باورداشت مهدويت

باورداشت مهدويت0%

باورداشت مهدويت نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه
صفحات: 2

باورداشت مهدويت

نویسنده: آيت الله لطف الله صافى گلپايگاني
گروه:

صفحات: 2
مشاهدات: 1561
دانلود: 65

توضیحات:

باورداشت مهدويت
  • مقدمه ناشر

  • باورداشت مهدويت

  • الهام گيري از باورداشت مهدويت

  • اساس عقيده به مهدويت

  • کتابهاي مستقل درباره مهدويت

  • اسامي مشايخ واساتيد فن وصاحبان کتاب هاي جامع حديث

  • اسامي برخي از مشاهير از تابعين

  • چهل حديث پيرامون باورداشت مهدويت

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 2 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1561 / دانلود: 65
اندازه اندازه اندازه
باورداشت مهدويت

باورداشت مهدويت

نویسنده:
فارسی
مقدمه ناشر


باورداشت مهدويت

نويسنده : آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

مقدمه ناشر

بسم الله الرحمن الرحيم
حمد وسپاس خداوند جل وعلى را که عنايت نمود در آستانه يک هزار ويکصد وشصت ودومين سالروز ولادت پر برکت حضرت ولى عصر حجه ابن الحسن العسکرى ارواحنا فداه چهارده اثر از سلسله مباحث امامت ومهدويت به قلم حامى ومروج مکتب اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام ونگهبان مخلص مرزهاى عقيده، مرجع عالى قدر حضرت آيه الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى (مد ظله تعالي) را به منتظران وشيفتگان لقاى آن حضرت تقديم نماييم. اين آثار گران قدر شامل بحثها، پرسشها وپاسخهاى گوناگون پيرامون زندگى، خصائص، اوصاف، غيبت وظهور آن حضرت، توسط آن مرجع بزرگ در سنوات گذشته در مناسبتها وفرصتهايى پيرامون موضوع بسيار ارزنده وبنيادين ولايت وامامت عامه وخاصه خصوص امامت ومهدويت حضرت بقيه الله مولانا حجه بن الحسن العسکرى ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه تاليف وبوسيله ناشران معتبر کشور مکررا چاپ ونشر گرديده است. سيزدهمين اثر از اين سلسله مباحث به نام باورداشت مهدويت است، اميدواريم چاپ اين کتاب شريف مورد رضاى خداوند متعال ومنظور نظر کيميا اثر حضرت بقيه الله مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه الشريف - وعاکفان عتبه مقدس آن غوث زمان وقطب جهان قرار گيرد.
بمنه وکرمه
انتشارات حضرت معصومه عليها السلام
١٥ شعبان المعظم ١٤١٧

باورداشت مهدويت

بدون شک، عقيده به مهدويت واعتقاد به ظهور حضرت مهدى عليه السلام به عنوان منجى عالم بشريت باورى صرفا اسلامى است که بر اساس کتاب وسنت پديد آمده وهمگى مسلمانان پيشين وپسين، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان وصاحب نظران به متواتر بودن (١) احاديث وارده در اين باب حکم نموده اند. اين باورداشت، به عنوان انديشه اى اسلامى، بر پايه قويترين برهان هاى نقلى وعقلى استوار است وبررسى تاريخ وشواهد بسيار آن، بهترين تاييد بر صحت ومتانت آن به شمار مى رود وهيچ يک از مسلمانان - چه از شيعيان وچه از اهل سنت - به انکار يا تشکيک در آن نپرداخته است، مگر برخى از تازه به دوران رسيدگانى که تحت تاثير تبليغات غربيان قرار گرفته ودر دام هاى استعمار گرفتار آمده وفرهنگ را جز با انکار الهام وروايات قطعيه ويا تعريف وتاويل آن در چهارچوبه مقاصد منکرين ديانت ومادى گرايان تفسير وتحليل نمى کنند. اين کژانديشان بدين وسيله کوشيدند. تا درى را بگشايند که اگر - خداى نخواسته - گشوده گشت، ديگر راهى براى اعتماد بر سنت واستناد به آن واطمينان به ظاهر کتاب وسنت باقى نمى ماند وآيين شريف اسلام ودعوت پيامبر صلى الله عليه وآله بر اساس خواسته بدعتگزاران وهواپرستان، دستخوش تغيير وتحريف قرار مى گيرد. براستى اگر چنين رواياتى که بزرگان علم حديث وکار آموزدگان ونام آوران اين رشته در گذشته وحال به تواتر وقطعى بودن آنها تصريح کرده اند، بتواند مورد انکار وترديد قرار گيرد، پس وضع وحال ديگر رواياتى که خبر واحد (٢) شمرده مى شوند، يا حد اقل در اين درجه از اعتبار نيستند، چه خواهد بود؟ گروهى از انديشمندان اسلامى نسبت به اين گونه منحرفين از کتاب وسنت، که با جرات وجسارت نسبت به ساحت قدس خداوند وپيامبر گراميش صلى الله عليه وآله، به ايجاد شک وترديد وتحريف، در اصل مسلم مهدويت پرداخته اند، اعلام خطر نموده، وکتابها ومقالاتى را در رد وابطال نظريات آنان نگاشته اند.
آنچه مسلم است اينکه، در پس پرده اين توطئه، جز دستهاى پليد کسانى که در صدد سست کردن اعتقادات مسلمانان وخدشه دار کردن متون اسلامى هستند، دستى را نمى توان ديد. در گذشته همين التزام واعتقاد وپايبندى مردم به کتاب وسنت پاک پيامبر صلى الله عليه وآله بود، که دشمنان واستعمارگران را از نفوذ در کشورهاى اسلامى باز مى داشت وراه سلطه بر اين بلاد را بر روى آنان مى بست واکنون نيز به خوبى پيداست که چيزى جز سست شدن همين مبانى اعتقادى وکم شدن پايبندى ها به قرآن مجيد وروايات شريفه نيست، که راه نفوذ وسلطه را بر بيگانان گشوده است! - خداوند ما را از فتنه هاى گمراهان وهواپرستان ومزدوران استعمار در امان بدارد - خنده آور است که اين بى خبران وغرب باوران - که به شدت دور از شناخت حقايق اسلامى وفهم مصالح مسلمين اند - در تضعيف باور مهدويت واحاديث مربوط به آن، گاهى به اين بهانه تمسک جسته اند، که اين عقيده اصولا از عقايد پيشگامان اهل سنت نيست ودر بين صحابه قرن اول هجرى وتابعين ذکرى از آن به ميان نيامده است. گاهى دايه مهربانتر از مادر شده، اين عقيده را سبب اختلاف ودرگيرى بين مسلمانان وقيام عليه حکومت ها وموجب تبليغات سياسى دانسته اند وگاهى نيز به برخى اختلافاتى که بين پاره اى از احاديث اين باب است، استناد کرده اند. (٣)
وهمه اينها، از عجيب وغريب ترين نوع استدلالاتى است که در رد سنت شريف نبوى صلى الله عليه وآله به آن تمسک شده است. از آن رو که: اولا: بر وقوع ذکر اين عقيده بين صحابه وتابعين صدر اول اسلام وبر اينکه خود پيامبر صلى الله عليه وآله واولين پايگاه براى نشر عقيده به مهدويت در بين مسلمانان بوده اند، چه دليلى قوى تر ومحکم تر از وجود خود اين احاديث متواتره، در اصلى ترين ومعتبرترين کتاب هاى اهل سنت؟! وچه برهانى روشن تر از اجماع علماى مسلمين، واينکه آنان هيچ کس از مدعيان مهدويت را با استناد به عدم صحت ظهور مهدى عليه السلام رد نکرده اند، بلکه در رد ادعاى چنان افرادى، به عدم وجود صفات ونشانه هاى خاص مهدى عليه السلام در آنها استناد کرده اند. چنانکه حکايت محمد بن عجلان با جعفر بن سليمان وآنچه فقيهان واشراف اهل مدينه درباره آنان گفته اند، شاهدى آشکار در اين زمينه به شمار مى رود. (٤)
پس اگر اين همه احاديث، با توجه به فراوانى وتواترى که دارند وبا عنايت به اجماع واتفاقى که از ناحيه علماى اسلامى بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحت واستوارى عقيده به مهدويت باشد پس به کدامين دليل مى توان استناد کرد؟ ودرستى انتساب کدامين عقيده اسلامى به صحابه وپيامبر اکرم صلى الله عليه وآله را مى توان اثبات نمود؟ ثانيا: شايد هرگز هيچ عقيده ويا اصلى را نتوان يافت که بر سر آن اختلاف ودرگيرى ونزاع صورت نگرفته باشد. حتى مى توان گفت که پيرامون مسائل خداشناسى ونبوت پيامبران الهى عليهم السلام نيز نزاع ها ودرگيرى ها، بيش از مسئله مهدويت به وقوع پيوسته است. چنانکه بين مکتب اشاعره وغير آنان وبين پيروان مذاهب شافعى، حنفى، حنبلى، مالکى وغير آنان درگيرى ها بلکه جنگ هاى خونين بسيار اتفاق افتاده است. بلکه مى شود گفت: بر سر مفاهيمى همچون عدالت وامنيت وساير مفاهيمى که همه انسان ها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند وبر سر تحقق آنها ويا دفع کسانى که آنها را وسيله اى براى مقاصد سياسى خويش قرار مى دادند، جنگ هاى خانمان برانداز ومعرکه هاى خونينى در گرفته است وچه بسا که تعداد قربانيان بشريت، که به اسم اقامه حق ورعايت عدالت وبرابرى وحمايت از آزادى انسان وحقوق او به خاک وخون غلطيده اند، بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع وعنوان ديگرى باشد. نتيجه اينکه، پوشيده شدن حق به باطل، وعرضه باطل به جاى حق، اگر چه از طرف اهل باطل ومنحرفين، زياد انجام مى پذيرد، لکن به حق ضررى نمى رساند وخدشه اى وارد نمى کند. چنانکه خداوند بزرگ مى فرمايد: (بل نقدف بالحق على الباطل، فيدمغه فاذا هو زاهق ولکم لويل مما تصفون). (٥)
بلکه ما، حق را بر باطل مى افکنيم تا آن را درهم شکافد وباطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده وباطل شدنى است. وواى بر شما، از آنچه درباره خداوند توصيف مى کنيد. علاوه بر اينکه بايد توجه داشت که فريب خوردن عوام وقبول ادعاى دروغين دجال گونه هاى مدعى مهدويت (٦) توسط آنان در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايى آنان به نشانه هاى حضرت مهدى عليه السلام ونسب شريف ايشان وويژگى هاى خاصى است که براى ايشان در احاديث مختلفه (٧) مورد تصريح قرار گرفته است وگر نه در اين باب، جايى براى گمراهى وگمراه ساختن ديگران وجود ندارد. اين وظيفه علما وانديشمندان است که عقيده به مهدويت را تبيين کنند وهدف هاى آن را به مردم بشناسانند وويژگى ها ونشانه هايى را که به وسيله آنها حضرت مهدى موعود عليه السلام از دغل پيشگان مدعى مقام مهدويت باز شناخته مى شود، براى توده مسلمان بر شمارند وتوضيح دهند. ثالثا: يکى از فرق هايى که بين احاديث متواتره وغير متواره (٨) وجود دارد، اين است که: در متواتر لفظى تفصيلى (٩) يقين وباور قطعى نسبت به صدور آن حديث معين از ناحيه معصومين عليهم السلام - به عين همان کلمات والفاظ موجود در متن حديث - حاصل مى شود ودر چنين حديثى ممکن نيست اختلاف وتعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگرى که با همين خصوصيات، مفاد ومعنايى خلاف (١٠) حديث اول داشته باشد، که در اين صورت بايد به وسيله ايجاد موافقت بين دو معنا وجمع بين دو حديث به وسيله حمل عام بر خاص - تخصيص عام - ويا حمل مطلق بر مقيد - تقييد مطلق - ويا حمل ظاهر بر اظهر - تقديم اظهر - ومانند اينها، تنافى واختلاف ظاهرى وابتدايى بين دو روايت را حل کرد. اگر چنين جمعى ممکن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده وهيچ کدام صلاحيت، براى استناد حکمى به آن را نخواهد داشت. اما در متواتر اجمالى (١١) اختلاف وتعارضى که در عبارات ومتون احاديث هست، مشکلى ايجاد نمى کند، بلکه به آن روايتى که از همه روايت هاى آن مجموعه، اخص است وشمول کمترى دارد، اخذ مى شود. اما در متواتر معنوى (١٢) به قدر مشترک همه احاديث ومضمونى که در همگى آنها تکرار شده ومورد اتفاق کل آن مجموعه است، اخذ مى شود. بنابر اين، اختلاف داشتن متن ومضمون احاديث زيانى به متواتر بودن آنها نمى زند. بلکه در احاديث غير متواتر نيز اين اختلاف متن، ضررى به صحت آن حديث صحيحى که بين آنهاست، وارد نمى کند. زيرا در آن صورت هم روايت صحيح تر، وروايتى که به خاطر مطابقت مضمون آن با کتاب يا سنت قطعى يا به خاطر قوى بودن متن حديث، يا به خاطر تاييد مضمون آن توسط شواهد وقرينى خاص، نسبت به حديث ديگر متعارض با آن، رجحان وبرترى دارد، مورد عمل قرار مى گيرد.
اين امور را، جز کسانى که در علم حديث شناسى، داراى تجربه ومهارت کافى باشند، باز نمى شناسند واگر جز اين بود وبه خاطر کمترين تعارض واختلافى بايد همه احاديث متعارض کنار گذاشته مى شد، لازم بود که کليه روايات يا حد اقل اغلب آنها، از درجه اعتبار ساقط باشند، که نتيجه اش تغيير چهره دين اسلام در اکثر احکام شرعى ودستورات فقهى بود. زيرا کمتر موضوعى در عقايد واحکام وتاريخ وتفسير قرآن کريم ومانند آنها پيدا مى شد، که احاديث وارد شده در آن موضوع، بدون اختلاف وتعارض باشند، اگر چه تعارضى ناپايدار به عموم وخصوص يا اطلاق وتقييد. بنابر اين، در از بين بردن اين تعارضات ابتدائى که در گفتگوهاى عادى مردم نيز وجود داود، ودر تشخيص حديث درست از نادرست وحديث قوى از ضعيف وروايت معتبر از غير معتبر، تنها راه اين است که به قواعد ومقرراتى که در نزد عقلا وانديشمندان معتبر است، استناد گردد وبه خبرگان واشخاص صلاحيت دار رجوع شود وبدين وسيله بعضى از احاديث را به بعضى ديگر بازگردانده ودر صورت امکان جمع بين روايات وعمل به روايتى که از نظر سندى يا مضمونى قوت ومتانت بيشتر دارد، يا با قرآن کريم وسنت ثابت شده ومانند آن، موافقتر است، به اين قاعده عمل شود واز رد کردن روايت وناديده گرفتن آن خوددارى گردد. نتيجه کلام اينکه، اخبار ورواياتى که درباره مهدويت از معصومين عليهم السلام وارد شده، همگى بايد در پرتو چنين قواعدى، بحث وبررسى شود. که چنانچه احاديث متواتره اى داريم مورد عمل قرار گيرد ودر اخبار غير متواتره نيز بعضى به بعضى تقويت شده، وبرخى، برخى ديگر را تفسير کند واگر خبر ضعيفى هم هست، ملاحظه شواهد وقرائن وبقيه موارد تاييد معتبر، در آن عمل شود. از اين رو مى توان گفت: هيچ کسى احاديث وارده در باب عقيده به مهدويت را مردود وشبهه دار نمى پندارد، مگر ناآگاهان به صناعت حديث شناسى، يا آگاهانى که تحت تاثير تبليغات باطل وفتنه هاى گمراهى آفرين استعمارگران، با سنت پيامبر صلى الله عليه وآله به دشمنى برخاسته اند.

الهام گيرى از باورداشت مهدويت

بر کسى پوشيده نيست که عقيده به ظهور حضرت مهدى عليه السلام، عقيده اى است که اميد مى آفريند، ونشاط وتلاش ايجاد مى کند. سستى ونااميدى وکسالت را از بين مى برد. حرکت هاى اصلاحگرانه واسلام خواهانه را تشويق مى کند، وجان هاى شورنده، بر استکبار واستضعاف را تقويت مى نمايد. (دين) اسلام هنوز به کمال اهداف خويش نرسيده وبه مرحله تحقق همه آرمان هايى که براى جامه عمل پوشاندن به آنها، آمده است، دست نيافته، آينده از آن اسلام وناگزير بايد روزى فرا برسد که اسلام عزيز بر همه گيتى حکمروا باشد وهمه ستمگرى ها وحق کشى ها را از بين ببرد. دنيا به زودى به دامن اسلام پناه خواهد آورد ونياز دنيا به اسلام هر روز ظاهرتر از روز پيش به چشم مى خورد. نور اسلام هر روز روشن تر وپرتوش هر روز درخشان تر از قبل در همه دنيا احساس مى شود.
شکست نظام هاى استکبارى رايج وفرو پاشى احزاب شرک آلود غير انسانى وعدم موفقيت برنامه هاى اقتصادى وسياسى آنان در گسترش امنيت وآسايش مردمى وناکام ماندن اين سياست ها در تحقق اهداف انسانى واز بين بردن جهل وستم وکينه جوئى ها ونژاد پرستى ها، روز به روز، دل ها را براى قبول اسلام آماده تر ساخته ومردم دنيا را براى پذيرش برنامه هاى الهى آن - که يگانه راه حل مشکلات بشريت است - مشتاق تر مى سازد. بشريت سرگردان امروز، هرگز گمشده خود را در نظام هاى شرقى وغربى نيافته ونخواهد يافت. بلکه اين نظام ها ومکتب هاى غير الهى، براى انسان امروز دست آوردى جز فروماندگى بيشتر ودشوارتر شدن کارها ومشکلات وفزونى فحشاء، منکرات، فساد، گردنفرازى واستکبار، نداشته است. اعتقاد به مهدويت درک ما را نسبت به کرامت انسان بيدار مى کند واين باور را که زمين، نه از آن ستم پيشگان واستعمارگران، بلکه از آن خداست، وفرجام کار براى تقوا پيشگان است وخداوند آخرين پيامبر ورسول گراميش حضرت محمد صلى الله عليه وآله را با هدايت وآيين حق براى غلبه بر تمامى اديان تاريخ فرستاده است، تقويت مى کند ودوستى حقيقت وعدالت ونيکوکارى را در دل هاى ما جاى مى دهد وما را براى برترى بخشيدن به کلمه توحيد وبر پا داشتن حدود الهى واجراى حکم وقانون اسلام، به نهضت وقيام وا مى دارد وپيوند ما را با مبادى واصول اسلامى پايدار مى سازد ودر عمل به مسئوليت هايى که بر عهده داريم مورد بازخواست قرار مى دهد. خداى تبارک وتعالى - که راستگوترين است - در اين باره مى فرمايد: (هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين کله ولو کره المشرکون). (١٣)
اوست که رسول گراميش را با هدايت وآيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها برترى بخشد. اگر چه ناخوشايند مشرکين باشد. ومى فرمايد: (وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض کما ستخلف الذين من قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لا يشرکون بى شيئا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون). (١٤)
خداوند به کسانى از شما که ايمان آورند وعمل شايسته انجام دهند، وعده داده است که آنان را در زمين به خلافت رساند، چنانکه پيشينيان آنان را خلافت بخشيد ودينى را که بر ايشان پسنديده است اقتدار وتمکين دهد وترس وهراس را به آرامش وامنيت تبديل کند، تا تنها مرا بپرستند، وچيزى را شريک وهمتاى من قرار ندهند وهر کس بعد از آن، کفر ورزد از فاسقان به شمار آيد. وچنانکه مى فرمايد: (ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين). (١٥)
ما مى خواهيم بر مستضعفين زمين منت گزاريم وآنان را پيشوايان مردم ووارثان زمين قرار دهيم. وباز چنانکه مى فرمايد: (ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين، انهم لهم المنصورون، وان جندنا لهم الغالبون). (١٦)
کلمه وتقدير ما، از ابتدا درباره بندگان رسالت يافته خود - قبل از انگيزش آنان به پيامبرى - بر اين قرار گرفته که همانا آنان يارى شده گانند ولشکريان ما پيروزمند وغلبه يافته گانند.

اساس عقيده به مهدويت

اساس در عقيده به مهدويت وغلبه اسلام بر تمامى اديان ومنتهى شدن سير طبيعى دنيا، به حاکميت اسلام وفرامين الهى ويگانه شدن قوانين ونظام هاى موجود وخلافت مومنان وشايستگان در زمين وتبديل ترس وهراس بشريت به امان وامنيت ونابودى همه مظاهر استضعاف واستکبار، همگى در همان نيروى اوليه اى است که به طرزى شگفت، براى نابودى همه مظاهر شرک واستکبار وآزاد سازى انسان از سلطه طواغيت وخارج ساختن بشريت از ذلت بندگى مردم به عزت بندگى خداوند، در نهاد دعوت اسلام وباور توحيدى وکلمه اخلاص به وديعت نهاده شده است.
اينکه مى بينيم دنيا در سير خويش به سوى جامعه اى يگانه وبين المللى وادغام بعضى جوامع در بعضى ديگر وکاستن امتيازات سياسى ونظامى ونژادى، در حرکت است ودانش وپيشرفت صنعتى، يگانه شدن بشريت ويکى شدن اقوام ومليت هاى مختلف را ميسر ساخته است وتوسعه ارتباطات وپيوندهاى بين ملت ها وقوميت هاى گوناگون، آن را مانند اهل شهرى بلکه محله اى واحد قرار داده است، همگى زمينه ساز آينده اى درخشان، بر اساس تعاليم اسلام وقرآن به شمار مى رود. يعنى همان طور که بشريت جامعه هاى قبيله اى را پشت سر نهاده ودر حرکت خويش، به تاسيس جوامع شهر نشين، بر اساس وحدت منطقه، يا منافع سياسى، يا اقتصادى، يا نژادى رسيده است که هر کدام خواستار غلبه وتسلط بر ديگرى است، يقينا در همين سير رو به رشد، روزى از اين حکومت هاى جزئى ووحدت هاى ناچيز رهايى يافته وبه وحدتى بزرگ وحکومتى الهى وجهانگير که هيچ اختصاصى به فرد يا طائفه يا منطقه يا نژادى مخصوص نخواهد داشت، دست پيدا خواهد کرد، که همانا حکومت اسلام وقرآن است، حکومتى که همگان را شامل مى شود وهمه در آن مساويند. ما مسلمانان، همه چنانکه همه خبرهاى غيبى خدا وپيامبر صلى الله عليه وآله را باور داريم وچنانکه به فرشتگان خدا وکتاب ها وپيامبران او ايمان داريم وآنچه را که از جزئيات وتفاصيل معاد وبهشت ودوزخ ومانند آن - که جز به وسيله وحى وخبر دادن پيامبر صلى الله عليه وآله قابل اثبات نيست - به ما خبر داده اند، تصديق مى کنيم، همين طور به وعده خداوند نيز که آن را در کتاب مجيدش خطاب به ايمان آورندگان وهمه بشريت بيان فرموده وما را زبان پيامبران ورسولانش نسبت به آن بشارت بخشيده، وپيامبر راستگو وامين ما، آن را به آگاهى ما رسانده است، ايمان داريم، ونسبت به تحقق اين وعده الهى در وراثت صالحان وحکومت اسلام وقرآن در تمام جهان، ترديدى به خود راه نمى دهيم، واز خدا مى خواهيم که ما را بر اين عقيده، وبر تمام مبادى واصول اسلامى وباورهاى اصيل وصحيح، پايدار وثابت قدم بدارد. (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب). (١٧)
پروردگارا بعد از اينکه ما را هدايت فرمودى، ضلالت وگمراهى را به دل هاى ما راه مده واز جانب خويش رحمتى خاص به ما عنايت کن، که همانا تو بسيار بخشنده وعنايت کننده اي.

کتابهاى مستقل درباره مهدويت

دانشمندان اسلامى همواره به روايات مربوط به حضرت مهدى عليه السلام اهتمامى خاص داشته ودر استخراج وتحقيق ورساندن آنها به جامعه ومحکم کردن ايمان به آنها در قلوب مردم، سعى وتلاش فراوان داشته اند. از اين رو علاوه بر آوردن اين روايات در کتب سنن ومسانيد وجوامع وغيره، کتاب هاى روايى مستقل ومجموعه هاى احاديث خاص در اين زمينه، فراوان نگاشته اند. از آن ميان، ما به افزون از سى کتاب که به شکل مستقل، به کوشش بزرگان اهل سنت، در اين باره تاليف شده است، آگاهى يافتيم که به عنوان نمونه، مى توان از کتاب هاى البيان فى اخبار صاحب الزمان والقول المختصر فى علامات المهدى المنتظر عليه السلام وعقد الدرر والعرف الورى و... نام برد. اين کتاب ها ونظاير آنها، کمترين چيزى را که اثبات مى کنند، اين است که باور داشت مهدويت باورى اسلامى است که اساس آن به کتاب وسنت نبوى صلى الله عليه وآله بر مى گردد وهمه پيشينيان وصحابه وتابعين به آن اعتقاد داشته اند واختصاصى به مذهبى خاص از مذاهب مختلفه مسلمين ندارد. اينکه خود اين عقيده، يکى از دلايل قطعى بر پايان يافتن سلسله پيامبران الهى به وجود شريف پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد صلى الله عليه وآله است واينکه آيين او، هرگز نسخ نخواهد گشت واينکه حضرت مهدى عليه السلام - چنانکه در کتاب المهدى از سنن ابو داوود آمده واحاديث صحيحه متعددى به آن تصريح دارند - دوازدهمين جانشين اوست. آخرين نفر از جانشينانى که رسول گرامى صلى الله عليه وآله، امت خويش را به آمدن يکايک آنان بشارت بخشيده است واين بشارات همگى در احاديث گوناگونى که با سندهاى فراوان در مسند احمد بن حنبل وصحيح بخارى وصحيح مسلم وغير آنها نقل شده است مورد اعتراف همگان است. هر کس بخواهد به ميزان قوت واعتبار آنچه که مدرک ومستند مسلمانان در عقيده به مهدويت قرار گرفته، آگاهى يابد وکثرت روايات اين باب، وفراوانى مولفين وجمع آورندگان آنها را دريابد وشهرت اين روايات در بين انديشمندان ودانشمندان اسلامى را غير قابل انکار بيند، بايد به کتاب هاى جوامع، سنن، مسانيد وکتاب هاى تفسير، تاريخ، رجال، فرهنگنامه ها، لغتنامه ها وغير آن مراجعه نمايد، تا بفهمد که بر شمردن همه اين احاديث وکتاب هاى مربوطه کارى بسيار دشوار است. ما در اين مختصر، تنها درباره يکى از اين کتاب ها که پيرامون اين موضوع نگاشته شده است، سخن مى گوييم وبه عنوان نمونه اى از اين گونه تاليفات وبه عنوانى دليلى بر بسيارى چشمگير اين مطالب در کتابهاى ديگر، به بررسى آنچه در اين کتاب آمده است، مى پردازيم. اين کتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان عليه السلام (١٨) نام دارد. اما کتاب ومولف آن، هر دو بى نياز از تعريف هستند، زيرا خود کتاب از کتاب هاى مشهور ومعروف است، که نسخه خطى آن در چندين کتابخانه بزرگ موجود است واخيرا چاپ جديدى از اين کتاب، با استفاده از تصوير بردارى از نسخه خطى موجود در کتابخانه مسجد الحرام در مکه مکرمه عرضه شده است وما خود نيز نسخه خطى ديگرى از آن را که در کتابخانه مسجد اعظم قم - از يادگارهاى مرحوم مغفور آيت الله العظمى بروجردى - حفظ ونگهدارى مى شود، مشاهده کرده ايم. مولف اين کتاب، عالم بزرگ ومحدث مشهور على بن حسام الدين بن عبد الملک المتقى الشاذلى المدينى الهندى، متوفى به سال ٩٧٧ هجرى قمرى است. وى نويسنده اى معروف است وشرح حالش در کتاب هايى که پيرامون زندگى نامه هاى علماء وبزرگان اهل سنت نگاشته شده است، موجود است. چنانکه در مقدمه ونسخه چاپ شده همين کتاب نيز، شرح زندگانى وآثار ومقامات او درج گرديده است. برخى از آنچه در اين کتاب آمده وبر آنيم تا آگاهى مختصرى نسبت به آن پيدا کنيم، عبارتند از: اسامى آن دسته از مشايخ وراويان وصاحبان کتاب هاى جامع، سنن ومسانيد که احاديث مربوط به عقيده به مهدويت را در کتاب هاى خويش روايت کرده اند ومولف اين کتاب نيز روايات وارده را از ايشان نقل کرده است ونيز اسامى گروهى از علماى مشهور وتابعينى (١٩) که پس از عهد پيامبر صلى الله عليه وآله اين احاديث واخبار را روايت کرده اند ونيز اسماء گروهى از صحابه که خود، بدون واسطه از رسول الله صلى الله عليه وآله نقل حديث کرده اند.

اسامى مشايخ واساتيد فن وصاحبان کتاب هاى جامع حديث

١ - طبرانى ٢ - ابونعيم اصفهانى ٣ - خطيب بغدادى ٤ - ابن ابى شيبه ٥ - نعيم بن حماد، يکى از اساتيد امام بخارى صاحب صحيح بخارى ٦ - الحاکم ٧ - احمد ٨ - مارودى ٩ - بزاز ١٠ - ترمذى ١١ - دارقطنى ١٢ - ابن ماجه ١٣ - ابويعلى موصلى ١٤ - ابن عساکر ١٥ - مسلم ١٦ - ثعلبى ١٧ - ابوداود ١٨ - ابن جوزى ١٩ - ابن ابى اسامه ٢٠ - تمام بجلى ٢١ - رويانى ٢٢ - ابن منده ٢٣ - حسن بن سفيان شيباني٢٤- عثمان بن سعيد دانى ٢٥ - ابوالحسن حوبى ٢٦ - ابن کثير ٢٧ - ابن سعد ٢٨ - واقدى ٢٩ - ابوبکر بن مقرى ٣٠ - ابن مناوى ٣١ - ابوغنم کوفى ٣٢ - ابن مردويه ٣٣ - ابن خزيمه ٣٤ - ابوعوانه ٣٥ - ابوبکر اسکافى ٣٦ - ديلمى ٣٧ - قرطبى ٣٨ - ابن لهيعه ٣٩ - ابوبکر احمد بيهقى ٤٠ - ابوالحسن آبرى ٤١ - ابن حبان ٤٢ - ابوبکر احمد بن محمد بن عبدالله بن صدقه.

اسامى برخى از مشاهير از تابعين

١ - عاصم بن عمرو بجلى ٢ - سعيد مسيب ٣ - ابوجعفر محمد بن على الباقر عليه السلام ٤ - اسحاق بن يحيى ٥ - شهر بن حوشب ٦ - زهرى ٧ - مطر الوراق ٨ - طاووس ٩ - صباح ١٠ - عمرو بن على ١١ - مکحول ١٢ - کعب بن علقمه ١٣ - قتاده ١٤ - عبدالله بن حارث ١٥ - محمد بن حبير ١٦ - ارطاه بن منذر ١٧ - حکم بن عيينه ١٨ - ابوقبيل ١٩ - ابن ابى طلحه ٢٠ - کثير بن مره ٢١ - ابن سيرين ٢٢ - مجاهد ٢٣ - خالد بن سعد ٢٤ - ابومريم ٢٥ - شريک ٢٦ - ابوارطاه ٢٧ - ضمره بن حبيب ٢٨ - حکم بن نافع ٢٩ - خالد بن معدان ٣٠ - محمد بن حنفيه ٣١ - سدى ٣٢ - سليمان بن عيسى ٣٣ - بقيه بن وليد ٣٤ - وليد بن مسلم ٣٥ - قيس بن جابر ٣٦ - عمرو بن شعيب ٣٧ - ابن شوذب ٣٨ - دينار بن دينار ٣٩ - معمر ٤٠ - فضل بن دکين ٤١ - سالم بن ابى جعد ٤٢ - محمد بن صامت ٤٣ - حکيم بن سعد ٤٤ - ابراهيم بن ميسره ٤٥ - ابواميه.
اسامى روايت کنندگان درباره حضرت مهدى عليه السلام از مردان وزنان اصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله: ١ - على بن ابى طالب ٢ - عمار بن ياسر ٣ - حذيفه يمانى ٤ - ابوسعيد حذرى ٥ - طلحه بن عبيدالله ٦ - ابن عمر ٧ - عبدالله بن مسعود ٨ - جابر بن عبدالله ٩ - عبدالرحمان بن عوف ١٠ - عمر بن خطاب ١١ - ابن عباس ١٢ - ابوهريره ١٣ - انس بن مالک ١٤ - ابوامامه ١٥ - هلالى ١٦ - ابوطفيل ١٧ - الحسن عليه السلام ١٨ - الحسين عليه السلام ١٩ - ثوبان ٢٠ - ابى بن کعب ٢١ - جابر بن سمره ٢٢ - جابر صدفى ٢٣ - عبدالله بن عمرو بن عاص ٢٤ - عمرو بن عاص ٢٥ - ام سلمه ٢٦ - عايشه ٢٧ - اسماء بنت عميس ٢٨ - ام حبيبه. در اينجا بعد از ذکر اسامى، به خاطر افزايش آگاهى خواننده وخالى نبودن اين نوشتار از متون اين احاديث ونيز به منظور کسب ثواب واجرى که در احاديثى مانند: من حفظ من امتى اربعين حديثا حشره الله يوم القيامه فقيها. (٢٠)
هر کس از امت من، چهل حديث را حفظ نمايد، خداوند روز قيامت، او را به عنوان فقيه محشور مى فرمايد. وعده داده شده است (٢١)، در صدد بر آمديم که چهل حديث از احاديث نقل شده در اين کتاب را - که افزون از دويست حديث مى باشد - در اين نوشتار ذکر نماييم. وما توفيقى الا بالله.

چهل حديث پيرامون باورداشت مهدويت

١ - اخرج احمد وابن ابى شيبه، وابن ماجه، ونعيم بن حماد، فى الفتن، عن على، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: المهدى منا اهل البيت، يصلحه الله فى ليله. (٢٢)
احمد وابن ابى شيبه وابن ماجه ونعيم بن حماد، در کتاب فتن از على عليه السلام، نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: مهدى عليه السلام از ما اهل بيت است، خداوند امر او را در يک شب اصلاح خواهد فرمود.
٢ - اخرج ابوداود وابن ماجه والطبرانى والحاکم عن ام سلمه، قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول: المهدى من عترتى، من ولد فاطمه. (٢٣)
ابوداود وابن ماجه وطبرانى وحاکم، از ام سلمه روايت کرده اند که گفت: شنيدم رسول الله صلى الله عليه وآله مى فرمايد: مهدى عليه السلام از سلاله من است، از فرزندان فاطمه عليه السلام.
٣ - اخرج الحاکم وابن ماجه وابونعيم، عن انس بن مالک، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول: نحن سبعه ولد عبد المطلب ساده اهل الجنه: انا، وحمزه، وعلى، وجعفر، والحسن، والحسين، والمهدي. (٢٤)
حاکم، وابن ماجه وابونعيم، از انس بن مالک روايت کرده اند که وى گفت: شنيدم، رسول الله صلى الله عليه وآله مى فرمايد: ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشت هستيم: من وحمزه وعلى وجعفر وحسن وحسين ومهدي.
٤ - اخرج الترمذى - وصححه - عن ابى هريره، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: لو لم يبق من الدنيا الا يوم، لطول الله ذلک اليوم، حتى يلى المهدي. (٢٥)
ترمذى به طريق صحيح از ابوهريره، نقل کرده است که گفت:
رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى کند که مهدى عليه السلام در پى آيد.
٥ - اخرج الطبرانى فى الاوسط من طريق عمرو بن على، عن على بن ابى طالب انه قال للنبى صلى الله عليه وآله وسلم: امنا المهدى ام من غيرنا يا رسول الله؟، قال: بل منا، بنا يختم الله کما بنا فتح، وبنا يستنقذون من الشرک، وبنا يولف الله بين قلوبهم بعد عداوه الشرک. (٢٦)
طبرانى در الاوسط از طريق عمرو بن على، روايتى را از على بن ابى طالب عليه السلام نقل کرده که از پيامبر صلى الله عليه وآله سوال کرد: مهدى از بين ماست يا از بين ديگران يا رسول الله؟ در جواب فرمود: بلکه از ماست، خداوند همچنان که به ما آغاز فرمود، به ما هم ختم خواهد کرد. به وسيله ماست که مردم از شرک نجات مى يابند، به وسيله ماست که خداوند بين دل هاى مردم، الفت وپيوند ايجاد مى کند، بعد از آن که به دشمنى حاصله از شرک، بينشان جدايى افتاده باشد.
٦ - اخرج نعيم بن حماد، وابونعيم من طريق مکحول عن على، قال: قلت: يا رسول الله امنا آل محمد المهدى، ام من غيرنا؟ فقال: لا بل منا، يختم الله به الدين کما فتح بنا ينقذون من الفتنه کما انقذوا من الشرک، وبنا يولف الله بين قلوبهم، وبنا يصبحون بعد عداوه الفتنه اخوانا کما اصبحوا بعد عداوه الشرک اخوانا فى دينهم. (٢٧)
نعيم بن حماد وابونعيم از طريق مکحول از على بن ابى طالب عليه السلام روايت کرده اند، که فرمود: گفتم: اى رسول خدا، آيا مهدى عليه السلام از بين ما آل محمد صلى الله عليه وآله است يا از بين غير ما؟ فرمود: نه، بلکه از بين ماست، خداوند دين را همچنان که گشود، به وجود او ختم خواهد کرد، مردم به وسيله ما از فتنه نجات مى يابند، چنانکه از شرک نجات يافتند وبه وسيله ماست که خداوند بين دل هاى مردم، الفت وپيوند ايجاد مى کند وبه وسيله ماست که مردم بعد از دشمنى برخاسته از فتنه، با يک ديگر برادر شدند.
٧ - اخرج الحارث بن ابى اسامه وابو نعيم، عن ابى سعيد، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: لتملان الارض ظلما وعدوانا، ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاها قسطا وعدلا کما ملئت عدوانا وظلما. (٢٨)
حارث بن ابى اسامه وابونعيم، از ابوسعيد نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: زمين پر از ستم ودشمنى مى شود وبه درستى، مردى از اهل بيت من قيام خواهد کرد تا زمين را از عدل وداد پر کند، چنانکه پر از دشمنى وستم شده باشد.
٨ - اخرج الطبرانى فى الکبير وابو نعيم عن ابن مسعود، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يخرج رجل من اهل بيتى، يواطى اسمه اسمى وخلقه خلقى، يملاها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا. (٢٩)
طبرانى در کتاب الکبير وابونعيم، از ابن مسعود، نقل کرده اند که گفت: رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: مردى از اهل بيت من قيام خواهد کرد، اسمش همانند اسم من واخلاقش همانند اخلاق من است، او زمين را پر از عدل وداد کند، چنانکه پر از ظلم وجور شده باشد.
٩ - اخرج ابو نعيم عن حذيفه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ويح هذه الامه من ملوک جبابره، يقتلون ويخيفون المطيعين الا من اظهر طاعتهم، فالمومن التقى ليصانعهم بلسانه، ويفر منهم بقلبه وجنانه. فاذا اراد الله تعالى ان يعيد الاسلام عزيزا، قصم کل جبار عنيد، وهو القادر على ما يشاء ان يصلح امه بعد فسادها. يا حذيفه! لو لم يبق من الدنيا الا يوم، لطول الله ذلک اليوم حتى يملک من اهل بيتى رجل، تجرى الملاحم على يديه، ويظهر الاسلام، لا يخلف وعده، وهو سريع الحساب. (٣٠)
ابونعيم از حذيفه نقل کرده است، که گفت: رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: واى بر اين امت از پادشاهان ستمگر، مردم را مى کشند واطاعت کنندگان پروردگار را مى ترسانند، مگر کسى را که فرمانبرى واطاعت از آنان را اظهار کند. پس انسان با ايمان وپرهيزکار بايد با زبانش با آنان بسازد، اما در قلب وبا جوارحش از آنان بگريزد. پس اگر خداى بزرگ بخواهد اسلام را عزيز گرداند، هر ستمگر عناد پيشه اى را در هم خواهد شکست واو بر آنچه بخواهد تواناست ومى تواند امت را بعد از تباهى، اصلاح فرمايد - وحالشان را نيکو گرداند - اى حذيفه: اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نمانده باشد، خداوند همان يک روز را، آن چنان طولانى خواهد کرد که مردى از اهل بيت من به حکومت رسد، به دست او پيشامدهايى عجيب به وقوع مى پيوندند وخداوند - به دست او - اسلام را پيروز مى کند ودر وعده هايش خلاف نمى کند، واو محاسبه گرى سريع است.

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
(١) متواتر به معنى پياپى در اصطلاح حديث شناسى به احاديث متعدده اى گفته مى شود، که روايت کنندگان آن در هر طبقه، به گونه اى زياد باشند که از مجموع روايات آنها علم هادى به صدور آن کلام، از معصوم عليه السلام حاصل آيد. به عبارت ديگر اختلاف راويان وتعدد آنها در نقل يک خبر از معصوم عليه السلام به حدى باشد که توافق آنان بر کذب وهمدستى آنان در جعل خبر ممکن نباشد. (٢) خبر واحد خبرى است که نقل کننده آن يک يا چند رواى باشد. تا آنجا که به حد تواتر نرسيده باشد. ودر اصطلاح حديث شناسى تقسيم بندى هاى مختلف، واقسام گوناگون دارد. مشهورترين اقسام آن در رابطه با رواى عبارتند از: صحيح، حسن، موثق وضعيف. (٣) از جمله اين اختلافات، اختلاف بر سر نام پدر بزرگوار حضرت مهدى عليه السلام است که در پاره اى از روايات اهل سنت عبارت اسم ابيه اسم ابى به حديث مشهور پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله اسمه اسمى وکنيته کنيتى افزوده شده است. به اين معنا که نام مهدى همنام من، وکنيه او همانند کنيه من، واسم پدر او مانند اسم پدر من است. ويا اختلاف بر سر زمان تولد، ومدت عمر، وعلامات قبل از ظهور، که همگى اين موارد در خود مدارک اهل سنت، قابل بررسى ونظر مشهور شيعه، بر طبق احاديث وارده در همان کتابها قابل اثبات است. (٤) جريان محمد بن عجلان در از کتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان نقل شده است. محمد بن عجلان يکى از فقهاى مدينه بود، که در زمان حکومت بنى عباس با مردى به نام محمد بن عبدالله محض که از نسل امام حسن مجتبى عليه السلام بود، بيعت کرد. منصور، خليفه عباسى که بسيارى از سادات حسنى را به جرم مخالفت با دستگاه حکومت، کشته بود، محمد بن عجلان را احضار کرد. وبعد از تحقيق درباره بيعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد، دست او را ببرند. وگفت: اين دستى که با دشمن من بيعت کرده است، بايد بريده شود. فقهاى مدينه وساطت کردند وگفتند: اين مرد تقصيرى ندارد، چون فقيه است وبر طبق روايات خيال کرده که محمد بن عبدالله بن محض مهدى امت است. از اين رو با او بيعت کرد وقصد دشمنى با تو را نداشته است. (٥) سوره انبياء، آيه ١٨. (٦) تعداد کسانى که در طى تاريخ اسلام، ادعاى مهدويت داشته وبه انگيزه هاى مختلف به دروغ خود را قائم آل محمد صلى الله عليه وآله معرفى کرده اند، يا برخى از مريدان آنها، اين عنوان را به دروغ بر ايشان تبليغ وترويج کرده اند، بيش از پنجاه نفر مى باشد. (٧) براى شناختن اين خصوصيات، از حيث اصل ونسب، وسيماى ظاهرى، وکيفيت اخلاق ورفتار، واز حديث علامات ومعجزات، ونحوه ظهور وحکومت آن بزرگوار، مى توان به کتاب هايى که در اين باب، نوشته شده است، همچون مهدى موعود، منتخب الاثر و... مراجعه نمود. (٨) غير متواتر، اعم از خبر يک يا چند راوى، واعم از اينکه قراينى بر صحت وصدور آن از معصوم عليه السلام وجود داشته، يا نداشته باشد، تعبيرى ديگر از همان خبر واحد است. (٩) احاديث متعدده اى که با اسناد گوناگون، وبه وسيله راويان مختلف، از هر يک از معصومين عليهم السلام نقل شده اند، اما همگى آنها از حيث مضمون ولفظ، کاملا يکسان بوده ودر تعابير وکلمات، هيچ اختلافى باهم ندارد. چنانکه همه اين راويان، اتفاق دارند بر اينکه: از پيغمبر صلى الله عليه وآله شنيدم، که فرمود: انى تارک فيکم الثقلين، کتاب الله وعترتي. (١٠) اين مخالفت بين دو حديث متواتر، به گونه اى نيست که باهم تضاد وتناقصى داشته باشند. بلکه يکى از آن دو به عنوان شرط يا قيد يا خصوصيتى زايد بر ديگرى، قابل جمع با آن مى باشد. (١١) احاديث متعدده اى، که اگر چه در الفاظ وتعابيرشان، اختلافاتى وجود دارد، اما به خاطر کثرت راويان، به گونه اى هستند، که مى توان علم اجمالى پيدا کرد، که حد اقل يکى از آنها با همين الفاظ وکلمات وارده در حديث، از معصوم عليه السلام صادر گرديده است. مثلا در بعضى از اين گونه روايات آمده است که: خبرى که راوى مومن آن را نقل کرده باشد حجت است. ودر بعضى ديگر آمده است: خبرى که راوى آن راستگو باشد حجت است. در بعضى ديگر آمده است: خبرى که روايت کننده آن عادل باشد حجت است. در اينجا علم پيدا مى کنيم که حد اقل يکى از اين روايت ها، صحيح وصادر شده از معصوم است. حال در اين ميان، روايتى را که خاص تر از بقيه روايات است، وشمول کمترى دارد، وبه عبارت ديگر بقيه روايات هم آن را به نوعى تاييد مى کنند، اختيار کرده وبه مضمونش عمل مى نمائيم. که مثال در مذکور، آخرين دسته اين روايات، يعنى حجت بودن خبر عادل است. زيرا اگر راوى عادل باشد حتما مومن وراستگو هم هست. ودو دسته قبلى آن را شامل مى شوند. (١٢) مجموعه اى از احاديث، که همگى بر معنايى خاص يا حکمى معين دلالت مشترک دارند، اگر چه در الفاظ وتعابير با يک ديگر اختلاف دارند. به شکلى که در بين اين مجموعه، هيچ حديثى را نتوان يافت که به طور قطع ويقين، مضمون ومتن والفاظش همگى از ناحيه معصوم عليه السلام صادر شده است. مثل روايت هايى که درباره کيفيت جنگ هاى اميرالمومنين على عليه السلام با الفاظ وتعابير ومضامين گوناگون وارد شده اند، ولى همگى آنها در اثبات شجاعت بى نظير براى مولا عى عليه السلام متفق هستند. ومثل حکايات فراوان، ونقل هاى متفاوتى که درباره بخشش وکرم حاتم طائى در کتاب هاى مختلف وجود دارد، که از همگى آنها به آنچه که قدر مشترک ومضمون عام بين همه آنهاست، يقين وعلم قطعى پيدا مى شود. وآن، وجود حاتم در زمانى از زمان هاى گذشته ودارا بودن جود وبخشش بسيار توسط او مى باشد. (١٣) سوره توبه، آيه ٣٣. (١٤) سوره نور، آيه ٥٥. (١٥) سوره قصص، آيه ٥. (١٦) سوره صافات، آيات ١٧١ ، ١٧٢ و١٧٣. (١٧) سوره آل عمران آيه ٨. (١٨) اين کتاب که متاسفانه تا کنون به فارسى ترجمه نشده است، داراى ابواب مختلف است که در هر باب مجموعه اى از مشهورترين ومعتبرترين روايات اهل سنت، درباره حضرت مهدى عليه السلام وخصوصيات آن حضرت ونشانه هاى ظهور ايشان جمع آورى شده است. (١٩) تابعين به کسانى گفته مى شود، که زمان پيامبر صلى الله عليه وآله را درک نکرده اند، لکن با اصحاب وياران نزديک پيامبر صلى الله عليه وآله که پس از پيامبر مى زيسته اند، همنشينى ومصاحب داشته، از آنان نقل روايت نموده اند. (٢٠) از فرمايشات رسول الله صلى الله عليه وآله. (٢١) از شافعى نقل شده است که درباره اين گونه احاديث گفت: مراد از اين چهل حديث، احاديثى است که درباره فضايل ومناقب على بن ابى طالب عليه السلام وارد شده است. در همين زمينه، داستان عجيبى از احمد بن حنبل نيز نقل شده است که طالبين آن مى توانند به کتاب اربعين از شيخ ابوالفتح محمد بن احمد بن ابى الفوارس متوفى سال ٤١٢ هجرى قمرى - مراجعه نمايند. (٢٢) ص ٨٩، باب ٢، حديث ١. (٢٣) ص ٨٩، باب ٢، حديث ٢. (٢٤) ص ٨٩، باب ٢، حديث ٣. (٢٥) ص ٩٠، باب ٢، حديث ٥. (٢٦) ص ٩١، باب ٢، حديث ٧. (٢٧) ص ٩١، باب ٢، حديث ٨. (٢٨) ص ٩١ و٩٢، باب ٢، حديث ١٠. (٢٩) ص ٩٢، باب ٢، حديث ١١. (٣٠) ص ٩٢، باب ٢، حديث ١٢.


۱
باورداشت مهدويت

١٠- اخرج الحسن بن سفيان، وابو نعيم، عن ابى هريره، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: لو لم يبق من الدنيا الا ليله، ليملک فيها رجل من اهل بيتي. (١)
حسن بن سفيان وابونعيم، از ابوهريره، نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: اگر از عمر دنيا جز يک شب باقى نمانده باشد، خداوند در همان يک شب، مردى از اهل بيت مرا به حکومت خواهد رسانيد.
١١ - اخرج الرويانى فى مسنده وابو نعيم عن حذيفه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: المهدى رجل من ولدى، لونه لون عربى، وجسمه اسرئيلى، على خده الايمن خال کانه کوکب درى، يملا الارض عدلا کما ملئت جورا وظلما، يرضى فى خلافته اهل الارض واهل السماء والطير فى الجو. (٢)
رويانى در کتاب مسند خويش، وابونعيم از حذيفه، نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است، رنگ رخساره اش، رنگ عربها واندامش، اندام اسرائيلى هاست، (٣) بر گونه راستش خالى هست، که مانند ستاره اى درخشان است. زمين را از عدالت پر مى سازد، چنانکه از ستم وحق کشى پر شده باشد، در زمان خلافت ورهبرى او، زمينيان وآسمانيان وپرندگان فضا، راضى وخوشنود خواهند بود.
١٢ - اخرج ابو نعيم عن الحسين عليه السلام ان النبى صلى الله عليه وآله وسلم قال لفاطمه: يا بنيه: المهدى من ولدک. (٤)
ابونعيم از حسين عليه السلام روايت کرده است، که همانا پيامبر صلى الله عليه وآله به فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اى دخترک من! مهدى، از فرزندان توست.
١٣ - اخرج ابن عساکر عن الحسين عليه السلام، ان النبى صلى الله عليه وآله وسلم قال: ابشرى يا فاطمه! المهدى منک. (٥)
وابن عساکر از حسين عليه السلام روايت کرده است، که همانا پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى فاطمه: تو را بشارت باد، که مهدى عليه السلام از نسل تو است.
١٤- اخرج الطبرانى فى الکبير، وابو نعيم عن الهلال، (٦) ان النبى صلى الله عليه وآله وسلم قال لفاطمه: والذى بعثنى بالحق، منهما - يعنى الحسن والحسين - مهدى هذه الامه. اذا صارت الدنيا هرجا ومرجا وتظاهرت الفتن وتقطعت السبل واغار بعضهم على بعض فلا کبير يرحم صغيرا ولا صغير يوقر کبيرا، يبعث الله عند ذلک منهما من يفتح حصون الضلاله وقلوبا غفلا، يقوم بالدين فى آخر الزمان، کما قمت به فى اول الزمان، ويملا الدنيا عدلا کما ملئت جورا. (٧)
طبرانى در کتاب الکبير وابونعيم از هلال - يا هلالى -، نقل کرده اند، که پيامبر صلى الله عليه وآله به فاطمه عليها السلام فرمود: سوگند به آن که مرا به حقيقت، مبعوث گردانيد، که مهدى اين امت، از نسل اين دو نفر است - اشاره به حسن عليه السلام وحسين عليه السلام - زمانى که دنيا آشفته گردد، وفتنه ها ظاهر شوند وراه ها کوتاه گردند وبرخى مردم بر برخى ديگر هجوم آورند، نه بزرگسالان به خردسالان رحم کنند، ونه خردسالان به بزرگسالان، احترام نهند، در آن زمان خداوند از نسل اين دو، کسى را بر مى انگيزد که حصارهاى گمراهى را مى گشايد ودل هاى غفلت زده را بيدار مى کند ودر آخر الزمان دين را به پا مى دارد، چنانکه من در ابتدا، آن را به پا داشتم ودنيا را از عدالت پر مى سازد چنانکه از ستم پر شده باشد.
١٥- اخرج ايضا - يعنى نعيم بن حماد - عن على وعائشه، عن النبى صلى الله عليه وآله وسلم قال: المهدى رجل من عترتى، يقاتل على سنتى کما قاتلت انا على الوحي. (٨)
نيز او (نعيم بن حماد) از على عليه السلام وعايشه، از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل کرده است که فرمود: مهدى، مردى از خاندان من است. او بر طبق سنت من - با مخالفين - مى جنگد، چنانکه من بر طبق وحى الهى مى جنگيدم.
١٦ - اخرج ايضا عن على عليه السلام قال: المهدى رجل منا، من ولد فاطمه. (٩)
نيز او (نعيم بن حماد) از على عليه السلام نقل کرده است که فرمود: مهدى عليه السلام مردى از - نسل - ما، از فرزندان فاطمه عليها السلام است.
١٧ - اخرج الطبرانى، عن عوف بن مالک ان النبى صلى الله عليه وآله وسلم قال: يجيء فتنه غبراء مظلمه، تتبع الفتن بعضها بعضا حتى يخرج رجل من اهل بيتى يقال له المهدى، فان ادرکته فاتبعه، وکن من المهتدين. (١٠)
طبرانى از عوف بن مالک، نقل کرده است، که پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: فتنه اى سخت، تيره وتاريک فرا مى رسد، فتنه ها پشت سر هم - بر مردم - وارد مى شوند، تا اينکه مردى از اهل بيت من قيام کند، که مهدى خوانده مى شود. اگر او را دريافتى، پيروش باش، تا از هدايت يافتگان باشي.
١٨ - اخرج الدانى عن الحکم بن عيينه، قال: قلت لمحمد بن علي: سمعت انه سيخرج منکم رجل يعدل فى هذه الامه. قال: انا نرجو ما يرجو الناس، وانا نرجو لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلک اليوم حتى يکون ما ترجوه هذه الامه، وقبل ذلک فتن شر فتنه يمسى الرجل مومنا ويصبح افرا، ويصبح مومنا ويمسى کافرا، فمن ادرک ذلک منکم فليتق الله وليکن من احلاس بيته. (١١)
دانى از حکم بن عيينه، نقل کرده است، که گفت: به محمد بن على عرضه داشتم، شنيدم که از نسل شما، مردى ظهور مى کند، که در اين امت عدالت را بر پا مى دارد. فرمود: همانا ما به همان چيزى که مردم اميد دارند، اميد بسته ايم. واميدواريم که اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نمانده باشد، خداوند همان يک روز را آن چنان طولانى کند که آنچه را اين امت به آن اميد بسته اند، تحقق پذيرد وقبل از آن بدترين فتنه ها پديد مى آيد، چنانکه شخصى از برخى مردم، در شب مومن است وصبح که مى شود، کافر شده است، يا در صبح مومن است وشب که مى رسد کافر گرديده است، پس اگر کسى از شما، به چنين فتنه اى گرفتار شد، بايد تقواى الهى پيشه کند وبايد کناره گزينى وخانه نشينى اختيار کند.
١٩ - عن عمار بن ياسر: اذا قتلت النفس الزکيه، واخوه تقتل بمکه ضيعه، نادى مناد من السماء: ان اميرکم فلان، وذلک المهدى، الذى يملا الارض حقا وعدلا اخرجه الامام ابو عبد الله نعيم بن حماد فى کتاب الفتن. (١٢)
امام ابوعبدالله نعيم بن حماد در کتاب الفتن از عمار بن ياسر نقل کرده است: زمانى که نفس زکيه کشته شود، وبرادرش در مکه به نبردى شديد پردازد، ندا دهنده اى از آسمان ندا دهد، که امير وفرمانرواى شما فلانى است واو همان مهدى است، کسى که زمين را از حقيقت وعدالت آکنده سازد.
٢٠- اخرج الطبرانى فى الاوسط عن طلحه بن عبيد الله، عن النبى صلى الله عليه وآله وسلم: ستکون فتنه، لا يهدا منها جانب الا جاش منها جانب، حتى ينادى مناد من السماء: ان اميرکم فلان. (١٣)
طبرانى در کتاب الاوسط از طلحه بن عبيدالله، از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت کرده است: فتنه اى خواهد بود، هنوز طرفى از اين فتنه، آرام نگرفته که طرف ديگرى بر مى شورد - قسمتى از آن آرامش نيابد مگر آن که قسمتى ديگر از آن، بر مى آشوبد -، تا آنکه ندا دهنده اى از آسمان ندا در مى دهد: همانا امير وفرمانرواى شما فلانى است.
٢١ - اخرج ابو نعيم، والخطيب فى تلخيص المتشابه عن ابن عمر، قال: قال رسول صلى الله عليه وآله وسلم: يخرج المهدى وعلى راسه ملک ينادي: ان هذا مهدى فاتبعوه. (١٤)
ابونعيم وخطيب در کتاب تلخيص المتشابه از ابن عمر نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مهدى قيام مى کند، در حالى که بالاى سر او فرشته اى ندا مى دهد اين مهدى است، از او پيروى کنيد.
٢٢- أخرج ابو بنعيم عن على، قال: اذا نادى مناد من السماء: ان الحق فى آل محمد، فعند ذلک يظهر المهدى على أفواه الناس، ويشربون حبه، ولا يکون لهم ذکر غيره. (١٥)
ابو نعيم از على عليه السلام روايت کرده که فرمود:
زمانى که ندا دهنده اى از آسمان ندا مى دهد که: حق در خاندان محمد صلى الله عليه وآله وسلم است، در آن هنگام نام مهدى بر زبان هاى مردم آشکار مى گردد ومحبت او را به دل مى گيرند واز غير او ياد نمى کنند.
٢٣- أخرج أيضا (يعنى نعيم بن حماد) عن شهر بن حوشب، قال: قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم-:
فى المحرم ينادى مناد من السماء: ألا ان صفوة الله من خلقه فلان، فاسمعوا له، أطيعوه فى سنة الصوت المعمعة. (١٦)
نيز او (نعيم بن حماد) از شهر بن حوشب نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
در ماه محرم، ندا کننده اى از آسمان ندا مى دهد: آگاه باشيد که برگزيده خدا - از ميان خلايق - فلانى است، پس فرمانش را گوش کنيد واز او اطاعت کنيد، در سالى که جنگ ها وفتنه ها فراوان است وسال صداى آسمانى است.
٢٤ - عن امير المومنين على بن ابى طالب، قال: تختلف ثلاث رايات: رايه بالمغرب ورايه بالجزيره، ورايه بالشام تدوم الفتنه بينهم سنه - ثم ذکر خروج السفيانى وما يفعله من الظلم والجور، ثم ذکر خروج المهدى ومبايعه الناس له بين الرکن والمقام، وقال: - يسير بالجيوش حتى يسير بوادى القرى فى هدوء ورفق ويلحقه هناک ابن عمه الحسنى فى اثنى عشر الف فارس، فيقول له: يا ابن عم انا احق بهذا الجيش منک، انا ابن الحسن وانا المهدي. فيقول له المهدي: بل ان المهدي. فيقول له الحسني: هل لک من آيه فابايعک؟ فيوميء المهدى الى الطير فيسقط على يديه، ويغرس قضيبا فى بقعه من الارض فيخضر ويورق. فيقول له الحسني: يا ابن عمى هى لک. (١٧)
از اميرالمومنين على بن ابى طالب نقل شده است، که فرمود: سه پرچم به مخالفت با يک ديگر برافراشته شود، پرچمى در مغرب وپرچمى در عربستان وپرچمى در شام، فتنه وجنگ بين آنها يک سال طول مى کشد - سپس از قيام سفيانى وظلم وستمى که بر مردم روا مى دارد، ياد کرد وپس از آن از ظهور وقيام حضرت مهدى عليه السلام وبيعت کردن مردم با او در بين رکن ومقام ياد نمود - وفرمود: لشکريان خويش را حرکت مى دهد، تا در کمال آرامش ومدارا به وادى القرى مى رسند. در آنجا پسر عمويش (١٨) سيد حسنى همراه با دوازده هزار سوار به او مى رسد ومى گويد: اى پسر عمو: من به فرماندهى اين لشکر سزاواتر از تو هستم، زيرا من فرزند امام حسن هستم ومهدى من هستم. حضرت مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: بلکه من مهدى هستم. حسنى مى گويد: آيا تو را نشانه ومعجزه اى هست تا با تو بيعت کنم؟ پس حضرت مهدى عليه السلام به پرنده اى اشاره مى نمايد وپرنده در دستهايش قرار مى گيرد ونى خشکى را مى گيرد ودر زمين مى کارد، - بلا فاصله - سبز مى شود وبرگ مى دهد. آن زمان سيد حسنى به او عرض مى کند: اى پسر عموى من، اين مقام سزاوار توست.
٢٥ - اخرج نعيم وابو نعيم، عن ابى سعيد، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يکون عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل يقال له المهدى، يکون عطاوه حثيا. (١٩)
نعيم وابونعيم، از ابوسعيد نقل کرده اند، که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: هنگامى که آخر الزمان شود - وياس وناميدى رخ نمايد - وفتنه ها ظاهر شود، مردى خواهد بود که مهدى ناميده مى شود وبخشش وعطايايش ريزان وسرشار است.
٢٦ - اخرج ابو نعيم، عن عبد الرحمن بن عوف، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يکون عند انقطاع من الزمان ليبعثن الله من عترتى رجلا، افرق الثنايا، اجلى الجبهه، يملا الارض عدلا، يفيض المال فيضا. (٢٠)
ابونعيم از عبدالرحمن بن عوف نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: هنگامى که آخر الزمان شود - ياس وناميدى وقحطى رخ نمايد - به تحقيق خداوند مردى از خاندان مرا بر خواهد انگيخت، دندان هاى پيشينش فاصله دار وجبينش گشاده است. زمين را از عدالت پر مى سازد، ومال فراوان مى بخشد.
٢٧ - اخرج احمد ومسلم عن ابى سعيد وجابر، عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: يکون فى آخر الزمان خليفه يقسم المال ولا يعده. (٢١)
احمد ومسلم از ابوسعيد وجابر، از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده اند که آن حضرت فرمود: در آخر الزمان خليفه اى خواهد بود که مال را بدون اينکه بشمارد، تقسيم مى کند.
٢٨ - عن حذيفه بن اليمان، عن النبى صلى الله عليه وآله وسلم فى قضيه المهدى عليه السلام مبايعته بين الرکن والمقام، وخروجه متوجها الى الشام، قال: وجبرئيل على مقدمته، وميکائيل على ساقته، يفرح به اهل السماء والارض، والطير والوحش، والحيتان فى البحر اخرجه ابو عمر وعثمان بن سعيد المقرى فى سننه. (٢٢)
حذيفه يمانى، از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت کرده که آن حضرت - درباره قضيه حضرت مهدى عليه السلام وبيعت کردن مردم با او در بين رکن ومقام خانه کعبه وخروج او به سوى شام - فرمود: وجبرئيل در راس پيشاهنگان لشگر وميکائيل در راس دنباله داران لشگر او قرار دارند، آسمانيان وزمينيان وپرندگان وحيوانات وحشى وماهيان دريا، همگى به ظهور او شاد مى شوند. اين روايت را، ابوعمر وعثمان بن سعيد مقرى نيز در کتاب سنن خود نقل کرده اند.
٢٩ - اخرج احمد والباوردى فى المعرفه، وابو نعيم عن ابى سعيد، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: بشراکم بالمهدى، رجل من قريش من امتى على اختلاف من الناس وزلازل، فيملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما، ويرضى عن ساکن السماء وساکن الارض، ويقسم المال صحاحا بالسويه بين الناس، ويملا قلوب امه محمد غنى، ويسعهم عدله حتى انه يامر مناديا فينادي: من له حاجه؟ فما ياتيه احد الا رجل واحد، ياتيه يساله، فيقول: ائت السادن، يعطيک. فياتيه، فيقول: انا رسول المهدى اليک لتعطينى مالا، فيقول: احث. فيحثى، فلا يستطيع ان يحمله. فيلقى حتى يکون قدر ما يستطيع ان يحمله فيخرج به ويندم، فيقول: انا کنت اجشع امه محمد نفسا، کلهم دعى الى هذا المال فترکه غيرى، فيرده عليه، فيقول: انا لا نقبل شيئا اعطيناه فيلبث فى ذلک ستا او سبعا او تسع سنين، ولا خير فى الحياه بعده. (٢٣)
احمد وباوردى در کتاب المعرفه وابونعيم از ابوسعيد، نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: شما را به مهدى بشارت باد، مردى از قريش، از بين امت من، در زمانى که مردم باهم به مخالفت وستيز بر مى خيزند وزلزله ها روى مى دهد، او زمين را از عدالت وبرابرى پر مى سازد، چنانکه از ظلم وجور پر شده باشد. آسمانيان وساکنان زمين، از او راضى وخشنود مى شوند. او مال را به درستى وبرابرى بين مردم تقسيم مى کند ودل هاى امت محمد صلى الله عليه وآله را از بى نيازى مى آکند وعدالت او همگان را شامل مى شود، تا آنجا که فرمان مى دهد ندا دهنده اى ندا در دهد: کيست که نيازى داشته باشد؟ پس هيچ کس جز يک مرد به نزد او نمى آيد. مرد نزد او مى آيد ودرخواست مى کند، مى فرمايد: به نزد نگهبان پرده دار برو، به تو (نيازت ر) مى دهد. به نزد او مى رود ومى گويد: من فرستاده مهدى هستم، نزدت آمده ام که مالى به من عطا کني. پس مى گويد: بريز وآن قدر از مال به دامنش مى ريزد که نمى تواند آن را حمل کند. پس مال را بيرون مى برد، در حالى که پشيمان است وبا خود مى گويد: من طمعکارترين وحريص ترين فرد از امت محمد صلى الله عليه وآله بودم، همه آنان به اين مال فرا خوانده شدند، اما جز من کسى آن را قبول نکرد. پس باز مى گردد وپول ها را به نگهبان پس مى دهد، او مى گويد: ما چيزى را که به کسى بخشيديم، باز پس نمى گيريم. پس آن حضرت، در چنان حکومتى شش يا هفت يا نه سال درنگ مى کند وبعد از او، خيرى در زندگانى نيست.
٣٠ - اخرج ايضا عن عبد الله، عن ابى سعيد، عن النبى صلى الله عليه وآله وسلم: المهدى منا، اجلى الجبهه، أقنى الانف. (٢٤)
نيز او (نعيم بن حماد)، از عبدالله از ابوسعيد، از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: مهدى از نسل ماست، گشاده پيشانى است ووسط بينى او قدرى بر آمده است.
٣١ - اخرج نعيم بن حماد عن ابى سعيد الخدرى، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ستکون بعدى فتن، منها فتنه الاحلاس، يکون فيها حرب وهرب، ثم بعدها فتنه اشد منها، ثم تکون فتنه. کلما قيل انقطعت تمادت حتى لا يبقى بيت الا دخلته، ولا مسلم الا ملته حتى يخرج رجل من عترتي. (٢٥)
نعيم بن حماد از ابوسعيد خدرى نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: پس از من فتنه هايى رخ خواهد داد. يکى از آن فتنه ها، فتنه تنگدستى وبيچارگى وخانه نشينى خواهد بود. در آن فتنه، جنگ وگريزها به وقوع مى پيوندند، وبعد از آن فتنه اى سخت تر وپس از آن فتنه اى ديگر خواهد بود. هر چه گفته مى شود ديگر فتنه به پايان رسيد، گسترش بيشتر مى يابد، تا جائى که هيچ خانه اى نمى ماند، مگر آن که فتنه اى، آن را در بر مى گيرد وهيچ مسلمانى نيست، مگر آن که فتنه ها او را دلزده ودلتنگ ساخته باشد. تا اين که مردى از خاندان من قيام کند.
٣٢ - اخرج نعيم عن على، قال: لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث، ويموت ثلث، ويبقى ثلث. (٢٦)
نعيم از على عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: مهدى، قيام نخواهد کرد، تا زمانى که يوم سوم مردم کشته شوند، يک سوم ديگر بميرند و- تنها - يک سوم آنها باقى بمانند.
٣٣- اخرج ابن ابى شيبه عن مجاهد، قال: حدثنى فلان - رجل من اصحاب النبى صلى الله عليه وآله وسلم،: ان المهدى لا يخرج حتى تقتل النفس الزکيه، فاذا قتلت النفس الزکيه غضب عليهم من فى السماء ومن فى الارض، فاتى الناس، فزفوه کما تزف العروس الى زوجه ليله عرسها وهو يملا الارض قسطا وعدلا وتخرج الارض نباتها وتمطر السماء مطرها وتنعم امتى فى ولايته نعمه لم تنعمها قط. (٢٧)
ابن ابى شيبه از مجاهد نقل کرده است که گفت: فلانى - مردى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله - برايم روايت کرد که: همانا مهدى عليه السلام قيام نخواهد کرد تا آن زمان که نفس زکيه کشته شود. وقتى نفس زکيه کشته شد، هر کس در آسمان وهر کس در زمين است بر کشندگان او، خشمگين مى شوند. پس مردم مى آيند وشادمانه گرداگردش مى چرند. چنانکه در شب عروسى شادمانه گرد عروس مى چرخند. ومهدى عليه السلام زمين را از عدل وداد پر مى کند، وامت من در زمان ولايت وحکومت او از چنان نعمتى برخوردار مى شوند که هرگز در گذشته از آن بهره مند نبوده اند.
٣٤- اخرج ابو عمرو الدانى فى سننه عن حذيفه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يلتفت المهدى وقد نزل عيسى بن مريم کانما يقطر من شعره الماء. فيقول المهدي: تقدم، صل بالناس. فيقول عيسي: انما اقيمت الصلاه لک. فيصلى خلف رجل من ولدي. (٢٨)
ابوعمرو دانى در کتاب سنن خويش از حذيفه، نقل کرده است، که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مهدى عليه السلام متوجه مى شود که عيسى بن مريم نازل شده است وچنان است که گويا از موهايش، آب مى چکد - مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: بفرما، پيش برو وبا اين مردم نماز بگزار. عيسى گويد: اين نماز براى اقتداى به تو بپا داشته شده. پس پشت سر مهدى عليه السلام که مردى از فرزندان من است، نماز مى خواند.
٣٥ - اخرج الطبرانى فى الاوسط، والحاکم عن ام سلمه، قالت: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يبايع الرجل بين الرکن والمقام عده اهل بدر، فياتيه عصائب اهل العراق وابدال اهل الشام، فيغزوه جيش من اهل الشام حتى انتهوا بالبيداء خسف بهم. (٢٩)
طبرانى در کتاب الاوسط وحاکم، از ام سلمه، روايت کرده اند که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: عده اى به تعداد لشکريان بدر با آن مرد - مهدى عليه السلام - بين رکن ومقام کعبه، بيعت مى کنند، پس جمعى از بزرگان اهل عراق وصالحين اهل شام به يارى او مى آيند. پس لشگرى از اهل شام با او ويارانش مى جنگند، تا به منطقه اى به نام بيداء مى رسند، زمين آنان را (لشگر شام) را در خود فرو مى برد.
٣٦ - عن محمد بن الحنفيه - رضى الله عنه - قال: (٣٠) کنا عند على عليه السلام، فساله رجل عن المهدى، فقال: هيهات، هيهات، ثم عقد بيده تسعا، فقال: ذلک يخرج فى آخر الزمان، واذا قيل للرجل الله الله قيل، فيجمع الله له قوما قزعا کقزع السحاب يولف بين قلوبهم، لا يستوحشون على احد، ولا يفرحون باحد، دخل فيهم على عده اصحاب بدر، لم يسبقهم الاولون ولا يدرکهم الاخرون، وعلى عدد اصحاب طالوت الذين جاوزوا النهر معه. (٣١)
نعيم از محمد بن حنفيه نقل کرده است، که گفت: نزد على عليه السلام بوديم، پس مردى از او درباره مهدى عليه السلام سوال کرد، آن حضرت فرمود: هيهات، چقدر دور است! سپس با دستش نه عدد شمرد (٣٢) وبعد فرمود: او در آخر الزمان ظهور خواهد کرد ودر زمانى که درباره اش گفته شود: خدا را، خدا را، که او کشته شده است، (٣٣) پس خداوند براى او، از جاى جاى زمين گروهى را که همچون قطعه هاى ابر پراکنده اند، گرد هم مى آورد وبين دلهايشان الفت وپيوند ايجاد مى کند، به گونه اى که از هيچ کس نمى هراسند وبه هيچ کس شادمان نمى شوند. به تعداد اصحاب بدر در اين گروه وارد مى شوند، کسانى که پيشينيان بر آنان سبقت نگرفته وپسينيان توفيق درک ووصول به آنان را نمى يابند وآنان به تعداد اصحاب طالوت اند که با او از نهر گذشتند.
٣٧ - اخرج ابن ماجه والطبرانى عن عبد الله بن الحارث ابن جزء الزبيدى، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يخرج ناس من المشرق، فيوطئون للمهدى سلطانه. (٣٤)
ابن ماجه وطبرانى از عبدالله بن حارث بن جزء زبيدى نقل کرده اند، که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: مردمى از مشرق زمين قيام مى نمايند وبراى سلطنت وحکومت حضرت مهدى عليه السلام زمينه سازى مى کنند.
٣٨ - اخرج ابو غنم الکوفى فى کتاب الفتن، عن على بن ابى طالب، قال: ويحا للطالقان، فان الله بها کنوز ليست من ذهب ولا فضه، ولکن بها رجال عرفوا الله حق معرفته وهم انصار المهدى فى آخر الزمان. (٣٥)
ابوغنم کوفى در کتاب فتن از على بن ابى طالب عليه السلام، روايت کرده است، که آن بزرگوار فرمود:
آه از طالقان - رحمت باد بر طالقان - خد را در آن شهر گنجينه هايى است که از طلا ونقره نيستند، بلکه در آن مردانى هستند که خدا را به حقيقت معرفت شناخته اند وآنان در آخر الزمان، ياوران مهدى عليه السلام خواهند بود.
٣٩ - اخرج ابو نعيم عن ابى سعيد، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: منا الذى يصلى عيسى بن مريم خلفه. (٣٦)
ابونعيم از ابوسعيد نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: از نسل ماست آن کسى که عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى خواند.
٤٠ - اخرج ابو بکر الاسکافى فى فوائد الاخبار، عن جابر بن عبد الله، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: من کذب بالدجال فقد کفر ومن کذب بالمهدى فقد کفر. (٣٧)
ابوب کر اسکافى، در کتاب فوائد الاخبار از جابر بن عبدالله نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: کسى که دجال را تکذيب کند کافر شده وکسى که مهدى عليه السلام را تکذيب کند کافر شده است.
خداى تعالى را سپاس مى گويم که مرا به نقل اين چهل مورد از بين احاديث وارد شده درباره حضرت مهدى عليه السلام شرافت وتوفيق بخشيد. کسى که در اين باره، خواستار احاديثى بيشتر وبحثى گسترده تر است مى تواند در کتاب هاى مسانيد وجوامع وکتاب هاى مبسوطى چون بحار الانوار والعوالم وکتاب کمال الدين از شيخ صدوق وغيبت از شيخ طوسى وکفايه الاثر وکتاب ما منتخب الاثر به بررسى وتحقيق بپردازد. الحمد لله رب العالمين.
١٢ رجب الخير ١٤٠١ ـ قم مقدسه
لطف الله صافى گلپايگانى

--------------------------------------------
پى نوشت ها :
(١) ص ٩٢، باب ٢، حديث ١٣. (٢) ص ٩٣ و٩٤، باب ٢، حديث ١٦. (٣) يعنى از نظر جثه وطول قامت مثل آنهاست. (٤) ص ٩٤، باب ٢، حديث ١٧. (٥) ص ٩٤، باب ٢، حديث ١٧. (٦) فى بعض النسخ الهلالي. (٧) ص ٩٤ و٩٥، باب ٢، حديث ١٩. (٨) ص ٩٥، باب ٢، حديث ٢١. (٩) ص ٩٥، باب ٢، حديث ٢٣. (١٠) ص ١٠٣، باب ٤، فصل اول، حديث ٢. (١١) ص ١٠٤، باب ٤، فصل ١، حديث ٧. (١٢) ص ١١٢، باب ٤، فصل ٢، حديث ٧. (١٣) ص ٧١، باب ٢، حديث ١. (١٤) ص ٧٢، باب ١، حديث ٢. (١٥) ص ٧٣، باب ١، حديث ٤. (١٦) ص ٧٥، باب ١، حديث ٩. (١٧) ص ٧٦ و٧٧، باب ١، حديث ١٥. (١٨) از اينکه در اين روايت، چند مورد تصريح شده است که سيد حسنى - که از نسل امام حسن عليه السلام است - حضرت مهدى عليه السلام را به عنوان پسر عمو خطاب مى کند، مى توان استفاده کرد، که قائم آل محمد صلى الله عليه وآله از نسل امام حسين عليه السلام مى باشد، چنانکه عقيده همه علماى شيعه وبسيارى از بزرگان اهل سنت است ودر کتاب هاى مختلف از جمله منتخب الاثر مجموعه اى از روايات اهل تسنن وتشيع در اين باره نقل شده است. (١٩) ص ٨٤، باب ١، حديث ٣٣. (٢٠) ص ٨٤، باب ١، حديث ٣٢. (٢١) ص ٨٣، باب ١، حديث ٢٨. (٢٢) ص ٧٧، باب ١، حديث ١٦. (٢٣) ص ٧٩ و٨٠، باب ١، حديث ٢١. (٢٤) ص ٩٩، باب ٣، حديث ٣. (٢٥) ص ١٠٣، باب ٤، فصل ١، حديث ٣. (٢٦) ص ١٠٣ و١٠٤، باب ٤، فصل ٢، حديث ٤. (٢٧) ص ١١٢، باب ٤، فصل ٢، حديث ٦. (٢٨) ص ١٦٠، باب ٩، حديث ٩. (٢٩) ص ١١٧، باب ٤، فصل ٢، حديث ١٨. (٣٠) يعني: واخرج نعيم عن محمد بن الحنفيه. (٣١) ص ١٤٤، باب ٦، حديث ٨. (٣٢) درباره اينکه، اين نه بار، باز وبسته کردن دست، يا شمردن نه عدد با دست، (عقد بيده تسعا) چه مفهومى دارد، گفته شده است، که حضرت على عليه السلام به اين وسيله، خواستند اشاره اى داشته باشند به اينکه تعداد امامان معصوم از نسل حسين عليه السلام نه نفر است که نهمين آنان مهدى عليه السلام است، از اين رو وقتى به نهمين شماره رسيدند فرمودند: ذلک يخرج فى آخر الزمان. (٣٣) عبارت متن کتاب عبارتست از: الله الله قيل يعنى خدا را، خدا را، گفته شده است. لکن ظاهر اينست که عبارت صحيح به اين گونه باشد: الله الله قتل يعنى خدا را، خدا را، او کشته شده است. با اين همه در کشف الاستار به گونه اى ديگر آمده است: اذا قال الرجل: الله تعالى قتل يعنى مردى گويد که خدا او را کشته است. وافزوده است که حافظ ابوعبدالله حاکم در کتاب مستدرک خود آن را نقل کرده وگفته است که اين حديث، بر مبناى بخارى ومسلم صحيح شمرده مى شود، اگر چه خود آن دو ذکرى از آن ندارند. (٣٤) ص ١٤٧، باب ٧، حديث ٢. (٣٥) ص ١٥٠، باب ٧، حديث ١٤. (٣٦) ص ١٥٨، باب ٩، حديث ١. (٣٧) ص ١٧٠، باب ١٢، حديث ٢.


۲