننده قدرت خويش با شناخت صحيح و عميق از شرايط حساس حاكم بر زمان و مكان، مواضع بسيار حساب شده اى اتخاذ كرد كه فرازهاى مهم از آن

سياست ها را به نحو اختصار تقديم مى كنيم:

۱ - تظاهر به تشيع و يا حداقل جانبدارى كاملا محسوس از مبانى كلامى و آراء فقهى شيعه: براى روشن شدن مطلب نمونه هايى ذكر مى شود.

الف) اعتقاد به خلق قرآن كه در برخورد با محدثين و فقهاى عامه قاطعانه از آن دفاع كرد.

ب) اعتقاد به جايز بودن نكاح متعه (ازدواج) موقت و پاسخ صريح و قاطع به خليفه دوم كه آن راتحريم كرد.

ج) عطوفت به علويان، عفو شورشيان علوى و بازگرداندن فدك به آنان و ابراز تأسف عميق از نحوه برخورد اسلاف با علويان.

د) ناسزا گفتن، به معاويه را سنت جارى ساخت و آشكارا چنين گفت كه: هركس معاويه را به خوبى ياد كند ذمه اش مشغول است و از او راضى هستم و برترين آفريده خدا پس از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ على ابن ابى طالبعليه‌السلام است(۱۰۴) .

علل و عوامل مؤثر در تشيع مأمون

اين موضوع مهم مورد توجه اكثريت قريب به اتفاق محققين ژرف نگر تاريخ اسلام قرار گرفته است، زيرا اين خليفه دانشمند عباسى مذهب شيعه را مورد توجه قرار داد؟

۱- ره آورد اين شيوه در تحكيم پايه هاى حكومت مأمون چه بود؟

برخى از مورخين خواسته اند چنين تحليل كنند كه موضوع شيعه بودن مأمون ريشه در دوران طفوليت وى دارد مربى وى فردى شيعه مذهب بوده است.

ليكن خود مأمون نظرى ديگرى دارد كه در خور توجه و يكى از ژرفترين مناظر عبرت هست.

بنا به نقل روايان مأمون خطاب به گروهى از اطرافيانش گفت: آيا مى دانيد كه چه كسى تشيع را به من آموخت؟

همگى گفتند: نه به خدا قسم نمى دانيم.

گفت: آن را هارون الرشيد به من آموخت.

گفته شد: چگونه چنين بود، حال آنكه او افراد اين خاندان (اهل بيت) را مى كشت؟

گفت: او آن ها را به خاطر حكومتش مى كشت و مى دانيد كه حكومت و قدرت بى پدر و مادر است. من يك سال با او به حج رفتم وقتى وارد مدينه شد به پرده دارانش گفت: هيچكس از فرزندان مهاجرين و انصار و بنى هاشم و ديگر قبايل قريش از اهالى مكه و مدينه بر من وارد نشود، مگر آنكه نام و نشان و نسبش را بر شمارد بطورى كه هر كس مى خواست بر او وارد شود بايد مى گفت: من فلان بن فلان... و تا اينكه به جدش از بنى هاشم يا قريش و غيره مى رسيد و وارد مى شد و هارون الرشيد بسته به منزلت نسبش و هجرت پدرانش از دويست تا پنج هزار دينار به او بخشش مى كرد، و روزى كه من ايستاده بودم فضل بن ربيع وارد شد و گفت: اى اميرالمؤ منين بر در، كسى است كه مدعى است موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالبعليهم‌السلام مى باشد و در حاليكه ما و امين و مؤتمن و ديگر سران در حضورش (هارون الرشيد) ايستاده بوديم بر ما وارد شد، هارون الرشيد به ما گفت: مراقب خودتان باشيد.

سپس به راهنما گفت كه اجازه ورودش دهيد و بگوييد كه تنها در محضر من از مركبش پياده شود در حاليكه به همان وضع ايستاده بوديم مردى سالخورده اى كه عبادت فرسوده اش كرده و تنها پوستى بر استخوانش گذارده بود و پيشانى و بينى اش نشان سجود برخود داشت وارد شد و همينكه رشيد را ديد مى خواست خود را از الاغى كه سوارش بود فرود آورد كه رشيد فرياد زد نه به خدا سوگند كه تنها در محضر من بايد (پياده) شوى و پرده دار مانع از پايين آمدنش شد.

ما همه با احترام عميقى به او نگاه مى كرديم و سران به او خيره شده بودند. وقتى به آن جا رسيد رشيد برخاست و او را تا انتهاى بارگاه استقبال كرد و سرو صورتش را بوسيد و دستش را گرفت و به صدر مجلس برد و در كنارش نسشت با او به گفتگو پرداخت و خوشامدش گفت و از احوالش مى پرسيد و هنگاميكه رشيد با برخاستن او برخاست و وداعش گفت روبه من و امين و مؤتمن كرد و گفت: اى عبدلله و اى محمد و اى ابراهيم عمو و سرور خود را همراهى كنيد و در سوار شدن (بر الاغ) كمكش كنيد(۱۰۵) .

در نقلى ديگر چنين آمده كه مأمون كه از شيوه برخورد پدرش با هفتمين مهر سپهر سرورى شگفت زده شده بود با جرأت و گستاخى خاص خودش از هارون الرشيد پرسيد كه اين كى بود كه با او چنين برخورد كردى و از تعبير پدر و مادرم فدايت با استفاده كردى؟

هارون جواب داد او صاحب حق است.

پرسيدم: اگر اين را مى دانى چراحقش را نمى دهى.

جواب داد پسرم: «الملك عقيم» حكومت نازاست و به خدا سوگند اگر تو نيز بر سر آن با من درآويزى چشمانت را درخواهم آورد(۱۰۶) .!!

اين موضوع مهم ريشه در عدم تقواى سياسى هارون الرشيد و مأمون دارد كه حب جاه و رياست طلبى آنان را به اعمال هولناكى چون اقدام به قتل امام معصوم وادار مى سازد.

۲ - وادار ساختن امام رضاعليه‌السلام به پذيرش ولايت عهدى تحميلى با اهداف ذيل

الف) خلع برادرش مؤ تمن از ولايت عهدى حذف رقيب به دست رقيب ديگر و نيز گرفتن اعتراف از علويين به مشروعيت خلافت.

ب) دامن زدن به كينه ديرينه عباسيان بر عليه بنى هاشم به ويژه تهييج آنان بر عليه هشتمين مهر سپهر سرورى سلطان دين رضاعليه‌السلام .

ج) ايمن شدن از جنبش ها و شورش هاى مردمى بويژه حركات انقلابى و قدرتمند علويان و جلب محبت.. اقوام ضد عباسيين و ارضاى افكار عمومى شيعيان.

د) محاصره و زير نظر گرفتن رفت و آمد امام و ايجاد فاصله ميان آن حضرت و پايگاه هاى گسترده مردمى و گرفتن اعتراف ضمنى از امام به مشروعيت تصرفاتش.

ه) ايجاد شك و ترديد در دل مردم نسبت به آن حضرت: كه معناى عدم پذيرش و خواسته هاى خليفه چيست و پذيرش ولايت عهدى چه مفهومى دارد؟

و) آلوده كردن امام به زرق و ترق دنيوى و به قول شيطانى خودش آوردن امام از عرش به فرش.

ز) بيم دادن عباسيان و تنبيه آنان.

مأمون در عصر حضرت رضاعليه‌السلام راجع به برخى از اهدافش سخت كامياب گرديد، چراكه در مدت آن دو سالى كه حضرت رضاعليه‌السلام به عنوان ولى عهد زندگى كرده از قيام علويان يا حركت مردمى بر عليه مأمون صحبتى به ميان نيامده و بطور قاطع احترام حضرت رضاعليه‌السلام در پيشگيرى از امور مذكور تأثير بسيارى بسزائى داشته است.

مأمون با ذكاوت و جامعه شناسى ويژه خويش از هر فرصتى جهت اقدامات عوام فريبانه و اغواى توده دهن بين جامعه به خوبى استفاده ميكرد كه از جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد:

۱ - سكه زدن بر سيم و زر به نام حضرت رضاعليه‌السلام كه حيله و فريبى كارآمد و مؤثر در عوام مردم بود و بكارگيرى عنصر سحرآميز تبليغات گسترده دستگاه خلافت تأثير آنرا بس خطير مى ساخت.

۲ - تزويج دخترش ام حبيبه به حضرت رضاعليه‌السلام و...

البته امام رضاعليه‌السلام كاملا متوجه نيات شوم ايشان بود كه نمونه هاى تاريخى ذيل مؤ يد اين مدعاست.

الف) از هروى نقل شده كه: به خدا سوگند كه رضاعليه‌السلام از ميل و رغبت اين امر را نپذيرفت، او را به كوفه بردند و از آنجا از راه بصره به مرو رفت(۱۰۷) .

ب) در تأييد همين قول هروى از مأمون نقل شده كه وقتى خلافت را به امامعليه‌السلام عرضه كرد و آن حضرت نپذيرفت - چون به مكر و نيت شوم مأمون وقوف كامل داشت و به اين موضوع قطع داشت كه ولايت عهدى را عرضه داشت آنرا نپذيرفت در آن زمان مأمون به حضرت رضاعليه‌السلام گفت: تو مرا به كارى واميدارى كه خوشايندم نيست، همانا كه از سطوت من ايمنى، پس به خدا سوگند ياد مى كنم كه اگر ولايت عهدى را قبول نكنى ترا به آن مجبور مى كنم و اگر نپديرفتى گردنت را ميزنم(۱۰۸) .

ج) نكته جالب اينكه امام به نحوى صريح يكى از اهدافش را به خود مامون بازگو مى كند - كه او را متنبه سازد و بفهاند امام توجه اهداف شيطانى وى مى باشد- «آيا مى خواهى مردم بگويند كه على بن موسى در دنيا پرهيزكار نيست، بلكه دنيا از او پرهيز ميكند؟

آيا نمى بينى كه چگونه ولايت عهدى را از سرآز به دنيا و طمع به خلافت پذيرفت؟!!»(۱۰۹) .

د) وقتى امام به پذيرش ولايت عهدى مجبور شد فرمود: من اين كار را مى پذيرم به اين شرط كه هيچكس را ستمى ندهم و كسى را بيكار نكنم و رسم و سنتى را نشكنم، فقط دورادور ناظر بر امور باشم، مأمون نيز با اين نظر موافقت كرد(۱۱۰) .

امام با اين اقدام در عمل محيط تبعيدى كه مأمون در صدد ايجاد آن بود به محل نشر و ترويج مبانى متقن كلامى شيعه اثنى عشرى و تجلى مظاهر دلربائى از عمل خدادادى امامت در پايتخت عباسى گرديد.

امام نه تنها در هيچ كارى از شئون حكومت عباسى دخالت نكرد و مسئوليت آنرا به عهده نگرفت، بكله با حضور رسمى در مجالس و ملاقات هيأت هاى رسمى ميهمان و مناظره هاى علمى با دانشمندان دربار و پايتخت گامى بلند در جاافتادگى بيش از پيش معارف و فضايل اهل بيت و آشنايى اهل نظر با آن فرهنگ والا برداشتند، چرا كه: عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.

۳ - تغيير شعار و درفش عباسيان به رنگ سبز

مأمون براى تبديل خلافت به سلطنت موروثى و پادشاهى با يك حركت بسيار عوام فريب ابتدا شعار و درفش عباسيان را كه سياه بود به رنگ سبز با عنوان تبليغاتى لباس علىعليه‌السلام و فرزندانش تغيير داد.

در حاليكه در كتاب «الوزراء و الكتاب جهشيارى» چنين آمده كه: لباس سبزى كه مأمون طى نخستين دوره خلافتش برگزيده متعلق به علويان نبود لباس پادشاهان فارس و زردشتي هاى آن نواحى بوده، و لباس علويان به رنگ سفيد بود و عباسيان سياه مى پوشيدند و ادامه مى دهد كه: وقتى مأمون با وزراء و نزديكانش به مشورت پرداخت نعيم بن حازم كه از مشاوران مورد اعتمادش بود به وى گفت: تو مى خواهى كه قدرت را از بنى عباس بگيرى و به خاندان على دهى و پس از آن، عليه ايشان نقشه چينى و خلافت را به صورت پادشاهى درآورى و اگر چنين قصدى نداشتى از رنگ لباس على و فرزندانش كه سفيد است عدول نمى كردى و رنگ سبز را كه متعلق به كسرى و زردشتيان است انتخاب نمى كردى؛ و مى افزايدكه عبيدي ها در مصر رنگ سفيد را به عنوان شعار خود برگزيدند و اگر رنگ اصالت علوى داشت مطمئنا انقلابيون آن را برمى گزيدند كه در تاريخ چنين چيزى گفته نشده است، ولى آنچه كه اتفاق افتاده است اين بود كه در جريان درگيري هاى امين و مأمون ابن طباطبا قيام كرد و پوشش سفيد را شعار خود قرار داد همچنانكه على بن محمد بن جعفر بن محمد در بصره نيز سر به شورش داشت و غلبه پيدا كرد و سفيد پوشيد و به همين ترتيب ديگر انقلابيون علوى نيز رنگ سفيد را شعار خود قرار دادند و جزاينها كه در اين باره آورده، تحقيق آن براى ما چندان لزومى ندارد(۱۱۱) .

لكن واقعيت مسلم تاريخى است كه دستگاه حكومتى مأمون با تبليغات دروغين و سرشار از تزوير پيرامون تبديل رنگ درفش لباس عباسيان به نحوى بس مؤثر در تحكيم پايه هاى حكومت مأمون عباسى استفاده كردند و اكثريت عوام و دهن بين جامعه را تحت تأثير قرار دادند.

مأمون و حضرت امام محمد تقىعليه‌السلام

اين خليفه باهوش، دانشمند و سياستمدار در قبال نهمين مهر سپهر سرورى نيز سياست هاى شيطانى خود را با اهداف زير پيگيرى كرد:

۱ - براى داشتن عامل نفوذى و مراقبت هميشگى در داخل منزل و سوءاستفاده هاى ديگر، دخترش ام فضل را به تزويج حضرت جوادعليه‌السلام درآورد و از اين راه مى خواست عباسيان را بر عليه امامعليه‌السلام تحريك نمايد در حاليكه ظاهرا مسئوليتى متوجه خودش نباشد.

۲ - با نزديك كردن حضرت جوادعليه‌السلام به دربار در پى آلوده كردن امامعليه‌السلام به دنيا و برخورداري هاى دنيوى بود و در اين هدف شوم خويش سخت ناكام ماند.

۳ - ملاطفت به امام جوادعليه‌السلام و دلجويى از شيعه وفروكش كردن قيام علويان.

۴ - عوام فريبى: به عنوان مثال به متن زير توجه فرماييد.

گاهى مى گفت من به اين ازدواج اقدام كردم تا ابوجعفرعليه‌السلام از دخترم صاحب فرزند شود و من پدربزرگ كودكى باشم كه از نسل رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و على بن ابيطالبعليه‌السلام است(۱۱۲) .

لازم به يادآورى است كه منابع معتبر تاريخى به موضوع ازدواج حضرت جوادعليه‌السلام با صراحت اشاره كرده اند كه مأمون همزمان با ولايت عهدى امام رضاعليه‌السلام دخترش ام فضل راربه همسرى امام جوادعليه‌السلام درآورد(۱۱۳) و يا اينكه او را نامزد كرد براى امام جوادعليه‌السلام (۱۱۴) .

امام سؤالى كه دهن هر كاوشگر را به خود جلب مى كند اين است كه: آيا ازدواج امام محمد تقىعليه‌السلام با ام فضل يك پيوند مصلحتى همچون ازدواج رسول گرامى اسلام با عايشه بود يا اينكه بر اثر فشار و بنا به درخواست مأمون صورت گرفت؟

با مراجعه به متون ماد رو معتبر ذهن هر فرد منصفى اينرا در مى يابد كه قسم دوم يعنى بنا به فشار و درخواست مأمون بود و در واقع تضمين كننده مصالح مأمون بود نه مصلحت و برخى كتب اختصاصى تدوين يافته در تحليل زندگى سياسى حضرت رضاعليه‌السلام به تفصيل در اين باره سخن گفته اند(۱۱۵) كه خوانندگان اهل تحقيق مى توانند مراجعه نمايند، اميد است اين مختصر راجع به روشن كردن برخى از زواياى حساس زندگى امام نهم شيعيان جهان مؤثر باشد.

محورهاى عملكرد بسيار مؤثر و كارآمد امام جوادعليه‌السلام

تحليل دوره امامت بس پرخير و بركت نهمين مهر سپهر سرورى حضرت امام محمد تقىعليه‌السلام در جهت اثبات شايستگى امامان معصوم و دوازده گانه شيعه و ترسيم بخشى از شعور بالاى ولائى و سياسى تشيع در آن عصر و رشد فكرى آنان نقش بسيار مهم داشته و دارد. اينك جهت تبيين گوشه هايى از تأثير بس خطير آن فصل درخشان و سراسر افتخار تاريخ امامت محورهايى را مورد بحث قرار مى دهيم.