بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه0%

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

نویسنده: آيت الله حسين نورى همدانى
گروه:

مشاهدات: 11069
دانلود: 1871

توضیحات:

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11069 / دانلود: 1871
اندازه اندازه اندازه
بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

۴- فيئى

فيئى به معنى بازگشت است، يعنى اموالى كه بدون جنگ، به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگردانده شده است(۳۹) «مانند باغ فدك، كه پس از فتح خيبر بدست مسلمين، خود يهود اين سرزمين را بدون جنگ در اختيار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذاشتند»(۴۰)

مصرف فيئى

در قرآن در سوره حشر آيه ۶ و ۷ مى خوانيم:( وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَا لْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ) .

يعنى هر آنچه را که خداوند به پيامبرش از آنها (کفار) بازگردانده و شما با راندن اسب و شتر، رنج بدست آوردن آن را نديده ايد خداوند پيامبران خود را بر هر کس بخواهد مسلط مى سازد اين اموال (فيئي) مال خدا و رسول و بستگى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يتيمان و مستمندان و درماندگان راه است».

بنابر اين، مصرف «فيئي» در اختيار پيامبر و بستگانش (مانند ائمه اهل بيتعليهم‌السلام ) است.

روى اين اساس، (فيئى) داخل در بيت المال نيست، و در زمان غيبت، اختيار آن با نائب عام امام زمان «ولى فقيه» مى باشد.(۴۱) و فرق بين غنيمت جنگى و فيئى همين است كه غنيمت با قهر و غلبه بدست آمده ولى در تحصيل فيئى زحمتى نبوده است.

چنانكه فخر رازى روايت مى كند: صحابه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستند كه اموال (فيئى) را مانند غنائم بين مسلمانان تقسيم كنند، حضرت فرمود: بين اين دو فرق است، براى تحصيل غنيمت، قدرت نظامى به كار رفته و مسلمين به زحمت افتاده اند، ولى براى تحصيل فيئى زحمتى نبوده است، بنابراين اموال فيئى مربوط به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا هر طور كه خواست آن را مصرف كند.(۴۲) بر همين اساس، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدك را به حضرت فاطمهعليه‌السلام بخشيد.

۵- جزيه

«جزيه» در لغت از ماده «جزاء» گرفته شده است و عبارت است از يک نوع ماليات سرانه سالانه كه از اهل كتاب «يهود و نصارى و مجوس» كه در پناه حكومت اسلامى هستند گرفته مى شود، كه در حقيقت همانگونه كه از نامش پيدا است جزاء «دستمزدى» است در برابر حفظ مال و جان و عرضشان، نه اينكه باج باشد.(۴۳) و كاملا معقول است كه گروهى كه در اقليت هستند تحت شرائطى براى حفظ امنيت خود، سالانه مبلغى به حكومت بپردازند، تا آن مبلغ صرف در هزينه ى نگهبانان و پاسداران امنيت و مصالح و منافع عموم گردد.(۴۴)

جزيه به زنان و كودكان و ديوانگان تعلق نمى گيرد، و مقدار آن بر حسب آنچه امام صلاح بداند مى باشد و آن، هم جايز است سرانه باشد يعنى هر فردى در سال فلان مبلغ به حكومت اسلامى بپردازد، و هم جايز است كه نسبت به زمينهائى كه اهل كتاب دارند وضع گردد.(۴۵)

هر گاه يكى از اهل كتاب قبل از پايان سال، مسلمان شد و يا بعد از پايان سال ولى قبل از اداء جزيه اسلام آورد، جزيه از او ساقط مى گردد.(۴۶)

بايد توجه داشت كه مقدار جزيه بستگى به توانائى جزيه دهندگان دارد، چنانكه اين موضوع در مورد خراج نيز بايد رعايت گردد، و چه آنكه قوانين اسلام بر اساس عدل و انصاف پى ريزى شده است.

در روايت آمده: علىعليه‌السلام اهل كتاب را تقسيم كرد، بر ثروتمندان آنها ۴۸ درهم و بر افراد متوسط آنها ۲۴ درهم و بر فقراء آنها ۱۴ درهم جزيه قرار داد، قبلا عمر بن خطاب نيز كه با علىعليه‌السلام در اين مورد مشورت كرده بود، چنين قرار داد.(۴۷)

مصرف جزيه

اموالى که از راه جزيه بدست آمده، جزء بيت المال است، طبق صلاح امام يا قائم مقامش صرف در مصالح عمومى و امنيتى و منافع اجتماع مى گردد.

۶- خراج

خراج مقدار مالى است كه طبق قرارداد بين حكومت اسلامى و كاركنان زمين از عين محصول زمين يا قيمت آن گرفته مى شود، و آن زمين بايد از اراضى خراجيه(۴۸) باشد، اين قرارداد بر اساس رضايت كاركنان زمين «اعم از كافر يا مسلمان» و مصلحت عموم با توجه به موقعيت كاركنان و رعايت حقوق آنها و آبادى زمين بيته مى شود(۴۹) و مقدار آن نيز خواه از عين محصول خواه از قيمت آن بستگى به مصالح عموم و اختيار حاكم عادل اسلام دارد.

خراج بر خلاف جزيه كه به نص قرآن بود، از روى اجتهاد و تصميم گيرى حاكم اسلام مطابق مصلحت عموم است.

مثلا مى بينيم پس از فتح خيبر، هنگامى كه مسلمين اراضى خيبر را بتصرف خود در آوردند، ساكنان خيبر تصميم گرفتند كه از آنجا كوچ كنند، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را دعوت كرد كه اگر موافقت كنند اراضى را تحت اختيار آنها بگذارد، به اين شرط كه قسمتى از محصول آن اراضى مال آنها گردد و قسمت ديگر به حكومت اسلام پرداخته شود، آنها اين پيشنهاد را پذيرفتند.(۵۰) ولى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فتح مكه، اراضى كفار را به آنها بخشيد و آنها را آزاد گذارد(۵۱) از اين دو مطلب استفاده مى كنيم كه قراردادى بنام (خراج) بستگى به ضرورت آن و مصالح عمومى با تشخيص حاكم اسلام دارد.

ضمنان ناگفته نماند كه واژه ى (خراج) در زمان خلافت عمر، پس از فتح ايران به زبانها افتاد، و از آن زمان به بعد مالياتى كه در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان سرانه بر اهل ذمه بسته شده بود جزيه ناميده و مالياتى كه بر اراضى بسته شده بود خراج خواندند.

به هر حال، خراج بخصوص در زمان خلافت عمر به بعد با توجه به آنهمه فتوحات بيشمارى كه به وجود آمد، يكى از مهمترين راههاى درآمد بيت المال مسلمين بود كه همواره منبع سرشارى براى پشتوانه حكومت اسلامى بكار مى رفت، عاملان حكومت اسلامى اين اراضى متعدد و وسيع از ايران و عراق و شامات و مصر و آفريقا و... را به كاركنان و كشاورزان مسلمان و غير مسلمان كرايه يا اجاره مى دادند و طبق قرارداد عادله، محصول آن اراضى بين كاركنان و حكومت اسلامى بر اساس عدالت تقسيم مى گرديد.(۵۲)

خراج در آثار اسلامى به سه معنى آمده

۱- قراردادى که حکومت اسلامى با اهل ذمه به عنوان جزيه بر اراضى آنها مى بست آن را خراج مى گفتند که در واقع جزيه بود ولى از روى مجاز و مسامحه، خراج گفتند، و تعبير بهتر اين است که در اين مورد بگوييم خراج جزيه اى.

۲- مجموع درآمد بيت المال را که از يک شهر يا يک منطقه جمع آورى مى شد خراج مى ناميدند.

۳- اجاره و کرايه زمين که از کشاورزان مسلمان و غير مسلمان در اراضى خراجيه گرفته مى شد، اين معنى همان مفهوم واقعى خراج است که در اينجا به شرح آن پرداختيم.

بنابراين مالياتهايى که در اين عصر، حکومت ها بر مغازه ها و تجارتگاه ها و کارگاه هاى صنعتى و خانه ها مى بندند، جزء خراج نيست، و در اين مورد حاکم عادل اسلامى در شرايط مخصوصى که براى مصالح کشور ضرورت داشته باشد به اين امر مبادرت مى کند.

يکى از منابع بيت المال در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنانکه در مورد اراضى خيبر گفتيم، خراج بود، ولى در آن زمان به حساب فتوحات کم، اين درآمد خيلى نبود، اما پس از پيامبر، در زمان خلافت ابو بکر که فتوحاتى ديگر نصيب مسلمين شد و سپس در زمان عمر، که فتوحات بسيارى براى مسلمين شد و سپس در زمان عمر، که فتوحات بسيارى براى مسلمين بوجود آمد، خراج اراضى، بزرگترين درآمد بيت المال بشمار مى رفت. بطورى که درآمدهاى منابع ديگر بيت المال نسبت به درآمد خراج بسيار ناچيز بود.

مصرف خراج

در تواريخ آمده در زمان خلافت ابوبكر مال بسيارى به عنوان خراج آوردند، ابوبكر آنها را بطور مساوى بين مسلمين تقسيم كرد، به هر نفرى بيست درهم رسيد.(۵۳) و در زمان خلافت عمر، پس از فتح روم و ايران، درآمد خراج آنچنان سرشار بود، كه مورخين مى نويسند عمر به هر نفر از مسلمين كه در جنگ بدر شركت كرده بودند پانصد هزار درهم داد!

نيز نقل كرده اند: ابوهريره تنها از بحرين، پانصد هزار درهم خراج نزد عمر آورد، و ابوموسى اشعرى از منطقه ديگر، يك ميليون درهم خراج آورده بود.(۵۴)

در تاريخ يعقوبى آمده: هنگامى كه سرزمين عراق فتح شد و به دست مسلمين افتاد، عمر در مورد آباديهاى عراق با اصحاب خود مشورت كرد، آنان گفتند «طبق دستور غنائم» آنها را بين ما تقسيم كن، عمر با علىعليه‌السلام در اين باب مشورت كرد، حضرت فرمود: بگذار در دست صاحبانش باشد، تا به آبادى آنها بپردازند، اگر آنها را بين ما تقسيم كنى براى مسلمين آينده چيزى نمى ماند، عمر راى علىعليه‌السلام را پسنديد(۵۵) عثمان بن حنيف و حذيفه بن يمان را بسوى عراق فرستاد، اين دو نفر حدود آباديهاى آنجا را به مساحت درآوردند، خراج آنها هشتاد ميليون درهم شد.(۵۶)

باز نقل شده: عثمان بن حنيف وقتى كه براى رسيدگى به خراج عراق از طرف عمر مامور شد، به عراق كوچ كرد. در برابر هر يك جريب زمين، يك درهم و يك قفيز(۵۷) خراج قرار داد، با وضع اين قانون عادلانه، اراضى عراق روز بروز آبادتر مى شد و مردم با كمال ميل اين ماليات را مى پرداختند و تا يك سال قبل از فوت عمر، خراج عراق از صد ميليون درهم تجاوز كرد.(۵۸)

پس از عمر، همچنان درآمد خراج، رقم فوق العاده سرشارى بود كه به خزانه ى كشور اسلامى سرازير مى شد، ولى حيف و ميل عثمان در مورد اين اموال بقدرى بود كه چهار ميليون و سيصد و ده هزار دينار «۴۳۱۰۰۰۰» و صد و بيست و شش ميليون و هفتصد و هفتاد هزار درهم «۱۲۶۷۷۰۰۰۰» آنرا به خود و به چند نفر از خويشان و ياران جنايتكارش مانند طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف اختصاص داد.(۵۹)

در زمان خلافت علىعليه‌السلام سپس خلفاء ديگر از بنى اميه و بنى عباس نيز، بزرگترين و مهمترين درآمد بيت المال، از طريق خراج بود.

علىعليه‌السلام چنانكه در صفحات بعد مى خوانيد كمال عدالت را در حفظ و صرف بيت المال رعايت مى كرد.

خراج پس از جمع آورى طبق تشخيص و دستور حاکم واقعى اسلام، در راه مصالح عمومى و امنيت و دفاع از مرزها و بالاخره آنچه که موجب تقويت و رشد جامعه اسلامى از نظر اقتصاد و سياست و مى شود صرف مى گردد.

امير مومنانعليه‌السلام در فرازى از عهد نامه مالک اشتر که در مورد خراج دهندگان توصيه هاى عميق و ارزنده اى مى کند، در ضمن مى فرمايد:

«با توجه مهر آميز و عميق به اصلاح خراج دهندگان بپرداز، زيرا اصلاح آنها در حقيقت اصلاح عموم مردم غير از آنها دارد «لانَّ النَّاسَ کُلَّهُم عِيالٌ عَلى الخَراج وَ اهلِهِ »: «زيرا همگى روزى خوار خراج و خراج پردازنند»(۶۰) از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه «خراج» از بنيادهاى اساسى اقتصاد و رفاه زندگى عموم مسلمين و تامين معاش و مصالح آنها است، و به همين جهت بايد براى پربار كردن آن كوشش همه جانبه بعمل آيد.

هدف علىعليه‌السلام از بدست گرفتن حکومت

همانگونه که قبلاً گفتيم بحث و بررسى ما درباره بيت المال بطور فشرده از ديدگاه اسلام است، پس از بررسى منابع درآمد بيت المال، اکنون مناسب است که به طرزتوزيع عادلانه آن و به چگونگى شيوه اميرمومنان علىعليه‌السلام در مورد بيت المال از جنبه هاى گوناگون به بررسى بپردازيم، با توجه به اينکه شيوه آن حضرت که به حق شخص دوم اسلام است، تابلوى واقعى و راستين از اسلام راستين مى باشد.

در اينجا نخست به فرازى از سخنان آن بزرگ مرد الهى که هدف از بدست گرفتن حکومت را بيان مى کند مى پردازيم، که آن را اساس سياست خود قرار داده و همه شيوه هايش از اين اساس سرچشمه مى گيرد.

او مى گويد:

«اما وَالّذى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَءَ النَّسَمَهَ، لّو لا حُضُورُ الحاضِرِ، وَ قِيامُ الحُجَّهِ بِوُجُود النَّاصِر، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلى العُلَماءِ أنْ لا يُقارُّوا عَلى کِظَّهِ ظالِمٍ وَ لا سَغبِ مَظلُومٍ لا لَقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها وَ لَسَقيتُ آخِرَها بِکأسِ اوّلِها

«آگاه باشيد، سوگند به خداوندى که دانه را شکافت و انسان را آفريد اگر آن جمعيت بسيار براى بيعت، حاضر نمى شدند، و نبود پيمانى که خداوند بر دانشمندان آگاه گرفته که سيرى ستمگر و گرسنگى ستم ديده را نپسندند، حتماً مهار شتر خلافت را بر کوهان آن مى انداختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن (زمان خلفا) آب مى دادم ».(۶۱)

در اين عبارت، علىعليه‌السلام دو اصل را پايه براى بدست گرفتن حكومت قرار داده يكى شركت و پذيرفتن مردم، دوم برقرارى عدالت، و جلوگيرى از ظلم.

از همينجا مى فهميم كه در همه ى موارد حكومت علىعليه‌السلام بويژه در بيت المال، هر گونه ظلم و ستم و تبعيض ممنوع است، و بطور جدى بايد از آن جلوگيرى شود.

اعلام برنامه حکومت

برنامه حکومت علىعليه‌السلام بر پايه عدالت و احسان بنا شده بود، روى اين اصل هر چيزى که مانع و يا مزاحم اين برنامه بود، شديداً با آن پيکار مى کرد، تا آن را از ميان بردارد، يکى از موارد اين بود که ناشايستگان را گرچه با تردستى و چابکى خود پيشى گرفته بودند، برکنار زند، و شايستگان را در رأس امور قرار دهد، و روشن است که براى حفظ عدالت و نگهدارى و صرف عادلانه بيت المال، در مرحله اول قطع ايادى خائن و بکار گماردن افراد پاك لازم است.(۶۲)

از اينرو وقتى كه علىعليه‌السلام خلافت را پذيرفت، دستور داد تا مردم به مسجد بروند، که بر تعداد بيعت کنندگان بيفزايد، مردم از پير و جوان و مرد و زن با شنيدن اين دستور با شوق و شور فراوان به مسجد سراسيمه شدند، حتى کودکان خردسال و بچه هاى شير خوار که در آغوش مادران بودند به مسجد سرازير گشتند، همه در حال انتظار بودند که ناگهان ديدند علىعليه‌السلام دو فرزندش حسن و حسينعليهم‌السلام وارد مسجد شدند.

او با گامهاى آهسته از ميان جمعيت عبور کرد، که هر گامش شوقى تازه در دل مردم ايجاد مى نمود، تا آنکه به پاى منبر رسيد و بر منبر بالا رفت و نشست، سکوت آن چنان مسجد را فرا گرفت که گويا جاندارى در مسجد نيست، و دلها در حال طپش متوجه علىعليه‌السلام است، تا آنکه شنيدند آن بزرگمرد سخن خود را با اين جمله آغاز کرد:

«ذِمَّتى بِما اَقُولُ رَهينَهٌ وَ اَنَا بِهِ زَعيمٌ »

پيمان من در گرو گفته هاى من است، و من آن گفته هايم را انجام خواهم داد.

و پس از سخنانى ادامه داد که هان اى مردم!

سوگند به خدايى که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به حق مبعوث کرد، آنچنان به اضطراب خواهيد افتاد که تاکنون بدان گونه به اضطراب نيامده بوديد، و آن چنان غربال و تصفيه خواهيد شد، که تاکنون آن گونه نشده بوديد، و آن چنان به هم زده شويد مانند به هم زدن خوراک داخل ديک، به گونه اى که پايين شما بالا رود و بالاى شما پايين آيد.

«وَ لَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصِّرنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا »

آن پيشروان در اسلام که در جامعه، به کنار زده شده بودند پيشى خواهند گرفت و آنانکه بدون شايستگى، پيشى گرفته بودند برکنار خواهند شد...(۶۳)

برنامه اصلاحى کامل علىعليه‌السلام در بيت المال

پس از آنکه هدف علىعليه‌السلام در بدست گرفتن حکومت و اساس برنامه حکومت علىعليه‌السلام را دانستيم و دريافتيم که علىعليه‌السلام تنها حرف نمى زند بلکه به گفته هايش عمل مى کند، و عملش در حمايت از مستضعفين و جلوگيرى از فساد و تبقيض خلاصه مى شود و بر محور واقعيت هاى عينى جامعه دور مى زند، اکنون به بررسى برنامه اصلاحى کامل علىعليه‌السلام که در مورد بيت المال اجرا کرد بپردازيم:

با دقت و بررسى عميق در گفتار و نامه هاى نهج البلاغه، درمورد بيت المال يک سلسله برنامه هاى کلى به چشم مى خورد که مى توان همه آنها را به هفت موضوع ذيل، خلاصه کرد:

۱) کوشش در آباد کردن زمينها و گسترش توليدات اقتصادى و حفاظت جدى از آنها.

۲) چگونگى گردآورى و نگهدارى بيت المال.

۳) شرايط کسانى که بيت المال تحت نظر آنها اداره مى شود.

۴) مصارف بيت المال.

۵) تقسيم بيت المال بطور مساوى و جلوگيرى از تبعيضات.

۶) دقت در حفظ بيت المال و هشدار به کسانى که بيت المال در اختيار آنها است.

۷) کيفر جنايتکاران به بيت المال.

هر يک از فصول هفتگانه فوق نياز به بررسى و تحليل هاى فراوان دارد، ولى نظر به اينکه از اول بناى اختنصار در اين کتاب بوده، تنها به بررسى «توزيع عادلانه بيت المال» (ماده ۵) مى پردازيم و کتاب را به پايان مى رسانيم، زيرا آنچه در اين کتاب هدف است، دو چيز مى باشد:

يکى اينکه در اسلام منابع مهمى از درآمدهاى بيت المال وجود دارد که با اجراى آن همه مشکلات اقتصادى حل مى شود، و يک اقتصاد سالم و معقول بر جامعه حکومت خواهد کرد (به اضافه نهى شديد از احتکار، کنز، گرانفروشى، رباخوارى، استثمار و هرگونه عوامل تجمع بى رويه و بى حساب ثروت).

دوم اينکه: با توزيع عادلانه آن، بر اساس عدالت و حقوق همه جانبه افراد، هرگونه اشکال اقتصادى حل خواهد شد. اکنون لازم است مطالبى نيز درباره اين موضوع (توزيع عادلانه) در اينجا بياوريم.

توزيع بيت المال بر اساس مساوات

پس از آنکه دانستيم «بيت المال» در چه مواردى بايد مصرف شود و نيز افرادى را که استحقاق براى استفاده از بيت المال داشتند شناختيم، اکنون به بررسى قسمت ديگرى از سياست اقتصادى مکتب علىعليه‌السلام مى پردازيم که آن مساله «تقسيم بيت المال براساس مساوات و استحقاق» است.

عمر و عثمان در طول مدت بيست و چند سال خلافت خود، در مورد تقسيم بيت المال، تبقيضات فردى و طبقاتى دردناکى بوجود آورده بودند و اين روش باطل در ميان مردم، سنتى شده بود.

علىعليه‌السلام وقتى که روى کار آمد، با دشواريهاى سختى روبرو شد روش على در تقسيم بيت المال بر اساس مساوات استحقاق بود، روشن است که بر هم زدن روش عمر و عثمان که سالها مردم با آن خو گرفته بودند آسان نبود، او هرگونه تبعيض و طبقه بندى در تقسيم بيت المال را روا نمى دانست.

اينک ببينيم اين مطلب از ديدگاه فقه اسلامى چگونه است.

تقسيم بيت المال بطور مساوى از ديدگاه فقه اسلامى

يکى از مسائلى که در بحث بيت المال عنوان مى شود مساله چگونگى تقسيم بيت المال است، اين مساله در کتب فقهى عنوان شده و در اين باره فقهاى مذاهب اسلامى اختلاف نظر دارند.

اما از ديدگاه فقهاى تشيع، بايد بيت المال بطور مساوى بين مستحقين تقسيم گردد.

عالم بزرگ و معروف شيعه شيخ طوسى در کتاب «خلاف» خود ذيل باب «کتاب الغين و قسمه الغنيمه» پس از ذکر اين مساله از ديدگاه فقهاى مذاهب مختلف اسلامى در مساله ۴۴ چنين گويد:

«در مصرف بيت المال، بين مردم بخاطر شرافت يا سابقه بيشتر در اسلام و يا دانش و زهد، فرقى نبايد گذاشت، و شيوه علىعليه‌السلام همين بود که بيت المال را بطور مساوى قسمت مى کرد، ابوبکر نيز همين روش را داشت، حتى به افرادى که حاضر نمى شدند نيز به همان اندازه مى داد، ولى عمر دسته اى را به دسته ديگر برترى مى بخشد.

آنگاه اضافه مى كند: «دليل بر تقسيم بيت المال بطور مساوى اين است كه اسم (بيت المال) مطلق است و شامل همه ى مردم مى شود، و هر كسى از هر طبقه اى باشد، در اين جهت هيچگونه امتيازى ندارد، و برترى دادن بعضى بر بعض ديگر جايز نيست، زيرا برترى دادن نياز به دليل دارد و در اينجا دليلى براى برترى دادن بعضى بر بعض ديگر جايز نيست، زيرا برترى دادن نياز به دليل دارد و در اينجا دليلى براى برترى دادن اشخاص وجود ندارد»(۶۴)

محقق عاليقدر صاحب جواهر گويد: «روايات صحيح و فراوان بر اين معنى دلالت مى كند كه حضرت علىعليه‌السلام بيت المال را بطور مساوى بين مردم تقسيم كرد، و رعايت عدالت در اين مورد از صفات خاص آن حضرت بشمار آمده بود»(۶۵) در اينجا در ميان روايات فراوان به ذكر دو نمونه اكتفا مى كنيم:

۱- علىعليه‌السلام فرمود: در روز قيامت در مورد هفت چيز بازخواست مى كنند كه عبارتند از: انجام نماز، پرداخت زكات، امر به معروف و نهى از منكرو تقسيم بيت المال بطور مساوى و رعايت عدالت در ميان مردم، و اجراى حدود الهى(۶۶)

۲- عاصم بن كليب از پدرش نقل مى كند كه گفت: من در حضور علىعليه‌السلام بودم كه اموالى مربوط به بيت المال از يكى از نواحى ايران آورده بودند، حضرت برخاست و تصميم به تقسيم آن گرفت و ما نيز با او برخاستيم، مردم براى دريافت آن هجوم مى آوردند، حضرت براى رعايت انضباط، دستور فرمودند طنابى به عنوان حائل اطراف اموال كشيده، تا جمعيت در آن طرف طناب قرار گيرند و فرمود:

اجازه نيست كه كسى از اين ريسمان عبور كند، مردم آن طرف طناب نشستند، و خود داخل طناب شد و فرمود: روساى هفتگانه كجايند؟ «آنروز در كوفه هفت قبيله از مسلمين زندگى مى كردند كه هر كدام نماينده ى خاص داشتند» حضرت سهم هر يك از قبائل را به نماينده ى آن قبيله تحويل دادند تا آنها بطور مساوى آنرا در ميان اعضاء قبيله خود تقسيم كنند، در كنار اموال در داخل ظرفهاى خالى شده يك قرص نان بدست آمد، علىعليه‌السلام فرمود: اين قرص نان را هفت قسمت كنيد و براى هر قبيله اى از قبائل هفت گانه، يك قسمت آن را بگذاريد، سپس فرمود:

«هذا جناى و خياره فيه، اذ کل جان يده الى فيه »(۶۷)

يعنى اين چيده، بهترينش در ميانش است، زيرا هر چيننده دستش به طرف دهان خودش بر مى گردد، آنگاه همه ى آن اموال را تحويل نماينده ها داد، آنان در حضور آن حضرت، افراد قبيله ى خود را مى خواندند و اموال را در ميان آنها قسمت مى كردند.(۶۸)

شيوه علىعليه‌السلام در تقسيم بيت المال

طبق مبانى شيعه بطور كلى، تقسيم بيت المال بايد بطور مساوى بين افراد باشد، ولى در پاره اى از موارد بخاطر امورى در تقسيم به بعضى بيشتر داده مى شود، مثلا در تقسيم غنائم جنگى «كه يكى از منابع بيت المال است» به جنگجويان پياده يك سهم داده مى شود اما به جنگجويانى كه سواره اند اگر يك اسب دارند، دو سهم داده مى شود و اگر چند اسب دارند سه سهم تعلق مى گيرد.(۶۹)

روشن است كه اين فرق بخاطر مخارج خوراكى و نگهدارى اسبها است، و با توجه به اين مطلب، مى فهميم كه اين موضوع حاكى از تبعيض در تقسيم بيت المال نيست.(۷۰)

ابن ابى الحديد صاحب شرح نهج البلاغه كه از بزرگان اهل تسنن است داستان ذيل را از ابوجعفر اسكافى(۷۱) نقل مى كند:

علىعليه‌السلام در دومين روز بيعت بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا چنين فرمود:

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد، مردم ابوبكر را براى خلافت برگزيدند، و ابوبكر نيز عمر را خليفه ى بعد از خود قرار كرد، عمر به روش ابوبكر رفتار مى كرد، و سپس در پايان عمر، شوراى شش نفرى تشكيل داد كه در ميان آن شورا، خلافت به عثمان واگذار شد، او هر چه را كه شما نمى خواستيد انجام مى داد، تا آنكه به كارهاى او پى برديد، آنگاه محصور گرديد و كشته شد.

پس از كشتن عثمان به سوى من آمديد، و من خلافت را پذيرفتم «من مردى هستم از شما و دارائى و جان شما را از آن خود مى دانم، و در نگهدارى آنها مى كوشم».

براستى خداوند درهاى رحمت را به سوى شما و اهل قبله گشوده است و فتنه ها همچون شب تار رو آور شده است، كه جز افراد صبور و بينا و آگاه به رازها، تاب اين حوادث را ندارند، من شما رابه راه و رسم پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوق خواهم داد، و آنچه را كه به آن مامور شدم در ميان شما اجرا مى كنم، در صورتى كه از يارى من دست برنداريد، و من از خداوند يارى مى طلبم.

آگاه باشيد، گمان مبريد كه پس از درگذشت پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من دگرگون شده ام، بلكه من اكنون همان هستم كه در زمان رسول خدا بودم، پس هر فرمانى از جانب من به شما رسد، انجام دهيد، و در آنجا كه شما را پرهيز دهم گام بر نداريد و در كارها شتاب نكنيد، تا آن را براى شما روشن سازم و در حقيقت هر دستورى را كه نافرمانى كنيد ما عذر شما را نمى پذيريم.

آگاه باشيد، خداوند بيشتر از آسمان و عرش خود، داناتر است و مى داند كه من حكومت بر امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خوش نداشتم، تا اينكه خواسته ى تمام شما بر اين شد كه من آن را بپذيرم، براى اينكه من شنيدم پيامبر خدا مى گفت:

«هر حاكم كه زمام امور بعد از مرا به عهده گيرد، بر ميزان نگه داشته شود، و فرشتگان، صحيفه ى (آمار خير و شر) وى را پخش مى كنند، پس اگر دادگر باشد خدا او را نجات مى دهد و اگر ستمگر باشد، ميزان به گونه اى تكان مى خورد كه استخوانهايش مى شكند، و سپس به سوى آتش سرازير مى شود...»

آنگاه علىعليه‌السلام به راست و چپ نگاهى کرد و گفت:

آگاه باشيد، فردا که فرا رسد، کسانى را که در دنيا فرو رفته اند و گنج هاى دنيا را ذخيره کرده اند و آن را (به ناحق) از خود مى دانند، من آنها را از دستشان بيرون مى کنم، در نتيجه آنان از رفتار من ناراحت مى شوند و مى گويند فرزند ابوطالب، حقوق ما را بر ما حرام نموده است.

هرگاه به خواست خدا فردا فرا رسد، نزد من بياييد، تا مالى را که پيش ما وجود دارد در ميان شما تقسيم کنيم، هيچيک از شما نبايد با ما مخالفت کند خواه عرب باشد يا عجم، اهل بخشش باشد يا نباشد.

نخستين مخالفت عده اى با امامعليه‌السلام از اينجا شروع شد که او دستور تقسيم بيت المال را بطور مساوى صادر کرد اينک دنبال ماجرا:

فرداى آن روز، مردم طبق دستور امام، براى گرفتن سهم خود نزد امام حاضر شدند، علىعليه‌السلام به خزانه دارش عبيد الله بن ابى رافع(۷۲) فرمود:

از مهاجرين آغاز کن و آنان را به حضور بطلب و به هر يک سه دينا بده، سپس انصار را به حضور بطلب و به آنان نيز هر يک سه دينار بده، و پس از آنها هر يک از مردم که حاضر شدند، چه سرخ پوست باشند يا سياه پوست به همين مقدار بده.

سهل بن حنيف (که به غلام سابقش همين مبلغ داده شده بود) به اعتراض برخاست و گفت: اين شخص (غلام) ديروز غلام من بود، و امروز او را آزاد کرده ام به او برابر من مى دهي؟

علىعليه‌السلام فرمود: «هر چه به او داديم به تو نيز مى دهيم».

به همه افراد سه دينار داد بى آنکه بين آنها فرقى بگذارد، افرادى چون طلحه و زبير و عبدالله بن عمر و سعين بن عاص و مروان و عده اى از قريش و با اين روش مخالفت کردند و دنبال آن را گرفتند.(۷۳)

تبعيضات و بخشش هاى نابجاى زمان عثمان چندين برابر بود(۷۴) آنها که بخاطر موقعيت مصنوعى خود، از عثمان چندين برابر بيشتر از ديگران مى گرفتند از اين تقسيم عادلانه علىعليه‌السلام و اينکه علىعليه‌السلام همه آن بخشش ها و حيف و ميل ها را به راه شرعى خود برمى گرداند و خشم آمدند، با هم به خلوت نشستند و ساز مخلفت با علىعليه‌السلام را نواختند اين روش و زمزمه به گوش علىعليه‌السلام رسيد، آن بزرگمرد الهى در پاسخ آنها و کسانى که چنين مى انديشيدند فرمود:

«وَ اللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِساءُ وَ مُلِکَ بِه الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ فَاِنَّ فى العَدلِ سِعَهً، وَ مَن ضاقَ عَلَيهِ العَدلُ، فَالجَورُ عَلَيهِ اَضيَقٌ »(۷۵) :

«بخدا سوگند اگر بخشيده هاى عثمان را حتى درجايى که با آن همسرانى گرفته اند (و آن را که بين همسران قرار داده اند) و يا کنيزانى خريده باشند، بيابم به صاحبشان بر مى گردانم، زيرا در عدالت گشايشى است، هر کسى ک عدالت او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگ تر خواهد بود.(۷۶)

اميرمومنان، با اين بيان، در حقيقت به قانون «از کجا آورده اي» که امروز از آن دفاع مى شود، اشاره مى کند، تا در پرتو آن جلو تجاوز و حيف و ميل در بيت المال گرفته شود.