حکمت های علوی

حکمت های علوی0%

حکمت های علوی نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

حکمت های علوی

نویسنده: جواد محدثی
گروه:

مشاهدات: 6436
دانلود: 1656

توضیحات:

حکمت های علوی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 113 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6436 / دانلود: 1656
اندازه اندازه اندازه
حکمت های علوی

حکمت های علوی

نویسنده:
فارسی

همنشين بد، يا تنهايى؟

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«وَحْدَةُ الْمَرْءِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ قَرينِ السُّوءِ

تنهايى انسان، براى او بهتر از همنشين بد است.

غررالحكم ج٦ ص٢٤٣

وزيدن نسيم بر مرداب، هواى عفونت بار با خود مى پراكند،

و... عبور باد ازبوستان، فضا را معطر مى سازد.

اين عطرافشانى يا عفونت پراكنى، نتيجه مصاحبت آن نسيم با گلزار يا مرداب است. روحيّه انسان ها نيز، در اثر مجالست و همنشينى با خوبان و بدان، تغيير مى يابد و تأثير مى پذيرد.

دوست بد، بدترين اثر را در فكر و اخلاق مى گذارد.

بسيارى از آلودگان، معتادان، منحرفان، بزهكاران و اهل گناه، به خاطر معاشرت و دمسازى با دوستان بد و رفقاى ناصالح، به اين واديها كشيده شده اند.

پس چه بايد كرد؟

آيا بايد تنها و منزوى شد و از اجتماع گريخت، يا بايد با همگان بود و با همه محشور و مأنوس شد و گرم گرفت؟

با آنكه منطق دين ما، انس و الفت است و به دوستى و مودت و معاشرت سفارش كرده است، اما بر سر دوراهى تنهايى يا دوست بد، سفارش حضرت اميرعليه‌السلام به تنهايى است، چرا كه عوارض آن بسيار كمتر است.

نه آنكه حضرت، مشوق انزوا و روحيّه تنهايى و دورى از مردم باشد، بلكه به بيان زشتى و زيان و خطرات قرين سوء و همنشين ناصالح پرداخته است.

يار بد، بدتر بود از مار بد، چرا كه دوست نامناسب، هم آسيب اخلاقى مى رساند، هم زيان اجتماعى و آبرويى، هم ضربه اقتصادى و مالى.

پس، همنشين بد، بدتر از تنهايى است.

شناخت دوست و دشمن

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«عِنْدَ زَوالِ القُدْرَةِ يَتَبَيَّنُ الصَّديقُ مِنَ العَدُوِّ

هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن آشكار مى شود.

غررالحكم ج٤ ص٣٢٣

فراز و نشيب حوادث، خيلى چيزها را روشن مى سازد، از جمله دوست و دشمن ر.

كسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و رفاه اند. پاى سختى و گرفتارى كه پيش آيد، پاى خود را به عقب مى كشند و خود را به بى خبرى و بيگانگى مى زنند.

عده اى ياران روزگار ثروت و مكنت اند. همين كه فقر و پريشان حالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مى شود.

بعضى هم دوستى شان تنها در زمان قدرت و حكومت انسان است. وقتى دوره بركنارى و معزولى پيش آيد، آنان هم خود را كنار مى كشند و حتى حالى هم نمى پرسند.

زوال قدرت، يكى از همان فراز و نشيب هاست كه جوهره اشخاص را بروز مى دهد و خط دوستان واقعى و صميمى را از خط مدعيان دوستى جدا مى سازد.

دوست آن باشدكه گيرد دست دوست

در پريشانحالى و درماندگى

از اين رو، گاهى بروز مشكلات براى انسان خير و بركت دارد. يكى از بركاتش شناخت افراد است، تا بى جهت به كسى دل نبندد كه دلبسته او نيست و مودت خويش را نثار كسى نكند كه شايستگى محبت و دوستى و فداكارى ندارد.

گاهى فقط بروز يك مشكل مالى يا پيش آمدن بيمارى، كافى است تا پرده از چهره خيلى ها بردارد و محدوده انسانهاى واقعى را از انسان نمايان مشخص سازد.

افراد را بايد آزمود، آنگاه به دوستى برگزيد.

دوستى هم كه امتحانش را داده است، نبايد به سادگى از كف داد.

زكات زيبايى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«زَكاةُ الجَمالِ العِفافُ

زكات جمال و زيبايى، عفاف و پاكدامنى است.

غررالحكم ج٤ ص١٠٥

هر نعمتى، اگر درست و در مسير خواسته صاحب نعمت و دهنده نعمت به كار گرفته نشود، به مايه دردسر تبديل مى شود. ناسپاسى، نعمت را به نقمت مبدل مى سازد و بهره گيرى بد از نعمتها، مشكل ساز است.

زيبايى و جمال، نعمتى خداداد است.

عفاف و پاكدامنى و پرهيز از گناه هم، شكرانه و زكات اين نعمت به شمار مى رود.

چه بسيار آنان كه اسير چاه زيبايى خويش اند.

و چه بسيار، گرفتاران كمند جمال و بند زيبارويى.

اگر كسى به خاطر زيبايى رخسار و دلفريبى چهره و اندام، به گناه افتد يا ديگران را به گناه اندازد، حق اين نعمت را ادا نكرده است.

عفاف، خويشتن دارى در برابر هوس ها، جاذبه ها، دل فريبى ها و وسوسه هاى نفس اماره است.

جمال، هرگز مجوز ارتكاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگى و افكندن ديگران به ورطه فساد نيست.

حضرت يوسفعليه‌السلام زيبا بود، اما عفاف ورزيد و به آن مقام رسيد.

ابن سيرين نيز از جمال برخوردار بود، اما به خواسته نامشروع و وسوسه گناه آلود آن زن شيفته، پاسخ نه گفت و به آن كرامت نايل شد.

و خيلى زيبارويان ديگر در تاريخ، كه هم جمال داشتند، هم عفاف!

هرگز مباد كه نعمت، براى ما نقمت گردد!...

فرجام انديشى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِى الْعَواقِبِ

خردمندترين مردم كسى است كه به عاقبت ها و فرجام ها بيشتر بنگرد.

غررالحكم ج٢ ص٤٨٤

بعضى ها فقط پيش پاى خود را مى بينند، برخى آن طرف تر را هم نگاه مى كنند.

برخى فقط حال را در نظر دارند، و كسانى هم به آينده مى نگرند و عواقب و پيامدها و نتايج را هم حساب مى كنند.

گاهى راحت امروز، رنج فردا را درپى دارد

گاهى لذت حال، عذاب آينده را فراهم مى سازد

و گاهى خطاى امروزى، فردايى آميخته به كيفر و عقوبت و رسوايى را براى خطاكار رقم مى زند.

راستى... عاقل كيست؟ آنكه به لذت و راحت امروز و نقد مى انديشد، يا كسى كه قلمروى وسيع تر و آينده اى دورتر را هم در چشم انداز خويش قرار مى دهد؟

مجرمان پنهانكار، مى پندارند كه زرنگ اند كه در تله گرفتار نمى شوند و ردّپايى بر جاى نمى گذارند. ولى وقتى گرفتار مى شوند به خطاى خود پى مى برند.

آنكه سروكارش به زندان مى افتد، اگر اين روزها را حساب مى كرد، كارش به اينجا كشيده نمى شد. دزد، بزهكار، قاچاقچى و قاتلى كه به خاطر به دست آوردن پول، اكنون خود را در كام حبس يا درپاى چوبه دار مى بيند، شايد فكر نمى كرد كه روزى بايد تاوان آن قلدرى ها، ارعاب ها، پول پرستى ها و لذت جويى هايش را اينگونه بپردازد.

كمى آن طرف تر را هم نگاه كنيم.

روزگار، فقط حال نيست و زمان فقط امروز نيست.

هر كس عواقب را بنگرد، از پشيمانى هم مصون خواهد بود.

فرصتى براى عفو

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا تُعاجِلِ الذَّنْبَ بِالْعُقُوبَةِ وَاتْرُكْ بَيْنَهُما لِلْعَفْوِ مَوْضِعاً تَحْرُزُ بِهِ الأجْرَوَ الْمَثُوبَةَ

در كيفر گناه، شتاب مكن و بين گنان و كيفر، فرصتى و جايى براى عفو باقى بگذار، تا به وسيله آن به پاداش و ثواب دست يابى.

غررالحكم ج٦ ص٣٠٦

برخورد با يك خطاكار، يا از روى انتقامجويى و عداوت است، يا براساس تنبيه و سازندگى.

آنچه به كيفر سريع و شتابزده وامى دارد، گاهى ريشه در انتقامجويى دارد. وگرنه، چه شتابى براى مجازات؟ بايد ديد چگونه مى توان گنهكار را به ترك گناه واداشت؟

البته اين نكته، در كيفرهاى شخصى و گذشت هاى فردى است، نه آنجا كه حقى از جامعه تضييع شده، يا خيانت و خطايى نسبت به عموم انجام گرفته است، كه در آن صورت، كيفر سريع مجرم، به امنيت اجتماعى كمك مى كند.

گاهى تنبيه و عقوبت سريع، مجال عفو و بخشايش را از بين مى برد.

مى توان هرچند ديرتر، كيفر داد. ولى اگر شتاب زده تنبيه كنيم، بعد اگر بخواهيم بگذريم و عفو كنيم، مجال را از دست داده ايم و قابل تدارك و جبران نيست.

فرصت زمانى و فاصله ميان خطاى ديگرى و عقوبت ما، زمينه را براى عفو و گذشت باقى مى گذارد.

اگر بخشوديم، پاداش و ثواب اهل عفو را خواهيم داشت و رضاى خالق رحمان ر.

از خداوند بياموزيم، كه آن قدر در عقوبت تأخير مى كند و مهلت مى كند، كه گويا گناهى سرنزده و جرمى واقع نشده است.

وقتى جاى عفو باقى است، چه شتابى براى مجازات؟

داد و ستد با زمان

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّيلَ وَالنَّهارَ يَعْمَلانِ فيكَ فَاعْمَلْ فيهِما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ فَخُذْ مِنْهُم

شب و روز در تو عمل مى كنند، تو هم در شب و روز عمل كن، و از تو مى گيرند، پس تو هم از آنها بگير.

غررالحكم ج٢ ص٦٦٧

گذشت زمان، دنيا را كهنه، عمرها را كوتاه و انسانها را پير مى كند.

هر كس به نوعى مشمول مرور زمان و تأثيراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است.

در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با زمان هستيم.

زمان، پيوسته عمر و فرصت و جوانى و شادابى و قواى جسمى را از ما مى گيرد. ولى چه مى دهد؟ اگر ما هوشيار نباشيم، چيزى به ما نمى دهد. ولى اگر متوجه و بيدار باشيم، در مقابل سرمايه اى كه مى دهيم، چيزى دريافت مى كنيم.

دريغ است كه ما عمر بدهيم، ولى سعادت نگيريم! جوانى را بدهيم، ولى دانش و تجربه نيندوزيم.

قواى جسمى و توانايى هاى فكرى و بدنى ما صرف شود، ولى براى آتيه خويش، كاميابى را ذخيره نسازيم.

ما، پيوسته رو به كاهشيم، مثل شمعى كه مى سوزد، مثل يخى كه آب مى شود، مثل آبى كه به زمين فرو مى رود يا تبخير مى گردد.

اين، كار و عمل و تأثيرگذارى شب و روز درماست. ما چه تأثيرى در شب و روز و زمان مى گذاريم؟

آيا آنچه روزگار از ما مى گيرد، در مقابل ما هم چيزى مى گيريم؟

اگر از اين بازار و از اين داد و ستد، تهيدست بازگرديم، زيانكاريم.

آيين جوانمردى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«نِظامُ الفُتُوَّةِ إِحْتِمالُ عَثَراتِ الإخْوانِ وَحُسْنُ تَعَهُّدِ الجيرانِ

نظام و آيين جوانمردى، عبارت است از: تحمّل لغزش هاى برادران و رسيدگىِ شايسته به همسايگان.

غررالحكم ج٦ ص١٨٥

هيچ كس نيست كه از جوانمردى خوشش نيايد و ادّعاى مروّت و مردانگى داشته باشد،

ولى... اين خصلت شايسته، در عمل تجلّى مى يابد نه در ادّع.

جوانمردان را با روحيّاتِ والا و خصلت هاى ستوده مى شناسند، نه با شعارهاى جذّاب.

عرصه بروز فتوّت، اجتماع است و ارتباط و معاشرت با ديگران.

كسى كه به خاطر روحيّه حقير و ظرفيّت اندكش، حاضر به گذشت نباشد و پيوسته لغزش هاى ديگران را در نظر داشته باشد، از مردانگى به دور است.

كسى كه از همسايه ها بى خبر باشد و در غم و شادى شريكشان نشود و در همسايگى، حقّ رفاقت و همجوارى را مراعات نكند، آيين فتّوت در او نيست.

مدّعيان مردانگى، بايد روحيّه اى كريم و با گذشت و عاطفه داشته باشند، تا ديگران در سايه عطوفتشان و از رهگذر كرامت و بزرگوارى شان، احساس شخصيّت و امنّيت و آرامش كنند.

هيچ كس بى خطا و لغزش نيست.

خطا پذيرى، خطا پوشى، عذر پذيرى و چشم پوشى، از نشانه هاى جوانمردان است.

فتوّت را در عمل نشان دهيم، نه در ادّعا!

آدم ها عوض مى شوند !

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَلْمَرْءُ يَتَغَيَّرُ فى ثَلاثٍ: أَلْقُرْبُ مِنْ المُلُوكِ وَالْوِلاياتِ وَالْغِن

انسان در سه مورد عوض مى شود و تغيير مى يابد:

١- نزديك شدن به پادشاهان ٢- حكومت ورياست يافتن ٣-ثروتمندى.

غررالحكم ج٢ ص١٤٦

انسان، با همه ادعاهايش، خيلى ضعيف است.

با يك غوره سردى اش مى شود و با يك كشمش، گرمى اش.

داستان برخوردارى انسان از مال و منال و جاه و رياست و ثروت، از همين قبيل است.

وقتى روح، كوچك باشد و ظرفيت آدمى اندك، خيلى زود تحت تأثير جلوه هاى مادى قرار مى گيرد و خود را مى بازد. خود باختگى، آفت نام و مقام است.

تقرب يافتن به دربارها و حاكمان و رؤسا، براى بعضى غرورآور است.

رسيدن به پست و مقام و ميز و عنوان، برخى را از خودشان هم بيگانه مى سازد، تا چه رسد به مردم و محرومان.

ثروت و تمكن هم براى بعضى سرمستى مى آورد.

اگر كسى به اينگونه جاه و جلال و مكنت و موقعيت رسيد و خود را نباخت، فرد خودساخته و نيرومندى است.

و كسى كه با ميز رياست و عنوان وكالت و وزارت و معاونت و مشاورت و... همان شخصى نماند كه بود، بلكه عوض شد و اخلاق و برخوردش تغيير يافت، انسان ضعيف و حقيرى است، هر چند خود را بزرگ ببيند و ادعاهاى بزرگ تر داشته باشد.

قوى كسى است كه در حال رياست و توانگرى و مقام هم خويش را نبازد!

اظهار فقر يا غنا؟

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«إِظهارُ الغِنى مِنَ الشُّكْرِ

اظهار بى نيازى (و آشكار ساختن نعمت) نوعى از سپاس است.

غررالحكم ج١ ص٢٩٧

بعضى ها عادت دارند هميشه از مشكلات، نيازها، گرفتارى ها و غم و غصه هاى خود حرف بزنند و كمبودهايشان را مطرح كنند و هميشه بنالند و زارى كنند.

گويا هيچ نعمتى ندارند و هيچ روزنه اى از خير و نعمت به رويشان باز نشده است.

زهى بى انصافى!

اين همه برخوردارى از نعمت هاى بى شمار پيدا و پنهان خدا، ولى پيوسته دم از فقر زدن، شايسته انسان هاى شكور و حق شناس نيست.

در احاديث آمده است كه وقتى خداوند، نعمتى به بنده اى مى دهد، دوست دارد كه آثار آن را در او و عملها و اظهاراتش ببيند.

كسى كه دارد ولى بهره نمى برد، نمى خورد، نمى پوشد، اظهار نمى كند، بلكه آن را كتمان نيز مى كند، پرده بر نعمت هاى الهى كشيده و اين نوعى ناسپاسى و كفران نعمت است.

اگر كسى متمكن و ثروتمند است، نبايد مثل بخيلان و فقيران و تهي دستان خود را وانمود كند و خسّت نفس نشان دهد.

اظهار توانگرى، به نوعى شكر نعمت و برخوردارى به شمار مى آيد، البته، تا حدى كه به تكبر، تفاخر و خودبرتربينى و تحقير ديگران نيانجامد!

غصه بر چه؟

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الْهَمَّ عَلى مافاتَ، فَيَشْغَلُكَ عَمَّا هُوَ آتٍ »

دلت را براندوه آنچه از دست رفته و گذشته، مشغول نساز، كه تو را از آنچه خواهد آمد، غافل ساخته و باز مى دارد.

غررالحكم ج٦ ص٣٤٥

گاهى گذشته، مى تواند چراغ آينده باشد.

اين در جايى است كه از گذشته براى آينده عبرت و تجربه بيندوزيم و به كار بنديم.

ولى غصه بر آنچه گذشته است، ذهن و دل ما را گاهى چنان مشغول مى سازد كه از آينده نگرى باز مى مانيم.

عمرى كه گذشت و جوانى كه سپرى شد و سرمايه اى كه سوخت، ديگر بازگشتنى نيست. پس نبايد غم بيهوده براى آن داشت.

بايد آينده را ديد و به آن انديشيد، تا آن هم مثل گذشته نسوزد و دود نشود.

نه در اندوه گذشته بايد زيست، نه در رؤياهاى خيالى آينده.

بايد واقعيت را شناخت و امروز براى فردا فكر و تدبير كرد، نه صرفاً خيال پرورى و آرزوهاى دور و دراز و دست نايافتنى.

غصه بر آنچه از دست رفته، آب گذشته را به جوى باز نمى گرداند.

فرصت هايى كه در پيش داريم، مثل آبهايى است كه در آينده به جوى عمر سرازير خواهد شد.

بايد از هدر رفتن و تباه شدن آن جلوگيرى كرد و با نظم و تدبير از آن كار كشيد و بهره برد.

گاهى غصه برگذشته، ما را از فكر به آينده هم باز مى دارد. هشيار باشيم كه آينده ما هم به سرنوشت ديروزمان گرفتار نشود.

ترك عادت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَلفَضيلَةُ غَلَبَةُ العادَةِ »

فضيلت، غلبه بر عادت است

غررالحكم ج١ ص٩٧

نيروى مهمّ و سرنوشت سازى كه به نام اراده در انسان است، عامل برترى و امتياز او به شمار مى رود.

اسارت زشت و تلخ است. هر چند اسير شدن در دست يك عادت باشد.

آنچه انسان را از اين اسارت، آزاد مى سازد، همين بهره گيرى از موهبت و نعمت الهى اراده و عزم است.

هر چند ترك عادت، بسيار دشوار است، ولى شدنى است.

همين كه مى شود يك عادت را ترك كرد، راه رشد و فلاح را به انسان نشان مى دهد.

نبايد تسليم فرهنگ نمى شود شد.

و نبايد براى ترك عادتهاى ناپسند، نمى توانم گفت.

آنان كه گرفتار اعتياد به سيگار، مواد مخدر، چشم چرانى، غيبت، دروغ، پرخورى و... هستند، چنين نيست كه اين نقطه ضعفها به عنوان يك اصل تغيير ناپذير بر پيشانى و در دفتر تقدير و سرنوشت آنان نوشته شده باشد و نتوانند از چنگ آنها رها شوند.

مهم، خواستن است.

از قديم هم گفته اند: خواستن توانستن است.

به هر حال، تن دادن به خواسته هاى نفس و حركت در مسير عادت ها و اعتيادها بى هنرى است.

هنر و فضيلت آن است كه انسان بر عادت خويش غلبه كند.

مهار خشم و شهوت

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَعْظَمُ النَّاسِ سُلطاناً عَلى نَفْسِهِ مَنْ قَمَعَ غَضَبَهُ وَأَماتَ شَهْوَتَهُ »

تواناترين مردم بر تسلط بر خويشتن، كسى است كه خشم خود را سركوب كند و شهوت خود را بميراند.

غررالحكم ج٢ ص٤٥١

خشم و شهوت، از قوى ترين نيروها و غريزه هاى نهفته در وجود انسان است.

بدون غضب، قدرت دفاعى نخواهد بود و بدون شهوت، نسل بشر تداوم نخواهد يافت.

حكمت خداوندى براساس اهداف و ضرورت هايى اين دو قوه غضبيّه و شهويّه را قرار داده است، اما... مهم، نحوه به كارگيرى اينهاست.

كنترل اين دو غريزه و در اختيار بودن آنها، ارزش آفرين است.

برعكس، رها و لجام گسيخته بودن آنها، شرّآفرين و رسوا كننده است.

طغيان غضب و شهوت، عقل را زندانى مى كند و كارهاى انسان به جاى عقلانى بودن، نفسانى مى شود.

در لحظه عصبانيت و خشم، اغلب تصميم ها نسنجيده و نابخردانه است.

شهوت و غريزه جنسى هم، گاهى چشم عقل را مى بندد و انسان را از ديدن حقيقت و مصلحت و آينده و آبرو، باز مى دارد.

كسى كه خشم را مهار كند و شهوت را كنترل نمايد، از قوى ترين افراد است.

قوى ترين انسان، كسى است كه بر خودش مسلّط باشد، يعنى خويشتن دارى در هنگام غضب و شهوت!

خانه خرابى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«أَلْحَجَرُ الغَصْبُ فِى الدَّارِ رَهْنٌ عَلى خَرابِها »

سنگ غصبى در خانه، گرو و ضامن ويرانى آن خانه است.

غررالحكم ج٢ ص٥٠

زندگى اگر به حرام آلوده شود، از صفا و معنويت تهى مى شود و رنگ گناه به خود مى گيرد.

تصرف نامشروع در مال ديگرى غصب است.

خانه اى كه با پول حرام و امكانات ناپاك و اموال و ابزار و مصالح و امكاناتى كه از راه غصب فراهم شده و حق ديگران در آن هاست، ساخته شود براى صاحب خانه سعادت كه نمى آورد هيچ، او را خانه خراب هم مى سازد.

حتى اگر يك سنگ و آجر، يك تيرآهن و يك كيسه سيمان، از اموال غصبى در ساختمان خانه به كار رود، آينده و سعادت و فلاح صاحب خانه را خدشه دار مى سازد.

يعنى مسأله حلال و حرام، تا اين اندازه مهم است، حتى در باره يك سنگ و آجر آن هم بايد پاسخگو بود.

وقتى نمازخواندن، وضو گرفتن، غسل كردن و سكونت داشتن در جايى كه حق ديگرى به آن تعلق گرفته است، باطل و حرام است، اين چه چيزى جز خانه خرابى است؟

آيا مى توان با عبادت در محل غصبى و با لباسى كه از مال حرام تهيه شده، به خدا نزديك شد؟

حرام، آتشى است هستى سوز، نگذاريم وارد زندگى هايمان شود و آن را تباه كند.

خواب و سراب دنيا

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«ألدُّنيا حُلمٌ وَالإِغتِرارُ بِها نَدَمٌ

دنيا خواب است و مغرور شدن به آن، مايه پشيمانى است.

غررالحكم ج١ ص٣٦٤

رؤياهاى شيرين، گرچه لذتى موقت، آن هم در خواب براى انسان دارد، ولى در عالم واقع، هيچ يك از آن صحنه هاى رؤيايى و مناظر خيال انگيز و خوشي هاى دلنواز، وجود ندارد.

دنيا در نگاه عارفان، مثل همين رؤياست.

واقعيت و حيات برتر، در پس ديوار اين دنيا نهفته است.

به تعبير قرآن كريم، سراى زندگى و حيات، آخرت است.

گرچه دنيا جاذبه ها و لذتهايى دارد و خيليها در پى همان هايند، ولى لذت ابدى و نعمت پايدار و كاميابى اصلى در آن دنياست كه نه شادىِ آن آميخته به غم است، نه حيات آن درگير با مرگ و نه نعمتهاى آن رو به كاهش و زوال.

در مقايسه دنيا و آخرت، در مى يابيم كه دنيا خوابى بيش نيست.

حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانه اى

گفت يا آب است، يا خواب است، يا افسانه اى

فريب خورده كسى است كه در سايه موقت، جايگاه استراحت ابدى بسازد و بر موج ناپايدار و آب دريا نقش زند و تصوير كشد.

آنكه به اين دنيا دل مى بندد و مغرور مى شود، جز ندامت هيچ بهره اى نخواهد داشت.

مرگ، سحرگاهى است كه ما را از خواب دنيا بيدار مى كند و خمار شب را از سر مى پراند.

دريغ آنكه پس از عمرى زيستن، انسان دريابد كه در خواب بوده و در پى سراب دويده است.

فرجام فتنه انگيزان

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَن شَبَّ نارَ الفِتنَةِ كانَ وَقُوداً لَه »

هركس آتش فتنه را برافروزد، خودش هيزم و آتشگير آن خواهد بود.

غررالحكم ج٥ ص٤٥٨

برخى كارها، نتايج و پيامدهايى فورى دارد كه در همين دنيا به افراد برمى گردد.

فتنه هم يكى از آنهاست.

ايجاد هرج و مرج و آشوب و بلوا، محيط را بر همه تباه و نامناسب مى سازد. خود فتنه انگيز هم در آتشى كه برمى افروزد، مى سوزد.

هر آتشى، با هيزم و سوختى برافروخته تر مى شود. هيزمى كه شعله هاى فتنه را برافروخته تر مى سازد، خود فتنه گر است.

حادثه آفرينان و بلواسازان، مى پندارند مى توانند فتنه ها را برانگيزند و از دور به تماشاى سوختن اين و آن مشغول باشند.

غافل از آنكه خودشان هم گرفتار همان شعله ها و شراره هاى هستى برانداز مى شوند. سرانجام آنان كه آشوب مى آفرينند، افتادن در كام همان بلواهاست. خداوند چه سنت عادلانه اى بنياد نهاده است!

سوختن فتنه گر، در آتشى كه خود برمى افروزد.

ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند

دام براى ديگران نگستريم، كه دامنگير خودمان خواهد شد.

و... هيزم كش آتش فتنه نشويم، كه خودمان در شعله اش خاكستر خواهيم شد.

اولويت بندى

امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مَنِ اشْتَغَلَ بِما لا يَعْنيهِ فاتَتهُ ما يَعْنيهِ »

كسى كه به كارى بپردازد كه به او مربوط نمى شود، كارهاى مربوط و مفيد براى او از دستش مى رود.

غررالحكم ج٥ ص٣١٢

زمان، امانتى در اختيار ماست تا با بهره گيرى از آن، به هدف برسيم و سود ببريم. زمان محدود است و كارها و اشتغالات، نامحدود و فراگير.

كسى كه بر فرصتها و عمر خويش حاكم باشد، مى داند كه آن را كجا و چگونه صرف كند و اين سرمايه را در كجاها خرج نكند و در كدام راه به كار گيرد كه برايش سودآور و مفيد باشد.

اين مديريت بر زمان، شرط نخست توفيق در كارهاست.

پس، بايد كارها را درجه بندى و اولويت بندى كرد و از پرداختن به آنچه به درد ما نمى خورد و به كارمان نمى آيد پرهيز كرد.

اين كار، جلوى حسرت ها و پشيماني هاى بعدى را مى گيرد.

در سيره پيامبر خدا و بعضى از ائمه هم نقل شده كه آن بزرگواران آنچه را كه لايعنيه بود، ترك مى كردند، يعنى حرف زدن، كاركردن و پرداختن به آنچه در قلمرو نيازها، خودسازي ها و منافع دنيوى و اخروى آنان نبود، در پرونده كارى آنان جايى نداشت.

چيزى مى گفتند كه بازده داشته باشد، نه لغو.

كارى مى كردند كه مفيد و لازم باشد، نه بيهوده.

اگر انسان، عاقلانه براى كارهايش برنامه ريزى نكند و نيرو و فرصت و جوانى و امكانات را صرف كارهاى غير لازم، غير مفيد و كم اهميت كند، از اينكه كارهاى لازم تر و مهمتر از او فوت مى شود. پشيمان خواهد شد.

به كارى بپردازيم كه بيرزد و بصرفد!...