بی اعتقادی به امامعليهالسلام
و راه نجات از آن
برخی از افراد اهل مطالعه و درس خوانده چون تلقّی صحيحی از دين ندارند، نمي توانند مسألی امامت و اوصاف امامعليهالسلام
را - چنان که هست - بپذيرند. اين عدّه، اگر با شنيدن و يا خواندن اوصاف امامعليهالسلام
از معرفت حضرتش بهره ای برند و فضيلتی از فضائل امامعليهالسلام
به ايشان معرفّی شود، پذيرش قلبی و تسليم در برابر آن را نوعی عوام زدگی مي دانند، و به نحوی در صدد توجيه انکار خود نسبت به آن بر مي آيند.
اينان حقايق را به گونه ای تفسير مي کنند که قابل قبول به نظر نرسد، و گاهی هم آنها را وارونه جلوه مي دهند.
اين افراد، حتّی اگر يکی از اوصاف امامعليهالسلام
را با چشم خود ببينند، باز هم زيرِبار نمي روند و از روش توجيه استفاده مي نمايند. به علاوه اگر کسی را ببينند که تسليم کمالات امامعليهالسلام
شده، برای او - به خيال خود - دل مي سوزانند، و او را نادان و ساده انديش مي شمارند.
مسلّماً چنين کسانی به دستگيري های امامعليهالسلام
در زندگی خويش هم توجّه ندارند، و الطاف ايشان را درک نمي کنند، تا بخواهند تسليم شده و به آن معتقد گردند. بدين ترتيب با وجود اين که در درجات مختلف، شناخت اوصاف امامعليهالسلام
نصيب آنها شده است، ولی اينان هم چنان بي اعتقاد باقی مي مانند، چرا که با سوء اختيار خويش، از قبول يافته های خود سرباز مي زنند و امام خويش را قدر نمي شناسند.
چه بسا کوتاهی اين افراد در وظيفی خويش و انکار قلبی و کفران نعمتِ آنها، منجر به سلب نعمت شود، و کارشان به جائی برسد که واقعاً از درک و معرفتِ اوصاف و کمالات امامعليهالسلام
بي بهره گردند.
اين وضعيّتِ اسف آور نسبت به معرفت امامعليهالسلام
، در مورد گروهی از تحصيل کرده ها صدق مي کند. امّا افراد عادی که معلوماتِ چندانی درباری دين ندارند، بسياری از ايشان، مطالعات و شنيده های دقيق و صحيحی درباری امر امامت و اوصاف امامعليهالسلام
ندارند.
بلکه متأسّفانه ضرورتی هم برای مطالعه در اين باب احساس نمي کنند، در حالی که همين افراد در امور مادّی خويش، نهايت دقّت را - بدون هيچ گونه کوتاهی و مسامحه کاری - به خرج مي دهند. حتّی اگر ببينند کسی در امور دنيايی، بدون مطالعه و تأمّل به حرفی خاصی پرداخته و متحمّل ضرر شده است، او را بخاطر عدم دقّت و توجّه لازم، مستحقّ ملامت مي دانند.
در امور دنيوی، هر کس بخواهد کاری کند و يا حرفه ای ۰ هرچند ساده و معمولی - پيش بگيرد، ابتدا مي کوشد اطّلاعاتی بسيار دقيق درباری آن به دست آورد و از جنبه های مختلف آن مطّلع شود. برای اين کار، از هر فرد خُبره ای درخواست راهنمايی و کمک مي کند، تا به فنون کاری که در پيش دارد، آشنا شود.
ولی متأسّفانه اکثريت مردم در مسائل معنوی و امور دينی خود، معمولاً چنين دقّت و تلاشی به خرج نمي دهند. فکر نمي کنند دنيايی که امور مادّی در آن کاملاً از روی نظم و دقّت اداره مي شود، در امور معنوی هم حساب و کتاب دقيقی دارد. به حکم عقل، کسب سعادت ابدی که از طريق دين تأمين مي شود، به طرّاحی برنامه ريزی دقيق تر و عمل به آن نياز جدّی دارد.
بنابر اين همان طور که مردم عمر خويش را برای رسيدن به اهداف مادّی خود - مثل رسيدن به مال و مقام و سَمَت - صرف مي کنند بايد در معنويّات هم، حداقلّ راه را از بيراهه تشخيص دهند، و انتظار نداشته باشند که از غير راه معقول و منطقی به نتيجه ی مطلوب برسند.
افرادی که برای جهانِ نامحدودِ آخرت، به اندازی عالم محدود دنيا ارزش قائل نيستند، برای کسب سعادت واقعی خود به سراغ اهل بيتعليهالسلام
- که دانايان اين راه هستند - نمي روند. و اگر هم گاهی در مجلسی به مناسبتی چيزی درباری امامعليهالسلام
بشنوند، حداکثر اين است که به طور بسيار موقّت و محدود، تحت تأثير واقع مي شوند، نه اين که با اين اعتقاد زندگی کنند.
عمر و زندگی ايشان خالی از ياد و کلام و راهنمايی ائمهعليهمالسلام
است، در حالی که انسان برای رسيدن به سعادت هميشگی، اميدوار به هدايت الهی باشد.
امام باقرعليهالسلام
در توضيح ضرورت رجوع به خبره و راهنما در امور معنوی - در مقايسه با امر عادی - مي فرمايند:
«يا
اَبا
حَمزَةَ!
يَخرُجِ
اَحَدُکُم
فَراسِخَ
فَيَطلُبُ
لِنَفسِهِ
دَليلاً،
وَ
انَتَ
بِِطُرقُ
السَّماءِ اَجهَلُ
مِنکَ
بِطرُق
ِالاَرضِِ،
فَاطلُب
لِنَفسِکَ
دَليلاً
»
ای ابوحمزه! يکی از شما که مي خواهد چند فرسخ دور شود، راهنما مي گيرد، در حالی که تو نسبت به راه های آسمان - در مقايسه با راه های زمين - نا آگاه تر هستی، پس برای خود، دليل و راهنما بجوي.
در آن زمان، جاده های امروز ساخته نشده بود. و اگر کسی مي خواست چند فرسخ از شهر دور شود، چون ممکن بود راه را از بيراهه تشخيص ندهد و به مقصود نرسد، برای خود «بلد» و «راهنما» مي گرفت. امروز هم - باگسترش امکانات - انسان برای سفرهای خود، ناگزير، بايد از نقشه و راهنما کمک بگيرد. نياز به راهنما، در تمام شؤون زندگی، کاملاًبديهی و عقلانی است.
امامعليهالسلام
تذّکر فرموده اند که شما نسبت به راه های هدايت، از جادّه های دنيايی هم ناآگاه تر هستيد بنابراين به طريق اولی بايد برای خويش راهنما بجويد.
به راستی، چند درصد شيعيان که اهل ولايت ائمهعليهمالسلام
هستند، چنين اعتقادی درباری امامعليهالسلام
دارند و اين گونه به راهنمای خويش مراجعه مي کنند؟ آيا امامعليهالسلام
به عنوان دليل و راهنما در متن زندگی ما وجود دارد؟!
چند درصدِ امام شناس ها به امامعليهالسلام
در اين سطح اعتقاد دارند که بايد ايشان را برای خود راهنما بگيرند «فَاطلُب
لِنَفسِکَ
دَليلاً
»؟ آيا راهنمايي های امامعليهالسلام
- باعلم سرشار الهی - به اندازی فردی که چند صباحی در رشته ای کسب تجربه کرده است، ارزش ندارد؟!
آيا حداقل آن طور که برای داشتن يک کسب و کار پر رونق در دنيا تلاش مي شود و تجربی ديگران مورد استفاده قرار مي گيرد، نبايد به امامعليهالسلام
مراجعه کرد؟!
واقعيّت اين است که ما شيعيان - چنانچه بايد و شايد - از امامان خود تبعيّت نمي کنيم. خداي منّان، معرفت ايشان را نصيب ما فرموده است. ما مي شنويم و حتّی مي بينيم و مي يابيم امامعليهالسلام
«کشتی نجات» در طوفان های هلاکت هستند ولی آيا در زندگی خود هنگام سختی دست به دامان ايشان مي شويم؟!
ما فهميده ايم امامعليهالسلام
«عِلم مَصبوب»است. ولی وقتی به دنبال کسب علم مي رويم، آيا گوشی نظری به ايشان مي افکنيم و يا اين که از هر کسی غير ايشان طلب علم مي کنيم؟! آيا امام صادقعليهالسلام
در بيان اعتقادات عميق اسلامی، در حدّ مقامی که طلاّب علوم دينی يا دانشجويان رشته های علوم انسانی برای فلان فيلسوف يا عارف قائل مي باشند، جايگاهی دارد؟
آيا در مقام فهم دقايق و ظرايف علوم اهل بيتعليهمالسلام
(خصوصاً در امور اساسی و اعتقادی مانند مبدأ و معاد)، آن دقّتِ نظرهايی که در کمالات غير معصومين صورت مي پذيرد، انجام مي شود؟!
آيا در فهم و تفسير قرآن، به سخنان اهل بيتعليهمالسلام
- به عنوان تنها کسی که علم قرآن به طور کامل در سينی ايشان است - اهميت و بهای لازم داده مي شود؟!
مي بينيم که در محافل و مجالسِ علميِ دينی، احاديث ائمه اطهارعليهالسلام
با عناوين و برچسب های مختلف، مردود و مهجور مي گردد، و حداکثر شأنِ علمی که بعضاً - نه کُلاًّ - برای ايشان قائل مي شوند، محدود به فقه اصطلاحی و بيان احکام عملی است، در حالی که سخنان متکلّمان مسيحی و يهودی و حتّی غير اهل کتاب، به عنوانِ دست آوردهای عميق دينی در برخی مجامع حوزوی علمی و دانشگاهی مطرح مي گردد و ترجمی کتابهای آنها با استقبال از ناحيی دانشجويان علوم دينی مواجه مي شود. اينجا به غربت ائمه اطهارعليهالسلام
بيشتر متنبّه مي گرديم.
اگر قرار بود به عدّه ای از علما در طول دوران تاريخ کم توجّهی شده، و آنها ناشناخته و غريب واقع شوند، آيا مردم بهتر از اين مي توانستند عمل کنند؟! خوب است به قضاوت بنشينيم؛ که نحوی برخورد با فرمايشات ائمهعليهالسلام
چگونه است؟!
به محض اين که کلامی از امام معصومعليهالسلام
مطرح مي شود که مخالف با مذاق فکری رايج و معمول است، در درجی اوّل انتساب آن سخن به امامعليهالسلام
را زير سؤال مي برند، بعد در موضوع آن به انحاء مختلف تشکيک مي کنند؛ مانند اين که سخن گفتن در آن موضوع ِخاصّ، در شأن امامعليهالسلام
هست يا خير!
در مرحلی بعد، اگر قولی از امامعليهالسلام
هنوز مورد توجّه باقی مانده باشد، آن را خلاف ظاهر و بلکه مخالف صريح آن معنا مي کنند، و استفاده از معنای ظاهريِ آن را در شأن عوام الناس مي دانند. اين چيزی است که با کمال تأسّف در بسياری از محافل علمی دينی خصوصاً دانشگاهی وجود دارد.
به راستی در اين دوران، «علم مصبوب» چقدر غريب است؟! البتّه آفت اين عدم توجّه و مکفّر قرار دادن امامعليهالسلام
در دوران غيبت، دامنگير خود ما شده است. مي بينيم که بسياری از جوانان، در امر دين به سرگردانی و حيرت افتاده اند. و عدّه ای از آنها که دردِ دين دارند، به هر دری مي زنند و سراغ هر عالم و جاهلی را مي گيرند و هر جزوه و کتابی را با اشتياق مي گشايند تا به فقاهت و بصيرت در دين دست يابند، امّا به سرچشمی زلال معرفت - که از وجود مقدّس و مطّهر امامعليهالسلام
سرازير مي شود - دست نيافته اند.
از اين رو، خواسته اند از آب های آلوده و مرداب های لجن گرفته رفع عطش کنند، در نتيجه هرگز طعم سيراب شدن را نچشيده اند. علاوه بر آن روز به روز بر انحراف و سرگردانی آنها افزوده مي شود. کار به آن جا مي رسد که متأسفانه برخی از اين ها، اعتقاد خود را به اصول دين (خدا و قرآن و پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
و امامعليهالسلام
) را نيز از دست مي دهند و دينداری را به تمسخر مي گيرند.
همی اين بيچارگي ها، سرگرداني ها، بي پناه بودن ها، ترديدها، سئوال های بي جواب، و بالاخره گمراهي ها، برخواسته از اين است که «علم مصبوب» را رها کرده و شکر اين نعمتِ بزرگ را در مقام اعتقاد قلبی نمي گذارند.
در زمان غيبت، ثابت ماندن در امر دين و اعتقاد امامت، بسيار دشوار است، و راهی برای نجات جز تمسّک جستن به امام عصرعليهالسلام
نيست. در غير اين صورت، دين انسان از دست مي رود.
امام حسن عسکریعليهالسلام
به صحابی ِخاص خود - احمد بن اسحاق - درباری وضعيّت خطرناک دوران غيبت هشدار داده اند:
«وَاللهِ
لَيَغبَنَّ
غَيبَةً
لا
يَنجُو
فيها
مِنَ
الهلًکَةِ،
الِا
مَن
ثَبَّتَهُ
اللهُ
عَزَّوَجَلَّ
عَلَی
القَولِ ِباِمامَتِهِ،
وَ
وفَّقَهُ
فيها
لِلدُّ
عاءِ
بِتَعجيلِ
فَََرَجِهِ
»
به خدا قسم غيبتی خواهد کرد که احدی از تباهی (دينش) در آن زمان نجات نمي يابد، مگر آن کسی که خدای عزّوجلّ، او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد، و در زمان غيبت، نسبت به دعا در تعجيل فرج ايشان، توفيق عنايت فرمايد.
عقيده به امامت حضرت مهدی عج الله وتعالی فرجه، يعنی اينکه امام را با همی اوصاف و کمالاتش، بايد شناخت و به او معتقد شد، تا بتوان از هلاکت نجات پيداکرد.
اين ثباتِ قدم در اعتقاد به امامت جز با عنايت الهی صورت نمي پذيرد ولی اگر خداوند عزّوجلّ به تفضّل خويش، اوصاف و فضائل امامعليهالسلام
را به ما بشناساند، وظيفی ما اين است که با تسليم در برابر اين کمالات، به معنای واقعی امام شناس شويم، در اين امام شناسی ثابت قدم باشيم، و بدين وسيله دين خود را در زمان غيبت حفظ کنيم.
ديديم که تنها راه نجات از فتنه های زمان غيبت، ثبات قدم در امر امامت است. اکنون بايد راه هايی برای تثبيت امام شناسی جستجو کنيم. امام زين العابدينعليهالسلام
راه ثابت قدم ماندن در مسير ولايت و امامت را چنين تبيين کرده اند
«اِنَّ
لِلقائم
مِنّا
غَيبَتَِينِ،
اِحداهُما
اَطوَل
ُمِنَ
الاخُری
.
..وَ
اَمَّا
الأُخری
فَيَطُولُ
اَمَدُها، حَتّی
يَرجِعَ
عَن
هذَا
الاَمرِ
اَکثَرُ
مَن
يَقُولُ
بِهِ،
فَلا
يَثبُتُ
عَلَيهِ
اِلّا
مَن
قَوِيَ
يَقينُهُ وَ
صَحَّت
مَعرِفَتُهُ
وَ
لَم
يَجِد
فی
نَفسِهِ
حَرَجاً
مِمّا
قَضَينا
وَسَلَّمَ
لَنا
اَهلَ
البَيتِ
»
«همانا قيام کننده از ما (اهل بيت) دو غيبت دارد که يکی از آنها طولاني تر از ديگری است... امّا غيبت ديگر، پس مدت آن به درازا مي کشد، تا آن حدّ که بيشتر کسانی که اعتقاد به امامت او (حضرت مهدیعليهالسلام
) دارند، از اين اعتقاد برمي گردند. پس بر اين امر، ثابت قدم نمي ماند مگر کسی که يقينش محکم و معرفتش صحيح باشد، و قلباً پذيرفتن احکام ما برايش سخت نباشد (ظرفيت پذيرش داشته باشد) و تسليم ما اهل بيت گردد.»
فهميدن و باور کردنِ اين واقعيّت که اکثريت مردم در زمان غيبت کبری گمراه مي شوند، شايد در ابتدا قدری دشوار باشد. ولی با ديدن انحرافات جامعی خودمان در اعتقاد به امامت - که از معدود مراکز مهمّ تشيّع است - احساس خطر مي کنيم. البته وقتی صاحب و مقتدای دين غريب واقع شود راهی جز انحراف طی نمي شود.و کار به جايی مي رسد که افراد مؤمن و راسخ در اعتقاد به امامت، کيميا مي شوند.
بر اساس کلام امام سجّادعليهالسلام
، راه هدايت در زمان غيبت، درشناخت صحيح حضرت بقيةالله ارواحنا فداه و پذيرش قلبی و تسليم عملی نسبت به ايشان منحصر مي شود. و در غير اين صورت، انسان عاقبتی جز هلاکت ندارد.
اگر در زمان غيبت، با يقين قوی، ائمهعليهمالسلام
را پيشوايان معصوم الهی بدانيم که دين و دنيای ما را رقم مي زنند، جان و دل به کلام ايشان مي سپاريم و مو به مو، به کلامشان عمل مي کنيم. وقتی پزشکی برای بيمار خويش دارو تجويز مي کند، همی دستورات او کاملاً اجرا مي شود. و اگر بيمار در اجرای تجويز پزشک کوتاهی کند، خطر شدّت يافتن بيماری - و چه بسا مرگ - در انتظار اوست.
به همين گونه در زمان غيبت نيز، خطر هلاکتِ امر دين را بايد جدّی بگيريم. ما، در امور مادّی و جسمی، وقتی که احتمال خطر جدّی باشد، با احتياط برخورد کرده و از موارد شبهه ناک پرهيز مي کنيم. در مسائل معنوی نيز همين گونه، نبايد اهل تسامح باشيم، در حالی که متأسّفانه بسياری از مردم به غلط مي پندارند که در امر دين، نبايد سخت گرفت.
مقايسی دقّت در امر دين، با دقّت در مسائل مادّی بسيار راهگشا است. شايد بارها شنيده باشيم که يک کوتاهی در امور دنيوی، سبّب خسارت جانی و مالی و حتّی روحيِ بسيار شده است.
ولی متأسّفانه هر نوع سهل انگاری در امور معنوی را جايز مي شماريم، در حالی که عالَم معنا نيز بسيار دقيق و دارای حساب و کتاب منظّمی است. به علاوه کوتاهی در مسائل مادّی به عالم دنيا ختم مي گردد، و به مرگ منتهی مي شود.
ولی هلاکت اعتقادی بسيار بدتر است. و اگر انسان به کفر و ضلالت افتاد، زندگيِ جاويد و سعادت ابديِ خود را به تباهی کشيده، و اين خطری است که در زمان غيبت، بيش از هر زمانی دامنگير«شيعيان» مي شود. پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله در توصيف زمان غيبت فرموده اند:
«ذاک
الذی
يغيب
عن
شيعته
واوليائه
غيبة
لا
يثبت
فيها
علی
القول
بامامته الا
من
امتحن
الله
قلبه
للا
يمان
»
او (حجة بن الحسن عليهما السلام) همان کسی است که ازديدگان شيعيان غائب مي شود، غيبتی که در آن زمان، هيچ کس در اعتقاد به امامت او ثابت نمي ماند، مگر کسی که خدا قلبش را برای ايمان آزموده است.
گوهر معرفت امام عصرعليهالسلام
بسيار با ارزش است. و اگر بتوانيم آن را نگاه داريم، همه چيز ِما تضمين مي شود. با اعتقاد به امامت، انسان از خطای در اعتقادات و حتّی توحيد نيز مصون مي شود، و در اعتقاد به خدا نيز، به گرايش های انحرافی دچار نمي شود، چون در راه خدا شناسی راهنما و بلدِ راه دارد، که با پيروی از ايشان، مي تواند - با استعانت از لطف وفضل الهی - ايمان خويش را به سرمنزل مقصود برساند.