بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه37%

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12289 / دانلود: 3128
اندازه اندازه اندازه
بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه

نويسنده: آيت الله العظمى حسين نورى همدانى

پيشگفتار

اقتصاد يكى از اركان مهم هر جامعه و حكومت است و از آن زمان كه جوامع انسانى پديد آمده و حكومتها و دولتها بر پا شده، نهادهاى اقتصادى جامعه از اهميت خاصى برخوردار بوده است. دست اندركاران برنامه هاى حكومتى، هر يك بر پايه انديشه ها و آراء خود، مبانى و اصولى را براى پى ريزى اقتصاد جامعه ى خويش در نظر گرفته و به اجراى طرحهاى اقتصادى خود مى پرداختند.

در اين ميان، اسلام به عنوان پديده اى دگرگون ساز در تاريخ بشريت ظهور كرد و طرحى نوين را در عرصه ى اجتماع درانداخت، و از جمله برنامه هاى اقتصادى پيشرفته اى را به جامعه انسانى هديه كرد، هر اصلى را كه نزد مردم به اسم قانون پذيرفته شده ولى در حقيقت به زيان حركت كلى جامعه بود مردود شمرد و انديشه هاى مترقى و خيرخواهانه ى خود را جايگزين آن ساخت.

اما متاسفانه به جز چند سالى كه وجود پر بركت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان امت بود، و دوران كوتاهى كه زمامدارى جامعه اسلامى را اميرالمومنينعليه‌السلام به عهده داشت، قوانين و اصول اسلامى كم و بيش دستخوش تحولات گوناگون گشت، و چه بسا كه در مواردى حاكمان به ظاهر اسلامى آشكارا آنها را زير پا گذاشته و مورد استهزاء و تمسخر قرار مى دادند.

يكى از عناصر مهم حوزه اقتصاد اسلامى كه همواره از ناحيه ى زمامداران جامعه نسبت به آن حساسيت ويژه اى ابراز مى شده، پديده ى بيت المال است كه از آن به (مال الله) تعبير شده و متعلق به آحاد مسلمين است و بايد در ميان آنان تقسيم شده و به مصارف عمومى جامعه برسد.

منابع مختلف ذخيره هاى بيت المال، مصارف گوناگون آن و تاريخچه ى تحولات و دگرگونى هائيكه بر آن عارض شده، بحثهائى است كه اين كتاب جهت تبيين آن نگارش يافته است.

در اين نوشتار نيز سعى بر اين است تا اين مطالب مورد كنكاش واقع شود كه بيت المال چه نقش مهمى را در ساختار اقتصادى جامعه به عهده دارد، و چگونه بايد آنرا مورد بهره بردارى سالم و صحيح قرار داد، و اينكه امام علىعليه‌السلام در دوران حكومت خود چه عنايت خاصى نسبت به ذخيره ى بيت المال و بودجه مسلمين داشته و آن را همواره تحت اشراف عالى خود قرار داده است.

لازم به توضيح است كه مجموع اين كتاب سلسله بحثهائى از استاد معظم جناب آقاى حسين نورى دامت افاضاته مى باشد كه بخش دوم آن پيش از اين در يادنامه ى اول كنگره ى نهج البلاغه به چاپ رسيده و بخش نخست آن نيز توسط آقاى محمدى اشتهاردى تهيه و تنظيم شده است.

ضمن تشكر از ايشان، نظر به اينكه اينگونه بحث ها در اين مقطع خاص از انقلاب اسلامى داراى اهميت ويژه اى است و ديدگاههاى اقتصادى تاثير عميقى در بنياد اجتماعى جامعه دارد اينك اين دو بخش در يك مجموعه زير نظر مولف محترم، خدمت خوانندگان محترم ارائه مى شود، باشد كه مورد استفاده كامل قرار گرفته و همگان را به عنايت بيشتر بر حفظ بيت المال مسلمين و توجه بيشتر به نظريات اصيل اقتصادى رهنمون گردد. ان شاء الله تعالى.

بنياد نهج البلاغه

لزوم تشکيل حکومت در هر زمان

ترديدى نيست كه بشر اجتماعى است و براى پيشروى در راه تكامل همه جانبه در هر زمان نياز به تشكيل حكومت دارد تا در پرتو قانون و تعهد آن حكومت بتواند به پيش برود و از هرج و مرج و بى نظمى و عوامل ضد تكامل محفوظ گردد.

اسلام كه آئين مترقى جهانى است تنها دين اخلاقيات و عبادات و فروعات زندگى نيست، بلكه كاملا به اصول و تكامل و نيازهاى افراد جامعه توجه دارد، و بر همين اساس تشكيل حكومت سالم و عادلانه از اركان اساسى آن است.

از اينرو هنگامى كه رهبر بزرگ اسلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه آمد به محض اينكه اسلام نضج گرفت و طرفدارانى پيدا كرد، به تشكيل حكومت مبادرت نمود، تا نظام اجتماع تحت نظارت دقيق حكومت كنترل و رهبرى گردد.

نقش اقتصاد در پايدارى حکومت

باز ترديدى نيست كه از اصول اساسى حكومت سالم، تامين نيازمنديها و پر كردن خلاهاى اقتصادى انسانها است، و حفظ و پايدارى حكومت سالم كه هدفش حفظ نظم و پيشروى همه جانبه ملت است، رابطه مستقيم با اقتصاد خوب و درآمدهاى مستمر دارد، بگونه اى كه اقتصاد در سرنوشت حكومت دخالت بنيادى دارد و از پايه ها آن است.

و از بحثهائى كه از دير زمان ادامه دارد و امروز از مسائل پيچيده قرار گرفته و منشا اختلافات عقيدتى و كشمكشهاى گسترده شده مساله اقتصاد، و حل مسائل اقتصادى، مخصوصا حل مشكل طبقاتى است.

امروز همه متفكران و انديشمندان با وجدان برآنند، كه حكومت سالم و مردمى، حكومتى است كه داراى سيستم اقتصادى خوب باشد، و انسانها را از فقر و بيكارى و شكاف عميق طبقاتى نجات بخشد.

اسلام در همان بدو تشكيل حكومت خود، كاملا به اين مساله توجه داشت و براى پر كردن اين خلا، و زدودن فقر و طبقه بندى و خلاصه به وجود آوردن برابرى و مساوات، تشكيل بيت المال رادر متن حكومت خود قرار داد، تا در پرتو اين قانون مهم، همه ى مشكلات اقتصادى حل گردد و به همه نيازهاى فردى و اجتماعى، پاسخ عملى مثبت داده شود.

بررسى چگونگى «بيت المال» و آشنائى با تاريخچه و منابع آن و همچنين شناخت چگونگى تقسيم آن بين مسلمين، از اساسى ترين مباحث اقتصادى اسلام است كه هر مسلمان آگاهى علاقمند است پيرامون آن به تحقيق و مطالعه بنشيند، و براستى بخصوص در اين عصر از ضرورى ترين مباحث اسلامى است كه بايد بطور گسترده اى طرح و در اختيار همه مسلمين بويژه نسل جوان قرار گيرد.

متاسفانه تا كنون كتاب مستقلى كه نمايشگر همه ى ابعاد و جوانب 'بيت المال' بطور جامع باشد، تدوين نشده است.

گرچه (ابويوسف) در كتاب «الخراج» مطالبى را پيرامون «فيئى» و «جزيه» و «خراج» «كه سهم عمده اى از درآمد بيت المال بشمار مى روند. و بعدا به شرح آنها مى پردازيم» و پاره اى از مسائل ديگر خاطر نشان ساخته و نيز در دو كتاب (عصر الانطلاق) و (دائره المعارف الاسلاميه) فصلى درباره ى سير تاريخى بيت المال، طرح گرديده، اما بحث مستقل و گسترده اى در زمينه همه ى مسائل بيت المال تحرير نشده است.

اميد آنكه اين كتاب در عين اختصار راهگشا و طليعه اى براى بحثهاى گسترده ترى در آينده گردد.

بيت المال چيست؟

بيت به معنى خانه است، از آنجا به دستور حكومت، اموالى از درآمد منابع بيت المال در خانه هاى امنى قرار مى گرفت تا به موقع در راه نيازهاى مردم و اجتماع صرف گردد، نام آن درآمدها به مناسبت محل امن آنها به عنوان (بيت المال) خوانده شد.(۱) مثلا به خانه اى كه از آن دانشمندانى برخاسته اند، (بيت العلم) گويند، اشاره به اينكه در اين خانه علم و كمال به ساير خانه ها مى رسد، نيز از اينرو به درآمدهاى منابع بيت المال گفته مى شود، چون آن درآمدها بر اساس عدل و احسان به نيازمندان مى رسد و در مسير نيازهاى اجتماع مصرف مى گردد، نيازهاى واقعى و طبيعى «نه نيازهاى مصنوعى» در سر حد خودكفائى و استقلال كامل.

تاريخچه بيت المال

تا آنجا كه قرائن و شواهد تاريخى نشان مى دهد، در هر عصرى كه حكومتى بويژه حكومت الهى و پيامبران به وجود آمده است، در آن مساله تعاون و همكارى اقتصادى مطرح بوده و قوانينى در مورد رفع نيازمنديهاى اقتصادى به عناوين مختلف تصويب مى شده است، گرچه بصورت بيت المال كه در اسلام بطور گسترده مورد توجه است نبوده.

مثلا در آيه ۷۳ سوره ى انبياء مى خوانيم خداوند مى فرمايد:

(ما ايشان «اسحاق و يعقوب» را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت مى كنند و به آنها انجام كارهاى نيك و بر داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنها پرستنده و مطيع ما بودند)(۲)

از اين آيه استفاده مى شود كه زكات «كه يكى از درآمدهاى منابع بيت المال در اسلام است» قبل از اسلام نيز بوده است.

و يا در مورد حضرت اسماعيل در قرآن آمده كه: «او كسان خويش را به نماز و زكات فرمان مى داد»(۳) و در مورد حضرت عيسى آمده كه گفت: «خداوند مرا به نماز و زكات تا وقتى كه زنده ام توصيه فرمود»(۴)

در روايات نيز اشاره اى به اين مطلب شده از جمله حديث معروفى است كه «خداوند به حضرت داود پيامبر، وحى كرد تو نيكو بنده اى بودى اگر از بيت المال ارتزاق نمى كردى...»(۵) و همچنين در روايات آمده: «نخستين كسى كه خمس اموال خود را به مصرفش رساند، حضرت ابراهيم خليل بود»(۶)

از اين دو حديث استفاده مى شود كه بيت المال و خمس در زمان حضرت داود و حضرت ابراهيم بوده است.(۷)

نتيجه اينكه طبق شواهد و قرائن تاريخى، از همان آغاز عصر حضرت آدمعليه‌السلام يك نوع تعاون هائى به عنوان زكات يا خمس يا عناوين ديگر بوده است، و اصولا اين نوع تعاونها همانگونه كه گفتيم لازمه هر حكومت سالمى است و در اسلام، همانگونه كه همه ى دستوراتش در حد كمال با بينش جهانى و جاودانى پى ريزى شده، در مورد بيت المال نيز بطور گسترده و كامل و همه جانبه توجه شده است.

در اسلام نخستين كسى كه (بيت المال) را تاسيس كرد، شخص رهبر عاليقدر اسلام حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.(۸)

بيت المال نخست به صورت ابتدائى در خانه ى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بدست آن حضرت تشكيل يافت، و هر چه بر وسعت تشكيلات مسلمين و قلمرو حكومت اسلامى مى افزود، به تدريج دائره بيت المال نيز توسعه مى يافت.

به دستور شخص رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دفتر ويژه اى ترتيب يافت كه در آن اسامى نظاميان و شركت كنندگان در ميدان جنگ، ثبت مى گرديد و به فرمان آن حضرت به هر يك از مجردين يك سهم و به افراد متاهل دو سهم مقرر شد، نيز به اشخاص عائله مند كه نياز بيشترى داشتند، سهم زيادترى تعلق گرفت.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به افرادى ماموريت مى داد تا به ميان قبائل مختلف بروند و از حيوانات و نباتات و زراعت آنان ماليات بگيرند.(۹)

بنابراين همانگونه كه (محمد اسعد) در كتاب خود (عصر الانطلاق) مى گويد و تاريخ بر اين مطلب گواه است، بيت المال را در اسلام براى اولين بار شخص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پى ريزى كرد و تدريجا با گسترش جامعه ى اسلامى، بر شعاع آن افزوده شد و تشكيلات منظم ترى پيدا كرد.

از امورى كه اين مطلب را تائيد مى كند، مساله تشريع زكات و خمس و... است كه از مهمترين درآمدهاى بيت المال مى باشند، از ظاهر بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه قانون زكات پيش از هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشريع شده است، چنانكه در ضمن آيات سوره ى روم «آيه ۳۹» و سوره ى مومنون «آيه ۴» و سوره ى ماعون «آيه ۷» كه هر سه سوره از سوره هائى است كه در مكه نازل شده اين مطلب به چشم مى خورد، ولى عملا اجراى آن در مدينه سالهاى آخر هجرت انجام شد.

و ابتداى دستور اجراى زكات فطره هيجده ماه پس از هجرت بود، پيش از آنكه دستور اجراى زكات اموال صادر گردد.(۱۰) اما در مورد خمس، آيه ى شريفه ى ۴۱ سوره انفال( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم ...) كه در مورد خمس آمده يا در غزوه ى بنى قينقاع نازل شده «چنانكه از تفسير طبرى جلد ۲ استفاده مى شود» و يا در جنگ احد نازل شده «چنانكه علامه طبرسى در تفسير خود مجمع البيان جلد ۴ از كلبى نقل كرده» و يا در جنگ بدر نازل شده كه بعضى ديگر گويند، به هر حال در سالهاى اول هجرت بوده است؛ زيرا غزوه ى بنى قينقاع در سال دوم «ماه شوال» و غزوه ى بدر نيز سال دوم «ماه رمضان» و غزوه ى احد شوال سال سوم هجرت بوده است.

و همچنين آيه اول سوره انفال كه درباره ى انفال «غنائم و اموال بى مالك» كه يكى از درآمدهاى بيت المال است پس از جنگ بدر يعنى در سال دوم هجرتنازل شده است.(۱۱)

جزيه نيز كه يكى از درآمدهاى بيت المال است و مى توان آنرا مالياتسرانه سالانه كه از اهل كتاب «يهود ونصارى و مجوس» گرفته مى شد دانست از دستوراتى است كه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم «اواخر هجرت» در ضمن آيه ى ۲۹ سوره ى توبه ابلاغ شد.

فرق بين ماليات و بيت المال

ماليات عبارت است از پول هايى که مأمورين وزارت دارايى هر کشورى طبق قانونى که دولت آن کشور تصويب کرده از کشاورزان و تجار و پيشه وران و ملاکين بر اساس برنامه خاصى سالانه مى گيرد و به مصرف نيازهاى عمومى مى رساند، و اين قرارداد مالياتى يک قرارداد مالياتى يک قرارداد ثابتى نيست، بلکه طبق شرايط، تغيير و تبديل مى يابد.

اما بيت المال اموالى است که از منابع متعدد گردآورى مى شود، از طريق زکات، انفال، خراج، جزيه و گرچه به نظر کلى و وسيع، مى توان همه اين منابع را يک نوع ماليات مخصوص ناميد، ولى آنچه در ميان آنها شبيه تر به ماليات به نظر مى رسد «خراج» است، زيرا «خراج» در اسلام چنانکه شرح آن خواهد آمد، يک نوع مالياتى است که حاکم اسلام با در نظر گرفتن مصالح عمومى و نيازهاى اجتماعى ملت، و با توجه به وضع و شرايط و درآمد خراج دهندگان از آنها طبق موازينى مى گيرد، نهايت اينکه در خراج اسلامى کاملاً رعايت عدل و انصاف وتوجه به مصالح عمومى و فردى ملت خواهد شد، و نيز مى توان جزيه را يک نوع ماليات سرانه سالانه نسبت به اهل کتاب دانست که طبق شرايطى از آنها گرفته مى شود.

در اينجا بايد توجه داشت كه بر اساس (ولايت فقيه) كه در اسلام راستين وجود دارد، هرگاه شرائط طورى بود كه منابع بيت المال براى رفع نيازهاى فردى و اجتماعى، و براى جبران كمبودهاى اقتصادى كافى نبود(۱۲) (ولى امر) «حاكم شرع» طبق اختيارى كه از طرف مالك اصلى «خدا» دارد(۱۳) مى تواند، مالياتهاى جديدى فراخوار امكانات افراد، و شرائط زمان براى عده اى قرار دهد.

منابع درآمد بيت المال در اسلام

بيت المال اسلامى از منابع متعددى گردآورى مى شود که مى توان موارد ذيل را منابع اصلى آن دانست:

۱. از راه زکات

۲. از راه خمس

۳. از راه انفال

۴. از راه فيئى

۵. از راه جزيه

۶. از راه خراج

جزيه هاى مالى (کفارات) و اموال پيدا شده ( لقطه) و مجهول المالک و تعاون هاى مستجبى و قرض الحسنه و را نيز مى توان پشتوانه اى براى رفع نيازهاى اقتصادى ملت اسلامى قلمداد کرد.

اکنون بطور فشرده به شرح هر يک از منابع مذکور پرداخته،تا با دانستن اين امور، به بحث هاى ديگر بپردازيم.

۱- زکات

زکات در اسلام يک دستور تعاونى مؤکد و لازمى است، اسلام آن را بر ثروتمندان واجب کرده تا بدين وسيله ضعف مالى و اقتصادى تهي دستان جبران گردد، تا حدى که کاملاً از احتياج بيرون آيند و غنى گردند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: (اگر مردم زكات مال خود را مى دادند، هيچ فرد مسلمانى فقير نمى شد و تمام تهيدستان در پرتو اين فريضه ى حقوق الهى بى نياز مى شدند و مردم، فقير و نيازمند و گرسنه و برهنه نمى گردند مگر بخاطر گناه «و عدم اطاعت» ثروتمندان «از قانون زكات»(۱۴) تا آنجا كه آن حضرت فرمود، فقير مى تواند زكات بگيرد و با آن به مكه رود، و حتى اگر داراى خدمتكار و خانه باشد، در صورت داشتن خانه و خدمتكار، مى تواند بر ساير احتياجات خود زكات بگيرد.(۱۵)

نيز فرمود: خداوند از اموال ثروتمندان، براى فقرا حقى قرار داد، كه اگر ادا شود، نيازهاى فقرا تامين مى گردد، اگر تامين نمى شد، آن حق را زيادتر مى كرد.(۱۶)

از اين روايت استفاده مى شود كه قانون زكات كه يكى از منابع عظيم بيت المال اسلامى است، اگر درست اجرا شود، براى همه ى نيازهاى مستمندان و فقرا كافى است، و به آنها استقلال مالى مى دهد و آنها را از مشكلات اقتصادى رهائى مى بخشد.

زكات در اسلام به نه چيز تعلق مى گيرد، كه در واقع اين نه چيز اصول و محور داد و ستد و ارتزاق و قوام زندگى اقتصادى اجتماع است كه عبارتند از:

۱- گندم ۲- جو ۳- خرما ۴- كشمش ۵- طلا ۶- نقره ۷- شتر ۸- گاو ۹- گوسفند.

كه با شرائطى مخصوص و عادلانه بى آنكه به دارندگان اين مواد، ستم و بى انصافى شده باشد پرداخته مى شود، زكات گندم و جو و خرما و كشمش يكدهم و گاهى يك بيستم، زكات طلا و نقره يك چهلم، زكات گوسفند و شتر و گاو نيز با شرائطى با در نظر گرفتن حد نصابهاى آن تفاوت مى كند كه شرح مفصل همه ى آنها در رساله هاى علميه آمده است.

اسلام علاوه بر زكات واجب، زكات متسحبى و تعاونهاى بشر دوستانه ديگر از نفاقات و صدقات مستحبى اطعامها و... نيز دارد كه هر يك از آنها نقش موثرى در بهبود بحران اقتصادى خواهند داشت كه اينجا جاى شرح آن نيست.(۱۷)

نكته قابل توجه اينكه زكات بايد كاملا محترمانه به فقرا داده شود، تا شخصيت آنها بطور كامل حفظ گردد.

در قرآن مى خوانيم خداوند مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد»(۱۸)

اسحاق بن عمار يكى از ياران امام صادقعليه‌السلام گويد: امام به من فرمود: زكات مالت را چگونه مى پردازى؟ گفتم: فقرا به در خانه ى من مى آيند و از من زكات مى گيرند، فرمود: اى اسحاق تو با اين عمل خود مومنين را خوار و ذليل گرداندى، حتما از اين كار بپرهيز «زكات را محترمانه در خانه ى آنها بفرست» زيرا خداوند مى فرمايد: هر كسى يكى از دوستان مرا خوار كند مانند آنست كه خود را براى جنگ با من آماده ساخته است.(۱۹)

مصرف زکات

قرآن در آيه ۶۰ سوره توبه در مورد مصرف زکات مى فرمايد:( إنَّما الصَّدَقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المَساکينِ وَ العامِلينَ عَلَيها وَ المُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُم وَ فى الرِّقابِ وَ الغارِمينَ وَ فى سَبيل الله وَ ابنِ السَّبيل ) : «جز اين نيست که صدقات (زکات) براى فقيران و مستمندان و مامورين گردآورى زکات، و آنانکه به وسيله زکات دل هايشان به اسلام متمايل مى شود، و براى آزاد کردن بندگان و اداى قرضبدهکاران و در راه خدا و براى درماندگان راه است».

از اين آيه استفاده مى شود که زکات بايد در هشت مورد مصرف گردد:

۱. نيازمندانى که در تأمين مخارج زندگى کمبود دارند.

۲. مستمندانى که حتى مخارج روزانه خود را دارا نيستند.

۳. مأمورينى که براى گردآورى و حفظ زکات مى کوشند.

۴. براى متمايل کردن بيگانگان به آيين اسلام.

۵. آزاد کردن بردگان.

۶. دادن قرض بدهکاران.

۷. هر کارى که براى خشنودى خدا باشد مانند ساختن مسجد، پل، کتابخانه و کارهاى عام المنفعه.

۸. براى درماندگان راه، يعنى کسانى که از وطن دورمانده و براى رسيدن به طون نياز به کمک دارند.

مردم مى توانند بدون هيچ واسطه اى، شخصاً زکات خود را در موارد مذکور مصرف کنند، ولى اگر امام وقت حضور داشته باشد و از مردم درخواست زکات کند، بر مردم واجب است زکات را به امام پرداخت کنند و لازم نيست امام مستقيماً درخواست زکات نمايد، بلکه اگر مامورينى هم بفرستد، بر مردم واجب است که زکات خود را به وسيله مامورين امام به امام برسانند، چنانکه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مامورينى داشت که براى گردآورى زکات، ميان قبيله هاى اطراف مى فرستاد.

ولى اكنون كه امام از ديده ها پنهان است و به جاى وى فقيه جامع الشرائط بايد عهده دار امور گردد. اگر درخواست زكات از مردم كند، در اينكه آيا بر مردم واجب است آنرا به امام بدهند، يا در اين مورد نيز مى توانند مستقيما به مصرف برسانند.

در اين مساله بين فقهاى شيعه اختلاف نظر است. بعضى گويند واجب است و بعضى مانند مرحوم صاحب جواهر آنرا مستحب مى دانند(۲۰) ولى بى ترديد بر اساس (ولايت فقيه) در شرائط خاصى، اطاعت از حكم و فرمان فقيه جامع الشرائط، واجب است.

۲- خمس

خمس که عبارت از يک پنجم اموال باشد نيز از مهمترين منابع درآمد بيت المال است که در قرآن در ضمن آيه ۴۱ سوره انفال چنين بيان شده است:

( وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَيى ءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسولِ وَلِذى القُربى وَ اليَتامى وَ المَساکينِ وَ ابنِ السَّبيلِ ) : «بدانيد هر غنيمتى که تصحيل کنيد يک پيجم آن براى خدا و پيغمبر و اهل بيت او و يتيمان و مستمندان و درماندگان راه مى باشد».

منظور از غنيمت در اين آيه تنها غنائم جنگى نيست بلکه هر گونه درآمد را شامل مى شود، چنانکه هم کتب معروف لغت شاهد اين مطلب است و هم روايات.

علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان گويد: علماى شيعه گويند خمس به هر گونه درآمدى كه انسان به دست مى آورد واجب است، خواه از راه تجارت باشد يا از راه گنج و معدن و آنچه با غوص از درياها بيرون مى آورند و امور ديگرى كه در كتب فقهى آمده، مى توان براى همه ى اين امور به اين آيه استدلال كرد زيرا در عرف لغت به همه ى اين امور غنيمت گفته مى شود.(۲۱)

آنگونه كه از روايات استفاده مى شود(۲۲) در هفت چيز طبق شرائطى خمس است: ۱- منفعت كسب ۲- معدن ۳- گنج ۴- مال حلال مخلوط به حرام ۵- جواهرى كه بواسطه فرورفتن در دريا بدست مى آيد ۶- غنيمت ۷- زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد.(۲۳)

در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام خمس بعضى از امور فوق «مانند غنائم و معادن و گنجها» از مردم گرفته مى شد، اما خمس ساير امور در زمان ائمه اطهارعليه‌السلام گرفته مى شد، علتش اين بود كه در زمان پيامبر و علىعليه‌السلام كه درآمدهاى زيادى از طريق غنائم و زمين هاى خراجى و... بدست مى آمد خزانه را پر مى ساخت با اين وصف «با توجه به وضع آشفته مسلمانان» ديگر خمس ساير امور از آنها گرفته نمى شد، ولى در عصر ائمهعليه‌السلام كه درآمدهاى سرشار از طريق غنائم و زمينهاى خراجى به جيب خلفاء غاصب مى ريخت، امامان مطالبه خمس ساير امور را از مردم مى كردند.

به هر حال با توجه به اين هفت چيز، بويژه در شرائط فعلى كه ترقيات صنعتى و علمى چشمگيرى همه جا را فراگرفته، به خوبى بدست مى آوريم كه چه رقم فوق العاده اى از اين منابع سرشار به خزانه حكومت اسلامى به عنوان بيت المال سرازير مى شود!

مصرف خمس

چنانکه در آيه ۴۱ سوره انفال آمده، مصرف خمس به شش مورد تقسيم مى گردد

۱- خدا

۲- رسول

۳- ذى القربى «ائمه اطهار»

۴- يتيمان

۵- مستمندان

۶- درماندگان راه.

به عبارت روشنتر خمس به دو قسمت مى شود، يك قسمت آن از آن خدا و رسول و ائمه اطهار است و يك قسمت آن از آن سادات يتيم و فقير و درمانده در راه مى باشد.(۲۴)

در حقيقت قسمت اول متعلق به (رهبر حكومت اسلامى) است كه در راه رهبرى امت مصرف مى كند و قسمت دوم به نيازمندان از خويشان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يعنى سادات تعلق مى گيرد.

محقق معروف صاحب جواهر گويد: خمس همانند انفال از آن امامعليه‌السلام است، ولى امامعليه‌السلام بايد هنگام تقسيم آن به سادات نيز به اندازه ى نيازشان بپردازد، و سادات هرگز مالك خمس نيستند، چون امام رهبر واقعى حكومت اسلامى است.(۲۵)

اكنون كه زمان غيبت امامعليه‌السلام است، خمس به دو قسمت مى شود يك قسمت آن به نايب امام يعنى مجتهدى كه جامع شرائط فتوا باشد داده مى شود و قسمت ديگر آن به نيازمندان از سادات بطورى كه اگر سهم آنها از نيازمنديهايشان بيشتر باشد، آن را به بيت المال ملحق مى كنند همچنانكه اگر سهم آنها كفايت براى نيازمنديهاى آنان نكرد، از بيت المال يا از زكات جبران مى نمايند.(۲۶) ولى به عقيده ى بعضى از علماء از جمله صاحب جواهر، سه سهم اول در زمان پيامبر مخصوص پيامبر و پس از او به ذى القربى «امامان واقعى بعد از او» داده مى شد. و سه سهم ديگر را امام و يا فقيه «نايب امام» به اندازه ى نياز طبقات سه گانه «ايتام و مساكين و درماندگان سفر از سادات» مى داد.(۲۷)

ضمنا بايد توجه داشت كه سهم امام پس از تامين نيازهاى شخص امام «يا نايبش» صرف در رهبرى امت و توسعه ى حكومت اسلامى و شعائر دينى كه زير بناى عدالت فردى و اجتماعى و امنيت و سعادت اجتماع است مى گردد.

۳- انفال

انفال در لغت از «نفل» گرفته شده به معنى زيادى است. اطلاع «نافله» بر نمازهاى مستحبى نيز از باب اضافه بودن آنها بر نمازهاى واجب است. آن طور که از روايات استفاده انفال يک معنى وسيعى دارد و شامل يک سلسله امولال اضافى و بدون صاحب مشخص مى گردد.

از جمله در كتاب كافى آمده امام فرمود: (انفال، هر زمين خرابى است كه صاحبش آنرا ترك كرده، و هر زمينى كه با زور نبرد و جنگ گرفته نشده بلكه بدون جنگ از روى مصالحه از ناحيه ى كفار داده شده است) سپس فرمود: قله كوهها، دره ها، بيشه زارها «جنگلها» و سرزمينهاى موات كه صاحب ندارد همه از آن حاكم اسلام است(۲۸)

در روايت ديگر آمده امام صادقعليه‌السلام فرمود: (كسى كه بميرد ولى وارثى نداشته باشد، مال او جزء انفال است)(۲۹)

از بررسى روايات نتيجه مى گيريم كه امور ذيل جز انفال است:

۱- اموالى كه از محل جنگ بدون جنگ گرفته شده

۲- ميراث كسى كه وارث نداشته باشد

۳- زمينى كه اهلش آنرا ترك كرده باشند(۳۰)

۴- بيشه زارها و جنگلها و قله كوهها و دره ها

۵- سرزمينهاى موات كه صاحبى ندارند.

۶- غنائم جنگى(۳۱)

۷- اشياء برجسته اى كه پادشاهان براى خود بگزيده اند «صوافى الملوك» و همچنين بخششهاى آنها، هر گاه صاحب شرعى نداشته باشد.(۳۲)

در كتاب مجمع البحرين «ماده نفل» آمده: (سرزمينهائى كه بدون جنگ بدست آمده مخصوص خدا و رسول است، و فدك «كه چنين بود» از انفال مى باشد).

مصرف انفال

در آيه اول سوره انفال مى خوانيم:

( يَسئَلونَکَ عَنِ الاَنفالُ قُل الاَنفالُ للهِ وَ الرَّسولِ فَاتّقُوا اللهِ وَ اَصلِحُوا ذاتَ بَينِکُم ) «از تو درباره انفال مى پرسند، بگو انفال مخصوص خدا و پيامبر است، و از نافرمانى خدا بپرهيزيد و بين خود را اصلاح کنيد».

طبق اين آيه انفال متعلق به خدا و پيامبر است، و روشن است كه بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخصوص كسى است كه قائم مقام واقعى پيامبر است يعنى آن كسى كه رهبر واقعى اسلام مى باشد، كه در اين عصر، نايب امامعليه‌السلام است، به عبارت روشنتر مربوط به حكومت اسلامى است، و طبق نظر امام و قائم مقام آن در راه منافع عموم مسلمانان مصرف گردد.(۳۳) ولى در مورد غنائم جنگى كه آنرا جزء انفال دانستيم، شرحى لازم است كه اينك به آن مى پردازيم:

مصرف غنائم جنگى

هنگام فتح و پيروزى در جنگ با مشرکان، غنائمى که بدست مى آيد، سه گونه است:

۱- اموال قابل نقل و انتقال مانند پول و اثاث.

۲- زنان و کودکان.

۳- اموالى که قابل نقل و انتقال نيست، مانند زمين ها و درختها و باغها و مزارع و خانه ها

قسم سوم مربوط به مساله (خراج) است كه بعدا بحث خواهيم كرد.(۳۴)

قسم دوم جزء اسيران خواهد شد كه احكام اسيران را خواهد داشت.

اما قسم اول، يعنى دارائى هائى كه قابل نقل و انتقال است، بايد در ميان جنگجويان پس از توجه به امور ذيل تقسيم گردد:

قبل از تقسيم غنائم، مخارج امور ذيل بايد از غنائم تامين گردد:

۱- (جعائل) يعنى قراردادهائى كه امام در موقع جنگ براى مصالحى برقرار نموده مانند قراردادى كه با راهنماها براى آگاهى به طرق و راههاى مخفى شده است.

۲- (سلب) يعنى لباس و مركب و آلات جنگى و انگشتر و كمربند و... مقتول به قاتل او داده مى شود، مشروط به اينكه قبلا امام اين شرط را كرده باشد. چنانكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ خيبر فرموده بود: «هر كس يكى از دشمنان را بقتل رساند، (سلب) آن مقتول مال او است» در اين صورت قاتل مى تواند بدون اجازه ثانوى امام، آنها را براى خود بردارد.

۳- هزينه ى حفظ و نقل و انتقال غنائم نيز، بايد قبل از تقسيم غنائم به نگهبانان و مسئولان آن داده شود.

۴- (رضح) يعنى عطايائى كه امام براى زنان و بردگان و كفار در مقابل كمك و همكارى آنها در صف جنگ مسلمين، با اجازه ى امام كرده اند مى پردازد، اين عطايا، قبل از تقسيم غنائم برداشته و به آنها داده مى شود.

۵-خمس ، يعنى قبل از تقسيم غنائم، و پس از اخراج مخارج مراتب قبل، يك پنجم غنائم به عنوان خمس از آن امامعليه‌السلام است تا در راه رهبرى خود مصرف كند- گر چه بعضى از فقهاء گفته اند خمس بايد در مرحله ى اول جدا شود ولى بهتر آنست كه در مرحله پنجم جدا گردد.(۳۵)

۶- (نفل) «بر وزن محل» يعنى عطاياى اضافى كه امامعليه‌السلام طبق مصالح به بعضى از جنگجويان «اضافه بر سهمشان» مى دهد مانند آنهائى كه در پيشاپيش لشگر مى روند، و بيشتر براى سركوبى و ضعف دشمن فعاليت مى كنند.

۷- (صفايا) يعنى آنچه را كه امام از شمشير و اسب خوب و... براى خود بر مى گزيند.(۳۶)

در كتاب مجمع البحرين «واژه صفا» آمده كه امام فرمود: «نحن قوم فرض الله طاغتنا لنا الانفال و لنا صفو المال »: (ما گروهى هستيم كه خداوند اطاعت از ما را واجب كرد، انفال و امال ممتاز مال ما است).

سپس مى گويد: «صفو المال يعنى بهترين مال مانند كنيز خوب و شمشير بران و زره» در چند سطر بعد مى گويد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگ بدر شمشير (منيه بن حجاج) را كه ذوالفقار بود براى خود برگزيد.(۳۷) پس از اين مراحل بقيه ى غنائم جنگجويان و شركت كننندگان در جنگ- گرچه جنگ نكرده باشند حتى كودك خردسالى كه پيش از تقسيم به دنيا آمده و از فرزندان آنها است- تقسيم مى گردد.

تقسيم بقيه ى غنائيم به ترتيب ذيل است:

۱- دو سهم براى سوارگان «كسانى كه در كشتى مى جنگند سواره محسوب مى شوند»

۲- يك سهم براى پياده گان.

۳- سه سهم براى افرادى كه دو اسب يا بيشتر به ميدان جنگ آورده اند.(۳۸)

حديث شريف:

١ - از امام رضاعليه‌السلام نقل است كه فرمود: "از پسر بچه در حالى كه‏هفت ساله است خواسته مى‏شود كم كم با نماز آشنا شود ولى زن‏موى خود را از او نمى پوشاند تا آن كه محتلم وبالغ گردد."(٢٩)

٢ - در حديثى از عبد الرحمان بن حجاج آمده است كه از امام‏كاظم‏عليه‌السلام پيرامون دختر بچه‏اى پرسيدم كه به سن بلوغ نرسيده كه‏چه هنگام بايد موى خود را بپوشاند از كسى كه با او محرميتى نداردوچه وقت بايد به هنگام نماز مقنعه بپوشد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مويش را نمى‏پوشاند تا زمانيكه قاعده شودونماز بر او حرام گردد."(٣٠)

تفصيل احكام: واژه "مميز" به كودكانى اطلاق مى‏شود كه به سنى رسيده‏اند كه‏مى‏توانند درستى را از نادرستى تشخيص دهند گرچه به سن بلوغ‏نرسيده باشند ومقصود از "كودك مميز" كودكانى هستند كه مى‏توانندشرمگاه را از ديگر اعضاى جسم تشخيص دهند ومفهوم عورت رادرك كنند، وكودك غير مميز خلاف آن است.

١ - به كودكان دختر وپسر غير مميز مى‏توان نگاه ولمس‏شان كردوپوشش شرعى در برابر آنها واجب نيست، بلكه ظاهر ادله شرعيه برجواز نگاه كردن به ايشان تا قبل از بلوغ دلالت دارد، البته آنگونه كه‏نگاه كردن به آنها شهوت را بر نيانگيزد يا موجب فتنه وافتادن در عمل‏حرام نگردد.

٢ - باكى نيست اگر مردى دختر بچه‏اى را ببوسد كه محرم او نيست‏كما اينكه جايز است پيش از آنكه سن او به شش سال برسد وى را دردامن خود قرار دهد، البته مشروط بر آنكه اين بوسيدن ودر دامن‏گرفتن از روى شهوت نباشد.

ه - حدود رابطه ميان مرد وزن نامحرم‏ قرآن كريم:

١ - )فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (٣١)).

"پس زنهار، نازك ونرم )بامردان نامحرم( سخن نگوئيد، مبادا آن‏كه دلش بيمار )هوا وهوس( است به طمع افتد."

٢ - )وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ (٣٢)).

"به مؤمنان بگو چشمان خويش )از نگاه ناروا( فرو نهند."

حديث شريف:

١ - از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: "زنان ناتوان هستندوعورت، پس ناتوانى آنها را با سكوت بپوشانيد وعورتهاى آنها را درخانه پنهان كنيد."(٣٣)

٢ - از امير المؤمنين‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "در سلام كردن برزنان )نامحرم( پيشى نگيريد وآنها را به طعام دعوت نكنيد."(٣٤)

٣ - نيز امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى فرمايد: "اى مردم عراق به من خبررسيده كه‏زنان شما در راه مزاحم‏مردان مى‏شوند، آيا شرم‏نمى‏كنيد؟"(٣٥)

٤ - ودر روايتى از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام آمده است كه از ايشان‏سؤال شد: آيا زنان مى‏توانند در نمازهاى عيد قربان، فطر وجمعه‏شركت نمايند؟" حضرت‏عليه‌السلام در پاسخ فرمود: "نه مگر زن‏سالخورده."(٣٦)

٥ - از ابو بصير به نقل از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام آمده است كه گفت )به‏حضرت عرض كردم: آيا مرد مى‏تواند با زن غير محرم دست بدهدومصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خير، مگر از روى پوشش."(٣٧)

٦ - در موثق سماعه آمده است كه از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام پرسيدم آيامرد مى تواند با زن )نامحرم( مصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود:"خير، مرد نمى‏تواند با زن مصافحه كند، مگر زنى كه ازدواج كردن بااو حرام باشد؛ همچون: خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر،ونظاير آن، ولى زنى كه جايز است مرد با او ازدواج كند نبايد به‏مصافحه با او بپردازد مگر از روى پوشش والبته نبايد دست او را فشاردهد."(٣٨)

تفصيل احكام:

تعريف: زن بيگانه يا اجنبى در اصطلاح فقه به هر زنى گفته‏مى‏شود كه مرد در اصل شرع بتواند با او ازدواج كند، يعنى هر زنى‏جز محارمى همچون خواهر، عمه، خاله.(٣٩)

١ - مرد مى‏تواند صداى زن بيگانه را - مشروط به اينكه همراه‏بالذت ويا ريبه نباشد - گوش كند اگر چه احتياط استحبابى در ترك آن‏است در غير موارد نياز وضرورت عرفى.

٢ - حرام است زنى صداى هيجان برانگيز خود را به گوش مردى‏بيگانه رساند.

٣ - مصافحه كردن با زنى بيگانه جز از روى پوشش جايز نيست،آن هم بى آنكه دست او را فشار دهد.

٤ - باكى نيست اگر شخص بدون شهوت يا ترس از افتادن در عمل‏حرام محارم خود را لمس كند.

٥ - مكروه است مردى در سلام بر زنان )نا محرم( پيشى گيردوآنها را به طعام فرا خواند واين كراهت در زن جوان شديدتر است

٦ - نشستن در جايگاه زن كه تازه از آن بلند شده است كراهت‏دارد، مگر پس از آنكه گرماى آن مكان به سردى مبدل شود.

٧ - احتياط در نگاه نكردن به عضو جداشده‏اى از بيگانه مثل‏دست، بينى، زبان ونظاير آن است. ولى دندان، ناخن وموى استثناشده است، اگرچه اقوى جواز مى‏باشد.

٨ - زن مى‏تواند موى ديگرى را به موى خود پيوند زند وهمسرش‏مى‏تواند به اين موى بنگرد ولى ديگرى نمى‏تواند بدان نظر كند، زيرااين موى، موى او به شمار مى آيد.

٤ - حكم نگاه كردن به منظور ازدواج‏

حديث شريف:

١ - از محمد بن مسلم آمده است كه گفت از امام محمد باقرعليه‌السلام پيرامون مردى پرسيدم كه مى خواهد ازدواج كند آيا چنين مردى‏مى‏تواند به زن مورد نظر نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى، او آن زن را به گرانترين بهاء مى‏خرد."(٤٠)

٢ - از حسن بن السرى آمده است كه به ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض‏كردم: آيا مردى مى تواند به زنى كه قصد ازدواج با او را دارد نيك‏بنگرد وبه پشت وچهره او نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى باكى نيست كه مرد به چهره وپشت زنى‏بنگرد كه مى خواهد با او ازدواج كند."(٤١)

٣ - در حديثى از يونس به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده كه به‏ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض كردم آيا جايز است مرد به زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى. وجامه‏اى نازك براى او بپوشد، زيرا اومى خواهد اين زن را به گرانترين قيمت بخرد."(٤٢)

٤ - در حديثى از عبد اللَّه بن الفضل به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده‏است كه آيا جايز است مرد به موى وزيبائى‏هاى زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر همراه با لذت جويى نباشد اشكالى‏ندارد."(٤٣)

تفصيل احكام:

مرد مى‏تواند به زنى كه از او خواستگارى مى‏كند بنگرد، زيرامى‏خواهد او را شريك زندگى خويش قرار دهد وبا عقد ازدواج دائم‏با او پيوند بر قرار سازد ونيز اين حكم نسبت به زن جارى است، چه‏بعيد نيست كه او نيز بتواند در صورت نياز براى شناخت بيشتر به‏مردى بنگرد كه به خواستگارى او آمده است، چون علتى كه درروايات ذكر شده در هر دو طرف وجود دارد.

در اين زمينه تفصيلاتى است كه ذيلاً به آنهااشاره مى‏كنيم:

١ - مرد مى‏تواند به چهره، دست، موى وزيبائيهاى زنى كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند، بنگرد، البته مشروط بر آن كه اين احتمال‏وجود داشته باشد كه او را به همسرى بر گزيند، ولى احتياط در اين‏است كه تنها به زنى بنگرد كه نيّت ازدواج با او را دارد، اما نگاه كردن‏به زنان به منظور گزيدن يكى از آنها براى ازدواج بنا به احتياط جايزنيست، كما اينكه جواز نگاه كردن مشروط به اين است كه مرد قبلاً اورا نشناسد، واز اوصاف او – به طورى كه او را از نگاه كردن كاملاً بى نيازكند - شناختى نداشته باشد.

٢ - جواز نگاه كردن به ديگر اعضاى زن، جز زيبائى‏هاى او و جزنگاه كردن از پس جامه‏اى نازك براى شناخت ابعاد اندام او، بعيد به‏نظر مى‏رسد، و احتياط آن است كه از زن اجازه گرفته شود، ومردنبايد بدون آگاهى واجازه زن به اعضاى دلرباى او بنگرد، به ويژه اگرنگاه كردن موجب هتك زن يا دزدانه نگريستن به او مى شود، زيرازيبائى‏هاى وى از حقوق اوست وتصرّف در حقوق ديگرى بدون‏اجازه او جايز نيست.

٣ - نگاه كردن به چنين زنى بايد به دور از قصد لذت جوئى باشد.

٤ - اگر با نگاه اول به زن آگاهى لازم به دست نيامد مى‏تواند نگاه راتكرار كرد.

4- ازدواج، سنّتى الهى‏ قرآن كريم:

١ - )وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٤٤)).

"بايد مردان بى زن وزنان بى شوهر وبندگان وكنيزان صالح وشايسته‏خود را همسر دهيد، اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان‏خواهد ساخت كه خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى، وبه احوال بندگان(آگاه است."

٢ - )وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ‏بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (٤٥)).

"و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تادر كنار آنان آرامش بيابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين،نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند."

٣ - )يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَ‏اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً (٤٦))

"اى مردم بترسيد از پروردگارتان، آن كه شما را از يك تن بيافريدوهم از آن جفت او را خلق كرد واز آن دو تن مردان وزنان بسيار پديدآورد وبترسيد از آن خدايى كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزى‏مى‏خواهيد وزنهار از خويشاوندان نبريد، كه همانا خدا مراقب اعمال‏شماست."

حديث شريف:

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است كه فرمود:

١ - "ازدواج سنت من است، پس هر كه از اين سنت روى برتابد ازمن نيست."(٤٧)

٢ - "هيچ بنيانى در اسلام بنا نهاده نشد كه نزد خدا از ازدواج‏محبوبتر باشد."(٤٨)

٣ - "كسى كه ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده پس بايدخدا را در نيمه ديگر بپرهيزد."(٤٩)

تفصيل احكام:

اسلام از آن جهت مردم را به ازدواج فراخوانده كه آن را ركنى‏حياتى مى‏شمرد ولذا آن را مستحب مؤكد مى‏داند كه گاهى به وجوب‏نيز مى‏رسد، وخداوند تبارك وتعالى در آيات عديده قرآن كريم بر آن‏تشويق كرده واز حكمت وپاره‏اى احكام آن سخن به ميان آورده است‏چنانكه پيامبر گرامى‏صلى‌الله‌عليه‌وآله وامامان معصوم‏عليهم‌السلام نيز در روايات بسيارى‏بر آن تشويق كرده‏اند كه ما در آغاز بخشى از آنها را آورديم وبه‏خواست خدا در هر فصل از اين موجز به اندازه لازم باز هم ديگراحاديث وروايات را خواهيم آورد.

قرآن كريم اشاره كرده است كه ازدواج از سنتهاى الهى زندگانى به‏شمار مى رود وانسان بايد با اين سنت همسويى داشته باشد ونيز اين‏سنت پاسخى است به مقتضيات فطرت آدمى كه با آن سرشته‏شده‏است. خداوند در بيان چيرگى سنت "دوئيت" و "زوجيت" برهر چيز مى فرمايد: )وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٥٠))؛" واز هر چيزى دو نوع )نر وماده( بيافريديم، تا مگر متذكر حكمت خداشويد."

پروردگار در جارى شدن اين حكم بر انسان به اعتبار آن كه او نيزبخشى از آفرينش است مى‏فرمايد: )وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً (٥١))؛ "خدا شما را از خاك خلق كرد وسپس از نطفه‏بيافريد، وبعد از آن شما را جفت..جفت )مرد وزن( قرار داد."

آثار ازدواج‏ ازدواج موجب جلب خير وبركت در روزى‏است، چنانكه خداوندمى‏فرمايد: )إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٥٢)).

"اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان خواهد ساخت كه‏خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى وبه احوال بندگان( آگاه است."

ونيز اسحاق بن عمار از امام صادق‏عليه‌السلام در حديثى نقل مى‏كند كه‏به حضرت عرض كردم آيا درست است كه مردم مى‏گويند فردى نزدپيامبر آمد ونزد ايشان از تنگدستى وفقر شكايت كرد، وحضرت سه‏بار به او دستور ازدواج داد؟

حضرت امام صادق‏عليه‌السلام فرمود: "آرى.. درست است" سپس‏امام فرمود: "روزى به همراه زن وخانواده است."(٥٣)

آرى! آيا روزى از نزد خدا نيست، وآيا زن وفرزندان نزد خدايى كه‏براى هر چيز روزى قرار داده روزى ندارند؟ مرد با يافتن احساس‏مسؤوليت نسبت به خانواده فعاليتش را فزونى مى‏دهد، وبدين‏ترتيب انرژى ونيروى كار او صد چندان مى شود ودر پرتو آن امكانات‏اقتصادى را در محيط زندگى خود متحول مى‏كند.

بدين سان متون اسلامى ازدواج را مورد تشويق قرار مى‏دهندومردم را از عاقبت روى برتافتن از ازدواج بر اساس ترس از تهيدستى‏باز مى‏دارند. آيا خداوند در صورتى كه آدميان اين گام را بردارندگشودن در رزق وروزى را براى ايشان تضمين نكرده است؛ گامى كه‏خير را نصيب ايشان وجامعه مى‏سازد؟

ازدواج در خدمت امت‏ از آثار اجتماعى ازدواج افزايش جمعيت يكتا پرست مسلمان درجاى جاى زمين است بدين ترتيب انسان متأهل در فزونى باريكتاپرستى در زمين سهيم است.

امام باقرعليه‌السلام به نقل از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "چه چيز مانع ازآن مى‏شود مؤمن خانواده بر گزيند شايد كه خداوند نسلى نصيب اوسازد كه با كلمه )لا اله الا اللَّه( زمين را سنگينى وثبات بخشد."(٥٤)

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: ".. در طلب فرزند باشيد كه من‏مايلم شما را در روز قيامت - در مقايسه با امتهاى ديگر - فزونتريابم."(٥٥)

از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "اگر مى‏توانى نسلى تحويل‏جامعه دهى كه بار تسبيح وتنزيه خداوند را در زمين افزايش دهندچنين كن."(٥٦)

ازدواج، يارى دين‏ متون اسلامى تأكيد دارند كه ازدواج ابزارى است براى بالا بردن‏سطح ايمان انسان مسلمان.

يك جوان داراى حجم قابل توجهى از انگيزه‏هاى جنسى است كه‏پيوسته بر او فشار مى آورند تا آنها را اشباع كند، اين انگيزه‏هاى فعال- اگر بر آورده نشوند - در زندگى انسان نقش ويرانگر ايفا مى‏كنندونيروها وتوانائيهاى بشر را مى‏فرسايند واو را به تباهى وعقده‏هاى‏جنسى مهلك مى‏كشاند، ولى ازدواج مانع از آن مى‏شود كه جوان درپليدى فرو رود، واو را وا مى دارد كه انرژى خود را در زمينه‏هاى‏مطلوب به كار بندد.

علاوه بر آن كه ازدواج نياز جنسى فرد را فرو مى نشاند، نياز روانى‏او را نيز كه قرآن بدان اشاره دارد بر مى آورد:

)وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةًوَرَحْمَةً (٥٧)).

"واز آيات الهى آن است كه از جنس خودتان جفتى آفريد تا در كناراو آرامش يابيد وميانتان دوستى ومحبت قرار داد."

انسان در پرتو ازدواج نياز عاطفى وروانى خود را از راه محبت‏ودوستى والفت به همسر خود تأمين مى‏كند.

واين بيان قرآنى داراى عمق بلاغت وزيبائى است كه همسربخشى جدا از "خود" است كه اين "خود" جز بدو كمال نمى‏يابدوپيوستگى با آن در پرتو دوستى‏صورت‏مى‏پذيرد؛ عاطفه‏اى برخاسته‏از نياز مادى ودر پرتو رحمت ومهربانى عاطفه‏اى جان گرفته از نيازمعنوى وروانى. در پرتو اين دوستى ومهربانى است كه ساختار بنيان‏خانواده كه جايگاه آرامش والفت است فراهم مى‏آيد، به ويژه اگرحاصل اين ازدواج فرزندان صالح وبابركتى باشد كه خانه را از گرمى‏وشادى بپا كند وموجب شود كه هر يك از زن ومرد در برابرموجوديت خانواده، كه در ساختار آن وبالا بردن بناى آن شريك‏بوده‏اند، احساس مسؤوليت مشترك كنند.

اينك بيائيد تا در كنار هم بر سر خوان روايات شريفه بنشينيم‏ومعارف مهمى را پيرامون حكمت ازدواج از آن بر گيريم:

١ - از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است كه فرمود: "هيچ چيز نزدخدا محبوبتر از آن نيست كه در عرصه اسلام خانه‏اى به ازدواج آبادگردد."(٥٨)

٢ - ونيز از پيامبر اسلام روايت شده است كه: "كسى كه مى‏خواهددر حالى خدا را ديدار كند كه پاك وپاكيزه است همسر برگزيند."(٥٩)

٣ - وايضاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: "دو ركعت نماز يك‏متأهل برتر است از مجردى كه شب را به عبادت گذرانده وروز را به‏روزه."(٦٠)

نكوهش پديده بى همسرى‏ روايات انسان عزبى را كه مى‏تواند ازدواج كند واز آن سر برمى‏تابد سرزنش كرده است وآن را از عوامل مساعد ناقص بودن دين‏انسان وسستى ايمان او شمرده‏اند، به سبب اينكه در همه سطوح‏خطرات وآثارى منفى در پى دارد.

از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود:

"بيشتر اهل دوزخ عزبها هستند."(٦١)

"پست‏ترين مردگان شما عزبها هستند."(٦٢)

آرى، اقتضاى بى زنى وعزب بودن گسستن ومحو نسل انسان وياداوست وتوشه او را از دنيا بر مى‏چيند. آيا هر انسانى نيازمند فرزندان‏صالحى نيست كه پس از مرگ او ونوميديش از زندگى، با انجام‏كارهاى نيكو وطلب رحمت ومغفرت به آن توشه رسانند؟

بخش دوم : آنهايى كه ازدواج با ايشان حرام است‏

1 - آنهايى كه با اختلاف دين بر انسان حرام مى‏شوند قرآن كريم:

)وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى‏ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْأَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى‏ يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْأَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ‏آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (٦٣)).

"با زنان مشرك ازدواج نكنيد، مگر آنكه ايمان آورند وهمانا كنيزكى‏با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است، هرچند از حسن او بشگفت آئيدوزن به مشركان ندهيد، مگر آنكه ايمان آورند، وهمانا بنده مؤمن بسى‏بهتر از آزاد مشرك است، هرچند از مال وجمالش بشگفت آئيد،مشركان شما را به آتش جهنم خوانند )از راه جهل وضلالت( وخداوندبه بهشت ومغفرت خود خواند) از راه لطف وعنايت( وخداوند براى‏مردم آيات خويش بيان فرمايد، باشد كه هشيار ومتذكر گردند."

٢ - )يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ‏بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَ‏أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذلِكُمْ‏حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٦٤)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، زنا نيكه به عنوان اسلام وايمان)ازديار خود( هجرت كرده وبه سوى شما آمده‏اند خدا به ايمانشان داناتراست، شما از آنها تحقيق كرده وامتحانشان كنيد، اگر با ايمانشان شناختيدآنها را ديگر به شوهران كافرشان برنگردانيد، كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن‏كفار وآن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر ونفقه‏اى كه‏شوهران هزينه آن زنان كرده‏اند به آنها بپردازيد وباكى نيست كه شما باآنان ازدواج كنيد در صورتيكه اجر ومهرشان را بدهيد وهرگز متوسل به‏حفاظت زنان كافر نشويد، وشما )اگر زنانتان از اسلام به كفر بازگشتند( ازكفار مهر ونفقه مطالبه كنيد، آنها هم مهر ونفقه طلبند، اين حكم خدااست ميان شما بندگان وخدا )به حقايق امور( دانا و)به مصالح خلق(آگاه است."

٣ - )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ‏وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُواالْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي‏أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٦٥)).

"امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده وغذاهاى اهل كتاب‏براى شما حلال وغذاهاى شما براى آنها حلال است وزنان پاكدامن ازمسلمانان واهل كتاب براى شما حلال هستند ومى توانيد با آنها ازدواج‏كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد وازدواج از طريق مشروع باشد نه‏به صورت زنا ونه به صورت دوست پنهانى انتخاب كردن، وهر كس كه‏نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد؛ اعمال او بر باد مى رودودر آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود."

اين آيات كريمه حرمت ازدواج بين مؤمنان ومشركان را بيان مى‏كند، پس يك مرد مؤمن نبايد با زن مشرك ازدواج كند، چنانكه يك‏مشرك حق ندارد با زن مؤمنى پيوند زناشويى بر قرار سازد وهرگاه زنى‏از سرزمين كفر به سرزمين اسلام هجرت كرد نكاح او فسخ مى شود،ولى جايز است مرد مؤمن زن ذمى را از اهل كتاب به عقد در آورد البته‏مشروط بر آن كه آن زن عفيفه باشد.

وجايز نيست زنان كافر را به عنوان همسر نگهداشت، شايد به‏دلالت سياق مقصود زنان مشرك باشد، يا آيه پس از نزول آيه ديگرى‏در سوره مائده نسخ شده باشد، زيرا اين سوره آخرين بخشى از قرآن‏است كه نازل شده است وبر حسب احاديث رسيده ساير سور قرآنى‏را مى‏تواند نسخ كند.

حديث شريف:

١ - حفص بن غياث روايت كرده، مى‏گويد: يكى از برادران به من‏نامه‏اى نوشت واز من خواست كه از امام صادق‏عليه‌السلام مسائلى راپرسش كنم ومن از حضرت پرسيدم كه آيا اسير مى‏تواند در دارالحرب )يعنى در كشور كافر محارب( ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: )اين كار را ناخوش مى دارم، اگر اين كار درسرزمين روم صورت پذيرد حرام نيست ونكاح به شمار مى آيد، امادر سرزمين ترك وديلم وخزر حلال نمى باشد."(٦٦)

٢ - معاويه بن وهب به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه ازحضرت پيرامون مرد مؤمنى سؤال شد كه با زنى يهودى يا مسيحى‏ازدواج مى كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر ميتواند زن مسلمانى بستاند ديگر او را بازن يهودى ومسيحى چكار؟"

پس عرض كردم: اگر عاشقش شده باشد چه؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر او را گرفت بايد مانع از آن شود كه وى‏شراب بنوشد وگوشت خوك بخورد، وبدون آنكه در دين اين مردكاستى پديد آيد."(٦٧)

٣ - زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه گفت از حضرت‏عليه‌السلام شنيدم‏كه مى فرمود: "باكى نيست اگر مردى در حالى كه زن دارد با زن‏يهودى يا مسيحى به عقد مؤقت ازدواج كند."(٦٨)

٤ - محمد بن مسلم به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى گويد: ازحضرت‏عليه‌السلام پيرامون ازدواج با زن يهودى ومسيحى سؤال كردم،حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اشكالى ندارد،آيا نمى‏دانى در زمان پيامبريك زن يهودى همسر طلحه بن عبد اللَّه بود."(٦٩)

٥ - ابن الحجاج به نقل از امام ابو الحسن‏عليه‌السلام مى آورد كه ازحضرتش پيرامون مردى مسيحى سؤال كردند كه با زنى مسيحى‏ازدواج كرده ولى زن پيش از آنكه آن مرد با او همبستر شود اسلام‏آورده است، حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "عقد ازدواجش با آن مرد به پايان‏مى رسد واز آن مرد نه عده‏اى نگه مى دارد ونه مهرى مى گيرد."(٧٠)

٦ - در روايتى از منصور بن حازم آمده است كه گفت از امام‏صادق‏عليه‌السلام پيرامون مردى زرتشتى سؤال كردم كه زنى از دين خود را به‏همسرى داشت ودر پى آن، مرد مذكور يا همسرش اسلام آورد.حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مرد منتظر پايان يافتن زمان عده زن باقى‏مى‏ماند، اگر مرد يا زن پيش از انقضاء عده ايمان آورد، كه در اين حال‏هر دو به‏نكاح اول خود باقى مى مانند واگر آن زن اسلام نياورد تاانقضاى مدت عده، از آن مرد جدا مى‏گردد."(٧١)

٧ - ساباطى روايت كرده مى گويد: از امام صادق‏عليه‌السلام شنيدم كه مى‏فرمود: "اگر مسلمانى كه از پدر ومادرى مسلمان، زاده شده است ازاسلام مرتد شد ونبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را انكار وايشان را تكذيب كرد،خون او براى شنونده مباح است وزنش از روز مرتد شدن از او جدامى شود واموالش ميان ورثه او تقسيم مى گردد، وزن او عده كسى كه‏شوهرش مرده است نگه مى دارد وبر امام است كه او را بكشدوتوبه‏اش را نپذيرد."(٧٢)

تفصيل احكام:

١ - جايز نيست مرد مسلمان با زن مشرك ازدواج كند، اما ازدواج‏با زن اهل كتاب مانند يهودى ومسيحى ومجوسى بنا به حكم قويترجايز است، ولى در مورد مجوسى احتياطى وجود دارد كه نبايدناديده گرفته شود، اما در آئينهاى ديگر باكراهت شديد همراه است‏كه اين كراهت در عقد غير دائم وزنان مستضعف دينى اهل كتاب‏كاهش مى‏يابد وشايسته است آنها را در رعايت پاكيزگى وطهارت‏وپرهيز از آشاميدن شراب وخوردن گوشت خوك ونظاير آن به آداب‏اسلامى مؤدب سازد.

٢ - اگر مردى از اهل كتاب مسلمان شد بر ازدواج خود با زنش كه‏از اهل كتاب است باقى مى ماند واگر زن بدون شوهر اسلام آوردازدواج آن دو باطل است، ولى اگر مرد نيز پيش از انقضاء عده اسلام‏بياورد، به آن زن سزاوارتر خواهد بود وهر دو بر ازدواجشان باقى‏مى‏مانند، اين حكم در صورتى است كه مرد باهمسرش همبستر شده‏باشد، اما پيش از آن ازدواج مستقيماً باطل مى‏شود ومهرى به آن زن‏تعلق نمى‏گيرد.

٣ - مرتد شدن از دين پيش از دخول موجب فسخ ازدواج مى‏گردد، اما پس از آن اگر زن مرتد شد يا مردى مرتد شد كه در اصل غيرمسلمان بوده است، انتظار كشيده مى شود تا عده آن زن پايان يابد،اگر توبه نكردند ازدواج آنها از هنگام ارتداد باطل مى گردد واگر توبه‏كردند بر ازدواج نخستين‏شان باقى مى مانند، اما اگر عده زن از آن مردسپرى شد ازدواجشان فسخ مى‏گردد، واگر پس از آن توبه كردند،وخواستند به يكديگر رجوع كنند بايد از نو عقد كنند.

٤ - اگر مسلمان فطرى )كسى كه از پدر ومادر مسلمان زاده شده‏است( مرتد شود ازدواج از لحظه ارتداد باطل مى گردد، چون‏توبه‏اى براى او نيست.

٥ - روا نيست با زن يا مردى ناصبى ازدواج كرد، ولى ازدواج بازنى كه بر مذهب غير شيعه است اشكال ندارد.

ونيز زن شيعه مى تواند با مردى غير شيعه ازدواج كند با احتياطى‏كه در شرايط عادى نبايد ناديده گرفته شود، زيرا زن دين خود را ازهمسرش مى گيرد.

٢ - محارم نسبى‏

قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ (٧٣)).

"حرام شد براى شما )ازدواج با( مادرانتان ودخترانتان وخواهرانتان‏وعمه‏هايتان وخاله‏هايتان ودختران برادران ودختران خواهرانتان..."

تفصيل احكام:

محرمهاى نسبى كه ازدواج با آنان حرام است به شرح زير مى‏باشند:

١ - مادر ومادر بزرگ وهرچه بالاتر رود، چه مادر بزرگ از سوى‏پدر باشد يا از مادر.

٢ - دختر ونوه‏هاى دختران نوه هرچه پايين آيند.

واگر مردى بداند كه دخترى از او زاده شده است نبايد با او ازدواج‏كند حتى اگر شرعاً نسبش با او منتفى شده باشد، چنانكه زائيده زناباشد، يا مادر او را لعان كرده باشد.

٣ - دختران پسر هرچه پايين آيند.

٤ - خواهران، خواه از پدر يا از مادر يا از هر دوى آنها باشند.

٥ - دختران خواهر ودختران فرزندان ايشان.

٦ - عمه، چه خواهر تنى پدر باشد يا خواهر ناتنى او، ونيزعمه‏هاى پدر وعمه‏هاى مادر.

٧ - خاله، چه خواهر تنى مادر باشد يا خواهر ناتنى، وخاله مادروخاله پدر وبه همين ترتيب هرچه بالاتر رويم.

٨ - دختران برادر )خواه برادر تنى باشد يا ناتنى( ونيز نوه دختربرادر ودختر نوه پسرى او يا نوه دخترى او.

٩ - دختران خواهر )خواه تنى باشد يا ناتنى( ودختران ايشان. به‏همين ترتيب همچون زنان، مردان بر زنان نيز محرم مى شوند پس‏پدر، عمو ودايى هرچه بالا روند، پسر وهرچه پايين آيد، وبرادروپسران او، وپسران خواهر.

٣ - محارم رضاعى

‏ قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ الَّلاتِي أَرْضَعْنَكُمْ‏وَأَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِن‏نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ‏أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ‏غَفُوراً رَحِيماً (٧٤)).

"حرام شد بر شما )ازدواج با( مادرانتان، ودخترانتان، وخواهرانتان،وعمه‏هايتان، وخاله‏هايتان، ودختران برادر، ودختران خواهر، ومادران‏رضاعى، وخواهران رضاعى، ومادران زنانتان، ودختران زنانتان كه دردامن شما تربيت شده‏اند، اگر با آن زنان همبستر شده‏ايد، ولى اگر با آنان‏همبستر نشده‏ايد )وطلاق دهيد( باكى نيست بر شما )كه با دختران آنان‏ازدواج كنيد( ونيز )حرام شد بر شما ازدواج با( زن فرزندان صلبى )نه‏زن پسر خوانده( شما ونيز حرام شد جمع ميان دو خواهر )يعنى كه دريك وقت هر دو را به زنى گيرند( مگر آنچه پيش از نزول اين حكم )درعصر جاهليت( اتفاق افتاده است، كه خدا از آن درگذشت، زيراخداوند در حق بندگان بخشنده ومهربان است."

حديث شريف:

١ - از امام رضاعليه‌السلام نقل است كه فرمود: "از پسر بچه در حالى كه‏هفت ساله است خواسته مى‏شود كم كم با نماز آشنا شود ولى زن‏موى خود را از او نمى پوشاند تا آن كه محتلم وبالغ گردد."(٢٩)

٢ - در حديثى از عبد الرحمان بن حجاج آمده است كه از امام‏كاظم‏عليه‌السلام پيرامون دختر بچه‏اى پرسيدم كه به سن بلوغ نرسيده كه‏چه هنگام بايد موى خود را بپوشاند از كسى كه با او محرميتى نداردوچه وقت بايد به هنگام نماز مقنعه بپوشد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مويش را نمى‏پوشاند تا زمانيكه قاعده شودونماز بر او حرام گردد."(٣٠)

تفصيل احكام: واژه "مميز" به كودكانى اطلاق مى‏شود كه به سنى رسيده‏اند كه‏مى‏توانند درستى را از نادرستى تشخيص دهند گرچه به سن بلوغ‏نرسيده باشند ومقصود از "كودك مميز" كودكانى هستند كه مى‏توانندشرمگاه را از ديگر اعضاى جسم تشخيص دهند ومفهوم عورت رادرك كنند، وكودك غير مميز خلاف آن است.

١ - به كودكان دختر وپسر غير مميز مى‏توان نگاه ولمس‏شان كردوپوشش شرعى در برابر آنها واجب نيست، بلكه ظاهر ادله شرعيه برجواز نگاه كردن به ايشان تا قبل از بلوغ دلالت دارد، البته آنگونه كه‏نگاه كردن به آنها شهوت را بر نيانگيزد يا موجب فتنه وافتادن در عمل‏حرام نگردد.

٢ - باكى نيست اگر مردى دختر بچه‏اى را ببوسد كه محرم او نيست‏كما اينكه جايز است پيش از آنكه سن او به شش سال برسد وى را دردامن خود قرار دهد، البته مشروط بر آنكه اين بوسيدن ودر دامن‏گرفتن از روى شهوت نباشد.

ه - حدود رابطه ميان مرد وزن نامحرم‏ قرآن كريم:

١ - )فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (٣١)).

"پس زنهار، نازك ونرم )بامردان نامحرم( سخن نگوئيد، مبادا آن‏كه دلش بيمار )هوا وهوس( است به طمع افتد."

٢ - )وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ (٣٢)).

"به مؤمنان بگو چشمان خويش )از نگاه ناروا( فرو نهند."

حديث شريف:

١ - از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: "زنان ناتوان هستندوعورت، پس ناتوانى آنها را با سكوت بپوشانيد وعورتهاى آنها را درخانه پنهان كنيد."(٣٣)

٢ - از امير المؤمنين‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "در سلام كردن برزنان )نامحرم( پيشى نگيريد وآنها را به طعام دعوت نكنيد."(٣٤)

٣ - نيز امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى فرمايد: "اى مردم عراق به من خبررسيده كه‏زنان شما در راه مزاحم‏مردان مى‏شوند، آيا شرم‏نمى‏كنيد؟"(٣٥)

٤ - ودر روايتى از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام آمده است كه از ايشان‏سؤال شد: آيا زنان مى‏توانند در نمازهاى عيد قربان، فطر وجمعه‏شركت نمايند؟" حضرت‏عليه‌السلام در پاسخ فرمود: "نه مگر زن‏سالخورده."(٣٦)

٥ - از ابو بصير به نقل از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام آمده است كه گفت )به‏حضرت عرض كردم: آيا مرد مى‏تواند با زن غير محرم دست بدهدومصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خير، مگر از روى پوشش."(٣٧)

٦ - در موثق سماعه آمده است كه از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام پرسيدم آيامرد مى تواند با زن )نامحرم( مصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود:"خير، مرد نمى‏تواند با زن مصافحه كند، مگر زنى كه ازدواج كردن بااو حرام باشد؛ همچون: خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر،ونظاير آن، ولى زنى كه جايز است مرد با او ازدواج كند نبايد به‏مصافحه با او بپردازد مگر از روى پوشش والبته نبايد دست او را فشاردهد."(٣٨)

تفصيل احكام:

تعريف: زن بيگانه يا اجنبى در اصطلاح فقه به هر زنى گفته‏مى‏شود كه مرد در اصل شرع بتواند با او ازدواج كند، يعنى هر زنى‏جز محارمى همچون خواهر، عمه، خاله.(٣٩)

١ - مرد مى‏تواند صداى زن بيگانه را - مشروط به اينكه همراه‏بالذت ويا ريبه نباشد - گوش كند اگر چه احتياط استحبابى در ترك آن‏است در غير موارد نياز وضرورت عرفى.

٢ - حرام است زنى صداى هيجان برانگيز خود را به گوش مردى‏بيگانه رساند.

٣ - مصافحه كردن با زنى بيگانه جز از روى پوشش جايز نيست،آن هم بى آنكه دست او را فشار دهد.

٤ - باكى نيست اگر شخص بدون شهوت يا ترس از افتادن در عمل‏حرام محارم خود را لمس كند.

٥ - مكروه است مردى در سلام بر زنان )نا محرم( پيشى گيردوآنها را به طعام فرا خواند واين كراهت در زن جوان شديدتر است

٦ - نشستن در جايگاه زن كه تازه از آن بلند شده است كراهت‏دارد، مگر پس از آنكه گرماى آن مكان به سردى مبدل شود.

٧ - احتياط در نگاه نكردن به عضو جداشده‏اى از بيگانه مثل‏دست، بينى، زبان ونظاير آن است. ولى دندان، ناخن وموى استثناشده است، اگرچه اقوى جواز مى‏باشد.

٨ - زن مى‏تواند موى ديگرى را به موى خود پيوند زند وهمسرش‏مى‏تواند به اين موى بنگرد ولى ديگرى نمى‏تواند بدان نظر كند، زيرااين موى، موى او به شمار مى آيد.

٤ - حكم نگاه كردن به منظور ازدواج‏

حديث شريف:

١ - از محمد بن مسلم آمده است كه گفت از امام محمد باقرعليه‌السلام پيرامون مردى پرسيدم كه مى خواهد ازدواج كند آيا چنين مردى‏مى‏تواند به زن مورد نظر نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى، او آن زن را به گرانترين بهاء مى‏خرد."(٤٠)

٢ - از حسن بن السرى آمده است كه به ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض‏كردم: آيا مردى مى تواند به زنى كه قصد ازدواج با او را دارد نيك‏بنگرد وبه پشت وچهره او نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى باكى نيست كه مرد به چهره وپشت زنى‏بنگرد كه مى خواهد با او ازدواج كند."(٤١)

٣ - در حديثى از يونس به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده كه به‏ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض كردم آيا جايز است مرد به زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى. وجامه‏اى نازك براى او بپوشد، زيرا اومى خواهد اين زن را به گرانترين قيمت بخرد."(٤٢)

٤ - در حديثى از عبد اللَّه بن الفضل به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده‏است كه آيا جايز است مرد به موى وزيبائى‏هاى زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر همراه با لذت جويى نباشد اشكالى‏ندارد."(٤٣)

تفصيل احكام:

مرد مى‏تواند به زنى كه از او خواستگارى مى‏كند بنگرد، زيرامى‏خواهد او را شريك زندگى خويش قرار دهد وبا عقد ازدواج دائم‏با او پيوند بر قرار سازد ونيز اين حكم نسبت به زن جارى است، چه‏بعيد نيست كه او نيز بتواند در صورت نياز براى شناخت بيشتر به‏مردى بنگرد كه به خواستگارى او آمده است، چون علتى كه درروايات ذكر شده در هر دو طرف وجود دارد.

در اين زمينه تفصيلاتى است كه ذيلاً به آنهااشاره مى‏كنيم:

١ - مرد مى‏تواند به چهره، دست، موى وزيبائيهاى زنى كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند، بنگرد، البته مشروط بر آن كه اين احتمال‏وجود داشته باشد كه او را به همسرى بر گزيند، ولى احتياط در اين‏است كه تنها به زنى بنگرد كه نيّت ازدواج با او را دارد، اما نگاه كردن‏به زنان به منظور گزيدن يكى از آنها براى ازدواج بنا به احتياط جايزنيست، كما اينكه جواز نگاه كردن مشروط به اين است كه مرد قبلاً اورا نشناسد، واز اوصاف او – به طورى كه او را از نگاه كردن كاملاً بى نيازكند - شناختى نداشته باشد.

٢ - جواز نگاه كردن به ديگر اعضاى زن، جز زيبائى‏هاى او و جزنگاه كردن از پس جامه‏اى نازك براى شناخت ابعاد اندام او، بعيد به‏نظر مى‏رسد، و احتياط آن است كه از زن اجازه گرفته شود، ومردنبايد بدون آگاهى واجازه زن به اعضاى دلرباى او بنگرد، به ويژه اگرنگاه كردن موجب هتك زن يا دزدانه نگريستن به او مى شود، زيرازيبائى‏هاى وى از حقوق اوست وتصرّف در حقوق ديگرى بدون‏اجازه او جايز نيست.

٣ - نگاه كردن به چنين زنى بايد به دور از قصد لذت جوئى باشد.

٤ - اگر با نگاه اول به زن آگاهى لازم به دست نيامد مى‏تواند نگاه راتكرار كرد.

4- ازدواج، سنّتى الهى‏ قرآن كريم:

١ - )وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٤٤)).

"بايد مردان بى زن وزنان بى شوهر وبندگان وكنيزان صالح وشايسته‏خود را همسر دهيد، اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان‏خواهد ساخت كه خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى، وبه احوال بندگان(آگاه است."

٢ - )وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ‏بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (٤٥)).

"و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تادر كنار آنان آرامش بيابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين،نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند."

٣ - )يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَ‏اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً (٤٦))

"اى مردم بترسيد از پروردگارتان، آن كه شما را از يك تن بيافريدوهم از آن جفت او را خلق كرد واز آن دو تن مردان وزنان بسيار پديدآورد وبترسيد از آن خدايى كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزى‏مى‏خواهيد وزنهار از خويشاوندان نبريد، كه همانا خدا مراقب اعمال‏شماست."

حديث شريف:

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است كه فرمود:

١ - "ازدواج سنت من است، پس هر كه از اين سنت روى برتابد ازمن نيست."(٤٧)

٢ - "هيچ بنيانى در اسلام بنا نهاده نشد كه نزد خدا از ازدواج‏محبوبتر باشد."(٤٨)

٣ - "كسى كه ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده پس بايدخدا را در نيمه ديگر بپرهيزد."(٤٩)

تفصيل احكام:

اسلام از آن جهت مردم را به ازدواج فراخوانده كه آن را ركنى‏حياتى مى‏شمرد ولذا آن را مستحب مؤكد مى‏داند كه گاهى به وجوب‏نيز مى‏رسد، وخداوند تبارك وتعالى در آيات عديده قرآن كريم بر آن‏تشويق كرده واز حكمت وپاره‏اى احكام آن سخن به ميان آورده است‏چنانكه پيامبر گرامى‏صلى‌الله‌عليه‌وآله وامامان معصوم‏عليهم‌السلام نيز در روايات بسيارى‏بر آن تشويق كرده‏اند كه ما در آغاز بخشى از آنها را آورديم وبه‏خواست خدا در هر فصل از اين موجز به اندازه لازم باز هم ديگراحاديث وروايات را خواهيم آورد.

قرآن كريم اشاره كرده است كه ازدواج از سنتهاى الهى زندگانى به‏شمار مى رود وانسان بايد با اين سنت همسويى داشته باشد ونيز اين‏سنت پاسخى است به مقتضيات فطرت آدمى كه با آن سرشته‏شده‏است. خداوند در بيان چيرگى سنت "دوئيت" و "زوجيت" برهر چيز مى فرمايد: )وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٥٠))؛" واز هر چيزى دو نوع )نر وماده( بيافريديم، تا مگر متذكر حكمت خداشويد."

پروردگار در جارى شدن اين حكم بر انسان به اعتبار آن كه او نيزبخشى از آفرينش است مى‏فرمايد: )وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً (٥١))؛ "خدا شما را از خاك خلق كرد وسپس از نطفه‏بيافريد، وبعد از آن شما را جفت..جفت )مرد وزن( قرار داد."

آثار ازدواج‏ ازدواج موجب جلب خير وبركت در روزى‏است، چنانكه خداوندمى‏فرمايد: )إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٥٢)).

"اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان خواهد ساخت كه‏خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى وبه احوال بندگان( آگاه است."

ونيز اسحاق بن عمار از امام صادق‏عليه‌السلام در حديثى نقل مى‏كند كه‏به حضرت عرض كردم آيا درست است كه مردم مى‏گويند فردى نزدپيامبر آمد ونزد ايشان از تنگدستى وفقر شكايت كرد، وحضرت سه‏بار به او دستور ازدواج داد؟

حضرت امام صادق‏عليه‌السلام فرمود: "آرى.. درست است" سپس‏امام فرمود: "روزى به همراه زن وخانواده است."(٥٣)

آرى! آيا روزى از نزد خدا نيست، وآيا زن وفرزندان نزد خدايى كه‏براى هر چيز روزى قرار داده روزى ندارند؟ مرد با يافتن احساس‏مسؤوليت نسبت به خانواده فعاليتش را فزونى مى‏دهد، وبدين‏ترتيب انرژى ونيروى كار او صد چندان مى شود ودر پرتو آن امكانات‏اقتصادى را در محيط زندگى خود متحول مى‏كند.

بدين سان متون اسلامى ازدواج را مورد تشويق قرار مى‏دهندومردم را از عاقبت روى برتافتن از ازدواج بر اساس ترس از تهيدستى‏باز مى‏دارند. آيا خداوند در صورتى كه آدميان اين گام را بردارندگشودن در رزق وروزى را براى ايشان تضمين نكرده است؛ گامى كه‏خير را نصيب ايشان وجامعه مى‏سازد؟

ازدواج در خدمت امت‏ از آثار اجتماعى ازدواج افزايش جمعيت يكتا پرست مسلمان درجاى جاى زمين است بدين ترتيب انسان متأهل در فزونى باريكتاپرستى در زمين سهيم است.

امام باقرعليه‌السلام به نقل از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "چه چيز مانع ازآن مى‏شود مؤمن خانواده بر گزيند شايد كه خداوند نسلى نصيب اوسازد كه با كلمه )لا اله الا اللَّه( زمين را سنگينى وثبات بخشد."(٥٤)

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: ".. در طلب فرزند باشيد كه من‏مايلم شما را در روز قيامت - در مقايسه با امتهاى ديگر - فزونتريابم."(٥٥)

از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "اگر مى‏توانى نسلى تحويل‏جامعه دهى كه بار تسبيح وتنزيه خداوند را در زمين افزايش دهندچنين كن."(٥٦)

ازدواج، يارى دين‏ متون اسلامى تأكيد دارند كه ازدواج ابزارى است براى بالا بردن‏سطح ايمان انسان مسلمان.

يك جوان داراى حجم قابل توجهى از انگيزه‏هاى جنسى است كه‏پيوسته بر او فشار مى آورند تا آنها را اشباع كند، اين انگيزه‏هاى فعال- اگر بر آورده نشوند - در زندگى انسان نقش ويرانگر ايفا مى‏كنندونيروها وتوانائيهاى بشر را مى‏فرسايند واو را به تباهى وعقده‏هاى‏جنسى مهلك مى‏كشاند، ولى ازدواج مانع از آن مى‏شود كه جوان درپليدى فرو رود، واو را وا مى دارد كه انرژى خود را در زمينه‏هاى‏مطلوب به كار بندد.

علاوه بر آن كه ازدواج نياز جنسى فرد را فرو مى نشاند، نياز روانى‏او را نيز كه قرآن بدان اشاره دارد بر مى آورد:

)وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةًوَرَحْمَةً (٥٧)).

"واز آيات الهى آن است كه از جنس خودتان جفتى آفريد تا در كناراو آرامش يابيد وميانتان دوستى ومحبت قرار داد."

انسان در پرتو ازدواج نياز عاطفى وروانى خود را از راه محبت‏ودوستى والفت به همسر خود تأمين مى‏كند.

واين بيان قرآنى داراى عمق بلاغت وزيبائى است كه همسربخشى جدا از "خود" است كه اين "خود" جز بدو كمال نمى‏يابدوپيوستگى با آن در پرتو دوستى‏صورت‏مى‏پذيرد؛ عاطفه‏اى برخاسته‏از نياز مادى ودر پرتو رحمت ومهربانى عاطفه‏اى جان گرفته از نيازمعنوى وروانى. در پرتو اين دوستى ومهربانى است كه ساختار بنيان‏خانواده كه جايگاه آرامش والفت است فراهم مى‏آيد، به ويژه اگرحاصل اين ازدواج فرزندان صالح وبابركتى باشد كه خانه را از گرمى‏وشادى بپا كند وموجب شود كه هر يك از زن ومرد در برابرموجوديت خانواده، كه در ساختار آن وبالا بردن بناى آن شريك‏بوده‏اند، احساس مسؤوليت مشترك كنند.

اينك بيائيد تا در كنار هم بر سر خوان روايات شريفه بنشينيم‏ومعارف مهمى را پيرامون حكمت ازدواج از آن بر گيريم:

١ - از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است كه فرمود: "هيچ چيز نزدخدا محبوبتر از آن نيست كه در عرصه اسلام خانه‏اى به ازدواج آبادگردد."(٥٨)

٢ - ونيز از پيامبر اسلام روايت شده است كه: "كسى كه مى‏خواهددر حالى خدا را ديدار كند كه پاك وپاكيزه است همسر برگزيند."(٥٩)

٣ - وايضاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: "دو ركعت نماز يك‏متأهل برتر است از مجردى كه شب را به عبادت گذرانده وروز را به‏روزه."(٦٠)

نكوهش پديده بى همسرى‏ روايات انسان عزبى را كه مى‏تواند ازدواج كند واز آن سر برمى‏تابد سرزنش كرده است وآن را از عوامل مساعد ناقص بودن دين‏انسان وسستى ايمان او شمرده‏اند، به سبب اينكه در همه سطوح‏خطرات وآثارى منفى در پى دارد.

از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود:

"بيشتر اهل دوزخ عزبها هستند."(٦١)

"پست‏ترين مردگان شما عزبها هستند."(٦٢)

آرى، اقتضاى بى زنى وعزب بودن گسستن ومحو نسل انسان وياداوست وتوشه او را از دنيا بر مى‏چيند. آيا هر انسانى نيازمند فرزندان‏صالحى نيست كه پس از مرگ او ونوميديش از زندگى، با انجام‏كارهاى نيكو وطلب رحمت ومغفرت به آن توشه رسانند؟

بخش دوم : آنهايى كه ازدواج با ايشان حرام است‏

1 - آنهايى كه با اختلاف دين بر انسان حرام مى‏شوند قرآن كريم:

)وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى‏ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْأَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى‏ يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْأَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ‏آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (٦٣)).

"با زنان مشرك ازدواج نكنيد، مگر آنكه ايمان آورند وهمانا كنيزكى‏با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است، هرچند از حسن او بشگفت آئيدوزن به مشركان ندهيد، مگر آنكه ايمان آورند، وهمانا بنده مؤمن بسى‏بهتر از آزاد مشرك است، هرچند از مال وجمالش بشگفت آئيد،مشركان شما را به آتش جهنم خوانند )از راه جهل وضلالت( وخداوندبه بهشت ومغفرت خود خواند) از راه لطف وعنايت( وخداوند براى‏مردم آيات خويش بيان فرمايد، باشد كه هشيار ومتذكر گردند."

٢ - )يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ‏بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَ‏أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذلِكُمْ‏حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٦٤)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، زنا نيكه به عنوان اسلام وايمان)ازديار خود( هجرت كرده وبه سوى شما آمده‏اند خدا به ايمانشان داناتراست، شما از آنها تحقيق كرده وامتحانشان كنيد، اگر با ايمانشان شناختيدآنها را ديگر به شوهران كافرشان برنگردانيد، كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن‏كفار وآن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر ونفقه‏اى كه‏شوهران هزينه آن زنان كرده‏اند به آنها بپردازيد وباكى نيست كه شما باآنان ازدواج كنيد در صورتيكه اجر ومهرشان را بدهيد وهرگز متوسل به‏حفاظت زنان كافر نشويد، وشما )اگر زنانتان از اسلام به كفر بازگشتند( ازكفار مهر ونفقه مطالبه كنيد، آنها هم مهر ونفقه طلبند، اين حكم خدااست ميان شما بندگان وخدا )به حقايق امور( دانا و)به مصالح خلق(آگاه است."

٣ - )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ‏وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُواالْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي‏أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٦٥)).

"امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده وغذاهاى اهل كتاب‏براى شما حلال وغذاهاى شما براى آنها حلال است وزنان پاكدامن ازمسلمانان واهل كتاب براى شما حلال هستند ومى توانيد با آنها ازدواج‏كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد وازدواج از طريق مشروع باشد نه‏به صورت زنا ونه به صورت دوست پنهانى انتخاب كردن، وهر كس كه‏نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد؛ اعمال او بر باد مى رودودر آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود."

اين آيات كريمه حرمت ازدواج بين مؤمنان ومشركان را بيان مى‏كند، پس يك مرد مؤمن نبايد با زن مشرك ازدواج كند، چنانكه يك‏مشرك حق ندارد با زن مؤمنى پيوند زناشويى بر قرار سازد وهرگاه زنى‏از سرزمين كفر به سرزمين اسلام هجرت كرد نكاح او فسخ مى شود،ولى جايز است مرد مؤمن زن ذمى را از اهل كتاب به عقد در آورد البته‏مشروط بر آن كه آن زن عفيفه باشد.

وجايز نيست زنان كافر را به عنوان همسر نگهداشت، شايد به‏دلالت سياق مقصود زنان مشرك باشد، يا آيه پس از نزول آيه ديگرى‏در سوره مائده نسخ شده باشد، زيرا اين سوره آخرين بخشى از قرآن‏است كه نازل شده است وبر حسب احاديث رسيده ساير سور قرآنى‏را مى‏تواند نسخ كند.

حديث شريف:

١ - حفص بن غياث روايت كرده، مى‏گويد: يكى از برادران به من‏نامه‏اى نوشت واز من خواست كه از امام صادق‏عليه‌السلام مسائلى راپرسش كنم ومن از حضرت پرسيدم كه آيا اسير مى‏تواند در دارالحرب )يعنى در كشور كافر محارب( ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: )اين كار را ناخوش مى دارم، اگر اين كار درسرزمين روم صورت پذيرد حرام نيست ونكاح به شمار مى آيد، امادر سرزمين ترك وديلم وخزر حلال نمى باشد."(٦٦)

٢ - معاويه بن وهب به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه ازحضرت پيرامون مرد مؤمنى سؤال شد كه با زنى يهودى يا مسيحى‏ازدواج مى كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر ميتواند زن مسلمانى بستاند ديگر او را بازن يهودى ومسيحى چكار؟"

پس عرض كردم: اگر عاشقش شده باشد چه؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر او را گرفت بايد مانع از آن شود كه وى‏شراب بنوشد وگوشت خوك بخورد، وبدون آنكه در دين اين مردكاستى پديد آيد."(٦٧)

٣ - زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه گفت از حضرت‏عليه‌السلام شنيدم‏كه مى فرمود: "باكى نيست اگر مردى در حالى كه زن دارد با زن‏يهودى يا مسيحى به عقد مؤقت ازدواج كند."(٦٨)

٤ - محمد بن مسلم به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى گويد: ازحضرت‏عليه‌السلام پيرامون ازدواج با زن يهودى ومسيحى سؤال كردم،حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اشكالى ندارد،آيا نمى‏دانى در زمان پيامبريك زن يهودى همسر طلحه بن عبد اللَّه بود."(٦٩)

٥ - ابن الحجاج به نقل از امام ابو الحسن‏عليه‌السلام مى آورد كه ازحضرتش پيرامون مردى مسيحى سؤال كردند كه با زنى مسيحى‏ازدواج كرده ولى زن پيش از آنكه آن مرد با او همبستر شود اسلام‏آورده است، حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "عقد ازدواجش با آن مرد به پايان‏مى رسد واز آن مرد نه عده‏اى نگه مى دارد ونه مهرى مى گيرد."(٧٠)

٦ - در روايتى از منصور بن حازم آمده است كه گفت از امام‏صادق‏عليه‌السلام پيرامون مردى زرتشتى سؤال كردم كه زنى از دين خود را به‏همسرى داشت ودر پى آن، مرد مذكور يا همسرش اسلام آورد.حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مرد منتظر پايان يافتن زمان عده زن باقى‏مى‏ماند، اگر مرد يا زن پيش از انقضاء عده ايمان آورد، كه در اين حال‏هر دو به‏نكاح اول خود باقى مى مانند واگر آن زن اسلام نياورد تاانقضاى مدت عده، از آن مرد جدا مى‏گردد."(٧١)

٧ - ساباطى روايت كرده مى گويد: از امام صادق‏عليه‌السلام شنيدم كه مى‏فرمود: "اگر مسلمانى كه از پدر ومادرى مسلمان، زاده شده است ازاسلام مرتد شد ونبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را انكار وايشان را تكذيب كرد،خون او براى شنونده مباح است وزنش از روز مرتد شدن از او جدامى شود واموالش ميان ورثه او تقسيم مى گردد، وزن او عده كسى كه‏شوهرش مرده است نگه مى دارد وبر امام است كه او را بكشدوتوبه‏اش را نپذيرد."(٧٢)

تفصيل احكام:

١ - جايز نيست مرد مسلمان با زن مشرك ازدواج كند، اما ازدواج‏با زن اهل كتاب مانند يهودى ومسيحى ومجوسى بنا به حكم قويترجايز است، ولى در مورد مجوسى احتياطى وجود دارد كه نبايدناديده گرفته شود، اما در آئينهاى ديگر باكراهت شديد همراه است‏كه اين كراهت در عقد غير دائم وزنان مستضعف دينى اهل كتاب‏كاهش مى‏يابد وشايسته است آنها را در رعايت پاكيزگى وطهارت‏وپرهيز از آشاميدن شراب وخوردن گوشت خوك ونظاير آن به آداب‏اسلامى مؤدب سازد.

٢ - اگر مردى از اهل كتاب مسلمان شد بر ازدواج خود با زنش كه‏از اهل كتاب است باقى مى ماند واگر زن بدون شوهر اسلام آوردازدواج آن دو باطل است، ولى اگر مرد نيز پيش از انقضاء عده اسلام‏بياورد، به آن زن سزاوارتر خواهد بود وهر دو بر ازدواجشان باقى‏مى‏مانند، اين حكم در صورتى است كه مرد باهمسرش همبستر شده‏باشد، اما پيش از آن ازدواج مستقيماً باطل مى‏شود ومهرى به آن زن‏تعلق نمى‏گيرد.

٣ - مرتد شدن از دين پيش از دخول موجب فسخ ازدواج مى‏گردد، اما پس از آن اگر زن مرتد شد يا مردى مرتد شد كه در اصل غيرمسلمان بوده است، انتظار كشيده مى شود تا عده آن زن پايان يابد،اگر توبه نكردند ازدواج آنها از هنگام ارتداد باطل مى گردد واگر توبه‏كردند بر ازدواج نخستين‏شان باقى مى مانند، اما اگر عده زن از آن مردسپرى شد ازدواجشان فسخ مى‏گردد، واگر پس از آن توبه كردند،وخواستند به يكديگر رجوع كنند بايد از نو عقد كنند.

٤ - اگر مسلمان فطرى )كسى كه از پدر ومادر مسلمان زاده شده‏است( مرتد شود ازدواج از لحظه ارتداد باطل مى گردد، چون‏توبه‏اى براى او نيست.

٥ - روا نيست با زن يا مردى ناصبى ازدواج كرد، ولى ازدواج بازنى كه بر مذهب غير شيعه است اشكال ندارد.

ونيز زن شيعه مى تواند با مردى غير شيعه ازدواج كند با احتياطى‏كه در شرايط عادى نبايد ناديده گرفته شود، زيرا زن دين خود را ازهمسرش مى گيرد.

٢ - محارم نسبى‏

قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ (٧٣)).

"حرام شد براى شما )ازدواج با( مادرانتان ودخترانتان وخواهرانتان‏وعمه‏هايتان وخاله‏هايتان ودختران برادران ودختران خواهرانتان..."

تفصيل احكام:

محرمهاى نسبى كه ازدواج با آنان حرام است به شرح زير مى‏باشند:

١ - مادر ومادر بزرگ وهرچه بالاتر رود، چه مادر بزرگ از سوى‏پدر باشد يا از مادر.

٢ - دختر ونوه‏هاى دختران نوه هرچه پايين آيند.

واگر مردى بداند كه دخترى از او زاده شده است نبايد با او ازدواج‏كند حتى اگر شرعاً نسبش با او منتفى شده باشد، چنانكه زائيده زناباشد، يا مادر او را لعان كرده باشد.

٣ - دختران پسر هرچه پايين آيند.

٤ - خواهران، خواه از پدر يا از مادر يا از هر دوى آنها باشند.

٥ - دختران خواهر ودختران فرزندان ايشان.

٦ - عمه، چه خواهر تنى پدر باشد يا خواهر ناتنى او، ونيزعمه‏هاى پدر وعمه‏هاى مادر.

٧ - خاله، چه خواهر تنى مادر باشد يا خواهر ناتنى، وخاله مادروخاله پدر وبه همين ترتيب هرچه بالاتر رويم.

٨ - دختران برادر )خواه برادر تنى باشد يا ناتنى( ونيز نوه دختربرادر ودختر نوه پسرى او يا نوه دخترى او.

٩ - دختران خواهر )خواه تنى باشد يا ناتنى( ودختران ايشان. به‏همين ترتيب همچون زنان، مردان بر زنان نيز محرم مى شوند پس‏پدر، عمو ودايى هرچه بالا روند، پسر وهرچه پايين آيد، وبرادروپسران او، وپسران خواهر.

٣ - محارم رضاعى

‏ قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ الَّلاتِي أَرْضَعْنَكُمْ‏وَأَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِن‏نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ‏أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ‏غَفُوراً رَحِيماً (٧٤)).

"حرام شد بر شما )ازدواج با( مادرانتان، ودخترانتان، وخواهرانتان،وعمه‏هايتان، وخاله‏هايتان، ودختران برادر، ودختران خواهر، ومادران‏رضاعى، وخواهران رضاعى، ومادران زنانتان، ودختران زنانتان كه دردامن شما تربيت شده‏اند، اگر با آن زنان همبستر شده‏ايد، ولى اگر با آنان‏همبستر نشده‏ايد )وطلاق دهيد( باكى نيست بر شما )كه با دختران آنان‏ازدواج كنيد( ونيز )حرام شد بر شما ازدواج با( زن فرزندان صلبى )نه‏زن پسر خوانده( شما ونيز حرام شد جمع ميان دو خواهر )يعنى كه دريك وقت هر دو را به زنى گيرند( مگر آنچه پيش از نزول اين حكم )درعصر جاهليت( اتفاق افتاده است، كه خدا از آن درگذشت، زيراخداوند در حق بندگان بخشنده ومهربان است."


4

5

6

7

8