نيايش‌ هاى سحرگاه

نيايش‌ هاى سحرگاه0%

نيايش‌ هاى سحرگاه نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات
صفحات: 4

نيايش‌ هاى سحرگاه

نویسنده: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 1377
دانلود: 59

توضیحات:

نيايش‌ هاى سحرگاه
  • سحرخيزى در قرآن كريم

  • شكوه و ارزش سحرخيزى

  • آثار سحرخيزى در نشانه‌هاى وضعى گفتار و كردار

  • نور نماز شب

  • پاداش بي‌كران

  • ضمانت رزق و زيبايى چهره

  • ضمانت روزى معنوى

  • لذت و بهجت نماز شب

  • پاداش پس از مرگ

  • اشك‌هاى سحرى

  • تحصيل معرفت

  • آداب پس از بيدارى

  • توصيه‌ها

  • بانوان سحرخيز

  • موانع سحرخيزى

  • دسته نخست

  • دسته دوم

  • دسته سوم

  • دسته چهارم

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1377 / دانلود: 59
اندازه اندازه اندازه
نيايش‌ هاى سحرگاه

نيايش‌ هاى سحرگاه

نویسنده:
فارسی
سحرخيزى در قرآن كريم


نيايش‌ هاى سحرگاه

مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام

سحرخيزى در قرآن كريم

آيات قرآن در موضوع سحر و سحرخيزى، فراخوانى است كه گاه از برترى وقت سحر و شكوه سحرخيزى و نشانه‌ها و يادگارها و نكات باريك و حقيقت‌هاى آن به گونه آشكار و بي‌پرده ياد كرده و همه را به شب خيزى فراخوانده و نيز در آياتى با اشاره به سحرخيزى پيروان ديگر اديان، آن را فضيلتى آسمانى و فرابشرى دانسته است. ما با بهره‌جويى از تفسيرهاى روايى به هر دو دسته اين آيات اشاره خواهيم كرد:
١ـ يا ايها المزمل، قم اليل الا قليلا، نصفه او انقص منه قليلا، او زد عليه و رتل القرآن ترتيل ؛ اى جامه به خود پيچيده، شب را جز اندكى بپاخيز، نيمى از شب را يا كمى از آن كم كن، يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقت و تأمل بخوان. [١]
٢‌ـ ان ناشئة الليل هى اشد وطأ و اقوم قليل ؛به يقين نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و گفتارى ماندگارتر است. [٢]
مرحوم كلينى، شيخ صدوق و شيخ طوسى با سندهاى معتبر به نقل هشام بن سالم از امام صادق (عليه‌السلام) روايت كرده‌اند كه مقصود از اين آيه، سحرخيزى كسى است كه قصد او از آن جز الله عزوجل نيست. [٣]
مرحوم طبرسى مي‌گويد: مقصود از «ناشئة الليل» ساعات شبانه است كه پي‌در‌پى پديد مي‌آيند. از امام باقر (عليه‌السلام) و امام صادق (عليه‌السلام) نقل است كه مقصود از اين آيه، سحرى خيزى براى نماز شب است. [٤] و نماز شب «اشد وطأ» بسيار عمل سنگين و پرمشقت است؛ زيرا شب، زمان استراحت است و عمل عبادى در آن زحمت دارد.
سپس مي‌گويد: برخى نيز «وطأ» را «وطاءا» به كسر واو و با مد خوانده‌اند. بنابراين، قرائت «اشد وطاءا» يعنى بين گوش و چشم، موافقت است و دل و زبان و گوش نمازگزار براى فهميدن و انديشيدن هماهنگ است؛ زيرا قلب انسان در دل شب به چيزى از امور دنيا، اشتغال ندارد و نماز شب، سخن استوارى است. از امام صادق (عليه‌السلام) ذيل اين ايه نيز روايت است كه مقصود سحرخيزى كسى است كه جز الله تعالى را نمي‌خواهد. [٥]
پس عبادتى در دل شب پابرجاتر و پايدارتر است كه هدف از آن خود الله جل و علا باشد.
حضرت آيت الله جوادى آملى در اين باره مي‌گويد:
«معناى آيه شريفه (ان ناشئة الليل...) اين است كه تو در روز كارهاى فراوانى دارى، ولى شب هنگام، مزاحمى ندارى و كسب پايگاه محكم و سخن مستحكم تنها در سحر ميسر است‌». [٦]
٣ـ و من الليل فتَهَجَّد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمود؛ و پاسى از شب را براى برپايى نافله شب (افزون بر ديگر واجبات، از خواب) برخيز؛ اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود رساند». [٧]
واژه تهجد هم خانواده هجود است. هجود به معنى خواب است و تهجد (از باب تفعل) بنابر نظر بسيارى از اهل لغت به معناى بيدارى پس از خواب [٨] براى عبادت و اقامه نماز است. كلمه «نافله» نيز از ماده «نفل» به معناى زيادى مي‌باشد. [٩]
پس متهجد كسى است كه از خواب شبانه براى بپاداشتن نماز شب كه افزون بر نمازهاى واجب است برخيزد.
همه مفسران بر اين باورند كه اين آيه درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) است. اى محمد براى برپايى نماز شب كه زيادى بر واجبات بر تو واجب است پاسى از شب را بيدار باش. [١٠] از امام صادق (عليه‌السلام) نيز روايت است كه نماز شب بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) واجب بود. [١١]
درباره مقام محمود در يكى از بخش‌هاى آتى سخن خواهيم گفت.
٤ـ المستغفرين بالاسحار؛ (پرهيزكاران) آمرزش طلبان در سحرگاه. [١٢]
٥ـ كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون؛ و آنان (پرهيزكاران) كمى از شب را به خواب مي‌روند و سحرگاهان آمرزش مي‌طلبند.
لازمه استغفار سحرى، بيدارى در پايان شب است و سنت مطهر از آن به نماز شب و استغفار در قنوت نماز وتر تفسير مي‌كند. [١٣] در برخى از روايت‌هاى دينى آمده است كه مقصود از استغفاركنندگان در دو آيه ياد شده، همان نمازگزاران گاه سحراند. [١٤] نيز از امام رضا (عليه ‌السلام) نقل است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) در قنوت نماز وتر، هفتاد مرتبه استغفار مي‌كرد. [١٥] مقصود از پوزش طلبان در آيه هجده سوره ذاريات، كساني‌اند كه در پايان شب، هفتاد مرتبه در قنوت نماز وتر استغفار كرده و از خداوند پوزش مي‌طلبند. [١٦] از امام صادق (عليه‌السلام) روايت است كه: هر كس در گاه سحر استغفار كند از اهل اين آيه به شمار مي‌آيد. [١٧]
از اهل بيت (عليهم‌السلام) روايت است كه:
آگاه باشيد، درودهاى خداوند شامل حال اهل سحر و پوزش طلبان سحرى است. [١٨]
رسول خدا مي‌فرمايد: همانا خداى تعالى صداى كسانى را كه سحرگاهان استغفار مي‌كنند دوست مي‌دارد. [١٩]
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نقل است كه: سه گروه از (وسوسه‌هاي) ابليس و لشكريانش، پاك (و در امان)اند: ١ـ آنان كه خداوند را ياد مي‌كنند؛ ٢ـ كسانى كه از بيم (عذاب) خدا، گريه دارند؛ ٣ـ گروهى كه سحرگاهان استغفار مي‌كنند. [٢٠]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: هرگاه بنده (در روز) گناهى انجام دهد تا شب او را مهلت دهند، پس اگر استغفار كند بر او ننويسند. [٢١]
و باز از امام صادق (عليه‌السلام) نقل است كه: هر كس كار بدى مرتكب شود تا هفت ساعت از روز او را مهلت دهند، پس اگر سه بار بگويد: «استغفرالله الذى لا اله الا هو الحى القيوم» چيزى بر او ننويسند. [٢٢]
٦ــ پهلوهايشان دل شب از بستر خواب دور مي‌شود و با بيم و اميد پروردگارشان را مي‌خوانند و از آنچه به آن داده‌ايم انفاق مي‌كنند. و هيچ كس نمي‌داند چه پاداش‌هاى مهمى كه مايه روشنى چشم‌هاست براى آن‌ها نهفته شده، اين پاداش كارهايى است كه انجام مي‌دادند. ‍ [٢٣]
از امام باقر (عليه‌السلام) و امام صادق (عليه‌السلام) روايت است كه مقصود از تهي‌كنندگان پهلو در آيه ياد شده، همان كساني‌اند كه براى خواندن نماز شب از رختخواب خود برمي‌خيزند. [٢٤]
٧ـ أ من هو قانت آناء الليل ساجدا و قائما بحذر الآخرة و يرجو رحمة ربه؛ يا كسى كه در ساعات شبانه به عبادت مي‌پردازد و در حال سجده و قيام از عذاب خداوند مي‌ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است (با ديگران يكسانند)؟ [٢٥]
از امام باقر (عليه‌السلام) روايت است كه مقصود از اين آيه، نماز شب است. [٢٦]
٨ـ فاصبر على ما يقولون و سبح بحمد ربك... من آناء الليل ... لعلك ترضي؛ پس در برابر آنچه مي‌گويند صبر كن،... و برخى از ساعا شب (پروردگارت) را تسبيح گو، باشد كه (از الطاف الهي) خشنود شوي. [٢٧]
٩ـ و سبح بحمد ربك حين تقوم؛ و چون از خواب برمي‌خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گو. [٢٨]
برخى از مفسران، تسبيح و حمد در اين آيه را همان نماز شب دانسته‌اند. [٢٩]
١٠‌‌ـ و من الليل فسبحه و ادبار النجوم؛ پاسى از شب و به گاه پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح) او (پروردگارت) را تسبيح گو. [٣٠]
صاحب تفسير مجمع اليبان، ذيل اين آيه، مقصود از آن را نماز شب دانسته است. از امام باقر (عليه‌السلام) نيز نقل شده است كه از «ادبار النجوم‌» دو ركعت نماز، پيش از صبح مقصود است. [٣١]
١١‌ـ و من الليل فسبحه و ادبار السجود؛ پاسى از شب و پس از سجده‌ها او (پروردگارت) را تسبيح گو. [٣٢]
از امام صادق (عليه‌السلام) روايت است كه مقصود از اين آيه، نماز وتر است كه در آخر شب قرار دارد. [٣٣]
١٢ـ و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويل؛ پاسى از شب را بر او سجده كن و مقدارى طولانى از شب او را تسبيح گو [٣٤]
امام رضا (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: تبسيح در اين آيه همان نماز شب است. [٣٥]
١٣ـ و عبادالرحمن ... والذين يبيتون لربهم سجدا و قيام؛ و بندگان خداى مهربان... كساني‌اند كه شب هنگام براى پروردگارشان سجده و قيام مي‌كنند. [٣٦]
سجده و قيام در شب از ويژگي‌هاى عبادالرحمن است و مقصود از بيتوته و سجده و قيام شبانه همان نماز شب است و اين ويژگى اختصاصى بدان خاطر است كه اطاعت شبانه سخت‌تر و پسنديده‌تر و از ريا دورتر است.
ابن عباس مي‌گويد: هر كس در دل شب دو ركعت يا بيش‌تر نماز بگزارد از عبادالرحمن به شمار مي‌آيد. [٣٧]
امام صادق (عليه‌السلام) درباره آيه «ان الحسنات يذهبن السيئات؛ [٣٨] همانا نيكي‌ها بدي‌ها را از ميان مي‌برد». فرمود: نماز شب مؤمن، گناه روز او را از بين مي‌برد. [٣٩]
١٤ـ ليسوا سواء من اهل الكتاب امة قائمة يتلون آيات الله آناء الليل و هم يسجدون؛ آنان مساوى نيستند؛ از اهل كتاب گروهى هستند كه قيام مي‌كنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مي‌خوانند، در حالى كه سجده مي‌كنند. [٤٠]
مقصود از اهل كتاب كساني‌اند كه به راهنمايى اسلام، ره يافتند و شبانه به گاه تهجد، كتاب خدا را تلاوت مي‌كنند و به سجده مي‌روند؛ يعنى به نماز شب مي‌ايستند. [٤١]
ولى وجه تعبير سجود از نماز شب اين است كه سجده با شكوه‌ترين ركن در فروتنى و رساترين حالت نمازگزار در ستايش خداست. امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: نزديك‌ترين حالات بنده به پروردگار، گاهى است كه او در سجده مي‌گريد. [٤٢]
مرحوم طبرسى مي‌گويد: اين آيه خود بيانگر آن است كه نماز شب نزد خداوند چه عظمتى دارد. [٤٣]
١٥‌ـ و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم الا ابتغاء رضوان الله؛ رهبانيتى را كه (پيروان مسيح) ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته‌ايم گرچه هدف ‌شان جلب رضايت خداوند
بود. [٤٤]
مقصود از رهبانيت در اين آيه، نماز شب است. چنان كه از ابى الحسن (عليه‌السلام) روايت شده است. [٤٥] و بنابر اجماع مفسران، رهبان صيغه مبالغه از رهب و به معنى كمال خشيت و انقطاع در عبادت و تنها براى به دست آوردن رضايت خدا است. [٤٦]

شكوه و ارزش سحرخيزى

هر چند در ذيل آيات ياد شده به روايتى متناسب با آن‌ها نيز اشاره شده است، ولى در اين بخش به برخى از احاديثى (كه روايات در اين باب، متظافر [٤٧] است و يا به حد تواتر مي‌رسد [٤٨] و) جداگانه و آزاد در شكوه و فضيلت و اهميت و ارزش و آثار و نتايج سحر و سحرخيزى وارد و در اهتمام به آن سفارش شده است مي‌پردازيم و لحظه‌هايى ميهمان سفره كلام اهل بيت (عليهم‌السلام) مي‌شويم و به قدر استعداد جانمان از آن لقمه برمي‌گيريم:
نماز شب از جمله نمازهاى نافله است كه بر آن اصرار و ابرام شده است و همواره و بر تارك تمام مستحبات مي‌درخشد.
چند اندرز و سفارش از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) .
١‌ـ فضيلت نافله شب بر نافله روز، مثال برترى انفاق پنهانى بر انفاق آشكار است. [٤٩]
٢ـ بافضيلت‌ترين نمازهاى مستحب نماز شب است و چه اندك است بر دارنده آن. [٥٠]
٣ـ دو ركعت نمازى كه بنده خدا در پايان دل شب به جا مي‌آورد، براى او از دنيا و آنچه در آن است نيكوتر و سودمندتر است و اگر سخت‌گير مي‌بودم، هر آينه نماز شب را بر امتم واجب مي‌كردم. [٥١]
٤ـ دو ركعت نماز در دل شب را از دنيا و هر آنچه در آن است، بيش‌تر دوست مي‌دارم [٥٢]
٥ـ بهترين و بابركت‌ترين وقتى كه بتوانيد خداوند را بخوانيد، اوقات سحرى است. يعقوب (عليه‌السلام) كه به فرزندانش گفته بود: «به زودى از پروردگارم برايتان استغفار مي‌طلبم [٥٣]» درخواست آنان را تا سحر وانهاد.
٦ـ بر شما باد به سحرخيزى، زيرا اين عمل دأب صالحان پيش از شما بوده است. در حقيقت، سحرخيزى نزديك شدن به خداوند و دور بودن از گناه است. [٥٤]
٧ـ فرد نبايد بخوابد در حالى كه نماز وتر بر اوست. [٥٥]
امام باقر (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: هر كس خدا و روز واپسين را باور داشت، شب را خواب يا بيدار به صبح نمي‌رساند جز آن كه نماز وتر را بخواند. [٥٦]
از يكى از صالحان نقل است كه: شبى، از نماز شب باز ماندم، در خواب شنيدم كه هاتفى فرياد كرد:
آيا بندگان حق تعالى به خوابند؛در حالى كه جنت رضوان در ميان آنان قسمت مي‌شود؟ پس هر كه افزون بخوابد شب را با خواب، كوتاه نكند و به خردى از بهشت، رضا ندهد. [٥٧]
از امام صادق (عليه‌السلام) روايت است كه: سحرخيزى را از دست مده؛ چه مغبون (فريب خورده و زيان ديده) كسى است كه از آن بازمانده محروم شود. [٥٨]
٨ـ جبرئيل پيوسته مرا به شب زنده‌دارى سفارش مي‌كرد؛ چونان كه من گمان بردم بهترين‌هاى امتم شب را جز اندكى نمي‌خوابند. [٥٩]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: جبرئيل (عليه‌السلام) نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمد، آن حضرت فرمود: اى جبرئيل، مرا موعظه كن. جبرئيل عرض كرد:
اى محمد! هرگونه كه مي‌خواهى زندگى كن، ولى بدان كه مي‌ميرى، هر گونه كه مي‌خواهى دوست بدار، ولى بدان پايان آن جدايى است و هر گونه كه مي‌خواهى عمل كن، ولى بدان براى كردارهايت جزايى است، ولى بدان و به خاطر بسپار كه شرف هر كس به سحرخيزى و بي‌نيازى او از مردم است. [٦٠]
٩‌ـ سه چيز فخر مؤمن و زيور او در دنيا و آخرت است؛ اقامه نماز در پايان شب؛ نا اميدى از آنچه در دست مردم است و پذيرش ولايت امام از آل محمد (صلى الله عليه و آله). [٦١]
١٠ـ شرف مؤمن، نماز شب و عزت او خوددارى از تعرض به آبرو (و آزار رساندن به) مردم است. [٦٢]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
خداى عزوجل فرمود: «مال و فرزندان، زينت زندگى دنيا هستند»، (اما) بي‌گمان هشت ركعت نمازى كه بنده در پايان شب به جا مي‌آورد زينت آخرت است. [٦٣]
١١. جابر بن عبدالله از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مي‌كند كه آن حضرت در خطبه‌اى پس از سفارش اكيد به نمازهاى واجب روزانه و اثر مداومت بر آن در پاك‌شدن انسان از گناهان فرمود:
اى مردم، چنين نيست كه دست و پاى شما آزاد باشد. هيچ بنده‌اى نيست جز آن كه ريسمانى چند بر ـ اعضاى ‌ـ او گره خورده و محكم بسته است و آزاد نيست، [هر علاقه‌اى كه انسان به غير خدا پيدا مي‌كند گره‌اى است كه بر خويشتن خويش مي‌زند و حزام [٦٤] تنگ اسب است]. هر شب در ثلث آخر شب فرشته‌اى به بالين انسان مي‌آيد و مي‌گويد: برخيز به ياد خدا باش كه ‍[وقت] نماز شب [و صبح] نزديك است، پس اگر از جاى خود حركت كرده برخيزد و خدا را ياد كند يك گره از گره‌ها باز مي‌شود و اگر به پا خيزد و وضو بگيرد به نماز بايستد همه گره‌ها گشوده مي‌شود تا اين كه با چشمى شاد و روشن پاى به عرصه صبح مي‌نهد. [٦٥]
١٢ـ هر كه (در راه سفر از خطر) بترسد، تمام شب را در حركت خواهد بود و آن‌كه همه شب را پيش رود به منزل مي‌رسد. آگاه باشيد كه كالاى تجارتى خداوند گران‌بها، خوش بو و آرام‌بخش دل‌هاست؛ آگاه باشيد كه كالاى تجارتى او بهشت است. [٦٦]

اگر شب كاروان در ره شتابد *** سحر سر منزل مقصود يابد
گويند كسى از مردان خدا با همراهانش در يكى از منزل‌هاى ميان راه مكه و نزديك منى، اتراق كرده بود، چون پاسى از شب گذشت براى نماز سحرى از خواب برخاست، ديد همه خوابند، آنان را آواز داد: اى راهگذاران كه براى آسودن كوتاه، درنگ كرده و دم گرفته‌ايد، آيا برآنيد كه همه شب را در خواب بمانيد؟ پس چگونه كوچ مي‌كنيد و از اين منزل مي‌گذريد؟
تا شب نروى روز به جايى نرسى
از بانگ او همه از خواب بيدار شدند، وضو گرفته در دامن سحر به نماز ايستادند و بر رحمت خدايى دست رساندند.
و چون سپيده سر برآ ورد گفت: «عند الصباح يحمد القوم السري؛ صبح هنگام، شبروان ستايش مي‌شوند». [٦٧]
امام حسن عسگرى (ع) مي‌فرمايد:
ان الوصل الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل، من لم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطي؛ [٦٨] سير الى الله و وصول به خداى سبحان سفرى است كه مركوب راهوار آن، شب زنده دارى است، براى كسى كه مشتاق لقاى حق است بهترين وسيله، شب زنده‌دارى است. [٦٩]
١٣ـ پيامبر اكرم (ص) به امام على (عليه‌السلام) وصيت فرمود كه: يا على، چند چيز را به تو سفارش مي‌كنم، آن‌ها را از من به خاطر بسپار. سپس فرمود: بار خدايا، على را يارى رسان ـ تا آن‌جا كه فرمود: بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو به نماز شب. [٧٠]
و در برخى از نقل‌هاست كه چهار بار تكرار فرمود. [٧١]
١٤ـ [يا علي] سه شادمانى ويژه مؤمنان است: ١ـ ديدار با برادر ديني؛ ٢ـ روزه دار را ميهمان كردن؛ ٣ـ سحرخيزي. [٧٢]
امام على (عليه‌السلام) اين آموخته مكتب و تربيت يافته دامان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نيز مي‌فرمايد:
١ـ برترين عبادت، شب‌زنده‌دارى براى ذكر خداى سبحان است. [٧٣]
٢ـ شب‌زنده‌دارى بهشت و گلزار آرزومندان است. [٧٤]
٣ـ بيدارى شبانه و شب‌زنده‌دارى به خاطر ذكر و فرمان‌برى و بندگى خداوند، زمانى مناسب براى سعادت‌مندان و پاكيزگى و خرمي [٧٥] و بهار دوستان خدا و گلستان افراد خوش‌بخت، [٧٦] نشان خود‌نگه‌داران خوى و عادت آرزومندان [٧٧] و دوست ويژه‌اى براى عارفان و مژدگانى مقربان درگاه خداوند است. [٧٨]
از امام زين‌العابدين (عليه‌السلام) روايت است كه: همانا بين شب و روز باغ و گلستانى است كه نيكان در شكوفه‌هاى آن مي‌گردند و خودنگهداران در آن بهره‌مندند. [٧٩]
مقصود از باغ و گلستان، بين طلوعين و هنگامه سحر است.
٤ـ چشمانتان را (براى نماز شب بيدار كنيد) و شكم‌هايتان را گرسنه نگاه‌ داريد و از كالبدتان بستانيد و به جان‌هايتان ببخشيد. [٨٠]
٥ـ از (عذاب) خداوند چونان خردمندى بترسيد كه دل را به انديشيدن مشغول داشته و هراس (از عقاب رنج‌آور) خدا، بدنش را فراگرفته و شب‌زنده‌دارى خواب را از چشمانش ربوده است. [٨١]
٦ـ اى بندگان خدا، همانا تقواى خدايى، دوستان خدا را از انجام محرمات باز مي‌دارد و قلب‌هايشان را از ترس خدا پر مي‌سازد. تا آن كه شب‌هاى آنان با بي‌خوابى و روزهايشان با تحمل تشنگى و روزه‌دارى سپرى مي‌گردد. [٨٢]
٧‌ـ همانا خداى عزوجل هر گاه بخواهد اهل زمين را به عذابى دچار كند، مي‌فرمايد: اگر نمي‌بودند كسانى كه با جلالم دوستى دارند و مساجدم را آباد مي‌سازند و سحرگاهان استغفار مي‌طلبند، بي‌شك عذابم را فرو مي‌فرستادم. [٨٣]
٨ـ سحرخيزى صحت بخش بدن و چنگ زدن به اخلاق پيامبران است و رضاى پروردگار عالميان را در پى دارد. [٨٤]
٩ـ «نبه بالتفكر قلبك، و جاف عن النوم [٨٥] جنبك و اتق الله ربك؛ با تفكر دلت را بيدار كن و شب‌هنگام براى نماز برخيز و از خداى خويش بهراس». [٨٦]

انـتـبـه قـبـل الـسـحـر يـا ذالـمـنام *** نـوبـت عـشرت بزن پيش آر جام
تـا سـوار عــقــل بــر دارد دمــى *** طبع شورانگيز را دست از لگام
دورى از بط [٨٧] در قدح كن پيش از آنك *** در خروش آيـد خروس صبح بام [٨٨]
سـال‌هـا مـر خـواب را گـشتى اسير *** يـك شـبـى بـيدار شو دولت بگير [٨٩]
١٠ـ شخصى خدمت آن حضرت رسيده و از فضيلت برپايى نماز و تلاوت قرآن در شب پرسيده، آن حضرت فرمود:
مژده باد تو را كه هر كس يك دهم شب را يك دله و با اخلاص براى خدا نماز گزارد و تنها خشنودى او را قصد كند، حق تعالى به فرشتگان خود مي‌فرمايد تا به عدد دانه‌ها، برگ‌ها، درختان، ريشه‌ها و شاخه‌هايى كه از رود نيل بر زمين مي‌رويد براى او پاداش بنويسند.
و هر كس يك نهم شب را به نماز بايستد، حق تعالى ده دعاى او را به اجابت رساند و در روز واپسين نامه اعمالش را در دست راستش قرار مي‌دهد. [٩٠]
و چنان چه كسى يك هشتم شب را نماز گزارد، خداوند عالم پاداش كسى را كه در جهاد ثابت قدم مانده و با نيتى راستين جنگ كرده و شهيد شده است به او مرحمت مي‌فرمايد؛ و شفاعت او از كسان و يارانش را پذيرا مي‌شود.
و اگر كسى يك هفتم شب را به نمااز بايستد، چون از قبرش برانگيخته شود چهره‌اش مانند ماه شب چهارده مي‌درخشد و بي‌خطر از پل صراط بگذرد.
و هر كه يك ششم شب را نماز بخواند، حق تعالى نام او را در زمره توبه كنندگان مي‌نويسد و گناهانش را مي‌آمرزد.
و آن‌كه يك پنجم شب را نماز بگزارد، خداوند او را در بهشت، زير قبه و سايه ابراهيم خليل الرحمان بنشاند.
و هر كه يك چهارم شب را نماز بپادارد، حق تعالى او را در روز واپسين از رستگاران قرار دهد و چونان تندباد از صراط بگذرد و بي‌حساب وارد بهشت شود.
و هر كه يك سوم شب را به نماز بايستد، هيچ فرشته‌اى نماند جز آن‌كه ارج و جايگاهش در نزد خداوند را آرزو كند و در روز رستاخيز به او خواهند گفت: از هر در بهشت كه مي‌خواهى وارد شو.
و اگر كسى نيمى از شب را نماز بخواند، چنانكه هفتاد بار زمين را از طلا و جواهر پر سازند و به او بدهند هرگز با پاداش نماز برابرى نمي‌كند و اين عملش نزد خداوند از آزادسازى هفتاد بنده از فرزندان اسماعيل پيامبر (عليه‌السلام) بهتر است.
و هر كس دو سوم شب با نماز بپا دارد، حق تعالى به او حسنه‌اى به عدد ريگ‌هاى بيابان عالج كه كم‌ترين آن از كوه احد ده برابر سنگين‌تر است كرامت مي‌فرمايد.
و هر كه يك شب تمام را نماز بگزارد و قرآن تلاوت كند و به ركوع و سجده و ذكر خدا مشغول باشد، مانند روزى كه از مادر به دنيا آمده از گناهان پاك شود و (فرشتگان) به عدد آفريده‌هاى خداوند در نامه عملش حسنات بنويسند و بر همين اساس او را درجات دهند و بلند آوازه سازند، حق تعالى قبر او را نورانى سازد و گناه و حسادت را از دل و جانش بردارد و او را از عذاب قبر ايمنى دهد و دورى از آتش دوزخ را براى او بنويسد و در روز رستاخيز با كسانى كه از دهشت‌هاى آن در امانند محشور شود و حق تعالى به فرشتگان خود مي‌فرمايد: اى فرشتگان من، بنده‌ام را بنگريد كه براى خشنودى من يك شب را با عبادتم زنده نگاه داشته است، او را (به دقت) در بهشت ويژه جاى دهيد و در آن به او صد هزار شهر و در هر شهر هر آنچه دل خواهش كند و ديده از آن لذت برد و به خاطر كسى خطور نكرده است، بدهيد و براى او جز آنچه من براى او از كرامت‌ها و الطاف فراوان و قرب مقدس خود مهيا كرده‌ام، مقرر كنيد. [٩١]


۱
آثار سحرخيزى در نشانه‌هاى وضعى گفتار و كردار

آثار سحرخيزى در نشانه‌هاى وضعى گفتار و كردار

اثرها و نشانه‌هاى وضعى گفتار و كردار آدمى، به يك باره ظاهر نمي‌شود، بلكه آهسته آهسته جاى خود را به يكديگر مي‌دهند؛ چه گفتارها و رفتارهاى پسنديده و يا ناپسند. سخنان، كردارها و رفتارهاى شايسته و ناشايست در روح و روان آدمى اثر ضد و عكس هم دارند و گويا هر كدام با سپاه خويش برآنند كه ديگرى را شكست دهند و دست آوردهاى او را نابود سازند. يكى مي‌كوشد دل و جان انسان را فرود آرد، سنگى و دست و پا بسته، دژم، با فهم و نگاهى در هم ريخته و كژ، و با ديدگان كم سو و بي‌فروغ بدون چراغ و بلد راه، او را زبون و پست ساخته از حقايق انسانى و فراسويى، گمراه و گريز پا بپروراند و آن ديگرى چنان است كه زنگار پليدى را از قلب او پاك كرده، درونگاه او را جلا دهد؛ وجودش را بر فراز برده از دنياى سه بعدى بيرونش كرده، پرواز دهد و بر سفره افاضه و اشراق و خلسه و جذبه و لذت‌هاى بهجت‌انگيز ميهمان كند و از تهذيب و يقين، اثرى آسماني‌اش بخشد؛ روشنايى ظاهر و باطن را به او هديه كند و وجودش را سعه داده، ادراكاتش را گسترش دهد و ديده‌اش را بينا و گوشش را شنوا سازد؛ به گونه‌اى كه از اين ربايش و كشش روح مستعدش بتواند در باطن اين عالم، سرك بكشد و ديدني‌ها را ببيند و از آن‌ها باخبر شود و به سبب آمادگى و استعدادش و ارادت قلبي‌اش افزايش يابد و دريافت‌هاى تازه داشته باشد و حقايقى را كشف بنمايد. و هر چند ديگران بدانند يا ندانند او خود را موظف خواهد دانست كه كر و لال و دهان دوخته بگذراند و هماره از نامحرم، هر كه باشد حذر كند و چونان لحظه‌هاى نخست اين راه، بلكه بيش از آن به هوش باشد كه دل به هيچ نسپارد.

در خلوت شب‌هاى تارت مي‌توانى *** آرى به كف، سرچشمه آب بقا را [٩٢]

نور نماز شب

پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد: نماز شب، نور است. [٩٣]
نور آن است كه در ظهور و ظاهر بودن به غير نياز ندراد، بلكه ديگر چيزها را نيز براى بروز و برآمدن، بهره رساند. نور چنين است كه هماره هم خود را شناسا كند و هم شناسايى اشيايى را كه از اين ويژگى برخوردار نيستند و پرده‌نشين عدم و بركنار از جوار وجودند و بر دامن تارى و سياهى منزل دارند عهده‌دار است. نماز شب نور است؛ يعنى در بودن و نمودارى بر خود تكيه دارند و نمازگزار را نيز برآورده، به بود و وجود و فروزش و درخشش رساند و در جهانى ديگر ميهمانش كند؛ بر فرازش برده تا راه را از بي‌راهه بازشناسد، ديدگانش را پرفروغ و شعاع ديد او را فراخ گرداند و آنچه را پيش‌تر نمي‌ديده از بركت نماز شب، در آينه و منظر خويش بيايد و به قدر هوش و گنجايش و آمادگي‌اش، از حقيقت انواع بر او پرده بردارند. علاوه بر آن، نماز شب با توان بازدارنده و پس زننده، تيرگى و رنجش روح و روان را كنار زده و خيرگى و چموشى دل و تمايلات نفسانى را مهار كند و با نيروى ربايش و كشش، دارايى و ارزاق مادى و معنوى سحرخيز را ضمانت كند.

مرا در اين ظلمات آنكه رهنمايى كرد *** نياز نيم شبم بود و گريه سحرى
حضرت عيسى (عليه‌السلام) در موعظه‌هايش به مسيحيان مي‌فرمايد:
شما را سخنى راست و درست مي‌گويم: سعادتمند آنانند كه سحرخيزند؛ آن‌ها كساني‌اند كه نور ماندگار را به ارث مي‌برند؛ زيرا در تاريكى شب برمي‌خيزند. [٩٤]
«چرا تهجد و شب‌زنده‌دارى و دعا از اسباب تحصيل علم است. بدين خاطر است كه علم ـ همان گونه كه در بعضى از روايات به اين مطلب تصريح شده است ـ به كثرت تعلم و مطالعه نيست، بلكه علم نورى است كه خدا در دل هر يك از بندگان خود كه بخواهد مي‌افكند و شب‌زنده‌دارى و مناجات در دل شب، دل را نورانى مي‌گرداند و باعث ثبات نور در دل مؤمن مي‌شود... بسيارى از محصلين را مي‌شناسم كه اهل تهجد و شب‌زنده‌دارى بودن و همين امر سبب استقامت فهم و بارورى ذهن آن‌ها در وصول و دست‌يابى به مطالب حقه در مسايل علمى گشت و به مراتب عاليه علمى نائل آمدند و به خلاف طلابى كه پيوسته به مطالعه كتب علمى مشغولند كه كم‌تر مي‌شود فرد صاحب نظرى از ميان آن‌ها برخيزد». [٩٥]

پاداش بي‌كران

از امام صادق (عليه‌السلام) نقل شده كه براى هر عملى كه بنده خدا انجام مي‌دهد، در قرآن پاداشى هست؛ جز نماز شب، زيرا خداوند براى آن به دليل شكوه و عظمتى كه دارد هيچ پاداشى ذكر نكرده است. [٩٦]
به چند دليل:
الف) حقيقت و ارزشمندى برخى از مسائل فرازين در واژه‌هاى اين سويى نمي‌گنجد و در واقع اين جامه بر آن قامت، كوتاه است و راست نمي‌آيد.
ب) پنهان بودن پاداش برخى از كردارها، شعف‌انگيز و با فصاحت و بلاغت سازگارتر است.
ج) جزا و سزاى نماز شب با خود اين عمل و زمان برگزارى آن‌، يعنى تاريكى همگون است.
د) ظرف دنيا، تنگ و گنجايش آن كم و اندك است. از اين رو، ممكن نيست بتواند پذيراى عظمت پاداش نماز شب باشد.
و) ويژگي‌هاى ثواب نماز شب، فراتر از نفوذ دانش و تيزبينى خرد و درك انسان است. [٩٧]
«و لهم فيهما ما يشائون و لدينا مزيد؛ و در بهشت هر چه را بخواهند از آنِ آنان خواهد بود و نزد ما افزون بر آن است». [٩٨]
«و فيهما ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين؛ و در بهشت است آنچه دل‌ها هوس كنند و ديده‌ها لذت برند». [٩٩]
پس دور نيست كه به تعبير روايات دينى، دو ركعت نماز و سرشك و گونه تر در دل شب آن هم تنها براى پرواز از خداوند و خرسندى آن عزيز، از دنيا و هر چه در آن است سودمندتر باشد و پاداشى بي‌نهايت به فراخور جهان بي‌كرانه به خود گيرد و حتى زندگى دنيايى نمازگزار را ممتاز و متعالى سازد و به نور خويش بيفروزد.
همدمى با اهل سحر و هم‌نشينى با سرخوشان مست جام لدينا مزيد و به نظاره نشستن نشانه‌هاى رحمت خدايى و استشمام بوى دلآويز بهشت گونه و نسيم خنكى كه از جان و حكمت‌هاى دهان ملكوتى آنان مي‌وزد و معرفت انسان را مي‌نوازد، گواه اين مدعاست.

چو شو گيرم خيالش را در آغوش *** سحر از بسترم بوى گل آيو [١٠٠]
سليمان بن خالد از امام باقر (عليه‌السلام) روايت مي‌كند كه امام به او فرمود:
آيا مي‌خواهى تو را از دروازه‌هاى خير آگاه سازم؟
سليمان: فدايتان گردم بفرماييد.
امام: روزه، سپرى در برابر آتش دوزخ است؛ صدقه (كمك رايگان به ديگران)، گناه و اشتباه را از بين مي‌برد؛ و بيدارى در دل شب براى ذكر خداوند (هفتاد مرتبه طلب مغفرت در نماز وتر [١٠١]) سپس آيه ياد شده (تتجافي...) را خواندند. [١٠٢]
البته امام باقر (عليه‌السلام) نيز با پيروى از قرآن، براى نماز شب، پاداشى ذكر نكرده است.
از امام باقر (عليه‌السلام) نقل شده است كه آيه ياد شده درباره اميرالمؤمنين على (عليه ‌السلام) و شيعيان ما نازل شده است، آنان كه در ابتداى شب به خواب مي‌روند و چون از شب دو سوم يا به مقدارى كه خدا خواست بگذرد ـ از خواب برمي‌خيزند ـ و به سوى پروردگارشان ناله و زارى مي‌كنند؛ در حالى كه با ميل و اميد و هراس‌اند و در عطايايى كه خداوند در كتابش براى پيامبر خويش ياد كرده، از اقامت در جوار او، ورود به بهشت ويژه و امان از ترس و وحشت، حرص مي‌ورزند. [١٠٣]

در شب دل زنده را به حق ميل بود *** در ديده شبروان او سيل بود
امام على (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
خوش بخت و سعادتمند كسى است كه فرايض پروردگار خويش را به انجام رسانده، رنج‌ها را (مانند سنگ آسيا دانه را) خرد كرده و شب هنگام از خواب دورى گزيند و چون خواب بر او چيره شود، زمين را تشك و دست خود را بالش قرار مي‌دهد؛ در حالى كه از زمره گروهى است كه بيم روز واپسين، خواب را از چشمان‌شان ربوده و پهلويشان از خوابگاه آنان جدا شده و به ذكر پروردگارشان زمزمه دارند و گناهان خويش را با استغفار پى در پى برطرف مي‌سازند. آنان حزب الله‌اند، همانا به حقيقت حزب‌الله رستگارست. [١٠٤]
روايت است كه خداوند به خاطر سحرخيزى نيكوكاران جامعه از خشم خود و عذاب گنه‌كاران صرف نظر مي‌كند. [١٠٥]
راستى كه نماز شب، خير دنيا و آخرت است و نگريستن به آن از دريچه نگاه انسان كامل دل و جان آدمى را به شور وجود مي‌آورد.
مرحوم علامه طباطبايى (ره) مي‌گفت: من وقتى براى تحصيل به شهر مقدس نجف اشرف مشرف شدم، از آن جهت كه با مرحوم عارف ربانى سيد على قاضى، خويشى و نسبت داشتم، گاهى از اوقات به محضر آن حضرت شرفياب مي‌شدم، تا اين كه روزى جلو در مدرسه ايستاده بودم، مرحوم قاضى از آنجا مي‌گذشتند. وقتى به من رسيدند، دست‌شان را بر شانه من گذاردند و گفتند: اى فرزند، دنيا مي‌خواهى نماز شب، آخرت هم مي‌خواهى نماز شب.
و علامه پس از آن برخورد رمزآلود و اين موعظه ژرف و تأثيرگذار نه از نماز شب جدا شد و نه مرحوم قاضى را رها كرد.

هر دل كه پريشان شود از ناله بلبل *** در دامنش آويز كه با او خبرى هست
خداى متعال روح استاد آيت الله ايازى را در جوار و جرگه آل الله جاى داده، بَر سفره رزق رب ميهمان فرمايد، ايشان همواره طلبه‌ها را به سحرخيزى دعوت مي‌كرد و آنان را حتى در نحوه راه رفتن به سكوت و آرامش و رعايت حال ديگران فرا مي‌خواند؛ در مجموعه «راز سر به مهر» كه به نام ايشان نوشته‌ام، ياد كرده‌ام:
روزى خدمت «آقا جان» [١٠٦] مشرف شدم. بعد از اقامه نماز ظهر به امامت آقا و صرف نهار هميشگى، آش دوغ و استفاده محضر و بيانات آن عزيز، هنگام مرخص شدنم، گفتم: آقا جان، عرضى داشتم. ا و با لحن هميشگي‌اش فرمود: «بگو بابا». گفتم اسم من اين است (محمد هادي) و نام فاميل ما اين (فلاح)، شما اهل سحريد، درخواست من از شما اين است كه در آن اوقات خوشتان، وقت سحر نزد خداوند را به اسم و نام فاميل ياد كنيد و براى بيچارگي‌ام دعايى بفرماييد كه ناگه بي‌اختيار، اشك، امانم را بريد و آن عزيز مرا به سينه خود چسباند و فرمود: «خدا توفيقتان دهد.» من نيز بى درنگ، قلب نازنين او را كه ذكر الله، الله مي‌گفت، بوسيدم.

اگر چه مستى عشقم خراب كرد، ولى *** اساس هستى من زان خراب آباد است [١٠٧]
از امام على (عليه‌السلام) روايت است كه سحرخيزى چهار اثر دارد
١ـ تن درستي؛ ٢ـ رضايت پروردگار؛ ٣ـ تمسك به اخلاق پيامبران؛ ٤ـ دست رساندن به رحمت خداوند. [١٠٨]

ضمانت رزق و زيبايى چهره

امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: دروغ مي‌گويد كسى كه نماز شب مي‌خواند و گمان برده (مي‌گويد) گرسنه مي‌ماند؛ زيرا نماز شب، عهده‌دار رزق روزانه است. [١٠٩]
«گره‌هاى روز را با نماز شب باز مي‌كند». [١١٠]
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد: خداى تعالى به دنيا پيغام داد كه هر كس بنده تو باشد، او را رنجور دار و آن‌كه تو را رها سازد در خدمت او باش. هر گاه بنده‌اى با خداوند در دل شب تنها و دور از چشمان ديگران با او به مناجات بنشيند، حضرتش نور را در قلب او ماندگار سازد و چون يا رب يارب بگويد از سوى خداوند خطاب رسد: لبيك بنده من، هر چه خواهى طلب كن تا تو را بخشم و كارهايت را به من واگذار كه تو را بسنده باشم؛ سپس به فرشتگانش مي‌فرمايد: اى فرشتگان من، بنده‌ام را بنگريد كه در دل اين شب تيره با من خلوت نشسته است؛ در حالى كه ديگران به بطالت سرگرم و به غفلت خواب‌اند. اى فرشتگانم، گواه باشيد كه من از او درگذشتم. [١١١]
نماز شب، چهره را زيبا، خلق و خوى را نيكو، فرد را خوش‌بو، رزق را مهيا مي‌سازد و بدهى را ادا مي‌كند و اندوه را از ميان برده و ديده را جلا مي‌بخشد. [١١٢]
امام رضا (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: از امام على بن الحسين (عليه‌السلام) پرسيده شد: چرا چهره سحرخيزان از همه مردم زيباتر است؟ امام فرمود: زيرا آنان با خداوند خلوت مي‌كنند و آن حضرت از نور خود برقامتشان مي‌پوشاند. [١١٣]

آن را كه نشان ضرب عشق است *** از چهره او چو نور پيداست

ضمانت روزى معنوى

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
بر شما باد به برپايى نماز شب؛ زيرا اين عمل، شيوه بندگانى است كه با آن به پروردگارشان نزديك مي‌شوند و از گناهان پاك مي‌گردند. [١١٤]
حاملان قرآن و شب زنده‌داران، بزرگواران و آبرومندان امتم هستند. [١١٥]
بهترين شما كسى است كه سخنان پاكيزه گويد و ميهمان پذير باشد و طعام دهد و شب هنگام در حالى كه مردم خوابند، برخيزد و نماز بگزارد. [١١٦]
از امام صادق (عليه‌السلام) روايت شده كه هر كس در پايان نماز وتر، هفتاد مرتبه «استغفر الله ربى و اتوب اليه» بگويد و تا يك سال بر آن مداومت كند نام او در زمره «المستغفرين بالاسحار» [١١٧] نگاشته مي‌شود. [١١٨]
روايت است كه خداى تعالى به حضرت داود وحى فرمود:
اى داود، همواره در تاريكى شب استغفار كن، كه هر كس وقتى مردم خوابند، تنها براى من به نماز بايستد، فرشتگانم را فرمان دهم تا براى او استغفار كنند و بهشت ويژه من او را آرزو كند و هر تر و خشكى براى او دعا خواند. [١١٩]
اى داود! همانا من بندگانى دارم كه از ميان ديگران مرا دوست مي‌دارند و من هم آنان را دوست دارم. آن‌ها مشتاق من‌اند و من نيز مشتاق آنانم؛ آنان مرا ياد مي‌كنند، من هم آن‌ها را ياد مي‌كنم، آنان به من مي‌نگرند، من نيز به آنان مي‌نگرم (اى داود!) اگر تو نيز به طريقت آنان گام نهى تو را هم دوست خواهم داشت و چنانچه از راه آنان بازگردى تو را دشمن مي‌دارم.
(داود) گفت: پروردگارا! نشانه اينان چيست؟
خداوند فرمود: چشم به سايه روز دوخته‌اند؛ چنان‌كه چوپان به رمه خود چشم دوخته است، اينان غروب آفتاب را آرزو دارند، چونان كه پرنده بازگشت به سوى لانه‌اش را آرزو مي‌كند و چون شب همه جا را بپوشاند و با تاريكى درآميزد و بسترها پهن گردند و تخت‌خواب‌ها برپا شوند و هر دوستدارى با دوستدارش خلوت كند، اينان قدم‌هايشان را به سوى من مي‌گمارند و گونه‌هايشان را (بر زمين) مي‌گسترانند و با سخنان من مرا مي‌خوانند و به خاطر نعمت‌هايم نشسته، ايستاده، در حال ركوع و سجده لابه كرده، ضجه مي‌زنند و گاه گريه‌كنان آه مي‌كشند و شكوه مي‌كنند، من آنان را مي‌بينم كه به خاطر من چه تحملى مي‌كنند و مي‌شنوم كه از دوستى (دوري) ام گلايه دارند.
(اى داود) نخستين چيزهايى كه به آنان مي‌دهم سه چيز است؟
١ـ از نور خويش در دل‌هايشان مي‌افكنم (در نتيجه) آنان از من آگاه مي‌شوند؛ چونان كه من از آنان آگاهم.

بر او علم يك ذره پوشيده نيست *** كه پيدا و پنهان به نزدش يكى است
٢ـ اگر آسمان‌ها و زمين و هر آنچه در آن‌هاست، در ترازوى عملشان قرار گيرد، من همه اين‌ها را اندك مي‌شمارم.
٣ـ رويكردم به سوى آنان است، (اى داود) از نگاه تو آنكه را من به سويش رو كنم (آيا) كسى مي‌داند كه مي‌خواهم چه به او عطا كنم؟ [١٢٠]
پيامبر (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد:
خداوند ابراهيم (عليه‌السلام) را به دوستى برنگزيد؛ جز به اين خاطر كه ميهمان نواز بود و در حالى كه مردم به خواب بودن او به نماز شب مي‌ايستاد. [١٢١]

به نيمه شب كه همه مست خواب خوش باشند *** من و خيال تو و ناله‌هاى دردآلود
امام خمينى (ره) ذيل همين روايت مي‌فرمايد:
«در فضيلت نماز شب تنها همين روايت براى اهل آن بسنده است، ما نمي‌دانيم خلعت خلت (دوست شدن با خداوند) چه خلعتى است و اين كه حق تعالى بنده‌اى را به دوستى برگزيند، چه مقامى است؟ تمام عقل‌ها از تصور آن درمانده‌اند؛ اگر همه بهشت‌ها را به خليل (دوست خدا) بدهند، او به آن‌ها نگاه هم نكند؛ براى مثال، اگر كسى را دوست بدارى و او نزد تو عزيز باشد و برتو وارد شود، تو با وصال جمال و ديدار او از هر ناز و نعمتى باز مانى و بي‌نياز گردى، و اين مثل با دوستى حق تعالى بسيار بي‌تناسب و فرق بين مشرقين است. [١٢٢]
چنانچه بيدارى شب انسان را به حقيقت و سرّ نماز آگاه كند و با ذكر و فكر حق انس بگيرد و شب‌ها، مطيه [١٢٣] معراج قرب او شود، كه ديگر جز جمال جميل حق براى او چيزى نتواند بود.» [١٢٤]
از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) روايت است كه: هرگاه خداوند نماز شب را روزى مرد و زنى مي‌فرمايد و او از خواب برخيزد و يك دله و با اخلاص تنها براى خدا وضوى كاملى بسازد و با نيتى راستين و دلى درست و دور از بدي‌ها و با خشوع و ديده‌اى گريان به نماز بايستد، خداوند نه صف از ملائكه را پشت سر او قرار مي‌دهد؛ چونان كه عدد هر صف را جز خداوند كسى نتواند بشمارد؛ به گونه‌اى كه يك سر صف در مشرق و طرف ديگر آن در مغرب باشد و چون از نماز فارغ شود، به عدد ملائكه بر او درجات بنويسند. [١٢٥]

لذت و بهجت نماز شب

يا رب شب دوشين چه مبارك سحرى بود.
استاد شهيد مطهرى مي‌گويد:
«ما يك سلسله لذت‌هاى معنوى داريم كه معنويت ما را بالا مي‌برد. براى كسى كه اهل تهجد و نماز شب است، جزو صادقين و صابرين و مستغفرين بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد، آن لذتى كه يك نفر نماز شب خوان حقيقى و واقعى از نماز شب خودش مي‌برد، از آن «استغفرالله ربى و اتوب اليه»ها مي‌برد، از آن «العفو‌» گفتن‌ها و ياد كردن و دعا كردن‌هاى حداقل چهار مؤمن مي‌برد، و آن لذتى كه از آن «يا رب يا رب» گفتن‌ها مي‌برد، هيچ وقت يك آدم عياش... احساس نمي‌كند.
لذت آن نماز شب خوان خيلى عميق‌تر، نيرومند‌تر و نشاط بخش‌تر است». [١٢٦]

پاداش پس از مرگ

امام حسين (عليه‌السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نقل مي‌كند:
آنكه عمرش را با شب‌خيزى و بندگى خداوند به پايان رساند اهل بهشت خواهد بود. [١٢٧]
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد:
در روز واپسين بعد از آن كه حق تعالى همه انسان‌ها را گرد هم آورده، ندايى به گوش مي‌رسد كه مي‌گويد:
آنان كه در دل شب از بستر خابشان كناره گرفته، خدا را مي‌خواندند و از خشم او در هراس بودند، گام پيش نهند، سپس گروهى قدم فرا نهادند پيش از ديگران بر مقام خويش وارد مي‌شوند و پس از آنان به حساب مردم رسيدگى مي‌شود. [١٢٨]
به سند صحيح از آن حضرت روايت است كه فرمود:
در بهشتى كه اقامت‌گاه همشيگى است، درختى وجود دارد كه از آن اسب‌هاى دو رنگ (سياه و سفيد) با زين‌هايى از ياقوت و زبرجد (سنگى گران‌بها) و داراى يال و پر و بدون فضولات حيوانى بيرون مي‌آيد؛ دوستان خدا بر آن‌ها سوار مي‌شوند و به هر كجا كه بخواهند پرش مي‌كنند و چون اهل بهشت آن‌ها را ببينند خطاب به آنان مي‌گويند: اى برادران، با ما به انصاف رفتار نكرديد، سپس از خداوند مي‌پرسند: پروردگارا! اين بندگانت چگونه به اين مقام رسيده‌اند؟ ملكى از عرش، بانگ زند كه اينان در دنيا شبانگاه براى نماز از خواب برمي‌خواستند؛ در حالى كه شما خواب بوديد، آنان روزه داشتند، ولى شما طعام مي‌خورديد، آن‌ها در راه خدا انفاق مي‌كردند و شما دست تنگ مي‌داشتيد، آنان خدا را بسيار به ياد مي‌آوردند و هر چند او را دوست مي‌داشتند، ولى از ترس و هراس (عذاب) او گريه سر مي‌دادند. [١٢٩]
هم‌چنين روايت است كه حق تعالى به حضرت موسى (عليه‌السلام) فرمود:
اى موسي! در نماز شب، تاريكى قبر را به ياد آور. [١٣٠]
اى موسى، در تاريكى شب از از خواب برخيز (و با من به نجوا بنشين) تا قبرت را باغى از باغ‌هاى بهشت قرار دهم. [١٣١]
اين عبادت از موعظه‌هاى ابوذر غفارى بر در كعبه به حاجيان است كه مي‌گفت:
حجى به جاى آور كه تو را به اهداف بلند برساند، روزه‌اى بگير كه تو را از رنجش قيامت باز دارد و براى ايمنى از وحشت قبر در تاريكى شب دو ركعت نماز بگزار. [١٣٢]
عارفى را پس از مرگش به خواب ديدند و از او پرسيدند: «خداى با تو چه كرد؟ گفت: اين همه اشارت‌ها ناپديد شد و آن ـ همه ـ عبارت‌ها همه ناچيز شد و هيچ چيز به كار نيامد مگر آن تسبيح‌ها كه بامدادان كردمي». [١٣٣]

مرا در اين ظلمات آنكه رهنمايى كرد *** نياز نيم شبى بود و گريه سحري [١٣٤]

اشك‌هاى سحرى

اشك‌ريزى، به ويژه سرشك سحرى كه از يادآورى گناهان و ترس و هراس از عذاب خداى قهار و سختي‌هاى روز واپسين بر گونه‌هاى خداگرايان جارى مي‌شود، به چند دليل بهترين آداب به شمار مي‌آيد:
١ـ گريستن بر رقت قلب، و نرمى و نازكى دل بر اخلاصى دلالت دارد كه اجابت در دامانش حاصل است.
٢ـ نشانه انقطاع الى الله و داشتن خشوع فراوان است.
٣ـ گردن نهادن به توصيه‌ها و فرمانى است كه خداى سبحان به پيامبرانش داشته است؛
٤ـ ويژگي‌هايى را كه اشك‌ريزى داراست در طاعات ديگر يافت نمي‌شود. [١٣٥]
از آيت الله جوادى آملى نقل است: دل مؤمن كه عرش رحمان خوانده شده، بر اشك استوار است؛ زيرا «قلب المؤمن عرش الرحمن» و «كان عرشه على الماء» [١٣٦].

حافظ ز ديده دانه اشكى همى فشان *** باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما
خداوند به حضرت موسى (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
اى پسر عمران... از ديدگانت اشك را به من ببخش. [١٣٧]

به حسن آنچه كه دادند ندانه‌اند مگر *** همه از اشك بصر بوده و آه سحرى
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) روايت است كه:
١ـ هر چيزى را پيمانه و سنجشى است، جز گريستن (براى خدا) كه يك قطره از آن درياهايى از آتش (عذاب) را فرو مي‌نشاند. [١٣٨]
٢ـ چنانچه در يك ملت و گروهى تنها يك نفر آن‌ها از بيم (عذاب) خداوند بگريد، حق تعالى بر همه آنان ترحم كند. [١٣٩]
٣ـ گريستن از ترس (عذاب) خداوند، موج‌هاى درياى خشم حق تعالى را فرو مي‌نشاند. [١٤٠]
٤ـ هر كس از گناهى بگريد بخشوده مي‌شود، و هر كه از ترس آتش عذاب گريه كند، خداوند او را از آتش ايمن گرداند و آنكه از شوق بهشت به گريه افتد، خداوند در بهشتش جاى دهد و ايمنى از هراس بزرگ قيامت را براى او بنويسد. و اگر كسى از بيم (قهر) خداوند اشك بريزد، آن حضرت او را با پيامبران و صديقان و شهدا و نيكان محشور سازد و اينان چه نيكو رفقايى هستند. [١٤١]
٥ـ هيچ مؤمنى نيست كه سرشگ چشمانش به اندازه پر مگسى بر گونه‌هايش جارى گردد، جز آنكه خداوند آتش را بر روى او حرام كند.

كنونت كه چشم است اشكى ببار *** زبان در دهان است عذرى بيار
در برخى از احاديث آمده است هر چند به اندازه سر مگش هم باشد از چشمانش اشك بگيرد.
از امام صادق (عليه‌السلام) روايت است:
من نور قلب را مي‌جستم، آن را در انديشيدن و گريستن يافتم.
نقل است كه كسى «پيامر (صلى الله عليه و آله) را در خواب ديد، ـ پيامبر وى را فرمود: ـ قرآن خواندى، گريستن كو؟»
پيامبر (صلى الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) فرمود:
يا على، بر تو باد به گريستن از ترس و هراس (عذاب) خداوند كه به ازاى هر سرشك آن، خانه‌اى در بهشت براى تو بنا مي‌شود.

تا به خرمن برسد كشت اميدى كه تو راست *** چاره كار به جز ديده بارانى نيست
گويند كسى رويى زيبا به خواب ديد و مي‌گفت: هرگز از آن نيكوتر نديه بودم. چونان كه مي‌درخشيد، به او گفتم: چه نيكو رويى دارى، گفت: ياد دارى آن شب كه بگريستي؟ گفتم: دارم، گفت: من از آن اشك تو برگرفتم، به روى خويش اندر ماليدم، روى من چنين شد كه مي‌بيني. [١٤٢]
همچنين در حديث است كه اگر دل و جانت بسته بود و ديدگانت بخيلى كردند، خود را به حالت گريه درآور. [١٤٣]

تاك خويش از گريه‌هاى نيمه شب سيراب دار *** كـز درون او شـعـاع آفـتـاب آيـد بـرون
گر بـه روى تـو حـريم خـويش را در بسته‌اند *** سر به سنگ آستان زن، لعل ناب آيد برون [١٤٤]
ولى بدانيم كه خشكى و بسته شدن ديده‌هايمان از سنگ دلى است و براى اين كه در پيشگاه خداوند دلى نرم و نازك و ديدگانى سخاوتمند داشته باشيم بايد كه پيش‌تر، از خود مراقبت كنيم و در دست يافتن به آن بكوشيم. باور كنيم كه جهان را صاحبى باشد خدا نام، نگاه او را بپذيريم و نزد او آبرودارى كنيم.
اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
اگر كسى از شما خواست بداند كه جايگاه و منزلت او نزد خداوند چون است بايد بنگرد جايگاه و منزلت خداوند نزد او در هنگام گناه چگونه است.
«شيخ بو على دقاق، مريدى داشت بازرگان [كه] بيمار شد [ه بود]، شيخ به عيادت وى آمد و پرسيد كه تو را چه شد؟ ـ بازرگان ـ گفت: شب برخاستم كه وضو سازم ـ تا نماز شب به جاى آرم ـ تابى بر پشت من افتا و دردى سخت پديد آمد و تب در پيوست [دردش ادامه يافت]. استاد [شيخ بوعلى دقاق] گفت: تو را به اين فضولى چه كار كه نماز شب كني؟ تو را [وابستگى به] مردار دنيا از خويشتن دور مي‌بايد كرد؛ كسى را كه سر[ش] درد كند ـ و طِل [١٤٥] بر پا نهد، هرگز به نشود و چون دست[ش] نجس گردد [و] آستين شويد، هرگز پاك نگردد». [١٤٦]


۲
تحصيل معرفت

تحصيل معرفت

اشك و سرشك ديده مي‌بايست كه از هراس درونى و حقيقى و از سر معرفت و شناخت ژرف با پيش زمينه‌اى از نگاه مطالعاتى و انديشه‌اى و از سر عشق و مهرورزى باشد و الا جز شورى آن، چيزى به دست و دل سود، نرسد.

گوهر معرفت اندوز كه با خود ببرى *** كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
«كليد همه خوبي‌ها و سعادت‌ها، معرفت خدا و محبت اوست، و لذيذترين لذات و خوشي‌ها در ا نس با خداست». [١٤٧]
در زيارت شريف عاشورا مي‌خوانيم: «فأسئل الله الذى اكرمنى بمعرفتكم؛ [١٤٨] پس از خداوندى سؤال مي‌كنم كه مرا به معرفت شما گرامى داشته است». پس گرامى داشتن در نزد خدا از جمله بر معرفت آل الله مبتنى است و بر آن تكيه دارد. هم‌چنين است گرسيتن در پيشگاه خدا، و فراتر از آن، زسيتن ايده‌آل جز بر پايه شناخت بنا نمي‌شود و زندگى، بي‌معرفت هيچ امنيت ندارد و گوارا نيست.

گر كيميا دهندت بي‌معرفت گدايي *** ور معرفت دهندت بفروش كيميا را
اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) فرمود:
چه بسا تلاشگرى كه نشسته باشد و پيش نرود و چه بسا بيدارى كه خفته باشد. [١٤٩]
هم‌چنين امام زين العابدين (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: ترس اين نيست كه كسى گريه كند و از ديده‌هايش اشك بريزد، ولى از پارسايى كه او را از گناهان باز دارد برخوردار نباشد كه اين جز ترس كاذب نيست. [١٥٠]

بي‌كمال سوز دردى نام دين هرگز مبر *** بي‌جمال شوق وصلى تكيه بر ايمان مكن
شهيد مطهرى درباره گروه خوارج مي‌نويسد: «آنان [خوارج] دوازده هزار نفر بودند كه از سجده زياد، پيشاني‌شان و سر زانوهاشان پينه بسته بود؛ زاهدانه مي‌خوردند و زاهدانه مي‌پوشيدند و زاهدانه زندگى مي‌كردند؛ زبانشان همواره به ذكر خدا جارى بود، ولى روح اسلام را نمي‌شناختند و ثقافت اسلامى نداشتند؛ همه كسري‌ها را با فشار بر روى ركوع و سجود مي‌خواستند جبران كنند؛ تنگ‌نظر، ظاهرپرست، جاهل و جامد بودند و سدى بزرگ در برابر اسلام». [١٥١]
به گوش اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) رساندند، فلانى كه از خوارج است، وقت سحر براى نماز برمي‌خيزد و قرآن مي‌خواند، امام فرمود: «خوابى كه بر يقين استوار باشد از نمازى كه بر شك و ترديد بلغزد سودمندتر است». [١٥٢]
و نيز از آن حضرت روايت است:
چه بسا روزه‌دارى كه از روزه گرفتنش جز گرسنگى و تشنگى سود نبرد و چه بسا نمازگزارى كه از سحرخيزي‌اش جز بيدارى و رنجورى عايدش نشود، چه خوش است خواب زيركان و طعام خوردنشان». [١٥٣]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
اگر مردم مي‌دانستند كه در معرفة الله چيست، هرگز به زندگى دنياى دشمنان و نعمت‌هاى آن كه همچون شكوفه مي‌درخشند، چشم نمي‌دوختند و دنياى آن‌ها در نظرشان از آنچه كه زير پاى خود مي‌گذارند بسى كم ارج‌تر مي‌بود! و با معرفت خدا متنعم مي‌شدند و از آن مثال شادمانى كسى كه همواره در باغ‌هاى بهشت با دوستان خدا است لذت‌ها مي‌بردند.
همانا معرفة الله، آشنايى در شرايط ترس و دلتنگى، همراهى در تنهايى، روشنايى در تاريكى، نيرويى در بربر ناتوانى و بهبودى هر دردى است. [١٥٤]
جاى دارد در اين بخش از حالات سحرى امام اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) ياد كنيم: «حبه عرنى و نوف بكالي؛ شب را در صحن درالاماره كوفه خوابيدند. بعد از نيمه شب ديدند اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط مي‌آيد، ولى با حالتى غير عادى، دهشت فوق‌العاده‌اى بر او مستولى است، قادر نيست تعادل خود را حفظ كند، دست خود را به ديوار تكيه داده و خم شده و با كمك ديوار قدم به قدم پيش مي‌آيد و با خود آيات آخر سوره آل عمران را زمزمه مي‌كند:
ان فى خلق السموات و الارض واختلاف الليل و النهار لآيات لاولى الالباب. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و... انك لا تخلف الميعاد.
همين كه اين آيات را به آخر رساند از سر گرفت، مكرر اين آيات را ـ در حالى كه از خود بي‌خود شده بود و گويى هوش از سرش پريده بود ـ تلاوت كرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خويش آرميده بودند و اين منظره عجيب را از نظر مي‌گذراندند، حبه مانند بهت زدگان خيره‌خيره مي‌نگريست، ولى نوف نتوانست جلو اشك چشم خود را بگيرد و مرتب گريه مي‌كرد، تا اين كه اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به نزديك خوابگاه حبه رسيد و گفت:
ـ خوابى يا بيدار؟
ـ بيدارم يا اميرالمؤمنين، تو كه از هيبت و خشيت خدا اين چنين هستى پس واى به حال ما بيچارگان!
اميرالمؤمنين چشم‌ها را پايين انداخت و گريست، آن‌گاه فرمود:
اى حبه، همگى ما روزى در مقابل خداوند نگهداشته خواهيم شد، و هيچ عملى از اعمال ما بر او پوشيده نيست، او به من و تو از رگ گردن نزديك‌تر است. هيچ چيز نمي‌تواند بين ما و خدا حائل شود.
آن‌گاه به نوف خطاب كرد:
ـ خوابي؟
ـ نه اميرالمؤمنين، بيدارم، مدتى است كه اشك مي‌ريزم.
ـ اى نوف، اگر امروز از خوف خدا زياد بگريى، فردا چشمت روشن خواهد شد.
اى نوف، هر قطره اشكى كه از خوف خدا از ديده‌اى بيرون آيد، درياهايى از آتش را فرو نشاند.
اى نوف، هيچ كس مقام و منزلتش بالاتر از كسى نيست كه از خوف خدا بگريد و به خاطر خدا دوست بدارد.
اى نوف، آن كس كه خدا را دوست بدارد، و هر چه را دوست مي‌دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چيزى را بر دوستى خدا ترجيح نمي‌دهد و آن كس كه هر چه را دشمن مي‌دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از اين دشمنى جز نيكى به او نخواهد رسيد. هرگاه به اين درجه رسيديد حقايق ايمان را به كمال دريافته‌ايد.
سپس لختى حبه و نوف را موعظه كرد و اندرز داد؛ آخرين جمله‌اى كه گفت اين بود: از خدا بترسيد، من به شما ابلاغ كردم.
آن‌گاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت، مي‌گفت: خدايا، اى كاش مي‌دانستم هنگامى كه از تو غفلت مي‌كنم تو از من رو مي‌گردانى يا باز به من توجه داري؟ اى كاش مي‌دانستم در اين خواب‌هاى طولاني‌ام و در اين كوتاهى كردنم، در شكرگزارى، حالم نزد تو چگونه است؟
حبه و نوف گفتند: به خدا قسم، دائما راه رفت و حالش همين بود تا صبح طلوع كرد». [١٥٥]

تا به خرمن برسد كشت اميدى كه تو راست *** چاره كار به جز ديده بارانى نيست
يكى از اصحاب اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در حضور معاويه از حالات شبانگاهى آن حضرت بازگفت (به گونه‌اى كه معاويه اين دشمن ديرينه اميرالمؤمنين را به گريه واداشت)؛
«گواهى مي‌دهم كه من به چشم خود ديده‌ام آن حضرت در جاهايى از عبادتش، وقتى شب پرده‌اش را بر همه جا مي‌گسترانيد او در محرابش به نماز مي‌ايستاد و ريش مباركش را در دست خود مي‌گرفت و چونان مارگزيده‌اى به خود مي‌پيچيد و مثال دل سوخته‌اى مي‌گريست و مي‌گفت:
آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و كلانى و بزرگى محل فرود. [١٥٦]
ابودرداء مي‌گويد: اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) را در حالت سجده به گونه‌اى مشاهده كردم كه گويى هيچ صدايى نمي‌شنود و حركتى ندارد، فرياد زدم: سوگند به خدا على (عليه‌السلام) مرده است، شتابان به فاطمه (سلام‌الله‌عليها) خبر دادم كه اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در مسجد فوت كرده است.
فاطمه به من فرمود:
هى و الله الغشية التى تأخذه من خشية الله.
به خدا سوگند اين حالت، نوعى بيهوشى از ترس خداست كه بر اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) عارض مي‌شود. [١٥٧] (ابودرداء تو يكبار ديده‌اى، فاطمه هميشه اميرالمؤمنين را به اين حال مشاهده مي‌كند؛ اين حالت اميرالمؤمنين براى فاطمه ناآشنا نيست).

عـلـى آن شـيـر خـدا شـاه عرب *** الـفـتى داشته با اين دل شب
شـب ز اسـرار عـلـى آگاه است *** دل شب محرم سر الله است
شـب شـنـفته است مناجات على *** جـوشـش چشمه عشق ازلى
در جهانى همه شور و همه شر *** هـا عـلـى بـشـر كـيـف بـشر
شـبـروان مـسـت ولاى تو على *** جـان عـالـم به فداى تو علي [١٥٨]
اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) ضمن توصيف حالات پرهيزكاران در شب و سحر، ديگران را نيز راه مي‌نمايد و چگونه بودن و زيستن در هر سحر را به آنان مي‌آموزد:
ـپرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند؛
ـ قرآن را جز جزء و با تفكر و انديشه مي‌خوانند؛
ـ با قران جان خود را محزون ساخته و داروى درد خود را مي‌يابند؛
ـ وقتى به آيه‌اى برسند كه تشويقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند و با جان پر شوق در آن خيره شوند، و گمان مي‌برند كه نعمت‌هاى بهشت در برابر ديدگانشان قرار دارد؛
ـ هر گاه به آيه‌‌اى مي‌رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مي‌سپارند و گويا صداى بر هم خوردن شعله‌هاى آتش، در گوششان طنين افكن است؛
ـ پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشانى و دست و پا بر خاك مي‌سايند؛
ـ از خدا آزادى خود را از آتش جهنم مي‌طلبند؛
ـ در روز، دانشمندانى بردبار و نيكوكارانى با تقوا هستند. [١٥٩]
از پيشوايان دينى نقل شده است كه از نشانه‌هاى پيروان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) اين است كه هر گاه شب همه جا را بپوشاند، آنان زمين را بستر خود مي‌سازند و با پيشاني‌شان روى به زمين، سجده‌هايشان بسيار و سرشك ديده‌هاشان فراوان و دعا و خواسته‌ آن‌ها (از خداوند) فراوان است؛ مردم شادمانند؛ در حالى كه آنان به دل اندوه دارند. [١٦٠]
نقل است مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى ـ اين مست ولاى مولايش اميرالمؤمنين و آموخته مكتب علوى ـ شب‌ها كه براى نماز شب از خواب برمي‌خاستند؛ ابتدا مدتى در همان بسترشان بلند بلند گريه مي‌كرد.

با ياد خوشت خسبم، در خواب خوشت بينم *** از خواب چو برخيزم، اول تو به ياد آيى
سپس بيرون آمده با نگاه به آسمان آيات آخر سوره آل عمران را قرائت مي‌كرد و سر بر ديوار مي‌گريست و باز پس از تطهير و پيش از وضو كنار حوض مي‌نشست و اشك مي‌ريخت. و تا رسيدن بر سر سجاده و شروع نماز شب چندين جا نشسته و برخاسته، گريه مي‌كرد و چون به نماز مي‌ايستاد، ديگر حال و وصال در نمازشان به وصف نگنجد. [١٦١]

در گـلـسـتـان خـواهـش، بـي‌شـبـنـم سـرشكى *** گـل دستـه دعـا را رنـگ اثـر نـبـاشـد
بي‌فيض گريه عاشق، از نشئه بي‌نصيب است *** پيمانه تهى دان چشمى كه تر نـباشـد
گريه و ناله امروز تو، به درگاه الهى، و بي‌شك از گريه نسيه و شيون فرداى ديگران براى تو، عاقلانه و سودمندتر است.
خداوند به حضرت موسى و عيسى (عليهماالسلام) فرمود:
اى موسى، تا در دنيايى به حال خود گريه كن: «ابك على نفسك ما كنت فى الدنيا»
اى عيسى در خلوت‌ها گريه به حال خود را پيشه كن: «يا عيسى، ابك على نفسك فى الخلوات».
نقل است كه امام صادق (عليه‌السلام) گاه شبانه بر مزار اهل قبور مي‌آمد و مي‌گفت:
اى اهل قبور، چگونه است كه من شما را مي‌خوانم و شما هيچ پاسخ نمي‌گوييد؟
سپس مي‌گفت: سوگند به خدا ميان آنان و جواب گويى، پرده افتاده است و گويا من هم مثل آن‌ها خواهم شد. آن‌گاه تا برآمدن خورشيد رو به قبله به نماز مي‌ايستاد.

مفتقرا متاب رو، از در او به هيچ سو *** زان كه مس وجود را فضه او طلا كند
نقل است كه مرحوم ملا محمد اشرفى از شاگردان مرحوم سعيد العلماء بار فروشي [١٦٢] وقت سحر در نجوا و زمزمه سحرى، به گونه‌‌اى بر سر و سينه مي‌زد كه صبح هنگام چهره‌اش چونان مي‌نمود كه گمان مي‌رفت از بستر بيمارى برخاسته است. [١٦٣]

چون شب آمد همه را ديده بيارامد و من *** گويى اندر بن مويم سر نشتر مي‌شد
يكى از نزديكان سيد جليل القدر حجت الاسلام شفتى نقل مي‌كند كه با ايشان هم سفر بودم، وقتى شب فرا رسيد در يكى از روستاهاى بين راه منزل كرديم. چون لختى از شب گذشت، براى خواب به جاى خود رفتم، سيد گمان برد كه من خوابيدم، برخاست و به نماز ايستاد و گريه را سر داد؛ چونان كه بندبند كالبدش مرتعش بود و دو فكش به هم مي‌خورد و نمي‌توانست كلمات نماز را صحيح ادا كند.
به گواهى بزرگان او هر سحرگاه در خانه و كتاب‌خانه‌اش نيز ديوانه‌وار سخت مي‌گريست و گاه همسايگان با خبر و بيدار مي‌شدند. [١٦٤]

ز جور كوكب طالع سحرگهان چشمم *** چنان گريست كه ناهيد ديد و مه دانست [١٦٥]
حضرت سيدالساجدين امام زين العابدين (عليه‌السلام) با چشمانى اشك‌بار به خداى متعال عرضه مي‌دارد:
بار الها، مرا به گريه بر حال خودم، كمك ده؛ زيرا من حقيقتا با مسامحه و آرزوها، عمرم را به باد فنا سپردم و آن چنان تنزل يافتم كه از خير خود نااميدم. پس بد حال‌تر از من كيست اگر بر همين حال به قبرم كه براى خوابيدن و آرميدن، آن را هموار و با عمل صالح، مفروش نساختم، پاى بگذارم؟
من چرا نگريم در حالى كه نمي‌‌دانم بازگشت من به چه سوى خواهد بود. و مي‌بينم نفس (اماره‌ام) بر من خدعه به كار مي‌برد و روزگارم در حالى كه مرگ بالهايش را بر سرم مي‌جنباند فريبم مي‌دهد. چرا من نگريم؟
گريه مي‌كنم براى جان دادنم؛ گريه مي‌كنم براى تاريكى قبرم، گريه مي‌كنم براى تنگى و فشار لحدم، گريه مي‌كنم براى پرسشى كه (منكر و نكير) از من خواهند داشت؛ گريه مي‌كنم براى آن زمانى كه از گورم بيرون مي‌آيم؛ در حالى كه برهنه و خوارم و سنگينى بار گناهانم بر دوش مي‌كشم؛ يكبار از طرف راستم و بار ديگر از طرف چپم مي‌نگرم، آن‌گاه كه مردم همه در كارى غير از كار من باشند در آن روز براى هر كدام از آن‌ها كار و وضع خاصى است كه آن‌ها را بس است. چهره‌هايى در آن روز، گشاده و خندان و شادمان، و چهره‌هايى غبارآلود و گرفته و مات و خوارند. [١٦٦]

آداب پس از بيدارى

آى آمد صبح تا كه از خاك
اندوده تيرگى كند پاك
و آلوده تيرگى بشويد
آسوده پرنده‌اى زند پر [١٦٧]
«من الليل؛ پاره‌اى از شب را به نماز بايست» [١٦٨].از قبيل اغراء تحريك و تهييج و نظير عليك بالليل؛ برتو باد به شب مي‌باشد. [١٦٩] نيز از كلمه «من الليل» فهميده مي‌شود كه هر كس به مقتضاى معرفت و حال خويش مي‌تواند بر مدت تهجد خود بيفزايد يا از آن بكاهد و به اندكى بسنده كند علاوه بر آن در سوره مزمل آمده است: «عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ؛ خداوند مي‌داند كه شما توان شمارش مقدار معينى از شب را نداريد، از اين رو، عذر شما را پذيرفته است». [١٧٠]
ولى از زياده‌روى به ويژه در ايام و لحظه‌هاى ادبار و بي‌حالى بپرهيزيم تا نتيجه عكس ندهد و به سرخوردگى، دل زدگى و محروميت از نماز شب نينجامد.
به تعبير حضرت امام خمينى (ره): «ممكن است پس از مدتى بيدارى شب انس و عادت به آن، خداى تعالى كم كم دستگيرى مي‌فرمايد و با يك لطف خفى خلعت رحمت بر تو بپوشاند، ولى از سر عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجويد قرائت و تصحيح ظاهر فقط مپرداز». [١٧١]
از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) روايت است كه: «يا كميل، ان الله لا يسألك الا على فرض [١٧٢]؛ اى كميل، خداوند تو را جز بر (عملى كه انجام يا ترك آن) واجب است پرسش نخواهد كرد.
پس قدر معينى از شب را ذكر و حضور بپردازد و در صورت داشتن وقت و حال بيش‌تر، باز به ذكر يا فكر و يا مناجات مشغول شود.
از امام صادق (عليه‌السلام) روايت است [١٧٣] چون صداى خروس را بشنود، بخواند:
سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح سبقت رحمتك غضبك لا اله الا انت، عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لى انه لا يغفر الذنوب الا انت فتب على انك انت التواب الرحيم؛ پاك و منزه است پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح؛ [١٧٤] مهرباني‌ات بر خشم تو پيش دارد، معبودى جز تو نيست، تو را منزه مي‌دانم و سپاس مي‌گويم، من بد كرده‌ام و بر خود ستم روا داشته‌ام، مرا بيامرز، همانا جز تو، گناهان را نيامرزد.

شرم باد از حضرت حق آدمى را هر سحر *** كو به خواب غفلت است و حمد گويان فاخته [١٧٥]
الهي! خروس را سحر باشد و حسن را نباشد. [١٧٦]
الهى، خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد. [١٧٧]

گرچه همه را خواب سحرگه بربايد *** ليكن تو مرا ديده بيدار عطا كن [١٧٨]
چون از خواب برخاستيم، سجده كنيم؛ چنان كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) پس از بيدارى سجده مي‌كرد.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ؛ پروردگارت را به حمد و سپاس، تسبيح گوى و از سجده كنندگان باش. و پروردگارت را پرستش كن تا تو را يقين فرا رسد.» [١٧٩]
«وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا ؛ مقدارى از شب، خدا را سجده كن و شب طولانى را به تسبيح او بپرداز.» [١٨٠]
ارباب معرفت گفته‌اند: جداى از سجده‌هاى نمازهاى واجب روزانه، سجده‌اى بايد كه به تعجيل سر از خاك برندارى و بگويي: « لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ؛ خدايا معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزهى و من از ستمكارانم». [١٨١]
مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى به نقل از استاد خود مرحوم ملا حسين قلى همدانى، مداومت بر يك مرتبه سجده طولانى در هر شبانه روز را با ذكر «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» براى اصلاح دل و دريافت و تحصيل معارف خدايى بسيار تأثير گذار مي‌دانست. [١٨٢]

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي *** به پيام آشنايان بنوازد آشنا ر [١٨٣]
الهى، غبطه ملائكه‌اى مي‌خورم كه جز سجده ندانند. كاش حسن از ازل تا ابد در يك سجده بود. [١٨٤]
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت است كه: سه نفراند كه خداوند، فرشتگانش را مباهات كند: (يكى از آنان) كسى است كه مقدارى از شب را برخيزد، تنها به سجده رفته در آن به خواب رود. پس خداوند (در اين حال) به ملائكه مي‌فرمايد: بنده‌ام را بنگريد كه روحش نزد من است و كالبدش برايم به سجده رفته است. [١٨٥]
«خواب خداوندان مجاهده، صدقه بود از خداى ـ تعالى ـ بر ايشان و خداى تعالى مباهات كند ـ با فريشتگان ـ به بنده‌اى كه در سجود بخسبد، گويد: بنگريد به بنده من كه جان وى به محل راز گفتن است و تن وى بر بساط عبادت ـ گسترده ـ است. [١٨٦]
به سجده رفته بگوييم:
الحمدلله الذى احيانى بعد ما اماتنى و اليه النشور، الحمدلله الذى رد على روحى لاحمده و اعبده؛ [١٨٧] سپاس خدايى را سزاست كه مرا پس از مرگم (خوابم) زنده (بيدار) كرده است، و (زنده شدن در) قيامت (بازگشت) به سوى اوست؛ سپاس از آن خدايى است كه روحم را در (كالبد) من بازگردانده تا سپاسش گويم و عبادتش كنم.
يا بگوييم:
الحمدلله الذى رد على روحى لاحمده و اعبده و اشكره ؛ سپاس از آن خدايى است كه روحم را بر (كالبد) من بازگردانده تا سپاسش گويم و عبادتش كنم و شكرگزارش باشم.
حسبى الرب من العباد، حسبى الذى هو حسبى منذ كنت حسبى، حسبى الله نعم الوكيل؛ پروردگار، مرا در ميان بندگان كفايت كند، آنكه كفايتم كند مرا بسنده است، هر زمانى كه باشم، او مرا بس است، خداوند مرا پشت كار و كارساز خوبى است.
طهارت و وضو بگيريم و مسواك كنيم.
امام باقر (عليه‌السلام) فرمود: همانا مسواك زدن پيش از گرفتن وضو در سحر از سنت (پيامبر (صلى الله عليه و آله) است. [١٨٨]
اهل بيت (عليهم‌السلام) سفارش كرده‌اند كه چون براى برپايى نماز شب برخاستيد، به آسمان بنگريد و اين آيات را بخوانيد [١٨٩]
«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِى الألْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ ؛ به يقين در آفرينش آسمان‌ها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‌هاى (روشني) براى خردمندان است، همان‌ها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيده‌اند، ياد مي‌كنند؛ و در اسرار آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‌انديشيند؛ (و مي‌گويند: بار الها اين‌ها را بيهوده نيآفريده‌اي؛ منزهى تو مرا از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا! هر كه را تو ( به خاطر اعمالش) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته‌اى، و براى افراد ستمگر، هيچ ياورى نيست. پروردگارا، گناهان ما را ببخش و بدي‌هاى ما را بپوشان و ما را با نيكان (و در مسير آن‌ها) بميران. پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبرانت و به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن و ما را در روز رستاخيز، رسوا مگردان؛ زيرا تو هيچ گاه از وعده خود تخلف نمي‌كني. » [١٩٠]
استاد شهيد مطهرى درباره اين آيات مي‌گويد:
«آيات آخر سوره آل عمران... صداى هستى است و از قلب وجود برخاسته است». [١٩١]
از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) روايت است كه: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پيوسته هر شب سه مرتبه از خواب بيدار مي‌شدند و (مسواك كرده) [١٩٢] به آفاق آسمان مي‌نگريستند و پس از قرائت پنج آيه ياد شده از سوره آل عمران به نماز مي‌ايستادند. [١٩٣]
و نيز يكى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله) پرسيده شد كه: شگفت‌آورترين چيزى كه از پيامبر ديده‌اى چه بود؟ گفت: همه رفتار پيامبر اعجاب‌انگيز بود، ولى عجيب‌ترينش در شبى رخ داد كه در خانه‌ام استراحت مي‌كرد كه ناگهان از جاى برخاست و جامه‌اش بر تن كرد و وضو ساخت و به نماز ايستاد و در آن حال سرشك ديدگانش از گونه‌هاى مبارك آن عزيز جارى مي‌شد؛ به گونه‌اى كه بخشى از جامه آن حضرت تر شد، سپس به سجده رفتند. و همچنان تا صبح مي‌گريستند تا اين كه بلال به اذان ايستاد و پيامبر به مسجد رفتند، بلال آن حضرت را گريان ديد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! لطف حق تعالى كه شما را فرا گرفته، چرا چنين گريانيد؟
پيامبر فرمودند: «افلا اكون عبدا شكور» آيا بنده سپاس‌گزارى نباشم؟» و گريان نباشم، چه شامى كه گذشت خداى متعال آياتى بر من فرو فرستاد؛ در پايان فرمود: «ويل لمن قرأها و لم يتفكر فيه؛ واى بر آنكه اين آيات را بخواند و در آن نينديشد».

شـنـيـدسـتـم شبى شب زنده‌دارى *** بـه گـردون داشـت چـشـم اشـكـبارى
هـمـى ديـد آن نـظر بـاز شـبانه *** كــواك را بـه چــشــم عـاشــقــانـه
بـه چـشمان در تماشاى سماوات *** بـه جـان بـا روى جـانـان در مـناجات
نظر بر انجم رخشنده مي‌دوخت *** به حيرت همچـو شمع بزم مي‌سوخت
گهى با فكر و گه با ذكر سبوح *** هـمـى روشــن نـمـود آيـيـنـه روح
چو مرغ حـق به دل با ناله زار *** بـه ذكـر حـق سـحـر كردى شب تار
هــمــى گـفـتـا الـهـى يـا الهى *** بـه سـوى خـود مـرا بـنـمـاى راهى
موهايمان را شانه كنيم و تميز و معطر به نماز بايستيم.
نماز شب را با آداب و حال و حضور قلب و محزون برپا داريم و در تحصيل حال همت كنيم.
از گريه و ندبه و آه و دعا، دريغ نكنيم كه سخت در نزول رحمت بي‌كران پروردگار و جلب عنايت و رضايت آن عزيز مؤثراند.

بگو به خواب كه امشب ميا به ديده ما *** جزيره‌اى كه مكان تو بود آب گرفت
الهى، به حرمت راز و نياز اهل راز و نيازت، اين نااهل را سوز و گداز ده. [١٩٤]
حتما ظهور حضرت حجت را از خداوند بخواهيد.
نگران با من استاده سحر
صبح مي‌خواهد از من [١٩٥]
مهديا، تو نه دورى و نه آمدنت دير است؛ تو زودتر از انتظاري.

به جان خواجه و حق قديم و عهد درست *** كه مونس دم صبحم، دعاى دولت توست [١٩٦]
همواره دل و زبانمان يكى باشد، حتى در مناجات، دعاهايى را بخوانيم كه با حالمان مناسبت دارد؛ يعنى چيزى بگوييم و بخواهيم كه با حال و حقيقت درونمان سازگار است.

وقت سحرگاه رحيل دعا *** بر سپه غصه شبيخون زنم [١٩٧]
از مناجات و دعاى اهل بيت (عليهم‌السلام) بهره بجوييم و خود را با مفاهيم و محتواى آن همگون سازيم؛

سحرگاهان كه مخمور شبانه *** گرفتم باده با چنگ و چغانه [١٩٨]
«بر بنده مراقب، به حكم عقل واجب است كه در جهات عبوديت و بندگى و در تهجد و شب زنده‌دارى خصوصا و ديگر اوراد و اذكارى كه دارد، به پيشوايان دينى اقتدا كند و وظايف خود را در اين موارد از اهل بيت (عليهم‌السلام) نبوت اخذ نمايد و آنچه را كه از آنان رسيده اسوه و الگوى خود قرار دهد، بلكه مي‌بايست حال خود را با احوالات آن‌ها مقايسه كند و از اين مقايسه، آنچه را كه از تمكن، و تذلل و تضرع و زارى بر او واجب است به دست آورد و ببيند جايى كه آن‌ها با اين كه مقربان درگاه الهى و مطيع فرامين او بوده‌اند و لحظه‌اى معصيت او نكرده و از ياد او غافل نشده‌اند اين گونه در مقابل او به تضرع و زارى و گريه و ناله مي‌پردازند، وظيفه ما با اين همه گناه و اتصاف به اين همه اخلاق زشت و ناپسند چه خواهد بود». [١٩٩]
شكرگزار باشيم كه در دوره كفر و كافر و معاند با اهل بيت (عليهم‌السلام) به دنيا نيامده‌ايم و از نفاق و دو رويى برحذريم.
براى شفاعت و وساطت به اهل بيت (عليهم‌السلام) متوسل شويم، تا خداوند از گناهانمان بگذرد و آن‌ها را به حسنات تبديل سازد و از ما راضى شده، ما را در جرگه خواص، پذيرا باشد. [٢٠٠]
فرستاده حبيب ـ (ملكى كه او را از خواب بيدار كرده)ـ را گرامى داريم؛ يعنى پس از تصديق رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) تصديق اوصياى دوازده گانه آن حضرت كه حجت‌هاى خداوند و خلفاى او در زمين‌اند، بگوييم:
اى فرشته ـ اى ـ كه از جانب مهربان‌ترين مهربانان و بزرگوارترين و بخشنده‌ترين بزرگواران و بخشندگان ندا مي‌دهى ... آنچه را كه از سؤال، توبه، استغفار، نياز، ذلت و انكسار بر تو عرضه داشتم به صورت امانت تسليم تو مي‌كنم و اميدوارم كه تو آن‌ها را از من ستانده و به ‌آن‌كه تو را به سوى ما فرستاده و ابواب توسل را به روى ما گشوده عرضه بداري. [٢٠١]
اميدى كه دارم به فضل خداست *** كه بر سعى خود تكيه كردن خطاست
طريقت همين است كه اهل يقين *** نـكـو كــار بـودنـد و تـقـصـيـر بـيـن
مـشـايخ همه شب دعا خوانده‌اند *** ســحـــرگـاه ســجــاده افـشانـده‌انـد [٢٠٢]
گاه به اقتضاى حال و حضور بي‌واسطه، دارايى دل و جانش را عرضه كنيم و همه واسطه‌ها را كه به او منتسب‌اند و نيز زيبايي‌هاى آسمان و زمين را نام بريم، ناز كنيم و آرزومندي‌هايمان را خواستار شويم.
الهى، خوشا آنان كه در جوانى شكسته شدند كه پيرى خود شكستگى است. [٢٠٣]
الهى، شكرت كه پير ناشده استغفار كردم كه استغفار پير، استهزاء را ماند. [٢٠٤]


۳
توصيه‌ها

توصيه‌ها

١ـ سعى كنيم عاشقانه سحرپيشه باشيم هر چند دست رد بر سينه سحرخيزى كاسبانه نزده‌اند.

گر از دوست چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشى، نه در بند دوست

خــلاف طــريـقـت بــود كــه اولــيــا *** تــمــنــا كــنــنــد از خـدا جــز خـدا [٢٠٥]
٢ـ حق تعالى را از اين نعمت سحرخيزى سپاس‌گزار باشيم.

هم تازه رويم هم خجل، هم شادمان هم تنگدل *** كز عهد بيرون آمدن نتوانم اين انعام را [٢٠٦]
٣ـ نماز شب و اشك و حال سحرى، هديه خدا به جان‌هاى پذيرا و با استعداد است، نبايد معطل هر كسى بود.

نه هر عاشق تواند اشك ريزي *** نه هر طالب تواند صبح خيزى
الهى، آدم شب كور كجا و عبد شكور كجا؟ كه شب كور شكور نباشد. [٢٠٧]
من نه براى اين كه در بحث نماز شب حرفى را نوشته باشم، بلكه انصافا برخى از افراد در زندگى با رفتارهاى زشت و ناپسند و آلوده‌ شان آن چنان بر سر جان‌شان بلا آورده و خود را خفه كرده و مرده‌اند كه هيچ روزنه و اميدى نمي‌يابي.
«وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ ؛ تو نمي‌توانى سخن خود را به انان كه در گور خفته‌اند برساني» [٢٠٨]
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا ؛ آن (كتاب آسماني) جز ذكر و قران مبين نيست تا افرادى را كه زنده اند بيم دهد». [٢٠٩]

هر آن كسى كه در اين حلقه نيست زنده به عشق *** بر او نمرده به فتواى من نماز كنيد [٢١٠]
نقل است كه مرحوم علامه بحرالعلوم روزها به امور مراجعه كنندگان رسيدگى مي‌كرد و براى طلبه‌ها درس مي‌گفت و شب‌ها نيز به شيوه اهل بيت (عليهم‌السلام) از كوچه‌هاى نجف مي‌گذشت و دور از چشم مردم براى تهي‌دستان شهر غذا مي‌برد، تا اين كه طلبه‌ها با خبر شدند. علامه درس را تعطيل كرد، ولى دليل آن را نمي‌‌دانستند. از اين رو، مرحوم علامه زين العابدين سلماسى را كه به مرحوم علامه نزديك‌تر بود شفيع قرار دادند تا از استاد بپرسد كه چرا درس را تعطيل كرد؟
اين پرسش چند روز به تكرار از استاد پرسيده مي‌شد، ولى ايشان هيچ جوابى نمي‌داد، تا اين كه در يكى از روزها وقتى براى چندمين بار از استاد پرسيده شد، در پاسخ گفت:
من در نيمه‌هاى شب از كوچه‌هاى اين شهر مي‌گذرم، سزاوار نيست كه طلبه‌ها براى نماز شب بيدار نشوند و با خداى متعال مناجات نكنند؛ من شاگردى را كه سحرپيشه نباشد نمي‌خواهم.
و پس از اهتمام طلبه‌ها بر سحرخيزى بود كه حضرت استاد نيز درس را دوباره آغاز كرد. [٢١١]
پــاسـبـان حـرم دل شــده‌ام شــب هـمــه شـب *** بـو كـه سـيرى بـكند آن مه ناكاسته‌ام

خوش بسوز از غمش اى شمع كه امشب من نيز *** به همين كار كمر بسته و برخاسته‌ام
نقل است كه شهيد قدوسى شبى در مسجد گوهرشاد مي‌گفت: برايم بسيار ناگوار و دور از انتظار بود، وقتى شنيدم كه يكى از اساتيد مدرسه حقانى به نماز شب مقيد نيست. با او صحبت كردم، معلوم شد كه در شب، سبكى معده را رعايت نمي‌كند. [٢١٢]
الهى، شب پره را در شب، پرواز باشد و حسن را نباشد. [٢١٣]
الهى، توفيق شب‌خيزى و اشك‌ريزى به حسن ده. [٢١٤]
٤ـ در تحصيل رقت قلب و نرم ساختن دل به ويژه از راه عبرت‌ها كوشا باشيم.
٥ـ در زمستان بيداري‌مان بيش‌تر از سحرخيزى ما در تابستان باشد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد:
زمستان براى مؤمن فصل خوبى است؛ زيرا روزهاى آن را روزه مي‌گيرد و شب‌هاى دراز آن را به نماز مي‌ايستد. [٢١٥]
٦ـ براى سحر شب‌هاى جمعه اهميت بيشترى قائل شويم كه بر شب‌ها و سحرهاى هفته، مزيت‌هاى فراوانى دارد. چنان‌كه پيش‌تر يادآور شدم. حضرت يعقوب (عليه‌السلام) براى تحقق بخشى به درخواست پسران خود كه پس از برملا شدن درون‌شان از پدر خواسته بودند: اى پدر، براى ما از خداوند آمرزش بخواه، پدر آنان را به فرا رسيدن سحر شب جمعه حوالت داد. [٢١٦]
از امام صادق (عليه‌السلام) نيز روايت است كه:
از انجام گناه در شب جمعه برحذر باشيد كه دو برابر به حساب ايد و هم در اين شب (بيش‌تر) به عبادت بپردازيد كه آن نيز دو برابر شمارش شود. [٢١٧]

بانوان سحرخيز

از پيامبر (صلى الله عليه و آله) روايت است كه:
دخترم فاطمه (سرور زنان عالم از اولين تا آخرين‌شان است) هرگاه در محراب و در پيشگاه پروردگارش مي‌ايستد، نورش بر فرشتگان آسمان آشكار مي‌شود؛ چونان كه نور ستارگان بر اهل زمين، و (در هنگام) خداوند به ملائكه هم مي‌فرمايد: اى فرشتگانم، بنده‌ام فاطمه را بنگريد كه در پيشگاهم از ترس من، لرزان ايستاده است، من (نيز) به او روى كردم و گواه باشيد كه شيعيانش را از آتش ايمن دارم. [٢١٨]
حضرت زينب (عليها‌السلام) با همه رنج‌ و محنت‌هاى پيش آمده در شام اسارت، هر چند مصيبت زده بود و غم هجرت برادر و غربت كربلا، دل و جانش را در هم مي‌فشرد و سوخته‌تر از خيمه‌هاى سوخته مي‌نمود، ولى باز سحرخيزي‌اش را ادامه داد و نماز شبش را نشسته برپا داشت. و چه پيام رسايى كه اين بانو در اهميت سحرخيزى و برپايى نماز شب به همه ابلاغ كرده است.
حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه‌السلام) كه از نماز شب و حال و حضور خواهرش زينب (عليهاالسلام) با خبر بود، در آخرين وداع خود از اهل خيام، خواهرش را فراخواند و از او خواست، جان خواهر، حسين را در نماز شبت فراموش نكن. [٢١٩]
امام حسين (عليه‌السلام) درباره دخترش فاطمه [٢٢٠] فرمود: او در ديندارى به گونه‌اى بود كه شب را به نماز مي‌گذراند. [٢٢١]
بانو نفيسه از نوادگان امام حسن مجتبى (عليه‌السلام) و عروس امام صادق (عليه‌السلام) است، برادر زاده‌اش درباره او مي‌گويد: من چهل سال خدمتگزارش بودم، او در اين مدت همواره وقت سحر براى نماز شب بيدار بود. [٢٢٢]
روايت است كه حضرت مسيح (عليه‌السلام) پس از مرگ مادرش مريم عذرا (عليها‌السلام) او را فراخواند و از مادرش پرسيد:
مادر، آيا ميل دارى به دنيا بازگردي؟
مادر پاسخ گفت: آرى، ولى براى برپاداشتن نماز در شب سرد و گرفتن روزه در روز گرم.
در زمان حضرت عيسى مسيح (عليه‌السلام) زنى زندگى مي‌كرد كه بسيار شايسته بود و در عبادت خدا و اداى نماز در وقت آن، زياده اهتمام داشت. روزى مشغول پختن نان بود كه زمان اداى نماز فرا رسيد، او خميرى را كه در تنور گذارده بود رها كرد و به نماز ايستاد، شيطان بر خاطرش در آويخت و به وسوسه او پرداخت كه:
«تا نماز را به پايان برسانى نانت همه سوخته است».
ـ زن بي‌اعتنا در دل، او را پاسخ گفت: كه اگر هم نان بسوزد بهتر كه من در آتش دوزخ بسوزم.
ـ شيطان: پسرت در تنور مي‌سوزد.
ـ زن به دل گفت: اگر قضاى خدايى است كه پسرم در نمازم به آتش درافتد؛ من به قضاى او سر سپارم و از نماز دست برندارم و اگر نه كه او در نماز نگاهدار پسر من است.
در اين هنگام، همسرش به خانه درآمد و ديد زن، به نماز ايستاده و نان، سالم بر ديواره تنور و پسرش نيز بي‌هيچ سوزشى در آتش چونان كه در چمن زارى بازى مي‌كند.
شوهر در شگفت از اين حادثه، پس از نماز همسرش او را از اين معجزه با خبر ساخت. زن به سجده افتاد و خداوند را سپاس گفت.
مرد، كودك را در آغوش گرفت و به نزد عيسى (عليه‌السلام) آمد و ماجرا را باز گفت.
عيسى (عليه‌السلام) فرمود: از همسر خود بپرس كه چه رازى با خداى تعالى داشت كه با او چنين معامله كرده است؟ اگر او مرد مي‌بود، به پيامبرى برگزيده و جبرئيل بر او نازل مي‌شد.
مرد به خانه باز گشت و از همسر خويش، پرسش عيسى (عليه‌السلام) را باز پرسيد. زن پاسخ داد:
كار آخرت پيش گرفتم، كار دنيا را پس گذاردم، جز چند روزى در ماه، همواره به طهارت گذراندم، نمازم را در وقتش، بر هزار كار ديگرم مقدم داشتم. كينه و دشمنى آنكه مرا دشنام مي‌داد و بر من جفا مي‌كرد دل دل نمي‌گرفتم. امورم را به خدا واگذار كردم. به قضاى او رضا دادم. فرمانش را بزرگ داشتم، با آفريده‌هايش مهربان بودم، نيازمندان و تهي‌دستان را هر چند اندك بخشيدم و هر سحر نماز شب را برپاداشتم. [٢٢٣]
نقل است كه يكى از عرفا كنيزكى داشت و آن را به ديگران فروخت. چون پاسى از شب گذشت كنيزك از خواب برخاست و اهل خانه را به نماز شب فراخواند. همه در عجب شدند كه مگر صبح در آمده است؟
كنيزك گفت: نه، مگر شما فقط واجب به جا مي‌‌آوريد؟
گفتند: آري.
كنيزك صبح‌گاهان به نزد صاحب پيشين خود آمد و گفت: اى شيخ، مرا از اينان باز پس گير كه ايشان اهل سحر نيستند. [٢٢٤]
يكى از بزرگان كنيزى داشت كه شب هنگام از نظر‌ها دور مي‌شد و كسى نمي‌دانست كه كجاست يا دير وقت به كجا مي‌رود. مولايش با خود انديشيد كه نكند او هرزه باشد. به همين خاطر بر ان شد كه او را بپايد. شبى خود را به خواب زد، ولى بيدار و مراقب رفتار كنيز، پاسى از شب گذشت كنيز در خانه را باز كرده از آن خارج شد. بى آن‌كه كنيزش خبردار شود، از پى او روانه شد، از كوچه‌ها گذر كرد تا اين كه به گورستانى رسيد، نزديك قبرى خالى شد و در آن نشست و ذكر الله الله سر داد و گاه شنيده مي‌شد كه مي‌گفت: اى خدايى كه مرا دوست داري. ارباب از خود پرسيد: «او چگونه دانست خدا او را دوست دارد؟ من اين را به طور حتم از او خواهم پرسيد.» و گاه نيز با ديدن اين منظره زير لب مي‌گفت: بار خدايا! تو را از داشتن چنين كنيزى سپاس مي‌گويم.
صبح هنگام جريان شب پيش را براى كنيزش باز گفت و اظهار داشت: من تنها يك پرسش از تو دارم.
تو از كجا مي‌دانى كه خدا تو را دوست دارد؟
كنيز: از آنجا كه مرا به هم نشينى با خود دعوت مي‌كند وگرنه من نيز مانند ديگران به خواب رفته بودم.
زنى به حضور امام صادق (عليه‌السلام) رسيد و عرضه داشت:
اى پسر پيامبر خدا، شوهرم مرا دوست نمي‌دارد، چه كنم كه مهرم به جانش در آيد؟
امام فرمود: گاه سحر برخيز و نماز شب بخوان.
پس از چندى اين زن براى سپاس‌گزارى به خدمت امام رسيد. گفت: اكنون با عمل به دستور شما، شوهرم كسى را به اندازه من دوست ندارد. [٢٢٥]

موانع سحرخيزى

چنان كه برپايى نماز شب، آثارى را به همراه دارد، ترك آن نيز پيآمدهايى دارد كه به علل و عواملى انسان را از فيوضات و فيضان سحر باز مي‌دارد.
حاج شيخ عباس قمى صاحب كتاب مفاتيح الجنان همواره در گذار سال و در هر چهار فصل حداقل يك ساعت پيش از طلوع فجر بيدار شده و به نماز مي‌ايستادند. فرزند ايشان نقل مي‌كند كه يك روز صبح ديدم پدرم گريه مي‌كند، سحر از دست داده‌اى كه گويا مي‌گفت: «يا ليتنى قدمت لحياتي؛ كاش براى زندگي‌ام پيش مي‌فرستادم». [٢٢٦]
«يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ ؛ دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم.» [٢٢٧]
گفتم: پدر جان چرا گريه مي‌كنيد؟
ـ پسرم، شب گذشته نماز شب را از دست دادم.
ـ پدر جان، شما كه واجبى را ترك نكرده و حرامى را نيز مرتكب نشده‌ايد؛ به علاوه نماز شب، مستحب است نه واجب.
دريغا عيش شبگيرى كه در خواب سحر بگذشت *** ندانى قدر وقت اى دل مگر وقتى كه در ماني [٢٢٨]
مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى ترك كنندگان نماز شب را به چهار دسته تقسيم مي‌كند: [٢٢٩]

دسته نخست

١ـ كسانى كه به شب‌نشيني‌هاى بيهوده و بي‌محتوا دل مشغول و سرگرم هستند. به راستى اين موضوع، ـ حتى اگر از نماز شب هم بحث نمي‌كرديم ـ زيان‌هاى فراوانى دارد مثل: اتلاف وقت، پراكنده گويى و هجمه به آبروى ديگران و از هم دريدن آن. حقيقتا خواب بر اين امور شرف دارد.
«گفته‌اند: بر ابليس هيچ چيز دشوارتر از خواب عاصى نيست، گويد: كى بود كه بيدار شود تا ـ خداى را ـ معصيت كند.
و گفته‌اند كه: نيكوترين حال عاصى ـ را ـ آن ـ وقت ـ بود كه بخسبد اگر خيرى نكند بارى شرى از وى نيايد». [٢٣٠]
علاوه بر آن، شب زنده‌داري‌هاى پرمحتوا نيز كه بي‌ حد و مرز برگزار مي‌شود، رهزن طريقت آل الله و پيمايش راهى است كه با سرشت و سرنوشت آدمى ناسازگار است؛ براى مثال برخي‌ها به سيدالشهداء (عليه‌السلام) تا دير وقت به سر و سينه مي‌زنند؛ به گونه‌‌اى كه با اين افراطي‌گرى، نوبت به خداى متعال و نماز واجب صبح هم نمي‌رسد.

گر مسلمانى به اين است كه حافظ دارد *** آه اگر از پس امروز بود فردايى
٢ـ پرخورى و شكم انباشتن خواب را سنگين و زياد مي‌سازد؛
برخى از حكيمان گفته‌اند: «الاكل للقوت لا للشهوة؛ خوردن براى نيرو گرفتن است، نه شهوت».
الهى، آزمودم تا شكم دائر است دل بائر است: «يا من يحيى الارض الميتة» دل دائرم ده. [٢٣١]
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت است: دل آن كس كه شكمش پر است، به ملكوت آسمان راه ندارد. [٢٣٢]

ره نيابد بر درى از آسمان دنياپرست *** در نه بگشايند بر وى گر چه درها واستي [٢٣٣]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: براى قلب مؤمن چيزى زيان بارتر از پرخورى نيست؛ پرخورى دو چيز را به ارث مي‌گذارد؛ سنگ‌دلى و هيجان شهوت. [٢٣٤]
از لقمان حكيم نقل شده است كه به پسر خود گفته است: جان پسر، هرگاه معده انسان پر شود فكر او به خواب مي‌رود. از (دريافت) حكمت باز مي‌ماند و عضوهايش از عبادت فرو مي‌نشينند. [٢٣٥]
از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) روايت است كه: با دارا بودن سه چيز در سه چيز طمع نورز:
الف) در بيدارى با پرخوري.
ب) در نورانيت چهره با خوابيدن در تمام شب؛
ج) در امان بودن از دنيا با هم‌نشينى گنه‌كاران.
٣ـ بسترى كه بيش از حد نرم و راحت باشد، زمينه‌ساز خوش خوابى و سنگين‌تر شدن آن است.
امام صادق (عليه‌السلام): من به يقين دشمن دارم كسى را كه قرآن مي‌خواند، و برخى از شب را بيدار است، ولى از رختخوابش (براى نماز شب) جدا نمي‌شود تا اين كه صبح براى نماز برمي‌خيزد. [٢٣٦]

تا كى آخر چو بنفشه سر غفلت در پيش *** حيف باشد كه تو در خوابى و نرگس بيدار
«اين چنين روا نيست كه انسان بخوابد تا نزديك طلوع آفتاب و بعد به زحمت نمازش را اداء بخواند. انسان را كه خواه و ناخواه مي‌برند، چه بهتر كه خودش برود». [٢٣٧]
اگر شب بخوابيم و بعد از سحر بيدار شويم، آن چه خواب و اين چه بيداري؟

بيدار شو اى ديده كه ايمن نتوان بود *** زين سيل دمادم كه درين منزل خواب است [٢٣٨]
«آيا طالبان اين دنيا را نمي‌بينى كه اگر يكى از آن‌ها را سلطان وقت به خلوت فرا خواند، گرچه وقت ملاقات با او را دل شب قرار دهد، او به خواب نخواهد ماند، بلكه آن شب را از ترس اين كه مبادا به خواب بماند كلا بيدار و پيوسته به فكر مجلس سلطان و صحبتش با او خواهد بود. و تو اگر به احوال خويش تأمل كنى به يقين خواهى ديد كه اگر احتمال دهى كه كسى نيمه شب مبلغ قابل توجهى پول برايت خواهد آورد از شوق دست‌يابى به آن مال و ترس اين كه مبادا به واسطه خواب از دستت برود، قدرت بر خوابيدن نخواهى داشت». [٢٣٩]

شورش بلبلان سحر باشد *** خفته از صبح بي‌خبر باشد [٢٤٠]
الهى، آنكه سحر ندارد از خود خبر ندارد. [٢٤١]
در روايت است كه حضرت موسى (عليه‌السلام) به خداوند عرض داشت بار خدايا مبغوض‌ترين بندگان نزد تو كيست؟ جواب آمد: «جيفة بالليل، بطال بالنهار [٢٤٢]؛ مبغوض‌ترين خلق، نزد من، كسى است كه شب مردار است و روز را به بطالت مي‌گذارد.»
٤ـ نافرمانى و گناه خدا (حق الله و حق الناس).
مردى نزد اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) آمد و عرضه داشت: من از نماز شب باز مانده‌ام! امام فرمود: گناهانت تو را زنجير كرده‌اند. [٢٤٣]
امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايد:
حقيقتا فردى تنها به خاطر يك دروغ از نماز شب باز ماند [٢٤٤] و كسى كه از نماز شب (رزق معنوي) محروم گردد، از رزق و روزى (مادي) نيز محروم مي‌ماند. [٢٤٥]
[گاه] انسان، گناه مي‌كند و به همين سبب از نماز شب باز مي‌ماند، همانا تأثير عمل زشت در جان آدمى از وارد شدن چاقو در گوشت، چالاك‌تر است. [٢٤٦]

دسته دوم

عجب و روى و ريا
دسته دوم كساني‌اند كه همه موارد بالا را رعايت كرده‌اند. ولى بنا بر روايت‌هاى وارد شده براى نگهدارى بنده از عجب يكى دو شب از نماز شب باز مي‌ماند.
از عجب و روى و ريا بپرهيزيم تا از فيض رحمت خدايى در هر سحر بي‌بهره نمانيم. بيماري‌هاى اخلاقى را حقيقتا بيمارى بدانيم و از آن سرسرى نگذريم و به اهل و طبيبان و روح مراجعه كنيم و دل و جانمان را درمان و كاستي‌ها را جبران كنيم.

دسته سوم

بيماران و كسانى كه به سحر خيزى و برپايى نماز شب اهتمام دارند، ولى معذوراند، اينان چون بر نيت خويش استوارند و به درستى و خردورزانه، همگون با آموزه‌هاى متعالى دينى، زندگى را مي‌گذرانند به وعده و خبر آل الله (علهيم‌السلام) نيت اينعمل آنان را به پاداش نماز شب خواهد رساند.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مي‌فرمايد: اگر كسى پيش خود قصد كند كه لحظه‌اى از شب را برخيزد، ولى ناخواسته به خواب رود، خداوند نيتش را پذيرفته و پاداش عملى را كه قصد كرده بود برايش بنويسد. [٢٤٧]

دسته چهارم [٢٤٨]

كسى كه گمان مي‌برد فضيلت مطالعه از نماز شب برتر است، «و اين چيزى جز غرور و فريب نيست» [٢٤٩]، «بايد از اين مصيبت عظمى و فضيحت آشكار به خدا پناه برد، كه شيطان پليد اين گونه علما را فريب دهد كه اشتغال به مطالعه اين علوم رسمى كه براى اغلب آن نمي‌توان قصد شرعى كه به وجهى از وجوه صحيح باشد يافت، از استغفار در سحرگاهان و خلوت با خداوند عزيز غفار افضل بدانند... .
علمى كه انسان را بر تهجد و شب‌زنده‌دارى برنيانگيزد، علمى است كه نور و بهره و خيرى در آن نيست... بايد دانست كه مؤمن در راه تحصيل علم، نماز شب را از مطالعه كارسازتر مي‌بيند». [٢٥٠]

حافظا در كنج فقر و خلوت شب‌هاى تار *** تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
و نيز مي‌نويسد:
«مردان متقى براى تصحيح نيت خود در تحصيل عمل به نماز شب پناه مي‌بردند و درد خود را با داروى شب زنده‌دارى و تضرع در دل شب درمان مي‌نمودند، و به جان خودم سوگند كه براى تصحيح نيات واجبه عينيه، اين راه بهترين‌ راه‌هاست و دستگيره محكمى است كه نبايد از آن دست كشيد.
و شيخ و پيشواى من در علوم حقه، برايم حكايت نمود كه از طالبان آخرت، احدى به مقامى از مقامات دينى نرسيد: مگر آنان كه اهل تهجد و شب زنده‌دارى بودند». [٢٥١]
و نيز گفته‌اند:
«شما هيچ عارف و انسان بلند مرتبه‌اى را در اين عالم نمي‌يابيد كه آنچه به دست آورده از دولت بيدارى شب‌ها نبوده باشد، چه پارسايان مسلمان و چه غير مسلمان، شب‌خيزى در همه اديان جزو سنن محبوبه است». [٢٥٢]
«حافظ نيز شاگرد مكتب اسلام و بهره‌مند از معنويت‌ها و صفاهاى شبانه بود و پيروزي‌هاى خود را مديون شب‌خيزي‌هاى خود مي‌دانست». [٢٥٣]
نقل است كه كسى از شيخ مرتضى انصارى پرسيد: فضيلت نماز شب بيش‌تر است يا مطالعه و تحصيل علم؟
شيخ با پرسشى او را به جواب رساند، از او پرسيد: آيا تو قليان مي‌كشي؟
گفت: بلي.
شيخ: به جاى دو بار قليان كشيدن، نماز شب بخوان.
يعنى اگر تو تا اين اندازه نگرانى كه به پاداش بيش‌تر نرسى و فضيلت نماز شب از مطالعه را هم ندانى، چگونه لحظه‌هايى از زندگي‌ات را به كشيدن قليان مي‌گذرانى و آن‌گاه به بهانه كمى وقت مي‌خواهى يكى از آن‌ها را برگزيني.[٢٥٤]
چگونه ممكن مي‌شود كه انسان تحصيل علم را از تهجد و شب‌زنده‌دارى و نماز شب افضل بداند



پى نوشت ها

[1] - سوره مزمل، آيات 1 و 2.
[2] - سوره مزمل، آيه 6.
[3] - وسائل الشيعه: ج 5، باب 39 از ابواب بقية الصلوات المندرية و ميزان الحكمة: ج 5، باب 2311، ص 417، حديث 10448.
[4] - همان، ح 10447.
[5] - مجمع البيان: ج 10، ص 378.
[6] - مراحل اخلاق در قرآن: فصل هفتم.
[7] - سوره اسراء، آيه 79.
[8] - تفسير الميزان: ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 13، ص 241.
[9] - همان.
[10] - همان.
[11] - تهذيب: ج 2، ص 242، ط نجف، ح 959.
[12] - سوره آل عمران، آيه 17.
[13] - عدة الداعى و نجاح الساعي: احمد بن فهداالحلى، صححه و علق احمد الموحدى القمى، ص 251.
[14] - المصلين وقت السحر.» ميزان الحكمة: ج 7، باب 3084، ص 249، ح 14806 و مجمع البيان: ط تهران، 1373، ج 2.
[15] - وسائل الشيعه: ج 4، ح 7 و 9، باب 10 از ابواب قنوت.
[16] - ميزان الحكمة: پيشين، ح 14807.
[17] - همان: ح 14808.
[18] - عدة الداعى و نجاح الساعي: پيشين، ص 251.
[19] - ميزان الحكمة: حديث 14810
[20] - . همان: حديث 14812.
[21] - همان: حديث 14818.
[22] - همان، حديث 14819.
[23] - سوره سجده، آيات 16 و 17.
[24] - مجمع البيان: پيشين، ج 8، ص 331.
[25] - سوره زمر، آيه 9.
[26] - وسائل الشيعه: ج 3، باب 17، از ابواب اعداد فرائض و نوافلها، حديث 7.
[27] - سوره طه، آيه 13.
[28] - سوره طور، آيه 48.
[29] - تفسير قمي: ج 2، ص 333.
[30] - سوره طور، آيه 49.
[31] - تفسير قمي: ج 2، ص 333.
[32] - سوره ق، آيه 40.
[33] - مجمع اليبان: ج 9، ص 150.
[34] - سوره دهر، آيه 26.
[35] - مجمع اليبان: ج 10، ص 413 و ميزان الحكمة: ج 5، باب 2311، ص 417، حديث 10449.
[36] - سوره فرقان: آيات 63 و 64.
[37] - صلاة الليل: ص 29.
[38] - سوره هود، آيه 114.
[39] - ميزان الحكمة: ج 5، باب 2314، ص 421، حديث 10462.
[40] - سوره آل عمران، آيه 113.
[41] - تفسير اثنى عشري: ج 2، ص 216.
[42] - عدة الداعى و نجاح الساعي: پيشين، ص 161.
[43] - مجمع البيان: ج 2، ص 409.
[44] - سوره حديد: آيه 27.
[45] - وسائل الشيعه: ج 5، باب 39 از ابواب بقية الصلوات المندوية:، ح 9.
[46] - صلاة اليل: ص 28.
[47] - نك: مفاتيح الفلاح: ص 355.
[48] - حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، اسرار الصلوة: ص 456.
[49] - نك: كنزالعمال: ج 7، ص 788، حديث 21411.
[50] - همان: ص 780، ش 21379.
[51] - مجمع البيان: ج 2، ص 409.
[52] - علل الشرايع: ص 138.
[53] - سوره يوسف، آيه 98.
[54] - كافي: ج 2، ص 346 ـ ميزان الحكمة: ج 7، باب 3084، ص 249 . در روايتى از امام صادق(عليه‌السلام) آمده است كه: خواسته‌شان را تا سحر شب جمعه به تأخير انداخت.(نك: همان).
[55] - همان: ج 3.
[56] - التهذيب: ج 2، ص 341 ـ علل الشرايع: ج 2، باب 26.
[57] - ارشاد القلوب: ج 2، باب 22، ص 21 و 22.
[58] - وسائل الشيعه: ج 5، باب 40 ـ ميزان الحكمة: ج 5، باب 2311، ص 417.
[59] - ميزان الحكمة: پيشين.
[60] - من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 471-484 ـ بحارالانوار: ج 84، ص 1368ـ امالى صدوق: ص 24 ـ وسائل الشيعه: ح 27 و 33.
[61] - بحارالانوار: ج 87، ص 120 و روضة الكافي: ح 311.
[62] - همان و ميزان الحكمه: ح 10439.
[63] - همان: ح 10442.
[64] - حزام چيزى را گويند كه محكم به كمر مي‌بندند؛ حازم فردى را گويند كه با احتياط مثل كسى كه كمرش را بسته است حركت مي‌كند؛ حزم يعنى انسان محكم خود را ببندد و تلرزد و از هر آسيبى در اثر اين محكم بستن مصون بماند.» نك: اسرار عبادت: عبدالله جوادي: ص 300.
[65]- نك: حكمت عبادات، عبدالله جوادى آملي: ص 116 ـ اسرار عبادات: ص 209، ح 16.
[66] - ميزان الحكمة: ج 4، ص 573، ح 8963.
[67]- نك: شب مردان خدا، سيد محمد ضياءآبادي: ص 52 و 53.
[68]- بحارالانوار: ج 75، ص 379.
[69]- نك: حكمت عبادات: ص 116 و اسرار عبادات.
[70]- الوافي: ج 14، ص 46 ـ وسائل الشيعه: ج 5، باب 39 و ج 3، ح 5.
[71]- وسائل الشيعه: ج 40، 35، 21، 17 و 10 ـ ميزان الحكمه: ج 5، ص 417، ح 10434.
[72]- همان ـ ميزان الحكمه: ج 5، ص 417، ح 10434 ـ تفسير نمونه: ج 12، ص 221-231.
[73] - ميزان الحكمه: ج 4، باب 1919، ص 573، ح 8960.
[74] - همان: ح 8951.
[75] - ميزان الحكمه: ج 4، باب 1919، ص 572، ح 8955.
[76] - همان: ح 8956.
[77] - همان: ح 8953.
[78] - همان: ح 8954.
[79] - ارشاد القلوب، ديلمي: باب بيست و يكم.
[80] - ميزان الحكمه: ح 8958.
[81] - نهج البلاغه: خطبه 83.
[82] - همان: خطبه 114.
[83] - ميزان الحكمه: ج 7، باب 3084، ص 249.
[84] - ميزان الحكمه: ج 5، باب 2314، ص 421.
[85] - «جاف عن الليل» نيز نقل شده است. نك: اصول كافي: ج 3، ص 191.
[86] - نك: حكمت عبادات: پيشين: ص 116 و 117 ـ اسرار عبادات: پيشين، ص 300
[87] - صراحى شراب كه به شكل مرغابى ساخته باشد.
[88] - سعدي.
[89] - مثنوى مولوي.
[90] - چنان كه در آيه 17 سوره سجده آمده است.
[91] - بحارالانوار: ج 84، ص 170، برگرفته از ثواب الاعمال: ص 39 و 40 و امالى صدوق: ص 175.
[92] - علامه حسن زاده آملي.
[93] - ميزان الحكمة: ج 5، باب 2314، ص 421، ح 10461.
[94] - ميزان الحكمة: ج 10، باب 3961، ص 234، ح 20536.
[95] - اسرار الصلوة: ص 464-465.
[96] - وسائل الشيعه: ج 5، باب 40.
[97] - نك: تفسير مجمع البيان: ذيل آيه ياد شده.
[98] - سوره ق، آيه 35.
[99] - سوره زخرف، آيه 71.
[100] - باباطاهر.
[101] - مجمع البيان: ذيل آيه 17 سوره ذاريات ـ وسائل الشيعه: ج 2، باب 10 ، ح 7 و 9 ـ تفسير صافي: ج 5، ص 70 ، برگرفته از تهذيب و مجمع: تهذيب الاحكام: ج 2، ص 130 ـ التهجد و قيام الليل: ص 90.
[102] - اصول كافى، ثقة الاسلام كليني: ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوى، ص 38.
[103] - الفقيه: جزء اول، ص 305 ـ علل الشرايع: ص 265.
[104] - نهج البلاغه: نامه 45.
[105] - رموز نماز: ص 193.
[106] - همه طلبه‌ها ايشان را آقاجان خطاب مي‌كردند.
[107] - حافظ.
[108] - وسائل الشيعه: ج 4، باب 10.
[109] - محاسن برقى، باب 61.
[110] - نك: اسرار عبادات: ص 301.
[111] - ميرزا جواد ملكى تبريزى، اصرار الصلاة: ص 464. هم چنين نك: ميزان الحكمة: ج 5، ص 419، ح 10451.
[112] - همان.
[113] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 421، ح 10464.
[114] - رموز نماز، ص 189. برگرفته از، كتاب دعوات ابن راوندي.
[115] - نك: صدوق، خصال.
[116] - بحارالانوار.
[117] - سوره آل عمران: آيه 17.
[118] - محاسن برقي: ص 54 ـ مجمع البيان و تفسير نورالثقلين، ذيل آيه ياد شده ـ خصال صدوق، ح 1184 ـ وسائل الشيعه: باب 10.
[119] - نك: ميرزا جواد ملكى تبريزى، رساله لقاء الله: ص 129.
[120]اسرار الصلوة: ص 454ـ456.
[121] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 417، ح 10438.
[122] - نك: اربعين حديث، حضرت امام خميني: ج 1، ص 203.
[123] - چهارپايى كه بر آن سوار شوند. فرهنگ عميد
[124] - نك: اربعين حديث: ص 204.
[125] - وسائل الشيعه: ج 5، ح 29 ـ بحارالانوار: ج 84، ص 136 ـ امالى صدوق: ص 24 ـ ميزان الحكمة: ج 5، ص 419، ح 10452.
[126] - احياى تفكر اسلامي: ص 93.
[127] - نك: سازندگي‌هاى اخلاقى امام حسين(عليه‌السلام): ص 146.
[128] - ارشاد القلوب: ج 2، ص 3 و 4.
[129] - بحارالانوار: ج 84 ، ص 139 ـ ارشاد القلوب: ج 1، ص 173 ـ امالى صدوق: ص 175.
[130] - نك: بحارالانوار: ج 87، ص 155.
[131] - سفينة البحار: ج 2، ص 46.
[132] - بحارالانوار: ج 87، ص 160.
[133] - ترجمه رساله قشيريه: پيشين، ص 710 .
[134] - حافظ.
[135] - نك: عدة الداعى و نجاح الساعي: ص 156ـ154.
[136] - سوره هود، آيه 7.
[137] - نك: وسائل الشيعه: ج 4، باب 30.
[138] - ارشاد القلوب: ج 1، ص 191 ـ بحارالانوار: ج 93، ص 331.
[139] - همان.
[140] - ارشاد ا لقلوب: ج 1، ص 190.
[141] - همان، ص 192 ـ مستدرك الوسائل: ج 11، ص 247.
[142] - ترجه سراله قشيريه: ص 717.
[143] - نك: عدة الداعى و نجاح الساعي: ص 160.
[144] - اقبال لاهوري.
[145] - طلاء: قطران، دارويى كه بر عضوى بمالند، ماده دهنى (روغني) شكل و سياه رنگ كه از برخى درختان مانند صنوبر و عرعر و امثال آن مي‌چكد، در فارسى كتران و كتيران هم گفته شده؛ قطران زغال سنگ، ماده سياهى از تقطير زغال سنگ به دست مي‌آيد و در معالجه داء الصدف و اكزما (نوعى بيمارى پوستي) به كار مي‌رود. نك: فرهنگ عميد، واژه‌هاى طلاء، قطران، داء الصف و اكزوما
[146] - نفحات الانس من حضرات القدس، نور الدين عبدالرحمن جامى، ص 298.
[147]اسرار الصلوة: ص 472.
[148] - بخشى از دعاى زيارت عاشورا.
[149] - ميزان الحكمة: ج 4، ص 574، ح 9868.
[150] - نك: عدة الداعى و نجاح الساعي: ص 163 و 164.
[151] - مجموعه آثار، شهيد مطهري: ج 16، ص 493.
[152] - ميزان الحكمة: پيشين: ح 8969.
[153] - همان.
[154] - نك: وافي: ج 1، ص 42 و 43.
[155] - داستان راستان، استاد شهيد مرتضى مطهري: داستان 111. برگفته از : بحارالانوار: ج 9، ص 589 ـ الكنى و الالقاب، ذيل «البكالي».
[156] - نك: نهج البلاغه: فيض الاسلام: حكمت 74.
[157] - نهج الحياة، محمد دشتي: ج 24، ص 46.
[158] - شهريار.
[159] - نهج البلاغه: ترجمه محمد دشتى، خطبه 193.
[160] - رموز نماز: ص 189. برگرفته از: خصال صدوق.
[161] - نك: رساله لقاء الله: ص 128.
[162] - مرقد ا ين دو داشمند بزرگ با فاصله از هم در نزديكى مسجد شهر بابل (استان مازندران) قرار دارد.
[163] - قصص العلماء: ص 123.
[164] - نك: داستان‌هاى شيرين از نماز شب: ص 56 و 57 . برگرفته از كتاب وحيد بهبهاني: ص 222 و قصص العلماء: ص 123 و 127.
[165] - حافظ.
[166] - نك: دعاى امام سجاد(عليه‌السلام)، معروف به دعاى ابوحمزه ثمالي.
[167] - نيما يوشيج (اميد پليد).
[168] - سوره اسراء، آيه 79.
[169] - تفسير الميزان: ترجمه، سيد محمد باقر موسوى همداني: ج 13، ص 241.
[170] - سوره مزمل، آيه 20.
[171] - نك: اربعين حديث: ج 1، ص 204.
[172] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 424،
[173] - مفتاح الفلاح: ص 349.
[174] - فرشته‌اى بزرگ‌تر از ملائكه.
[175] - خواجه عبدالله انصاري.
[176] - الهى نامه: استاد حسن حسن زاده آملي: ص 37.
[177] - همان: ص 75.
[178] - نگارنده.
[179] - سوره حجر، آيات 98 و 99.
[180] - سوره انسان، آيه 26.
[181] - سوره انبيا، ايه 87.
[182] - اسرار الصلوة: ص 270 و 271.
[183] - حافظ.
[184] - الهى نامه: ص 39.
[185] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 419، ح 10453.
[186] - ترجمه رساله قشيريه: ص 701.
[187] - نك: رموز نماز: ص 193.
[188] - ميزان الحكمة: ج 2، ص 599، ح 9073.
[189] - تفسير نمونه: ج 3، ص 213.
[190] - سوره آل عمران: آيات 190-194.
[191] - نك: احياى تفكر اسلامي: ص 93.
[192] - تفسير نور الثقلين.
[193] - همان و مجمع البيان: ج 9، ص 170 ذيل آيه 49 سوره مباركه طور.
[194] - همان: ص 73.
[195] - نيما يوشيج.
[196] - حافظ.
[197] - على نقى كمره‌اي.
[198] - حافظ.
[199] - اسرار الصلوة: ص 483.
[200] - همان: ص 466ـ491.
[201] - همان: ص 482.
[202] - سعدي.
[203] - اسرار الصلوة: ص 23.
[204] - همان: ص 23.
[205] - سعدي.
[206] - سعدي.
[207] - الهى نامه: ص 75.
[208] - سوره فاطر: آيه 22.
[209] - سوره يس: آيات 69 و 70
[210] - حافظ.
[211] - نك: داستان‌هاى شيرين از نماز شب، پيشين، ص 58. برگرفته از كتاب قصص العلماء: ص 173 و 174.
[212] - همان: ص 70-72. برگرفته از:: يادنامه آيت الله قدوسي: ص 76، 77، 129، 130.
[213] - الهى نامه: ص 29.
[214] - همان: ص 73.
[215] - ارشاد القلوب: ج 2، ص 17.
[216] - سوره يوسف: آيات 97 و 98.
[217] - رموز نماز: ص 190 برگرفته از: بحارالانوار.
[218] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 382، ح 10306.
[219] - نك: زينب بنت الامام اميرالمؤمنين(عليه‌السلام): ص 17 و 18.
[220] - هم او كه به نقلى همسر حسن مثنى و عروس امام حسن مجتبي(عليه‌السلام) بوده است.
[221] - نك: فاطمه بنت الحسين: ص 14.
[222] - نك: داستان‌هاى شيرين از نماز شب، ص 86. برگرفته از: كتاب داستان‌هاى نماز: ص 73.
[223] - نك: عرفان اسلامى، حسين انصاريان: ج 1، ص 333.
[224] - نك: داستان‌هاى شيرين از نماز شب: ص 125. برگرفته از كتاب يك كهكشان اشك: ص 71 و 72.
[225] - همان: ص 150. برگرفته از: كتاب پيشانى و خاك: ص 83.
[226] - سوره فجر، آيه 24.
[227] - سوره زمر، آيه 56.
[228] - حافظ.
[229] - اسرار الصلوة: ص 458-465.
[230] - ترجمه رساله قشيريه: ص 702.
[231] - الهى نامه: ص 12.
[232] - المحجة البيضاء: ج 5، ص 146.
[233] - ميرفندرسكي.
[234] - كافي: ج 6، ص 270.
[235] - جامع السعادات: ج 2، ص 5.
[236] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 417، ح 10444.
[237] - نك: اسرار الصلوة: ص 300.
[238] - حافظ.
[239] - اسرار الصلوة: ص 458.
[240] - سعدي.
[241] - همان: ص 28.
[242] - بحارالانوار: ج 13، ص 354.
[243] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 422 و 421، ح 10465 و 10466.
[244] - همان: ص 422، ح 10468.
[245] - بحارالانوار: ج 78، ص 142 ـ وسائل الشيعه: ج 5، ح 3 و 5 و 8.
[246] - وسائل الشيعه: ج 11، ح 12 ـ ميزان الحكمة: پيشين، ح 10467.
[247] - ميزان الحكمة: ج 5، ص 423.
[248] - مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى پس از پنج صفحه بحث و گلايه از برتر دانستن مطالعه و ترك شب زنده‌دارى مي‌نويسد: «و اين به خاطر عقده‌اى بود كه از قديم الايام در دل داشتم، خداوند از ا ين كه از روى هواى نفس سختى گفته باشم و قلبم از طريق حق خارج شده باشد در گذرد». نك: اسرار الصلوة: پيشين: ص 465.
[249] - همان: ص 460 و 461.
[250] - همان: ص 463 و 464.
[251] - اسرار الصلوة: ص 462 و 463.
[252] - اوصاف پارسايان، عبدالكريم سروش: ص 139 و 140.
[253] - همان: ص 142.
[254] - اسرار الصلوة: ص 463.


۴