اصالت مهدویت

اصالت مهدویت0%

اصالت مهدویت نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

اصالت مهدویت

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه:

مشاهدات: 5172
دانلود: 2004

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5172 / دانلود: 2004
اندازه اندازه اندازه
اصالت مهدویت

اصالت مهدویت

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

اصالت مهدویت

نويسنده: آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

«نحمدک اللّهمّ يا من مننت على عبادک برسلک وأنبيائک، وأکرمتهم بخلفائک وأوليائک ونصلّى ونسلّم على أمين وحيک وخاتم من بعثته إلى خلقک سيّدنا أبى القاسم محمّد وآله الطاهرين لاسيّما الإمام المنتظر والولى الثانى عشر والعدل المشتهر مولانا الحجّة بن الحسن المهدى أرواحنا فداه اللّهمّ صلّ عليه واملأ به الأرض عدلاً وقسطاً واجعلنا من أنصاره ومقويه سلطانه

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «لو لم يبقَ من الدنيا إلاَّ يوم لطوَّل الله ذلک اليوم حتَّى يأتى رجل من عترتى اسمه اسمى يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً ».

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اگر باقى نماند از دنيا مگر يکروز هر آينه خدا طولانى فرمايد اين روز را تا بيايد مردى از عترت من که اسم او اسم من پر مى کند زمين را از قسط وعدل (۱) چنانکه پر شده باشد از ظلم وجور.

نور اميد

نور اميد همواره درون جان بشر را روشن داشته واو را در برابر حوادث ناگوار پايدار مى سازد، واز گردنه ها و فراز ونشيب هاى گوناگون گذارنده گام به گام در مراحل ترقى و تکامل سير مى دهد.

اگر اميد نبود بشر هيچ قدمى را برنميداشت و هيچ رنج و زحمتى را متحمل نمى گشت، و به حل اين همه مشکلات، وباز کردن اين همه گره ها و کشف خواص ماده موفق نمى شد هرچه هست از کشاورزى و توليد و صنعت و هنر و علم و مظاهر گوناگون ونتايج روزافزون فعاليت و تلاش بشر از برکت نور اميد است که خواست خدا و سنت الله اين نور را هميشه در باطن وجود انسان روشن داشته و جز معدودى همگان شکست ها و ناکاميها را با آن قابل جبران مى دانند و ناراحتى وسستى را با آن از خود دور ميسازند.

اين نور در هنگامه هائيکه تاريکيها وجود فرد يا جامعه را فرا ميگيرد، و امواج ابتلا آنها را احاطه مينمايد وموانع موفقيتها مانند کوه ها بر سر راه خودنمائى مى کنند ناگهان با يک درخش پرتو افکن شده از شکست روحى او را نجات مى بخشد وهمتها را بيدار، وعزمها را استوار ومشتها را محکم وتصميمها را قاطع مى سازد.

عقيده به مهدويت، وانتظار ظهور موعود آخر الزمان علاوه بر آنکه عقيده به يک واقعيت، وعقيده به وعده حتمى وتخلف ناپذير الهى است همين نور اميد و آينده نگرى را موکد مى سازد و از برکاتش اين است که منتظران را در راه يارى حق ويارى دين خدا و امر بمعروف و نهى از منکر و مبارزه با ظلم وزور وتسليم نشدن در برابر باطل قوت مى بخشد و جبهه اسلام را در مقابل کفر چنان مى سازد که نوميدى از فتح و پيروزى در آن مفهومى نداشته باشد غرب زدگى يا شرق زدگى وقتى چيره مى شوند که ما از خودمان و از مکتبمان مايوس شده باشيم واصالتها وسرمايه هائى را که داريم کارساز ندانيم.

آنانکه عليه عقيده مهدويت تبليغات وسم پاشى مى نمايند مى خواهند اين موضع وسنگر را از مسلمانان بگيرند تا به آسانى مقلد بيگانگان وپذيراى عادات وتلقينات سوء آنان شوند.

تا جامعه اى خود را نبازد واز خودش ومکتبش نا اميد نشود وابستگى فکرى به بيگانگان پيدا نخواهد کرد، واگر هم تحت سلطه سياسى ونظامى آنها واقع شد مى کوشد تا زنجيرهاى سلطه بيگانه را پاره کند اما اگر احساس حقارت کرد اگر انديشه اش وايمانش شکست خورد، واگر مکتب وراه ديگران را قوى تر و سازنده تر از راه ومکتب خود شناخت، وآنها را بعنوان الگو انتخاب کرد وترقى را به تقليد از آنها گمان نمود خود را و ايدئولوژيهاى مکتبى خود را فراموش خواهد کرد عقيده انتظار در معناى عامش که فراگير تمام مسلمين است و در معناى خاصش که شيعه به آن معتقد است اين حالات وخود باختگى ها را نفى مى کند ومسلمانان را بر بازگشت به اسلام وتمسک به وحدت اسلامى وريشه کن کردن نفوذ بيگانه وتنفر از کفر والحاد دعوت مينمايد.

مسلمان اگرچه به ظاهر خلع سلاح شده وقواى مادى خود را نسبت به دشمن ضعيفتر ببيند هرگز احساس حقارت نمى نمايد وميدان جهاد وتلاش را ترک نمى کند وخود را مافوق کفار مى داند که (العزّة لله ولرسوله وللمؤمنين ) به سرمايه هاى ايمانى واسلامى خود وبه وعده هاى الهى اتکاء دارد، ومرعوب وسست نمى شود که( وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ) آن غرب زدگانى که حاضر نبودند در کارسازى اسلام بينديشند و تسلط غرب را بر سرزمين هاى اسلامى امرى غير قابل رد مى دانستند وآن چپ گرايانى که نيم قرن است با عرضه احزاب وبرنامه هائى که از مکتب مارکس ولنين تغذيه مينمايند ميخواستند در زير پوشش مبارزه با امپرياليزم راه تسلط نفوذ شوروى را صاف وهموار نمايند اکنون که مى بينند اسلام چنين انقلابى را که معجزه بزرگ قرن به شمار رفت بوجود آورد اگر انصاف داشته وخود را به بيگانه نفروخته باشند مى فهمند که اسلام پس از چهارده قرن چه قدرت عظيم وبيمانندى است پس از اينکه تمام مکتبها وگروه ها از ساقط کردن رژيم استعمارى وآمريکائى شاه مخلوع عاجز شدند وحتى شوروى از اينکه بتواند با يارى وپشتيبانى از چپ گرايان و وابستگان خود شاه خائن را ساقط سازد مايوس گرديده و از در تملق و سازش با او وارد شده بود تا بلکه از آنچه آمريکا وديگر دول غربى از ايران به غارت ميبرند سهمى هم به آنها بدهد. اين اسلام بود که اين رژيم نيرومند را ساقط واستعمار را به نوعى که در حساب حساب گرهاى ماهر سياست نمى آمد طرد ورسوا ساخت.

اعتقاد به مکتب امامت ومهدويت ونيابت عامه فقهاء از حضرت مهدىعليه‌السلام يگانه الهام بخش امت مسلمان ايران بود که اين مشت محکم را بر دهان ياوه گويان ودشمنان اسلام، ومبلغمان مکتب هاى الحاد ومارکس پرستان ومزدوران سرمايه داران صهيونيسم آمريکا زد.

الهام از اين مکتب مهدويت بود که مسلمانان انقلابى ما را آماده شهادت کرد که ده ها هزار شهيد جانباز خون خود را در راه نجات اسلام نثار نموده واسلام را به اين فتح بزرگ نايل نمودند بديهى است اين انقلاب به پاسدارى افراد مومن و متعهد نيازمند است و اکنون که صداى دعوت اسلام از اين مرز وبوم بلند شده است مسئوليت همه بيشتر از پيش است جهانيان همه رفتار ما وسازماندهى ما را زير نظر گرفته ومى خواهند از نو اسلام را از نظام جديدى که در ايران برقرار مى شود بشناسند اگر ما نتوانيم اين انقلاب را به ثمر اسلامى کامل برسانيم وويژگيهاى ممتاز اسلام را که اسلام به آن معرف شده به دنيا نشان بدهيم و کفران نعمتى را که به آن سربلند شده ايم بنمائيم وباز هم وابستگى يا خودکامگى نشان بدهيم به اسلام خيانت کرده و بسيارى را از اسلام مايوس خواهم نمود اگر خداى نخواسته در اثر غفلت انقلابى هاى مسلمان ديگران بخواهند ما را در عين حالى که از استعمار غرب فاصله مى گيريم و بايد هم فاصله بگيريم به سوى شرق ببرند و به آنجا وابسته نمايند يا مکتبهایى را که در اصل وبنيان از اقتصاد غير اسلامى مايه مى گيرد ترويج کنند همه خيانت به اسلام است وبه نظر من انحراف از اسلام وبرنامه هاى آن در اين موقعيتى که دنيا هم انقلاب ايران را اسلامى شناخته ومنتظر پياده شدن اسلام در اين کشور مى باشند از همکارى با ساواک شاه وسيا در دوره گذشته اگر بدتر نباشد کمتر نيست مسئوليت فوق العاده زياد است وخدا وپيغمبر وامام زمان وارواح اولياء اسلام وشهداء راه حق و مسلمانان جهان ومردم آزاد دنيا همه از ما انتظار دارند تا چگونه ما امتحان بدهيم وچگونه در اين مقطع زمانى به تعهداتى که داريم وفادار بمانيم وپرچم اسلام را به اهتزاز درآوريم.

اکنون هم همه اميدها به افراد مومن ومخلص است که غير از عظمت اسلام واجراء احکام اسلام هدفى ندارند به آنانکه شهيدانى را که در راه خدا داده اند با مقام ومنصب وهيچ اعتبارى معاوضه نمى کنند به آنها که در برابر زحمات وتلاشها راه پيمائيها تعطيل کسب وکار و بازار به زندان افتادنها، ناراحتيها وبى خوابيها از کسى اجر ومزدى نمى خواهند به آن کشاورزان و کارگران عزيزى که فقط شور اسلام وعشق به پياده شدن احکام قرآن آنها را به اعتصابات و تظاهرات و تحمل صدمات و مکروميتها برانگيخت و بالاخره به آنهایى که از صميم جان يار و وفادار و پشتيبان اسلام هستند، وهمه چيز را در چهار چوب احکام اسلام مى خواهند وفريب آنان را که مى خواهند به نام دلسوزى براى کشاورز وکارگر راه امت مسلمان را عوض کنند وخود را به مقامات ومناصبى برسانند نخورند اميد ما به آن افراد آگاهى است که مى خواهند براى به ثمر رساندن اين انقلاب همگان را در آن جذب وبه آن اميدوار سازند و با گروه بندى ها و اختصاص الفاظ مجاهد و مبارز به خود وگروهشان جامعه و امت اسلام را تجزيه نمى نمايند به آنها که با اينکه در راه انقلاب شهيدها داده اند ودر برابر مقام ومنصبى نمى طلبند واسم وآوازه اى نمى جويند.

انقلاب اسلامى به اين افراد وبه اخلاص آنها مديون است، واکنون هم افرادى با چنين خلوص نيت مى توانند با الهام از تعاليم اسلام وپيروى از رهنمودهاى روحانيت اين انقلاب را در هويت اسلاميش حفظ نمايند، ونگذارند با تز اسلام منهاى روحانيت که خطرناکترين تزهاى ضد اسلامى است وجز اسلام منهاى اسلام مفهوم ندارد اسلام را بکوبند وزمينه ى بازگشت استعمار آمريکا يا تسلط مسکو را فراهم سازند.

اصالت مهدويت

در رابطه با مطالب بالا ونقش سازنده عقيده به مهدويت در پاسدارى از ايدئولوژيهاى اسلام وبه وجود آوردن انقلاب اسلامى ايران در کتاب حاضر اصالتهاى اين عقيده از ده جهت به شرح زير بررسى مى شود.

۱- اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن.

۲- اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مبانى معقول ومنطقي.

۳- اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس عالم خلقت.

۴- اصال مهدويت از جهت قبول وابتناء آن بر بشارت پيامبران واديان آسماني.

۵- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم.

۶- اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر ومتواتر.

۷- اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت.

۸- اصالت مهدويت از جهت معجزات وکرامات.

۹- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد ويکتاپرستي.

۱۰- اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل وبرقرارى عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلام.

اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن

بديهى است آنچه در بررسى وشناخت يک فکر اصل وآغاز کار است معقول بودن وخردپسند بودن آن است به اين معنى که عقل امکان آن را بپذيرد ونتواند آن را به طور جزم انکار کند و قبول امکان آن را غير عقلائى بداند در تمام مسائل علمى و غير علمى اين قانون جريان دارد که اول بايد امکان آن پذيرفته شود واحتمال واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن آن در نظر عقل مردود نباشد.

مثلا اگر بخواهيم وقوع اجتماع نقيضين واجتماع ضدين يا ارتفاع نقيضين يا پيش بودن وجود چيزى را بر خودش بررسى کنيم بايد نخست امکان اين مسائل را پذيرفته والا اگر امکان آن را معقول نشناسيم سخن از وقوع يا عدم وقوع آن به ميان آوردن غلط و سفاهت است و بالاخره بر اين اساس است که فرضيه هاى علمى مختلف در چگونگى پيدايش جهان، پيدايش زمين، پيدايش حيات پايان جهان تحولالت کيهانى و صدها مسئله ديگر قابل بحث و بررسى معقول مى شود.

وپس از اينکه اين اصل در هر مسئله اى جارى شد وامکان آن را عقل قبول کرد واحتمال آن را رد ننمود اثبات آن اگرچه وقوعش محسوس نباشد از راه وحى واخبار انبياء بلکه خبر اشخاص موثق وافرادى که داعى به دروغ گفتن ندارند عقلائى وصحيح مى باشد.

لذا به نقل ديگران به وجود بسيارى از موجودات کوچک وبزرگ وحوادث جوى وگذشته وآينده اکتفا مى شود، وبه اخبار انبياء از وجود ملائکه و عالم غيب و بهشت وجهنم و امور ديگر اعتماد و اطمينان و يقين حاصل مى گردد واين روش کاملا عقلائى ومنطقى است وتخلف از آن خلاف عقل است.

اصالت عقيده به مهدويت از اين جهت محتاج به هيج بيانى نيست هر عاقلى امکان آن را تصديق مى کند، وهيچ خردمندى آن را رد نمى نمايد واظهار شک وترديد را در آن جايز نمى داند هر چه بينديشيم وهر انديشمندى آنچه بينديشد نمى تواند در اصالت مهدويت از اين جهت ايرادى يا حرفى بزند هميشه اين اصالت براى مسئله مهدويت وظهور مصلح آخر الزمان در بين ملل وامم و مسلمين و حتى آنانکه به آن معتقد نيستند مسلم و ثابت بوده است و حتى از بسيارى از عقايد دينى ديگر امکان آن اگر به ذهن نزديکتر نباشد دورتر نيست و لذا از قرن دوم به بعد که بعض مجادلات و بحثها در بين مسلمانان رواج گرفت و پيرامون بسيارى از مسائل اسلامى سخن گفته و رد و قبول داشتند اين موضوع اصلا و هرگز مورد شبهه و ايرادى قرار نگرفت چون به هيچ وجه شبهه يا آنچه شبيه شبهه باشد در آن راه ندارد پس اصالت مهدويت از اين جهت صددرصد معتبر وعقلانى ومنطقى است وبيش از اين نياز به توضيح ندارد.

اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مبانى معقول و منطقى

پس از اينکه چنانکه در بحث (امکان مهدويت ومعقول بودن آن) گفته شد امکان يک موضوع بررسى وپذيرفته گرديد مسئله واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن مطرح مى شود زيرا ممکن يک موضوع امکان واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن داشته باشد وعقل امکان آن را رد نکند اما واقعيت نيافته باشد مثلا ممکن است الان فلان حادثه ى بزرگ در دنيا اتفاق افتاده باشد يا فلان کشتى بزرگ در فلان اقيانوس غرق شده باشد.

يا در خورشيد يک انفجار عظيم روى داده باشد اما واقعيت نيافته باشد واقعيت يافتن وواقعيت داشتن اين حوادث را بايد يا مستقيما بببينيم يا بينندگان ودانشمندان به ما خبر بدهند.

در اين بحث خودمان نيز پس از بحثى که گذشت واقعيت داشتن وجود حضرت مهدى سلام الله عليه، وغيبت آن حضرت و واقعيت يافتن ظهور آن حضرت و تشکيل حکومت جهانى اسلام و سعادت عمومى وبرقرار شدن نظام عدل و سائر امورى که پيامد ظهور و آثار آن است بررسى مى شود.

مطالعه صدها و بيشتر کتابها و رساله هایى که از يازده قرن پيش تاکنون در موضوع مهدويت نوشته شده وهم چنين بررسى کتابها واصولى که از قرن اول هجرت تا حال در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تاليف شده ابتناء اين عقيده را بر مبانى صحيح و معقول و مصادر اصيل اسلامى روشن مى سازد وچنان اين مبانى ومآخذ مصونيت اين عقيده را از هرگونه تشکيک تضمين واستوار کرده است که حتى در مقام پاسخ گویى ورد دعواى کسانى که به دروغ ادعاء مهدويت کردند کسى نتوانست اصل عقيده مهدويت را رد کند بلکه مدعيان دروغ ومتمهديان را به واجد نبودن علائم وشرايط وصفاتى که براى مهدى معلوم شده است رد مى کردند چون انکار اصل مهدويت را مساوى با انکار مبانى و مآخذ محکم اصول وفروع اسلامى مى ديدند.

در ضمن مباحث آينده به تفصيل اتکاء اين عقيده بر معيارهاى باور بخش عقلى و مصادر و وثائق اسلامى معلوم خواهد شد انشاء الله تعالي.

اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس وسنن عالم خلقت

خلاصه وحقيقت ومحتواى مهدويت منتهى شدن سير جوامع جهان به سوى جامعه واحد وسعادت عمومى وامنيت ورفاه وتعاون وهمکارى وهمبستگى همگانى وحکومت حخق وعدل جهانى وغلبه حق بر باطل.

وجنود (الله) بر جنود (شيطان) ونجات مستضعفان و نابودى مستکبران وخلافت مومنان وشايستگان به رهبرى يک رجل وابرمرد الهى است که موعود انبياء واديان ودوازدهمين اوصياء وخلفاء پيغمبر آخر الزمان است.

اين محتوا، واين هدف واين پايان وعاقبت مطلوب هر فطرت وخواسته وجدان هر انسان است.

حکومت عدل ونظام الهى وقانون واحد ولو تبعيضات، وبرداشته شدن مرزها وآزادى انسانها وبرچيده شدن اين رژيمها ونظامهاى طاغوت بروز مطلوب بشر است.

کدام انسان است که با اين همه مظالم وستمگريها موافق باشد؟ وکدام انسان است که با صرف اين بودجه هاى تسليحاتى سنگين وکمرشکن که براى حفظ رژيم ها و مرزهایى است که در اثر تقسيم دنيا به مناطق سلطه و نفوذ طاغوتها وحزبها و گروه هاى طاغوتى برقرار شده است موافق باشد، کدام انسان است که تقسيم ملل دنيا را به غالب و مغلوب و سلطه گر وزير سلطه و استضعاف گر و استضعاف شده و پيشرفته و عقب مانده وجدانا قبول داشته باشد.

چرا دسترنج مردم ضعيف وکارگر وکشاورز بايد به مصرف تجملات و نگهدارى کاخ هاى مثل کاخ اليزه وکاخ سفيد وکاخ بوکينگهام وکاخ کرملين و هزارها کاخ ديگر برسد در حالى که صدها ميليون بشر از حداقل زندگى وخوراک وپوشاک ومسکن عادى محروم باشند؟

اين کشور گشائيها و اين توسعه طلبيها که نمونه اش توسعه طلبيهاى بى حد و حصر آمريکا وشوروى است تا کى بايد ادامه پيدا کند؟

اين انسانهاى محروم که در جمهورى هاى شوروى خصوص جمهوريهاى آسيایى آن حق نفس کشيدن ندارند وصدايشان ونظرشان در هيچ کجاى دنيا منعکس نيست، در حزب کمونيست شوروى هضم شده واز حق انديشيدن ساده محروم هستند مگر انسان نيستند؟

اين آوارگان فلسطين واين مسلمانانى که در فلسطين وغزه وسواحل رود اردن وجنوب لبنان زندگى مى کنند طبق چه قانون فطرت پسند بايد مورد اين همه جنايات وحشيانه حکومت دست نشانده وتحميلى اسرائيل قرار بگيرند؟

واين پشتيبانى بى دريغ آمريکا از اين همه ظلم وشرارت وقتل عام کوچک وبزرگ وزن ومرد چه توجيهى غير از ماهيت صهيونيسيتى حکومت آمريکا دارد؟

اين مردم مسلمان ومحروم عربستان وحرمين شريعين با اين ثروت سرشار وخدادادى که دارند که مى تواند پرجمعيت ترين ووسيع ترين کشورهاى دنيا را آباد ومترقى وبى نياز سازد چرا بايد در فقر وعقب ماندگى باقى بمانند، و شاهزادگان سعودى ورژيم کثيف وهابى اموال ملى آنها را به يغما برده و در بانکهاى خارجى ودر اختيار بيگانگان واستعمار آمريکا بگذارند وآنچه را هم به صورت ظاهر به مصارف حکومت ونگاهدارى نظام وهابى سعودى مى رسانند درحقيقت در شکل معامله اسلحه وغيره به آمريکا برگردانند و بدتر از همه اينکه اين روشهاى ضد اسلامى خود را پاى اسلام قلمداد کرده وحکومت خودرا که برخلاف مبانى حکومتى اسلامى است شرعى واسلام معرفى مى نمايند.

چرا کارگر وکشاورز در رژيم سرمايه دارى وسوسياليستى محکوم به استضعاف است در آن رژيم در استضعاف راکفلرها وهاريمنها واناسيس ها ودر اين رژيم در استضعاف سازمانهاى کارگرى وکشاورزى وحزب.

فطرت بشر همه اينها را محکوم مى کند وندا ونهضتى را که بخواهد به اين نظامها پايان دهد وپيامبرگونه وعلى وار زمام امور را به دست بگيرد تاييد مى نمايد.

اگر حکومت جهانى وواحد خواست به سر نبود، واگر اين رژيمها وموضع گيريهاشان در برابر يکديگر بر وجدان مردم تحميل نبود سازمان ملل وانديشه حکومت جهانى وارتش واحد وقانون واحد به بشر عرضه نمى شد تا کى سربازان يک حکومت براى دفاع از يک رژيم در برابر حمله رژيم ديگر خونشان ريخته شود هويت مثلا نظام اردن وحکومتهاى بزرگ وکوچکى نظير آن وارتششان وقوايشان جز حفظ فرمانروائى شخصى مثل ملک حسين يا ديگران چيست آن خونى که در راه حفظ سلطه ى ملک حسين يا انورسادات يا قذافى يا صدام حسين يا امير کويت و بحرين و سائر شيوخ ريخته شود در راه چيزى وکسى که ريخته نمى شود در راه اسلام وخدا است.

آن جانبازى وآن خونريزى وآن جنگ ودفاعى را فطرت بشر تاييد مى کند که براى اعلاء کلمه الله وسعادت انسان وپاسدارى از حقوق انسان وفى سبيل الله باشد همان که اسلام که دين فطرت است وکتاب اسلام آن را چنين تفسير ومعرفى مى نمايد.

( الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّاغُوتِ ) در راه طاغوت در راه استقرار ديکتاتورى پهلوى ها وآتاتورکها وهيتلرها وکارترها واستالينها جنگ کردن جنگ با فطرت انسانيت است واصولا نه فقط فطرت بشر با اين مظاهر نفرت انگيز موافق نيست طبع جهان نيز مطابقت ندارد وعکس العملهاى آن يا به اصطلاح آثار وضعى اين اعمال و نابرابريها سلب برکات وخيرات است.

پايان يافتن سلطه بشر بر بشر وبرقرار شدن حکومت عدل ونظام الهى ولغو اين تبعيضات وبرداشتن اين مرزها همه مطلوب بشر است، واين سازمان ملل مصنوعى وآلت دست ابرقدرتها هم مجاز آن حقيقت است اگر عدل نباشد واگر ميل فطرى بشر به عدل وامنيت وقانون وسازمانها ى احقاق حقوق نباشد زورمندان و تجاوزگران وسلطه جويان ناچار نمى شدند که مقاصد سوء خود را در زير پوشش عدل و صلح و همزيستى مسالمت آميز، و حسن همجوارى و حفظ امنيت، و غيره به مردم عرضه کنند ونيازى به اينکه به ظلم وباطل لباس عدل وحق بپوشانند نداشتند ولى چون فطرت بشر حق وعدل را مى خواهد واز باطل وظلم نفرت دارد اينان با اسمهاى بى مسمى مردم را فريب مى دهند وحاصل آنکه به قول شاعر (اين دروغ از راست مى گيرد فروغ).

بنابراين اجماع ملل وامم بر اينکه پايان جهان سعادت عمومى است ودر دنبال اين تاريکيها روشنائى است ومقاومت در برابر حق سرانجامش شکست ونابودى است.

اين اصل است، اصل فطرى است واصلى است که با سنت جهان وحرکت عالم ويا بنياد جهان که برحق است موافق است.

خدا مى فرمايد که:( وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَْرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ ) بايد حق بيايد وجهان را سراسر بگيرد وباطل از بين برود ومعنى( قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) در همه جا وهمه رشته ها آشکار شود.

در قرآن مجيد در آيات متعدد به اين قانون خلل ناپذير تصريح شده است وآخرين سخنى که در اينجا متذکر مى شويم اين است که جهان وجوامع بشرى در حرکات مختلف خود وتحولاتى که به وجود مى آيد مراحلى را پشت سر مى گذارد واز تخليص ها وتصفيه هاى گوناگون عبور مى کند، تا به تصفيه نهایی که به وسيله حضرت مهدى آل محمدعليهم‌السلام انجام مى شود برسد در اين تصفيه ها وتخليص ها به تدريج آنچه بايد ساقط شود شناخته مى شود نظامهایى که بايد منحل گردد وروشهائى که بايد ترک شود همه شناسایى مى شوند آنچه مضر است همه مانند کفها و علف هاى خشک وهرزه اى که روى آبهاى سيل آسا که در اثر باريدن باران جارى مى شود ظاهر مى گردند از ميان مى روند وسودبخش نمى شود.

جوامع بشرى همه براى پذيرفتن يک تصفيه دامنه دار آماده مى گردد وهمين که منادى عدل ومبشر ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام شروع آن تحول بزرگ را اعلام کند جز معاندين وآنانکه در اين تحول بايد تصفيه شوند همه خود را براى انجام آن آماده مى سازند واز آن استقبال مى نمايند.

( ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ) .

اصالت مهدويت از جهت قبول امم وابتنا آن بر بشارات پيامبران

تمام اديان آسمانى به پيروان خود عصر درخشان وسعادت عمومى وآينده مشعشع وصلح جهانى ودوران پر خير وبرکتى را نويد داده اند که در آن نگرانيها ودلهره ها و هراسها مرتفع شود، وبه يمن ظهور شخص بزرگ و مردى خدایى که به تاييدات الهى مويد است در روى زمين منطقه اى و شهرى و دهستان و دهى باقى نماند مگر آنکه در آن بانک دلنواز توحيد بلند شود و روشنایى يکتاپرستى تاريکى شرک را زايل سازد، وعلم وعدل، و راستى و امانت چهره جهان آراى خود را بنمايانند، وهمه جا را منور سازند.

اين موعود عزيز که بر حسب استوارترين وصحيحترين مصادر اسلامى خليفه دوازدهم حضرت خام الانبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دوازدهمين رهبر وامام بعد از آن حضرت و همنام و هم کنيه آن حضرت است و القاب مشهورش در بين مسلمين مهدى و قائم و منتظر و صاحب الامر و صاحب الزمان وبقيه الله است.

در زبانهاى ديگر به (گرزاسيه) و(وشينو) و(ارتور) و(مهميد) ونامها والقاب ديگر خوانده شده است. (۲)

در کتاب زند وکتاب جاماسب، وکتاب شاگمونى، وکتاب جوک وکتاب ديد، وکتاب باسک، وکتاب پاتيکل، وکتاب دادنگ ودر کتاب صفنياه نبى وکتاب اشعياء (کتاب وحى کودک، وکتاب حکى نبى وکتاب مکاشفات يوحناى لاهوتى، وکتاب دانيال وانجيل متى وانجيل لقوا وانجيل مرقس (۳) وکتابها والواح ديگر اين بشارتها به عبارات ومضامينى که همه اصالت عقيده مهدويت را تاييد وآن را يک اصل عام مورد قبول همه ملل وامم وانبيا واديان معرفى مى نمايند آمده است و به ببعض صفات وعلائمى که در احاديث وبشارات اسلاميه براى اين ظهور وصاحب آن حضرت مهدى حجه بن الحسن العسکرىعليه‌السلام بيان شده اشاره يا صراحت دارند چون شرح اين بشارات سخن را بسيار طولانى مى سازد فقط در اينجا به عنوان تفسيرى از آيه ۱۰۵ سوره انبياء به نمونه اى از اين بشارتها اشاره مى نمائيم.

آيه شريفه اين است( وَلَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ ) که مفاد ظاهر آن اين است که وهر آينه البته نوشتيم ما در زبور بعد از ذکر که البته بندگان صالح من وارث زمين مى گردند اين آيه از بشارت حتمى الهى خبر مى دهد که شايستگان وصلحاء وارث زمين وصاحب زمين مى شوند وچون در آيات قبل از اين آيه از زمين خاصى سخن به ميان نيامده است الف ولام الف ولام عهد نخواهد بود لذا ظاهر اين است که مراد تمام زمين است.

بنابراين آيه خبر از روزگارى مى دهد که زمين واداره آن در همه قاره ها وهمه مناطق وهمه معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا درآيد چنانکه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است مانند آيه( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَْرْضِ ...) وآيه( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ )

مراد از زبور که در آن اين بشارت نوشته شده است کتاب آسمانى است که بر جناب داود پيغمبر على نبينا وآله وعليه‌السلام نازل شده است ومراد از ذکر چنانکه مفسرين فرموده اند تورات است وممکن است به اعتبار اينکه الف ولام ذکر براى جنس باشد نه براى عهد مراد از آن مطلق کتابهاى آسمانى که پيش از زبور نازل شده اند باشد وهر کدام باشد بر حسب اين آيه در تورات وزبور اين وعده مذکور شده است.

اکنون بايد ديد اين وعده وبشارت در تورات وزبور به چه صورتى آمده است.

بايد به اين نکته توجه داشت که تورات وبه طور کلى کتب عهد عتيق وجديد مورد دستبرد وتحريف فراوان واقع شده وبلکه حوادثى پيش آمد که موجب از بين رفت تورات وتجديد استنساخ آن از آنچه بعضى حفظ داشتند گرديد، ومخصوصا در آنچه باقى مانده هم در قسمتهایى که مربوط به بشارت از پيغمبر اسلام است تحريفات و تاويلات و تفسيرهاى غير موجه بسيار کرده و در ترجمه ها غرض ورزى زياد نموده اند وانجيل اصل اين اناجيل موجود نبوده و اناجيل نيز منحصر در اين چهار انجيل نبوده و بيش از اينها بوده است که از جمله انجيل برنابا است که در آن بشارت هاى متعدد به ظهور حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجود است واز حيث استوارى مضامين ومطالب طرف قياس با اين اناجيل معروف (انجيل مرقس، متى، لوقا، يوحنا) نيست.

معذلک تورات وانجيل فعلى هم که در دست يهود ونصارى است حاوى بشارات متعدد به ظهور اسلام و حضرت رسول خاتم و ائمه طاهرينعليهم‌السلام است که علماء بزرگ تورات و انجيل شناس اين موارد را در کتابهایى که به زبان فارسى وعربى وغيره نوشته اند استخراج کرده و در تاليفات خود نوشته اند.

وعلاوه بعضى از بزرگان اهل کتاب مثل فخر الاسلام مولف کتاب نفيس انيس الاعلام و مولفات ارزنده ديگر پس از قبول اسلام پيرامون اين موضوع حق تحقيق وبررسى واظهار وافشاء حق را ادا کرده اند.

ما در اينجا فقط در رابطه با تفسير اين آيه به بشارتى از تورات وبشارتى از زبور اشاره مى کنيم.

اما تورات - در پاراش لخلخا فصل ۱۷ از آيه ۲۰ از سفر تکوين از قول خداوند جليل به ابراهيم خليل به اين گونه آمده است.

«ول يشما على شمعتيخا هينه بيرختى اووتو هر بتى اوتو بمادما شنمعاسار نسئم يولد وان تتيو لغوى کادل ». (۴)

مولف انيس الاعلام علاوه بر اين متن، متن اين کلمات را از سريانى عتيق واز سريانى جديد وترجمه عربى آن را از ترجمه طبع بيروت س ۱۸۷۰ وترجمه فارسى آن را از ترجمه طبع لندن س ۱۸۹۵ آورده است وسخن را ادامه مى دهد تا مى گويد چون معنى الفاظ را دانستى اکنون گویيم که خداوند جليل پس از اينکه هفده بشارت به حضرت خليلعليه‌السلام داد چنانکه در پاراش مذکور مسطور گشتند حضرت ابراهيم بعد از استماع بشارت مذکوره ساجد الله برو در افتاد و تمنا کرد کاش اسماعيل زنده مى ماند چه زندگانى او در نزد من بهتر از هفده بشارت است.

پس خداوند عالم فرمود دعاى تو را در حق اسماعيل به اجابت رسانيدم او را برکت داده، وکثير الاولاد خواهيم قرار داد، وقبيله بزرگ که عبارت باشد از قبيله عرب از صلب او خواهد بود، واو را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمد خواهد بود، و او را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ودوازده امام که اوصياى حضرت محمدند از صلب او خواهم پديد آورد (الخ).

اما زبور داود على نبينا والهعليه‌السلام در ترجمه فارسى زبور ۳۷ - از مزامير داود که چهل آيه است چنين آمده است.

۹- زيرا که شريران منقطع مى شود اما متوکلان به خداوند وارث زمين خواهند شد.

۱۰ - وحال اندک است که شرير نيست مى شود که هر چند مکانش را استفسار نمائى ناپيدا خواهد بود.

۱۱- اما متواضعان وارث زمين شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد.

۱۲- شرير بخلاف صادق افکار مذمومه مى نمايد، ودندانهاى خويش را بر او مى فشارد.

۱۳- خداوند به او متبسم است چونکه مى بيند که روز او مى آيد.

۱۴- شريران شمشير را کشيدند وکمان را چله کردند تا آنکه مظلوم ومسکين را بيندازند، وراست روان را بکشند.

۱۵- شمشير ايشان بر دلشان فرو خواهد رفت وکمانهاى ايشان شکسته خواهد شد.

۱۶- کمى صديق از فراوانى شريران بسيار بهتر است.

۱۷- چونکه بازوهاى شريران شکسته مى شود وخداوند صديقان را تکيه گاه است.

۱۸- خداوند روزهاى صالحان را مى داند وميراث ايشان ابدى خواهد شد.

۱۹- زيرا متبرکان (خداوند) وارث زمين خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد.

۲۳- زيرا که خداوند عدالت را دوست مى دارد ومقدسان خود را وانمى گذارد ابدا محفوظ مى شود در حالتى که ذربيه شريران منقطع است.

۲۹- صديقان وارث زمين شده ابدا در آن ساکن خواهند بود.

۳۰- دهان صديق به حکمت متکلم وبه زبانش به حکم گويا است.

۳۱- شريعت خدا ذر قلبش بوده اقدامش نخواهد لغزيد.

۳۲- (۵) چنانکه ملاحظه مى فرمائيد اين بشارات کاملا منطبق با آيه کريمه( وَلَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ ...) است چنانکه ظاهر اين است که مراد از صديق که در بشارت آيه ۳۱ مذکور شده ودر آن آيه وآيه ۳۲ صفت آن بيان شده است حضرت مهدىعليه‌السلام است.

علاوه بر اين در مزمور «۲۱» نيز بشاراتى هست که در انيس الاعلام (ج ۷ ص ۳۸۶ و۳۸۷) متن اصل آن را با ترجمه فارسى آن طبق ترجمه فارسى طبع لندن (۱۸۹۵) آورده است.