حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد ۱

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 808

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 808
مشاهدات: 50022
دانلود: 2655


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 808 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 50022 / دانلود: 2655
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن

حيات القلوب تاريخ پيامبران و بعضى از قصه هاى قرآن جلد 1

نویسنده:
فارسی

گفته اند نان است(1) پس موسىعليه‌السلام به ايشان فرمود: آيا طلب مى كنيد كه بدل كنيد آنچه نيكوتر است به آنچه زبونتر است؟!فرو رويد بسوى مصر و يا شهرى از شهرها، بدرستى كه در آنجا براى شما هست آنچه سؤ ال كرديد.(2)

به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه حق تعالى امر فرمود موسى را كه:. ببر بنى اسرائيل را به ارض مقدسه كه كفار را از آنجا بيرون نمايند و خود در آنجا ساكن شوند و بنى اسرائيل در آن وقت ششصد هزار نفر بودند پس موسىعليه‌السلام به ايشان فرمود:اى قوم من!داخل شويد در ارض مقدسه كه خدا براى شما نوشته و مقدر فرموده است، و مرتد مشويد و برمگرديد از پس پشت خود، پس برگرديد زيانكاران.

گفتند:اى موسى!در ارض مقدسه گروهى چند هستند كه جبارانند و ما تاب مقاومت آنها نداريم، هرگز ما داخل آن شهر نمى شويم تا آنها بيرون روند از آن شهر، پس اگر بيرون روند از آن شهر ما داخل مى شويم.

پس گفتند دو شخص از آنها كه از خدا مى ترسيدند و خدا بر ايشان انعام كرده بود به توفيق طاعت و فرمانبردارى يعنى يوشع بن نونع و كالب بن يوفنا كه دو پسر عم موسىعليه‌السلام بودند:اى بنى اسرائيل!داخل شويد بر جباران يعنى عمالقه از دروازه شهر ايشان، هرگاه داخل شهر شويد پس شما غالبيد بر آنها، بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد به خدا.

گفتند:اى موسى!ما هرگز داخل اين شهر نمى شويم تا آن جباران در شهر هستند، پس برو تو و پروردگارت و جنگ كنيد، بدرستى كه ما اينجا نشسته ايم.

موسىعليه‌السلام عرض كرد: پروردگارا!من مالك نيستم مگر جان خود و برادرم را، پس جدائى بيفكن ميان ما و ميان گروه فاسقان.

حق تعالى فرمود كه: چون قبول نكردند كه داخل ارض مقدسه شوند پس بر ايشان

____________________

1- مجمع البيان 1 / 122؛ تفسير طبرى 1 /351؛ تفسير روح المعانى 1 / 275.

2- تفسير قمى 1 / 48.

۶۶۱

حرام است داخل شدن آن زمين تا چهل سال كه حيران خواهند بود در زمين، پس اندوهناك مباش بر گروه فاسقان.(1) تا اينجا ترجمه آيات بود.

پس حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام فرمود: در چهار فرسخ از زمين چهل سال حيران ماندند به سبب آنكه بر خدا رد كردند، و راضى نشدند كه داخل آن شهر شوند.

چون شام مى شد منادى ايشان ندا مى كرد: شام شد بار كنيد، پس روانه مى شدند و رجز خوانان راه مى رفتند تا سحر، پس حق تعالى زمين را امر مى فرمود ايشان را بر مى گردانيد و مى رسانيد به همان منزلى كه بار كرده بودند؛ چون صبح مى شد خود را در همان منزل سابق مى ديدند و مى گفتند: ديشب راه را خطا كرديم!باز شب ديگر روانه مى شدند و صبح در جاى خود بودند. پس چهل سال بر اين حال ماندند، حق تعال من و سلوى براى آنها مى فرستاد و با ايشان سنگى بود كه در هر كجا فرود مى آمدند موسى عصاى خود را بر آن مى زد دوازده چشمه از آن جارى مى شد و بسوى هر سبطى يك چشمه جارى مى شد، چون به موضع ديگر نقل مى كردند آبها برمى گشت داخل سنگ مى شد!و سنگ را بر چهارپا بار مى كردند و روانه مى شدند. همه در آن صحراى تيه مردند مگر يوشع بن نون و كالب بن يوفنا كه ابا نكردند از داخل شدن ارض مقدسه، و موسى و هارون نيز در تيه به رحمت الهى واصل شدند.(2)

و در احاديث بسيار از امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليهما‌السلام منقول است كه: حق تعالى بر ايشان نوشته و مقدر كرده بود كه داخل ارض مقدسه شوند، چون نافرمانى كردند بر آنها حرام كرد و مقدر فرمود كه فرزندانشان داخل شوندن، پس آنها همه در صحراى تيه مردند و فرزندان ايشان با يوشع بن نون و كالب بن يوفنا داخل شهر شدند، و خدا هر چه را مى خواهد محو مى كند و هر چه را مى خواهد اثبات مى كند و نزد اوست ام الكتاب.(3)

____________________

1- ترجمه مضمون آيات 21 - 26 سوره مائده

2- اختصاص 265.

3- تفسير عياشى 1 / 304 و 305؛ قصص الانبياءراوندى 172.

۶۶۲

در روايت ديگر آن است كه: فرزندان آنها نيز داخل نشدند بلكه فرزندان [فرزندان ](1) ايشان داخل شدند.(2)

در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: نيكو زمينى است شام، و بد مردمند اهل آن، و بدترين شهرها است مصر، بدرستى كه آن زندان كسى كه خدا بر او غضب كند، و نبود داخل شدن بنى اسرائيل در مصر مگر براى غضبى كه خدا بر ايشان كرد به سبب گناهى كه كرده بودند، زيرا كه حق تعالى به ايشان فرمود: داخل شويد در ارض مقدسه كه خدا براى شما نوشته است يعنى شام پس ابا كردند از داخل شدن و چهل سال حيران ماندند در مصر و بيابانهاى آن، و بعد از چهل سال داخل شدند، و نبود بيرون آمدن ايشان از مصر و داخل شدن ايشان در شام مگر بعد از توبه ايشان و راضى شدن حق تعالى از آنها.

پس حضرت فرمود: من كراهت دارم از آنكه بخورم طعامى را كه در سفال مصر پخته شده باشد، و دوست نمى دارم كه سرم را از گل مصر بشويم از ترس آنكه مبادا خاكش باعث مذلت من شود و غيرت مرا برطرف كند.(3)

على بن ابراهيم روايت كرده است: چون بنى اسرائيل گفتند به موسىعليه‌السلام : برو تو و پروردگارت جنگ كنيد كه ما اينجا نشسته ايم، موسىعليه‌السلام دست هارون را گرفت و خواست كه از ميان ايشان بيرون رود، پس بنى اسرائيل ترسيدند و گفتند: اگر موسى از ميان ما بيرون رود بر ما عذاب نازل مى شود، پس به نزد او آمدند و به تضرغ و استغاثه و التماس كردند كه در ميان ايشان بماند و از خدا سؤ ال كند توبه آنها را قبول فرمايد، پس حق تعالى وحى فرستاد به آن حضرت كه: من توبه ايشان را قبول كردم اما ايشان را در اين زمين حيران گردانيدم تا چهل سال به عقوبت آنچه گفتند.

پس همه در توبه و در تيه داخل شدند بغير از قارون، پس در اول شب برمى خاستند و

____________________

1- اين كلمه از مصدر اضافه شد.

2- تفسير عياشى 1 / 304.

3- تفسير عياشى 1 / 305؛ قصص الانبياءراوندى 186.

۶۶۳

شروع مى كردند به خواندن تورات و به مصر روانه مى شدند، و ميان ايشان و مصر چهار فرسخ بود، چون صبح به دروازه مصر مى رسيدند زمين مى گردانيد ايشان را و به جاى اول برمى گشتند.(1)

و ايضا على بن ابراهيم روايت كرده است كه: چون بنى اسرائيل از دريا بيرون آمدند رسيدند به جماعتى كه بت مى پرستيدند، پس گفتند:اى موسى!براى ما خدائى قرار ده چنانچه ايشان خدائى دارند!

موسى فرمود: شما گروهى هستيد جاهل، اين گروه آنچه مى كنند هالك است و عملشان باطل است، آيا غير خداوند عالميان براى شما خدائى طلب كنم و حال آنكه او شما را فضيلت داده است بر عالميان؟(2)

ابن بابويه رحمة الله از ابن عباس روايت كرده است كه: چون بنى اسرائيل از دريا گذشتند گفتند به موسى: به كدام قوت و تهيه و به كدام باربردار به ارض مقدسه خواهيم رسيد و حال آنكه اطفال و زنان و پيران با ما هستند؟!

موسىعليه‌السلام فرمود: من گمان ندارم كه خدا به گروهى در دنيا داده باشد يا به احدى عطا فرموده باشد آنچه از متاع دنيا به شما ميراث داده است از قوم فرعون، و عنقريب از براى شما چاره اى در هر باب خواهد كرد، پس خدا را ياد كنيد و كار خود را به او بگذاريد كه او مهربانتر است به شما از شما.

گفتند:اى موسى!دعا كن كه خدا به ما طعام و آب و جامه بدهد، ما را از پياده بودن نجات دهد و از گرما سايه اى بدهد.

پس حق تعالى به موسى وحى فرستاد كه: من آسمان را امر كردم كه بر ايشان من و سلوى ببارد، و باد را امر كردم سلوى را براى ايشان بريان كند، و سنگ را فرمودم به ايشان آب دهد، و ابر را امر كردم بر ايشان سايه افكند، و جامه هاى ايشان را مسخر كردم كه به

____________________

1- تفسير قمى 1 / 164.

2- تفسير قمى 1 / 239.

۶۶۴

قدر آنچه ايشان مايلند بلند شود.

پس موسىعليه‌السلام ايشان را برداشت و متوجه ارض مقدسه شد كه آن فلسطين است از بلاد شام، و آن شهر را مقدس گفتند براى آنكه يعقوبعليه‌السلام در آنجا متولد شد، و مسكن اسحاق يوسف بود، و بعد از فوت همه را به آنجا نقل كردند.(1)

در تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام مذكور است در تفسير قول حق تعالى (و ظللنا عليكم الغمام ) فرمود: يعنى ياد كنيد اى بنى اسرائيل وقتى را كه سايه افكن گردانيدم بر شما ابر را در وقتى كه در تيه بوديد تا شما را از گرمى آفتاب و سردى ماه نگاهدارد ( و انزلنا عليكم المن و السلوى ) و نازل ساختيم بر شما من را كه ترنجبين است، بر درختهاى ايشان فرو مى آمد و ايشان براى خود مى گرفتند، و سلوى را كه آن مرغ آسمانى بود از همه مرغان خوش گوشت تر است، خدا براى ايشان مى فرستاد و ايشان بى مشقت آن را شكار كرده مى خوردند. پس حق تعالى به آنها فرمود (كلوا من طيبات ما رزقناكم) يعنى: بخوريد از چيزهاى پاكيزه كه شما را روزى كرده ام و شكر كنيد نعمت مرا، و تعظيم كنيد آنها را كه من تعظيم كرده ام، و بزرگ دانيد آنها را كه من بزرگ كرده ام، و عهد و پيمان ولايت ايشان را از شما گرفته ام، يعنى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . پس خدا مى فرمايد ( و ما ظلمونا) ايشان بر ما ستم نكردند چون تغيير دادند آنچه به ايشان گفتيم، و وفا نكردند به آن عهدى كه در باب آن بزرگواران از ايشان گرفتيم، زيرا كه كفر كافران ضررى به ما نمى رساند همچنان كه ايمان مؤ منان بر سلطنت ما نمى افزايد( وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ) ،(2) و ليكن ستم بر جانهاى خود مى كردند به سبب كافر شدن و تبديل كردن آنچه به ايشان گفتيم.

و اذ قلنا ادخلوا هذه القرية فرمود كه: يعنى ياد آوريد اى بنى اسرائيل وقتى را كه ما گفتيم پدران و گذشتگان شما را كه داخل شويد در اين شهر يعنى اريحا كه از شهرهاى

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 172.

2- سوره بقره : 57.

۶۶۵

شام است اين در وقتى بود كه از صحراى تيه بيرون آمدند ( فكلوا منها حيث شئتم رغدا) پس بخوريد از اين هر جا كه خواهيد فراخ روزى و بى تعب (و ادخلوا الباب سجدا) داخل دروازه شهر شويد سجود كنندگان.

فرمود: حق تعالى در دروازه شهر براى ايشان صورت محمد و علىعليهما‌السلام را ممثل گردانيد و امر كرد ايشان را كه سجده كنند براى تعظيم آن مثالها و تازه كنند بر خود بيعت ايشان و محبت ايشان را،و به ياد آورند عهد و پيمان ولايت و اعتقاد به فضيلت ايشان را كه از آنها گرفته بود حق تعالى، ( و قولوا حطة ) يعنى: بگوئيد اين سجده ما براى خدا به جهت تعظيم مثال محمد و علىعليهم‌السلام و اعتقاد ما براى ولايت ايشان كم كننده گناهان ما و محو كننده سيئات ما است، (نغفر لكم خطاياكم ) تا بيامرزيم براى شما خطاهاى گذشته شما را،( وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ) (1258) بزودى زياد خواهيم كرد ثواب نيكوكاران را، يعنى آنها كه اين كار كنند و پيشتر گناهى نكرده اند، زياد مى كنيم به سبب اين فعل، درجات و مثوبات ايشان را.

فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم پس بدل كردند آن گروهى كه ستم بر خود كرده بودند قولى غير آنچه به ايشان گفته شده بود. فرمود: يعنى سجده نكردند چنانچه به ايشان گفته شده بود، و نگفتند آنچه خدا فرموده بود و ليكن پشت را به جانب دروازه كردند از پس پشت داخل شدند، خم نشدند و سجده نكردند در وقت داخل شدن، و گفتند: در درگاه با اين رفعت چرا بايد خم شويم و داخل شويم، تا به كى اين موسى و يوشع به ما سخريه كنند و ما را براى امور باطله به سجده اندازند؟!و در وقت داخل شدن به جاى حطة گفتند: هنطا سمقانا(2) يعنى: گندم سرخى كه ما قوت خود كنيم بسوى ما محبوبتر است از اين كردار و گفتار!( فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِ‌جْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ) (3) پس فرستاديم بر آنها كه ستم كردند، يعنى تغيير و تبديل كردند آنچه به

____________________

1- سوره بقره : 58.

2- در مصدر: ((هطا سمقانا)) است

3- سوره بقره : 59.

۶۶۶

ايشان گفته بودند و منقاد نشدند براى ولايت محمد و علىعليهما‌السلام و آل طيبين ايشانعليهم‌السلام رجزى و عذابى از آسمان به سبب فسق ايشان، و آن رجز كه به ايشان رسيد آن بود كه كمتر از يك روز صد و بيست هزار كس از آنها به طاعون مردند، و ايشان جمعى بودند كه خدا مى دانست كه ايمان نمى آورند و توبه نمى كنند، و نازل نشد بر كسى كه خدا مى دانست توبه خواهد كرد، يا از صلب او فرزندى بهم خواهد رسيد كه خدا را به يگانگى بپرستد و ايمان به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بياورد و ولايت علىعليه‌السلام را بشناسد.

پس حق تعالى فرمود ( و اذ استسقى موسى لقومه ) ، امامعليه‌السلام فرمود: يعنى ياد كنيد بنى اسرائيل را و آن وقت را كه طلب آب كرد موسى براى قوم خود در وقتى كه تشنه شدند در تيه و فرياد كنان و گريه كنان به نزد موسى آمدند و گفتند: هلاك شديم به تشنگى. پس موسىعليه‌السلام گفت: الهى بحق محمد سيد انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بحق على سيد اوصياءعليه‌السلام و بحق فاطمه سيدة نساءعليها‌السلام و بحق حسن بهترين اولياءعليه‌السلام و بحق حسين افضل شهداءعليه‌السلام و بحق عترت و خليفه هاى ايشان كه بهترين ازكيا و پاكانند سوگند مى دهم كه اين بندگان خود را آب دهى (فقلنا اضرب بعصاك الحجر) پس خدا وحى فرمود به موسى: بزن عصاى خود را بر سنگ، فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا چون عصا را بر سنگ زد جارى شد از آن دوازده چشمه، ( قد علم كل اناس مشربهم ) فرمود كه: دانستند هر قبيله از اسباط اولاد يعقوب محل آب خوردن خود را كه با قبيله و سبط ديگر براى آب خوردن مزاحمه و منازعه نكنند. پس خدا به ايشان خطاب فرمود كلوا و اشربوا من رزق الله يعنى: بخوريد و بياشاميد از روزى كه خدا به شما عطا فرموده است،( وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْ‌ضِ مُفْسِدِينَ ) (1) و سعى مكنيد در زمين و حال آنكه شما مفسد و عاصى باشيد.

و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد فرمود كه: يعنى ياد كنيد وقتى را كه گفتند گذشتگان شما كه در زمان موسىعليه‌السلام بودند به آن حضرت كه: ما صبر نمى توانيم كرد

____________________

1- سوره بقره : 60.

۶۶۷

بر يك طعام كه من و سلوى باشد و ناچار است ما را از طعام ديگر كه با آن مخلوط كنيم فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض پس بخوان براى ما پروردگار خود را كه بيرون آورد از براى ما از آنچه مى روياند زمين من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها از سبزيهاى زمين و خيار و سير و عدس و پياز آن، قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير موسى گفت: آيا طلب مى كنيد كه بهتر را از شما بگيرند و زبونتر را به شما بدهند،( اهْبِطُوا مِصْرً‌ا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ ) (1) پس فرو رويد يعنى بيرون رويد از تيه بسوى شهرى از شهرهائى كه در آنجا حاصل است از براى شما آنچه سؤ ال كرديد.(2)

به سند معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه در تفسير قول حق تعالى ( و ادخلوا الباب سجدا) فرمود: آن در وقتى بود كه موسى از زمين تيه بيرون آمد و داخل معموره شدند، بنى اسرائيل گناهى كرده بودند حق تعالى خواست ايشان را از آن گناه نجات دهد و ببخشد بر ايشان اگر توبه كنند، پس به ايشان گفت: چون در شهر برسيد به سجود رويد و بگوييد حطة تا گناهان شما حط و زايل شود، آنها كه نيكوكاران بودند چنين كردند و توبه ايشان مقبول شد، و آنها كه ظالمان بودند به جاى حطة، حنطة حمراء يعنى گندم سرخ طلبيدند، پس عذاب بر ايشان نازل شد.(3)

در احاديث متواتره از طريق خاصه و عامه منقول است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مثل اهل بيت من در اين امت، مثل باب حطه است در بنى اسرائيل،(4) همچنان كه در بنى اسرائيل هر كه از روى تواضع و انقياد داخل درگاه حطه شد نجات يافت و هر كه چنان داخل نشد و تكبر كرد و انقياد نكرد هلاك شد، و همچنين در اين امت هر كه در ولايت اهل بيت من از روى تسليم و انقياد داخل شود و اعتقاد به امامت ايشان بكند و متابعت ايشان را بر خود لازم گرداند و ايشان را وسيله آمرزش خود داند نجات مى يابد، و

____________________

1- سوره بقره : 61.

2- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 257.

3- قصص الانبياء راوندى 174.

4- كتاب سليم بن قيس 11؛ كفاية الاثر 38؛ كنز العمال 12 / 98؛ فرائد السمطين 2 / 242.

۶۶۸

هر كه تكبر نمايد از اطاعت ايشانن و تابع دنياى باطل شود چنانچه آنها گندم سرخ طلبيدند كافر و هالك گردند.

در حديث معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: خواب پيش از طلوع آفتاب شوم است و رنگ را زرد مى كند و آدمى را از روزى محروم مى گرداند، بدرستى كه حق تعالى روزى را در مابين طلوع صبح تا طلوع آفتاب قسمت مى كند، و من و سلوى بر بنى اسرائيل در مابين طلوع صبح تا طلوع آفتاب نازل مى شد، هر كه در آن ساعت خواب بود نصيب او نازل نمى شد، چون بيدار مى شد نصيب خود را نمى يافت و محتا مى شد كه از ديگران بطلبد و سؤ ال كند.(1)

به سندهاى معتبر از امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليهما‌السلام منقول است كه: چون قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مكه ظاهر شود و خواهد كه متوجه كوفه شود، منادى آن حضرت در ميان اصحاب آن حضرت ندا كند كه: كسى توشه و آب با خود برندارد، و سنگ حضرت موسىعليه‌السلام را با خود بردارد و آن با ر يك شتر است، پس به هر منزل كه فرود آيند چشمه اى از آن سنگ جارى شود، هر گرسنه اى كه بخورد سير شود و هر تشنه اى كه بخورد سيراب شود، و توشه ايشان همين باشد تا آنكه آن حضرت با اصحاب خود در نجف اشرف نزول اجلال فرمايد.(2)

مؤ لف گويد: مفسران خلاف كرده اند كه ارض مقدسه كدام است: بعضى بيت المقدس گفته اند؛ و بعضى دمشق و فلسطين؛ و بعضى شام؛ و بعضى زمين طور و حوالى آن گفته اند؛ احاديث در اين باب گذشت.(3) و ايضا خلاف است كه آيا موسىعليه‌السلام داخل ارض مقدسه شد يا نه، و ظاهر احاديث معتبره آن است كه موسى در تيه به عالم قدس ارتحال نمود، و يوشع بن نون وصى آن حضرت بنى اسرائيل را از تيه برداشت و به ارض مقدسه برد،

____________________

1- تهذيب الاحكام 2 / 139.

2- كافى 1 / 231؛ بصائر الدرجات 188.

3- مجمع البيان 2 / 178.

۶۶۹

چنانچه بعد از اين مذكور خواهد شد.(1) و باز خلاف است در اين باب كه حطه در تيه بود يا بعد از بيرون رفتن از تيه، اكثر را اعتقاد آن است كه بعد از بيرون رفتن از تيه ماءمور شدند بنى اسرائيل كه چنين داخل درگاه بيت المقدس شوند، يا دروازه شهر اريحا، بنابراين بايد كه موسىعليه‌السلام در آن وقت با آنها نباشد. بعضى گفته اند: موسىعليه‌السلام در تيه قبه اى ساخته بود كه رو به آن نماز مى كردند و آن حضرت امر فرمود ايشان را كه از درگاه آن قبه خم شده داخل شوند از روى تواضع، و طلب آمرزش گناهان خود بكنند، پس مراد از سجود، ركوع خواهد بود؛ بعضى گفته اند مراد از سجود، خضوع و شكستگى و تواضع است؛ بعضى گفته اند مراد آن است كه بعد از داخل شدن به سجده روند و طلب مغفرت كنند.(2) از احاديث سابقه ترجيح ميان اين وجوه ظاهر مى شود.

ثعلبى در عرايس روايت كرده است كه: حق تعالى وعده داد موسى را كه ارض مقدسه شام را به او و قوم او عطا فرمايد كه مسكن ايشان باشد، و در آن وقت شام را عمالقه متصرف بودند، و حق تعالى وعده داد موسى را كه آنها را هلاك گرداند و شام را مسكن بنى اسرائيل گرداند.

چون بنى اسرائيل بعد از غرق شدن فرعون داخل مصر شدند، حق تعالى امر فرمود ايشان را كه متوجه اريحا شوند از بلاد شام، و فرمود: من چنين مقدر كرده ام كه آن محل قرار شما باشد، پس برويد با عمالقه جنگ كنيد و اريحا را تصرف نمائيد، و امر فرمود حق تعالى كه موسىعليه‌السلام از قوم خود دوازده نقيب(3) قرار دهد، در هر سبطى يك نقيب كه سركرده ايشان باشند.

بنى اسرائيل گفتند: تا احوال عمالقه بر ما معلوم نشد به جنگ ايشان نمى رويم. پس موسى مقرر فرمود كه آن دوازده نقيب بروند و احوال آن جماعت را معلوم كرده خبر بياورند. چون نقبا به نزديك اريحا رسيدند شخصى از جباران كه او را عوج بن عناق

____________________

1- مجمع البيان 2 / 179 و 182.

2- مجمع البيان 1 / 119.

3- نقيب : مهتر قوم ، بزرگ و سرپرست و ضامن و رئيس قوم .(فرهنگ عميد 3 / 2411).

۶۷۰

مى گفتند(1) روايت كرده اند كه طول قامت او بيست و سه هزار و سيصد و سى و سه ذراع بود، و ماهى را از ته دريا مى گرفت و نزد چشمه آفتاب بريان مى كرد و مى خورد، طوفان نوح از زانوهاى او نگذشت، سه هزار سال عمر او بود و عناق مادر او دختر حضرت آدم بود، گويند او سنگى به قدر لشكرگاه موسىعليه‌السلام از كوه جدا كرد آورد كه بر لشكر آن حضرت بيندازد، حق تعالى هدهد را فرستاد آن سنگ را سوراخ كرد تا به گردنش افتاد و او بر زمين افتاد، پس موسى آمد و طول آن حضرت ده ذراع بود، و طول عصاى آن حضرت ده ذراع بود و ده ذراع جست از زمين، عصا را بر كعب عوج زد، به آن زدن او هلاك شد چون عوج نقبا را ديد ايشان را برداشت در دامن خود گذاشت آورد به نزد زنش بر زمين گذاشت و گفت: اين جماعتند كه مى خواهند با ما قتال كنند، خواست پا بر بالاى ايشان بمالد و هلاك كند، زنش گفت: بگذار ايشان برگردند و خبر شما را از براى قوم خود ببرند.

پس ايشان در آن شهر گشتند و احوال ايشان را معلوم كردند، خوشه انگور ايشان را پنج نفر از بنى اسرائيل با چوب مى توانستند برداشت!و در نصف پوست انار ايشان چهار نفر مى توانستند نشست!چون نقبا روانه شدند كه بسوى قوم خود بيايند به يكديگر گفتند كه: اگر خبر دهيم بنى اسرائيل را به آنچه ديديم، شك در موسى و فرموده او خواهند كرد و كافر خواهند شد،بايد كه اين خبرها را از ايشان پنهان داريم، به موسى و هارون پنهان نقل كنيم كه آنچه مصلحت مى دانند چنان كنند. به اين نحو از يكديگر پيمان گرفتند، بعد از چهل روز به خدمت موسىعليه‌السلام رسيدند، آنچه ديده بودند عرض كردند، پس همه پيمان را شكستند، هر يك به سبط خود و خويشان خود احوال عمالقه را نقل كردند، ايشان را از جهاد ترسانيدند!بغير از يوشع بن نون و كالب بن يوفنا(2) كه ايشان در عهد خود باقى ماندند. و مريم خواهر حضرت موسى زوجه كالب بود.

____________________

1- در مصدر: ((عوج بن عنق )) است

2- در مصدر: ((كالب بن يوقنا)) است

۶۷۱

چون اين خبرها در ميان بنى اسرائيل شهرت كرد، صداها به گريه بلند كردند و گفتند: كاش در زمين مصر مرده بوديم، يا در اين بيابان مى مرديم و داخل اين شهر نمى شديم كه زنان و فرزندان و مالهاى ما غنيمت عمالقه باشد!به يكديگر مى گفتند: بيائيد سركرده اى براى خود قرار دهيم و بسوى مصر برگرديم!هر چند موسىعليه‌السلام ايشان را موعظه كرد كه: آن پروردگارى كه شما را بر فرعون غالب گردانيد بر اين قوم نيز غالب خواهد گردانيد، و خدا وعده فتح داده است و در وعده او خلاف نمى باشد، قبول نكردند. خواستند كه به مصر برگردند پس كالب و يوشع گريبانهاى خود را دريدند و گفتند: از خدا بترسيد و داخل شهر جباران شويد كه چون داخل مى شويد بر ايشان غالب خواهيد بود به نصرت الهى، ما ايشان را امتحان كرديم، اگر چه بدنهاى ايشان قوى است اما دلهاى ايشان ضعيف است، از ايشان مترسيد و بر خدا توكل كنيد.

بنى ا سرائيل سخن ايشان را قبول نكردند خواستند كه ايشان را سنگسار كنند!و گفتند به موسىعليه‌السلام كه: ما هرگز داخل آن شهر نمى شويم، تو با پروردگار خود برويد و با ايشان جنگ كنيد كه ما از اينجا حركت نمى كنيم.

پس حضرت موسى به غضب آمد و به ايشان نفرين كرد و گفت: پروردگارا!من مالك نيستم مگر خود و برادر خود را، پس جدائى بينداز ميان من و ميان گروه فاسقان.

پس ابرى پيدا شد بر در قبة الزمر، حق تعالى وحى كرد به حضرت موسى كه: تا كى اين گروه، معصيت من خواهند نمود، و تصديق به آيات من نخواهند كرد، من همه را هلاك مى كنم و براى تو قومى از ايشان قويتر و بيشتر قرار مى دهم.

موسىعليه‌السلام گفت: خداوندا!اگر ايشان را به يك دفعه هلاك كنى. امتهاى ديگر كه اين را بشنوند خواهند گفت كه: موسى براى اين ايشان را هلاك كرد كه نتوانست ايشان را داخل ارض مقدسه گرداند، بدرستى كه صبر تو طولانى است و نعمت تو بسيار است، توئى آمرزنده گناهان، و حفظ مى كنى پدران را براى فرزندان و فرزندان را براى پدران، پس بيامرز ايشان را و در اين بيابان هلاك نكن ايشان را.

پس حق تعالى وحى نمود كه: به دعاى تو ايشان را آمرزيدم و ليكن چون ايشان را

۶۷۲

فاسق ناميدى و بر ايشان نفرين كردى قسم ياد كردم كه داخل شدن ارض مقدسه را بر ايشان حرام گردانم بغير يوشع و كالب، و چهل سال در اين بيابان ايشان را حيران خواهم كرد به جاى آن چهل روز كه تفحص احوال عمالقه كردند و امر مرا به تاءخير انداختند، و همه در اين بيابان خواهند مرد، و فرزندان ايشان داخل ارض مقدسه خواهند شد.

پس حق تعالى در تيه بر ايشان ابرى فرستاد تنگ كه مانند ابر باران نبود، بلكه تنگتر و خشكتر و نيكوتر بود از آن، و هميشه بر بالاى سر ايشان بود، و به هر جا كه مى رفتند با ايشان حركت مى كرد و ايشان را از گرمى آفتاب حفظ مى كرد. و از براى ايشان عمودى از نور آفريد در شبى كه ماهتاب نبود براى ايشان روشنى مى داد، و من را براى طعام ايشان فرستاد، و در آن خلاف است: بعضى گفته اند صمغى بود بر درختهاى ايشان مى نشست و به شيرينى عسل بود؛ و بعضى گفته اند ترنجبين بود؛ و بعضى گفته اند عسل بود؛ و بعضى گفته اند نانهاى تنك بود؛ و بعضى گفته اند رب غليظى بود. بر هر تقدير هر شب مانند برف بر ايشان مى باريد، پس گفتند: شيرينى من ما را هلاك كرد!دعا كن كه خدا گوشتى به ما عطا كند. پس حق تعالى سلوى را براى ايشان فرستاد، و در آن نيز خلاف است: اكثر گفته اند مرغى بود شبيه به سمانى؛ و بعضى گفته اند مرغان سرخ بودند از آسمان بر ايشان مى باريد به قدر يك ميل راه، و يك نيزه بر روى يكديگر مى نشستند؛ بعضى گفته اند مانند جوجه كبوترى بود كه بال و پرش را دور كرده باشند و بريان كرده باشند، باد از براى ايشان مى آورد؛ بعضى گفته اند مرغان مى آمدند و ايشان به دست خود مى گرفتند؛ و بعضى گفته اند مرغى چند بود مانند مرغانى كه در هند مى باشند اندكى از گنجشك بزرگتر بودند؛ بعضى گفته اند: سلوى عسل بود. پس هر يك به قدر يك شبانه روز بر مى داشتند و در روز جمعه به قدر دو شبانه روز بر مى داشتند چون روز شنبه از براى ايشان نمى آمد، و هر كه زياده بر مى داشت كرم در آن مى افتاد و فاسد مى شد و در روز ديگر براى او نمى آمد، چنانچه در اين امت هر كه روزى حرام را مى گيرد، از روزى حلال كه خدا براى او مقدر كرده است محروم مى شود.

چون آب طلبيدند حضرت موسىعليه‌السلام عصا را به سنگ زد تا دوازده نهر عظيم از آن

۶۷۳

جارى شد و به هر سبطى نهرى روان شد.

چون جامه طلبيدند حق تعالى همان جامه را كه پوشيده بودند نو كرد براى ايشان و هرگز كهنه نمى شد و هر روز نوتر و تازه تر بود!و فرزندان ايشان با جامه متولد مى شدند!هر چند بلند مى شدند جامه با ايشان بلند مى شد.(1)

و عرض تيه: بعضى گفته اند كه شانزده فرسخ بود؛ و بعضى نه فرسخ گفته اند؛ و بعضى شش فرسخ.(2)

ثعلبى از وهب بن منبه روايت كرده است كه: حق تعالى وحى فرستاد به حضرت موسى كه مسجدى براى نماز جماعت ايشان بسازد، و بيت المقدس براى تورات و تابوت سكينه بنا كند، و قبه هائى براى قربانى ايشان بسازد، و براى مسجد سراپرده ها مقرر سازد كه رو و پشت آنها از پوست قربانى باشد و بندهايشان از پشم قربانى باشد، و آن بندها را زن حائض نريسد و آن پوستها را مرد جنب دباغى نكند، و ستونهاى مسجد از مس باشد و طول هر يك چهل ذراع باشد و دوازده حصه كنند و هر حصه را سبطى بردارند، و آن سراپرده ها ششصد ذراع در ششصد ذراع باشد، و هفت قبه برپا نمايند كه شش قبه براى قربانى بود مشبك از طلا و نقره باشند، و بر ستونهاى نقره نصب كنند آنها را، و طول هر ستون چهل ذراع باشد و چهارده پرده بر روى آن قبه ها بكشند، و پرده پائين از سندس سبز باشد و دوم ارغوانى باشد و سوم ديبا باشد و چهارم از پوست قربانى باشد كه آن پرده ها را از باران و غبار محافظت كند، و بندهايشان از پشم قربانى باشد، و وسعتشان چهل ذراع باشد، در ميان آنها خوانهاى مربع از نقره نصب كنند كه قربانى را بر روى آنها بگذارند، و هر خوانى چهار ذراع طول و يك ذراع عرض داشته باشند، و هر خوانى چهار پايه از نقره داشته باشد كه بلندى هر پايه سه ذراع بوده باشد كه كسى نتواند چيزى از آن برداشتن مگر ايستاده.

____________________

1- عرائس المجالس 240.

2- مجمع البيان 2 / 179.

۶۷۴

و امر كرد كه بيت المقدس را كه قبه هفتم است نصب كنند بر ستون طلا كه طولش هفتاد ذراع بوده باشد و آن را بر روى سبيكه اى از طلا بگذارند كه طولش هفتاد ذراع بوده باشد، و مرصع به الوان جواهر كرده باشند، و پائينش را مشبك سازند به ميله هاى طلا و نقره، و طنابهاى آن را از پشم قربانى بعمل آورند به رنگهاى مختلف از سرخ و زرد و سبز، و بر روى آن هفت پرده قرار دهند بر روى يكديگر، كه پائين آن را حرير كنده سبز بوده باشد، دوم از ارغوانى، و بعد از آن حرير و ديباى سفيد و زرد و ملون بوده باشد، و هفتم كه بر بالاى همه است از پوست قربانى باشد كه آن پرده هاى ديگر را محافظت نمايد از باران و رطوبتها. و امر فرمود كه وسعت آن را هفتاد ذراع گردانند، و فرمود كه فرش قبه ها را حرير سرخ كنند، و تابوتى از طلا نصب كنند در آن قبه براى تابوت ميثاق، و مرصع گردانند آن را به الوان جواهر، و پايه هاى آن از طلا باشد و طولش نه ذراع و عرضش چهار ذراع و ارتفاعش به قدر قامت حضرت موسىعليه‌السلام بوده باشد، و آن قبه چهار درگاه داشته باشد كه از يك در ملائكه داخل شوند و از يك در موسىعليه‌السلام و از يك در هارونعليه‌السلام و از يك در فرزندان هارون، و فرزندان هارون صاحب اختيار آن قبه باشند و محافظت تابوت به ايشان تعلق داشته باشد.

و حق تعالى امر فرمود حضرت موسى را از هر كه بالغ شده باشد از بنى اسرائيل يك مثقال طلا بگيرد و صرف بيت المقدس كند و ديگر آنچه احتياج شود از اموالى كه از فرعون و اصحاب او گرفته بودند از زيورها و ساير اموال صرف كنند.

پس موسىعليه‌السلام چنين كرد و عدد بنى اسرائيل در آن وقت ششصد هزار و هفتصد و هشتاد مرد بود(1) كه از ايشان آن مال را گرفت، پس خدا وحى فرستاد به موسىعليه‌السلام كه: من بر تو از آسمان آتشى مى فرستم كه دود نداشته باشد و چيزى را نسوزاند و هرگز خاموش نشود تا قربانيها كه مقبول مى شود بخورد و قنديلهاى بيت المقدس از آن افروخته شود و آن قنديلها از طلا بودند و به زنجيرهاى طلا كه بافته بودند به ياقوت و مرواريد و

____________________

1- در مصدر: ((ششصد هزار و پنجاه و هفت )) است

۶۷۵

انواع جواهر آويخته بودند، و امر فرمود كه در ميان خانه سنگ عظيمى بگذارند و ميان آن سنگ را گود كنند كه آتشى از آسمان فرود مى آيد در آنجا بوده باشد.

پس حضرت موسى هارونعليه‌السلام را طلبيد و گفت: حق تعالى مرا برگزيد به آتشى كه از آسمان بفرستد براى خوردن قربانيها كه مقبول مى شود و براى افروختن قنديلهاى بيت المقدس و مرا به آن خانه وصيت فرمود و من تو را براى آن اختيار كردم و تو را برگزيدم و تو را وصيت مى كنم به آن.

پس هارونعليه‌السلام دو پسر خود شبير و شبر را طلبيد و گفت: خدا موسى را براى امرى اختيار كد و به آن وصيت فرمود، و موسى مرا اختيار كرد براى آن امر و مرا وصيت نمود، و من شما را اختيار كردم و به آن امر وصيت مى نمايم. پس پيوسته توليت و محافظت بيت المقدس و تابوت و آتش آسمانى با اولاد هارون بود.(1)

مؤ لف گويد: اگر چه روايت ثعلبى چندان محل اعتماد نيست، اما براى اين نقل كرديم كه مشتمل بر غرايب بود و براى آنكه بر اهل بصيرت ظاهر گردد كه بنا بر حديث متواتر ميان خاصه و عامه است كه حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود كه: تو از من به منزله هارونى از موسى مگر آنكه پيغمبرى بعد از من نيست.(2)

و ايضا بنا بر آنچه در طرق عامه و خاصه به استفاضه وارد شده است كه: حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت امام حسن و حضرت امام حسينعليهما‌السلام را به اين علت به اسم دو پسر هارونعليه‌السلام به لغت عربى نام كرد همچنان كه سدانت بيت المقدس كه قبله و بيت الشرف بنى اسرائيل بود و محافظت تابوت كه مخزن علوم آسمانى ايشان بود و توليت آتش آسمانى كه معيار رد و قبول اعمال ايشان بود با هارون و اولاد هارون بود به نقل ثعلبى و محدثان ايشان است، پس بايد كه در اين امت نيز سدانت و ولايت كعبه صورى و معنوى و محافظت قرآن و ساير علوم الهى و آثار پيغمبران و محل نزول انوار

____________________

1- عرائس المجالس 234.

2- احتجاج 1 / 117؛ بشارة المصطفى 266؛المعجم الكبير للطبرانى 24 / 146؛ صحيح مسلم 4 / 1870؛ صحيح بخارى 5 / 129.

۶۷۶

ربانى و مخزن علوم و اسرار فرقانى با حضرت اميرالمؤ منين و اولاد طاهرين آن حضرتعليه‌السلام بوده باشد، و معيار رد يا قبول خلق در دست ايشان كه از اكابر مفسران بوده باشد، و قبول طاعات و عبادات اين امت منوط به انوار ولايت ايشان بوده باشد بلكه بيت المقدس در اين امت خانه ولايت ايشان است كه حق تعالى در شأن ايشان فرموده است كه( فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْ‌فَعَ وَيُذْكَرَ‌ فِيهَا اسْمُهُ ) (1) و در شأن اهل آن خانه فرموده است كه( يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِ‌جَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَ‌ةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ‌ اللَّـهِ ) (2)(3) ، و فرموده است( إِنَّمَا يُرِ‌يدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّ‌جْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَ‌كُمْ تَطْهِيرً‌ا ) (4)(5) ، اگر سقف و ديوار آن خانه را براى ضعف عقول بنى اسرائيل به طلا و نقره و جواهر زينت داده اند، در و ديوار و سقف اين خانه وحى آشيانه را به جواهر انوار ربانى و زواهر اسرار سبحانى و اشعه جلال رحمانى آراسته و قناديل آن را از زجاجه قدسيه (كانها كوكب درى ) ساخته و به انوار (مثل نورن كمشكوة فيها مصباح ) افروخته و روغنش را دست قدرت ربانى از شجره مباركه زيتونه وادى قدس گرفته و به انامل رحمت شامل خويش فشرده تا به حدى نوربخش گردانيده است كه مصداق يكاد زينتها يضى ء و لو لم تمسسه نار(6) گرديد و نور بر نور ايشان افزوده است تا حيرانان ظلمات جهالت را از اشعه انوار هدايت ايشان به مقتضاى( يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ ) (7) به سرچشمه حيات ابدى رسانيده و بساتين آن خانه را به اشجار رفيعه شجره طيبه( أَصْلُهَا ثَابِتٌ

____________________

1- سوره نور: 36.

2- سوره نور: 36 و 37.

3- شواهد التنزيل 1 / 532؛ تفسير فرات كوفى 281.

4- سوره احزاب آيه 33.

5-تفسیر حبری 518 ؛ شواهد التنزیل2/18 ؛ عمدۀ ابن بطریق31؛ العقد الفرید 4/311؛اسباب النزول295.

6-مناقب ابن المغازلی263

7- سوره نور: 35.

۶۷۷

وَفَرْ‌عُهَا فِي السَّمَاءِ ) (1) (2) نزهت افزا گردانيده و بر عتبه عليه اش كتابت( وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ) (3)(4) نقش كرده و به درگاه والا جاه آن به نداى انا مدينة العلم و على بابها(5) گمگشتگان وادى حيرت را رهنمونى كرده است. پس زهى كورى كه چنين بناى بلند را نبيند و لعنت بر كرى كه چنين نداى سودمندى نشنود، انشاء الله تعالى تتمه اين سخن در كتاب امامت مذكور خواهد شد و در اينجا به اشاره اكتفا نموديم.

____________________

1- سوره ابراهيم : 24.

2- براى اطلاع بيشتر رجوع شود به شواهد التنزيل 1 / 406؛ تفسير فرات كوفى 219.

3- سوره بقره : 189.

4- تفسير فرات كوفى 63 و 142 و در آن چندروايت درباره شاءن نزول اين آيه ذكر شده است

5- مناقب ابن المغازلى 115؛ اسد الغابه 4 / 95؛ تاريخ بغداد 11 / 48؛ شرح الاخبار 1 / 89.

۶۷۸

فصل ششم: در بيان نازل شدن تورات و گوساله پرستيدن بنىاسرائيل و سؤ ال رؤ يت نمودن ايشان است

حق تعالى در سوره بقره فرموده است:. به ياد آوريد اى بنى اسرائيل وقتى را كه وعده داديم موسى را چهل شب پس گرفتيد گوساله را خداى خود بعد از آنكه موسى از ميان شما بيرون رفت و حال آنكه شما ستمكاران بوديد، و وقتى را كه داديم به موسى كتاب و بيان شرايع و احكام را شايد شما هدايت بيابيد، و وقتى را كه موسى به قوم خود گفت:اى قوم من!بدرستى كه شما ستم كرديد بر نفسهاى خود به گوساله پرستيدن پس توبه كنيد بسوى آفريننده خود پس بكشيد خودها را اين بهتر است از براى شما نزد آفريننده شما، پس خدا توبه شما را قبول كرد بدرستى كه اوست بسيار توبه قبول كننده و مهربان، در وقتى كه گفتند:اى موسى!هرگز ايمان نمى آوريم به تو تا ببينيم خدا را ظاهر و هويدا، پس گرفت شما را صاعقه و شما نظر مى كرديد بسوى آن پس شما را برانگيختيم و زنده كرديم بعد از مردن شما شايد كه شكر كنيد.(1)

و ياد آوريد وقتى را كه گرفتيم پيمان شما را بر عمل كردن به تورات و بلند كرديم بر بالاى سر شما كوه طور را و گفتيم: بگيريد آنچه ما به شما عطا كرده ايم به قوت دل و ياد كنيد آنچه در آن هست از مواعظ و احكام شايد پرهيزكار شويد، پس پشت كرديد

____________________

1- سوره بقره : 51 - 56.

۶۷۹

بعد از اين و پيمان را شكستيد و اگر نه فضل خدا بود بر شما و رحمت او هر آينه بوديد از زيانكاران.(1)

و باز فرموده است: بتحقيق كه آمد بسوى شما موسى با بينات و معجزات پس گوساله پرستيدند بعد از او و شما ستمكاران بوديد، و ياد آوريد وقتى را كه بلند كرديم بر بالاى شما طور را و گفتيم بگيريد آنچه ما به شما داده ايم به قوت بدن و دل بشنويد و قبول كنيد، گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و آب داده شده بود در دل ايشان محبت گوساله پرستى به كفر ايشان؛ بگو يا محمد كه بد چيزى است كه امر مى كند شما را به آن ايمان شما اگر ايمان داريد.(2)

و در سوره مائده فرموده است:. بتحقيق كه گرفت خدا پيمان بنى اسرائيل را و برانگيختيم از ايشان دوازده نقيب كه سركرده ايشان و مطلع بر احوال ايشان و ضامن امور ايشان باشند، خدا گفت: من با شمايم اگر نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و ايمان بياوريد به رسولان من و تعظيم و يارى ايشان بكنيد و قرض دهيد به خدا قرض نيكو به صرف كردن مالها در راه و البته برطرف كنم گناهان شما را و داخل گردانم شما را در بهشتى چند كه جارى باشد از زير آنها نهرها، پس هر كه كافر شود بعد از اين از شما پس گم شده است از راه راست.(3)

و در سوره اعراف فرموده است كه:. وعده داديم موسى را براى فرستادن تورات سى شب، و تمام كرديم آن را به ده شب، پس تمام شد ميقات پروردگار او چهل شب، و گفت موسى با برادرش هارون كه: خليفه من باش در ميان قوم من و اصلاح كن امور ايشان را و پيروى مكن راه افساد كنندگان را. چون آمد موسى براى ميقات و وعده ما و سخن گفت با او پروردگار او، گفت: پروردگارا!خود را به من بنما تا نظر كنم بسوى تو، خدا گفت كه: هرگز مرا نمى توانى ديد و ليكن نظر كن بسوى كوه، اگر كوه به جاى خود قرار گيرد با تجلى

____________________

1- سوره بقره : 63 و 64.

2- سوره بقره : 92 و 93.

3- سوره مائده : 12.

۶۸۰