داستانهاى تبليغى

داستانهاى تبليغى0%

داستانهاى تبليغى نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهاى تبليغى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شيخ على گلستانى همدانى
گروه: مشاهدات: 19323
دانلود: 2969

توضیحات:

داستانهاى تبليغى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 50 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19323 / دانلود: 2969
اندازه اندازه اندازه
داستانهاى تبليغى

داستانهاى تبليغى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

علامه طباطبايى صاحب الميزان فرموده: احسان و نيكى به پدر و مادر بعد از توحيد پروردگار از اوجب واجبات است همانگونه كه حقوقشان بعد از ورزيدن به خدا از اكبر كباير مى‏باشد لذا آن را بعد از ذكر توحيد بيان كرده و برساير احكام مذكوره آن را مقدم داشته است‏ (٢٦٠).

مرحوم علامه قدس سره نقل فرموده است: كه پيرمردى پسرش را آورد خدمت رسول خدا صلى‏الله عليه و آله و گريه مى‏كرد و عرض كرد: يا رسول الله اين پسر من است زحمت او را بسيار كشيده‏ام و حالا پير و فقير شده‏ام و اين پسر من مال بسيارى دارد و انبارهايى از گندم دارد و مويز و جو و خرما و كيسه‏هايى از طلا و نقره دارد و چيزى بمن نمى‏دهد، حضرت رو كرد به آن پسر فرمودند: چه گويى؟ عرض كرد: يا رسول الله من زيادتر از قوت خود و عيالم چيزى ندارم، حضرت فرمود: من خرج او را در اين ماه مى‏دهم و تو ماههاى ديگر را بده، پس اسامه را طلبيدند و فرمود: صد درهم به اين مرد بده كه در اين ماه صرف نفقه خود و اهل و عيالش بكند.

باز اول ماه ديگر آمد همان مرد پسرش را آورد خدمت رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول الله باز هم چيزى پسرم به من نمى‏دهد، آن پسر گفت: من از مال دنيا چيزى ندارم، حضرت فرمودند: دروغ مى‏گويى مال بسيار دارى وليكن امروز كه شام مى‏شود تو از پدرت محتاج‏ترى، آنها همين كه آمدند خانه، همسايه‏ها آمدند پيش او كه بيا اين انبارها را ببر بيرون كه از بوى گند آن هلاك شديم، همين كه آمد در انبارها را باز كرد ديد تمام گندمها و جوها و موزيرها و خرماها گنديده، بيچاره اجرت زيادى قرار داد به حمالها كه آنها ببرند.

همه را بردند بيرون همين كه آمد بر سر كيسه پول بردارد و اجرت حمالها را بدهد ديد تمام پولها سنگ شده است، ناچار فرش و ساير اثاث خانه و لباس‏ها را فروخت و اجرت حمالها را داد و فقير شد به طورى كه قادر به قوت خود نبود (٢٦١) .

همنشين حضرت موسى (عليه السلام) در بهشت

روزى حضرت موسى (عليه السلام) در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض كرد خدايا مى‏خواهم همنشينى كه در بهشت دارم ببينم چگونه شخصى است؟ جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد: يا موسى فلان قصاب است در فلان محله همنشين تو خواهد بود، حضرت موسى آمد به دكان ديد جوانى مشغول فروختن گوشت است، شامگاه كه شد جوان مقدارى گوشت برداشت و به سوى منزل روان گرديد.

حضرت موسى همراه او آمد تا درب منزلش و به او گفت: مهمان نمى‏خواهى؟

جواب گفت: خوش آمدى، او را وارد منزل كرد.

حضرت موسى ديد جوان غذايى تهيه نمود، آنگاه زنبيلى آورد پيرزنى را از درون زنبيل خارج كرد او را شستشو داد، غذايش را با دست خويش به او خورانيد، موقعى كه جوان خواست برود و از مادر جدا بشود پيرزن لب خود را به كلماتى كه مفهوم نمى‏شد حركت مى‏دهد بعد از آن جوان براى حضرت موسى غذا آورد، حضرت موسى پرسيد: حكايت تو با اين پيرزن چگونه است؟

عرض كرد: اين پيرزن مادر من است چون مرا مال زيادى نيست كه براى او كنيز بياورم و خدمت كند ناچار خودم خدمت مى‏كنم، حضرت پرسيد: آن كلمات كه بر زبان جارى كرد چه بود؟

جوان گفت: هر وقت غذا به او مى‏خورانم مى‏گويد: خداوند تو را ببخشد و همنشين حضرت موسى در بهشت باشى، حضرت موسى (عليه السلام) فرمود: اى جوان بشارت مى‏دهم به تو كه خداوند دعاى او را درباره‏ات مستجاب كرده، جبرئيل به من خبر داد كه در بهشت تو همنشين من هستى‏ (٢٦٢).

وظيفه فرزند درباره مادر

روايت ديگر درباره عمل كردن يك فرزند درباره مادر:

حضرت امام باقر فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلى‏الله عليه و آله رسيد عرض كرد: يا رسول الله پدر و مادرم خيلى پيرى بر آنها اثر نموده، پدرم از دنيا رفت ولى مادرم شكسته شده است كه مانند بچه‏هاى كوچك غذا نرم كرده و در دهانش مى‏گذارم و او را در پارچه مانند بچه‏هاى شير خوار مى‏پيچيدم و در گهواره گذارده مى‏جنبانيدم تا به خواب برود كار او به جايى رسيد كه گاهى چيزى مى‏خواست و نمى‏فهميدم چه مى‏خواهد؟

از اين رو درخواست كردم از خداوند مرا پستانى شير دار بدهد، او را شير دهم همان طورى كه مرا شير داده است، رسول خدا با ديدن اين جريان قطرات اشك از ديده فرو ريخت و فرمود: اى پسر موقعيت شايانى پيدا كرده‏اى زيرا تو از خداوند با قلبى پاك و نيتى خالص درخواست كرده‏اى و خداى متعال دعاى تو را مستجاب نمود.

عرض كرد: يا رسول الله آيا زحمات و حقوق او را جبران كرده‏ام؟ فرمود: هرگز جبران نشده، حتى يك ناله از ناله هايى كه موقع زايمان درد مى‏كشيد را جبران نكرده‏اى‏ (٢٦٣).

روايت ديگر درباره نافرمانى يك فرزند در حق مادر توجه شما را به آن تاريخ جلب مى‏نمايم:

از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه در زمان رسول خدا صلى‏الله عليه و آله زبان يك فرزندى در مدينه بند آمده بود و مشرف به موت بود رسول خدا بر او وارد شد تشريف آورد بالا سر آن مريض، حضرت فرمود: بگو لا اله الا الله، او نتوانست بگويد، دو مرتبه فرمود: باز نتوانست بگويد، بالا سر آن زنى نشسته.

رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله فرمودند: آيا اين مرد مادر دارد؟ آن زن عرض كرد: بلى، يا رسول الله من مادر او هستم، فرمود، آيا اين پسر شما است، راضى هستى؟

عرض كرد: نه يا رسول الله بلكه بر او غضبناك هستم و شش سال است كه با او تكلم نكرده‏ام، رسول خدا به آن زن فرمود: من دوست دارم كه از فرزند خود راضى شوى، عرض كرد: به احترام شما از او راضى شدم.

پس رسول الله فرمود: لا اله الا الله فورا زبانش باز شد، گفت: لا اله الا الله .

فرمود: بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الكثير اقبل منى اليسير و اعف عن الكثير انك انت الغفور الرحيم تمام كلمات را گفت: حضرت پرسيد: چه مى‏بينى؟

عرض كرد: دو صورت سياه بر من وارد شدند و مى‏خواهند روح مرا قبض كنند، فرمود: دوباره بخوان همين كلمات را، او خواند، باز فرمود چه مى‏بينى؟

عرض كرد: آن دو صورت سياه رفتند و دو صورت سفيد بر من وارد شدند پس همان ساعت قبض روح شد او از دنيا رفت، مى‏شود گفت: بيشتر بلاها و گرفتاريها و فقيريها و كوتاهى عمرها به علت عدم رضايت پدر و مادرها است‏ (٢٦٤).

اطاعت از مادر

اويس قرنى از جمله كسانى است كه رسول خدا شهادت داد كه اويس اهل بهشت است، خدمت پيغمبر اكرم صلى‏الله عليه و آله نرسيد ولى خدمت حضرت على (عليه السلام) شرفياب شد و در محضر حضرت بود تا جنگ صفين كشته شد، حضرت رسول فرموده بود: بوى بهشت از جانب قرنى مى‏وزد و حضرت اظهار شوق مى‏فرمود به اويس قرنى و مى‏فرمود: هركه اويس را ملاقات كند از جانب من سلام برساند.

اويس قرنى در يمن شتر چرانى مى‏كرد و از اجرت او مادر خود را نفقه مى‏داد، روزى از مادر اجازه گرفت تا به زيارت حضرت رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله برود، مادرش گفت: برو وليكن اگر آن حضرت در خانه نباشد توقف مكن و زود برگرد، چون به زيارت حضرت رفت حضرت رسول صلى‏الله عليه و آله در خانه نبودند، به جانب يمن رجوع كرد، چون حضرت رسول صلى‏الله عليه و آله تشريف آوردند نورى در خانه ديدند كه هرگز نديده بودند.

پرسيدند: چه کسی در خانه آمده؟ گفتند: شتر سوارى از يمن اويس نامى آمده بود سلام فرستاد و رفت، پس حضرت فرمودند: كه آرى اين نور اويس است كه در خانه ما ديده مى‏شود و به هديه گذاشته و خود رفته، مكرر رسول خدا صلى‏الله عليه و آله مى‏فرمود: من بوى خدا را از جانب يمن مى‏يابم‏ (٢٦٥).

جنابعالى اين جملات را از رسول الله صلى‏الله عليه و آله مى‏بينيد درباره اويس بيان فرموده، چه احساس مى‏فرماييد، اويس غير اين است كه يك نفر اهل يمن آن هم شتر چران حتى پيغمبر را نديد ولى حضرت رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله مى‏فرمايد: بوى خدا از جانب يمن مى‏يابم. غير از اين است اويس دستور خدا را عمل مى‏كند، از يمن آمد مدينه توقف نكرد تا اينكه پيغمبر اكرم را ببيند بعد مراجعه كند چون از طرف مادر مجاز نبود بماند اطاعت از مادر، اطاعت از خدا و رسول است كه اويس انجام داده است.

فضيلت شبهاى ماه مبارك رمضان

براى برادران و خواهران گرامى مقدارى از بركت و رحمت و فضايل ماه مبارك رمضان عرض نمايم:

ببينيد خداوند تبارك و تعالى و آنانى كه توفيق گرفتن روزه را دارند خداوند چه چيز وعده داده:

ابن عباس مى‏گويد: از رسول خدا: صلى‏الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هنگامى كه شب اول ماه مبارك فرا مى‏رسد خداوند همه گناهان امتم را مى‏آمرزد و براى هر يك از شما پنجاه شهر بنا مى‏نمايد و دو هزار درجه مقام شما را زيادتر مى‏كند.

روز دوم: به هر گامى عبادت يك سال منظور گرديده و پاداش يك پيغمبر در نظر گرفته و روزه يكسال براى شما نوشته مى‏شود.

روز سوم: به عدد هر يك از موهاى بدنتان گنبدى در فردوس از دّر سفيد مرحمت مى‏كند كه در بالاى آن دوازده هزار خانه از نور و در پايين آن دوازده هزار خانه كه در هر خانه هزار تخت و بر هر تختى حوريه هايى آماده است.

روز چهارم: در بهشت هفتاد هزار قصر به شما اعطا مى‏فرمايد كه در هر قصرى هفتاد هزار خانه در هر خانه‏اى پنجاه هزار تخت بر هر تختى حوريه‏هايى آماده به خدمت آنها است كه يكى از آنها از دنيا و آنچه در آن است بهتر است.

روز پنجم: در جنه المأوى هزار هزار شهر مرحمت مى‏كند كه در هر شهرى هفتاد هزار خانه و در هر خانه‏اى هفتاد هزار سفره و در هر سفره‏اى هفتاد ظرف و در هر ظرفى شصت هزار نوع غذا موجود است كه هيچ كدام به يكديگر شبيه نيستند.

روز ششم: خداوند در داراالسلام صد هزار شهر عطا فرمايد كه در هر شهرى صد هزار خانه در هر خانه‏اى صد هزار اتاق، در هر اتاقى صد هزار تخت از طلا، طول هر تختى هزار زراع ٥٠٠ متر، بر هر تختى جفتى از حورالعين كه بر آنها است.

روز هفتم: خداوند در جنه النعيم پاداش چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق به او مرحمت مى‏كرد.

روز هشتم: خداوند عمل شصت هزار عابد و شصت هزار زاهد به او عطا مى‏فرمايد.

روز نهم: خداوند پاداش هزار عالم معتكف و هزار مجاهد به او مرحمت مى‏كند.

روز دهم: پاداش برآوردن هفتاد هزار حاجت مرحمت نموده، علاوه بر اين خورشيد، ماه، ستارگان، پرندگان، درندگان، جنبندگان، ماهيان درياها، برگهاى درختان، سنگهاى كوهها و غيره براى او طلب آمرزش مى‏كنند.

روز يازدهم: خداوند ثواب چهار حج و عمره كه در هر حجى پيامبرى از پيامبران و در هر عمره با صديق يا شهيد كه در او باشد براى شما مقرر فرموده است.

روز دوازدهم: خداوند سيئات شما را به حسنات تبديل نموده و آنها را چندين برابر افزايش داده و براى هر حسنه‏اى هزار هزار حسنه مى‏نويسد.

روز سيزده: خداوند براى شما مثل عبادت اهل مكه و مدينه مى‏نويسد و به اندازه هر سنگ و كلوخى كه ما بين مكه و مدينه است شفاعت مرحمت مى‏كند.

روز چهاردهم: مثل آن است كه با هر کدام حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسى و داود و سليمان عليهم السلام ملاقات نموده و با هر پيغمبرى دويست سال عبادت كرده باشد.

روز پانزدهم: خداوند حاجات دنيا و آخرت شما را بر آورده و آنچه به حضرت ايوب عليه السلام مرحمت فرموده به شما عطا فرمايد.

روز شانزدهم: زمانى كه از قبر خارج شديد خداوند به شما شصت حله براى پوشش و شترى كه سوار مى‏شويد عطا كند و ابرى را فرستد كه از گرما و حرارت آن روز شما را سايه افكند.

روز هفدهم: خداوند مى‏فرمايد: من آنها را با پدرانشان آمرزيدم و سختيهاى روز قيامت را از آنها بر داشتم.

روز هجدهم: خداوند متعال جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حمله عرش و فرشتگان را امر فرمايد كه سال آينده براى امت محمد صلى‏الله عليه و آله طلب مغفرت نمايد و در روز قيامت ثواب اهالى جنگ بدر را به شما مرحمت فرمايد.

روز نوزدهم: فرشتگان آسمانها و زمين هر روز براى قبور شما از خداوند اجازه مى‏گيرد و با آنها هديه و نوشابه‏اى كه تقديم مى‏دارد.

روز بيستم: خداوند هفتاد هزار ملك را به شما موكل نمايد كه شياطين را از شما رانده و شما را حفظ و نگه‏دارى و به ازاى هر روزه كه گرفته‏ايد ثواب صد سال روزه به شما عطا نمايد و به هر آيه از قرآن كه تلاوت فرمايد هزار حورى عطا فرمايد.

روز بيست و يكم: قبر شما را به اندازه هزار فرسخ گشاده مى‏نمايد و صورتهاى شما را مانند صورت حضرت يوسف زيبا و خوشرو نمايد.

روز بيست و دوم: خداوند ملك الموت را آنچنان كه بسوى انبياء مى‏فرستد بر مى‏انگيزد و ترس نكير و منكر را از شما دور مى‏سازد، غصه دنيا و عذاب آخرت را از شما بر مى‏دارد.

روز بيست و سوم: براى عبور از پل صراط او را با پيامبران و صديقين و شهدا محشور نمايد.

روز بيست و چهارم: از دنيا نمى‏رود مگر آنكه جاى خود را در بهشت مى‏بيند و هر فردى ثواب هزار مريض و هزار غريب كه اطاعت خدا كند داده مى‏شود و ثواب آزاد كردن هزار بنده از فرزندان اسماعيل به او عطا مى‏شود.

روز بيست و پنجم: خداوند خطاب مى‏كند: اى امت محمد به عزت و جلالم سوگند چنان شما را به بهشت وارد كنم كه همه شگفت زده شوند به هر يك از شما هزار تاج عطا مى‏كنم و بر شترى كه از نور آفريده‏ام سوار كنم كه زمام آن از نور و در آن هزار حلقه از طلا و در هر حلقه فرشته‏اى نيزه به دست از او محافظت كند تا داخل بهشت گردد.

روز بيست و ششم: خداوند با رحمت به شما نظر كند و همه گناهان شما را غير از خونريزى و غارت اموال بيامرزد، خانه شما را روزى هفتاد مرتبه از غيبت و دروغ و بهتان پاك سازد.

روز بيست و هفتم: مثل آن است كه شما مومن و مومنه را يارى نموده و هفتاد هزار برهنه را پوشانيده و هزار مجاهد در راه خدا خدمت كرده.

روز بيست و هشتم: خداوند در جنه الخلد صد هزار شهر از نور مرحمت مى‏كند و در جنه المارى صد هزار قصر از نقره عطا فرمايد و در جنه الفردوس صد هزار شهر كه هر شهرى صد هزار حجره دارد مقرر فرموده.

روز بيست و نهم: خداوند هزار هزار گنبدى سفيد و نورانى و در هر گنبدى تختى روى آن هزار فرش و بالاى هر فرش زنى بسيار زيبا با چشمانى مشكى عطا فرمايد.

روز سى‏ام: خداوند براى هر روزى كه گذشته ثواب هزار شهيد و هزار صديق و عبادت پنجاه سال و روزه دوهزار روز بنويسد و براى شما به عدد آنچه رود نيل مى‏روياند درجه عطا مى‏فرمايد و با پيامبران وارد بهشت خواهند شد (٢٦٦) .

اى كريمى كه از خزانه غيب گبر و ترسا وظيفه خور دارى

دوستان را كجا كنی محروم كه با دشمنان اين نظر دارى

  خواننده محترم مخفى نماند بر شما كه اين همه فضائل از ماه مبارك رمضان مطالعه فرموديد، شرايطى هم ذكر فرموده‏اند: و آن حفظ كردن اعمال است كارى از ما سر نزند كه به كلى اجر خود را از بين ببريم، روزه دار باشيم، اما يك نگاهى به همسايگان نكنيم، روايت دارد از حضرت رسول اكرم: ما آمن بى من بات شبعان و جاره جائع‏(٢٦٧) ايمان نياورده و به من كسى كه سير بخوابد و همسايه آن گرسنه باشد.

بخشيدن تمام اموال

امام رضا (عليه السلام) يك بار تمامى اموال خود را بخشيد، فضل بن سهل گفت: اين ورشكستگى جبران ناپذير است، حضرت فرمود: نه، اين غنيت و سود فراوان است، آنچه پاداش معنوى و كرامت و بزرگوارى را بدنبال مى‏آورد خسران نيست‏ (٢٦٨).

كشته شدن به خاطر خربزه

در تاريخ نوشته‏اند: آقا محمد خان قاجار بواسطه شدت بخلى كه داشت بر خدمتكاران خود بسيار سخت مى‏گرفت، تا آنجا كه غلامان وى كه بى‏اجازه او خربزه نوبرى را خورده بودند تهديد به مرگ كرد، غلامان از شيوه بیر‏حمانه مجازات و آگاه بودند شبانه نقشه قتل او را كشيدند و او را به قتل رسانيدند (٢٦٩).

درباره حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام) آورده‏اند:

هرگاه از شخصى رفتار ناراحت كننده‏اى سر مى‏زد و حضرت از آن عمل باخبر مى‏شد كيسه‏اى زر برايش مى‏فرستاد و كيسه‏هاى زرى كه بين دويست تا سيصد سكه طلا بود به طورى كه كيسه‏هاى عنايتى آن حضرت ضرب المثل بين مردم شده بود (٢٧٠) .

خدمت به خلق و مهمان نوازى

روايت شده : قال رسول الله صلى‏الله عليه و آله: الضيف ينزل برزقه و يرتحل بذنوب اهل البيت‏ (٢٧١)

رسول خدا صلى‏الله عليه و آله فرموده: مهمان وقتى كه وارد مى‏شود روزى خود را با خود مى‏آورد هنگامى كه مى‏رود گناهان ميزبان را برد.

باز درباره خدمت به خلق از رسول خدا صلى‏الله عليه و آله نقل شده به اين نحو: قال رسول الله صلى‏الله عليه و آله: كل بيت لا يدخل فيه الضيف لا يدخله الملائكه هر خانه‏اى كه در او مهمان وارد نشود ملائكه وارد نمى‏شود.

امام حسن مجتبى (عليه السلام) سه بار تمام دارايى خود را با خدا تقسيم كرد و نصفش را به مستمندان بخشيد (٢٧٢).

شيخ جعفر شوشترى و فقير

روزى شيخ جعفر كاشف العطاء مبلغى بين فقراى اصفهان تقسيم كرد، پس از اتمام پول به نماز جماعت ايستاد بين دو نماز كه مردم مشغول خواندن تعقيب بودند سيدى فقير و بى ادب آمد تا مقابل امام جماعت رسيد، گفت: اى شيخ مال خمس را به من بده.

شيخ فرمود: قدرى دير آمدى متاسفانه چيزى باقى نمانده است، سيد بى‏ادب با كمال جسارت آب دهن خود را به ريش شيخ انداخت، شيخ نه تنها هيچ گونه عكس العمل خشونت‏آميز از خود نشان نداد، بلكه برخاست و در حالى كه دامن خود را گرفته بود در ميان صفوف نماز گزاران گردش كرد و گفت: هر كس ريش شيخ را دوست دارد به سيد كمك كند.

مردم كه ناظر اين صحنه بودند اطاعت نموده دامن شيخ را پر از پول كردند سپس همه پولها را آورد و به آن سيد تقسيم كرد و به نماز عصر ايستاد (٢٧٣) .

عفو و بزرگوارى ميرزاى بزرگ

نقل شده است يك نفر اهل سامرا به دليلى كينه ورزيد، پسر بزرگ مرحوم ميرزاى شيرازى را مضروب ساخت ميرزا محمد به علت اين ضربت در گذشت.

ميرزاى شيرازى در اين واقعه عكس العملى از خود نشان نداد، دشمنان اسلام واقعه را مورد توجه قرار دادند و خواستند براى ايجاد فتنه‏اى در دنياى اسلام از آن بهره‏بردارى كنند، بدين منظور عده‏اى به سامرا آمدند و به خدمت ميرزا رسيدند و از وى در خواست كردند تا در مورد از دست رفتن فرزندش اقدام كند و دستوراتى بدهد.

ميرزاى بزرگ به شدت آنان را از خود راند و فرمود: مى‏خواهم خوب بفهميد شما حق نداريد در هيچ كس از امور مربوطه به ما مسلمانان مداخله كنيد اين يك قضيه ساده است كه ميان دو برادر اتفاق افتاده آن عده از حضور ميرزا مرخص شدند.

اين جريان در آن ايام در استانبول به پاپ عالى رسيد خليفه عثمانى از اين موضعگيرى مرجع شيعه شادمان شد و به والى بغداد دستور داد كه خود به حضور ميرزا برسد و از وى تشكر كند و از وقوع حادثه اعتذار جويد و ابراز تاسف نمايد (٢٧٤) .

اخلاص و پاك بودن نيت

فمن كان يرجوا لقا ربه فليعمل عملا صالحا (٢٧٥) هركس به لقا و رحمت او اميدوار است بايد نيكوكار باشد و عملش صالح باشد، و لا يشرك بعباده ربه احدا و در عبادت خداوند احدى را شريك قرار ندهد.

هر قدر عمل انسان خالص باشد بيشتر به خدا نزديك مى‏شود تا جايى كه غير خدا چيزى را نمى‏بيند آن وقت اشياء دنيا را بسيار ناچيز مى‏بيند، در نتيجه به هيچ عنوان غيبت نمى‏كند، دروغ نمى‏گويد، خلاف نمى‏كند كه خداوند تبارك و تعالى به او غضب كند.

روايت دارد: الدنيا كلها جهل الا مواضع العلم و العلم كله حجه الا ما عمل به والعمل كله رياء الا ما كان مخلصا و الاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له (٢٧٦) دنيا همه‏اش جهل و نادانى است، مگر جايگاههاى دانش، علم و دانش تمامش حجت و دليل خداوند عليه انسان است به جز آن مقدار كه بدان عمل شود و عمل هم كلش ريا است غير از آنچه خالصانه انجام شود و اخلاص در معرض خطر است تا اينكه انسان ببيند عاقبتش چه مى‏شود و آن وقت است كه ارزش واقعى هر كار روشن شود، زيرا قبل از آخر الامر هر لحظه احتمال حبط و نابودى اعمال گذشته آدمى وجود دارد.

محدث قمى براى فرزند بزرگش نقل كرده است كه وقتى كتاب منازل الاخره را تاليف و چاپ كردم و به قم آمد به دست شيخ عبدالرزاق مساله‏گو كه هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه عليها السلام مساله مى‏گفت، افتاد.

مرحوم پدرم كربلايى محمد رضا از علاقه‏مندان شيخ عبدالرزاق بود و هر روز در مجلس او حاضر مى‏شد، شيخ عبدالرزاق روزها منازل الاخره را گشوده و براى مستمعين مى‏خواند.

يك روز پدرم به خانه آمد و گفت: شيخ عباس كاش مثل اين مساله‏گو مى‏شدى و مى‏توانستى منبر بروى و اين كتاب را كه امروز براى ما خواند بخوانى.

چند بار خواستم بگويم آن كتاب از آثار و تاليفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چيزى نگفتم، فقط عرض كردم: دعا بفرماييد خداوند توفيق مرحمت فرمايد (٢٧٧).

اى اخى دست از دعا كردن مدار

  با اجابت يا رد اويت چكار

گر اجابت كرد او را پس نكوست

ور كند موقوف آن هم لطف اوست

مناظره مرحوم فيض كاشانى و مرحوم ملا خليل قزوينى

مرحوم فيض كاشانى درباره يك مساله علمى با عالم بزرگوار مرحوم ملا خليل قزوينى مناظره و مباحثه كردند، اتفاقا نظر فيض و آن عالم بزرگ مختلف بوده و هر كدام سعى داشتند راى خود را اثبات كند ولى بالاخره مرحوم قزوينى فيض را تخطئه كرده راى خودش را صحيح دانست، از قضا چند روز بعد متوجه شد كه سخن فيض صحيح بوده و خودش اشتباه مى‏كرده است از اين رو براى عذر خواهى از قزوين پياده به كاشان آمد و وقتى دم در منزل رسيد از بيرون فرياد بر آورد: يا محسن قد اتاك المسنى

پس از ديدار و سلام و تعارف معموله به فيض گفت: در آن مساله حق با شمابوده و من اشتباه مى‏كردم، اين بگفت و به طرف قزوين به راه افتاد و هر چه فيض اصرار كرد چند لحظه‏اى استراحت نماييد، قبول نكرد و فرمود: من فقط براى اعلام اشتباه خودم اين راه طولانى را (هفتصد كيلومتر رفت و برگشت مى‏شود) طى كردم و منظورى جز اين نداشتم‏ (٢٧٨).

ملاحظه فرموديد بعضى از بزرگان دين تا چه اندازه نفس زكيه دارند و اخلاص عمل و نيت پاك دارند.

مقدس اردبيلى و پرهيز از فخر فروشى و مباهات

مطلب تا اينجا رسيد و بحث در تواضع و نفس زكيه شد، يك خاطره‏اى از دو بزرگوار دارم توجه شما عزيران را به آن جلب مى‏نمايم:

نقل شده بعضى اوقات مى‏شد كه ملا عبدالله شوشترى آن مرد با تقوى از مقدس اردبيلى مسائلى را مى‏پرسيد و مسائل طرح شده بين آن دو عالم مورد بحث واقع مى‏شد، بسا مى‏شد كه ناگاه مرحوم اردبيلى در بين گفتگو سكوت اختيار مى‏كرد يا اظهار مى‏داشت اين بحث باشد تا به كتاب مراجعه كنم، سپس دست شوشترى را گرفته و بسوى بيرون شهر به راه مى‏افتاد تا از محدوده شهر به نجف خارج شده به جاى خلوتى مى‏رسيدند، در اين هنگام مقدس اردبيلى رو به شوشترى كرده مى‏گفت: آن مساله چه بود و مساله را مورد بحث قرار داده و تحقيقات خود را در اطراف آن بيان مى‏كرد، وقتى مرحوم شوشترى با تعجب مى‏پرسيد: شما كه به اين خوبى مطلب را مى‏دانستيد چرا آنجا مطرح نفرموديد؟ پاسخ داد: آنجا گفتگويمان در حضور مردم بود و اين احتمال وجود داشت كه ما بخواهيم با همديگر جدل كرده و بر يكديگر در بحث غلبه كنيم ولى اينجا كسى جز خداى متعال نيست و از فخر فروشى و مباهات و اظهار فضل به دور هستيم‏ (٢٧٩) .

كرامات مقدس اردبيلى

در سال گرانى مقدس اردبيلى تمامى طعامهاى خود را با فقرا تقسيم مى‏كرد و براى خودش نيز مثل سهم يك فقير بر مى‏داشت تا وقتى زوجه‏اش برآشفت و با پرخاش گفت: در مثل چنين سال فرزندان خود را بى آذوقه مى‏گذارى كه در نتيجه محتاج به سوال مردم باشند.

مقدس چيزى نفرمود و طبق معمول به مسجد كوفه براى اعتكاف رفت، روز دوم يك مردى آرد و گندم خوبى به خانه‏اش آورده گفت: صاحب خانه اين را فرستاده و خودش هم در مسجد كوفه در حال اعتكاف به سر مى‏برد، وقتى محقق كه اصلا از قضيه بى‏اطلاع بود به خانه آمد و از جريان آگاه شد دانست كه از جانب خدا است و لوازم حمد و شكر الهى قيام نمود (٢٨٠)

خلوص نيت شيخ انصارى

يكى از كسانى كه شبها بر در خانه فقرا طعام مى‏برد نظير امام صادق (عليه السلام) مرحوم شيخ مرتضى انصارى بود، بخششهاى شيخ در پنهانى بوده، بسيارى از فقرا معاش معين داشتند كه هميشه سالانه و ماهانه به آنان مى‏رسيد و هيچ نمى‏دانستند كه از كجا تامين مى‏شوند؟ در شبهاى تار و سحرها بر در خانه فقرا مى‏رفت و لباس خود را مبدل مى‏كرد و صورت را مى‏پوشانيد و به هر خانواده‏اى به مقدار احتياجشان مرحمت مى‏فرمود، هنگامى كه از دنيا رفت معلوم شد كه آن مرد كه در منزل محرومين در اوقات غير متعارفه مى‏آمده شيخ انصارى بوده است‏ (٢٨١) .

روا كردن حاجت افضل از زيارت است

قال صادق (عليه السلام): قضا حاجه المومن افضل من الف حجه منقبله بمناسكنا و عتق الف رقبه لوجه الله و حملان الف فرس فى سبيل الله بسرجها و لجمها (٢٨٢) امام صادق (عليه السلام) فرموده روا كردن حاجت مومن بهتر است از هزار حج قبول شده با اعمالش و آزاد كردن هزار بنده در راه خداوند تبارك و تعالى، فرستادن هزار اسب براى جنگ در راه خدا با لجام و با زين آن اسبها.

دو قرص نان با بركت

زهرى گويد: خدمت امام زين العابدين (عليه السلام) بودم و يكى از اصحابش نزد آن حضرت آمد و امام به او فرمودند: اى مرد چه وضعى داريد؟ عرض كرد: چهار صد اشرفى قرض بى‏محل دارم و چند نفر عائله و نانخور دارم، امام (عليه السلام) منقلب شد، آن مرد عرض كرد: يابن رسول الله چرا گريه مى‏كنى؟

فرمود: براى معصيت و محنت كه بر مومن وارد آمده و انسان او را ببيند و نتواند او را علاج كند، مجلس به پايان رسيد يكى از مخالفين گفت: از آنها عجيب است كه يك بار ادعا كند آسمان و زمين فرمانبران ما است، بار ديگر اعتراف به درماندگى نمايند، اين خبر به آن مرد گرفتار رسيد و آمد نزد امام (عليه السلام)، عرض كرد: يا بن رسول الله از فلانى به من خبر رسيده كه چنين گفته و اين حرف زدن او از گرفتارى خودم بر من سخت ‏تر است.

حضرت فرمود: خدا اجازه رفع گرفتارى تو را داده‏اى فلانى افطارى و سحرى مرا بياور، دو قرص نان آورد، امام (عليه السلام) به آن مرد فرمود: اينها را بگير جز آنها چيزى ندارم كه خدا بوسيله آنها از تو رفع گرفتارى كند و مال بسيارى به تو رساند و آن مرد دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت.

نمى‏دانست چه كند در فكر قرض سنگين مى‏كرد كه اين دو نان كى حوائج و گرفتارى مرا رفع مى‏كند، به ماهى فروش رسيد كه ماهى او كساد شده بود به او گفت: اين ماهى تو كساد است، اين قرص نان من هم كساد است، ميل دارى ماهى كسادت را به اين قرص نان كساد من بدهى؟ گفت: آرى ماهى را به او داد و قرض نان را گرفت.

آمد پيش نمك فروش كه نمك او را نمى‏خريدند به او گفت: اين كساد نمك خود را به من مى‏دهى و اين قرص نان را بگيرى؟

گفت: آرى، نمك او را گرفت و با ماهى آورد و گفت: اين ماهى را با نمك اصلاح مى‏كنم و چون شكم ماهى را شكافت دو عدد لولو خوب در آن يافت و خدا را حمد كرد، در اين ميان كه شاد بود، در خانه او را زدند آمد پشت در ديد صاحب ماهى و نمك هر دو آمدند و هر كدام مى‏گويند: اى بنده خدا ما هرچه كرديم دندان ما به اين نان تو كار نكرد و آن را به تو برگردانيديم و آنچه هم به تو داديم بر تو حلال كرديم.

آن دو قرص نان را گرفت، باز در خانه او را زدند، فرستاده امام (عليه السلام) بود كه وارد شد، گفت: امام (عليه السلام) مى‏فرمايد: خدا به تو گشايش داد طعام ما را بده كه جز ما كسى آن را نمى‏خورد، آن مرد آن دو لؤلؤ را به قيمت بسيارى فروخت و قرض خودش را ادا كرد و وضع زندگى‏اش عالى شد (٢٨٣) .

بر آوردن حاجت مومن ذخيره است براى آخرت.

شش هزار مرتبه ختم قرآن در كنار قبر

بعضى اشخاص بودند هميشه در ياد مرگ و قبر و قيامت بودند، در تاريخ آمده يك بانوى مجلله علويه نفسيه (رحمه الله عليها) كه در مصر قبر شريفش مى‏باشد، علويه‏اى است كه به چند واسطه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) مى‏رسد، در حالات اين مجلله نوشته‏اند: قبرش را آماده كرده بود، روزها در قبرش مى‏رفته قرآن مى‏خوانده، نوشته‏اند: اين بانوى محترمه شش هزار مرتبه قرآن را در كنار قبرش ختم كرد (٢٨٤).

قبرى در مغازه

نظير اين داستان مال ابن بطوطه است: در سفرنامه‏اش مى‏نويسد: در شيراز سه روز بودم و اين سه روز در مسجد جامع شيراز ماندم، مردم در اين مسجد اعتكاف مى‏كردند كه اين مسجد مربوط به ششصد سال قبل است، بعد رفتم بازار شيراز چشمم به دكانى افتاد كه يك نفر نورانى اهل تقوى ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن مى‏خواند، رفتم نزديك سلام كردم نشستم او هم پذيرايى كرد، گفتم شما اينجا چه مى‏كنى؟

گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشترى نباشد قرآن مى‏خوانم، نگاه كن فرشها را عقب زد ديدم قبر است، گفت: اين گور خودم است، كنار قبر خودم مى‏نشينم براى خودم قرآن مى‏خوانم، قبرم را در مغازه‏ام قرار داده‏ام كه گول دنيا را نخورم‏ (٢٨٥) .