حيات القلوب امام شناسي جلد ۵

حيات القلوب  امام شناسي0%

حيات القلوب  امام شناسي نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 543

حيات القلوب  امام شناسي

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 543
مشاهدات: 47761
دانلود: 3265


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 543 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 47761 / دانلود: 3265
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب  امام شناسي

حيات القلوب امام شناسي جلد 5

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

است؟ فرمود: آرى.(1)

و ايضا به سند معتبر از ابو بصير روايت كرده است كه از حضرت صادقعليه‌السلام سوال كرد كه: آيا ائمه در امر امامت و وجوب اطاعت همه به منزله يك شخصند و حكم ايشان يكى است؟ حضرت فرمود: بلى؟(2)

و ايضا كلينى و ديگران به سندهاى معتبر از محمد بن زيد طبرى(3) روايت كرده اند كه گفت: بر بالاى سر امام رضاعليه‌السلام ايستاده بودم در خراسان و جمع كثيرى از بنى هاشم در خدمت آن حضرت بودند، از جمله ايشان اسحاق بن موسى بن عيسى عباسى(4) بود، پس حضرت فرمود: اى اسحاق! به من خبر رسيده است كه مردم مى گويند كه ما دعوى مى كنيم كه مردم بندگان مايند! به بحق قرابتى كه من به حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارم من هرگز اين سخن را نگفته ام و نشنيده ام از احدى از پدران من و ليكن مى گوئيم كه مردم بندگان مايند در اطاعت، يعنى به منزله بندگانند در اينكه اطاعت ما بكنند - و مولى و آزادكرده هاى مايند در دين - كه به سبب متابعت ما در دين از آتش جهنم آزاد شده اند، پس بايد اين سخن را حاضران به غايبان برسانند.(5)

و ايضا كلينى به سند صحيح از ابى سلمه روايت كرده است كه گفت: از حضرت صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: مائيم آن جماعتى كه حضرت عزت اطاعت ما را بر خلق واجب كرده است و مردم را چاره اى نيست از معرفت ما و معذور نيستند مردم در شناختن ما، هر كه ما را به امامت بشناسند مؤ من است و هر كه انكار كند، كافر؛ و هر كه ما را نشناسد و انكار نيز نكند كه در مقام شك باشد مانند مستضعفين، او گمراه است تا برگردد

____________________

1- كافى ١/١٨٧؛ اختصاص ٢٧٨.

2- كافى ١/١٨٧.

3- در امالى شيخ طوسى محمد بن يزيد آمده است.

4- در هر دو امالى اسحاق بن موسى آمده است.

5- كافى ١/١٨٧؛ امالى شيخ مفيد ٢٥٣؛ امالى شيخ طوسى ٢٢.

۱۰۱

بسوى هدايتى كه خدا بر او واجب كرده است از اطاعت واجبه ما، و اگر بر آن ضلالت بميرد خدا به او مى كند آنچه مى خواهد از عذاب يا عفو.(1) و ايضا به سند معتبر روايت كرده است كه: از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيدند از بهترينم چيزى كه بندگان تقرب جويند بسوى پرودگار، فرمود كه: بهترين آنچه تقرب جويند به آن بسوى خدا اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولى الامر است. حضرت باقرعليه‌السلام فرمود كه: دوستى ما ايمان است و دشمنى ما كفر.(2)

و ايضا به سند معتبر روايت كرده است كه گفت: به حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام عرض كردم كه: مى خواهم عرض كنم بر تو دين خود را كه خدا را به آن عبادت كنم، فرمود: بگو، عرض كردم: شهادت مى دهم به وحدانيت خدا و رسالت حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اقرار دارم به آنچه پيغمبر آورده است از جانب خدا و اقرار دارم به آنكه علىعليه‌السلام امامى بود كه خدا اطاعت او را واجب كرده بود، پس بعد از او حسنعليه‌السلام امامى بود كه خدا اطاعت او را واجب كرده بود، بعد از او حسينعليه‌السلام امامى بود كه خدا اطاعت او را واجب كرده بود، بعد از او على بن الحسينعليه‌السلام امامى بود كه خدا اطاعت او را واجب كرده بود، پس همه ائمهعليه‌السلام را چنين گفتم تا به آن حضرت رسيدم، پس گفتم كه: تو بعد از ايشان امام واجب الاطاعه اى، حضرت فرمود كه: اين دين خدا و دين ملائكه خداست.(3)

مترجم گويد كه: دين ملائكه خداست يعنى ملائكه اين دين را براى بندگان خدا مى پسندند در دين الله اين مراد است، يا اينكه مراد اين است كه ملائكه مكلفند به اين اعتقادات چنانچه از اخبار ديگر ظاهر مى شود.

____________________

1- كافى ١/١٨٧.

2- كافى ١/١٨٧؛ محاسن ١/٢٤٧.

3- كافى ١/١٨٨.

۱۰۲

فصل هفتم در بيان آنكه هدايت نمى توان يافت اگر از جهت ائمه حق، و ايشانند وسيله ميان خداو خلق، و بدون معرفت ايشان نجات از عذاب الهىحاصل نمى گردد

ابن بابويه در مجالس و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده آن حضرت فرمود: بليه مردم بر ما عظيم است، اگر ايشان را بسوى خود خوانيم اجابت ما نمى نمايند، و اگر ايشان را واگذاريم بغير از ما هدايت نمى يايند.(1) و ايضا در خصال روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جناب اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود كه: سه چيز است كه قسم ياد مى كنم كه آنها حقند:

اول آنكه تو و اوصياى بعد از تو عرفائيند كه خدا را نمى توان شناخت مگر به راه معرفت شما.

دوم آنكه شما عرفا شناسانيد كه داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه شما را بشناسد و شما را بشناسيد.

سوم آنكه شما عرفائيد كه داخل جهنم نمى شود مگر كسى كه شما را نشناسد و شما او را نشناسيد.(2)

____________________

1- امالى شيخ صدوق ٤٤٨؛ من لا يحضره الفقه ٤/٤٠٥.

2- خصال ١٥٠؛ بصائر الدرجات ٤٩٧.

۱۰۳

و در علل الشرايع به سند صحيح روايت كرده است كه حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام به اسحاق بن اسماعيل نوشت كه: حضرت عزت به منت و رحمت خود چون فرايض را بر شما واجب كرده است واجب نگردانيد بر شما براى احتياجى كه به آن داشته باشد بلكه رحمتى است از خداوندى كه بجز او خداوندى نيست بسوى شما تا آنكه جداكتند خبيث را از طيب، و از براى آنكه امتحان كند آنچه در سينه هاى شماست و خالص گرداند آنچه در دلهاى شماست، و از براى آنكه پيشى گيرد بسوى رحمت او و از براى آنكه زيادتى بهم رساند منزلهاى شما در بهشت او، پس واجب گردانيد بر شما حج و عمره را و بر پا داشتن نماز و دادن زكات و روزه و ولايت اهل بيتعليه‌السلام را، و گردانيد از براى شما درگاهى براى آنكه بگشائيد با آن درهاى فرايض را و كليدى باشد بسوى او، و اگر محمد و اوصياء او از فرزندان او نمى بودند هر آينه شما مانند چهارپايان حيران بوديد و هيچ واجبى از واجبات را نمى دانستيد، آيا داخل شهر تهران مى توان شد مگر از دروازه اش؟ پس چون منت گذاشت خدا به آنكه بعد از پيغمبر شما امامان و صاحبان اختيار براى شما برپا داشت در روز عيد غدير خم گفت( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَ‌ضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ) (1) يعنى: امروز كامل گردانيدم از براى شما دين شما را و تمام گردانيدم بر شما نعمت خود را و پسنديدم اسلام را براى شما دين و واجب گردانيد بر شما از براى دوستان خود حقى كه امر كرد شما را به اداى آنها براى آنكه حلال شود از براى شما آنچه داريد از زنان و اموال شما و آنچه مى خوريد و مى آشاميد، و براى اينكه بشناساند شما را و عطا كند بركت و نمو و فراوانى در آنها و براى آنكه معلوم شود كه كى اطاعت مى كند او را در پنهان.

و باز فرموده( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرً‌ا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْ‌بَىٰ ) (2) يعنى: بگو يا محمد: سوال نمى كنم از شما مزدى بر پيغمبرى بغير از مودت و دوستى در خويشان

____________________

1- سوره مائده: ٣.

2- سوره شورى: ٢٣.

۱۰۴

خود، پس بدانيد كه هر كه بخل نمايد بخل نمى نمايد مگر بر تنفس خود زيرا كه نعش به خودش عايد مى گردد، و بدرستى كه خدا نياز است از شما و شما فقيران و محتاجان هستيد بسوى خدا، پس بعد از آنكه حق بر شما ظاهر شد هر چه خواهيد بكنيد پس خدا و رسول بزودى مى بينيد عمل شما را مومنان مى بينيد پس بازگشت شما بسوى داناى آشكار و نهان است پس خبر مى دهد شما را به كرده هاى شما و عاقبت نيكو براى پرهيزكاران است، والحمدلله رب العالمين.(1)

در معانى الاخبار از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! چون روز قيامت شود بنشينيم من و تو و جبرئيل بر صراط پس نگذرد احدى از صراط مگر آنكه با او نامه اى باشد كه در آن بيزارى از آتش جهنم به ولايت تو بوده باشد.(2) و شيخ طوسى در مجالس از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: مائيم سبب ميان شما و ميان خداى عزوجل.(3) و ايضا از حضرت امام حسينعليه‌السلام روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام خطاب كرد: يا على! تو و اصحاب تو در بهشتيد يا على! تو و اتباع تو در بهشتيد.(4)

و در احتجاج از عبدالله بن سليمان روايت كرده است كه: در خدمت حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام بودم مردى از اهل بصره به خدمت آن حضرت عرض كرد كه: حسن بصرى مى گويد: آنها كه پنهان مى كنند علم را آزار خواهند داد گند شكمهاى ايشان اهل جهنم را، حضرت فرمود: هر گاه چنين باشد پس هلاك مى شود مؤ من آل فرعون كه خدا در حق

____________________

1- علل الشرايع ٢٤٩. همچنين رجوع شود به امالى شيخ طوسى ٦٥٥؛ رجال كشى ٢/٨٤٥؛ تحف العقول ٤٨٥.

2- معنانى الاخبار ٣٦.

3- امالى شيخ طوسى ١٥٧.

4- امالى شيخ طوسى ٥٧.

۱۰۵

او فرموده است( يَكْتُمُ إِيمَانَهُ ) (1) و مدح كرده است او را به كتمان ايمان، و هميشه علم پوشيده بوده است و پنهان از روزى كه خدا حضرت نوحعليه‌السلام را به پيغمبرى فرستاده است. پس حسن اگر خواهد به جانب راست رود و اگر خواهد به جانب چپ رود بخدا سوگند كه يافت نمى شود علم مگر نزد اهل بيتعليه‌السلام ، پس حضرت فرمود كه: محنت مردم بر ما عظيم است، اگر ايشان را مى خوانيم بسوى خدا اجابت ما نمى كنند، و اگر دست بر مى داريم از ايشان بغير ما هدايت نمى يابند.(2)

و به سند صحيح در بصائر الدرجات از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: به سبب ما خدا عبادت كرده مى شود و به سبب ما خدا شناخته مى شود و به سبب ما خدا را به يگانگى مى شناسند، و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حجاب خداست يعنى واسطه است ميان خدا و خلق.(3) و در بشار المصطفى به سند معتبر روايت كرده است از حضرت باقرعليه‌السلام كه: هر كه خدا را بواسطه ما بخواند فلاح و رستگارى يافته است، و هر كه خدا را بغير ما بخواند خود هلاك شده و ديگران را هلاك كرده(4)

____________________

1- سوره غافر: ٢٨.

2- احتجاج ٢/١٩٣.

3- بصائر الدرجات ٦٤.

4 بشارة المصطفى ٩٧؛ امالى شيخ طوسى ١٧٢.

۱۰۶

فصل هشتم در حديث ثقلين و امثال آن

در بشارة المصطفى از طريق عامه از رافع آزاد كرده ابوذر روايت كرده است كه: ديدم ابوذر را به حلقه در كعبه چسبيده و مى گفت: هر كه مرا شناسد، شناسد، و هر كه مرا نشناسد بشناسد، منم ابوذر غفارى شنيدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه: هر كه مقاتله كند با من در دفعه اولى و مقاتله كند با اهل بيت من در دفعه ثانى خدا محشور گرداند او را در دفعه ثالثه با دجال، بدرستى كه مثل اهل بيت من در ميان شما مثل كشتى نوح است كه هر كه در آن كشتى سوار شد نجات يافت و هر كه تخلف ورزيد از آن غرق شد، و مثل درگاه حطه بنى اسرائيل است كه هر كه داخل آن درگاه شد نجات يافت و هر كه داخل نشد هلاك شد.(1) و شيخ طوسى به طرق بسيار اين حديث را روايت كرده است از ابوذر(2) ، و در بعضى از روايات در آخرش اين زيادتى هست كه حضرت در آخرش سه مرتبه فرمود: آيا رسانيدم رسالت خدا را؟(3)

و سيد ابن طاووس در طرائف از مسند احمد بن حنبل روايت كرده است از ابوسعيد خدرى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بدرستى كه در ميان شما دو چيز بزرگ گذاشته ام مادامى كه متمسك به آنها باشيد هرگز گمراه نمى شويد بعد از من، يكى بزرگتر است از

____________________

1-بشارة المصطفی88.

2- امالى شيخ طوسى ٦٠ و ٣٤٩ و ٤٨٢ و ٥١٣ و ٧٣٣.

3- امالى شيخ طوسى ٤٥٩.

۱۰۷

ديگرى و آن كتاب خداست و آن ريسمانى است كشيده از آسمان بسوى زمين، و ديگرى عترت من اهل بيت منند، بدرستى كه ايشان از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.(1)

و ايضا از احمد روايت كرده است كه اسرائيل بن عثمان گفت: من زيد بن ارقم را ديدم در خانه مختار پس به او گفتم: آيا شنيدى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى گفت: انى تارك فيكم الثقلين يعنى در ميان شما دو چيز بزرگ مى گذارم؟ گفت بلى.(2)

و ايضا احمد روايت كرده است از زيد بن ثابت كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بدرستى كه من در ميان شما دو چيز بزرگ مى گذارم كه خليفه و جانشين منند در ميان شما: كتاب خدا ريسمانى است كشيده از آسمان بسوى زمين، و عترت من كه اهل بيت منندت بدرستى كه از هم جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد مى شوند.(3) و اين احاديث را شيخ و ابن بطريق در عمده روايت كرده است.(4)

و ايضا سيد ابن طاووس و ابن بطريق روايت كرده اند و از جامع الاصول كه از معتبرترين كتابهاى عامه است در اين زمان و خود از اصل آن نوشته ام و لفظ آن را نقل مى كنم و در صحيح مسلم نيز ديده ام همگى روايت كرده اند از يزيد بن حيان كه گفت رفتم من و حصين بن سيره و عمر بن مسلم به نزد زيد بن ارقم پس چون نشستيم نزد او، حصين به او گفت: اى زيد! تو خير بسيار يافته اى و ديده اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را و حديث او را شنيده اى و با او جنگ و جهاد كرده اى و در عقب او نماز كرده اى اى زيد و ملاقات خير بسيار كرده اى، اى زيد! حديث كن ما را به آنچه شنيده اى از حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

زيد گفت: اى پسر برادر من! بخدا سوگند كه سال من بسيار شده و عهد من

____________________

1- طرائف ١١٤.

2- طرائف ١١٤

3- طرائف ١١٤: كنزالعمال ١/١٨٧.

4- كمال الدين ٢٤٠؛ عمده ابن بطريق ٦٩.

۱۰۸

به آن حضرت قديم است و فراموش كرده ام بعضى از آنها را كه به خاطر گرفته بودم از حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پس هرچه را به شما روايت كنم و حديث كنم قبول كنيد و آنچه را روايت نكنم تكليف نكنيد مرا كه: روايت كن، پس گفت: قام رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يوما فينا خطيبا بماء يدعى خما بين مكة و المدينة فحمد الله و اثنى عليه و وعظ ثم ذكر و قال: الا ايها الناس! انما انا بشر يوشك ان ياتينى رسول ربى فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين اولهما كتاب الله فيه الهدى و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به؛ فحث على كتاب الله و رغب فيه ثم قال: و اهل بيتى اذكر كم الله فى اهل بيتى اذكركم الله فى اهل بيتى اذكركم الله فى اهل بيتى. فقال له حصين: و من اهل بيته يا زيد؟ اليس نساوه من اهل بيته؟ فقال: نساوه من اهل بيته و لكن اهل بيته من حرم الصدقه بعد، قال: و من هم؟ قال: آل على و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس، قال: كل هولا حرم الصدقة؟ قال: نعم. يعنى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاد روزى ميان ما و خطبه خواند در آبى كه آن را خم مى گويند در ميان مكه و مدينه، پس حمد وثناى خداوند گفت و پند داد و آخرت را به ياد مردم آورد و فرمود: كه اى گروه مردم! نيستم من مگر بشرى، نزديك است كه بيايد رسول پروردگار من - يعنى ملك موت - پس اجابت كنم و بروم، بدرستى كه مى گذارم در ميان شما دو چيز بزرگ: اول آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور هست پس بگيريد كتاب خدا را و چنگ زنيد در آن - پس حضرت تحريص و ترغيب نمود در عمل به كتاب خدا - پس فرمود: و ديگر اهل بيت من است. پس سه مرتبه فرمود كه: خدا را به ياد شما مى آورم در حق اهل بيت من، يعنى آزار ايشان مكنيد و حرمت ايشان را رعايت كنيد و حق امامت را از ايشان غصب مكنيد. پس حصين گفت: اهل بيت كيستند اى زيد؟ آيا زنان او از اهل بيت او نيستند گفت كه: از اهل خانه او هستند اما مراد از اهل بيت در اينجا آنهايند كه محرومند از تصدق بعد از او گفت: كيستند آنها؟ زيد گفت: آل على و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس، حصين گفت: اينها محرومند از صدقه؟ گفت: بلى(1)

____________________

1- طرائف ١١٣؛ عمده ابن بطريق ٦٩؛ صحيح مسلم ٣٤/١٨٧٣؛ جامع الاصول ١٠/١٠٢.

۱۰۹

مترجم گويد كه: بعد از اين مذكور خواهد شد كه زيد غلط كرده است و اهل بيت مخصوص آل عباست، و ايضا اين مضمون را به اندك اختلافى در جامع الاصول و ساير كتب روايت كرده اند.(1)

و سيد از ابن مغازلى شافعى به چندين طريق روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: بدرستى كه نزديك شده است كه مرا بخوانند به عالم قدس و اجابت نمايم و بدرستى كه در ميان شما دو چيز بزرگ گذاشته ام: كتاب خدا ريسمانى است كشيده از آسمان بسوى زمين، و عترت من كه اهل بيت منند، و بدرستى كه خداوند لطيف و خبير خبر داد مرا كه اين دو تا از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند پس نظر كنيد كه چگونه خلافت من خواهيد كرد در رعايت ايشان(2)

و ايضا سيد از كتاب فضايل قرآن ابن ابى الدنيا روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: منم فرط شما بر حوض كوثر كه پيش از شما وارد مى شوم كه از براى شما مهيا كنم، پس چون وارد شويد و مرا ملاقات كنيد سؤ ال خواهم كرد از ثقلين كه چگونه خلافت من كه در حق ايشان كرده ايد؛ پس ندانستيم كه ثقلين چيست تا اينكه مردى از مهاجرين برخاست و گفت: اى پيغمبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد ثقلين كدامند؟ حضرت فرمود: بزرگترين آنها كتاب خداست، يك طرف آن به دست خدا و طرف ديگر به دست شماست، پس چنگ زنيد در آن تا نلغزيد و گمراه نشويد، و كوچكتر آنها عترت منند هر كه ايشان رو به قبله من كنند و اجابت دعوت من كنند پس مكشيد ايشان را و فريب مدهيد، ايشان را، بدرستى كه من سؤ ال كرده ام از خداوند صاحب لطف و احسان و دانا پس

____________________

1- براى اطلاع بيشتر از مصادرى كه در آنها حديث غدير به اين مضامين كه در صحيح مسلم ذكر شد، آمده است ، رجوع شود به تفسير ابن كثير ٣/٤١٥؛ ينابيع المودة ١/٩٥)-٩٦؛ احقاق الحق ٩/٣١٨.

2- طرائف ١٥٥: مناقب ابن مغازلى ٢١٤.

۱۱۰

عطا كرد مرا كه هر دو با هم نزد من آيند در حوض كوثر مانند اين دو تا - و اشاره كرد به انگشت شهادت و ميان - يارى كننده اين دو تا يارى كننده من است، و خوار كننده اين دو تا خوار كننده من است، و دشمن اين دو تا دشمن من است، و بدرستى كه هلاك نشدند امتى بيش از شما مگر آنكه عمل كردند به خواهشهاى نفسانى خود و معاونت يكديگر كردند در ضرر پيغمبر خود و كشتند آنها را كه امر به عدالت مى كردند در ميان ايشان(1) .

و ايضا صاحب طرائف از ثعلبى كه از مفسران عامه است روايت كرده است در تفسير آيه( وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا ) (2) به چندين سند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: ايها الناس! گذاشته ام كه در ميان شما دو امر بزرگ كه خليفه و جانشين منند در ميان شما، اگر بگيريد و عمل كنيد و متابعت آنها را بكنيد هرگز گمراه نشويد بعد از من: يكى بزرگتر است از ديگرى كه آن كتاب خداست ريسمانى كشيده ميان زمين و آسمان، و عترت من؟ اهل بيت منند، از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض كوثر به نزد من آيند.(3)

و ابن اثير در جامع الاصول كه بالفعل در ميان عامه متداول و معتبر است روايت كرده است از صحيح ترمذى از جابر بن عبدالله انصارى كه گفت: ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در روز عرفه كه بر ناقه كه بر ناقه عصبا سوار بود و خطبه مى خواند كه مى گفت: من نگذاشته ام در ميان شما چيزى را كه اگر اخذ كنيد به آن هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترت من كه اهل بيت منند.(4) و ايضا از صحيح ترمذى از زيد بن ارقم كه روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: من در ميان شما مى گذارم چيزى را كه اگر به آن شويد هرگز گمراه نگرديد بعد از من، دو چيز است كه يكى از ديگرى بزرگتر است و آن كتاب خداست ريسمانى كشيده از زمين تا آسمان، و عترت من كه اهل بيت منند، هرگز از يكديگر جدانمى شوند تا در حوض

____________________

1- طرائف ١١٧.

2- سوره آل عمران: ١٠٣.

3- طرائف ١٢١.

4- جامع الاصول ١/١٨٧؛ صحيح ترمذى ٥/٦٢١.

۱۱۱

كوثر بر من وارد شوند پس نظر كنيد كه چگونه خلافت من در حق ايشان خواهيد كرد.(1)

و در احتجاج از سليم بن قيس هلالى روايت كرده است كه گفت: روز من جيش بن المعقر در مكه بوديم ناگاه ابوذر برخاست و حلقه در خانه كعبه را گرفت و به صداى بلند ندا كرد در موسم حج: ايها الناس! هر كه مرا شناسد، شناسد، و هر كه نشناسد منم جندب بن جناده و منم ابوذر، ايهاالناس! من شنيدم كه از پيغمبر شما كه گفت كه مثل اهل بيت من در امت من مثل كشتى نوح است در ميان قومش، هر كه سوار شود در آن كشتى نجات يافت و هر كه تخلف كرد از آن غرق شود، و مثل درگاه حطه است در بنى اسرائيل، ايهاالناس! من شنيدم از پيغمبر شما كه گفت: بدرستى كه من گذاشتم در ميان شما دو چيز كه هرگز گمراه نشويد مادامى كه متمسك به آنها باشيد: كتاب خدا و اهل بيت من.... تا آخر حديث.

پس چون ابوذر به مدينه آمد، عثمان فرستاد بسوى او و گفت: چه باعث شد تو را كه در موسم حج ايستادى و آنها را گفتى؟ گفت: عهدى بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من كرده بود و مرا به آن امر نموده بود. عثمان گفت: كه از براى تو گواهى به اينها مى دهد؟ پس برخاست جناب اميرعليه‌السلام و مقدادعليه‌السلام شهادت دادند، پس هر سه بيرون رفتند، عثمان اشاره كرد به حضرت امير المومنين و گفت: اين و دو مصاحبش گمان مى كنند؟ كارى از پيش خواهند برد و چيزى بدستشان خواهد آمد.(2)

و ابن بابويه در امالى به سند معتبر از ابن عباس روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: هر كه به دين من اعتقاد كند و بر طريقه من راه رود و متابعت سنت من كند پس بايد اعتقاد كند كه ائمه از اهل بيت من بهترند از جميع امت من، بدرستى كه مَثَل ايشان

____________________

1- جامع الاصول ١/١٨٧؛ صحيح ترمذى ٥/٦٢٢.

2- احتجاج ١/٣٦١؛ و در آن حنش بن المعتمر است.

۱۱۲

در اين امت مثل باب حطه است در بنى اسرائيل.(1) و در عيون الاخبار الرضا به سندهاى معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: مثل اهل بيت من در ميان شما مثل سفينه نوحعليه‌السلام است، هر كه در كشتى متابعت اهل بيت سوار شود نجات يابد و هر كه تخلف كند از آن در پس گردنش زنند و در آتش جهنم اندازند.(2)

و همين حديث را ابن اثير از اعاظم علماى عامه در نهايه نقل كرده است؛(3) ، و در صحيفة الرضاعليه‌السلام نيز مذكور است.(4) و عياشى در تفسيرش از حضرت رضاعليه‌السلام روايت كرده است در تفسير آيه( قُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ‌ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ) (5) كه حضرت باقرعليه‌السلام فرمودند: مائيم باب حطه شما.(6)

مترجم گويد: ميان مفسران و مورخان بسيار است در دخول باب حطه، و آنچه مشهور است آن است كه بعد از وفات حضرت موسىعليه‌السلام كه چهل سال مدت تيه تمام شد حضرت يوشع وصى موسى بنى اسرائيل را برداشت و به جنگ عمالقه آمد كه شهر اريحا را كه از بلاد شام است فتح كند، پس چون فتح كردند و عمالقه را كشتند و بلاد شام را متصرف شدند، حق تعالى امر كرد ايشان را كه داخل شهر اريحا شوند از روى تواضع و مثل استغفار كنندگان سرها به زير افكنند چنانكه خدا فرموده است( وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَـٰذِهِ الْقَرْ‌يَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَ‌غَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ‌ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ ) (7) و اكثر سجود را تفسير كرده اند به خم شدن و فروتنى كردن و حطه را تفسير كرده اند به حط عنا خطايانا يعنى فرو ريز از ما گناهان ما را و گفته اند كه: گناه ايشان آن بود كه در زمان

____________________

1- امالى شيخ صدوق ٦٩.

2- عيون اخبار الرضا ٢/٢٧.

3- النهاية ٢/٢٩٨.

4- صحيفه الرضا عليه السلام ١١٦.

5- سوره بقره: ٥٨.

6- تفسير عياشى ١/٤٥.

7- سوره بقره: ٥٨.

۱۱۳

حضرت موسىعليه‌السلام قبول نكردند كه داخل اريحا شوند و مبتلا به بليه شدند.(1)

و از ابن عباس روايت كرده اند كه: حطه به معنى لا اله الا الله است،( وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ) (2) يعنى: بزودى زياد مى كنيم نيكى كنندگان را،( فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ‌ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ ) (3) يعنى: پس مبدل كردند آنها كه ستم كردند بر خود گفتارى غير آنچه به ايشان گفته شده بود كه بگويند، گفته اند كه: ايشان خم نشدند و نشستنگاه خود را بر روى زمين مى كشيدند و مى رفتند و به جاى حطه مى گفتند حطا سمقانا يعنى گندم سرخى مى خواهيم از روى استهزا و استخفاف به امر خدا، پس خدا بر ايشان تاريكى و طاعون فرستاد كه در يك ساعت هفتاد هزار كس از ايشان كشت پس خدا رحم كرد و از ايشان طاعون برداشت چنانچه خدا فرموده است( فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِ‌جْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ) (4) يعنى پس فروفرستاديم بر آنها كه ستم كرده بودن عذاب از آسمان به سبب فسقى كه ايشان كرده اند(5) پس اهل بيتعليه‌السلام در اين امت مثل آن درگاه است كه ايشان باب الله اند.(6) و هر كه در درگاه متابعت ايشان داخل شود از عذاب دنيا و آخرت نجات يابد، و هر كه تكبر كند از اقرار به امامت ايشان و متابعت ايشان نكند هلاك شود به هلاك معنوى و گمراه گردد در دنيا و عقبى و به عذابهاى الهى معذب گردد. و در جلد اول، در تفسير امامعليه‌السلام نقل شده كه: حق تعالى صورت محمد و على را در دروازه شهر ممثل گردانيد و امر كرد ايشان را كه سجده كنند بر آن مثالها و تازه كنند بر خود بيعت و محبت ايشان را تا آخر آنچه گذشت(7) ، پس حضرت فرمود كه: حضرت امير المومنينعليه‌السلام فرمود كه: از براى بنى اسرائيل دروازه حطه را نصب كردند و نصب كردند از

____________________

1- رجوع شود به مجمع البيان ١١٨ تفسير طبرى ١/٣٣٩؛ تفسير فخر رازى ٣/٨٧.

2- سوره بقره: ٥٨.

3- سوره بقره: ٥٩.

4- سوره بقره: ٥٩.

5- رجوع شود به تفسير بغوى ١/٧٦؛ تفسير طبرى ١/٤٠٩)-٤١١.

6- بصائر الدرجات ٦١؛ فضائل شيعه ٨)-٩؛ احتجاج ١/٥٤٠.

7- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام ٢٦٠.

۱۱۴

براى شما اى امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درگاه حطه اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را و امر كردند شما را به متابعت ايشان و ملازم بودن طريقت ايشان تا خدا گناهان شما را بيامرزد و نيكوكاران شما را ثواب زياد كرامت فرمايد، و باب حطه شما بهتر است از باب حطه بنى اسرائيل زيرا كه درگاه ايشان از چوب چند است؛ و ما سخنگويان، راستگويان، مؤ منان، هدايت كنندگان، فاضلانيم، چنانچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: ستاره ها در آسمان امانند از خرق شدن و اهل بيت من امان امت منند از گمراه شدن در دين خود، و ايشان در زمين هلاك نمى شوند مادامى كه از اهل بيت من كسى باشد كه متابعت سيرت و سنت او نمايند.(1)

و ايضا حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: هر كه خواهد كه به روش زندگانى من زندگانى كند و به روش مردن من بميرد و ساكن شود در جنت عدن كه پروردگار من مرا وعده داده است و چنگ زند در درختى كه حق تعالى به دست قدرت خود غرس نموده است و فرموده است كه: باش پس بهم رسيده است، پس ولايت على بن ابى طالب را اختيار كند و اقرار نمايد به امامت او و با دوست او دوست باشد و با دشمن او دشمن، و ايشان از طينت من خلق شده اند و خدا روزى ايشان كرده فهم و علم را: پس واى بر آنها از امت من كه تكذيب فضل ايشان كنند و قطع كنند از ايشان پيوند مرا، خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا.(2)

و حديث سفينه نوح را سيد در طرائف از كتاب ابن مغازلى شافعى به چندين طريق روايت كرده است از ابن عباس و ابوذر بن الاكوع و غير ايشان(3) و حديث سفينه و باب حطه را سليم بن قيس از حضرت على بن الحسينعليه‌السلام روايت كرده كه به حضرت

____________________

1- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام ٥٤٦.

2- تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام ؛ بصائر الدرجات ٤٨. كافى ١/٢٠٨؛ كامل الزيارات ٦٩؛ المعجم الكبير ٥/١٩٤؛ ترجمه الامام على من تاريخ ابن عساكر /٢/٩٥؛ كنز العمال ١٢/١٠٣.

3- طرائف ١٣٢؛ مناقب ابن مغازلى ١٤٨)-١٥٠.

۱۱۵

عرض كرد كه: زياده از صد نفر از فقهاى صحابه شنيدم.(1)

و ابن بابويه در امالى و اكمال الدين از ابن عباس روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود: يا على! من شهر حكمتم و تو دروازه آنى، و داخل شهر نمى توان شد مگر از دروازه آن، و دروغ مى گويد كسى كه دعوى مى كند كه مرا دوست دارد و تو را دشمن مى دارد زيرا كه تو از منى و من از توام، گوشت تو از گوشت من است و خون تو از خون من، و روح، تو از روح من است و پنهان تو از پنهان من است و آشكار تو از آشكار من، و تو امام امت منى و خليفه و جانشين من بر امت من بعد از من، سعادتمند كسى است كه اطاعت تو كند و شقى كسى است كه نافرمانى تو كند، و سعادتمند كسى است كه ولايت تو اختيار كند و زيانكار كسى است كه با تو دشمنى كند و رستگار كسى است كه از تو جدا نشود و هلاك شده كسى است كه از تو جدا شود، مثل تو و مثل امامن از فرزندان تو بعد از من مثل كشى نوح است هر كه سوار شد نجات يافت و هر كه تخلف كرد غرق شد، و مثل شما مثل ستارگان آسمان است كه هر ستاره كه فرو مى رود ستاره اى ديگر طلوع مى كند تا روز قيامت.(2)

و ايضا از زيد بن ثابت روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى و هما الخليفتان من بعدى و لن يفترقا حتى يردا على الحوض(3)

و در اكمال الدين و معانى الاخبار و خصال از ابوسعيد خدرى روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: من در ميان شما دو چيز بزرگ مى گذارم كه يكى بلندتر است از ديگرى، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده از آسمان بسوى زمين و عترت من، بدرستى كه از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند، راوى گفت: از

____________________

1- كتاب سليم بن قيس الهلالى ١١.

2- امالى شيخ صدوق ٢٢٢؛ كمال الدين ٢٤١.

3- امالى شيخ صدوق ٣٣٨؛ كمال الدين ٢٣٦.

۱۱۶

ابوسعيد پرسيدم كه: عترت او كسيت؟ گفت: اهل بيت او.(1) ايضا از ابوعمره مصاحب ابوالعباس نحوى لغوى شنيدم كه مى گفت: اينها را از براى آن ثقل مى گفتند كه تمسك به آنها سنگين و دشوار است.(2)

و ابن بابويه حديث ثقلين را در اكمال الدين و غير آن به بيست سند روايت كرده است از ابوسعيد خدرى و ثعلبى و ابوهريره و حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و زيد بن ارقم و جابر بن عبدالله انصارى و ابوذر غفارى و زيد بن ثابت و غير ايشان از صحابه.(3)

و على بن ابراهيم روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حجة الوداع در مسجد خيف فرمود كه: من فرط شمايم و پيش از شما به نزديك حوض مى روم و شما بعد از من وارد مى شويد بر حوض، حوضى كه عرضش از مابين بصرى شام است(4) تا صنعاء يمن، و در آن قدحها از نقره خام است به عدد ستاره هاى آسمان و بدرستى كه در آنجا سؤ ال خواهم كرد از ثقلين كه: چه كرديد به آنها، گفتم: يا رسول الله! ثقلين كدامند؟ فرمود: كتاب خدا كه ثقل بزرگ است يك طرفش بدست خدا و طرف ديگر بدست شماست پس دست زنيد به آن تا گمراه نشويد و هرگز نلغزيد، و عترت من كه اهل بيت منند، بدرستى كه خبر داد مرا خداوند صاحب لطف و احسان و داناى آشكار و پنهان كه اين دو تا از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند مانند اين دو انگشت من - و دو انگشت سبابه را با هم جفت كرد - و نمى گويم مانند اين دو تا كه يكى بر ديگرى زيادتى كند - و جمع كرد ميان سبابه و انگشت ميان.(5)

مترجم گويد: در آنچه پيش مذكور شد كه به اين دو انگشت تشبيه شد منظور جدا نشدن بود و تشبيه شهادت و ميانين از يك دست مناسبتر بود و در آنجا منظور

____________________

1- كمال الدين ٢٤٠؛ معانى الاخبار ٩٠؛ خصال ٦٥.

2- معانى الاخبار ٩٠ كمال الدين ٢٣٦؛ عيون الاخبار الرضا ١/٥٧.

3- كمال الدين ٢٣٤ )- ٢٤٠ عيون الاخبار الرضا ١١/٥٧.

4- در مصدر بجاى شام ، بصره است.

5- تفسير قمى ١/٣.

۱۱۷

پيشى نگرفتن است، و تشبيه به دو انگشت شهادت مناسبتر است و انگشت ميان مناسب نيست زيرا كه بلندتر است و پيشى مى گيرد بر انگشت شهادت، و مقصود از هر دو فى الجمله آن است كه لفظ و معنى قرآن نزد اهل بيتعليه‌السلام است و ديگرى تمام هر دو را ندارد، و ايضا عمل قرآن مجيد بتمامه از اوامر و نواهى مخصوص ايشان است چنانچه در وصف حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه خلق آن حضرت بود. و ايضا شهادت مى دهند بر حقيقت قرآن و قرآن شهادت مى دهد بر حقيقت ايشان چنانچه در حديث روايت شده كه: ثلق قران در فضايل ايشان است و ثلثى در مثالب دشمنان ايشان(1) و بعضى از روايات ربع وارد شده است.(2)

و ابن بابويه در اكثر كتب خود از حضرت سيدالشهداعليه‌السلام روايت كرده است كه: از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام پرسيدند كه: عترت كيست؟ گفت كه: منم و حسن و حسين و نه فرزندان او كه نهم ايشان مهدى قائم صلوات الله عليهم است، جدا نمى شود از كتاب خدا و كتاب خدا از ايشان جدا نمى شود تا در حوض بر من وارد شوند.(3)

و صفا در بصائر الدرجات و عیاشی در تفسیر، حدیث ثقلین را به سند های بسیار از طریق اهل بیتعليه‌السلام روایت کرده است(4) .

از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است: كه خدا را در زمين سه حرمت است: قرآن و عترت من و كعبه كه خانه محترم خداست، اما قرآن را پس تحريف كردند و تغيير دادن؛ و اما كعبه را پس خراب كردند، و اما عترت مرا پس كشتند، همه اينها امانتهاى خدا بودند و همه را ضايع كردند.(5)

بدان كه حديث ثقلين و باب حطه متواترند و لغويان همه نقل كرده اند و ابن اثير

____________________

1- تفسير فرات كوفى ١٣٨؛ تفسير عياشى ١/١٠.

2- كافى ٢/٦٢٨؛ تفسير عياشى ١/٩.

3- كمال الدين ٢٤٠؛ معانى الاخبار ٩٠، عيون اخبار الرضا ١/٥٧.

4- بصائر الدرجايت ٤١٣.

5- النهاية ١/٢١٦.

۱۱۸

در نهايه گفته است كه: در حديث وارد شده است انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى گفته است كه: چرا اينها را ثقل ناميد؟ از براى آنكه اخذ به آنها و عمل كردن به آنها سنگين و دشوار است و هر چيز خطير نفس را ثقل مى گويند، پس اينها را ثقل ناميد از جهت اعظام قدر آنها و تفخيم شان ايشان؛(1)

و باز در نهاية گفته شد كه: در حديث است كه مثل اهل بيتى كمثل سفينه نوح من تخلف عنها زخ به فى النار(2) و در قاموس گفته است كه: ثقل - محركه - هر چيز نفيس است كه ضبط كنند و پنهان دارند، و به اين معنى است حديث انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى(3) و سيد مرتضى در شافى گفته است كه: دليل بر صحت حديث ثقلين آن است كه جميع امت را تلقى به قبول نموده اند و احدى از ايشان به اختلافى كه در تاويلش كرده اند در صحت حديث نكرده اند، و قاعده علما آن است كه اگر شكى در صحت حديث داشته باشند اول در آن باب سخن مى گويند و بعد از آن در تاويل و معنى آن سخن مى گويند، و عدول كردن ايشان از اين قاعده دليل است بر آنكه شكى در صحت آن ندارند. و بعد از آن كه گفته شده است كه: عترت آدمى در لغت، نسل اوست مانند فرزند و فرزند او، و بعضى از اهل لغت توسعه دادند و گفته اند: عترت مرد، نزديكترين قوم اوست بسوى او در نسب، پس بنابراين قول اول ظاهر و حقيقت لفظ شامل حسين و حسنعليه‌السلام و اولاد ايشانن خواهد بود، و بنابران قول ثانى شامل ايشان و جمعى كه در قرب نسب مثل ايشانند نيز خواهد بود به آنكه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقيد فرموده است سخن را به قيدى كه شبه را از آن زايل گردانيده است و سخن را واضح نموده است به آنكه فرموده است: عترت من اهل بيت من است، پس حكم را متوجه ساخته است بسوى كسى كه مستحق هر دو نام بوده باشد، و ما مى دانيم كه از عترت آدمى موصوف باشد به آنكه از اهل

____________________

1- النهاية 1/216.

1- النهاية ٢/٢٩٨.

2- القاموس المحيط ٣/٥٠٢.

۱۱۹

بيت اوست اولاد اوست و كسى كه جارى مجراى ايشان باشد از نسب قريب به آنكه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود بيان فرموده كه اهل بيت او چه جماعتند زيرا كه اخبار متظافره وارد شده است كه: جمع كرد آن حضرت، حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام را در خانه و عبائى بر روى ايشان افكند و گفت: خداوندا! اينها اهل بيت منند پس رجس و بديها و شك را از ايشان دور گردان و پاك كن ايشان را از گناه و صفات ذميمه پاك گردانيدى، پس آيه تطهير نازل شد در اين وقت، پس ام سلمه زوجه آن حضرت گفت: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ حضرت فرمود كه: نه، وليكن، تو بر خيرى؛ پس نام اهل بيت را مخصوص اين جماعت گردانيد و غير ايشان را داخل نگردانيد؛ پس نام اهل بيت را مخصوص اين جماعت گردانيد پس مى بايد كه حكم در حديث ثقلين متوجه باشد بسوى ايشان و بسوى كسى كه ملحق باشد به ايشان به دليل ديگر، و اجماع كرده اند هر كه اين حكم را ثابت گردانيده است در ايشان - يعنى وجوب تمسك به ايشان و پيروى كردن ايشان - بر آنكه اولاد نيز جارى مجراى ايشان و حكم ايشان دارند.

و اگر گويند كه: بنا بر بعضى از احتمالات كه مذكور شد مى بايد كه جناب اميرعليه‌السلام داخل عترت نباشد؛ جواب مى گوييم كه: كسى كه عترت را مخصوص اولاد اولاد او مى داند از شيعه مى گويد كه: جناب امير صلوات الله عليه هر چند كه ظاهر لفظ عترت آن حضرت را شامل نيست اما پدر عترت است و سيد و بهتر و مهتر ايشان است، و حكم در باب عترت بدليل خارج شامل آن حضرت هست.(1)

و اگر گويند كه: گاه باشد كه حكم به عدم ضلالت از براى كسى باشد ككه متمسك به كتاب و عترت هر دو بوده باشد نه به عترت تنها؛ جواب گوئيم كه: بنابر اين سخن بى فايده مى شود زيرا كه هرگاه كتاب به تنهائى حجت باشد؛ چيزى كه به تنهائى حجت نباشد به آن ضم كردن فايده نخواهد داشت و خصوص عترت داخل نخواهد داشت، همه كس و همه چيز هم چنين است كه هر گاه موافق كتاب باشد حجت خواهد بود، پس عترت را

____________________

1- الشافى فى الامامة ٣/١٢٣.

۱۲۰