تفسیر نماز

تفسیر نماز0%

تفسیر نماز نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسیر نماز

نویسنده: استاد محسن قرائتی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10262
دانلود: 2585

توضیحات:

تفسیر نماز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10262 / دانلود: 2585
اندازه اندازه اندازه
تفسیر نماز

تفسیر نماز

نویسنده:
فارسی

سوره توحید

اهمیت سوره توحید

در نماز بعد از سوره حمد، باید یكى دیگر از سوره هاى قرآن خوانده شود كه نمازگزار مى تواند هر سوره اى را انتخاب كند، البتّه به غیر از چهار سوره اى كه سجده واجب دارند. اما در میان سوره ها، سوره توحید ترجیح دارد ولذا در روایات به ما سفارش شده است در هر شبانه روز لااقل در یكى از ركعت هاى نمازتان این سوره را بخوانید تا از نمازگزاران واقعى باشید.(239)

این سوره در اهمیت، به اندازه یك سوّم قرآن، بلكه یك سوّم تورات و انجیل و زبور است. نه تنها در نماز، بلكه اگر بعد از نماز هم این سوره به عنوان تعقیب نماز خوانده شود، خداوند خیر دنیا و آخرت را به انسان مرحمت مى كند.

گرچه این سوره كوچك است اما محتواى آن بسیار بالاست، چنانكه امام سجّادعليه‌السلام فرمود: خداوند چون مى دانست در آینده افراد دقیق وعمیقى پیدا مى شوند، این سوره و همچنین آیات اوّل سوره حدید را نازل كرد.

قرائت این سوره نه تنها در نماز سفارش شده، بلكه تلاوت مكرّر آن، شرّ افراد ظالم را كوتاه و خانه انسان را از حوادث و خطرات بیمه مى كند.

سعدبن معاذ یكى از یاران وسرداران لشگرِ رسول خدا بود كه در قبرستان بقیع مدینه مدفون است. در تشییع جنازه او پیامبر پابرهنه شركت كرد و فرمود: نودهزار فرشته از آسمان براى تشییع سعد آمده اند. پیامبر از جبرئیل پرسیدند: دلیل نزول تو و این همه فرشته براى تشییع جنازه سعدبن معاذ چیست؟ جبرئیل فرمود: او در هر حال چه ایستاده چه نشسته چه سواره و چه پیاده، سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را مى خواند.

در سبب نزول این سوره مى خوانیم: یهودیان و مسیحیان و مشركان از پیامبر درباره خداوند سئوال مى كردند كه خدایت را براى ما معرّفى كن. پیامبر در جواب آنها این سوره را قرائت فرمود. این سوره به منزله شناسنامه خداوند است.

( قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ )

بگو: او خداى یكتاست.

توحید، اساسى ترین اصلِ همه ادیان آسمانى است و انبیا آمده اند تا آثار شرك و كفر و بت پرستى را از میان بردارند و مردم را بسوى خداى یگانه دعوت كنند.

توحید، روح و جان همه تعالیم انبیاست. نه فقط اعتقادات كه احكام و اخلاق نیز بر محور توحید استوار است.

توحید، مرز میان ایمان و كفر است و ورود به قلعه ایمان بدون پذیرش توحید ممكن نیست:( قُولُوا لا اِلهَ اِلا اللّهُ تُفْلِحُوا ) (240) و( لا اِله اِلا اللّه حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصنى اَمِنَ مِنْ عَذابى ) (241)

این سوره شامل خالص ترین عقاید توحیدى است، لذا آنرا سوره اخلاص نیز نامیده اند. این سوره، هم عقیده مسیحیت را در مورد تثلیت رد مى كند، هم شرك یهود را و هم عقیده عرب جاهلى، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند.

توحید، یعنى خالص كردن فكر و عمل از هرگونه شریك و همتایى براى خدا. نه شركِ نظرى و نه ریاى عملى. بلكه هم انگیزه و هدف تنها خدا باشد، و هم نفس كار، خدایى و الهى.

( قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ ) او یكتایى است كه دوّمى ندارد، شبیه و مثل ندارد، جزء و عضو ندارد.

( قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ ) او معبودى است كه در همه چیز فرد است، لذا بشر از فهم و دركِ ذات او عاجز.

دلیل یكتایى او اینكه اگر خداى دیگرى هم بود، او نیز باید پیامبرانى مى فرستاد تا مردم او را بشناسند و اطاعتش كنند!

دلیل یكتایى او اینكه همه انسانها در موقع خطر، تنها به یك نقطه متوجه مى شوند و دل آنها گواهى مى دهد كه تنها یك نقطه است كه در سختى ها به انسان امید مى دهد.

دلیل یكتایى او، هماهنگى میان زمین وآسمان، هستى وانسان و ارتباطى دقیق و منظم میان همه آفریده هاست. اگر شما به چند نقاش سفارش تصویرى بدهید، مثلاً به یكى بگویید: سر خروس بكشد و دیگرى بدن آن را رسم كند و نقاش سوّمى دُم و پاى خروس را بكشد، وقتى سه نقاشى را كنار هم بگذارید، میان سر و تن و پا هماهنگى نیست، یكى بزرگ است و یكى كوچك، یكى خوش رنگ و یكى بدرنگ.

آرى هماهنگى میان خورشید و ماه و زمین، آب و باد و خاك، كوه و دشت و دریا و همه اینها با نیازهاى انسان، نشان دهنده یكتایى خالق است. انسان اكسیژن مى گیرد و كربن پس مى دهد و گیاهان كربن مى گیرند و اكسیژن مى سازند تا نیاز انسان و دیگر موجودات زنده را برطرف كنند و این هماهنگى رمز حیاتِ انسان و گیاه است.

نیازهاى طفل را با محبت والدین جبران مى كند و خستگى روز را با خواب شب برطرف مى سازد. آب چشم را شور و آب دهان را شیرین آفریده، تا یكى چشم را كه از پى ساخته شده با آب نمك شستشو دهد و یكى غذا را آماده جویدن و هضم كند.

به نوزاد، بجاى فوت كردن، مكیدن یاد داده و قبل از تولّد شیر را به سینه مادر آورده است. غذاىِ پرنده آسمان را در لابلاى دندانِ نهنگ دریا قرار داده و روزى همه جانداران را به نحو مطلوب مقدّر كرده است.

در جنگ جمل یك عرب بیابانى از حضرت علىعليه‌السلام معناى توحید را پرسید، رزمندگان به او اعتراض كردند كه اكنون وقت این سئوالات نیست. اما حضرت در همان بحبوحه جنگ، توحید را براى او معنى و تفسیر كرد و آنگاه فرمود: ما براى همین معنى با مخالفین مى جنگیم.(242)

آرى مبارزه پیروان حق در طول تاریخ بخاطر برافراشتن پرچم توحید بوده است.

( اَللّهُ الصَّمَدُ )

او خداى بى نیاز است.

«صَمَد» یعنى نفوذناپذیر، خلل ناپذیر و تغییرناپذیر.

او «صَمَد» است، پس نه مادّه است و نه مادّى، زیرا همه امور مادى در طول زمان دچار تغییر و خلل مى شوند. لذا او نه جسم دارد كه با چشم دیده شود و نه همچون نیروى جاذبه است كه گرچه دیده نمى شود، امّا خواص مادّى دارد.

او «صَمَد» است، قدرتى نفوذناپذیر كه اراده اش در همه چیز نافذ و جارى است.

او «صَمَد» است، عزیزى خلل ناپذیر كه همه عزّت ها از اوست و هركس هر عزّت و قدرتى دارد از اوست. او به هیچكس و هیچ چیز نیاز ندارد ولى همه چیز نیازمند اوست.

او «صمد» است، وجود تامّ كامل، بلكه اتمِّ اكمل، كه همه كمالات را در اوج كمال داراست و همه موجودات براى رسیدن به كمال نیازمند نظر لطف اویند، ولى او به هیچ موجودى نیاز ندارد. همواره بوده و خواهد بود. فرمانش فوق همه دستورات و اراده اش حاكم بر همه اراده هاست. نه نیازى به خواب دارد و نه در انجام كارهایش به همكار و شریك محتاج است.

او «صمد» است و در یك كلام: خداى بى نیاز مورد نیاز.

( لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ )

او نه چیزى را زائیده و نه از هر چیزى زاده شده است.

او خالق موجودات است، نه زاینده آنها. كار او تولید نیست كه مثلِ خود را بوجود آورد، بلكه آوردن از نیستى به هستى است.

مادرى كه فرزند را مى زاید نوزاد از جنس او و مثل خود او یعنى انسان است، امّا براى خدا مثل و شبیهى امكان ندارد كه خدا او را بزاید یا از او زاده شود.( لَیسَ كَمِثْلِهِ شَئْ ) (243)

این جمله در مقابل عقیده مسیحیان است كه عیسى را فرزند خدا مى پندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند. همچنین این آیه اعتقاد مشركان، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند نفى مى كند و مى گوید: خداوند فرزندى نزائیده است چه پسر و چه دختر!

از چیزى زاده نشده است تا زاینده مقدّم بر او و برتر از او باشد.

وجود او مثل خروج میوه از گل، یا درخت از هسته نیست. مثل خروج آب از ابر، یا آتش از چوب نیست. مثل خروج كلام از دهان، یا نوشته از قلم نیست. مثل خروج بو از گل، یا طعم از غذا نیست. مثل خروج فكر از عقل، یا درك از دل نیست. مثل خروج گرما از آتش، یا سرما از برف نیست. او هست اما شبیه هیچ چیز و هیچكس نیست. نه آو در چیزى است و نه چیزى درون او. رابطه او با اشیا، رابطه والد و مولود نیست، بلكه رابطه خالق و مخلوق است.

( وَ لَمْ یكُنْ لُهُ كُفُواً اَحَدٌ )

و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.

او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه در افعال.

او احد است و احدى كفو او نیست. او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تا همكار و شریك او باشد.

چگونه انسان جرئت مى كند مخلوق او را شریك او بداند و این ظلم بزرگ را در حقّ او مرتكب شود:( اِنَّ الشِّرْك لَظُلْمٌ عَظیمٌ ) (244)

اى نمازگزار! نه در نعمت هایى كه از جانب خدا به تو مى رسد دیگران را دخیل و شریك بدان و نه در كارهایى كه انجام مى دهى، احدى بجز خدا را منظور بدار. چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعیف و محتاج، بدنبال جلب نظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتیاجى.

در پایان سوره اشاره اى گذرا به محتواى بلند آن داریم:

( قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ ) او یكتاست هم در ذات هم در صفات، پس در شایستگى معبود بودن نیز یكتا و یگانه است.

( اَللّهُ الصَّمَد ) او بى نیاز وهمه چیز به او نیازمند و در بى نیازى یكتاست.

«لَمْ یلِدْ» تولید مثل نمى كند تا شبیه و نظیرى داشته باشد.

( وَ لَمْ یولَد ) او ازلى و ابدى است، نه حادث كه از چیزى پیدا شده باشد.

( وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفواً اَحَدٌ ) نه همتا دارد نه همسر، نه شبیه ونه شریك.

این سوره تمام رگه هاى شرك، خرافات، اوهام و عقاید انحرافى را از ساحت مقدس خدا نفى مى كند وتوحید خالص ناب را به ما عرضه مى دارد.

طبق روایات آیات این سوره، تفسیر یكدیگرند(245) و گویا این سوره در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پیش مى رود:

مرحله اوّل:

(قُلْ هُوَ) بگو خداى من اوست. او كه از دسترس عقل و فكر بشر بدور واز دیده ها غائب و پنهان است.

در این مرحله تمام توجه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهایى براى محبوب بودن ومعبود واقع شدن كافى است. حضرت علىعليه‌السلام مى فرماید:( وَ كَمالُ الاِْخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه ) (246) اخلاص كامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى. خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نه به جهت نعمتهایى كه به تو ارزانى داشته است.

مرحله دوّم:

(هُوَ اللّه)، او اللّه است. معبودى كه همه كمالات را داراست.

در این مرحله، ذات و صفات همراه آمده است. «اللّه» ذاتى است كه همه صفات نیكو را دربر دارد و لذا شایسته عبادت و پرستش است. چنانچه قرآن مى فرماید:( وَ لِلّهِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها ) (247) تمام صفات و اسماى نیكو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانید.

شناخت خدا از طریق صفات، مرحله دوّم است كه «اللّه» كلمه جامع تمام آن صفات است. توجه به خدا به واسطه صفات، طریقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشن كبیر جلوه مى كند كه خداوند را با هزار وصف مى خوانیم.

مرحله سوّم:

(اَحَدٌ) او یكتاست و در یكتایى یگانه.

در این مرحله، توحید مطرح مى شود، توحید ذات و صفات. هم ذاتش یگانه است، هم صفاتش یگانه و بى نظیر، و هم وجودِ ذات و صفات او یكى است، نه آنكه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.

او یكتایى است كه دوّمى و سوّمى ندارد. میان «واحِد» و «اَحَد» تفاوت است. اگر گفتیم: احدى نیامد، یعنى هیچ كس نیامد و اگر گفتیم: واحدى نیامد، ممكن است دو نفر یا بیشتر آمده باشند. قرآن مى فرماید: خداوند «اَحَد» است و نمى فرماید: «واحد».

او «یكتا» است نه «یكى» كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.

مرحله چهارم:

( اَللّهُ الصَّمَدُ ) خدا بى نیاز است.

در این مرحله، بى نیازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان یكى از مهمترین اوصاف الهى مطرح مى شود. آنهم نه به شكل خبر كه بفرماید: «اَللّه صَمَدٌ»، بلكه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تكرار مى شود: «اللّه الصَّمَد»

او یكتاست، امّا بى نیاز. غیر او بسیارند، امّا سراسر نیاز، و نظر همه نیازمندان تنها به سوى آن بى نیاز!

مرحله پنجم:

( لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ )

این مرحله طبق روایات، تفسیرِ «اَلصَّمَد» است. او بى نیاز است، نه به فرزند نیاز دارد كه بزاید، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندى بخواهد كه در كارها به او كمك كند.

اگر متولّد شود ازلى نیست و اگر متولّد كند ابدى نیست، زیرا رو به كاهش و اضمحلال مى رود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بى رقیب نیست. و خداوند از همه این امور منزّه و مبرّاست.( سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یشْرِكُونَ ) (248)

ركوع و سجود

ركوع

یكى از اركان نماز ركوع است كه با كم و زیاد شدن آن، خواه عمدى یا سهوى، نماز باطل مى شود. كلمه ركعت كه در شمارش بخش هاى نماز بكار مى رود از همین واژه ركوع است. قبیله بنى ثقیف از پیامبراكرم درخواست كردند، در نماز ركوع و سجود نداشته باشند و مى گفتند: خم شدن براى ما عار است. آیه نازل شد:( وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ارْكَعُوا لا یرْكَعُونَ ) (249) هرگاه فرمان ركوع به آنان داده شود ركوع نمى كنند.(250)

دیگران در برابر انسان هایى مثل خود خم مى شوند و تعظیم مى كنند، امّا شما تنها در برابر خالق خود خم شوید و تعظیم كنید.

وقتى آیه( فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظیمِ ) (251) نازل شد، پیامبر دستور دادند در ركوع خداوند را تعظیم كنید و این ذكر را در ركوع بگویید: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ»(252) در روایات مى خوانیم: ركوع نشانه ادب است و سجود نشانه قرب به خدا، و تا ادب را خوب انجام ندهید آماده قرب نمى شوید.(253)

ركوع، راهى براى توبه و استغفار و عذرخواهى به درگاه خداوند است:( فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ اَنابَ ) (254)

آثار ركوع

امام باقرعليه‌السلام مى فرماید: كسى كه ركوع خود را كامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است.(255)

هرچه در برابر خداوند بیشتر خم شویم، قدرت برخورد با شیطان و شیطان صفتان را بیشتر خواهیم داشت. امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: ركوع و سجود طولانى، ابلیس را عصبانى كرده و مى گوید: واى بر من! این مردم با اینگونه بندگى، دیگر مرا اطاعت نمى كنند.(256)

خداوند به فرشتگان مى گوید: ببینید بندگان من چگونه مرا تعظیم مى كنند و در مقابل من ركوع مى كنند، من نیز آنان را بزرگ خواهم كرد و به آنان عزت و عظمت مى بخشم.(257)

امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: ركوع و سجود طولانى در طولانى شدن عمر مؤ ثر است.(258)

آداب ركوع

در روایات مى خوانیم كه رسول خداعليه‌السلام در ركوع چنان كمر مباركش را كشیده و صاف مى نمود كه اگر قطره آبى روى كمرش مى ریخت وسط كمر مى ماند و به سمتى جارى نمى شد.(259)

سفارش شده است در ركوع گردن خود را بكشید تا رمز این باشد كه من ایمان آورده ام گرچه گردنم در راه او برود.(260)

از دیگر آداب ركوع آنست كه مردان آرنج ها را همچون بال پرندگان به بیرون دهند، نه آنكه به پهلوها بچسبانند. كف دست را به زانوها بگذاریم و انگشتان دست را باز كنیم. پاها در یك خط، نه جلو و نه عقب، و میان دو پا به مقدار یك وجب فاصله باشد.

به هنگام ركوع نگاه به میان دو قدم باشد و پس از ذكر ركوع، در همان حال ركوع بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستیم. البتّه تكرار ذكر ركوع حداقل سه مرتبه مورد سفارش و عنایت است.(261)

ركوع اولیاى خدا

امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: حضرت علىعليه‌السلام به قدرى ركوع خود را طول مى داد كه عرق از ساق مباركش جارى مى شد.(262)

خود آن حضرت در اوّلین خطبه نهج البلاغه مى فرماید: خداوند فرشتگانى دارد كه همواره در حال ركوعند و هرگز قیام نمى كنند.

البتّه در فرشته خستگى وگرسنگى مطرح نیست، لذا انسان هاى عارف و عاشق كه چنین ركوع هاى طولانى انجام مى دهند، فرشتگان را به تمجید خود وادار مى كنند. این حالت اولیاى خداست، امّا حال ما چطور؟ پیامبر اكرم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و به نماز ایستاد، اما ركوع و سجودش را ناقص و سریع انجام داد. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: او همچون كلاغ نوكى زد ورفت، اگر او با این نماز از دنیا برود بر دین من نمرده است.(263)

سجود

تاریخ سجده

پس از آنكه خداوند آدم را آفرید به فرشتگان فرمان داد تا براى او سجده كنند،(264) همه سجده كردن جز ابلیس و خداوند او را بخاطر همین نافرمانى از درگاه خود راند.

این ماجرا را قرآن بارها تكرار مى كند و مى دانیم كه تكرارهاى قرآن بى دلیل نیست. گویا مى خواهد بگوید: اى انسانى كه همه فرشتگان بخاطر تو به سجده افتادند! چرا تو در برابر خداوند خالق سجده نمى كنى؟ اى انسان، ابلیس بخاطر ترك سجده تو رانده شد، آنوقت تو كه سجده بر خداوند را ترك مى كنى چه انتظارى دارى؟

ابلیس كه بر تو سجده نكرد، مى گفت: من از انسان برترم، آیا تو مى توانى بگویى: من از خداوند برترم؟ تو كه زمانى هیچ بودى و وقتى هم بدنیا آمدى سراسر وجودت را ضعف و عجز فرا گرفته بود و در نهایت هم، عاجزانه از دنیا مى روى، چگونه در برابر آفریدگار هستى تكبر مى كنى؟

به هرحال اولین فرمان خداوند پس از خلقت بشر، فرمان سجده بود.

اهمیت سجده

سجده، بهترین حالات انسان در برابر خداست.

سجده، بهترین راه براى نزدیكى به خداست.( وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ) (265)

نشانه یاران باوفاى پیامبر آن است كه آثار سجده در سیماى آنان دیده مى شود.( سیماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السَّجُودِ ) (266)

سجده، انسان را همگام و هماهنگ با كلّ هستى مى سازد، زیرا همه موجودات آسمان و زمین، از ستاره و سبزه به درگاه الهى ساجد و خاضع اند.( وَ لِلّهِ یسْجُدُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الاَْرْضِ ) (267) ،( وَالنَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یسْجُدانِ ) (268)

سجده، هماهنگى با فرشتگان الهى است. حضرت علىعليه‌السلام مى فرماید: هیچ طبقه اى از طبقات آسمان نیست مگر آنكه گروهى از فرشتگان در حال سجده اند.(269)

سجده، عالى ترین درجه عبودیت و بندگى است، زیرا انسان بالاترین نقطه بدن خود، یعنى پیشانى را بر خاك مى ساید و اظهار ذلّت و عجز به درگاه عزیز قادر مى برد.

سجده، عالى ترین مقام براى والاترین مردان و زنان عالم است. خداوند پیامبرش را فرمان به سجده مى دهد، آنهم نه فقط در روز كه بهنگام شب:( وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیلاً طَویلاً ) (270) و خطاب به حضرت مریم، آن زن پاك و عابد مى فرماید:( یا مَرْیمُ اقْنُتى لِرَبِّك وَاسْجُدى ) (271)

سجده، كه بدنبال ركوع مى آید مرحله اى كامل تر و بالاتر از آنست و نمازگزار را به اوج خضوع مى رساند، لذا در قرآن معمولاً این دو در كنار یكدیگر آمده است:( یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا ) (272) ،( تَریهُم رُكَّعاً سُجّداً ) (273)

سجده، رمز ایمان به آیات الهى است:( اِنَّما یؤْمِنُ بِایاتِنا الَّذینَ اِذا ذُكِّروُا بِها خَرُّوا سُجَّداً ) (274)

سجده هاى شبانه، یكى از نشانه هاى بندگان صالح خداست:( عِبادُ الرَّحْمنِ... وَالَّذینَ یبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً ) (275)

سجده، زینت نماز است پس آنرا نیكو بجاى آوریم. امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: هرگاه نماز مى خوانید ركوع و سجود آنرا نیكو انجام دهید كه خداوند پاداشى هفتصد برابر بلكه بیشتر عنایت مى فرماید.(276)

سجده، مایه مباهات خداوند بر فرشتگان است و لذا عنایت الهى را بدنبال دارد، تا آنجا كه در هر سجده یكى از گناهان انسان محو و پاداشى بزرگ براى او ثبت مى شود.(277) حضرت علىعليه‌السلام مى فرمود: اگر انسان بداند بهنگام سجده چه رحمتى او را فرا گرفته است هرگز سر از سجده برنمى دارد.(278)

سجده، روح خودخواهى و غرور را از میان برده و انسان را از تكبّر نجات مى دهد.(279)

پیامبر مى فرمود: من در قیامت امّت خود را از آثار سجده كه بر پیشانى دارند مى شناسم.(280) و آن گوشه از زمین كه بر آن سجده شده است، در قیامت گواه عبادت انسان مى گردد(281) و در دنیا نیز از آن نقطه نورى به آسمانها مى رود.(282)

همانند ركوع، سجود طولانى نیز سبب بقاى نعمت ها و طول عمر مى شود.(283)

سجده به قدرى مهم است كه خداوند به پیامبر عظیم الشاءنى همچون حضرت ابراهیم فرمان مى دهد كه مسجدالحرام را براى طواف كنندگان و قائمین و راكعین و ساجدین تطهیر نماید.(284)

حكمت هاى سجده

از امیرالمؤمنین علىعليه‌السلام درباره حكمت هاى سجده پرسیدند، حضرت فرمود: سجده اوّل، یعنى آنكه در ابتدا خاك بودم و چون سر از سجده برمى دارى یعنى از خاك به دنیا آمدم. سجده دوم یعنى دوباره به خاك بازمى گردم و سر برداشتن از آن، یعنى در قیامت از قبر برمى خیزم و محشور مى شوم.(285)

امام صادقعليه‌السلام مى فرمایند: چون سجده براى خداست پس نباید بر خوردنى ها و پوشیدنى ها كه مورد توجه اهل دنیاست، سجده كرد. سجده باید انسان را متوجه خدا سازد نه شكم و لباس و مادّیات.(286)

در حدیث مى خوانیم: دلیل سجده سهو براى هر كم و زیادى سهو و یا كلام و قیام و قعود نابجا، آن است كه ابلیس تو را گرفتار حواس پرتى كرد و در نماز تو خللى ایجاد نمود، پس تو بعد از نماز دو سجده بجاى آور تا بینى او به خاك مالیده شود و بداند هر لغزشى ایجاد كند تو دوباره در برابر خداوند به سجده مى افتى.(287)

حضرت علىعليه‌السلام فرمودند: ظاهر سجده، صورت گذاردن بر خاك از روى اخلاص وخشوع است، اما باطن آن دل كندن از همه امور فانى و دل بستن به سراى باقى ورهایى از تكبر، تعصّب و تمام وابستگى هاى دنیوى است.(288)

آداب سجده

در اینجا به گوشه اى از آداب سجده كه در روایات آمده است، اشاره مى كنیم:(289)

پس از ركوع براى آمدن به سجده، دستها قبل از زانوها به زمین برسد. به هنگام سجده دستها در برابر گوش قرار گیرد، در مردان، آرنج به زمین نچسبد و از دو طرف همچون دو بال باز باشد. نه فقط پیشانى بلكه بینى نیز بر خاك نهاده شود. هنگامى كه نمازگزار بین دو سجده مى نشیند، روىِ پاى راست را بر پشت پاى چپ بیندازد، بطورى كه سنگینى بدن روى سمت چپ بیفتد، زیرا كه چپ رمز باطل است و راست رمز حق.

در سجده، علاوه بر ذكر واجب صلوات بفرستد، دعا كند و از خوف خدا اشك بریزد. هنگام برخاستن از سجده، تكبیر بگوید و بهنگام تكبیر دستها را بالا بیاورد.

خاك كربلا

گرچه سجده بر هر خاكى، بلكه هر سنگ و چوب پاكى جایز و صحیح است اما تربت امام حسینعليه‌السلام امتیازاتى دارد، كه امام صادقعليه‌السلام جز بر خاك كربلا سجده نمى كرد.

سجده بر خاك كربلا حجاب هاى هفتگانه را پاره مى كند. هم نماز را بالا برده و به قبولى مى رساند، هم نمازگزار را از قعر مادّیات بیرون كشیده و او را با جهاد و خون و شهادت آشنا مى سازد.

سجده بر خاك حسین، یعنى نماز همراه ولایت.

سجده بر خاك حسین، یعنى نماز همراه شهادت.

سجده بر خاك حسین، یعنى بزرگداشت خاطره آنان كه براى نماز و در راه نماز خون دادند.

سجده بر خاك حسین، یعنى هر روز عاشوراست و هر زمین كربلا.

سجده بر خاك حسین، یعنى در راه مبارزه با ظلم، سر و جان بده، امّا تن به ذلّت نده.

آرى مزار حسین، باغى از باغهاى بهشت و درى از درهاى آن است. دعا تحت قبّه آن حضرت، مستجاب و نماز در آن مكان محبوب ومقبول خداست.

تسبیحى كه از آن خاك درست شود، اگر در دست بچرخد، براى صاحبش پاداش ( (سبحان اللّه» دارد، گرچه او ساكت باشد و اگر ذكر خدا بگوید و تسبیح را بچرخاند براى هر ذكرى 70 برابر پاداش مى گیرد.

مخفى نماند اهمیتى كه براى خاك كربلا نقل شد تا چهار میل از اطراف قبر امام حسین را در بر مى گیرد.(290)

سجده شكر

سجده مخصوص نماز نیست، بلكه در موارد دیگرى نیز مطرح است و حتى گاهى واجب مى شود، مانند تلاوت یكى از چهار آیه اى كه سبب سجده مى گردد.

یكى از موارد شكر، سجده شكر است كه به آن سفارش بسیار شده است.

سجده شكر، یعنى تشكر از نعمت هاى بى پایان الهى كه بر ما و خانواده ما نازل شده است. امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: هرگاه یاد نعمتى افتادى، صورت خود را براى تشكر بر زمین بگذار و اگر دیدى كه مردم ترا مى بینند به احترام آن نعمت كمى خم شو.(291)

پیامبر اكرم را دیدند كه از شتر پیاده شد و پنج سجده كرد و فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و پنج بشارت به من داد و من براى هر بشارتى یك سجده كردم.(292)

حضرت علىعليه‌السلام گاه در سجده شكر بیهوش مى شد(293) و از امام زمانعليه‌السلام نقل شده كه لازم ترین سنّت ها، سجده شكر است.(294)

در سجده شكر هرگونه ذكر و دعایى جائز است، امّا گفتن «شُكْرا لِلّه» و «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و یاد نعمت بزرگ ولایت اهل بیتعليهم‌السلام سفارش شده است.(295) خداوند مى فرماید: پاداش كسى كه سجده شكر كند آن است كه من هم از او تشكر مى كنم.(296)

گرچه سجده شكر زمان و مكان بخصوص ندارد، اما بهترین زمان آن پس از هر نماز و به عنوان یكى از تعقیبات نماز است.

بركات سجده شكر

در روایات، آثار و بركات فراوانى براى سجده شكر بیان شده است كه ما بطور اختصار فهرست آنها را ذكر مى كنیم:

اگر در نماز نقصى بوده كه با نوافل هم برطرف نشده، سجده شكر آنرا جبران مى كند. رضایت پروردگار را به دنبال دارد و فاصله میان انسان و فرشتگان را برطرف مى كند. دعاى در سجده مستجاب مى شود و ثواب ده صلوات دارد و ده گناه بزرگ را محو مى كند.

در قدر و منزلت سجده شكر همین بس كه خداوند با آن بر فرشتگان مباهات مى كند.(297)

سجده هاى اولیاى خدا

امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: دلیل آنكه حضرت ابراهیم به مقام خلیل اللّهى رسید، سجده هاى زیاد او بر خاك بود.(298)

شبى كه بنا شد حضرت على در جاى پیامبراكرم بخوابد تا آن حضرت از تیغ دشمنان در امان بماند، از رسول خدا پرسید: اگر من اینكار را بكنم جان شما به سلامت خواهد بود؟ وقتى پیامبر جواب مثبت داد، حضرت على لبخندى زد و به شكرانه این توفیق سجده شكر كرد.(299)

وقتى سر بریده ابوجهل، رهبر مشركان را به نزد پیامبر آوردند، حضرت سجده شكر كردند.(300)

امام سجّادعليه‌السلام در پایان هر نماز به شكرانه انجام آن سجده شكر مى كرد و هرگاه بلائى از او دور مى شد و یا میان دو مسلمان را اصلاح مى كرد به شكرانه آن سجده مى كرد. آن حضرت سجده خود را به قدرى طول مى داد كه غرق در عرق مى شد.(301)

چند نكته

1- جاى سجده به قدرى ارزش پیدا مى كند كه در حدیث مى خوانیم: پس از نماز بر جاى سجده دست بكش و به صورت و بدن خود بكش تا از امراض و آفات و ناگوارى ها در امان بمانى.(302)

2- سعى كنیم سجده شكر بعد از نماز مغرب را فراموش نكنیم كه دعا در آن مستجاب است.(303) امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه بین اذان و اقامه سجده كند و در سجده بگوید: ( (سَجَدْتُ لَك خاضِعاً خاشعاً ذلیلاً» خداوند محبت او را در دل مؤمنان و هیبت او را در دل منافقان قرار مى دهد.(304)

3- سجده مخصوص خداست و در مقابل هیچكس حتّى پیامبر خدا سجده جایز نیست(305) ، چه رسد به قبور امامان و امام زادگان كه بعضى ها به عنوان پابوسى در مقابل آنها به سجده مى افتند.

هنگامى كه مسلمانان به حبشه هجرت كردند، كفار گروهى را نزد نجاشى فرستادند تا مسلمانان را به كشورش راه ندهد و آنها را اخراج كند. نماینده قریش طبق رسم آن زمان در مقابل نجاشى پادشاه حبشه به سجده افتاد، امّا نماینده مسلمین كه جعفر برادر حضرت على بود سجده نكرد و گفت: ما جز در برابر خدا در برابر احدى سجده نمى كنیم.(306)

سجده حضرت یعقوب و فرزندانش در برابر حضرت یوسف نیز نه بر یوسف، بلكه براى خداوند بود، لكن به شكرانه نعمت وصال یوسف. (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً)(307)