حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد ۲

حيات القلوب تاريخ پيامبران 0%

حيات القلوب تاريخ پيامبران نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 559

حيات القلوب تاريخ پيامبران

نویسنده: علامه مجلسى
گروه:

صفحات: 559
مشاهدات: 36165
دانلود: 3088


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 559 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36165 / دانلود: 3088
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاريخ پيامبران

حيات القلوب تاريخ پيامبران جلد 2

نویسنده:
فارسی

موضع.

پس داودعليه‌السلام بر او رحم كرد، پرسيد: اى جوان! آيا زن دارى؟

گفت: نه، هرگز زنى تزويج نكرده ام.

آن حضرت گفت: برو به نزد فلان مرد - و مرد عظيم القدرى از بنى اسرائيل را نام برد - بگو به او كه: داود تو را امر مى كند كه دختر خود را به عقد من درآورى و امشب زفاف كنى؛ و آنچه از خرجى مى خواهى بردار و نزد زن خود باش تا هفت روز و روز هشتم به نزد من بيا به همين موضع.

پس چون آن جوان رسالت آن حضرت را به آن مرد رساند، آن مرد اطاعت كرد و دختر خود را به عقد او درآورد، و هفت روز نزد آن زن ماند، روز هشتم به خدمت آن حضرت آمد، حضرت از او پرسيد: چون يافتى خود را در اين هفت روز؟

گفت: هرگز مرا نعمت و شادى زياده از اين حاصل نشده بود.

داودعليه‌السلام گفت: بنشين و منتظر آمدن ملك الموت باش كه بيايد و قبض روح تو بكند؛ چون دير شد و ملك الموت نيامد به آن جوان گفت: برو به خانه خود و با اهل خود باش، روز هشتم باز به نزد ما بيا.

پس آن جوان رفت باز روز هشتم به خدمت آن حضرت آمد، چون ملك الموت نيامد باز او را مرخص فرمود گفت: روز هشتم بيا.

در اين مرتبه كه آن جوان آمد، ملك الموت نيز آمد، حضرت داود به او گفت: تو نگفتى كه ماءمور شده ام به قبض روح اين جوان تا هفت روز ديگر؟

گفت: بلى.

آن حضرت گفت: سه هشت روز گذشت و او زنده است.

ملك الموت گفت: اى داود! حق تعالى رحم كرد بر او به رحم كردن تو بر او و اجل او را سى سال پس انداخت.(1)

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 204.

۱۲۱

به سند موثق معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه حق تعالى وحى نمود بسوى داودعليه‌السلام كه: خلاده دختر اوس را بشارت بده به بهشت و اعلام نما او را كه او قرين تو خواهد بود در بهشت.

پس داودعليه‌السلام به در خانه او رفت و در زد، زن بيرون آمد و گفت: آيا در باب من چيزى نازل شده است؟

فرمود: بلى.

گفت: چه چيز نازل شده است؟

آن حضرت رسالت خدا را به او نقل كرد.

زن گفت: آيا كسى ديگر هست كه مثل نام من نامى داشته باشد؟

داودعليه‌السلام گفت: نه، خدا تو را به خصوص فرموده است.

گفت: اى پيغمبر خدا! من تو را تكذيب نمى كنم، بخدا سوگند كه در خود نمى يابم چيزى كه سبب آن تواند بود كه تو مى فرمائى.

آن حضرت گفت: مرا خبر ده از احوال پنهان خود.

گفت: هرگز دردى يا پريشانى يا گرسنگى به من نرسيد مگر آنكه بر آن صبر كردم و از خدا نطلبيدم كه مرا به حالت ديگر بگرداند و به آن حال راضى بودم و شكر كردم خدا را بر آن حال و حمد گفتم.

آن حضرت گفت: به همين خصلت به اين مرتبه رسيده اى، اين دين و طريقه اى است كه حق تعالى براى شايستگان بندگان خود پسنديده است.(1) در بعضى از روايات منقول است كه: زبور داودعليه‌السلام صد و پنجاه سوره بود،(2) و در آنجا مكتوب بود كه: اى داود؟ بشنو از من آنچه مى گويم و آنچه مى گويم حق است، هر كه نزد من آيد و مرا دوست دارد او را داخل بهشت گردانم. اى داود! از من بشنو آنچه مى گويم

____________________

1- قصص الانبياء راوندى 206.

2- مروج الذهب 1/69؛ عرائس المجالس 275.

۱۲۲

و آنچه مى گويم حق است، هر كه به نزد من آيد و شرمنده باشد از گناهانى كه كرده است گناهان او را بيامرزم و از خاطر حافظان اعمال او محو مى كنم.(1)

در روايت ديگر وارد است كه حق تعالى وحى نمود بسوى داودعليه‌السلام كه: اى داود! حذر نما از دلهائى كه چسبيده اند به شهوتهاى دنيا كه عقلهاى آنها محجوبند از من و فيض من به آنها نمى رسد.

اى داود! هر كه محبوبى را دوست دارد تصديق قول او مى نمايد، هر كه انس به حبيب خود دارد گفته او را قبول مى كند و كردار او را مى پسندد، هر كه وثوق و اعتماد به حبيب خود دارد كارهاى خود را به او مى گذارد، هر كه بسوى حبيب خود مشتاق است اهتمام مى كند در رفتار بسوى او كه زود خود را به او برساند.

اى داود! ياد كردن من براى ياد كنندگان من است، و بهشت من براى اطاعت كنندگان من است، و زيارت من براى مشتاقان من است، خود به تنهائى براى مطيعان خود هستم.(2)

منقول است كه حق تعالى به آن حضرت وحى نمود كه: بگو به فلان پادشاه جبار كه من تو را پادشاهى نداده ام كه دنيا را جمع كنى و ليكن تو را استيلا داده ام كه دعاى مظلومان را از من رد كنى و ايشان را يارى كنى، بدرستى كه من سوگند به ذات مقدس خود خورده ام كه مظلوم را يارى كنم و انتقام مى كشم از براى او از آن كسى كه در حضور او بر او ستم كردند و يارى او نكرد.(3)

منقول است كه حق تعالى وحى نمود بسوى داودعليه‌السلام كه: اى داود! مرا شكر كن چنانچه سزاوار شكر من است.

داود گفت: خداوندا! چگونه تو را شكر كنم چنانچه حق شكر توست و حال آنكه شكر كردن من تو را نعمتى است از جانب تو.

پس خدا وحى نمود كه: چون اقرار كردى كه حق شكر مرا بجا نمى توانى آورد، شكر

____________________

1- امالى شيخ طوسى 107.

2- ارشاد القلوب 60.

3- ارشاد القلوب 76.

۱۲۳

كردى مرا چنانچه حق شكر من است.(1)

در روايت ديگر وارد شده است كه: داودعليه‌السلام روزى تنها به صحرا رفت، پس حق تعالى وحى نمود بسوى او كه: اى داود! چرا تو را چنين تنها مى بينم؟

داود گفت: خداوندا! شوق لقاى تو و مناجات تو بر من غالب شد و حايل گرديد ميان من و خلق تو.

پس خدا وحى نمود به او كه: برگرد بسوى خلق من كه اگر يك بنده گريخته مرا به درگاه من بياورى تو را در لوح حمد كرده شده مى نويسم.(2)

در روايت ديگر وارد است كه در حكمت آل داود نوشته است كه: لازم است بر عاقل كه غافل نگردد از چهار ساعت: ساعتى كه با پروردگار خود مناجات بكند، و ساعتى كه محاسبه نفس خود بكند، و ساعتى كه صحبت بدارد با برادران مؤ منى كه عيبهاى او را به او راست مى گويند، و ساعتى كه مشغول لذت نفس خود گردد در چيزى كه حلال و پسنديده باشد، و اين ساعت ياور اوست بر ساعتهاى ديگر.(3)

به سند صحيح منقول است كه: زنى بود در زمان حضرت داودعليه‌السلام و مردى مى آمد او را اكراه مى كرد بر زنا، پس خدا روزى در دل آن زن انداخت كه به آن مرد گفت: هرگاه تو نزد من مى آئى كه زنا كنى، ديگرى به نزد زن تو مى رود و با او زنا مى كند.

پس آن مرد در همان ساعت به خانه خود برگشت ديد كه مردى با زن او زنا مى كند. پس آن مرد را برداشت و به نزد داودعليه‌السلام آورد و گفت: اى پيغمبر خدا! بلائى بر سر من آمده است كه بر سر كسى نيامده است.

داود گفت: آن بلا چيست؟

گفت: اين مرد را نزد زن خود يافتم.

____________________

1- ارشاد القلوب 122.

2- ارشاد القلوب 171.

3- تنبيه الخواطر 342.

۱۲۴

پس خدا وحى كرد به داودعليه‌السلام كه: به او بگو: به آنچه مى كنى جزا مى يابى.(1)

به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه حق تعالى وحى فرستاد بسوى داودعليه‌السلام كه: هر بنده اى كه پناه بسوى من آورد در نگاه داشتن از بلاها و جلب نعمتها و بر من توكل كند نه بر ديگران، و دانم از نيت او كه در اين دعوى صادق است، اگر آسمانها و زمين و هر كه در آنها است با او در مقام كيد و ضرر درآيند البته براى او به در شدى از ميان آنها قرار دهم و او را از شر آنها نجات دهم، و هر بنده اى كه از نيت او دانم كه اعتماد بر غير من مى كند و پناه بغير من مى برد البته قطع كنم اسباب آسمانها را از دست او و زمين را در زير او سخت گردانم و پروا نكنم در هر وادى كه او هلاك شود.(2)

و در حديث معتبر ديگر فرمود كه حق تعالى وحى نمود به داودعليه‌السلام كه: بگو به جباران و ستمكاران كه مرا ياد نكنند با آن حالى كه دارند، كه هر بنده اى كه مرا ياد مى كند من او را ياد مى كنم، و چون ايشان را باد كنم با آن حال بر ايشان لعنت مى فرستم.(3)

به سند صحيح از امام محمد باقرعليه‌السلام منقول است كه: در بنى اسرائيل عابدى ود كه حضرت داودعليه‌السلام را عبادت او بسيار خوش مى آمد، پس حق تعالى وحى فرستاد بسوى داودعليه‌السلام كه: هيچ كار او تو را خوش نيايد كه او مرائى است و عبادت مرا براى مردم مى كند.

پس چون آن شخص فوت شد، به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: فلان عابد مرد، آن حضرت گفت: او را دفن كنيد؛ و به جنازه او حاضر نشد. پس بنى اسرائيل بر داودعليه‌السلام انكار كردند و كار او را نپسنديدند و تعجب كردند كه چرا به جنازه او حاضر نشد، و چون او را غسل دادند پنجاه كس برخاستند و گفتند: به خدا شهادت مى دهيم كه بغير از نيكى از او چيزى نمى دانيم و در نماز او نيز پنجاه نفر اينچنين شهادت دادند.

پس حق تعالى وحى فرستاد بسوى داودعليه‌السلام كه: چرا به جنازه فلان مرد حاضر نشدى؟

____________________

1- من لا يحضره الفقيه 4/21؛ وسائل الشيعه 20/355.

2- كافى 2/63.

3- فلاح السائل 37

۱۲۵

آن حضرت گفت: براى آنچه خود خبر دادى مرا از حال او.

حق تعالى فرمود: بلى چنين بود او، وليكن جمعى از احبار و رهبانان در جنازه او حاضر شدند و نزد من شهادت دادند كه از او نمى دانند مگر نيكى، پس شهادت ايشان را قبول كردم و آنچه خود مى دانستم از او آمرزيدم.(1)

و در حديث معتبر منقول است كه: حضرت امام رضاعليه‌السلام در مجلس ماءمون به راءس الجالوت كه اعلم علماى يهود بود فرمود كه: داودعليه‌السلام در زبور خود فرمود: خداوندا! مبعوث گردان برپادارنده سنت را بعد از فترت، يعنى بعد از آنكه مدتها پيغمبر بر مردم مبعوث نگرديده باشد.

پس حضرت فرمود: آيا مى شناسى پيغمبرى را كه سنت را بعد از فترت برپا داشته باشد بغير از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله (2) ؟

و سيد ابن طاووسرحمه‌الله ذكر كرده است كه: در زبور داودعليه‌السلام ديدم در سوره دوم كه: اى داود، تو را گردانيدم خليفه خود در زمين و گردانيدم تو را تنزيه كننده خود و پيغمبر خود، و بزودى عيسى را جمعى خدا خواهند دانست بغير از من به سبب قوتى كه من به او خواهم داد كه مردم را به اذن من زنده خواهد كرد.

اى داود! مرا وصف كن براى خلق من به كرم و رحمت و به آنكه بر همه چيز قادرم.

اى داود! كى از خلق گسيخته شد و به من پيوست كه من او را نااميد كردم؟ و كى بازگشت به درگاه من كرد كه من او را از درگاه انابت خود راندم؟ چرا خدا را به قدس و پاكى ياد نمى كنيد، او صورت دهنده و آفريدگار شما است به رنگهاى مختلف؟ چرا حفظ نمى كنيد طاعت خدا را در ساعتهاى شب و روز؟ و چرا دفع نمى كنيد ياد معصيت مرا از دلهاى خود؟ گويا هرگز نخواهيد مرد و گويا دنياى شما باقى خواهد بود و هرگز از شما زايل نخواهد شد و حال آنكه از براى شما در بهشت نعمت من گشاده تر و فراوان تر است از

____________________

1- كتاب الزهد 66.

2- توحيد شيخ صدوق 428؛ عيون اخبار الرضا 1/166؛ احتجاج 2/416.

۱۲۶

دنيا اگر تعقل و تفكر نمائيد، بزودى خواهيد دانست در هنگامى كه به نزد من مى آئيد كه من بينا و مطلعم بر كرده هاى خلايق، منزه است خداوندى كه خلق كننده نور است.

و در سوره دهم نوشته است كه: اى گروه مردمان! غافل مشويد از آخرت و فريب ندهد شما را اين زندگانى براى حسن و طراوت دنيا.

اى بنى اسرائيل! اگر تفكر نمائيد در بازگشت خود بسوى آخرت و ياد آوريد قيامت را و آنچه در آن مهيا گردانيده ام براى عاصيان، هر آينه كم خواهد بود خنده شما و بسيار خواهد شد گريه شما و ليكن غافل گرديده ايد از مرگ و عهد مرا پس پشت انداخته ايد و حق مرا سبك شمرده ايد، گويا گناهكار نيستيد و گويا حساب شما را نخواهند كرد، چند بگوئيد و نكنيد، و چند وعده كنيد و خلف آن كنيد، و چند عهد كنيد و بشكنيد، اگر فكر كنيد در درشتى خاك و تنهائى و تاريكى قبر هر آينه كن سخن خواهيد گفت و ياد من بسيار خواهيد كرد و مشغول به طاعت من بسيار خواهيد گرديد، بدرستى كه كمال حقيقى كمال آخرت است و كمال دنيا متغير و زايل است، آيا فكر نمى كنيد در خلق آسمانها و زمين و آنچه مهيا گردانيده ام در آنها از آيات و تخويفات و مرغ را در ميان هوا نگاه داشته ام كه مرا تسبيح مى گويد و در طلب روزى من مى پويد و منم بخشنده و مهربان، و منزه است خداوند خلق كننده نور.

و در سوره هفتم نوشته است: اى داود! بشنو آنچه مى گويم و امر كن سليمان را كه بگويد بعد از تو كه زمين را به ميراث خواهم داد به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و امت او و ايشان بر خلاف شما خواهند بود و نماز ايشان با طنبور و ساز و نوا نخواهد بود. پس زياده كن تقديس مرا، و چون نغمه به تقديس من بلند كنى در هر ساعت گريه بسيار كن.اى داود! بگو بنى اسرائيل را كه جمع نكنند مال از حرام كه من نماز ايشان را قبول نخواهم كرد، و از پدر خود دورى كن به سبب معصيت، و از برادر خود كناره كن به سبب حرام، و بخوان بر بنى اسرائيل خبر دو مرد را كه در عهد ادريس بودند و از براى هر دو تجارتى آمد در وقت نماز واجبى، پس يكى از ايشان گفت: من ابتدا به امر خدا مى كنم، و ديگرى گفت: من ابتدا به تجارت خود مى كنم و بعد از آن به امر الهى مى پردازم. پس

۱۲۷

يكى متوجه تجارت شد و ديگرى متوجه نماز شد. پس وحى كردم بسوى ابر كه با باد و برق و صاعقه او را فرو گرفت و مشغول شد به ابر و ظلمت، و تجارت و نماز هر دو از دست او رفت و در در خانه اش نوشته شد: نظر كنيد كه دنيا و زياده طلبى آن چه مى كند با صاحبش.

اى داود! هرگاه ببينى ظالمى را كه دنيا او را برداشته است، آرزوى حال او مكن كه البته يكى از دو چيز از براى او خواهد بود: يا مسلط مى گردانم بر او ظالمى را كه از او ظالم تر باشد كه از او انتقام بكشد، يا بر او لازم مى گردانم در روز قيامت كه حقوق مردم را به صاحبش رد كند.

اى داود! اگر ببينى آنها را كه حقهاى مردم بر ذمت ايشان مانده است در قيامت، هر آينه خواهى ديد در گردن ايشان طوقى از آتش خواهد بود، پس حساب كنيد نفسهاى خود را و در مقام انصاف باشيد با مردم و ترك كنيد دنيا و زينتهاى آن را.

اى بسيار غافل! چه مى كنى دنيائى را كه در آن آدمى صبح صحيح از خانه بيرون مى رود و شام بيمار برمى گردد؟ و با ناز و نعمت بيرون مى رود و با غلها و زنجيرها برمى گردد؟ و صحيح بيرون مى رود و كشته برش مى گردانند؟ واى بر شما اگر ببينيد بهشت را و آنچه در آن مهيا كرده ام براى دوستان خود از نعمتها هر آينه هيچ چيز دنيا را به لذت نچشيد و در قيامت ندا خواهم كرد دوستان خود را كه: كجايند آنها كه در دنيا مشتاق بودند به طعام و شراب لذيذ و از براى رضاى من ترك كردند؟ كجايند آنها كه با خنده گريه را مخلوط كردند؟ كجايند آنها كه در زمستان و تابستان به مسجدهاى من هجوم مى آوردند؟ نظر كنيد امروز ببينيد كه چه نعمتها براى شما مهيا كرده ام، بسيار بيدار بوديد در هنگامى كه مردم در خواب بودند، پس امروز از هر چه مى خواهيد لذت بيابيد كه از شما راضى شدم، و بدرستى كه عملهاى پاكيزه شما دفع مى كرد غضب مرا از اهل دنيا. اى رضوان! ايشان را آب بده، چون آب بخورند نظارت و حسن روهاى ايشان زياده گردد، پس رضوان گويد كه: براى اين حق تعالى اين نعمتها را به شما عطا كرد كه فرجهاى شما به فرج حرام نرسيد و آرزوى حال پادشاهان و توانگران نكرديد.

۱۲۸

پس گويم: اى رضوان! ظاهر گردان آنچه من براى بندگان خود مهيا كرده ام هشت هزار برابر.

اى داود! هر كه با من تجارت كند، سودمندترين تجارت كنندگان است، هر كه دل به دنيا بندد و دنيا او را به زمين افكند زيانكارترين زيانكاران است، واى بر تو اى فرزند آدم! چه بسيار سنگين است دل تو، پدر و مادرت مى ميرند و از احوال ايشان عبرت نمى گيرى؟!

اى فرزند آدم! آيا نمى بينى كه حيوانى مى ميرد و باد مى كند و مردار گنديده مى شود و آن حيوانى است و گناهى ندارد، و گر گناههاى تو را بر كوهها بگذارند كوهها را در هم مى شكند؟!

اى داود! بعزت خود سوگند مى خورم كه هيچ چيز ضررش بر شما مانند مالها و فرزندان شما نيست، و هيچ چيز فتنه آن در دل شما مانند اينها نيست، و عمل شايسته شما نزد من بلند مى شود و علم من به همه چيز محيط است، منزه پروردگارى كه آفريدگار نور است.

و در سوره بيست و سوم نوشته است كه: اى فرزندان خاك و آب گنديده! و فرزندان غفلت و مغرور شده! بسيار ملتفت مشويد بسوى آنچه بر شما حرام كرده ام، زيرا كه اگر بدانيد كه حرام شما را به كجا مى برد هر آينه آن را بسيار بد خواهيد شمرد، و اگر ببينيد زنان خوش بوى بهشت را كه عافيت يافته اند از هيجان طبايع بشريت، پس ايشان هميشه راضيند و هرگز به خشم نمى آيند و هميشه باقيند و هرگز نمى ميرند، و هر چند شوهر ايشان بكارت ايشان را مى برد باز باكره مى شوند و از كره نرم تر و از عسل شيرين ترند و در پيش تخت ايشان نهرهاى شراب و عسل موج مى زند. واى بر تو! پادشاهى بزرگ و نعيم ابدى و زندگانى بى تعب و شادى دايم و نعيم باقى نزد من است، و منزه خداوندى كه خالق نور است.

و در سوره سى ام نوشته است: اى فرزندان كه در گرو مرگيد! كارى كنيد براى آخرت خود، بخريد آن را به دنيا و مباشيد مانند گروهى كه دنيا را به غفلت و بازى گذرانيدند، و بدانيد كه هر كه به من قرض مى دهد سرمايه او با سود بسيار به او مى رسد و هر كه به شيطان

۱۲۹

قرض مى دهد در جهنم با او قرين خواهد بود، چيست شما را كه به دنيا رغبت مى نمائيد و از حق رو مى گردانيد؟ آيا حسبهاى شما فريب داده است شما را؟ چه باشد حسب كسى كه از خاك خلق شده باشد؟ حسب نزد من به پرهيزكارى است.

اى فرزندان آدم! بدرستى كه شما و آنچه مى پرستيد بغير از خدا در آتش جهنم خواهيد بود و شما از من بيزاريد و من از شما بيزارم و مرا حاجتى نيست به عبادت شما تا اسلام بياوريد، اسلامى با اخلاص، و منم عزيز حكيم، منزه است خالق نور.

و در سوره چهل و ششم نوشته است كه: اى فرزندان آدم! سبك مشماريد حق مرا كه من سبك شمارم شما را، در جهنم خورندگان ربا و سود روده ها و جگرهاى ايشان پاره پاره خواهد شد، و چون تصدق دهيد آن را به آب يقين بشوئيد كه اول به دست من مى آيد پيش از آنكه به دست سايل درآيد، اگر از مال حرام است مى زنم آن را بر روى آن كه تصدق كرده است، و اگر از حلال است مى گويم بنا كنيد از براى او قصرها در بهشت و رياست، رياست پادشاهى دنيا نيست؛ رياست، رياست آخرت است، منزه است خالق نور.

در سوره چهل و هفتم نوشته است كه: اى داود! مى دانى چرا بنى اسرائيل را مسخ كردم به ميمون و خوك؟ زيرا كه چون غنى و مالدار گناه بزرگى مى كرد سهل مى شمردند و مى گذرانيدند، و چون مسكين گناهى از آن پست تر مى كرد از او انتقام مى كشيدند، پس واجب و لازم شده است لعنت من بر هر كه در زمين تسلطى بهم رساند و مالدار و پريشان را به يك نحو حكم بر ايشان جارى نگرداند، و شما متابعت خواهشهاى نفسانى مى كنيد، در دنيا از من كجا خواهيد گريخت در وقتى كه خلوت كنم با شما؟ چه بسيار نهى كردم شما را كه متعرض حرمتهاى مؤ منان مشويد، زبانهاى خود را دراز كرده ايد در عرضهاى مردم، منزه است خالق نور.

در سوره شصت و پنجم مكتوب است كه: اى داود! بخوان بر بنى اسرائيل خبر مردى را كه مطيع او شدند تمام اطراف زمين تا آنكه چون مستقل شد سعى كرد در زمين به فساد و حق را خاموش كرد و باطل را ظاهر گردانيد و دنيا را عمارت كرد و قلعه ها ساخت و مالها

۱۳۰

جمع كرد، پس ناگاه در عين عيش و نعمت او وحى كردم به زنبورى كه بر او داخل شود و روى او را بگزد، پس زنبور داخل شد در وقتى كه وزرا و اعوان و دربانان او همه حاضر بودند و نيشى بر پهلوى روى او زد كه در همان ساعت ورم كرد، و چشمه هاى خون و چرك از رويش جارى شد و گوشت رويش را همه فاسد كرد كه كسى از تعفن و گند او نزديك او نمى توانست نشست تا آنكه چون مرد، جثه او را بى سر دفن كردند، اگر آدميان را عبرتى مى بود اين قصه ايشان را از نافرمانى من بازمى داشت و ليكن مشغول گرديده اند به لهو و لعب دنيا، پس بگذار ايشان را در لهو و لعب خود تا امر من به ايشان برسد و من ضايع نمى گردانم مزد نيكوكاران را، سبحان خالق النور.(1)

____________________

1- سعد السعود 47.

۱۳۱
۱۳۲

باب بيست و يكم در بيان قصه اصحاب سبت است

۱۳۳
۱۳۴

حق تعالى فرموده است كه( وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَ‌دَةً خَاسِئِينَ ) (1) يعنى: ((بتحقيق كه دانستيد حال آن جماعتى را كه تجاوز از حد و نافرمانى كردند از شما در حكم روز شنبه كه شكار ماهى در شنبه كردند، پس گفتيم بر ايشان را كه بوده باشيد ميمونى چند دور مانده از رحمت خدا يا ذليل و بى مقدار)).

حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام فرمود: يعنى دور گردانيده شده از هر خيرى.(2)

( فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ ) (3) ((پس گردانيديم مسخ كردن ايشان را عقوبتى و زجر كننده اى مر آنچه را پيش روى آنها بود و آنچه پشت سر ايشان بود پندى و موعظه اى براى پرهيز كاران )).

بعضى گفته اند: يعنى مسخ شدن ايشان عبرت گرديد براى شهرها كه در پيش روى شهر ايشان بود و شهرهائى كه در عقب شهر ايشان بود.

و بعضى گفته اند: عقوبتى بود بر كارهائى كه پيش از شكار ماهى و بعد از آنها كه كردند.

از امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليهما‌السلام منقول است كه: يعنى عبرتى گرديد براى آنها كه در زمان ايشان بودند و آنها كه بعد از ايشان آمدند و قصه ايشان را شنيدند همچنانچه ما از قصه ايشان پند مى گيريم.(4)

در تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام مذكور است كه: يعنى اين مسخى كه ما ايشان را به

____________________

1- سوره بقره: 65.

2- تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام 268.

3- سوره بقره: 66.

4- مجمع البيان 1/130.

۱۳۵

آن خوار و ذليل گردانيديم و دور از رحمت خود ساختيم، عقوبتى و بازدارنده اى بود ايشان را از آنچه پيش از مسخ مرتكب بودند از گناهان هلاك كننده و منع كننده بود گروهى را كه ايشان را بر اين حال مشاهده كردند از آنكه مرتكب مثل اعمال قبيحه ايشان بشوند، و پند دهنده و موعظه فرماينده بود پرهيزكارانى را كه پند گيرند به عقوبت ايشان و ترك محرمات نمايند و مردم مرا پند دهند و از گناهانى كه سبب عقوبتها است حذر فرمايند.

پس فرمود كه: حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود: اين جماعت گروهى بودند كه در كنار دريائى ساكن بودند، حق تعالى و پيغمبران او نهى كرده بودند ايشان را از شكار كردن ماهى در روز شنبه، پس متمسك شدند به حيله كه بر خود حلال كنند آنچه خدا بر ايشان حرام گردانيده است، پس نقبها و جدولها كندند بسوى حوضها كه ماهى از آن راهها داخل حوضها تواند شد و بر نتواند گشت، چون روز شنبه مى شد ماهيها به امان الهى مى آمدند، از راه نقبها و جدولها داخل حوضها و غديرهاى ايشان مى شدند، چون آخر روز مى شد مى خواستند برگردند به دريا كه از شر شكار كنندگان ايمن گردند نمى توانستند برگشت، و شب در آن حوضها محصور مى ماندند كه به دست آنها را مى توانست گرفت بى شكار كردنى، چون روز يكشنبه مى شد، آنها را مى گرفتند و مى گفتند: ما در شنبه شكار نكرديم و در يكشنبه شكار كرديم، و دروغ مى گفتند آن دشمنان خدا بلكه به همان حيله ها و رخنه ها كه در روز شنبه كرده بودند شكار كردند، و بر اين حال ماندند تا مال ايشان بسيار شد و به سبب گشادگى دست و ثروت در اموال زنان بسيار گرفتند و به انواع نعمتها متنعم شدند، ايشان زياده از هشتاد هزار نفر بودند و هفتاد هزار كس از ايشان مرتكب اين عمل شدند، باقى بر ايشان انكار كردند، چنانچه حق تعالى در جاى ديگر فرموده است كه و اسئلهم عن القريه التى كانت حاضرة البحر يعنى: ((سؤ ال كن يا محمد از ايشان از حال آن شهرى كه نزديك دريا بود،)) (اذ يعدون فى السبت ) ((در وقتى كه از حكم خدا بيرون مى رفتند در شكار كردن روز شنبه،)) اذ تاءتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا و يوم لا يسبتون لا تاءتيهم ((در وقتى كه مى آمدند بسوى ايشان ماهيهاى ايشان در روز شنبه

۱۳۶

ايشان بر روى آب، يا پياپى و بسيار، يا سرها از آب بيرون كرده و روزى كه شنبه نبود نمى آمدند بسوى ايشان،))( كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ) (1) ((چنين امتحان مى كرديم ايشان را به فسق ايشان ))( وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّـهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ) (2) ((و يادآور وقتى را كه گفتند گروهى از ايشان كه: چرا پند مى دهيد گروهى را كه خدا هلاك كننده ايشان خواهد بود در دنيا يا عذاب كننده ايشان خواهد بود به عذابى سخت در آخرت )).

حضرت امامعليه‌السلام فرمود كه: مراد از هلاك كردن، عذاب استيصال است؛ و مراد از عذاب، عذابها و بلاهاى ديگر است. و فرمود كه: اين سخن را گناهكاران و شكار كنندگان در جواب واعظان گفتند.(3)

و مشهور آن است كه ايشان سه طايفه بودند: يك طايفه شكار مى كردند، و يك طايفه ايشان را نهى و منع مى كردند، و يك طايفه نه شكار مى كرد و نه نهى آنها مى كردند،(4) اين سخن را اين طايفه اخير گفتند، (قَالُوا مَعْذِرَ‌ةً إِلَىٰ رَ‌بِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ) (5) ((گفتند پند دهندگان كه: ما ايشان را موعظه مى كنيم تا معذور باشيم نزد پروردگار شما شايد ايشان پرهيزكار شوند و ترك گناه بكنند،))( فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُ‌وا بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ) (6) ((پس چون فراموش كردند و ترك نمودند آنچه را به ياد ايشان آوردند و از موعظه ايشان پندپذير نشدند، نجات داديم آنها را كه نهى مى كردند از گناه و بدى و گرفتيم آنها را كه ستم بر خود مى كردند به عذابى سخت به سبب فسق و نافرمانى ايشان،))( فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَ‌دَةً

____________________

1- سوره اعراف: 163.

2- سوره اعراف: 164.

3- تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام 269.

4- تفسير قمى 1/244؛ مجمع البيان 2/492؛ تفسير عياشى 2/35.

5- سوره اعراف: 164.

6- سوره اعراف: 165.

۱۳۷

خَاسِئِينَ ) (1) ((پس چون طغيان كردند و ترك نكردند آنچه ايشان را از آن نهى كردند گفتيم به ايشان كه: باشيد بوزينگان و از رحمت الهى دور افتادگان )).

پس حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود: چون آن ده هزار و كسرى كه مطيعان و واعظان بودند ديدند كه آن هفتاد هزار كس پند ايشان را قبول نمى كنند و از نزول عقوبت خدا پروا نمى كنند، از ايشان كناره كردند و از ميان ايشان بيرون رفتند و در شهرى ديگر كه نزديك شهر ايشان بود قرار گرفتند كه مبادا عذاب بر آنها نازل شود و ايشان را نيز فرو گيرد. پس در همان شب عذاب الهى بر ايشان نازل شد و همه ميمون شدند و دروازه شهر ايشان بسته ماند كه از ايشان كسى بيرون نمى آمد و كسى از بيرون شهر ايشان نمى رفت، چون اهل شهرهاى ديگر شنيدند اين حال را آمدند و از ديوارهاى شهر بالا رفتند و ديدند مردان و زنان ايشان همه ميمون شده اند و مى گردند.

پس به شهر ايشان درآمدند و آنها كه ايشان را نصيحت مى كردند به نزد خويشان و ياران و دوستان خود مى آمدند و مى پرسيدند كه، تو فلانى؟ او آب از ديده اش مى ريخت و به سر اشاره مى كرد: بلى؛ سه روز بر اين حال ماندند، پس حق تعالى بادى و بارانى فرستاد كه ايشان را به دريا انداخت و هلاك كرد، هيچ مسخ شده اى بعد از سه روز باقى نماند و اينها كه مى بينيد، شبيه آنهايند و نه از نسل آنهايند.

پس حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود: اين جماعت براى شكار ماهى چنين شدند، پس چگونه خواهد بود نزد خدا حال جمعى كه فرزندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را كشتند و هتك حرمت آن حضرت كردند؟ حق تعالى اگر چه ايشان را در دنيا مسخ نكرد اما عذابى كه در آخرت براى ايشان مهيا گردانيده است اضعاف مسخ است.

پس فرمود: اگر آن جماعت كه تعدى در حكم شنبه كردند متوسل به انوار مقدسه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و آل طيبين اوعليهم‌السلام مى شدند، به آن معصيت مبتلا نمى شدند، و اگر آنها كه ايشان را پند مى دادند از خدا سؤ ال مى كردند به جاه محمد و آل طيبين او كه ايشان را از آن

____________________

1- سوره اعراف: 166.

۱۳۸

گناه باز دارد هر آينه دعاى ايشان مستجاب مى شد و ليكن نكردند تا آنچه خدا در لوح نوشته بود بر ايشان جارى شد.(1)

به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه: حق تعالى امر كرد يهود را كه ترك كار دنيا در روز جمعه بكنند، ايشان قبول نكردند و روز شنبه را اختيار كردند، پس به اين سبب شكار روز شنبه را بر ايشان حرام گردانيد.(2) و در حديث معتبر ديگر فرمود: حق تعالى طايفه اى از بنى اسرائيل را مسخ نمود، پس آنچه به دريا رفتند جرى و مارماهى و ساير حيوانات مسخ شده دريا شدند، و آنچه به صحرا رفتند خوك و ميمون و راسو و سوسمار و ساير حيوانات صحرا شدند.(3)

على بن ابراهيمرحمه‌الله عليه روايت كرده است كه: اصحاب سبت را حق تعالى مهلت داد آنقدر كه بسيار شدند و اموال بيشمار اندوختند و گفتند: شكار شنبه بر ما حلال است و بر پيشينيان حرام بوده است، زيرا كه تا ما شكار ماهى كنيم در روز شنبه در نعمت و رفاهيتيم و مال ما بسيار شد و بدنهاى ما صحيح است. پس در شبى كه غافل بودند حق تعالى ايشان را به ناگاه گرفت.(4)

ايضا روايت كرده است كه: ايشان از بنى اسرائيل بودند و در شهرى بودند كه نزديك به دريا بود. در مد و جزر، آب دريا داخل نهرها و زراعتهاى ايشان مى شد و ماهى در روز شنبه مى آمد تا آخر زراعتهاى ايشان و در روز يكشنبه ماهى نمى آمد به نهرها و زراعتهاى ايشان، پس ايشان در روز شنبه دامها نصب مى كردند در پيش نهرهاى خود كه چون آب دريا پست مى شد ماهى در ميان دامها و نهرهاى ايشان مى ماند و در روز يكشنبه آنها را مى گرفتند! پس علماى ايشان نهى كردند ايشان را از اين عمل، فايده نبخشيد تا مسخ شدند به خوك و ميمون. و سبب حرام شدن شكار ماهى بر ايشان آن بود

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام .

2- علل الشرايع 69؛ قصص الانبياء راوندى 206.

3- كافى 6/221.

4- تفسير قمى 1/244.

۱۳۹

كه عيد جميع مسلمانان و غير ايشان روز جمعه بود، پس يهود مخالفت كردند و گفتند: عبد ما شنبه است! پس خداى تعالى شكار شنبه را بر ايشان حرام كرد و مسخ شدند به ميمون و خوك.(1)

و به سند حسن روايت كرده است و غير او به سند صحيح از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام كه فرمود: در كتاب امير المؤ منينعليه‌السلام نوشته است كه: جمعى از اهل بلده بصره(2) از قوم ثمود بودند و حق تعالى به جهت امتحان ايشان در روز شنبه ماهى بسيار بسوى ايشان مى فرستاد كه به در خانه هاى ايشان مى آمدند و در جميع حوضها و نهرهاى ايشان داخل مى شدند و روزهاى ديگر نمى آمدند، پس جمعى از سفيهاى ايشان شروع كردند به شكار ماهى در شنبه و مدتى اين كار مى كردند، علما و عباد ايشان منعشان نمى كردند، تا آنكه شيطان به نزد طايفه اى از ايشان آمد گفت: خدا شما را نهى فرموده است از خوردن ماهى در روز شنبه و نهى نكرده است شما را از شكار ماهى در غير روز شنبه، پس در شنبه شكار كنيد و در روزهاى ديگر بخوريد!

پس ايشان سه طايفه شدند: يك طايفه گفتند: ما شكار ماهى مى كنيم در شنبه كه بر ما حلال است؛ و يك طايفه به جانب راست رفتند و گفتند: ما شما را نهى مى كنيم از آنكه خلاف امر الهى بكنيد؛ و يك طايفه به جانب چپ رفتند و شكار نمى كردند و ايشان را هم نصيحت نمى كردند و مى گفتند به جماعت نصيحت كنندگان كه: چرا موعظه مى كنيد گروهى را كه خدا ايشان را هلاك خواهد كرد يا عذاب خواهد كرد عذابى سخت؟

پس آن طايفه اى كه ايشان را پند مى دادند گفتند: والله ما امشب با شما نمى مانيم در اين شهرى كه معصيت خدا در آن كرده ايد كه مبادا بلا بر شما نازل شود و ما را هم فرو گيرد.

پس از آن شهر بيرون رفتند در صحرائى نزديك آن شهر و در زير آسمان خوابيدند،

____________________

1- تفسير قمى 1/244.

2- در تفسير قمى: ((اهل ايكه)) است؛ و در تفسير عياشى و سعد السعود:((ايله )) مى باشد. و ياقوت حموى گفته است كه: ((ايله )) شهرى است در كنار درياى قلزم بعد از شام، و گفته اند ايله آخر حجاز و اول شام است. (معجم البلدان 1/292).

۱۴۰