حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد ۲

حيات القلوب تاريخ پيامبران 3%

حيات القلوب تاريخ پيامبران نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 559

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵
  • شروع
  • قبلی
  • 559 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41853 / دانلود: 3811
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران

حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد ۲

نویسنده:
فارسی

۱
۲

۳
۴

فهرست مطالب

باب پانزدهم در بيان قصص حضرت اسماعيل عليه‌السلام كه حق تعالى او را در قرآن مجيد (صادق الوعد) ناميده است ۱۸

باب شانزدهم در بيان قصه هاى حضرت الياس و يسع و اليا عليهم‌السلام ۲۴

باب هفدهم در بيان قصه حضرت ذوالكفل عليه‌السلام است ۳۸

باب هجدهم در بيان قصه ها و حكمتهاى حضرت لقمان حكيم عليه‌السلام ۴۴

باب نوزدهم در بيان قصص اشمويل و طالوت و جالوت است ۶۹

بـاب بـيـسـتـم در بـيـان سـايـر قـصـص حـضـرت داود عليه‌السلام است ۸۵

فصل اول در بيان فضايل و كمالات و معجزات و وجه تسميه و كيفيت حكم و قضا و مدت عمر و وفات آن حضرت است ۸۷

۵

فصل دوم در بيان ترك اولاى حضرت داود عليه‌السلام است ۱۰۳

فـصـل سـوم در بـيـان وحـيـهـائى اسـت كـه بـر آن حـضـرتنـازل شـده و حـكمتهائى است كه از آن جناب به ظهور رسيده و بعضى از نوادراحوال آن حضرت است ۱۱۶

باب بيست و يكم در بيان قصه اصحاب سبت است ۱۳۳

بـاب بـيـسـت و دوم در بـيـان قـصـص حضرت سليمان بن داود عليه‌السلام ۱۴۳

فصل اول در بيان فضايل و كمالات و معجزات و مجملات حالات آن حضرت ۱۴۵

فصل دوم در بيان قصه گذشتن آن حضرت به وادى موران و ساير معجزات آن حضرت كه در باب وحوش و طيور به ظهور پيوسته است ۱۷۲

فصل سوم در بيان قصه آن حضرت است با بلقيس ۱۷۹

فـصـل چـهـارم در بـيـان مـواعـظ و احـكـام و وحـيـهـا كـه بـر آن حـضـرتنازل گرديده و نوادر احوال آن حضرت است تا وفات او و آنچه بعد از وفات آن حضرت سانح شد ۱۹۰

باب بيست و سوم در بيان قصه قوم سباء و اهل ثرثار است ۱۹۹

باب بيست و چهارم در بيان قصه حنظله عليه‌السلام و اسحاب رس است ۲۰۵

۶

باب بيست و پنجم در بيان قصص حضرت شعيا و حضرت حيقوق عليهما‌السلام ۲۱۷

باب بيست و ششم در بيان قصص حضرت زكريا و يحيى عليهما‌السلام است ۲۲۳

باب بيست و هفتم در بيان قصص حضرت مريم دختر عمران مادر عيسى عليه‌السلام است ۲۴۷

باب بيست و هشتم در بيان قصص حضرت روح الله عيسى بن مريم عليه‌السلام است ۲۵۹

فصل اول در بيان ولادت آن حضرت است ۲۶۱

فصل دوم در بيان فضايل و كمالات و آداب و سير و سنن و معجزات و تبليغ رسالات و مدت عمر و ساير مجملات حالات آن حضرت است ۲۷۹

فـصـل سـوم در بـيان قصص تبليغ رسالت آن حضرت است و فرستادن رسولان به اطراف براى هدايت خلق و احوال حواريان آن حضرت است ۲۹۷

فـصـل چـهـارم در بيان قصه نزول مائده است بر قوم حضرت عيسى عليه‌السلام به دعاى آن حضرت ۳۲۴

فـصـل پـنـجـم در بـيـان وحـى هـائى اسـت كه بر حضرت عيسى عليه‌السلام نازل گرديده و مواعظ و حكمتهائى كه از آن حضرت صادر شده است ۳۳۰

فـصـل ششم در بيان بالا رفتن عيسى عليه‌السلام به آسمان و فرود آمدن آن حضرت در آخر الزمان و احوال حضرت شمعون بن حمون الصفا است ۳۷۵

۷

بـاب بـيـست و نهم در بيان قصه هاى ارميا و دانيال و عزير عليهم‌السلام و غرائب قصص بخت نصر است ۳۸۷

باب سى ام در بيان قصص حضرت يونس بن متى و پدر آن حضرت است ۴۲۱

باب سى و يكم در بيان قصه اصحاب كهف و اصحاب رقيم است ۴۴۷

باب سى و دوم در بيان قصه اصحاب اخدود و پيغمبر مجوس است ۴۷۱

باب سى و سوم در بيان قصه حضرت جرجيس عليه‌السلام است ۴۷۷

باب سى و چهارم در بيان قصه حضرت خالد بن سنان عليه‌السلام است ۴۸۳

باب سى و پنجم در بيان احوال پيغمبرانى كه تصريح به اسم شريف ايشان نشده است ۴۸۷

بـاب سـى و شـشـم در بـيـان نـوادر اخـبـار غـيـر پـيـغـمـبـران از بنى اسرائيل و غير ايشان است ۴۹۵

باب سى و هفتم در بيان احوال بعضى از پادشاهان زمين است ۵۲۹

باب سى و هشتم در بيان قصه هاروت و ماروت است ۵۴۳

۸

باب چهاردهم در بيان قصص حضرت حزقيلعليه‌السلام

۹

بسم الله الرحمن الرحيم

حق تعالى در قرآن مجيد فرموده است( أَلَمْ تَرَ‌ إِلَى الَّذِينَ خَرَ‌جُوا مِن دِيَارِ‌هِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ‌ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّـهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَشْكُرُ‌ونَ ) (۱) ((آيا نظر نمى كنى بسوى قصه آن جماعتى كه بيرون رفتند از خانه هاى خود و ايشان چند هزار كس بودند براى حذر از مرگ پس خدا به ايشان گفت: بميريد، پس زنده گردانيد ايشان را بدرستى كه خدا صاحب فضل و احسان است بر مردم و ليكن اكثر مردم شكر او نمى كنند)).

شيخ طبرسى قدس الله روحه فرموده است: ايشان گروهى بودند از بنى اسرائيل كه گريختند از طاعونى كه در شهر ايشان بهم رسيده بود؛ و بعضى گفته اند از جهاد گريخته اند؛ و بعضى گفته اند كه ايشان قوم حزقيل بودند كه سومين خليفه هاى موسىعليه‌السلام بود زيرا كه خليفه اول بعد از موسى در بنى اسرائيل يوشع بن نون بود، بعد از او كالب بن يوقنا و بعد از او حزقيل و او را ((ابن العجوز)) مى گفتند زيرا مادرش پيرزالى بود و از حق تعالى اولاد طلبيد بعد از آنكه پير و عقيم شده بود و خدا حزقيل را به او عطا كرد؛ بعضى گفته اند حزقيل ((ذوالكفل )) است و از براى اين او را ذوالكفل گفتند كه كفالت و ضامنى هفتاد پيغمبر كرد و ايشان را از كشتن خلاص كرد و به ايشان گفت: برويد كه اگر من كشته شوم بهتر است از آنكه شماها همه كشته شويد، پس چون يهود آمدند و پيغمبران را از او طلبيدند گفت: رفتند و من نمى دانم به كجا رفتند، و حق تعالى حفظ كرد ذوالكفل را كه از ايشان ضررى به او نرسيد.

____________________

۱-سوره بقره: ۲۴۳.

۱۰

و گفته است: در عدد اين جماعت خلاف است ميان سه هزار و هشت هزار و ده هزار و سى هزار و چهل هزار و هفتاد هزار، و گفته است: ايشان به دعاى حزقيل زنده شدند؛ و بعضى گفته اند به دعاى ((شمعون )). و اسم شهر ايشان ((داوردان )) بود؛ بعضى گفته اند ((واسط)) بود.(۱) و على بن ابراهيمعليه‌السلام روايت كرده است كه: ايشان در بعضى از بلاد شام بودند و طاعون در ميان ايشان بهم رسيد و خلق بسيارى از ايشان از ترس مرگ از شهر بيرون رفته و در بيابانى فرود آمدند، پس همه در يك شب مردند، و چنان بر سر راه مردم بودند كه زنده كرد و به خانه هاى خود برگشتند و عمر بسيار بعد از آن كردند و به تدريج مردند و يكديگر را دفن كردند.(۲)

به سند حسن منقول است كه حمران از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام پرسيد: آيا چيزى در بنى اسرائيل بوده است كه در اين امت مثل آن نباشد؟ فرمود: نه. پس از تفسير اين آيه از آن حضرت سؤ ال كرد و گفت: بعد از آنكه زنده شدند همانقدر ماندند كه مردم ايشان را ديدند و در همان روز مردند يا به خانه هاى خود برگشتند؟ فرمود: بلكه زنده شدند و برگشتند و به خانه هاى خود ساكن شدند و طعام خوردند و زنان نكاح كردند و مدتها زنده بودند و بعد از آن به اجلهاى خود مردند.(۳) و آنها كه در اين امت در رجعت زنده خواهد شد چنين خواهند بود.

____________________

۱-وقنا آمده است. ((داوردان )) ناحيه اى است در شرق واسط كه ميان آنها يك فرسخ است. (معجم البيان ۲/۴۳۴). ((واسط)) شهرى است وسط راه ميان بصره و كوفه كه سبب تسميه آن به اين نام همان است، و از واسط تا بصره و همچنين تا كوفه پنجاه فرسخ است. (معجم البلدان ۵/۲۴۷).

۲-تفسير قمى ۱/۸۰.

۳-مختصر بصائر الدرجات ۲۳؛ تفسير عياشى ۱/۱۳۰؛ مجمع البيان ۱/۳۴۷.

۱۱

مؤ لف گويد: اين قصه نيز از شواهد حقيقت رجعت است، بنابراين حديث كه مكرر مذكور شد كه آنچه در بنى اسرائيل واقع شد در اين امت واقع مى شود، و علماى شيعه و مخالفان به اين آيه استدلال كرده اند. و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام و حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون تفسير اين آيه را از ايشان پرسيدند فرمود: ايشان اهل شهرى بودند از شهرهاى شام و هفتاد هزار خانه بودند، و طاعون در ميان ايشان بسيار بهم رسيد، هرگاه اثر طاعون ظاهر مى شد توانگران كه قوت حركت داشتند بيرون مى رفتند و مردم پريشان به سبب ضعفشان در شهرها مى ماندند بسيار مى مردند و آنها كه بيرون مى رفتند كمتر مى مردند، پس آنها كه بيرون رفته بودند مى گفتند: اگر ما در شهر مى مانديم بسيار مى مرديم، و آنها كه در شهر مانده بودند مى گفتند: اگر ما بيرون مى رفتيم آنقدر از ما نمى مردند! پس رأى ايشان بر اين قرار گرفت كه چون اثر طاعون ظاهر شود همه بيرون روند، پس در اين مرتبه اثر طاعون كه ظاهر شد همه بيرون رفتند و در شهرها بسيار گشتند تا رسيدند به شهر خرابى كه اهل آن شهر همه از طاعون مرده بودند، خانه هاى ايشان خالى مانده بود، پس بارهاى خود را به آن شهر فرود آوردند و همه در آن شهر قرار گرفتند پس حقتعالى فرمود: بميريد! همه در يك ساعت مردند، و ماندند بر آن حال تا استخوان شدند، آن شهر بر سر راه قوافل بود، اهل قافله ها استخوانهاى ايشان را از سر راه دور و در يك موضع جمع مى كردند. پس پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل كه او را حزقيل مى گفتند به اين موضع عبور نمود. چون نظرش بر استخوانهاى پوسيده افتاد بسيار گريست گفت: پروردگارا! اگر خواهى در اين ساعت ابشان را زنده مى توانى كرد چنانچه در يك ساعت ايشان را ميرانده اى، تا شهرهاى تو را آبادان كنند و بندگان تو از ايشان بوجود آيند و تو را عبادت كنند با ساير عبادت كنندگان تو.

پس خدا وحى كرد به او كه: آيا مى خواهى من ايشان را زنده كنم؟

۱۲

عرض كرد: بلى اى پروردگار من.

پس خدا اسم اعظم را به او وحى كرد و فرمود: مرا به اين نام بخوان تا ايشان را زنده گردانم.

چون حزقيل اسم اعظم الهى را خواند، نظر كرد به استخوانها كه پرواز مى كردند بسوى يكديگر تا بدنهاى ايشان درست شد. همه به يكديگر نظر مى كردند و تسبيح و تكبير و تهليل مى گفتند، پس حزقيل گفت: شهادت مى دهم كه حق تعالى بر همه چيز قادر است.(۱)

و به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: اين جماعت در روز نوروز زنده شدند و خدا وحى فرستاد بسوى آن پيغمبرى كه براى ايشان دعا كرد كه: آب بريز بر استخوانهاى ايشان، چون بر ايشان آب ريخت زنده شدند و ايشان سى هزار كس بودند، به اين سبب در ميان عجم شايع شده است كه در روز نوروز بر يكديگر آب مى پاشند و سببش را نمى دانند.(۲)

در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه: در ضمن حجتها كه بر يكى از زنادقه تمام كرد و او را به اسلام درآورد اين حديث بود و فرمود كه: جماعتى از وطنهاى خود بيرون آمدند و از طاعون گريختند و عدد ايشان را احصا نمى توانست كرد از بسيارى ايشان، پس خدا ايشان را هلاك كرد و آنقدر ماندند كه استخوانهاى ايشان پوسيد و بندهاى بدن ايشان گسيخته شد و خاك شدند.

پس خدا در وقتى كه خواست قدرت خود را بر خلق ظاهر گرداند، پيغمبرى را برانگيخت كه او را حزقيل مى گفتند، پس دعا كرد و ايشان را ندا كرد، پس بدنهاى ايشان جمع شد و روحهاى ايشان به بدنها برگشت و به هيئت روزى كه مرده بودند زنده شدند و يك كس از ايشان كم نيامد، بعد از آن مدت بسيار زندگانى كردند.(۳)

به سند معتبر منقول است كه: حضرت امام رضاعليه‌السلام چون در حضور مأمون با جاثليق

____________________

۱-كافى ۸/۱۶۸.

۲-المهذب البارع ۱/۱۹۵.

۳-احتجاج ۲/۲۳۱.

۱۳

نصارى حجت تمام كرد و فرمود كه: اگر عيسى را از براى آن مى گويند خدا است كه مرده را زنده مى كرد، پس سيع هم كرد آنچه عيسى كرد و امت او او را خدا نخواندند، و حزقيل پيغمبر نيز كرد آنچه عيسى كرد و سى و پنج هزار كس را بعد از آنكه شصت سال از مردن ايشان گذشته بود زنده كرد.

پس به جاثليق خطاب فرمود: آيا نيافته اى كه اينها از جوانان بنى اسرائيلند كه در تورات مذكورند و بخت نصر وقتى كه بيت المقدس را خراب كرد بنى اسرائيل را كشت و ايشان را اسير كرد و برد به بابل،(۱) پس خدا حزقيل را مبعوث گردانيد و بسوى بنى اسرائيل فرستاد و ايشان را زنده كرد؟ اى جاثليق! اينها قبل از عيسى بودند يا بعد از او؟

جاثليق گفت: بلكه قبل از عيسى بودند.

حضرت فرمود: هرگاه عيسىعليه‌السلام را براى مرده زنده كردن، خدا مى دانيد، پس يسع و حزقيل را نيز خدا بدانيد زيرا اينها هم مرده زنده كردند، بدرستى كه گروهى از بنى اسرائيل از شهرهاى خود گريختند از طاعون و ايشان چندين هزار كس بودند از ترس مرگ پس خدا ايشان را در يك ساعت ميراند، پس اهل شهر بر دور ايشان حصارى ساختند و در آن حصار بودند تا رميم شدند و استخوانهايشان پوسيد، پس پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل بر ايشان گذشت و تعجب كرد از بسيارى استخوانهاى پوسيده ايشان. پس حق تعالى به او وحى فرستاد: مى خواهى ايشان را براى تو زنده كنم تا تبليغ رسالت خود به ايشان نمائى؟

عرض كرد: بلى اى پروردگار من.

پس خدا وحى فرستاد بسوى او كه: ندا كن ايشان را.

آن پيغمبر ندا كرد ايشان را كه: اى استخوانهاى پوسيده! برخيزيد به اذن خداى عزوجل. پس همه زنده شدند و برخاستند و خاك از سرهاى خود مى افشاندند.(۲)

____________________

۱-((بابل )) ناحيه اى است كه كوفه و حله از توابع آن مى باشند. (معجم البلدان ۱/۳۰۹).

۲-توحيد شيخ صدوق ۴۲۲: عيون اخبار الرضا ۱/۱۵۹؛ احتجاج ۲/۴۰۷.

۱۴

مؤ لف گويد: از اين روايت چنان ظاهر مى شود كه اين جماعت را كه از طاعون گريخته بودند پيغمبر ديگر غير از حزقيل زنده كرده باشد و حزقيل كشته هاى بخت نصر را زنده كرده باشد، اين مخالف احاديث گذشته است، و ممكن است كه حضرت امام رضاعليه‌السلام در اين حديث موافق آنچه نزد اهل كتاب مشهور بوده بيان فرموده باشد براى آنكه حجت بر او تواند بود در عبارت اين حديث نيز تكلفى مى توان كرد كه موافق شود با اجابت گذشته.

در حديث معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: چون پادشاه قبط به قصد خراب كردن بيت المقدس لشكر كشيد و بيت المقدس را محاصره كرد، مردم به نزد حزقيل جمع شدند و براى دفع اين داعيه و رفع اين بليه به آن حضرت استغاثه كردند، حزقيل گفت: شايد امشب با پروردگار خود در اين باب مناجات كنم.

پس چون شب شد براى رفع اين بليه به درگاه قاضى الحاجات مناجات كرد، حق تعالى وحى فرمود: من كفايت شر ايشان مى كنم. پس امر فرمود حق تعالى ملكى كه موكل بود بر هوا كه نفسهاى ايشان را بگير؛ پس همه به يكمرتبه مردند. چون صبح شد حزقيل قوم خود را خبر داد كه خدا ايشان را هلاك كرد، چون بنى اسرائيل از شهر بيرون رفتند ديدند كه ايشان همه مرده اند، پس عجبى در نفس حزقيل بهم رسيد و در خاطر گذرانيد كه: چه فرق است ميان من و سليمانعليه‌السلام؟ به اين سبب قرحه اى در كبد آن حضرت بهم رسيد براى تنبيه او و بسيار او را آزار كرد، پس خشوع و تذلل نمود به درگاه حق تعالى و بر روى خاكستر نشست و استغاثه كرد براى دفع آن مرض، پس حق تعالى به او وحى فرمود: شير درخت انجير را بگير و به سينه خود بمال، چون چنين كرد آن مرض برطرف شد.(۱)

مؤ لف گويد: از اين حديث و حديث سابق بر اين چنان ظاهر مى شود كه حزقيل بعد از حضرت سليمانعليه‌السلام بوده است بر خلاف آنچه مشهور است ميان مفسران كه نزديك به زمان حضرت موسىعليه‌السلام بوده و خليفه سوم آن حضرت بوده است.

____________________

۱- محاسن ۲/۳۷۱؛ قصص الانبياء راوندى ۲۴۱.

۱۵

به سند حسن از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى وحى نمود حزقيل پيغمبر كه خبر ده فلان پادشاه را كه: من تو را در فلان روز مى ميرانم، پس حزقيل به نزد آن پادشاه رفت و رسالت حق تعالى را به او رسانيد، پس پادشاه دعا كرد بر روى تخت و تضرع و تذلل به درگاه خدا نمود تا از تخت خود به زير افتاد، عرض كرد: پروردگارا! آنقدر مرگ مرا پس انداز كه فرزند من بزرگ شود و او را جانشين خود گردانم.

حق تعالى وحى فرمود بسوى حزقيل كه: برو به نزد پادشاه بگو كه عمرش را پانزده سال زياد كردم.

حزقيل گفت: خداوندا! هرگز قوم من از من دروغ نشنيده اند، چون اين را بگويم بر دروغ حمل خواهند كرد.

حق تعالى به او وحى كرد كه: تو بنده منى و آنچه مى گويم بايد بشنوى، برو و تبليغ رسالت من به او بكن.(۱)

____________________

۱- قصص الانباء راوندى ۲۴۱.

۱۶

۱۷

باب پانزدهم در بيان قصص حضرت اسماعيلعليه‌السلام كه حق تعالى او را در قرآن مجيد (صادق الوعد) ناميده است

۱۸
۱۹

حق تعالى فرموده است( وَاذْكُرْ‌ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَ‌سُولًا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ‌ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَ‌بِّهِ مَرْ‌ضِيًّا ) (۱) يعنى: ((ياد كن اسماعيل را در قرآن بدرستى كه صادق الوعد بود يعنى وفاكننده بود به وعده خود و او پيغمبر مرسل بود و امر مى كرد اهل خود را به نماز كردن و زكات دادن و نزد پروردگار خود پسنديده بود)).

و در حديث معتبر از حضرت امام رضاعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى براى اين او را صادق الوعد ناميد كه با شخصى در مكانى وعده كرد و يك سال از براى انتظار وعده او در آن مكان ماند و از آنجا حركت نكرد.(۲)

و به سندهاى معتبر بسيار از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: اين اسماعيل كه حق تعالى او را صادق الوعد ناميده است غير از اسماعيل فرزند ابراهيم خليلعليه‌السلام است بلكه پيغمبرى بود از پيغمبران كه خدا او را به قوم خود مبعوث گردانيد و قوم او گرفتند او را پوست سر و روى مبارك او را كندند. پس حق تعالى ملكى را بسوى او فرستاد و گفت: پروردگار عالميان تو را سلام مى رساند و مى فرمايد كه: ديدم كه قوم تو با تو چه كردند و مرا فرستاده است بسوى تو كه هر چه حكم در باب ايشان بفرمائى من او را بعمل آورم.

اسماعيلعليه‌السلام گفت: نمى خواهم در دنيا از قوم خود انتقام بكشم و مى خواهم در اين بليه صبر كنم و تأسى نمايم به حسين بن علىعليه‌السلام فرزند پيغمبر آخرالزمانصلى‌الله‌عليه‌وآله تا از

____________________

۱- سوره مريم: ۵۴ و ۵۵.

۲- علل الشرايع ۷۷: معانى الاخبار ۵۰: عيون اخبار الرضا ۲/۷۹.

۲۰

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559