• شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7082 / دانلود: 2889
اندازه اندازه اندازه
آفتاب در غربت

آفتاب در غربت

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

آفتاب در غربت

نويسنده: دكتر سيد محمد بنی هاشمی

فصل اول: امامِ نا شناخته

معنای اول غريب

«ناشناخته بودن» يکی از معانی رايج غربت است. اگر معرفتی که شايسته و بايسته ی شخصی است، وجود نداشته باشد، او را مي توان «غريب» دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند، ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ايمان و دلسوزی او آگاه نباشند و با او مثل يک فرد بي سواد برخورد کنند، اصطلاحاً به آن پزشک،«غريب» گفته مي شود.

از طرفی ممکن است مردم به تخصص و تعهد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند، و قلباً به او اعتقاد نداشته باشند، و در مقابل به پزشکان ديگری که اين تعهد و تخصص را ندارند اعتماد کنند. در اين صورت باز هم اين پزشک «غريب» مانده است.

حال فرض کنيد که اين پزشک، در علم فقه هم متخصص باشد، در اين صورت انتظار مي رود که وقتی صحبت از فقه مي شود او را در زمره ی فقها بر شمرده و به عنوان يک فقيه برای او حساب باز کنند. در غير اين صورت، حق او ادا نشده است.

به اين ترتيب، هر چه کمالات فرد بيشتر و فراگيرتر باشد، ضرورت شناخت او ملموس تر مي شود. و هر کدام از ويژگي های برجسته اش که - به طور اختياری يا غير اختياري- مورد عدم توجه واقع شود، از آن جهت ناشناخته و غريب خواهد ماند.

به همين ترتيب، اگر يک واسطه ی خير شناخته نشود و مردم ندانند که نعمت ها و برکات ازجانب چه کسی به آنها رسيده است، به سبب اين نادانی، شکر نعمت او را چنانچه شايسته است ادا نمی کنند، و لذا او «غريب» مي ماند. از طرف ديگر، اگر وليّ نعمت شناخته شود، ولی به خاطر بي توجهی و به عمد، از او قدرشناسی لازم نشود، کفران نعمت صورت گرفته، و اين کفران نعمت به نوعی ديگر، به غربت او مي انجامد.

برای روشن شدن مطلب، به ذکر مثالی مي پردازيم. فرض کنيد که شخصی ميزبان مجلسی شده و سفره ای گسترده است که بر سر اين سفره از همه ی مهمانان پذيرائی مي شود. حالا اگر برخی از مهمانان، ميزبان خود را نشناسند و ندانند که بر سر سفره ی چه کسی نشسته اند، طبيعتاً نمي توانند از او تشکر کنند.

در اين صورت، ميزبان ناشناخته و غريب خواهد ماند. حالت ديگری از غربت ميزبان، وقتی صدق مي کند که مهمان ها - عليرغم اين که صاحب نعمت را مي شناسند- به او بی اعتنا باشند، از او تشکر نکنند و نسبت به او بي توجه باشند، در اين حالت نيز، به ميزبان، مکفور و غريب گفته مي شود و بدين ترتيب، مهمان ها با قدرناشناسی خود، ميزبان را در غربت نگاه داشته اند.

پس به طور کلی غريب به معنای ناشناخته، دو مصداق دارد: يکی آنکه اصلاً شناختی نسبت به او يا بعضی ازکمالات او وجود نداشته باشد. دوم زمانی که ديگران به او و کمالاتش واقف باشند، ولی آن طور که شايسته ي اوست، قدرش را نشناسند، اين قدر ناشناسی را ميتوان به معنای غربت او دانست.

مصداق اوّل، يک امر اختياری نيست، چون انسان به اختيار خود شناخت پيدا نمي کند، هر چند که قطعاً مقدّمات و زمينه های آن اختياری است. ولی مصداق دوّم، کاملاً اختياری است. وجه اشتراک ميان اين دو مصداق، عدم شکر گذاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است، يعنی اين که حق او و کمالات و فضائل او ادا نشده است.

درحالت اوّل، عدم شناخت نعمت، و در حالت دوم، قدر ناشناسی ازآن نعمت، سبّب کفران نعمت است. به هر حال، آن اعتقاد و باور قلبی که شايسته ي يک نعمت است، نسبت به آن وجود ندارد. و همين معنی را مي توانيم به مکفور بودن قلبی و در نتيجه غريب ماندن تعبير کنيم.

ناشناخته بودن امام عصرعليه‌السلام

وقتی تعبير «ناشناخته» و «غريب» برای امام عصرعليه‌السلام به کار مي رود، شايد تصور شود که مطرح کنندگان اين بحث در بيان خويش مبالغه و اغراق مي کنند.و يا گمان رود که اين ادّعا صرفاً بر پايه ی احساسات و عواطف است و جنبه ی عقلانی ندارد. در حالی که مسئله ی غربت امامعليه‌السلام امری مستدل و روشن است که همگان بايد واقعاً به آن متذکّر شوند و حقيقت آن را بيابند.

نعمت حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالی فرجه، يک نعمت «عامّ» و فراگير است و همه ي خلائق را در بر مي گيرد. شيعيان و غير شيعيان، مسلمانان و غير مسلمانان، و حتّی حيوانات و گياهان و جمادات نيز، از نعمت وجود ايشان بهره مند مي شوند و اين نعمت مانند باران بر سر همه مي بارد.

بنابراين شکر نعمت وجود امام موعودعليه‌السلام ، بايد به گستردگی خود اين نعمت، فراگير باشد، در حالی که در حال حاضر، بر روی کره ي زمين، اکثر مردم اصلاً امام زمانعليه‌السلام را نمي شناسند. به عبارتی نمي دانند ميزبان و وليّ نعمت آنها کيست.

بر سر سفره ی او نشسته اند و نان و نمک ايشان را مي خورند، اما هيچ گونه شکرگزاری نسبت به ايشان انجام نمي دهند، چون اصلاً نعمت وجود ايشان را نمي شناسند تا ضرورت شکر آن را بدانند.

البته اين عدّه که از شناختِ وليّ نعمت خويش محروم مانده اند، گاهی در اين محروميّتِ خود مقصّر هستند. يعنی خود، مقدمات شناخت حضرتش را فراهم نساخته اند. امّا به هر حال، اين افراد جاهل، چه در جهل خويش مقصر باشند يا نه، به هر حال، امام زمانعليه‌السلام را نمي شناسند و حضرت مهدیعليه‌السلام نزد ايشان مکفور و غريب هستند.

غربتِ امامعليه‌السلام در بين عدّه ی ديگری مشهودتر و ناگوارتر است.اين عدّه، اقلّيتی هستند که خداي منّان، امام زمانعليه‌السلام را به آن ها شناسانده است و آنها مي دانند که آن حضرت، حجّت خدا است، و به آن اذعان دارند، لذا در زمره ی شيعيان قرار مي گيرند، ولی قلباً قدر شناس حضرتش نيستند.

اين افراد اندک، مهمانانی هستند که ميزبان و وليّ نعمتِ خود را مي شناسند، امّا متأسّفانه غالباً او را مورد بي مهری قرار مي دهند. و شکرحضرتش را - چنان که بايد و شايد - ادا نمي کنند. بدين ترتيب، غربتِ اين ولّی نعمت، يک امر کاملاً اختياری و به معنای قدرناشناسی از وجود ايشان است.

اين معنا از غربت امامعليه‌السلام ، دقيقاً به مشکور نبودن (مکفوربودن) ايشان بر مي گردد. يعنی چون شکر قلبی نسبت به ايشان ادا نمي شود، ناشناخته باقی مانده اند. کسانی که اين چنين امام خويش را قدر ناشناخته رها کرده اند، شايستی سرزنش هستند، چرا که از روی اختيار، نسبت به اعتقاد و پذيرش قلبی کوتاهی کرده اند.

اقّليّتی که شناخت اوليه نسبت به امام زمانشان دارند، اگر حق اين معرفت را ادا کنند و قلباً قدردان آن شوند، خدای متعال به فضل خود، برمعرفت آن ها مي افزايد، و امامعليه‌السلام را به آن ها بيشتر مي شناسد. ولی گاهی اين افراد، خود مقدمات معرفت بيشتر را فراهم نمي آورند.(۱) و با کوتاهی در انجام مقدّمات حصول معرفت، امامعليه‌السلام را برای خود غريب و ناشناخته باقی مي گذارند.

متأسفانه بسياری از شيعيان که از ولايت امام عصرعليه‌السلام برخوردار هستند، خود را از نخستين مرتبی معرفت - يعنی معرفت به اسم - محروم ساخته اند. اينان حتّی خصوصّيات ظاهری امامشان را هم نمي دانند. مثلاً از سال و محل تولد ايشان بي خبرند، و از اين بابت هيچ گونه احساس نگرانی و شرمندگی هم نمي کنند، در حالی که بعضي از همين افراد، گاهی برای آشنايی باهنر پيشگان يا ورزشکارانِ کشورهای خارجی، وقت زيادی صرف مي کنند، و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بيشتر درباره آن ها هستند.

بدين ترتيب برخی از نوجوانان شيعه اطلاعات وسيعی درباری فوتباليستهای داخلی و خارجی يا هنرپيشگان و... به دست آورده و به خاطر مي سپارند. گروهی از بزرگسالان هم - به ضرورت کسب و کار خود - مشخصّات کالاهای مختلف را به صورت تخصّصی ياد مي گيرند.

امّا بسياری از افراد - پير يا جوان - اگر بارها و بارها اسامی، تاريخ تولد، و مشخصات ديگر امام زمانعليه‌السلام در مجالس گوناگون به آن ها گفته شود، کوچکترين توجّهی نمي کنند، و هيچ وقت نمي کوشند چيزی درباری امام خود بياموزند. اين بي توجهّي ها چيزی جز قدر ناشناسی قلبی را نمي رساند، و نشان مي دهد که حتی برای بعضی افراد متدّين، دانستن حدّاقّل ِخصوصيّاتِ امام عصرعليه‌السلام اصلاً مهم نيست.

به راستی اين ولّی نعمت، چقدر غريب است که حتّی دوستدارانش اين حداقلّ ِتوجّه را به او مبذول نمي دارند؟!

ناشناخته بودن صفات امام عصرعليه‌السلام

غربت امام عصرعليه‌السلام از جهت عدم «معرفت به وصف» بارزتر است. کسانی که از معرفت مشخصّات ظاهري اش غفلت مي کنند، معمولاٌ افراد عامی هستند. امّا متأسفانه در « معرفت به وصف »، بيشتر، خواص دچار کاستی مي شوند، که زير مجموعه ای از اقليّت شيعيان هستند.

اينان بيشتر افراد درس خوانده ای هستند که مي توانند طرز تفکّر ديگران را هم تحت تأثير قرار بدهند. محروم بودن اين عدّه از معرفت امام عصرعليه‌السلام مي تواند برای ديگران نيز خطرساز باشد. از اين رو مشاهدی غربت و ناشناخته بودن امام زمانعليه‌السلام در بين افراد، بسيار دردناک است. و همين امر، بسياری از انحرافات را در اصل دينداری پديد مي آورد.

به عنوان مثال، گاهی ديده مي شود که برخی شيعيانِ به اصطلاح درس خوانده، - با ترديد افکنی در اصلي ترين ويژگی امام عصرعليه‌السلام - انواع و اقسام انحراف ها را در بحث امامت يعنی در اصل دين مطرح مي سازند. بيان نظرات اين گونه افراد، دلهای شيعيان عارف به حق امام زمانعليه‌السلام را به درد مي آورد، ولی از آنجا که غربت حضرتش ر ا به خوبی به تصوير مي کشد، با طلب عفو و بخشش از ساحت مقدّس حضرتش و اين عدّه از دوستانِ مخلص ايشان، به برخی از اين نظرات اشاره مي کنيم.

الف) امامت

اصلي ترين خصوصيت امام عصرعليه‌السلام يعنی مسئله امامت، نخستين هدف حملی برخی افراد ناآگاه است. برخی از کسانی که خود را روشنفکر مي نامند، امامت را صرفاً يک امر تاريخی مي دانند، و برای آن ارزش اعتقادی قائل نيستند. نتيجه ی اين طرز فکر، بررسی ِمسئلی خلافت و جانشينی ِپيامبر، به عنوان يک امر تاريخی است.

منطقي ترين و مسالمت آميزترين نتيجی اين بررسی، آن است که هر چه بوده، گذشته است و بحث مجدّد در مورد حوادث تاريخی، جز نو کردن اختلافات و زنده کردن کينه های ديرينه، ما را از انجام مسئوليّت فعلی خود - يعنی پرداختن به وظيفی روزگار خود - باز مي دارد و به انحراف مي کشاند.

بدين ترتيب مسئلی امامت - که اصل و رکن دين است - در هاله ای از جهل و ابهام و غرض ورزی، مورد غفلت و انکار قرار مي گيرد. و کار به جايی مي رسد که مذاهب مختلف اسلامی را نوعی خط کشی حزبی و حقوقی مي نامند و مدّعی مي شوند که مکاتب اهل سنت هم در کنار مذاهب بر حقّ شيعه، اسلام حقيقی را تشکيل مي دهند! پس هر کدام از اين مذاهب مجاز هستند که به فقه خود عمل کنند. بنابراين نبايد شيعه را مؤمن، و منکرين امامت و ولايت ائمهعليهم‌السلام را کافر دانست!

برای اينان که خود را روشن فکر مي پندارند، اهمّيّت مسأله امامت، به خوبی روشن نشده، و ائمی اطهارعليهم‌السلام را اصلاً «نشناخته اند». از اين رو نمي توانند به راحتی زير بار اين مسئله بروند که «منکر امامت کافر است»(۲)

اينان که اصلاً معنی و اهمّيّت امامت را نفهميده اند، چگونه مي توانند قدر دان امامعليه‌السلام باشند؟ لذا برخی از آن ها اظهار مي کنند که در اسلام هيچ کس غير از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وجود ندارد که انکار شخصيّت و مقام او موجب کفرشود اينها اين قدر معرفت پيدا نکرده اند که بفهمند انکار امامت به منزلی انکار توحيد و عين کفر است. کافی بود به جای اين فرضّيه پردازي ها و فرو رفتن در تارهايی که خود به دست و پای خويش مي بندند، به اين يک روايت پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه مي کرده اند که:

«مَن ماتَ وَلَم يَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِليَّهً »(۳)

هرکس بميرد در حالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

آن گاه مي فهميدند که بدون معرفت امام زمانعليه‌السلام از گمراهی جاهليت (عدم شناخت خدا و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نمي توان خارج شد. يعنی بدون قبول مقامات امامعليه‌السلام انسان از ورطی شرک و کفر نجات نمی يابد.(۴)

ب) ولايت

نشناختن صحيح مسأله ی «ولايت» ائمهعليهم‌السلام و نداشتن درک درست از «خاتميّت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » باعث شده که برخی، ختم نبوت را به معنای پايان يافتن ولايت تشريعی به وجود مقدس رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدانند، و مدعی شوند که هيچ کس بعد از پيامبرخاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارای ولايت تشريعی بعد از پيامبر نيست. بدين ترتيب اگر کسی معتقد به ولايت ائمه اطهارعليهم‌السلام باشد، او را «غالي» يا اهل «غلوّ » مي نامند اين ها به غلط، «ولايت» را گوهر نبوّت انگاشته، و ختم نبوت را مساوی با ختم ولايت دانسته اند.

اظهار نظر اين افراد، نشان مي دهد که آنها به مسئلی «نبوّت » هم نا آگاه هستند. و اين جدّاً ضايعی بزرگی است که حتّی بعضی از مسلمانِ تحصيل کرده هم معنای نبوّت را نمي دانند.

«نبّي» به کسی اطلاق مي شود که خدای عزوّجلّ، وحی شريعت را به سوی او ارسال فرموده است. و «خاتميّت»، اين واقعيّت را نشان مي دهد که بعد از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ کس مخاطبِ وحی شريعت قرار نمی گيرد. امّا ولايت يعنی «اوّلی به تصرف» بودن نسبت به ديگران نشان دهندی «صاحب اختيار» بودنِ وليّ خدا است در امور کسانی که بر آن ها ولايت دارد.

خداوند متعال در قرآن، به طور مکرّر و متعدّد امر ولايت ائمهعليهم‌السلام را تثبيت فرموده است. به عنوان نمونه در سوری مائده آيه ۵۵ آمده است:

( اِنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنوُا الَّذينَ يُقيمُون الصَّلوةَ وَ يُؤتوُنَ الزَّکاةَ وَ هُم راکعُونَ )

ولّی شما، تنها خدا است و پيامبرش و کسانی که ايمان (به خدا) آورده اند، آن ها که نماز را بر پا مي دارند و در حال رکوع خود صدقه مي دهند.

ترديدی نيست که اين آيه، هنگامی نازل شد که اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، انگشتر خويش را در حال رکوع به فقيری بخشيدند. در اين آيه خداوند متعال همان ولايت پيامبراکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برای اميرالمؤمنينعليه‌السلام و سپس ساير امامانعليهم‌السلام اثبات فرموده است.

پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز به فرمان الهی با بيانات مختلفی در طول رسالت خويش، به امر ولايت ائمهعليهم‌السلام تصريح فرموده اند. و برخی از فرمايشات ايشان مبنی بر اثبات ولايت حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليه‌السلام از طريق اهل سنت نيز به تواتر نقل شده است. و دانشمندان شيعه در کتب مربوط به امامت آنها را مطرح کرده اند.(۵)

اگر «خاتميّت» به معنای اتمام ولايت و سرپرستی بود، هرگز اين همه تأکيد بر ولايت ائمي اطهارعليهم‌السلام نشده بود. دلايل اثبات (ولايت) اهل بيتعليهم‌السلام بسيار است و ما اينجا درصدد اثبات ولايت نيستيم. هدف، اين بود که غربت امامعليه‌السلام را به تصوير بکشيم. و روشن ترين دليل بر اثبات غربت امامعليه‌السلام همين است که ما ناچاريم اوصاف اهل بيت را - که حتی دشمنان به آن اذعان دارند - برای دوستان ايشان اثبات کنيم!

ج) عصمت

وصف ديگر امامعليه‌السلام که مورد هجوم دشمنان مغرض و دوستان نادان واقع مي شود، کمال «عصمت» است. از نظر شيعه، عصمت امامعليه‌السلام به معنای «مصونيّت ايشان از هرگونه خطا و لغزش، عمدی و سهوی، کوچک و بزرگ، در نيّت و قول و عمل» مي باشد. اين عصمت يک امر ذاتی نيست، يعنی امامعليه‌السلام به خودی خود از خطا محفوظ نيست، بلکه خداوند متعال به لطف خود، ايشان را از هر گونه اشتباهی مصون داشته است. شخصی که به او عصمت عطا شده، «معصوم» است، يعنی حفظ شده از خطا و بدی، چون خدای تعالی، ايشان را از اشتباه و گناه حفظ کرده است.

در تعاليم اهل بيتعليهم‌السلام به مواردی بر مي خوريم که اکتسابی و ذاتی بودنِ عصمت را مردود دانسته اند، و آن را به خدا نسبت داده اند. يعنی در عين تأکيد بر بودن ِاين کمال، آن را «وَهبي» شمرده اند. امّا بعضی، اين گونه بيانات را حمل بر انکار عصمت ائمهعليهم‌السلام کرده اند و تصريح به خطا پذير بودن ايشان نموده اند. بدين ترتيب - دانسته و ندانسته - حق بزرگی از ولّی نعمت خود را ضايع کرده، و قلباً اين ويژگی ِمهمّ امامعليه‌السلام را منکر شده اند.

برای روشن شدن اين مصداق از غربت امام عصرعليه‌السلام ، به خطبه ای از نهج البلاغه اشاره مي کنيم. حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليه‌السلام فرموده اند:

«لا تَکُفُّوا عَن مَقالةٍ بِحَقٍّ اَو مَشوِرَةٍ بِعَدلٍ، فَاِنّی لَستُ فی نَفسی بِفَوقِاَن اُخطِيَ وَ لا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی، اِلاّ اَن يَکفِيَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَاَملَکُ بِهِ مِنيّ، فَاِنََّما اَنَا و َاَنتُم عَبيدٌ مَملُوکُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ »(۶)

از سخن حقّ گفتن و مشورت دادن در مورد عدل خودداری نکنيد، چون من به خودم (به خودی ِخود) بالاتر از اين نيستم که خطا کنم (با نظر به ذات خودم ممکن است به خطا افتم)، و (به خوديِ خود) از اشتباه در عمل خود در امان نيستم، مگر اين که خداوند، آنچه را که نسبت به من املک است از من کفايت کند، زيرا خدايی که جز او خدايی نيست، مالک و صاحب اختيار من و شماست.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مي فرمايند: من به خوديِ خود، از خطا مصون نيستم. به عبارتی مي فرمايند: اين من نيستم که خود را از خطا مصون مي دارم، بلکه خداوند متعال مرا «کفايت» مي کند.

«کفايت» کردن، يعنی آنچه در وسع کسی نيست، ديگری مسؤوليت آن را بر عهده گيرد. مسؤليّت انجام لغت «کفيل» از همين معنی گرفته شده است. در اين خطبه، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام تصريح فرموده اند که مصونيّت از خطا، از عهده ی من خارج است.

اما خدای عزوجل که در همه ی کمالات من از خودم مالک تر است، اگر بخواهد مرا در عصمت نيز کفايت مي کند. که اين خواست خدا با توجّه به ادلی صريحی که درباری عصمت امامعليه‌السلام وجود دارد، محقّق است.(۷)

امّا وَهبی بودنِ عصمت امامعليه‌السلام و اکتسابی نبودن آن، هيچ منافاتی با اختيار ايشان ندارد، و کمال «اختيار» در ايشان هم به اندازی ساير انسان ها وجود دارد. البتّه توضيح و تبيين اين مطلب، احتياج به بحث گسترده ای دارد که بايد در جای خود به آن پرداخت.

هر شخص غير مغرض و عاقلی، از اين فرمايش امير المؤمنينعليه‌السلام مي فهمد که حضرتش، عصمت ذاتی و اکتسابی را ردّ کرده وآن را فضل و انعام الهی شمرده اند، امّا معصوم بودن خويش را نفی نفرموده اند. ولی عده ای کم لطفی کرده و با حذف کردن قسمت دوم فرمايش اميرالمؤمنينعليه‌السلام مي گويند که حضرت خودشان فرموده اند که:

«فَاِنّی لَستُ فی نَفسی بِفَوقِ اَن اُخطِئَ » من به خودی خود،فوق خطا نيستم (ممکن است خطا کنم)

آن گاه نتيجه مي گيرند که اميرالمؤمنينعليه‌السلام بدون تعارف و تواضع، به واقعيتی اشاره کرده اند و اقرار کرده اند به اين که ازخطا مصون نيستند. بنابراين امامعليه‌السلام برای خود قائل به مقام عصمت نبوده اند!

اينان، متأسّفانه از بخش ديگر خطبه - عمداً يا سهواً- چشم پوشی مي کنند که حضرت فرموده اند:

«اِلاّ اَن يَکفِيَ اللهُ مِن نَفسی ماهُوَاَملَکُ بِهِ مِنيّ » مگرخدا کفايت کند آن چيزی را که نسبت به من املک است.

اين گونه تبيين دين، سخن گوينده ای را به ياد مي آورد، که نفی توحيد را جزء اصليِ ديدن مي دانست، و به جملی «لا اِلهَ» استناد مي کرد، بدون اين که «الا الله»را بگويد!

و يا آن فرد ديگر که مي گفت: قرآن، مردم را از نماز خواندن نهی کرده، بلکه بالاتر از آن فرموده«به نماز نزديک نشويد»!

استدلال او به آيه ی شريفی( لا تَقرَبوُا الصَلوةَ ) بود، که اگر به همين صورت ناقص نقل شود، نتيجه ای جز نهی از نماز ندارد. امّا اگر آن را کامل بخوانيم، مي بينيم که در مورد نهی از نماز در حال مستی است. خدای تعالی می فرمايد:

( لا تَقرَبُو ا الصَلوةَ و اَنتُم سُکاری ) (۸) درحالی که مست هستيد، به نماز نزديک نشويد.

نمونی گوياتر و روشن تر از اين استدلال و اين قرائِت عجيب از دين! شعر مشهور است که شاعر مي گويد:

«کُلُوا و شرَبوُا» را دُر گوش کن

«و لا تُسرفُوا» را فراموش کن

اين نمونه ها، نشان مي دهد که در مواردی، بيان نيمی از حقيقت، بزرگترين دروغ و بدترين نسبت زشت به گويندی آن حقيقت است.

نکته مهمّ اين است که حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در حديث ياد شده، در صدد بيان اصلی از اصول مهمّ عبوديّت پروردگار است، که اهل بيت عصمتعليهم‌السلام جان ِخود را بر سر تبيين آن - به زبان و عمل - گذاشتند. آن بزرگواران کوشيدند به زبان های مختلف، به مردم بگويند که کمالات ما، همه از ناحيی سبحان است، نه از خودمان.

چنين انحراف و اشتباهی در مورد کمال عصمت امامعليه‌السلام ، متأسّفانه از طرف بعضی از مدّعيان تشيّع ديده مي شود. و ما وقتی چنين قدرناشناسي ها را نسبت به اولياء خويش مي بينيم، در مي يابيم وليّ نعمت هايی که مدّعيان دوستی ِايشان يکی از اصلي ترين ويژگي هايشان را نپذيرفته و با نمک نشناسی آن را زير سؤال مي برند، به راستی غريب هستند.

آيا غربتی بالاتر از اينکه دوستان کسی، حقوق مسلَّم او را انکار کنند، مي توان تصور کرد؟! آيا شکر قلبی اين «اولياء النعم»، با زير سؤال بردن و ردّ کردنِ فضائل آنها محققّ مي شود؟!

به راستی اگر کسانی عمداً اهتمام به پايمال کردن حقوق اهل بيتعليهم‌السلام و مُکَفَّر قرار دادن آن ها داشتند، نمي توانستند بهتر از اين عمل کنند.

د) نصّ برامامت

يکی از اساسي ترين پايه های امامت، مسألی «نصّ بر امامانعليهم‌السلام » است. اصلی ترين تفاوت دين الهی (تشيّع) با ديگر مکاتب، در اين است که شيعه، امام را حجّت الهی مي داند، و قائل به نصب او از طرف خدای عزّ و جلّ است.

ولی ديگر مدّعيان مسلمانی، از اين واقعيّت سرباز زده، و امامت را امری انتخابی توسّط بشر مي شمارند.

متأسّفانه عدهّ ای از کسانی که ادعای تشيّع دارند، بافرقه های ديگر هم نوا شده، و ضرورتِ نصّ بر امامانعليهم‌السلام را زير سؤال مي برند. کار اين گروه به جائی مي رسد که در معنای پيام روز غديرخمّ نيز- با وجود تواتر لفظی و معنويِ آن و وضوح معنای آن تشکيک کرده و مي گويند: درست است که پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدير خم فرمودند:

«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ »(۹) کسی که من مولای او هستم اين علی هم مولای اوست.

اما منظور رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين کلام، صرفاً معرفی بوده نه نصب، و پيامبر در آن روز تاريخی، اميرالمؤمنينعليه‌السلام را برای امامت و خلافت فقط معرّفی فرموده اند و بيان کرده اند که ايشان برای امر خلافت مناسب هستند و اين صلاحيّت را دارند که زعامت جامعه را بر عهده گيرند، امّا حکم خدا به وصايت و امامت ايشان را ابلاغ نکرده اند.

به عبارتی، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راه انتخاب دموکراتيک را پيش گرفتند و کانديدای مورد نظر خود را به مردم معرفی کردند، تا اگر رأی اکثريّت را به دست آورد به عنوان خليفه و جانشين ايشان باشد. به تعبير يکی از مدعيان تشيّع: در روز غدير، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط رأی خود را در مورد جانشين خود به صندوق انداختند!

نتيجی اين سخن، آن است که اطاعت و قبول مقام امامت و ولايت واجب نيست، و بستگی به انتخاب و صلاحديدِ هر کس در زمان خويش دارد؟!

در واقعی بزرگ غدير، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صريحاً حکم خدا را مبنی بر نصب اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خلافت و جانشينی ِپيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حاضر و غايب ابلاغ کردند و سپس از تک تک حاضران نسبت به آن بيعت گرفتند.

امّا چنين برخوردی با پيام روشن، چيزی جز ضايع کردن اساسي ترين حقّ اهل بيتعليهم‌السلام نيست. متأسّفانه اين اظهار نظرها، از برخی افراد درس خوانده و صاحب نفوذ بر مي خيزد! وقتی درس خوانده ها چنين حقوق امامان خود را زير پا بگذارند، از مردم عوامی که دنباله رو اين ها هستند، چه انتظاری مي رود؟!

شهادت عصا به امامت حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس راه صواب را از تو بپوشاند، به اميد آن كه از هوس خود پيروي كرده باشد، به تو دشمني كرده است.»

و از يحيي بن اكثم قاضي در حديثي نقل مي كند كه گفت: به حضرت جوادعليه‌السلام گفتم: به خدا! مي خواهم سؤالي از شما بپرسم ولي شرم مي كنم. حضرت فرمود: من پيش از سؤال به تو خبر مي دهم، مي خواهي بپرسي امام كيست؟

گفتم: آري به خدا! حضرت فرمود: من امام هستم. گفتم: علامت و نشانه اي به من نشان دهيد. حضرت عصايي در دستش بود، به اذن خدا و معجزه ي حضرت عصا به سخن آمد و گفت: مولاي من امام اين زمان است، و او حجت خداست.

عاقبت مرد آوازه خوان

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از معاشرت با افراد فرومايه بپرهيز، چه اينان مانند شمشير ظاهري درخشان و اثري بد دارند.»

و از محمد بن ريان نقل مي كند كه گفت: مأمون درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام به هر حيله اي دست زد، نتوانست كاري بكند (شايد مي خواسته حضرت را در فسق و فجور وارد كند) تا هنگامي كه مريض شد و خواست دخترش را به عقد حضرت درآورد.

دويست كنيز بسيار زيبا آماده كرد و به هر يك جامي كه در آن گوهري بود، داد كه وقتي كه حضرت در مسند دامادي مي نشيند روبروي او بايستند تا شايد حضرت را جلب كنند. ولي حضرت به آنها توجهي نكرد. مأمون مردي به نام مخارق را كه خوش آواز بود و ساز مي زد و ريش بلندي داشت، احضار كرد.

مرد گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر به جهت ميل دادن او به دنياست، اين كار براي من آسان است. (يعني منظور تو را نسبت به او انجام مي دهم) و مقابل آن حضرت نشست و نعره اي كشيد، اهل خانه همه جمع شدند و او شروع به ساز زدن و آواز خواندن كرد. ساعتي نواخت، حضرت ابدا متوجه او نشد و به چپ و راست خود نگاه نكرد.

سپس سر برداشت و فرمود: اي صاحب ريش از خدا بترس. ناگاه ساز از دست مرد افتاد و ديگر تا هنگام مرگ نتوانست با دستهايش كاري انجام دهد. وقتي كه مأمون جريان را از او پرسيد، گفت: وقتي كه حضرت بر سر من فرياد زد، به طوري ترسيدم كه ديگر به حال نيامدم.

قصد داشتم از خاك زير پاي حضرت بردارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از كساني كه جلوي مردم دوست خدا و در پنهان دشمن خدا هستند، نباش.»

از حسين بن محمد اشعري از پيرمردي از شيعيان به نام عبدالله بن رزين نقل مي كند كه گفت: در مدينه مجاور بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هر روز ظهر به مسجد مي آمد و در صحن مسجد پياده مي شد (ظاهرا منظور فضاي جلوي مسجد است) و بر سر قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي رفت و بر او سلام مي كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام بر مي گشت. كفش خود را درمي آورد و به نماز مي ايستاد. روزي شيطان در دل من وسوسه كرد كه وقتي حضرت پياده مي شود، برو و خاك قدمش را بردار.

به انتظار حضرت به همين منظور نشستم. هنگام ظهر حضرت سوار بر الاغي آمد ولي در جاي هر روز پياده نشد و روي سنگي كه بر در مسجد بود رفت و پياده شد. بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد، سلام داد و سپس به جاي نماز خود رفت.

چند روزي چنين كرد. با خود گفتم: وقتي كه كفشش را در مي آورد، مي روم ريگهاي زير قدمش را بر مي دارم. فردا ظهر كه آمد، روي سنگ پياده شد، بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده و سلام كرد. بعد به جاي نماز خود آمد و با كفش به نماز ايستاد. چند روزي هم چنين كرد. گفتم: اينجا كه نشد. به در حمامي كه مي رود، مي روم و آنجا از خاك قدمش بر مي دارم. سراغ حمام حضرت را گرفتم.

گفتند: به حمامي در بقيع كه از يكي از اولاد طلحه است، مي رود. روز حمام رفتن حضرت را پرسيدم و همان روز بر در حمام به انتظار او نشستم و با حمامي مشغول صحبت شدم.

گفت: اگر مي خواهي به حمام بروي، بلند شو و برو كه بعد از اين ديگر نمي شود. گفتم: چرا؟ گفت: براي اين كه ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) مي خواهد به حمام بيايد.

گفتم: ابن الرضا كيست؟ گفت: مردي است از آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه صالح و پرهيزكار است.

گفتم: نمي شود كسي با او وارد حمام شود؟

گفت: وقتي كه بيايد حمام براي ايشان خلوت مي شود. در اين اثنا حضرت با غلامان وارد شد و جلوي حضرت غلام كودكي بود كه حصيري آورد و در رختكن پهن كرد. حضرت رسيد و با الاغ وارد حجره شد و به رختكن رفت و روي حصير پياده شد.

به حمامي گفتم: اين همان كسي است كه به صلاح و پرهيزكاري توصيف مي كردي؟

گفت: اي مرد! به خدا تا امروز چنين كاري نكرده بود.

با خود گفتم: اين از عمل من است و من حضرت را به اين كار واداشتم. (كه سواره تا سر حصير بيايد) سپس گفتم: منتظر او مي شوم تا بيرون بيايد، شايد به مقصودم برسم.

هنگامي كه بيرون آمد و لباس پوشيد، امر كرد، الاغ را وارد رختكن كردند و از روي حصير سوار شد و بيرون رفت. با خود گفتم: به خدا! من او را آزرده ام. ديگر چنين اراده اي نمي كنم.

ظهر آن روز، حضرت (به عادت سابق) با الاغ آمد و در همان صحن پياده شد، وارد شد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام رفت و در جايي كه نماز مي خواند، كفش خود را درآورد و به نماز ايستاد. (شايد اين اصرار حضرت بر مخالفت نيت او از جهت تقيه و ترس از فتنه بوده است).

ادب شدي!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است.»

و از دعبل بن علي نقل شده كه گفت: خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسيدم، دستور فرمود: چيزي به من دادند. گرفتم و شكر خدا نكردم. حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: چرا خدا را شكر نكردي؟ سپس خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدم، حضرت جوادعليه‌السلام نيز دستور داد چيزي به من دادند. گفتم: الحمدلله حضرت فرمود: ادب شدي. (وجه اعجاز در اين حديث اين است كه حضرت جوادعليه‌السلام از غيب خبر داده است، زيرا ذكر نمي كند كه حضرت جوادعليه‌السلام در مجلس پدرش حاضر بوده، يا اين كه كلام آن حضرت را براي او نقل كرده باشد).

خدا او را رحمت نكند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس از برادر و دوست خود به خاطر حسن نيت او خشنود نشود، از بخشش او هم خشنود نشود.»

و از محمد بن سنان نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت هاديعليه‌السلام رفتم. حضرت فرمود: اي محمد! در آل فرج (فرج: پدر عمر بن فرج بوده) حادثه اي رخ داده است؟

گفتم: آري عمر (بن فرج رحجي حاكم مدينه و مكه از طرف متوكل) مرد. شمردم حضرت بيست و چهار مرتبه فرمود: الحمدلله. گفتم: مولاي من! اگر مي دانستم از اين خبر خشنود مي شويد، پا برهنه مي دويدم و مي آمدم.

فرمود: پدرم درباره ي چيزي به او مراجعه كرد. به پدرم گفت: گمان مي كنم مستي. پدرم عرض كرد: خدايا! اگر مي داني كه من براي رضاي تو اين روز را تا شب روزه بودم، طعم غارت اموال و ذلت اسيري و دستگيري را به او بچشان. و به خدا! روزگار نگذشت تا اموال و دارائيش را بردند و اسيرش كردند، و اينك مرده است. خدا او را رحمت نكند. خداوند عزوجل دولت را از او گرفت و هميشه دوستانش را بر دشمنانش غلبه مي دهد و دولتها را از آنها مي گيرد.

سبز شدن درخت سدر به بركت وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس كاري را ندانسته آغاز كند، پيش از آن چه كارش شايسته باشد، خراب خواهد شد.»

و از ابوهاشم جعفري نقل شده كه گفت: در مسجد مسيب با حضرت جوادعليه‌السلام نماز خوانديم. حضرت رو به قبله و بدون انحراف از ديوار مسجد ايستاد؛ و درخت سدري كه در مسجد بود، خشك شده بود و برگ نداشت. حضرت آب خواسته و زير درخت وضو گرفت. درخت سبز شد و برگ درآورد و همان سال بار داد.

قائم ما همان مهدي است

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي خيانت شخص، همين سند بس كه مورد اعتماد افراد خائن باشد.»

صدوق در كتاب اكمال الدين از عبدالعظيم حسني نقل مي كند كه گفت: بر سرور خود حضرت جوادعليه‌السلام وارد شده و مي خواستم بپرسم: قائم همان مهديعليه‌السلام است يا ديگري؟ حضرت قبل از پرسش من فرمود: اي ابوالقاسم! قائم ما همان مهديعليه‌السلام است.

اطمينان از زنده بودن خويش

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «آهنگ توجه به خدا نمودن به دلها، زودتر آدم را به مقصود مي رساند از اين كه اعمال و حركات فقط بدني باشد.»

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات از ابراهيم بن محمد نقل مي كند كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام نامه اي به من نوشت و دستور داد تا يحيي بن ابي عمران زنده است آن را باز نكنم. دو سال نامه پيش من بود، روزي كه يحيي مرد، نامه را باز كردم، در آن نوشته بود: كارهايي كه او انجام مي داد، تو انجام بده. من تا يحيي بن ابي عمران زنده بود از مرگ نمي ترسيدم، چون مطمئن بودم كه عمرم باقي است.

مهياي عزاداري شويد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه پيش از تجربه و آزمايش به چيزي يا به كسي اعتماد كند، خود را در معرض نابودي قرار داده است.»

فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه حضرت رضاعليه‌السلام در خراسان بود، من در مدينه بودم و با حضرت جوادعليه‌السلام رفت و آمد داشتم؛ و كسان آن حضرت و عموهاي پدرش نيز خدمت ايشان مي آمدند و سلام مي كردند. روزي در حضور آنها كنيزك را خواست و فرمود: به اينها (يعني اهل خانه) بگو: مهياي عزاداري شوند.

هنگامي كه متفرق شدند، گفتند: چرا نپرسيديم براي چه كسي؟ و باز فردا هم حضرت اين سخن را فرمود. گفتند: براي چه كسي؟ حضرت فرمود: براي بهترين مردم روي زمين؛ و پس از چند روز خبر رسيد كه حضرت رضاعليه‌السلام همان روز رحلت نموده است.

خمس ها را بفرستيد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را تكيه گاه خود كن و با هوس مخالفت نما و خواهشهاي دل را رها كن.»

و از محمد بن فرج نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام براي من نوشت: خمس ها را براي من بفرستيد كه من غير از امسال از شما خمس نمي گيرم. و همان سال حضرت از دنيا رفت.

درخواست لباسي از حضرت براي كفن همسرم!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه براي نعمتي شكر نگويد، مانند كسي است كه براي گناهي عذر نخواهد.»

از جمله آنچه داوود بن محمد از عمران بن محمد اشعري نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و پس از انجام مقاصد خود، گفتم: مولاي من! ام الحسن (همسرم) به شما سلام مي رساند و يكي از جامه هايتان را مي خواهد كه كفن كند. حضرت فرمود: او از اين مطلب بي نياز شد. من بيرون رفتم ولي منظور حضرت را نفهميدم تا اين كه خبر آمد كه ام الحسن سيزده روز قبل از اين مرده است.

نامه اي در دل شب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «چگونه تباهي به كسي برسد در حالي كه خدا ضامن اوست و چگونه رهايي يابد كسي كه خدا در تعقيب اوست.»

كشي در كتاب رجال از مردي از اصحاب ما به نام ابوزنبيه نقل مي كند كه گفت: ما هفت نفر بوديم. در زمان حضرت جوادعليه‌السلام در بغداد حجره اي گرفتيم. عصر يك روز يكي از ما بيرون رفت و شب نيامد. در دل شب نامه اي از آن حضرت رسيد كه رفيق خراساني شما سر بريده در نمدي پيچيده و در فلان مزبله افتاده است. برويد و با فلان چيز و فلان چيز او را مداوا كنيم، خوب مي شود. رفتيم و او را همان جا و به همان نحو يافتيم و با آنچه حضرت فرموده بود او را مداوا كرديم و خوب شد.

شهادت ناروا

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «به دوستي خدا نرسي مگر با دشمني عده زيادي از مردم. (ظالم فاجر، قاطع رحم، دروغگو)»

از ابن اورمة نقل شده كه گفت: معتصم جمعي از وزراي خود را خواست و گفت: شما درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام شهادت ناروا دهيد و كاغذهايي به من بنويسيد كه او خيال خروج دارد.

سپس آن حضرت را خواسته و گفت: شما خيال خروج بر من داري؟ حضرت فرمود: به خدا! چنين اراده اي نكرده ام.

معتصم گفت: فلاني و فلاني چنين شهادت مي دهند. شهود را حاضر كردند. گفتند: آري اين كاغذها را از بعضي غلامانت گرفته ايم. حضرت كه در ايوان نشسته بود، دست برداشت و عرض كرد: خدايا! اگر اينها به من دروغ مي بندند، آنها را بگير، ناگاه ديديم كه ايوان سخت به لرزه آمد و مي رود و مي آيد و هر وقت يكي از ما مي خواهد بلند شود، مي افتد.

معتصم گفت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خويش توبه مي كنم، دعا كنيد تا خداوند اطاق را آرام كند. عرض كرد: خدايا! ايوان را آرام فرما. تو مي داني كه اينها دشمنان تو و دشمنان من هستند. ايوان آرام گرفت.

سخن گفتن گاو به معجزه ي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را بالش كن و نيازمندي را در آغوش بگير، شهوات را به دور انداز و با هوا مخالفت كن و بدان كه در مقابل چشم خدا هستي.»

پس به حال خود توجه كن كه چگونه هستي. و از محمد بن علي تنوخي نقل شده كه گفت: من ديدم كه حضرت جوادعليه‌السلام با گاوي سخن گفت، پس گاو سر خود را حركت داد. من گفتم: اين (دليل بر معجزه ي شما) نيست. ولي امر كنيد كه او هم با شما صحبت كند. حضرت به آن گاو فرمود: بگو: لا اله الا الله وحده لا شريك له و گاو سخنان حضرت را تكرار كرد.

نور وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «غرور و خودپسندي باعث به تأخير انداختن توبه است.»

از عسكر غلام حضرت جوادعليه‌السلام نقل شده كه گفت: خدمت مولايم رفتم و حضرت در وسط ايواني كه ده ذرع در ده ذرع بود نشسته بود. پس با خود گفتم: چقدر رنگ آقايم گندمگون و بدنش سفيد است؟ به خدا قسم! هنوز كلامم تمام نشده بود كه (نور) بدن مباركش تمام فضاي ايوان را در عرض و طول گرفت. پس ديدم كه رنگ مباركش سياه شد، بعد سفيد و سرخ و سبز شد و دوباره به حال اول و صورت اولي و رنگ قبلي برگشت.

وداع امام رضا با كعبه و اندوه امام جواد عليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «بردباري جامه اي شايسته اندام دانشمندان است، هرگز از اين جامه برهنه مباش.»

علي بن عيسي در كتاب كشف الغمه از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: سالي كه حضرت رضاعليه‌السلام پس از حج به خراسان رفت در مكه خدمت حضرت بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هم همراه پدر بود. حضرت رضاعليه‌السلام با خانه وداع مي كرد و هنگامي كه از طواف فارغ شد، به مقام ابراهيم برگشت و به نماز ايستاد.

حضرت جوادعليه‌السلام بر گردن موفق (غلام خود) طواف مي كرد. هنگامي كه به حجر رسيد، مدتي طولاني نشست. موفق گفت: قربانت شوم، بلند شو. فرمود: خيال برخاستن ندارم. جز اين كه خدا بخواهد و آثار اندوه در چهره اش هويدا شد. موفق خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رفت و گفت: قربانت! محمد جوادعليه‌السلام در حجر نشسته و بلند نمي شود.

حضرت برخاست و به آنجا آمد و فرمود: بلند شو حبيب من! حضرت جوادعليه‌السلام گفت: اراده ي بلند شدن از اينجا را ندارم. فرمود: چرا حبيب من! بلند شو. عرض كرد: چگونه بلند شوم، با اينكه شما طوري با خانه وداع كرديد كه ديگر بر نمي گرديد؟ فرمود: بلند شو پسرم! بلند شو؛ آنگاه حضرت جوادعليه‌السلام برخاست.

به امامت حضرت معتقد شدم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به غير از خدا تكيه كند، خدا او را به خود واگذارد.»

و مي فرمايد: قاسم بن عبدالرحمان - كه زيدي بود - گفت: به بغداد رفته بودم. روزي ديدم كه مردم مي دوند و بر بام ها و جاهاي بلند بر مي آيند و مي ايستند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) است، ابن الرضا است.

گفتم: به خدا او را مي نگرم. ديدم حضرت بر استر نر يا ماده اي سوار است و آمد. گفتم: خدا شيعه را از رحمت خود دور كند كه مي گويند: خدا اطاعت اين (كودك خردسال) را واجب كرده، حضرت متوجه من شد و فرمود: اي قاسم بن عبدالرحمان! «آيا از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! در اين صورت در ضلالت و دوزخيم، سوره قمر آيه ۲۶».

با خود گفتم: به خدا اين ساحر است. باز حضرت متوجه من شده و فرمود: «آيا از ميان ما تنها وحي به او القا مي شود؟! بلكه او دروغگويي سركش و متكبر است. سوره قمر آيه ۲۵» با ديدن اين اعجاز از عقيده ي خود برگشته و شهادت دادم كه او حجت خدا بر خلق است و به امامتش معتقد شدم.

خلاف فرموده ي حضرت عمل كرد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «افراد نادان به وسيله ي ناداني خود نابود مي شوند.»

و از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: من و حماد بن عيسي در مدينه براي وداع خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيديم. فرمود: امروز بيرون نرويد، بمانيد تا فردا، هنگامي كه از خدمت او مرخص شديم. حماد گفت: من مي روم، چون كه بارهايم را فرستاده ام. گفتم: ولي من مي مانم. حماد رفت و همان شب در رودخانه سيل آمد و حماد غرق شد. و قبر او در سياله (جايي يك منزلي مدينه) است.

به اين مرد ستم كرديد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: زيان رسيدگان كساني هستند كه خود به زيان خويش اقدام مي كنند. و از علي بن جرير نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم، گوسفندي از غلام او گم شده بود و بعضي از همسايگان او را به اتهام دزديدن آن گرفته بودند و به طرف حضرت مي كشيدند.

فرمود: واي بر شما دست از همسايگان من برداريد كه گوسفند شما را ندزديده اند. گوسفند در خانه ي فلان است. از آنجا بيرونش آوريد. به آنجا رفتند و گوسفند را پيدا كردند. صاحب خانه را بيرون كشيده و زدند و لباسهايش را پاره كردند و او قسم مي خورد كه گوسفند را ندزديده است.

او را نزد حضرت بردند، فرمود: واي بر شما به اين مرد ستم كرديد. گوسفند خود به خانه ي او رفته و او خبر نداشته است. پس او را برگرداند و براي اين كه لباسهايش را پاره كرده بودند، و او را زده بودند، چيزي به او داد.

استجابت دعاي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تأكيد مي كنم كه از دو چيز حذر كن كه بسياري را نابود نموده است. يكي اين كه به ميل و هواي خود رأي دهي، دوم آن كه ندانسته حكم كني.»

در كتاب عيون المعجزات منسوب به سيد مرتضي از اسحاق بن اسماعيل نقل مي كند كه گفت: ده مسأله مهيا كردم كه از حضرت جوادعليه‌السلام بپرسم و همسرم نيز آبستن بود.

با خود گفتم: اگر جواب مسائل را داد، از او تقاضا مي كنم كه دعا كند فرزندم پسر شود. هنگامي كه چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: اسحاق! خداوند دعاي مرا مستجاب فرمود، نام او را احمد بگذار. گفتم: خدا را شكر، اين است حجت رساي خداوند و هنگامي كه به وطن بازگشتم، ديدم كه پسري نصيبم شده و نامش را احمد گذاشتم.

احدي جز خدا نمي دانست!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «پيرو ما نيست كسي كه به زبان ادعاي پيروي ما را بنمايد و عملش مخالفت با ما باشد.»

حسين بن حمدان حضيني در كتاب هداية در حديثي نقل مي كند كه جمعي از شيعيان خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدند. در ميان آنها مردي زيدي مذهب بود كه مدت چهل سال دعوي امامي بودن مي كرد و شيعيان از مذهب او آگاه نبودند.

حضرت به يكي از غلامان فرمود: دست اين زيدي را بگير و از مجلس بيرونش كن. آن مرد از همان ساعت به امامت حضرت جوادعليه‌السلام و ساير ائمهعليهم‌السلام معتقد شد و گفت: چيزي را از كار من دانستي كه احدي جز خدا نمي دانست.

پاسخ سؤال در خواب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي اهل بهشت چهار علامت است: روي گشاده كه سائل مايل شود حاجتش را بگويد و زبان همراه با لطف و دل پر از مهر و دست بخشنده.»

و از موسي بن قاسم در حديثي نقل مي كند كه: مردي مسئله اي از او پرسيد كه جوابش را نمي دانست. حضرت جوادعليه‌السلام را در خواب ديد. حضرت جواب مسأله را به او فرمود.

سال آينده كه به حج رفت و آن حضرت را ملاقات كرد، بدون مقدمه فرمود: فلاني به تو چه گفت؟ سؤال او را به عرض حضرت رساند. فرمود: خوابت چه بود؟ خوابش را تعريف كرد. حضرت فرمود: من در خواب پاسخ را به تو گفتم و اكنون هم من تكرار كردم.

به آنها محتاج مي شوي

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه صفحه خاطر را از پستي آز پاك نكند، خود را پست كرده و در قيامت به خواري بيشتري گرفتار خواهد شد.»

از محمد بن وليد در حديثي نقل شده كه: مردي خراساني ثروتمندي حضور امام جوادعليه‌السلام رسيد. حضرت دستور داد چند عمامه را به هم ببندند و به او بدهند و فرمود: اينها را بگير كه در راه هر چه داري از تو مي گيرند و اين عمامه ها براي تو مي ماند و به آنها محتاج مي شوي. و چنان شد كه حضرت فرموده بود.

عاقبت همسر امام جوادعليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «سزاوار است كه انسان در هر صبح پنجاه آيه از قرآن تلاوت كند.»

و از محمودي از پدرش در حديثي طولاني نقل شده كه: هنگامي كه دختر مأمون حضرت جوادعليه‌السلام را زهر داد، حضرت به او فرمود: به خدا قسم! خداوند تو را به فقري جبران ناپذير و دردي نامستور مبتلا كند، و نيز فرمود: خدا تو را به دردي بي درمان گرفتار كند. و چنان شد كه حضرت فرموده بود. او به مرضي مبتلا شد كه هر چه داشت، صرف معالجه كرد به طوري كه به كمك مردم محتاج شد.

ديدم و شك ندارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «اموال شما اين گنجايش را ندارد كه همه را با بخشش راضي و شاد سازيد؛ ولي مي توانيد همه را با حسن برخورد و گشاده رويي از خود راضي و شاد سازيد.»

از ابراهيم بن سعيد نقل شده كه گفت: ديدم حضرت جوادعليه‌السلام موي سياهي يا موي بناگوش سياهي - داشت، دست بر آن كشيد، قرمز شد. و باز دست كشيد سياه شد. گفتم: ديدم - و شك ندارم - كه پدرت دست به خاك مي زد، دينار و درهم مي شد.

اطلاع حضرت از جنين اسب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تدبير و عاقبت انديشي تو قبل از هر كاري، تو را از پشيماني در امان قرار مي دهد.»

از ابراهيم نقل شده كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي گذشت. حضرت فرمود: اين اسب امشب كره ي پيشاني سفيدي مي زايد و چنان شد كه حضرت فرمود.

آب ايستاد تا حضرت عبور كند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به فهم و رأي خود اعتماد كند و با كسي مشورت نكند، خود را در خطر افكنده است.»

از محمد بن يحيي روايت شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را در شط دجله ملاقات كردم كه مي خواست عبور كند، من ديدم كه آب ايستاد تا حضرت عبور كند و هم چنين در انبار بر شط فرات آن حضرت را ديدم كه چنين كرد.

انگشتري در دجله

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه يقين كند، هر چه در راه خدا بدهد بهترش را عوض از خدا مي گيرد؛ در بخشش جوانمردي مي نمايد.»

از حكيم بن عماد روايت شده كه گفت: آقاي خود حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه انگشتري در دجله انداخت. پس هر چه كشتي در حركت بود، از بالا و پايين ايستادند. سپس به غلامش فرمود: انگشتر را از دجله خارج كن. وقتي كه انگشتر را بيرون آورد، كشتي ها به حركت آمدند.

سفر به بيت المقدس

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه بر زمان خشم گيرد، خشم او طول خواهد كشيد.»

يعني ناملايمات زمانه يكي دو تا نيست كه خشم تمام شود. از منخل نقل شده كه گفت: در سامره خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و مخارج بيت المقدس را از حضرت خواستم. ايشان صد دينار به من داد و فرمود: چشمت را ببند. چشم بستم. فرمود: باز كن، چشم خود را باز كردم و خودم را در بيت المقدس زير قبه ديدم و در شگفت شدم.

علامتي از برادرم بگيريد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: جدم فرمود: «ناتوان ترين مردم كسي است كه به اصلاح خود قادر باشد ولي اقدام نكند.»

از محمد بن علا نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه در مكه بدون زاد و توشه سفر زيارت مي كرد و شبانه به مدينه باز مي گشت. من برادري در مكه داشتم كه انگشتري از من نزد او بود. به آن حضرت گفتم: علامتي از برادرم براي من در مكه بگيريد. پس حضرت شبانه برگشت و آن انگشتر نزد حضرت بود.

منبر سبز شد و برگ درآورد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه با ما علني دشمني كند و به دشمني ما از دنيا برود؛ روزه بگيرد يا نماز بخواند، اهل دزدي و زنا باشد، مسلما اهل آتش است.»

از محمد بن عمير نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه دست مباركش را بر منبري گذارد، آن منبر سبز شد و چوبهايش برگ درآورد. هم چنين ديدم كه آن حضرت با گوسفندي سخن گفت و آن گوسفند به حضرت پاسخ مي داد.

شهادت عصا به امامت حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس راه صواب را از تو بپوشاند، به اميد آن كه از هوس خود پيروي كرده باشد، به تو دشمني كرده است.»

و از يحيي بن اكثم قاضي در حديثي نقل مي كند كه گفت: به حضرت جوادعليه‌السلام گفتم: به خدا! مي خواهم سؤالي از شما بپرسم ولي شرم مي كنم. حضرت فرمود: من پيش از سؤال به تو خبر مي دهم، مي خواهي بپرسي امام كيست؟

گفتم: آري به خدا! حضرت فرمود: من امام هستم. گفتم: علامت و نشانه اي به من نشان دهيد. حضرت عصايي در دستش بود، به اذن خدا و معجزه ي حضرت عصا به سخن آمد و گفت: مولاي من امام اين زمان است، و او حجت خداست.

عاقبت مرد آوازه خوان

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از معاشرت با افراد فرومايه بپرهيز، چه اينان مانند شمشير ظاهري درخشان و اثري بد دارند.»

و از محمد بن ريان نقل مي كند كه گفت: مأمون درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام به هر حيله اي دست زد، نتوانست كاري بكند (شايد مي خواسته حضرت را در فسق و فجور وارد كند) تا هنگامي كه مريض شد و خواست دخترش را به عقد حضرت درآورد.

دويست كنيز بسيار زيبا آماده كرد و به هر يك جامي كه در آن گوهري بود، داد كه وقتي كه حضرت در مسند دامادي مي نشيند روبروي او بايستند تا شايد حضرت را جلب كنند. ولي حضرت به آنها توجهي نكرد. مأمون مردي به نام مخارق را كه خوش آواز بود و ساز مي زد و ريش بلندي داشت، احضار كرد.

مرد گفت: اي اميرالمؤمنين! اگر به جهت ميل دادن او به دنياست، اين كار براي من آسان است. (يعني منظور تو را نسبت به او انجام مي دهم) و مقابل آن حضرت نشست و نعره اي كشيد، اهل خانه همه جمع شدند و او شروع به ساز زدن و آواز خواندن كرد. ساعتي نواخت، حضرت ابدا متوجه او نشد و به چپ و راست خود نگاه نكرد.

سپس سر برداشت و فرمود: اي صاحب ريش از خدا بترس. ناگاه ساز از دست مرد افتاد و ديگر تا هنگام مرگ نتوانست با دستهايش كاري انجام دهد. وقتي كه مأمون جريان را از او پرسيد، گفت: وقتي كه حضرت بر سر من فرياد زد، به طوري ترسيدم كه ديگر به حال نيامدم.

قصد داشتم از خاك زير پاي حضرت بردارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «از كساني كه جلوي مردم دوست خدا و در پنهان دشمن خدا هستند، نباش.»

از حسين بن محمد اشعري از پيرمردي از شيعيان به نام عبدالله بن رزين نقل مي كند كه گفت: در مدينه مجاور بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هر روز ظهر به مسجد مي آمد و در صحن مسجد پياده مي شد (ظاهرا منظور فضاي جلوي مسجد است) و بر سر قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي رفت و بر او سلام مي كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام بر مي گشت. كفش خود را درمي آورد و به نماز مي ايستاد. روزي شيطان در دل من وسوسه كرد كه وقتي حضرت پياده مي شود، برو و خاك قدمش را بردار.

به انتظار حضرت به همين منظور نشستم. هنگام ظهر حضرت سوار بر الاغي آمد ولي در جاي هر روز پياده نشد و روي سنگي كه بر در مسجد بود رفت و پياده شد. بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد، سلام داد و سپس به جاي نماز خود رفت.

چند روزي چنين كرد. با خود گفتم: وقتي كه كفشش را در مي آورد، مي روم ريگهاي زير قدمش را بر مي دارم. فردا ظهر كه آمد، روي سنگ پياده شد، بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده و سلام كرد. بعد به جاي نماز خود آمد و با كفش به نماز ايستاد. چند روزي هم چنين كرد. گفتم: اينجا كه نشد. به در حمامي كه مي رود، مي روم و آنجا از خاك قدمش بر مي دارم. سراغ حمام حضرت را گرفتم.

گفتند: به حمامي در بقيع كه از يكي از اولاد طلحه است، مي رود. روز حمام رفتن حضرت را پرسيدم و همان روز بر در حمام به انتظار او نشستم و با حمامي مشغول صحبت شدم.

گفت: اگر مي خواهي به حمام بروي، بلند شو و برو كه بعد از اين ديگر نمي شود. گفتم: چرا؟ گفت: براي اين كه ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) مي خواهد به حمام بيايد.

گفتم: ابن الرضا كيست؟ گفت: مردي است از آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه صالح و پرهيزكار است.

گفتم: نمي شود كسي با او وارد حمام شود؟

گفت: وقتي كه بيايد حمام براي ايشان خلوت مي شود. در اين اثنا حضرت با غلامان وارد شد و جلوي حضرت غلام كودكي بود كه حصيري آورد و در رختكن پهن كرد. حضرت رسيد و با الاغ وارد حجره شد و به رختكن رفت و روي حصير پياده شد.

به حمامي گفتم: اين همان كسي است كه به صلاح و پرهيزكاري توصيف مي كردي؟

گفت: اي مرد! به خدا تا امروز چنين كاري نكرده بود.

با خود گفتم: اين از عمل من است و من حضرت را به اين كار واداشتم. (كه سواره تا سر حصير بيايد) سپس گفتم: منتظر او مي شوم تا بيرون بيايد، شايد به مقصودم برسم.

هنگامي كه بيرون آمد و لباس پوشيد، امر كرد، الاغ را وارد رختكن كردند و از روي حصير سوار شد و بيرون رفت. با خود گفتم: به خدا! من او را آزرده ام. ديگر چنين اراده اي نمي كنم.

ظهر آن روز، حضرت (به عادت سابق) با الاغ آمد و در همان صحن پياده شد، وارد شد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كرد و به خانه ي فاطمهعليها‌السلام رفت و در جايي كه نماز مي خواند، كفش خود را درآورد و به نماز ايستاد. (شايد اين اصرار حضرت بر مخالفت نيت او از جهت تقيه و ترس از فتنه بوده است).

ادب شدي!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است.»

و از دعبل بن علي نقل شده كه گفت: خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسيدم، دستور فرمود: چيزي به من دادند. گرفتم و شكر خدا نكردم. حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: چرا خدا را شكر نكردي؟ سپس خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدم، حضرت جوادعليه‌السلام نيز دستور داد چيزي به من دادند. گفتم: الحمدلله حضرت فرمود: ادب شدي. (وجه اعجاز در اين حديث اين است كه حضرت جوادعليه‌السلام از غيب خبر داده است، زيرا ذكر نمي كند كه حضرت جوادعليه‌السلام در مجلس پدرش حاضر بوده، يا اين كه كلام آن حضرت را براي او نقل كرده باشد).

خدا او را رحمت نكند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس از برادر و دوست خود به خاطر حسن نيت او خشنود نشود، از بخشش او هم خشنود نشود.»

و از محمد بن سنان نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت هاديعليه‌السلام رفتم. حضرت فرمود: اي محمد! در آل فرج (فرج: پدر عمر بن فرج بوده) حادثه اي رخ داده است؟

گفتم: آري عمر (بن فرج رحجي حاكم مدينه و مكه از طرف متوكل) مرد. شمردم حضرت بيست و چهار مرتبه فرمود: الحمدلله. گفتم: مولاي من! اگر مي دانستم از اين خبر خشنود مي شويد، پا برهنه مي دويدم و مي آمدم.

فرمود: پدرم درباره ي چيزي به او مراجعه كرد. به پدرم گفت: گمان مي كنم مستي. پدرم عرض كرد: خدايا! اگر مي داني كه من براي رضاي تو اين روز را تا شب روزه بودم، طعم غارت اموال و ذلت اسيري و دستگيري را به او بچشان. و به خدا! روزگار نگذشت تا اموال و دارائيش را بردند و اسيرش كردند، و اينك مرده است. خدا او را رحمت نكند. خداوند عزوجل دولت را از او گرفت و هميشه دوستانش را بر دشمنانش غلبه مي دهد و دولتها را از آنها مي گيرد.

سبز شدن درخت سدر به بركت وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس كاري را ندانسته آغاز كند، پيش از آن چه كارش شايسته باشد، خراب خواهد شد.»

و از ابوهاشم جعفري نقل شده كه گفت: در مسجد مسيب با حضرت جوادعليه‌السلام نماز خوانديم. حضرت رو به قبله و بدون انحراف از ديوار مسجد ايستاد؛ و درخت سدري كه در مسجد بود، خشك شده بود و برگ نداشت. حضرت آب خواسته و زير درخت وضو گرفت. درخت سبز شد و برگ درآورد و همان سال بار داد.

قائم ما همان مهدي است

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي خيانت شخص، همين سند بس كه مورد اعتماد افراد خائن باشد.»

صدوق در كتاب اكمال الدين از عبدالعظيم حسني نقل مي كند كه گفت: بر سرور خود حضرت جوادعليه‌السلام وارد شده و مي خواستم بپرسم: قائم همان مهديعليه‌السلام است يا ديگري؟ حضرت قبل از پرسش من فرمود: اي ابوالقاسم! قائم ما همان مهديعليه‌السلام است.

اطمينان از زنده بودن خويش

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «آهنگ توجه به خدا نمودن به دلها، زودتر آدم را به مقصود مي رساند از اين كه اعمال و حركات فقط بدني باشد.»

محمد بن حسن صفار در كتاب بصائر الدرجات از ابراهيم بن محمد نقل مي كند كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام نامه اي به من نوشت و دستور داد تا يحيي بن ابي عمران زنده است آن را باز نكنم. دو سال نامه پيش من بود، روزي كه يحيي مرد، نامه را باز كردم، در آن نوشته بود: كارهايي كه او انجام مي داد، تو انجام بده. من تا يحيي بن ابي عمران زنده بود از مرگ نمي ترسيدم، چون مطمئن بودم كه عمرم باقي است.

مهياي عزاداري شويد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه پيش از تجربه و آزمايش به چيزي يا به كسي اعتماد كند، خود را در معرض نابودي قرار داده است.»

فضل بن حسن طبرسي در كتاب اعلام الوري از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه حضرت رضاعليه‌السلام در خراسان بود، من در مدينه بودم و با حضرت جوادعليه‌السلام رفت و آمد داشتم؛ و كسان آن حضرت و عموهاي پدرش نيز خدمت ايشان مي آمدند و سلام مي كردند. روزي در حضور آنها كنيزك را خواست و فرمود: به اينها (يعني اهل خانه) بگو: مهياي عزاداري شوند.

هنگامي كه متفرق شدند، گفتند: چرا نپرسيديم براي چه كسي؟ و باز فردا هم حضرت اين سخن را فرمود. گفتند: براي چه كسي؟ حضرت فرمود: براي بهترين مردم روي زمين؛ و پس از چند روز خبر رسيد كه حضرت رضاعليه‌السلام همان روز رحلت نموده است.

خمس ها را بفرستيد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را تكيه گاه خود كن و با هوس مخالفت نما و خواهشهاي دل را رها كن.»

و از محمد بن فرج نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام براي من نوشت: خمس ها را براي من بفرستيد كه من غير از امسال از شما خمس نمي گيرم. و همان سال حضرت از دنيا رفت.

درخواست لباسي از حضرت براي كفن همسرم!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه براي نعمتي شكر نگويد، مانند كسي است كه براي گناهي عذر نخواهد.»

از جمله آنچه داوود بن محمد از عمران بن محمد اشعري نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و پس از انجام مقاصد خود، گفتم: مولاي من! ام الحسن (همسرم) به شما سلام مي رساند و يكي از جامه هايتان را مي خواهد كه كفن كند. حضرت فرمود: او از اين مطلب بي نياز شد. من بيرون رفتم ولي منظور حضرت را نفهميدم تا اين كه خبر آمد كه ام الحسن سيزده روز قبل از اين مرده است.

نامه اي در دل شب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «چگونه تباهي به كسي برسد در حالي كه خدا ضامن اوست و چگونه رهايي يابد كسي كه خدا در تعقيب اوست.»

كشي در كتاب رجال از مردي از اصحاب ما به نام ابوزنبيه نقل مي كند كه گفت: ما هفت نفر بوديم. در زمان حضرت جوادعليه‌السلام در بغداد حجره اي گرفتيم. عصر يك روز يكي از ما بيرون رفت و شب نيامد. در دل شب نامه اي از آن حضرت رسيد كه رفيق خراساني شما سر بريده در نمدي پيچيده و در فلان مزبله افتاده است. برويد و با فلان چيز و فلان چيز او را مداوا كنيم، خوب مي شود. رفتيم و او را همان جا و به همان نحو يافتيم و با آنچه حضرت فرموده بود او را مداوا كرديم و خوب شد.

شهادت ناروا

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «به دوستي خدا نرسي مگر با دشمني عده زيادي از مردم. (ظالم فاجر، قاطع رحم، دروغگو)»

از ابن اورمة نقل شده كه گفت: معتصم جمعي از وزراي خود را خواست و گفت: شما درباره ي حضرت جوادعليه‌السلام شهادت ناروا دهيد و كاغذهايي به من بنويسيد كه او خيال خروج دارد.

سپس آن حضرت را خواسته و گفت: شما خيال خروج بر من داري؟ حضرت فرمود: به خدا! چنين اراده اي نكرده ام.

معتصم گفت: فلاني و فلاني چنين شهادت مي دهند. شهود را حاضر كردند. گفتند: آري اين كاغذها را از بعضي غلامانت گرفته ايم. حضرت كه در ايوان نشسته بود، دست برداشت و عرض كرد: خدايا! اگر اينها به من دروغ مي بندند، آنها را بگير، ناگاه ديديم كه ايوان سخت به لرزه آمد و مي رود و مي آيد و هر وقت يكي از ما مي خواهد بلند شود، مي افتد.

معتصم گفت: يا ابن رسول الله! من از گفتار خويش توبه مي كنم، دعا كنيد تا خداوند اطاق را آرام كند. عرض كرد: خدايا! ايوان را آرام فرما. تو مي داني كه اينها دشمنان تو و دشمنان من هستند. ايوان آرام گرفت.

سخن گفتن گاو به معجزه ي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «صبر را بالش كن و نيازمندي را در آغوش بگير، شهوات را به دور انداز و با هوا مخالفت كن و بدان كه در مقابل چشم خدا هستي.»

پس به حال خود توجه كن كه چگونه هستي. و از محمد بن علي تنوخي نقل شده كه گفت: من ديدم كه حضرت جوادعليه‌السلام با گاوي سخن گفت، پس گاو سر خود را حركت داد. من گفتم: اين (دليل بر معجزه ي شما) نيست. ولي امر كنيد كه او هم با شما صحبت كند. حضرت به آن گاو فرمود: بگو: لا اله الا الله وحده لا شريك له و گاو سخنان حضرت را تكرار كرد.

نور وجود حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «غرور و خودپسندي باعث به تأخير انداختن توبه است.»

از عسكر غلام حضرت جوادعليه‌السلام نقل شده كه گفت: خدمت مولايم رفتم و حضرت در وسط ايواني كه ده ذرع در ده ذرع بود نشسته بود. پس با خود گفتم: چقدر رنگ آقايم گندمگون و بدنش سفيد است؟ به خدا قسم! هنوز كلامم تمام نشده بود كه (نور) بدن مباركش تمام فضاي ايوان را در عرض و طول گرفت. پس ديدم كه رنگ مباركش سياه شد، بعد سفيد و سرخ و سبز شد و دوباره به حال اول و صورت اولي و رنگ قبلي برگشت.

وداع امام رضا با كعبه و اندوه امام جواد عليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «بردباري جامه اي شايسته اندام دانشمندان است، هرگز از اين جامه برهنه مباش.»

علي بن عيسي در كتاب كشف الغمه از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: سالي كه حضرت رضاعليه‌السلام پس از حج به خراسان رفت در مكه خدمت حضرت بودم. حضرت جوادعليه‌السلام هم همراه پدر بود. حضرت رضاعليه‌السلام با خانه وداع مي كرد و هنگامي كه از طواف فارغ شد، به مقام ابراهيم برگشت و به نماز ايستاد.

حضرت جوادعليه‌السلام بر گردن موفق (غلام خود) طواف مي كرد. هنگامي كه به حجر رسيد، مدتي طولاني نشست. موفق گفت: قربانت شوم، بلند شو. فرمود: خيال برخاستن ندارم. جز اين كه خدا بخواهد و آثار اندوه در چهره اش هويدا شد. موفق خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رفت و گفت: قربانت! محمد جوادعليه‌السلام در حجر نشسته و بلند نمي شود.

حضرت برخاست و به آنجا آمد و فرمود: بلند شو حبيب من! حضرت جوادعليه‌السلام گفت: اراده ي بلند شدن از اينجا را ندارم. فرمود: چرا حبيب من! بلند شو. عرض كرد: چگونه بلند شوم، با اينكه شما طوري با خانه وداع كرديد كه ديگر بر نمي گرديد؟ فرمود: بلند شو پسرم! بلند شو؛ آنگاه حضرت جوادعليه‌السلام برخاست.

به امامت حضرت معتقد شدم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به غير از خدا تكيه كند، خدا او را به خود واگذارد.»

و مي فرمايد: قاسم بن عبدالرحمان - كه زيدي بود - گفت: به بغداد رفته بودم. روزي ديدم كه مردم مي دوند و بر بام ها و جاهاي بلند بر مي آيند و مي ايستند. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (حضرت جوادعليه‌السلام ) است، ابن الرضا است.

گفتم: به خدا او را مي نگرم. ديدم حضرت بر استر نر يا ماده اي سوار است و آمد. گفتم: خدا شيعه را از رحمت خود دور كند كه مي گويند: خدا اطاعت اين (كودك خردسال) را واجب كرده، حضرت متوجه من شد و فرمود: اي قاسم بن عبدالرحمان! «آيا از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! در اين صورت در ضلالت و دوزخيم، سوره قمر آيه ۲۶».

با خود گفتم: به خدا اين ساحر است. باز حضرت متوجه من شده و فرمود: «آيا از ميان ما تنها وحي به او القا مي شود؟! بلكه او دروغگويي سركش و متكبر است. سوره قمر آيه ۲۵» با ديدن اين اعجاز از عقيده ي خود برگشته و شهادت دادم كه او حجت خدا بر خلق است و به امامتش معتقد شدم.

خلاف فرموده ي حضرت عمل كرد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «افراد نادان به وسيله ي ناداني خود نابود مي شوند.»

و از امية بن علي نقل مي كند كه گفت: من و حماد بن عيسي در مدينه براي وداع خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيديم. فرمود: امروز بيرون نرويد، بمانيد تا فردا، هنگامي كه از خدمت او مرخص شديم. حماد گفت: من مي روم، چون كه بارهايم را فرستاده ام. گفتم: ولي من مي مانم. حماد رفت و همان شب در رودخانه سيل آمد و حماد غرق شد. و قبر او در سياله (جايي يك منزلي مدينه) است.

به اين مرد ستم كرديد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: زيان رسيدگان كساني هستند كه خود به زيان خويش اقدام مي كنند. و از علي بن جرير نقل مي كند كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم، گوسفندي از غلام او گم شده بود و بعضي از همسايگان او را به اتهام دزديدن آن گرفته بودند و به طرف حضرت مي كشيدند.

فرمود: واي بر شما دست از همسايگان من برداريد كه گوسفند شما را ندزديده اند. گوسفند در خانه ي فلان است. از آنجا بيرونش آوريد. به آنجا رفتند و گوسفند را پيدا كردند. صاحب خانه را بيرون كشيده و زدند و لباسهايش را پاره كردند و او قسم مي خورد كه گوسفند را ندزديده است.

او را نزد حضرت بردند، فرمود: واي بر شما به اين مرد ستم كرديد. گوسفند خود به خانه ي او رفته و او خبر نداشته است. پس او را برگرداند و براي اين كه لباسهايش را پاره كرده بودند، و او را زده بودند، چيزي به او داد.

استجابت دعاي حضرت

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تأكيد مي كنم كه از دو چيز حذر كن كه بسياري را نابود نموده است. يكي اين كه به ميل و هواي خود رأي دهي، دوم آن كه ندانسته حكم كني.»

در كتاب عيون المعجزات منسوب به سيد مرتضي از اسحاق بن اسماعيل نقل مي كند كه گفت: ده مسأله مهيا كردم كه از حضرت جوادعليه‌السلام بپرسم و همسرم نيز آبستن بود.

با خود گفتم: اگر جواب مسائل را داد، از او تقاضا مي كنم كه دعا كند فرزندم پسر شود. هنگامي كه چشم آن حضرت به من افتاد، فرمود: اسحاق! خداوند دعاي مرا مستجاب فرمود، نام او را احمد بگذار. گفتم: خدا را شكر، اين است حجت رساي خداوند و هنگامي كه به وطن بازگشتم، ديدم كه پسري نصيبم شده و نامش را احمد گذاشتم.

احدي جز خدا نمي دانست!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «پيرو ما نيست كسي كه به زبان ادعاي پيروي ما را بنمايد و عملش مخالفت با ما باشد.»

حسين بن حمدان حضيني در كتاب هداية در حديثي نقل مي كند كه جمعي از شيعيان خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رسيدند. در ميان آنها مردي زيدي مذهب بود كه مدت چهل سال دعوي امامي بودن مي كرد و شيعيان از مذهب او آگاه نبودند.

حضرت به يكي از غلامان فرمود: دست اين زيدي را بگير و از مجلس بيرونش كن. آن مرد از همان ساعت به امامت حضرت جوادعليه‌السلام و ساير ائمهعليهم‌السلام معتقد شد و گفت: چيزي را از كار من دانستي كه احدي جز خدا نمي دانست.

پاسخ سؤال در خواب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «براي اهل بهشت چهار علامت است: روي گشاده كه سائل مايل شود حاجتش را بگويد و زبان همراه با لطف و دل پر از مهر و دست بخشنده.»

و از موسي بن قاسم در حديثي نقل مي كند كه: مردي مسئله اي از او پرسيد كه جوابش را نمي دانست. حضرت جوادعليه‌السلام را در خواب ديد. حضرت جواب مسأله را به او فرمود.

سال آينده كه به حج رفت و آن حضرت را ملاقات كرد، بدون مقدمه فرمود: فلاني به تو چه گفت؟ سؤال او را به عرض حضرت رساند. فرمود: خوابت چه بود؟ خوابش را تعريف كرد. حضرت فرمود: من در خواب پاسخ را به تو گفتم و اكنون هم من تكرار كردم.

به آنها محتاج مي شوي

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه صفحه خاطر را از پستي آز پاك نكند، خود را پست كرده و در قيامت به خواري بيشتري گرفتار خواهد شد.»

از محمد بن وليد در حديثي نقل شده كه: مردي خراساني ثروتمندي حضور امام جوادعليه‌السلام رسيد. حضرت دستور داد چند عمامه را به هم ببندند و به او بدهند و فرمود: اينها را بگير كه در راه هر چه داري از تو مي گيرند و اين عمامه ها براي تو مي ماند و به آنها محتاج مي شوي. و چنان شد كه حضرت فرموده بود.

عاقبت همسر امام جوادعليه‌السلام

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «سزاوار است كه انسان در هر صبح پنجاه آيه از قرآن تلاوت كند.»

و از محمودي از پدرش در حديثي طولاني نقل شده كه: هنگامي كه دختر مأمون حضرت جوادعليه‌السلام را زهر داد، حضرت به او فرمود: به خدا قسم! خداوند تو را به فقري جبران ناپذير و دردي نامستور مبتلا كند، و نيز فرمود: خدا تو را به دردي بي درمان گرفتار كند. و چنان شد كه حضرت فرموده بود. او به مرضي مبتلا شد كه هر چه داشت، صرف معالجه كرد به طوري كه به كمك مردم محتاج شد.

ديدم و شك ندارم

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «اموال شما اين گنجايش را ندارد كه همه را با بخشش راضي و شاد سازيد؛ ولي مي توانيد همه را با حسن برخورد و گشاده رويي از خود راضي و شاد سازيد.»

از ابراهيم بن سعيد نقل شده كه گفت: ديدم حضرت جوادعليه‌السلام موي سياهي يا موي بناگوش سياهي - داشت، دست بر آن كشيد، قرمز شد. و باز دست كشيد سياه شد. گفتم: ديدم - و شك ندارم - كه پدرت دست به خاك مي زد، دينار و درهم مي شد.

اطلاع حضرت از جنين اسب

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «تدبير و عاقبت انديشي تو قبل از هر كاري، تو را از پشيماني در امان قرار مي دهد.»

از ابراهيم نقل شده كه گفت: خدمت حضرت جوادعليه‌السلام نشسته بودم كه اسب ماده اي گذشت. حضرت فرمود: اين اسب امشب كره ي پيشاني سفيدي مي زايد و چنان شد كه حضرت فرمود.

آب ايستاد تا حضرت عبور كند

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كس به فهم و رأي خود اعتماد كند و با كسي مشورت نكند، خود را در خطر افكنده است.»

از محمد بن يحيي روايت شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را در شط دجله ملاقات كردم كه مي خواست عبور كند، من ديدم كه آب ايستاد تا حضرت عبور كند و هم چنين در انبار بر شط فرات آن حضرت را ديدم كه چنين كرد.

انگشتري در دجله

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه يقين كند، هر چه در راه خدا بدهد بهترش را عوض از خدا مي گيرد؛ در بخشش جوانمردي مي نمايد.»

از حكيم بن عماد روايت شده كه گفت: آقاي خود حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه انگشتري در دجله انداخت. پس هر چه كشتي در حركت بود، از بالا و پايين ايستادند. سپس به غلامش فرمود: انگشتر را از دجله خارج كن. وقتي كه انگشتر را بيرون آورد، كشتي ها به حركت آمدند.

سفر به بيت المقدس

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «هر كه بر زمان خشم گيرد، خشم او طول خواهد كشيد.»

يعني ناملايمات زمانه يكي دو تا نيست كه خشم تمام شود. از منخل نقل شده كه گفت: در سامره خدمت حضرت جوادعليه‌السلام رفتم و مخارج بيت المقدس را از حضرت خواستم. ايشان صد دينار به من داد و فرمود: چشمت را ببند. چشم بستم. فرمود: باز كن، چشم خود را باز كردم و خودم را در بيت المقدس زير قبه ديدم و در شگفت شدم.

علامتي از برادرم بگيريد

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: جدم فرمود: «ناتوان ترين مردم كسي است كه به اصلاح خود قادر باشد ولي اقدام نكند.»

از محمد بن علا نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه در مكه بدون زاد و توشه سفر زيارت مي كرد و شبانه به مدينه باز مي گشت. من برادري در مكه داشتم كه انگشتري از من نزد او بود. به آن حضرت گفتم: علامتي از برادرم براي من در مكه بگيريد. پس حضرت شبانه برگشت و آن انگشتر نزد حضرت بود.

منبر سبز شد و برگ درآورد!

حضرت امام محمد تقيعليه‌السلام فرمود: «كسي كه با ما علني دشمني كند و به دشمني ما از دنيا برود؛ روزه بگيرد يا نماز بخواند، اهل دزدي و زنا باشد، مسلما اهل آتش است.»

از محمد بن عمير نقل شده كه گفت: حضرت جوادعليه‌السلام را ديدم كه دست مباركش را بر منبري گذارد، آن منبر سبز شد و چوبهايش برگ درآورد. هم چنين ديدم كه آن حضرت با گوسفندي سخن گفت و آن گوسفند به حضرت پاسخ مي داد.


4

5