حيات القلوب امام شناسي جلد ۵

حيات القلوب  امام شناسي0%

حيات القلوب  امام شناسي نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 543

حيات القلوب  امام شناسي

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 543
مشاهدات: 47825
دانلود: 3268


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 543 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 47825 / دانلود: 3268
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب  امام شناسي

حيات القلوب امام شناسي جلد 5

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تخصيص كردن و قطع كردن بر آنكه ايشان از كتاب جدا نمى شود تا روز قيامت دليل آن است كه قول ايشان به تنهايى حجت است.

و عامه اين حديث را حمل كرده اند بر آنكه اجماع اهل بيتعليه‌السلام حجت است و اين فايده نمى كند زيرا كه معلوم است اجماع ايشان بر آنكه حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام بعد از حضرت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بى فاصله خليفه است الا شاذى كه خروج ايشان از اجماع ضرر ندارد به آنكه از همين حديث ممكن است استدلال كردن بر آنكه در هر عصرى حجتى معصوم مامون بايد باشد، زيرا كه ما مى دانيم كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را مخاطب به اين سخن نكرد مگر براى آنكه عذرها بكند و حجت بر ما تمام كند در امر دين و راهنمائى كند ما را به چيزى كه به سبب آن نجات يابيم از شك و ريب.

مؤ يد و موضح آن است كه در روايت زيد بن ثابت مذكور است: و هما الخليفتان من بعدى يعنى كتاب و عترت دو خليفه و جانشين منند بعد از من، زيرا كه معلوم است كه مراد آن است كه آنچه را در حال حيات من به من رجوع مى كرديد بايد كه بعد از من به ايشان رجوع كنيد، پس مى گوئيم كه خالى از دو صورت نيست:

اول آنكه: اجماع ايشان حجت است چنانكه مخالف فهميده است.

دوم آنكه: در هر عصرى معصومى در ميان ايشان هست كه قول او حجت است. اگر اول مراد باشد حجت را بر ما تمام نكرده خواهد بود و قطع عذر ما نشده خواهد بود و در ميان ما خليفه كه قائم مقام او باشد نگذاشته خواهد بود، زيرا كه در هر مساله واجب نيست كه اجماع ايشان منعقد گردد، و آنچه؟ اجماع ايشان بر آن منعقد شده است شايد يك جزو از هزار جزو مسائل شريعت بوده باشد، پس حجت چگونه بر ما تمام مى كند در شريعت به كسى كه نزد او از حاجب ما نيست مگر اندكى از بسيار؛ پس اين دليل است بر آنكه ناچار است در هر عصرى از حجتى در ميان اهل بيت كه مامون باشد و به گفته او قطع حاصل شود، و اين دليلى است بر وجود حجت و به ادله خاصه معلوم مى شود كه آن حجت كيست بر سبيل. و چون فرمود كه: از هم جدا نمى شوند تا روز قيامت، پس حكم كتاب و اصل آن تا روز قيامت است و بايد كه آن حجت نيز هميشه باقى باشد و در هر

۱۲۱

عصرى فردى از آن بوده باشد.(1)

مترجم گويد كه: بلكه احتياج به حجت زياده است از احتياج به كتاب، زيرا كه از ظاهر قرآن قليلى از احكام معلوم مى شود و آنها نيز در نهايت اجمال و تشابه، چنانچه بعضى گفته اند كه: محكمترين آيات قرآن آيه وضو است و در آن هشتاد تشابه است، پس در اصل اكثر عمده احكام شريعت با شرح و تفسير و تفصيل احكام موجوده در ظاهر قرآن محتاجند به خليفه، و از اينجا نيز ظاهر مى شود كه قول به آنكه رجوع به كتاب و عترت با هم است صورت ندارد، زيرا كه احكام كه از قرآن ظاهر نمى شود بلكه آنها كه ظاهر مى شود نيز از جهت تشابه بر مردم مشتبه مى نمايد و قطع عذر ايشان به اين هر دو نمى شود.

و اما دلالت اين عبارت بر تنصيص بر امامت و خلافت و وجوب متابعت ظاهر است، پس كسى كه اندك عقلى و انصافى داشته باشد شك نمى كند در آن، مثل آنكه هرگاه پادشاهى يا حاكمى از شهر بيرون رود و بگويد كه فلان را در ميان شما گذاشته ام از آن نمى فهمند بغير آنكه چنانچه اطاعت من مى كرديد بايد كه اطاعت او را كنيد، و كسى كهاز خانه خود اراده سفر كند و گويد كه فلان را در ميان شما مى گذارم دلالت نمى كند مگر بر آنكه من بشرم و بزودى داعى پروردگار خود را اجابت مى كنم، و بعد از آن بگويد كه: من در ميان شما عترت و كتاب را مى گذارم.

و اما آنچه در اكثر اخبار مذكوره به تفضيل كتاب بر عترت وارد شده است و از فحاوى اخبار بسيار ديگر تفضيل عترت بر كتاب ظاهر مى شود جمع در ميان اينها خالى از اشكال نيست، و حقير را وجهى متين به خاطر قاصر رسيده و تفسير آن را در كتاب عين الحيوة ايراد نموده ام مجملش آن است كه:

قرآن مجيد را الفاظ بسيار است از ظهر و بطن، تا هفت بطن و هفتاد بطن

____________________

1- الشافى فى الامامة ٣/١٢٦.

۱۲۲

و موافق احاديث بسيار لفظ قرآن و تمامش مخصوص اهل بيتعليه‌السلام است، بلكه علم ما كان و ما يكون تا روز قيامت و جميع شرايع و احكام در قرآن هست و عملش نزد ايشان مخزون است، پس حامل كامل قرآن مجيد ايشانند، و همچنين عمل نمودن به جميع احكام و شرايع قرآن مخصوص ايشان است چون از جميع گناهان معصوم و به جميع كمالات بشرى متصفند. ايضا اكثر قرآن در مدح ايشان و مذمت مخالفان ايشان است چنانچه سابقا مذكور شد، و اين معنى نيز ظاهر است كه مدح هر صفت كمالى كه در قرآن واقع است به مدح صاحب آن صفت بر مى گردد و صاحب صفت بر وجه كمال ايشانند، و مذمت هر صفت نقصى كه وارد شده است به مذمت صاحبان آن صفات عايد مى گردد كه دشمنان ايشانند، و چون قرآن شخصى نيست قائم به ذات بلكه عرضى است كه در محال مختلفه ظهورات مختلفه دارد چنانچه پيوسته در علم ملك علام بوده است و از آنجا در لوح ظاهر گرديده و از آنجا به قلب حضرت جبرئيل منتقل شده است و از جانب خدا بلا واسطه يا بواسطه جبرئيل در روح مقدس و قلب منور حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر گرديده و از آنا به قلوب اوصيا و مؤ منين درآمده و در صورت كتابى جلوه نموده، پس اصل قرآن را حرمتى است، و به سبب آن در هر جا كه ظهور كرده آن محل را حرمتى بخشيده، و در هر جا كه ظهور او زياده است موجب حرمت آن بيشتر گرديده، پس هرگاه آن نقشهاى مركب و لوح و كاغذى كه بر آن نقش بسته و جلدى كه مجاور آنها گرديده با آنكه نقشهاى مركب و لوح و كاغذى كه بر آن نقش بسته و جلدى كه مجاور آنها گرديده با آنكه پست ترين ظهورات آن است آنقدر حرمت به آن بخشيده است كه اگر كسى خلاف آدابى نسبت به آنها بعمل آورد كافر مى شود، پس قلب مومنى كه حامل قرآن گرديده حرمتش زياده از نقش و كاغذ قرآن خواهد بود چنانچه وارد شده است كه مؤ من حرمتش از قرآن بيشتر است، و از مضامين و اخلاق حسنه قرآن هر چند در مؤ من بيشتر ظهور كرده موجب احترام او زياده گرديده، و هر چند خلاف آن اوصاف از نقايص و معاصى و اخلاق رذيله ظهور كرده و موجب نقصان ظهور قرآن و نقص حرمت او گرديده، پس اين مراتب ظهورات قرآن و اوصاف آن زياده مى گردد، تا چون به مرتبه حضرت رسالت و اهل بيت او برسد مرتبه ظهورش به نهايت

۱۲۳

مى رسد بلكه اگر به حقيقيت نظر كنى قرآن حقيقى ايشانند كه محل لفظ قرآن و معنى آن و اختلاف آنند، چنانچه دانستى كه قرآن چيزى را گويند كه نقش قرآن در آن باشد و نقش كامل قرآن به حسب لفظ و معنى در قلوب مطهره ايشان حاصل است چنانچه حضرت امير المومنينعليه‌السلام مى فرمود كه: منم كلام الله ناطق، و احاديث به اين مضامين بسيار است كه در عين الحياة بعضى از آنها ايراد كرده ام.

پس بنا به تحقيق حاصل اين احاديث اين خواهد بود كه اين جهت ايشان كه جهت اتحاد با قرآن و حاصل علم آن بودن است بهتر است از ساير جهات ايشان چنانچه حضرت فرموده است:( لَقَدِ فَصَلنا هُم عَلَىٰ عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ) (1) و ساير جهات ايشان انساب شريفه و نصوص و امثال اينهاست، اگرچه اينها را نيز داخل جهت قرانيت مى توان كرد اما عمده جهت قرآنيت علم است، و الله يعلم.

____________________

1- آيه اى به اين عبارت در قرآن وجود ندارد، آيه ٣٢ سوره دخان چنين است و لقد اخترناهم على علم على العالمين.

۱۲۴

فصل نهم در بيان ساير نصوص متفرقه ايشان كه مجملا در ضمن اخبار مختلفه واردشده است.

در كتاب بشارة المصطفى از ابوهريره روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: بهتر شما، بهتر شماست كه از براى اهل بيت من بعد از من.(1) وايضا از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به روايت جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه فرمود: فرزندان پدرى عصبه - يعنى خويشان پدرى - مى دارند كه منسوب به آنها مى باشند مگر فرزندان فاطمه عليهماالسلام كه من ولى ايشان و عصبه ايشانم و ايشان عترت منند و از طينت من خلق شده اند، واى بر آنها كه تكذيب نمايند فضليت ايشان را، هر كه ايشان را دوست دارد خدا او را دوست دارد و هر كه ايشان را دشمن دارد خدا او را دشمنه مى دارد.(2)

و ايضا به سند معتبر از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام روايت كرده است: بدرستى كه حضرت عزت بر بندگان پنج چيز را واجب گردانيده است و واجب نگردانيده مگر خوب و نيكو را: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت مااهل بيت، پس عمل كردند مردم به چهار چيز و استخفاف كردند به پنجم، بخدا سوگند كه كامل نكرده اند آن چهار خصلت را تا

____________________

1- بشارة المصطفى ٣٩.

2- بشارة المصطفى ٤٠.

۱۲۵

كامل گردانند آنها را به پنجم؛ يعنى اعتقاد به امامت اهل بيتعليه‌السلام شرط قبول آنهاست.(1) ايضا از آن حضرت روايت كرده است كه: مائيم نجيبان و اولاد ما اولاد پيغمبرانند و گروه ما گروه خدايند و گروهى كه بر ما خروج كرده اند لشكر شيطانند، كسى كه ما را با ايشان مساوى گرداند از ما نيست.(2)

و صاحب كتاب مصباح الانوار از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: من ترازوى علمم و على دو كفه آن است و حسن و حسين ريسمانهاى آنند و فاطمه علاقه آن و امامان بعد از ايشان به آن ترازو وزن مى كنند دوستان و دشمنان خود را(3) كه بر آن دشمنان است لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و ابن اثير در جامع الاصول نقل كرده است از صحيح ترمذى از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست حسن و حسينعليه‌السلام را گرفت و فرمود: هر كه دوست دارد مرا و دوست دارد اين دو تا را و پدر ايشان را با من خواهد بود در درجه من در قيامت.(4)

وايضا از صحيح ترمذى از زيد بن ارقم روايت كرده كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود از براى علىعليه‌السلام و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام كه: من جنگم با كسى كه با شما جنگ است و صلحم با كسى كه با شما صلح است.(5)

و ديليم از محدثان عامه در فردوس الاخبار روايت كرده است از حضرت امير المومنينعليه‌السلام كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ما اهل بيتيم كه خدا از ما فواحش آشكار و پنهان را دور گردانيده.و ايضا روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: ما اهل بيتيم كه خدا از

____________________

1- بشارة المصطفى ١٠٨؛ و روايت در آنجا از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است.

2- بشارة المصطفى ١٢٨؛ امالى شيخ طوسى ٢٧٠؛ عمده ابن بطريق ٢٧٣.

3- بشارة المصطفى ١٢٨؛ امالى شيخ طوسى ٢٧٠؛ عمده ابن بطريق ٢٧٣.

4- جامع الاصول ١٠/٢١؛ سنن ترمذى ٥/٦١٤. و روايت در هر دو مصدر با كمى تفاوت ذكر شده است.

5- سنن ترمذى ٥/٦٥٦.

۱۲۶

براى ما آخرت را بر دنيا اختيار كرده است.(1)

و سيد رضى در نهج البلاغه روايت كرده است كه: حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام در خطبه اى كه ذكر آل محمدعليه‌السلام در آن خطبه مى كرد فرمود كهن ايشان موضع رازهاى پيغمبرند و ملجاء رسالت اويند و صندوق علم اويند و محل بازگشت حكم اويند و غارها و مخزنهاى كتابهاى اويند و ريسمانهاى دين اويند، به ايشان راست كرد منحنى شدن پشت او را و به ايشان زايل گردانيد ترس او را.

قياس نمى توان كرد به آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين امت احدى را و مساوى نمى توان كرد هرگز با ايشان گروهى را كه نعمت آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ايشان جارى گرديده و به بركت ايشان هدايت يافته اند، ايشانند پيهاى محكم دين و ستون يقين، بسوى ايشان بايد بگردد كسى كه غلو كرده و از اندازه بدر رفته و به ايشان بايد ملحق شود كسى كه پس مانده و از براى ايشان است خصايص حق ولايت كه محبت ايشان بر همه خلق واجب است، و در ميان ايشان است وصيت وراثت يعنى ايشان اوصياى پيغمبرند و وراث اويند.(2)

و ابن بابويه در امالى به سند معتبر از حضرت رضاعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كهن خبر داد مرا جبرئيل از جانب خدا كه فرمود: على بن ابى طالب حجت من است بر خلق و دين مرا او برپا گرداند و از صلب او امامى چند بيرون مى آورم كه قيام مى نمايند به امر من و مردم را مى خوانند بسوى راه من، به بركت ايشان دفع مى كنم عذاب از غلامان و كنيزان خود و به سبب ايشان نازل مى گردانم رحمت خود را.(3)

ايضا به سند معتبر روايت كرده است از ام سلمه رضى الله عنها كه گفت: شنيدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى فرمود: على بن ابى طالب و امامان از فرزندان او بعد از من بزرگواران اهل زمينند و كشاننده روسفيدان و دست و پا سفيدانند در قيامت به سوى بهشت.(4)

____________________

1- فردوس الاخبار ١/٨٧.

2- نهج البلاغه ٤٧؛ خطبه ٢، و در آن بجاى ريسمان دين اويند، كوههاى دين اويند آمده است.

3- امالى شيخ صدوق ٤٣٧. عيون الاخبار الرضا ٢/٥٦.

4- امالى شيخ صدوق ٤٦٧.

۱۲۷

و ايضا به سند قوى از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده است كه: چون مرا بالا بردند به آسمان هفتم و از آنجا به سدرة المنتهى و از سدره به حجابهاى نور، ندا كرد مرا پروردگار من جل جلاله كه: يا محمد! تو بنده منى و منم پروردگار تو، پس از براى من خضوع كن و مرا عبادت كن و بس، و بر من توكل كن نه بر غير من، و بر من اعتماد كن و بس، پس بدرستى كه تو را پسنديدم كه بنده من و دوست من و رسول و پيغمبر من باشى، و پسنديدم برادر تو على را كه خليفه و جانشين تو و درگاه علم تو باشد، پس او حجت من است بر بندگان من و امام و پيشواى خلق من است، به او دانسته مى شود و دوستان من و دشمنان من، به او ممتاز مى شوند گروه شيطان از گروه من: و به او برپا مى شود دين من و حفظ كرده مى شود حدود من و جارى مى شود احكام من، و به او برپا مى شود دين من و حفظ كرده مى شود حدود من و جارى مى شود احكام من، و به او و به امامامن از فرزندان او رحم مى كنم بندگان و كنيزان خود را، و به قائم از شما معمور و آبادان مى گردانم زمين خود را به تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و تمجيد خود، و به او پاگ مى گردانم زمين را از دشمنان خود و به ميراث مى دهم زمين را به دوستان خود، و به او سخن و كلمه كافران را پست مى گردانم و كلمه دين خود را بلند مى گردانم، و به او زنده مى گردانم بندگان و شهرهاى خود را به علم خود، و از براى ظاهر مى گردانم گنجها و ذخيره ها را به مشيت خود، و او را مطلع مى گردانم به رازها و آنچه در خاطرهاى مردم است به اراده خود، و اعانت مى كنم او را به ملائكه خود تا آنكه تقويت كنند او را بر جارى كردن امر من و ظاهر گردانيدن دين من، اوست دوست من به حقيقت و مهدى بندگان من است به راستى.(1)

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! تو برادر منى و وارث من و وصى منى و خليفه و جانشين منى در اهل بيت من و در امت من در حيات من و بعد از وفات من، دوست تو دوست من است و دشمن تو دشمن من است. يا على! من و تو امامان از فرزندان تو سرور و خلقند در دنيا و پادشاهانند

____________________

1- امالى شيخ صدوق ٥٠٤.

۱۲۸

در آخرت، هر كه ما را شناخت پس خدا را شناخته است و هر كه انكار كند پس بتحقيق كه خداى عزوجل را انكار كرده است.(1)

و ايضا به سند معتبر از امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: بگيريد دامان اين انزع را - يعنى علىعليه‌السلام را زيرا كه پيشانى آن حضرت گشاده بود - پس بدرستى كه اوست صديق اكبر يعنى تصديق به پيغمبر پيش از همه كس كرده است در كردار و گفتار و از همه صديقان بزرگوارتر است، و اوست فاروق كه جدائى مى افكند ميان حق و باطل، هر كه دوست دارد او را خدا هدايت كرده است او را و هر كه او را دشمن دارد خدا او را دشمن دارد و هر كه از او تخلف كند خدا او را هلاك گرداند، و از او بهم رسيده اند دو سبط پيغمبر - يعنى فرزنده زاده رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - حسن و حسين و اينها فرزندان منند، از حسين امامان هدايت كننده بهم رسند، خدا عطا كرده است به ايشان علم و فهم را، پس ايشان را دوست داريد و اولى به امر خود قرار دهيد و رازدارى بغير ايشان نگيريد پس حلول كند بر شما غضبى عظيم از پروردگار شما، هر كه حلول كند بر او غضبى از پرودگارش پس فرو رفته است در مهواى ضلالت و عذاب الهى نيست زندگانى دنيا مگر متاع فريب است.(2)

و على بن ابراهيم در تفسير روايت كرده است از حضرت امير المومنينعليه‌السلام كه در بعضى از خطبه ها فرمود: بتحقيق مى دانند آن ها كه حفظ كنندگان احاديثند از اصحاب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه آن حضرت فرمود: بدرستى كه من و اهل بيت من مطهران و معصومانيم پس بر ايشان پيشى نگيريد كه گمراه شويد، و از ايشان تخلف مورزيد كه از راه حق بلغزيد، و مخالفت ايشان نكنيد كه جاهل نگرديد، و ايشان را چيزى تعليم نكنيد كه ايشان داناترند از شماها، ايشان داناترين مردمند در بزرگى و بردبارترين مردمند در خردسالى، پس متابعت كنيد حق را و اهل حق را هر جا كه باشند.(3)

____________________

1- امالى شيخ صدوق ٥٢٣.

2- امالى شيخ صدوق ١٨٠؛ بصائر الدرجات ٥٣.

3- تقسیر قمی 1/4.

۱۲۹

و ايضا به سند معتبر از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است: چون روز قيامت برپا شود بطلبند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پس بپوشانند او را حله اى گلرنگ پس بازدارند او را در جانب راست عرش، پس بطلبند ابراهيمعليه‌السلام را و حله سفيدى بپوشانند و برپا دارند در جانب چپ عرش، پس بطلبند اميرالمونين علىعليه‌السلام را و حله گلرنگى بپوشانند و از جانب راست حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برپا دارند، پس اسماعيلعليه‌السلام را بطلبند و حله سفيدى بپوشانند و از جانب چپ ابراهيمعليه‌السلام برپا دارند، پس امام حسنعليه‌السلام را بطلبند و حله گلرنگى بپوشانند و در جانب راست اميرالمؤ منينعليه‌السلام برپا دارند، پس امام حسينعليه‌السلام را بطلبند و حله گلرنگى بپوشانند و از جانب راست امام حسنعليه‌السلام برپا دارند، پس شيعيان ايشان را بطلبند و در پيش روى ايشان بايستند، پس بطلبند حضرت فاطمهعليه‌السلام و زنان را از فرزندان و شيعياين او پس داخل كنند ايشان را بى حساب، پس منادى از ميان عرش ندا كند از جانب رب العزة و از افق اعلى كه: نيكو پدرى است پدر تو يا محمد و او ابراهيم است، و نيكو برادرى است برادر تو و او على بن ابى طالب است، و نيكو فرزندهايند فرزندزاده هاى تو و ايشان حسن و حسينند، و نيكو فرزند سقط شده است جنين تو كه او محسن است فرزند علىعليه‌السلام و فاطمهعليه‌السلام كه عمر او را شهيد كرده است، و نيكو امامان هدايت يافتگانند فرزندان، تو و ايشان را يك يك نام برند، و نيكو شيعيانند شيعيان تو، بدرستى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصى او و فرزندزاده هاى او و امامان از فرزندان او، رستگارانند، پس امر كنند كه ايشان را به بهشت ببرند و اين است مضمون قول خدا( فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ‌ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ) (1) يعنى: هر كه دور گردانيده شود از آتش جهنم و داخل گردانيده شود در بهشت به تحقيق كه او رستگار گرديده.(2)

و صفار به سندهاى معتبر بسيار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليه‌السلام روايت نموده كه: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: هر كه خواهد به روش زندگانى من

____________________

1- سوره آل عمران: ١٨٥.

2- تفسير قمى ١/١٢٨.

۱۳۰

زندگانى كند و به روش مردن من بميرد و داخل شود در بهشتى كه وعده داده است مرا پروردگار من كه آن جنت عدن است و منزل من است در بهشت كه يك درخت از درختان آن را پروردگار من به دست قدرت و رحمت خود غرس نموده پس گفت: باش پس آن بهم رسيد، پس دوست دارد و اعتقاد كند به امامت على بعد از من و امامت اوصياء از فرزندان مرا كه خدا عطا كرده است به آنها فهم و علم مرا و بخدا سوگند كه خواهند كشت فرزند مرا خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا.(1)

و در روايت ديگرى فرمود كه: پس اختيار كند ولايت علىعليه‌السلام را و اوصياى بعد از او را و انقياد كند فضيليت ايشان را بدرستى كه ايشانند هدايت كنندگان و پسنديدگان خدا عطا كرده است به ايشان فهم مرا و علم مرا و ايشان عترت منند و از گوشت و خون من بهم رسيده اند، به خدا شكايت مى كنم دشمنان ايشان را از امت من كه انكار فضيلت ايشان مى كنند و قطع مى كنند در حق ايشان صله و پيوند مرا، والله كه فرزند مرا خواهند كشت خدا شفاعت مرا به ايشان نرساند.(2) و در روايت ديگر از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: هر كه خوش آيد او را كه زندگى كند به نحو من و بميرد به نحو مردن من و داخل جنت عدن شود پس ولى و امام خود را قرار دهد على بن ابى طالبعليه‌السلام و اوصياى او را بعد از من، كه ايشان داخل نمى كننند شما را در درگاه ضلالتى و بيرون نمى كنند شما را از درگاه هدايتى، جدائى نيفكند ميان ايشان و ميان قرآن تا آنكه با يكديگر در حوض كوثر بر من وارد شوند چنين - و دو انگشت خود را با يكديگر ضم كرد - و عرض آن حوض به قدر مابين صنعاست تا اب و در آن قدحهاهست از نقره و طلا به عدد ستاره هاى آسمان.(3)

____________________

1- بصائر الدرجات ٤٨)-٥٢.

2- بصائر الدرجات ٤٨.

3- بصائر الدرجات ٤٩، و در آن بجاى اب ، ابله آمده است. و ياقوت حموى در معجم البلدان ١/٧٧ گفته است كه: ابله شهرى است در كنار دجله در آن گوشه خليج كه وارد بصره مى شود واقع است. و در ٢/٦٤ گفته است كه: اب شهركى است در يمن.

۱۳۱

و ابن بطريق مضامين اين روايات را از كتاب حلية الاولياء به چندين سند از ابن عباس و زيد بن ارقم روايت كرده است.(1)

و صاحب كشف الغمه از مناقب خوارزمى از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است.(2) و شيخ مفيد در مجالس خود روايت كرده است از حضرت امام رضاعليه‌السلام كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! به شما فتح مى كند خدا امر امامت را و به شما ختم مى كند پس صبر كنيد بر غصب غاصبان و جور دشمنان، بدرستى كه عاقبت نيكو براى پرهيزكاران است، شما گروه خدائيد و دشمنان شما گروه خدا نيستند بلكه گروه شيطانند، خوشا حال كسى كه اطاعت شما كند و واى بر كسى كه نافرمانى كند شما را، شمائيد حجت خدا بر خلق و شمائيد عروة الوثقى كه هر كه به آن متمسك شود هدايت يابد و هر كه آن را ترك كند گمراه گردد و از خدا سؤ ال مى كنم از براى شما بهشت را، كسى سبقت نمى گيرد بر شما بسوى طاعت خدا بلكه شما اولى و احقيد به طاعت الهى از ديگران.(3)

و ايضا روايت كرده است از حضرت اسدالله الغالب غالب كل غالب مظهر كل العجايب و مظهر الغرايب على بن ابى طالبعليه‌السلام كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! خدا به ما ختم مى كند دين را چنانچه به ما افتتاح كرد و به ما الفت مى دهد خدا ميان دلهاى شما بعد از عداوت و كينه ها.(4)

و در كتاب فضائل از حضرت صادقعليه‌السلام از پدرانش روايت كرده است از جابر انصارى كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: فاطمه سرور دل من است، و دو پسرانش ميوه هاى دل منند، و شوهرش نور ديده من است، و امامان از فرزندان او امانت منند و ريسمان كشيده اند از آسمان به زمين، هر كه چنگ زند در ايشان نجات يابد و هر كه تخلف كند از

____________________

1- حلية الاولياء ١/٨٦ و ٤/٣٤٩.

2- كشف الغمة ١/١٠٢؛ مناقب خوارزمى ٣٤.

3- امالى شيخ مفيد ١١٠.

4- امالى شيخ مفيد ٢٥١؛ امالى شيخ طوسى ٢١.

۱۳۲

ايشان فرو رود در دركات ضلالت.(1)

و در كتاب روضه و فضائل از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: چون از حجة الوداع برگشتم در مسجد رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خدمت آن حضرت نشسته بوديم كه فرمود: حضرت عزت منت گذاشت بر اهل دين كه هدايت كرد ايشان را به من، و من منت مى گذارم بر اهل دين كه هدايت مى كنم ايشان را به على ابن ابى طالبعليه‌السلام پسر عم من و پدر فرزندان من، هر كه هدايت يابد به ايشان، نجات يابد؛ و هر كه تخلف نمايد از ايشان، گمراه گردد. واى گروه مردمان! خدا را به ياد آوريد و از خدا بترسيد در باب عترت من و اهل بيت من، بدرستى كه فاطمنه پاره تن من است و دو فرزند او دو بازوى منند، من و شوهر او چراغ راه هدايتيم، خدايا!

رحم كن هر كه ايشان را رحم كند و نيامرز كسى را كه بر ايشان ستم كند. پس آب از ديده هاى مباركش جارى شد و فرمود كه: گويا مى بينم آن ستمها را كه بر ايشان وارد خواهد شد.(2) .

و در عيون اخبار الرضا به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كه: تو يا على و فرزندان تو برگزيده هاى خدائيد از خلقش.(3)

و ايضا از حضرت امام رضاعليه‌السلام روايت كرده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كه من مولا و صاحب اختيار اويم پس على اولى به نفس و صاحب اختيار اوست، خداوندا! دوستى كن با هر كه با او دوستى كند و دشمنى كن با هر كه با او دشمنى كند، و يارى كن هر كه با او يارى كند و مدد كند، و دشمنش را مخذول گردان و ياور او و فرزندان او باش و خليفه او باش در فرزندانش، و بركت ده ايشان را در آنچه به آنها عطا كرده اى و تاييد كن ايشان را به روح القدس و حفظ كن ايشان را به هر طرف از زمين كه متوجه شوند، و امامت را در ميان ايشان قرار ده و شكر كن هر كه ايشان را اطاعت كند و هلاك كن هر كه ايشان را نافرمانى كند، بدرستى كه تو نزديكى به دعا كنندگان و اجابت

____________________

1- فضائل شاذان بن جبرئيل ١٤٤.

2- بحارالانوار ٢٣/١٤٣.

3- عيون اخبار الرضا ٢/٥٨، و در آن بجاى فرزندان تو دو فرزند من آمده است.

۱۳۳

ايشان مى نمائى.(1)

و ابن بابويه در كتاب فضائل الشيعه از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه: مردم غافل شدند از گفتار حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق علىعليه‌السلام در روز غدير خم چنانچه غافل شدند از گفتار حضرت در حق علىعليه‌السلام در غرفه مشربه مادر ابراهيم(2) در وقتى كه مردم به عيادت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آمدند در آن غرفه. پس علىعليه‌السلام داخل شد و خواست نزديك آن حضرت بنشيند جائى نرفت، پس چون حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديد كه آن حضرت جا ندادند فرمود كه: اى گروه مردم! اينها اهل بيت منند و شما استخفاف با شان ايشان مى كنيد و هنوز زنده ام در ميان شما، بخدا سوگند كه اگر من غايب شوم از شما خدا غايب نخواهد بود، از شما بدرستى كه روح و راحت و خشنودى و بشارت و دوستى و محبت براى كسى است كه اقتدا كند به على و اعتقاد كند به امامت او و تسليم و انقياد نمايد از براى او و اوصيآء بعد از او، و لازم است بر من كه داخل گردانم ايشان را در شفاعت خود زيرا كه ايشان اتباع منند و هر كه متابعت من كند پس او از من است، اين مثلى است كه در ابراهيم جارى شد و گفت( فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ) (3) زيرا كه من از ابراهيم و ابراهيم از من است، و دين من دين اوست و سنت من سنت اوست، فضل من فضل اوست و فضل او فضل من است، و من افضلم از او به تصديق قول پروردگار من (ذُرِّ‌يَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) (4)(5) .

____________________

1- عيون اخبار الرضا ٢/٥٩.

2- مشربه مادر ابراهيم: اطاقى است در مدينه كه مسكن حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده و در آنجا ابراهيم پسر ان حضرت از ماريه قبطيه متولد شد.

3- سوره ابراهيم: ٣٦.

4- سوره ابراهيم: ٣4.

5- فضايل شيعه ٣٣: بصائرالدرجات ٥٣؛ امالى شيخ صدوق ٩٨.

۱۳۴

باب دوم در بيان آياتى كه در شان ائمهعليه‌السلام مجملانازل شده

و در آن چند فصل آمده است.

۱۳۵
۱۳۶

فصل اول در تاويل سلام على اِل ياسين

حق تعالى فرموده است( يس ﴿١﴾ وَالْقُرْ‌آنِ الْحَكِيمِ ) (1) و فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) (2)

مفسران از حضرت اميرامومنين و امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده اند كه: يس اسم مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (3) است. و در آيه دوم فخر رازى گفته است كه: نافع و ابن عامر و يعقوب و آل يس خوانده اند و به اضافه لفظ آل به لفظ يس، و باقى قراء به كسره همزه و سكون لام خوانده اند، و در قرائت اولى سه وجه گفته اند: اول آنكه الياس پسر ياسين است، دوم آنكه آل ياسين آل محمد است، سوم آنكه ياسين اسم قرآن است.(4)

و از طريق خاصه و عامه احاديث بسيار وارد شده است كه قرائت منزله آل ياسين است و مراد آل محمد است.(5)

و ابن حجر در صواعق از فخر رازى نقل كرده است كه: اهل بيت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با

____________________

1- سوره يس: ١ و ٢.

2- سوره صافات: ١٣٠.

3- تفسير تبيان ٩/٤٤١؛ معانى الاخبار ١٢٢؛ امالى شيخ صدوق ٣٨١.

4- تفسير فخر رازى ٢٦/١٦٢.

5- مجمع البيان ٤/٤٥٧؛ تفسير طبرى ٥١٢٤؛ تفسير ان كثير ٤/٢١؛ تفسير الدرالمنثورة ٥/٢٨٦.

۱۳۷

آن حضرت مساويند و در پنج چيز: در سلام، و فرموده است درباره رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم والسلام عليك ايها النبى و درباره اهل بيت كه سلام على اِل ياسين؛ و در صلوات بر او بر ايشان در تشهد؛ و فرموده در حق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طه يعنى طاهر، و در شان( أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَ‌كُمْ تَطْهِيرً‌ا ) (1) ؛ و در حرمت تصدق؛ و در محبت در شان رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ( فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ ) (2) ، و در شان اهل بيت( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرً‌ا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْ‌بَىٰ ) (3) (4)

و على بن ابراهيم در تفسير روايت كرده است از حضرت صادقعليه‌السلام كه: يس اسم رسول خداست، و دليل بر اين كه بعد از آن فرموده است( إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْ‌سَلِينَ ) (5) (6) و ايضا گفته است در تفسير( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) كه: ياسين، محمد است؛ و آل محمد، ائمه اند.(7)

و در امالى و معانى الاخبار و تفسير محمد بن العباس بن ماهيار روايت كرده اند از حضرت صادقعليه‌السلام كه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود در تفسير قول حق تعالى( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) كه: ياسين، محمد است، و مائيم آل يس.(8)

و ايضا از امالى و معانى الاخبار روايت كرده است از ابى مالك كه: ياسين، محمد است. و ايضا در هر دو كتاب از ابن عباس روايت كرده است در قول حق تعالى سلام على اِل ياسين كه گفت: يعنى على آل محمد.(9) .

____________________

1- سوره احزاب: ٣٣.

2- سوره آل عمران: ٣١.

3- سوره شورى: ٢٣.

4- الصواعق المحرقه ٢٢٩؛ فرائد المسطين ١/٣٥؛ احقاق الحق ٣/٤٥١.

5- سوره يس: ٣.

6- تفسير قمى ٢/٢١١.

7- تفسير قمى ٢/٢١١.

8- امالى شيخ صدوق ٣٨١؛ معانى الاخبار ١٢٢؛ تاويل الآيات الظاهرة ٢/٤٩٩.

9- معانى الاخبار ١٢٢؛ امالى شيخ صدوق ٣٨١.

۱۳۸

و ايضا در معانى الاخبار به سند ديگرى از ابن عباس روايت كرده است در تفسير( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) يعنى سلام از جانب پروردگار عالميان بر محمد و آل او و سلامتى از براى كسى كه ولايت ايشان را اختيار كند در قيامت از عذاب خدا.(1)

و ايضا در معانى الاخبار از ابوعبدالرحمن سلمى روايت كرده است كه: عمر بن الخطاب( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) را مى خواند، ابوعبدالرحمن گفت: كه آل ياسين، آل محمد است.(2)

و ابن ماهيار در تفسيرش روايت كرده است از سليم بن قيس هلالى كه: حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود كه: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسمش ياسين است و مائيم كه خدا در شان ما فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) (3) .

و ايضا ابن ماهيار و فرات بن ابراهيم در تفسيرهاى خود به طرق متعدده اين مضمون را از ابن عباس روايت كرده اند.(4)

در حديث طولانى كه حضرت امام رضاعليه‌السلام احتجاج نموده بر علماء عامه در فضل عترت طاهره مذكور است كه حضرت از ايشان پرسيد كه: خبر دهيد مرا از قول حق تعالى( يس ﴿١﴾ وَالْقُرْ‌آنِ الْحَكِيمِ ﴿٢﴾ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْ‌سَلِينَ ﴿٣﴾ عَلَىٰ صِرَ‌اطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) (5) مراد به يس كيست؟ علما گفتند: محمد است، كسى در آن شكى ندارد؛ حضرت فرمود كه: پس خدا عطا كرده است، به محمد و ال محمد به اين سبب فضيلتى كه كسى به كنه وصف آن نمى رسد مگر كسى كه درست تعقل كند آن را، زيرا كه خدا سلام نفرستاده است مگر بر انبياء پس فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ) (6) و فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَ‌اهِيمَ ) (7) و

____________________

1- معانى الاخبار ١٢٢.

2- معانى الاخبار ١٢٣؛ تاويل آلايات الظاهرة ٢/٤٩٩.

3- تاويل الايات الظاهره ٢/٤٩٩.

4- تاويل الايات الطاهره ٢/٤٩٩ و ٥٠٠؛ تفسير فرات كوفى ٣٥٦.

5- سورى يس ١ - ٤.

6- سوره صافات ٧٩.

7- سوره صافات ١٠٩.

۱۳۹

فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَارُ‌ونَ ) (339) نفرموده است: سلام على آل نوح و آل ابراهيم و آل موسى و هرون، و فرموده است( سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ يَاسِينَ ) يعنى آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(340)

____________________

1- سوره صافات ١٢٠.

2- امالى شيخ صدوق ٤٢٦؛ بشاره المصطفى ٢٣٣؛ تاويل الايات الظاهره ٢/٥٠٠.

۱۴۰