جنگ و جهاد در نهج البلاغه

جنگ و جهاد در نهج البلاغه0%

جنگ و جهاد در نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

جنگ و جهاد در نهج البلاغه

نویسنده: حسين شفائى
گروه:

مشاهدات: 11978
دانلود: 2139

توضیحات:

جنگ و جهاد در نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 59 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11978 / دانلود: 2139
اندازه اندازه اندازه
جنگ و جهاد در نهج البلاغه

جنگ و جهاد در نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

فهرست مطالب

جنگ و جهاد در نهج البلاغه 4

مقدمه 6

جهاد در اسلام 11

فلسفه جهاد 13

جهاد رمز عزت اسلام 16

جهاد وسيله تقرب به خدا 18

مقام مجاهد 20

اذن جنگ 24

ارتش و سپاه 31

هدف جنگ 33

بررسى ثمرات جنگ 38

رهبر در جنگ 40

رسالت مردم در جنگ 45

اراده آهنين 47

انتخاب افراد رزمى 50

انگيزه لشكريان حق و باطل 52

ملاك انتخاب فرمانده 55

مشورت با فرماندهان 58

اطاعت از فرمانده 61

پيامد نافرمانى از فرمانده 64

حفظ اسرار نظامى 71

روحيه شهادت طلبى 75

مشخصات افراد ترسو 81

ضرورت وحدت 87

ملاك وحدت 91

دشمن مشترك: 92

خطر مشترك: 92

عوامل اختلاف: 93

جنگ راه رسيدن به هوى و هوس نباشد 95

اتمام حجت بر دشمن 97

تضعيف روانى دشمن 102

اهميت دادن به وسايل جنگى 107

نقش اطلاعات در جنگ 109

انتخاب موضع جنگ 116

گروه بندى زمان حمله 118

انتخاب زمان آغاز جنگ 120

اذن كشتن دشمن 122

آزمايش اسلحه قبل از نبرد 125

رعايت تاكتيك هاى جنگى 127

حمله به قلب دشمن 131

ابتكار جنگ 133

تحرك در جنگ 136

تشويق فرماندهان و سربازان 140

همكارى در جبهه ها 144

نيروى ذخيره و پشتيبان 148

رعايت كيفيت نيرو، نه كميت 150

عقب نشينى تاكتيكى 153

گاهى شكست و گاهى پيروزى 155

نباختن روحيه هنگام شكست 158

پيكارى كه در آن شكست راه ندارد 160

امدادهاى غيبى در جنگ 162

خطر عوام فريبى دشمن 166

توجه به حركات دشمن 169

استقامت رمز پيروزى 171

گرم نگاه داشتن جبهه 174

ندادن امتياز به دشمن 177

برخورد با غير نظامى ها، مجروحين 179

جنگ با مسلمين 183

برخورد با اسراء و مردم مناطق آزاد شده 187

پى نوشت ها 189

جنگ و جهاد در نهج البلاغه

مقدمه دفتر

باسمه تعالى

«جنگ و جهاد» موضوع بحث كتاب حاضر مى باشد كه با نگرشى بر نهج البلاغه به رشته تحرير درآمده است.

در اين كتاب ابتدا درباره جهاد، و مطالبى پيرامون آن بحث مى شود و پس از اثبات و بيان فضيلت آن نمودى از روش جنگ و جهاد در اسلام ارائه مى شود.

آيات و روايات زيادى زينت بخش مطالب كتاب گرديده و مورد استشهاد مؤلف مى باشد.

اميد آن است كه با زنده نگه داشتن اين حكم الهى، مجد و عظمت از دست رفته اسلام و مسلمين بدانان باز گردانده شود، قانون هاى ساختگى از بين برود و قرآن حاكم مطلق گردد.

دفتر انتشارات اسلامى

وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم

مقدمه

كلمه «جنگ» از جمله واژه هايى است كه در زواياى دل و اعماق قلب انسان نسبت به آن تنفر و انزجار وجود دارد، زيرا در بيشتر موارد «جنگ» وسيله از پا در آوردن رقيب، رسيدن به قدرت، انتقام جوئى، اشباع غريزه شهرت طلبى، كسب مدال قهرمانى، توسعه خاك، كشور گشائى، سيطره بر منابع زير زمينى و رسيدن به اهداف شوم استعمارى و... بوده است.

و گرنه «جنگ» اگر به جهت دفاع از عقيده، وطن، ناموس، مال، حمايت از مستضعفين و محرومين، دفع متجاوز و رهائى از زير سلطه استعمار و بيگانگان و... باشد، نه تنها مبغوض نيست كه قابل ستايش است، زيرا نهائى ترين راهى كه عزت، شرف و استقلال يك ملت را بيمه مى نمايد و انسان در راه مانده را به هدف و مقصد مى رساند، و جامعه شكست خورده را به پيروزى سوق مى دهد «جنگ» است.

و چه بسا كه «جنگ» يك تكليف مى گردد و مصداق:( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ ) (1) مى شود، زيرا تنها بدين وسيله است كه مى توان جامعه را از تباهى و فساد باز داشت كه:( وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ ) (2) در همين موادر صدق مى نمايد.

و گاهى اگر «جنگ» نباشد آثار دين، مساجد، عبادتگاه ها و پرستشگاه ها و... از بين مى رود، وضعى پيش مى آيد كه:( وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ) (3) (و اگر خداوند بعضى از آنها را به وسيله بعضى ديگر رفع نكند ديرها، صومعه ها، معابد يهود و نصارى و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد) شاملش مى شود.(4)

و به فرموده بسيار جالب و رساى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعضى از افراد گمراه و اشخاص فاسد، خائن، ستمگر و جنايتكار، تنها راه اصلاحش شمشير و اسلحه است:

«و من الناس من لا يصلحه الا السيف » (5)

يك دسته از مردم جز به وسيله شمشير اصلاح نمى شوند.

سخنان يكى از فلاسفه اين است كه:

من يكى از نيرومندترين نمايش هاى تكامل نوع بشر راا در تاءثير و نفوذى كه جنگ در اخلاق و طبع ملت مى بخشد مشاهده مى نمايم.(6)

و فيلسوف مشهور جهانه «افلاطون» مى گويد:

بدون جنگ قريحه عالى انسانى نمو نمى كند، اگر چه جنگ خوب نيست ولى ممكن است لازم باشد.(7)

و اين مطلب عده اى كه جنگ باعث رشد معنوى خواهد شد، قرآن نيز تاييد مى فرمايد وقتى كه مسلمان هاى صدر اسلام جنگ احزاب را ديدند، سبب فزونى ايمان و عامل بيشتر تسليم فرمان خدا شدن آنها گرديد:

«و لما رء المؤ منون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما» (8) .

و چون مؤ منان احزاب را ديدند گفتند: اين همان وعده اى است كه خدا و رسولش به ما داد و خدا و رسولش راست گفتند، و از ديدن احزاب جز بيشتر شدن ايمان و تسليم بهره اى نگرفتند.

با توجه به اين ثمرات «جنگ» است كه امام خمينى مى فرمايد:

آن مذهبى كه جنگ در آن نيست ناقص است، اگر باشد.(9)

پس «جنگ» يك پديده مثبت و گره گشا نيز هست، از اين رو بايست شيوه و فنون «جنگ» را دانست كه به مثابه خود جنگ، تاكتيكهاى جنگى در «جنگ » دخيل و مؤ ثر و از اهميت برخوردار است.

چنانچه مى دانيد «نهج البلاغه» قسمتى و بخشى از خطابه ها، نامه ها، و كلمات قصار اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام است كه به حق تالى تلو قرآن يا به عبارت ديگر: مادون كلام خالق و مافوق كلام مخلوق (به استثناى احاديث پيامبر) مى باشد، و حتما اگر كسى بخواهد تحقيق و بررسى نمايد در هر زمينه اى و در هر مطلبى كه نياز به كمك داشته باشد، «نهج البلاغه» رهنمائى و يارى خواهد نمود.

همانگونه كه از قرآن (اين معجزه جاودانه پيامبر) هر دانشمند و صاحب انديشه اى مى تواند براى مراد و مقصودش مطالب جالب، سودمند، مفيد و بكر تهيه نمايد، و هر چه چرخ زمان به جلو مى رود و در روند حركتش به پيش مى شتابد نمى تواند از ميزان هدايت و ارشاد قرآن بكاهد و به همان اندازه اى كه براى مردم دوران پيامبر و صدر اسلام گره گشا بود، به ميزان پيشرفت رهنمائى هائى اين كتاب آسمانى افزايش يافته و همانگونه كه در آن عصر در رشته ها و ابعاد گوناگون از قبيل: اخلاق، فقه، فلسفه، بلاغت، ادبيات، هيئت، تاريخ، هندسه، روانشناسى، جامعه شناسى و زيست شناسى و... از اين كتاب الهى درسهايى آموختند در اين دوره نيز اگر بخواهند مى توانند بياموزند، از نهج البلاغه نيز.

نهج البلاغه از اين سنخ و مقوله است كه در موضوع هاى مختلف و در رشته هاى گوناگون قابل بررسى و تحقيق است، كه متاءسفانه تا امروز مسلمانان چنانچه بايد به آن اهميت قائل نشده اند و حتى در حوزه هاى علميه نيز پيرامونش به قدر لازم درس، بحث و تحقيق و... نيست. اميد است در آينده به اين مطلب بيش از پيش بزرگان، اساتيد و انديشمندان عنايت فرمايند.

بنده كه گاهى اين كتاب (نهج البلاغه) ارزشمند و مهم را مى خواندم مى ديدم چه موضوع هاى قابل آمرزش در اين كتاب آمده كه بيشتر مسلمانها آگاهى ندارند و در چه زمينه هايى راه گشايى فرموده كه از آن بى اطلاع اند.

لذا يك بار از نظر گذراندم و در چند موضوع مطالب فراوان يافتم، امام روى جهاتى ابعاد نظامى آن را مورد مطالعه و بررسى قرار دادم و موضوع: شيوه و نحوه جنگ، عوامل پيروزى يا در شكست در جنگ، اثرات مثبت و منفى انتخاب موضع جنگ و... كه آن حضرت به آن ها اشاره فرموده، برگزيدم و به نام «جنگ و جهاد در نهج البلاغه» نام گذارى نمودم. ولى خود معترفم كه اين كار، كار من نبود و نيست زيرا بايست اين كار را فردى كه رشته اش ‍ نظامى و در اين زمينه تخصص دارد و نهج البلاغه البلاغه را در درست بفهمد انجام مى داد و بيان مى داشت كه: تاكتيك و شيوه هاى جنگى كه آن حضرت در نيم سطر و يك جمله بيان فرموده، از درسها و آموزش هاى نظامى ژنرال ها، سر لشكرها، و مارشال هاى امروز بهتر، مفيدتر، دقيق تر و صحيح تر بوده است.

ولى از باب: «ان لم يدرك كله لم يترك كله» و از نظر:

آب دريا را اگر نتوان كشيد

ليك به قدر تشنگى بايد چشيد

يعنى آن اندازه و آن مقدار كه از دست يك طلبه مبتدى مى آيد، يعنى جمع آورى سخنان و فرمايشات آن حضرت در اين زمينه انجام دهم.

به اميد اينكه دانشمندان و نويسندگان حق مطلب را ادا نمايند، و به اميد پيروزى مسلمين بر استكبار جهانى، به فرماندهى كل قوا امام خمينى زمينه ساز تشكيل حكومت جهانى اسلام زيرا لواى مهدى موعود امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف.

حسين شفائى

جهاد در اسلام

آيين نجات بخش اسلام كه تمام قوانين و احكامش در جهت رشد، ترقى و تكامل مادى و معنويت بشريت است. و هميشه پيروانش را به حركت به سوى كمال سفارش اكيد مى نمايد، براى فرد و جامعه اى كه با مانعى مواجه شوند، دستورى براى شكستن سد و برداشتن مانع، وضع نموده است، تا در روند تكاملى انسان وقفه اى پيش نيايد، و آن دستور «جهاد» و مبارزه بى امان با هر نيرويى بازدارنده انسان از رشد و تكامل كه هدف آفرينش ‍ است، مى باشد.

زيرا تنها وسيله و پديده اى كه با كمك و توسل به آن مى توان جلو عوامل مزاحم فردى و اجتماعى را گرفت، و از گسترش فساد و ستم جلوگيرى نمود، بيدادگران را سركوب كرد، متجاوز را سر جايش نشاند، زنجير بردگى را بريد، حق و عدالت را برداشت و حقوق از دست رفته را باز گرفت «جهاد» است.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

«اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اوليائه، و هو لباس التقوى، و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه » (10)

اما بعد، جهاد درى است از درهاى بهشت، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشودهه است، جهاد لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداوند است.

آرى، جهاد درى است كه هر كس آن شايستگى و لياقت را پيدا كند كه از آن در وارد شود، در اين محيط و جامعه اى بهشت گونه و زندگى شيرين توام با عزت، قدرت، آزادى، وحدت و دور از ستم، خشونتت، تعدى، نفاق، تبعيض، گناه و فساد شكل خواهد داد، و در جهان ديگر به بهشت برين كه جايگاه انبيا اوليا شهدا، مؤ منين، مجاهدين، متقين و مقربان درگاه پروردگار است، راه خواهد يافت.

در وصيت به حسنينعليه‌السلام ، آنها را به مجاهدت سفارش مى فرمايد:«و الله الله فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنكم فى سبيل الله » (11) خدا را، در مورد «جهاد» با اموال، جانها، و زبانهاى خويش در راه خدا.

در خطبه ديگر مبارزه با گمراهان را لازم مى شمارد:

«اما بعد... فان جهاد من صرف عن الحق رغبه عنه وهب فى نعاس العمى و الضلال اختيارا. فريضه على العارفين، و انا قد هممنا بالمسير»(12)

سراشيب نابينائى و گمراهى فرو افتاده، بر رهروان حق لازم است، ما كمر همت بسته ايم...

و در جاى ديگر حضرت جهاد را تعميم مى دهد و بر زن و مرد لازم مى داند كه جهاد مردها را بذل مال و جان، و جهاد زن ها را صبر بر مشكلات و تحمل آنچه از جانب شوهردارى مى بينيد بيان مى فرمايد.

«كتب الله الجهاد على الرجال و النساء فجهاد الرجل ان يبدل ماله و نفسه حتى يقتل فى سبيل الله و جهاد المراه تصبر على ماترى من اذى زوجها و غيرته» (13)

خداوند جهاد را بر زن و مرد نوشته است، جهاد مردها دادن مال و جان و پذيرفتن شهادت در راه خدا مى باشد.

جهاد زنان، صبر بر مشكلات شوهردارى و غيرت شوهرش مى باشد. با توجه به اينكه تنها راهى كه مى تواند مانع تحقق يافتن آرزوهاى زورگويان و استعمارگران شود. «جهاد» است، حضرت مى فرمايد:

«و بادروا جهاد عدوكم» (14)

به جهاد دشمنان خويش مبادرت ورزيد.

فلسفه جهاد

فلسفه تشريع جهاد در اسلام بدين جهت است كه بساط شرك بت پرستى، فساد و تجاوز و بيدادگرى از جامعه و زمين بر چيده شود و امت مسلمان در سايه عدالت و آزادى و در محيط دور از گمراهى، تباهى تبعيض به زندگى توام با مهر و محبت و خلوص بسر برند.

قرآن مى فرمايد:( وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ (15) ) با آنها پيكار كنيد تا فتنه باقى نماند و دين مخصوص خدا گردد.

يعنى بر ملتى و امتى كه شرك و بت پرستى به عنوان آيين حاكم باشد، و در جامعه اى كه فساد و انحراف اخلاقى رايج شود، و ظلمت به جاى نور قرار گيرد، و باطن جايگزين حق گردد، اين دين يك نوع خرافه و اين انديشه يك نوع بيمارى فكرى است، كه بايد به هر قيمت شود آن را ريشه كن ساخت، تا اين بيمارى به ديگران سرايت ننمايد.

در آيه ديگر به دنبال اذن جهاد، در بيان يكى از فلسفه هاى جهاد مى فرمايد:

( وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ) (16)

و اگر خداوند (با اذن جهاد) بعضى از آنها را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند. ديرها، صومعه ها، معابد يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد.

بدين معنى كه اگر افراد با ايمان و فداكار، ستمگران و مستكبران را به حال خودشان واگذارند و آنها هراسى و خوفى از مردم متدين نداشته باشند، اثرى از ديرها، صومعه ها، و مساجد نخواهد گذاشت، زيرا «معبدها جاى بيدارى است، و محراب ميدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خود كامگان سنگر است » و قهرا چنانچه دست يابند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.

و نيز ويران نمودن مساجد و معابد تنها با تخريب نيست، و امكان دارد از راه غير مستقيم، به وسيله فراهم ساختن سرگرمى هاى ناسالم، يا با تبليغات سوء مردم را از مساجد منحرف نمايند، و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه اى تبديل كنند.(17)

اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى فرمايد:

«فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم. الا ذلوا» (18)

به خدا سوگند هر ملتى در درون خانه اش مورد هجوم قرار گيرد هتما ذليل خواهد شد.

يعنى ملتى كه در زمان جنگ به سوى دشمن نشتابند و از رفتن به ميدان جهاد اجتناب كنند و مورد يورش دشمن قرار گيرند، شكست خواهند خورد و ذليل و خوار خواهند شد، و ملتى كه با استقبال دشمن بروند و در برابر آنان سر سختى و مقاومت نشان دهند و ضربات كوبنده بر آنها وارد سازند پيروز مى گردند.

در خطبه اى ديگر، بارور شدن درخت دين را يكى از فلسفه ها و ثمرات جهاد مى شمارد.

«و لعمرى لو كنا ناتى ما اتيتم ما فام للدين عمود، و لا اخضر للايمان عود.» (19)

به جانم سوگند، اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه اى براى دين برپا نمى شد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد.

يعنى اگر ما هم، چون شما از شركت در ميدان جهاد و ترس و هراس داشتيم و از مبارزه با دشمنان اسلام خوددارى مى نموديم، نه از دين خبر بود و نه از اسلام اثرى.

و در نيايشى، هدف و فلسفه توسل به جنگ و جهاد را چنين بازگو مى فرمايد:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام، وليكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك، فيا من المظلومون من عبادك، و تقام المعظله من حدودك».(20)

پروردگارا! تو مى دانى آنچه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم، و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بود كه نشانه هاى از بين رفته دينت را بازگردانيم، و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم، تا بندگان ستمديده ات در ايمنى قرار گيرند، و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده بار ديگر عملى گردد.

يعنى، خداوندا!

تو خوب مى دانى و شاهدى كه ما نه براى غنايم جنگى و نه جهت حفظ رياست، به سايه اسلحه پناه برديم و شمشير به دست گرفتيم، كه هدف ما زنده نمودن ارزش هاى اسلامى، برقرارى صلح و صفا مى باشد، تا ستمديگان آسوده خاطر و فارغ بال زندگى نمايند، و دستوراتت كه از يادها رفته و به فراموشى سپرده شده است، پياده گردد.

جهاد رمز عزت اسلام

آيين مقدس اسلام كه برنامه هايش در جهت عظمت اسلام و عزت مسلمين است و مى خواهد مسلمان ها در برابر بيگانگان با عزت و آبرومند باشند، به پيروانش دستور مى دهد، كه چنانچه مورد تهديد و يورش اجانب قرار گرفتيد و حيثيت مكتب و يا خودتان به مخاطره افتاد، به «جهاد» كه «رمز عزت اسلام» است، متوسل گرديد.

اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى فرمايد:

«فرض الله الايمان... و الجهاد عز اللاسلام.» (21)

خداوند واجب فرمود ايمان را براى... و جهاد را براى سربلندى اسلام.

و در مورد ديگر مى فرمايد:

«فانه ذروه الاسلام» .(22)

«جهاد» قله مرتفع اسلام است.

آرى، به حق، اسلام در مدت كوتاه به وسيله «جهاد» به قله عظمت و مسلمين به سبب برخوردار بودن از روحيه مبارزه، به اوج شكوه و عزت رسيدند و بر ديگران سرورى نمودند، ولى با كمال تاءسف به مرور زمان اين اصل اسلامى را فراموش كردند و اين ويژگى را از دست دادند، و رفته رفته علاوه بر از دست رفتن سيادت شان، به ظلم پذيرى تن دادند و به ستم كشى خو كردند و در نتيجه با از دست دادن اراده و شخصيت خويش، به اسارت جسمى، فكرى و فرهنگى بيگانگان درآمدند و عقب مانده و بى سواد نگه داشته شدند.

و در خطبه اى كه به تفصيل از «جهاد» سخن مى گويد، خوددارى از آن را مايه ذلت و بدبختى مسلمان ها مى خواند:

«فمن تركه رغبه البسه الله ثوب الدل، و شلمه البلاء، و ديث بالصغار و القماءه و ضرب على قلبه بالاشهاب و اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف» (23)

مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس بر تن آنها مى پوشاند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد، حق آنها پايمال مى شود و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مى شوند.

و در خطبه اى كه امامعليه‌السلام هنگام بسيج مردم به سوى لشكريان معاويه ايرد نموده است، خطاب به كسانى كه ترسو و زبون بودند و از رفتن به ميدان رزم و جهاد هراس داشتند، مى فرمايد:

«اف لكم! لقد سمئت عتابكم! ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا؟ و بالذل من العز خلفا؟ اذا دعوتكم الى جهاد عدوكم دارت اعينكم» (24)

نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش كردم خسته شدم! ايا به جاى زندگى (لذت بخش) آخرت به زندگى موقت دنيا راضى گشته ايد؟ و به جاى عزت و سر بلندى، بد بختى و ذلت را برگزيده ايد؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمن دعوت مى كنم چشم تان از ترس در جام ديده دور مى زند. يعنى، شما كه به سخنان و نصايح من كه خواهان سربلندى و سعادت شما و عظمت اسلام هستم گوش نمى دهيد، و از رفتن به ميدان رزم و جهاد كه ضامن عزت و شرف شما است، به خاطر بزدلى و غرق در زندگى، سرپيچى مى نمائيد، و در نتيجه ذلت و خوارى دامن گيرتان خواهد گشت، سزاوارنفرين مى باشيد.

جهاد وسيله تقرب به خدا

بدون ترديد همانگونه كه انجام بسيارى از اعمال عبادى از روى اخلاص ‍ مانند نماز، روزه و حج و... روح انسان را به سوى رشد و تكامل سوق مى دهد و انسان را تزكيه مى كند و به خدا نزديك مى نمايد، جهاد نيز مبارزانى را كه با ميل و رغبت و عشق و علاقه از متعلقات، شكوفه ها، جلوه ها و مظاهر درخشان دنيوى دست مى كشند و خانه و كاشانه و زن و فرزند را جهت هدفى الهى و بزرگ ترك مى كنند، به مقام پروردگار و عالى ترين مرتبه انسانى بالا مى برد.

زيرا مجاهدان و رزمندگانى كه براى دريدن تارهاى شرك و زدودن زنگارهاى كفر و برپا داشتن كلمه توحيد و پاسدارى از اسلام و قرآن، و يا به جهت سر كوبى ستم گران و متجاوزين و نجات از قيد اسارت مى جنگند، عمل كنندگان به سخت ترين فرمان پروردگار هستند.

پيامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده:

«افضل الاعمال احمزها» (25)

بهترين عمل دشوارترين آن مى باشد.

و اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى فرمايد:

«افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه » (26)

برترين اعمال آن است كه در عين عدم تمايل، خويشتن را بر انجام آن وادار كنى.

لذا يكى از راه هاى تقرب به پروردگار، مبارزه در راه خدا و «جهاد فى سبيل الله» است، علىعليه‌السلام مى فرمايد:

«ان افضل ما توسل به المتوسلين الى الله (سبحانه و تعالى) الايمان به برسوله و الجهاد فى سبيله» (27)

برترين وسيله اى كه متوسلان مى توانند با آن به سوى خداوند تقرب جويند: ايمان به او پيامبر او است و همچنين جهاد در راه او.

يعنى بهترين وسيله و راهى كه مى تواند انسان دلباخته به مقام قرب «الله » را به او نزديك نمايد. پس از ايمان به پروردگار، و بعد از تمسك و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتعليه‌السلام جهاد و مبارزه در راه خدا مى باشد.

مجاهد و پيكارگرى كه با جهاد و از خود گذرى خود، سعى و تلاش مى كند دستورات الهى را پياده كند، يا از آن پاسدارى نمايد، و در اين راه از همه چيز و همه كس صرف نظر مى كند، و تمام همش انجام مسووليت شرعى اش است، بدون ترديد پيشگاه بارى تعالى مقام و منزلت عالى دارد.

و در خطبه ديگر مى فرمايد:

«ايها الناس.... استعدو للمسير الى عدو، فى جهاده القربه الى الله و درك الوسيله عنده» (28)

اى مردم! براى رويارويى با دشمن آماده شويد، چه جهاد با آنها راهى است براى نزديكى به پروردگار و منزلت يافتن در نزد وى.