• شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7124 / دانلود: 2940
اندازه اندازه اندازه
آفتاب در غربت

آفتاب در غربت

نویسنده:
فارسی

امام زمانِعليه‌السلام از ياد رفته

نعمت امام زمانعليه‌السلام از همه جهت، عام و فراگير است، و همی مخلوقات از آن بهره جسته اند. امّا با يک نگاه کلّی به مردم جهان، مي بينيم که اکثر مردم دنيا اصلاً وجود امام عصرعليه‌السلام را واقف نيستند و ايشان را به عنوان وليِّ نعمت خويش نمي شناسند، تا بخواهند شکر حضرتش را به جای آورند.

از اين رو، برای بيشتر مردم دنيا، ذکر امام زمانعليه‌السلام به طور کلّی منتفی است چرا که موضوع شناخت حضرت مهدیعليه‌السلام اصلاً برای آنها مطرح نيست، تا نوبت به چگونگيِ ياد قلبی و زبانی برسد.

پس نعمت حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه با وجود اين که فراگير است، ولی غير شيعه ايشان را نشناخته و توقّع ياد حضرتش ازآنها نمي رود. بنابراين مسألی ياد شدنِ امام زمانعليه‌السلام برای همی مردم جهان غير از اقلّيّتی به نام شيعه، منتفی است. اين نکتی مهم، يکی از ابعاد غربت آن حضرت را نشان مي دهد.

امّا اقلّيّت شيعه که حضرتش را مي شناسند، آيا حقّ ايشان را از حيث ياد کردن به جای مي آورند؟ در فصل قبل ديديم که بسياری از اين گروه، در معرفت به اسم امامعليه‌السلام هم کمبودهايی دارند، و از جهت معرفت به وصف نيز وضعيّت مناسبی ندارند، طبيعتاً وقتی در مرحلی معرفت دچار نقصانی باشند، هنگام «يادکردن» هم نارسايي ايشان نمايان مي گردد. در نهايت، عدّی بسيار کمی باقی مي مانند - يعنی اقلّيّتی از آن اقلّيّت - که به طور نسبی، معرفت به اسم و وصف حضرت مهدیعليه‌السلام دارند.

حال ببينيم اين زير مجموعی ناچيز چگونه ياد ِمعروف خود را در قلب و زبان خويش زنده نگاه مي دارند؟ و آيا امام زمانعليه‌السلام برای اين عدّی بسيار اندک فراموش شده نيست؟!

متأسّفانه مسألی غيبت امام زمانعليه‌السلام و غفلت از ايشان، مشکلات بسياری بر سر راه اين عدّی معدود به وجود آورده و امتحان دينداری را دشوارتر ساخته است؛ چرا که مردم نمي توانند امام خود را ببينند، با ايشان تماس عادی و اختياری برقرار کنند و مسائل و مشکلات خود را مستقيماً با وليِّ نعمت خويش در ميان بگذارند.

اگر راه تماس و معمولی با ايشان داشتند؛ شايد در ياد کردنِ امام زمانعليه‌السلام توفيق بيشتر داشتند.

البته وقتی غربت ائمی پيشينعليهم‌السلام را- حتی در ميان دوستدارانشان - در زمان حضورشان مي بينيم، در مي يابيم که روح توجّه به امام عصرعليه‌السلام و ذکر ايشان، معرفت است. و بدون معرفت، اين غربت و غفلت، هم چنان باقی و برقرار است.

هم چنان که با بودنِ معرفت، حضور و غيبت امامعليه‌السلام يکسان است امّا به هر حال، غيبت امام عصرعليه‌السلام امتحانی بزرگ است، که گاهی افراد سست ايمان، به دليل نديدن حجّت خدا، کم کم در ذکر امام خويش سهل انگار و بي توجّه مي گردند، و بدين ترتيب ياد آن امام حيّ، از قلب و زبان آنها هم کم رنگ مي گردد، و حضرت مهدیعليه‌السلام برای آنها نيز از ياد رفته و غريب مي شوند. با اين همه، مدّعيان عدّی بسيار بسيار اندکی باقی مي مانند که امام کاظمعليه‌السلام در توصيف آنها مي فرمايند:

«يَغيبُ عَن اَبصارِ النّاس شَخصُهُ وَ لا يغَيبُ عَن قُلوبِ َالمُؤمِنينَ ذِکرُهُ »(۱۴) شخص امامعليه‌السلام از چشم های مردم پنهان مي شود، ولی ياد او از دلهايشان پنهان نمي گردد.

اين گروه مؤمنان، همواره به ياد مولای خويش هستند. شايد با چشم سر، امام زمانعليه‌السلام را نبينند، ولی با ديدی دل پيوسته حضرتش را مدّ نظر دارند و قلب خود را جايگاه معرفت و محبّت ايشان قرار داده اند اين است که درد هجران و ياد مشکلات و سختي های آن امام همام، همواره قلب آن ها را متأثر مي دارد و چشم هايشان را اشکبار مي سازد.

امام صادقعليه‌السلام مي فرمايند:

«اَما وَ اللهِ لَيَغيبَنَّ اِمامُکُم سِنيناً مِن دَهرِکُم وَ لَتَد مَعَنَّ عَلَيهِ عُيُونُ المُؤمِنينَ »(۱۵) توجّه داشته باشيد! قسم به خدا، امام شما ساليانی از روزگارتان در غيبت خواهد بود... و چشم های مؤمنان بر آن حضرت گريان مي شود.

شدّت معرفت و محبّت اين عدّی بسيار کم سبب مي شود که دلهايشان به «ياد» محبوب دردناک شود و آثار ذکر قلبی بر زبان و ساير اعضاء و جوارح ايشان جاری گردد. امّا اين گروه از مؤمنان، بسيار اندک شمارند،تا آن جا که خودشان نيز به تبعيّت از مولای غريب شان همواره غريب هستند، و مورد توجّه قرار نمي گيرند.

صرف نظر از اين عدّه که مي توان آنها را «استثنا» دانست، بقيی آن اقلّيّت شيعه، در ياد کردن امام زمانعليه‌السلام واقعاً کوتاهی مي کنند و لذا آن امام همام، برای امّتِ ناسپاس خود، غريبِ «از ياد رفته» است.

برای ملموس تر شدنِ اين واقعيّت تلخ، يکی از روشن ترين اوصافِ امامعليه‌السلام را تذکّر مي دهيم تا هر کس خود به داوری بپردازد.

در بخش پيشين اشاره شد که امام رضاعليه‌السلام در وصف امام معصومعليه‌السلام فرموده اند:

«اَلاِمامُ الوالِدُ الشَّفيقُ وَالأُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ »(۱۶) امام (در مهربانی، مانند) پدر دلسوز و مادر نيکوکار به بچی کوچک است.

حال ببينيم مؤمنانی که امام زمان خود را به اين وصف مي شناسند، آيا ذکر و ياد مناسب با اين وصف را دارند؟ فرض کنيد پدر مهربان يا مادر فداکاری که به هر دليل نمي توانيم مستقيماً با ايشان پيوند داشته باشيم. به تعبيری، نسبت به ما غائب هستند، مثلاً مسافرت رفته و يا گرفتار زندان شده و يا به هر دليلی از دسترس ما خارج مي باشند. ما چقدر از اين پدر و مادر ِبه سفر رفته و يا در بندِ خويش ياد مي کنيم؟

خصوصاً اگر والدين خيلی دلسوز و فداکار بوده و فرزندان هم با وفا باشند، واقعاً در زمانی که پدر و مادر غائب هستند، آنها را از ياد نمي برند؛ و جای خالی آنها را هر لحظه حسّ مي کنند.

هر قدر که اين دوری و فراق طولانی شود، نديدنِ پدر و مادر برای فرزندان، طبيعی و عادی نمي شود بلکه در هر مناسبت تلخ و شيرين و در هر اجتماع خانوادگی، بيش از هر کس به ياد آنها هستند، عکس آنها را در گوشه و کنار خانه قرار مي دهند، همواره وجود پدر يا مادر خويش را به ديگران گوشزد کرده و متذکر مي شوند که پدر و مادر، در سفر است، ولی بالاخره «مي آيد».

هر کس هم که به طريقی با آنها ارتباط برقرار کند، ابتدا از احوال پدر و مادر غايب آنها جويا مي شود، و سپس آنها را با عبارات مختلف تسلّی مي بخشد. فرزندان نيز، هر بار با يکديگر تماس داشته باشند، در هر برخوردی راجع به درد هجران خود سخن مي گويند، پيش از هر کلام بيش از هر چيز، از پدر و مادر خود صحبت مي کنند و از يکديگر مي پرسند که آيا نامه ای دريافت نکرده ايد؟!

تماس تلفنی نداشته ايد؟ حالشان چطور است؟ فلان خبر ناگوار يا خوشحال کننده وقتی به آنها رسيد، چه حالی داشتند؟

خلاصه، به هر مناسبت و بهانه ای، آن يادِ قلبيِ خويش را به صورت های گوناگون به زبان مي آورند. هر کدام از آنها آرزو مي کنند که بتوانند حداقل صدای پدر و مادر خويش را بشنوند. اگر تماس تلفنی برقرار شود، هر يک از اعضاء خانواده در شنيدن صدای آنها از ديگری سبقت مي گيرند و حتّی اگر بفهمند که آنها کاملاً سالم هستند، باز هم راضی نمي شوند و مي خواهند که آنها را ببينند و يا لااقل صدايشان را بشنوند و...

در اين ميان، دخترها از پسرها بيشتر تب و تاب دارند، همان طور که والدين مخصوصاً پدر دختر را بر پسر مقدم مي دارد.(۱۷) به همين دليل، دخترها بيشتر احساس دلتنگی می کنند.

گاهی مجلس سرور خانوادگی برگزار مي شود، مثلاً روز عيدی فرا مي رسد و يا مجلس عروسی پيش مي آيد و... وقتی هم گرد آمده اند، غيبت آن عزيزان در اين مجلس شادی، ناراحتی آنها را به زبان مي آورد: اگر پدر بود...! اگر مادر بود...!

اگر بشنوند پدر و مادرشان به چيزی نياز دارند، همی فرزندان برای تأمين آن بر يکديگر سبقت مي گيرند. اگر پدر و مادر گرفتار باشند، لازم نيست کسی به آنها بگويد که برايشان دعا کنيد.

فرزندان، به طور طبيعی از هيچ کاری برای رهايی والدين خود مضايقه ندارند، در انجام انواع دعاها و توسّلات کوتاهی نمي کنند، اگر بشنوند که احتمال اثر داشته باشد انجام مي دهند، و دعا و خواستن حوائج آنها را بر خويش مقدّم مي دارند.

بي خبر ماندن از وضعيّت پدر و مادر، سخت ترين حالتی است که برای فرزندان ممکن است پيش آيد. اگر مدتی نامه ای دريافت نکرده يا تماسّ تلفنی نداشته باشند متحمّل بيشترين رنج و ناراحتی مي شوند و... اين وضعيّت فرزندان مهربان در مقابل والدين دلسوز وفداکارشان است.

حال ببينيم آنچه در اين مثال بيان شد، چقدر بر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف - که امام زمان ما هستند - تطبيق مي کند، و سپس وضعيّت مؤمنان را نسبت به ايشان بسنجيم.

آيا ايشان پدر مهربان و دلسوزی برای شيعيان و دوستدارانشان نيستند؟! آيا ايشان به اندازی يک پدر خوب و دوست داشتنی و يک مادر نيکوکار نسبت به فرزند کوچکش، به دوستان خود لطف و محبّت ندارند؟! آيا ايشان گرفتار و در بندِ زندان غيبت نيستند؟! آيا از خبرهای ناراحت کنندی ما آگاهی ندارند؟! ايشان با آگاهی از اين خبرها، چه حالی پيدا مي کنند؟!

واقعيّت اين است که همی ما فرزندان کوچک - وگاه فرزندانِ ناخلفِ - امامعليه‌السلام هستيم که در هر لحظه و هر حالت - آسانی و سختی، شادی يا غم، غنا يا فقر، و در هر آن و هر دم - به دستگيری و رسيدگيِ ايشان نياز داريم. امّا چقدر مثل يک فرزند خوب با ايشان برخورد کرده ايم؟

چند درصد از مؤمنان - همان گونه که به پدر و مادر خويش توجّه مي کنند - با حضرت بقيّةاللهعليه‌السلام ارتباط قلبی دارند؟ چقدر جای خالی امام زمانعليه‌السلام برای ما مشهود است؟ چند بار پيش آمده که از عمق دل بگوئيم:

اگر مولای ما حاضر بود، چنين و چنان مي شد؟ در خوشي ها و ناخوشي های خود چقدر به ياد ايشان بوده ايم؟ آيا از بي خبری نسبت به ايشان هيچ احساس ناراحتی مي کنيم؟ خدای ناکرده امر غيبت برای ما عادی نشده است؟ آيا برای ما واقعاً سخت است که با همه نشست و برخواست داشته باشيم و در هر محفلی شرکت کنيم، ولی جمال زيبای ايشان را نبينيم؟ چند درصد از شيعيان، اين فراز دعای ندبه را از اعماق وجود خود زمزمه می کنند:

«عَزيزٌ عَلَيَّ اَن اَرَی الخَلقَ وَلا تُری، وَ لا اَسمَعَ لَکَ حَسيساً وَ لا نَجوی »(۱۸) برای من سخت است که همه را ببينم، ولی شما ديده نشوی، و هيچ صدا و نجوائی از شما نشنوم.

چه تعداد از معتقدان به ايشان، جايِ خاليِ حضرتش را همواره احساس مي کنند و از ته دل مي سوزند؟ اگر پدر و مادرمان در زندان باشند، همه را ببينيم، ولی با آنها نتوانيم ارتباط برقرار کنيم، زجر مي بريم و برای آنها دعا مي کنيم يا نه؟!

امام زمانعليه‌السلام هم به واقع زندانی هستند. به کاربردن تعبير «زنداني» برای ايشان مجاز و مبالغه نيست. اين سنّتی است که از حضرت يوسفعليه‌السلام در آن حضرت وجود دارد.(۱۹)

حال چه تعداد از مؤمنان، درد زندانی بودن مولايشان در زمان غيبت را، با تمام وجود حسّ مي کنند و از اين مسأله در رنج هستند؟ آيا زندگی بدون ديدن ايشان برای ما حقيقتا ًسخت و دشوار است؟ چند درصد از شيعيان - بدون اين که احتياج به سفارش داشته باشند - برای فرج آن حضرت دعا مي کنند؟ خود ما چقدر برای رهاييِ ايشان از بند زندان، توسّل پيدا کرده ايم؟ آيا مجلسی به طور خاصّ برای دعا در حقّ ايشان و تعجيل فرجشان تشکيل داده ايم؟ اينها همه جای تأمّل دارد.

در ميان عدّی بسيار اندک از اقلّيّت شيعه، چند درصد، اين گونه به فکر وليّ نعمتِ خويش هستند و انتظار رسيدن خبر و اثری از ايشان را مي کشند؟ چند نفر از مؤمنان را سراغ داريد که به هر بهانه ای به ياد موعود محبوبِ خود مي افتند.

و به هر مناسبتی از مولای خويش ياد مي کنند و مي گويند: اگر مولايم غايب نبود... چنين و چنان نمي شد! حقّ اين است که هر چه مدّت زندانی بودنِ اين پدر دلسوز بيشتر مي شود، بي تابی در فراق ايشان نيز بايد افزون گردد، امّا آيا اکنون چنين است؟

با اين تفصيل اگر بگوئيم امام زمانعليه‌السلام در ميان معتقدان به ايشان نيز فراموش شده و از ياد رفته اند، اغراق و مبالغه نکرده ايم. مي بينيم که متأسّفانه - آن طور که بايد- از آن حضرت ياد نمي شود و لذا ايشان در ميان خواصّ هم غريب هستند.

تمام آنچه که گفته شد، بيانِ غربت ايشان صرفاً نسبت به يکی از اوصافشان بود. اگر در مورد ديگر ويژگي های ايشان هم بررسی کنيم، وضعی بهتر از اين ندارند.پس به خود حقّ مي دهيم که بگوئيم امام زمان ما، در اين زمان، واقعاً «از ياد رفته» و غريب هستند. اين وضع دردآور، در حالی است که اگر محبّت به آن حضرت، واقعاً در حد شايسته و مورد انتظار باشد، نبايد هيچ گاه ايشان را از ياد ببريم.

لذا بايد از غفلتِ شيطانی عقوبت آور، احساس خطر کرده و همواره از خدا بخواهيم به ما توفيق دهد که ياد امام خود را فراموش نکنيم، و پيوسته به پيشگاه الهی عرضه بداريم:

«اللّهُمَّ...ولاتُنسِنا ذِکرَه ، وانتِظارَهُ ، والايِمانَ بِهِ، وقُوَّةَ اليَقينِ فی ظُهُورِهِ، و الدُ عاءَ لَهُ، والصَلاةَ عَلَيهِِ ، حتّی لا يُقَنِّطَنا طُولُ غَيبَتِهِ مِن قِيامِهِ،و يَکُونَ يَقينُا فی ذلِکَ کَيَقيننا فی قِيامِ رَسُولِکَ صَلَواتُکُ عَلَيهِ وآلِهِ، و ما جاءَ بِهِ مِن وَحيِکَ وتَنزيلِکَ »(۲۰)

خدايا... وازياد من مبر ياد او، انتظار او، ايمان به او، شدت يقين به ظهور او، دعا برای او، و درود فرستادن برای او را؛ تا اين که طول غيبت حضرتش، ما را از قيامش نوميد نسازد، و يقين ما به اين امر (قيام حضرت مهدیعليه‌السلام ) همانند يقين ما به قيام پيامبرت صلی الله عليه وآله باشد و (هم سان يقينی که داريم به) آنچه وحی و قرآن تو، که (رسول تو) آورده است.

توفيق فراموش نکردن امامعليه‌السلام از طريق ازدياد معرفت و محبّت، و با تذکّراتِ پيوستی مؤمنان به يکديگر حاصل مي شود.

صاحب کتاب ارزشمند «مکيال المکارم»، در بحث ذکر امامعليه‌السلام تذکر داده اند که شيعيان بايد نسبت به اين امر، اهتمام و جدّيّت داشته باشند. در قسمتی از فرمايشات خود چنين آورده اند:

«وَاِن کُنتَ مِن اَهلِ الغَفلَةِ وَالاِعراضِ عَنهُ ، فَوا اَسَفا عَلَيک قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ (۲۱) ( وَمَن اَعرَضَ عَن ذِکر ی فَِاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنکاً وَ نَحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ اَعم ی * قالَ رَبِّ لَمِ حَشَرتَن ی اَعم ی وَ قَد کُنتُ بَصيرا * قالَ کَذلِکَ اَتَتکَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ کَذلِکَ اليَومَ تُنسي ) . »(۲۲)

و اگر از اهل غفلت و اعراض از آن سرور باشی، جای تأسّف است. خدای عزّوجلّ فرموده: «و هر کس از ذکرمن اعراض کند، همانا برای او معيشت تنگی خواهد بود و روز قيامت، او را نابينا محشور خواهيم ساخت.

(درآن حال) گويد: پروردگارا! چرا نابينايم محشور فرمودی، در حالی که من در دنيا بينا بودم؟! (خداوند) فرمايد: اين چنين آيات ما بر تو رسيد، پس تو آنها را از ياد بردی و غفلت کردی، و همين طور امروز تو فراموش مي شوي»( ۲۳ )

در حديث آمده است که منظور از آيات، در آيی شريفی سوری طه، ائمّه معصومينعليهم‌السلام هستند. امام صادقعليه‌السلام فرموده اند:

«الآيات،ائمة عليهم‌السلام »(۲۴) مراد از آيات، ائمهعليه‌السلام هستند.

اگر کسی امامان خود را در دنيا فراموش کند، روز قيامت خودش از ياد مي رود، و نابينا محشور مي شود. صاحب مکيال در ادامه مي فرمايند:

کدام سختی و تنگی، از تاريکيِ غفلت و نادانی بدتر است؟ و کدام حسرت، از کوری روز قيامت بزرگتر!؟ و کدامين بيم و وحشت، از آن پشيمانی زشت تر و کوبنده تر؟ چه مصيبت بزرگ و دردناکي!!پس شتاب کن، شتاب، برای خلاصيِ خودت و آزاد سازی گردنت.(۲۵)

برای رهايی از اين ندامت و مصيبتِ دنيوی و اخروی، چه راهی وجود دارد؟ چگونه مي توان از «معيشت ضَنک» در دنيا و کوريِ قيامت نجات يافت؟ مرحوم صاحب مکيال خود توصيه مي کنند که: و اين حاصل نمي گردد مگر با ياد مولايت، تا در دنيا و آخرت، دستت را بگيرد، که خدای تبارک و تعالی شأنه مي فرمايد:

( يَومَ نَدعُو کُلَّ اُناسٍ بِامامِهِم ) روزی که هرمردمی را با امامشان مي خوانيم( ۲۶ ) .

«فَکُن - وَفَّقَکَ اللهُ تَعال ی مِمَّن تَذکُرُ اِمامَهُ لِيَذکُرَهُ »( ۲۷ ) پس تو- که خدای تعالی توفيقت دهد - در زمری کسانی باش که امام خود را ياد مي کنند، تا اوهم تو را ياد کند.

تنها راه نجات از هلاکت، تمسّک به عنايت امام زمانعليه‌السلام است. اگر شيعه، به داشتن چنين ملجأ و پناهگاهی افتخار مي کند، چرا به سراغ آن نمي رود؟! پس بايد دست به دستان مبارکِ آن حضرت داد تا انسان را در دنيا و آخرت نجات دهد، و او را در روز قيامت در زمری پيروان خويش قراردهد.

امّا متأسّفانه نه تنها جاهلان نسبت به امامت بلکه حتّی کسانی که نسبت به اهمّيّت اين موضوع آگاهی دارند، باز هم در حدّ شايانِ توجّه، از مولای خويش ياد نمي کنند، و کوتاهی آنها در انجام وظيفه خويش، سبب محروميت عده ديگری از آشنايی با امامعليه‌السلام شده است و اين امر ياد امام زمانعليه‌السلام را در جامعه، به تدريج محو مي سازد.

امام جوادعليه‌السلام در حديثی ضمن معرفی جانشينان خويش به مسئله «موت ذکر» امام زمانعليه‌السلام اشاره کرده اند:

«امام بعد از من، پسرم علی است. امر او، امر من است. و سخن او، سخن من، و اطاعت از او اطاعت از من است و امام پس از او پسرش حسن است امر او امر پدرش و سخن او سخن پدرش، و اطاعت از او اطاعت از پدرش مي باشد.

سپس سکوت فرمود. عرض کردم: ای پسر رسول خدا! پس امام بعد از حسن کيست؟ حضرت گريه شديدی کردند، سپس فرمودند:

«اِنَّ مَن بَعدَ الحَسَنِ ابنُهَ القائِمُ بِالحَقِّ الُمُنتَظَرُ. فَقُلتُ لَهُ:يَابنَ رَسُولِ اللَهِ لِمَ سُمِّيَ القائِمَ؟ قالَ عَلَيهِ السَّلامُ:لِاَنَّهُ يَقُومُ بَعدَ مَوتِ ذِکرِهِ، وَ ارتِدادِ اَکثَرِ القائِلينَ بِاِمامَتِهِ »( ۲۸ )

بعد از حسن پسرش، قائم به حق، و همان شخصی است که انتظار او را مي کشند. عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! چرا ايشان « قائم » ناميده شده اند؟ فرمود: زيرا او زمانی قيام مي کندکه يادش مرده است، و اکثر معتقدين به امامت وی، از عقيده خود بازگشته اند.»

مردن و از بين رفتن ذکر امامعليه‌السلام چگونه است؟ هر نعمتی اگر متناسب با ويژگي ها و ارزش خود در ظرف و زمينه مناسب و شايسته از او ياد نشود، در حقيقت ذکرش مرده است. با مروری بر مسئله «ذکر» درباره صفت «پدر دلسوز» و «مادر نيکوکار » ديديم که چگونه در ذکر امام زمانعليه‌السلام از اين جهت کوتاهی مي شود، و عده بسيار بسيار اندک هم - آن چنان که بايد - از مولای خويش ياد نمي کنند.

از طرفی اقليت شيعه نيز، در حدّ عميق و شايسته آن، از اوصاف امامشان آگاهی ندارند. و لذا حقوق ايشان را درست نمي شنا سند. از طرف ديگر، اکثريّت مردم زمين هم اصلاً امام شناس نيستند تا بخواهند به زنده نگه داشتن ذکر ايشان بپردازند. پس به راستی مي توان گفت: که ذکرامامعليه‌السلام در دنيای امروزه مرده است.

چقدر مرتکب کوتاه بينی شده ايم اگر برگذاری چند مراسم مربوط به نيمه شعبان و اندکی چراغانی و پوستر و... را دليل بر زنده بودن يادشان در روی زمين بدانيم. ياد امامعليه‌السلام بايد متناسب با مقام و منزلت ايشان و زمينه ها و مناسبت های مختلف با همه انواع و اقسامش باشد. در غير اين صورت، هر عقل سليمی چنين مولايی را «از ياد رفته و غريب» مي داند.

به هر حال نبايد بپنداريم که «موت ذکر» امام زمانعليه‌السلام ، به اين است که هيچ کس تولد ايشان را جشن نگيرد و به ياد ايشان نُقل و شيرينی پخش نشود. البته هيچ کس ترديد ندارد که برپايی همين مراسم و مجالس - گرچه يک بار در سال - لازم است، ولی کيست که درباره اوج مقام و فضائل حضرت بقية الله ارواحنا فداه، اندکی از بسيار بداند، و با قطره ای از دريای حقوق حقه حضرتش - که بر عهده ما است - آشنا باشد آن گاه اين مجالس يک بار در سال را برای تذکر و يادآوری نسبت به حضرتش کافی بداند؟

بايد با ديد عميق تر و وسيع تر به مساله نگريست، بايد ديد اعتقاد صحيح نسبت به امام زمانعليه‌السلام در کل جامعه به چه صورت است. متفکران و انديشمندان در اين باره چه اندازه روشن هستند؟ و چقدر در زمينه معرفی ايشان تلاش مي کنند؟ با چه دقت نظر و عمق مساله مهدويت توجه مي شود؟

برای معرفی صحيح امامعليه‌السلام چه تعداد جزوه و کتاب و نشريه منتشر مي شود؟ چند درصد از کسانی که نيمه شعبان در جشن ميلاد آن حضرت شرکت مي کنند، با وظايف خود نسبت به ايشان آشنا هستند؟ جامعه دوستداران حضرت بقيه الله ارواحنافداء، تا چه اندازه برای تربيت نسلی مهدوی و منتظر حضرتش مي کوشند؟

برای رسيدن از جامعه موجود به جامعه موعود، چه کرده ايم؟ برای آشنا ساختن جهانيان - که همه، رعيت حجت خدا هستند و بر سر خوان احسان او نشسته اند - با وليّ نعمت خود چه تدبيری انديشيده ايم؟ آيا عواقب کفران نعمت - آن هم چنين نعمتی والا و بي مانند- را مي دانيم؟ آيا در فکر رهايی از عواقب اين ناسپاسی هستيم؟

اگر همه اين ها در حدّ مناسب و شايسته ای وجود داشته باشد، ياد حضرتش در جامعه زنده مي ماند. ولی متأسّفانه فرمايش امام جوادعليه‌السلام در حق حضرت مهدیعليه‌السلام صادق است. همين غربت جانسوز، قلب امام جواد و ديگر ائمهعليهم‌السلام را به درد آورده، و چشم هايشان را اشکبار کرده است.

خدايا به غربت آن محبوب پنهانی رحم کن و هر چه زودتر، جهان را به ظهورش نورانی بگردان.

فصل سوم: امام فرونهاده

معنای سوم غريب

يکی ديگر از معانی غريب، «فرو نهاده» يا «وانهاده» يا «واگذاشته» است. فرو نهاده به کسی گفته مي شود که مهجور و متروک و معطّل، باقی مانده باشد. «مهجور» کسی است که او را کنار گذاشته باشند. متروک يعنی ترک شده، و معطّل هم به معنی تعطيل شده است «تعطيل» در مقابل استفاده و بهره بردن است، و معطّل به چيزی گفته که در جهت هدفی که برای آن وضع شده از آن استفاده نشود.

اگر «معطّل» صفت شخص باشد، چنين شخصی غريب افتاده است. اين معنای غربت، ممکن است فرع بر عدم شناخت، يا فراموش کردن، و يا ناشی از کوتاهی کردنِ ديگران در حقّ شخص باشد.

عالِمی را در نظر بگيريد که در يک رشتی علمی متخصّص است. اين عالِم در دو حالت ممکن است فرو نهاده شود، و در نتيجه غريب افتد.

حالت اوّل اين که در موقعيّتی قرار بگيرد که اطرافيان او را نشناسند و از تخصّص او خبر نداشته باشند. طبيعتاً به دليل نشناختن او از او بهری علمی نمي برند. حتّی هنگام رويارويی با مشکلی که به علم او نياز دارند، به او مراجعه نمي کنند. زيرا نمي دانند چه گوهری در اختيار دارند. لذا از آن دانشمند، استفاده نمي شود، و او مهجور و متروک باقی مي ماند.

در «حالت دوم» آن عالِم شناخته شده است و اطرافيان نسبت به علم و تخصّص او معرفت لازم را دارند، ولی در بهره بردن از او کوتاهی کرده و به او مراجعه نمي کنند، و بدين گونه وی را معطّل و متروک مي گذارند. در هر دو حالت، اين عالِم - دانسته و يا ندانسته - «غريب» واقع مي شود.

پزشکی ماهر در نظر بگيريد که در يک منطقه مي تواند بسياری از مشکلات مردم را حل کند، امّا مورد مراجعه قرار نگيرد. او مي تواند مشکل گشايِ بيماران باشد، امّا اگر به او مراجعه نشود، غريب مي افتد. اين غربت پزشک، يا ناشی از عدم شناخت اوست، يا فراموش شدن او، و يا کوتاهی کردن به مراجعه به او. در هر صورت هر کس که مطب اين پزشک را خالی ببيند، برای غربت او متأثّر مي شود.

اين معنای غربت - که ناشی از مهجور و متروک و معطّل ماندن شخص است - کاملاً به شکر عملی مربوط مي شود، چرا که شُکر عملی نسبت به هر نعمتی، استفادی مناسب از آن است و اگر نعمتی فرو نهاده شود، معلوم است که مورد بهره برداری شايسته قرار نگرفته است.

مهجور بودن امام عصرعليه‌السلام

شُکر عملی نسبت به بزرگترين نعمت خدا - يعنی وجود مقدس امام عصرعليه‌السلام - بهره بردن از ايشان است در مسيری که خداوند معيّن فرموده است. بنابراين شکرِ عمليِ نعمت امام عصرعليه‌السلام به اين است که انسان ها نسبت به هر وصفی از اوصاف حضرتش، وظيفی خود را انجام داده و حقّ آن را ادا کنند، در غير اين صورت، کفران نعمت صورت گرفته و امامعليه‌السلام غريب مي ماند.

علم مصبوب

امام زمانعليه‌السلام «علم مصبوب» است. شُکر عمليِ اين کمال، آن است که هر کس دنبال کسب علم مي رود، به عنوان سر چشمه و منبع علم، به ايشان رجوع کند و هنگام درس گرفتن از استاد و مطالعه و تحقيق همی افراد را واسطه هايی بداند که به برکت امامعليه‌السلام ، از وساطت آنها بهره مند مي شود، يعنی در هر پيشرفت علمی، خود را مديون توجّهات و عنايات امامعليه‌السلام بداند.

امّا آيا در عمل چنين است؟ آيا مردم، عملاً با امام زمانعليه‌السلام رفتار شايستی «علم مصبوب» مي کنند، يا اين که حضرتش از اين جهت، مهجور و متروک مي باشند؟

اکثر قريب به اتّفاقِ مردم، اصلاً نمي دانند نعمت «علم مصبوب» در عالم وجود دارد و به همين دليل به ايشان مراجعه نمي کنند. پس مهجوريّت و متروکِ بودن امامعليه‌السلام برای اين اکثريّت، به دليل عدمِ معرفت آنها است. ولی برای اهل معرفت جطور؟ آنها مي دانند امامشان علم مصبوب است.

و اگر از آنها سؤال شود، به اين واقعيّت اذعان مي کنند، امّا آيا حقّ اين صفتِ امامعليه‌السلام را ادا مي کنند؟ يا اين که در عمل کوتاهی کرده، و آن شأنی را که شايسته است، برای ايشان قائل نمي شوند؟ واقعيّت اين است که با توجّه به آنچه در فصل اوّل از هين بخش تحت عنوان «بي اعتقادی به امامعليه‌السلام و راه نجات از آن» بيان شد، بايد بگوئيم: متأسّفانه امام زمانعليه‌السلام برای اهل معرفت هم مهجور بوده و حقّ «علم مصبوب» بودن ايشان در عمل ادا نمي گردد.(۲۹)

کشتی نجات

اگر امامعليه‌السلام را کشتی نجات مي دانيم، بايد هنگام برخورد با گرفتاري های مادّی يا معنوی و روحی پيش از ايشان، بر هيچ کس تکيه و اعتماد نکنيم.

امّا وضع فعلی ما چگونه است؟ جوانان ما دچار مشکلات اساسی در دينداری هستند، امّا چند درصد کسانی که اهل دردند و مشکل را مي فهمند، راه حلّ آن را آشنايی و معرفت بيشتر جوان با امام زمانعليه‌السلام و انجام وظيفه در قبال آن حضرت مي دانند؟

چه تعداد از صاحب نظرانِ مسائل تربيتی، راه حلّ مشکلات جوانان را در معرفت عميق ايشان نسبت به امام عصرعليه‌السلام و آشنا شدن آنها به مکتب تربيتی اهل بيتعليهم‌السلام و عمل به وظايف خود در قبال ايشان مي دانند و به اين امر توصيه و تشويق مي کنند؟

خدای مهربان، سفينی نجاتی برای اين امّت قرار داده است که از ديدگان مردم غايب است، ولی در حال غيبت هم مي تواند هر غريقی را نجات دهد. سؤال، اين است: چند درصد از کسانی که در معرض غرق شدن هستند، واقعاً به اين کشتی مراجعه مي کنند؟

کسی که در حال غرق شدن است، به محض ديدن يک کشتی، به هر قيمتی که باشد، خودش را به آن مي رساند. ولی اکثر مردم - حتّی شيعيان - امام زمانعليه‌السلام خود را به اين صفت نمي شناسند. وعدی بسيار اندکی هم که از اين ويژگيِ امامعليه‌السلام آگاهی دارند، - چنان که بايد و شايد - به ايشان مراجعه نمي کنند.

بنابراين در عمل، شکر اين نعمت - در خور ارزش آن - ادا نمي شود و امام عصرعليه‌السلام از اين جهت مهجور است، و معطّل و متروک مانده است.

بی اعتقادی به امامعليه‌السلام و راه نجات از آن

برخی از افراد اهل مطالعه و درس خوانده چون تلقّی صحيحی از دين ندارند، نمي توانند مسألی امامت و اوصاف امامعليه‌السلام را - چنان که هست - بپذيرند. اين عدّه، اگر با شنيدن و يا خواندن اوصاف امامعليه‌السلام از معرفت حضرتش بهره ای برند و فضيلتی از فضائل امامعليه‌السلام به ايشان معرفّی شود، پذيرش قلبی و تسليم در برابر آن را نوعی عوام زدگی مي دانند، و به نحوی در صدد توجيه انکار خود نسبت به آن بر مي آيند.

اينان حقايق را به گونه ای تفسير مي کنند که قابل قبول به نظر نرسد، و گاهی هم آنها را وارونه جلوه مي دهند.

اين افراد، حتّی اگر يکی از اوصاف امامعليه‌السلام را با چشم خود ببينند، باز هم زيرِبار نمي روند و از روش توجيه استفاده مي نمايند. به علاوه اگر کسی را ببينند که تسليم کمالات امامعليه‌السلام شده، برای او - به خيال خود - دل مي سوزانند، و او را نادان و ساده انديش مي شمارند.

مسلّماً چنين کسانی به دستگيري های امامعليه‌السلام در زندگی خويش هم توجّه ندارند، و الطاف ايشان را درک نمي کنند، تا بخواهند تسليم شده و به آن معتقد گردند. بدين ترتيب با وجود اين که در درجات مختلف، شناخت اوصاف امامعليه‌السلام نصيب آنها شده است، ولی اينان هم چنان بي اعتقاد باقی مي مانند، چرا که با سوء اختيار خويش، از قبول يافته های خود سرباز مي زنند و امام خويش را قدر نمي شناسند.

چه بسا کوتاهی اين افراد در وظيفی خويش و انکار قلبی و کفران نعمتِ آنها، منجر به سلب نعمت شود، و کارشان به جائی برسد که واقعاً از درک و معرفتِ اوصاف و کمالات امامعليه‌السلام بي بهره گردند.

اين وضعيّتِ اسف آور نسبت به معرفت امامعليه‌السلام ، در مورد گروهی از تحصيل کرده ها صدق مي کند. امّا افراد عادی که معلوماتِ چندانی درباری دين ندارند، بسياری از ايشان، مطالعات و شنيده های دقيق و صحيحی درباری امر امامت و اوصاف امامعليه‌السلام ندارند.

بلکه متأسّفانه ضرورتی هم برای مطالعه در اين باب احساس نمي کنند، در حالی که همين افراد در امور مادّی خويش، نهايت دقّت را - بدون هيچ گونه کوتاهی و مسامحه کاری - به خرج مي دهند. حتّی اگر ببينند کسی در امور دنيايی، بدون مطالعه و تأمّل به حرفی خاصی پرداخته و متحمّل ضرر شده است، او را بخاطر عدم دقّت و توجّه لازم، مستحقّ ملامت مي دانند.

در امور دنيوی، هر کس بخواهد کاری کند و يا حرفه ای ۰ هرچند ساده و معمولی - پيش بگيرد، ابتدا مي کوشد اطّلاعاتی بسيار دقيق درباری آن به دست آورد و از جنبه های مختلف آن مطّلع شود. برای اين کار، از هر فرد خُبره ای درخواست راهنمايی و کمک مي کند، تا به فنون کاری که در پيش دارد، آشنا شود.

ولی متأسّفانه اکثريت مردم در مسائل معنوی و امور دينی خود، معمولاً چنين دقّت و تلاشی به خرج نمي دهند. فکر نمي کنند دنيايی که امور مادّی در آن کاملاً از روی نظم و دقّت اداره مي شود، در امور معنوی هم حساب و کتاب دقيقی دارد. به حکم عقل، کسب سعادت ابدی که از طريق دين تأمين مي شود، به طرّاحی برنامه ريزی دقيق تر و عمل به آن نياز جدّی دارد.

بنابر اين همان طور که مردم عمر خويش را برای رسيدن به اهداف مادّی خود - مثل رسيدن به مال و مقام و سَمَت - صرف مي کنند بايد در معنويّات هم، حداقلّ راه را از بيراهه تشخيص دهند، و انتظار نداشته باشند که از غير راه معقول و منطقی به نتيجه ی مطلوب برسند.

افرادی که برای جهانِ نامحدودِ آخرت، به اندازی عالم محدود دنيا ارزش قائل نيستند، برای کسب سعادت واقعی خود به سراغ اهل بيتعليه‌السلام - که دانايان اين راه هستند - نمي روند. و اگر هم گاهی در مجلسی به مناسبتی چيزی درباری امامعليه‌السلام بشنوند، حداکثر اين است که به طور بسيار موقّت و محدود، تحت تأثير واقع مي شوند، نه اين که با اين اعتقاد زندگی کنند.

عمر و زندگی ايشان خالی از ياد و کلام و راهنمايی ائمهعليهم‌السلام است، در حالی که انسان برای رسيدن به سعادت هميشگی، اميدوار به هدايت الهی باشد.

امام باقرعليه‌السلام در توضيح ضرورت رجوع به خبره و راهنما در امور معنوی - در مقايسه با امر عادی - مي فرمايند:

«يا اَبا حَمزَةَ! يَخرُجِ اَحَدُکُم فَراسِخَ فَيَطلُبُ لِنَفسِهِ دَليلاً، وَ انَتَ بِِطُرقُ السَّماءِ اَجهَلُ مِنکَ بِطرُق ِالاَرضِِ، فَاطلُب لِنَفسِکَ دَليلاً »(۱۰)

ای ابوحمزه! يکی از شما که مي خواهد چند فرسخ دور شود، راهنما مي گيرد، در حالی که تو نسبت به راه های آسمان - در مقايسه با راه های زمين - نا آگاه تر هستی، پس برای خود، دليل و راهنما بجوي.

در آن زمان، جاده های امروز ساخته نشده بود. و اگر کسی مي خواست چند فرسخ از شهر دور شود، چون ممکن بود راه را از بيراهه تشخيص ندهد و به مقصود نرسد، برای خود «بلد» و «راهنما» مي گرفت. امروز هم - باگسترش امکانات - انسان برای سفرهای خود، ناگزير، بايد از نقشه و راهنما کمک بگيرد. نياز به راهنما، در تمام شؤون زندگی، کاملاًبديهی و عقلانی است.

امامعليه‌السلام تذّکر فرموده اند که شما نسبت به راه های هدايت، از جادّه های دنيايی هم ناآگاه تر هستيد بنابراين به طريق اولی بايد برای خويش راهنما بجويد.

به راستی، چند درصد شيعيان که اهل ولايت ائمهعليهم‌السلام هستند، چنين اعتقادی درباری امامعليه‌السلام دارند و اين گونه به راهنمای خويش مراجعه مي کنند؟ آيا امامعليه‌السلام به عنوان دليل و راهنما در متن زندگی ما وجود دارد؟!

چند درصدِ امام شناس ها به امامعليه‌السلام در اين سطح اعتقاد دارند که بايد ايشان را برای خود راهنما بگيرند «فَاطلُب لِنَفسِکَ دَليلاً »؟ آيا راهنمايي های امامعليه‌السلام - باعلم سرشار الهی - به اندازی فردی که چند صباحی در رشته ای کسب تجربه کرده است، ارزش ندارد؟!

آيا حداقل آن طور که برای داشتن يک کسب و کار پر رونق در دنيا تلاش مي شود و تجربی ديگران مورد استفاده قرار مي گيرد، نبايد به امامعليه‌السلام مراجعه کرد؟!

واقعيّت اين است که ما شيعيان - چنانچه بايد و شايد - از امامان خود تبعيّت نمي کنيم. خداي منّان، معرفت ايشان را نصيب ما فرموده است. ما مي شنويم و حتّی مي بينيم و مي يابيم امامعليه‌السلام «کشتی نجات» در طوفان های هلاکت هستند ولی آيا در زندگی خود هنگام سختی دست به دامان ايشان مي شويم؟!

ما فهميده ايم امامعليه‌السلام «عِلم مَصبوب»است. ولی وقتی به دنبال کسب علم مي رويم، آيا گوشی نظری به ايشان مي افکنيم و يا اين که از هر کسی غير ايشان طلب علم مي کنيم؟! آيا امام صادقعليه‌السلام در بيان اعتقادات عميق اسلامی، در حدّ مقامی که طلاّب علوم دينی يا دانشجويان رشته های علوم انسانی برای فلان فيلسوف يا عارف قائل مي باشند، جايگاهی دارد؟

آيا در مقام فهم دقايق و ظرايف علوم اهل بيتعليهم‌السلام (خصوصاً در امور اساسی و اعتقادی مانند مبدأ و معاد)، آن دقّتِ نظرهايی که در کمالات غير معصومين صورت مي پذيرد، انجام مي شود؟!

آيا در فهم و تفسير قرآن، به سخنان اهل بيتعليهم‌السلام - به عنوان تنها کسی که علم قرآن به طور کامل در سينی ايشان است - اهميت و بهای لازم داده مي شود؟!

مي بينيم که در محافل و مجالسِ علميِ دينی، احاديث ائمه اطهارعليه‌السلام با عناوين و برچسب های مختلف، مردود و مهجور مي گردد، و حداکثر شأنِ علمی که بعضاً - نه کُلاًّ - برای ايشان قائل مي شوند، محدود به فقه اصطلاحی و بيان احکام عملی است، در حالی که سخنان متکلّمان مسيحی و يهودی و حتّی غير اهل کتاب، به عنوانِ دست آوردهای عميق دينی در برخی مجامع حوزوی علمی و دانشگاهی مطرح مي گردد و ترجمی کتابهای آنها با استقبال از ناحيی دانشجويان علوم دينی مواجه مي شود. اينجا به غربت ائمه اطهارعليه‌السلام بيشتر متنبّه مي گرديم.

اگر قرار بود به عدّه ای از علما در طول دوران تاريخ کم توجّهی شده، و آنها ناشناخته و غريب واقع شوند، آيا مردم بهتر از اين مي توانستند عمل کنند؟! خوب است به قضاوت بنشينيم؛ که نحوی برخورد با فرمايشات ائمهعليه‌السلام چگونه است؟!

به محض اين که کلامی از امام معصومعليه‌السلام مطرح مي شود که مخالف با مذاق فکری رايج و معمول است، در درجی اوّل انتساب آن سخن به امامعليه‌السلام را زير سؤال مي برند، بعد در موضوع آن به انحاء مختلف تشکيک مي کنند؛ مانند اين که سخن گفتن در آن موضوع ِخاصّ، در شأن امامعليه‌السلام هست يا خير!

در مرحلی بعد، اگر قولی از امامعليه‌السلام هنوز مورد توجّه باقی مانده باشد، آن را خلاف ظاهر و بلکه مخالف صريح آن معنا مي کنند، و استفاده از معنای ظاهريِ آن را در شأن عوام الناس مي دانند. اين چيزی است که با کمال تأسّف در بسياری از محافل علمی دينی خصوصاً دانشگاهی وجود دارد.

به راستی در اين دوران، «علم مصبوب» چقدر غريب است؟! البتّه آفت اين عدم توجّه و مکفّر قرار دادن امامعليه‌السلام در دوران غيبت، دامنگير خود ما شده است. مي بينيم که بسياری از جوانان، در امر دين به سرگردانی و حيرت افتاده اند. و عدّه ای از آنها که دردِ دين دارند، به هر دری مي زنند و سراغ هر عالم و جاهلی را مي گيرند و هر جزوه و کتابی را با اشتياق مي گشايند تا به فقاهت و بصيرت در دين دست يابند، امّا به سرچشمی زلال معرفت - که از وجود مقدّس و مطّهر امامعليه‌السلام سرازير مي شود - دست نيافته اند.

از اين رو، خواسته اند از آب های آلوده و مرداب های لجن گرفته رفع عطش کنند، در نتيجه هرگز طعم سيراب شدن را نچشيده اند. علاوه بر آن روز به روز بر انحراف و سرگردانی آنها افزوده مي شود. کار به آن جا مي رسد که متأسفانه برخی از اين ها، اعتقاد خود را به اصول دين (خدا و قرآن و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامعليه‌السلام ) را نيز از دست مي دهند و دينداری را به تمسخر مي گيرند.

همی اين بيچارگي ها، سرگرداني ها، بي پناه بودن ها، ترديدها، سئوال های بي جواب، و بالاخره گمراهي ها، برخواسته از اين است که «علم مصبوب» را رها کرده و شکر اين نعمتِ بزرگ را در مقام اعتقاد قلبی نمي گذارند.

در زمان غيبت، ثابت ماندن در امر دين و اعتقاد امامت، بسيار دشوار است، و راهی برای نجات جز تمسّک جستن به امام عصرعليه‌السلام نيست. در غير اين صورت، دين انسان از دست مي رود.

امام حسن عسکریعليه‌السلام به صحابی ِخاص خود - احمد بن اسحاق - درباری وضعيّت خطرناک دوران غيبت هشدار داده اند:

«وَاللهِ لَيَغبَنَّ غَيبَةً لا يَنجُو فيها مِنَ الهلًکَةِ، الِا مَن ثَبَّتَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی القَولِ ِباِمامَتِهِ، وَ وفَّقَهُ فيها لِلدُّ عاءِ بِتَعجيلِ فَََرَجِهِ »(۱۱)

به خدا قسم غيبتی خواهد کرد که احدی از تباهی (دينش) در آن زمان نجات نمي يابد، مگر آن کسی که خدای عزّوجلّ، او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد، و در زمان غيبت، نسبت به دعا در تعجيل فرج ايشان، توفيق عنايت فرمايد.

عقيده به امامت حضرت مهدی عج الله وتعالی فرجه، يعنی اينکه امام را با همی اوصاف و کمالاتش، بايد شناخت و به او معتقد شد، تا بتوان از هلاکت نجات پيداکرد.

اين ثباتِ قدم در اعتقاد به امامت جز با عنايت الهی صورت نمي پذيرد ولی اگر خداوند عزّوجلّ به تفضّل خويش، اوصاف و فضائل امامعليه‌السلام را به ما بشناساند، وظيفی ما اين است که با تسليم در برابر اين کمالات، به معنای واقعی امام شناس شويم، در اين امام شناسی ثابت قدم باشيم، و بدين وسيله دين خود را در زمان غيبت حفظ کنيم.

ديديم که تنها راه نجات از فتنه های زمان غيبت، ثبات قدم در امر امامت است. اکنون بايد راه هايی برای تثبيت امام شناسی جستجو کنيم. امام زين العابدينعليه‌السلام راه ثابت قدم ماندن در مسير ولايت و امامت را چنين تبيين کرده اند

«اِنَّ لِلقائم مِنّا غَيبَتَِينِ، اِحداهُما اَطوَل ُمِنَ الاخُری . ..وَ اَمَّا الأُخری فَيَطُولُ اَمَدُها، حَتّی يَرجِعَ عَن هذَا الاَمرِ اَکثَرُ مَن يَقُولُ بِهِ، فَلا يَثبُتُ عَلَيهِ اِلّا مَن قَوِيَ يَقينُهُ وَ صَحَّت مَعرِفَتُهُ وَ لَم يَجِد فی نَفسِهِ حَرَجاً مِمّا قَضَينا وَسَلَّمَ لَنا اَهلَ البَيتِ »

«همانا قيام کننده از ما (اهل بيت) دو غيبت دارد که يکی از آنها طولاني تر از ديگری است... امّا غيبت ديگر، پس مدت آن به درازا مي کشد، تا آن حدّ که بيشتر کسانی که اعتقاد به امامت او (حضرت مهدیعليه‌السلام ) دارند، از اين اعتقاد برمي گردند. پس بر اين امر، ثابت قدم نمي ماند مگر کسی که يقينش محکم و معرفتش صحيح باشد، و قلباً پذيرفتن احکام ما برايش سخت نباشد (ظرفيت پذيرش داشته باشد) و تسليم ما اهل بيت گردد.»

فهميدن و باور کردنِ اين واقعيّت که اکثريت مردم در زمان غيبت کبری گمراه مي شوند، شايد در ابتدا قدری دشوار باشد. ولی با ديدن انحرافات جامعی خودمان در اعتقاد به امامت - که از معدود مراکز مهمّ تشيّع است - احساس خطر مي کنيم. البته وقتی صاحب و مقتدای دين غريب واقع شود راهی جز انحراف طی نمي شود.و کار به جايی مي رسد که افراد مؤمن و راسخ در اعتقاد به امامت، کيميا مي شوند.

بر اساس کلام امام سجّادعليه‌السلام ، راه هدايت در زمان غيبت، درشناخت صحيح حضرت بقيةالله ارواحنا فداه و پذيرش قلبی و تسليم عملی نسبت به ايشان منحصر مي شود. و در غير اين صورت، انسان عاقبتی جز هلاکت ندارد.

اگر در زمان غيبت، با يقين قوی، ائمهعليهم‌السلام را پيشوايان معصوم الهی بدانيم که دين و دنيای ما را رقم مي زنند، جان و دل به کلام ايشان مي سپاريم و مو به مو، به کلامشان عمل مي کنيم. وقتی پزشکی برای بيمار خويش دارو تجويز مي کند، همی دستورات او کاملاً اجرا مي شود. و اگر بيمار در اجرای تجويز پزشک کوتاهی کند، خطر شدّت يافتن بيماری - و چه بسا مرگ - در انتظار اوست.

به همين گونه در زمان غيبت نيز، خطر هلاکتِ امر دين را بايد جدّی بگيريم. ما، در امور مادّی و جسمی، وقتی که احتمال خطر جدّی باشد، با احتياط برخورد کرده و از موارد شبهه ناک پرهيز مي کنيم. در مسائل معنوی نيز همين گونه، نبايد اهل تسامح باشيم، در حالی که متأسّفانه بسياری از مردم به غلط مي پندارند که در امر دين، نبايد سخت گرفت.

مقايسی دقّت در امر دين، با دقّت در مسائل مادّی بسيار راهگشا است. شايد بارها شنيده باشيم که يک کوتاهی در امور دنيوی، سبّب خسارت جانی و مالی و حتّی روحيِ بسيار شده است.

ولی متأسّفانه هر نوع سهل انگاری در امور معنوی را جايز مي شماريم، در حالی که عالَم معنا نيز بسيار دقيق و دارای حساب و کتاب منظّمی است. به علاوه کوتاهی در مسائل مادّی به عالم دنيا ختم مي گردد، و به مرگ منتهی مي شود.

ولی هلاکت اعتقادی بسيار بدتر است. و اگر انسان به کفر و ضلالت افتاد، زندگيِ جاويد و سعادت ابديِ خود را به تباهی کشيده، و اين خطری است که در زمان غيبت، بيش از هر زمانی دامنگير«شيعيان» مي شود. پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله در توصيف زمان غيبت فرموده اند:

«ذاک الذی يغيب عن شيعته واوليائه غيبة لا يثبت فيها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للا يمان »(۱۳)

او (حجة بن الحسن عليهما السلام) همان کسی است که ازديدگان شيعيان غائب مي شود، غيبتی که در آن زمان، هيچ کس در اعتقاد به امامت او ثابت نمي ماند، مگر کسی که خدا قلبش را برای ايمان آزموده است.

گوهر معرفت امام عصرعليه‌السلام بسيار با ارزش است. و اگر بتوانيم آن را نگاه داريم، همه چيز ِما تضمين مي شود. با اعتقاد به امامت، انسان از خطای در اعتقادات و حتّی توحيد نيز مصون مي شود، و در اعتقاد به خدا نيز، به گرايش های انحرافی دچار نمي شود، چون در راه خدا شناسی راهنما و بلدِ راه دارد، که با پيروی از ايشان، مي تواند - با استعانت از لطف وفضل الهی - ايمان خويش را به سرمنزل مقصود برساند.

فصل دوم: امام از ياد رفته

معنای دوّم غريب

گاهی «غريب» به کسی گفته مي شود که از ياد رفته است، يعنی آن چنان که شايستی اوست، از او ياد نمي شود. اين معنا از غربت در مقابل «ذکر» است که گاهی قلبی و گاه، زبانی است.

البتّه ذکر «زباني» برخاسته از ذکر قلبی است. وقتی قلب کسی مملوّ از ياد مُنعم شود، ذکر او بر زبانش نيز جاری مي گردد. بنابراين غربت به معنای دومّ، مي تواند ناشی از فراموش شدنِ قلبی و زمانی باشد. اگر وليّ نعمت از نظر قلبی مورد بي توجّهی قرار گيرد، و ياد او از دلها محو شود، در حقيقت شکر قلبی نسبت به او انجام نپذيرفته است. و از همين جهت غريب مي باشد، چون در دل، «از ياد رفته» است.

از طرفی اگر معرفت قلبی بر زبان جاری نگردد، در انجام وظيفی شکر زبانی کوتاهی شده است. و از اين جهت هم مي توان او را «غريب» دانست چون آن چنان که بايد و شايد از او ياد نمي شود، و عملاً «از ياد رفتي» زبانی است.

ذکر زبانی (يادکردن به زبان) برخواسته از معرفت و ذکر قلبی است، امّا خود، زمينی معرفت و ذکر قلبی را در کسانی فراهم مي سازد که از شناخت مُنعم محروم هستند. اگر کسانی که با وليّ خود آشنا هستند، وظيفی خود را در انجام شکر زبانی نسبت به او به طور شايسته انجام دهند، کم کم ديگران هم که شناخت درستی از مُنعم خويش ندارند، به لطف الهی اهل معرفت مي شوند. و همين معرفت، زمينی ياد کردن قلبی و زبانی را در آنان نيز فراهم مي آورد.

ياد کردن از هر کس بايد متناسب با سطح او، و در حدّ مقام و موقعيّت او باشد. در غير اين صورت، به غربت او مي انجامد. به عنوان مثال، برای ادای حقّ عالم يا فقيه، بايد در هنگام سخن از احکام شرعی، يادی از آن فقيه به ميان آيد. و اگر از همی فقها ياد کنند و اصلاً نامی از آن عالم نبرند، مي توان گفت: آن عالمِ فقيه، «ازياد رفته» و «غريب» است.

برای ادای شُکر يک پزشک متخصّص ماهر، بايد در هنگام بحث و گفتگو پيرامون مداوای بيمار و کار پزشکی، از آن پزشک که از ديگران ماهرتر است، نيز يادی به ميان آيد. اگر هنگام بررسی وضعيّت بيمار، از هر پزشک متخصّص و غير متخصّص و حتّی غير پزشک گفتگو شود، امّا از آن متخصّص ماهر سخنی به ميان نيايد و حتّی کسی قلباً هم از او ياد نکند، معلوم مي شود که او غريب (از ياد رفته) است.

حال اگر کسی هم در پزشکی، متخصّص و هم در فقه سرآمد باشد، بايد در هنگام بحث علمی در فقه و پزشکی، از او هم ياد شود. پس «تعدّد ياد کردن» در افراد مختلف، متناسبت با کمالات آنها، متفاوت خواهد بود.

ياد کردن از هر نعمتی کاملاً بستگی به ويژگي های آن دارد؛ هر چه نعمتی بزرگتر و فراگيرتر، و نياز انسان ها به آن بيشتر باشد، انتظار مي رود که در دفعات بيشتر و مناسبت های مختلف از آن ياد شود. اگر تعدادِ ياد کردن ها و زمينه ها و شرايطِ مختلفی که بايد از نعمتی ياد شود، متناسب با سطح شايستی آن نباشد، به همان اندازه، آن نعمت از ياد رفته است.

چگونگيِ ياد کردن ها، از نظر «کيفي» نيز تفاوت دارد. گاهی انسان وقتی از نعمتی ياد مي کند، با تمام وجود، تحت تأثير آن قرار دارد، به طوری که با تذکّر خويش شنوندگان را نيز متأثّر مي سازد.

در واقع، گوينده به تناسب معرفت و محبّت قلبی خويش نسبت به مُنعم، گاه خيلی شديد و با حرارت، و گاه بسيار عادی و ملايم، ياد او را در خاطر مي آورد يا به زبان جاری مي سازد. باز هم توجّه داريم که تفاوت کيفی در ياد کردن ها نيز، به شدّت معرفت و محبّت نسبت به نعمت و مُنعم بستگی دارد.

از طرف ديگر، ذکرقلبی و زبانی، «انواع» مختلف دارد. از جمله: سرودن شعر، تأليف کتاب و مقاله، برگزاری مسابقه، بر پايی مجالس گوناگون و... گاهی ممکن است انسان پيوسته، نام او را بر دل و زبان جاری سازد، و بدين وسيله به ذکر محبوب خود پردازد.گاهی ممکن است برای او دلتنگ شود، از داشتنِ چنين محبوبی شاد گردد.

يا برايش نگران گردد و به هر حال، با دل و زبان، به روش ها و انواع مختلف مي توان از نعمتی ياد کرد.

«زميني» ياد کردن، از ديگر جهاتی است که در مسئلی ذکر، بايد مورد توجّه قرار گيرد. هر قدر نعمتی بزرگتر و اهمّيّت آن بيشتر باشد، به مناسبت های بيشتری بايد از آن ياد شود، و زمينه های ذکر آن بيشتر مطرح گردد. گاهی گستری اين نعمت، همی زندگی انسان را مي پوشاند.

در اين حال بايد تمام جوانب زندگی، زمينه های شکر و ذکر قلبی و زبانی آن گردد. و اگر در زمينه ای مناسب با آن نعمت، تذکر آن فراموش شود، در حقيقت آن نعمت کفران شده و «غريب» مي گردد.

بنابر اين نتيجه مي گيريم که هر چه نعمتی گسترده تر، مهمتر و اساسي تر باشد، و مردم به آن نياز بيشتر داشته باشند، توقع و انتظار قلبی اين است که بيشتر از آن ياد شود.

و قلباً کفران آن نيز سخت تراست، و عذاب شديدتر، به دنبال دارد. بيشتر ياد شدن، هم از جهت تعدّد ِياد کردنِ از آن نعمت است (کمّيّت) هم از جهت زمان ها و مکان هايی که بايد يادِ نعمت بشود (زمينه ها و شرايط مختلف) هم از جهت مواردی که زمينی ياد کردن از آن وجود دارد، هم از حيث شدّت و غلظتِ ياد کردن از آن (کيفيّت)، و نيز از جهت انواع مختلف ياد کردن بايد مورد توجّه قرار گيرد.

چگونگی يادکردن از امام عصرعليه‌السلام

امام زمانعليه‌السلام نعمتی است که جای گزينی ندارد، و خلأ ناشی از عدم شناخت ايشان به هيچ صورتی پر نمي شود. بنابراين انسان عاقل و فهميده، به هر بهانه ای از امام زمان خويش ياد مي کند و مي کوشد که ايشان را فراموش نکند.

البته اگر وليّ نعمت در قلب انسان جای داشته باشد، دل، سراپردی معرفت او باشد، هيچ گاه به دست فراموشی سپرده نمي شود، و انسان به صورت های مختلف از او ياد مي کند.

به عنوان نمونه کسی که به فرزند خود بسيار علاقه مند است، با کمترين مناسبتی به ياد فرزندش مي افتد. هر گاه کودکی به قد و اندازی او ببيند، يا اسم او را جايی بشنود، خيلی سريع متوجه او مي گردد. و به همين ترتيب، به ميزان محبّتی که به فرزند خويش دارد، با قلب و زبان از او ياد مي کند.

از طرفی شناخت و معرفت نعمت، انسان را نسبت به وليّ نعمت خويش علاقه مند مي سازد، که نتيجی آن پيوسته ياد کردنِ، هر چند با ديدن چيزی باشد که حدّاقلّ تناسب را با او دارد. پس راه افزايش ذکر، تقويت محبّت است که زير بنای محبّت هم معرفت است.

از طرف ديگر، ياد کردنِ معروف به محبّت بالاتر منجر مي گردد. و اظهار محبّت نيز، زمينه ساز معرفت بيشتر نسبت به محبوب مي شود. يعنی معرفت و محبّت و ذکر، زنجيره ای را تشکيل مي دهند که همواره يکديگر را تحت تأثير قرار مي دهند.

کسی که علاقی بسياری به پدر يا معلّم يا دوست خود دارد، هميشه از او ياد می کند. اگر به سفر زيارتی برود، حتماً برای او دعا مي کند، در حالی که کسانی هستند که اگر درخواست دعا نکنند، هيج يادی از آن ها نمي شود. امّا اگر انسان محبّت داشته باشد، لازم نيست که سفارش به ذکر او شود.

امام عصرعليه‌السلام به خواستِ خداوند متعال، وليِّ نعمتِ اصلی همی مخلوقات است، و بيشترين حقّ ها را بر آنها دارد. پس بايد از جهت کمِ و کيف و نوع و... در بالاترين سطح ممکن، از او ياد شود. بنابراين همان طور که در مقابل خدای عزّوجلّ بايد شکر گزار باشيم و قلباً متوجّه باشيم که هرنعمتی حداقلّ يک بار «الحمدلله» مي طلبد.

اگر آب مي خوريم، نفس مي کشيم، سالم هستيم و درد نداريم و... بايد به درگاه الهی سپاس گذار باشيم. امام زمانعليه‌السلام هم واسطی تمام نعمت های الهی است، پس در ازاء هر نعمتی بايد از ايشان قدردانی شود، و هرگاه که الحمدلله مي گوئيم، به زبان و قلب هم بايد از حضرت بقيةالله ارواحنا فداه تشکر کنيم. اگر خداوند مورد حمد قرار گيرد امّا امامعليه‌السلام مشکور نگردد، در حقيقت شکر خدا هم ادا نشده است.

حال بايد با دقّت بررسی کنيم: آيا امام عصرعليه‌السلام را در هر نعمتی که داريم و هر نقمتی که نداريم، مورد شُکر قرار مي دهيم؟! وقتی فرزند خود را سالم مي بينيم، وقتی در سايی پدر و مادر خويش در رفاه و امنيت به سر مي بريم، وقتی از شرّ هزاران رنج و سختی خود را در امان مي يابيم، وقتي... آيا بعد از حمد خدا، از امام زمانعليه‌السلام خويش هم تشکّر مي کنيم؟!

هيچ وقت شده بگوئيم: يا صاحب الزمان از شما متشکر هستيم که ما را حفظ فرموديد، به ما سلامتی داديد، فرزند سالم عطا کرديد، و در مقابل از هزاران بيماری جلوگيری کرديد، گرفتاري ها را از ما دور فرموديد و....

آيا به فرزندان خويش ياد داده ايم که قبل از تشکّر از پدر و مادر، شکر امام زمانعليه‌السلام را به جای آورند؟! و... بايد بدانيم که اگر شُکر اياديِ نعمت ادا نشود، شکر خدا هم تحقّق نيافته است. اگر ياد امام عصرعليه‌السلام نشود، در واقع خداوند متعال مورد کفران قرار گرفته است.


3

4

5