تجلى امامت در نهج البلاغه

تجلى امامت در نهج البلاغه0%

تجلى امامت در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: اصول دین
صفحات: 10

تجلى امامت در نهج البلاغه

نویسنده: علاءالدين حجازى
گروه:

صفحات: 10
مشاهدات: 2882
دانلود: 56

توضیحات:

تجلى امامت در نهج البلاغه
  • ضرورت شناخت امام

  • نشانه ها و ويژگيهاى امام

  • سيماى امام در نهج البلاغه

  • سيماى محمد و خاندان او در نهج البلاغه

  • مقام اهل بيت پيامبر در كلام امام على

  • سخن حق

  • ويژگيهاى رهبر در كلام امام

  • امام حق در نهج البلاغه

  • شناخت قرآن از آيات فرقان

  • شناخت قرآن در بيان حديث

  • پيامبر خدا امام حق

  • عترت پيامبر امام حق

  • قرآن ناطق

  • قرآن، سنت و عترت پيامبر

  • وصف امامان حق

  • وظايف امام حق

  • حقوق متقابل امام و امت

  • سيماى عترت پيامبر در كلام امام على

  • اميران كلام

  • اطاعت از رهبرى عترت پيامبر فريضه است

  • موضع امام در ماجراى بيعت

  • سيماى امام در آئينه ى كلام امام

  • هماهنگى امام با قرآن و پيامبر

  • سابقه ى ايمان و جهاد امام

  • پايدارى امام در راه جهاد

  • پايدارى امام در اقامه ى قسط و عدل

  • پايدارى امام در اقامه ى حق

  • پايگاه رفيع علم امام

  • چهره ى دنيا در چشم و دل امام

  • تقوا و زهد امام

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 10 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2882 / دانلود: 56
اندازه اندازه اندازه
تجلى امامت در نهج البلاغه

تجلى امامت در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی
ضرورت شناخت امام


تجلى امامت در نهج البلاغه

نويسنده : علاءالدين حجازى

ضرورت شناخت امام

و ادنى ما يكون به ضالا ان لايعرف حجه الله فى ارضه و شاهده على خلقه الذى امر الله تعالى بطاعته و فرض ولايته. [سفينه البحار، ماده ى امر، ص ٣٩.]
امام على عليه السلام فرمود: 'كمترين چيزى كه- بنده ى خدا- به واسطه ى آن گمراه مى شود، اين است كه حجت خدا را در زمين نشناسد و به شاهد حق تعالى بر بندگانش كه خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستى وى را واجب كرده آشنا نباشد'.
امام شناسى يكى از تكاليف بزرگ و مهم اسلامى است. بر اساس اين وظيفه ى شرعى و مسئوليت خطير دينى، هر مسلمانى وظيفه دارد كه پس از معرفت خداى متعال و پيامبرش، وصى پيامبر "ص" و امام و رهبر دينى و آسمانى خويش را بشناسد. آنچه از مضمون احاديث و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به دست مى آيد، تاكيد و تكيه بر ضرورت شناخت و معرفت هر چه بيشتر و كاملتر نسبت به امام معصوم عليه السلام دارد. و اين امر مهم چندان داراى اهميت و اعتبار است، كه عدم شناخت امام موجب فساد جامعه و گمراهى و زوال و انحراف امت اسلام مى شود، تا آنجا كه امام صادق عليه السلام راز صلاح و اصلاح زمين و اهل آن را در ارتباط و وابسته به وجود امام معصوم دانسته و نخستين و مهمترين نياز هر مسلمانى را معرفت و شناخت امام و رهبر دينى بيان فرموده است. به اين روايت از سخنان آن حضرت توجه كنيد:
ان الارض لا تصلح الا بامام و من مات لا يعرف امامه مات ميته جاهليه و احوج ما يكون احدكم الى معرفته اذا بلغت نفسه هذه و اهوى بيده الى صدره، يقول: لقد كنت على امر حسن. [محاسن برقى، ص ١٥٤.]
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: 'زمين آباد و اصلاح نمى شود مگر به وجود امام و هر كس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. و هنگامى كه هر يك از شما را نفس به سينه رسد، بيشتر از هر چيز به شناسائى امام نيازمندتر است، تا در اين حال بگويد: به كار خوبى پرداخته ام'.
با اندكى دقت و تامل در حديث فوق، شدت، ضرورت و فزونى اهميت شناخت امام براى هر فرد مسلمان روشن مى شود. چرا كه امام عليه السلام مرگ دور از شناخت امام را مرگ جاهليت، يعنى مرگ در حال شرك و كفر دانسته است. و مهمتر اينكه امام بزرگترين و مهمترين نياز انسان در هنگامى كه مرگ وى فرا رسيده است شناخت امام و معرفت نسبت به آن وجود مقدس مى داند و اضافه مى فرمايد كه اگر در آن حال در ارتباط با تلاش براى شناخت امام خويش بميرد، مى تواند ادعا بكند در حالى مرده است، كه به كارى نيكو سرگرم بوده. ضرورت شناخت امام و رهبر پس از پيامبر اكرم "ص" در هر عصر و براى هر قومى كه نسبت به وجود مطهر امام "ع" معرفت نداشته باشند، به اندازه اى است كه امام صادق عليه السلام خواب و استراحت را براى ايشان مجاز نمى داند و مى فرمايد اگر با اين حال در بستر خواب بميرند، به مرگ جاهليت يعنى در حال شرك و كفر مرده اند. به اين سخن از امام صادق عليه السلام توجه كنيد:
عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال:
يا يحيى! من بات ليله لايعرف فيها امام زمانه مات ميته جاهليه. [بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٧٨.]
'امام صادق عليه السلام فرمود:
اى يحيى! هر كس شبى به خواب رود و در آن شب در حالى كه امام زمان خود را نشناخته بميرد، به مرگ روزگار جاهليت مرده است'.
آنان كه خود را مسلمان مى دانند و به وظايف و تكاليف دينى عمل مى كنند، ولى نسبت به امامت امت اسلامى و مقام والاى خليفه اللهى اوصياء رسول الله "ص" بى اعتناء و جاهل اند و با اين حال گمان مى كنند كه از شريعت و هدايت الهى بهره اى برده اند، بايد بدانند كه در شمار گمراهان و بلكه به فرموده ى قرآن در زمره ى گمراهترين مردم مى باشند. در اين رابطه اين حديث از حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام شايان توجه و تامل فراوان است:
عن ابى الحسن "ع" فى قوله: 'و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله'. [سوره ى قصص، آيه ٥٠.]
قال: من اتخذ دينه رايه بغير امام من ائمه الهدى. [بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٧٨.]
امام ابوالحسن الكاظم عليه السلام در تفسير آيه ى:
"و چه كسى گمراهتر از آنكه پيرو خواهشهاى نفسانى خود بوده و بدور از هدايت و راهنمائى خداست؟".
'فرمودند، معنى آيه اينست كه: گمراهتر از همه، كسى است كه بدون امامى از ائمه ى راهنما، به دين خود بر اساس راى و نظر خويش عمل كند'. اهميت و اعتبار شناخت امام منصوب از سوى حق تعالى و سفارش شده از سوى پيامبر اكرم "ص" به اندازه اى است، كه اميرالمومنان حضرت على "ع" شرط ورود به بهشت را براى بندگان خدا، معرفت امام و پذيرش امامت و ولايت امام معصوم از سوى مردم و شناخت ائمه ى معصومين "ع" از مردم به عنوان شيعيان و دوستداران خود "يعنى اينكه ائمه دين مردم را پيروان و دوستان خود بدانند" مى داند. و مهمتر اينكه علت سقوط مردم را در دوزخ، امام عليه السلام عدم قبول امامت و ولايت ائمه ى اطهار "ع" از جانب آنان ذكر فرموده است. در اين ارتباط توجه به اين فراز از سخنان مولاى متقيان امام على "ع" ضرورى است، آنجا كه فرمود:
انما الائمه قوام الله على خلقه و عرفاوه [العريف: ج عرفاء، العالم بالشى ء القيم بامر القوم، من يعرف اصحابه 'المنجد'.] على عباده و لا يدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه. [نهج البلاغه، خطبه ١٥٢.]
'همانا امامان از جانب خدا تدبيركنندگان كار مردمانند و كارگزاران آنان. كسى به بهشت نرود جز آنكه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود جز آنكه منكر آنان بود و آنان وى را نپذيرفته باشند'.
بديهى است كه معرفت مردم نسبت به پيشوايان دينى، عبارتست از پذيرش امامت و ولايت ائمه اطهار "ع" در همه ى امور حيات و شئون زندگى از سوى مردم و عدم شناخت ائمه "ع" يعنى انكار ولايت و امامت آنان. و شناخت ائمه ى اطهار از مردم عبارتست از اينكه آنها مردم را به پيروى و دوستى و محبتشان تصديق كنند.
محتواى احاديث و روايات شرط ايمان به خدا و اساس اعتقاد راستين به اسلام را، اعتقاد قلبى به امامت عترت معصوم پيامبر "ص" و معرفت امام معصوم بيان كرده است، تا آنجا كه امام محمدباقر عليه السلام مى فرمايد، با عدم شناخت صحيح و كامل مردم از شخصيت امام معصوم، هيچ عذر و بهانه اى از ايشان پذيرفته نيست. و هرگاه فردى بميرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. در اين باره كلام امام باقر عليه السلام خواندنى است، آنجا كه فرمود:
من مات و ليس له امام، مات ميته جاهليه و لايعذر الناس حتى يعرفوا امامهم. [ بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٨٩.]
'هر كس بميرد و او را امامى نباشد، به مرگ روزگار جاهليت مرده است. و از مردم عذرى پذيرفته نمى شود، مگر اينكه امام خود را بشناسند.'
و بالاخره منطق قرآنى و زبان گويا به وحى پيامبر اكرم "ص" در نهايت صراحت و روشنى، عدم شناخت صحيح و معرفت لازم از امام معصوم در هر عصرى را، همسنگ با كفر روزگار جاهليت دانسته است، چرا كه اگر امت اسلامى از گذرگاه جهل و غفلت امام منصوص از سوى حق تعالى و منصوب از جانب پيامبر اكرم "ص" را به خوبى و درستى نشناسد، سرانجام بر اثر توطئه و دسيسه هاى گمراهان مشرك و كافران منافق، از صراط مستقيم اسلام و اطاعت از امام معصومى كه اولى الامر امت اسلامى است منحرف شده و در نتيجه به بيراهه مرگ آفرين و ذلت بخش فرهنگ و آداب و رسوم عهد جاهليت و روزگار بربريت سوق داده مى شود. به همين دليل پيامبر اكرم "ص" در حديث مشهورى فرمود:
من مات لايعرف امام زمانه مات ميته جاهليه. [بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٨٩.]
'هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است'.
از مجموع احاديثى كه نقل شد و بسيارى حديثهاى ديگر در همين موضوع كه بيان آنها از گنجايش اين مختصر، افزون است، چنين برمى آيد كه شناخت امام و معرفت مقام الهى او، يكى از مسئوليتهاى خطير امت اسلامى است. و اين تكليف عظيم در ارتباط با وظايف ديگر شرعى از اولويت و اهميت خاصى برخوردار مى باشد. و نيز نبايد فراموش كنيم، كه شناخت امام و معرفت به حق ممتاز و مقام آسمانى وى به شناخت ظاهرى و مقدماتى از قبيل آگاهى از نام، لقب، كنيه، تاريخ تولد، زمان شهادت و معاصر بودن امام با كدام خليفه ى اموى يا عباسى محدود نيست. چرا كه معرفت امام يعنى، آگاهى از دلايل نص و نصب امام، شناخت ويژگيهاى امام، علم به حوزه ى قدرت و تصرف امام در كاينات و آگاهى از اينكه امام زبان گوياى وحى و مفسر حقيقى قرآن است. شناخت امام يعنى ايمان و آگاهى به اين حقيقت كه امام حجت بالغه ى خدا و وصى پيامبر او بر روى زمين مى باشد و به همين دليل اولى به تصرف در جان و مال همه ى مسلمانان و متصرف در همه ى عوالم ملك و ملكوت است. و در كلامى جامع امام نه تنها داراى ولايت تشريعى است، بلكه به اذن پروردگار از ولايت تكوينى نيز برخوردار است.
براى دستيابى به چنين معرفتى در حق امام معصوم ناگزير بايد روى نياز به آستان مقدس عترت پيامبر آورد و دست حاجت به سوى اقيانوس بيكران حكمت و بصيرت ائمه ى اطهار عليهم السلام دراز كرد، تا مگر ايشان از گذرگاه حمايت و هدايت انسانها كه عهد خدايى بر عهده ى ايشان است، امت اسلامى را با نشانه ها و ويژگيهاى امام معصوم آشنا كنند. بنابراين بمنظور شناخت هر چه صحيحتر امام و معرفت هر چه كاملتر نسبت به ايشان در ذيل به بيان برخى از نشانه ها و ويژگيهاى امام از زبان ائمه ى اطهار عليهم السلام مى پردازيم.

نشانه ها و ويژگيهاى امام

عن ابى الجارود قال: سالت ابا جعفر الباقر "ع" بم يعرف الامام؟
قال عليه السلام بخصال: اولها نص من الله تبارك و تعالى عليه و نصبه علما للناس حتى يكون عليهم حجه، لان رسول الله "ص" نصب عليا و عرفه الناس باسمه و عينه و كذلك الائمه ينصب الاول الثانى و ان يسال فيجيب و ان يسكت عنه فيبتدى و يخبر الناس بما يكون فى غد و يكلم الناس بكل لسان و لغه. [بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٤١.]
'ابو جارود گفت: از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم، امام چگونه و به چه نشانى شناخته مى شود؟ امام عليه السلام فرمود:
با خصال و ويژگيهاى: نخستين آنها نص خداى تبارك و تعالى است. و خداى عز و جل امام "ع" را مانند پرچمى در ميان مردم برمى افرازد تا نسبت به آنان اتمام حجت كند. همانگونه كه پيامبر خدا "ص" امام على "ع" را به امامت مردم نصب كرد، و او را به نام و شخص به مردم شناسانيد و آن حضرت را به مقام امامت تعيين كرد. و همين گونه ائمه ى اطهار عليهم السلام- در مورد امام پس از خود- عمل مى كنند، يعنى امام نخستين امام دوم را نصب و معين مى كند. ويژگى ديگر امام اينكه:
پاسخ هر پرسشى را مى گويد و هرگاه مردم- به دليل ناآگاهى از امرى- از گفتار بازمانده و ساكت شدند، در اين حال امام "ع" آغاز سخن كند. و نيز مردم را از- حوادث- فرداى زندگى آنها با خبر كند، و امام با هر زبان و لغتى با مردم سخن مى گويد'.
عن ابى عبدالله "ع" قال عشر خصال من صفات الامام:
العصمه و النصوص و ان يكون اعلم الناس، و اتقاهم لله و اعلمهم بكتاب الله و ان يكون صاحب الوصيه الظاهره، و يكون له المعجز و الدليل و تنام عينه و لا ينام قلبه و لايكون له فى ء، و يرى من خلفه كما يرى من بين يديه. [بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٤٠.]
'امام جعفر صادق عليه السلام فرمود، ده خصلت از صفات امام معصوم است:
١-پاكدامنى و عصمت
٢- نص و صراحت بر امامت
٣- داناترين مردم
٤- پرهيزگارترين مردم براى خدا
٥- داناتر از همه به كتاب خدا
٦- صاحب وصيت و سفارش آشكار
٧- دارا بودن معجزه و دليل براى اثبات امامت
٨- به هنگام خواب چشمان امام به خواب مى رود ولى دلش بيدار است
٩- امام سايه ندارد
١٠- امام از پشت سر مشاهده مى كند، همانگونه كه از پيش رو مى بيند'. [شايد مقصود اينستكه همانگونه كه در زمان حال امام به حقايق امور آگاه است، از آينده و حوادث و اخبار آن نيز آگاهى كامل دارد.]
عن سدير عن ابى عبدالله "ع" قال قلت له: جعلت فداك ما انتم؟
قال عليه السلام: نحن خزان الله على علم الله، نحن تراجمه وحى الله، نحن الحجه البالغه على مادون السماء و فوق الارض. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ١٠٥.]
'سدير گويد كه از امام صادق "ع" پرسيدم، فدايت شوم، شما كيستيد؟ امام عليه السلام ائمه اطهار را به سه ٣ صفت ممتاز معرفى كرده و فرمود:
١- ما خزانه داران علم و دانش پروردگاريم.
٢- ما مفسران و توضيح دهندگان وحى آفريدگاريم.
٣- ما حجت رسا و آشكار خدا بر آفريدگان او در زير آسمان و روى زمين مى باشيم'.
عن على بن موسى الرضا "ع" قال للامام علامات:
يكون اعلم الناس و احكم الناس و اتقى الناس و احلم الناس و اشجع الناس و اسخى الناس و اعبد الناس و يلد مختونا و يكون مطهرا و يرى من خلفه كما يرى من بين يديه و لا يكون له ظل. [بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١١٦.]
'امام على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود، امام داراى نشانه ها و ويژگيهايى است:
امام داناترين، حكيم ترين، پرهيزگارترين و بردبارترين مردم است. و از همه ى مردم دليرتر، گشاده دست تر، پارساتر و خداپرست تر است. امام پاك و منزه و ختنه شده به دنيا مى آيد. امام از پشت سر مى بيند همانگونه كه از پيش رو مى بيند و امام عليه السلام را سايه اى نباشد'.
عن ابى عبدالله "ع" قال: ان الامام يعرف الذى من بعده فيوصى له. [ بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٧٣.]
'امام صادق عليه السلام فرمود: همانا هر امام و پيشوايى، امام و رهبر پس از خود را معرفى كرده درباره ى او- به مردم- سفارش مى كند.'
عن ابى هاشم الجعفرى قال سمعت الرضا "ع" يقول:
لنا اعين لا تشبه اعين الناس و فيها نور ليس للشيطان فيها نصيب. [ بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٦٦.]
'ابوهاشم جعفرى گفت: شنيدم امام على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود:
ما را چشمانى است كه به چشمهاى مردم مانند نيست. [شايد مقصود امام از اين عبارت، روشنى دل و نورانيت ذاتى اهل البيت "ع" باشد، كه فيض خدادادى است و ديگران از اين قداست دل و طهارت ضمير محرومند.] و در ديدگان ما نورى است كه شيطان را در آن بهره و نصيبى نيست'.
عن السجاد "ع": الامام منا لا يكون الا معصوما و ليست العصمه فى ظاهر الخلقه و لذلك لا يكون الا منصوصا. [المحجه البيضاء، ج ١، ص ٢٣٢.]
'حضرت امام على بن الحسين عليهم السلام فرمود:
امام معصوم "پاكدامن و دور از گناه" جز از خاندان ما "عترت پيامبر" نباشد. و عصمت در ظاهر انسان نيست كه شناخته شود و به همين دليل امام بايد منصوص و معين از سوى خدا و پيامبر "ص" باشد.'
در ارتباط با مساله ى جانشينى و خلافت پس از پيامبر اكرم "ص" و امامت امت اسلامى شيعيان اميرالمومنين على عليه السلام و يازده امام از نسل پاك و مطهر آن امام همام، عقيده دارند كه امام بايد معصوم باشد. و يكى از ويژگيها و نشانه هاى امام را عصمت مى دانند. و از آنجا كه عصمت امرى باطنى و پنهان از چشم مردم است و نشانى در ظاهر خلقت انسان ندارد. بنابراين شيعيان معتقدند امام معصوم را تنها خداى متعال برمى گزيند، كه داناى به پيدا و پنهان و اسرار دل و افكار انسانهاست. و هم اوست كه در خلوت و در جلوت از انديشه، اراده، نيت و عمل همه ى بندگان و آفريدگانش آگاه است. به همين دليل براساس حديث فوق از آنجا كه تشخيص و شناخت عصمت در زندگى انسانها از عهده ى هيچ كس از فرزندان آدم "ع" برنمى آيد، گزينش و اعلام امامت امام معصوم فقط مربوط به آفريدگار عالميان است. و امام امت اسلامى بايد براساس نص صريح از سوى خدا و پيامبر "ص" و امام قبل از خود به مردم معرفى شود. چرا كه مردم را در انتخاب و معرفى امام، حق و رايى نيست، به دليلى كه پيش از اين بيان شد.
با بيان احاديث فوق از زبان خاندان رسالت و پرچمداران حمايت و هدايت انسانها، آشنايى مختصرى با امام "ع" و ويژگيها و نشانه هاى مخصوص او فراهم آمد. و در مباحث آينده كه از ديد و نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت، به خواست خداى منان بيش از اين آشنا خواهيم شد.

سيماى امام در نهج البلاغه

و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه و كانوا لنا عابدين. [سوره ى انبياء، آيه ى ٧٣.]
'و آنان را "دادگران و شايسته كاران از نسل ابراهيم عليه السلام" پيشوايان مردم قرار داديم تا خلق را به امر ما هدايت كنند. و هر كار نيكو را- به ويژه- اقامه ى نماز و پرداخت زكات را به آنها وحى كرديم و ايشان به پرستش ما پرداختند'.
خداى سبحان در مبارك نامه ى آسمانى خود، قرآن كريم، كه كتاب هدايت آفريدگان اوست، امامت و رهبرى بندگانش را در گستره ى تاريخ به دادگران و صالحان از فرزندان حضرت ابراهيم عليه السلام تفويض كرده است. و بر اساس مشيت و اراده ى تغيير ناپذير حضرت پروردگار از ابراهيم خليل الله، تا محمد حبيب الله، همه صالحان و دادگران از تبار ابراهيم عهده دار امر خطير زعامت و پيشوايى بندگان خدا بوده اند. و در روزگار رسالت و زعامت پيامبر اكرم حضرت محمد بن عبدالله " ص" امر ارشاد و هدايت امت اسلامى و حمايت و دفاع از حريم قرآن و اسلام به فرمان خدا و توصيه ى مكرر رسول الله "ص" به امام موحدان، امير پرهيزگاران على بن ابيطالب عليه السلام تفويض شده است. اين حقيقت غير قابل انكار و واقعيت روشن و آشكار در تاريخ اسلام، بارها از زبان گويا به وحى پيامبر اكرم "ص" صادر و به گوش مسلمانان رسيده است. تصريح به امامت، وصايت و خلافت امام على "ع" پس از پيامبر اكرم "ص"، در نهايت صراحت و شدت و كثرت تكرار، از سوى حبيب و فرستاده ى خدا حضرت محمد بن عبدالله "ص" بيان شده كه به جاى خود در سيره ى زندگانى آن حضرت و مجموعه هاى حديثى از آثار علماى شيعه و سنى ثبت و ضبط است. از نخستين روز تبليغ رسالت كه در محفل پيامبر اكرم خويشان و بستگان آن حضرت فراهم آمده بودند، تا به فرمان خداى حكيم، رسول الله نخست عشيره و خويشانش را به اسلام دعوت كند، تا هنگام رحلت از دنيا و عروج به ملكوت اعلى، همواره پيامبر خدا امام على "ع" را به عنوان حجه الله، خليفه الله، باب الله، صفى الله، حبيب الله و خليل الله به مردم و امت اسلامى معرفى مى فرمود، به اين حديث از زبان رسول الله "ص" دقت كنيد:
قال رسول الله "ص": على بن ابى طالب خليفه الله و خليفتى و حجه الله و حجتى و باب الله و بابى و صفى الله و صفيى و حبيب الله و حبيبى و خليل الله و خليلى و سيف الله و سيفى. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٢٦٣، به نقل از 'كنز الفوائد كراجكى'.]
'رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
على بن ابيطالب خليفه ى خدا و جانشين من است، حجت خدا و حجت من است، باب رحمت خدا و دروازه ى علم من است، برگزيده ى خدا و برگزيده ى من است، حبيب خدا و حبيب من است، خليل خدا و دوست من است و شمشير خدا و شمشير من است'. امام معصوم حجت خدا و خليفه ى او بر روى زمين است. اين چهره ى روشن و ممتاز كه به اصطفاء و گزينش الهى ممتاز است، به تاييدات خدائى يارى شده و مخصوص به علم و حكمت ذات اقدس كبريائى است. دانش امام از منبع وحى و حكمت الهى نشات گرفته و قلب مطهر امام آئينه ى همه ى اسرار و شگفتيها و بدايع كتاب ملك و ملكوت است. و همانگونه كه هيچ تر و خشكى در عالم هستى نيست، مگر اينكه در كتاب خدا مسطور است، قلب مقدس امام "ع" نيز مخزن همه دانشها و گنجينه ى همه ى حقايق و اسرار عالم است. و اين همه در هستى و حيات اميرمومنان امام على بن ابيطالب عليه السلام جلوه گر است. حديث ذيل گواه روشنى بر اين فضيلت مسلم امام عليه السلام مى باشد:
عن الباقر عليه السلام قال:
لما نزلت هذه الايه على رسول الله "ص": 'و كل شى ء احصيناه فى امام مبين' [ سوره ى يس، آيه ١٢.]
قام رجلان من مجلسهما فقالا:
يا رسول الله هو التوراه؟ قال: لا.
قالا: فهو الانجيل؟ قال: لا.
قالا: فهو القرآن؟ قال: لا.
قال: فاقبل اميرالمومنين على بن ابى طالب "ع" فقال رسول الله "ص": هو هذا، انه الامام الذى احصى الله تبارك و تعالى فيه علم كل شى ء. [امالى صدوق، ص ١٧٠.] 'امام محمد باقر عليه السلام فرمود:
هنگامى كه اين آيه مباركه از سوره ى يس بر پيامبر "ص" فرود آمد: 'و كل شى ء احصيناه فى امام مبين'. دو مرد از جايگاه خويش برخاسته و گفتند: اى رسول خدا، آيا آن امام مبين تورات است؟ پيامبر فرمود: نه.
گفتند: آيا امام آشكار انجيل است؟ رسول خدا فرمود: نه.
گفتند: بنابراين قرآن است؟ فرستاده ى خدا فرمود: نه.
در اين هنگام اميرمومنان حضرت على عليه السلام پيش آمد، پيامبر اعظم فرمود: آن امام مبين همين على "ع" است. به يقين اين همان امام آشكاريست كه خداى تبارك و تعالى همه چيز را در وجود مقدس او برشمرده و فراهم كرده است'.
با عنايت به حديث فوق كه از ميان انبوه فراوانى از اينگونه احاديث در ارتباط با شخصيت ممتاز اميرالمومنين على "ع" و فرزندان بزرگوار آن حضرت بيان شد، به روشنى دريافت مى شود كه شناخت هويت و شخصيت و دستيابى به معرفت امام و آگاهى از منزلت رفيع امامت كه وظيفه ى هر مومن است، از عهده و توان امت اسلامى خارج است. و از آنجا كه معرفت امام و آگاهى از قدر و منزلت امامت بر هر مسلمانى فرض است، ناگزير به سراغ نهج البلاغه مى رويم و دست نياز به سوى اين كتاب، دراز مى كنيم، تا مگر در پرتو فيض كلام اميرالمومنين على "ع" از زبان امام به معرفت امام دست يابيم. و هويت و شخصيت امام و پايگاه رفيع و عزيز امامت را در منطق رسا و كلام روشن و فصيح اميرالمومنين على "ع"، به تناسب ظرفيت و استعداد محدود خويش شناسائى كنيم. و در يك كلام، سيماى امام را در آئينه ى نهج البلاغه آشكار و روشن ديدار نماييم.

سيماى محمد و خاندان او در نهج البلاغه

يكى از مهمترين اصولى كه در تكوين شخصيت و هويت انسانها نقش بنيادى و اساسى دارد، اصل وراثت "ژنتيك" است. همه ى دانشمندان روان شناس و آگاهان و متخصصان علوم تربيتى به اتفاق آراء عقيده دارند كه وراثت و ويژگيهاى خانوادگى و ژنتيك در ساختار شخصيت انسان نقشى مهم و غير قابل انكار دارد. چرا كه ويژگيهاى اخلاقى، عقلانى و جسمانى والدين، نسل اندر نسل در حيات و كيفيت وجودى فرزندان تاثير مى گذارد. و بر اين اساس هر مولودى ميراث بر خصوصيات اخلاقى، عقلانى و جسمانى پدر و مادر و نياكان خويش است. امام در جامعه ى اسلامى اسوه ى همه جانبه و شاخص و الگوى نهايى امت اسلامى است. و همه ى مسلمانان به فرمان پروردگار وظيفه دارند، تا حركت و سمت گيرى و هدف زندگانى خود را با حركت، جهت گيرى و هدف امام عليه السلام هماهنگ و منطبق سازند. بنابراين امام امت اسلامى مى بايست از همه ى فضايل و كرامات انسانى كه يكى از آنها اصالت و شرافت و طهارت دودمان است، برخوردار باشد. چرا كه علاوه بر همه ى امتيازات خدادادى امام، طهارت و كرامت خاندان ايشان در گذرگاه تاريخ حيات انسان، كرامتى بزرگ و عنايتى خاص از سوى پروردگار براى امام است. با توجه به اين حقيقت امام على "ع" در ارتباط با فضيلت دودمان خود و فرزندانش كه به خاندان پيامبر "ص" و ابراهيم خليل "ع" مربوط است، در خطبه ٩٣ نهج البلاغه به طهارت و اصالت دودمان خويش تصريح مى فرمايد. امام عليه السلام در اين خطبه پس از حمد و ثناى خداى بزرگ و توانا به توصيف پيامبران الهى پرداخته و در نهايت به وصف پيامبر اكرم "ص" مى پردازد و چنين مى فرمايد:
كلما مضى منهم سلف قام منهم بدين الله خلف حتى افضت كرامه الله سبحانه الى محمد "ص" فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز الارومات مغرسا، من الشجره التى صدع منها انبياءه و انتخب منها امناءه، عترته خير العتر و اسرته خير الاسر و شجرته خير الشجر، نبتت فى حرم و بسقت فى كرم، لها فروع طوال و ثمره لا تنال، فهو امام من اتقى و بصيره من اهتدى و سراج لمع ضووه و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه. سيرته القصد و سنته الرشد، و كلامه الفصل و حكمه العدل ارسله على حين فتره من الرسل و هفوه عن العمل و غباوه من الامم... [خطبه ٩٣، نهج البلاغه فيض الاسلام.]
'هرگاه يكى از پيامبران از دنيا رفت، جانشينى- از تبار پيامبران- دين خداى را بپاداشت. و سرانجام لطف خدا به وجود حضرت محمد "ص" منتهى شد و آن حضرت را از بهترين معادن "صلب مطهر انبياء" و برترين ريشه ها، يعنى از شجره اى كه پيامبران الهى را پشت سر گذاشته و امينان خدا از ميان آنها برگزيده شده اند، برانگيخت.
دودمان محمد "ص" بهترين خاندان، بستگانش بهترين خويشاوندان و شجره اش بهترين شجره هاست، كه در حرم خدا "مكه" روئيده و در باغ كرامت باليده و شاخه هايى بلند دارد كه دست فرومايگان به ميوه هاى آن نمى رسد.
پس او "محمد ص" امام پرهيزگاران و روشناى چشم هدايت طلبان است.
محمد "ص" نورافكنى است كه نورش مى درخشد، شهابى است كه درخشندگيش خيره كننده است و آتش زنه ايست كه برق آن چشم را خيره مى كند.
روش و سيره ى پيامبر اعظم استقامت و ميانه روى، سنت او راه رشد، سخن وى جداكننده ى حق و باطل و قضاوتش بر اساس عدالت است.
خداى او را هنگامى به پيامبرى برگزيد كه ديرزمانى پيامبرى نيامده بود- در نتيجه- لغزشها فراوان و كوتاه فكرى همه جا را احاطه كرده بود'.
امام على عليه السلام كه كلامش الهام گرفته از قرآن است و نداى رسايش در، خطبه ى نهج البلاغه ى شريف صداى خداست و آواى دلنشين گفتارش ياد و عطر سخنان هدايت بخش رسول الله را در خاطره ها زنده مى كند، نخستين امام معصوم پس از پيامبر اكرم مى باشد. و هم اوست كه پيامبر خدا وى را نفس خويش خوانده و گوشت و خون او را گوشت و خون خود دانسته است و بارها درباره ى على عليه السلام فرمود:
'على با قرآنست و قرآن با على است و اين دو از هم جدا نمى شوند تا روز رستاخيز در كرانه ى حوض كوثر بر من وارد شوند'.
همين على "ع" كه پيامبر اكرم "ص" همراهى و همگامى او را با قرآن تا هنگامه ى رستاخيز بشارت داده، در آئينه ى نهج البلاغه تصويرهاى زيبا و دلپذير و فراوانى از سيماى اهل بيت پيامبر، كه جانشينان وى و حجتهاى خدا و امينان او در ميان امت اسلامى هستند، به نمايش گذاشته است. شيفتگان اهل بيت و معتقدان به امامت عترت پيامبر و خواستاران معرفت ائمه اطهار عليهم السلام را به ديدار اين چهره هاى ملكوتى فرامى خوانيم.


۱
مقام اهل بيت پيامبر در كلام امام على

مقام اهل بيت پيامبر در كلام امام على

نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم، ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ينتظر السطوه. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٠٨.]
'ما "ائمه ى اطهار عليهم السلام" شجره ى نبوت و پايگاه رسالت و مركز آمد و شد فرشتگانيم. ما معدنهاى علم و سرچشمه هاى حكمت هستيم. ياوران و دوستداران ما چشم به راه رحمت خدا و دشمنان و بدخواهان ما در انتظار خشم و عذاب پروردگار مى باشند'.
در اين فراز از سخنان امام على "ع" به امتيازات ويژه ى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كه فقط در انحصار ايشان است اشاره شده است. بيان فضايل و كرامات عترت پاك پيامبر "ص" از زبان امام موحدان، به دليل آگاه كردن مردم از شرافت و فضيلت و كرامت اهل بيت "ع" و اتمام حجت نسبت به منافقان كور دل و مخالفان تيره بخت است. تصريح امام به فضايل و امتيازات و ويژگيهاى انحصارى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، بيانگر حقايق ذيل است:
١- ما "اهل بيت پيامبر "ص" شجره ى نبوت و پايگاه رسالت و مركز آمد و شد فرشتگان مى باشيم. ارتباط نزديك و پيوند خونى و حياتى اهل بيت پيامبر اكرم "ص" كه خدايشان به وصايت و امامت برگزيده، با شخص رسول الله فضيلت ممتازيست كه فقط به آنها اختصاص دارد و هيچيك از اصحاب آن حضرت از چنين فضيلتى برخوردار نيستند. ائمه ى اطهار كه جان جهانيان فداى ايشان باد، چهره هاى روشن و مقدسى هستند كه خون پيامبر "ص" در رگهاى آنها جريان دارد و زعامت و رهبرى امت اسلامى را بر اساس نص صريح قرآن و سفارش و نصب پيامبر اكرم "ص" عهده دار شده اند. و براى اين مهم و امر خطير و حياتى چه كسى از عترت پاك و مطهر آن حضرت شايسته تر؟ چرا كه ايشان در دامان وحى و در مهد عصمت و طهارت كه خداى توانا قداست و طهارت آن را تصريح فرموده، پرورش يافته اند به دليل آيه ى كريمه ى:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. [سوره ى احزاب، آيه ٣٣.]
از آنجا كه بيت امام على "ع" به مانند قلب مطهر پيامبر "ص" از هرگونه رجس و آلودگى پاك و مطهر است، فرودگاه فرشتگان و ساكنان حرم ستر عفاف ملكوت اعلى است. و اين فضيلت فقط به فقط در انحصار اهل بيت پيامبر و عترت معصوم او است. با اين همه فضايل و الطاف خاص الهى نسبت به عترت رسول الله و آن همه سفارش و تاكيد پيامبر اعظم در ارتباط با توسل و تمسك به عترت خود، كه ثقل كبير و يكى از ثقلين بازمانده از پيامبر مى باشند، آيا كسى سزاوارتر و بايسته تر از اهل بيت آن بزرگوار به امر وصايت پيامبر "ص" و امامت امت اسلامى وجود داشت؟
٢- ما "عترت پيامبر ص" معدنهاى علم و سرچشمه هاى- هميشه جوشان- حكمت هستيم. يكى از فضايل و امتيازات ويژه ى ائمه ى اطهار عليهم السلام علم بى نهايت و حكمت بى پايان ايشانست، به گونه اى كه حتى مخالفان و منكرين آنها نيز به آگاهى، دانائى، بصيرت، علم و حكمت بى پايان آنان اعتراف كرده اند. و اين واقعيتى غير قابل انكار در تاريخ اسلام است، كه ضبط و ثبت آن در تاريخ به فراوانى موجود است. و دليل بر صحت اين ادعا همين بس كه همواره ائمه ى اطهار عليهم السلام در برابر مردم به علم و حكمت بى نهايت خويش كه از علم و حكمت الهى الهام مى گيرد اشاره فرموده اند. و در اين باره در گستره ى تاريخ اسلام احدى در مخالفت با اين فضيلت آشكار سخن نگفته و بلكه در تاييد و تصديق آن اعترافات بى شمارى ابراز و ثبت شده است. به منظور بشارت پيروان صادق اهل بيت معصوم پيامبر و آگاهى افزونتر امت اسلامى نسبت به بصيرت و علم ائمه ى اطهار "ع" به نقل چند حديث بسنده مى شود:
قال اميرالمومنين عليه السلام: يا سلمان و يا جندب! قالا: لبيك يا اميرالمومنين. قال عليه السلام: انا الذى حملت نوحا فى السفينه بامر ربى و انا الذى اخرجت يونس من بطن الحوت باذن ربى، و انا الذى جاوزت بموسى بن عمران البحر بامر ربى و انا الذى اخرجت ابراهيم من النار باذن ربى و انا الذى اجريت انهارها و فجرت عيونها و غرست اشجارها باذن ربى. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٥.]
'اميرالمومنين امام على "ع" سلمان و جندب "ابوذر" را فراخواندند، و آن دو، حضرت را پاسخ گفته و اجابت كردند. آنگاه امام عليه السلام فرمود:
من آن كسى هستم كه به فرمان پروردگارم نوح نبى را در كشتى برده و به سامان رسانيدم. و من كسى هستم كه به دستور خدايم يونس پيامبر را از شكم ماهى بيرون آوردم. و منم آنكه به امر آفريدگار خويش موسى بن عمران را از دريا عبور داده ام. و من همان كسى هستم كه به اذن پروردگارم ابراهيم خليل را از آتش نمرود رهايى داده و بيرون آوردم. و نيز من آن كسى هستم كه به فرمان خداى خود نهرهاى زمين را جارى و چشمه هاى آن را روان و درختان را كاشته ام.'
قال على "ع": يا طلحه ان كل آيه انزلها الله على محمد "ص" عندى باملاء رسول الله و خطى بيدى. و تاويل كل آيه انزلها الله على محمد "ص" و كل حلال و حرام، او حد او حكم تحتاج اليه الامه الى يوم القيامه عندى مكتوب باملاء رسول الله "ص" و خطى بيدى حتى ارش الخدش، قال طلحه: كل شى ء من صغير او كبير او خاص او عام او كان او يكون الى يوم القيامه فهو مكتوب عندك؟ قال عليه السلام: نعم و سوى ذلك ان رسول الله "ص" اسر الى فى مرضه مفتاح الف باب فى العلم، يفتح كل باب، الف باب و لو ان الامه بعد قبض رسول الله "ص" اتبعونى و اطاعونى لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٦٥.]
'اميرالمومنين على عليه السلام فرمود:
اى طلحه! حقيقت اين است كه هر آيه اى را كه خداى بر پيامبر خويش فروفرستاد، به املاء رسول خدا و به خط من در دست من است. و تاويل هر آيه اى را كه خدا بر محمد "ص" فرستاده و هر حلال و حرامى، يا حد و حكمى كه تا روز رستاخيز امت اسلامى به آن نيازمند است، با املاء رسول حق تعالى و نوشته ى من نزد من است، حتى ديه ى جراحت و خراش و اثر آن.
طلحه گفت: آيا همه چيز از كوچك و بزرگ، يا خاص و عام و يا آنچه بوده و باشد تا روز قيامت نزد شما مكتوب و نوشته موجود است؟ امام فرمود:
آرى و غير از اين رسول خدا "ص" در بيمارى خويش كليد رازها و اسرار هزار باب علم را به من سپرد، كه هر درى، هزار در ديگر از علم را بگشايد. اى طلحه! به راستى اگر اين امت پس از رحلت پيامبر خدا "ص" از من فرمان مى بردند و مرا پيروى مى كردند، از بالاى سر و زير پاهاى خود روزى مى خوردند "كنايه از اينكه آسمان و زمين را براى آسايش و رفاه ايشان، نعمت و روزى فرامى گرفت".
عن ضريس قال، كنت مع ابى بصير عند ابى جعفر فقال له ابوبصير: بما يعلم عالمكم جعلت فداك؟ قال:
يا ابا محمد ان عالمنا لايعلم الغيب و لو و كل الله عالمنا الى نفسه، كان كبعضكم و لكن يحدث اليه ساعه بعد ساعه. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٦٠.]
'ضريس گفت با ابوبصير نزد امام باقر عليه السلام بوديم، ابوبصير گفت: فداى شما شوم، امام دانا از شما خانواده با چه چيز- حقايق امور عالم را- مى داند؟ امام "ع" فرمود:
اى ابا محمد داناى ما غيب نمى داند و اگر خدا داناى ما را به نفس خود واگذارد، او مانند يكى از شما باشد، ولى خداوند ساعت به ساعت به دانش او مى افزايد'.
فى الكافى عن محمد بن مروان قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول: ان الامام يسمع فى بطن امه فاذا ولد خط بين كتفيه: 'و تمت كلمه ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم' [سوره ى انعام، آيه ١١٥.] فاذا صار الامر اليه، جعل الله له عمودا من نور يبصر به ما يعمل اهل كل بلده. [الميزان، ج ٧، ص ٣٥٤.]
'در كتاب كافى از محمد بن مروان روايت شده كه گفت: شنيدم امام جعفر صادق "ع" فرمود:
به راستى امام در شكم مادر خود مى شنود و هنگامى كه به دنيا مى آيد در ميان دوشانه اش اين آيه نوشته شده است: "و كلام پروردگار تو از روى راستى و عدالت به حد كمال رسيد و هيچ كس نمى تواند آن را تغيير و تبديل كند و او خداى شنوا و دانا- به گفتار و كردار آفريدگان- است" و آنگاه كه امر امامت و رهبرى مردم به وى تفويض شود، خدا ستونى از نور براى او فراهم آورد، كه به واسطه ى آن كردار مردم هر شهرى را ببيند'. عن حارث بن مغيره عن ابى عبدالله "ع" قال:
ان الارض لا تترك بغير عالم، قلت الذى يعلم عالمكم ما هو؟ قال: وراثه من رسول الله "ص" و من على بن ابى طالب علم يستغنى به عن الناس و لا يستغنى الناس عنه، قلت: و حكمه يقذف فى صدره او ينكت فى اذنه؟ قال ذاك و ذاك. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٦٢.]
'حارث بن مغيره از بيان امام صادق عليه السلام روايت كرد، كه امام "ع" فرمود:
به راستى زمين بدون عالم و دانا رها نشود، حارث گويد كه عرض كردم: آنچه كه عالم شما خانواده را تعليم مى دهد چيست؟ امام عليه السلام فرمود:
ميراثى از پيامبر خدا و از- سر سلسله ى اوصياء- على بن ابيطالب "ع" است. و آن دانشى است كه به واسطه ى آن از مردم بى نياز و مردم به او نيازمند مى باشند. گفتم- اى حجت خدا- و آن عبارتست از حكمتى كه در دل امام افتاده و يا در گوشش نواخته مى شود؟ امام صادق عليه السلام فرمود: هم اينست و هم آن'.
و فى الكافى عن الكاظم عليه السلام قال:
ان الامام لا يخفى عليه كلام احد من الناس و لا طير و لا بهيمه و لا شى ء فيه الروح، فمن لم تكن هذه الخصال فيه فليس هو بامام. [تفسير صافى، چاپ قديم، ص ٣٦٢.]
'و در كتاب اصول كافى از امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه آن حضرت فرمود:
سخن هيچ آدمى زاده، پرنده، حيوان و بالاخره هيچ جاندارى بر امام پوشيده نيست و هر كس كه اين صفات را دارا نيست، امام نمى باشد'.
عن ابى عبدالله عليه السلام: اذا اراد الامام ان يعلم شيئا، اعلمه الله ذلك. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٥٧.]
'امام صادق عليه السلام فرمود: هرگاه امام اراده به دانستن چيزى فرمايد، خدايش تعليم دهد'.
٣- ياوران و دوستداران ما "ائمه ى اطهار عليهم السلام" چشم به راه رحمت خدا و دشمنان و بدخواهان ما در انتظار خشم و عذاب پروردگار باشند.
سومين فضيلت از فضايلى كه امام ناطق به حق على بن ابيطالب عليه السلام براى عترت معصوم پيامبر خدا بيان فرموده و در كلام آن حضرت مى درخشد، فضيلتى است كه ثمره ى آن نصيب دوستان مى شود و مخالفان اهل بيت عصمت و طهارت نيز نصيب خود را مى يابند. و آن بشارت دوستان عترت پاك رسول خدا به رحمت پروردگار و انذار مخالفان و منكرين ايشان به خشم و عذاب الهى است. اين مژده ى رحمت به هواخواهان و طرفداران اهل بيت رسول الله "ص"، و بشارت عذاب و دوزخ به دشمنان و مخالفان آنان، كه در كلام امام على "ع" جلوه مى كند، از سخن بليغ و كلام فصيح پيامبر اعظم در حديث غديرخم در حجه الوداع الهام گرفته است. آنجا كه پيامبر اكرم "ص" اميرالمومنين على بن ابيطالب "ع" را به وصايت و خلافت خود و امامت امت اسلامى به فرمان خداى حكيم منصوب كرده و در آن هنگامه ى اميدبخش و زندگيساز خداى را به نيايش و ستايش برخاست و در پايان از خداى سبحان درخواست كرد، تا دوستان على "ع" را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن داشته باشد. از آن زمان به بعد به پيروى از سنت حسنه ى رسول الله، ائمه ى اطهار عليهم السلام همزبان با پيامبر اكرم "ص" به دوستداران امام على "ع" و فرزندانش، كه حجتهاى بالغه ى پروردگارند مژده ى رحمت و به بدخواهان و منكران آنها وعده ى عذاب و دوزخ داده اند. در ذيل احاديثى از زبان گويا به حق رسول الله در ارتباط با اين بشارت نقل مى شود، تا مگر موجبات نشاط و سرور و اميد دوستداران اهل بيت پيامبر "ص" و اسباب حزن و اندوه و ياس و هلاك دشمنان ايشان فراهم آيد.
عن النبى "ص" عن جبرئيل، عن ميكائيل، عن اسرافيل عن اللوح عن القلم قال يقول الله عز و جل:
ولايه على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى. [بحارالانوار، ج ٣٩، ص ٢٤٦.]
'پيامبر اكرم "ص" به نقل از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل از لوح و از قلم فرمود: خداى عز و جل مى فرمايد:
ولايت على بن ابيطالب "ع" دژ و حصار من است و هر كس به دژ من در آيد از عذاب من در امان باشد'.
عن ابن عباس و انس عن النبى "ص" قال: اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط على جهنم، لم يجز عليه الا من معه جواز ولايه على بن ابى طالب، [بحارالانوار، ج ٣٩، ص ٢٠٢.] و ذلك قوله تعالى: 'وقفوهم انهم مسئولون'. [سوره ى صافات، آيه ٢٤.]
'ابن عباس و انس از پيامبر اكرم "ص" روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:
هنگامى كه قيامت فرا رسد و پل صراط بر جهنم نصب شود، هيچ كس از آن پل نگذرد مگر اينكه برگ امان ولايت على بن ابيطالب با او باشد. و اين معنى سخن حق تعالى است كه فرمود: نگاهشان داريد، چرا كه ايشان مورد بازخواست و سوال مى باشند'.
عن ابن عباس قال: قال رسول الله "ص":
ولايه على بن ابى طالب ولايه الله و حبه عباده الله و اتباعه فريضه الله و اولياوه اولياء الله و اعداوه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل. [بحارالانوار، ج ٤٠، ص ٤.]
ابن عباس گويد كه پيامبر خدا "ص" فرمود:
ولايت على بن ابيطالب ولايه الله است. دوستى او عبادت خدا و پيروى از او فريضه و واجب الهى است. و اولياء و دوستان على "ع" دوستان خدا، دشمنان او دشمنان خدا، جنگ با او جنگ با خدا و صلح با او صلح با خداى عز و جل است'.
قال رسول الله "ص": يا على انت ولى الناس بعدى فمن اطاعك فقد اطاعنى و من عصاك فقد عصانى. [امالى مفيد، ص ١١٣.]
'پيامبر خدا "ص" فرمود: يا على! تو پس از من ولى و راهنماى مردمى، هر كس تو را پيروى كند از من پيروى كرده و هر كس از تو اطاعت نكند، مرا فرمان نبرده است'.
عن ابى الحسن عليه السلام قال: ولايه على مكتوبه فى جميع صحف الانبياء و لن يبعث الله نبيا الا بنبوه محمد و وصيه على صلوات الله عليهما. [بحارالانوار، ج ٢٦، ص ٢٨٠.]
'حضرت ابوالحسن امام موسى بن جعفر "ع" فرمود:
ولايت امام على "ع" در صحيفه هاى همه پيامبران نوشته شده است. و خدا هرگز پيامبرى را مبعوث نفرموده، مگر آنكه ايشان را به پيامبرى محمد "ص" و وصايت و جانشينى على صلوات الله عليهما سفارش كرده است'.
عن ابى جعفر "ع" قال: قال رسول الله "ص":
من احب ان يحيا حياه تشبه حياه الانبياء و يموت ميته تشبه الشهداء و يسكن الجنان التى غرسها الرحمان فليتول عليا و ليوال وليه و ليقتد بالائمه من بعده فانهم عترتى خلقوا من طينتى. اللهم ارزقهم فهمى و علمى و ويل للمخالفين من امتى، اللهم لا تنلهم شفاعتى. [اصول كافى، ج ١، ص ٣٩٩.]
'ابوجعفر امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه رسول خدا "ص" فرمودند:
هر كس دوست مى دارد كه مانند پيامبران زندگى كند و مانند شهيدان بميرد، و در بهشتى كه درختهاى آن را خداى مهربان كاشته آرام بگيرد، بايد پيرو امام على "ع" بوده و دوستدار او را دوست بدارد. و به ائمه ى اطهار "ع" كه پيشوايان بعد از او مى باشند اقتداء كند، چرا كه آنها فرزندان من هستند و از سرشت من آفريده شده اند. بار خدايا! فهم و دانش مرا به آنها روزى كن و واى بر كسانى از امت من كه با آنها ستيزه و مخالفت كند، خدايا شفاعت مرا نصيب آنان مكن'.
قال رسول الله "ص": على وليكم بعدى، قالوا: رضينا بالله ربا و بمحمد "ص" نبيا و بعلى بن ابى طالب "ع" وليا فانزل الله عز و جل: [الميزان، ج ٦، ص ١٥.]
'و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون'. [سوره ى مائده، آيه ٥٦.]
پيامبر خدا "ص" فرمود: على "ع" بعد از من ولى و سرپرست شماست، گفتند:
خوشحاليم كه پروردگار ما الله، پيامبر بزرگوار ما محمد "ص" و على بن ابيطالب ولى و رهبر ما است. پس در اين هنگام خداى عز و جل اين آيه را نازل فرمود:
'و هر كس كه ولى و فرمانرواى او خدا و پيامبر و اهل ايمانند "پيروز است" همانا حزب خداى پيروزمندانند'.
عن مجاهد عن ابن عباس قال: رسول الله "ص":
اذا كان يوم القيامه امر الله جبرئيل ان يجلس على باب الجنه فلا يدخلها الا من كان معه براءه من على بن ابى طالب "ع". [مناقب ابن مغازلى، ص ١٣١.] 'مجاهد به نقل از ابن عباس گفت: رسول خدا "ص" فرمود:
هنگامى روز قيامت فرابرسد، خداى به جبرئيل فرمان مى دهد تا بر در بهشت بنشيند و كسى را به بهشت وارد نكند، مگر آن كه برگ ورود از امام على بن ابيطالب "ع" همراه داشته باشد'.
عن ابى جعفر "ع" قال: قال رسول الله "ص":
التاركون ولايه على، المنكرون لفضله، المظاهرون اعداءه خارجون من الاسلام من مات منهم على ذلك. [محاسن برقى، ص ١٨٦.]
ابوجعفر امام محمد باقر عليه السلام فرمود، پيامبر خدا "ص" فرمود:
'آنان كه ولايت امام على "ع" را ترك گفته، فضيلت او را انكار كرده، از دشمنان او پشتيبانى كنند و بر اين حال بميرند، خارج از دين اسلام مرده اند'.
قال رسول الله "ص" لعلى "ع": يا على انت منى و انا منك وليك وليى، و وليى ولى الله و عدوك عدوى و عدوى عدو الله. [امالى مفيد، ص ٢١٣.]
'پيامبر خدا "ص" به على "ع" فرمود:
اى على! تو از منى و من از تو، دوستدار و پيرو تو، دوست و فرمانبردار من است. و دوستدار و مطيع من، فرمانبردار خداست. و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدا مى باشد'.
احاديثى كه در فوق بيان شد خوشه اى از خرمن انبوه بشارت به دوستان امام على " ع" و فرزندانش و انذار مخالفان اميرالمومنين و ائمه ى اطهار عليهم السلام بود. اميد آنكه همين مختصر باعث روشنى دل و آرامش خاطر دوستان آن امام معصوم و سبب هدايت و نجات و باعث معرفت مخالفان آن بزرگوار شود، باشد كه پيش از فرارسيدن مرگ و ديدار عذاب دردناك الهى، به حق آن حضرت آشنا شوند و به مقام آن امام مبين معرفت يابند.
امام على "ع" در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه كه طى آن به بيان و شرح صفات و فضايل بى پايان خاندان محمد "ص" پرداخته مى فرمايد:
هم عيش العلم و موت الجهل، يخبركم حلمهم عن علمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صمتهم عن حكم منطقهم، لايخالفون الحق و لايختلفون فيه، هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منبته، عقلوا الدين عقل وعايه و رعايه، لا عقل سماع و روايه، فان رواه العلم كثير و رعاته قليل. [نهج البلاغه فيض، خطبه ى ٢٣٩.]
'آنان "خاندان پيامبر ص" مايه ى حيات علم و سبب مرگ نادانى مى باشند. شكيبايى آنها شما را از دانش آنان آگاه مى كند و ظاهرشان از باطن آنها و خاموشى و سكوت ايشان از راستى و درستى گفتار آنان خبر مى دهد. با حق مخالفت نمى كنند و درباره ى آن اختلافى ندارند. اينان "عترت پيامبر ص" اركان اسلام و پناهگاه مردم مى باشند. به وجود ايشان حق به مرز و حد نهايى خود مى رسد، باطل ريشه كن و زبانش از بيخ و بن بريده مى شود. اهل بيت پيامبر "ص" دين را از گذرگاه فهم و بصيرت براى عمل به آن فرا گرفته اند، نه اينكه بدور از خرد آن را شنيده و براى ديگران بازگو كنند. چرا كه بازگوكنندگان علوم فراوانند ولى جانبداران آن اندك مى باشند'.
در اين بخش از سخنان حكمت آفرين پيشواى پرهيزگاران، عالى ترين فضيلتها و ممتازترين صفات و ارزشهاى اخلاقى كه در حيات اهل بيت رسول خدا متجلى است، از زبان حضرت على عليه السلام در توصيف ايشان بيان شده است. فضايل و ويژگيهايى كه خداوند سخن و امير ملك حكمت در شان و شخصيت ائمه ى اطهار عليهم السلام بيان فرموده است، در حدى از تعالى و عظمت و قداست قرار دارد كه فقط شايسته ى عترت معصوم پيامبر عزيز و بزرگوار اسلام است. و سواى آنان احدى از افراد انسان حتى تصور دستيابى به چنين قله ى رفيعى از سجايا و مكارم اخلاقى را توانمند نيست و در انديشه و بيان هيچ نويسنده و گوينده اى، جز امام على "ع" چنين وصفى از خاندان پاك پيامبر نمى گنجد. اندكى تامل در گفتار حقيقت بيان امام، خوانندگان عزيز را به اين حقيقت نزديك و با اين واقعيت بيشتر آشنا مى كند، آنجا كه فرمود:
هم عيش العلم و موت الجهل. "اهل بيت پيامبر "ع" باعث حيات علم و سبب مرگ نادانى اند". يكى از ارزنده ترين ارزشهاى اخلاقى و مهمترين فضايل انسانى، دستيابى انسان به منابع علمى و سرچشمه هاى حيات بخش حكمت و معارف است، تا آنجا كه آدمى به زيور علم آراسته شود و درگير و دار تلاش خستگى ناپذير و بى پايان عمر به قله ى بلند علوم و اسرار عالم صعود كند، چندانكه در ميان جوامع انسانى به صفت ممتاز عالم معروف شود. و در فرهنگ اسلامى بالاترين مقام و عالى ترين ارزشى كه هر مسلمان مى تواند براى خود فراهم آورد، پايگاه علم همراه با تقواى خدا است. چرا كه حق تعالى در قرآن كريم سخن از عزت و رفعت دو گروه به ميان آورده و آن دو گروه كه خدايشان رفعت و عزت بخشيده است، ايمان آورندگان به خداى يگانه اند و كسانى كه درجات و مراتب علمى را تحصيل كرده اند، آنجا كه فرمود:
يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات و الله بما تعملون خبير. [سوره ى مجادله، آيه ١١.]
'خداى مقام اهل ايمان و دانشمندان را "در هر دو عالم" رفيع مى گرداند و خدا به آنچه "از نيك و بد" انجام دهيد آگاه است'.
و بسيار آيات ديگر و احاديث فراوان از زبان معصومين عليهم السلام، كه دلالت بر كرامت و شرف و فضيلت دانشمندان دارد و در حوصله و محدوده ى بحث ما نمى گنجد.
امام على عليه السلام در يكى از حكمتهاى نهج البلاغه شريف، مردم را مردگان و دانشمندان را انسانهاى زنده و با نشاط معرفى مى فرمايد. [الناس موتى و اهل العلم احياء.] ولى اينجا كه سخن از كرامت و شرافت خدادادى اهل بيت پيامبر "ص" است، كلام امام اوجى ديگر و عظمتى چشمگيرتر گرفته است، تا آنجا كه آنها را نه تنها بزرگترين عالمان روزگار مى داند كه همه ى دانشها و حكمتها و حقايق و اسرار كائنات در سينه و دل آنها جاى گرفته است، بلكه مقام خاندان پيامبر از ديدگاه علم و حكمت به اندازه اى رفيع است، كه ايشان باعث حيات علم و نابودى نادانى اند. از ديدگاه حقيقت بين امام و در كلام هدايت بخش اميرالمومنين "ع" عترت معصوم پيامبر چهره هاى روشن و انسانهاى مقدس و مطهرى هستند، كه علم به حيات آنها زنده است و جهل و نادانى در پرتو وجود سراپا نور ايشان محو و نابود است. به بيان ديگر به وجود و حضور آنان، علم در كالبد زمانه حاضر است و با غيبت و شهادت اهل بيت پيامبر "ص" ابواب علم و حكمت به روى مردم هر عصرى بسته است. و در غياب آنها اين امتياز و فضيلت تنها در آثار باقيمانده از ايشان مانند احاديث و روايات و خطبه ها و حكمتها و نامه هايشان موجود و مشهود است.
لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه. "عترت پيامبر "ع" با حق مخالفت نمى كنند و درباره ى آن اختلافى ندارند".
دفاع از حق و همراهى و همگامى با آن يكى از ارزشمندترين مكارم اخلاقى است. و ارزش هر انسانى از ديدگاه هر مكتب فكرى و عقيدتى، به ميزان موافقت و همگامى و هماهنگى وى با حق است. آنها كه با تاريخ حيات انسان آشنايى دارند، به اين حقيقت دست يافته اند، كه همه ى آنها كه مدعى طرفدارى از حق و دفاع از حريم آن هستند، يا در ادعاى خود صادق نيستند و يا تنها براى مدت محدودى از حق مى گويند و از آن دفاع مى كنند. و هنگامى كه مقام و موقعيت و منافع خودشان از سوى حق تهديد شود، به آسانى به ستيز و جدال با حق برمى خيزند و مقابله ى با حق را در جهت حفظ منافع و شئونات خويش، حق خود مى دانند. و اين واقعيت تلخى است، كه همه ى گستره ى تاريخ حيات انسان را پر كرده است. در رابطه با اين جريان تلخ و ناخوشايند تاريخ، تنها به روزگار رسالت پيامبران الهى و ايام محدود حيات و امامت عترت پاك و معصوم پيامبر اسلام "ص" است، كه انسان در دوران زندگانى خويش شهد گواراى حقيقت را چشيده و شاهد دفاع صادقانه و قاطعانه ى اهل بيت رسول الله از حريم مقدس حق بوده اند. چرا كه به فرموده ى امام حق اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام، خاندان پاك و عترت معصوم پيامبر خدا "ص" مظهر حق و اقامه كنندگان و مدافعين راستين حق در صحنه ى پهناور زمين بوده اند، تا آنجا كه همه ى آنها در راه اين مهم جان خود را فدا كرده و به مقام رفيع شهادت دست يافته اند.
عترت رسول الله "ص" در گذرگاه پر حادثه و لغزنده ى تاريخ همواره حق گفته اند، از حريم حق دفاع كرده اند و حيات و حركت ايشان براساس حق بوده است. و اين امتيازيست كه تنها در انحصار خاندان پيامبر اكرم "ص" است و جز آنها كسى را توان چنين همتى والا و زندگى روشن و سعادت بخش نبوده و نيست. و اين مهم در حيات اهل بيت پيامبر به دليل معرفت كامل آنها از حق و عدم اختلاف ايشان در شناخت حقيقت و عرفان كامل نسبت به حق است. و به همين دليل امام موحدان پرهيزگار حضرت على النقى عليه السلام، در زيارت جامعه شيعيان را تعليم فرمود، تا به هنگام زيارت اهل بيت رسول الله "ص" در نهايت اخلاص و اعتقاد خطاب به ايشان بگويند:
و الحق معكم و فيكم و منكم و اليكم و انتم اهله و معدنه و ميراث النبوه عندكم... [مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.]
'و حق با شما "عترت پيامبر" و در ميان شما و از شما و متوجه شما است و شما اهل حق و معدن حق هستيد و ميراث پيامبرى نزد شما مى باشد'.
هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام. "خاندان پيامبر "ص" اركان اسلام و پناهگاه مردم مى باشند". هر بنا و ساختمانى براى استوارى و ماندگارى بيشتر در برابر حوادث طبيعى، نيازمند به اساس و اركانى محكم و استوار است. و هر چه اركان و پايه هاى يك ساختمان محكمتر و استوارتر باشد، عمر ساختمان و دوام آن در گذرگاه پرحادثه ى زمان بيشتر و بهره دهى آن فراوانتر است. فروپاشى و ويرانى هر بنايى نيز بر اثر درهم شكستن پايه ها و اركان آن ساختمان است. شريعت آسمانى اسلام در كلام امام على "ع" كاخ رفيع و استوار و مفيدى را مانند است، كه اركان محكم و پايدار آن اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى باشند. و از آنجا كه اين قائمه هاى ايمان و اخلاص و استوانه هاى استوار تقوا و فضيلت، به پايدارى كوهستانهاى عظيم و مقاوم استواراند، بناى توحيد و كاخ اسلام از پانزده قرن پيش تا به حال و از حال تا قيام رستاخيز بزرگ كه هنگامه قيامت است، پاى بر جا و استوار باقى خواهد بود. و حصار امن و امان بخش توحيد و كاخ برافراشته ى اسلام در همه ى عصرها و براى تمامى نسلهاى آدمى، پناهگاهى امن و اميدبخش مى باشد، كه جاودانه بر پهنه ى بيكرانه ى گيتى پايدار و جلوه گر است. عترت رسول الله "ص" و دامان پر مهر و آستان اميد آفرين ايشان، در گذرگاه تاريخ هميشه پناهگاه امن و ملجا امان، براى همه ى محرومان و ستمديدگان از بندگان خدا بوده است. و همه ى كسانى كه از اطاعت شيطان، فرمانبردارى اهريمن نفس و ستم طاغوتهاى ستمگر و خون آشام به تنگ آمده اند، روى به دامان امن و آستان امان ايشان آورده اند. چرا كه هر چه هدايت، سعادت، آرامش، رهايى، عشق، رستگارى، ايمان، آزادى و پيروزى است در خانه و سايه ى عنايت آنهاست. و همه ى آوارگيها، ناهنجاريها، انحرافها، شركها، گمراهيها، تباهيها و هلاكتها در جدايى و دورى از اهل بيت رسول خدا "ص" فراهم است. و دليل اثبات اين ادعا در لابلاى اوراق تاريخ اسلام آشكار و خواندنى است. امت اسلامى به شهادت تاريخ در روزگار بعثت پيامبر "ص" شهد گواراى رحمت و اخلاق حسنه ى رسول الله و به روزگار امامت حضرت على "ع" شيرينى عدالت و اخلاص اميرالمومنين "ع" را چشيده است. هنگامى كه امام حسن عليه السلام عهده دار امامت امت بود، مردم شاهد زيباترين شجاعت و نرمش قهرمانانه و صلح آفرين تاريخ بودند. امام حسين بن على عليه السلام اين جگرگوشه ى يگانه دخت پيامبر حضرت فاطمه ى زهرا "ع"، آيات ايمان و جهاد و اخلاص و عزت و شهادت را با قيام خونين خويش، براى همه ى آزادى خواهان تاريخ تفسير كرد. و امت اسلامى از امام سجاد "ع"، اين زيباترين روح پرستش و نيايش درس عبادت و آئين صبر، از امام محمد باقر و امام جعفر صادق "ع" نشر و تعليم دانش، از امام موسى بن جعفر "ع" تفسير ايمان و استقامت، از امام على بن موسى الرضا "ع" طريق رضا و توكل، از امام جواد "ع" شجاعت و سخاوت، از امام على النقى برنامه ى زندگى ساز زهد و تقوا، از امام حسن عسكرى "ع" پايدارى در برابر محاصره و جسارت دشمن و از حضرت بقيه الله حجه ابن الحسن "ع" آئين صلح و صبر و صلاح و اصلاح و اقامه ى عدل و نشر علوم و گسترش قسط در همه جاى گيتى را فراگرفته است. و در يك كلام از آستان قدس اهل بيت پيامبر "ص" همه ى خيرات، بركات، فيوضات، رحمت و عنايت الهى نصيب مردم شده است، تا مگر انسانها در سايه سار رحمت بخش وجود مقدس اين اولياء حق و اوصياء رسول الله، به آرامش دنيا، فهم دين و پيروزى و رستگارى آخرت دست يابند.


۲
سخن حق

بهم عاد الحق فى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منيته...
'به وجود ايشان "عترت پيامبر ص" حق به جايگاه و حد نهايى خود مى رسد، باطل ريشه كن مى شود و زبان باطل از بيخ و بن بريده مى شود'.
در فراخناى گيتى و در عالم هستى، هر پديده اى به تناسب و اقتضاى وجود خويش از آغاز هستى تا پايان حيات، يك سير تكاملى را در مسير حيات به سوى كمال مطلق و مبدا آفرينش، به اراده خود و يا از گذرگاه جبر تكوينى مى پيمايد. و در برابر هر يك از اين موجودات چه آنها كه مجبور و چه آنها كه صاحب اراده و مختارند، ظهور اسباب و عوامل ضد تكامل و تعالى امرى قطعى و حتمى است. با اين تفاوت كه در برابر موجودات فاقد اراده كه تابع جبر تكوينى هستند، عوامل و علل ضد تكامل برخاسته از طبيعت قرار مى گيرد، ولى در برابر پديده ها و موجودات صاحب اراده و آزاد، هم علل ضد تكامل مادى و هم نيروهاى ضد تعالى غير مادى و اهريمنى جلوه مى كند. و انگيزه و اسباب سقوط و هلاكت و انحراف آنها را از مسير كمال فراهم مى آورد.
انسان كه به فرموده ى قرآن اشرف آفريدگان خدا است و در زيباترين هيات و نيكوترين تقويم، به شهادت آيه ى كريمه قرآن [لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم "سوره ى تين، آيه ٤".] لباس هستى پوشيده، از اين جريان بركنار نيست. و آنگاه كه انسان به حق در مسير كمال و رشد حركت مى كند، به حدى از كمال دست مى يابد كه مورد رشك فرشتگان قرار گرفته و به مقامى مى رسد كه فرشته را راه نيست. همانگونه كه اگر سببهاى ضد كمال راه را بر او ببندند، به حضيضى از ذلت و نكبت و بربريت سقوط مى كند، كه هيچ چارپا و جنبنده اى به پستى او نباشد. از ديدگاه مذهب و چشم انداز عقل و منطق ضرورى است، همه ى انسانهايى كه مى خواهند به كمال برسند و هرگز از حق و حقيقت جدا نباشند، حضور و وجود اسوها و الگوهايى در دوران حيات، امرى اجتناب ناپذير است. از اين گذرگاه خداى حكيم عترت معصوم رسول خدا "ص" را كه مظهر تام و تمام حق و حقيقتند، براى مردم اسوه و الگو قرار داده است. چرا كه ايشان در روزگار حيات خويش حتى لحظه اى از حق جدا نبوده اند، همواره نهايى ترين چهره و جلوه ى حق در سيما و آئينه ى دل ايشان تجلى كرده است. و اگر سخن به حقيقت گفته شود، بايد گفت كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خود، حقيقت محض و ملاك و ميزان حق مى باشند. و به اصطلاح اهل منطق وجود مقدس عترت پاك و معصوم پيامبر خدا، مصداق قطعى و حتمى حق در گذرگاه حيات مى باشد. و با توجه به اين حقيقت اميرالمومنين امام على عليه السلام درباره ى آنان فرمود:
'به وجود ايشان "عترت پيامبر ص" حق به جايگاه و حد نهايى و متعالى خود مى رسد'.
يكى از بارزترين و آشكارترين مصاديق علل و اسباب ضد تكامل و تعالى در حيات انسان، باطل و جلوه ى آن در صورتهاى گوناگون حتى در شكل نمايش حق است. با اندكى دقت و پژوهش در اسناد تاريخى بازمانده از امتهاى گذشته، متوجه اين واقعيت تلخ مى شويم كه همواره در برابر هر جريان حق و جلوه ى هر حقيقتى باطل با چهره ى زشت و نامبارك خود ظاهر شده است. و با تمامى ترفندهاى فريبنده ى خود سد راه حق شده و آن را از مسير خود كه به كمال و عدل منتهى مى شود، باز داشته و منحرف كرده است. و با كمال تاسف جلوه و جريان باطل در طول تاريخ از چنان شدت و سرعتى برخوردار بوده، كه بسيارى از مردم را از صراط روشن حق خارج كرده و به بيراهه ى ضلالت و همگامى با باطل كشيده است. و در اين ميانه بسيار مردانى كه به هواخواهى و طرفدارى حق برخاسته بودند و سرانجام وسوسه ى باطل و شدت جريان و جاذبه ى حكومت آن، ايشان را به فرو غلطيدن در آغوش باطل و دلباختگى و سرسپردگى نسبت بدان مسرور و دلخوش كرده است. در ميدان خطرناك ستيز با باطل و تلاش و جهاد در راه زوال و نابودى آن، توفيق هر كس به ميزان حقانيت و شيفتگى و اعتقاد وى به حق بوده است. آنها كه از حق و حقيقت تنها با زبان دفاع كرده اند، پيروزيشان بر باطل پيروزى لفظى بوده، و كسانى كه مبارزه ى ايشان با ناحق از نفرت دل بوده، غلبه ى آنها بر باطل در حد پيروزى قلبى بوده و در نتيجه هيچگاه در دل سر سازگارى با باطل را نداشته اند ولى در آوردگاه جهاد با باطل چهره هايى روشن با قامتى استوار و قلبى مطمئن حضور پيدا كرده اند، كه در جدال با ناحق از اسلحه ى زبان و قلب و عمل بهره برده اند. و به همين دليل مرگ آفرين ترين ضربه هاى جانگداز را بر قامت ناميمون باطل فرود آورده اند، تا آنجا كه موجوديت و هستى آن را از صفحه ى گيتى دست كم تا زمانى كه خود بوده اند، از ميان برداشته اند. اين دريادلان آئينه جان و اين پاكباختگان جان بر كف كه همواره در ميدان نبرد با باطل تا مرز شهادت و فناء فى الله خوش درخشيده اند و پيكره ى باطل كارى ترين ضربه هاى مهلك را از ناحيه ى ايشان پذيرفته، عترت معصوم پيامبر حق تعالى مى باشند. اهل بيت پيامبر اكرم "ص" مومنان صالح، موحدان صادق و مخلصين شاهدى هستند، كه در چند ساله ى عمر محدود و سراسر فيض و رحمت خود، لحظه اى از هجوم و يورش به پايگاه باطل آرام نگرفته اند، تا آنجا كه به فرموده ى امام على عليه السلام:
'به وجود اهل بيت پيامبر "ص" باطل، ريشه كن و زبان آن از بيخ و بن بريده مى شود'.
عقلوا الدين عقل و عايه و رعايه، لا عقل سماع و روايه، فان رواه العلم كثير و رعاته قليل.
'اهل بيت پيامبر "ص" دين را از روى فهم و بصيرت و براى عمل فرا گرفته اند، نه آنكه طوطيوار شنيده و تكرار كنند، چرا كه بيان كنندگان علوم فراوان و جانبداران آن اندك مى باشد'.
مردم در پذيرش دين به گروههاى متفاوت تقسيم مى شوند. بعضى از مردم هنگام ابلاغ شريعت از سوى اولياء دين، به دليل عدم امكان مقاومت و جبهه گيرى در برابر آن تسليم مى شوند و به ظاهر ايمان مى آورند، ولى در حقيقت نور ايمان به خانه ى دل آنها راه نيافته است. چنين مردمى از اسلام و حقيقت ايمان، تنها به عنوان بى محتواى مسلمانى دل خوش كرده اند. برخى دين را بى هيچ بصيرت و شناختى ناخود آگاه پذيرفته و تقليد مى كنند و از اسلام و حقايق و علوم و معارف دينى هيچ بهره اى نبرده اند، ولى صادقانه به اصول دين و مبانى مذهب اعتقاد داشته، در اجراى احكام دين در حد توان خود مى كوشند. گروهى از مردم نيز پس از مطالعه و تحقيق و پژوهش بسيار، از گذرگاه استدلال و استنباط عقلى و منطقى، دين خدا را پذيرفته و ايمان آنها بر اساس عقل و علم و معرفت است، ولى در رابطه با عمل، به همه ى احكام و موازين شرعى توفيق چندانى ندارند. و گاه مشاهده مى شود كه در اعمال آنها ناخالصيها و خود بينى ها و غرورهاى بى مورد، جاى صفاى دل و اخلاص در عمل را گرفته است. در اين ميانه مردانى دلير با روحى بزرگ، قلبى پاك، ايمانى خالص عشقى خدائى، سينه اى سوخته و جانى روشن به فروغ جمال و جلال حق تعالى جلوه مى كنند، كه ذكر خدا بر لب، ايمان به غيب در دل و روشناى هزاران خورشيد در نگاهشان، آيات نور و ايمان و اخلاص و ايثار را تفسير مى كند.
اين پاكيزه جانان نشان از سرادق قدس ربوبى و ملكوت اعلى دارند و تمامى وجودشان حكايت از عالم نور و صدق و صفا و حق و طهارت مى كند. موحدان پاك نهادى كه ديده به جمال معشوق ازل و ابد دوخته، دين و دل به مهر و عشق او باخته، با درد و رنج و هجر و سوز و ساز و ناز و عتاب و هر چه كه از او و به سوى او باشد ساخته اند، مرغ روح ايشان را فضاى گيتى تنگ است و سر سپردگى و دلبستگى شان به هر چه تعلق مادى و غير دوست باشد، ننگ. در آئينه ى جانشان جمال حق تعالى جلوه كرده و در ميناى دلشان شراب ناب ايمان و عشق، عقل تاجر پيشه را به بى خودى مى خواند. از پنجره ى چشمانشان روشناى عشق و مهتاب مهر مى تابد و ترنم گفتارشان تسبيح قدسيان و زمزمه ى دلنواز عرشيان را تداعى مى كند. اينان وارثان صالح و صادق سلسله ى تابنده ى پيامبرانند، كه از سرزمين نور آمده اند، بندگان راستين حق تعالى و پرستندگان مخلص حضرت پروردگار مى باشند و از سوى آفريدگار عالميان فرمان دارند، تا مردم را به نور دعوت كنند و از شب و ظلمت بيم دهند. و از آنجا كه بنده ى آفتاب حقيقتند، در گوش جان آدميان هر چه مى گويند همه از آفتاب مى گويند، باشد كه اهريمن سياهى و تاريكى شرك و كفر را از حريم حيات و محيط زندگى مردم بتارانند.
اين برگزيدگان حق تعالى و ميراث بران پيامبر خدا "ص" كه از سلاله ى پاك و طاهر ابراهيم بت شكن مى باشند، دين را با همه ى هستى و تمامى وجود خويش دريافته و از آن تا برآمدن جان دفاع كرده اند. و با شهامت و جرات مى توان گفت كه ايشان- عترت رسول الله- تجسم عينى و عملى اسلام مى باشند و آيه، آيه ى قرآن در لحظه، لحظه ى حيات آنها تفسير مى شود. و كلام حق آنها صداى رساى حضرت جبرئيل امين است، كه از حلقوم مطهر اهل بيت پيامبر اكرم "ص" آيات وحى و الهام الهى را در فضاى عالم و در گوش جهانيان فرياد مى كند. و براساس اين حقيقت روشن و واقعيت انكارناپذير، امام متقيان يعسوب الدين حضرت على "ع" در وصف عترت معصوم و مطهر رسول الله "ص" فرمود: 'عترت پيامبر خدا "ص" دين را از راه فهم و معرفت و براى عمل فراگرفته اند- دين با حيات ايشان درآميخته- نه اينكه بدون تعقل و تدبر شنيده و تكرار كنند، زيرا بيان كنندگان علوم فراوان و طرفداران آن اندك مى باشد'.
نحن الشعار و الاصحاب و الخزنه و الابواب، و لا توتى البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمى سارقا. فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمان، ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا، فليصدق رائد اهله و ليحضر عقله و ليكن من ابناء الاخره فانه منها قدم و اليها ينقلب... [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٥٣.]
'ما اهل بيت پيامبر "ص"- از جهت پيوند و نزديكى به رسول الله- پيراهن تن او را ماننديم. ما اصحاب و خزانه داران- گنجينه هاى علوم و حكمت- و درهاى "شهر علم" پيامبر خدا مى باشيم. و هيچ كس به خانه اى جز از در آن وارد نمى شود و اگر كسى از در خانه وارد نشود، دزد ناميده مى شود.
آيات كريمه ى قرآن "آنچه در مدح و منقبت است" درباره ى اهل بيت عليهم السلام فرود آمده و ايشان گنجهاى خداى بخشنده و مهربان مى باشند. هرگاه سخن بگويند، راست و درست مى گويند و اگر ساكت باشند، كسى بر آنها در سكوت پيشى نگرفته است. "سكوت اهل بيت از علم و حكمت نشات گرفته است" امام هر قومى بايد به ملت خود راست بگويد و در كارها عقل خود را بكار برد. و بايد كه مرد آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و به آنجا باز مى گردد'.
يكى از دلايلى كه در ارتباط با موضوع خلافت پس از ارتحال و درگذشت پيامبر خدا "ص" و امامت امت اسلامى، ائمه ى اطهار عليهم السلام در مناظرات و احتجاجات خود به آن استدلال كرده اند، مساله ى قرابت و نزديكى و پيوند نسبى و خونى اهل بيت عصمت و طهارت با رسول الله "ص" است. و از ديدگاه عقل و منطق و چشم انداز حكمت و انصاف و عدل، موضوع قرابت و نزديكى و پيوند عترت پيامبر "ص" با آن حضرت، برهانى محكم و دليلى استوار و حجتى قوى و غير قابل انكار است. چرا كه به فرموده ى ائمه ى اطهار "ع" عترت رسول الله "ص" در دامان وحى پرورش يافته و از زلال حقيقت و معرفت قرآن با دست لطف و مهر و عنايت پيامبر اكرم "ص" سيراب و سرشار شده اند. و طراوت و طهارت و صفاى خانه ى پيامبر اعظم "ص"، كه نشات گرفته از صفاى وحى و طراوت قرآن و طهارت نفس زكيه ى رسول الله "ص" است، بر روح و قلب و انديشه ى عترت او سخت تاثير گذاشته است. اين فضيلت و ويژگى ارزشمند تنها در انحصار اهل بيت پيامبر "ص" است و ديگر ياران و اصحاب وى از اين امتياز بى بهره و محروم مى باشند.
دانشمندان علوم تربيتى و علماى روان شناس و زيست شناس معتقدند، در تكوين شخصيت و ساختار هويت انسان سه اصل مهم تاثير قطعى و حتمى دارد، آن سه اصل عبارتست از:
١- وراثت "ژنتيك"، محيط، تربيت. و در رابطه با اصل وراثت عقيده دارند، كه مولود از والدين خود تحت تاثير سه گونه وراثت است، وراثت جسمانى، وراثت عقلانى و وراثت اخلاقى. و اين به معنى آنست كه هر مولودى از جهت ويژگيهاى جسمانى پدر و مادر، خصوصيات عقلانى و ميزان خردمندى، ارزشها و ضد ارزشهاى اخلاقى آنها برخوردار مى باشد. بر اساس اين نظريه علمى ويژگيها و خصوصيات جسمانى، عقلانى و اخلاقى مثبت يا منفى پدر و مادر و حتى نياكان هر مولودى در ساختار شخصيت و تربيت وى تاثير قابل ملاحظه و غيرقابل انكار دارد.
٢- محيط و شرايط مثبت و منفى، طهارت و يا آلودگى آن در تكوين شخصيت هر انسانى موثر است و اين در جاى خود با توجه به انواع محيط قابل بحث و بررسى است. ولى از آنجا كه حوزه ى بحث و محدوده ى مطلب مورد نظر در اين كتاب بيش از اين، فرصت بحث در اين باره نمى دهد، تنها به بيان اينكه محيط در ساختار شخصيت انسان موثر است، بسنده مى شود.
٣- تربيت نيز از جمله ى اصولى است كه در تكوين شخصيت و رشد و تعالى روحانى انسان. تاثير شايان و غير قابل انكارى دارد. و هرگاه اصول و مبانى تربيتى از اصالت و هماهنگى با فطرت آدمى برخوردار باشد و مربى از صلاحيت اخلاقى و توان تربيتى كافى و لازم بهره مند باشد، حتما متربى از شايستگى و صلاحيت اخلاقى و تربيتى برخوردار خواهد بود. با توجه به نقش بنيادى سه اصل فوق در تكوين شخصيت انسان، اهل بيت رسول الله "ص" از صلاحيت و كفايت اخلاقى و تربيتى در حدى والا و متعالى و غيرقابل تصور برخوردار مى باشند. چرا كه عترت رسول خدا "ص" از كرامت طهارت نسبت و عظمت و قداست سلسله و تبار بهره مند مى باشند، كه آغاز آن ابراهيم خليل "ع" و پايانش خاتم الانبياء و افتخار اولياء خدا حضرت محمد مصطفى است.
و در ارتباط با نقش موثر محيط در تربيت و تعالى و كمال انسان، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در كانون وحى و دامان تربيت رسول الله "ص"، و آغوش پاك و طاهر و مطهر يگانه بانوى عالم دخت گرامى پيامبر، فاطمه ى زهرا سلام الله عليها پرورش يافته اند. و كدام محيط تربيتى سالمتر و پاكتر و روحانى تر از خانه ى پيامبر خدا و دامان فاطمه ى زهرا "ع" در گستره ى خاك و بستر تاريخ مى توان يافت؟
تربيت و اصول و مبانى آن و نقش سازنده و موثر مربى در تربيت متربى، اصلى پذيرفته شده در تكوين شخصيت هر فرد است. در اين رابطه اصول و مبانى تربيت عترت رسول الله "ص" از كتاب خدا قرآن مجيد نشات گرفته است و آنها پروردگان قرآن و حقايق و علوم و معارف و احكام آن مى باشند. و مربى ايشان خدا و پيامبرش و اميرالمومنين على بن ابيطالب "ع" مى باشد. و چنين مكتب تربيتى و مربيانى براى احدى از مردم، جز خاندان رسول خدا "ص" فراهم نبوده است. و به حكم عقل و فرمان منطق و بر اساس عدل و انصاف كسانى شايستگى امامت و هدايت امت اسلامى را دارا مى باشند، كه از ديدگاه تربيت، وراثت و محيط تربيتى ارزنده ترين و ممتازترين فضايل و نيكوترين شرايط را تحصيل كرده باشند. و اين همه امتيازات تنها در حيات عترت رسول الله "ص" فراهم آمده و مشهود است. و به همين دليل و با توجه به اين امتيازات ويژه ى اهل بيت عصمت و طهارت اميرمومنان، امام موحدان و پيشواى پرهيزگاران حضرت على "ع" در اثبات حقانيت امامت و ولايت خود و فرزندانش كه پس از رحلت پيامبر خدا، عهده دار امامت امت اسلامى مى باشند، فرمود:
'ما اهل بيت پيامبر "ص" از جهت پيوند و نزديكى به رسول الله "ص"، پيراهن تن او را ماننديم'. آنچه باعث شگفتى و حيرت انسان مى شود، اين واقعيت تلخ و ناگوار تاريخى است، كه گروهى پس از شهادت رسول الله "ص" مدعى خلافت آن بزرگوار شدند و تنها دليلى كه براى شايستگى خود نسبت به جانشينى پيامبر اكرم اقامه مى كردند، اين سخن ناگوار بود كه ما اصحاب بزرگ و سالمند پيامبر خدائيم و به خيال خام خود اين امتياز را براى خلافت بسنده و شايسته مى دانستند و با اين حال سخن حق و دلايل شرعى و عقلى اهل بيت را مبنى بر امامت آنها نپذيرفتند، تا آنجا كه اميرالمومنين على عليه السلام فرمود: اگر صحابى پيامبر بودن براى خلافت وى ايجاد حق مى كند، پس عترت معصوم او سزاوارترند. چرا كه ايشان ارتباط و پيوندشان با پيامبر خدا "ص" به اندازه اى نزديك است، كه پيراهن تن او را مانند. ارتباط مستقيم و پيوند تنگاتنگ اهل بيت عصمت و طهارت با پيامبر اكرم "ص" چنانست، كه خون پيامبر خدا در رگهاى آنان جارى، خلق و خوى او اخلاق ايشان، كتاب خدا و اسرار آن نزد آنها و سنت رسول الله "ص" سيره زندگانى آنان است. با اين حال چه كسى به امامت امت و خلافت رسول خدا "ص" سزاوارتر از عترت وى مى باشد؟ در حالى كه آن حضرت بارها به وصايت و امامت على "ع" در روزگار حيات خويش تصريح فرموده است. و اين حقيقتى است كه اسناد تاريخى و كتابهاى حديث و روايات اهل سنت و تشيع گواه گوياى آن مى باشد.

سخن حق

'ما اهل بيت پيامبر خدا اصحاب و خزانه داران و درهاى شهر علم رسول الله "ص" هستيم. و هيچ كس به خانه اى جز از در آن وارد نمى شود و اگر از در وارد نشود دزد ناميده مى شود'. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٥٣.] به عقيده ى شيعيان امام امت اسلامى كه پس از پيامبر خدا "ص" عهده دار زعامت و هدايت و حمايت مسلمانان مى باشد، بايد از همه ى امت اسلامى آگاه تر به احكام و مبانى اسلام و آشناترين ايشان به حقايق و اسرار كتاب خدا قرآن باشد. و اين والاترين و ارزنده ترين سخن حق است. چرا كه پس از پيامبر خدا "ص" جانشين او و امام امت اسلامى بايد همانند رسول الله بر اساس كتاب خدا و بر پايه ى احكام و مبانى اسلام جامعه ى اسلامى را هدايت و امامت كند. و اين مهم هرگز امكان پذير نيست، مگر اينكه امام آگاه به كتاب خدا و آشنا به اسرار و حقايق آن باشد، تا در پرتو انوار روشن و هدايت بخش قرآن بتواند امت اسلامى را از خطر انحراف و ارتجاع و گمراهى و زوال و ذلت و وسوسه هاى خناسان توطئه گر رهايى بخشد. و به گواهى همه ى اسناد و مدارك تاريخى پس از پيامبر اكرم "ص" تنها اميرالمومنين و يازده اختر تابناك آسمان امامت از عترت پاك پيامبر خدا، با صداى رسا در همه ى عصرها فرياد برآورده اند كه:
'ما اهل بيت پيامبر خدا "ص" اصحاب و خزانه داران و درهاى شهر علم رسول الله مى باشيم'.
و مهمتر از اين سخن اينكه حتى يك مورد در دوران حيات و امامت اهل بيت عصمت و طهارت مشاهده نشده است، كه يكى از دوستان و يا دشمنان ايشان پرسشى از كتاب خدا و يا هر موضوع ديگرى از عترت معصوم پيامبر "ص" داشته باشد و آن سئوال از سوى آنها بى پاسخ باقى مانده باشد. و شگفت تر اينكه همه ى كسانى كه در برابر اهل بيت پيامبر "ص" به مخالفت و دشمنى برخاسته اند، حتى در يك مورد نسبت به علم و عرفان و آگاهى خاندان رسول الله "ص" كه اوصياء آن حضرت پس از وى مى باشند، اظهار شك و ترديد نكرده اند. و بلكه در موارد بسيارى زبان به ستايش و تعظيم شخصيت و تجليل از مقام علمى و مرتبه ى ايمان و عرفان آنها گشوده اند. در اين رابطه سخنان هر سه خليفه ى اهل سنت در كتابهاى معتبر آنها به ويژه صحاح سته، "كتابهاى صحيح ششگانه" كه نزد آنان از ارزش و اعتبار خاصى برخوردار مى باشد، شايان دقت و مراجعه است.
سيره ى روشن و زندگانى سراسر رحمت و معرفت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، سند زنده و گواه صادقى بر پايگاه رفيع علمى آنان است. مجموعه ى احاديثى كه از پيامبر خدا درباره ى علم و عرفان و آگاهى عترت معصوم آن حضرت بيان شده و در كتابهاى معتبر حديث ثبت و ضبط است از يك سو و از سوى ديگر زلال گواراى علم و حكمت و عرفان بى انتهايى كه از آبشار خروشان حيات ائمه ى اطهار "ع" سرچشمه گرفته و همه ى تشنگان علوم و معارف اسلامى را سيراب كرد، دليل محكم و حجت متين و استوارى بر اثبات علم الهى و حكمت خدايى آنها است، كه از سوى خداى عليم و پروردگار حكيم به اوصياء رسول الله "ص" و ائمه ى امت اسلامى افاضه و عنايت شده است. و به همين دليل و با اتكاء به عنايت و لطف خاص حق تعالى نسبت به عترت مطهر و معصوم حضرت ختمى مرتبت، اميرالمومنين امام على بن ابيطالب عليه السلام در ادامه ى سخنان خود پيرامون مقام و شخصيت اهل بيت پيامبر "ص" فرمود: 'آيات كريمه ى قرآن "آنچه در مدح و منقبت نازل شده" درباره ى اهل بيت پيامبر "ص" فرود آمده است و آنان گنجهاى خداى بخشنده اند'. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٥٣.]
اين بخش از كلام اميرالمومنين امام على "ع" ممكن است براى آنها كه داراى قلبى پاك از آلودگيهاى گناه و وسوسه هاى اهريمن نيستند، اندكى گران و گزاف جلوه كند. ولى براى آنها كه آئينه ى جانشان از زنگار نفاق و حسد و كينه پاك شده و خانه ى دل ايشان به روشناى ايمان و معرفت اهل بيت رسول الله "ص" روشن و تابناك است، حقيقتى محسوس و واقعيتى غيرقابل انكار است. چرا كه آيات مدح و منقبت قرآن همه در تجليل و تعظيم و ستايش مومنان، موحدان، مخلصين، مجاهدين فى سبيل الله، ايثارگران، اقامه كنندگان نماز، حج گزاران، پرداخت كنندگان خمس و زكات، آمرين به معروف و نهى كنندگان از منكر، مهربانان با مردم، اشداء و سختگيرندگان بر كفار، خاشعين، پرهيزگاران، اميدواران به رحمت پروردگار، امانتداران امين، اطاعت كنندگان پيامبر، صادقين، عالمان عامل، صالحان، مومنان به غيب و قيامت، اطعام كنندگان در راه خدا، نوازندگان و پناه دهندگان يتيمان، انفاق كنندگان در راه حق تعالى، دفاع كنندگان از حق، پيكارگران با باطل، ياوران مظلوم، دشمنان ظالم، شيفتگان لقاء الله و صابران است. و مصداق آشكارا و حتمى همه ى اين صفات ممتاز و بر جسته و فرد اكمل عباد الرحمان ائمه ى اطهار "ع" از عترت پاك و معصوم پيامبر خدا "ص" مى باشند. امامان پاكباز و پاك نهاد و معصوم و مطهرى از سلاله ى خاتم الانبياء "ص" كه تجسم عينى و تجلى نهايى همه ى آيات رحمت و فضيلت و كرامت قرآن در حيات سراسر فيض و بركت آنان پيدا و مشهود است. و اگر همه ى كرائم قرآن و آيات مدح و منقبت آن به فرموده ى امام على "ع" درباره ى پيامبر اكرم و ائمه ى اطهار صلوات الله عليهم نازل نشده باشد، پس در شان چه كسانى مى تواند نازل شده باشد؟
اگر آيات قرآن كه در فضيلت نمازگزاران خاشع، نيايش كنندگان با اخلاص، جهادگران شهادت طلب، روزه داران خداجو، ايثارگران جوانمرد، خدمتگزاران به مردم، وفاكنندگان به پيمانها، امانتداران امين، شيفتگان حقيقت، سينه سوختگان عشق الهى، مومنان صادق و كارگزاران صالح سخن گفته، در تجليل و تكريم اهل بيت رسول الله "ص" نيست، پس مخاطب نخستين اين آيات چه كسانى هستند؟
به نزد هر انسان مومن و آزاده اى كه با فرهنگ دين مانوس و با زبان قرآن آشنا است و از صدق و صفا و اخلاص و جوانمردى اسلامى برخوردار مى باشد، به روشنى آفتاب و تابندگى حقيقت روشن است كه به فرموده ى امام على "ع"، همه ى كرائم قرآن در شان عترت معصوم پيامبر خدا است. امام عليه السلام در ادامه ى سخنان خود عترت پيامبر اكرم را به گنجهاى خداى بخشنده تشبيه كرده است. و اين سخن به معنى آنست كه همه ى بركات و فيوضات و الطاف خاص پروردگار از سوى ايشان و به بركت اين بندگان صالح و صادق حق تعالى به مردم مى رسد. و آنها كه دستشان از دامان عنايت و كرامت اهل بيت رسول الله "ص" كوتاه است، محرومين و زيانكاران آخرت و سراى جاويدان مى باشند.
يكى ديگر از ويژگيهاى ممتازى كه اختصاص به عترت معصوم پيامبر "ص" دارد و در كلام اميرالمومنين حضرت على "ع" به آن اشاره شده است، اين صفت ممتاز اخلاقى است كه امام فرمود:
'خاندان پيامبر "ص" اگر سخن بگويند، راست مى گويند و اگر ساكت باشند كسى بر آنها پيشى نگرفته است'. از آنجا كه عترت پاك و مطهر پيامبر خدا "ص" هميشه و در هر حالى خود را در محضر پروردگار حاضر مى دانند و حق تعالى را بر احوال خويش بصير و ناظر مى شمارند. و نيز به دليل اينكه ايشان مظهر و مظهر صدق و صفا و صحت و حكمت كلام مى باشند، هر گاه زبان به سخن گشوده اند جز راستى و درستى در كلام آنها مشاهده نشده است. و اين حقيقت روشن و آشكارى است كه در سخنان حكمت آميز و هدايت بخش آنان مشهود است. و هيچ انسان آگاه و آزادى تا به حال اين واقعيت محسوس را انكار نكرده، چرا كه كلام ايشان نور و گفته ى آنان صادق و حق محض است.
و آنگاه كه از گذرگاه حكمت و بر اساس درايت و بصيرت سكوت اختيار كرده و لب از سخن فرو بسته اند، هيچكس بر آنها پيشى نگرفته است. چرا كه ايشان به اقتضاى معرفت و درايت ذاتى خويش به حكمت سخن گفتن به هنگام و به مصلحت سكوت ، در زمان لب فرو بستن آگاهى و احاطه ى كامل دارند.

ويژگيهاى رهبر در كلام امام

١- فليصدق رائد اهله. "رهبر هر قومى بايد به ملت خود راست بگويد"
از ديدگاه امام صادقين و پيشواى پرهيزگاران امام على "ع"، كسانى كه عهده دار رهبرى و زعامت قومى مى باشند، سزاوار است كه رابطه ى خود را با مردم بر اساس صدق و راستى استوار كنند. چرا كه اعتماد مردم به مقام رهبرى در سايه ى صداقت و درستى رهبرى جلب مى شود. و هرگاه مردم احساس كنند كه از سوى رهبرى به آنها خيانت شده و رهبر جامعه ارتباطش با مردم در همه ى امور بر مبناى درستى و راستى و صحت عمل و صدق گفتار نبوده، خيلى زود رشته ى پيوند و اطاعت خود را با مقام رهبرى و زعامت ملت پاره مى كنند. و هرگاه ميان رهبرى جامعه و مردم رابطه ى اعتماد و اعتقاد و صداقت برقرار نباشد، چنين ملتى روى سعادت و پيروزى را نخواهد ديد. و سرانجام همه ى درماندگيها و سياه روزيها و شكستها و بن بستهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى به آنها روى آور مى شود.
با توجه به حفظ رابطه ى منطقى در كلام امام على "ع" به اين حقيقت دست مى يابيم، كه امام عليه السلام با بيان اين ويژگى براى رهبر جامعه، مردم را به اطاعت و پيروى از عترت پيامبر "ص" فرا مى خواند. چرا كه پيش از اين خاندان رسول الله "ص" را به صدق كلام و راستى و درستى گفتار تعريف كرد. و اين صفت ممتاز خاندان پيامبر، مى تواند براى همه ى رهبران جهان الگو و نمونه ى عينى رهبرى صادقانه باشد.
٢- وليحضر عقله. "و عقل خود را- در اداره ى امور- بكار گيرد"
يكى از حجتهاى آشكار و ارزشمند پروردگار كه به منظور حمايت و براى هدايت انسان در حيات او پيدا و مشهود است، نعمت ارزنده و پربهاى عقل مى باشد. هرگاه انسان در رابطه با امور زندگى، حوادث تلخ و شيرين حيات، جريانهاى سياسى و روابط مردمى عقل خود را بدور از هوى و هوس و شهوات بكار گيرد، عقل سالم و مستقل انسان را به صراط مستقيم سعادت و پيروزى راهنمايى مى كند. و به فرموده ى امام صادق عليه السلام در پاسخ به سئوال كسى كه از آن حضرت پرسيده عقل چيست؟ امام عليه السلام فرمودند:
العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان [اصول كافى، ج ١، كتاب العقل و الجهل، ص ١١.] 'عقل نعمتى است كه بواسطه ى آن خدا پرستش مى شود و در سايه ى آن ورود به بهشت براى انسان فراهم مى آيد'.
رهبرى جامعه ى اسلامى بايد مردم را در جهت استقرار حكومت قسط و عدل و عزت اسلامى بسيج كند. و اقتضاى حكومت اسلامى، رهبرى جامعه بر اساس احكام عقلى است. چرا كه عقل سالم پيشوا و مردم را به حاكميت دين بر كليه ى شئون اجتماعى و نظام حكومتى فرمان مى دهد. و به بيان ديگر حكومت عقل همان حاكميت دين و مذهب است و هيچگاه ميان دين و عقل جدايى نبوده و نيست. منطق دين و ديدگاه ائمه ى اطهار عليهم السلام نيز هماهنگى دين و عقل را تصريح و تاييد مى كند. در همين رابطه كلام حضرت امام جعفر صادق "ع" شايان توجه است، آنجا كه فرمود:
من كان عاقلا كان له دين و من كان له دين دخل الجنه. [اصول كافى، ج، كتاب العقل و الجهل، ص ١٢.]
'هر كس كه عقل دارد، دين دارد و كسى كه از دين پيروى مى كند، بى گمان به بهشت وارد مى شود'.
عقل موهبتى الهى و نعمتى بزرگست كه به شرافت خلقت نخستين مشرف است و خداى حكيم به واسطه ى آن حجت خود را براى مردم تمام كرده و به كمال رسانيده است و خداى پيامبرانش را به وسيله ى عقل به ربوبيت خويش هدايت كرده است. و اين حقيقتى است كه در سخن امام موسى بن جعفر عليه السلام جلوه كرده، آنجا كه فرمود: يا هشام! ان الله تبارك و تعالى اكمل للناس الحجج بالعقول، و نصر النبيين بالبيان و دلهم على ربوبيته بالادله فقال: [اصول كافى، ج ١ ص، ١٤.]
'و الهكم اله واحد، لا اله الا هو الرحمن الرحيم. ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابه و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون '. [سوره ى بقره، آيه ١٦٣ -١٦٤.]
'اى هشام! همانا خداى متعال به واسطه ى عقل حجت را به مردم تمام كرده و پيامبران را به وسيله ى بيان يارى فرموده و ايشان را به سبب دليل و برهان به ربوبيت و پروردگارى خود دلالت و هدايت كرده و فرموده است:
'و خداى شما خداى يگانه است و نيست خدايى مگر او كه بخشاينده و مهربان است. همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتيها كه براى بهره بردن مردم بر روى آب دريا در حركتند و آب بارانى كه خدا از آسمان فروباريد و با آن زمين را پس از مردنش "نابودى گياهان آن" زنده كرد و در بر انگيختن انواع حيوانات در زمين و در وزيدن بادها به هر سوى و آفرينش ابر كه ميان زمين و آسمان مسخر است، نشانه ها و دلايل- آشكار و روشن- در همه ى اين امور براى عاقلان موجود است'. كاربرد عقل و برخوردارى از آن در كار رهبرى و هدايت جامعه نشانه ى آگاهى، علم و درايت رهبر است. آنها كه مرتبه اى از مراتب علمى را درك كرده و بر قله ى رفيع آگاهى و درايت بالا رفته اند، كارهايشان عقلانى است. و هيچگاه در مسئوليتها و تكاليفى كه به عهده ى آنانست از استفاده و كاربرد عقل غافل نيستند. چرا كه بهره مندى از هدايت عقل نشات گرفته از علم و ملهم از دانش و درايت و آگاهى فرد است. و انسانها به ميزانى كه دانشمندتر و آگاه ترند، به همان ميزان اعمال و افكار و گفتارشان بر اساس عقل و بر پايه ى احكام عقلانى است. اين حقيقت در كلام حكمت آميز حضرت موسى بن جعفر عليه السلام جلوه كرده، آنجا كه فرمود:
يا هشام! ان العقل مع العلم فقال: [اصول كافى، ج ١، ص ١٦.] و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون'. [سوره ى عنكبوت، آيه ٤٣.]
'اى هشام! عقل همراه با علم است- و در اين رابطه- خداى حكيم فرموده:
"اين مثلها را براى مردم بكار مى بريم، ولى جز دانشمندان- حقيقت آنها را- تعقل نمى كنند"'.
بر اساس اين حديث و احاديث فراوانى كه از اهل بيت "ع" نقل شده و از حوصله ى بحث ما بيرون است، بهره بردارى از عقل در همه ى امور به ويژه مساله ى رهبرى جامعه نشانه ى علم و آگاهى است. و از آنجا كه رهبرى جامعه ى انسانى مى بايد از امتياز علم و نعمت سلامت و كمال عقل برخوردار باشد، امام على "ع" يكى از ويژگيهاى رهبر جامعه را كاربرد و استفاده ى از عقل در همه ى امور مى داند.


۳
امام حق در نهج البلاغه

٣- و ليكن من ابناء الاخره. "و بايد كه مرد آخرت باشد".
امام على بن ابيطالب "ع" مومنانه و قاطعانه معتقد است كه رهبر جامعه ى اسلامى بايد دل و دست و ديده از دنيا و مظاهر فريباى دنيا شسته باشد. جاذبه هاى دنيا وسوسه گر و فريبنده است و شيطان بيشتر از هر كس مظاهر دنيا را در چشم و دل رهبران مردم، زيبا و دلربا و هوس انگيز جلوه مى دهد. و اگر كسى كه بر پايگاه رهبرى مردم مى نشيند خداشناس و خدا ترس نباشد و شوق لقاء الله در دل و شور فراهم آوردن رضايت حق تعالى را در سر نداشته باشد، در برابر نخستين وسوسه ى اهريمن و جلوه ى ابتدائى ترين مظاهر دنيا از پاى مى ماند. و با اندكى غفلت از ياد خدا و بازگشت به سوى او، به ژرف ترين و خطرناكترين دركات دوزخ سقوط خواهد كرد. آنها كه با تاريخ جهان سر و كار دارند و سرگذشت و سرنوشت رهبران مردم را در گذرگاه تاريخ مطالعه كرده اند، نيك مى دانند كه اكثر قريب به اتفاق رهبران و فرمانروايان تاريخ از همين راه سقوط كرده و به دوزخ پا نهاده اند. به همين دليل و با توجه به اين واقعيت تلخ تاريخى اميرالمومنين امام على "ع" اين مرد پاك نهاد و پاك سرشت و خداترس و كسى كه به حكمت و عنايت الهى به حقايق پديده ها و امور عالم آگاه است، به همه ى رهبران در طول روزگاران هشدار مى دهد و با نهايت صراحت مى فرمايد: 'رهبر مردم بايد مرد آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و به همانجا باز خواهد گشت'. شگفتا از حكمت و بصيرت امام على "ع" زيرا پيش از اين ويژگى كه براى رهبر مردم بيان كرده، در بيان يكى از ويژگيهاى رهبرى فرمود: رهبر مردم بايد عقل خود را در همه ى امور بكار بندد.
و اينك مى فرمايد: رهبر مردم بايد مرد آخرت باشد و بى شك كسى كه مرد آخرت است و دنيا و فريبندگيهايش را هيچ مى انگارد، كارى عقلانى كرده و عملش نشانه ى اينست كه در برخورد با دنيا و پيوند با آخرت از نيروى عقل مدد گرفته است. چرا كه انسان عاقل هرگز به دنيا و مظاهر آن، كه سخت ناچيز و ناپايدار و گذرا است دل نمى بندد و همه ى علاقه و دلبستگى او به سراى جاويدان و نعمتهاى پاينده ى آنست. و امام موسى بن جعفر عليه السلام چنين شخصى را عاقل مى داند، آنگاه كه فرمود:
يا هشام! ان العاقل رضى بالدون من الدنيا مع الحكمه و لم يرض بالدون من الحكمه مع الدنيا، فلذلك ربحت تجارتهم.
يا هشام! ان العقلاء تركوا فضول الدنيا فكيف الذنوب و ترك الدنيا من الفضل و ترك الذنوب من الفرض.
يا هشام! ان العاقل نظر الى الدنيا و الى اهلها فعلم انها لا تنال الا بالمشقه و نظر الى الاخره فعلم انها لا تنال الا بالمشقه، فطلب بالمشقه ابقاهما.
يا هشام! ان العقلاء زهدوا فى الدنيا و رغبوا فى الاخره، لانهم علموا ان الدنيا طالبه مطلوبه و الاخره طالبه و مطلوبه فمن طلب الاخره طلبته الدنيا حتى يستوفى منها رزقه و من طلب الدنيا طلبته الاخره فياتيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته. [اصول كافى، ج ١، ص ٢٠.]
'اى هشام! عاقل به كم و كاست دنيا با دريافت حكمت خوشنود و راضى است، ولى با كم و كاست حكمت و دستيابى به دنيا راضى و شادمان نيست. و به همين جهت تجارت خردمندان سودبخش است. اى هشام! همانا خردمندان فزونى دنيا از نيازشان را كنار گذاشته رها كردند، تا چه رسد به گناهان، در حالى كه واگذارى دنيا فضيلت و ترك گناه واجب است.
اى هشام! عاقل به دنيا و دنياداران نگاه كرد و دريافت كه دنيا جز با سختى و زحمت فراهم نمى شود. و نيز به آخرت نگريست و دانست كه آن هم جز با زحمت و دشوارى به دست نمى آيد. از اين رو با تلاش و زحمت در طلب و جستجوى آن يك كه پاينده تر و جاودانه است برخاست. "يعنى در طلب آخرت كه جاودانه است كوشيد" اى هشام! خردمندان روى از دنيا برتافتند و به آخرت روى آوردند. چرا كه مى دانند دنيا خواهانست و خواسته و آخرت نيز خواهانست و خواسته. و هر كس خواهان آخرت باشد، دنيا او را بجويد تا روزى خود را به كمال از دنيا برگيرد. و كسى كه خواستار دنياست، آخرت او را مى جويد تا مرگ وى فرا برسد و دنيا و آخرت او را تباه سازد "مقصود اينستكه با فرا رسيدن مرگ، كسى كه طالب دنيا بوده و براى آخرت كوشش و كارى نكرده دنياى او متلاشى خواهد شد. و از آنجا كه گامى در جهت آخرت بر نداشته خواه، ناخواه آخرتش بر باد رفته و تباه است"'.
يكى از عواملى كه باعث مى شود انسان در هر حال و شرايطى ياد خدا را فراموش نكرده و پيوند و ارتباط خود را پروردگار جهانيان حفظ كند، ياد مرگ و انديشيدن درباره ى هنگامه ى دشوار و تلخ كوچيدن از دنيا است. زمانى كه انسان در نهايت تنهايى بى آنكه هيچ كس و هيچ چيز از مظاهر دنيا بتواند به او يارى دهد، با دلى پر حسرت و اندوهى بزرگ و فراگير و كوله بارى از كردار شايسته و ناشايست به ديدار حق تعالى مى شتابد. در آن لحظات پر التهاب كه به ظاهر ديرپاى و در حقيقت گذرا مى نمايد، دلبستگى ها و وابستگيهاى دنيايى، مرگ را بر انسان سختتر و دشوارتر از آنچه كه هست مى نماياند. و در آن دقايق واپسين زندگى بهترين رفيق وى عمل صالح و نيكوترين ياور، تقواى خدا است. و پيامبر اكرم "ص" در چنان لحظات توانفرسايى رستگارى و نجات را از آن سبكباران دنيا مى داند. آنگاه كه مرگ انسان فرامى رسد و وحشت از مرگ و هراس از كيفر كردار، چشمان آدمى را خيره و ذرات وجود انسان را ترس پر مى كند. انسان راحل و آماده ى ديدار پروردگار، خانواده و بستگانش را به يارى مى طلبد و آنها در پاسخ مى گويند، ما تو را تا آرامگاه ابدى و خانه ى قبر همراهى مى كنيم و از ما كارى جز اين ساخته نيست. ناگزير محتضر با دلى شكسته و خاطرى اندوهگين دارايى و ثروت خويش را به كمك مى طلبد، هر آنچه كه عمرش را در جهت فراهم آوردن آن تلف كرده، اموال و ثروتش به او مى گويند: تو را از ما به اندازه ى كفنى بيشتر بهره نيست و همين مقدار بهره بردارى از اموالت، در راهى كه پيش روى دارى براى تو كافى و بسنده است. در اين حال در نهايت نااميدى و دلشكستگى اعمال خود را فرياد مى زند و به يارى مى طلبد، كردارش در جواب او مى گويند، ما تو را تنها نمى گذاريم و تا هميشه ى حيات، به درازاى ابديت با تو همراهى مى كنيم. و از اين لحظه به بعد، آنچه به تو مى رسد از سوى ما و سايه ى ما است. و به همين دليل امام عليه السلام در كلام خويش فرمود:
'رهبر هر قومى- مانند ديگران- بايد مرد آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و به آنجا بازمى گردد'. از آنجا كه رهبران جامعه ى انسانى به دليل گرفتارى و وابستگى بيشتر دنيايى و امكان بهره بردارى بيشتر ايشان از دنيا، ياد مرگ را فراموش مى كنند و به ماجراى زندگى و بدنامى حكومت گرفتار مى شوند، امام عليه السلام كه رحمت جاودانه ى خدا نصيب او باد، ايشان را سفارش مى كند، تا بيش از آنچه به دنيا و افسانه ى تكرارى آن فكر مى كنند، به آخرت و هنگام مرگ و لحظات واپسين عمر بينديشند. باشد كه ياد مرگ آنها را از فراموش كردن خدا و محو شدن در دنيا و دل سپارى به مظاهر فريبنده و ناپايدار آن رهايى بخشد.

امام حق در نهج البلاغه

در بيان شيوا و كلام بليغ اميرمومنان امام على "ع"، سيماى امام امت اسلامى در سه چهره ى مطهر و مقدس تصوير شده است. نخستين چهره ى روشن و مطهرى كه در كلام امام عليه السلام به عنوان امام براى امت اسلام معرفى شده، قرآن مجيد مى باشد. امام موحدان پرهيزگار در خطبه ى ٨٦ نهج البلاغه به توصيف بهترين بندگان خدا "احب عباد الله" پرداخته و اگر چه به ظاهر امام در اين خطبه به اهل بيت پيامبر "ص" اشاره نفرموده، ولى از فحواى كلام و ويژگيهايى كه آن حضرت در وصف بهترين بندگان خدا بيان فرموده، چنين به نظر مى رسد كه مقصود امام از احب عباد الله ائمه ى اطهار عليهم السلام مى باشند. چرا كه صفات و ويژگيهايى كه امام درباره ى ايشان بيان كرده، مصداق و نمونه ى عينى ديگرى جز اهل بيت رسول الله "ص" نمى تواند داشته باشد. و همه ى آن صفتها كه امام براى بهترين بندگان خدا بر شمرده، تنها در سيره و حيات عترت رسول الله "ص" مشهود و آشكار است. به هر حال در اين خطبه امام عليه السلام پس از بيان ويژگيهاى محبوبترين بندگان خدا، قرآن را امام بندگان صالح و محبوب پروردگار معرفى كرده و مى فرمايد:
... قد امكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و امامه يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث كان منزله. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٨٦.]
'بنده ى صالح و محبوب خدا زمام اراده ى خويش را به دست كتاب خدا "قرآن" سپرده و آن را امام و رهبر خويش قرار داده است. هر جا كه بار قرآن فرود آيد همانجا فرود مى آيد و هر جا كه قرآن جاى گيرد همانجا منزل او است'.
امامت جامعه ى انسانى به معناى رهبرى و فرماندهى و ارشاد همه ى افراد انسانى است. و امام عهده دار مسئوليت خطير و عظيم رهبرى جامعه مى باشد، تا مگر همه ى آحاد انسانى در پرتو هدايت و حمايت او از كژ راهه ى شرك و كفر و نفاق و گناه، به صراط مستقيم ايمان و توحيد و صلاح و ثواب و عبادت راه يابند. و به فرموده ى اميرالمومنين حضرت امام على بن ابيطالب "ع"، نخستين امام حق امت اسلامى، قرآن كريم است. همان كتاب مطهر و مقدسى كه خدايش نور، هدى، شفاء، صراط، تبيان، فرقان و بسيار نامها و صفتهاى ديگر عطا فرمود، تا هدايت و امامت و زعامت همه ى انسانها به ويژه امت اسلامى را ضامن و باعث شود. و بر اساس همين امامت قرآنى است كه مسلمان وظيفه دارد، انديشه، اراده، بيان و كردارش قرآنى و بر پايه ى احكام و فرامين كتاب خدا باشد.
امت اسلامى وظيفه دارد، كه همه ى تلاش و جهاد خود را در جهت امامت و حاكميت قرآن بر همه ى شئون اجتماعى، اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اخلاقى جامعه بكار گيرد، باشد كه در پرتو امامت قرآن و حاكميت فرهنگ قرآنى، امت اسلامى به نهايى ترين قله ى رفيع عزت، سلامت، كرامت، فلاح، رستگارى و پيروزى صعود كند. چرا كه امامت قرآن باعث همه ى پيروزيها و سرافرازيها و مانع از ظهور همه ى علل و اسباب سقوط و ركود و شكست و انحراف و فساد در ميان امت اسلامى است. تاريخ اسلام شاهد درخشنده ترين پيروزيهاى امت اسلامى در عصر امامت قرآن و روزگار حاكميت كتاب خدا در ميان مسلمانان است. فتح ايران باستان به دست مسلمانان، درهم كوبيدن امپراتورى عظيم بيزانس از سوى پيروان قرآن و فرمانروايى قرآن از ظهور اسلام تا به امروز در صحنه ى سياست جهانى، دليل روشن و حجت كاملى بر حقانيت و صلاحيت امامت قرآن است. از آنجا كه شناخت امام و معرفت وى، چنانكه پيش از اين در آغاز بحث پيرامون مساله ى امامت بيان شد، وظيفه ى حتمى و قطعى هر مسلمان است، براى شناخت قرآن كه اولين امام امت اسلامى است، به خود قرآن روى مى آوريم. چرا كه آيات قرآن براى عرفان و شناخت اين امام، سندى معتبر و مرجعى متين و مطمئن مى باشد.

شناخت قرآن از آيات فرقان

در مجموع سوره هاى قرآن و آيات مباركات آن نامها و اوصافى براى قرآن "كلام الله" از سوى خداى حكيم بيان شده است، كه هر يك از اين آيات به درستى مى تواند ما را در شناخت و معرفت قرآن، اين امام نخستين امت اسلامى يارى دهد. در ذيل به برخى از اين آيات اشاره مى كنيم:
قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين، يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم. [سوره ى مائده، آيات ١٦ -١٥.]
'همانا از سوى خدا براى "راهنمائى" شما نورى و كتابى روشن آمد، خداى به "وسيله ى" آن هر كس را كه در پى رضاى او رود به راههاى سلامت، هدايت مى كند و به اذن خود از تاريكيها "ظلمات كفر و جهل و گناه" به سوى نور "ايمان" مى برد و به راه راست رهبريشان مى نمايد'.
يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا. [سوره ى نساء، آيه ١٧٤.]
'اى مردم براى هدايت شما از سوى خدا برهانى محكم آمد و نورى تابان به سوى شما فرستاديم'.
يا ايها الناس قد جاءتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمه للمومنين. [سوره ى يونس، آيه ٥٧.]
'اى مردم، كتابى كه همه پند و اندرز و شفاى دلهاى شما و هدايت و رحمت براى مومنان است، از سوى خدا براى شما فرود آمد'.
قرآنا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون. [سوره ى زمر، آيه ٢٨.]
اين كتاب الهى قرآن عربى است كه در آن هيچ ناراستى و حكم ناصواب نيست، باشد كه مردم پرهيزگار شوند.'
تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا. [سوره ى فرقان، آيه ١.]
بزرگوار آن پاك خداونديست كه فرقان را بربنده ى خاص خود نازل فرمود، تا "به اندرزهاى وى" اهل عالم را متذكر و خداترس گرداند."
و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمين. [سوره نحل، آيه ٨٩.]
'و ما بر تو اين قرآن عظيم را فرستاديم تا حقيقت هر چيز را روشن كند و هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان باشد'.
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمه الله عليكم... [سوره ى آل عمران، آيه ١٠٣.]
'و همگان به ريسمان دين خدا چنگ زنيد و به راههاى پراكنده نرويد و به ياد آريد اين نعمت بزرگ خدا را...'. و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر. [سوره قمر، آيه ١٧.]
'و ما قرآن را براى وعظ و اندرز به فهم آسان كرديم، آيا كيست كه از آن پند گيرد؟
تلك آيات الكتاب الحكيم، هدى و رحمه للمحسنين. [سوره ى لقمان، آيه ٣ -٢.]
'اينست آيات كتاب خداى حكيم، كه رحمت و هدايت براى نيكوكاران است'.
و انه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد. [سوره فصلت، آيه ٤٢ -٤١.]
'و به راستى كه اين كتاب به حقيقت همان صاحب عزت "معجزه بزرگ" است. و هرگز از پيش و پس "گذشته و آينده" اين كتاب حق، باطل نشود "و تا قيامت حكم آن باقى است" زيرا اين كتاب از سوى خداى تواناى حكيم و ستوده صفات است'.
الركتاب احكمت اياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير. [سوره ى هود، آيه ١.]
'الر "اسرار اين حروف نزد خدا و پيامبر است" اين قرآن كتابى است با آيات محكم كه از سوى خداى حكيم و آگاه به حقايق عالم، بسيار روشن بيان گرديده است'.
كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا اياته و ليتذكر اولوا الالباب. [سوره ص، آيه ٢٩.]
'"اين قرآن" كتاب مباركى است كه بر تو نازل كرديم، تا امت در آياتش تفكر كنند، و صاحبان عقل متذكر حقايق آن بشوند'.
انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون. [سوره واقعه، آيات ٧٩ -٧٧.]
'اين قرآن كتابى بسيار بزرگوار و سودمند و گرامى است. در لوح محفوظ سر حق، كه جز دست پاكان به آن نرسد'.
و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه و هدى و رحمه لقوم يومنون. [سوره نحل، آيه ٦٤.]
'بر تو اين كتاب را نفرستاديم، مگر براى اينكه در آنچه "مردم" اختلاف مى كنند "حقيقت را" بيان و روشن كنى و براى گروهى كه ايمان مى آورند، هدايت و رحمت باشى'.
الر كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد. [سوره ابراهيم، آيه ١.]
'اين "قرآن" كتابى است كه ما آن را به تو فروفرستاديم، تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكيها "گمراهى و فساد" به سوى نور "هدايت و ايمان" بيرون برى و به راه خداى تواناى بى همتاى ستوده رهسپار كنى'.
هذا بصائر من ربكم و هدى و رحمه لقوم يومنون. [سوره اعراف، آيه ٢٠٣.]
'اين "آيات قرآن" بصيرتها از سوى پروردگار شما است و هدايت و رحمت است براى آنها كه ايمان آورند'. ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم. [سوره اسراء، آيه ٩. ]
همانا اين قرآن "آفريدگان را" به راست تر و استوارترين راه هدايت مى كند.' در يك نگاه دقيق و ژرف به آياتى كه از قرآن مجيد به منظور شناخت كتاب خدا از مبارك نامه ى آسمانى قرآن نقل شد، هر انسان انديشمند و خردمندى به راحتى و آسانى دست كم به اين مرز از عرفان و شناخت نسبت به كتاب خداى رحمان مى رسد، كه بر اساس آيات نقل شده:
'قرآن كريم كتابى است فرو فرستاده از سوى پروردگار جهانيان، كتابى با شكوه و بى همتا كه باطل را از هيچ سو بدان راه نيست.
اين نامه ى مبارك در آياتى استوار و بى خلل بهترين سخن نو را عرضه مى كند، كه همه نور است و هدايت و سراسر موعظه و حكمت و مايه ى شفا و رحمت مى باشد.
اين كتاب مبين قرآنى عربى، دور از ناراستى و هرگونه كژى، روشنگر حق و باطل و بيان هر مشكل، رفع كننده ى اختلاف و خود بى اختلاف است و با اين همه وسيله اى آسان براى تذكر و غفلت زدايى مى باشد.
قرآن مجيد همان ريسمان خداست كه در آويختن به آن موجب وحدت و اخوت و زاينده ى قدرت و زداينده ى كينه و عداوت است. پذيرندگان پيامش را تولدى دوباره و حياتى تازه مى بخشد، [[به فرموده ى اقبال لاهورى:
فاش گويم آنچه در دل مضمر است اين كتابى نيست چيزى ديگر است چونكه در جان رفت، جان ديگر شود جان كه ديگر شد، جهان ديگر شود .]] و مومنان نيكوكار خوشرفتار را به حياتى طيب و خوش، نيكو فرجام و سعادت بخش نايل مى گرداند'. [دكتر محمد مهدى ركنى، نامه ى هدايت، ص ١١٥ -١٧٧.]

شناخت قرآن در بيان حديث

شناخت قرآن و دستيابى به معرفت آن از گذرگاه تامل و انديشه در سخنان حكمت آفرين خاندان رسالت، يكى از بهترين راههاى عرفان كتاب خدا است. چرا كه خداى حكيم حقيقت قرآن و اسرار و رموز آن را در سينه ى پيامبر اكرم "ص"، و انديشه و قلب عترت معصوم آن بزرگواران جاى داده است. جان و دل پيامبر خدا فرودگاه وحى الهى است و خانه ى پاك و مطهر قلب عترت پاك و معصوم آن حضرت، گنجينه ى اسرار و حقايق و علوم قرآنى است. از اينرو شايسته ترين افراد در معرفى قرآن، خاندان معظم رسالت مى باشند، كه آئينه ى جانشان به فروغ وحى الهى روشن و حديث زندگيساز و هدايت بخش آنان، به زيور آيات قرآنى مزين است. و به همين دليل پس از آنكه قرآن را از زبان خود قرآن شناختيم، اينك برآنيم تا قرآن صامت را "كتاب خدا" از بيان و حديث قرآن ناطق "پيامبر اكرم و ائمه ى اطهار عليهم السلام" نيز بشناسيم. در اين ارتباط پيامبر اكرم "ص" فرمود:
فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما حل مصدق و من جعله امامه قاده الى الجنه و من جعله خلفه ساقه الى النار و هو الدليل يدل على خير سبيل و هو كتاب فيه تفصيل و بيان و تحصيل و هو الفصل ليس بالهزل و له ظهر و بطن، فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره انيق و باطنه عميق، له نجوم و على نجومه نجوم، لا تحصى عجائبه و لاتبلى غرائبه، فيه مصابيح الهدى و منار الحكمه و دليل على المعرفه لمن عرف الصفه، فليجل جال بصره و ليبلغ الصفه نظره ينج من عطب و يتخلص من نشب فان التفكر حيات قلب البصير، كما يمشى المستنير فى الظلمات بالنور، فعليكم بحسن التخلص و قله التربص.
'پس هر گاه آشوبها مانند پاره هاى شب تاريك، شما را فراگرفت به قرآن روى آوريد، چرا كه قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعت او پذيرفته است. و قرآن گزارشگرى است كه گفتارش تصديق شده است. هر كس قرآن را پيش روى خود قرار داد، "قرآن را رهبر و الگوى خود برگزيد" قرآن او را به بهشت رهبرى كند و هر كس كه از قرآن پيشى گرفت و آن را پشت سر خود قرار داد، "قرآن را واگذاشت و به آن توجه نكرد" او را به سوى دوزخ كشاند.
و قرآن راهنمايى است كه به بهترين راهها هدايت مى كند و كتابى است كه در آن تفصيل و بيان و تحصيل فراهم آمده است. و قرآن جداكننده است "حق را از باطل جدا مى كند" و كتاب شوخى و هزل نيست قرآن را ظاهر و باطنى است، ظاهر آن حكم و فرمان "خدا" و باطن آن علم و عرفان است. قرآن از ظاهرى زيبا و باطنى ژرف و عميق برخوردار است. قرآن ستارگانى دارد و ستارگانش نيز ستارگانى، شگفتيهاى قرآن را شماره نيست و عجايب آن هرگز كهنه نخواهد شد. چراغهاى هدايت و پايگاه حكمت و نور و راهنماى معرفت، براى كسى كه صفات را بشناسد در قرآن است. بنابراين اين انسان تيزبين بايد در قرآن به دقت نظر كند و اين دقت نظر را تا درك صفت آن ادامه دهد، زيرا قرآن كسى را كه به هلاكت افتاده نجات مى دهد و آن كسى را كه راه رهايى ندارد، رهايى مى بخشد. چرا كه تفكر مايه ى حيات و زندگانى دل بيناست، آن چنانكه هر كس جوياى روشنى است، در تاريكيها به وسيله ى نور راه مى پيمايد. پس بر شما باد كه به نيكى رهايى يابيد و اندكى چشم براه و منتظر باشيد'. [اصول كافى، ج ٤، ص ٣٩٩.]
قال رسول الله "ص": القرآن هدى من الضلاله و تبيان من العمى و استقاله من العثره و نور من الظلمه و ضياء من الاحداث و عصمه من الهلكه و رشد من الغوايه و بيان من الفتن و بلاغ من الدنيا الى الاخره و فيه كمال دينكم و ما عدل احد عن القرآن الا الى النار. [اصول كافى، ج ٤، ص ٤٠١.]
'پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: قرآن راهنمايى و هدايت است در گمراهيها و بيانگر و روشنى بخش است از كورى و سبب گذشت از لغزشها و نور و روشنايى در تاريكى هاست. قرآن به هنگام پيشامد بدعتها، فروغى هدايت بخش و حافظ و نگهبان انسان از هلاك و نابودى است. قرآن در گمراهى ها باعث رشد و راه جويى و بيانگر فتنه ها و لغزشهاست. "يعنى قرآن اسباب و انگيزه هاى فتنه و لغزش را براى مردم بيان كرده است" قرآن وسيله ى رهايى انسان از دنيا و راهنمايى او به سوى آخرت است و كمال و نهايت هدايت دينى در قرآن جلوه گر است. و هيچ كس از قرآن روى بر نتافت، مگر آنكه به سوى دوزخ شتافت'.
قال رسول الله "ص":
انا اول و افد على العزيز الجبار يوم القيامه و كتابه و اهل بيتى ثم امتى، ثم اسالهم ما فعلتم بكتاب الله و باهل بيتى؟ [اصول كافى، ج ٤، ص ٤٠٠.]
'پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
من نخستين كسى هستم كه با كتاب خدا و عترت خود، بر خداى عزيز و جبار وارد مى شوم. و پس از من امت من- بر خداى وارد مى شوند- آنگاه از ايشان مى پرسم كه با كتاب خدا و اهل بيت من چه كرديد؟'.
قال ابوعبدالله عليه السلام:
ان العزيز الجبار انزل عليكم كتابه و هو الصادق البار فيه خبر كم و خبر من قبلكم و خبر من بعد كم و خبر السماء و الارض و لو اتاكم من يخبركم عن ذلك لتعجبتم. [اصول كافى، ج ٤، ص ٣٩٩.]
'امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
همانا خداى عزيز و جبار كتاب خود "قرآن" را بر شما فروفرستاده، و او خداى راستگو و نيكخواه است. و در اين كتاب "قرآن" خبر شما و خبرهاى كسانى كه پيش از شما بوده و پس از شما مى آيند، بيان شده است. و نيز اخبار آسمان و زمين در كتاب خدا فراهم آمده است. و مگر چنين نيست كه اگر كسى به نزد شما بيايد و از همه ى اين خبرها آگاهتان كند، براستى دچار شگفتى مى شويد'.
اميرمومنان حضرت امام على عليه السلام در توصيف قرآن مجيد فرمود:
'از گفتار روشن خدا بهره مند شويد و از پندهاى خدا بهره ببريد و نصيحت الهى را بپذيريد...
بدانيد اين قرآن اندرزگوى خالصى است كه "در ارشاد" خيانت نمى كند، راهنمايى است كه گمراه نمى كند و سخنگويى است كه دروغ نمى گويد.
كسى با اين قرآن ننشست مگر آنكه چون از نزد او بر خاست، با زيادى و كاستى بود: زيادى در هدايت، و كاهش در كوردلى.
بدانيد كسى را بعد از "ايمان و شناخت" قرآن تنگدستى و نيازى نيست و هيچ كس را پيش از آشنايى با قرآن بى نيازى نخواهد بود. پس شفاى دردهايتان را از آن بخواهيد و در سختى و گرفتارى از او يارى طلبيد، كه به راستى در آن شفا و درمان بزرگترين درد و مرض، يعنى كفر و دورويى و نادانى و گمراهى، فراهم آمده است'. [ گزيده و ترجمه از خطبه ١٧٥ نهج البلاغه.]
قال ابو عبدالله "ع"، كان فى وصيه اميرالمومنين عليه السلام اصحابه:
اعلموا ان القرآن هدى النهار و نور الليل المظلم على ما كان من جهد وفاقه. [ اصول كافى، ج ٤، ص ٤٠٠.] 'امام صادق "ع" فرمود، در سفارش اميرالمومنين عليه السلام به يارانش آمده است: بدانيد كه به راستى قرآن براى مردم راهبر روز و روشناى شب تاريك است، اگر چه در سختى و تنگدستى باشند.'
قال على بن الحسين عليه السلام:
لو مات من بين المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان يكون القرآن معى. و كان عليه السلام اذا قرا 'مالك يوم الدين' يكررها حتى كاد ان يموت. [اصول كافى، ج ٤، ص ٤٠٣.]
'امام على بن الحسين عليه السلام فرمود:
اگر همه ى مردمى كه در فاصله ى مشرق و مغرب زندگى مى كنند بميرند، من از تنهايى هراسى ندارم، مشروط به اينكه قرآن با من باشد. و سيره ى آن امام بزرگوار اين بوده، كه هرگاه آيه ى 'مالك يوم الدين' را قرائت مى فرمود، آنقدر اين آيه را تكرار مى كرد كه نزديك بود بميرد'.
عن ابى بصير قال: سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول:
ان القرآن زاجر و امر: يامر بالجنه و يزجر عن النار. [اصول كافى، ج ٤، ص ٤٠١.]
'از ابوبصير روايت شده كه گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمود:
همانا قرآن باز دارنده و فرمان دهنده است. چرا كه قرآن به بهشت فرمان مى دهد و از دوزخ بازمى دارد'.

پيامبر خدا امام حق

در كلام پيشواى پرهيزگاران و امام آزادگان حضرت على "ع"، نخستين امام حق براى امت اسلامى، كتاب خدا قرآن كريم معرفى شد. پژوهش در نهج البلاغه ى امام عليه السلام و سيرى در خطبه هاى آن، براى همه ى آنهايى كه خواهان حق، در جستجوى امام حق و دوستدار شناخت پايگاه امامت مى باشند، امرى ضرورى و تلاشى حياتى و حتمى است. و بر اساس همين باور از آنجا كه در اين صحيفه برآنيم، تا سيماى امام را در آئينه ى نهج البلاغه مشاهده كنيم و به ديگران بنمائيم، به خطبه ى نود و سه اين كتاب شريف روى مى آوريم. در اين خطبه امام به توصيف پيامبران خدا و ترسيم سيماى مبارك آنان پرداخته، و سرانجام در توصيف شخصيت ممتاز و برگزيده ى حضرت خاتم الانبياء "ص"، آن برگزيده ى خالق و محبوب خلق و حبيب خدا را، امام حق و پيشواى پرهيزگاران و هدايت طلبان معرفى مى فرمايد:... فهو امام من اتقى و بصيره من اهتدى، سراج لمع ضووه و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه، سيرته القصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمه العدل. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٩٣.]
'... پس آن بزرگوار "پيامبر اكرم ص" امام پرهيزگاران و روشنى ديده ى هدايت طلبان است. محمد "ص" نور افكن تابنده ايست كه نورش مى درخشد، شهابى است كه درخشندگيش خيره كننده است و آتش زنه ايست كه برقش چشم را خيره مى كند. راه و روش پيامبر استقامت و ميانه روى، طريقه اش رشد، سخنانش جداكننده ى حق و باطل و قضاوتش عدالت محض است '.
پرهيزگاران خداترس كه قرآن امام نخستين آنهاست و در تاريكيهاى وحشتناك تمناهاى نفسانى در پرتو فروغ هدايت بخش قرآن را فلاح و رستگارى دو جهان را يافته اند، پيامبرى دارند كه رسول رحمت است و امام هدايت و بصيرت.
به فرموده ى مولاى موحدان امام على عليه السلام، پيامبر اسلام "ص" گذشته از اينكه بر سرير عزت و افتخار و اصطفاء و رسالت تكيه زده است و زمام هدايت و ارشاد بندگان خدا را تا هنگامه ى رستخيز بزرگ در دست دارد، بر پايگاه رفيع ولايت و امامت امت نيز جاى گرفته است. در ميان سلسله ى جليله ى پيامبران الهى تنها پيامبر اسلام و نياى بزرگوارش ابراهيم بت شكن، به اين امتياز ارزنده ممتاز مى باشند كه علاوه بر مقام رسالت، به مقام عظيم امامت امت نيز دست يافته اند.
امام على "ع" پيامبر اسلام را امام پرهيزگاران تاريخ و سبب بصيرت و روشناى ديده ى هدايت طلبان همه ى عصرها و همه ى نسلها معرفى مى فرمايد. و براى آنها كه در زندگانى بر صراط مستقيم ايمان و تقوا حركت كرده و پاى مى فشارند، چه كسى شايسته تر از پيامبر خدا "ص" است، كه عهده دار امامت ايشان باشد؟ در حالى كه اين امام، رسول خدا و پيام آور پروردگار نيز هست. امامى كه تقواى خدا در لحظه، لحظه ى حيات او مشهود است و هدايت و ارشاد به سوى حق و عدالت در عمل و جهاد وى جلوه گر. حضرت رسول الله "ص" در همان حال كه از گذرگاه رسالت مامور ابلاغ وحى الهى و بيان و تشريح احكام شريعت است، بر اساس امامت و ولايت امت اسلامى، عهده دار هدايت و حمايت مسلمانان در دوران حيات خويش نيز هست. و به همين دليل امام عليه السلام در كلام هدايت بخش خود كه اسرار شريعت و حقايق امامت را بيان مى كند، پيامبر خدا را امام بر حق امت اسلامى و همه ى پرهيزگاران معرفى مى كند. امام حقى كه راه او طريق استقامت، طريقه اش راهنماى رشد، كلامش بيانگر حق و افشاگر باطل و قضاوتش عدالت محض و مطلق است.


۴
عترت پيامبر امام حق

عترت پيامبر امام حق

امام على "ع" در خطبه هشتاد و شش نهج البلاغه شريف پس از بيان نابكارى و نامردميهاى عالم نمايان بى دانش و رهبران و پيشوايان بدعت گذار در جامعه ى اسلامى كه قرآن را به نظر و راى خود تفسير مى كنند، در حالى كه هيچ بهره اى از اسرار و حقايق و علوم و دقايق قرآن نبرده اند، امت اسلامى را مخاطب قرار داده و بر سر اين امت لجوج كه بر انحراف خود پاى مى فشارد فرياد مى زند:
... فاين تذهبون؟ و انى توفكون؟
و الاعلام قائمه و الايات واضحه و المنار منصوبه، فاين يتاه بكم؟ بل كيف تعمهون و بينكم عتره نبيكم؟!
و هم ازمه الحق و اعلام الدين و السنه الصدق، فانزلوهم باحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهيم العطاش. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٨٦.]
'... بنابراين به كجا مى رويد؟ و چگونه دروغ مى گوئيد؟
در حالى كه پرچمهاى هدايت بر افراشته، آيات و نشانه هاى الهى آشكار و نورافكن هاى خدايى نصب شده است. با اين حال چگونه شما را حيران و سرگردان مى كنند؟
و در حالى كه عترت "اهل بيت پيامبر" رسول الله "ص" در ميان شما است، چرا خود را به كورى زده ايد؟ خاندان پيامبر رهبران حق، راهنمايان دين و منطق و زبان گوياى حقيقت و راستى مى باشند. عترت پيامبر را در بالاترين و نيكوترين پايگاههاى قرآن بيابيد، و به مانند حيوانات تشنه كه به سوى آب مى شتابند به آنها روى آوريد "از چشمه هاى جوشان علوم اهل بيت پيامبر بهره مند و سيراب شويد"'.
امام على "ع" در اين خطبه از سوز دل و از گذرگاه رافت و عطوفت نسبت به مردم، امت اسلامى را زير سئوال مى برد و گمراهى و دروغ و فريبكارى آنها را پس از رحلت پيامبر "ص" در رابطه با مساله ى امامت بر سر ايشان فرياد مى كند. و در نهايت صراحت و روشنى بيان، مسئوليت گمراهى مسلمانان و انحراف آنان از صراط مستقيم قرآن، سنت و امامت را بر عهده ى ايشان مى گذارد. و در نهايت شگفتى از ايشان مى پرسد كه چرا و چگونه به بى راهه مى رويد، در حالى كه خاندان پيامبر "ص" كه امامان حق از سوى خدا و پيامبرش مى باشند در ميان شما حاضرند؟ و آنگاه ائمه ى اطهار "ع" را با اوصافى معرفى مى كند، كه هر يك از اين اوصاف شايان تامل و دقت است:
و الاعلام قائمه. "پرچمهاى هدايت بر افراشته است".
در پيچ و تابهاى خطرناك و حادثه ساز دوران زندگى و در درشتناك جاده ى ناهموار و تاريك حيات، كسانى به سلامت مى گذرند و راه پر پيچ و خم حيات را كه در كمركش هر پيچ و خم آن هزاران اهريمن، با هزاران توطئه و دسيسه بر سر راه انسان كمين كرده اند، با موفقيت و پيروزى مى پيمايند، كه در طريق خطرناك زندگانى از پرچمهاى هدايت و ارشاد استفاده كرده و از آنها پيروى كنند. خداى حكيم و مهربان به منظور هدايت و حمايت از امت اسلامى، بر گذرگاه انسان در برابر هر گردنه ى خطرناك و هر پيچ و تاب گمراه كننده اى كه در زندگى ايشان وجود دارد، پرچم هدايت و راهنمايى افراشته است، تا راه جويان سعادت و جويندگان حقيقت، با بهره ورى از اين پرچمهاى هدايت از صراط مستقيم ايمان و اخلاص منحرف نشده و بر صراط مستقيم استوار و پايدار باقى بمانند.
اين پرچمهاى هدايت در كلام امير كلام، امام على عليه السلام ائمه ى اطهار "ع" از عترت پاك و معصوم رسول الله "ص" مى باشند، كه خداى عليم به اقتضاى دانش بى پايان و بصيرت بى نهايت خود از احوال بندگان، آنان را به امامت و هدايت خلق برگزيده است. و زمام ارشاد و راهنمايى بندگانش را در دست با كفايت ايشان نهاده است. چرا كه خداى حكيم خاندان پاك و معصوم پيامبر را، پرچم هدايت و باعث حمايت و عزت همه ى آفريدگان قرار داده است. اين پرچمهاى افراشته ى الهى در گذرگاه تاريخ حيات انسان، همواره راهنماى سعادت و پيروزى دو سراى بوده اند.
و هرگاه تندباد حوادث ناگوار پرچمى را سرنگون كند، روايتى ديگر به اراده و مشيت خلل ناپذير الهى فرا راه انسان بر افراشته مى شود، چندان كه پس از رحلت رسول الله "ص" و عروج آن بزرگوار به ملكوت اعلى، هميشه يكى از حجتهاى حق عهده دار امامت و زعامت امت اسلامى بوده است. و بر رغم همه ى توطئه ها و دسيسه هاى اهريمنى كه از سوى غاصبان حق اهل بيت عصمت و طهارت "ع" عليه ايشان اعمال شده، تا مگر مصباح هدايت الهى را خاموش كرده و شب پرده هاى شب پرست بر امت اسلامى حكومت كنند، خداى توانا چراغ امامت را همواره روشن و تابنده داشته است. و امروز كه عصر غيبت است آخرين حجت و بقيه ى خاندان رسول الله "ص" را در كنف حمايت و عنايت خويش، از چشمان ناپاك نا اهلان و نامحرمان پنهان كرده است، او بقيه الله و ذخيره ى پروردگار، براى روزگار رهايى همه ى انسانها از زندان شرك و كفر و فساد و گناه و انحراف مى باشد.
و الايات واضحه. "نشانه هاى الهى آشكار است".
سخن امام عليه السلام در تصريح اين حقيقت كه نشانه ها و آيات الهى آشكار است، برپايه ى اين حقيقت استوار مى باشد، كه آيات پروردگار دوگونه است:
آيات كتاب صامت و آن عبارتست از آيات مباركات قرآن، كه ناطق به حق و شريعت و هدايت است و اگر چه به ظاهر كتابى صامت و ساكت است، ولى به نزد صاحبان درايت و خداوندان بصيرت و صاحبان عقل و ذكاوت، قرآن كتاب بيان و نطق و كلام حق است، در نهايى ترين و صادقانه ترين و رساترين حد فرياد. چرا كه از اين كتاب خاموش فريادهاى بى شمار حقيقت به گوش همه ى نسلها در تمامى عصرها مى رسد و همواره بندگان خداى را به ايمان و اخلاص و صدق و صلاح و فوز و فلاح فرامى خواند. و به عقيده ى امام على "ع" آيات اين كتاب الهى به روشنى و آشكارى، در نهايت صراحت و صداقت مردم را به اطاعت و پيروى از ائمه ى اطهار عليهم السلام فرمان مى دهد. از اين رو امام عليه السلام در ارتباط با امامت عترت پيامبر "ص" مى فرمايد:
'نشانه ها و آيات الهى روشن و آشكار است'.
در ذيل به برخى از اين آيات روشن اشاره مى شود:
١- و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون. [ سوره سجده، آيه ٢٤.]
'و برخى از ايشان را امام و پيشوايانى كه خلق را به امر ما هدايت كنند قرار داديم، براى آنكه در راه حق صبر كردند و در آيات ما مقام و يقين يافتند'.
٢- و يوم نبعث من كل امه شهيدا ثم لا يوذن للذين كفروا و لا هم يستعتبون.[ سوره نحل، آيه ٨٤.]
'و آن روز "قيامت" كه ما از هر امتى شاهدى بر انگيزيم، آنگاه نه به كافران اجازه ى سخن داده شود و نه توبه و بهانه اى از آنها مى پذيرند'.
و اذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين. [سوره بقره، آيه ١٢٤.]
'و آنگاه كه خداى ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را بجاى آورد، خدا به او فرمود من تو را به پيشوائى خلق برگزينم. ابراهيم عرض كرد اين امامت به فرزندان من نيز عطا خواهى كرد؟
خداى فرمود: عهد من به مردم ستمكار هرگز نخواهد رسيد'.
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. [سوره احزاب، آيه ٣٣.]
'خدا چنين مى خواهد كه رجس هر آلايش را از شما خانواده ى نبوت بزدايد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند'.
يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم. [سوره نساء، آيه ٥٩.]
'اى اهل ايمان فرمان خدا و پيامبر و فرمانداران "از سوى خدا و رسول" را اطاعت كنيد'.
ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين، ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم. [سوره آل عمران، آيه ٣٣ -٣٤.]
'به حقيقت خدا برگزيد آدم و نوح و خانواده ى ابراهيم و خانواده ى عمران را بر جهانيان، فرزندانى هستند برخى از نسل بعضى ديگر و خدا- به گفتار و احوال همه- شنوا و دانا است'.
ام يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيما. [سوره نساء، آيه ٥٤.] 'آيا حسد مى ورزند "قوم يهود" نسبت به مردم "مقصود خاندان پيامبر است" چون خدا ايشان را به فضل خود برخوردار فرمود، البته ما بر آل ابراهيم "حضرت محمد ص" كتاب و حكمت فرستاديم و به آنها ملك و سلطنتى بزرگ عطا كرديم'. امام على بن موسى الرضا عليه السلام در رابطه با اين آيه ى فرمود:
'مقصود از اينكه به آل ابراهيم ملك عظيم بخشيديم، اينست كه به فرزندان صالح ابراهيم مقام فرمانروائى الهى بخشيديم و مردم بايد از اين پاكان و برگزيدگان خدا اطاعت و پيروى كنند'. [تحف العقول، كلام امام على بن موسى الرضا "ع" فى الاصطفاء. ص ٦٨٢.]
انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون. [سوره ى مائده، آيه ٥٥.]
'به حقيقت كه ولى و سرپرست شما فقط خدا و پيامبرش و آن مومنانى هستند كه اقامه ى نماز مى كنند و به مستمندان در حال ركوع زكات مى دهند.' [به اتفاق آراء مفسرين عامه و خاصه مقصود اين آيه امام على عليه السلام است.]
فاسئلوا اهل الذكران كنتم لا تعلمون. [سوره نحل، آيه ٤٣.]
'اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد'.
حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السلام در تفسير اين آيه فرمودند: 'الذكر رسول الله و نحن اهله و ذلك يبين فى كتاب الله بقوله فى سوره الطلاق:
'فاتقوا الله يا اولى الالباب الذين آمنوا قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا يتلو عليكم آيات الله مبينات' [سوره طلاق، آيه ٩ -١٠.] فالذكر رسول الله و نحن اهله.
'ذكر رسول خدا است و ما "عترت پيامبر" اهل ذكريم، اين حقيقت در سوره ى طلاق از كتاب خدا روشن شده است: "پس شما اى خردمندان كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد زيرا خدا براى- هدايت- شما قرآن را فرو فرستاد و پيامبر بزرگوارى را كه براى شما آيات روشن بيان خدا را تلاوت كند" بنابراين ذكر رسول الله است و ما عترت پيامبر اهل ذكر مى باشيم'. [تحف العقول، كلام امام رضا "ع" فى الاصطفاء، ص ٦٩٤.]
و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيره سبحان الله و تعالى عما يشركون. [سوره قصص، آيه ٦٨.]
'و خداى تو هر چه خواهد بيافريند و برگزيند و ديگران را هيچ اختيار- و گزينشى- نيست و ذات پاك الهى منزه و برتر است از آن كه به او شرك آورند'.
و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب. [سوره ى رعد، آيه ٤٣.]
'و كافران بر تو اعتراض كنند كه تو پيامبر خدا نيستى، بگو تنها گواه ميان من و شما خدا و عالمان حقيقى به كتاب خدا كافى خواهد بود'. افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون. [سوره يونس، آيه ٣٥.]
'آيا آن كس كه به راه حق هدايت كند براى پيروى شايسته تر است، يا آن كس كه خود راه را نشناسد، مگر اينكه او را هدايت كنند؟ شما را چه شده است، چگونه قضاوت مى كنيد؟'
انما انت منذر و لكل قوم هاد. [سوره رعد، آيه ٧.]
'به حقيقت كه تنها وظيفه ى تو انذار و ترسانيدن- مردم- است و براى هر قومى از سوى خدا راهنمايى است'.
اين آيات و بسيارى از آيات مباركات قرآن، نشانه هاى روشن و آشكارى بر امامت عترت مطهر پيامبر اكرم "ص" است، كه بيان همه ى آنها شرح و بيان و كتابى ديگر مى طلبد.

قرآن ناطق

آيات روشن و حيات بخش قرآن كريم مفاهيم زنده و متعالى و ارزشمندى است، كه بيرون از صفحات اين كتاب، براى جلوه ى حقيقى و تجلى نهايى خود مصداق و نمونه ى عينى و آشكار مى طلبد. تجلى آشكار آيات قرآن در حيات عترت معصوم رسول الله "ص" مصداق حقيقى قرآن را عينيت بخشيده و در چشم انداز و ديدگاه همه ى انسانها در همه ى عصرها قرار داده است. و از آنجا كه انديشه، بيان و عمل ائمه ى اطهار عليهم السلام مطابق و هماهنگ و سازگار با قرآن كريم و منطق وحى است، ايشان را قرآن ناطق ناميده اند. چرا كه اراده، انديشه، زبان و عمل عترت مطهر پيامبر "ص"، قرآن را در چشم و دل هر مسلمان آگاه و آزاد و صاحب بصيرت تداعى مى كند. و از آنجا كه همه ى آيات ايمان، اخلاص، تقوى، عمل صالح، ايثار، جهاد، شهادت، امر به معروف و نهى از منكر، نماز، زكوه، حج، كلمه ى طيبه و اقامه ى قسط و عدل در لحظه لحظه ى زندگانى عترت مطهر و معصوم رسول الله "ص" جارى و مشهود است، تا آنجا كه گويى قرآن با همه ى آيات مباركاتش در صدا و سيما و كردار آنان جلوه كرده، عنوان زيباى قرآن ناطق براى ايشان صواب و حق است. و به همين دليل روشن و انكار ناپذير، امامت و پيشوايى امت اسلامى حق قطعى و حتمى آنان است. اگر عترت پيامبر اكرم "ص" كه بر اساس حديث ثقلين، ثقل كبيرند و ظاهر و باطن و حقايق و اسرار و علوم قرآن در حيات آنها جلوه گر است، امامت امت اسلامى را عهده دار نباشند، پس چه كسانى اين شايستگى و صلاحيت را خواهند داشت؟ در حالى كه جز ايشان احدى از اصحاب رسول الله به اسرار و حقايق و علوم و بطون قرآن آگاه نيست.
تصريح آيات قرآن مجيد در رابطه با امامت عترت پيامبر خدا "ص" از يك سو و از سوى ديگر توصيه، تبليغ و انتصاب ايشان از جانب رسول الله "ص" به امامت امت اسلامى، همراه با تجلى قرآن در حيات ائمه ى اطهار "ع" آيات روشن و آشكار و انكار ناپذيرى بر امامت اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد. و امام على بن ابيطالب عليه السلام با توجه به اين واقعيتهاى حتمى فرمود، آيات و نشانه هاى الهى- در ارتباط با امامت عترت پيامبر- روشن و آشكار است.
و المنار منصوبه. "و نورافكن هاى خدايى نصب شده است".
امام على عليه السلام با توجه به طلوع خورشيد تابناك سيماى رسول الله در صحنه ى حيات امت اسلامى و درخشش و تابندگى آيات قرآن كريم در آسمان گيتى، راه هر انحراف و اشتباهى را بر مسلمانان بسته و مردود مى داند. و به عقيده ى امام عليه السلام اگر زمينه و اسباب انحراف از صراط مستقيم اسلام براى مسلمانان فراهم باشد، بى گمان مربوط به روزگار پس از رحلت پيامبر اسلام است.
همان روزهاى تلخ و ناگوارى كه تازه پيامبر اكرم "ص" ديده از دنيا فروبسته و به شوق رفيق اعلى به سوى ملكوت پر كشيده است. و با رحلت او خورشيد تابناك جمالش از آسمان حيات امت اسلامى غروب كرده و در نتيجه تاريكيهاى جاه طلبى و شهرت و نفس پرستى فضاى زندگى مسلمانان را پر كرده است. در چنان ظلمات وهم آفرين و خطرناكى كه از همه سوى اهريمنان به حريم اسلام و مسلمين حمله ور شده اند، تا مگر در اين فرصت مناسب راه هدايت و سعادت را با غصب امامت و خلافت رسول الله "ص" بر جمهور مسلمين سد كنند، امام على "ع" روشنى و تابندگى نورافكنهاى نصب شده ى الهى را به همه ى مسلمانان ظلمت زده ياد آور مى شود. اگر چه در كلام امام به صراحت از اين نورافكنهاى خدايى نامى برده نشده، ولى به قرينه ى موضوع و دلالت ادامه ى كلام امام "ع" اين نورافكنهاى خدايى عبارتست از:

قرآن كتاب خدا و نامه ى هدايت انسانها به فرموده ى پروردگار 'نور' است. و هر انسانى كه در ظلمات شرك، كفر، جهل، نفاق، گناه و هوس گرفتار باشد، با توسل و ايمان و روى آورى به قرآن از روشناى زوال ناپذير آن بهره مند شده، و به صراط مستقيم توحيد هدايت مى شود.
سنت و سيره ى رسول الله "ص" چراغ روشن و مصباح فروزان هدايت است، فرا راه همه ى كسانى كه مى خواهند اسلام را در عمل و قرآن را در زندگى انسان مشاهده كنند. هر كس كه بخواهد اجراى دقيق و صحيح احكام قرآن و اخلاق و امامت اسلامى را در صحنه ى عمل شاهد باشد، بايد چشم و دل و اراده ى خود را به سنت رسول الله "ص" تسليم كند. و بر صراط مستقيم اسلام آنگونه راه پيمايد كه پيامبر خدا "ص" راه پيمود. بنابراين سنت و سيره ى رسول الله "ص" خود يكى ديگر از نورافكنهاى روشن خدايى است، كه فرا راه امت اسلامى نصب شده است.
ائمه ى اطهار عليهم السلام از عترت پاك و معصوم پيامبر اعظم "ع" نيز يكى ديگر از نورافكنهاى روشن و تابناك خدايى است، كه بر سر راه امت اسلامى روشناى هدايت و سعادت و حمايت انسان را نثار مى كند. روشنى و فروزندگى اين نورافكن خدايى از روشناى قرآن و سنت رسول الله "ص" نشات گرفته است. تابندگى انديشه، درخشندگى عمل و فروزندگى ايمان و علم ائمه ى اطهار در افق حيات امت اسلامى، به اراده ى و مشيت الهى، پس از پيامبر اكرم "ص" ديدگان همه ى شيفتگان ايمان و هدايت را به خود جذب كرده است. چهره ى روشن و سيماى تابناك عترت مطهر رسول الله "ص" در گذرگاه اعصار و قرون، آيات نور و حكمت و عرفان و سياست و بصيرت را با گفتار و رفتار خود، در نهايت صراحت و صداقت براى امت اسلامى چنان تفسير كرده اند، كه هيچ كس را بهانه اى براى گمراهى و انحراف از صراط مستقيم نيست. و بر اساس اين حقيقت امام على "ع" فرمود:
'نورافكنهاى خدايى نصب شده است'.
و پيامبر رحمت و هدايت كه درود و رحمت خدا بر او و خاندانش باد، در همين ارتباط فرمود:
قد تركتكم على البيضاء ليلها كنهارها لا يزيغ بعدى عنها الا هالك. [امامت و مهدويت، ج ١، ص ١٠٢، به نقل از المجازات النبويه.]
'شما را در راهى روشن و آشكار ترك كردم، راهى كه شبش مانند روز آنست، از آن منحرف نمى شود مگر هلاك شونده'.
نكته مهم و شايان توجه در كلام امام على عليه السلام اين واقعيت تلخ و ناگوار است، كه امام به حضور گمراهان خود كام و جاه طلبى در ميان مسلمانان اشاره مى فرمايد، كه ايشان سبب گمراهى و سرگردانى امت اسلامى در امر خطير و مهم اطاعت شدند. و در حالى كه عترت رسول الله "ص" كه به دلالت قرآن و وصيت رسول الله پس از، پيامبر اكرم وصايت ايشان و امامت امت اسلامى به عهده ى آنان مى باشد، امت اسلامى را از عترت معصوم پيامبر جدا كرده و به پيروى و اطاعت خويش فرمان دادند. و با اين عمل ناشايست زمينه ى انحراف امت اسلامى را از صراط مستقيم امامت و ولايت اولياء خدا و اوصياء رسول الله "ص" فراهم آوردند.
از اين رو امام عليه السلام به همه ى مسلمانان هشدار مى دهد، تا مگر زاويه ى انحراف را كه در آغاز ناچيز مى نمايد در هم كوبند و گرنه در آينده اى نه چندان دور و در گستره ى زمان، همين زاويه ى ناچيزى كه جدايى امت را از عترت رسول الله باعث شده، فاجعه اى عظيم و بلكه فجايعى خطرناك را در پى خواهد داشت، كه بر اثر آن حكومت امويان با جنايت وحشتناك كربلا و سلطنت عباسيان با شهادت و اسارت اوصياء پيامبر خدا در تاريخ اسلام رخ مى نمايد. و با توجه به چنين آينده ى تلخى كه در انتظار مسلمانان ثانيه شمارى مى كند، امام با بيانى ملامت بار و توبيخ آميز، امت اسلامى را مخاطب قرار داده و فرياد مى زند:
... فاين يتاه بكم؟ بل كيف تعمهون و بينكم عتره نبيكم؟!
'... پس چگونه شما را حيران مى كنند؟ و در حالى كه عترت رسول الله در ميان شما است، چرا خود را به كورى زده ايد؟'.
نادانى و بى خبرى و غفلت براى هر انسانى گناهى بزرگ و خطرى عظيم است، چندانكه همين جهل و غفلت مى تواند، او را به پست ترين حضيض حيوانيت و ذلت فرو كشد. با اينهمه بدتر از اين مصيبت براى هر انسانى، اين بيچارگى و حماقت است كه حقيقت را دريافته و واقعيتهاى تلخ و شيرين زندگى را لمس كرده باشد و با اين حال تجاهل كند و اظهار نا آگاهى و بى خبرى بنمايد. فاجعه اى كه امت اسلامى پس از رحلت پيامبر خدا "ص" گرفتار آن شده بود و امام على عليه السلام از آن رنج مى برد و بر سر آنان فرياد هوشيارى و بيدارى مى كشيد، اين مصيبت تلخ و ناگوار بود كه آنان عترت رسول الله و اوصياء معصوم وى را مى ديدند و مى شناختند و با اين حال در رابطه با فاجعه ى خطرناكى كه شكل گرفته بود، سكوت كرده و خود را به بى خبرى و كورى زده بودند.
پست ترين افراد نزد خدا و منفورترين انسانها در ميان مردم، حيوانهاى انسان نمايى هستند كه كتمان و پايمالى حق را از سوى افرادى خودكام و خودخواه مشاهده مى كنند و با اينكه از ديدگاه شريعت مسئوليت برخورد و اعتراض دارند، با اين حال تجاهل كرده و در برابر اين فاجعه سكوت مى كنند. آنچه كه امام عليه السلام را برمى انگيزد تا ريشه هاى فتنه و فساد را بخشكاند و اسباب و انگيزه هاى انحراف از حق و تبديل مساله ى امامت به خلافت را براى امت اسلامى در هر عصرى معرفى كند، وظيفه ى شرعى و مسئوليت هدايت و حمايت از امت اسلامى است، كه از سوى خدا و پيامبرش به عهده ى وى گذاشته شده بود. و به همين دليل امام عليه السلام مسلمانان را مخاطب قرار داده و با بيانى تند و محرك بر سرشان فرياد مى كشد:
فاين يتاه بكم؟ بل كيف تعمهون و بينكم عتره نبيكم؟!
و هم ازمه الحق و اعلام الدين و السنه الصدق، فانزلوهم باحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش.
'پس چگونه شما را سرگردان مى كنند؟ و در حالى كه عترت رسول الله در ميان شماست، چرا خود را به كورى زده ايد؟
عترت پيامبر "ص" رهبران حق، راهنمايان دين و زبان حقيقت و راستى مى باشند. خاندان پيامبر را در بالاترين و نيكوترين پايگاههاى قرآن بيابيد و مانند حيوانات تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به آنها روى آوريد "مقصود اينستكه از چشمه هاى جوشان علوم اهل بيت پيامبر "ص" بهره مند شويد"'.
در اين بخش از سخنان امير پرهيزگاران، زيباترين و حقيقى ترين توصيفها از عترت پيامبر اكرم "ص" شده است. وصفى كه امام عليه السلام از ائمه ى اطهار عليهم السلام كرده، يادآور سيره پيامبر خدا در هويت و شخصيت و روش زندگى و آئين هدايت پيشوايان دين است و چنين توصيفى در كلام اميرالمومنين درباره ى احدى جز خاندان رسول الله و گاه در بيان شخصيت برخى از پيامبران صاحب كتاب ديده نشده است. زيبائى كلام و حقيقت و رسايى بيش از حد سخن امام تامل و دقت بيشترى را مى طلبد، تا از اين رهگذر معرفت شخصيت امامان دينى از زبان امام على "ع" براى پيروان و شيفتگان ايشان فراهم آيد. امام عليه السلام در معرفى ائمه ى اطهار فرمود:
هم ازمه الحق. "ايشان رهبران حق مى باشند".
اسلام دين حق و قرآن كتاب حقيقت است، و همه ى جهاد و همت و پايدارى پيامبر اكرم "ص" در دوران حيات و زمان رسالتش در جهت اعلاى كلمه ى طيبه ى حق و استقرار امامت و حكومت حق صرف شده است. بنابراين پس از عروج ملكوتى حضرت ختمى مرتبت رسول الله اعظم، مى بايد كه امامت حكومت حق و عدل اسلامى، به امام منصوب از سوى حق تعالى و پيامبر بر حق او تفويض شود. و امام حق، امامى است كه هرگز در برابر بت كه باطل محض است سجده نكرده و از آغاز حيات مباركش در برابر حق تعالى چهره ى بر خاك سوده باشد.
امام حق، امامى است كه همه ى هستى و حياتش مومن به حق است و بايد كه عملكرد او در دوران زندگى شاهد صادق اين حقيقت باشد.
امام حق، چهره ى روشن و شخصيت آسمانى و بزرگواريست، كه انديشه، اراده، زبان و عمل او بر پايه ى حق است و در تمامى روزگار حياتش به حق انديشيده، اراده ى حاكميت حق كرده، از حق سخن گفته و در جهت حمايت از حق و استقرار حكومت حق قيام و جهاد كرده است. امام حق، امامى است كه لحظه اى ميان او و حق جدايى نبوده، محبوب حق است و مدافع از حريم مبارك حق، چندانكه همه ى هستى و زندگيش را براى حاكميت حق سرمايه گذارى كرده و در همين ارتباط به شهادت رسيده است.
در انديشه ى دينى و در نگرش و اعتقاد مذهبى، حقيقت ناموس شريعت الهى است، بنابراين پيروان شرايع آسمانى و اديان الهى وظيفه دارند، كه امامت احدى را گردن ننهند، مگر كسانى را كه مومن به حق، امام حق، تاييد شده ى از سوى حق تعالى و منصوب از جانب پيامبر حق گوى باشند. و در تاريخ اسلام و به شهادت عملكرد و سيره ى عترت معصوم رسول الله، غير از خاندان مطهر پيامبر خدا "ص" احدى اين ويژگيها را دارا نيست. و به همين دليل قاطع اميرالمومنين على "ع" عترت پيامبر را رهبران حق و پيشوايان حق پرست و حق طلب معرفى مى كند. چرا كه عترت معصوم پيامبر "ص" حتى براى لحظه اى به خدا شرك نورزيده اند، و همواره در جهت حاكميت فلسفه توحيد و فرهنگ زندگيساز يكتاپرستى عليه همه ى مشركين و مظاهر شرك، اگر چه در لباس اسلام و صورت مسلمانى، مبارزه كرده اند.
در اثبات حقانيت عترت رسول الله "ص"- اگر چه از بديهيات است- همين بس كه هيچيك از مخالفان و حتى دشمنان ايشان انكار حقانيت آنان را نكرده و بلكه در ارتباط با حق پرستى، حق جوئى و حق گويى آنها بسيار سخن گفته اند.
توصيف ديگر امام "ع" از اهل بيت رسول الله "ص" اينستكه:
... و اعلام الدين و السنه الصدق. "عترت پيامبر راهنمايان دين و زبان حقيقت و راستى مى باشند"
از ظهور اسلام تا امروز و از امروز تا نهايت تاريخ و پايان روزگار، همه ى انسانهاى آگاه و آزاده و حقيقت طلب كه در جستجوى سعادت و در آرزوى آشنايى با شريعت رهايى بخش و زندگيساز الهى تلاش مى كنند، بايد كه امامت و رهبرى عترت پيامبر اسلام "ص" را از جان و دل پذيرا شوند. چرا كه ايشان آيات حق و نشانه هاى زنده و مجسم آيات قرآن كريم مى باشند و سيره ى زندگانى و برنامه ى حيات خاندان پيامبر اكرم "ص" بهترين راهنما و شايسته ترين الگوى هدايت براى شيفتگان دين و آرزومندان حقيقت و فضيلت است. راه و روش زندگى اهل بيت مطهر رسول خدا بر اساس شريعت الهى و بر پايه ى حق و عدل استوار مى باشد و به همين دليل آنان بهترين رهبران و شايسته ترين راهنمايان به سوى خدا و قرآن، در گستره ى زمان و مكان، براى همه ى نسلها مى باشند.
سخنان حكمت آميز عترت پيامبر اكرم بيانگر راستى، درستى، حقيقت و بيان آنها صادقانه ترين پيام هدايت و ارشاد براى آفريدگان حق تعالى است. راستى در كلام آنها جان مى گيرد، صداقت در گفتار ايشان جلوه مى كند و كذب و ناراستى با سخنان حق و صدق ايشان مى ميرد. گفتار حقيقت بيان عترت مطهر و معصوم پيامبر خدا "ص"، جلوه گاه نهايى صدق و نمايشگر حقيقى راستى و درستى است و بالاترين حد حكمت در كلام ايشان جلوه كرده است.
از ويژگيهاى سيره ى خاندان پيامبر "ص" اينستكه مجموعه ى گفتار و سخنان آنها در تاريخ ثبت شده و باقى است و در نتيجه هر كس كوچكترين نشان خلاف و كذب را در گفتار آنها مى تواند پيدا كرده و اعتراض كند، ولى مطالعه ى تاريخ و جستجو در آثار و گفتار مخالفان عترت پيامبر "ص" خلاف اين را ثابت مى كند. چرا كه در آثار باقيمانده از مخالفان خاندان معصوم پيامبر نه تنها- خداى ناخواسته- نشانى از كذب گفتار ايشان نيست، بلكه همگان در نهايت صراحت به صداقت و حقيقت و حكمت سخنان ائمه ى اطهار عليهم السلام اعتراف كرده و زبان عترت رسول الله را زبان صدق و راستى و درستى شناخته و معرفى كرده اند.
فانزلوهم باحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش.
'عترت پيامبر را در بالاترين و نيكوترين پايگاههاى قرآن بيابيد و مانند حيوانات تشنه كه به سوى آب مى شتابند، به سوى آنها روى آور شويد'.
بالاترين و نيكوترين پايگاههاى تعالى و تكامل قرآن، جايگاه عترت معصوم پيامبر خدا است، زيرا لحظه، لحظه ى زندگى و گام به گام حركت ايشان در دوران حيات پر فيض و بركتشان، هماهنگ با اسلام و سازگار با قرآن و سنت رسول الله است. فروغ تابناك آيات مباركات قرآن همواره در اراده، انديشه، كلام و عمل خاندان مطهر پيامبر متجلى است، چندانكه گويى قرآن در حيات عينى، جلوه ى مثالى و چهره ى عملى خود، تنها در سيره ى روشن و مفيد و هدايت بخش آنان جلوه كرده، و سيماى حقيقى خويش را نمايان كرده است.
همه آنهايى كه شيفته ى اخلاق اسلامى، مشتاق شناخت تربيت اسلامى و خواهان تعالى روحى و جلوه ى آن در حيات بشرى هستند، بايد گمشده و مطلوب خود را در زندگانى و تاريخ حيات عترت معصوم رسول خدا "ص" جستجو كنند. به بيان حق و منطق گويا و رساى اميرمومنان و امام پرهيزگاران حضرت على عليه السلام، عالى ترين و نيكوترين جايگاه تربيت قرآن و شكوهمندترين مقام تعالى و ترقى و فلاح كتاب خدا را، عترت رسول الله احراز كرده و به دست آورده اند. و چنين است كه در ايمان و عمل به قرآن، در گستره تاريخ اسلام و در ميان همه ى گرويدگان به قرآن، كسى بر آنها سبقت نگرفته است. از اين رو و بر اساس اين واقعيت انكارناپذير، امام عليه السلام امت اسلامى و همه ى شيفتگان فضيلت و شرف را، به توسل و پيروى و اطاعت از عترت پيامبر "ص" فرمان داده و راز پيروزى را در روى آورى به ايشان مى داند.
امام على "ع" عقيده دارد كه عطش عشق به اسلام و تربيت قرآنى و تعالى روحانى انسانها، تنها در سايه ى نوشيدن از چشمه ى علوم، اخلاق و حكمت متعالى عترت پيامبر اكرم "ص" سيراب مى شود. و سرشارى از آبشار خروشان علوم و حقايق قرآنى، تنها به وسيله ى تمسك و توسل به دامان هدايت و حمايت خاندان پيامبر خدا "ص" امكان پذير است. و از آنجا كه امام على "ع" مسئووليت هدايت امت اسلامى را براى هميشه ى تاريخ عهده دار است، به همه ى امت اسلامى فرمان مى دهد، تا مانند حيوانات تشنه كه با شوق و سرعت به سوى آب مى شتابند، براى راه يابى و برخوردارى از هدايت حقيقى به سوى عترت مطهر و معصوم رسول الله بشتابند. چرا كه نور هدايت در ديدگان، راز سعادت در كلام و كليد رستگارى دو سراى در دست با كفايت و پر بركت آنان است.


۵
وصف امامان حق

عترت معصوم رسول الله "ص" كه از سوى حق تعالى و بر اساس وصيت پيامبر خدا امامت امت اسلامى را عهده دار مى باشند، همه امام حق و پيشواى هدايت براى جمهور انسانها در همه ى روزگارانند. خاندان پيامبر اكرم "ص" كه آئينه دار وحى الهى، گنجينه هاى پر بهاى علم و حكمت حق تعالى، امامان و امينان خداى متعال در زمين و پرچمداران حمايت و هدايت انسانها براى هميشه ى تاريخ مى باشند، با رهبران ره بر و زمامداران خودكام و خودسر، كه در سايه ى شمشير و شكنجه رهبرى مردم را غصب كرده اند، برابر و قابل مقايسه نيستند. امام عليه السلام در نامه اى كه به محمد بن ابى بكر مى نويسد، در حالى كه وى امارت و حكومت مصر را از سوى امام عهده دار است، چنين مى فرمايد:
... صل الصلوه لوقتها الموقت لها و لا تعجل وقتها لفراغ و لا توخرها عن وقتها لاشتغال. و اعلم ان كل شى ء من عملك تبع لصلاتك.... فانه لاسواء امام الهدى و امام الردى و ولى النبى و عدو النبى. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٢٧.]
'... نماز را در زمان تعيين شده بخوان و به دليل فراغت از كار زودتر از وقت آن را مخوان و نيز به خاطر فراوانى كار، نماز را به تاخير نينداز... همانا امام هدايت و رستگارى با پيشواى گمراهى و پستى برابر نيست و دوستدار پيامبر اكرم "ص" با دشمن او يكسان نمى باشد'.
در ارتباط با استقرار حكومت حق و عدل از سوى امام حق، على عليه السلام، معتقد است كه اقامه ى فرمان خداى متعال- اقامه ى حكومت قسط و عدل و حق- در ميان انسانها هنگامى ميسر است، كه امام جامعه بر اساس وظيفه اى كه دارد از حق دفاع كرده و در اجراى آن قدرت و قاطعيت بكار برد. اين حقيقت در كلام حكمت آميز امام عليه السلام، به صراحت و روشنى بيان شده تا فرمان قاطع و محكمى باشد، براى همه ى رهبرانى كه مى خواهند براساس حق و عدل بر مردم حكومت كنند و از باطل و ناراستى و كژى بدور باشند، آنجا كه فرمود:
لا يقيم امر الله سبحانه الا من لايصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع. [ نهج البلاغه فيض، حكمت ١٠٧.]
'فرمان خداى سبحان اجرا نمى شود، مگر به دست كسى كه در اجراى حق سازشكارى نكند. و در اجراى حق مانند اهل باطل از خود ضعف نشان ندهد و با پيروى از هوسهاى نفسانى حق را پايمال نكند'.
بر اساس آنچه كه امام على "ع" براى استقرار حكومت حق و قسط ضرورى و حتمى مى داند، امامت امت اسلامى و وصايت و خلافت پيامبر خدا را هر كسى نمى تواند عهده دار شود. و اگر در گذرگاه زمان پس از عروج ملكوتى پيامبر به ملكوت اعلى، افرادى بر اساس طرحها و نقشه هايى برخاسته از تزوير و دسيسه و فريبكارى بر جايگاه امامت امت نشسته اند، غاصبانى هستند كه حق حتمى اوصياء حق رسول الله را به ستم پايمال كرده اند و بى هيچ گمان شايستگى رهبرى و صلاحيت امامت امت اسلامى را دارا نبوده اند. امام عليه السلام در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه ويژگيها و صلاحيتهاى امامت را چنين بيان مى فرمايد:
ايها الناس! ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه. فان شغب شاغب استعتب، فان ابى قوتل. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٧٢.]
'اى مردم! سزاوارترين افراد به اين امر "خلافت پيامبر و امامت امت اسلامى" كسى است كه از همه- در تدبير و سياست- تواناتر و- به احكام الهى- داناتر باشد.
بنابراين اگر آشوبگرى در اين ارتباط آشوبگرى كند، نخست بايد از او خواست تا به حق تسليم شود و اگر نپذيرفت بايد كشته شود'.
به گواهى تاريخ و شهادت همه ى آنها كه حق عترت پيامبر را در رابطه با امامت امت غصب كرده اند، امام على و فرزندان معصوم او در تدبير و سياست حكومت، از همه ى مردم تواناتر و در رابطه با احكام الهى و حقايق و اسرار قرآن، از همه ى مردم داناتر بوده و به همين دليل ويژگيها و شرايط لازم را براى امامت امت دارا بوده اند. امام على "ع" در يكى از خطبه هاى
نهج البلاغه فضايل و كرامتهاى نفسانى عترت رسول الله "ص" را همراه با جايگاه و مقام ايشان در اسلام و در ميان امت اسلامى بيان فرموده است. اندكى تامل و كنكاش در صفات و ويژگيهاى اهل بيت عصمت و طهارت پيامبر اكرم "ص"، صلاحيت حتمى و شايستگى قطعى ايشان را در امر امامت امت و وصايت رسول الله "ص" روشن و آشكار مى كند.

وصف امامان حق

هم موضع سره و لجا امره و عيبه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه، بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه.
زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور، لا يقاس بال محمد "ص" من هذه الامه احد و لا يسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا.
هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفى ء الغالى و بهم يلحق التالى و لهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله و نقل الى منتقله. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢.]
'عترت پيامبر "ص" جايگاه راز، پناه امن دين، گنجينه ى دانش، مرجع حكم، گنجينه هاى كتابهاى خدا و كوههاى استوار دين پروردگار مى باشند. و خداى توانا پشت دين را به يارى آنان راست و استوار كرد و لرزش آن را از ميان برد.
دشمنان عترت پيامبر "ص" بذر گناه و فساد افشاندند و آن را با آب غرور آبيارى كردند و محصول اين بذر را كه جز هلاك و نابودى نبود درويدند. هيچ يك از افراد اين امت را با خاندان محمد "ص" قياس نمى توان كرد و آنها كه هميشه از نعمت وجود و حضور عترت پيامبر "ص" بهره مى برند، با ايشان برابر نيستند.
عترت رسول الله "ص" اساس و پايه ى دين و ستون و قائمه ى يقين مى باشند. تندروان بايد به آنها- كه ميانه رواند- برگردند و كندروان بايد بكوشند تا به آنها برسند. ويژگيها و شرايط ولايت و امامت در وجود آنان فراهم آمده و پيامبر اكرم "ص" درباره ى جانشينى آنها وصيت و سفارش كرده است. خاندان پيامبر كمالات نبوى را از آن بزرگوار به ارث برده اند. در اين زمان- هنگامه ى خلافت امام على عليه السلام- حق به اهل آن بازگشته و به جايگاه اصلى خود انتقال يافته است'.
به اعتقاد امام عليه السلام حكومت امام حق در جامعه ى اسلامى باعث روى آورى مردم به صلاح و صواب و حق و عدل و قسط و اخلاص و تقوى و ايثار مى شود. و در هنگامه ى خطرناك و وحشت آفرين حكومت پيشواى جور و باطل، زمينه ى فساد و تباهى و انحراف از حق و رواج و حاكميت باطل فراهم مى آيد. و بر اساس همين تجربه ى تاريخى امام عليه السلام، همه ى قدرت خود را در معرفى امام حق و تبين ملاكها و معيارهاى حكومت حقه اسلامى بكار مى برد، باشد كه از حضور و ظهور فساد و انحراف در جامعه ى اسلامى جلوگيرى كرده باشد.
شرايط محيطى و اوضاع اجتماعى در روزگار امام حق و دوران حكومت پيشواى فاجر در كلام امام "ع" تصريح شده، آنجا كه فرمود: اما الامره البره فيعمل فيها التقى و اما الامره الفاجره فيتمتع فيها الشقى، الى ان تنقطع مدته و تدركه منيته. [ نهج البلاغه فيض، كلام ٤٠.]
'در زمان زمامدار عادل و نيكوكار مردم پرهيزگار به اطاعت خدا سرگرم مى باشند. و در روزگار امير و حاكم فاجر و ستمگر، مردم ناپرهيزگار و بدكار به بهره هاى فراوان دست مى يابند، تا هنگامى كه روزگار هر يك به سر آيد و به پاداش خويش برسند'.

وظايف امام حق

امام حق، امامى است كه مسئوليت هدايت و حمايت امت اسلامى را به حق از سوى خدا و به فرمان و وصيت پيامبرش عهده دار مى باشد. و امام على عليه السلام نخستين امام حقى است كه اين مسئوليت خطير، پس از پيامبر خدا "ص" به وى تفويض شده است. آشنايى با سيره ى آن بزرگوار در دوران حيات، به ويژه در روزگار خلافت و امامتش، باعث آگاهى انسان از مسئوليتهاى امام حق مى شود. و از اين رهگذر مى توان سيماى امام را در نهج البلاغه و مسئووليتها و وظايف او را در دوران امامت شناخت.
امام على عليه السلام در نخستين روزهاى خلافت خويش، پس از آشوبها و بحرانهاى بعد از رحلت پيامبر "ص"، هنگامى كه مردم ناگزير و درمانده از امامت و رهبرى خلفاى پيشين به آن حضرت روى آورده و امامت و رهبرى امت اسلامى را از آن حضرت درخواست و خواهش كردند، در برابر انبوه مسلمانهاى مشتاق و دلهاى شيفته و چشمان منتظر امامت و خلافت وى، لب به سخن گشود و فرمود:
اما و الذى فلق الحبه و برا النسمه، لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطه عنز. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣.]
'سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر اين بيعت كنندگان نبودند، و ياران، حجت بر من تمام نمى نمودند و خدا دانشوران را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را بر نتابند و به يارى گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته ى اين كار را از دست مى گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و مانند گذشته، خود را به كنارى مى داشتم و مى ديديد كه دنياى شما را به چيزى نمى شمارم، چندانكه دنيا در نظر من از آب بينى بزى ماده خوارتر است'.
در اين فراز از سخنان اميرمومنان امام على "ع" در رابطه با تبيين وظايف رهبرى و مسئوليت خطير زعامت جامعه ى اسلامى، نكات ارزنده و مهمى وجود دارد، كه در ارتباط با مقام امامت امت اسلامى شايان توجه است. مهمترين اين نكات عبارتست از:
١- در رابطه با جريانات تلخى كه پس از رحلت اندوهبار پيامبر اكرم "ص" در تاريخ اسلام پديد آمد و باعث انحراف و واماندگى امت اسلامى از صراط مستقيم امامت و ولايت شد، موضع گيرى امام عليه السلام در برابر اين حوادث به حدى از صحت، حقيقت، اخلاص و ايثار برخوردار بود، كه پس از چندى مسلمانان به لغزش و خطاى خود پى بردند. و در نتيجه در نهايت شرمسارى با اميد، ايمان، عشق، شوق و شتاب به خانه ى اميرالمومنين على "ع" روى آوردند و امامت آن محبوب خدا و وصى پيامبر را از جان و دل پذيرا شدند. امام عليه السلام در اين رابطه فرمود:
'در آن هنگام "پس از قتل عثمان" ناگهان ديدم مردم از هر سوى به من روى نهادند و مانند يال كفتار پس و پشت هم ايستادند، چندانكه حسنان [حسنان، به نقل ابن ابى الحديد از قطب راوندى به معنى دو انگشت شست پا است. و در كتب لغت مانند 'قانون الادب'، 'تاج العروس'، 'مهذب الاسماء' و 'فاكهه البستان' به معنى: كنار استخوان بازو، ضبط شده است. 'نهج البلاغه، ترجمه دكتر جعفر شهيدى، ص ٤٥٠ -٤٥١'. ] فشرده گشت و دو پهلويم آزرده، مردم به گرد من فراهم آمدند و چون گله ى گوسفند سر نهاده به هم'. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣.]
٢- امام آگاه و بصير امت اسلامى، به اقتضاى امامت و به دليل مسئوليت خطير رهبرى وظيفه دارد كه تعادل اقتصادى جامعه ى اسلامى را كنترل كرده و در برابر قدرت و غناى ستمگران و فقر و گرسنگى ستمديدگان بى تفاوت نباشد، اين مسووليت مهم و حياتى امام در كلام امام على "ع" تصريح شده، آنجا كه فرمود:
'و اگر پيمان خدا با دانشوران و دانايان نبود، كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده راضى نباشد، هر آينه زمام شتر خلافت را بر دوش آن مى افكندم و...'.
٣- دنيا با همه ى جلوه ها و جاذبه هاى فريبنده اش در چشم و دل امام حق، كه مسئوليت هدايت امت اسلامى را از دنيا به آخرت و بهشت برين دارد، بايد بسيار ناچيز و بى ارزش و خوار جلوه كند. و اگر جز اين و يا خداى ناخواسته خلاف اين باشد، امت چنين امامى روى سعادت و نيك بختى را هرگز نخواهد ديد. با عنايت به اين شرط مهم امامت، امام عليه السلام مى فرمايد:
'... دنياى شما در چشم من از عطسه ى بزى خوارتر و ناچيزتر است'.
يكى از ويژگيهاى ارزنده و ممتاز امام حق، بى اعتنايى او به حكومت و فرمانروايى و امارت است. حكومت بر مردم و فراهم آوردن امكانات و زمينه هاى مناسب براى اين مهم، در نظر و انديشه رهبران تاريخ به اندازه اى عزيز و دلخواه بوده كه بر سر آن، همه ى ارزشهاى متعالى اخلاقى را لگدمال هواهاى نفسانى و خواهشهاى جسمانى خويش مى كرده اند. ولى حكومت و فرمانروايى بر مردم در چشم و دل و انديشه ى امام حق، اگر براى خدا و در جهت احقاق حق و دفاع از حريم حقوق مردم نباشد، بى ارزش ترين و ناچيزترين جلوه از نمودهاى دنيا است. امام على "ع" كه درخشنده ترين چهره ى امامت حق است و به حق، امام حق همه ى پيشوايان حق تاريخ مى باشد، وظيفه ى امام حق را در ارتباط با حكومت و ولايت بر امور جارى امت، دفاع از حق و ستيز بى امان و بى پايان با باطل مى داند. اين حقيقت در گفتگوى آن حضرت با عبدالله بن عباس متجلى است، به سخن ابن عباس توجه كنيد: قال عبدالله بن عباس:
دخلت على اميرالمومنين على عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله، فقال لى:
ما قيمه هذه النعل؟ فقلت: لا قيمه لها، فقال عليه السلام:
و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣٣.]
'عبدالله بن عباس گفت:
روزى در ذى قار بر اميرالمومنين امام على "ع" وارد شدم، در حالى كه حضرت سرگرم تعمير كفش خود بود. هنگامى كه آن حضرت مرا ديد به من فرمود: اين كفش كهنه چقدر ارزش دارد؟ گفتم: هيچ ارزشى ندارد. امام "ع" فرمود:
به خدا سوگند، اين كفش را از حكومت بر شما بيشتر دوست دارم، مگر اينكه در سايه ى حكومت، اقامه ى حق كرده و يا باطلى را از ريشه براندازم'.
اميرالمومنين امام على "ع" عقيده دارد، امام حق كه عهده دار هدايت و تربيت امت اسلامى است، وظيفه دارد پيش از ارشاد و هدايت ديگران به تربيت و هدايت نفس خويش بپردازد. چرا كه در تربيت اسلامى مربى وظيفه دارد، مردم را با رفتار و كردار خود به خدا و تقوى و تربيت دعوت كند، پيش از آنكه زبان به هدايت و حمايت انسانها بگشايد. كلام حكمت بخش امام عليه السلام در اين رابطه خواندنى است، آنجا كه فرمود:
من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه. و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٧٠.]
'هر كس بخواهد خود را امام و رهبر مردم قرار دهد، بايد پيش از اينكه به ديگران تعليم دهد، خود را آموزش بدهد. و چنين كسى قبل از اينكه مردم را با زبان ادب بياموزد، مى بايد با اخلاق و رفتار نيكوى خود آنها را ادب كند. و كسى كه آموزگار و مربى خود باشد، به احترام و تجليل سزاوارتر است از كسى كه معلم و مربى ديگران است'.
يكى ديگر از وظايف مهم و مسئوليتهاى خطير امام حق، قيام در جهت اقامه ى حدود و احكام الهى است. و امام حق موظف است كه فرامين خدا و اصول دين و احكام شريعت الهى را با زبانى نرم و گرم و با بيانى دلنشين و حكمت آموز، به مردم ابلاغ كند و آنان را در جهت سير و حركت به سوى خدا و فراگيرى دانش و حكمت يارى دهد. بخشى از اين وظايف در خطبه ١٠٤ نهج البلاغه چنين بيان شده است:
انه ليس على الامام الا ما حمل من امر ربه:
الابلاغ فى الموعظه و الاجتهاد فى النصيحه و الاحياء للسنه و اقامه الحدود على مستحقيها و اصدار السهمان على اهلها، فبادروا العلم من قبل تصويح نبته و من قبل ان تشغلوا بانفسكم عن مستشار العلم من عند اهله و انهوا غيركم عن المنكر و تناهوا عنه، فانما امرتم بالنهى بعد التناهى. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٠٤.]
'همانا بر امام و پيشواى مسلمانان جز قيام به آنچه پروردگارش فرمان داده، كارى ديگر واجب نيست.
- ابلاغ فرامين الهى به مردم همراه با پند و اندرز.
- تلاش در جهت نصيحت، اندرز و موعظه ى مردم.
- احياء سنت حق.
- اجراى حدود شرعى در مورد كسانى كه سزاوار آن هستند.
- اعطاء نصيب و بهره ى هر كس به او.
اينها از وظايف امام حقى است، كه امامت مسلمانان را به عهده دارد. و در ادامه ى سخن امام "ع" فرمود: پيش از خشكيدن درخت دانش، در فراگيرى علم و حكمت شتاب كنيد و قبل از آنكه از فيض حضور دانشمندان محروم مانده و به خود سرگرم شويد، از آنها استفاده كنيد.
و كارهاى زشت و ناشايست را نهى كنيد و خودتان نيز از انجام آن پرهيز كنيد، زيرا شما فرمان داريد تا از منكر نهى كنيد، در حالى كه خود مرتكب آن نمى شويد'.
اقامه ى قسط و گسترش عدل در جامعه اسلامى و استقرار و حاكميت سنتهاى پيامبر خدا "ص" در حكومت اسلامى، از مسئوليتها و وظايف امام حق به شمار مى آيد. امام در جامعه ى اسلامى وظيفه دارد، كه در نهايت قدرت و با تمام توان در جهت محو و نابودى فرهنگ غلط و بدعتهاى ناشايست و جاهلانه ى مردم تلاش كند. بيان اين مسئوليتها در كلام امام عليه السلام تصريح شده، آنجا كه خطاب به عثمان بن عفان فرمود:
فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدى و هدى، فاقام سنه معلومه و امات بدعه مجهوله. و ان السنن لنيره لها اعلام و ان البدع لظاهره لها اعلام... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٦٣.]
'آگاه باش كه بهترين بندگان حق تعالى در پيشگاه او امام و رهبر دادگريست، كه خود هدايت يافته و ديگران را راه مى نمايد. امامى كه سنتهاى روشن و آشكار پيامبر اكرم "ص" را در جامعه بر پا و استوار كند و بدعتهاى جاهلانه و ناآشنا را از ميان بردارد. سنتها روشن و نشانه هاى آنها آشكار است و بدعتها نيز روشن و نشانه هاى آن هويدا است...'.
و در همين رابطه امام عليه السلام طلحه و زبير را مخاطب قرار داده و فرمود:
و الله ما كانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولايه اربه و لكنكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها، فلما افضت الى نظرت الى كتاب الله و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتبعته، و ما استن النبى "ص" فاقتديته، فلم احتج فى ذلك الى رايكما و لا راى غيركما و لا وقع حكم جهلته... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٩٦.]
'به خدا سوگند، كه من رغبتى به خلافت و علاقه اى به زمامدارى شما نداشتم، ولى شما مرا به اين كار دعوت و به پذيرش آن وادار كرديد. و هنگامى كه خلافت به من رسيد، به كتاب خدا نگاه كردم و از آنچه براى ما تعيين كرده، و ما را به اجراى آن فرمان داده بود، پيروى كرده و به آنچه پيامبر خدا سنت قرار داده اقتدا كردم و در اين رابطه به انديشه و راى شما و غير شما نيازى نداشتم. و هيچ حكمى پيش آمد نكرده است كه نسبت به آن آگاه نباشم...'.

حقوق متقابل امام و امت

در بينش اسلامى و در سيره ى ائمه ى اطهار عليهم السلام، براى امام و امت حقوق متقابلى ذكر شده است. و در حقيقت امام امت اسلام بر عهده ى امت حقوق قطعى و حتمى دارد، كه رعايت و اداء آن از سوى امت، حق مسلم و حتمى امام است. و همچنين امت اسلامى نيز بر ذمه و عهده ى امام حق و رهبر جامعه ى اسلامى حقوقى دارد، كه امام موظف به رعايت آنها مى باشد. و حكومت اسلامى به اوج عزت و قدرت خود دست نمى يابد، مگر اينكه اين حقوق متقابل امام و امت در حد كمال خود، از هر دو سوى رعايت و اجرا شود.
امام على عليه السلام اين يگانه مظهر تام امامت حق و زيباترين چهره ى رهبرى و امامت در اسلام و جهان، به روزگار كوتاه امامت خود در تاريخ اسلام، حقوق متقابل و دو جانبه ى امام و امت را با زبانى ساده و روشن، بدور از ترفندهاى سياسى و بازيها و تظاهرهاى ديپلماسى، در نهايت صداقت و صراحت براى امت اسلام و همه ى مردم آزاده و حقيقت جوى و عدالت طلب بيان و تقرير فرموده است. خطبه، خطبه ى نهج البلاغه بازگوى اين حقوق دو جانبه ى امام و امت است كه در ذيل به نمونه هايى از اين حقوق اشاره مى شود:
ايها الناس ان لى عليكم حقا و لكم على حق:
فاما حقكم على فالنصيحه لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و اما حقى عليكم فالو فاء بالبيعه و النصيحه فى المشهد و المغيب و الاجابه حين ادعوكم و الطاعه حين امركم. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣٤. ]
'اى مردم! شما را بر عهده ى من حقى و مرا نيز بر شما حقى است. حقى كه شما به من داريد اينستكه:
- شما را موعظه كرده و پند و اندرز داده و هدايت كنم،
- و غنايم و بهره هاى شما را به تساوى در ميان شما تقسيم كنم.
- شما را آموزش داده تا از نادانى برهانم،
- و آداب و احكام دين را به شما بياموزم.
و اما حقى كه من بر شما دارم اينستكه:
- بر بيعت و پيمان با من پايدار باشيد،
- در پيدا و پنهان نسبت به من خلوص نيت داشته باشيد.
- هرگاه شما را بخوانم، پاسخ مثبت داده و مرا اجابت كنيد،
- و هنگامى كه به شما فرمان مى دهم، از فرمان من اطاعت كنيد'.
و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه و حق الرعيه على الوالى فريضه فرضها الله سبحانه لكل على كل، فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم. فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه. فاذا ادت الرعيه الى الوالى حقه و ادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن. فصلح بذلك الزمان و طمع فى بقاء الدوله، و يئست مطامع الاعداء... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٠٧.] 'و از بزرگترين حقوقى كه خداى سبحان واجب فرموده، حق امام بر مردم و حق مردم بر امام است. و اين حق را خداى متعال بر هر دو گروه، يعنى بر ائمه و مردم نسبت به يكديگر واجب كرده است. و خداى سبحان رعايت اين حقوق متقابل را وسيله ى نظم و محبت ايشان نسبت به يكديگر و باعث عزت و قدرت دين آنها قرار داده است. بنابراين وضع مردم اصلاح نمى شود و سامان نمى يابد، مگر به اصلاح رهبران و رهبران اصلاح نمى شوند، مگر به پايدارى مردم در اجراى فرامين ايشان. و اگر مردم حق رهبران و رهبران حق مردم را رعايت كنند:
حق در ميان آنها عزيز، راه دين هموار، نشانه هاى عدالت بر پا و سنتها در مواضع و جايگاههاى خود استوار مى شود. و در نتيجه روزگار اصلاح شده و به پايدارى دولت اميد مى رود و طمع دشمنان به ياس تبديل خواهد شد...'.
در رابطه با حقوق متقابل امام و مردم امام على عليه السلام، در نامه اى به فرماندهان سپاه خود نوشت:
اما بعد فان حقا على الوالى ان لايغيره على رعيته فضل ناله و لا طول خص به و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا على اخوانه.
الا و ان لكم عندى ان لا احتجز دونكم سرا الا فى حرب و لا اطوى دونكم امرا الا فى حكم و لا اوخر لكم حقا عن محله و لا اقف به دون مقطعه و ان تكونوا عندى فى الحق سواء، فاذا فعلت ذلك و جبت لله عليكم النعمه ولى عليكم الطاعه و ان لا تنكصوا عن دعوه و لاتفرطوا فى صلاح و ان تخوضوا الغمرات الى الحق. فان انتم لم تستقيموا لى على ذلك لم يكن احد اهون على ممن اعوج منكم، ثم اعظم له العقوبه و لا يجد عندى فيها رخصه، فخذوا هذا من امرائكم و اعطوهم من انفسكم ما يصلح الله به امركم. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٥٠.]
'اما بعد، بر هر والى و فرماندهى فرض است، كه به سبب برترى مقامى كه يافته و يا به دليل نعمتهاى فراوانى كه به آنها مخصوص شده، رفتار خود را در رابطه با مردم تغيير ندهد. و به پاس نعمتهايى كه خدا نصيب او فرموده به بندگان خدا بيشتر نزديك شود و نسبت به برادران دينى خود عاطفه و محبت داشته باشد. آگاه باشيد كه حق شما بر من اينستكه:
- هيچ رازى را جز درباره ى جنگ از شما پنهان نكنم.
- هيچ كارى را بى مشورت شما، مگر به حكم شرع انجام ندهم.
- در احقاق حق شما كوتاهى نكنم و تا آن حق را به شما نرسانم از پاى ننشينم.
و نيز از حقوق شما بر عهده ى من اينستكه:
- همه ى شما در رابطه با حق نزد من مساوى هستيد. و اگر رفتار من با شما بر اين اساس باشد، بر خداى بزرگ است، كه نعمت خويش را بر شما تمام كند. و هرگاه برخورد من با شما اينگونه باشد، حق من بر شما اينستكه:
- همه ى شما در رابطه با حق نزد من مساوى هستيد. و اگر رفتار من با شما بر ايناساس باشد، برخداى بزرگ است، كه نعمت خويش را بر شما تمام كند. و هر گاه بر خورد من با شما اينگونه باشد، حق من بر شما اين اينستكه:
- هر گاه شما را فراخوانم، درنگ نكنيد.
- از اجراى فرمان من سرير نتابيد. - در كارى كه انجام آن را صلاح بدانم، كوتاهى نكنيد.
- در سختيهاى راه حق فرو رويد. "براى دستيابى به حق سختيهاى راه آن را تحمل كنيد".
و اگر شما به وظيفه ى خود عمل نكنيد، فردى كه كجروى كرده در نظر من پست ترين است. و او را به كيفرى شديد، عقوبت مى كنم، و براى او از كيفر من راه گريزى نخواهد بود.
و شما نيز از فرماندهان زير دست خود همين گونه پيمان بگيريد. و با آنها چنان رفتار كنيد، كه خداى بزرگ كار شما را اصلاح كند'.
و سرانجام در رابطه با حقى كه امام بر عهده ى ملت و امت بر عهده ى امام دارد، در پايان نامه اى كه به يكى از ماموران دريافت ماليات و صدقات مى نويسد، پس از آنكه او را به تقواى الهى و امانتدارى و صداقت در عمل فرمان مى دهد، وى را از خيانت به امام امت اسلامى نهى كرده و مى فرمايد:
و ان اعظم الخيانه خيانه الامه و افظع الغش غش الائمه. [نهج البلاغه فيض، ص ٨٨٤.]
'بزرگترين خيانتها، خيانت به امت و زشت ترين نابكاريها، ناخالصى و نفاق و خيانت به امامان است'.

سيماى عترت پيامبر در كلام امام على

امام شناسى و معرفت ائمه ى اطهار عليهم السلام، يكى از اساسى ترين و مهمترين تكاليف بندگان خدا است. شناخت امام به اندازه اى داراى اهميت و اعتبار است، كه مى توان گفت بدون معرفت امام، شناخت خداى سبحان ممكن نيست. و در حقيقت امام شناسى و معرفت ائمه ى اطهار "ع" از عترت مطهر رسول الله "ص"، پايه و اساس خداشناسى است. اين سخن حقيقى انكار ناپذير است، كه از زبان خداشناس ترين انسانها سيدالشهداء امام حسين "ع" صادر شده است. به اين روايت از فرموده ى امام صادق "ع" توجه كنيد:
عن ابى عبدالله "ع" قال:
خرج الحسين "ع" ذات يوم على اصحابه، فقال بعد الحمد لله عز و جل و الصلوه على محمد رسوله "ص": يا ايها الناس، ان الله و الله ما خلق العباد الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه. فقال له رجل:
بابى انت و امى يا بن رسول الله، ما معرفه الله؟ قال:
معرفه اهل كل زمان امامهم الذى يجب عليهم طاعته. [آثار الصادقين، ج ١، ص ١٧٩ به نقل از بحارالانوار، ج ٢٣، ص ٩٣.]
'امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
حضرت امام حسين"ع" روزى بر يارانش وارد شد و پس از ستايش حضرت پروردگار و درود بر پيامبر اكرم "ص" و خاندان وى فرمود:
اى مردم! سوگند به خدا كه پروردگار بندگانش را نيافريد، مگر آنكه او را بشناسند. و هنگامى كه او را شناختند، او را پرستش و عبادت كنند. و زمانى كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى نياز شوند. در اين هنگام مردى عرض كرد:
اى فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فداى تو باد، معرفت و شناخت خدا چيست؟
امام عليه السلام فرمود:
معرفت خدا اينستكه مردم هر عصر و زمانى امام و رهبر دوران خود را شناسائى كرده و فرمان بردارى و پيروى او را واجب و لازم بدانند'.
به فرموده ى امام حسين سيدالشهداء "ع"، معرفت امام و شناخت و عرفان مقام والاى امامت، پهلو به پهلوى معرفت حق تعالى مى زند و به بيان ديگر معرفت هر يك لازمه ى شناخت و عرفان ديگرى است. بر اساس اين حقيقت غير قابل انكار، معرفت امام و شناخت صحيح و حقيقى ائمه ى اطهار از ضروريات دين است. و در مكتب امام شناسى چه كسى شايسته تر و بايسته تر از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است، تا به شيفتگان امامت و عاشقان ولايت، راه معرفت امام معصوم را بياموزد؟ مولاى موحدان و امام پرهيزگاران حضرت على بن ابيطالب روحى له الفداء، پدر امامان معصوم و به فرموده ى رسول الله "ص" امام و وصى پيامبر اكرم "ص" مى باشد، آنجا كه فرمود:
على امام كل مومن بعدى. [عيون اخبار الرضا، ج ١، ص ٢٨١.]
'على "ع" پس از من امام و پيشواى همه ى ايمان آورندگان به خدا است'.
و به تصريح حتمى رسول الله "ص"، كه زبانش منطق گوياى وحى و حق است، امام على "ع" همواره با حق و حق هميشه با على "ع" است، آنجا كه فرمود:
الحق مع على و على مع الحق، يزول الحق مع على حيث زال. [آثار الصادقين، ج ١، ص ٢٠٢.]
'حق با على است و على با حق است. حق تباه و نابود شود، هرگاه كه حق او تباه شود'.
در رابطه با شناخت امام و معرفت نسبت به پايگاه والاى امامت، گوش جان به سخنان آن امام همام مى سپاريم، تا ائمه ى اطهار "ع" از عترت مطهر پيامبر خدا را براى ما معرفى كند، باشد كه از اين رهگذر دلهاى اهل ولايت و معتقدان به امامت عترت رسول الله "ص" به فروغ بى پايان معرفت اوصياء پيامبر خدا، روشن و تابنده شود.
امام على "ع" در ارتباط با معرفت امامان دين و اوصياء معصوم رسول الله "ص" فرمود:
... و انما الائمه قوام الله على خلقه و عرفاوه على عباده، لا يدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه... [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٥٢.]
'.... همانا امامان از جانب خدا تدبيركننده ى كار مردمانند و كارگزاران بندگانند. كسى به بهشت نرود جز آنكه آنان را شناخته باشد و آنها او را شناخته باشند و به دوزخ در نشود، جز آنكه منكر آنان باشد و آنان وى را نپذيرفته باشند'.
نكته مهم و شايان توجه در بيان امام "ع" پيرامون مقام و شخصيت ملكوتى ائمه ى اطهار "ع"، اينكه شرط ورود هر مومنى به بهشت، عرفان و شناخت مقام معظم امام معصوم است. و بى هيچ گمانى روشن است كه معرفت امام تنها شناخت نام و نسبت و زمان تولد و شهادت و مدت امامت امام نيست. بلكه مقصود از معرفت امام كه شرط ورود به بهشت ذكر شده، عبارت از عرفان حقيقى امام و معرفت كامل نسبت به مقام قدسى و ملكوتى آن بزرگوار است.
معرفت نسبت به ائمه ى اطهار هنگامى حاصل مى شود، كه آنان را خليفه ى خدا و اوصياء رسول الله "ص" در زمين بدانيم و اطاعت فرمان ايشان را بر خود واجب دانسته و حقايق قرآنى و علوم و معارف اسلامى را همراه با احكام شريعت، از زبان و سيره ى زندگانى ايشان بياموزيم.
معرفت نسبت به اهل بيت رسول الله "ص" عبارتست از اينكه امامت و ولايت الهى ايشان را با دل و جان بپذيريم و در همه ى شئون حيات تابع محض و مطيع مطلق فرمان ايشان باشيم. و ايمان و اقرار داشته باشيم كه ايشان در تصرف به جان و مال و هستى و حيات ما، از خود ما سزاوارتر و شايسته ترند و اين شرط اساسى پذيرش امامت آنان و حقى است كه خداى متعال براى آنان تشريع فرموده است.
معرفت ائمه ى اطهار عليهم السلام عبارت از اينستكه، ايمان داشته باشيم آنها واسطه ى فيض ميان خدا و خلق اويند و هستى عالم به وجود ايشان قائم است و محبت خالصانه ى آنها بر ما فرض و بيزارى از دشمنان ايشان بر ما واجب مى باشد. و نيز ايمان داشته باشيم كه ائمه ى اطهار "ع" به اذن و فرمان الهى، قدرت تصرف در همه ى عوالم ملك و ملكوت را دارند. چنين معرفتى شرط ورود به بهشت است.
نكته ى مهم و قابل توجه ديگرى كه در بيان امام "ع" سزاوار دقت و تامل است، اينكه عدم عرفان و شناخت حقيقى ائمه ى معصومين از يك سو و از سوى ديگر عدم پذيرش ائمه ى اطهار "ع" از پيروان خود، باعث سقوط شيعيانشان در جهنم مى شود. از اين بيان چنين استفاده مى شود كه:
١- پيروان و مومنان به امامت و ولايت ائمه ى معصومين عليهم السلام، اگر داراى معرفت كامل نسبت به پيشوايان دينى نباشند، و اگر ائمه ى اطهار عليهم السلام پيروان خود را نپذيرند و ايشان را به عنوان ياران و رهروان صادق خود نشناسند، هر آينه سقوط در دوزخ براى ايشان قطعى و حتمى است.
٢- شرط حتمى براى ورود پيروان عترت پيامبر "ص" به بهشت و نجات ايشان از عذاب الهى و سقوط در جهنم، عرفان و شناخت صحيح و ايمان و معرفت كامل نسبت به اهل بيت رسول الله "ص" است.
كميل بن زياد نخعى از ياران با وفاى اميرالمومنين على عليه السلام مى گويد:
روزى امام عليه السلام دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آهى سوزان از سينه مباركش بركشيد و با من درباره ى مردم و شخصيت دانشمندان و ارزش علم، سخن گفت، تا آنجا كه در ادامه ى گفتارش به توصيف و بيان شخصيت و عظمت امام معصوم هر عصر از سلاله ى پاك پيامبر "ص" پرداخت و چنين فرمود:
اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجه، اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته و كم ذا و اين؟
اولئك- و الله- الاقلون عددا و الاعظمون عند الله قدرا، يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم. هجم بهم العلم على حقيقه البصيره و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى. اولئك خلفاء الله فى ارضه و الدعاه الى دينه. آه، آه شوقا الى رويتهم. [نهج البلاغه فيض، حكمت ١٣٩.]
'آرى زمين از كسى كه با حجت و دليل دين خدا را بر پاى دارد، خالى نمى ماند. آن كس يا آشكار و مشهور است و يا دست ستم او را پوشيده و پنهان ساخته تا حجتها و دليلهاى روشن خدا از ميان نرود. اينان چند نفر مى باشند و كجا هستند؟
به خدا سوگند، كه اينها در شماره اندكند، ولى در پيشگاه خداى سبحان مقامى رفيع و منزلتى عظيم دارند. حق تعالى به وسيله ى ايشان حجتها و دلايل روشن خود را حفظ مى كند، تا آنها نيز- حجتها و بينات الهى را- به ديگران سپارند و در دلهاى افرادى مانند خود جاى دهند.
دانش و حكمت، با بصيرت حقيقى آنان را فرا گرفته و با آرامش و يقين كامل آن علوم را بكار مى برند. و آنچه بر صاحبان نعمت دشوار
مى آيد، براى ايشان آسان است. و به آنچه نادانان از آن مى هراسند، اينان سخت مانوس و وابسته اند.
اينان با بدنهاشان در دنيا زندگى مى كنند، ولى ارواح آنها به جايگاهى بس رفيع و اعلا وابسته است. آنها جانشينان "خلفاء" خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين او مى باشند.
آه، آه كه به ديدار آنها چقدر شيفته و آرزومندم'.


۶
اميران كلام

اميران كلام

اميرالمومنين امام على بن ابيطالب "ع" در توصيف زبان و قدرت بيان و سخنورى، كلامى رفيع و سخنى بليغ در نهج البلاغه ايراد فرموده است. در اين كلام امام عليه السلام به تشريح چگونگى كلام و شرايط سخن پرداخته و در نهايت پايگاه خاندان نبوت را در قدرت بيان و هنر سخنورى نشان داده و مى فرمايد:
... و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه.[نهج البلاغه فيض، كلام ٢٢٤.]
'و ما "عترت پيامبر "ص"" اميران سخن هستيم و ريشه هاى كلام در ميان ما محكم شده و شاخه هاى آن بر سر ما سايه گسترده است'.
حقيقت كلام و صدق سخن امام عليه السلام، هنگامى براى آشنايان ادب و بلاغت و فصاحت سخن روشن و آشكار مى شود، كه تاملى در خطبه هاى رسول خدا، دقتى در نهج البلاغه ى اميرالمومنين على "ع"، سيرى در خطبه هاى سيدالشهداء امام حسين، پژوهشى در صحيفه ى سجاديه سيدالساجدين امام على بن الحسين، تاملى در خطبه هاى فاطمه ى زهرا يگانه دختر رسول الله، نگرشى بر خطابه هاى عصاره ى ايمان و صبر، شيرزن عاشورا در شهر كوفه و مجلس يزيد و دقتى در احاديث، مناظرات و سخنان ساير ائمه ى اطهار عليهم السلام داشته باشند. در سايه ى چنين پژوهش و كنكاشى در گفتار خاندان پيامبر "ص" اصالت و حقيقت سخن امام على "ع" آشكار مى شود، كه بى هيچ گزاف و زياده اى بر اساس يك حقيقت عينى و واقعيت انكارناپذير فرمود:
'ما عترت پيامبر اكرم "ص" اميران سخن هستيم و ريشه هاى درخت كلام در ميان ما محكم و استوار شده و شاخه هاى آن بر تارك ما سايه گسترده است'.
امام على عليه السلام آنگاه كه در برابر غاصبان خلافت پيامبر "ص" و مدعيان زعامت امت اسلامى قرار مى گيرد، به منظور اتمام حجت و بيان حقيقت در گذرگاه تاريخ فرياد مى كشد و در رابطه با اثبات فضيلت و احقاق حق غصب شده ى خود و عترت پيامبر "ص" سوگند ياد كرده و مى فرمايد:
تالله لقد علمت تبليغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الكلمات و عندنا اهل البيت ابواب الحكم و ضياء الامر... [نهج البلاغه فيض، كلام ١١٩.]
'به خدا سوگند، تبليغ رسالتها، وفاى به پيمانها و همه ى معانى "تفسير و تاويل كلام الله" را به من آموخته اند. و ابواب علم و حكمت و روشناى حقيقت دين نزد ما اهل بيت و عترت پيامبر است.'
و در عتاب آميزترين كلام مدعيان دروغگوى علم و حكمت را سرزنش و توبيخ كرده و تصريح مى فرمايد كه هر كس به غير از عترت پيامبر "ص" چنين ادعايى داشته باشد، در حق خاندان رسول الله ستم كرده و در نهايت وقاحت دروغ مى گويد. امام عليه السلام در ادامه ى سخنان خويش هدايت و ارشاد بندگان خدا را در قدرت و صلاحيت خاندان پيامبر خدا مى داند و در نهايت صراحت مى فرمايد:
اين الذين زعموا انهم الراسخون فى العلم دوننا كذبا و بغيا علينا؟
ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعطى الهدى و يستجلى العمى. ان الائمه من قريش غرسوا فى هذا البطن من هاشم، لا تصلح على سواهم و لا تصلح الولاه من غيرهم. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٤٤.]
'كجايند آنان كه گمان مى كنند در علم و دانش استوارانند؟
به غير از ما "خاندان نبوت" ادعاى آنان دروغ و ظلمى در حق ما است، چرا كه خدا ما را برترى داده و آنها را فروگذاشته است. علم و حكمت را خداى متعال به ما عطا كرده و آنان را محروم نموده و ما را "در شهر علم و ايمان پيامبر" داخل كرده و ايشان را بيرون كرده است.
هدايت و ارشاد از ما درخواست مى شود و كورى دل به وسيله ى ما از ميان مى رود. به راستى كه رهبران دين از قبيله ى قريش مى باشند، زيرا آنها از تبار هاشم به وجود آمده اند و رهبرى براى غير از آنها شايسته نيست'. امام على "ع" در توصيفى زيبا و دلنشين خاندان رسول الله "ص" را به تناسب مسئوليت و تعهدى كه در ارتباط با هدايت خلق، از سوى آفريدگار جهان به ايشان واگذار شده، عترت پيامبر خدا را به ستارگان آسمان حيات مانند كرده و مى فرمايد:
الا ان مثل آل محمد "ص" كمثل نجوم السماء:
اذا خوى نجم طلع نجم، فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع و اراكم ما كنتم تاملون. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٩٩.]
'آگاه باشيد كه خاندان محمد "ص" ستارگان آسمان را مانند، هرگاه يكى از آنها غروب كند، ستاره ى ديگرى در افق حيات طلوع مى كند. گويا مى بينم كه "در سايه ى پيروى از خاندان رسول الله" نعمتهاى خدا بر شما تمام شد و به آنچه آرزومنديد، دست يافته ايد'.

اطاعت از رهبرى عترت پيامبر فريضه است

قرآن مجيد كلام خدا و كتاب هدايت آفريدگانست، كه از ملكوت اعلى براى حمايت و ارشاد بندگان مومن و با اخلاص، به قلب و جان مطهر رسول الله "ص" فرود آمده است. اسرار و حقايق و تفسير و تاويل آيات مباركات اين كتاب نور و هدايت، در گنجينه ى دل، نهانگاه ضمير، خلوت روحانى انديشه و شكوه و جاذبه ى بيان پيامبر اكرم "ص" جلوه گر است. و پيامبر خدا شخصيت معصوم و ممتازيست كه خداى حكيم طهارت دل و عصمت كلام و صلاح و صواب عمل او را تصديق كرده و در نهايت روشنى اين حقيقت را در قرآن مى يابيم كه:
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى. [سوره ى نجم، آيه ٤ -٣.]
'و هرگز- پيامبر- سخن به هواى نفس نمى گويد، سخن او غير وحى خدا نيست'.
حقيقت بيان و صدق گفتار پيامبر خدا را، قرآن تاييد و تصديق كرده است. و همين پيامبر كه به دلالت قرآن، منطق او منطق وحى و الهام كبريائى است، امام على "ع" و يازده فرزند برومند و رشيد و معصوم او را به امامت امت اسلامى، به فرمان حق تعالى منصوب و معرفى فرموده و اطاعت فرمان آنها را در همه ى شئون اجتماعى و حيات فردى، بر امت اسلامى فريضه و واجب دانسته است. و هر حكمى را كه خداى سبحان و پيامبر او بر مردم و امت اسلامى واجب كرده و اجرا و اطاعت آن را از مردم بخواهند، هيچ كس حق نافرمانى و نقض و تخلف آن حكم را ندارد. و اين حقيقتى است كه در نهايت صراحت و با شدت قاطعيت و در اوج حتميت، در كلام پروردگار مشهود است، آنجا كه فرمود:
و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلاله مبينا. [سوره ى احزاب، آيه ٣٦.]
هيچ مرد و زن مومن را در كارى كه خدا و پيامبر "ص" حكم كنند، اراده و اختيارى نيست "تا رايى خلاف آن اظهار كنند". و هر كس نافرمانى خدا و پيامبر او را انجام دهد، هر آينه به گمراهى سختى گرفتار شده است'.
به دلالت آيه ى فوق همه ى آنها كه از اطاعت ائمه ى اطهار عليهم السلام، از اهل بيت رسول الله "ص" سرپيچيده و زعامت غير ايشان را پذيرفته اند، گمراهان تيره بختى هستند كه فرمان خدا و پيامبرش را نافرمانى كرده و در نهايت در پست ترين مواضع انحراف و گمراهى سقوط كرده اند. چرا كه اطاعت عترت پيامبر و فرمانبردارى از اهل بيت رسول الله "ص"، حكم خداى سبحان و سفارش و فرمان پيامبر اكرم "ص" است. و اين خود حقيقتى است كه تاريخ شاهد آنست و سيره ى رسول الله "ص" گواه صادق آن مى باشد.
امام موحدان و پيشواى آزادگان پرهيزگار حضرت على "ع"، كه مصداق حقيقى و الگوى متعالى اطاعت از خدا و پيروى از پيامبر اعظم است و به همين دليل خداى او را به امامت امت اسلامى برگزيده، اطاعت از عترت رسول الله "ص" را كه مصطفايان و برگزيدگان آستان قدس ربوبى مى باشند، بر همه ى امت اسلامى فريضه دانسته و ايشان را به لزوم پيروى و اطاعت از آنان فرمان داده و فرموده است:
انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى، فان لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فانهضوا، و لاتسبقوهم فتضلوا و لاتتاخروا عنهم فتهلكوا... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٩٦.]
'اهل بيت پيامبر اعظم "ص" را نگاه كنيد و از راه و روش آنها منحرف نشويد و به راه آنها گام گذاريد، چرا كه آنان شما را از راه راست منحرف نكرده و به نابودى و گمراهى بر نمى گردانند. اگر ايشان "عترت پيامبر" نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر قيام كردند، شما نيز برخيزيد، از ايشان- در هيچ كارى- پيشى نگيريد، كه گمراه و سرگردان مى شويد و از آنان عقب نمانيد، كه نابود و هلاك خواهيد شد'.
امام على عليه السلام كه زبان او گوياى منطق وحى و بيان وى منطق رساى پيامبر خدا است، در اين بخش از سخنان خود، امت اسلامى را به اطاعت محض از فرمانهاى عترت رسول الله "ص" و پيروى از راه مستقيم و طريق هدايت بخش آنان دستور مى دهد. و اندكى انحراف از صراط مستقيم امامت اهل بيت پيامبر را باعث گمراهى و هلاكت مى داند. و با صراحت و قاطعيت امت اسلامى را به اطاعت بى چون و چرا از عترت پيامبر خدا دلالت كرده و هدايت مى كند. نكات مهم ذيل در فرمان امام على "ع" شايان توجه و دقت است:
١- پيروى از راه و روش اهل بيت پيامبر را در دوران زندگى، براى رستگارى خود هدف و مقصود قرار دهيد.
٢- اطاعت از دستورهاى عترت رسول الله "ص" به طور قطعى و حتمى، امت اسلامى را از گمراهى و نابودى رهايى مى بخشد. ٣- امت اسلامى ماموريت دارد، كه بى هيچ چون چرا از اهل بيت رسول خدا پيروى كند، تا آنجا كه اگر آنها نشستند و سكوت كردند، مسلمانان نيز بنشينند و سكوت كنند و اگر عترت پيامبر برخاست و قيام كرد، امت اسلامى به پيروى از آنان قيام كند.
٤- امت اسلامى وظيفه دارد، گام به گام در صراط حق از خاندان پيامبر "ص" پيروى كند. و در سير و حركت به سوى خدا، حتى اگر گامى بر اهل بيت پيامبر "ص" پيشى بگيرد و امامت و رهبرى ايشان را ناديده انگارد، گرفتار حيرت و دچار گمراهى خواهد شد.
امام على "ع" براى حفظ حكومت اسلامى و به منظور استقرار و بقاى نظام اسلامى در ميان امت اسلام، اقامه ى امامت اهل بيت پيامبر "ص" را امرى ضرورى و حياتى دانسته و پيروى از ايشان را به دليل تكريم و بزرگ داشت مقام امامت فريضه و واجب مى داند. اين حقيقت در كلام حكمت آفرين امام عليه السلام به روشنى و وضوح آشكار است، آنجا كه فرمود:
... و الامامه نظاما للامه و الطاعه تعظيما للامامه. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٢٤٤.]
'و خداى امامت را براى نظام اجتماع و امت واجب كرده و اطاعت از امام را به منظور بزرگداشت مقام امامت فريضه قرار داده است'.
شناخت امام و معرفت كامل نسبت به ائمه ى اطهار عليهم السلام، همان چهره هاى پاك و مطهرى كه اطاعت و پيروى از آنان بر امت اسلامى واجب و فريضه است، از ديدگاه اعتقادى امام على "ع" و در فضاى كرانه ناپيداى انديشه ى رفيع آن حضرت، به اندازه اى مهم و ارزشمند و ضروريست، كه امام عليه السلام عرفان و شناخت خدا و پيامبر و اهل بيت آن حضرت را مقامى عظيم مى داند، كه همتراز و برابر با مقام شهيد و پايگاه رفيع شهادت در راه خداست. در تبيين اين حقيقت انكار ناپذير امام "ع" فرمود:
... فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٣٢.]
'همانا هر كس از شما "مسلمانان" در بستر خويش بميرد، در حالى كه به حق پروردگارش و به حق پيامبر خدا و عترت او معرفت داشته باشد، شهيد مرده و مزد او با خداى بزرگ است. و شايسته ى پاداش عمل نيكى است، كه در دل خود- آرزوى انجام آن را- داشته است'.

موضع امام در ماجراى بيعت

يكى از درخشنده ترين صفحات تاريخ حيات امام على "ع"، و حساس ترين فراز زندگانى آن حضرت كه شخصيت، قداست و عظمت آن امام معصوم و مظلوم را جلوه گر ساخته، ماجراى بيعت مسلمانان با آن حضرت، پس از به سر آمدن روزگار زمامداران سه گانه است. به گواهى تاريخ اسلام پس از عروج ملكوتى پيامبر اكرم "ص" به سوى رفيق اعلى، جريانهاى سياسى كه در لباس اسلام و عنوان مسلمانى، منافقانه خود را در تاريخ اسلام مطرح كرده بودند، با اجتماع در سقيفه ى بنى ساعده عليه امامت و زعامت اميرالمومنين على "ع" توطئه كردند و در حالى كه امام على "ع" سرگرم مراسم تغسيل و تشييع و تدفين پيامبر خدا "ص" بود. منافقان فرصت طلب امامت آن حضرت را طى يك ترفند و بازى سياسى انكار كرده و پرچم خلافت و جانشينى رسول الله "ص" را برافراشتند و مسلمانان ناآگاه را به پيروى خود فراخواندند. در پى اين بازى سياسى و مخالفت با فرمان خدا و وصيت مكرر پيامبر اكرم "ص"، امامت امت اسلامى از مسير خود خارج و تبديل به خلافت شد. و در پى آن نقشه ى از پيش طرح شده ى مدعيان خلافت و جانشينى پيامبر خدا، با توجه به شرايط خاص زمانى و موقعيت ناهنجار اجتماعى كارساز شد و در نتيجه تلاش امام على "ع" و كوشش بى امان فاطمه ى زهرا "س" دختر معصوم رسول الله، در راه احقاق حق امام و اثبات امامت و ولايت ايشان، سودمند واقع نشد. و فضاى سياسى جامعه ى اسلامى آنچنان آشفته و پريشان بود، كه مجاهدتهاى فاطمه ى زهرا سلام الله عليها در رابطه با احقاق حق همسرش اميرالمومنين و وصى پيامبر اكرم "ص"، اگر چه به شهادت مظلومانه ى سيده ى زنان عالم منتهى شد، ولى اين شهادت باعث بيدارى و آگاهى امت اسلام و بازگشت و سرسپارى ايشان، به امامت حقه ى امام على "ع" نشد. سرانجام امام عليه السلام در آن موقعيت تلخ و ناهنجار زمانى، بر اساس مسئوليت عظيم و خطير الهى خود، به پاسدارى از قرآن و حمايت و حفاظت امت اسلامى از آنچه واقع شده بود، پرداخت و حكومت و زعامت را به شيفتگان قدرت و دلدادگان شهرت واگذار كرد و اين موضع گيرى به حق امام "ع" مناسب ترين حركت اسلامى و سياسى آن حجت بزرگوار خدا بود، تا مگر با گذشت زمان عدم كفايت و شايستگى مدعيان خلافت براى همه ى مسلمانان آشكار شده و دنيازدگى و جاه پرستى خلفاء بر همه ى نسلها و در همه ى عصرها روشن و ثابت شود. و ديرى نگذشت كه شب ستم و روزگار غصب و حق كشى به سر آمد و خورشيد حقيقت در افق حيات امت اسلام درخشيدن گرفت. و به گفته ى مسعودى تاريخ نگار بزرگ اسلامى، آن روز كه وارثان و بستگان عثمان خليفه ى سوم، با تبر به تقسيم شمشهاى طلايى بازمانده از خليفه برخاستند، براى امت اسلام روز تلخ و ناگوارى بود. مشاهده ى اين صحنه ى ناگوار و زشت در حوزه ى خلافت و زعامت، باعث بيدارى مسلمانان از خواب غفلت و توجه ايشان به پى آمد فاجعه ى فراموشى حقيقت شد. و چنين شد كه امت اسلام در نهايت شرمندگى به ميزان خسران و زيان خويش كه حاصل جدايى از عترت پيامبر و سرپيچى از امامت و ولايت امام على "ع" بود، پى برد.
در اين هنگام امت اسلامى پس از اينكه در تنگناى سياست بيگانه با اسلام خلفاى سه گانه، عزت و عظمت و كيان الهى خود را از دست داده و در بن بست مرگ آفرين و ذلت بخش حكومت عثمان جانش به لب آمده بود، با كوله بار گران شرمسارى و ندامت به سوى امام على "ع" روى آورد و مردم پذيرش امامت آن بزرگوار را با فرياد رساى بيعت، بيعت اعلام كردند. امام عليه السلام در تصوير صحنه ى هجوم مردم به سوى خانه ى آن حضرت، براى پذيرش امامت ايشان و بيعت با آن بزرگوار چنين مى فرمايد:
فما راعنى الا و الناس كعرف الضبع الى ينثالون على من كل جانب، حتى لقد و طى ء الحسنان و شق عطفاى، مجتمعين حولى كربيضه الغنم. فلما نهضت بالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون، كانهم لم يسمعوا كلام الله حيث يقول:
تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين. [سوره ى قصص، آيه ٨٣.] بلى و الله لقد سمعوها و وعوها و لكنهم حليت الدنيا فى اعينهم و راقهم زبرجها. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣.]
'در آن هنگام "پس از قتل خليفه ى سوم" چيزى مرا آزار نداد، جز اينكه مردم مانند موى انبوه گردان كفتار به سوى من روى آوردند. و از همه سوى مرا در ميان گرفتند، تا آنجا كه فشار ازدحام مردم نزديك بود انگشتهاى شست پايم [بنا به ترجمه ى نهج البلاغه دكتر شهيدى.] را درهم شكند و دو سوى جامعه ى من پاره شد. و مردم چنان مرا در بر گرفتند، كه گويى شخصى در ميان لانه ى پر از گوسفندى گرفتار شده است. ولى ديرى نگذشت كه تنى چند از آنها پيمان شكستند، گروهى از پيمان و بيعت من خارج شده و برخى از اطاعت حق دست كشيدند. گويى ايشان سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى فرمايد:
"سراى آخرت را براى كسانى قرار داده ايم، كه در زمين بلندپروازى و فساد و تباهى نمى كنند و پايان نيكو براى پرهيزگاران است". آرى، به خدا سوگند كه آنها سخن خدا را شنيده و به خاطر سپرده بودند. ولى دنيا در چشم ايشان زيبا جلوه كرد و زينت و زيور دنيا آنانرا فريفت'.
آن روز كه مسلمانان با جهانى شور و شوق و قلبى آكنده از اميد و آرزو، خسته از همه ى انحرافها و كجرويها و تبعيضهاى دوران سياه حكومت خلفاى سه گانه، به سوى خانه ى امام على "ع" شتافتند، و از آن امام حق درخواست پذيرش بيعت كردند. امام به منظور اتمام حجت، خاطره ى تلخ روزهاى پس از شهادت و رحلت رسول الله "ص"، و سياه كاريها و سياست بازيهاى ناجوانمردانه ى مدعيان خلافت را به مردم گوشزد كرد و فرمود، به ياد داريد كه هنگام بيعت با عثمان خطاب به او گفتم:
لقد علمتم انى احق بها من غيرى و و الله لا سلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنا فستموه من زخرفه و زبرجه. [نهج البلاغه فيض، كلام ٧٣.]
'شما خوب مى دانيد، كه من از همه ى مردم به جانشينى رسول الله "ص" سزاوارترم. به خدا سوگند به اين دليل خلافت را به ديگرى واگذار مى كنم. تا شايد امور مسلمانان سامان پذيرد و در اين رابطه به هيچ كس، مگر من ستمى نشود. اين كار را به خاطر پاداش نيكوى آن و به دليل بى ميلى به زر و زيور دنيا انجام مى دهم، همان چيزى كه شما به آن شيفته ايد و براى فراهم آوردن آن جنگ و ستيزه مى كنيد'.
يادآورى حوادث تلخ گذشته در خاطر مردم از سوى امام عليه السلام براى اين بود، كه همه ى مردم به ياد داشته باشند، كه امام على "ع" از حكومت و امامت امت اسلامى، جز حاكميت مطلق اسلام، اجراى دقيق سنت پيامبر خدا، حفظ و پاسدارى كيان اسلام و عزت و قدرت مسلمين هدف ديگرى را تعقيب نمى كند. و به همين دليل در دوران خلافت زمامداران سه گانه ى گذشته، امام "ع" از حق قطعى و حتمى خود چشم پوشيد، تا مگر شريعت اسلام باقى بماند و شرف و عزت و قدرت مسلمانان بازيچه و دستخوش تندباد حوادث نشود. و از آنجا كه على عليه السلام مسلمانان رفاه طلب و سست عنصر روزگار خود را خوب مى شناخت و آنان را مردمى حق جوى و عدالت طلب نمى شناخت و نيك مى دانست كه روى آورى ايشان به امام، به خاطر رهايى از بن بست نابسامانيهاى دوران گذشته و به اميد دستيابى به اركان حكومت آينده و برخوردارى از منابع بيت المال مسلمين است و اهداف اين مردم دنيا طلب با آرمانهاى مقدس و الهى وى سازگار نيست، به ناچار از پذيرش بيعت آنان خوددارى مى كرد. با اينهمه سرانجام مقاومت امام در عدم پذيرش بيعت مردم، به دليل اشتياق و اصرار و التماس بى پايان مردم در هم شكست. و بالاخره مسلمانان در نهايت شادمانى و اميد و نشاط، امامت آن بزرگوار را گردن نهاده و با امام پرهيزگاران و وصى پيامبر اكرم "ص" بيعت كردند. امام عليه السلام ماجراى خوددارى خويش را از پذيرش بيعت مردم، و ميزان شوق و نشاط ايشان را به هنگام بيعت با آن حضرت اينگونه توصيف مى فرمايد:
و بسطتم يدى فكففتها و مدد تموها فقبضتها، ثم تداككتم على تداك الابل الهيم على حياضها يوم ورودها، حتى انقطعت النعل و سقط الرداء و وطى الضعيف و بلغ من سرور الناس ببيعتهم اياى ان ابتهج بها الصغير و هدج اليها الكبير و تحامل نحوها العليل و حسرت اليها الكعاب. [نهج البلاغه فيض، كلام ٢٢٠.]
'شما براى بيعت با من دست مرا گشوديد و من آنرا بستم. و شما دست مرا به سوى خود مى كشيديد، ولى من آن را باز پس مى كشيدم. آنگاه شما مانند شتران تشنه، كه هنگام آب خوردن به آبشخورها هجوم مى برند و يكديگر را پهلو مى زنند، مرا به گونه اى در ميان گرفتيد، كه بند كفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پايمال شدند. و در آن روز مردم به دليل بيعت با من چنان شاد بودند، كه از شادى آنها كودكان نيز به وجد و سرور آمده بودند. پيران خانه نشين، با پاى لرزان براى مشاهده ى بيعت مردم با من به راه افتاده، بيماران براى تماشاى صحنه ى بيعت بر دوش افراد سوار شده و دوشيزگان نوجوان "شتابزده" بى نقاب در آن جمع حاضر شده بودند'.
هنگامى كه امت اسلام با قلبهايى آكنده از مهر به امام و سينه هايى سرشار از عشق و ارادت و ايمان نسبت به على "ع" به اميد استقرار حكومت قسط و عدل و آزادى اسلامى، دستهاى آرزومند و حاجت طلب خود را به سوى امام دراز كرده و فرياد رساى ايشان به نداى بيعت، بيعت، فضاى شهر را پر كرده بود، امام پرهيزگاران آزاده، در نهايت صراحت و روشنى، موقعيت مردم و مواضع اسلامى خود را براى آگاهى امت اسلام در طول تاريخ، اينگونه بيان فرمود:
لم تكن بيعتكم اياى فلته و ليس امرى و امركم واحدا، انى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم. ايها الناس اعينونى على انفسكم و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لا قودن الظالم بخزامته حتى اورده منهل الحق و ان كان كارها. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٣٦.]
'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خودتان مى طلبيد. اى مردم، مرا با پيروزى بر هواهاى نفسانى خود يارى كنيد. به خدا سوگند، كه من براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران، بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را- مانند شترى- از حلقه ى بينى وى مى كشم تا او را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن آرزومند و شيفته نباشد'.
در سخنان استوار و متين و جاذب امام عليه السلام، حقايقى روشن و واقعيتهاى انكارناپذيرى جلوه مى كند، كه تامل و توجه به اين سخنان، روشنگر نكات مهم و حياتى در حيات امام و مواضع حق ايشان و بيانگر موقعيت و پايگاه مردم در انديشه و نگاه امام است. در ذيل به برخى از اين نكات مهم اشاره مى شود.
١- به عقيده ى امام مسلمانان پس از قتل عثمان و سپرى شدن دوران خلافت و زمامداران سه گانه، به انحراف خويش از صراط مستقيم امامت و وصايت پى برده و عواقب شوم و تلخ اين انحراف را چشيده و لمس كرده بودند. و به دليل گرفتارى در تنگناهاى سياسى و ترفندهاى حكومتى و بن بستهاى پديد آمده در شئون حياتى و اجتماعى مسلمين بر اثر حكومت زمامداران سه گانه، تنها راه نجات و هدايت را در توسل به دامان امام على "ع" يافته بودند . و بر اساس اين واقعيت عينى و انكار ناپذير پيروزى بر مشكلات اجتماعى و رستگارى اخروى را در پذيرش امامت على عليه السلام و قبول ولايت آن حضرت بر همه ى شئون حياتى امت اسلام مى دانستند. از اين روى هجوم مسلمانان به سوى خانه ى امام على "ع" و اشتياق و اصرار ايشان به بيعت با آن بزرگوار، كارى بدور از انديشه و تدبير نبود. و نه تنها چنين نبود، بلكه حاصل سالها تجربه ى تلخ و ناگوار خلافت زمامداران سه گانه و نتيجه ى صلاحديد انديشمندان امت اسلامى و آرزو و اميد يكايك مسلمانان بود. و امام عليه السلام با عنايت به همه ى اين واقعيتها و با توجه به تنگناها و بن بستهايى كه امت اسلامى گرفتار آن شده بود، با صراحت و قاطعيت تمام مسلمانان شيفته ى بيعت با امام را مخاطب قرار داده و فرمود:
'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نيست...'.
٢- به گواهى تاريخ اسلام صفحات روشن و فروزان تاريخ حيات اميرالمومنين على " ع" گوياى اين حقيقت عينى و حتمى است، كه ذرات وجود امام "ع" مومن به خداى يكتا و معتقد به اصالت و حقيقت قرآن و موقن و معترف به رسالت و نبوت خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبدالله "ص" مى باشد. و بر پايه ى استوار چنين ايمان و اعتقادى لحظه، لحظه ى زندگانى امام موحدان صادق و پيشواى پرهيزگاران صالح، على عليه السلام، اين يگانه ى دهر و عصاره عصر، جلوه گاه زيباى ايمان، اخلاص، ايثار، تقوى، جهاد، گزينش رضوان خدا و انتخاب رضاى حق تعالى است. سيره ى روشن امام على عليه السلام بيانگر اين حقيقت است، كه در انديشه ى امام و در سويداى قلب مطهر آن وصى معصوم رسول الله "ع"، جز رضاى الهى و اخلاص پروردگار، حقيقت ديگرى راه ندارد. و به همين سبب زبان على، قلم على، شمشير على، انديشه ى على، عمل على و جهاد على عليه السلام همه در راه خدا، براى خدا و در جهت تحقق حاكميت مطلق الهى به كار رفته است. و سيما و سيره ى امام على "ع" مصداق حقيقى و الگوى عينى اين آيه ى شريفه ى قرآنى است كه:
قل ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين. [سوره ى انعام، آيات ١٦٢ -١٦٣.]
'بگو همانا نماز و طاعت و همه ى اعمال من و زندگانى و مرگ من براى خداست، كه پروردگار جهانها است. او را انبازى نيست و به همين اخلاص كامل مرا فرمان داده اند و من نخستين كسى هستم كه مطيع و تسليم فرمان خدا مى باشم'.
امام على "ع" از فرهنگ وحى و شريعت الهى اسلام، صبغه الله و اخلاص عمل را آموخته است. چرا كه قرآن از ميان همه ى رنگهاى هوى و هوس، ريا، نفاق، كبر، شهوت، حرص، حسد و قدرت طلبى، رنگ خدايى و جلوه ى الهى را زيباترين و نيكوترين رنگها دانسته و در نهايت صراحت و قاطعيت مى فرمايد:
صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون. [سوره ى بقره، آيه ١٣٨. ]
'رنگ آميزى خداست كه به ما رنگ فطرت ايمان و سيرت توحيد بخشيده، هيچ رنگى خوشتر از ايمان به خداى يكتا نيست و ما او را بى هيچ شائبه ى شرك پرستش مى كنيم'.
و از آنجا كه على عليه السلام اراده، انديشه، عمل و موضع گيريش در همه ى عمر بر اساس قرآن كريم و سنت قائمه ى رسول الله "ص"، رنگ خدايى و جلوه ى الهى دارد، موضع قطعى و حتمى خود را در رابطه با مساله ى بيعت به روشنى براى مردم بيان كرده و تفاوت هدف خود را با اهداف بيعت كنندگان، در ارتباط با حكومت و امامت امت اسلامى، اعلام مى دارد. اعلام موضع امام پيرامون پذيرش مسئوليت حكومت و زعامت مسلمانان، به اندازه اى روشن و قاطع و بدور از ترفندهاى سياسى و شيطنتهاى ديپلماسى بود، كه تاريخ و حوادث تاريخى نتوانست آن را ثبت نكند و به همين دليل امروز پس از گذشت پانزده قرن، صداى رساى امام على "ع" از ديوارهاى محكم و ستبر قرون گذشته و به گوش همه ى عدالت خواهان و آزادگان يكتاپرست مى رسد، كه امام فرمود:
'كار من با شما يكسان نيست، زيرا من شما را براى خدا مى خواهم ولى شما مرا براى خودتان مى طلبيد...'. [و ليس امرى و امركم واحدا، انى اريدكم لله و انتم تريدو ننى لانفسكم... 'نهج البلاغه فيض، كلام ١٣٦'.] ٣- در سخنان رسا و روشن امام بر اين حقيقت تصريح شده، كه امام عليه السلام حكومت و امامت امت اسلامى را براى خدا مى خواهد. و هنگامى كه اساس حكومت و پايه هاى بنيادى امامت خدايى باشد، در چنين حكومت و امامتى بى گمان هدف رهبر جامعه، استقرار عدل و حاكميت قسط در ميان جمهور انسانها است. از اين روى امام عليه السلام پس از آنكه مسلمانان با آن حضرت بيعت كردند، خط مشى سياسى و استراتژى حكومت و امامت خود را دفاع از ستمديدگان و سركوب و نابودى ستمگران خودكامه و خودخواه اعلام كرده و فرياد دفاع از مظلومان را در گوش تاريخ، از حلقوم حق گوى خود برمى كشد و خطاب به همه ى حاضران عصر خود و آگاهان و بيداران نسلهاى آينده مى فرمايد: 'به خدا سوگند، كه براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را- مانند شترى- از حلقه ى بينى او مى كشم تا وى را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن آرزومند و شيفته نباشد'. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٣٦.]
آن روز كه مردم با امام عليه السلام بيعت كردند و سخنان آن حضرت را در ارتباط با اقامه ى حق، بر چيدن بساط ظلم و نابودى نظام تبعيض و رواج فساد شنيدند، باور نداشتند كه على عليه السلام به آنچه مى گويد مومن است و آنچه را كه ايمان دارد، تا نثار جان در راه خدا و تحقق آرمانهاى مقدس اسلامى پاى مى فشارد. و در ارتباط با استقرار حكومت قسط و عدل در پرتو ايمان به خداى يگانه، با هيچ جريان باطل و گروه ناحقى سازش نخواهد كرد. و از آنجا كه امام طرفداران حق و هواخواهان عدالت را در ميان مسلمانان اندك مى ديد، براى اتمام حجت و تبيين و تشريح خط مشى سياسى و استراتژى حكومت مدافع حق، كه آن حضرت مى رفت تا استقرار آن را در جامعه ى اسلامى پى ريزى كند، مسلمانان را مخاطب قرار داد و در نهايت قدرت و اعتقاد فرياد كشيد كه:
ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم. ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. الا و ان بليتكم قد عادت كهياتها يوم بعث الله نبيكم "ص". و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغر بلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم و ليسقن سابقون كانوا قصروا و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا. و الله ما كتمت و شمه و لا كذبت كذبه و لقد نبئت بهذا المقام و هذا اليوم... [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٦.]
'آنچه مى گويم در عهده ى خويش مى دانم و خود را به آن پاى بند مى دانم. آن كس كه عبرتها او را آشكار شود- و از آن پند پذيرد- و از كيفرها كه پيش چشم اوست عبرت گيرد، تقوا او را نگه دارد و به سرنگون شدنش در شبهه ها نگذارد.
آگاه باشيد- كه روزگار- دگر باره شمار را در بوته ى آزمايش ريخت، مانند روزى كه خدا پيامبر شما را برانگيخت. به خدايى كه او را به راستى مبعوث فرمود، به هم خواهيد در آميخت و چون دانه كه در غربال ريزند، يا ديگ افزار كه در ديگ ريزند، روى هم خواهيد ريخت، تا آن كه در زير است زبر شود و آن كه بر زبر است به زير در شود و آنان كه واپس مانده اند، پيش برانند و آنها كه پيش افتاده اند، واپس مانند.
به خدا سوگند كلمه اى از حق را نپوشاندم و دروغى بر زبان نراندم، چرا كه از چنين حال و چنين روز آگاهم كرده اند'.
امام عليه السلام در رابطه با احقاق حقوق پايمال شده ى مسلمانان، اعاده و بازگشت شخصيت، كرامت و شرف مومنان با اخلاص و مصادره و باز پس گيرى ثروتهاى به تاراج رفته ى بيت المال مسلمانان به روزگار رهبرى عثمان و بازگردانيدن آنها به سهامداران شايسته ى بيت المال فرمود:
و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته. فان فى العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٥.]
'به خدا اگر بينم كه- اموال بيت المال- به كابين و مهر زنان يا بهاى كنيزكان رفته باشد، آن را باز مى گردانم، چرا كه در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را بر نتابد، ستم را سخت تر يابد'.
به دنبال اين هشدارهاى بيدارگرانه ى امام عليه السلام و در پى اعلام خط مشى و استراتژى حكومت آن حضرت، همه ى آنها كه به اميد برخوردارى از بيت المال، به دليل سابقه اى كه در اين رابطه در عهد زمامدارى زمامداران سه گانه ى گذشته داشته اند و امروز با همان خيالهاى خوش پيرامون امام عليه السلام فراهم آمده اند، پايگاه لرزان و فروريخته ى خود را يافتند و از همان روزهاى نخست زعامت امام از اطراف وى پراكنده شده و نقشه ى مخالفت و مبارزه ى با امام را به اجراء در آوردند. و در نهايت تاسف و آزردگى خاطر مسلمانان، به گواهى تاريخ پرچمهاى مخالفت و ناسازگارى و ستيز با امام، از سوى ناكثين، مارقين و قاسطين، به دست فتنه و آشوب و توطئه ى دنياخواران هوسباز در برابر على "ع" افراشته شد. و امام على "ع" اين مظلوم ترين چهره ى تابناك امامت، در روزگار محدود زعامت و رهبرى خود، نه تنها مجال و فرصت كافى براى اقامه ى حكومت قسط و عدل نيافت، بلكه ى همه ى توان و همت امام در جهت خاموشى آتش فتنه و فساد و سركوب آشوبگران و فتنه جويان شد. اندكى دقت در سخنان امام، پيمان شكنى باج خواهان امت اسلام و مظلوميت امام على "ع" را در تاريخ اسلام تصوير مى كند. به گفتار امام عليه السلام در رابطه با بيعت شكنى برخى از مسلمانان و جنگ افروزى طلحه و زبير توجه كنيد:
فاقبلتم الى اقبال العوذ المطافيل على اولادها تقولون:
البيعه، البيعه! قبضت كفى فبسطتموها و نازعتكم يدى فجذبتموها، اللهم انهما قطعانى و ظلمانى و نكثا بيعتى و البا الناس على، فاحلل ما عقدا و لاتحكم لهما ما ابرما و ارهما المساءه فيما املا و عملا و لقد استثبتهما قبل القتال و استانيت بهما امام الوقاع، فغمطا النعمه وردا العافيه. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٣٧.]
'شما براى بيعت با من، مانند زنانى كه تازه فارغ شده و به سوى نوزادان خود مى شتابند، به طرف من هجوم آورده و پياپى مى گفتيد: براى بيعت آمده ايم، بيعت، بيعت. و من- به دليل شناختى كه از شما داشتم- دستهاى خود را بر هم نهادم، ولى شما به زور آنها را باز كرديد. من دستهايم را باز پس كشيدم و شما آنها را براى بيعت به سوى خود كشيده و با اصرار فراوان با من بيعت كرديد. خدايا اين دو نفر "طلحه و زبير" رشته ى خويشاوندى با من را بريدند، بى پروا به من ستم كردند، بيعت خود را با من شكسته و مردم را عليه من برانگيختند. بنابراين گرههايى را كه اينها بسته اند، تو باز كن و آنچه را كه رشته اند استوار مكن و كيفر آنچه را كه به دل داشتند و اعمالى را كه انجام دادند، به ايشان برسان.
من پيش از شروع جنگ از آنها خواستم، تا بيعت خود را از سر گيرند و هنوز كه به آتش جنگ دامن نزده اند، لحظه اى بينديشند، ولى آنها نعمت حق تعالى را خوار شمرده و سلامت و آرامش را نپذيرفتند'.


۷
سيماى امام در آئينه ى كلام امام

سيماى امام در آئينه ى كلام امام

شناخت امام و عرفان و آگاهى نسبت به شخصيت و هويت امام معصوم و برگزيده از سوى خدا و معرفى شده به وسيله ى پيامبر "ص"، اگر چه بر هر مسلمانى واجب است و بر اساس اين تكليف الهى همه ى مسلمانان و گرويدگان به خداى يگانه، وظيفه دارند كه در جهت دستيابى به شناخت امام معصومى كه اطاعت از وى فريضه ى الهى است، تلاش و كوشش كنند. ولى با اينهمه معرفت در حق امام و آگاهى از شخصيت و هويت و كرامت ذاتى وى، امر مهمى است كه به سادگى و سهولت امكان پذير نيست. و همه ى آنهايى كه در رابطه با شناخت امام معصوم واجب الاطاعه تلاش كرده اند، ميزان عرفان و آگاهى آنها از امام و شخصيت ملكوتى او، در حد توان و گنجايش علمى و ظرفيت وجودى ايشان مى باشد. و در حقيقت امام را آن چنان كه هست و همسنگ و همسان شخصيت حقيقى و ملكوتى و معنوى او نشناخته اند و در واقع: هر كس به زبانى صفت و حمد تو گويد
بلبل به غزل خوانى و قمرى به ترانه بر اساس اين واقعيت و از آنجا كه در پى شناخت سيماى امام در نهج البلاغه هستيم و با علم و آگاهى نسبت به اين حقيقت كه همه ى پيشوايان معصوم دينى از عترت پاك و مطهر رسول الله، يك نور واحدند و روشنى و نورانيت ايشان از نور الهى و حقيقت ذات اقدس كبريايى است، كه نور آسمانها و زمين است و مثل نور او چراغدانى را مانند است، كه در آن مصباح جاى گرفته و اين چراغ در آبگينه است و اين زجاجه بسان كوكب فروزنده ايست و... [ الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح فى زجاجه الزجاجه كانها كوكب درى يوقد من شجره مباركه زيتونه لا شرقيه و لا غربيه... 'سوره ى نور، آيه ٣٥'.]
و همه ى شرح و تفسيرى كه درباره ى آيه ى مباركه ى نور آمده و تمامى در بيان حقيقت ذات اقدس الهى و شرح شخصيت و عظمت پيامبر اكرم "ص" و ائمه ى اطهار "ع" مى باشد. و با اين همه به دليل ناتوانى علمى و ضعف درك و فهم انسانها، نمى توان به مقام والاى امام و شناخت پايگاه رفيع امامت دست يافت. به ناچار بهترين راه براى شناخت امام "ع" و آگاهى از مقام معظم وى، روى نياز به سوى على "ع" مى آوريم و در كلام رساى آن حضرت- اگر چه آن بزرگوار هم در حد درك و فهم محدود انسانها سخن گفته- مقام و منزلت ايشان را مى جوئيم. و يقين داريم كه توصيف امام از شخصيت خود، وصف نور است. و از آنجا كه همه ى عترت پيامبر "ص" نور واحدى هستند، با شناخت على عليه السلام به قداست، عظمت و شخصيت امامان معصوم از نسل وى، فراخور فهم خويش دست مى يابيم. بر اين اساس همه ى تشنگان زلال معرفت امام على "ع" را به نوشيدن از كوثر گواراى كلام آن حضرت، در معرفى خود فرا مى خوانيم:

هماهنگى امام با قرآن و پيامبر

زبان گويا به حق و بيان رسا و هماهنگ با راستى و حقيقت اميرالمومنين على "ع"، در رابطه با همراهى ايشان با قرآن و همگامى خويش با پيامبر مكرم "ص" مى فرمايد:
و و الله ان جئتها انى للمحق الذى يتبع، و ان الكتاب لمعى ما فارقته مذ صحبته. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٢١.]
'سوگند به خداى بزرگ كه اگر به آن كار اقدام مى كردم، "حكميت را در جنگ صفين مى پذيرفتم" حق با من بود و سزاوار بود كه از من پيروى كنند. به راستى كه كتاب حق تعالى با من است و من از هنگامى كه با قرآن همراه شده ام، هرگز از كتاب خدا جدا نشده ام "يعنى همه ى افكار و تصميمات و اعمال من بر اساس قرآن مجيد است"'.
امام على عليه السلام در نامه اى كه به عثمان بن حنيف انصارى مرقوم فرمود، در ارتباط با همراهى خويش با حضرت رسول "ص" چنين نوشت:
و انا من رسول الله "ص" كالضوء من الضوء و الذراع، من العضد... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٤٥.]
'و يگانگى من با پيامبر خدا "ص"، مانند نورى است روشنى يافته از نورى ديگر و همانند پيوستگى ساعد با بازو است'.
امام عليه السلام در رابطه با سبقت و فضيلت خويش در ايمان به رسول الله "ص" و پذيرش گفتار و اطاعت از امر و نهى آن بزرگوار و عصاره ى عالم آفرينش، مى فرمايد:
و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد "ص" انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط. و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام، نجده اكرمنى الله بها. و لقد قبض رسول الله "ص" و ان راسه لعلى صدرى و لقد سالت نفسه فى كفى، فامررتها على وجهى و لقد وليت غسله "ص" و الملائكه اعوانى، فضجت الدار و الافنيه، ملا يهبط و ملا يعرج و ما فارقت سمعى هينمه منهم، يصلون عليه حتى و اريناه فى ضريحه. فمن ذا احق به منى حيا و ميتا؟... [ نهج البلاغه فيض، خطبه ١٨٨.]
'بزرگان از اصحاب محمد "ص" كه نگهبانان دين و سنت او هستند، به خوبى مى دانند كه من هرگز لحظه اى از اجراى فرمان خدا و پيامبر اعظم "ص" دور نبوده ام. و در موارد حساسى كه قهرمانان- از ترس- سست شده و از ميدان جنگ عقب گرد مى كردند، من در راه آن حضرت جانبازى و از خودگذشتگى مى كردم. و اين شجاعت و شهامتى است، كه خدا به من عنايت كرده و مرا به آن گرامى داشته است.
آنگاه كه پيامبر خدا "ص" جان مى سپرد، سر مبارك آن حضرت بر روى سينه ى من بود و بر روى دست من جان از بدنش جدا شد. و من- به قصد تبرك- دست به چهره ام كشيدم. در آن حال من به تنهايى كار غسل آن حضرت را به عهده گرفتم و در اين مهم فرشتگان به من كمك مى كردند. در آن هنگام در و ديوار خانه به ناله و گريه در آمده بود، گروهى از فرشتگان از آسمان به زمين آمده و گروهى بالا مى رفتند. به هنگام غسل دادن و كفن پوشانيدن پيامبر "ص" گوشم از صداى زمزمه ى فرشتگان كه به آن حضرت صلوات مى فرستادند، تا هنگامى كه پيامبر "ص" را در قبر گذاشتم، پر شده بود.
با اين همه- امتيازات ويژه كه بر شمردم- چه كسى از من به پيامبر "ص"، در زمان حيات و پس از رحلت نزديكتر و به خلافت او سزاوارتر است؟...'.

سابقه ى ايمان و جهاد امام

يكى از فضيلتهاى غير قابل انكار در حيات امام آزادگان و مولاى موحدان پرهيزگار، سابقه و سبقت آن بزرگوار در ايمان به خدا و رسول الله "ص" و جهاد در راه خدا است. و اين حقيقت روشن و آشكاريست كه همه ى تاريخ نگاران اسلامى به آن گواهى داده اند، تا آنجا كه اهل سنت هرگاه نام مبارك اميرالمومنان على عليه السلام را بر زبان مى آورند، بى درنگ در وصف آن بزرگوار مى گويند، كرم الله وجهه. [خداى چهره ى او را به سبقت در ايمان و عدم سابقه ى شرك كرامت بخشيده است.] و اين سخن اقرار و اعتراف صريح آنان به سابقه ى توحيد و دورى و پرهيز و بيگانگى آن عزيز خدا و پيامبر، با آلودگى شرك است. و اين فضيلت انحصارى و امتياز ويژه ى امام على "ع" است، و به غير از آن حضرت همه ى اصحاب رسول الله سابقه ى شرك داشته اند. در اين رابطه به سخنان على عليه السلام پيرامون سابقه ى ايمان و عظمت جهاد در راه خدا، در دوران حيات آن حضرت توجه كنيد:
انا وضعت فى الصغر بكلا كل العرب و كسرت نواجم قرون ربيعه و مضر و قد علمتم موضعى من رسول الله "ص" بالقرابه القريبه و المنزله الخصيصه و ضعنى فى حجره و انا وليد... و ما وجدلى كذبه فى قول و لا خطله فى فعل و لقد قرن الله به "ص" من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم، ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فى كل سنه بحراء، فاراه و لا يراه غيرى و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله و خديجه و انا ثالثهما.
ارى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه. و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه "ص" فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انك لست بنبى و لكنك لو زير و انك لعلى خير. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٣٤.]
'من در آغاز نوجوانى سينه هاى- قهرمانان- عرب را بر زمين نهادم و شاخه هاى نو بر آمده و بلند "دليران و بزرگان" قبيله ى ربيعه و مضر را درهم شكستم. و شما مقام و مرتبه ى مرا در نزد پيامبر خدا، به سبب خويشاوندى نزديك و مقام و احترام ويژه اى كه نزد او داشتم، به خوبى مى دانيد. پيامبر امجد "ص" مرا در دامان خود پرورش داد، در حالى كه من كودك خردسالى بودم...
و پيامبر "ص" هرگز دروغى در گفتار و لغزشى در كردار من نيافته بود. حق تعالى از هنگامى كه پيامبر "ص" را در دوران كودكى از شير باز گرفته بودند، بزرگترين ملك از فرشتگان خود را همنشين او گردانيد، تا شب و روز او را به راههاى كرامت و اخلاق نيك در جهان سوق دهد. و من مانند بچه شترى كه در پى مادرش روان است، به دنبال وى روان بودم. و او هر روز پرچم نو و تازه اى از خلق و خوى نيك برمى افراشت و به من فرمان مى داد كه از او پيروى كنم. پيامبر اكرم "ص" مدتى از سال را در كوه حراء اقامت مى كرد و جز من كسى او را نمى ديد.
در آن روزگار اسلام به خانه اى، غير از خانه ى رسول خدا "ص" و خديجه نيامده بود، كه من سومين آنها بودم "هنگام ظهور اسلام، بعد از پيامبر "ص" و خديجه من سومين نفرى بودم كه به خداى يگانه و دين اسلام ايمان آوردم".
من- هنگام نزول وحى- نور وحى را مى ديدم و رايحه ى نبوت را استشمام مى كردم. من هنگام فرود آمدن وحى بر حضرت محمد "ص" صداى ناله ى شيطان را شنيده و گفتم:
اى رسول خدا! اين ناله ى چه كسى است؟ فرمود:
اين صداى شيطانست كه از پرستش خود نااميد شده است. تو آنچه را كه من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را من مى بينم، مى بينى جز آنكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من مى باشى و پيوسته بر راه خير و نيكى قدم مى گذارى'.

پايدارى امام در راه جهاد

امام على عليه السلام استوانه ى استوار ايمان و اخلاص و قائمه ى پايدار جهاد فى سبيل الله است. چهره ى مطهر و منورى كه همه ى عمر در راه احياى كلمه ى طيبه ى حق و اعتلاى پرچم اسلام، لحظه اى آرام و قرار نداشته و با همه ى وجود گوهر حيات خويش بر كف گرفته و در ميدان جهاد در راه خدا تلاش كرده است. بزرگمرد توانا و موحدى كه برق شمشير كج او قامت اسلام را راست كرد و جبرئيل در ستايش جوانمردى و قدرت ذوالفقار مرگ آفرين وى، در ميانه ى زمين و آسمان فرمود:
لا فتى الا على، لا سيف الا ذو الفقار. [در گستره ى بى كران عالم جوانمردى مانند على "ع" نيست و در همه ى تاريخ شمشيرى همتاى ذوالفقار وى در راه خدا به كار گرفته نشده است. "مناقب ابن مغازلى، ص ١٩٨".] امام على "ع" يگانه موحد دلاوريست كه حيات، شجاعت، شهامت و اخلاص او مظهر اعلا و مصداق عينى همه ى آيات مباركات جهاد در قرآن كريم است. ايثار و اخلاص و پاكبازى امام عليه السلام، به همه ى آيات جهاد و شهادت، حيات و تجسم عينى و عيانى بخشيده، تا آنجا كه يك ضربت شكست آفرين او بر اردوگاه شرك و كفر در جنگ خندق، از عبادت همه ى جن و فرشته و آدميان برتر است. و اين حقيقتى است كه منطق گويا به حق پيامبر خدا "ص" گواه آنست، آنجا كه فرمود:
ضربه على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين.
و كلام آخر، كه فصل الكلام همه ى سخنان درباره ى شخصيت، عظمت و كرامت اميرالمومنين على "ع" است، اينكه حيات امام عليه السلام در چند كلمه خلاصه مى شود و آن عبارتست از: ايمان، تقوا، اخلاص، عدالت و جهاد فى سبيل الله على "ع" در حدى است كه سواى رسول الله هيچيك از آفريدگان حق تعالى، از آغاز تا پايان آفرينش به پايگاه عظمت، قداست، كرامت و شخصيت ملكوتى آن حضرت دست نيافته و نخواهد يافت. و اين پايگاه رفيع ايمان و تقوا و عمل صالح را حق تعالى ويژه ى رسول الله "ص"، و عترت معصوم و مطهر آن بزرگوار قرار داده است. كلام قدرت و حوصله ى خود را در بيان پايگاه رفيع امام عليه السلام، در ميدان خطير جهاد و شهادت طلبى از كف مى دهد و قلم را فرصت و توان تصوير و توصيف پاك دلى و پاكبازى آن حضرت نيست. و به همين دليل براى آگاهى از پايدارى امام على "ع" در ميدانهاى هولناك و مرگ آفرين جهاد، گوش جان به گفتار آن امام همام مى سپاريم تا از قدرت، شجاعت، صلابت و پايدارى خود در ميدان جهاد براى ما سخن بگويد:
... و انى لمن قوم لا تاخذهم فى الله لومه لاثم، [... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومه لاثم ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله واسع عليم. 'سوره ى مائده، آيه ٥٤'.] سيماهم سيما الصديقين و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار و متمسكون بحبل القرآن، يحيون سنن الله و سنن رسوله لا يستكبرون و لا يعلون و لا يغلون و لا يفسدون. قلوبهم فى الجنان و اجسادهم فى العمل. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٣٤.]
'... و به حقيقت من از مردانى هستم، كه در راه خدا از ملامت هيچ سرزنش كننده اى باك ندارند. سيماى آنان، سيماى راستگويان و سخنانشان كلام نيكوكاران است. ايشان كسانى هستند كه شبها را به عبادت حق تعالى بيدار و روشنى بخشان روزهايند. مردانى كه به ريسمان قرآن چنگ مى زنند و سنتهاى خدا و پيامبر او را احياء مى كنند. آنها نه تكبر مى ورزند و نه اهل گردنكشى و سرفرازى مى باشند. اينان خيانت نمى كنند و فساد به راه نمى اندازند. دلهاى ايشان در بهشت و پيكرهايشان به كار زندگى سرگرم است'.
... فلقد كنا مع رسول الله "ص" و ان القتل ليدور على الاباء و الابناء و الاخوان و القرابات فما نزداد على كل مصيبه و شده الا ايمانا و مضيا على الحق و تسليما للامر و صبرا على مضض الجراح.... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٢١.]
'... همانا ما با پيامبر خدا بوديم، در حالى كه مرگ و كشتار در ميان پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندان دور مى زد. در آن حال هر مصيبت و گرفتارى كه پيش مى آمد، به ايمان و استوارى ما بر حق مى افزود. و ما بيشتر در برابر فرمان خدا تسليم مى شديم و بر سوزش زخمها شكيباتر بوديم...'.
و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد "ص" انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام، نجده اكرمنى الله بها.... [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٨٨.]
'و به راستى بزرگان اصحاب محمد "ص" كه حافظان قرآن و شريعت او مى باشند، به خوبى مى دانند كه من هيچگاه سر از فرمان خدا و پيامبرش بر نتافته ام و در راه رسول الله "ص" در ميدانهايى كه پهلوانان مى گريختند و گامها به عقب برمى گشت، به دليل شجاعت و جوانمردى كه خداى بزرگ مرا به خاطر آن گرامى داشته، از نثار جان خود دريغ نكرده ام...'.
هنگامى كه طلحه و زبير بيعت خود را با امام عليه السلام شكستند، از آن حضرت درخواست شد كه آنها را به قصد جنگ تعقيب نكند. امام "ع" در جواب فرمود:
و الله لا اكون كالضبع تنام على طول اللدم، حتى يصل اليها طالبها و يحتل راصدها و لكنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطيع العاصى المريب ابدا حتى ياتى على يومى... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٦.]
'به خدا سوگند، من مانند كفتار نيستم، كه بر اثر نواختن ضربات آرام بر در لانه اش به خواب رود، تا اينكه طالب وى برسد و صيادى كه در انتظار شكار اوست فريبش بدهد. من به يارى كسى كه به حق روى آورده، هر كه را پشت به حق كرده و به باطل روى آور شده، با شمشير مى زنم. و به همراهى كسى كه سخن مرا شنيده و اطاعت مى كند، فردى را كه نافرمانى كرده و در رابطه با حق دچار شك و دودلى است، از ميان برمى دارم، تا هنگامى كه مرگ من فرا رسد و روزگارم به سر آيد'.
امام على "ع" آن عبد صالحى است، كه همه ى روزگار حيات وى در جهت بندگى خدا و تحقق حاكميت پروردگار بر جمهور انسانها سپرى شده است. و در راه تحقق اين آرمان مقدس همواره آماده ى جهاد در راه خدا و گسترش اسلام و نشر حقايق قرآن و معارف اسلامى بوده و در اين رابطه هرگز از مرگ هراسى نداشته، بلكه در نهايت اشتياق شهادت در راه خدا را بر مرگ در بستر ترجيح مى داده، تا آنجا كه فرمود:
ان الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب. ان اكرم الموت القتل و الذى نفس ابن ابى طالب بيده، لالف ضربه بالسيف اهون على من ميته على الفراش فى غير طاعه الله. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٢٢.]
'همانا مرگ خواهنده ايست شتابان، كه هيچ كس از دست او رهايى نمى يابد، چه آنها كه بايستند و چه آنها كه مى گريزند. آگاه باشيد كه بهترين مرگ كشته شدن در راه خدا است.
سوگند به آن كسى كه جان فرزند ابوطالب در دست او مى باشد، هزار زخم شمشير بر من آسانتر است، از مرگ در بستر، در حالى كه از غير خدا اطاعت كنم'.
امام موحدان صالح و پيشواى پرهيزگاران صادق على "ع"، در ارتباط با سركوب مخالفان حق و ابراز قاطعيت خود در اين كار مهم و حياتى و اينكه به خاطر قيام در راه احقاق حق از هيچ تهديدى نمى هراسد، و ايمان به پروردگار و يقين به حقانيت اسلام، به وى قدرتى شگفت و همتى والا بخشيده، مى فرمايد:
و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان...'. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٤.]
به جان خودم سوگند، كه در مبارزه با مخالفان حق و كسانى كه در گمراهى غوطه مى خورند، درنگ و سستى نمى كنم...'.
لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انى لعلى يقين من ربى و غير شبهه من دينى. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٢.]
'من كسى نيستم كه به نبرد تهديد شوم و يا از ضربه ى شمشير بهراسم. من به پروردگار خويش يقين دارم، و در دين خود دچار شك و گمان نيستم'.
و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما و ليت عنها و لو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها و ساجهد فى ان اطهر الارض من هذا الشخص المعكوس و الجسم المركوس، حتى تخرج المدره من بين حب الحصيد. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٤٥.]
'به خدا سوگند، اگر عرب براى جنگ با من پشت به پشت هم داده يكديگر را يارى كنند، من هرگز از اين نبرد روى بر نگردانم. و اگر فرصت مناسبى به دستم آيد، به سوى آنان مى شتابم و گردنشان را قطع مى كنم. و به زودى مى كوشم تا زمين را از اين شخص وارونه و كالبد واژگون "معاويه" پاك سازم، باشد كه سنگ و خاشاك از ميان دانه هاى درو شده بيرون آيد'. آن روز كه على "ع" براى پيكار با ياغيان از خدا بى خبر بصره، عازم ميدان جنگ مى شد. در ارتباط با هنگامه ى بعثت رسول الله "ص" و ميدانهاى خونين جهاد فى سبيل الله و تلاش مومنانه و خالصانه ى خود در راه احقاق حق و سركوب باطل فرمود:
اما و الله ان كنت لفى ساقتها، حتى ولت بحذا فيرها، ما ضعفت و لا جبنت و ان مسيرى هذا لمثلها، فلا بقرن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣٣.]
'به خدا سوگند، من سپاه اسلام را- در روزگار بعثت پيامبر "ص"- همراهى مى كردم و آنان را به پيشروى برمى انگيختم، تا باطل به كلى عقب نشينى كرد و حق ظاهر شد. و در راه جهاد عاجز و ناتوان نشده ام و ترس و بيم بر من چيره نشده و اكنون كه به جنگ سركشان بصره مى روم، مانند روزگاريست كه با پيامبر "ص" براى هدايت و رستگارى مردم جهاد مى كرديم.
آگاه باشيد كه من پهلوى باطل را مى شكافم، تا حق از ميان آن بيرون آيد...'.
امام عليه السلام در دفاع از مواضع خود، كه بر پايه ى ايمان و حق و عدل استوار است. و در رابطه با پايدارى و پايمردى خويش در محو باطل و ستم و تبيين اين حقيقت كه در راه جهاد فى سبيل الله، هرگز از دشمن و انبوه بى شمار سپاهيانش بيمناك نيست، در فرمانى به مالك اشتر نوشت:
انى و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض كلها ما باليت و لا استوحشت و انى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيره من نفسى و يقين من ربى و انى الى لقاء الله لمشتاق و لحسن ثوابه لمنتظر راج... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٦٢.]
'به خدا سوگند، كه اگر من به تنهايى با همه ى دشمنان روبرو شوم و آنها از فراوانى سپاه، همه ى جمعيت روى زمين را پركرده باشند، هرگز از آنها، هراسان و بيمناك نيستم، زيرا من گمراهى و ضلالتى را كه ايشان در آن فرورفته اند و راه رستگارى خويش را كه بر آن قدم مى گذارم با چشم خود مى بينم. و از سوى خدا به راستى و درستى راه خويش يقين دارم. من به ديدار پروردگار آرزومند و به پاداش نيك او اميد فراوان دارم...'.
آن روز كه در آغاز جنگ صفين لشكريان معاويه، به منظور تحريك امام على و يارانش نسبت به شروع جنگ، شريعه ى فرات را تصرف كرده و مانع بهره بردارى سپاه امام عليه السلام از رودخانه ى فرات شدند. سرور مومنان و سيد موحدان امام على عليه السلام ياران خويش را فراخواند و در رابطه با پايدارى بر صراط مستقيم ايمان و استوارى و پايمردى در طريق روشن جهاد در راه خدا و حاكميت ولايت او و پيامبر اكرم "ص" و عترت مطهرش، كه برگزيدگان حق تعالى براى امامت امت اسلام و جانشينان و اوصياى حقيقى رسول الله "ص" مى باشند، چنين فرمود:
قد استطعموكم القتال، فاقروا على مذله و تاخير محله، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء. فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياه فى موتكم قاهرين. الا و ان معاويه قاد لمه من الغواه و عمس عليهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنيه. [نهج البلاغه فيض، كلام ٥١.]
'لشكريان معاويه خواهان جنگ با شمايند و شما يا بايد در برابر آنها به ذلت و خوارى خود اعتراف كنيد. و يا اينكه شمشيرهاى خود را- در جنگ با آنان- از خون سيراب سازيد، تا بتوانيد خويشتن را از رودخانه فرات سيراب كنيد. پس بدانيد كه مرگ در زندگانى شماست، اگر شكست بخوريد. زندگى در مرگ شما است، اگر پيروز شويد. همانا، آگاه باشيد كه معاويه گروهى ناآگاه و گمراه را به ميدان جنگ آورده و حقيقت را از آنها پنهان كرده، تا آنجا كه ايشان گلوهاى خود را هدف تيرهاى مرگ قرار داده اند'.
امام "ع" در بزرگداشت و تجليل از جهاد در راه فراهم آوردن رضوان و خشنودى حق تعالى و بيان اين حقيقت كه راز عزت و قدرت و حاكميت حق، در جهاد فى سبيل الله است. و اثبات اين واقعيت كه هر كس جامه ى رزم به تن كند، در حقيقت لباس تقوا پوشيده و در حصار امن و دژ امان الهى راه يافته و همه ى آنها كه از جهاد در راه خدا روى برتابند، خدا جامه ى ذلت و نكبت و هلاكت بر قامت خميده ى آنها مى پوشاند، فرمود:
اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه. و هو لباس التقوى و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه. فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماءه و ضرب على قلبه بالاسهاب و اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٧.]
'جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است، كه خداى آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد جامه ى پرهيزگارى، زره محكم و سپر قوى و استوار حق تعالى است. و هر كس از روى بى اعتنايى جهاد را واگذارد، خدا جامه ى خوارى و لباس گرفتارى بر پيكر او مى پوشاند و بر اثر اين ذلت و پستى زبون و بيچاره مى شود. و به دليل دورى از رحمت پروردگار به بى خردى و كوته فكرى گرفتار شده و به سبب ترك جهاد از حق دور شده و از عدل و انصاف محروم مى شود'.

پايدارى امام در اقامه ى قسط و عدل

تجلى نهايى عدالت و دادگسترى و ستيز با ظلم و بيدادگرى در حيات اميرالمومنين امام على "ع"، جلوه گرى روح را در كالبد انسان مانند است. همان گونه كه زندگى آدمى، تنها با وجود پيكرى بدون روح ممكن نيست، تصور حيات على عليه السلام منهاى قسط و عدل و جهاد در راه اقامه ى آن محال است. چرا كه تلاش در جهت اقامه ى عدل و قسط و پيكار در رابطه با دفاع از ستمديدگان و سركوب ستمگران، از ويژگيهاى ممتاز و آشكار مولاى پرهيزگاران و پناه ستمديدگان على عليه السلام است. و در ارتباط با اقامه ى قسط و عدل و نابودى ظلم و تجاوز، تا آنجا مبارزه كرد كه آن نويسنده ى حق شناس عرب، درباره ى امام عليه السلام نوشت:
قتل على فى المحراب لشده عدله. [جبران خليل جبران، به نقل از حساس ترين فراز تاريخ.] "امام على در محراب عبادت، از شدت عدالت شهيد شد"
آگاهى نسبت به فضايل حياتى و معرفت نسبت به مكارم و سجاياى اخلاقى امام على "ع" در حد توان افراد نيست. و به همين دليل پيامبر اكرم "ص" در تعظيم شخصيت و بيان هويت آن بزرگوار فرمود:
'يا على! كسى تو را نشناخت، مگر من و آفريدگار عالميان...'.
و بر اساس اين واقعيت و اعتقاد به اين حقيقت قطعى، تصوير سيماى امام عليه السلام در رابطه با اقامه ى قسط و عدل، در ميان جمهور انسانها از قدرت قلم و حوصله ى اين صحيفه بيرون است. از اين روى باز هم به دانشگاه نهج البلاغه روى مى آوريم و در كلام امام به شناخت سيماى عدالت گستر آن حضرت مى پردازيم. امام عليه السلام در اين رابطه، در فرازهايى از سخنان حكمت آفرين خويش مى فرمايد:
اتا مرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟
و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما و لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله ثم قال عليه السلام:
الا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره و يكرمه فى الناس و يهينه عند الله و لم يضع امرو ماله فى غير حقه و عند غير اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغيره و دهم. فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشر خدين و الام خليل. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٢٦.]
آنگاه كه امام عليه السلام از سوى دنياخواران فزون طلب، مورد سرزنش قرار گرفت كه چرا به همه ى مسلمانان از بيت المال مساوى و برابر سهم مى دهد؟ در پاسخ اعتراض آنان فرمود:
'آيا از من مى خواهيد تا پيروزى را بجويم به ستم كردن درباره ى آن كه والى اويم؟
نه، به خدا سوگند تا هنگامى كه شب و روز از پى هم مى آيند و تا زمانى كه در آسمان ستاره اى از پى ستاره ى ديگرى مى رود، من اين كار را نخواهم كرد، چرا كه اگر بيت المال از آن من مى بود، هر آينه در ميان مردم به تساوى و برابرى بخش مى كردم، چه رسد به اينكه بيت المال از آن خداى بزرگ است؟! آنگاه در ادامه ى سخنان خويش فرمود:
آگاه باشيد، بخشش مال در غير مورد آن تبذير و اسراف است. و اگر چه اين كار در دنيا سربلندى عطا كننده را باعث مى شود، ولى در آخرت موجب خوارى و سرافكندگى اوست. و هيچ كس ثروت خود را در غير راهى كه خدا فرمان داده نبخشيد و به غير اهل و مستحق آن واگذار نكرد، مگر اينكه سرانجام خداى توانا او را از سپاسگزارى آنها محروم كرده و محبت آنان را متوجه ديگرى نمود. و اگر چنين كسى روزى پايش بلغزد و به يارى آنها نيازمند شود، آنان براى او بدترين دوست و سرزنش كننده ترين يار خواهند بود'.
امام على "ع" در نامه اى به زياد ابن ابيه، هنگامى كه قائم مقام عبدالله بن عباس در حكومت بصره بود، چنين نوشت:
و انى اقسم بالله قسما صادقا، لئن بلغنى انك خنت من فى ء المسلمين. شيا صغيرا او كبيرا لا شدن عليك شده تدعك قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر و السلام. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٢٠.]
'به خدا سوگند، سوگندى به راستى و صداقت، كه اگر آگاه شوم در كار مردم مسلمان و بيت المال به كم و بيش خيانت كرده اى، چنان بر تو سخت بگيرم، كه اندك مال و گران پشت از شدت فقر، ذليل و خوار شوى'. هنگامى كه امام بر اثر ازدحام بيش از اندازه ى انبوه بى شمار مسلمانان بر در خانه ى ايشان براى بيعت، ناگزير از پذيرش بيعت آنان شد. و به فرموده ى آن حضرت، اگر با حضور مردم و ادعاى ايشان مبنى بر يارى امام "ع" در جهت اقامه ى حق و اشاعه ى عدل و قسط، براى آن بزرگوار اتمام حجت نمى شد، امام مومنان آزاده و رهبر و مولاى پرهيزگاران وارسته، هرگز زعامت امت اسلامى را با شناختى كه از آنها داشت، نمى پذيرفت. ولى به دليل ولايت الهى و وصايت رسول الله "ص" و بر اساس مسئوليت امامت امت اسلامى، كه بر اساس نص قرآنى و سنت و وصيت پيامبر خدا "ص" بر عهده ى آن حضرت بود، زعامت و رهبرى امت اسلام را با آن كه هيچ رغبتى به قبول آن نداشت، پذيرفت. و در همان روزهاى نخستين بيعت امت اسلام با ايشان، خطاب به مسلمانان آن روزگار و همه ى آنها كه در قرنهاى آينده ى تاريخ سخنان امام "ع" را خواهند شنيد، در ارتباط با خط مشى حكومتى خود، كه اشاعه ى عدل و اقامه ى حق و ستيز با ستمگران و محو ظلم و فساد بود، اين سخنان را ايراد فرمود:
لم تكن بيعتكم اياى فلته و ليس امرى و امركم و احدا، انى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم. و ايم الله لا نصفن المظلوم من ظالمه و لا قودن الظالم بخزامته حتى اورده منهل الحق و ان كان كارها. [نهج البلاغه فيض، كلام ١٣٦.]
'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. چرا كه من شما را براى خدا مى خواهم، در حالى كه شما مرا براى- منافع- خودتان مى خواهيد.
اى مردم! مرا با پيروزى بر خواهشهاى نفسانى خويش يارى كنيد.
به خدا سوگند، من براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران، بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را مانند شترى از حلقه ى بينى او مى كشم، تا او را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن اكراه داشته و رغبتى نداشته باشد'.


۸
پايدارى امام در اقامه ى حق

در انديشه و نگاه امام على "ع" هيچ ارزشى از عدل و حق ارزشمندتر و زيباتر نيست و به عقيده ى امام عليه السلام هيچ حاكم و فرمانروايى بدكارتر و زشتتر از زمامدارى كه عدالت را پايمال كرده و حق را ناديده گرفته و كتمان كند، سزاوارتر به آتش دوزخ نمى باشد. اميرمومنان على عليه السلام در دفاع از حقوق مردم و رعايت عدالت و گسترش قسط در ميان جمهور انسانها، به اندازه اى دقت نظر و توجه و وسواس دارد، كه ذره اى ستم و حق كشى را تاب نمى آورد. و در سركوب و پيكار با ستمگران لحظه اى درنگ نكرده، و اندكى گذشت و چشم پوشى را شايسته نمى داند. در همين ارتباط طى نامه اى كه به يكى از كارگزاران خود در بصره، كه گويا با امام "ع" نسبت خويشاوندى نيز داشته، در نهايت خشم و قاطعيت و صراحت خطاها و لغزشها و ستمكاريهايش را نسبت به مردم برمى شمارد و در پايان خطاب به وى مى نويسد:
... فاتق الله و اردد الى هولاء القوم اموالهم، فانك ان لم تفعل ثم امكننى الله منك لا عذرن الى الله فيك و لا ضربنك بسيفى الذى ما ضربت به احدا الا دخل النار و الله لو ان الحسن و الحسين فعلا مثل الذى فعلت ما كانت لهما عندى هواده و لا ظفرا منى باراده، حتى اخذ الحق منهما و ازيل الباطل عن مظلمتهما و اقسم بالله رب العالمين: ما يسرنى ان ما اخذته من اموالهم حلال لى اتركه ميراثا لمن بعدى، فضح رويدا فكانك قد بلغت المدى و دفنت تحت الثرى و عرضت عليك اعمالك بالمحل الذى ينادى الظالم فيه بالحسره و يتمنى المضيع فيه الرجعه، ولات حين مناص. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٤١.] '... از خدا بترس و اموال مردم را به صاحبان آن بازگردان، چرا كه اگر اين كار را انجام ندهى، پس از آنكه خداى مرا بر تو چيره كند و من عذر- گناهان- تو را نزد خدا بيان كنم، تو را با شمشير خود بزنم. با همين شمشيرى كه هر كس را با آن زده ام، در آتش جهنم فرو افتاده است
به خدا سوگند، اگر آنچه را تو انجام داده اى، فرزندانم حسن و حسين كرده بودند، با آنها مدارا نمى كردم و از ناحيه ى من به مراد و آرزوى دل نمى رسيدند، مگر اينكه حق را از آنان بازستانم و ناروايى فراهم آمده از ظلم ايشان را جبران كنم. به پروردگار جهانيان سوگند ياد مى كنم، كه اگر آنچه از اموال و ثروتى را كه از راه حلال از مردم گرفته باشى، به من واگذارى تا براى فرزندانم به ارث بگذارم، مرا خوشحال نمى كند. بنابراين زياد شتاب نكن، چرا كه به زودى به پايان زندگى خواهى رسيد و به زير خاك خواهى رفت و اعمالت را به تو عرضه مى كنند. و در آنجا ستمكار با حسرت فرياد مى زند و تباه كننده ى حقوق مردم آرزوى بازگشت به دنيا را دارد، ولى- افسوس كه ديگر دير شده- و آنگاه:
هنگام و جاى گريز نيست'.
امام على عليه السلام در خلوت نيايش خود و در محراب عبادت حق تعالى، هنگامى كه از سوز قلب و سويداى دل در پيشگاه خداى توانا به راز و نياز برخاسته بود . و در برابر خداى دانا به پيدا و پنهان عالم و آدم، به بيان مكنونات قلبى و اسرار دل خويش پرداخته، و راز پذيرش بيعت و قبول زعامت مردم را با خداى خويش بازگو مى كرد. فلسفه ى حكومت، فرهنگ امامت و راز زعامت خويش را اينگونه با پروردگار عالميان زمزمه مى فرمود:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك.
اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب، لم يسبقنى الا رسول الله صلى الله عليه و آله بالصلوه.... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٣١.]
'پروردگارا، تو مى دانى كه آنچه از ما سرزده- پذيرش زعامت و رهبرى امت- نه براى تسلط و حكومت بر مردم بوده و نه براى دستيابى به زر و زيور و ثروت دنيا، بلكه براى بازگرداندن نشانه ها و آيات حقيقى دين تو- در ميان مردم- بوده است. و نيز براى برقرارى صلح و آسايش در شهرهاى تو بوده، تا شايد بندگان ستمديده ات آسوده زندگى كنند، و حدود و احكام شريعت تو كه در اقامه ى آن سهل انگارى و كوتاهى شده، دوباره احياء و اقامه شود.
خدايا، من نخستين كسى هستم كه به حق رسيده، آن را شنيده و پذيرفته ام. و هيچ كس سواى پيامبر تو در اقامه ى نماز بر من پيشى نگرفته است'.
در نگاه حقيقت بين امام على "ع" ستمديدگان بى پناه، بسيار عزيز و محترم مى باشند و قدرتمندان متجاوز به حقوق مردم كه قدرتشان از پايمال كردن حق و عدل فراهم آمده، افرادى ذليل و ناتوان و حقير و بى مقدار مى باشند. چرا كه منطق امام عليه السلام منطق حق و سياست آن بزرگوار مبتنى بر اساس عدل و قسط و انصاف است. اين حقيقت در كلام حق امام عليه السلام جلوه گر است، آنجا كه در نهايت صداقت و ايمان فرمود:
الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه.... [ نهج البلاغه فيض، كلام ٣٧.]
'هر ذليلى نزد من عزيز است، تا هنگامى كه حق او را از ستمگران بازستانم. و هر نيرومند متجاوزى در برابر من ناتوان است، تا آنجا كه حق ديگران را از او باز پس بگيريم'.
صفحات زرين تاريخ حيات امام پرهيزگاران و پيشواى مومنان صالح و صادق حضرت امام على بن ابيطالب عليه السلام، بيانگر عشق بى پايان آن بزرگوار به اقامه ى حق و عدل و گوياى پرهيز آن امام حق و عدل از هرگونه ظلم و تجاوز است. سيره ى ارزنده ى امام على "ع" نمايشگر جهاد بى امان و تلاش بى پايان آن بزرگوار، در جهت استقرار حكومت قسط و عدل در گستره ى بيكران عالم است. و در راه تحقق اين آرمان مقدس الهى تا نثار جان خويش و قربان كردن فرزندان معصوم خود جهاد كرد. گفتار شيوا و سخنان دلنشين على عليه السلام در اين رابطه شنيدنى است، آنگاه كه فرمود:
و الله لان ابيت على حسك السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا، احب الى من ان القى الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى ء من الحطام و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها و يطول فى الثرى حلولها؟! و الله لقد رايت عقيلا و قد املق حتى استماحنى من بركم صاعا و رايت صبيانه شعث الشعور، غبر الالوان من فقرهم، كانما سودت وجوههم بالعظلم و عاودنى موكدا و كرر على القول مرددا، فاصغيت اليه سمعى فظن انى ابيعه دينى و اتبع قياده مفارقا طريقتى، فاحميت له حديده، ثم ادنيتها من جسمه ليعتبربها، فضج ضجيج ذى دنف من المها و كاد ان يحترق من ميسمها، فقلت له:
ثكلتك الثواكل يا عقيل اتئن من حديده احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه، اتئن من الاذى و لا ائن من لظى؟! [نهج البلاغه فيض، كلام ٢١٥.]
'به خدا سوگند، كه اگر شبى را بر روى خارهاى سعدان بيدار بگذرانم و مرا با زنجيرهاى آهنين ببندند و بر روى خارها بكشانند، اين همه سختى نزد من محبوبتر است از آنكه خدا و پيامبرش را در روز قيامت ديدار كنم، در حالى كه به بعضى از بندگان خدا ستم رواداشته و يا چيزى از مال دنيا را غصب كرده باشم.
و چگونه به كسى ستم كنم؟ آن هم براى راحتى جسمى كه تار و پودش به سرعت به سوى كهنگى و فرسودگى پيش مى رود و مدتى طولانى در زير خاك مى ماند. به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه در ميان فقر و پريشانى دست و پا مى زند و با اين حال از من درخواست كرد تا يك صاع "سه كيلو" از گندمهاى بيت المال مسلمانان را به او ببخشم. و كودكان وى را ديدم كه بر اثر فقر و تهى دستى و پريشانى، موهاى آنان غبارآلود و رنگ صورتشان تيره شده بود، چندان كه گويى رخسار آنها را با نيل سياه كرده بودند.
و عقيل بارها درخواست خود را تكرار كرد و من همچنان به گفتارش گوش مى دادم. و او گمان مى كرد، من دين خود را به او فروخته و از روش- عدالت آفرين- خود دست برداشته ام. در اين هنگام آهن پاره اى را در آتش گداخته و به بدنش نزديك كردم، تا به اين وسيله عبرت بگيرد. در اين حال از سوزش و درد مانند بيمارى ناله و شيون كرد، كه نزديك بود از حرارت آن قالب تهى كند، آنگاه به او گفتم:
اى عقيل! زنان شيون كننده در ماتم تو ناله كنند، آيا تو از پاره آهنى كه انسانى آن را به بازى گداخته، اين چنين نعره و فرياد مى كشى، با اين حال چگونه مرا به سوى آتشى كه از خشم خدا برافروخته و شعله مى كشد، سوق مى دهى؟
تو از رنج اين آتش ناله مى كنى و من چگونه از آتش دوزخ نهراسيده و فرياد نكنم؟'.
آفرينش هنرى اين صحنه ى تكان دهنده از اجراى عدالت، به دست اميرالمومنين امام على "ع" در تاريخ حيات انسان، معجزه ى بزرگ و خطيرى است كه از آغاز خلقت تا به حال در زندگى هيچيك از زمامداران تاريخ، مگر پيامبر اسلام "ص" و عترت معصوم و مطهر وى مشاهده نشده است و تنها اين سيماى ملكوتى، چهره ى روشن و مطهر، ايمان و اخلاص و امامت و عدالت آفريدگار عدل امام على عليه السلام است، كه در تاريخ حيات انسان، به آفرينش عدل و پاسدارى از قسط در افق حيات مى درخشد. در انديشه و عقيده ى امام على عليه السلام عدالت روح پرتوان امامت است و رهبرى جامعه اگر از گوهر عدالت تهى دست باشد، به زودى طومار حكومتش در هم پيچيده و نظام امور ملك ملت از دست وى بيرون خواهد شد. و بر اساس آيات مباركات قرآن فلسفه ى بعثت پيامبران و حكمت نزول كتابهاى آسمانى از منبع وحى و الهام كبريائى، اقامه ى قسط در عالم و گسترش عدل در ميان جمهور انسانهاست، به فرموده ى خداى حكيم: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز. [سوره ى حديد، آيه ٢٥.]
'همانا ما پيامبران خود را با دلايل و معجزات- به سوى خلق- فرستاديم و بر ايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم، تا مردم به راستى و عدل گرايند و آهن را كه در آن هم سختى كارزار و هم براى مردم بهره هاى بسيار وجود دارد، به خاطر حفظ عدالت آفريديم، تا معلوم شود كه خدا و پيامبرش را چه كسى يارى خواهد كرد؟ چرا كه به راستى خدا بسيار قوى و توانا است'.
و از آنجا كه امام على "ع" قرآن ناطق است و حقيقت قرآن و حقايق و اسرار اين كتاب مجيد در خانه ى دل و آئينه ى ضمير و انديشه ى آن حضرت جلوه كرده، هرگز ذره اى ستم و اندكى بيداد را تاب نمى آورد و همه ى حيات و جهاد خود را در جهت تحقق عدل و قسط در ميان آفريدگان خدا بكار مى برد. و به همين دليل در ارتباط با پاسدارى از قسط و انتشار عدل در ميان جوامع انسانى فرمود:
و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته. و ان دنياكم عندى لاهون من ورقه فى فم جراده تقضمها، ما لعلى و لنعيم يفنى و لذه لا تبقى، نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين. [نهج البلاغه فيض، كلام ٢١٥.]
'به خدا سوگند، كه اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند، تا با گرفتن پوست جوى به ناروا از دهان مورچه اى، نافرمانى خدا را انجام دهم، هرگز چنين كارى نمى كنم. و به راستى كه دنياى شما در نظر من از برگ جويده اى در دهان ملخى خوارتر و بى ارزشتر است.
على را با نعمتى كه از دست رفتنى و با لذتى كه ناپايدار است، چه كار؟ من از غفلت عقل و زشتى لغزشها به خدا پناه مى برم و تنها از او يارى مى طلبم'.

پايدارى امام در اقامه ى حق

يكى از ويژگيهاى ممتاز و متعالى حيات اميدبخش و سعادت آفرين اميرمومنان و عزيز پيامبر خدا، حضرت امام على بن ابيطالب "ع" حق پرستى، حقجويى، حقگويى، حق دوستى و جهاد بى امان در راه اقامه ى حق است. تجلى حقيقت در سيما و نگاه على "ع" و جلوه ى نهايى حق در سيره ى زندگانى آن بزرگوار، به گونه ايست كه در لحظه، لحظه ى حيات امام عليه السلام فروزندگى و پايندگى حق متجلى است، تا آنجا كه ابوذر به روايت از ام سلمه مى گويد، كه پيامبر خدا فرمود:
عن ابى ذر عن ام سلمه قالت: سمعت رسول الله "ص" يقول:
ان عليا مع الحق و الحق معه، لن يزولا حتى يردا على الحوض. [بحار الانوار، ج ٣٨، ص ٣٢.]
'ابوذر به نقل از ام سلمه روايت مى كند، كه پيامبر اكرم "ص" فرمود: همانا على با حق است و حق با على "ع" و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا روز قيامت بر حوض "جايگاه معينى در قيامت" بر من وارد شوند'.
هماهنگى و همراهى امام على "ع" با حق، يكى از شاخص ترين و مهمترين فضايل آن امام بزرگوار و محبوب به شمار مى آيد، تا آنجا كه همين فضيلت عظمى و ممتاز براى اثبات امامت و ولايت ايشان براى امت اسلامى بسنده و كافى است. و اين حقيقتى انكارناپذير است، كه منطق گويا به وحى رسول الله "ص" شاهد آنست، آنجا كه جابر بن عبدالله از پيامبر خدا روايت كرد:
عن جابر بن عبدالله الانصارى انه قال: لقد سمعت رسول الله "ص" يقول: ان فى على خصالا لو كانت واحده منها فى جميع الناس لا كتفوا بها فضلا: على مع الحق و الحق مع على لا يفترقان حتى يردا على الحوض. [امالى صدوق، ص ٨٩.]
'از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده كه گفت، شنيدم رسول خدا "ص" مى فرمود:
همانا در زندگانى على "ع" خصلتهايى است، كه اگر يكى از آنها در زندگانى مردم مى بود، براى فضيلت آنان بسنده بود. از آن جمله اينكه: على با حق و حق با على است، هرگز ايندو از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من وارد شوند'.
ارتباط و پيوند گسست ناپذير امام على "ع" با حق، در لحظه، لحظه ى زندگانى سراسر دفاع از حق، امام عليه السلام به اندازه اى بود كه اين پيوست و اتصال با حق، در تاريخ حيات امام "ع" رابطه اى جان با تن، عطر با گل و فرزند را با مادر در خاطره ى انسان تداعى مى كند. و بر همين اساس پيامبر خدا براى پايندگى اين ارتباط ناگسستنى دعا كرد و فرمود:
على مع الحق و الحق مع على "ع" اللهم ادر الحق معه حيث دار. [سفينه البحار، ماده حقق.]
'على "ع" با حق و حق با على است. بار پروردگارا، آنجا كه على مى گردد، حق را بگردان'.
در ارتباط با هماهنگى و همراهى امام على "ع" با حق، سخنان حقيقت بيان پيامبر امجد "ص" را تا آنجا كه در حوصله و گنجايش اين صحيفه بود، بيان كرديم. اينك موقعيت و پايگاه امام على "ع" را در ارتباط با حق و اقامه ى آن و دفاع از حريم مقدس حق از كلام آن حضرت به رشته ى تحرير درمى آوريم.
ابن عباس مى گويد، هنگامى كه امام على "ع" به قصد جنگ با مردم بصره حركت مى كرد، در يكى از منازل ميان راه به نام ذى قار خدمت آن بزرگوار رسيدم. امام "ع" را سرگرم تعمير كفشهايش يافتم، در اين هنگام امام به من فرمود: ما قيمه هذه النعل؟ فقلت: لا قيمه لها، فقال عليه السلام:
و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣٣.]
'... امام على "ع" فرمود، قيمت اين كفشها چقدر است؟ ابن عباس مى گويد، جواب دادم:
اى اميرمومنان، اين كفشها ارزشى ندارد، امام على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اين كفشها نزد من از حكومت و فرمانروايى بر شما محبوبتر است، مگر اينكه در سايه ى حكومت اقامه ى حق كرده و باطل را نابود كنم...'.
ابن عباس مى گويد:
در ادامه ى اين گفتگو با من، امام در برابر مردم ظاهر شد و براى آنها خطبه ى رسا و بليغى ايراد كرد. و در ادامه ى آن خطبه موضع خويش را در دفاع از حق و ستيز با باطل در نهايت صراحت بيان كرد و فرمود:
فلا بقرن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه... [همان ماخذ.]
'و باطل را- به قدرت حق- مى شكافم، تا حق از پهلوى آن بيرون آيد ...'.
هنگامى كه امام عليه السلام عازم جنگ جمل شد، تا فتنه اى را كه به دست طلحه، زبير و عايشه پديد آمده بود از ميان برداشته و نابود كند، در برابر مردم خطبه اى رسا و فصيح ايراد فرمود: و در ضمن خطبه هدف خويش را از جنگ با اصحاب فتنه ى جمل، احقاق حق و نابودى باطل بيان كرد و فرمود:
... ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و ايم الله لا بقرن الباطل حتى اخرج الحق من خاصرته. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٠٣.]
'... و هرگز ضعيف و ناتوان نشده، نترسيده و خيانت و سستى- در كار اسلام و مسلمين- نكرده ام و سوگند به خدا، باطل را مى شكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون بياورم.'
امام على "ع" به دليل ايمان استوار و خلل ناپذيرش به خداى يگانه ى توانا و پيامبر او و نيز به اين جهت كه همواره در دوران حيات پر بركت خود بر اساس سنت حسنه ى رسول الله "ص" عمل كرده، هرگز به اندازه ى ذره اى از حق دور نبوده و بلكه همواره وجود آن حضرت محور و مدار و ملاك حق بوده است. و اين حقيقتى انكارناپذير است، كه سيره ى روشن آن امام بزرگوار شاهد و كلام رساى آن حضرت گوياى آنست، آنجا كه فرمود:
و انى لعلى بينه من ربى و منهاج من نبيى و انى لعلى الطريق الواضح القطه
لقطا... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٩٦.] 'و به راستى كه من گواه و دليلى از سوى پروردگار خود دارم و راه راست را به فرموده ى پيامبر اكرم "ص" مى پيمايم. و من بر اساس سنت و روش آشكار- پيامبر خدا- راه را به پايان مى برم و راه حق را مى يابم و بر آن قدم مى گذارم'.
امام على "ع" در رابطه با ايمان به خداى يگانه و دستيابى به باور و يقين قلبى و حتمى خود، نسبت به خدا فرمود:
و انى لعلى يقين من ربى و غير شبهه من دينى. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٢.]
'و به راستى كه من به ذات خداى خويش يقين و باور دارم و در آئين خود هيچ ترديدى ندارم'.
امام على عليه السلام در رابطه با حقانيت خود و دفاع بى امان از حق و استوارى و پايدارى خويش بر صراط مستقيم حق و حقيقت، خداى را شاهد آورده و با صراحت و قاطعيت كامل مى فرمايد:
فو الذى لا اله الا هو انى لعلى جاده الحق و انهم لعلى مزله الباطل... [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٨٨.]
'سوگند به آن كس كه جز او خدايى نيست، من بر راه حق و حقيقت گام مى زنم و آنها "مخالفان امام" بر لغزشگاه باطل پاى مى نهند'. و در ارتباط با ثبات قدم و ثبوت دل خويش بر صراط حق فرمود:
ما شككت فى الحق مذاريته. [نهج البلاغه فيض، حكمت ١٧٥.]
'از هنگامى كه حق را شناخته ام، هرگز در رابطه با آن شك نكرده ام'. اين كلام روشن و قاطع امام على عليه السلام، دلالت كامل بر همراهى و هماهنگى جاودانه ى آن بزرگوار با حق و حقيقت دارد. و بر پايه ى اين واقعيت عينى و حقيقت مشهود، پيامبر اعظم "ص" درباره ى آن حضرت فرمودند:
'على با حق و حق با على است و اين دو تا روز قيامت كه در كرانه ى حوض بر من وارد شوند، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند'.

پايگاه رفيع علم امام

شناخت پايگاه علم امام على "ع" و آگاهى از مراتب كمال و عرفان و آگاهى آن امام همام از كاينات، در توان و گنجايش علمى انسانها نيست. چرا كه مقام علمى و پايگاه عرفان و آگاهى آن حضرت به حدى رفيع و بلند مرتبه است، كه ظرفيت محدود علمى انسان را قدرت درك و توان فهم آن نيست. بر اساس اين حقيقت به منظور آشنايى مختصر با مقام علمى و عرفانى آن حجت حق و عبد صالح و برگزيده ى پروردگار، گوش جان و هوش دل به گفتار پيامبر خدا "ص" در ارتباط با مقام علمى آن حضرت، و سپس به سخنان اميرمومنان على "ع" در تعريف و تبيين پايگاه علمى خود مى سپاريم. در ذيل به نقل احاديثى از رسول الله "ص" در اين رابطه مى پردازيم:
عن الرضا عن آبائه عن الباقر عن جابر الانصارى قال: قال رسول الله "ص": انا خزانه العلم و على مفتاحه، فمن اراد الخزانه فليات المفتاح. [بحارالانوار، ج ٤٠، ص ٢٠١.] 'امام على بن موسى الرضا "ع" به نقل از پدرانش از امام محمد باقر "ع" و ايشان به روايت جابر انصارى فرمود: جابر گفت، از پيامبر خدا "ص" شنيدم كه آن حضرت فرمودند:
'من گنجينه ى دانش و على كليد آنست، پس هر كس دستيابى به گنجينه را مى خواهد، بايد كليد آن را دريابد'.
عن ابن عباس قال: قال رسول الله "ص":
انا دار الحكمه و على بابها، فمن اراد الحكمه فليات الباب. [بحارالانوار، ج ٤٠، ص ٢٠٧.]
'ابن عباس مى گويد، كه رسول خدا "ص" فرمودند:
من خانه ى حكمت را مانندم و على در آن خانه است. پس هر كس كه مى خواهد به خانه ى حكمت درآيد، بايد از در آن خانه وارد شود'.
عن ابن عباس قال: قال رسول الله "ص":
على بن ابى طالب اعلم امتى و اقضاهم فيما اختلفوا فيه من بعدى. [ بحارالانوار، ج ٤٠، ص ١٤٤.]
'ابن عباس مى گويد، كه پيامبر خدا "ص" فرمودند:
على بن ابيطالب "ع" داناترين افراد امت من و شايسته ترين آنها به داورى در اموريست كه پس از من در آن اختلاف نظر داريد'.
قال ابن عباس: على علم علما علمه رسول الله "ص" و رسول الله علمه الله فعلم النبى "ص" من علم الله و علم على من علم النبى و علمى من علم على "ع" و ما علمى و علم اصحاب محمد "ص" فى علم على الا كقطره فى ابحر. [بحارالانوار، ج ٤٠، ص ١٤٧.] 'ابن عباس عليه الرحمه گفت:
'على "ع" از دانشى بهره مند بود كه پيامبر خدا "ص" به او آموخته و پيامبر خدا را پروردگار تعليم فرموده بود. بنابراين علم رسول الله "ص" از علم خدا و علم على "ع" از علم رسول الله "ص" و دانش من از علم على "ع" است. و دانش من و ياران محمد "ص" در برابر علم و دانش امام على "ع" چيزى نيست جز قطره اى از هفت دريا'.
عن ابى بصير قال: قال رسول الله "ص":
ان الله تبارك و تعالى فرض العلم عن سته اجزاء، فاعطى عليا خمسه اجزاء و له سهم فى الجزء الاخر مع الناس. [بحارالانوار، ج ٤٠، ص ١٤٣.]
'ابوبصير گويد كه پيامبر خدا "ص" فرمود:
همانا پروردگار متعال علم را به شش بخش مقرر فرموده، پنج قسمت از آن را به على "ع" بخشيده و آن حضرت را در جزء ششم نيز با همه ى مردم سهيم كرده است'.
عن جابر بن عبدالله قال: اخذ النبى "ص" بعضد على "ع" فقال:
هذا امير البرره و قاتل الكفره، منصور من نصره، مخذول من خذله، ثم مدبها صوته فقال: انا مدينه العلم و على بابها، فمن اراد العلم فليات الباب. [مناقب ابن مغازلى، ص ٨٢.]
'جابر بن عبدالله گفت، پيامبر اكرم "ص" بازوى على "ع" را گرفت و فرمود:
اين مرد امير نيكوكاران و كشنده ى كافران است، هر كس كه او را يارى كند، نصرت و يارى مى شود. و هر كس وى را تنها گذارد، خوار و ذليل مى شود و آنگاه فرمود:
من شهر دانشم و على در آن شهر است، پس هر كس كه جوياى علم است، بايد كه از در آن وارد شود'.
پس از بيان احاديثى چند از پيامبر خدا "ص" درباره ى مقام علمى امام على "ع"، اينك نهج البلاغه ى شريف را مى گشائيم و به قسمتهايى از سخنان امام على عليه السلام در رابطه با پايگاه علمى و مقام عرفانى آن حضرت توجه مى كنيم. باشد كه از اين رهگذر معرفت ما نسبت به آن امام بزرگوار و عزيز بيشتر شده، و گامى به آستان رفيع شناخت امام عليه السلام نزديكتر شويم.
امام على "ع" پس از رحلت جانسوز رسول الله "ص" و حوادث تلخ و شومى كه بعد از پيامبر، مانند پاره هاى شب سياه، آسمان اسلام و حيات امام "ع" را فرا گرفت و خلافت رسول الله و زعامت امت اسلامى را دستخوش خواهشهاى نفسانى، آرمانها و آرزوهاى شيفتگان قدرت و حكومت و دست پروردگان توطئه و وسوسه هاى شوم شيطان كرد، در بيان شخصيت ملكوتى و مقام رفيع ايمانى و علمى خود فرمود:
اما و الله لقد تقمصها ابن ابى قحافه و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى. ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير، فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها كشحا و طفقت ارتئى بين ان اصول بيد جذاء، او اصبر على طخيه عمياء، يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير، و يكدح فيها مومن حتى يلقى ربه. فرايت ان الصبر على ها تا احجى، فصبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجا، ارى تراثى نهبا. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣.]
'هان، به خدا سوگند كه پسر ابى قحافه جامه ى خلافت را به تن كرد، در حالى كه نيك مى دانست من در رابطه با خلافت مانند قطب ميانه ى آسيا هستم. سيل دانش و معرفت از سرچشمه ى وجود من فرومى ريزد، و پرده ى انديشه و خيال به اوج رفعت من نمى رسد. با اين حال جامه ى خلافت را رها كرده پهلو از آن تهى كردم. و در اين فكر بودم كه آيا با دست بريده حمله كنم، يا بر ظلمت كورى مردم شكيبا باشم؟
شرايطى- پيش آمد- كه سالمندان را فرسوده و ناتوان، جوانان را پژمرده و پير مى ساخت و مومن در چنين شرايطى رنج مى برد، تا مرگ او فرامى رسيد'.
امام على عليه السلام طى بيانات گرم و دلنشينى كه با يكى از ياران صادق و با وفاى خود كميل بن زياد ايراد فرموده، درباره ى مقام علمى و پايگاه رفيع آگاهى و عرفان خويش مى فرمايد:
يا كميل ابن زياد...
ها ان ههنا لعلما جما "و اشار بيده الى صدره" لو اصبت له حمله، بلى اصبت لقنا غير مامون عليه مستعملا آله الدين للدنيا و مستظهرا بنعم الله على عباده و بحججه على اوليائه او منقادا لحمله الحق لا بصيره له فى احنائه، ينقدح الشك فى قلبه لاول عارض من شبهه، الا لا ذا و لا ذاك، او منهوما باللذه سلس القياد للشهوه، او مغرما بالجمع و الادخار، ليسا من رعاه الدين فى شى ء شبها بهما الانعام السائمه، كذلك يموت العلم بموت حامليه. [نهج البلاغه فيض، حكمت ١٣٩.]
'اى كميل!
بدان كه در اينجا "و به سينه ى خود اشارت فرمود" دانشى است انباشته، اگر- فرا گيرانى- براى آن مى يافتم. آرى! يافتم آن را كه تيز دريافت بود، ليكن امين نمى نمود، با دين دنيا مى اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى جست و به حجت علم بر دوستان خدا بزرگى مى فروخت. يا كسى كه پيرو خداوندان دانش است، اما در شناختن نكته هاى باريك آن او را نه بينش است. چون نخستين شبهت كه در دل وى راه يابد درماند- و راه زدودن آن را يافتن نتواند-. بدان- كه براى فراگرفتن دانشى چنان- نه اين درخور است و نه آن. يا كسى كه سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن يا شيفته ى فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن. هيچ يك از اينان اندك پاسدارى دين را نتواند و بيشتر به چارپاى چرنده ماند. مرگ دانش اين است و مردن خداوندان آن چنين'.
امير موحدان پارسا و سرور آزادگان با اخلاص امام على "ع" در ارتباط با فتنه ها و توطئه هايى كه پس از رحلت رسول الله "ص"، به منظور نابودى اسلام و تلاشى و اضمحلال امت اسلام طرح و اجراء شد، با بيانى سرشار از حكمت و كلامى برخاسته از آگاهى و درايت مى فرمايد:
ايها الناس فانا فقات عين الفتنه و لم يكن ليجترى ء عليها احد غيرى بعد ان ماج غيهبها و اشتد كلبها، فاسئلونى قبل ان تفقدونى، فو الذى نفسى بيده لا تسالوننى عن شى ء فيما بينكم و بين الساعه و لا عن فئه تهدى مائه و تضل مائه الا انباتكم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ ركابها و محط رحالها و من يقتل من اهلها قتلا و من يموت منهم موتا. و لو قد فقدتمونى و نزلت بكم كرائه الامور و حوازب الخطوب لا طرق كثير من السائلين و فشل كثير من المسوولين و ذلك اذا قلصت حربكم و شمرت عن ساق و كانت الدنيا عليكم ضيقا تستطيلون معه ايام البلاء عليكم، حتى يفتح الله لبقيه الابرار منكم. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٩٢.]
'اى مردم! من چشم فتنه و آشوب را كور كردم و غير از من كسى را ياراى دفع آن نبود. و اين هنگامى بود كه تاريكى فتنه فراگير و سختى آن افزون شده بود. [كلام امام على "ع" به حوادث و جرياناتى كه پس از رحلت پيامبر اكرم "ص" پيش آمد، تصريح و دلالت دارد.] بنابراين پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، هر سئوالى كه داريد از من بپرسيد.
سوگند به كسى كه جان من در دست اوست، از حال تا قيامت چيزى از من درباره ى آن گروه كه صد تن را هدايت كنند و صد نفر را گمراه، نمى پرسيد، [مقصود امام از اين كلام اينستكه، اگر به دست خلفاى جور و ستم در تاريخ اسلام صد نفر هدايت شوند، در همين حال همين صد نفر گمراه شده اند. چرا كه سر سپردن به پيشگاه رهبر غير معصوم از جهالت و گمراهى است.] مگر آن كه به شما خبر مى دهم از فراخواننده و جلودار و راننده ى آن گروه، و از جاى فرود آمدن و بارانداز آنان و از هر يك از آنها كه كشته مى شود و يا مى ميرد. و هرگاه كه مرا از دست بدهيد و حوادث ناگوار و كارهاى دشوار براى شما پيش آيد، بسيارى از پرسشگران سر در گريبان فرومى برند و بسيارى از پاسخ دهندگان ترسو و ناتوان باشند. و اين هنگامى است كه آتش در ميان شما زبانه كشيده و شعله ور شود، جهان براى شما تنگ و كوچك شده و روزهاى بلا و سختى شما به درازا كشد، تا هنگامى كه خدا نيكان شما را پيروز گرداند.'
اميرمومنان پرهيزگاران خدا ترس، در رابطه با علم و آگاهى خود از حقايق امور و آشنايى و آگاهى خويش از حوادث آينده اى كه در تاريخ اسلام پيش آمد خواهد كرد، با قاطعيت و صراحت كامل مى فرمايد:
و الله لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شانه لفعلت، و لكن اخاف ان تكفروا فى برسول الله صلى الله عليه و آله. الا و انى مفضيه الى الخاصه ممن يومن ذلك منه.
و الذى بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما انطق الا صادقا و لقد عهد الى بذلك كله و بمهلك من يهلك و منجى من ينجو و مال هذا الامر و ما ابقى شيئا يمر على راسى الا افرغه فى اذنى و افضى به الى. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٧٤.]
'به خدا سوگند، اگر بخواهم به هر يك از شما خبر بدهم، كه از كجا آمده، به كجا مى رود و همه ى ويژگيهاى او را بيان كنم، به اينكار توانايم. ولى از آن مى ترسم كه درباره ى من چنان بينديشيد، كه باعث شود نسبت به پيامبر اكرم "ص" كافر شويد. آگاه باشيد كه من اين اسرار را به افراد خاصى "اصحاب سر" كه به آنها اعتماد دارم، مى گويم.
و سوگند به پروردگارى كه پيامبر خود را به حق و راستى برانگيخت و او را به پيامبرى بندگانش برگزيده، سخنى جز به راستى نگويم. پيامبر اكرم "ص" همه ى اين خبرها، تباهى تباهكارى و رهايى رستگار، و پايان اين امر "خلافت رسول الله "ص"" را به من خبر داده است. و از آنچه سرانجام به سر من مى آيد، مطلبى را فروگذار نكرده، مگر اينكه آن را در دو گوش من فروكرده و به من گفته است'.
ظرفيت علمى امام عليه السلام همانند شخصيت آن بزرگوار بى نهايت است. و بر همين اساس آگاهى آن حضرت از حقايق امور و اشياء و اطلاع ايشان نسبت به حوادث آينده حد و مرزى ندارد. ولى از آنجا كه گنجايش علمى و ظرفيت وجودى انسانها محدود است، امام عليه السلام نمى تواند شخصيت علمى و مقام عرفان و آگاهى خود را براى مردم بيان و اظهار كند. در اين باره امام على "ع" با صراحت و صداقت كامل مى فرمايد:
و لو تعلمون ما اعلم مما طوى عنكم غيبه اذا لخرجتم الى الصعدات تبكون على اعمالكم و تلتدمون على انفسكم و لتركتم اموالكم لا حارص لها و لا خالف عليها و لهمت كل امرى ء منكم نفسه لايلتفت الى غيرها، و لكنكم نسيتم ما ذكرتم و امنتم ما حذرتم، فتاه عنكم رايكم و تشتت عليكم امركم...
اما و الله ليسلطن عليكم غلام ثقيف الذيال الميال، ياكل خضرتكم و يذيب شحمتكم، ايه ابا و ذحه. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١١٥.]
'اگر آنچه را كه من از غيب مى دانم و بر شما پنهانست، بدانيد، هر آينه سر به بيابانها مى گذاريد، بركردار خويش گريه مى كنيد، مانند زنان فرزند مرده بر سر و سينه ى خود مى كوبيد و سرمايه و ثروت خود را بى نگهبان رها مى كنيد. و هر يك از شما چنان به خود گرفتار شود كه به ديگرى نپردازد. دريغا كه هر پند و اندرزى به شما مى دهند، فراموش مى كنيد و از آنچه شما را باز مى دارند ايمن مى شويد. راى و انديشه شما سردرگم و كار شما پراكنده و پريشان شده است...
به خدا سوگند پسرى از بنى ثقيف بر شما چيره و حاكم خواهد شد، كه از فراوانى تكبر جامه ى خويش بر زمين مى كشد و از حقيقت روى گردان است. او سرسبزى شما را مى خورد "ثروت و آبرو" و چربيهاى شما را آب مى كند، "از شدت ظلم و ستم او رنجور و لاغر مى شويد" پس بياور آنچه دارى، اى اباوذحه'. [[مقصود از اى ابا و ذحه آنچه دارى بياور اين است كه: اى حجاج بن يوسف همه ى نابكاريها و ستمگريهايت را در گذرگاه زمان آشكار كن. اين سخن امام "ع" از اخبار غيبى بود كه حضرت به آن اشاره فرمودند و بعد اتفاق افتاد. ابن ميثم بحرانى در شرح نهج البلاغه پيرامون كلام امام "ع" مى نويسد:
'روزى حجاج بر سجاده خود نماز مى گزارد، خنفسايى "نام حشره اى است" به سوى او آمد، گفت آن را از من دور كنيد، كه وذحه اى از وذح شيطان است. از آن روز به بعد حجاج را اباوذحه ناميدند'.]]
دانش و آگاهى امام عليه السلام محدود به زمين و اهل آن نيست، بلكه حوزه ى آگاهى و دانش امام "ع" همه ى عوالم ملك و ملكوت را شامل مى شود. و اين موهبتى است الهى، كه حق تعالى به برگزيدگان خود، كه عهده دار امامت و هدايت آفريدگان او مى باشند، عنايت كرده است. در اين رابطه امام مومنان يكتاپرست و پيشواى مجاهدان آزاده على عليه السلام مى فرمايد:
ايها الناس سلونى قبل ان تفقدونى فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض قبل ان تشغر برجلها فتنه تطافى خطامها و تذهب باحلام قومها. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٣١.]
'اى مردم! پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، هر پرسشى داريد از من بپرسيد. چرا كه من به راههاى آسمان از راههاى زمين داناترم. اى مردم! پيش از آنكه توسن فتنه پاى اندازد و مهار گسيخته گام بردارد و خردمندان را پريشان سازد، از من بپرسيد'.
هنگامى كه ابوسفيان ابن حرب و عباس ابن عبدالمطلب پس از رحلت پيامبر "ص" به قصد بيعت نزد امام عليه السلام شرفياب شدند، آن بزرگوار خطاب به ايشان فرمود:
... بل اندمجت على مكنون علم لو بحت به لا ضطربتم اضطراب الارشيه فى الطوى البعيده. [نهج البلاغه فيض، كلام ٥.]
'... سكوت من به دليل اينستكه در علمى پنهان- از شما- فرورفته ام، اگر آنچه را مى دانم آشكار و بيان كنم، هر آينه شما مانند لرزش ريسمان در چاهى ژرف مى لرزيد'.


۹
چهره ى دنيا در چشم و دل امام

چهره ى دنيا در چشم و دل امام

آنها كه با ايمان ناب، اخلاص زلال و عشق بى پايان امام على "ع" آشنايند، به خوبى مى دانند كه در خانه ى دل مولاى پرهيزگاران و امام موحدان، جز عشق به حق تعالى، مهر به رسول الله "ص" و محبت بندگان پاكباز و صالح پروردگار محبت ديگرى راه ندارد. چرا كه در چشم و دل امام على "ع" جلوه و جلال هر چه و هر كه غير از خداى، بى رنگ و بى جلوه و بى جلال است. و در آئينه ى پاك چشمان امام عليه السلام تنها جمال حق تعالى پيدا و در خلوتكده ى دل روشن و مطهر آن بزرگوار فقط حضور حضرت حق جل شانه حاضر و پيدا و ديدنى است. بر اساس اين حقيقت، هر چه غير از خدا باشد در چشم و دل امام على "ع" بى ارزشترين و خوارترين است، اگر چه دنيا باشد كه محبوب همه ى هوس طلبان و مطلوب همه ى خدا فراموشان است.
دنيا با همه ى زيبائيها و فريبندگيها و دلربائيهايش، نه تنها در چشم حقيقت بين على عليه السلام جلوه و ارزشى ندارد، بلكه خوارترين و پست ترين و بى ارزش ترين آفريده ى خدا است. و دنيا با همه ى قدرت و توانى كه در فريب دادن انسانها و ذليل كردن ايشان دارد، در برابر امام على "ع" و ايمان و اخلاص و زهد او، ضعيف ترين و بى ارزشترين مخلوقات است. در چشم و دل امام عليه السلام به گواهى نهج البلاغه، چيزى رنگ باخته تر و بى ارزشتر و خوارتر از دنيا با همه ى مظاهر فريبنده اش نيست. و امام على "ع" انسان خداشناس و عارف روشن ضميرى است، كه در سايه ى ايمان به خدا و در پرتو عرفان و شناخت هستى، دنيا را به خوبى و كمال شناخته و به مردم حقيقت طلب شناسانده، تا هرگز فريب جلوه ى ناپايدار و لذت گذارى آن را نخورند. چرا كه هر كس دل به دنيا سپرد، از حقيقت بازماند و در دام شيطان گرفتار شد. و هر انسان خداشناس و زاهدى كه به دنيا دل نبست و فريب جلوه ها و بازيهاى آن را نخورد، به حقيقت هستى و كمال مطلوب دست يافت. و پرواز روح امام على "ع" تا ملكوت اعلى و جايگاه قرب حق تعالى، به دليل عدم وابستگى به دنيا و رهايى از هر چه رنگ تعلق مادى است.
روح ملكوتى، سيماى روشن، قلب تابناك، ديدگان جاذب و كلام حكمت آفرين امام موحدان صالح و پرهيزگاران مجاهد،- على بن ابيطالب "ع"- در محراب عبادت و نيايش حق تعالى تماشايى و شنيدنى است. ضرار ابن ضمره ضبابى كه از اصحاب خاص امام عليه السلام است، سيماى روحانى و حالت ملكوتى امام را، براى معاويه اينگونه توصيف مى كند:
هنگامى كه شب پرده هاى تاريكى را بر سراسر گيتى گسترده بود، على "ع" را ديدم كه در محراب عبادت ايستاده و محاسن خود را به دست گرفته، مانند انسان مار گزيده اى به خود مى پيچيد و در پيشگاه حق تعالى به گونه ى انسان اندوه رسيده و ماتمزده اى مى گريست و درباره ى دنيا مى فرمود:
يا دنيا، يا دنيا! اليك عنى، ابى تعرضت؟ ام الى تشوقت؟
لا حان حينك، هيهات! غرى غيرى، لا حاجه لى فيك، قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها، فعيشك قصير و خطرك يسير و املك حقير. آه من قله الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٧٤.] 'اى دنيا، اى دنيا! از من دور شو. آيا براى فريفتن خود را به من مى نمايى! يا اينكه به من مشتاق و شيفته شده اى؟
هرگز محبت تو در دل من جاى نمى گيرد، ديگرى را بفريب، زيرا مرا به تو نيازى نيست. اى دنيا من تو را سه طلاقه كرده ام و امكان بازگشت به سوى تو نيست. چرا كه دوره ى زندگانى تو كوتاه، ارزش و منزلت تو اندك و آرزوى بهره مندى از تو پست و حقير است. افسوس از كمى زاد و توشه، درازى راه، دورى سفر و عظمت رستاخيز'.
امام عليه السلام در نامه اى به عثمان ابن حنيف انصارى، كه از سوى آن حضرت عهده دار حكومت بصره بود، در ارتباط با دنيا و موضع صريح و روشن خود پيرامون آن چنين مرقوم فرمود:
اليك عنى يا دنيا! فحبلك على غاربك، قد انسللت من مخالبك و افلت من حبائلك و اجتنبت الذهاب فى مداحضك... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٤٥.]
'اى دنيا از من دور شو! زيرا من زمام تو را به گردنت انداخته، خود را از چنگ تو بيرون كشيده، از دامهايت گريخته و از گام نهادن در لغزشگاههاى تو دورى گزيده ام...'.
امام على عليه السلام در يكى از خطبه هاى بليغ نهج البلاغه، كه طى آن موضع صريح و قاطع خود را در گسترش عدل، پيكار با ستم و دفاع بى امان از مظلوم بيان كرده است. در رابطه با هديه اى كه اشعت ابن قيس منافق به قصد فريب آن حضرت، براى امام "ع" آورده بود، تا مگر به اين وسيله آن بزرگوار را از منهج عدل و صراط مستقيم حق، به بيراهه ى فساد و ستم بكشاند، فرمود:
... و ان دنياكم عندى لا هون من ورقه فى فم جراده تقضمها.
ما لعلى و لنعيم يفنى و لذه لا تبقى، نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢١٥.]
'همانا دنياى شما در نظر من از برگ جويده شده اى كه در دهان ملخى باشد، بى ارزشتر و خوارتر است. على را با نعمتهاى زوال پذير و لذت و كامرانى ناپايدار چه كار؟
به خدا پناه مى بريم از غفلت عقل و زشتى لغزش در راه خدا و تنها از او يارى مى جوئيم'.
امام على "ع" در پرتو شناخت خدا، معرفت كامل رسول الله "ص" و آگاهى از فرهنگ اسلام و فلسفه ى شريعت، دنيا را به خوبى شناخته و چهره ى زشت و ناميمون آن را از پس نقابهاى فريب و جلوه هاى كاذب و فريبا شناسايى كرده و به همين دليل لحظه اى در ستيز با آن آرام نگرفته است. و در رابطه با پيكار با دنيا و مظاهر فريبنده ى آن، به پيروزى نهايى دست يافته و خود فرموده است:
انا كاب الدنيا لوجهها و قادرها بقدرها و ناظرها بعينها... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٢٨.]
'من دنيا را با چهره و صورتش به زمين كوبيده ام و آن را به درستى اندازه گيرى كرده و به حقيقت آن بينا و آگاهم...'. در انديشه و راى امام على "ع" دستيابى به آخرت و بهره مندى از رحمت و بركت و فيوضات بى پايان الهى در سراى جاويدان آخرت، در كنار برخوردارى از دنيا و بهره مندى از لذتها و خوشيها و عشرتهاى دنيا، امكان پذير نيست. چرا كه دل سپارى و روى آورى به هر يك از ايندو، باعث پرهيز از ديگرى است. و در همين رابطه امام عليه السلام فرمود:
ان الدنيا و الاخره عدوان متفاوتان، و سبيلان مختلفان. فمن احب الدنيا و تولاها ابغض الاخره و عاداها و هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بينهما كلما قرب من واحد بعد من الاخر و هما بعد ضرتان. [نهج البلاغه فيض، حكمت ١٠٠.]
'به راستى كه دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه گوناگون مى باشند. بنابراين هر كس كه دنيا را دوست داشته و به آن دل مى بندد، آخرت را دشمن داشته و از آن نفرت دارد. و اين دو "دنيا و آخرت" در مثل مشرق و مغرب عالم را مانند. و كسى كه در ميان ايندو راه مى پيمايد، چنانست كه هرگاه به يكى از آنها نزديك شود، بى گمان از ديگرى دور خواهد شد. و در مثالى ديگر، دنيا و آخرت مانند دو زن از يك شوهر مى باشند، كه پيوسته با يكديگر ناسازگارند'.
امام على "ع" در بيان زشتى و شومى دنيا در چشمان خويش، كه جز جمال دوست نديده و سواى حقيقت را نمى جويد، فرموده:
و الله لدنياكم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٢٢٨.]
'به خدا سوگند، كه دنياى شما در چشم من، از استخوان بى گوشت خوك در دست بيمارى كه گرفتار مرض جذام باشد، خوارتر و بى ارزشتر است'.
امام عليه السلام دنيا را در چشم و نگاه خردمندان پرهيزگار، به سايه ى گذرا و ناپايدارى تشبيه كرده و فرموده:
... فانها عند ذوى العقول كفى ء الظل، بينا تراه سابغا حتى قلص و زائدا حتى نقص. [نهج البلاغه فيض، خطبه ٦٢.]
'بنابراين دنيا در نگاه خردمندان، مانند بازگشت سايه اى است كه تا آن را گسترده مى بينى جمع شود و چون آن را زياده بينى اندك مى شود'.
امام عليه السلام در توصيف دنيا و چگونگى احوال آن مى فرمايد:
... فان الدنيا رنق مشربها، ردغ مشرعها، يونق منظرها و يوبق مخبرها. غرور حائل و ضوء آفل و ظل زائل و سناد مائل... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٨٢.]
'به راستى كه دنيا آبشخورش تيره و تار، سرچشمه ى آن گل آلود و چشم اندازش شگفت آور است. حقيقت دنيا هلاك كننده و جانفرسا و فريبنده و نابود شونده است.
دنيا بمانند روشنايى روى در غروب نهاده، سايه اى از ميان رونده و تكيه گاهى ويران شونده است...'.
امام على "ع" پيش از دوران خلافت خود در نامه اى به سلمان فارسى، كه خدايش بيامرزد چنين نوشت:
اما بعد فانما مثل الدنيا مثل الحيه، لين مسها، قاتل سمها فاعرض عما يعجبك فيها... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٦٨.]
'اما بعد، دنيا در مثل مارى را مى ماند، كه دست كشيدن به آن نرم و خوش آيند است، ولى زهرى كشنده دارد. بنابراين از آنچه كه تو را مى فريبد دورى و پرهيز كن...'.
و همچنين در نامه اى كه امام عليه السلام به حارث همدانى نوشتند، در رابطه با زوال پذيرى و ناپايدارى دنيا فرمود:
... و اعتبر بما مضى من الدنيا ما بقى منها، فان بعضها يشبه بعضا و آخرها لا حق باولها و كلها حائل مفارق... و اياك ان ينزل بك الموت و انت ابق من ربك فى طلب الدنيا. [نهج البلاغه فيض، كتاب ٦٩.]
'براى آينده از گذشته پند بگير، چرا كه همه ى امور جهان مانند يكديگر و پايان آنها پيوسته به آغازش و همه زوال پذير و فراق انگيز است.
و بپرهيز از اينكه مرگ تو را دريابد، در حالى كه تو به خاطر فراهم آوردن دنيا از رحمت پروردگارت بدور باشى'.
امام يكتاپرستان حق طلب على عليه السلام، در رابطه با پرهيز از دنيا و دلبستگى به آن، طى خطبه اى بليغ و شيوا زشتيهاى دنيا را بيان فرموده، كه ما به دليل پرهيز از زياده گويى نسبت به سرزنش دنيا، تنها فرازى از آن خطبه را نقل مى كنيم:
اما بعد فانى احذركم الدنيا فانها حلوه حضره، حفت بالشهوات و تحببت بالعاجله و راقت بالقليل و تحلت بالامال و تزينت بالغرور، لا تدوم حبرتها و لا تومن فجعتها، غراره ضراره، حائله زائله، نافده بائده، اكاله غواله، لاتعدو اذا تناهت الى امنيه اهل الرغبه فيها و الرضاء بها ان تكون كما قال الله تعالى:
كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح و كان الله على كل شى ء مقتدرا. [سوره كهف، آيه ٤٥.]
لم يكن امرو منها فى حبره الا اعقبته بعدها عبره و لم يلق من سرائها بطنا الا منحته من ضرائها ظهرا و لم تطله فيها ديمه رخاء الا هتنت عليه مزنه بلاء. [ نهج البلاغه فيض، خطبه ١١٠.]
'پس از حمد و ستايش خدا و درود بر پيامبر گرامى او، من شما را از گرايش به دنيا پرهيز مى دهم. چرا كه دنيا- به كام دنياخواهان- شيرين و- در چشم آنها- با طراوت و سر سبز است. دنيا به شهوتها و خواهشهاى زودگذر پوشيده شده است، و با آنچه كه به زودى از ميان مى رود اظهار دوستى مى كند. و با زيورهاى اندك دل شما را بشگفت مى آورد و با آرزوهاى شما خود را مى آرايد و با فريب و نيرنگ جلوه گرى مى كند. شادى دنيا پايدار نيست و كسى از درد و اندوه آن در امان نبوده و بسيار فريبا و زيان بخش است. دنيا دگرگون كننده ى احوال است و زوال پذير، نابود كننده است و كشنده و شكمباره ايست كه همه را هلاك مى كند.
هنگامى كه آرزوى دنياطلبان و آنها كه به دنيا خشنودند به نهايت برسد، دنيا از اين كه هست تجاوز نمى كند و به فرموده ى خداى سبحان:
"مثل دنيا مانند گياه زمين است، كه با آب فرو فرستاده از آسمان در آميخت "سر سبز شد"، ولى به زودى چنان خشك شد، كه بادها آن را- به هر سوى- پراكنده مى سازند. و خداى بزرگ به انجام هر كارى توانا است".
هيچ كس از دنيا شادمان نبوده، مگر اينكه در پى آن گريه ى گلوگيرى به او روى آورده است. و از خوشيهاى دنيا به كسى نرسيده، مگر اينكه پس از آن از بديهاى آن به وى زيانى رسيده است. باران فراخى و فراوانى نعمت و خوشبختى دنيا كسى را تر نكرده، مگر اينكه ابر بلا و محنت پياپى بر او باريده است...'.
امام على بن ابيطالب عليه صلوات الله، در خطبه ها و حكمتهاى نهج البلاغه به ضرورت و مناسبتهاى گوناگون، با تشبيهات و استعاره هاى متفاوت به بيان زشتيها و ناهنجاريها و ناپايدارى دنيا پرداخته است. و با بيانى رسا و منطقى گويا انديشمندان مومن و خردپيشگان عارف را از دلبستگى و گرايش به دنيا پرهيز داده و همه ى پيروان اسلام و رهروان مذهب تشيع را از پيوند و روى آورى به دنيا و مظاهر فريباى آن برحذر داشته است. در اين رابطه به فرازى از خطبه ١١٢ امام عليه السلام توجه كنيد.
و احذركم الدنيا فانها منزل قلعه و ليست بدار نجعه و قد تزينت بغرورها و غرت بزينتها، دار هانت على ربها:
فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرها و حياتها بموتها و حلوها بمرها، لم يصفها الله تعالى لاوليائه و لم يضن بها على اعدائه، خيرها زهيد و شرها عتيد و جمعها ينفد و ملكها يسلب و عامرها يخرب. فما خير دار تنقض نقض البناء؟ و عمر يفنى فيها فناء الزاد؟ و مده تنقطع انقطاع السير؟
اجعلوا ما افترض الله عليكم من طلبتكم و اسالوه من اداء حقه ما سالكم... [ نهج البلاغه فيض، خطبه ١١٢.]
'شما را از- دلبستگى- به دنيا پرهيز مى دهم، چرا كه دنيا سراى جاويدان و خانه ى سرسبزى نيست. دنيا خود را با جلوه هاى فريبنده آراسته و با اين آرايش- شما را- مى فريبد.
دنيا در پيشگاه پروردگار سرايى خوار و ناچيز است، كه حلال آن را حرامش آميخته، خوبى آن با بديهايش، زندگانى آن با مرگ و شيرينى آن با تلخى و ناگواريش بهم آميخته است.
خداى بزرگ دنيا را براى دوستان خود گوارا نساخته و از واگذارى آن به دشمنانش دريغ نكرده است. خير و خوبى دنيا اندك و زشتى و بدى آن فراهم آمده است، آنچه از دنيا فراهم آورند فانى شود، دولت آن پاينده نيست و آبادانيش ويران شود.
چه خيريست در سرايى كه مانند ساختمان روى به ويرانى نهاده است؟
چه خيريست در عمرى كه در آن توشه ى سراى جاويدان از ميان مى رود؟
و چه خيريست در فرصتى كه مانند زمان پيمودن راهى به پايان مى رسد؟
خواست و مطلوب شما چيزهايى باشد، كه خدا انجام آن را بر شما واجب كرده است. و در بجا آوردن آنچه كه خدا از شما خواسته، از وى يارى بجوئيد...'.
امام عليه السلام در تصويرنگارى دنيا و توصيف احوال گوناگون آن، طى كلام روشن و حكمت آميزى فرمود:
ايها الناس! انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم. و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم، ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم... [نهج البلاغه فيض، كلام ١٩٤.]
'اى مردم! به راستى كه دنيا سراى گذر و آخرت سراى جاويدان و ماندگارى است. بنابراين از گذرگاه دنيا- به وسيله ى عبادت و اطاعت از خدا- براى قرارگاه اخروى خود توشه برگيرد. و در برابر كسى كه رازهاى زندگانى شما را مى داند- با عصيان و گناه- پرده هاى عصمت خود را پاره نكنيد. و پيش از آنكه بدنهاى شما را از دنيا خارج كنند، دلهاى خود را از دنيا بيرون كنيد. "مهر و محبت دنيا را از دل بزدائيد"
آفرينش شما در دنيا براى آزمايش بوده و شما را براى غير از دنيا- يعنى آخرت- آفريده اند...'.
امام عليه السلام در بيان فريبندگى دنيا و توصيف گذرايى و زيان رسانى آن فرمود:
الدنيا تغر و تضر و تمر، ان الله سبحانه لم يرضها ثوابا لاوليائه و لا عقابا لا عدائه. و ان اهل الدنيا كركب بيناهم حلوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٤٠٧.] 'دنيا فريب مى دهد، زيان مى رساند و مى گذرد. همانا خداى سبحان- به دليل پستى و حقارت دنيا- راضى نشد كه دنيا را پاداش دوستان خود و كيفر دشمنانش قرار دهد. مردم در دنيا بمانند كاروانيانى هستند، كه هر جا در ميان راه فرود آمده اند- تا اندكى استراحت كنند- ناگهان قافله سالار آنها فرمان حركت مى دهد و كاروانيان به فرمان او كوچ مى كنند'.
همه ى آنچه كه تا به حال در مذمت و سرزنش دنيا از زبان و كلام اميرالمومنين امام على "ع" نقل شد، بيان اندكى از بى ارزشى و نامباركى و ناپايدارى دنيا در كلام آن بزرگوار است. صفحات روشن نهج البلاغه و خطبه ها، حكمتها، نامه ها و كلامهاى آن بيانگر نهايت نفرت امام عليه السلام از دنيا و زشتيها و فريبندگيها و پستى هاى آن است. در اين رابطه توجه خوانندگان اين صحيفه را به مطالعه ى كامل خطبه هاى نهج البلاغه فيض الاسلام به شماره هاى ١٥٦ و٢١٧ و٢٣٣ و٢٣٢ و٢٣٠ و٢٢٨ و١٨١ و١٧٢ و١٤٥ و١٢٩ و١١٣ و٥٢ و١٠٥ و٥٣ و٣٤ و٢٨ و٣ و١٦٠ و١١٢ و١١٠ و٨٢ و٨١ و٦٢ و نامه هاى امام "ع" به اشخاص مختلف به شماره هاى ٤٨ و٣٩ و٤٣ و٣٣ و١٧ و٣٢ و٣١ و٢٢ و٦٩ و٦٨ و٤٩ و٣ و به سخنان حكمت آميز امام "ع" كه با عنوان حكمت در نهج البلاغه فراهم آمده به شماره هاى ٣٩٧ و٣٦٤ و٣٦٢ و١٠٣ و٨٦ و٣٥١ و٣٣٦ و١٨٢ و١٢١ و٢٤٣ و٢٢٣ و١٠٠ و٤٠٧ و٣٥٩ و به گفتارهاى كوتاه امام على " ع" كه در نهج البلاغه با عنوان كلام جمع آورى شده به شماره هاى ١٣٠ و١٩٤ و٤٢، ٢٠٠ جلب مى كنيم. [ الدليل على موضوعات نهج البلاغه، ج ٢، ص ١٢٤٦.]

تقوا و زهد امام

تجلى خورشيد تقوا و درخشش اختر زهد و پارسايى در افق روشن حيات امام على "ع"، به اندازه اى تابناك و چشمگير و خيره كننده است، كه هر انسان خواستار تقوا و هر مومن شيفته ى زهد و پارسايى را مات و مبهوت خود كرده است. همه ى آنها كه مى خواهند تجلى نهايى تقوا و نمايش زنده و سازنده ى زهد را در حقيقى ترين نمود آن، در صحنه ى حيات انسان تماشا كنند، بايد به سيره ى زندگانى مولاى پرهيزگاران و امام پارسايان على بن ابيطالب عليه السلام چشم دوخته و آن را مورد بررسى و مطالعه ى دقيق قرار دهند. به منظور دستيابى به اين مهم و آشنايى هر چند اندك و مناسب با اين صحيفه، به جلوه هاى درخشنده و چشمگيرى از تقوى و زهد امام على "ع" در افق تابناك نهج البلاغه چشم مى دوزيم.
و الله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحييت من راقعها و لقد قال لى قائل: الا تنبذها عنك، فقلت: اعزب عنى،'فعند الصباح يحمد القوم السرى'. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٥٩.]
'به خدا سوگند، آنقدر به اين پيراهنم وصله دوخته ام، كه از وصله كننده ى آن شرم دارم، گوينده اى به من گفت: چرا اين جامه ى كهنه را به دور نمى اندازى؟
گفتم: از من دور شو، چرا كه در بامداد آن رهروان شبانه را ستايش مى كنند'.
برخى بر قامت رساى امام على "ع" جامه اى كهنه و فرسوده و وصله دار ديدند، به آن حضرت گفتند: چرا اينگونه لباس مى پوشى؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمودند:
يخشع له القلب و تذل به النفس و يقتدى به المومنون.
'با پوشيدن جامه ى كهنه دل فروتن شده و نفس سركش رام مى شود. و مومنان راستين از اين كار پيروى كرده و اينگونه عمل مى كنند'.
نوف ابن فضاله ى بكالى كه از اصحاب خاص امام على عليه السلام است، روايت مى كند شبى امام عليه السلام را ديدم، كه از بستر خويش بيرون آمد، به ستارگان آسمان نگاه كرد و فرمود:
يا نوف طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخره، اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و مائها طيبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح... [قصارالحكم، ١ -١٠٤.]
'اى نوف! خوشا به حال پارسايان در دنيا، كه دل به آخرت و سراى جاويد بسته اند. آنها كسانى هستند، كه زمين را فرش، خاك آن را بستر و آب آن را شربت گوارا- براى خود- قرار داده اند. پرهيزگاران قرآن را پيراهن و دعا به درگاه خدا را جامه ى زيرين خود برگزيده اند و همانند عيسى مسيح "ع" دنيا را از خود دور كرده و دل به آن نمى سپارند...'.
امام پارسايان و مولاى پرهيزگاران على عليه السلام، هنگامى كه شنيد، عثمان ابن حنيف انصارى كه از سوى آن حضرت عهده دار حكومت بصره بود، بر سفره هاى رنگين اشراف بصره نشسته است. نامه اى عتاب آميز به وى نوشت و در آن نامه درباره ى روش حكومت و سيره ى زندگانى خود چنين فرمود:
الا و ان لكل ماموم اماما يقتدى به و يستضى ء بنور علمه، الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٤ -٤٥.]
'آگاه باشيد، كه هر پيروى را پيشوايى است، كه از او پيروى مى كند و از فروغ دانش امام خويش روشنى مى يابد. به راستى كه امام شما از دنيا به پيراهن و ردايى و از ميان خوراكيهاى آن به دو قرص نان جوين بسنده كرده است...'.
و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لكن هيهات ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الاطعمه و لعل بالحجاز او اليمامه من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع، او ابيت مبطانا و حولى بطون غرثى و اكباد حرى...
ااقنع من نفسى بان يقال امير المومنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر؟
او اكون اسوه لهم فى جشوبه العيش، فما خلقت ليشغلنى اكل الطيبات كالبهيمه المربوطه همها علفها، او المرسله شغلها تقممها، تكترش من اعلافها و تلهو عما يرادبها، او اترك سدى، او اهمل عابثا، او اجر حبل الضلاله، او اعتسف طريق المتاهه... [نهج البلاغه فيض، كتاب ١٥ -٤٥.] 'و اگر مى خواستم توانايى آن را داشتم كه به عسل پالوده، مغز گندم و بافته هاى پرنيانى دست يابم. ولى هيهات كه هوى و هوس بر على "ع" پيروز شود و بسيارى حرص و آز مرا به گزينش طعامهاى لذيذ برانگيزد، در حالى كه شايد در حجاز و يمامه كسى باشد، كه اميد به يافتن قرص نانى نداشته و در همه ى عمر خود روى سيرى را نديده است.
هيهات كه من با شكمى انباشته از خوراك سر به بالين بگذارم، در حالى كه پيرامون مرا گرسنگان ناكام و جگر سوختگانى تشنه كام پر كرده است...
آيا به اين دلخوش كرده و قانع باشم، كه به من اميرالمومنين بگويند، ولى من در ناگواريهاى روزگار همراه و شريك مردم نباشم؟ و در تلخكاميهاى زندگى پيشاپيش آنها گام بر ندارم.
به راستى كه مرا نيافريده اند، تا مانند چهارپاى زمام گسيخته اى كه تنها فكر او علف او است و يا همانند حيوان به خود واگذار شده اى، كه كارش چريدن در خاكروبه ها و پر كردن شكم از علفهاست و از سرانجام خود غافل است، زندگى كنم.
آيا مرا آفريده اند تا بيكار مانده و بيهوده به خود رها شوم؟ و يا سر رشته دار گمراهى بوده و بى انديشه در طريق سرگردانى گام گذارم؟...'.
ابن عباس ماجراى گفتگوى خود را با امام على "ع" در حالى كه عازم جنگ با مردم بصره بود، اين گونه روايت مى كند:
دخلت على اميرالمومنين "ع" بذى قار و هو يخصف نعله فقال لى: ما قيمه هذه النعل؟ فقلت: لا قيمه لها، فقال عليه السلام:
و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٣٣.]
'روزى در ذى قار "محلى در نزديك بصره" بر اميرالمومنين امام على "ع" وارد شدم، آن حضرت را سر گرم تعمير كفش خود ديدم، هنگامى كه امام "ع" مرا ديد، به من فرمود:
ارزش اين كفش كهنه چند است؟ گفتم هيچ ارزشى ندارد، امام فرمود: به خدا سوگند، اين كفش فرسوده را از حكومت بر شما بيشتر دوست مى دارم، مگر اينكه در سايه حكومت به اقامه ى حق پرداخته و باطل را نابود كنم...'.
آنجا كه سخن از تقواى خدا و اطاعت فرمان پروردگار است و آنگاه كه سخن از پرهيز از گناه و دورى و باز داشت از معصيت خداى سبحان، امام على "ع" نخستين امام تقوا پيشه و يگانه مرد صادق و پرهيزگارى است. در همين رابطه امام عليه السلام فرمود:
... ايها الناس انى و الله ما احثكم على طاعه الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصيه الا و اتناهى قبلكم عنها. [نهج البلاغه فيض، خطبه ١٧٤.]
'اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به هيچ طاعتى- از خدا- وادار نمى كنم، مگر اينكه پيش از شما خود آن را انجام مى دهم. و شما را از هيچ گناهى بازنمى دارم، مگر آنكه پيش از شما خود از آن روى برمى تابم'.
امام پرهيزگاران خدا ترس و پيشواى پارسايان خدا خواه، اميرالمومنين على "ع" پس از بازگشت از جنگ صفين، در محلى به نام حاضرين، نامه اى به فرزند عزيز خود امام حسن "ع" نوشت. اين نامه كه حاوى وصيتهاى امام على "ع" به فرزند خود و همه ى پيروان صادق وى مى باشد، سرشار از حكمت، موعظه، اسرار رستگارى، رموز فلاح و پيروزى و نصايح سودمندى است، كه انسان را به تقوا و پرهيز از گناه و نافرمانى خداى حكيم فرمان مى دهد. امام عليه السلام طى اين وصيت نامه ى مفصل با صراحت و روشنى تمام در نهايت قاطعيت، خطاب به فرزند و پيروان خود مى فرمايد:
و اعلم يا بنى، ان احب ما انت اخذ به من وصيتى تقوى الله و الاقتصار على ما فرضه الله عليك... [نهج البلاغه فيض، كتاب ٣١.]
'و تو اى فرزند گرامى من! بدان كه محبوبترين مطلبى كه از سخنان من در اين وصيت نامه بايد فرابگيرى، تقوا و پرهيزگارى است و بسنده كردن به آنچه كه خدا براى تو واجب كرده است...'.
امام على "ع" در رابطه با دلبستگى به دنيا، شوق به آن و طمع ورزيدن به مظاهر فريبايش به همه ى پيروان دانا و خردمند خود هشدار مى دهد كه: اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. [نهج البلاغه فيض، حكمت ٢١٠.]
'بيشترين لغزشگاههاى خردها در پرتو جلوه و درخششهاى آزها و هوسهاست'.
آنجا كه امام على "ع" در فضيلت اسلام سخن گفته و در بيان ارزشهاى متعالى اسلام از شرف و عزت اسلامى بحث كرده، تقوى و ورع را از سجاياى ممتاز و ارزنده ى اسلامى شمرده و در اين رابطه مى فرمايد:
لا شرف اعلى من الاسلام و لا عز اعز من التقوى و لا معقل احسن من الورع و لا شفيع انجح من التوبه، و لا كنز اغنى من القناعه... [نهج البلاغه فيض، حكمت ٣٦٣.]
'در دوران حيات انسان هيچ شرفى بالاتر از اسلام، عزتى برتر از تقوا، پناهگاهى استوارتر از پارسايى، شفاعت كننده اى رهايى بخش تر از توبه و گنجى بى نياز كننده تر از قناعت نيست...'.
از ديدگاه امام على عليه السلام تقوى ارزنده ترين جلوه ى كرامت انسان و پرهيز از آنچه كه شبهه انگيز است، نهايى ترين مرز پارسايى و ورع مى باشد. اين حقيقت در كلام رساى امام عليه السلام متجلى است، آنجا كه فرمود:
... و لا كرم كالتقوى و لا قرين كحسن الخلق و لا ورع كالوقوف عند الشبهه و لا زهد كالزهد فى الحرام... [نهج البلاغه فيض، حكمت ١٠٩.]
'براى انسان، هيچ كرامتى مانند تقوى، همنشينى مانند اخلاق نيكو، پارسايى همانند توقف در برابر شبهات "امورى كه حقيقت آن آشكار نيست" و زهدى همچون پرهيز و بى ميلى نسبت به حرام نيست...'.
آنگاه كه امام عليه السلام در فضيلت تقوى و پرهيز از روى آورى و دلبستگى به دنيا و سفارش به مردم در رابطه با صبر بر سختيها و ناگواريهاى دنيا سخن مى گفت، ايشان را به اعتصام و چنگ زدن به رشته ى استوار تقوا، كه دستگيره اى محكم و پناهگاهى استوار است فرمان داده و مى فرمايد:
... فاعتصموا بتقوى الله فان لها حبلا و ثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته... [نهج البلاغه فيض، خطبه ٢٣٢.]
'... اى مردم به رشته تقوا و پرهيزگارى چنگ زنيد. چرا كه تقواى خدا رشته اى استوار، دستگيره اى محكم و پناهگاه امنى است، كه بلنداى آن استوار و محكم است...'.
گفتار اميرالمومنين امام على "ع" پيرامون خوارى دنيا و سفارشها و توصيه هاى آن بزرگوار در جهت گرايش به تقوا و روى آورى به پايگاه عفاف و عصمت و پارسايى در خطبه، خطبه ى نهج البلاغه آشكار و در صفحه، صفحه ى اين كتاب شريف هويدا است. و اگر بخواهيم ديدگاه امام عليه السلام را درباره ى تقوا و زهد و پارسايى، در كلام و نوشته هاى آن امام همام بيان كنيم، كتابى ديگر و مجالى بيش از اين مى طلبد، كه از حوزه ى بحث اين كتاب بيرون است. و بيان اين مختصر به اقتضاى بحث و به مناسبات تصويرگرى سيماى امام عليه السلام در نهج البلاغه، لازم و ضرورى مى نمود و به همين دليل اشاره اى هر چند اندك به آن شد.
بر اساس نام اين كتاب "تجلى امامت در نهج البلاغه" كوشيديم تا پرتوى از سيماى امام عليه السلام و تصويرى از شخصيت و سيرت آن بزرگوار و عترت پاك و مطهر پيامبر خدا را در آئينه دل و صفحه ى ديدگان شيفتگان و شيعيان ايشان منعكس كنيم. ولى افسوس كه ظرفيت محدود عقلى و استعداد و توانايى اندك عرفانى انسان، ما را از شناخت دقيق و معرفت كامل نسبت به ائمه ى اطهار عليهم السلام، اين حجتهاى عظيم الهى و عترت مطهر پيامبر خدا "ص" باز مى دارد. با اينهمه، گنجايش محدود و ضعف استعداد ذاتى انسان باعث نمى شود، كه هر كس در حد توان و قدرت درك و فهم خود، در ارتباط با شناخت و معرفت شان و حق ائمه ى اطهار تلاش نكند. چرا كه به حكم منطق 'ما لا يدرك كله لايترك كله'، و به گفته ى شاعر خردمند: آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد انديشه محدود، عقل سرگردان، ظرفيت اندك و دل كوچك آدمى كجا و هماى سبكبال فكر، عقل كامل، روح بزرگ و قلب سليم امام على عليه السلام كجا؟ تا مگر اين خاكيان گرفتار تخته بند تن را توان و امكان شناخت امام موحدان و سرور پرهيزگاران حضرت على بن ابيطالب و يازده اختر تابناك آسمان ولايت و امامت فراهم آيد.
اگر شناخت خورشيد و دريافت فروغ تابناك آن از عهده ى شب پرگان بيگانه با نور ساخته باشد، معرفت و عرفان حقيقى ائمه ى اطهار عليهم السلام، اين آيه هاى نور و جلوه هاى فروزان جمال و جلال الهى نيز براى انسانهاى ناتوان و محدود و مغلوب شهوات امكان پذير است. پيامبر اكرم "ص" در رابطه با عدم امكان شناخت كامل و معرفت حقيقى نسبت به رسول الله "ص" و عترت معصوم و مطهرش، در نهايت روشنى و با صراحت تمام فرمود:
يا على ما عرف الله حق معرفته غيرى و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غير الله و غيرى. [بحارالانوار، ج ٣٩، ص ٨٤.]
'يا على! خداى را چنانكه شايسته ى اوست، جز من و تو كسى نشناخت. و تو را چنانكه حق توست، غير از خدا و من كسى نشناخته است'.
با اين بيان روشن و كلام فصل رسول الله "ص" تكليف همه ى انسانهاى شيفته و مجذوب امام على "ع" روشن است. و در اين ميان همه ى تلاشها و كنكاشهاى عاشقان امام عليه السلام، بر اساس تكليف شرعى و برخاسته از نياز روح و عطش دل، در ارتباط با شناخت آن بزرگوار است. و در پايان همه ى اين كوششها و طلبها حاصل هر كس به ميزان عشق و تلاش و اخلاص و گنجايش اوست و گرنه دستيابى به حقيقت ذات و درك صفات آن امام همام براى انسان ممكن نيست. در اين رابطه انديشمند آگاه و شاعر عارف، ملاى رومى جلال الدين مولوى سرود: رومى نشد از سر على كس آگاه
زيرا كه نشد، كس آگه از سر اله يك ممكن و اينهمه صفات واجب
لا حول و لا قوه الا بالله و من الله التوفيق و عليه التكلان


۱۰