چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس جلد ۲

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس 0%

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی ربانی خلخالی
گروه: مشاهدات: 70142
دانلود: 3685


توضیحات:

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 275 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 70142 / دانلود: 3685
اندازه اندازه اندازه
چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٤ - بيت العباس سده اصفهان

جناب حجت السلام آقاى سيد عطاءالله احمدى اصفهانى طى مكتوبى به انتشارات مكتب الحسينعليه‌السلام بيت العباس سده را چنين معرفى كرده است هيئت محترم حضرت ام البنينعليه‌السلام در سده اصفهان از سال ١٣٥٠ شمسى تاسيس شده و مجالس مديحه سرايى و مرثيه خوانى اهل بيتعليهم‌السلام را به صورت سيار بر پا نموده است در محافل و مجالس ‍ و مساجد به شعائر مذهبى و اسلامى ارج نهاده و مردم را دعوت به شركت و انجام فرايض مذهبى مى نمايد. اعضاى اين هيئت سرانجام پس از گذشت ٢٥ سال سابقه و تجربه و حركت همراه هيئت عزاداران اهل بيتعليهم‌السلام در گذرها و سينه زنى تصميم به تهيه محلى به نام بيت العباس ‍عليه‌السلام نمودند. و در طول چند ماه گذشته در حدود ٦٠٠ متر مربع زمين توسط مردم خير انديش و مذهبى كه هر كدام ده متر مربع و بيست متر مربع خريدارى كردند، زمين در خيابان ولى عصر عجل لله تعالى فرجه الشريف آماده و مسطح گرديده است و قرار است اين زمين به مساحت حدود دو هزار متر مربع خريدارى شود و سپس با ساختمانى مجهز جهت پذيرايى و برگزارى جلسات هيئت براى جشنهاى ائمه اطهارعليهم‌السلام و روزهاى عزادارى و همچنين امور خيرى فرهنگى مذهبى آماده گردد. در خور ذكر است كه از سال ١٣٥٠ شمسى هيئت ام البنينعليه‌السلام تاكنون روزهاى جمعه از ساعت ٤ بعد از ظهر به صورت سيار در منازل و يا مساجد به خواندن دعاهاى توسل ، زيارت عاشورا و سمات مبادرت مى ورزند. و مديحه سرائيى و مرثيه خوانى را كه به علت بى ريا بودن جلسان هيئت ، و خلوص صادقانه آن جمعيت انبوهى هر هفته از زن و مرد و پير و جوان مخلصانه گرد هم جمع شده و دعا مى خوانند. اعضاى هيئت موسس و هيئت مديره و امناى هيئت انتظار دارند افراد خير و علماى عاليقدر و دست اندركاران امور مذهبى در اين زمينه كمك و مساعدت نمايند تا اين مكان مقدس به وجه احسن تكميل گردد. از طرف اعضاى هيئت امنا، هيئت موسس و هيئت مديره حضرت ام البنينعليه‌السلام بيت العباس ‍ سده اصفهان

بيت العباس سده اصفهان

اى جان جهان تو را فدا عباس

اى شير دلير كربلا عباس

سقاى شهيد نينوا عباس

ايثار تو كرده عقل را مبهوت

اى معدن خوبى و وفا عباس

دشمن ز شجاعتت همى لرزيد

تو عامل امن خيمه ها عباس

در راه حسين جان فدا كردى

اى جان جهان تو را فدا عباس

لب تشنه به آب دست يازيدى

افتادى به ياد پيشوا عباس

زآن آب نخورده آمدى بيرون

با قلب سليم و با صفا عباس

تو عاشق حق سرمدى بودى

خورشيد فتوت و وفا عباس

بى مهر حسين ره نمى رفتى

در سوگ تو كرد ناله يا عباس

اندر ره حق دو دست خود دادى

قربان تو جمله اوليا عباس

فرياد ز لحظه اى كه دشمن زد

با گرز بر آن سرش عباس

از اسب فتادى بر زمين آخ واى

با سينه تير خورده يا عباس

از شدت اين مصيبت عظمى

عالم همه ماتم و عزا عباس

تو درس وفا و صبر و ديندارى

دادى به جهانيان آيا عباس

از درك مقام تو خرد عاجز

تو برتر از عقل و فكر ما عباس

در سوگ تو گر هميشه خون گريم

حق تو نمى شود ادا عباس

آصف طمع شفاعتش دارى

نوميد نمى كند تو را عباس(٢٤٤)

عباسيه و ذكر علىعليه‌السلام

آقاى حاج شيخ عباسعلى اسلامى ، در جاى ديگر از خاطرات خويش ، بخش مربوط به سفر به شهر مدرس هند، از شخصى محترم و خير به نام حاج ميرزا خليل ياد كرده و مى نويسد: آقاى حاج ميرزا خليل همواره اهتمام بر آن داشت كه گره گشاى مشكلات عامه مردم محروم باشد و از تمكن مالى ، كه خداوند به وى عطا فرموده در اين راه بهره ببرد، و اين حسن توفيق وى بود. نامبرده اخيرا اقدام كرده بود تا براى تازه واردين به (شهر) مدرس اقامتگاهى بنا نمايد و به يمن وجود مقدس حضرت باب الحوائج عباس بن علىعليه‌السلام آن را (عباسيه ) نام گذارد. روزى در معيت ايشان و آقاى مولوى محمد مهدى براى بازديد عباسيه رفتيم كارگران كه عموما هندو به نظر مى رسيدند هنگام جابجايى قطعات بزرگ آهن يكصدا مى گفتند: على على ، على على ،...

از آقاى مولوى محمد مهدى سوال كردم : اينان شيعه اند يا غير شيعه ؟ گفت : نه شيعه نيستند، هندي ند. پرسيدم : در زبان هندو (على على ...) چه معنى مى دهد؟ گفت : مقصود نام مقدس امير مومنان على بن ابيطالبعليه‌السلام است و سپس افزود: در سراسر هند عموم مردم اعم از مسلمان ، هندو، نصرانى و يهودى در هر امر دشوارى همواره از حضرت اميرالمومنين عليه الصلاه و السلام استمداد مى جويند. مثلا پهلوان در ميدان مسابقه هنگام مواجهه با حريف به صداى بلند فرياد مى كشد و نام مقدس حضرت علىعليه‌السلام را بر زبان مى راند، يا در هنگام جنگ آنگاه كه سپاه آماده يورش ‍ به دشمن مى شود، فرمانده لشگر فرياد مى زند كه (نعره حيدرى ) سپس ‍ لشگريان يكصدا مى گويند: يا حضرت علىعليه‌السلام ...و حمله آغاز مى شود.

آقاى اسلامى ، با ذكر اين خاطره مى افزايد:

اينك ملت عزيز و رشيد ايران بداند كه چه نعمت عظمايى نصيبشان گشته است : نعمت ولايت و محبت آقا اميرمومنان و اهل بيت پاك نهاد حضرتش ، ائمه هدى ،عليهم‌السلام ، از خداوند متعال استمداد مى نماييم كه ما را قدرشناس اين نعمت كبرى قرار دهد و بيش از پيش از بركات اين موهبت الهى برخوردارمان فرمايد، آمين(٢٤٥)

حسينيه حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام در دامغان

نگارنده گويد: در تاريخ ١٠/١٠/٧٥ مطابق با ١٩ شعبان ١٤١٧ ه‍ق به اتفاق سلاله السادات جناب آقاى سيد حسن مرتضوى حسينى شاهرودى و عمده الاخيار آقاى على على آبادى ، بعد از ظهر از كتابخانه و مسجد و نوارخانه و حسينيه معظم حضرت اباالفضل العباس قمر بنى هاشمعليه‌السلام در دامغان بازديد كرديم كه اينك اجمالى از آن را در اينجا ذكر مى كنيم انشاءالله مورد توجه حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام قرار گيرد. در قسمت شرقى شهر دامغان ، مشرف به حصارهاى شرقى ، در محله زرجوى ، بنايى از خشت و گل وجود داشت كه داراى دو درگاه كوتاه به نام ابوالفضل العباسعليه‌السلام بود.

بناى مذكور اينك به شكل گذشته وجود نداشته و حدود سال ١٣٥٤ شمسى به همت افراد خير، و طرح و نقشه و زحمت آهنگرى صاحب فكر به نام (محمد على تنورى )، بناى جديد به جاى آن ايجاد گرديده است حسينيه (تكيه ابوالفضلعليه‌السلام ) از ديرگاه بيشتر از تكاياى ديگر مورد توجه مردم دامغان قرار داشته و از راه دور و نزديك جهت گشايش كار خويش در اين مكان مقدس گرد مى آمده اند. در طول سال جمعيت زيادى به محل حسينيه آمده و از امكانات آن بهره مند مى شوند و در ايام محرم نيز زنان و مردان مشتاق جهت برپايى مراسم عزادارى ، سينه زنى و مجالس ‍ وعظ و ذكر مصيبت در اين محل گرد مى آيند.

در محلات مختلف شهر دامغان تكايايى وجود دارند كه عبارتند از: تكيه دباغان ، تكيه حضرت عباسعليه‌السلام ، تكيه خوزيا، تكيه محله امام (محله شاه )، تكيه باغشاه (در قلعه )، تكيه امامزاده عبدالعالى و عبدالمعالى(٢٤٦)

حسينيه بزرگ اباالفضل العباس عليه‌السلام فهرج

هيئت جان نثار اهل بيتعليهم‌السلام (فهرج ) در ضمن نامه اى تاريخچه اجمالى حسينيه بزرگ ابوالفضل العباسعليه‌السلام را به خدمت حجت الاسلام آقاى حاج سيد اباالفضل مدرسى يزدى مرقوم داشته اند. ايشان هم لطف كرده عين نامه را در اختيار ما گذاشته كه ذيلا مى خوانيد. اين حسينيه در ٢٠ كيلومترى مسير جاده بافق - يزد، در روستاى فهرج قرار دارد در سال ١٣٦٠ شمسى ساختمان سازى آن شروع و در سال ١٣٧٠ شمسى به اتمام رسيد و داراى ٤٠٠٠ متر مربع زير بنا مى باشد كه معادل ٥٠٠ متر آن به صورت چهل غرفه در چهار طرف ساخته شده است ساختمان سازى آن تقريبا ٢٥ ميليون تومان هزينه برداشته كه توسط اهالى همين روستا تامين شده است در وسط حسينيه سقاخانه اى وجود دارد كه در شعائر مذهبى از آن استفاده مى شود. بدين گونه كه ايام دهه محرم در اين روستا مرسوم است كه هر محله به طور جداگانه هيئت سينه زنى راه مى اندازند و از درب ورودى حسينيه به صورت دو صفه وارد شده ، به صحن حسينيه كه رسيدند همگى به هم مى پيوندند و همه گروه در اطراف سقاخانه مزبور دايره اى را تشكيل مى دهند و به عزادارى و سينه زنى مى پردازند. البته در قديم الايام هم در پشت بام اين سقاخانه آتش مى افروختند و از روشنايى آن استفاده مى كردند ديگر آنكه نخلى در كنار حسينيه وجود دارد كه در ايام محرم آن را سياه پوش كرده و عزادارى مى كنند.

مدح و مرثيه حضرت قمر بنى هاشم ابوالفضل العباسعليه‌السلام

اى لشگر حق را امير عباس

وى در شهيدان بى نظر عباس

اى شير حق در ليله ولادت

نام تو را فرموده شير عباس

نوشيده در دامان پاك مادر

جام بلا را جاى شير عباس

جان از قفس با شوق رويت آزاد

دل در خم زلفت اسير عباس

دست تو در دست عزيز زهرا

ياد آور عيد غدير عباس

در بزم خون مستانه حال كرده

با نيزه و شمشير و تير عباس

آزادگان آموختند از تو

اين طرفه بيت دلپذير عباس

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

اى عشق و ايثار آفريده تو

دل بسمل در خون طپيده تو

خونريزى شمشير خشم توحيد

از تيغ ابروى كشيده تو

عباسى و شير خدا نهاده

گلبوسه ها بر دست و ديده تو

روز ازل از هست و بود عالم

عشق و شهادت برگزيده تو

تصوير غيرت بر زمين كشيده

خون ز پيشانى چكيده تو

در مهد و مقتل با حسين بودن

مشى و مرام و خط و ايده تو

بر قلب تاريخ اين رجز نوشته

از خون بازوان بريده تو

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

اى عشق ثارالله عادت تو

وى زنده توحيداز شهادت تو

امواج خون روز نماز ايثار

سجاده سرخ عبادت تو

آزادگى تا صبح روز محشر

دارد به لب عرض ارادت تو

حسرت برد در حشر هر شهيدى

بر عزت و مجد و سعادت تو

آبى كه از كف ريختى به دريا

اقرار دارد بر سيادت تو

هر جا كه عاشورا و كربلايى است

خطى است از درس رشادت تو

اين بيت را بايد هميشه خواندن

حتى شب جشن ولادت تو

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

تا افكند بر عارضت پدر چشم

چون باغ گل گرديده سر بسر چشم

شمس الحسينى و هماره دارد

بر عارض نورانيت قمر چشم

دست خدا، چشم خدا نهاده

گاهى به دستت بوسه گاه بر چشم

نبود عجب بر گرد گاهواره

زهرا گشايد بر رخت اگر چشم

فرداى محشر بر شفاعت حق

بر دست تو دارد پيامبر چشم

روزى كه شد دستت جدا ز پيكر

لبخند شوقت حلقه بست در چشم

گفتى چه قابل دست و سر كه عباس

تير محبت را خريده بر چشم

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

گردون چرا روى تو را قمر گفت

بايد تو را از ماه خوبتر گفت

ام البنين باليد از اينكه زهرا

در روز عاشورا تو را پسر گفت

مدح تو را پيش از شب ولادت

در داستان كربلا پدر گفت

در جبهه صفين و كربلايت

دشمن حسين و حيدرى دگر گفت

نام تو را آيا ملك بخوانم

يا بايد اى رشك ملك بشر گفت

جانم فدايت باد اين سخن را

تنها به تو سبط پيامبر گفت

تنها تويى آن كس كه دست و سر كرد

در پيش تيغ دشمنان سپر گفت

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

تا ماه رويت نور گسترى كرد

خورشيد رفت از تاب و، اخترى كرد

چشمت به عين الله روشنى داد

رويت ز وجه الله دلبرى كرد

كردى غلامى بر عزيز زهرا

زهرا به بالين تو مادرى كرد

تو خويش را عبد حسين خواندى

او بر تو اظهار برادرى كرد

چشم تو را نازم كه تشنگان را

با خون به جاى آب ساغرى كرد

با آنكه دست راستت جدا شد

دست چپت اعجاز حيدرى كرد

در سنگر ايثار از پيامت

هر نسل را اين بيت رهبرى كرد

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

سقا و رنگ از تشنگى پريده

درياى آبش جارى از دو ديده

تن لاله گون از خون ، جبين شكسته

لب تشنه و دست از بدن بريده

تيغ شهادت را به سر نهاده

تير محبت را به جان خريده

جان بر كف و در اوج سرفرازى

خجلت ز اشك كودكان كشيده

درياى اشك از چشم ما گرفته

هر قطره خون كز بازويت چكيده

از حنجر خشك تو دوست دارم

اين بيت را بهتر ز صد قصيده

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

تا ماه رخ ، از خون خضاب كردى

خود را فداى آفتاب كردى

دريا ز لبهاى تو آب مى خواست

بالله تو دريا را جواب كردى

هم بحر را آتش زدى ز آهت

هم آب را از شرم ، آب كردى

روزى كه جانها بسته بود بر آب

تو تشنگى را انتخاب كردى

ناخورده آب از بين آتش و خون

بر رفتن خيمه شتاب كردى

آنقدر اشك افشاندى از گل چشم

تا مشك را غرق گلاب كردى

دستت ز تن در پاى دوست افتاد

با لشكر دشمن خطاب كردى

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

اين تير خصم اين چشم نازنينم

اين فرق سر اين گرز آهنينم

شايد كه گردد ديده هديه بر دوست

باشد كه در هم بشكند جبينم

با آب نه ، با خون فرو نشيند

اين شعله هاى قلب آتشينم

دستى كه بوسيده على ، حسينى است

گيرم جدا گردد ز تن من اينم

چشم مرا با خون سر ببنديد

تا گريه سكينه را نبينم

گر شعله بر جان ريزد از يسارم

گر تيغ بر تن آيد از يمينم

سقايى آل على است كارم

عشق حسين بن على است دينم

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

در خيمه ها فرياد آب آب است

دلها ز سوز تشنگى كباب است

هر گوشه ماهى افتاده بر خاك

يا اخترى سوزان در آفتاب است

خون جگر در ديده سكينه

اشك خجالت بر رخ رباب است

شش ماهه خاموش است و كس نداند

جان داده در گهواره يا كه خواب است

من دست و جان و چشم و سر نخواهم

تنها اميدم اين دو قطره آب است

خونم بريزيد آب را نريزيد

بس دل كه بر يك جرعه آب ، آب است

مشى و مرام و دين و مذهب من

حمايت از اولاد بوتراب است

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

من تشنه جام وصال يارم

اين تشنگى بر دل زند شرارم

با آنكه خيز آتش از درونم

بر لاله هاى وحى آبيارم

سر دارم و سقايى اهل بيتم

گرديده اين سقايى افتخارم

دستور سقايى گرفته امروز

هم دست من هم چشم اشكبارم

يا آب را در خيمه مى رسانم

يا جان به روى آب مى گذارم

اى تيغها اين جسم چاك چاكم

اى تيرها اين قلب داغدارم

سر تا بپا در خون اگر شوم غرق

دست از امام خويش بر ندارم

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى

دوش از سپهر ديده بى شماره

مى سوختم مى ريختم ستاره

من گريه مى كردم براى طفلان

طفلان براى طفل شير خواره

هر كودكى با جام خالى از آب

شرح عطش مى داد با اشاره

از چشم آن باريده اشك خونين

بر گوش اين لرزيد گوشواره

سقا من و اصغر كند تلظى

از تشنگى در بين گاهواره

اى تيغها اى تيرها بياييد

قلب مرا سازيد پاره پاره

(ميثم ) بخوان در موج آتش و خون

اين بيت را از قول من هماره

و الله ان قطعتموا يمينى

انى احامى ابدا عن دينى(٢٤٧)

           

فصل دوم : نظرگاهها، قدمگاهها، گذرگاهها، سقاخانه ها و دارالشفاءهاى قمر بنى هاشم ابوالفضل العباسعليه‌السلام

نظرگاه حضرت عباس عليه‌السلام در شهرستان لار

آنچه كه باعث گرديد تا تربتى بيمقدار ارزش پيدا كند و زيارتگاه عام و خاص گردد و شيعه و سنى به زيارتش روند نذرش نمايند و حاجت بگيرند، نظر مقدس حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباسعليه‌السلام علمدار قيام امام حسينعليه‌السلام است كه در خيابان گردان در بافت قديم شهر لار نظرگاهى به همين نام را به وجود آورده است ساختمان فعلى آن حدود ١٥٠ متر مربع است كه داراى گنبدى با شيشه كارى داخلى و سقف آن گچ و آئينه است در همه فصول سال و در همه روزهاى هفته بالاخص روزهاى دوشنبه و سه شنبه مشتاقان زيارت در آن مكان مقدس گرد مى آيند.

از نكات مهم نظر گاه حضرت عباسعليه‌السلام اين است كه روزهاى سه شنبه خانواده هاى اهل سنت منطقه با عشقى عجيب به زيارتش مشرف شده قصد حاجت كرده و نذر خود را به آستان مقدسش تقديم مى كنند.(٢٤٨)

قدمگاه سمنان

قدمگاه حضرت ابوالفضل العباسعليه‌السلام در سمنان : در وسط بازار سر پوشيده بافت قديم سمنان در كوچه عباسيه تكيه اى به نام عباسيه وجود دارد. در كنار اين تكيه اتاق كوچك ٢*٢ مى باشد در آنجا دو سنگ وجود دارد كه مى گويند در وسط آنها جاى پايى مشاهده مى شود و قضيه آن از اين قرار است كه حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام در يك توجه خاص ‍ معنوى در عالم مكاشفه جلوه اى كرده اند و اين اثر از ايشان بجا مانده است

قدمگاه هويزه

خادم و متولى قدمگاه هويزه فردى محلى به نام سارى نيسى بن زاير (دخل بن زاير عبيد بن اميد بن صبيعه است ) و در جرف ، روبروى پارك هويزه ، پلاك ٧٨، منزل وى مى باشد.

از سارى نيسى سوال كردم كه چرا قدمگاه به اين اسم ناميده شده است و چه حوادثى در زمان جنگ به وقوع پيوسته است ؟ سارى نيسى از عرب زبانهاى محلى بود و جدش زمانى كه جوان بوده روزى پذيرايى آقا اباالفضل العباسعليه‌السلام مى شود به گفته سارى نيسى ، اباالفضل العباس ‍عليه‌السلام آمده بوده به رعايايش سركشى كند در هويزه در همين محل فعلى آقا عباس بن علىعليه‌السلام مى نشيند و رعايا و مردم را مورد تفقد قرار داده و مريضها را شفا مى دهد. وقتى اباالفضل العباسعليه‌السلام مى رود جاى پاى اسب آن حضرت و مكانى كه ايشان نشسته بوده در زمين اثر مى گذارد و فرورفتگى آن باقى مى ماند و از آن به بعد مورد شفاى مرضاى زياد و گره گشاى محتاجان در گاهش مى شود.

به گفته سارى نيسى متولى قدمگاه كه معجزات بسيارى را ديده و شاهد شفاى مريضهاى زيادى بوده و زمان جنگ ايران و عراق هر كس وسايلش را در قدمگاه هويزه گذاشت در امان ماند و به گفته او زمانى كه هيچ كس در هويزه نبود و اين شهر در زير لگدهاى دژخيمان عراقى قرار داشت ، در دهه اول محرم صداى روضه و نوحه و سينه زنى از قدمگاه شنيده مى شد، به طورى كه سربازان عراقى به فرماندارشان دورتادور قدمگاه را بمب گذارى كردند و با لودر تمام اطراف قدمگاه را به قصد تخريب مورد حمله قرار دادند، اما اصلا موثر واقع نشد، به طورى كه لودرها جلو نمى رفتند و از كار مى افتادند. و حتى با بمب گذارى خود جايگاه كه قدمگاه آقاى گره گشا مى باشد خراب نشد. و با اين توصيفها ديگر خود عراقيها هم به اين مكان مقدس احترام مى گذاشتند. در زمان نگارش اين مطلب يعنى سال ١٤١٧ ق ، روز هفتم ذى الحجت الحرام ، كه اين مكان مقدس بازسازى مى شد، از هويزه اين شهر قهرمان فقط قدمگاه باقى مانده بود و يك مسجد و يك بانك مخروبه ، و شهرى مدفون زير خروارها خاك ، در حاليكه قدمگاه كنار شهر مدفون شده با افتخار سر برآورده و جلال شكوه ماه بنى هاشمعليه‌السلام را بعد از جنگ خونين به تماشا گذاشته بود.

به گفته سارى نيسى : مريضها و حتى كسانى كه با هم پيمان بسته و آن را مى شكنند، زمانى كه براى قسم خوردن به اين مكان مقدس مى آيند. در اين محل شفا گرفته و يا رازشان فاش مى شود حضرت عباسعليه‌السلام ، به روايت متولى حدودا ٥٠ يا ٦٠ سال پيش به اين مكان آمده اند و چون پدر سارى و قبل از آن جدش از آقا اباالفضل العباسعليه‌السلام پذيرايى كرده بودند به طور خانوادگى متولى اين مكان مقدس مى باشند. تنظيم از محب محبان آقاى گره گشا عباس بن علىعليه‌السلام . تاريخ تحرير روز شهادت امام محمد باقرعليه‌السلام