مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام0%

مقام پدر و مادر در اسلام نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

مقام پدر و مادر در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: زين العابدين احمدى، حسنعلى احمدى
گروه: مشاهدات: 16470
دانلود: 2574

توضیحات:

مقام پدر و مادر در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 146 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16470 / دانلود: 2574
اندازه اندازه اندازه
مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قاتل پدر، جوانمرگ مى شود

متوکل عباسى، دشمنى شديدى با فرزندان حضرت علىعليه‌السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسينعليه‌السلام را خراب کرد. اگر مى شنيد کسى علىعليه‌السلام را دوست دارد، دستور مى داد که اموال او را بگيرند و خانه اش را ويران کنند.

يکى از نديمان او از علىعليه‌السلام بدگويى مى کرد و متوکل شراب مى خورد و مى خنديد. روزى فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده اين کار با تهديد به او گفت که خوددارى کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسيد. منتصر گفت: پدر، آن کسى که اين شخص از او بدگويى مى کند، پسر عموى توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار مى کنيم.

متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازيد و اشعارى را خواند. منتصر از اينجا کينه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در اين مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنين شخصى واجب است؛ ولى کسى که پدر خود را بکشد، جوانمرگ مى شود.

منتصر، متوکل را به دليل جسارتهايى که به علىعليه‌السلام مى کرد، به وسيله چند غلام کشت؛ ولى سلطنت و حکومت منتصر، بيش از شش ماه طول نکشيد.

هر چند متوکل پليد و زشت خو بود و و ظلم فراوانى بر سادات روا مى داشت و به علىعليه‌السلام جسارت روا مى داشت؛ باز چون پدر خويش را کشت، نتيجه چنان شد که او نيز جوانمرگ شود.(٥١) در روايات آمده است:

عن حذيفة أنّه استأذن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فى قتل أبيه و هو فى صفّ المشرکين قال دعه يله غيرک.(٥٢)

حذيفه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اجازه خواست تا پدرش را [که در لشکر مشرکان بود] از پاى در آورد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: تو اين کار را نکن. بگذار کس ديگرى اين امر را به عهده بگيرد.

عدم رضايت والدين، مرگ را دشوار مى کند

سعيد بن يسار از امام صادقعليه‌السلام چنين روايت مى کند:

إنّ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله حضر شابّاً عند وفاته، فقال له: «قل لا اله الاّ الله»، قال: «فاعتقل لسانه مراراً»، فقال لأمرأة عند رأسه: «هل لهذا أمّ؟» قالت: «نعم، أنا أمّه»، قال: «أفساخطة، أنت عليه؟» قالت: «نعم، ما کلّمته منذ ستّ حجج»، قال لها: «أرضى عنه؟»، قالت: رضى الله عنه يا رسول الله برضاک عنه.

فقال له رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «قل لا اله الاّ الله»، فقالها فقال له النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : «ماتري؟»، قال: «أرى رجلاً أسود الوجه، قبيح المنظر، وسخ الثياب، نتن الريح، قد ولينى السّاعة، و أخذ بکظمي»، فقال له النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : قل يا من يقبل اليسير، و يعفو عن الکثير، اقبل منّى اليسير، و اعف عنّى الکثير، انّک أنت الغفور الرحيم.

فقالها الشاب، فقال له النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : «أنظر ماذا تري؟»، قال: «أرى رجلاً أبيضّ اللّون، حسن الوجه، طيب الريح، حسن الثياب، قد ولينى و أرى الأسود قد تولّى عنّي»، فقال له: «أعد»، فأعاد، فقال له: «ماتري؟» قال: لست أرى الأسود، و أرى الأبيض قد ولينى، ثمّ طفى على تلک الحال.(٥٣)

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله روزى به بالين جوانى که در حال احتضار بود رفت و ديد که جان دادن براى او بسيار سخت و دشوار است. حضرت فرمود: اى جوان! چه مى بيني؟

عرض کرد: يا رسول الله! دو نفر سياه را مى بينم که رو به روى من ايستاده اند و از آنها مى ترسم. رسول خدا پرسيد: «آيا اين جوان، مادر دارد؟». مادرش آمد و عرض کرد: «اى رسول خدا! من مادر او هستم». حضرت پرسيد: «آيا از فرزندت راضى هستي؟». عرض کرد: «راضى نبودم؛ ولى اکنون به واسطه شما راضى شدم». آن گاه جوان بيهوش شد.

وقتى به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: «اى جوان! اکنون چه مى بيني؟». عرض کرد: «آن دو سياه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفيدرو و نورانى آمدند که از ديدن آنها من خشنود مى شوم». در اين هنگام، آن جوان از دنيا رفت.

سفارش حضرت مهدى (عج) در نيکى به پدر

آقا سيد محمد موسوى نجفى، معروف به هندى که از علماى پرهيزکار و از ائمه جماعات حرم اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود، از شيخ باقر کاظمينى و ايشان از فرد مورد اعتمادى نقل مى کرد که آن شخص را پدر پيرى بود که هيچ گونه کوتاهى نسبت به خدمتگزارى او نمى کرد و حتى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مکانش برگرداند و پيوسته ملازم خدمت او بود، به جز در شبهاى چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولى پس از مدتى ترک کرد و ديگر به مسجد سهله نرفت.

از او پرسيدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردي؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزديک غروب به تأخير افتاد. در آن وقت، تک و تنها بيرون رفتم و با همان وضع به مسير خود ادامه مى دادم. کم کم مهتاب، مقدارى از تاريکى شب را به روشنايى تبديل کرد. در اين هنگام، شخص عربى را ديدم که بر اسبى سوار است و به طرف من مى آيد. در دل خود گفتم که اين مرد، راهزن است و مرا برهنه مى کند. همين که به من رسيد، با زبان عربى پرسيد: «کجا مى روي؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چيز خوردنى هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جيبت کن». گفتم: «در آن چيزى نيست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جيب کردم، مقدارى کشمش يافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصيک بالعود». عود به زبان عربى بَدَوى، پدر پير را مى گويند؛ يعنى سفارش مى کنم تو را به پدر پيرت.

بعد از اين سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپديد شد. فهميدم که او حضرت مهدىعليه‌السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتى در شب چهارشنبه راضى نيست. از اين رو، ديگر به مسجد سهله نرفتم و اين کار را ترک نمودم.(٥٤)

احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است:

جاء رجل اِلى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: انّى قد ولدت بنتا و ربَّيتُها حتّى اذا بلغت فألبستها و حلّيتها ثم جئت بها الى قليب فدفعتها فى جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هى تقول: «يا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حية؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حية؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ يکفّر عنک ما صنعت.(٥٥)

مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: برايم دخترى متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وى لباس پوشانيدم و او را به زيور آراستم. او را کنار گودالى آوردم و او را در ميان آن انداختم و آخر سخنى که از او شنيدم اين بود که گفت: پدر جان! کفّاره اين کردار زشت، چه خواهد بود؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به وى فرمود: «آيا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آيا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آري». فرمود: با او خوشرفتارى کن که به جاى مادر است و خوشرفتارى با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.

احترام و نيکى پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به والدين رضاعى

بعد از آنکه شير آمنه، مادر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پيامبر، او را به دايه اى مهربان سپرد. در آن زمان، دايه هاى قبيله بنى سعد، مشهور بودند که در موقع معينى به مکه مى آمدند و هر کدام، نوزادى را گرفته، همراه خود مى بردند. چهار ماه از تولّد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گذشته بود که دايگان قبيله بنى سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطى عجيبى بود. از اين لحاظ به کمک اشراف مکه نيازمند بودند. در اين بين، حليمه، نوه عبدالمطلب را پذيرفت. عبدالمطلب رو به حليمه کرد و گفت: «از کدام قبيله اي؟» گفت: «از بنى سعد». پرسيد: «اسمت چيست؟». گفت: «حليمه». عبدالمطلب از شنيدن اسم او و نام قبيله اش بسيار مسرور شد و گفت: «آفرين! دو خوى پسنديده و دو خصلت شايسته: يکى سعادت و ديگرى حلم و بردباري.

دايه مهربان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، پنج سال از وى محافظت کرد و در تربيت و پرورش او کوشيد. بعد حليمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چند خواهر و برادر رضاعى در خانه حليمه داشت و پدر رضاعى آن حضرت، حارث بن عبدالعُزى بود.

سالها از اين ماجرا گذشت، تا اينکه حضرت محمّد به پيامبرى مبعوث گرديد. روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روى عبايى نشسته بود. ناگهان شوهر حليمه به حضور آن حضرت آمد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر ياد مهربانى هاى او از جا برخاست و از او احترام کرد و روى عبايش نشانيد. در اين هنگام، مادرش حليمه آمد. حضرت گوشه ديگر عبايش را براى او پهن کرد، او را روى آن نشانيد و محبّت شايانى به مادر رضاعى خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نياورده بودند؛ امّا سخنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ايمان بر قلب آنها تابيد و ايمان را به زبان جارى کردند.

گريه امام سجادعليه‌السلام بر پدر بزرگوارش

احترام و نيکى به والدين را بايد از ائمّه اطهارعليهم‌السلام بياموزيم. آنها با آن مقام و منزلتى که در پيشگاه الهى داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خويش تواضع نشان مى دادند. امام سجادعليه‌السلام بيست سال بر پدر بزرگوار خود گريست و هنگامى که در پيش آن حضرت، طعامى مى گذاشتند، مدام مى گريست، تا اينکه روزى يکى از غلامانش عرض کرد: «آقاى من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «واى بر تو! حضرت يعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند يکى از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گريست تا چشمانش از کثرت گريه، سفيد شد و از بسيارى اندوه بر پسرش موهاى سرش سفيد گشت، حال آنکه فرزندش در دنيا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بيت خود را ديدم که شهيد گشته بودند و جسدهاى مطهّر ايشان بر زمين افتاده بود.(٥٦)

همچنين نقل شده که امام سجادعليه‌السلام روزى چهار رکعت نماز مى خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خويش هديه مى کرد و دو رکعت ديگر را بر مادر بزرگوارش و مى فرمود: از حقوق والدين بر فرزند، اين است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.

آثار نفرين يا رضايت پدر

شبى امام حسينعليه‌السلام با پدر بزرگوارش حضرت علىعليه‌السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصى را شنيدند که به درگاه الهى دست دراز کرده و مناجات مى کند. حضرت علىعليه‌السلام به امام حسينعليه‌السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پيش من بيايد. امام حسينعليه‌السلام نزد او رفت. ديد جوانى است بسيار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نياز با خداى بزرگ. به او فرمود: علىعليه‌السلام تو را مى طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علىعليه‌السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کيستي؟» عرض کرد: «مردى از اعرابم». پرسيد: «اين ناله براى چه بود؟» عرض کرد: «من جوانى بودم عياش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگى نهى مى کرد. من به حرف او گوش نمى دادم؛ بلکه بيشتر گناه مى کردم و او را آزار رسانده، دشنامش مى دادم. پولى در نزد او سراغ داشتم. روزى براى پيدا کردن آن پول نزديک صندوقى رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگيرى کرد. من دست او را فشردم و بر زمينش انداختم و پولها را برداشتم و در پى کار خود رفتم. در آن دم، شنيدم که گفت: به خانه خدا مى روم و تو را نفرين مى کنم.

پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهايش بودم. ديدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهى سوزان مرا نفرين کرد. هنوز نفرينش تمام نشده بود که اين بيچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود.

مرد در اين موقع، پيراهن خود را بالا زد. يک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.

سه سال بر همين وضع گذراندم و از او پوزش مى خواستم و او مرا رد مى کرد سال سوم ايام حج، از او درخواست کردم که همان جايى که مرا نفرين کرده، دعا کند، شايد خداوند سلامتى را به برکت دعاى او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کرديم.

پدرم سوار شتر بود. در بيابان، ناگاه مرغى از پشتِ سر، سنگى پراند. شتر رم کرد و پدرم از روى شتر افتاد. به بالينش رفتم، ديدم از دنيا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اينک خودم تنها به اينجا براى دعا آمده ام.

حضرت فرمود: از اينکه پدرت با تو براى دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه مى آمده، معلوم مى شود از تو راضى شده است. اينک من در حقّ تو دعا مى کنم.

در اين موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهاى مبارک خود را به بدن آن جوان کشيد. جوان، در همان لحظه شفا يافت. سپس علىعليه‌السلام به فرزندان نسبت به نيکى به والدين توصيه کرد و فرمود: «عليکم ببرّ الوالدين؛ شما را به رفتار نيک با پدر و مادر، سفارش مى کنم».(٥٧)

کسى که با پدر تندى کند، ذليل مى شود

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغريم.(٥٨)

سه کس هستند که اگر کسى در صحبت کردن بر آنها تندى کند، خوار مى شود: پدر، حاکم و شخص مديون.

کسى که به پدر احترام کند، مورد احترام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است

در روايتى درباره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر اليها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها عليه، ثم أقبل يحدِّثها و يضحک فى وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم يصنع به ما صنع بها فقيل: «يا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبيها منه.(٥٩)

خواهر رضاعى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به محضر ايشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عباى خود را پهن کرد و او را روى آن عبا نشانيد. بعد با او سخن گفت و به او با چهره اى خندان، نگاه مى کرد. آن گاه او از محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مرخّص شد سپس برادر رضاعى آن حضرت آمد. آن احترامى که به خواهر رضاعى خود کرد، به برادر رضاعى خود نکرد. شخصى به آن حضرت عرض کرد: «احترامى که به خواهر رضاعى خود گذاشتيد، به برادر رضاعى خود نگذاشتيد، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زيرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.

مقام مادر

در قرآن مجيد و روايات، در احسان و نيکى کردن به مادر تأکيد بيشترى شده و بعضى از آيات، احساسات و عاطفه انسان را نسبت به مادر به شدت تحريک مى کند و به او تذکر مى دهد که لزوم شکرگزارى از مادر، اين است که او نُه ماه سنگينى تو را تحمّل کرده است.

انسان بايد هميشه به ياد داشته باشد که مادر چه سختى هايى را در دوران باردارى تحمّل مى کند و در راه حفظ و سلامت او چه فداکارى هايى نموده است.

حضرت مسيحعليه‌السلام اگر چه بدون پدر تولّد يافت، در مقام برشمردن افتخارات خود، نيکوکارى نسبت به مادر را ذکر مى کند، و اين خود، دليل روشنى بر اهمّيت مقام مادر است. خداوند در قرآن از زبان عيسىعليه‌السلام مى فرمايد:

وَ بَرّاً بِوالِدَتى وَ لَمْ يجْعَلْنى جَبَّاراً شَقِياً .(٦٠)

خداوند مرا نسبت به مادرم نيکوکار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است.

گر چه در جهانِ امروز درباره مقام مادر سخن بسيار گفته مى شود و حتى در کشور ما روز با شکوهى را به نام روز مادر نامگذارى کرده انده؛(٦١) امّا متأسفانه وضع تمدن ماشينى چنان است که رابطه پدران و مادران را از فرزندان خيلى زود قطع مى کند. در معارف اسلامى، اهمّيت فوق العاده اى به مقام مادر داده شده است. حتى در کتاب وسائل بابى به اين امر اختصاص داده شده به نام: «باب استحباب الزياده فى برّ الاُم على برّ الأب.(٦٢)

از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است:

جاء رجل الى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: «يا رسول الله! من أبرّ؟»، قال: «اُمّک»، قال: «ثمَّ من؟»، قال: «اُمُّک»، قال: «ثمّ من؟»، قال: «اُمُّک»، قال: «ثمّ من؟»، قال: أباک.(٦٣)

مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: «اى رسول خدا! به چه کسى نيکويى کنم؟». فرمود: «به مادرت»، عرض کرد: «بعد از او به چه کسي؟» فرمود: «به مادرت»، بار سوم عرض کرد: «بعد ازاو به چه کسي؟» فرمود: «به مادرت»، در چهارمين بار که اين سؤال را تکرار کرد فرمود: به پدرت.

در حديث ديگرى آمده است که جوانى براى شرکت در جهاد، (آنجا که جهاد واجب عينى نبود) نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد. حضرت به او فرمود:

«الک والدة؟»، قال: «نعم»، قال: فالزمها فانّ الجنّه تحت قدمها.(٦٤)

[فرمود:]آيا مادرى داري؟ عرض کرد: «آري» فرمود: درخدمت مادرت باش که بهشت زير پاى مادران است.

خداوند در قرآن به زحمات فوق العاده مادر اشاره مى کند و مى فرمايد:

وَ وَصَّينَا الاِْنْسانَ بِوالِدَيهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ .(٦٥)

ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کرديم مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد.

مادران در دوران باردارى، دچار سستى و ضعف مى شوند؛ زيرا از عصاره بدن آنان جنين پرورش مى يابد. به همين دليل، مادران در دوران باردارى، گرفتار کمبود انواع ويتامينها مى شوند. خداوند در جاى ديگر مى فرمايد:

وَالْوالِداتُ يرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَينِ کامِلَينِ. (٦٦)

مادران، فرزندان خود را دو سالِ تمام، شير مى دهند.

حقّ شير دادن در دوسال شيرخوارگى، مخصوص مادر است و او از کودک خود نگهدارى مى کند. تغذيه جسم و جان نوزاد در اين مدت، با شير و عواطف مادر، پيوند ناگسستنى دارد و حقّ نگهدارى و سرپرستى را بر عهده او گذارده است.

چند دستور درباره دوران شيرخوارگى

١ - حق حضانت و نگاهدارى و شيردادن در دوران نوزادى، به عهده مادر است. با اينکه ولايتِ بر اطفال صغير به عهده پدر گذارده شده؛ امّا از آنجا که در اين مدت، نوزاد به شير و عواطف مادرى احتياج دارد، حق حفاظت فرزند در دوره کودکى بر عهده او گذارده شده است.

٢ - مدت شير دادن طفل، لازم نيست که حتماً دو سال باشد. دو سال براى کسى است که بخواهد دوران شيرخوارگى را به طور کامل انجام دهد: لِمَنْ اَرادَ اَن يتِمَّ الرِّضاعَة؛ ولى مادران حق دارند با توجّه به وضع نوزاد و رعايت سلامت او اين مدت را تقليل دهند.

٣ - هزينه زندگى مادر، در دوران شيردادن، از نظر غذا و لباس و حتى در صورتى که طلاق بگيرد بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد.

وَ عَلَى الْمَوْلُودِلَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کسْوَتُهُنَّ .(٦٧)

٤ - پدر و مادر، هيچ يک نبايد سرنوشت کودک خود را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند و بدين وسيله، ضربه هاى جبران ناپذيرى بر روح و روان نوزادان وارد سازند:

لا تُضارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ .(٦٨)

مردان بايد مواظب باشند که حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن کودکان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال نکنند و مادران هم که اين حق به آنها داده شده، نبايد از آن سوء استفاده کنند و از شيردادن، خوددارى کرده، يا مرد را از ديدار فرزندش محروم سازند.

٥ - اگر پدر کودکى فوت کند، ورثه او بايد احتياجات مادر را در دورانى که به کودک شير مى دهد، تأمين کنند:

وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِک .(٦٩)

٦ - اختيارِ از شير باز داشتن کودک، به پدر و مادر واگذار شده است:

فَاِنْ اَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيهِما .(٧٠)

اگر پدر و مادر بخواهند با همفکرى و توافق، طفل را از شير باز گيرند، مانعى ندارد.

گر چه مادر محبور نيست نوزاد را شير دهد؛ ولى چه بهتر که در راه رشد کودک خود، از بعضى خواسته هاى خود بگذرد، به طورى که يکديگر را راضى نگاه داشتن و با هم مشورت نمودن، جامه عمل به خود بپوشد.

٧ - هرگز نمى توان از حقّ شير دادن و حضانت مادر جلوگيرى کرد؛ مگر اينکه مادر، خود امتناع ورزد و يا مانعى براى او پيش آيد که در اين صورت، مى توان نگاهدارى کودک و شيردادن به او را به دايه مناسبى واگذار کرد.(٧١)

پس بدون شک، اگر خدمات و زحمات فراوانى که مادر از هنگام باردارى تا وضع حمل و دوران شيرخوارگى تحمّل مى کند، در نظر بگيريم، خواهيم ديد که هر قدر انسان در اين راه بکوشد، باز هم حقّ مادر را نتوانسته ادا کند.

روزى امّ سلمه نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و عرض کرد: «همه افتخارات، نصيب مردان شده است؛ زنان چه سهمى از اين افتخارات را دارند؟» پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

بلى اذا حملت المرأة کانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبيل الله فاذا وضعت کان لها من الأجر ما لا يدرى أحد ما هو لعظمة، فاذا أرضعت کان لها بکلّ مصّة کعدل عتق محرر من ولد اسماعيل، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملک کريم على جنبها و قال استأنفى العمل فقد غفرلک.(٧٢)

آري! [زنان هم افتخارات فراوانى دارند]. هنگامى که زن، باردار مى شود، در تمام طول مدت حمل، به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است، و هنگامى که وضع حمل مى کند، آن قدر خدا به او پاداش مى دهد که هيچ کس عظمت آن را نمى شناسد و هنگامى که فرزندش را شير مى دهد، در برابر هر مکيدنى از سوى کودک، خداوند پاداش آزاد کردن برده اى از فرزندان اسماعيل را به او مى دهد، و هنگامى که دوران شيرخوارگى کودک تمام شد، يکى از فرشتگان بزرگوار خداوند بر پهلوى او مى زند و مى گويد: برنامه اعمال خود را از نو آغاز کن؛ چرا که خداوند، همه گناهان تو را بخشيده است.

درد و رنجهاى مادر در راه پرورش فرزند، به جهت اين است که محسوس تر است و هم به سبب اينکه زحمات مادر، در مقايسه با پدر، از اهمّيت بيشترى برخوردار است.

خداوند در قرآن عاطفه انسان را نسبت به مادر، به شدت تحريک مى کند و به او تذکر مى دهد که دليل لزوم شکرگزارى از مادر، اين است که نُه ماه، سنگينى او را تحمّل مى کند و از نيرو و توان خود، او را نيرو مى بخشد و خود، رفته رفته ناتوان مى شود و به طور معمول و متعارف، تا دو سال از شيره جان خود متکفّل تغذيه فرزند مى شود:

وَ وَصَّينَا الاِْنْسانَ بِوالِدَيهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ کرْهاً و وَضَعَتْهُ کرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً .(٧٣)

ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکى کند. مادرش او را با ناراحتى حمل مى کند و با ناراحتى به زمين مى گذارد و دوران حمل و از شير باز گرفتنش، سى ماه است.

در حديث آمده است که مردى، مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته و به طواف مشغول بود. در همين هنگام، خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد. عرض کرد: «آيا حقّ مادرم را توانستم ادا کنم». حضرت فرمود: نه، حتى يک نفَسِ او را جبران نکردي.(٧٤)

نبى محترم روزى به منبر

سخن مى گفت اندر حقّ مادر

که مادر، باب غفران جنان است

تو را احسان به مادر شد معين

که دارم مادرى پير و کهنسال

شب و روزم بود جوياى احوال

پياده بردمش تا کعبه بر دوش

نکردم خدمت او را فراموش

کنون گويى که دارد حقّى از من

بيان کن يا رسول اللّه ذوالمن

بفرمود: ار دَه و نُه بار ديگر

برى او را که گردد بيست بيشتر

نباشد مزد بى خوابى يک شب

که پستانت نهاد از مهر بر لب

دوران وضع حمل و شيرخوارگى براى مادران، بسيار دشوار و سخت است. رعايت نظافت و بهداشت و بر طرف ساختن احتياجات کودک و نگهدارى او از سرما و گرما، کارى بسيار سخت و خسته کننده است. مادر، همه سختى ها و ناراحتى ها را با مهر و محبّت تحمل مى کند و هيچ توقّعى در برابر آن ندارد. انسان بايد چنين نعمت عظيمى را ارج نهد؛ امّا انسان، هرگز قادر بر اداى حقّ مادر نيست.

چنانکه قبلاً گفته شد، از روايات استفاده مى شود که حقّ مادر نسبت به فرزند، بيشتر و مهمتر است و آن به سبب مشقّتها و رنجهايى است که مادر، در به وجود آوردن و تربيت فرزند، تحمّل مى کند. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

جاء رجل و سئلنى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله عن برِّ الوالدين، فقال: أبرر اُمُّک، أبرر اُمُّک، أبرر اُمُّک، أبرر أباک، أبرر أباک، أبرر أباک و بدأ بالاُمّ قبل ألاب.(٧٥)

مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: «اى رسول خدا! به چه کسى احسان کنم؟» فرمود: «به مادرت». عرض کرد: «بعد به چه کسي؟» فرمود: «به مادرت؟» عرض کرد: «سپس به چه کسي؟» فرمود: «به مادرت». عرض کرد: «سپس به چه کسي؟». فرمود: «به پدرت».

اسلام، تنها مکتب و بهترين مکتبى است که براى مادر، عالى ترين ارزشها را قائل است. امّا تجليل از مقام مادر، چگونه است؟ آيا تنها روزى را به نام مادر نامگذارى کردن و چند مقاله درباره او نوشتن، براى بزرگداشت مقام مادر، کافى است؟

در بسيارى از کشورهاى جهان، روز مادر، پُر سر و صداست و با مراسم خاصّى برگزار مى شود و هدايايى از سوى فرزندان به مادران داده مى شود که البته اين عمل هم، پسنديده و مطلوب است؛ امّا اسلام، براى مادر مقام و ارزش خاصّى قائل شده است، تا آنجا که رسيدن به آخرين مرحله کمال و جهانِ ابديت، يعنى بهشت را در صورت رضايت مادر، امکان پذير مى داند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در روايتى مى فرمايد:

الجنة تحت أقدام الاُمّهات.(٧٦)

بهشت در زير پاى مادران است.

البته منظور اين نيست که اگر کسى رضاى مادر را تأمين کند و به بقيه وظايف مذهبى خود عمل نکند، به بهشت مى رود؛ بلکه مقصود اين است که اگر تمام وظايف دينى اش را انجام دهد، ولى توأم با رضاى مادر نباشد، قطعاً در بهشت براى او جايى نيست. حتى در مسائل دينى که امر مستحبّى در کار باشد و مادر فرزند را از آن امر مستحبّى نهى کند، در اين موارد، فرزندان موظف اند که نهى مادر را بپذيرند؛ و حتى اگر نهى مادر با امر خداوند معارض باشد، در جايى که واجب عينى نباشد (مثل جنگ با کفّار)، اينجا هم اطاعت از نهى مادر، بر امتثال امر خداوند، مقدّم است. در روايتى آمده که شخصى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کرد: پدر و مادر پيرى دارم که مرا از رفتن به جهاد باز مى دارند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

فقرّ مع والديک فوالذى نفسى بيده لأنسهما بک يوماً و ليلة خير من جهادٍ سنة.(٧٧)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در اين صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آنکه جانم در دست اوست، يک شبانه روز با آنها بودن، از جهاد يک سال، بهتر است.

مقام و منزلت مادر آن قدر است که خداوند مى فرمايد:

فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کريماً .(٧٨)

يعنى کمترين اهانتى به آنها مکن و حتى اُف (کمترين تعبير نامؤدّبانه) به آنها مگو. مبادا با نيشِ زبان و با کلمات سبک و اهانت آميز، آنها را آزار دهيد. يعنى با صداى بلند با آنها سخن مگو.

در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است:

لو علم الله شيئاً ايسر منه و أهون منه لنهى عنه فالمعنى لا تؤذهما بقليل و لاکثير.(٧٩)

اگر چيزى کمتر از اف وجود داشت، خداوند از آن نهى مى کرد و معناى اف، يعنى اينکه آنها را به هيچ وجه اذيت مکن.

و حتى بودن در خدمت مادر، از همه واجبات (که وجوب عينى ندارند) مهمتر است و اگر موجب ناراحتى مادر بشود، جايز نيست که انسان، به آن واجب کفايى عمل کند. در حديث است که مردى نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: «اى رسول خدا! من جهاد را دوست دارم؛ ولى مادرى دارم که از اين موضوع ناراحت مى شود». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

ارجع فکن مع والدتک فوالذى بعثنى بالحق لأنسها بک ليلة خير من جهاد فى سبيل الله سنة.(٨٠)

برگرد و با مادر خويش باش. قسم به آن خدايى که مرا به حق مبعوث کرد، يک شب که با مادرت مأنوس باشى، از يک سال جهاد در راه خدا بهتر است.

در روايت است که نيکى به مادر، وسيله پذيرش و قبولى توبه است. امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

جاء رجل الى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: «يا رسول الله! ما من عمل قبيح الا قد عملته فهل لى من توبة؟» فقال له رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «فهل من والديک أحَد حي؟» قال: «أبي»، قال: «فأذهب فبرّه»، قال: «فلمّا ولي»، قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «لو کانت اُمُّه فانه لو کان اُمُه حياً فبرها مکان أدنى أن يقبل توبته».(٨١)

مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! من در زندگى، فراوان گناه کرده ام؛ امّا اکنون پشيمانم و مى خواهم توبه کنم. چه راهى در پيش گيرم تا پروردگار، سريعاً از گناهان من درگذرد؟». فرمود: «از پدر و مادر تو کدام يک زنده اند؟». عرضه داشت: «تنها پدرم». فرمود: «برو به پدر خود خدمت کن». بعد فرمود: اگر اين مرد، مادر داشت و به مادر خود خدمت مى کرد، سريعتر گناهان او مورد عفو قرار مى گرفت.

اين است مقام و منزلت مادر؛ و در اجتماع، بايد زنان را با وظايف و مسئوليت هاى مادرى آشنا کرد. آنها بايد بدانند که مادر چه وظايفى بر عهده دارند و تنها اين براى آنها کافى نيست که فرزندى از آنان متولّد شود.

در روايت ديگرى آمده است:

جاء رجل من الأعراب الى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال: «انّى اُريد أن أغزو و جئت استشيرک، فقال الک والدة؟» قال: «نعم، ترکتها و هى باکية»، قال: الزمها فان الجنة عند رجليها.(٨٢)

مردى باديه نشين، خدمت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و عرضه داشت: آهنگ جنگ دارم و خدمت شما رسيده ام تا در اين موضوع با شما مشورت کنم». رسول خدا فرمود: «آيا مادر داري؟». عرضه داشت: «بلى، او را وداع کردم، در حالى که گريان بود». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: از او مواظبت نما. به درستى که بهشت، زير پاهاى مادر است.