داستانهاى تبليغى

داستانهاى تبليغى0%

داستانهاى تبليغى نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستانهاى تبليغى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شيخ على گلستانى همدانى
گروه: مشاهدات: 19329
دانلود: 2969

توضیحات:

داستانهاى تبليغى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 50 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19329 / دانلود: 2969
اندازه اندازه اندازه
داستانهاى تبليغى

داستانهاى تبليغى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اصحاب رس چه كسانى هستند؟

دنباله تاريخ از حضرت امام رضا (عليه السلام) نقل شده كه: سه روز قبل از شهادت امير المومنين (عليه السلام) مردى از قبيله (بنو تميم) به نام (عمرو) خدمت آن حضرت آمد.

عرض كرد: يا امير المومنين خبر بده مرا از اصحاب رس كه چه كسانى بودند و در كدام سرزمين زندگى مى‏كردند و پادشاه آنها چه كسى بود؟

حضرت فرمود: اى برادر تميمى قصه ايشان را پرسيدى از من پيش از تو كسى آن را نپرسيده بود و بعد از من كسى از احوال آنها خبر نخواهد داد، مگر آنكه از من نقل كند، قصه ايشان آن است كه:

قومى بوده‏اند درخت صنوبرى كه آن را شاه درخت مى‏گفتند و مى‏پرستيدند و آن درخت را يافت كه پسر نوح است كاشته بوده در كنار چشمه‏اى كه آن را روشاب مى‏گفته‏اند و آن چشمه بعد از طوفان براى حضرت نوح بيرون آمده بود به اين جهت اصحاب رس گفتند: اينها پيغمبر خودشان را زنده درگور نمودند، دوازده شهر داشتند در كنار نهرى در بلاد مشرق كه آن را رس مى‏ناميدند و آنان به نام نهر اصحاب رس ناميدند و در آن زمان بزرگ‏ترين نهر بود در زمين و آبى شيرين و گوارايى داشته و شهرى بزرگتر و آبادتر و پر نعمت ‏تر از شهرهاى ايشان نبود و اسامى شهرهاى آنها از اين قرار است: فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند.

بزرگترين شهر آنها اسفند كه پايتخت آنها بوده كه پادشاه ايشان در شهر مسكن داشته اسمش ابن عابور بوده است.

چشمه آب رس و درخت اصلى صنوبر در اين شهر بوده و در شهرهاى ديگر ساقه آن صنوبر را كاشته بودند و نهرى از چشمه‏اى كه در پاى صنوبر بزرگ جارى بود برده بودند.

آب چشمه و نهرهاى ديگر كه از چشمه بزرگ جارى نموده بودند بر خود و حيوانات حرام دانستند و از آن آب نمى‏آشاميدند، مى‏گفتند: اين آب سبب و مايه زندگى خدايان ما است و سزاوار نيست كسى كه سرمايه زندگى خدايان را ناقص نمايد و هر كس از آن آب مى‏نوشيد او را واجب‏القتل دانسته و او را به قتل مى‏رسانيدند و چون آب از سرچشمه بزرگ مى‏گذشت و به نهرهاى كوچك كه مخصوص خوردن بود وارد مى‏شد مى‏خوردند و به حيوانات مى‏دادند و در هر ماهى از ماههاى سال در يك شهرى از آن شهرها يك عيد قرار داده بودند.

اهل آن شهر جمع مى‏شدند پيش درخت صنوبرى كه در آن شهر بود و بر روى درخت پرده‏اى از حرير مى‏كشيدند و انواع و اقسام صورتها و نقش‏ها كشيده بودند و گوسفند و گاو مى‏آوردند براى آن درخت قربانى آتش مى‏زدند چون دود بلند مى‏شد از آن قربانيها همه براى آن درخت به سجده مى‏افتادند و گريه مى‏كردند و درخواست مى‏كردند كه از آن مرحوم خشنود گردد و از تقصيرات آنها درگذرد.

شيطان براى آنكه آنها را اغوا و گمراه كند و به خداشناسى پى‏نبرند مى‏آمد و شاخه‏هاى درخت را حركت مى‏داد و ساق درخت مانند طفلى فرياد مى‏كرد اى بنده من از شما كاملا راضى شدم ديدگان شما روشن باشد آن مردم چون اين صدا را مى‏شنيدند سر از سجده بر مى‏داشتند و شراب مى‏نوشيدند و دست مى‏زندند و انواع سازهاى ديگر مى‏نواختند.

يك شبانه روز در پاى آن درخت به لهو و لعب مشغول مى‏بودند به محل‏هاى خود باز مى‏گشتند به همين سبب عجم به عنوان ياد بود اين ايام و امكنه اسامى ماههاى خود را به آبان و آذر و غيره ناميدند.

به اعتبار نام آن شهرها و هر ماهى كه عيد شهرى بود مى‏گفتند اين شهر است مثلا روز اول آبان ماه عيد شهر آبان چون عيد شهر بزرگ ايشان مى‏شد كوچك و بزرگ زن و مرد ايشان از شهرهاى خود به آن شهر مى‏آمد و پيش درخت صنوبر بزرگ و چشمه اصلى حاضر مى‏شدند.

و چشمه‏اى كه از ابريشم و انواع صورت‏ها بر آن نقش شده بود نزديك آن درخت مى‏زندند و از براى آن خيمه دوازده درگاه مقرر كرده بودند كه هر درگاهى مخصوص اهل يكى از شهرها بود و از خارج آن خيمه براى صنوبر سجده مى‏كردند و قربانيها براى آن درخت مى‏آوردند چندين برابر آنچه از براى درختان ديگر برده بودند قربانى مى‏نمودند شيطان مى‏آمد و آن درخت را حركت مى‏داد و از ميان آن درخت با صداى بلند با ايشان سخن مى‏گفت آنها را اميدوار مى‏ساخت.

دوازده شبانه روز به همين رويه اشتغال داشتند چون كفر ايشان بسيار طول كشيد خداوند تبارك و تعالى پيغمبرى به نام حنظله بن صفوان را بسوى ايشان مبعوث فرمود و آنها را بخداوند تعالى دعوت نمود لكن آنها عمل نكردند پيغمبر در مناجات عرض كرد پروردگار اينها به درخت مى‏پرستند درختهاى آنها را خشك فرما نفرين به هدف اجابت رسيد.

چون صبح شد ديدند كه تمام درختان خشك شده آمدند پيغمبرشان را كشتند و گفتند: اين پيغمبر سبب شده خدايان ما به غضب آمده.

خداوند تبارك و تعالى هم آنروزى كه اينها مشغول لهو و لعب بودند بادى تند و سرخ رنگ بر ايشان ورزيدن گرفت و زمين در زير پاى آنها افروخته گرديد و ابرى سياه و تاريكى بر سر آنها آمد و آتش بر سر آنها باريد همه آنها را سوزانيد و همه را نابود كرد از آثار كفر آنها و ستم و ظلم كردن و كشتن حضرت حنظله بن صفوان كه پيغمبرشان بود موجب نفرين آن حضرت و نازل شدن عذاب دردناك قرار گرفتند اين اصحاب رس‏ (١٠٦).

حضرت زكريا (عليه السلام) و شهادت او

يكى ديگر از انبياء كه به شهادت رسانيدند حضرت پيغمبر زكريا (عليه السلام) بود.

بنى اسرائيل او را متهم به زنا نمودند با حضرت مريم قصد قتل آن حضرت را كردند حضرت فرار كرد پناه به درخت برد درخت از هم باز شد در وسط آن درخت پنهان گرديد شيطان قباى حضرت را كشيد بيرون ماند به مردم گفت: زكريا به سحر در وسط اين درخت رفت لباسش پيدا است.

خواستند از ريشه بر آورند شيطان دستور داد اره از آهن در كمر درخت گذاشتند با حضرت به دو نيم كردند پس از شهيد كردن حضرت زكريا حضرت يحيى پيغمبر پسر زكريا را شهيد كردند.