حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد ۱

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن7%

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 808

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵
  • شروع
  • قبلی
  • 808 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 57535 / دانلود: 3364
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد ۱

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

موسوى جزائرى، صاحب كتاب جوامع الكلم.

۱۷ مولى محمد طاهر فرزند محمد حسين شيرازى، صاحب شرح تهذيب و حكمة العارفين و كتاب الاربعين فى اثبات امامة اميرالمؤ منين و كتاب الجامع فى الاصول و رساله هاى بسيارى،

او در سال ۱۰۹۸ وفات يافته است.

۱۸ عالم متبحر و حكيم عارف و محدث بزرگوار ملا محسن فيض كاشانى (فيض )، صاحب كتاب وافى و صافى و غير آن.(۱)

شاگردان علامه

ميرزا عبدالله اصفهانى يكى از شاگردان برجسته علامه مجلسى مى گويد كه تعداد شاگردان او به يكهزار نفر مى رسيد،(۲) و مرحوم محدث جزائرى در الانوار النعمانية تعداد آنها را افزون بر يكهزار نفر ذكر كرده است.(۳)

با توجه به اينكه احصاء و ذكر نام تمام شاگردان علامه مجلسى ممكن نيست، اينك به ذكر برخى از مشاهير آنها و يا كسانى كه از او روايت كرده اند مى پردازيم:

۱ - سيد جليل و محدث بزرگوار سيد نعمة الله جزائرى، صاحب تصانيف مشهوره.

۲ - - سيد امير محمد صالح، داماد بزرگوار و مؤ لف كتابها و رساله هاى بسيارى.

۳ - امير محمد حسين فرزند امير محمد صالح.

۴ - فاضل كامل و متبحر خبير مرحوم حاجى محمد بن على اردبيلى صاحب كتاب جامع الرواة.

۵ - عالم متبحر ميرزا عبدالله اصفهانى مشهور به افندى كه در اطلاع بر احوال علماء و مؤ لفات آنان بى نظير بوده است، صاحب كتاب رياض العلماء و صحيفه ثالثه از دعاهاى حضرت زين العابدينعليه‌السلام كه آن دعاهايى كه مرحوم شيخ حر عاملى در

____________________

۱- الفيض القدسى - بحارالانوار ۱۰۲ / ۷۶.

۲- الكنى و الالقاب ۳ / ۱۴۷.

۳- الانوار النعمانيه ۳ / ۳۶۲.

۲۱

صحيفه دوم نياورده، ايشان در اين صحيفه ذكر كرده است.

۶ - مولى ابوالحسن بن محمد طاهر مؤ لف تفسير مرآة الانوار و شرحى بر صحيفه كامله سجاديه كه به اتمام نرسيده است.

۷ - سيد بزرگوار ميرزا علاء الدين گلستانه شارح نهج البلاغه.

۸ - فقيه عالم حاج محمد طاهر ابن الحاج مقصود على اصفهانى.

۹ - شيخ فاضل كامل فقيه محمد قاسم فرزند محمد رضا هزار جريبى.

۱۰ عالم كامل محقق شيخ محمد اكمل پدر علامه وحيد بهبهانى

۱۱ مولى محمد رفيع بن فرج جيلانى.

۱۲ علامه ربانى شيخ سليمان بن عبدالله ماحوزى بحرانى صاحب دو كتاب البلغة و المعراج در رجال و كتاب اربعين در امامت.

۱۳ عالم فاضل شيخ احمد فرزند شيخ محمد بحرانى مؤ لف رياض الدلائل و حياض المسائل.

۱۴ شيخ فقيه عابد صالح محمد بن يوسف بلادى، شاعر بزرگوار كه در سال ۱۰۳۱ در بحرين به شهادت رسيد.

۱۵ فاضل صالح مولى مسيح الدين محمد شيرازى.

۱۶ مولى محمد ابراهيم سريانى

۱۷ عالم كامل سيد محمد اشرف صاحب كتاب فضائل السادات.

۱۸ فاضل رضى زكى مولى عبدالله يزدى.

۱۹ عالم عامل شيخ محمد فاضل كه او از شاگردان پدر علامه مجلسى نيز بوده است.

۲۰ فاضل سعيد حاج ابوتراب.

تأليفات

از علامه بزرگوار تأليفات و آثار فراوانى بجاى مانده است كه بيشتر آنها مورد توجه اهل علم و دانشمندان و علاقمندان به علوم و آثار اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام قرار

۲۲

گرفته است.

آن بزرگوار گذشته از اينكه از نقطه نظر كثرت تأليف، يكى از شخصيتهاى كم نظير و يا بى نظير بوده كه با توجه به عمر مباركش از موفقيت ويژه اى برخوردار بوده است، از جهت نفيس بودن آثار و تأليفات و حسن سليقه و اسلوب در رديف يكى از بهترين مؤلفين تاريخ تشيع محسوب مى شود.

اينك به بعضى از آثار آن عالم بزرگوار و فرزانه عاليمقدار اشاره مى كنيم:

تأليفات عربى

۱- بحارالانوار

۲- مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول (شرح كافى )

۳- ملاذ الاخيار فى شرح تهذيب الاخبار

۴- شرح الاربعين

۵- الفوائد الطريفة فى شرح الصحيفة.

۶- الوجيزة فى الرجال

۸- رسالة الاوزان

۹- رسالة فى الشكوك

۱۰- المسائل الهندية

۱۲- رسالة فى الاذان

۱۳- رسالة فى بعض الادعية الساقطة عن الصحيفة الكاملة.

۷- رسالة الاعتقادات

تأليفات فارسى

۱- عين الحيوة

۲- مشكاة الانوار.

۳- حق اليقين

۴- حلية المتقين

۵- حيوة القلوب

۶- تحفة الزائر

۷- جلاء العيون

۸- مقباس المصابيح

۹- ربيع الاسابيع

۱۰- زاد المعاد.

۲۳

۱۱- رسالة الديات.

۱۲- رسالة فى الشكوك

۱۳- رسالة فى الاوقات

۱۴- رسالة فى الرجعة

۱۵- رسالة فى اختيارات الايام

۱۶- رسالة فى الجنة و النار.

۱۷- رسالة مناسك الحج

۱۸- رسالة اخرى

۱۹- مفاتيح الغيب فى الاستخارة

۲۰- رسالة فى مال الناصب

۲۱- رسالة فى الكفارات

۲۲- رسالة فى آداب الرمى

۲۳- رسالة فى الزكوة

۲۴- رسالة فى صلوة الليل

۲۵- رسالة فى آداب الصلوة

۲۶- رسالة السابقون السابقون

۲۷- رسالة فى الفرق بين الصفات الذاتية و الفعلية

۲۸- رسالة مختصرة فى التعقيب

۲۹- رسالة فى البداء

۳۰- رسالة فى الجبر و التفويض

۳۱- رسالة فى النكاح

۳۲- رسالة فى صواعق اليهود فى الجزية و احكام الدية.

۳۳ رسالة فى السهام.

۳۴- رسالة فى زيارة اهل القبور

۳۵- مناجات نامه

۳۶- شرح دعاى جوشن كبير

۳۷- انشاءات

۳۸ مشكاة القرآن فى آداب قراءة القرآن و الدعاء و شروطهما

۳۹- ترجمه عهدنامه اميرالمؤ منينعليه‌السلام به مالك اشتر

۴۰- ترجمه فرحة الغرى ابن طاووس

۴۱- ترجمه توحيد مفضل

۴۲- ترجمه توحيد الرضاعليه‌السلام

۴۳- ترجمه حديث رجاء بن الضحاك

۴۴- ترجمه زيارت جامعه

۴۵- ترجمه دعاى كميل

۴۶- ترجمه دعاى مباهله

۴۷- ترجمه دعاى سمات

۴۸- ترجمه دعاى جوشن صغير

۴۹- ترجمه حديث عبدالله بن جندب

۵۰- ترجمه قصيده دعبل

۵۱- ترجمه حديث ستة اشياء ليس للعباد فيها صنع: المعرفة و الجهل و الرضا و الغضب و النوم و اليقظة

۵۲- ترجمه الصلاة

۵۳ اجوبة المسائل المتفرقة.

۲۴

و كتابهاى ديگرى نيز غير از آنچه ذكر شد به علامه بزرگوار نسبت داده شده است مانند كتاب اختيارات الايام و كتاب تذكرة الائمة و كتاب صراط النجاة و كتاب فى تعبير المنام كه به اثبات نرسيده است.(۱)

للّه للّه حيوة القلوب للّه للّه للّه

از مرحوم سيد بحر العلوم علامه طباطبائى نقل شده است كه او آرزو مى كرد كه تصانيف و نوشته هاى خودش در ديوان علامه مجلسى ثبت شود و به جاى آنها يكى از كتابهاى علامه مجلسى كه ترجمه متون اخبار و به زبان فارسى مى باشد، در ديوان او نوشته شود.(۲) و اين بدان جهت بود كه عصر علامه مجلسى عصر شكوفائى دين بويژه مكتب اهل بيتعليهم‌السلام بود و علاقمندان به خاندان اهل بيتعليهم‌السلام رغبت زيادى به آشنائى با تاريخ و آثار اين خاندان داشتند، ولى چون در آن عصر اكثر كتابها عربى بودند و كمتر كتابى در اين رابطه به فارسى ترجمه شده بود، از اين رو مرحوم علامه بزرگوار يكى از پيشگامان در اين جهت بود كه آثار و اخبار معصومينعليهم‌السلام را در قالب تأليفات فارسى بيان كرد كه از ميان آنها كتاب حيوة القلوب بود.

اين اثر يكى از تأليفات نفيس بجاى مانده از علامه مجلسى است، كه جلد اول آن درباره پيامبران گرامىعليهم‌السلام ، و جلد دوم در احوال پيامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و جلد سوم آن در امامت مى باشد. و اين كتاب ارزشمند مورد توجه علاقمندان در عصر علامه مجلسى و پس از آن بوده است بويژه براى كسانى كه خواهان آشنائى با قصص انبياء عظامعليهم‌السلام و جانشينان آنان و بعضى از قصه هاى مذكور در قرآن، و آگاهى از سيره سيد البشر رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وقايع مربوط به عصر بعثت و قبل از آن و همچنين بعد از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت آن بزرگوار، و

____________________

۱- مقدمه بحارالانوار ۴۱.

۲- بحار الانوار ۱۰۲ / ۱۹.

۲۵

نيز در جلد سوم مسئله امام شناسى و وجوب وجود ائمهعليهم‌السلام و آيات درباره امامت مورد توجه قرار گرفته است.

نكته اى كه قابل توجه مى باشد در اين كتاب، در برگرفتن تعداد بسيارى از روايات و اقوال مختلف در موضوعات مطرح شده در هر يك از جلدهاى آن، از اين رو در تحقيق سعى شده است كه از بيشتر مصادرى كه مؤ لف آنها را مد نظر داشته استفاده و به آنها ارجاع شود؛ و علاوه بر آنهايى كه خود او ذكر كرده، در بعضى موارد از مصادر ديگرى استفاده شده كه آن مطالب يا روايات در آنها آمده است چه از كتابهاى شيعه باشد و چه از كتابهاى اهل سنت، تا بهره بردن از كتاب كاملتر شود.

وفات

علامه مجلسى پس از عمرى تلاش و كوشش بى وقفه در جهت نشر و تبليغ و ترويج علوم آل محمدعليهم‌السلام و هدايت جامعه با تدريس و تأليف و خطابه و احياء سنتهاى الهى و اقامه حدود و از بين بردن بدعتها و مبارزه مستمر با منكرات، سرانجام در روز ۲۷ ماه رمضان سال ۱۱۱۱ در سن هفتاد سالگى ديده از جهان فرو بست و به سراى باقى و جوار رحمت الهى منتقل شد، و به مناسبت تاريخ وفات آن علامه بزرگوار بعضى گفته اند:

ماه رمضان چه بيست و هفتش كم شد تاريخ وفات باقر اعلم شد(۱)

علامه بزرگوار در كنار مسجد جامع اصفهان در جوار قبر والد معظمش ملا محمد تقى مجلسى در بقعه اى كه عده اى از علماى ديگر نيز مدفون هستند بخاك سپرده شد، مرقد شريف او هم اكنون در اصفهان ملجاء عام و خاص مى باشد.

____________________

۱- الكنى و الالقاب ۳ / ۱۴۹.

۲۶

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

حيوة القلوب مرده دلان به وادى ضلالت و حرمان به حمد خداوند بى مانندى است كه مقربان درگاه احديتش به زبان بى زبانى اداى شكر نعمتهاى بى منتهاى او نموده اند. و به قدم اقرار به عجز و ناتوانى وادى نامتناهى ثناء او پيموده اند، و شفاء صدور مستمندان بيمارستان حيرت و هجران به نواى غم زداى عندليب چمن ستايش هدايت بخشى است كه در گلشن ايجاد هر غنچه را كتابى از معرفت خويش در جيب نهاده و هر شاخى را اوراق بسيار از دفتر شناسائى خود دست داده، اگر چنار است دستش به تضرع و افتقار به درگاه عالم اسرار گشاده، اگر بيد است واله قدرت بى زوالش گرديده و سر به سجده تعظيم و تمجيد نهاده و دريا به خروش حمد و ثنايش تر زبان گرديده، از صفحات امواج، سفينه از وصف جلالش در كف گرفته، براى مطالعه سواد خوانان خط صنايع جهان آفرين به سر انگشت نسيم ورق مى گردانند، صحرا كمر گشوده بر مسند كوه پشت داده، از مداد شجر و سبزه و شقايق مجموعه مفصل الحقايق در دامن گذاشته؛ به الوان نغمات دلنشين، بدايع خلق صانع سماوات مجموعه مفصل الحقايق در دامن گذشته؛ به الوان نغمات دلنشين، بدايع خلق صانع سماوات و ارضين را به مسامع قلوب ارباب يقين مى رساند، كما قال عز من قائل و( إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَـٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) .(۱)

زهى لطف كامل و فضل شاملش كه براى هدايت سالكان مسالك نجات راهنمائى گم گشتگان مهالك ضلالت بر شوارع دين از انبياء عالى شأن، اعلام رفيعه ساخته، و بر مشارع يقين از اوصياء رفيع مكان، منابر منيعه پرداخته است، و هر يك را به حليه اخلاق

____________________

۱- سوره اسراء: ۴۴

۲۷

عليه و آداب سنيه زيور داده، براى دفع عساكر وساوس شياطين و شهاب ملحدين به جنود معجزات قاهره و براهين مؤ يد گردانيده، فله الحمد على ما اسبغ علينا من نعمائه و ارسل الينا من رسله و حججه فى ارضه و سمائه و له الشكر على ما عجزنا عن احصائه من قسمة آلائه.

ضياء بصاير ارباب يقين، جلاى مسامع مقربين، به مطالعه و استماع فضايل و مناقب سرورى است كه در طى مراحل و قطع منازل اصلاب طاهره و ارحام طيبه، افواج انبيا و رسل، ديده عرفان خويش را به كحل الجواهر غبار مركب همايونش جلا مى دهند، از وفور اشعه انوار جلالش ديده شان از مطالعه جبين اظهرش خيره گرديده، در مرآت عرش انور، عكس جمالش را مشاهده مى نمودند.

و درود متواتر الورود و صلوات نامعدود بر آن خلاصه عالم ايجاد و شفيع يوم معاد، اعنى مفخر انبيا و زبده اصفيا، محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل بى مثالش، كه در يكتاى محبت و گوهر گرانبهاى ولايتشان درة التاج هر ملك مقرب و حرز بازوى هر پيغمبر مرسل گرديده، و عروق شجره معرفت قدر منزلتشان در رياض قلوب صافيه و حدائق صدور زاكيه ارباب عرفان و اصحاب ايقان دويده، اگر مسبحان افلاك و مهندسان تخته خاك در مقام عدد مناقب بى انتهاى ايشان در آيند، هر آينه سبحه انجم فرو ريزد و ريگ صحرا و قطره دريا و ذره هوا به آخر رسد، و هنوز عشرى از اعشار و اندكى از بسيار احصا نكرده باشند، پشت افلاك خميده احسان، و كره خاك غريق امتنان ايشان است، خشت زمين را به نام نامى ايشان ساختند، و سراپرده عرش را براى انوار ايشان افراختند فوج ممكنات را از ظلمت آباد عدم به روشنائى قنديل انوار ايشان قدم در ساحت وجود نهادند. و اگر وجود فايض الوجود ايشان نبودى، احدى از طفلان مواليد از آباء علوى و امهات سفلى نزادندى، فصلوات الله عليهم اجمعين ابد الآبدين و لعنة الله على اعدائهم دهر الداهرين.

اما بعد، خامه تراب اقدم طالبان شاهراه هدايت، و مجتنبان مهامه حيرت و غوايت محمد باقر بن محمد تقى عفى الله عن جرايهما، به زبان شكستگى و انكسار، بر صحايف ضماير صافيه ارباب يقين و مرآت قلوب نيره خلاصه مؤ منين، تحرير و تصوير مى نمايد كه:

۲۸

چون اين حقير خاكسار، ذره بى مقدار در عنفوان جوانى به رهنمونى هدايات ربانى از ظلمات علوم جهالت اثر،و كتب ضلالت ثمر، منزجر گرديده، عنان عزيمت به صوب عين الحياة جاودانى، يعنى تتبع اخبار و تفحص آثار اهل بيت اخيار سيد ابرار عليهم صلوات الله الملك الغفار، كه ينابيع علوم يزدانى و معارف سبحانى و معادن جواهر حقايق ربانى مصروف و معطوف گردانيدم و عمده احاديث و آثار ايشان كه بعد از تتبع بسيار بدست آمده بود در كتاب بحار الانوار جمع نمودم.

در اين ولا جمعى از برادران ايمانى و دوستان روحانى از اين قليل البضاعه استدعا نمودند كه آنچه از آن كتاب جامع الابواب متعلق به تواريخ، احوال و معجزات و مكارم اخلاق و محاسن صفات و احوال و غزوات حضرت سيد البشرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دلايل امامت و خلافت و اطوار حميده و آداب پسنديده حضرات ائمه اثنا عشر و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله عليهم اجمعين بوده باشد، به لغت فارسى ترجمه نمايم، تا جميع طوايف الانام سيما جمعى از عوام را كه از فهم لغت عربى عاجزند از آن بهره مند گردند، و براى تاءكيد حصول اين ماءمول و اجابت اين مسؤ ول، چنين تقرير مى كردند كه كتبى كه به لغت فرس در اين ابواب تأليف شده است، اكثر احاديث آنها را از كتب مخالفين دين اخذ نموده اند، نسبت خطاها و لغزشهاى عظيم به انبياى عظيم الشأن و اوصياى جليل القدر ايشان داده اند، كه اخبار معتبره اهل بيت رسالتعليهم‌السلام ناطق است بر برائت ساحت عصمت ايشان از امثال آنها، و بعضى با عدم تتبع وافى و تفحص شافى متوجه اين امر گرديده اند و از بسيار اندكى ايراد كرده، و از دريا به قطره اى قناعت نمودند، و رتبه تمييز ميان صحيح و سقيم و غث و سمين اخبار منقوله و احاديث متداوله و اقوال متنوعه و اكاذيب مختلفه را نداشته اند، و بر تو لازم است كه به جهت اداى شكر نعمت ايزدى، چنين كتاب عالى تأليف نمائى كه فيضش عام، و نفعش تمام بوده باشد.

بناء على هذا هر چند در اين وقت، به اعتبار وفور عدائق و كثرت شواغل و علايق، تمشيت اين امر از اين حقير در غايت صعوبت و اشكال مى نمود، اما چون اجابت مسؤ ول ايشان به جهت رعايت حقوق اخوت ايمانى لازم مى دانست كه تشييد اساس

۲۹

تصديق و يقين نبوت اشرف مرسلين و امامت ائمه طاهرين صلوات الله عليه و عليهم اجمعين كه عمده اصول دين مبين و اهم مقاصد مؤ منين است و تفكر در احوال و تواريخ انبيا و اوصيا كه مقربان درگاه احديت و محرمان سرادق صمديتند، و تذكر اخلاق سنيه و اطوار مرضيه و محن و مصايب و بلايا و نوايب ايشان و استماع معجزات وافيه و براهين شافيه ايشان در تقويت ايمان و يقين و رام گردانيدن نفس اماره و انزجار او از شهوات دنيه نشاءة فانيه، و ميل فرمودن او به متابعت سنن مرسلين و آداب صالحين تاءثير عظيم دارد، چنانچه جناب اقدس ايزدى تعالى شأنه در قرآن مجيد براى اصلاح متمردان و هدايت غاويان، اين طريقه مستقيمه را مسلوك داشته.

و ايضا موجب صرف قلوب، و استماع اكثر خلق از قصص باطله و اساطير كاذبه كه قلوب عامه جهال را تسخير نموده اند، مى گردد، لهذا استمداد توفيق از جناب اقدس ايزدى جل و علا و اقتباس هدايت از مشكاة انوار انبياء و اوصياء عليهم الصلوات و التحية و الثناء كرده، شروع در تأليف كتاب مزبور نموده، و چون ترجمه جميع آنچه در كتاب كبير مندرج گرديده بود،موجب تطويل كتاب و تكثير ابواب مى گرديد، و در اين زمان كه همت اكثر ناس از تحصيل كتب مطوله هر چند كثير الفايده باشد قاصر است، بنابراين اختصار مى نمايد بر ترجمه آنچه از احاديث، اوثق و اقوى بوده باشد، و با اتفاق اكثر مضامين چند روايت، به يكى اكتفا مى نمايد تا فايده اش جليل و مؤ ونت تحصيلش قليل بوده باشد.

و چون موضوع اين كتاب مستطاب، بيان فضائل و كمالات و مناقب و معجزات و تواريخ حالات اجداد كرام و آباء فخام عالى نسبى است كه چراغ دودمان عزتش از قنديل انوار( مَثَلُ نُورِ‌هِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ ) (۱) افروخته، و فروغ اشعه جلالش در فضاى بى انتهاء توصيف قدرش طاير انديشه اجناح ارتباح سوخته، اعنى شاه آگاه و الا جاه، سپهر بارگاه، انجم سپاه، سليمان نشان، دارا دربان، رعيت پرور، عدالت گستر، نهال رعناى بوستان صفوت و خلافت، سرو زيباى چمن ابهت و جلالت،و جهان بخش دريا نوال، سايه

____________________

۱ - سوره نور: ۳۵

۳۰

رأفت حضرت پرورگار ذوالجلال در باب بيت الحرام، دولت و اقبالش آشيان كبوتران حرم، دعاهاى بيريائى ساحت حريم رفعت و جلالش معتكف دلهاى پاك طينتان خالص الولا، نسبت بحر بى انتها به كف دريا نوالش نسبت كف و دريا و نمايش خورشيد انور در فضاء راى اظهرش، چون نمايش ذره اى از بيضا، نسبت تيغ خورشيد مثالش هلال در اوج اقبال بر خويش مى بالد، و به گمان كمان رفيع مكانش قوس و قزح به رنگ آميزى خجلت مى كاهد، خورشيد پاك گوهر اگر از رشك چتر نيك اخترش غمگين نگرديدى، در فراش گلگون شفق به خون دل خويش ننشستى و سر اندوه بر بالين افق نگذاشتى و چرخ بى قرار كه از رفعت ايوان رفيع بنايش چاك در جگر نگذاشتى، روزى هزار دور بر گرد سر چاكران بزمش گرديده منت داشتى، اطلس افلك بطانه سايبان ايوان جلالش و منطقه بروج كمربند يساولان مجلس بهشت مثالش، سليمان شكوهى كه هدهد ناطقه در مديحش الكن و مرغ و ماهى را قلاده انقيادش در گردن است، وصيت قهرش بساط بر هوا گسترده، در اطراف جهان نداى روح رباى( أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ) (۱) به مسامع سلاطين زمان رسانيده، و مرغان فصيح بيان توصيف لطفش نامهاى محبت طراز بر پر اقبال بسته، از روزنه دلها به جانهاى ساكنان اكناف جهان فرمانها دوانيده، طغراى يرليغ(۲) بليغش انه من سليمان و انه( بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ ) (۳) سرمشق طبع قويمش حريص( حَرِ‌يصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَ‌ءُوفٌ رَّ‌حِيمٌ ) (۴) ، قدم عقل دانا بر صرح ممرد ثناى آن، نتيجه يكه تاز ميدان لافتى در تزلزل و انديشه دانشوران در احصاء فضايل بى انتهاء آن نوباوه بوستان( هَلْ أَتَىٰ ) (۵) ، از روى عجز در تاءمل مفخر سلاطين زمان و مشيد قوانين عدل و احسان، رافع الويه ملت بيضا، و مؤ سس قواعد شريعت، غر الملك الملوك القاهره و كاسر اعناق اكاسره، رافع لواى

____________________

۱- سوره نمل : ۳۱.

۲- يرليغ : فرمان پادشاه (فرهنگ عميد ۳ / ۲۵۲۸).

۳- سوره نمل : ۳۰.

۴- سوره نمل : ۳۱.

۵- سوره انسان : ۱.

۳۱

دين، قامع اطماع الملحدين، مؤ سس اساس الايمان، قالع عروق الكفر و الطغيان، معدن الفتوة و الكرامة و سليل النبوة و الامامة السلطان ابن السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان ابن الخاقان ابوالفتح و النصر و الظفر السلطان سليمان، مد الله اطناب دولته الى ظهور صاحب الزمان و جعله من انصاره و اعوانه، عليه و آله آبائه صلوات الله الرحمن.

لهذا ديباچه آن را به نام نامى و القاب گرامى آن اعلى حضرت مزين و موشح گردانيد و با وجود عدم قابليت به نظر اقدس آن سليل نبوت رسانيد، تا موجب رفعت قدر و علو پايه اين تحفه فرومايه گردد، تا ظهور تاءثير صبح نشور ثواب خواندن و شنيدن و نوشتن و ديدن آن پروردگار فرخنده آثار، آن برگزيده رحيم غفور، عايد شود.

و چون مطالعه اين موجب حيات ابدى دلهاى اهل ايمان مى گردد، آن را به حيوة القلوب مسمى گردانيده، و مرتب به چهار كتاب ساخت، و على الله توكلت و حسبى الله و نعم الوكيل

۳۲

كتاب اول: در بيان تاريخ، احوال و صفات و معجزات و علوم و معارف مقربان ساحت قرب حضرت ذوالجلال، از انبياء عظام و اوصياى كرام و بعضى از بندگان شايسته خداى تعالى و احوال بعضى از پادشاهان كه از زمان حضرت آدم تا قريب به زمان بعثت حضرت خاتم الانبياء بوده اند

و در آن چند باب است

۳۳
۳۴

باب اول: در بيان امور و احوالى چند كه در ميان جميع پيغمبران و اوصياى ايشان مشترك است و در آن چند فصل است

۳۵
۳۶

فصل اول: در بيان علت بعثت پيغمبران و معجزات ايشان است

به سند معتبر منقول است كه: مردى از ملاحده به خدمت امام جعفر صادقعليه‌السلام آمد و سؤ الى چند كرد و به شرف اسلام مشرف شد، كه از جمله سؤ الهاى او اين بود كه: به چه دليل اثبات مى نمائى بعثت انبيا و رسل را؟

فرمود كه: ما چون اثبات كرديم به برهان كه ما را خالقى و صانعى هست كه بلندتر است از ما و از جميع آفريده ها، و او منزه است از آنكه خلق او را توانند ديد، يا او را لمس توانند كرد، يا بر او گفتگو توانند كرد، و دانستيم كه او صانع حكيم است و هر چه حكمت و مصلحت بندگان در آن است از او صادر مى گردد؛ پس ثابت شد كه بايد سفيران و رسولان از او در ميان خلق باشند كه كلام او را به بندگان او برسانند، و ايشان را دلالت نمايند بر آنچه مصلحت و منفعت ايشان در آن است، و بقاء ايشان به آن است، و ايشان پيغمبراننند و برگزيده هاى او از ميان خلق او كه حكيمان و دانايند، و حق تعالى ايشان را به علم و حكمت تاءديب نموده است و ايشان مبعوث به حكمت گردانيده است كه با ساير مردم شريك نيستند در احوال و صفات ايشان، هر چند به ايشان در خلقت و تركيب ايشان شبيه و شريكند، و مؤ يدند از جانب حكيم عليم به علم و حكمت و دلايل و براهين و شواهد و معجزات كه دلالت بر صدق دعوى ايشان نمايد، از مرده زنده كردن و كور و پيس را شفا بخشيدن و امثال آنها از امورى كه ساير مردم از اتيان آن عاجزند و به اين علت اين معنى

۳۷

مسمى و جارى است در هر عصر و زمان، پس هرگز زمين خدا خالى نيست از حجتى از خدا بر خلق، كه با او علم و معجزه اى باشد كه دلالت بر صدق مقال او، و پيغمبرى كه پيش از او بوده است بكند.(۱)

مترجم گويد كه: حاصل اين حديث شريف آن است كه: چون ثابت شد وجود صانع و علم و حكمت و لطف و كمال او و آنكه عبث و بى فايده از او صادر نمى شود، پس ظاهر است كه اين خلق را عبث نيافريده است، از براى حكمتى عظيم خلق فرموده و اين حكمت فوايد و منافع نشاءه فانى دنيا كه منسوب به انواع المها و دردها و غمها و محنتها و مشقتهاست نمى تواند بود، پس بايد كه براى امرى از اين عظيم تر و فايده اى از اين بزرگتر آفريده باشد. ديگر منقول است كه: حسين بن صحاف(۲) از آن حضرت پرسيد كه: آيا مى تواند بود كه مؤ منى كه ايمانش نزد خدا ثابت شده باشد خدا او را بعد از ايمان، به كفر متصل گرداند؟ فرمود كه: حق تعالى عادل است و پيغمبران را فرستاده است كه مردم را دعوت نمايند بسوى ايمان به خدا، و خدا كسى را بسوى كفر نمى خواند.

پرسيد كه: آيا كسى كه كفرش نزد خدا ثابت شده باشد، خدا او را از كفر به ايمان متصل مى سازد؟

فرمود كه: حق تعالى همه مردم را خلق كرده است براى خلقتى كه همه را بر آن خلق كرده است كه قابل ايمان هستند، و نمى دانستند ايمان به شريعتى را و نه كفر را به انكار ايمان، پس فرستاد پيغمبران بسوى ايشان كه بخوانند ايشان را به سوى ايمان به خدا تا حجت خود را بر ايشان تمام كند، پس بعضى به توفيق خدا هدايت يافتند و بعضى هدايت نيافتند.(۳)

و در حديث معتبر منقول است كه: ابن السكيت از حضرت امام رضاعليه‌السلام يا

____________________

۱- توحيد شيخ صدوق ۲۴۹؛ احتجاج ۲ / ۲۱۳: علل الشرايع ۱۲۰.

۲- در مصدر ((حسين بن نعيم صحاف )) است ، و ترجمه اش در رجال نجاشى ۱ / ۱۱۹ و جامع الرواة ۱ / ۲۵۸ آمده است

۳- علل الشرايع ۱۲۱.

۳۸

امام على النقىعليه‌السلام سؤ ال نمود كه: به چه سبب حق تعالى حضرت موسى را با دست نورانى و عصا و چيزى چند كه شبيه به سحر بود فرستاد، و حضرت عيسى را با معجزه اى كه شبيه به طبابت طبيبان بود فرستاد، و محمد را به كلام فصيح و خطبه هاى بليغ مبعوث گردانيد؟ آن حضرت جواب فرمود كه: حق تعالى چون مبعوث گردانيد حضرت موسى را، غالب بر اهل عصر او سحر و جادو بود، پس آورد بسوى ايشان از جانب خدا معجزه اى چند را كه از نوع سحر ايشان بود و مثل آن در قوه ايشان نبود و جادوى ايشان را بر آنها باطل كرد و حجت را بر ايشان تمام كرد.

و حضرت عيسى را مبعوث گردانيد در وقتى كه ظاهر گرديده بود در آن زمان بيماريهاى مزمن و مردم محتاج به طبيب بودند، و طبيبان در ميان ايشان بسيار بود، پس آمد بسوى ايشان از جانب خدا با چيزى چند كه نزد ايشان مثل آنها نبود، از زنده كردن مرده ها و شفا بخشيدن كورهاى مادرزاد و پيس به اذن خدا، حجت را بر ايشان تمام كرد چون ايشان با نهايت حذاقت از مثل آنها عاجز بودند.

و حق تعالى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در زمانى فرستاد كه غالب تر بر اهل عصرش خطبه هاى فصيح و سخنان بليغ بود، و پيشه و كمال ايشان هم چنين بود، پس آورد بسوى ايشان از كتاب خدا و مواعظ احكام و آنچه قول ايشان را باطل گردانيد، و عاجز گرديدند از اتيان به مثل آن، و حجت را بر ايشان تمام كرد.

ابن السكيت گفت: تا حال، چنين سخن شافى نشنيده بودم، پس امروز حجت خدا بر خلق چيست؟

فرمود: عقلى كه خدا به تو داده است كه تمييز مى توانى كرد ميان كسى را كه راست مى گويد بر خدا يا دروغ مى بندد بر او.

ابن السكيت گفت: و الله كه جواب اين است.(۱)

____________________

۱- علل الشرايع ۱۲۱؛ عيون اخبار الرضا ۲ / ۷۹؛ احتجاج ۲ / ۴۳۷. و در هر سه مصدر سؤ ال از امام رضا عليه السلام شده است.

۳۹

فصل دوم: در بيان عدد انبيا و اصناف ايشان

با اسانيد معتبره از حضرت امام رضا و حضرت امام زين العابدينعليهما‌السلام منقول است كه رسول خدا فرمود كه: حق تعالى صد و بيست و چهار هزار پيغمبر خلق كرده است كه من از همه گرامى ترم نزد خدا و فخر نمى كنم، و خلق كرده روح صد و بيست و چهار هزار وصى كه على نزد خدا از همه بهتر و گرامى تر است.(۱)

و به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: ابوذر رضى الله عنه از رسول خدا پرسيد كه: خدا چند پيغمبر به خلق فرستاده است؟

فرمود كه: صد و بيست و چهار هزار پيغمبر؛ و به روايتى سيصد و بيست و چهار هزار پيغمبر.

پرسيد كه: چند نفر ايشان مرسلند؟

فرمود كه: سيصد و سيزده نفر.

پرسيد كه: چند كتاب فرستاده است؟

فرمود كه: صد و بيست و چهار كتاب؛ و به روايتى ديگر صد و چهار كتاب و به روايت اخير بر حضرت شيث پنجاه صحيفه فرستاده است، و بر حضرت ادريس سى صحيفه، و بر حضرت ابراهيم بيست صحيفه فرستاد، و چهار كتاب تورات و انجيل و زبور و فرقان.

____________________

۱- خصال ۶۴۱؛ امالى شيخ صدوق ۱۹۶.

۴۰

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

اخبار است، چنانچه محقّقین از علماء خودتان دعوی تواتر نموده اند؟! مانند جلال الدین سیوطی در رساله الازهار المتناثره فی الاحادیث المتواتره این حدیث شریف را داخل در تواترات ضبط نموده و درازاله الخفاء (1) و قره العینین (2) هم تصدیق تواتر نموده.

چون شما روی عادت، تشکیک در صحت سند این حدیث شریف می نمایید، خوبست مراجعه و مطالعه نمائید بباب 7کفایت الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب عليه‌السلام تألیف محمّد بن یوسف گنجی شافعی که از فحول اعلام شما است که بعد از ذکر شش حدیث مسنداً توأم با مفاخر دیگر برای آن حضرت، در ص 149 اظهار نظر نموده و حقایق را بیان می نماید که اگر شما قول ما را قبول ندارید، بیان این عالم شافعی (خالی از تعصّب) حجّه را بر شما تمام می کند که می نویسد:

هذا حدیث متفق علی صحته رواه الائمه الاعلام الحفّاظ کابی عبد اللّه البخاری فی صحیحه و مسلم بن حجّاج فی صحیحه و ابی داود فی سننه و ابی عیسی الترمذی فی جامعه و ابی عبد الرحمن النسائی فی سننه و ابن ماجه القزوینی فی سننه و اتفق الجمیع علی صحته حتی صار ذلک اجماعا منهم-قال الحاکم النیسابوری هذا حدیث دخل فی حد التواتر(3) .

گمان می کنم ابهامی در کار و احتیاجی بذکر دلائل بیشتری بر صحت و تواتر این حدیث شریف نباشد.

حافظ : حقیر، آدم بی ایمان و لجوجی نیستم که در مقابل دلائل و براهین شما که در غایت اعتبار است ایستادگی کنم، ولی قدری تأمل کنید در گفتار عالم فقیه ابو الحسن آمدی که از متکلّمین و متبحّرین علماء می باشد که این حدیث را با دلایلی ردّ نموده است.

____________________

1- ازالة الخلافة، ج2، ص26.

2- قرة العینین،ص207.

3- این حدیثی است که اتفاق نموده اند بر صحت آن رواه ائمه از علماء اعلام و حفاظ مانند ابی عبد اللّه بخاری در صحیح خود و مسلم بن حجاج در صحیح خود و ابی داود در سنن و ابو عیسی ترمذی در جامع و ابو عبد الرحمن نسائی در سنن و ابن ماجه قزوینی در سنن اتفاق نموده اند عموماً بر صحت این حدیث و این امر مورد اجماع آنها می باشد، و حاکم نیشابوری گفته است: “این حدیثی است که داخل شده در حد تواتر.” ( کفایة الطالب، ص283، باب 70).

۲۸۱

داعی : خیلی تعجب می نمایم از مثل شما عالم دقیق منصف که با نقل اقوال این همه از اکابر علماء خودتان که همگی ثقه و مورد اطمینان عموم شما می باشند، توجه می نمایید بقول آمدی که مردی شریر و بی عقیده و تارک الصّلاه بوده.

شیخ : بشر در اظهار عقیده آزاد است و اگر کسی اظهار عقیده ای نمود، نباید او را متّهم ببدی نمود و از مثل شما شخص شریفی که مجسّمۀ اخلاق هستید، خیلی قبیح بود که عوض جواب منطقی، با لسان سوء عالم فقیهی را متّهم سازید.

داعی : اشتباه فرمودید! دعاگو، لسان سوء نسبت باحدی ندارم و در زمان آمدی هم نبوده ام ولی عقاید سوء او را علمای بزرگ خودتان نقل نموده اند.

شیخ : علمای ما در کجا او را ببدی و سوء عقیده یاد نموده اند.

شرح حال آمدی

داعی : ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان(1) نوشته است: السیف الامدی المتکلم علی بن ابی علی صاحب التصانیف و قد نفی من دمشق لسوء اعتقاده و صح انه کان یترک الصلاه(2) .

و نیز ذهبی که از علماء بزرگ شما می باشد در میزان الاعتدال(3) این قضیّه را نقل نموده، بعلاوه در اظهار نظر می گوید: “مسلّم است که آمدی از مبتدعه بوده.”

اگر شما با نظر دقیق بنگرید خواهید فهمید که اگر آمدی، اهل بدعت و شریر و بی ایمان نبود، هرگز خبث طینت خود را ظاهر نمی ساخت که بر خلاف تمام صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی خلیفه خود عمر بن الخطّاب (که یکی از روات حدیث است) و تمام ثقات علماء اعلام خودتان قیام نماید.

اعجب از همه آنکه شما آقایان محترم، شیعیان را مورد طعن قرار می دهید که

____________________

1- لسان المیزان، ج3، ص134.

2- سیف آمدی متکلم علی بن ابی علی که صاحب تصانیف بوده او را از دمشق تبعید کردند بواسطه سوء اعتقاد او و صحیح است آن که تارک الصلاه بوده.

3- میزان الاعتدال، ج2، ص259، ح3647.

۲۸۲

چرا احادیثصحیحین را مورد عنایت قرار نمی دهند؟! (و حال آنکه این طور نیست. اگر احادیثی صحیح الاسناد باشد و لو در صحاح شما مورد قبول ما می باشد).

ولی حدیث مسلّمی را که بخاری و مسلم و سایر ارباب صحاح در صحاح خود نقل نموده اند، آمدی رسماً رد می نماید و مورد توجه شما قرار می گیرد.

اگر در نزد شما هیچ عیبی بر آمدی نبود، مگر همین که بر خلاف صحیحین شما اظهار عقیده نموده، بلکه فی الحقیقه تکذیب عمر و بخاری و مسلم را نموده است کافی بود بر طعن او.

و اگر شما بخواهید در اطراف این حدیث شریف بیشتر دقت کنید و دلایل تامّ و تمام اسناد کاملۀ از روات بزرگان علماء خود را بنگرید و بهتر روشن شوید و نفرین بر امثال آمدیها بنمایید، مراجعه کنید بمجلّدات با عظمت(عبقات الانوار) (1) تألیف عالم عادل، زاهد، محقّق، نقّاد اخبار و احادیث، علاّمۀ متبحّر، مرحوم میر سید حامد حسین دهلوی اعلی اللّه مقامه الشریف و مخصوصاً جلد حدیث منزله را مطالعه نمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود که این عالم بزرگ شیعی اسناد و مدارک این حدیث را از طرق شما چگونه جمع و حلاّجی نموده.

حافظ : فرمودید یکی از روات این حدیث خلیفه عمر بن الخطّاب رضی اللّه عنه بوده ممکن است اگر نظر دارید سند آن را بیان فرمایید.

سند حدیث منزله از عمر بن الخطاب

داعی : أبو بکر محمّد بن جعفر المطیری و ابو اللیث نصر بن محمّد السمرقندی الحنفی در کتاب(مجالس )و محمّد بن عبد الرحمن ذهبی در(ریاض النضره )(2) و مولی علی متّقی در(کنز العمّال )(3) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (4) نقلاً از خصایص

____________________

1- عقبات الانوار، مجلد الحدیث، ص291.

2- ریاض النضرة، ج2، ص177.

3- کنز العمال، ج13، ص122، ح36392.

4- فصول المهمة، ص125.

۲۸۳

و امام الحرم در(ذخایر العقبی )(1) و شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (2) و ابن ابی الحدید درشرح نهج (3) از نقض العثمانیه شیخ أبو جعفر اسکافی با مختصر اختلافی در الفاظ از ابن عباس (حبر امت) نقل نموده اند که گفت روزی عمر بن الخطّاب گفت: واگذارید نام علی را (یعنی آن قدر از علی غیبت نکنید) زیرا من شنیدم از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: در علی سه خصلت است (که اگر یکی از آنها برای من که عمر هستم، بود دوست تر می داشتم از هرچه آفتاب بر او می تابد) آنگاه گفت:

کنت انا و ابو بکر و ابو عبیده بن الجرّاح و نفر من اصحاب رسول الله و هو متکئ علی علیّ بن أبی طالب حتی ضرب بیده منکبیه ثم قال انت یا علی اول المؤمنین ایمانا و اولهم اسلاما ثم قال انت منی بمنزله هارون من موسی و کذب علیّ من زعم انه یحبنی و یبغضک(4) .

آیا ردّ قول خلیفه عمر در مذهب شما جایز است؟ اگر جایز نیست، پس چرا اظهار عقیده و توجه بقول سخیف آمدی معلوم الحال می نمائید.

حکم خبر واحد در مذهب جماعت

و اما یک جمله دیگر از بیان شما بلاجواب ماند که فرمودید این حدیث خبر واحد است و خبر واحد را اعتباری نیست.

اگر ما این نوع سخن بگوییم؛ با موازین رجالی که در دست داریم صحیح است، ولی از شما تعجب است تفوّه بچنین کلامی؛ زیرا در مذهب شما حجیّه خبر واحد ثابت است؛ زیرا که محققین از علماء شما منکر خبر واحد را کافر یا فاسق می دانند.

____________________

1- ذخائر العقبی، ص58 و77.

2- ینابیع المودة، ج2، ص146 و 169.

3- شرح نهج البلاغة، ج3، ص258.

4- من و ابو عبیده جراح و عده ای از اصحاب حاضر بودیم، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تکیه داده بود بر علی بن أبی طالب تا آنکه زد بر شانه های علی و فرمود: “تو یا علی، اول مؤمنین هستی از حیث ایمان و اول مسلمین هستی از حیث اسلام”، آنگاه فرمود: “یا علی، تو از من به منزله هارونی از موسی و دروغ گفته است بر من کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد در حالتی که تو را دشمن می دارد.” (کنز العمال، ج13، ص117).

۲۸۴

چنان چه ملک العلماء شهاب الدین دولت آبادی در(هدایت السعداء)گفته است؛ در مضمرات فی کتاب الشهادات

و من انکر الخبر الواحد و القیاس و قال انّه لیس بحجه فانه یصیر کافرا و لو قال هذا الخبر الواحد غیر صحیح و هذا القیاس غیر ثابت لا یصیر کافرا و لکن یصیر فاسقا(1) .

حافظ : خیلی مسرور شدم از حسن بیان شما و زیادتی اطلاع شما از کتابهای ما، بر خلاف آنچه شنیده ام، آقایان علماء شیعه کتابهای ما را با دستگیره و مقّاش و پارچه بر می دارند که دستشان بجلد کتاب نخورد تا چه رسد بآنکه مطالعه نمایند.

داعی : قطعاً دلیلی بر اثبات این مدعا ندارید چه آنکه ایادی مرموزی از بیگانگان، و بیگانه پرستان و شیاطین داخلی پیوسته می خواهند آب را گل نموده و از نفاق مسلمانان به نفع خود بهره برداری نمایند. لذا این قبیل مطالب دروغ را می سازند و انتشار می دهند که افراد مسلمین را بیکدیگر بدبین کنند و نتیجه خود را ببرند.

وظیفۀ ما و شما پیوسته توجه دادن مردم است بدستورات عالیۀ قرآن مجید که از جمله در این باب می فرماید: در آیه 6 سوره 49(حجرات):( إِنْ جٰاءَکُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهٰالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلیٰ مٰا فَعَلْتُمْ نٰادِمِینَ ) (2) .

نه آنکه خود از آن دساتیر غافل باشیم. اگر این دستور بزرگ نصب العین آقایان محترم بود، کلمات اعادی در شما اثر نمی نمود که امروز پشیمانی آورد.

ما کتابهای کفّار و مشرکین و مرتدّین را با انبر و مقّاش بر نمی داریم، چگونه ممکن است کتابهای برادران مسلمان را با نظر حقارت بنگریم. بر خلاف فرموده شما کتابهای معتبره علماء شما را دقیقانه مطالعه می کنیم و أحادیث

____________________

1- کسی که انکار کند خبر واحد و قیاس را، در حالتی که بگوید: خبر واحد حجت نیست، پس کافر گردیده است ولی اگر بگوید: این خبر واحد صحیح نیست یا این قیاس ثابت نیست کافر نمی شود ولی فاسق می باشد.( هدایت السعدا، الجلوة الرابعة من الهدایة السابغة).

2- هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد (تصدیق نکنید) تا تحقیق کنید. مبادا بسخن چین فاسقی از نادانی بقومی رنجی رسانید و سخت پشیمان گردید.

۲۸۵

صحیح الأسناد آنها را هم قبول می کنیم. اختلافات علمی و منطقی ربطی به عقیده و مذهب ندارد. آیا شما اطلاع ندارید که نوع محصّلین شیعه قسمت زیادتر از علوم صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و لغت و تفسیر و کلام را از کتب و تألیفات علماء شما استفاده می نمایند؛ پس چگونه آن کتب را با انبر و مقّاش بر می دارند؟!!

منتها بعض از روات در أحادیث منقوله شما هستند که مقدوح اند و اعتباری بأقوال آنها نیست از قبیل أنس و أبو هریره و سمره و غیر آنها که قبلاً عرض نمودم (چنانچه بعض از علماء خودتان هم از قبیل أبو حنیفه آنها را مردود می دانند)

ما هم أحادیث منسوبه باین قبیل روات را مردود و غیر قابل قبول می دانیم.

و الاّ کتب معتبره علمی محققین علمای شما مورد توجه ما می باشد و بالخصوص داعی که در سیرۀ پیغمبر و ائمّه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین آنچه زیاد مطالعه و أخذ سند نموده ام، از کتب معتبره علماء سنّت و جماعت است.

در کتابخانه شخصی داعی در حدود دویست جلد از تفاسیر و کتب اخبار و علمی و تواریخ معتبره علمای بزرگ شما خطّی و چاپی موجود و مورد استفاده داعی می باشد. منتها عملاً ما حکم صرّاف بینا را داریم که می توانیم خوب و بد آنها را تمیز داده، فریب شبهات و اشکالات امثال فخر رازیها و مغلطه کاری امثال ابن حجرها و روزبهان ها و آمدیها و ابن تیمیّه ها را نخوریم و تحت تأثیر غلطکاری های آنها قرار نگیریم.

و قبول فرمائید که تکمیل مراتب معرفت و یقین داعی بمقامات مقدّسه أئمّۀ معصومین و أهل بیت رسالت و ودایع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیشتر بوسیله مطالعۀ کتب معتبرۀ علماء شما گردیده.

حافظ : از مطلب دور افتادیم، بفرمایید وجه دلالت این حدیث منزله بر مقصود چیست و دلالت آن از چه راهست که علی کرّم اللّه وجهه واجد مقام نبوّت بوده است؟

داعی : از این حدیث شریف که بنحو تواتر بما رسیده سه خصیصه برای امیر المؤمنینعليه‌السلام ثابت می شود.

یکی مقام نبوت که در معنا و حقیقت برای آن حضرت بوده.

۲۸۶

یکی هم مقام خلافت و وزارت ظاهری آن حضرت بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

و دیگر افضلیت آن حضرت بر تمام امّت از صحابه و غیرهم.

چه آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را بمنزلۀ هارون معرّفی نموده و حضرت هارون واجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسی و افضل بر تمام بنی اسرائیل بوده است.

نواب : قبله صاحب ببخشید! مگر حضرت هارون برادر حضرت موسی نبی بوده است.

داعی بلی واجد مقام نبوت بوده اند.

نواب : عجب من تا به حال نشنیده بودم، آیا در قرآن هم آیه ای که شاهد این مرام باشد هست؟

داعی : بلی در آیات چندی خداوند متعال نبوّت آن جناب را تصریح فرموده است.

نواب : ممکن است آن آیات را جهت درک فیوضات برای ما قرائت فرمایید تا مورد استفاده ما قرار گیرد.

داعی : در آیه 163 سوره 4 (نساء)فرماید:( إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْبٰاطِ وَ عِیسیٰ وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هٰارُونَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ آتَیْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً ) (1)

حافظ : پس روی این قاعده و استدلال شما، محمّد و علی هر دو پیغمبر و مبعوث بر خلق بودند.

داعی : این قسم که شما تقریر نمودید، داعی نگفتم. البته شما خود می دانید که عدد و شمارۀ انبیاء بسیار مورد اختلاف است تا یک صد و بیست هزار و بیشتر هم نوشته اند ولی تمام آنها به اقتضای زمان، هر دسته و فرقه ای تابع پیغمبر صاحب کتاب احکام

____________________

1- به درستی که ما وحی کردیم به سوی تو، هم چنانکه وحی کردیم بسوی نوح و انبیاء بعد از او، و وحی کردیم بسوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و دادیم داود را زبور.

۲۸۷

بوده اند که پنج نفر از آنها الوالعزم بوده اند: حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسیعليهم‌السلام و حضرت خاتم الانبیاء محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مقامش از همه بالاتر بوده است که همان خاتمیّت می باشد.

اثبات منازل هارونی برای علیعليه‌السلام

جناب هارون از جمله پیغمبرانی بود که استقلال در امر نبوت نداشت، بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسی بود. حضرت علیعليه‌السلام هم تالی تلو مقام نبوت بوده، ولی استقلال در امر نبوت نداشته بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده.

غرض و مقصود رسول اکرم در این حدیث شریف، آن است که به امت بفهماند همان قسمی که هارون واجد مقام نبوت بود ولی تابع پیغمبر اولوالعزمی مانند حضرت موسی بود حضرت علیعليه‌السلام هم واجد مقام نبوت و با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت باقیۀ خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که این خود خصیصۀ عالیه ای برای آن حضرت است.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل نقل این حدیث گوید که پیغمبر باین حدیث و بیان شریف، اثبات کرد برای علی بن أبی طالبعليه‌السلام جمیع مراتب و منازل هارونی را از موسی و اگر حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم الانبیاء نبود هرآینه شریک در امر پیغمبری او هم بود، ولی به جمله انه لا نبی بعدی می رساند که اگر بنا بود پیغمبری بعد از من بیاید، علی واجد آن مقام بود؛ لذا نبوت را استثنا نموده و آنچه ما عدای نبوت است از مراتب هارونی، در آن حضرت ثابت است.(1)

چنانچه محمّد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول(2) پس از کشف اسراری در بیان منزلت هارونی و توضیحاتی که می دهد اظهار نظر کرده و گوید:

فتلخیص منزله هارون من موسی انه کان اخاه و وزیره و عضده و شریکه فی النبوه و خلیفته علی قومه عند سفره و قد جعل رسول الله علیا منه بهذه المنزله و اثباتها له الا النبوه فانه استثناها فی آخر الحدیث بقوله صلّی الله علیه انه لا نبی بعدی فبقی ما عدا النبوه المستثناه ثابتا لعلیعليه‌السلام من کونه اخاه

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج13، ص211.

2- مطالب السؤول، ص116.

۲۸۸

و وزیره و عضده و خلیفته علی اهله عند سفره الی تبوک و هذه من المعارج الشراف و المدارج الازلاف فقد دل الحدیث بمنطوقه و مفهومه علی ثبوت هذه المزیه العلیه لعلیعليه‌السلام و هو حدیث متفق علی صحته. (1)

و همین کلام را ابن صبّاغ مالکی درفصول المهمّه (2) و دیگران از اکابر علماء شما که ذکر نام و عقیده هر یک از آنها در این وقت کوتاه شب مقتضی نیست، آورده و تصدیق این معنی را نموده اند.

حافظ : گمان می کنم این استثنا، عدم نبوت است نه اصل نبوت.

داعی : خیلی بی لطفی نموده روی تبعیت از اسلاف خود ایراد وارد آوردید و مطلب باین آشکاری را انکار نمودید و حال آنکه توجه ننمودید ببیان شافعی که الحال عرض کردم، می گوید:

فبقی ما عدا النبوه المستثناه ثابتا لعلی؛

و این بیان، خود نصّ است در آنکه مستثنی در حدیث شریف، نبوت است نه عدم نبوّت و دیگر ضمیر منصوب و استثناها در قول او که گوید: فانه استثناها فی آخر الحدیث بقوله: انه لا نبی بعدی، راجع به نبوّت است.

و مثل این نوع از عبارت در کتب علمای شما بسیار است که همه آنها دلالت بر استثنای نبوّت می کند نه عدم نبوّت، و نظر آن کسانی که قائل بعدم نبوّت شده اند جز عناد و لجاج و تعصّب چیز دیگری نبوده است نستجیر بالله من التعصّب فی الدین.

حافظ : گمان می کنم این ادعای شما که اگر پیغمبر ما خاتم الانبیاء نبود و بنا بود پیغمبری بیاید، علی واجد این مقام بود، مخصوص بخودتان باشد و الاّ احدی چنین بیانی ننموده.

____________________

1- خلاصه از بیانات آنکه منزلت هارون از موسی آن بود که برادر و وزیر و بازو و شریک در نبوت و خلیفه موسی بر قومش بود؛ پس پیغمبر خاتم هم علی را در حدیث شریف، صاحب مقام و منزلت هارونی قرار داده به استثناء نبوت؛ پس باقی می ماند برای او آنچه ماعدای نبوت است از برادری و وزارت و خلافت او بر قومش، و این خصیصه از معارج شرافت و مدارج علیا است برای علیعليه‌السلام پس این حدیث از حیث منطوق و مفهوم دلالت دارد بر ثبوت این مزیّه بزرگ برای آن حضرت-و این حدیثی است که عموم اتفاق بر صحت آن دارند.

2- فصول المهمة، ج1، ص280.

۲۸۹

داعی : این ادعا فقط از مخصوصات دعاگو و علمای شیعه نیست، بلکه اکابر علماء خودتان هم اقرار باین معنی دارند.

حافظ : کدام یک از علمای ما چنین ادعایی نموده اند، اگر در نظر دارید بیان فرمایید.

داعی : یکی از علمای بزرگ و محل وثوق علمای رجال شما ملا علی بن سلطان محمّد هروی قاری است که وقتی خبر فوت او به مصر رسید، علمای مصر در حضور زیاده از چهار هزار نفر برای او نماز غیبت خواندند. صاحب تصانیف و تألیفات بسیاری است در (مرقاه شرح بر مشکاه ) در شرح حدیث منزله گفته:فیه ایماء الی انه لو کان بعده نبیا لکان علیا ؛ یعنی در این حدیث اشاره است باینکه اگر بنا بود بعد از خاتم الانبیاء پیغمبری باشد، آن علیعليه‌السلام بود.

و از جمله علمای بزرگ شما که اقرار باین معنا نموده، علاّمۀ شهیر جلال الدّین سیوطی در آخر کتاب (بغیه الوعّاظ فی طبقات الحفّاظ ) با ذکر سلسله روات تا به جابر بن عبد اللّه انصاری که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امیر المؤمنین فرمود:أما ترضی ان تکون منّی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و لو کان لکنته ؛(1) خلاصه معنی آنکه (اگر بنا بود پیغمبری بعد از من باشد تو آن بودی یا علی ).

و نیز میر سید علی همدانی فقیه شافعی در حدیث دوم از مودّه ششم (موده القربی) از انس بن مالک روایت نموده که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان الله اصطفانی علی الانبیاء فاختارنی و اختار لی وصیا و خیّرت ابن عمی وصیی یشد عضدی کما یشد عضد موسی باخیه هارون و هو خلیفتی و وزیری و لو کان بعدی نبیا لکان علی نبیا و لکن لا نبوه بعدی (2) .

پس با این مختصر دلایل، ثابت شد که قول بنبوت از برای علی فقط از ما نیست بلکه از خود رسول خداست بنابر آنچه علماء خودتان هم تصدیق

____________________

1- بغیة الوعاظ، ج2، ص414، شماره.

2- به درستی که خداوند برگزید مرا بر انبیاء و اختیار نمود مرا (به برگزیدگی). پس اختیار نمود برای من وصیی و برگزید پسر عمم (علی) را وصی من و محکم نمود بازوی مرا، هم چنانکه محکم نمود بازوی موسی را به برادرش هارون، و او است(یعنی علی)خلیفه و وزیر، من اگر بنا بود بعد از من پیغمبری هرآینه علی پیغمبر بود و لکن بعد از من پیغمبری نخواهد بود.( مودة القربی، ص19).

۲۹۰

نموده اند که بنا به فرموده آن حضرت، علیعليه‌السلام واجد مقام نبوت بوده و هیچ امر پیچیده و مشکلی هم نبوده که شما را بتعجب آورده.

و چون از منازل و مراتب هارونی نبوّت، مستثنی شده باستثنای متصل، قطعاً ما عدای آن بشهادت علمای خودتان که ذکر نمودیم، برای علیعليه‌السلام باقی و ثابت می ماند که از همه آن منازل، بالاتر منزله خلافت و افضلیّت است که در خلافت هارون قرآن مجید صراحت دارد در آیه 142 سوره 7(اعراف) می فرماید:( وَ قٰالَ مُوسیٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاٰ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ) (1) .

حافظ : با اینکه در آیات گذشته بیان نمودید که حضرت هارون با برادرش حضرت موسی شریک در امر نبوت بوده، پس چگونه او را خلیفه قرار دادند و حال آنکه مسلّم است شریک انسان، مقامش بالاتر از آن است که خلیفه و جانشین او شود، و اگر شریک را خلیفه قرار دهند، او را از مقام و مرتبه خودش تنزل داده اند، چه آنکه مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است!!

داعی : یک عدّه از آقایان محترم بدون فکر و تأمل باین اشتباه رفته اند و حال آنکه اگر قدری فکر می فرمودید، محتاج به جواب داعی نبوده، خود می دانستید که نبوت حضرت موسی علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام بالاصاله و نبوت حضرت هارونعليه‌السلام تبعاً بوده کانّه خلیفه آن حضرت بوده، با توجه به اینکه حضرت هارون با برادر بزرگوارش حضرت موسیعليه‌السلام شریک در امر تبلیغ بوده.

چنانچه از تقاضای خود حضرت موسی معلوم می شود که از آیه 25 تا 32 سوره 20 (طه) نقل قول حضرت موسی را می نماید که:( قٰالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ( 25 ) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی ( 26 ) وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسٰانِی ( 27 ) یَفْقَهُوا قَوْلِی ( 28 ) وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ( 29 ) هٰارُونَ أَخِی ( 30 ) اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ( 31 ) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی .) .(2)

____________________

1- موسی ببرادرش هارون گفت: “خلیفه و جانشین من باش در قوم من و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش.”

2- پروردگارا! گشاده گردان برای من سینه مرا و آسان گردان برای من کار مرا تبلیغ رسالت استو بگشا گره را از زبان من تا بفهمند کلمات مرا و قرار بده من وزیری را از کسان من که آن هارون برادر من باشد و محکم گردان به او پشت مرا و شریک ساز او را با من در امر من ( که تبلیغ رسالت است).

۲۹۱

زیرا که علیعليه‌السلام فقط یگانه راد مردی بوده است که به استثناء مقام نبوّت خاصّه، در تمام مراحل کامله و صفات مخصوصه شریک با رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده.

حافظ: پیوسته تعجب ما زیادتر می شود که می بینیم درباره علی کرم اللّه وجهه چنان غلو می نمائید که عقول عقلا محو و حیران می گردد که از جمله آنها همین جملاتی بود که الحال بیان نمودید که علی کرم اللّه وجهه جمیع صفات و خصائص پیغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دارا بوده.

داعی: اولاً این نوع از گفتار غلو نیست بلکه عین واقع و حقیقت است؛ چه آنکه خلیفه پیغمبر، روی قاعدۀ عقلانی باید در جمیع صفات مثل و مانند پیغمبر باشد.

ثانیاً در این ادعا ما تنها مدعی این معنا نیستیم، بلکه بزرگان از علمای خودتان در کتابهای معتبرۀ خود اقرار باین معنی دارند.

علی در جمیع صفات شریک و مماثل پیغمبر بود

چنانچه امام ثعلبی در تفسیر(1) و عالم فاضل سید احمد شهاب الدین که از فحول علماء شما می باشد در کتاب توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل مشروحاً به این معنی اشاره نموده و باین عبارت گوید:

و لا یخفی ان مولانا امیر المؤمنین قد شابه النبی فی کثیر بل اکثر الخصال الرضیه و الفعال الزکیه و عاداته و عباداته و احواله العلیه و قد صح ذلک له بالاخبار الصحیحه و الآثار الصریحه و لا یحتاج الی اقامه الدلیل و البرهان و لا یفتقر الی ایضاح حجه و بیان و قد عد بعض العلماء بعض الخصال لأمیر المؤمنین علی التی هو فیها نظیر سیدنا النبی الامی(2) .

____________________

1- تفسیر ثعلبی، ج6، ص236؛ ج4، ص75 ( آیه ولایت).

2- پوشیده و پنهان نمی باشد آنکه مولای ما امیر المؤمنین(عليه‌السلام )شباهت دارد به رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بیشتر از خصال رضیه و افعال زکیه از عادات و عبادات و احوال علیۀ آن حضرت و بصحت پیوسته این معنی باخبار صحیحه و آثار صریحه که احتیاجی به دلیل و برهان خارجی ندارد و محتاج به توضیح حجه و بیان نمی باشد. بعض از علماء، بعض از آن خصال حمیده را به شماره آورده اند که در آن خصال حمیده علیعليه‌السلام نظیر پیغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.( توضیح الدلائل، ص30).

۲۹۲

از جمله آنکه در اصل نسب نظیر یکدیگرند: و نظیره فی الطهاره بدلیل قوله تعالی( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا )

یعنی علی نظیر پیغمبر است در طهارت، به دلیل آیه تطهیر (که دربارۀ پنج تن آل عبا محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسینعليهم‌السلام نازل گردیده).

و نظیره فی آیه ولی الامه به دلیل قوله( انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون ) ؛ و نظیر آن حضرت است در آیۀ مزبوره از حیث ولایت بر امت، بدلیل( انما ولیکم الله ) - الخ(که باتفاق فریقین دربارۀ علیعليه‌السلام نازل گردیده. (چنانچه در همین کتاب بشرح مفصل آمده).

و نظیره فی الاداء و التبلیغ بدلیل الوحی الوارد علیه یوم اعطاء سوره برائت لغیره فنزل جبرئیل قال لا یؤدیها الا أنت او من هو منک فاستعادها منه فأداها علی رضی الله تعالی عنه فی الموسم؛ یعنی نظیر آن حضرت است در أداء رسالت و تبلیغ دین بدلیل موضوع سورۀ برائت و نزول بر خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (که آن حضرت آیات سوره برائت را داد به ابی بکر ببرد در موسم حج بر اهل مکّه قرائت نماید(چنانچه در همین کتاب ثبت گردید)، که جبرئیل نازل گردید و عرض کرد، أداء رسالت نمی تواند بنماید مگر خودت یا کسی که از تو باشد. پس آن حضرت آیات سورۀ برائت را از أبی بکر گرفت بأمر خدای تعالی و بعلیعليه‌السلام داد که در موسم حج اداء نمود.

و نظیره فی کونه مولی الامه به دلیل قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من کنت مولاه فهذا علی مولاه ؛ و نظیر آن حضرت است در مولای امت بودن بدلیل فرمودۀ رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدیر خم، چنانچه در این کتاب مشروحاً ذکر گردیده که “هر کس را من اولی بتصرف در امر او هستم، پس این علی اولی به تصرف در امر او می باشد.”

و نظیره فی مماثلت نفسیهما و ان نفسه قامت مقام نفسه و ان الله تعالی اجری نفس علی مجری نفس النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال:( فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ) .(1) و نظیر آن حضرت است در اتحاد نفسانی که نفس علیعليه‌السلام قائم مقام نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد؛

____________________

1- کشف الغمه، ج1، ص337.

۲۹۳

چنانچه خداوند در آیه مباهله، (باتفاق فریقین چنانچه در این کتاب مشروحاً ذکر گردیده، علی را به منزله نفس آن حضرت قرار داده.

و نظیره فی فتح بابه فی المسجد کفتح باب رسول الله و جواز دخول المسجد جنبا کحال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی السواء؛(1) و نظیر آن حضرت است در فتح باب او در مسجد مثل فتح باب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (که بأمر پیغمبر تمام درهای خانه که بمسجد باز بود، بسته شد الاّ در خانۀ پیغمبر و علی و جواز ورود در مسجد در حال جنابت مانند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

(همهمه ای در برادران اهل تسنّن پیدا شد. سؤال نمودیم که چه شده آقایان به حرف آمدید؟).

نواب : اتّفاقاً همین جمعه گذشته که بمسجد جهت ادای نماز رفتیم، جناب حافظ در خطبه با نقل أحادیثی این فتح باب مسجد را اختصاص بخلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه دادند، حال که شما فرمودید اختصاص به علی کرم اللّه وجهه دارد، اسباب تحیّر حاضرین گردیده و این گفتگوها مربوط باین قضیّه است. متمنّی است حلّ معمّا فرمائید.

داعی : (رو به جناب حافظ)آیا چنین بیانی فرمودید؟

حافظ : بلی چون در احادیث صحیحۀ ما وارد است از صحابی ثقه و عدل!! ابو هریره رضی اللّه عنه که رسول مکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر فرمود که تمام درهایی که بمسجد باز بود بستند، مگر در خانه ابی بکر رضی اللّه عنه را که فرمود “ابی بکر از من و من از ابی بکر می باشم”.

داعی : لا بد به نظر آقایان محترم رسیده است که امویها سعی بلیغ نمودند که در مقابل هر فضیلتی که از خصائص مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام به شمار آمده، حدیثی به وسیله ایادی مرموز و کاسه لیسهای سفره معاویه مانند ابو هریره و مغیره و عمرو بن عاص و غیره وضع نمایند و همین عمل را هم نمودند و بکریون هم روی حب و علاقۀ مفرط که بخلیفه ابی بکر داشتند، آن احادیث را تقویت نمودند؛

____________________

1- کشف الغمه، ج1، ص337.

۲۹۴

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه این وقایع را مشروحاً نقل نموده و گوید از جمله احادیث موضوعه، حدیث (سد ابواب است بجز باب ابی بکر).(1)

بدیهی است این حدیث موضوع در مقابل احادیث صحیحه متکاثره ای است (که علاوه بر کتب معتبره شیعیان که به نحو تواتر و اجماع ثابت آمده) در کتب صحاح معتبره اکابر علماء خودتان با قید باینکه از احادیث صحیحه است، نقل نموده اند که تمام درهای خانه های مردم را به مسجد رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بأمر خداوند بست، مگر در خانه علیعليه‌السلام را.

نواب : چون این وقعه مورد اختلاف قرار گرفته، جناب حافظ می فرماید از خصائص ابی بکر رضی اللّه عنه است! عالی جناب می فرمایید از خصائص مولانا علی کرّم اللّه وجهه می باشد چنانچه ممکن است به بعض اسناد از کتب معتبره ما اشاره فرمایید تا شنوندگان با اسناد جناب حافظ مطابقت نموده، انتخاب احسن نمایند.

به امر پیغمبر تمام درهای خانه ها بمسجد بسته شد مگر در خانه علی(عليه‌السلام )

داعی : امام احمد حنبل درمسند (2) و امام ابو عبد الرّحمن نسائی درسنن (3) وخصائص العلوی (4) و حاکم نیشابوری درمستدرک (5) و سبط ابن جوزی درتذکرة (6) با بیانات مشروحی اثبات این حدیث از طریق ترمذی و احمد می نمایند و ابن اثیر جزری دراسنی المطالب (7) و ابن حجر مکّی درصواعق (8) و ابن حجر عسقلانی در

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج9، ص173.

2- مسند احمد، ج1، ص175؛ ج2، ص26؛ ج4، ص369.

3- سنن نسائی، ج5، ص118 و 119.

4- خصائص امیر المومنینعليه‌السلام ، ص76.

5- مستدرک حاکم نیشابوری، ج3، ص125.

6- تذکرة الخواص، ص46.

7- اسنی المطالب، ص66.

8- صواعق المحرقة، ص124، ح24.

۲۹۵

فتح الباری (1) و طبرانی دراوسط (2) و خطیب بغداد درتاریخ (3) خود و ابن کثیر درتاریخ (4) خود و متقی هندی درکنز العمّال (5) و هیثمی درمجمع الزوائد (6) و محب الدّین طبری درریاض (7) ابن ابی الحدید درشرح نهج (8) و حافظ ابو نعیم درفضائل الصحابه (9) و حلیه الاولیاء (10) و جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (11) وجمع الجوامع (12) وخصائص الکبری (13) و لئالی المصنوعه (14) و خطیب خوارزمی درمناقب (15) و حموینی در فرائد و ابن مغازلی درمناقب (16) و مناوی مصری درکنوز الدقائق (17) و سلیمان بلخی حنفیینابیع الموده (18) باب 17 را اختصاص به همین معنی داده و شهاب الدین قسطلانی درارشاد الساری (19) و حلبی درسیره الحلبیّه (20) و محمّد بن طلحه شافعی در

____________________

1- فتح الباری، ج7، ص14 و 15.

2- اوسط (طبرانی)، ج4، ص186.

3- تاریخ بغداد، ج7، ص214.

4- الکامل فی التاریخ، ج7، ص342.

5- کنز العمال، ج11، ص618؛ ج13، ص137.

6- مجمع الزوائد، ج9، ص114.

7- ریاض النضره، ج2، ص192.

8- شرح نهج البلاغه، ج9، ص173.

9- فضایل الصحابه، (ابونعیم)، ج2، ص581، ح985.

10- حلیة الاولیاء،ج4، ص153.

11- تاریخ خلفاء، ص172.

12- جمع الجوامع، ج4، ص153.

13- خصائص الکبری،ص86.

14- مناقب خوارزمی، ص327، ح328.

15- فرائد السمطین، ج1، ص208، ح163.

16- مناقب ابن مغازلی، ص257.

17- کنوز الدقائق، ج1، ص323.

18- ینابیع المودة، ج1، ص257؛ ج2، ص169.

19- ارشاد الساری، ج6، ص81.

20- سیرة الحلبیة، ص459- 460.

۲۹۶

مطالب السؤول (1) بالاخره عموم اکابر علمای شما از کبار صحابه از قبیل خلیفه عمر بن الخطّاب و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن عمر و زید بن ارقم و براء بن عازب و ابو سعید خدری و ابو حازم اشجعی و سعد بن ابی وقّاص و جابر بن عبد اللّه انصاری و غیرهم، به عبارات مختلفه از رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده اند که امر فرمود، تمام درهای مسجد را بستند مگر در خانه علیعليه‌السلام را و مخصوصاً بعض از أکابر علمای شما برای مزید بینائی فریب خوردگان أمویها و بکریون و غیره، توضیحات کاملی داده اند مانند محمّد بن یوسف گنجی شافعی که باب 50 کفایت الطالب(2) را اختصاص بهمین موضوع داده و بعد از نقل احادیث مسند، بیانی دارد باین عنوان که هذا حدیث عال آنگاه گوید: “چون عده ای از درهای منازل أصحاب به مسجد باز می شد و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهی نمود ورود و توقف در مساجد را در حال حیض و جنابت؛ لذا أمر فرمود تمام درهای منازل را بمسجد مسدود نمودند الاّ در خانه علیعليه‌السلام را باز گذارند باین عبارت که سدوا الابواب کلها إلاّ باب علی بن أبی طالب و أومأ بیده الی باب علیعليه‌السلام .

یعنی تمام درها را ببندید مگر در خانه علی را باز بگذارید و بدست مبارک اشاره نمود بدر خانه علیعليه‌السلام پس از آن گوید:

این اباحه و ورود و توقف در مسجد در حال جنابت خصیصه ای بود برای علی عليه‌السلام و لکن این عمل دلیل بر آن نمی باشد که هر جنب و حائضی می تواند در مساجد ورود و توقف نماید انما خص بذلک لعلم المصطفی بانه یتحری من النجاسه هو و زوجته فاطمه و اولاده صلوات الله علیهم و قد نطق القرآن بتطهیرهم فی قوله عز و جل ( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ ) الخ.

ما حصل معنی آنکه اختصاص دادن پیغمبر علی را به این معنا، خصیصۀ عظمی برای آن بود که آن حضرت علم قطعی داشت که علی و فاطمه و اولادهای آنها متحرّی و دور از نجاستند؛ چنانچه آیه تطهیر تصریح به این معنی دارد که آن

____________________

1- مطالب السؤول، ج1، ص88.

2- کفایة الطالب، ص201.

۲۹۷

خاندان جلیل منزّه از جمیع ارجاس و نجاسات اند.

با توضیح کاملی که این عالم شافعی داده، جناب حافظ مقایسه کنند با خبری که نقل نمودند اگر دلیلی بر طهارت أبی بکر دارند گذشته از این همه اسناد معتبره ما، آن خبر را نقل نمایند.

و حال آنکه بخاری و مسلم هم در صحیحین(1) خود اشاره به این معنی نموده اند، در باب آنکه جنب حق ورود و توقف در مسجد ندارد که رسول اکرم فرمود:

لا ینبغی لاحد ان یجنب فی المسجد الا انا و علی (2) .

این نوع از اخبار با اسناد معتبره ثابت می کند سدّ جمیع ابواب مگر باب علیعليه‌السلام را؛ زیرا اگر غیر از باب پیغمبر و علی باب دیگر باز می بود، بایستی جایز باشد که غیر از آن دو بزرگوار(محمّد و علیعليهما‌السلام )هم در حال جنابت ورود در مسجد نمایند و حال آنکه آن حضرت صریحاً می فرماید:

لا ینبغی لاحد ان یجنب فی المسجد الاّ انا و علی .

پس این اخبار برهان قاطع است (که بخاری و مسلم هم نقل نموده اند) بر رد اخباری که امویها و بکریون و دیگران نقل نموده اند که فتح باب برای دیگران بوده است.

و بالقطع و الیقین مسلّم است که فتح باب در مسجد از خصائص علیعليه‌السلام بوده است.

اجازه بدهید برای خاتمه عرایضم در این باب، حدیثی از خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب به عرضتان برسانم که حاکم در مستدرک(3) و سلیمان بلخی حنفی ینابیع الموده(4) نقلاً از ذخایر العقبی(5) امام الحرم از مسند(6) امام احمد بن حنبل و خطیب

____________________

1- این حدیث را در صحیح بخاری و مسلم نیافتیم، لیکن ترمذی در الحاج الصحیح، ص981 آن را نقل نموده است.

2-سزاوار نیست برای احدی که جنب شود در مسجد مگر من و علی .

3- مستدرک، ج3، ص125.

4- ینابیع المودة، ج2، ص170، ح479.

5- ذخائر العقبی، ص77.

6- مسند احمد، ج2، ص26.

۲۹۸

خوارزمی در مناقب(1) و ابن الحجر در صواعق(2) و سیوطی در تاریخ الخلفاء(3) و ابن اثیر جزری در اسنی المطالب(4) و دیگران نقل نموده اند به مختصر کم و زیاد در الفاظ که خلیفه گفت: لقد اوتی(علی)ابن أبی طالب ثلاث خصال لان تکون لی واحده منهنّ احبّ الیّ من حمر النعم زوّجه النبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنته و سدّ الابواب الاّ بابه،و سکناه المسجد مع رسول اللّه یحلّ له فیه ما یحلّ له،و اعطاه الرایه یوم خیبر(5) .

گمان می کنم حلّ معما برای آقای نواب و برادران عزیزم شد و راه عذری باقی نماند. جناب حافظ هم کاملا روشن شدند.

خوب است برگردیم بگفتار اولیه و بقیۀ بیانات سید شهاب الدین که در آخر تحقیقات خود گوید: و من تتبع احواله فی الفضائل المخصوصه و تفحّص احواله فی الشمائل المنصوصه یعلم انه کرّم اللّه تعالی وجهه بلغ الغایه فی اقتفاء آثار سیدنا المصطفی و اتی النهایه فی اقتباس انواره حیث لم یجد فیه غیره مقتضی(6) .

این نمونه ای از بیانات و اعتراف علماء خودتان بود راجع بمقامات عالیه و فضایل مخصوصۀ مولانا و مولی الموحدین امیر المؤمنین علیعليه‌السلام تا آقایان بدانند که داعی هیچ گاه غلو ننموده و ادعای بی مغز نمی نمایم، بلکه جامعۀ شیعیان من السلف الی الخلف بی دلیل و برهان بیانی نمی نمایند. تمام دلایل و براهین ما همانست که مبدأ و اساسش نزد شماها و در کتب معتبرۀ خودتان می باشد.

____________________

1- مناقب خوارزمی، ص322، ح354.

2- صواعق المحرقه، ص124.

3- تاریخ الخلفاء، ص172.

4- اسنی المطالب، ص65.

5- هرآینه به تحقیق عطا شد بعلی بن ابی طالب سه خصلت که اگر یکی از آنها برای من بود، بهتر بود برای من از حیوانات سرخ مو: 1-تزویج نمود پیغمبر باو دختر خود را 2-و تمام درهای(مسجد را)بست مگر در(خانه)او را و آرام گرفت با پیغمبر در مسجد، حلال بود در مسجد برای او چیزی که حلال بود بر پیغمبر.3-و عطا نمود باو پرچم(اسلام)را در روز خیبر.

6- اگر کسی تتبع و تفحص در احوال آن حضرت بنماید، می بیند که در بسیاری از فضائل مخصوصه و شمائل منصوصه، شباهت تام با رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد که غیر از او احدی افتخار این خصائص را ندارد.( توضیح الدلائل، ص30).

۲۹۹

ولی متأسفم که وقتی نزد عوام و مردم بی خبر می نشینید، روی عادت تبعا للاسلاف برای حفظ مقامتان، تنها قاضی رفته، رطب و یابس ها به هم بافته، تهمت ها می زنید و امر را بر آنها مشتبه می نمایید.

پس از این مقدماتی که ذکر شد، ثابت گردید که علیعليه‌السلام در جمیع جهات نظیر و شریک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده؛ کما آنکه هارون نسبت به حضرت موسیعليهما‌السلام بوده. فلذا چون موسی هارون را در میان تمام بنی اسرائیل اولی و الیق باین مقام و افضل از همه دید از پروردگار متعال درخواست نمود که “او را شریک امر من قرار بده که وزیر من باشد.”

همین قسم هم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون در میان تمام امت از علی قابل و لایق تر، احدی را برای این مقام ندید که افضل از همه امت باشد، لذا از خداوند متعال در خواست نمود “همان قسمی که هارون را وزیر و شریک موسی قرار دادی علی را وزیر و شریک من قرار بده.”

نواب : قبله صاحب! آیا در این باب اخباری هم رسیده.

داعی : بلی علاوه بر اجماع شیعیان، در کتب معتبره خودتان هم اخبار بسیاری در این موضوع وارد است.

نواب : چنانکه ممکن است از آن اخبار برای ما قرائت فرمایید، خیلی ممنون خواهیم شد.

داعی : دعاگو، حاضرم چنانچه آقایان میل داشته باشد(اشاره بعلماء آنها).

حافظ : مانعی ندارد، چون نقل حدیث و همچنین استماع آن عبادت است.

تقاضا نمودن پیغمبر علی را برای وزارت خود

داعی : ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب(1) و جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور(2) و امام اصحاب حدیث، احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان(3) و سبط

____________________

1- مناقب، ص203.

2- در المنثور، ج2، ص293-294.

3- کشف البیان، ج3، ص165.

۳۰۰

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648

649

650

651

652

653

654

655

656

657

658

659

660

661

662

663

664

665

666

667

668

669

670

671

672

673

674

675

676

677

678

679

680

681

682

683

684

685

686

687

688

689

690

691

692

693

694

695

696

697

698

699

700

701

702

703

704

705

706

707

708

709

710

711

712

713

714

715

716

717

718

719

720

721

722

723

724

725

726

727

728

729

730

731

732

733

734

735

736

737

738

739

740

741

742

743

744

745

746

747

748

749

750

751

752

753

754

755

756

757

758

759

760

761

762

763

764

765

766

767

768

769

770

771

772

773

774

775

776

777

778

779

780

781

782

783

784

785

786

787

788

789

790

791

792

793

794

795

796

797

798

799

800

801

802

803

804

805

806

807

808