اصالت مهدویت

اصالت مهدویت50%

اصالت مهدویت نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

  • شروع
  • قبلی
  • 24 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6029 / دانلود: 3393
اندازه اندازه اندازه
اصالت مهدویت

اصالت مهدویت

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

اصالت مهدویت

نويسنده: آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

«نحمدک اللّهمّ يا من مننت على عبادک برسلک وأنبيائک، وأکرمتهم بخلفائک وأوليائک ونصلّى ونسلّم على أمين وحيک وخاتم من بعثته إلى خلقک سيّدنا أبى القاسم محمّد وآله الطاهرين لاسيّما الإمام المنتظر والولى الثانى عشر والعدل المشتهر مولانا الحجّة بن الحسن المهدى أرواحنا فداه اللّهمّ صلّ عليه واملأ به الأرض عدلاً وقسطاً واجعلنا من أنصاره ومقويه سلطانه

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «لو لم يبقَ من الدنيا إلاَّ يوم لطوَّل الله ذلک اليوم حتَّى يأتى رجل من عترتى اسمه اسمى يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً ».

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اگر باقى نماند از دنيا مگر يکروز هر آينه خدا طولانى فرمايد اين روز را تا بيايد مردى از عترت من که اسم او اسم من پر مى کند زمين را از قسط وعدل (۱) چنانکه پر شده باشد از ظلم وجور.

نور اميد

نور اميد همواره درون جان بشر را روشن داشته واو را در برابر حوادث ناگوار پايدار مى سازد، واز گردنه ها و فراز ونشيب هاى گوناگون گذارنده گام به گام در مراحل ترقى و تکامل سير مى دهد.

اگر اميد نبود بشر هيچ قدمى را برنميداشت و هيچ رنج و زحمتى را متحمل نمى گشت، و به حل اين همه مشکلات، وباز کردن اين همه گره ها و کشف خواص ماده موفق نمى شد هرچه هست از کشاورزى و توليد و صنعت و هنر و علم و مظاهر گوناگون ونتايج روزافزون فعاليت و تلاش بشر از برکت نور اميد است که خواست خدا و سنت الله اين نور را هميشه در باطن وجود انسان روشن داشته و جز معدودى همگان شکست ها و ناکاميها را با آن قابل جبران مى دانند و ناراحتى وسستى را با آن از خود دور ميسازند.

اين نور در هنگامه هائيکه تاريکيها وجود فرد يا جامعه را فرا ميگيرد، و امواج ابتلا آنها را احاطه مينمايد وموانع موفقيتها مانند کوه ها بر سر راه خودنمائى مى کنند ناگهان با يک درخش پرتو افکن شده از شکست روحى او را نجات مى بخشد وهمتها را بيدار، وعزمها را استوار ومشتها را محکم وتصميمها را قاطع مى سازد.

عقيده به مهدويت، وانتظار ظهور موعود آخر الزمان علاوه بر آنکه عقيده به يک واقعيت، وعقيده به وعده حتمى وتخلف ناپذير الهى است همين نور اميد و آينده نگرى را موکد مى سازد و از برکاتش اين است که منتظران را در راه يارى حق ويارى دين خدا و امر بمعروف و نهى از منکر و مبارزه با ظلم وزور وتسليم نشدن در برابر باطل قوت مى بخشد و جبهه اسلام را در مقابل کفر چنان مى سازد که نوميدى از فتح و پيروزى در آن مفهومى نداشته باشد غرب زدگى يا شرق زدگى وقتى چيره مى شوند که ما از خودمان و از مکتبمان مايوس شده باشيم واصالتها وسرمايه هائى را که داريم کارساز ندانيم.

آنانکه عليه عقيده مهدويت تبليغات وسم پاشى مى نمايند مى خواهند اين موضع وسنگر را از مسلمانان بگيرند تا به آسانى مقلد بيگانگان وپذيراى عادات وتلقينات سوء آنان شوند.

تا جامعه اى خود را نبازد واز خودش ومکتبش نا اميد نشود وابستگى فکرى به بيگانگان پيدا نخواهد کرد، واگر هم تحت سلطه سياسى ونظامى آنها واقع شد مى کوشد تا زنجيرهاى سلطه بيگانه را پاره کند اما اگر احساس حقارت کرد اگر انديشه اش وايمانش شکست خورد، واگر مکتب وراه ديگران را قوى تر و سازنده تر از راه ومکتب خود شناخت، وآنها را بعنوان الگو انتخاب کرد وترقى را به تقليد از آنها گمان نمود خود را و ايدئولوژيهاى مکتبى خود را فراموش خواهد کرد عقيده انتظار در معناى عامش که فراگير تمام مسلمين است و در معناى خاصش که شيعه به آن معتقد است اين حالات وخود باختگى ها را نفى مى کند ومسلمانان را بر بازگشت به اسلام وتمسک به وحدت اسلامى وريشه کن کردن نفوذ بيگانه وتنفر از کفر والحاد دعوت مينمايد.

مسلمان اگرچه به ظاهر خلع سلاح شده وقواى مادى خود را نسبت به دشمن ضعيفتر ببيند هرگز احساس حقارت نمى نمايد وميدان جهاد وتلاش را ترک نمى کند وخود را مافوق کفار مى داند که (العزّة لله ولرسوله وللمؤمنين ) به سرمايه هاى ايمانى واسلامى خود وبه وعده هاى الهى اتکاء دارد، ومرعوب وسست نمى شود که( وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ) آن غرب زدگانى که حاضر نبودند در کارسازى اسلام بينديشند و تسلط غرب را بر سرزمين هاى اسلامى امرى غير قابل رد مى دانستند وآن چپ گرايانى که نيم قرن است با عرضه احزاب وبرنامه هائى که از مکتب مارکس ولنين تغذيه مينمايند ميخواستند در زير پوشش مبارزه با امپرياليزم راه تسلط نفوذ شوروى را صاف وهموار نمايند اکنون که مى بينند اسلام چنين انقلابى را که معجزه بزرگ قرن به شمار رفت بوجود آورد اگر انصاف داشته وخود را به بيگانه نفروخته باشند مى فهمند که اسلام پس از چهارده قرن چه قدرت عظيم وبيمانندى است پس از اينکه تمام مکتبها وگروه ها از ساقط کردن رژيم استعمارى وآمريکائى شاه مخلوع عاجز شدند وحتى شوروى از اينکه بتواند با يارى وپشتيبانى از چپ گرايان و وابستگان خود شاه خائن را ساقط سازد مايوس گرديده و از در تملق و سازش با او وارد شده بود تا بلکه از آنچه آمريکا وديگر دول غربى از ايران به غارت ميبرند سهمى هم به آنها بدهد. اين اسلام بود که اين رژيم نيرومند را ساقط واستعمار را به نوعى که در حساب حساب گرهاى ماهر سياست نمى آمد طرد ورسوا ساخت.

اعتقاد به مکتب امامت ومهدويت ونيابت عامه فقهاء از حضرت مهدىعليه‌السلام يگانه الهام بخش امت مسلمان ايران بود که اين مشت محکم را بر دهان ياوه گويان ودشمنان اسلام، ومبلغمان مکتب هاى الحاد ومارکس پرستان ومزدوران سرمايه داران صهيونيسم آمريکا زد.

الهام از اين مکتب مهدويت بود که مسلمانان انقلابى ما را آماده شهادت کرد که ده ها هزار شهيد جانباز خون خود را در راه نجات اسلام نثار نموده واسلام را به اين فتح بزرگ نايل نمودند بديهى است اين انقلاب به پاسدارى افراد مومن و متعهد نيازمند است و اکنون که صداى دعوت اسلام از اين مرز وبوم بلند شده است مسئوليت همه بيشتر از پيش است جهانيان همه رفتار ما وسازماندهى ما را زير نظر گرفته ومى خواهند از نو اسلام را از نظام جديدى که در ايران برقرار مى شود بشناسند اگر ما نتوانيم اين انقلاب را به ثمر اسلامى کامل برسانيم وويژگيهاى ممتاز اسلام را که اسلام به آن معرف شده به دنيا نشان بدهيم و کفران نعمتى را که به آن سربلند شده ايم بنمائيم وباز هم وابستگى يا خودکامگى نشان بدهيم به اسلام خيانت کرده و بسيارى را از اسلام مايوس خواهم نمود اگر خداى نخواسته در اثر غفلت انقلابى هاى مسلمان ديگران بخواهند ما را در عين حالى که از استعمار غرب فاصله مى گيريم و بايد هم فاصله بگيريم به سوى شرق ببرند و به آنجا وابسته نمايند يا مکتبهایى را که در اصل وبنيان از اقتصاد غير اسلامى مايه مى گيرد ترويج کنند همه خيانت به اسلام است وبه نظر من انحراف از اسلام وبرنامه هاى آن در اين موقعيتى که دنيا هم انقلاب ايران را اسلامى شناخته ومنتظر پياده شدن اسلام در اين کشور مى باشند از همکارى با ساواک شاه وسيا در دوره گذشته اگر بدتر نباشد کمتر نيست مسئوليت فوق العاده زياد است وخدا وپيغمبر وامام زمان وارواح اولياء اسلام وشهداء راه حق و مسلمانان جهان ومردم آزاد دنيا همه از ما انتظار دارند تا چگونه ما امتحان بدهيم وچگونه در اين مقطع زمانى به تعهداتى که داريم وفادار بمانيم وپرچم اسلام را به اهتزاز درآوريم.

اکنون هم همه اميدها به افراد مومن ومخلص است که غير از عظمت اسلام واجراء احکام اسلام هدفى ندارند به آنانکه شهيدانى را که در راه خدا داده اند با مقام ومنصب وهيچ اعتبارى معاوضه نمى کنند به آنها که در برابر زحمات وتلاشها راه پيمائيها تعطيل کسب وکار و بازار به زندان افتادنها، ناراحتيها وبى خوابيها از کسى اجر ومزدى نمى خواهند به آن کشاورزان و کارگران عزيزى که فقط شور اسلام وعشق به پياده شدن احکام قرآن آنها را به اعتصابات و تظاهرات و تحمل صدمات و مکروميتها برانگيخت و بالاخره به آنهایى که از صميم جان يار و وفادار و پشتيبان اسلام هستند، وهمه چيز را در چهار چوب احکام اسلام مى خواهند وفريب آنان را که مى خواهند به نام دلسوزى براى کشاورز وکارگر راه امت مسلمان را عوض کنند وخود را به مقامات ومناصبى برسانند نخورند اميد ما به آن افراد آگاهى است که مى خواهند براى به ثمر رساندن اين انقلاب همگان را در آن جذب وبه آن اميدوار سازند و با گروه بندى ها و اختصاص الفاظ مجاهد و مبارز به خود وگروهشان جامعه و امت اسلام را تجزيه نمى نمايند به آنها که با اينکه در راه انقلاب شهيدها داده اند ودر برابر مقام ومنصبى نمى طلبند واسم وآوازه اى نمى جويند.

انقلاب اسلامى به اين افراد وبه اخلاص آنها مديون است، واکنون هم افرادى با چنين خلوص نيت مى توانند با الهام از تعاليم اسلام وپيروى از رهنمودهاى روحانيت اين انقلاب را در هويت اسلاميش حفظ نمايند، ونگذارند با تز اسلام منهاى روحانيت که خطرناکترين تزهاى ضد اسلامى است وجز اسلام منهاى اسلام مفهوم ندارد اسلام را بکوبند وزمينه ى بازگشت استعمار آمريکا يا تسلط مسکو را فراهم سازند.

اصالت مهدويت

در رابطه با مطالب بالا ونقش سازنده عقيده به مهدويت در پاسدارى از ايدئولوژيهاى اسلام وبه وجود آوردن انقلاب اسلامى ايران در کتاب حاضر اصالتهاى اين عقيده از ده جهت به شرح زير بررسى مى شود.

۱- اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن.

۲- اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مبانى معقول ومنطقي.

۳- اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس عالم خلقت.

۴- اصال مهدويت از جهت قبول وابتناء آن بر بشارت پيامبران واديان آسماني.

۵- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم.

۶- اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر ومتواتر.

۷- اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت.

۸- اصالت مهدويت از جهت معجزات وکرامات.

۹- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد ويکتاپرستي.

۱۰- اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل وبرقرارى عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلام.

اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن

بديهى است آنچه در بررسى وشناخت يک فکر اصل وآغاز کار است معقول بودن وخردپسند بودن آن است به اين معنى که عقل امکان آن را بپذيرد ونتواند آن را به طور جزم انکار کند و قبول امکان آن را غير عقلائى بداند در تمام مسائل علمى و غير علمى اين قانون جريان دارد که اول بايد امکان آن پذيرفته شود واحتمال واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن آن در نظر عقل مردود نباشد.

مثلا اگر بخواهيم وقوع اجتماع نقيضين واجتماع ضدين يا ارتفاع نقيضين يا پيش بودن وجود چيزى را بر خودش بررسى کنيم بايد نخست امکان اين مسائل را پذيرفته والا اگر امکان آن را معقول نشناسيم سخن از وقوع يا عدم وقوع آن به ميان آوردن غلط و سفاهت است و بالاخره بر اين اساس است که فرضيه هاى علمى مختلف در چگونگى پيدايش جهان، پيدايش زمين، پيدايش حيات پايان جهان تحولالت کيهانى و صدها مسئله ديگر قابل بحث و بررسى معقول مى شود.

وپس از اينکه اين اصل در هر مسئله اى جارى شد وامکان آن را عقل قبول کرد واحتمال آن را رد ننمود اثبات آن اگرچه وقوعش محسوس نباشد از راه وحى واخبار انبياء بلکه خبر اشخاص موثق وافرادى که داعى به دروغ گفتن ندارند عقلائى وصحيح مى باشد.

لذا به نقل ديگران به وجود بسيارى از موجودات کوچک وبزرگ وحوادث جوى وگذشته وآينده اکتفا مى شود، وبه اخبار انبياء از وجود ملائکه و عالم غيب و بهشت وجهنم و امور ديگر اعتماد و اطمينان و يقين حاصل مى گردد واين روش کاملا عقلائى ومنطقى است وتخلف از آن خلاف عقل است.

اصالت عقيده به مهدويت از اين جهت محتاج به هيج بيانى نيست هر عاقلى امکان آن را تصديق مى کند، وهيچ خردمندى آن را رد نمى نمايد واظهار شک وترديد را در آن جايز نمى داند هر چه بينديشيم وهر انديشمندى آنچه بينديشد نمى تواند در اصالت مهدويت از اين جهت ايرادى يا حرفى بزند هميشه اين اصالت براى مسئله مهدويت وظهور مصلح آخر الزمان در بين ملل وامم و مسلمين و حتى آنانکه به آن معتقد نيستند مسلم و ثابت بوده است و حتى از بسيارى از عقايد دينى ديگر امکان آن اگر به ذهن نزديکتر نباشد دورتر نيست و لذا از قرن دوم به بعد که بعض مجادلات و بحثها در بين مسلمانان رواج گرفت و پيرامون بسيارى از مسائل اسلامى سخن گفته و رد و قبول داشتند اين موضوع اصلا و هرگز مورد شبهه و ايرادى قرار نگرفت چون به هيچ وجه شبهه يا آنچه شبيه شبهه باشد در آن راه ندارد پس اصالت مهدويت از اين جهت صددرصد معتبر وعقلانى ومنطقى است وبيش از اين نياز به توضيح ندارد.

اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مبانى معقول و منطقى

پس از اينکه چنانکه در بحث (امکان مهدويت ومعقول بودن آن) گفته شد امکان يک موضوع بررسى وپذيرفته گرديد مسئله واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن مطرح مى شود زيرا ممکن يک موضوع امکان واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن داشته باشد وعقل امکان آن را رد نکند اما واقعيت نيافته باشد مثلا ممکن است الان فلان حادثه ى بزرگ در دنيا اتفاق افتاده باشد يا فلان کشتى بزرگ در فلان اقيانوس غرق شده باشد.

يا در خورشيد يک انفجار عظيم روى داده باشد اما واقعيت نيافته باشد واقعيت يافتن وواقعيت داشتن اين حوادث را بايد يا مستقيما بببينيم يا بينندگان ودانشمندان به ما خبر بدهند.

در اين بحث خودمان نيز پس از بحثى که گذشت واقعيت داشتن وجود حضرت مهدى سلام الله عليه، وغيبت آن حضرت و واقعيت يافتن ظهور آن حضرت و تشکيل حکومت جهانى اسلام و سعادت عمومى وبرقرار شدن نظام عدل و سائر امورى که پيامد ظهور و آثار آن است بررسى مى شود.

مطالعه صدها و بيشتر کتابها و رساله هایى که از يازده قرن پيش تاکنون در موضوع مهدويت نوشته شده وهم چنين بررسى کتابها واصولى که از قرن اول هجرت تا حال در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تاليف شده ابتناء اين عقيده را بر مبانى صحيح و معقول و مصادر اصيل اسلامى روشن مى سازد وچنان اين مبانى ومآخذ مصونيت اين عقيده را از هرگونه تشکيک تضمين واستوار کرده است که حتى در مقام پاسخ گویى ورد دعواى کسانى که به دروغ ادعاء مهدويت کردند کسى نتوانست اصل عقيده مهدويت را رد کند بلکه مدعيان دروغ ومتمهديان را به واجد نبودن علائم وشرايط وصفاتى که براى مهدى معلوم شده است رد مى کردند چون انکار اصل مهدويت را مساوى با انکار مبانى و مآخذ محکم اصول وفروع اسلامى مى ديدند.

در ضمن مباحث آينده به تفصيل اتکاء اين عقيده بر معيارهاى باور بخش عقلى و مصادر و وثائق اسلامى معلوم خواهد شد انشاء الله تعالي.

اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس وسنن عالم خلقت

خلاصه وحقيقت ومحتواى مهدويت منتهى شدن سير جوامع جهان به سوى جامعه واحد وسعادت عمومى وامنيت ورفاه وتعاون وهمکارى وهمبستگى همگانى وحکومت حخق وعدل جهانى وغلبه حق بر باطل.

وجنود (الله) بر جنود (شيطان) ونجات مستضعفان و نابودى مستکبران وخلافت مومنان وشايستگان به رهبرى يک رجل وابرمرد الهى است که موعود انبياء واديان ودوازدهمين اوصياء وخلفاء پيغمبر آخر الزمان است.

اين محتوا، واين هدف واين پايان وعاقبت مطلوب هر فطرت وخواسته وجدان هر انسان است.

حکومت عدل ونظام الهى وقانون واحد ولو تبعيضات، وبرداشته شدن مرزها وآزادى انسانها وبرچيده شدن اين رژيمها ونظامهاى طاغوت بروز مطلوب بشر است.

کدام انسان است که با اين همه مظالم وستمگريها موافق باشد؟ وکدام انسان است که با صرف اين بودجه هاى تسليحاتى سنگين وکمرشکن که براى حفظ رژيم ها و مرزهایى است که در اثر تقسيم دنيا به مناطق سلطه و نفوذ طاغوتها وحزبها و گروه هاى طاغوتى برقرار شده است موافق باشد، کدام انسان است که تقسيم ملل دنيا را به غالب و مغلوب و سلطه گر وزير سلطه و استضعاف گر و استضعاف شده و پيشرفته و عقب مانده وجدانا قبول داشته باشد.

چرا دسترنج مردم ضعيف وکارگر وکشاورز بايد به مصرف تجملات و نگهدارى کاخ هاى مثل کاخ اليزه وکاخ سفيد وکاخ بوکينگهام وکاخ کرملين و هزارها کاخ ديگر برسد در حالى که صدها ميليون بشر از حداقل زندگى وخوراک وپوشاک ومسکن عادى محروم باشند؟

اين کشور گشائيها و اين توسعه طلبيها که نمونه اش توسعه طلبيهاى بى حد و حصر آمريکا وشوروى است تا کى بايد ادامه پيدا کند؟

اين انسانهاى محروم که در جمهورى هاى شوروى خصوص جمهوريهاى آسيایى آن حق نفس کشيدن ندارند وصدايشان ونظرشان در هيچ کجاى دنيا منعکس نيست، در حزب کمونيست شوروى هضم شده واز حق انديشيدن ساده محروم هستند مگر انسان نيستند؟

اين آوارگان فلسطين واين مسلمانانى که در فلسطين وغزه وسواحل رود اردن وجنوب لبنان زندگى مى کنند طبق چه قانون فطرت پسند بايد مورد اين همه جنايات وحشيانه حکومت دست نشانده وتحميلى اسرائيل قرار بگيرند؟

واين پشتيبانى بى دريغ آمريکا از اين همه ظلم وشرارت وقتل عام کوچک وبزرگ وزن ومرد چه توجيهى غير از ماهيت صهيونيسيتى حکومت آمريکا دارد؟

اين مردم مسلمان ومحروم عربستان وحرمين شريعين با اين ثروت سرشار وخدادادى که دارند که مى تواند پرجمعيت ترين ووسيع ترين کشورهاى دنيا را آباد ومترقى وبى نياز سازد چرا بايد در فقر وعقب ماندگى باقى بمانند، و شاهزادگان سعودى ورژيم کثيف وهابى اموال ملى آنها را به يغما برده و در بانکهاى خارجى ودر اختيار بيگانگان واستعمار آمريکا بگذارند وآنچه را هم به صورت ظاهر به مصارف حکومت ونگاهدارى نظام وهابى سعودى مى رسانند درحقيقت در شکل معامله اسلحه وغيره به آمريکا برگردانند و بدتر از همه اينکه اين روشهاى ضد اسلامى خود را پاى اسلام قلمداد کرده وحکومت خودرا که برخلاف مبانى حکومتى اسلامى است شرعى واسلام معرفى مى نمايند.

چرا کارگر وکشاورز در رژيم سرمايه دارى وسوسياليستى محکوم به استضعاف است در آن رژيم در استضعاف راکفلرها وهاريمنها واناسيس ها ودر اين رژيم در استضعاف سازمانهاى کارگرى وکشاورزى وحزب.

فطرت بشر همه اينها را محکوم مى کند وندا ونهضتى را که بخواهد به اين نظامها پايان دهد وپيامبرگونه وعلى وار زمام امور را به دست بگيرد تاييد مى نمايد.

اگر حکومت جهانى وواحد خواست به سر نبود، واگر اين رژيمها وموضع گيريهاشان در برابر يکديگر بر وجدان مردم تحميل نبود سازمان ملل وانديشه حکومت جهانى وارتش واحد وقانون واحد به بشر عرضه نمى شد تا کى سربازان يک حکومت براى دفاع از يک رژيم در برابر حمله رژيم ديگر خونشان ريخته شود هويت مثلا نظام اردن وحکومتهاى بزرگ وکوچکى نظير آن وارتششان وقوايشان جز حفظ فرمانروائى شخصى مثل ملک حسين يا ديگران چيست آن خونى که در راه حفظ سلطه ى ملک حسين يا انورسادات يا قذافى يا صدام حسين يا امير کويت و بحرين و سائر شيوخ ريخته شود در راه چيزى وکسى که ريخته نمى شود در راه اسلام وخدا است.

آن جانبازى وآن خونريزى وآن جنگ ودفاعى را فطرت بشر تاييد مى کند که براى اعلاء کلمه الله وسعادت انسان وپاسدارى از حقوق انسان وفى سبيل الله باشد همان که اسلام که دين فطرت است وکتاب اسلام آن را چنين تفسير ومعرفى مى نمايد.

( الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ الطَّاغُوتِ ) در راه طاغوت در راه استقرار ديکتاتورى پهلوى ها وآتاتورکها وهيتلرها وکارترها واستالينها جنگ کردن جنگ با فطرت انسانيت است واصولا نه فقط فطرت بشر با اين مظاهر نفرت انگيز موافق نيست طبع جهان نيز مطابقت ندارد وعکس العملهاى آن يا به اصطلاح آثار وضعى اين اعمال و نابرابريها سلب برکات وخيرات است.

پايان يافتن سلطه بشر بر بشر وبرقرار شدن حکومت عدل ونظام الهى ولغو اين تبعيضات وبرداشتن اين مرزها همه مطلوب بشر است، واين سازمان ملل مصنوعى وآلت دست ابرقدرتها هم مجاز آن حقيقت است اگر عدل نباشد واگر ميل فطرى بشر به عدل وامنيت وقانون وسازمانها ى احقاق حقوق نباشد زورمندان و تجاوزگران وسلطه جويان ناچار نمى شدند که مقاصد سوء خود را در زير پوشش عدل و صلح و همزيستى مسالمت آميز، و حسن همجوارى و حفظ امنيت، و غيره به مردم عرضه کنند ونيازى به اينکه به ظلم وباطل لباس عدل وحق بپوشانند نداشتند ولى چون فطرت بشر حق وعدل را مى خواهد واز باطل وظلم نفرت دارد اينان با اسمهاى بى مسمى مردم را فريب مى دهند وحاصل آنکه به قول شاعر (اين دروغ از راست مى گيرد فروغ).

بنابراين اجماع ملل وامم بر اينکه پايان جهان سعادت عمومى است ودر دنبال اين تاريکيها روشنائى است ومقاومت در برابر حق سرانجامش شکست ونابودى است.

اين اصل است، اصل فطرى است واصلى است که با سنت جهان وحرکت عالم ويا بنياد جهان که برحق است موافق است.

خدا مى فرمايد که:( وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَْرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ ) بايد حق بيايد وجهان را سراسر بگيرد وباطل از بين برود ومعنى( قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) در همه جا وهمه رشته ها آشکار شود.

در قرآن مجيد در آيات متعدد به اين قانون خلل ناپذير تصريح شده است وآخرين سخنى که در اينجا متذکر مى شويم اين است که جهان وجوامع بشرى در حرکات مختلف خود وتحولاتى که به وجود مى آيد مراحلى را پشت سر مى گذارد واز تخليص ها وتصفيه هاى گوناگون عبور مى کند، تا به تصفيه نهایی که به وسيله حضرت مهدى آل محمدعليهم‌السلام انجام مى شود برسد در اين تصفيه ها وتخليص ها به تدريج آنچه بايد ساقط شود شناخته مى شود نظامهایى که بايد منحل گردد وروشهائى که بايد ترک شود همه شناسایى مى شوند آنچه مضر است همه مانند کفها و علف هاى خشک وهرزه اى که روى آبهاى سيل آسا که در اثر باريدن باران جارى مى شود ظاهر مى گردند از ميان مى روند وسودبخش نمى شود.

جوامع بشرى همه براى پذيرفتن يک تصفيه دامنه دار آماده مى گردد وهمين که منادى عدل ومبشر ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام شروع آن تحول بزرگ را اعلام کند جز معاندين وآنانکه در اين تحول بايد تصفيه شوند همه خود را براى انجام آن آماده مى سازند واز آن استقبال مى نمايند.

( ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ) .

اصالت مهدويت از جهت قبول امم وابتنا آن بر بشارات پيامبران

تمام اديان آسمانى به پيروان خود عصر درخشان وسعادت عمومى وآينده مشعشع وصلح جهانى ودوران پر خير وبرکتى را نويد داده اند که در آن نگرانيها ودلهره ها و هراسها مرتفع شود، وبه يمن ظهور شخص بزرگ و مردى خدایى که به تاييدات الهى مويد است در روى زمين منطقه اى و شهرى و دهستان و دهى باقى نماند مگر آنکه در آن بانک دلنواز توحيد بلند شود و روشنایى يکتاپرستى تاريکى شرک را زايل سازد، وعلم وعدل، و راستى و امانت چهره جهان آراى خود را بنمايانند، وهمه جا را منور سازند.

اين موعود عزيز که بر حسب استوارترين وصحيحترين مصادر اسلامى خليفه دوازدهم حضرت خام الانبياء محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دوازدهمين رهبر وامام بعد از آن حضرت و همنام و هم کنيه آن حضرت است و القاب مشهورش در بين مسلمين مهدى و قائم و منتظر و صاحب الامر و صاحب الزمان وبقيه الله است.

در زبانهاى ديگر به (گرزاسيه) و(وشينو) و(ارتور) و(مهميد) ونامها والقاب ديگر خوانده شده است. (۲)

در کتاب زند وکتاب جاماسب، وکتاب شاگمونى، وکتاب جوک وکتاب ديد، وکتاب باسک، وکتاب پاتيکل، وکتاب دادنگ ودر کتاب صفنياه نبى وکتاب اشعياء (کتاب وحى کودک، وکتاب حکى نبى وکتاب مکاشفات يوحناى لاهوتى، وکتاب دانيال وانجيل متى وانجيل لقوا وانجيل مرقس (۳) وکتابها والواح ديگر اين بشارتها به عبارات ومضامينى که همه اصالت عقيده مهدويت را تاييد وآن را يک اصل عام مورد قبول همه ملل وامم وانبيا واديان معرفى مى نمايند آمده است و به ببعض صفات وعلائمى که در احاديث وبشارات اسلاميه براى اين ظهور وصاحب آن حضرت مهدى حجه بن الحسن العسکرىعليه‌السلام بيان شده اشاره يا صراحت دارند چون شرح اين بشارات سخن را بسيار طولانى مى سازد فقط در اينجا به عنوان تفسيرى از آيه ۱۰۵ سوره انبياء به نمونه اى از اين بشارتها اشاره مى نمائيم.

آيه شريفه اين است( وَلَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ ) که مفاد ظاهر آن اين است که وهر آينه البته نوشتيم ما در زبور بعد از ذکر که البته بندگان صالح من وارث زمين مى گردند اين آيه از بشارت حتمى الهى خبر مى دهد که شايستگان وصلحاء وارث زمين وصاحب زمين مى شوند وچون در آيات قبل از اين آيه از زمين خاصى سخن به ميان نيامده است الف ولام الف ولام عهد نخواهد بود لذا ظاهر اين است که مراد تمام زمين است.

بنابراين آيه خبر از روزگارى مى دهد که زمين واداره آن در همه قاره ها وهمه مناطق وهمه معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا درآيد چنانکه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است مانند آيه( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَْرْضِ ...) وآيه( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ )

مراد از زبور که در آن اين بشارت نوشته شده است کتاب آسمانى است که بر جناب داود پيغمبر على نبينا وآله وعليه‌السلام نازل شده است ومراد از ذکر چنانکه مفسرين فرموده اند تورات است وممکن است به اعتبار اينکه الف ولام ذکر براى جنس باشد نه براى عهد مراد از آن مطلق کتابهاى آسمانى که پيش از زبور نازل شده اند باشد وهر کدام باشد بر حسب اين آيه در تورات وزبور اين وعده مذکور شده است.

اکنون بايد ديد اين وعده وبشارت در تورات وزبور به چه صورتى آمده است.

بايد به اين نکته توجه داشت که تورات وبه طور کلى کتب عهد عتيق وجديد مورد دستبرد وتحريف فراوان واقع شده وبلکه حوادثى پيش آمد که موجب از بين رفت تورات وتجديد استنساخ آن از آنچه بعضى حفظ داشتند گرديد، ومخصوصا در آنچه باقى مانده هم در قسمتهایى که مربوط به بشارت از پيغمبر اسلام است تحريفات و تاويلات و تفسيرهاى غير موجه بسيار کرده و در ترجمه ها غرض ورزى زياد نموده اند وانجيل اصل اين اناجيل موجود نبوده و اناجيل نيز منحصر در اين چهار انجيل نبوده و بيش از اينها بوده است که از جمله انجيل برنابا است که در آن بشارت هاى متعدد به ظهور حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجود است واز حيث استوارى مضامين ومطالب طرف قياس با اين اناجيل معروف (انجيل مرقس، متى، لوقا، يوحنا) نيست.

معذلک تورات وانجيل فعلى هم که در دست يهود ونصارى است حاوى بشارات متعدد به ظهور اسلام و حضرت رسول خاتم و ائمه طاهرينعليهم‌السلام است که علماء بزرگ تورات و انجيل شناس اين موارد را در کتابهایى که به زبان فارسى وعربى وغيره نوشته اند استخراج کرده و در تاليفات خود نوشته اند.

وعلاوه بعضى از بزرگان اهل کتاب مثل فخر الاسلام مولف کتاب نفيس انيس الاعلام و مولفات ارزنده ديگر پس از قبول اسلام پيرامون اين موضوع حق تحقيق وبررسى واظهار وافشاء حق را ادا کرده اند.

ما در اينجا فقط در رابطه با تفسير اين آيه به بشارتى از تورات وبشارتى از زبور اشاره مى کنيم.

اما تورات - در پاراش لخلخا فصل ۱۷ از آيه ۲۰ از سفر تکوين از قول خداوند جليل به ابراهيم خليل به اين گونه آمده است.

«ول يشما على شمعتيخا هينه بيرختى اووتو هر بتى اوتو بمادما شنمعاسار نسئم يولد وان تتيو لغوى کادل ». (۴)

مولف انيس الاعلام علاوه بر اين متن، متن اين کلمات را از سريانى عتيق واز سريانى جديد وترجمه عربى آن را از ترجمه طبع بيروت س ۱۸۷۰ وترجمه فارسى آن را از ترجمه طبع لندن س ۱۸۹۵ آورده است وسخن را ادامه مى دهد تا مى گويد چون معنى الفاظ را دانستى اکنون گویيم که خداوند جليل پس از اينکه هفده بشارت به حضرت خليلعليه‌السلام داد چنانکه در پاراش مذکور مسطور گشتند حضرت ابراهيم بعد از استماع بشارت مذکوره ساجد الله برو در افتاد و تمنا کرد کاش اسماعيل زنده مى ماند چه زندگانى او در نزد من بهتر از هفده بشارت است.

پس خداوند عالم فرمود دعاى تو را در حق اسماعيل به اجابت رسانيدم او را برکت داده، وکثير الاولاد خواهيم قرار داد، وقبيله بزرگ که عبارت باشد از قبيله عرب از صلب او خواهد بود، واو را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمد خواهد بود، و او را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ودوازده امام که اوصياى حضرت محمدند از صلب او خواهم پديد آورد (الخ).

اما زبور داود على نبينا والهعليه‌السلام در ترجمه فارسى زبور ۳۷ - از مزامير داود که چهل آيه است چنين آمده است.

۹- زيرا که شريران منقطع مى شود اما متوکلان به خداوند وارث زمين خواهند شد.

۱۰ - وحال اندک است که شرير نيست مى شود که هر چند مکانش را استفسار نمائى ناپيدا خواهد بود.

۱۱- اما متواضعان وارث زمين شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد.

۱۲- شرير بخلاف صادق افکار مذمومه مى نمايد، ودندانهاى خويش را بر او مى فشارد.

۱۳- خداوند به او متبسم است چونکه مى بيند که روز او مى آيد.

۱۴- شريران شمشير را کشيدند وکمان را چله کردند تا آنکه مظلوم ومسکين را بيندازند، وراست روان را بکشند.

۱۵- شمشير ايشان بر دلشان فرو خواهد رفت وکمانهاى ايشان شکسته خواهد شد.

۱۶- کمى صديق از فراوانى شريران بسيار بهتر است.

۱۷- چونکه بازوهاى شريران شکسته مى شود وخداوند صديقان را تکيه گاه است.

۱۸- خداوند روزهاى صالحان را مى داند وميراث ايشان ابدى خواهد شد.

۱۹- زيرا متبرکان (خداوند) وارث زمين خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد.

۲۳- زيرا که خداوند عدالت را دوست مى دارد ومقدسان خود را وانمى گذارد ابدا محفوظ مى شود در حالتى که ذربيه شريران منقطع است.

۲۹- صديقان وارث زمين شده ابدا در آن ساکن خواهند بود.

۳۰- دهان صديق به حکمت متکلم وبه زبانش به حکم گويا است.

۳۱- شريعت خدا ذر قلبش بوده اقدامش نخواهد لغزيد.

۳۲- (۵) چنانکه ملاحظه مى فرمائيد اين بشارات کاملا منطبق با آيه کريمه( وَلَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ ...) است چنانکه ظاهر اين است که مراد از صديق که در بشارت آيه ۳۱ مذکور شده ودر آن آيه وآيه ۳۲ صفت آن بيان شده است حضرت مهدىعليه‌السلام است.

علاوه بر اين در مزمور «۲۱» نيز بشاراتى هست که در انيس الاعلام (ج ۷ ص ۳۸۶ و۳۸۷) متن اصل آن را با ترجمه فارسى آن طبق ترجمه فارسى طبع لندن (۱۸۹۵) آورده است.

اسرائيليات

براى اينکه دعوت اسلام از وابستگى والتقاط وتحريف وتعبير مصون بماند.

پيغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امت را به تمسک به قرآن وعترت وصيت فرمود امامان و رهبرانى از اهل بيتش که مويد من عند الله و شناسنده مکتب او و روح دعوت و تفسير قرآن و وصى او مى باشند هدايت رسول خدا را در تمام شئون امتداد دادند، و مرور زمان وعلومى که از آنها ظاهر شده و ناتوانى ديگران از حل مشکلات و معضلات علمى نشان داد که اين ارجاع، والزام امت به رجوع به آنها بر اساس واقعيت و صلاحيت و شايستگى آنها بود.

اگر امت را از خطى که براى آنها معين شده بود بيرون نمى کردند و مسير رهبرى را تعبير نمى دادند به طور مسلم هيچگونه گمراهى وضلالت واختلاف پيش نمى آيد.

براى دين خصوص دينى مثل اسلام که خاتم اديان است وقرنها وشايد هزارها سال وبالاخره تا اين زمين وعالم تکليف باقى است بايد باقى بماند بايد حجتى باشد که مردم در امورى که در آن اختلاف مى نمايند يا جاهل هستند و راهنمایى مى خواهند وبه راهنما نياز دارند به او رجوع نمايند وقتى مثلا در مفاد يک آيه از آيات قرآن مجيد يک ميليون ودويست وشصت هزار احتمال عقلائى باشد بايد در بين امت يک نفر باشد که مثلا در حدى که بايد بر سارق جارى شود معين کند که از کجاى دست او وچه مقدارش بايد قطع شود وهمچنين در موارد ديگر بايد کسى باشد که تفسيرش از کتاب خدا وسنت پيغمبر حجت و معتبر باشد وبر هر قول وراى مقدم شود لذا از ابان بن تغلب نقل است که فرمود شيعه آن کسى است که اگر تمام مردم به راهى بروند و در مسئله قولى داشته باشند وعلىعليه‌السلام به راه ديگر برود وقول ديگر داشته باشد راه على وقول على را حق وصحيح مى داند.

متاسفانه پس از رحلت پيغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسير جريان امور امت را تغيير دادند سياستمدارانى که بر امور مسلمين تسلط يافتند وزمام امور را به دست گرفتند از يک سو خود فاقد صلاحيت علمى بودند واز اينکه بتوانند پاسخگوى مراجعات مردم در مسائل اسلامى باشند عاجز بودند وحتى در اداره امور سياسى وسازمان بخشى و حل و فصل امور نمى توانستند اعمال خود را با موازين شرعى توجيه نمايند واز سوى ديگر بازبودن در خانه اهل بيت وشناخته شدن آنها به عنوان يگانه مرجع علمى و هدايتى و پاسخگو به مسائل اسلامى و تفسير قرآن وبيان احکام خلاف سياستشان و معارض با حکومتشان بود از اين جهت تصميم گرفتند به عنوان اينکه قرآن مجيد تنها مرجع است.

از نقل احاديث وسنت پيغمبر جلوگيرى کرده وعملا قول وعمل آن حضرت وتاسى به رسول خدا را از اعتبار ساقط کردند (۶) وبا اين کار از نقل احاديث فضايل اهل بيت که در نتيجه منتهى به تزلزلل سياسى وسقوط حکومت آنها مى شد جلوگيرى مى کردند.

با اين وضع در بن بست عجيبى افتاده بودند زيرا از يک سو علم ودانش باب علم پيغمبر علىعليه‌السلام را نمى توانستند انکار کنند ودر بسيارى از موارد به آن اعتراف مى نمودند واز سوى ديگر شناخت على را از اسلام واصالت تعريفات وتوجيهات وارشادات او را چنانکه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حجت قرار داده و همگان را به پيروى از او مکلف کرده بود مخفى مى کردند وتلاششان بر اين بود که به تدريج مکتب اهل بيت وشناخت اصيلى که آنان از اسلام داشتند منزوى شود و نظام اسلام مخصوصاً در سياست و اموال عمومى و بيت المال دگرگون گردد آنان تلاش مى کردند سائر صحابه يا اقلا چند تن از مشاهير آنها را همطراز علىعليه‌السلام قرار دهند لذا وقتى هم نقل حديث آزاد شد و در مقام جمع آورى حديث برآمدند از احاديثى که علىعليه‌السلام روايت کرده جز تعداد کمى روايت نکردند با آن سوابق طولانى واختصاصى که علىعليه‌السلام به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشت که از طفوليتش در آغوش پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرورش يافت واز نخستين مرتبه اى که بر پيغمبر وحى نازل شد با پيغمبر بود وپيغمبر به او فرمود: «إنَّک تسمع ما أسمع وترى ما أرى إلاَّ أنَّک لست بنبيّ ولکنَّک وزير ».

از آن همه سوابق علمى وارتباط کامل معنوى وروحى او با رسول خدا که محتوايش مى توانست تمام نيازمنديهاى اين امت را تا روز قيامت مرتفع سازد اکثريت امت مسلمان بلکه دنياى بشريت را محروم ساختند اما از مثل عايشه که سياست حکومتها او را به واسطه موضع معارضى که با اهل بيت وشخص شخيص خليفه منصوص علىعليه‌السلام داشت با اينکه بر سائر زوجات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترى نداشت وبلکه با بعض آنها مانند: ام سلمه در حکت و فهم و درک مسائل اسلامى و مانند زينب در التزام به اطاعت از دستورات پيغمبر قابل قياس نبود واز مثل ابو هريره با آن سوابق سوء که کتاب ابو هريره وکتاب شيخ المضيره در معرفى او کافى است با اينکه يک نفر عادى بيش نبود ومصاحبت عادى او با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيشتر از بيست ويک ماه نمى شود احاديث بسيار روايت کرده اند که مورد بحث وسوء ظن محققان خود اهل سنت واقع شده است (۷).

بديهى است محققان وکسانى که از اهل سنت وشيعه اين مسائل را بررسى کرده ومى نمايند مى فهمند که سياست در ساختن مکتبهاى معارض با مکتب حق اهل بيت که پاسدار اصالت ها وارزش هاى اسلام بوده وهست چه نقش بزرگ وخطرناک را ايفا کرده است که ما در اينجا نمى خواهيم پيرامون اين موضوع سخن را دنبال کنيم.

شرح اين هجران واين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت ديگر يکى از راههائى که براى پاسخگوئى مصنوعى به پرسشهاى دينى مردم پيرامون مسائلى که در قرآن مجيد مطرح است مثل مبداء خلقت وچگونگى آفرينش وتاريخ انبياء وتفسير آيات متشابهات ومسائل ديگر انتخاب کردند مراجعه به افرادى از يهود ونصارى بود که وارد اسلام شده بودند با اينکه حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود بود: «لو کان موسى حياً لما وسعه إلاَّ اتّباعي » اگر موسى زنده بود جز پيروى از من راهى نداشت ودر موارد متعدد آنان را از مراجعه به اخبار يهود که اطلاعات مورد اعتمادى در اختيار نداشتند نهى فرموده بود وبا اينکه نقل احاديثى را که مسلمانان شخصا از پيغمبر شنيده بودند ممنوع ساخته بودند به مثل کعب الاحبار مراجعه مى کردند وبه نقليات بى مأخذ وبى مصدر آنها اعتماد مى نمودند از اين جهت بازار خرافات ومسموعات وافسانه ها که بسا دروغ خلق الساعه هم بود رواج يافت ودر عصر عمر و عثمان و معاويه کعب الاحبار يهودى يکى از افراد سرشناسى بود که دستگاه به اصطلاح خلافت به او ارج مى گذارد و همانطور که عرض کردم سنت پيغمبر را که بلاواسطه نقل مى شد کنار مى گذاردند و نقليات کعب الاخبار را که از قرنها پيش بدون اينکه واسطه اى يا مصدر صحيحى در اختيار داشته باشد قبول مى کردند.

کعب الاحبارها ووهب بن منيه ها وارد ميدان شدند وشد آنچه نبايد بشود.

در اين بين يگانه نورى که در اين تاريکيها از پشت هزاران پرده هاى سياست واستکبار واستعباد مى درخشيد واصالت معارف اسلام را تضمين مى کرد، و اسرائيلياتى را که وارد معارف اسلام کرده بودند کنار مى نهاد نورى بود که از مکتب اهل بيت ومدرسه خاندان رسالت و ولايت پرتوافکن بوده و هست اين مکتب که امتداد مکتب اسلام بود على رغم تمام فشارها وتحمل تمام محروميتها ومظلوميتها واستقبال از هرگونه خطر توانست اسلام اصيل را به مردم برساند واز اينکه يهوديت و نصرانيت بتواند معارف اسلام را دگرگون و شناخت حقايق آن را دشوار سازد جلوگيرى نمود اهل بيت اين منابع يهودى وبيگانه را غير معتبر اعلام کرده ودر شناخت دين هرگونه ماخذى را که به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى پيوندد باطل شمردند.

اهل انصاف مى دانند که اگر اين مکتب واين مدرسه ى اهل بيت وجهاد وتلاش ائمهعليهم‌السلام واصحاب و روات احاديث و علوم آنها نبود اسلام به عقايد باطل ديگران مخصوصا خرافات يهود آلوده شده بود وشريعت به گونه اى که کعب الاحبارها وابوسفيان ها ومعاويه ها ويزيدها وسائر جبابره مى خواستند جلوه مى کرد.

شناسايى اسرائيليات

با دقتها و موشکافيها و بررسيهایى که محدثين بزرگ وشاگردان مکتب اهل بيت در فرهنگ اسلامى به طور کلى وعموم دارند شناسائى اسرائيليات وعقايدى که از اين رهگذر وارد انديشه ها وکتابهاى اسلامى خصوص تفسير وتاريخ شده است براى آنانکه اهل فن هستند کار دشوارى نيست وبه طور کلى اسرائيليات را مى توان به دو نوع تقسيم کرد

۱- تواريخ وانديشه هائى که با عقل وصريح يا ظاهر کتاب وسنت مخالف است ومعلوم است که نسبت دادن آن به انبياء گذشته نيز غلط وتهمت است مانند عقايد مجسمه ومجيره يا نسبت کفر ومعصيت وبلکه کبيره به انبياء.

۲- تواريخ وانديشه هائى که درستى يا نادرستى آنها معلوم نيست وفقط مستند آن نقل امثال کعب الاحبار مى باشد ومدرک اسلامى از قرآن وحديث ندارد.

بديهى است اين گونه نقليات بى اساس وغير معتبر يا خلاف عقل ومعيارهاى اسلامى که بر اثر سوء سياست زمامداران ويا اغراض بيگانگان ودسايس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده به هيچ وجه مورد اعتنا واعتماد نيست واسلام از آن منزه است وبحمد الله کاملا اين نقليات از احاديث ومعارفى که اصالت اسلامى دارند مشخص است.

روشنفکران عوضى و اسرائيليات

در بين نويسندگان معاصر اهل سنت برخى که خود را روشنفکر ومتنور مى شمارند در برخى از معارف اسلامى که با عالم غيب ارتباط دارد مانند معجزات مادى ومددهاى غيبى واشراط ساعت وعلائم قيامت ومسائلى که اصالت قرآنى دارند تشکيل وترديد نموده وبلکه انکار مى نمايند وبراى اينکه خود را روشنفکر نشان بدهند سرمايه اى غير از اين اظهارات ترديدآميز ندارند آنان مى خواهند هرچه بتوانند از ارزش غيبى دين بکاهند ومقامات پيامبران وائمهعليهم‌السلام را نپذيرند و وحى و نزول ملائکه را در جنگ بدر وحوادث ديگر از اين قبيل را به گونه اى که مادى پسند شود و منکران خدا وقدرت و توانایى او هم قبول کنند مطرح نمايند وانبياء را رجال ژنى و نابغه قلمداد کنند وبا اين مقوله سخنان در مسائل دين تصرفات ومداخلات ناروا مى نمايند.

بديهى است که اين نه روشنفکرى است بلکه غربزدگى ومادى گرائى است که متاسفانه در اثر تلقينات سوء وضعف عقيده وقلت آشنائى با مبانى محکم اسلامى بسيارى به آن مبتلا شده اند.

اين بيمارى به نظر ما براى دعوت اسلام وبراى عقايد اسلامى بسيار خطرناک است زيرا در پوشش يک سلسله الفاظ مادى گرايانه دين را تحريف ومسخ مى نمايند ومردم را از هسته مرکزى دين که ايمان به عالم غيبت است جدا مى کنند ودر اين ميان عذر بسيارى از اينها در رد يک سلسله حقايق اسرائيليات است يعنى هرچه را عقلشان از فهمش عاجز ماند وهرچه را با مبانى مادى وقوعش را بديع وبعيد ديدند منکر مى شوند وآن را اسرائيليات مى خوانند.

واقعا جاى تعجب است ديروز ودر صدر اسلام با ترويج اسرائيليات از نشر حقايق اسلامى جلوگيرى مى کردند، امروز بازماندگان همان ها به اسم رد اسرائيليات حقايق مسلمى را که برحسب قرآن وحديث معتبر ثابت است انکار مى نمايند ومعيار اسرائيليات بودن يک موضوع را دور بودن از فهم مادى گراى خود مى گويند.

از جمله همين مسئله مهدويت وعلائم آن ونزول عيسى در آخر الزمان است که اخيرا مورد حمله اين گروه شد ومى خواهند با تهمت اسرائيليات بودن اصالت آن را که از هر جهت مسلم است انکار نمايند.

بديهى است مسائلى مثل مسئله مهدويت هرگز با اين گونه تهمتها خدشه دار نخواهد شد.

به حکم قرآن کريم ووجدان بشارت به مصلح ومنتظر آخر الزمان در تورات وزبور وجود دارد ومسائل اسلامى ديگر مخصوصا امورى که پايه ومحور دعوت اسلام است در دعوت انبياء گذشته نيز بوده است و اگر بنا باشد که هر چيزى به اسم اينکه مورد قبول اهل کتاب است رد شود بايد اين افراد اصل وجود موسى وعيسى را نيز انکار کنند.

سابقه اصل عقيدتى يا حکم فرعى اسلامى در اديان گذشته ووجود آن در تورات وانجيل فعلى گواه حقانيت آن است وبه اسرائيليات وآنچه مخالفان مکتب اهل بيت که مکتب اسلام راستين است وارد در فرهنگ اسلامى کرده اند ارتباط ندارد اين قرآن است که مى فرمايد:

( شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ) .

چنانکه اگر يک امرى اصالت اسلامى داشته باشد نامانوس بودن آن موجب صحت انکار آن واسرائيليات بودن آن نيست.

مهدويت اصالت اسلامى دارد به قرآن وحديث واجماع مسلمين استناد دارد واعتقاد مسلمانان به آن بر اساس اين اصالتهاى اسلامى است که مسلمان نمى تواند آنها را رد کند اين مسئله با اسرائيليات که فاقد اصالت اسلامى است هيچگونه ارتباطى ندارد اين سخنان واهى ناشى از بى اطلاعى وناآگاهى در مسائل اسلامى است.

لذا علماء بزرگ اهل سنت مانند احمد شاکر از معاصرين ما که تخصصش را در فن حديث وشناخت آفات وعلل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنها است در برابر اين زمزمه هاى غرب زدگان، وماده گرايان و مقلدان ابن خلدون بپا خواسته اصالت اسلامى اين مسائل را اثبات نموده و نادرستى اين گمان ها را آشکار ساخته وترديد و انکار در اين انديشه هاى اسلامى را که منتهى به رد فرمايش وبشارات حضرت رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واعتبار احاديث صحيح ومتواتر است جريمه بزرگ شمرده اند.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم

در قرآن مجيد آيات متعددى است که دلالت دارند بر پيروزى وفلاح حزب الله وغلبه سپاه خدا.

مانند اين آيات

( فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ) .

( أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .

( وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ ) .

چنانکه آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه خدا پيامبران ومومنان را يارى مى نمايد مثل اين آيات

( وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ *إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ) .

( إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَْشْهادُ ) .

بديهى است اين يارى وپيروزى شامل موارد جزئى هم مى شود مثل مواقف ومشاهد بسيارى که خدا پيغمبر اعظم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نصرت عطا فرمود چنانکه شامل پيروزى به حجت وبرهان ودليل وبيان نيز مى گردد.

اما معلوم است که مناسب کمال امتنان، ولطف خدا پيروزى ونصرت مطلق است که در زمينه وجود شرايطش انجام خواهد شد پيروزيهاى جزئى ومحدود نيز در زمينه وجود شرايط حاصل مى شود و بالاخره فرد اکمل و مصداق اتم پيروزى و نصرت پيروزى و نصرت مطلق بر همه کفار وجنود ابليسى است که نه حد زمانى آن را به پايانى محدود سازد، ونه حد زمينى وجغرافيائى آن را مختص به يک منطقه نمايد.

بايد بر طبق اين آيات در رو در روئى ومقابله اهل حق با اهل باطل غلبه نهائى با اهل حق باشد، وبه طور کامل مشمول نصرت الهى شوند.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه حق پايدار وباقى است وباطل از ميان رفتنى است مانند آيه ۱۷ سوره رعد که در آن باطل را به کفى که روى آب وچيزهاى ديگر ظاهر مى شود و حق را به آب وبارانهاى سودمند تشبيه کرده است ودر سوره ى انفال مى فرمايد( وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَيَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ ) خدا اراده کرده است که حق را با کلمات خود حق نمايد (آن را اظهار واعلام واثبات نمايد) و دنباله ى کافران را قطع فرمايد.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينکه اراده الهى به اين تعلق گرفته وسنتش بر اين قرار يافته است که مستضعفان پيشوايان ووارثان زمين شوند، ومستکبران وطاغوتيان نابود گردند.

مثل اين دو آيه

( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الأَْرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ ) .

که بديهى است اين اراده خدا عام است واختصاص به قوم بنى اسرائيل که مستضعف شدند وفرعون وهامان که آنان را استضعاف کرده بودند ندارد.

مستضعاف مشمول اين عنايت الهى هستند، واين سنت خدا است لذا از حضرت امير المومنينعليه‌السلام در نهج البلاغه روايت شده است که فرمود: لتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها، وتلا عقيب ذلک:( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى ...)

يعنى دنيا بعد از خوددارى وتمکين نداشتنش از ما منقاد ومطيع ورام ما خواهد شد مانند ناقه سرکش که نسبت به بچه خود پذيرائى وعطوفت دارد سپس اين آيه را تلاوت فرمود (وَنُرِيدُ...) که بديهى است اين فرمايش اشاره به ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام است.

بعضى آيات نيز دلالت دارند بر اينکه خلافت ارض به مومنين وکسانى که اعمال صالح دارند خواهد رسيد ودينشان که خدا براى آنها پسنديده است در زمين استقرار خواهد يافت وبيم وترسشان به امن واستراحت خاطر تبديل خواهد شد.

مثل اين آيه

( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً ) .

وآياتى متضمن اين بشارت هستند که اسلام بر سائر اديان غالب مى شود ونور خدا که همان دعوت اسلام ونظام اسلام است چنانکه از جهت مايه ودستور واصول وفروع واحکام ونظامات به حکم( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ) کامل است از جهت اجراء وعمل، وگسترش يافتن در تمام جهان نيز کامل خواهد گشت وخدا آن را اتمام خواهد فرمود.

مانند اين آيات

در سوره توبه:( يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ) .

ودر سوره فتح:( هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً ) .

ودر سوره صف:( يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ ...) .

اين آيات وآيات متعدد ديگر علاوه برآنکه بر استقرار دين خدا در سراسر زمين وآينده درخشان عالم دلالت دارند بر حسب معتبرترين مدارک وتفاسير واحاديث به تحول بى سابقه وبى نظير وانقلابى که به رهبرى وقيام حضرت مهدى اهل بيت وامام منتظر وموعود انجام خواهد گرفت تفسير شده است که تعداد زيادى از اين احاديث در کتابهاى اهل سنت روايت شده مثل کتاب (شواهد التنزيل) حاکم حسکانى که در آن دويست و ده آيه از آياتى را که در شان اهل بيت نازل شده جمع آورى شده ومتجاوز از هزار وصد وشصت روايت در رابطه با اين موضوع روايت نموده است. (۸)

واز جمله محدثين نامدار وعلماء بزرگ سيدهاشم بحرانى در جمع آورى آياتى که مربوط به حضرت مهدى سلام الله عليه است کتابى تاليف کرده است به نام (المحجة فيما نزل فى القائم الحجة) وى در اين کتاب متجاوز از يکصد آيه را با احاديثى که در تفسير هر يک وارد شده است ذکر فرموده است.

عليهذا اصالت قرآنى عقيده به مهدويت نيز با توجه به اين آيات ودقت در مضامين آنها وکتابهاى تفسير واحاديثى که در تفسير اين آيات وارد شده است ثابت وغير قابل انکار است.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر و متواتر

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر احاديث معتبر ومتواتر در نهايت وضوح است زيرا کتابهاى حديث و صحاح و جوامع وسنن ومسانيد واصول شيعه و اهل سنت که در آنها احاديث مربوط به اين موضوع ضبط وروايت شده است از حد احصا خارج است وهم چنين در کتابهاى ديگر که در ساير رشته هاى علوم اسلامى تاليف شده مثل تاريخ و لغت و غريب الحديث ورجال وتراجم وعقايد و کلام وحتى شعر وادب وشرح قصايد واشعار معروف علماء فنون مختلف به اين احاديث استناد کرده، وپيرامون شرح ومضامين آنها اظهار نظر نموده اند.

از عصر رسالت تا زمان ما صحابه حضرت رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسپس تابعين و تابعين تابعين وساير طبقات روات اين احاديث را روايت نموده اند. اين احاديث بسيارى بالخصوص و بالانفراد بواسطه ى شواهد ومويداتى که حديث شناسان ماهر به آن اعتماد دارند در نهايت صحت واعتبار مى باشند و به مضمون آنها يقين حاصل مى شود و علاوه بر اين در مسائل مهم مربوط به مهدويت مثل معرفى شخص مهدىعليه‌السلام وبرنامه هاى مهم انقلابى واسلامى ايشان اين احاديث در حد تواتر وبالاتر مى باشند يعنى در هر يک از اوصاف معروف ومشهور حضرت مهدىعليه‌السلام حديث از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وائمه معصومينعليهم‌السلام آن قدر زياد است که قطع نظر از مقام وثاقت وصداقت وامانت روايت کنندگان احتمال تبانى آنها بر دروغ وجعل اين احاديث عقلائى نيست.

موضوع مهدويت خود يک موضوعى است که علماء ومحدثين بزرگ پيرامون آن وجمع احاديث آن بالخصوص صدها کتاب نوشته اند که خواننده عزيز مى تواند براى اينکه تا حدودى از نام کتابهاى اهل سنت ومولفان آنها که احاديث مهدى را روايت کرده اند وکتابهائى که در اين موضوع به طور مستقل تاليف نموده اند واسامى اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که از آن حضرت بشارات مهدى را روايت کرده اند آگاه شود. به اين مقدمه کتاب نجم الثاقب مرحوم محدث نورى وکتاب نويد امن وامان ومنتخب الاثر تاليف نگارنده رجوع فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت

اهل سنت وشيعه در طى اعصار ومرور قرنها همه بر اين اتفاق داشته ودارند که در آخر الزمان يک نفر از اولاد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفرزندان على وفاطمهعليهما‌السلام که صفات وعلاماتش در احاديث مذکور است در هنگامى که دنيا پر از ظلم وجور شده باشد ظهور نمايد وجهان را پر از عدل وداد کند همه او را هم نام وهم کنيه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وملقب به مهدى معرفى نموده اند، وهمه اتفاق دارند بر اينکه تا او ظهور نکند سير اين عالم واين جامعه بشرى به پايان نخواهد رسيد وتا اين دادگستر بزرگ و رهبر حکومت عدل جهانى قيام نکرده است بشر بايد منتظر ظهور او باشد و بداند که جهان محکوم ظلم ستمگران و فساد اهريمنان نيست و سرانجام همه تباهى ها و نگرانيها به راحتى و امنيت و آسايش مبدل مى شود و مستکبرين و مفسدين ريشه کن مى گردند

همه چشم به راهند وهمه منتظرند چنانکه از مصادر معتبر تاريخ و حديث استفاده مى شود در تمام اعصار اين يک عقيده عمومى امت اسلام بوده است و همه بر آن اتفاق داشته اند و لذا مدعيان دروغين مهدويت را به اينکه واجد صفات و نشانيهاى مهدى موعود نيستند رد مى کردند وهرگز در مقام رد آنها صحت اصل واساس اين عقيده را منکر نمى شدند.

وخلاصه اتفاق مسلمين بر اصل ظهور مهدىعليه‌السلام و برخى از خصوصيات وخصائص آن حضرت هميشه مورد قبول بوده وعلماء بزرگ اهل سنت هم آن را مورد تصريح وتاکيد قرار داده اند. (۹)

وبه قول دانشمند بزرگ ومعاصر اهل سنت شيخ على ناصف در کتاب غايه المامول همه (سلفا وخلفا) بر اين عقيده بوده وهستند.

اصالت مهدويت از جهت معجزات و کرامات

معجزات وخوارق عادات در اثبات نبوت انبياء وراستى خبرهائى که از عالم غيب ووحى الهى مى دهند مستند عام ودليل همگانى است هيچ پيامبرى بدون معجزه نبوده است راجع به معجزات انبياء واقسام آن در کتابها توضيحات کافى داده شده ودر نوشته هاى اين حقير نيز از جهات متعدد وبا توجه به انديشه ها وآرائى که اخيرا مطرح شده بيانات جالب ومفيدى هست.

در قرآن مجيد به اين مسئله در آيات متعدد تصريح شده است.

مسئله ديگر بعد از قبول معجزات انبياء معجزاتى است که از ائمه طاهرينعليهم‌السلام صادر شده است که خواه آنها را معجزه بگويند يا معجزه را فقط بر خوارق عاداتى که از انبياء صادر شده اطلاق کنند وخوارق عاداتى را که از ائمهعليهم‌السلام وديگران از بندگان خاص خدا صادر شده کرامت بگويند اين نيز يک مسئله واقع شده اى است که تواريخ معتبر وروايات مستند وصحيح که از حد تواتر خارج است آن را اثبات نموده است ومثل ساير پديده ها وحوادث بايد انسان آنها را قبول کند چون انکار آنها انکار واقعيات است وبا انکار وجود صاحب اين کرامات مساوى است وهرچند نمى توان معجزات وکرامات انبياء واولياء را با معلومات تجربى وعلل مادى توجيه وتفسير کرد اما بايد واقعيت آنها را که محسوس بشر بوده وهست باور نمود.

ما در همين عصر خودمان حکايات وجريانهاى مهمى را به چشم خود ديده يا از افراد امين وراستگو شنيده ايم که در اثر دعا يا توسل به يکى از چهارده معصومعليهم‌السلام وفرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زينب وحضرت معصومهعليهما‌السلام بيمارانى که بيماريهاى شديد داشته شفا يافته وحاجتهاى مهم باذن خدا برآورده شده است که جز به خرق عادت وکرامات وعنايت غيبى توجيه آن امکان پذير نيست.

نه حسى را که اين معجزات را ديده است مى توان به اشتباه متهم کرد ونه نقل ها وخبرهائى که اين معجزات را خبر مى دهند مى توان به دروغگویى متهم ساخت بنابراين هيچ گونه نقطه ابهام وزمينه ناباورى در وقايعى که به طور خارق عادت اتفاق افتاده ومعجزه ناميده مى شود نيست غير از اينکه معجزه وخارق عادات است وما نمى توانيم آن را به علت مادى مستند کنيم اما اين نتوانستن و نداشتن علت مادى اصل يک پديده را نفى نمى نمايد.

معجزات حضرت صاحب الامر

پيرامون معجزات حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه بايد دانست که وجود ايشان وخصايص وخصوصياتى که از ايشان ظاهر شده وظاهر خواهد شد يکى از نمونه هاى بى نظير قدرت و توانایى خداوند متعال است قدرت خداوند در طى دوره هاى مختلف حيات ايشان همواره در تجلى بوده و هست و ثابت مى کند که فقط نبايد به معيارهاى مادى تکيه کرد که بيشتر چون پديده ها را با آن مى سنجند و مسببات ومعلولات را پس از اسباب و علل مادى مى بينند از خالق اسباب و جاعل علل غافل مى شوند وشناختشان محدود مى گردد اين اظهار قدرتها که وجود نبى وولى مظهر آن مى شود و حساب هاى مادى را باطل مى سازد خدا را بدون اين پرده هاى علل مادى به ما نشان مى دهد، وبه عالم غيب مومن مى سازد بديهى است مقصود اين نيست که فقط خدا با اين پديده ها شناخته مى شوند زيرا همان پديده هائى که علل مادى دارند نيز دلایل قدرت خدا وعلم وحکمت خدا مى باشند وهمه آيات حق وکلمات حقند اما هر کدام از پديده ها به گونه اى معرفت ما را کامل مى نمايند که در اين نوشته مجال شرح اين مسائل که با الهيات ارتباط دارد نيست و حاصل اين است که وجود امام زمان ارواحنا فداه آيت عظماى وکلمه کبراى الهى است و چنانکه مجموع عالم بدون اينکه نظيرى داشته باشد يا بشر سابقه اى وانسى به غير آن داشته باشد آيت ونشانه منحصر بفرد خدا است که در آن ميلياردها وميلياردها وصدهزاران ميلياردها وهرچه رقم وعدد ومافوق آن است آيات خدا است وجود امام زمانعليه‌السلام نيز آيه وکلمه خدا است که اگرچه از بعض جهات ونواحى منحصر بفرد مى باشند جاى تعجب واستبعاد نيست.

اين قدرت خدا است که ما را به تهليل وتکبير وتسبيح وتنزيه او وامى دارد «فسبحان الذى جعل أوليائه الأدلّة الباهرة على وجوده ومظهرين لأمره ونهيه وعلمه وحکمته واصطفاهم لغيبه وارتضاهم لسرّه وجعلهم خلفائه فى خلقه

انواع معجزات حضرت صاحب الامر

از نظر اينکه تا حدى بررسى ومطالعه معجزات آن حضرت آسان باشد آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسيم کرده اند.

اول معجزات بسيارى است که از آن حضرت از هنگام ولادت (سال ۲۵۵) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسکرى (سال ۲۶۰) ظاهر شد.

دوم معجزاتى است که پس از شهادت حضرت امام حسن عسکرىعليه‌السلام تا سال (۳۲۹) که سال آخر غيبت صغرى است از آن حضرت صادر شده است.

در اين دو دوره معجزات بسيار از حضرت بقيه الله ارواح العالمين له الفداء ظاهر شد که هر کس بخواهد بر تعدادى از اين معجزات که در حد تواتر وبالاتر از تواتر است ومطلع شود مراجعه کند به کتاب مستطاب بحار (جلد ۱۳) وترجمه هاى آن وباب ششم کتاب نجم الثاقب محدث نورى که ايشان علاوه بر معجزاتى که در بحار نقل شده چهل معجزه که مصادر ماخذشان در نزد علامه مجلسى نبوده يا از نقل آن غفلت شده است از مصار مشهور ومعتبر نقل کرده اند که از اين مصادر ومآخذ وهم چنين مصادرى که در اختيار علامه مجلسى بوده وهمه يا اکثر آن هم اکنون در اختيار ما است قدمت سابقه ضبط اين معجزات در کتابها که از همان عصر غيبت صغرى شروع شد معلوم مى شود.

سوم معجزاتى است که در عصر غيبت کبرى يعنى از سال (۳۲۹) تا تاريخ نگارش اين رساله که سال پايان قرن چهاردهم هجرت (۱۴۰۰) است از آن امام بزرگوار روحى فداه صادر شده است.

اين معجزات نيز از حد تواتر گذشته است و علاوه بعض آنها به تنهایى موجب يقين مى شود مانند معجزه اى که در شفاء اسمعيل هرقلى از آن حضرت ظاهر شد که مثل صاحب کشف الغمه آن را از پسر اسماعيل شمس الدين محمد هرقلى و گروهى از مردم مورد وثوق نقل کرده است و چنان اهميت وشهرت يافت که وزير خليفه او را احضار کرد ودر پيرامون صحت آن داستان تحقيق نمود و بعد هم خليفه مستنصر بالله عباسى او را به ملاقات با خود خواند، ومعجزات ديگر که در ضمن حکايات شرف يابي ها وتوسلات به آن حضرت در باب هفتم نجم الثاقب ودر ۱۳ بحار وجنه الماوى، و کشف الاستار، و دار السلام عراقى و کتابهاى ديگر روايت شده است و چون بنابر اختصار است به چند معجزه که درعصر خودمان اتفاق افتاده است اکتفا مى کنيم.

اول مرحوم عالم جليل حجه الاسلام والمسلمين آقاى آقا امام سدهى رحمه الله تعالى عليه که از اخيار علما معروف به تقوى وسداد ومورد وثوق مرجع بزرگ شيعه ومجدد آثار اهل بيتعليهم‌السلام استادنا الاعظم آيت الله بروجردى قدس سره بود ولذا ايشان را براى تاسيس حوزه علميه در کرمانشاه وافتتاح مدرسه اى که به امر ايشان در آن شهر بنا شد اعزام فرمود و علاوه شخصا هم با ايشان از موقعى که در نجف اشرف در بحث فقيه بزرگ مرحوم آيت الله آشيخ محمد کاظم شيرازى رحمه الله عليه شرکت داشتيم سابقه آشنائى واخلاص داشتم حکايت تشرف شيخ محمد کوفى را که معروف ومشهور است وبدون واسطه از او شنيده بود براى حقير نقل کرد و من براى اينکه مدرک کتبى از ايشان داشته باشم خواهش کردم که حکايت را برايم مرقوم فرمايند آن مرحوم که خدا با اجداد طاهرينش محشور فرمايد پذيرفت وحکايت را به خط خودشان که اکنون در نزد من موجود است مرقوم داشت که عين الفاظ وعبارات ايشان را در اينجا نقل مى نمائيم.

(بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاى آقا شيخ محمد کوفى که به زهد وتقوى وصلاح بين خواص علماء وفضلاء نجف اشرف معروف بود، وملتزم بود ليالى وايام جمعات به نجف مشرف شود چون قضيه تشرف ايشان را خدمت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه از بعض علماء شنيده بودم يک روز جمعه در مدرسه صدر در نجف اشرف در حجره يکى از آقايان رفقا خدمت ايشان رسيدم واستدعا کردم شرح تشرف را از زبان خودشان بشنوم آنچه در نظرم مانده مضمون فرمايش ايشان از قرار ذيل است.


3

4