مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام0%

مقام پدر و مادر در اسلام نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

مقام پدر و مادر در اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: زين العابدين احمدى، حسنعلى احمدى
گروه: مشاهدات: 16462
دانلود: 2573

توضیحات:

مقام پدر و مادر در اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 146 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16462 / دانلود: 2573
اندازه اندازه اندازه
مقام پدر و مادر در اسلام

مقام پدر و مادر در اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فراهم کردن مقدمات ازدواج

از جمله حقوق فرزند بر پدر و مادر، آن است که هنگامى که فرزند به سنّ بلوغ رسيد، همسر شايسته و مناسبى براى او انتخاب کنند:«... و يزوجه اذا بلغ».

وقتى فرزند دوران طفوليت خود را گذراند و به سنّ بلوغ و جوانى رسيد، معلوم است که غرائز در او شکفته مى شود و يکى از غرائز، غريزه جنسى است که هر جوانى به جنس مخالف خود علاقه مند مى شود. وجود غرائز، آن هم غريزه شهوت در وجود هر کس، امرى طبيعى است و در تمام افراد، اين غريزه وجود دارد و هر کسى بايد به طريقى آن را ارضا کند.

دين مبين اسلام با دعوت به ازدواج، مردم را از لغزش نجات داده است و اگر پدر و مادر به اين امر مهم توجّه نکنند و در راه ايجاد تسهيلات براى ازدواج جوانِ خود تلاش نکنند، ممکن است که دچار فحشا و بى عفّتى شود و به حيثيت و شخصيت خود و خانواده، لطمه وارد سازد. لذا چاره کار، همان ازدواج است که در اسلام درباره آن توصيه هاى زيادى شده است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

خيار امّتى المتأهلون و شرار أمّتى العزاب.(٢١٤)

نيکان امّت من، کسانى هستند که ازدواج کرده اند و بدان امّت من، عَزَبها هستند.

حضرت علىعليه‌السلام فرموده است:

لم يکن أحد من أصحاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله تزوّج الاّ قال رسول اللّه کمل دينه.

هر کدام از اصحاب پيغمبر که ازدواج مى کردند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمود: دينش کامل شد.

در روايت ديگرى از علىعليه‌السلام آمده است:

تزوّجوا فانّ التزويج سنّة رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ، فانّه کان يقول: من کان يحبّ أن يتّبع سنّتى فان من سنّتى التزويج الحديث.(٢١٥)

ازدواج کنيد؛ زيرا ازدواج، از سنّت رسول خداست و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمود: هر کسى که دوست دارد پيرو سنّت من باشد، از سنّت من، ازدواج است.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

من تزوّج أحرز نصف دينه.(٢١٦)

هر کسى که ازدواج کند، نصف دين خود را به دست آورده است.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

رکعتان يصلّيهما المتزوّج أفضل من سبعين رکعة يصلّيها أعزب.

دو رکعت نماز شخص متأهل، بهتر است از هفتاد رکعت نماز که نمازگزارِ مجرّد به جا مى آورد.

از مجموع اين احاديث، استفاده مى شود که دين مبين اسلام، سفارش زيادى به امر ازدواج نموده است.

نکته ديگرى که درباره زناشويى بايد متذّکر شد، اين است که آيات قرآن و روايات معصومينعليهم‌السلام به ازدواج آسان، ترغيب نموده اند و اينکه شخصى که مى خواهد اين امر خير را انجام دهد، نبايد به دليل مخارج زياد، ازدواج کردن را ترک کند يا به تأخير بيندازد. خداوند متعال مى فرمايد:

وَ اَنْکحُوا الاَْيامى مِنْکمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِکمْ وَ اِما ئِکمْ اِنْ يکونُوا فُقَراءَ يغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ .(٢١٧)

مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و کنيزان درستکار را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى سازد خداوند، واسع و آگاه است.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

الرزق مع النساء و العيال.(٢١٨)

روزى، همراه همسر و فرزند است.

در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است:

جاء رجل الى النّبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فشکا اليه الحاجة، فقال: تزوّج فتَزوج فوسّع عليه.(٢١٩)

مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شکايت کرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «ازدواج کن». او هم ازدواج کرد و در کار او گشايش پيدا شد.

و اگر براى جوانى مقدمات ازدواج فراهم نيست، بايد در جامعه اسلامى که روح تعاون در درون آن است، افراد بايد به يکديگر کمک کنند. اهمّيت اين مسئله به قدرى است که اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مى فرمايد:

أفضل الشفاعات أن تشفع بين اثنين فى نکاح حتّى يجمع اللّه بينهما.

بهترين شفاعت و خيرخواهى، آن است که ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى کنى، تا اين امر خير صورت بگيرد.

امام موسى کاظمعليه‌السلام فرمود:

ثلاثة يستظلّون بظلّ عرش اللّه يوم القيامة يوم لا ظلّ الاّ ظلّه، رجل زوّج أخاه المسلم، أو أخدمه، أو کتم له سرّاً.(٢٢٠)

سه طايفه اند که در روز قيامت، در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى که سايه اى جز او نيست: کسى که وسائل تزويج برادر مسلمانش را فراهم سازد، کسى که هنگام نياز به خدمت، خدمت کننده اى براى او فراهم کند، و کسى که اَسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد.

از اين احاديث شريف، مى توان استفاده کرد که درست است که يکى از حقوق فرزند بر پدر، انتخاب همسر شايسته براى فرزند است؛ امّا اگر پدر توانايى اين کار را ندارد، برادران دينى و مسلمان، بايد او را در اين امر مهم، يارى دهند.

در حديثى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد شده که هر کسى در امر ازدواج، قدم بردارد، براى هر قدم او ثواب زيادى در نظر گرفته مى شود:

کان له بکلّ خطوة خطاها، أو بکلّ کلمة تکلّم بها فى ذلک، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها.(٢٢١)

براى هر قدم او و هر کلمه اى که بگويد، ثواب يک سال عبادت که روزها روزه بگيرد و شبها را به شب زنده دارى بگذراند، در نامه عمل او نوشته مى شود.

اسلام در مورد ازدواجِ فرزندان، مسئوليت سنگينى بر دوش پدران گذارده، و پدرانى که توانايى اين امر حياتى را داشته باشند، ولى سهل انگار يا بى تفاوت باشند، شريک جرمِ انحراف فرزندانشان شمرده مى شوند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من أدرک له ولد و عنده ما يزوّجه فلم يزوّجه فأحدث فالاثم بينهما.(٢٢٢)

کسى که فرزندش به حدّ رشد برسد و امکانات تزويج او را داشته باشد و اقدام نکند، و در نتيجه فرزند او مرتکب گناه مى شود، اين گناه براى هر دو نوشته مى شود.

در اينجا اين نکته اخلاقى و اجتماعى را ياد آور مى شويم که مسلمانان، هزينه ازدواج را سَبُک و آسان بگيرند، تا مانع دشوارى بر سر راه ازدواج پيدا نشود، و اگر کسى توانايى اين هزينه جزئى را هم ندارد، وظيفه اخلاقى همه کسانى که توانايى امر ازدواج او را دارند، اين است که او را يارى دهند.

تحصيل علم

از ديگر حقوق فرزند بر والدين، بهره مند ساختن او از نعمت علم است. دين مبين اسلام، مسلمانان را به فراگيرى علوم، مخصوصاً علوم الهى دعوت مى کند و تعليم و تعلّم را براى همه لازم مى داند. براى تحصيل علم، نه محدوديت زمانى است و نه محدوديت مکاني. از دوران کودکى تا زمان پيرى بايد دنبال تحصيل علم رفت و در اين رهگذر، ائمه معصومينعليهم‌السلام يکى از وظايف و حقوق فرزند بر پدر را طلب دانش معرّفى نموده اند.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

مروا أولادکم بطلب العلم.(٢٢٣)

فرزندانتان را به طلب دانش برانگيزيد.

روزى امام حسنعليه‌السلام فرزندان خود را به همراه فرزندان برادرش به نزد خويش فرا خواند و به آنان فرمود:

انّکم صغار قوم و يوشک أن تکونوا کبار قوم آخرين فتعلّموا العلم فمن لم يستطع منکم أن يحفظه فليکتبه و ليضعه فى بيته.(٢٢٤)

شما کودکانِ جامعه امروزيد و به زودى بزرگانِ جامعه فردا خواهيد شد. پس دانش بياموزيد و هر يک از شما که حافظه قوى ندارد، مطالب را بنويسد و آنها را در خانه نگه دارد.

تعليم ورزش

يکى ديگر از حقوقى که فرزند بر پدر دارد آن است که او را با ورزشهايى چون شنا و تيراندازى آشنا کند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

علّموا أولادکم السباحة و الرماية.

به فرزندان خود، شنا کردن و تيراندازى ياد بدهيد.

دين مبين اسلام، همان طور که به تزکيه و تهذيب روح و روان انسان، اهمّيت مى دهد و هدف اساسى رسالت انبيا در طول تاريخ، تزکيه و آشنايى با معارف قرآن بوده است؛ همچنين مکتب اسلام به صحّت و سلامت جسم انسانها سفارش زيادى نموده و در فقه کتابى است به نام «أطعمه و أشربه»؛ يعنى خوردنى ها و آشاميدنى ها که در آن آداب خوردن و غذاهايى که در جسم انسان مؤثّر بوده و غذاها و نوشيدنى هايى که براى تن انسان مضرّ است، همه را به صورت مبسوط با ذکر دلايل و بيان علل آنها براى جامعه بشرى عرضه نموده است.

از جمله چيزهايى که براى سلامت جامعه، مخصوصاً فرزندان، مفيد است و در اين ميان، پدر و مادر بايد اين امر را اجرا کنند، مسئله ورزش است؛ مخصوصاً ورزشهايى که هم نشاط جسمى مى آورد و هم براى روح، شادابى مى آورد؛ مثل شنا کردن، کوهنوردى، تيراندازى، دوميدانى و ساير ورزشهايى که هم با فرهنگ جامعه سازگار است و هم براى تقويت عضلات بدن، مفيد است.

در روايتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل مى کند که پدران به فرزندان، تيراندازى بياموزند:

علّموا بنيکم الرّمى فانّه نکاية العدوّ.(٢٢٥)

به فرزندان خود، تيراندازى ياد دهيد که اين عمل، سبب سرکوبى دشمنان است.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: در سالى از سالها هشام بن عبدالملک به حج آمد. در آن سال، من در خدمت پدرم به حج رفته بودم. پس در مکه، روزى در جمع مردم گفتم: سپاس مى گويم خداوندى را که محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به پيامبرى فرستاد و ما را به آن حضرت، گرامى گردانيد. ما برگزيدگان خدا بر خلقِ او و پسنديدگان خدا از بندگان او و خليفه خدا در زمين هستيم. پس سعادتمند کسى است که از ما پيروى کند و شقى و بدبخت، کسى است که با ما مخالفت و دشمنى نمايد.

برادرِ هشام که اين خبر را شنيد، در مکه مصلحت نديد که متعرّض ما شود؛ امّا همين که به دمشق رسيد و ما به سوى مدينه بازگشتيم، پيکى به سوى عامل مدينه فرستاد که من و پدرم را نزد او به دمشق بفرستد.

پس از سه روز که در دمشق بوديم، ما را به مجلس خود طلبيد. چون بر او داخل شديم، هشام بر تخت پادشاهى خود نشسته بود و لشکر خود را مسلّح کرده، در دو صف در برابر، بازداشته بود و هدفى معين کرده بود و بزرگان قوم در حضور او تيراندازى مى کردند.

چون وارد شديم، او به پدرم گفت که با بزرگان قوم خود، تير بيندازد. پدرم گفت: «من پير شده ام و اکنون از من تيراندازى نمى آيد. اگر مرا معاف دارى، بهتر است». هشام سوگند ياد کرد که بر حق آن خداوند که ما را به دين خود و پيامبر خود عزيز گردانيد، تو را معاف نمى کنم.

سپس به يکى از بزرگان بنى اميه اشاره کرد که کمان و تير خود را به او بدهد تا بيندازد. پدرم کمان را از آن مرد گرفت و تيرى از او گرفت و در کمان گذاشت که تير بر ميان نشانه رفت. سپس تير ديگرى گرفت و بر فرق تير اوّل زد که آن را تا پيکان به دو نيم کرد و در ميان تير اوّل قرار گرفت. سپس تير سوم را گرفت و بر فرق تير دوم زد که آن را نيز به دو نيم کرد و در ميان نشانه، محکم شد تا آنکه نُه تيرِ چنين، پياپى افکند که هر تير بر فرق تير سابق آمد و آن را به دو نيم کرد؛ و هر تير که مى افکند، گويى بر دل هشام مى نشست و رنگش تغيير مى کرد تا آنکه بى تاب شد و گفت: نيک انداختى اى ابو جعفر! تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازي. چرا مى گفتى که من بر آن قادر نيستم؟

آن گاه رو به سوى پدرم گردانيد و گفت: «مرا خبر ده که اين تيراندازى را چه کسى به تو آموزش داد و در چه مدت آموخته اي؟». پدرم فرمود: مى دانى که در ميان اهل مدينه، اين کار شايع است و من در ايام نوجوانى، چند روزى تمرين اين رشته مى نمودم و از آن زمان تا حال، آن را ترک کرده ام و چون مبالغه کردى و سوگند دادى، امروز کمان به دست گرفتم. هشام گفت: «مثل اين تيراندازى هرگز نديده بودم. آيا جعفر در اين امر، مثل تو هست؟». فرمود: ما اهل بيت رسالت، علم و کمال و اتمام دين را که حق تعالى در آيه«الْيوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِينَکمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيکمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَکمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً» (٢٢٦) به ما عطا کرده، از يکديگر ارث مى بريم.(٢٢٧)

احترام و تکريم فرزندان

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

أکرموا أولادکم و أحسنوا آدابهم يغفرلکم.(٢٢٨)

نسبت به فرزندان خود احترام کنيد و آداب و روش آنان را نيکو کنيد تا آمرزيده شويد.

رعايت عدالت و مساوات

أنّه نظر الى رجل له ابنان فقبّل احدها و ترک الآخر فقال النّبي: فهلاّ ساويت بينهما.(٢٢٩)

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده کرد که مردى به يکى از فرزندان خود رسيدگى کرد و به فرزند ديگر، اعتنا نکرد. به او فرمود: چرا با فرزندان خود به طور مساوى رفتار نمى کني؟

دعا در حقّ آنان

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ثلاث دعوات لا يحجبن عن اللّه ، دعاء الوالد لولده اذا برّه و دعوته عليه اذا عقّه، و دعاء المظلوم على ظالمه و دعائه لمن انتصرله منه و رجل مؤمن دعا لأخ له مؤمن و اساه فينا و دعائه عليه اذا لم يواسه مع القدرة عليه و اضطرار أخيه اليه.(٢٣٠)

سه دعا و خواسته هست که از خدا پوشيده نمى شود: دعاى پدر براى فرزند، آن گاه که به او نيکى کند و در موردى که فرزند را عاق کند باز به پدر نيکى کند؛ دعاى مظلوم در حق ظالم و دعاى کسى که از مظلوم، يارى کند؛ و دعاى مرد مؤمنى که به برادر دينى خود در راه ولايت، کمک کرده است.

وفاى به عهد

پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

أحبّوا الصبيان وارحموهم فاذا وعدتموهم ففوالهم فانّهم لايرون الاّ انّکم ترزقونهم.(٢٣١)

کودکان را دوست بداريد و به آنها رحم کنيد، و اگر به آنها وعده داديد، به وعده خود وفا کنيد؛ زير آنها جز شما کس ديگرى را روزى دهنده نمى دانند.

آموختنِ آداب غذا خوردن

امام صادقعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل مى کند:

ما من رجل يجمع عياله و يضع مائدة بين يديه و يسمّى و يسمّون فى أوّل الطعام و يحمدون اللّه عزّ و جلّ فى آخره فترتفع المائدة حتّى يغفرلهم.(٢٣٢)

هر کس که خانواده خود را جمع کند و لقمه غذ را در دست خود قرار دهد و نام خدا را در اوّل غذاخوردن بگويد و در آخر آن، سپاس خدا را به جا آورد، در پايانِ غذا خوردن، آنان بخشيده مى شوند.

انفاق براى خانواده

در روايتى آمده است:

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : تصدّقوا فقال رجل: «عندى دينار». قال: «أنفقه أو تصدّق به على نفسک»، قال: «عندى دينار، آخر»، قال: «تصدّق به على امرأتک»، قال: «عندى آخر». قال:

«تصدّق به على ولدک».(٢٣٣)

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: صدقه بدهيد. شخصى عرض کرد: «نزد من يک دينار است». فرمود: «آن را براى خودت صدقه بده». آن گاه عرضه داشت: «نزدِ من دينارِ ديگرى است». فرمود: «آن را از طرف همسر خود صدقه بده». سپس گفت: «نزد من دينارى است». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: آن را از طرف فرزندت صدقه بده.

اهمّيت دادن به نماز

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

أدب صغار أهل بيتک بلسانک على الصلاة و الطهور.(٢٣٤)

فرزندان کوچک را با زبان خود، ادب بنما بر نماز و طهارت.

اهمّيت دادن به روزه

حضرت علىعليه‌السلام در وصيت به امام حسنعليه‌السلام مى فرمايد:

اللّه اللّه فى صيام شهر رمضان فانّه جنّة من النار.(٢٣٥)

سفارش مى کنم شما را به روزه ماه رمضان؛ زيرا روزه، سپر و محافظ انسان از آتش است.

آموزش مستحبّات و تشويق به آنها

امام باقرعليه‌السلام در صفات پدرش مى فرمايد:

و کان يقضى ما فاته من صلوة نافلة النهار فى الليل، و يقول: يا بني! ليس هذا عليکم بواجب و لکن أحبّ لمن عودّ منکم نفسه عادة من الخير أن يدوم عليها.(٢٣٦)

ايشان قضاى نوافل روز را در شب به جا مى آورد و مى فرمود: فرزندم! اين عمل بر شما واجب نيست، لکن دوست دارم براى هر کدام از شما که نفسش را بر اين عمل خير عادت داد، اين کار خير را ادامه بدهد.

آموزش دين شناسى و خداشناسى

در روايات آمده است:

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : «ويل لأطفال آخر الزمان من آبائهم»، فقيل: «يا رسول اللّه ! من آبائهم المشرکين؟»، فقال: لا من آبائهم المؤمنين لايعلّمونهم شيئا من الفرائض.(٢٣٧)

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «واى بر کودکان دوره آخرالزمان، از پدرانشان». عرضه داشتند: «اى رسول خدا! از پدران مشرک؟»، فرمود: نه، از پدران مؤمن که از واجبات الهى چيزى به کودکانشان ياد نداده اند.

حضرت علىعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل مى کند:

أدّبوا أولادکم على ثلاث خصال: حبّ نبيکم و حبّ أهل بيته و قرائة القرآن.(٢٣٨)

فرزندان خود را بر سه خصلت، ادب نماييد: دوستى پيامبرتان، دوستى اهل بيت و قرائت قرآن.

جلوگيرى از افکار انحرافى

امام صادقعليه‌السلام فرموده است:

بادروا أحداثکم بالحديث، قبل أن تسبقکم اليهم المرجئه.(٢٣٩)

به فرزندان خود هر چه زودتر حديث بياموزيد، قبل از آنکه مخالفان بر شما سبقت گيرند و دلهاى کودکان شما را با سخنان نادرست خويش، اشغال نمايند.

تشويق به کارهاى خير

پدر و مادر، اگر فرزند خود را با گفتار يا با اعمال، تربيت اسلامى و نيکو کرده باشند، فرزند هم به پيروى از آنان در امور اجتماعى، کارهاى خير و خداپسندانه انجام مى دهد. گاهى شاهد اين منظره زيبا هستيم که کودکانى پول تو جيبى خود را به فقرا و مستمندان هديه مى کنند. در روايتى آمده است:

عن أبى الحسنعليه‌السلام قال: مرّ الصبّى فليتصدّق بيده بالکسرة و القضبة و الشى ء و ان قلّ.(٢٤٠)

کنترل دوستان

بدون شک، عامل سازنده شخصيت انسان (بعد از اراده و خواست و تصميم او)، عوامل مختلفى است که از مهمترين آنها، همنشينان و دوستان هستند؛ چرا که انسان، خواه و ناخواه تأثيرپذير است و بخش مهمّى از افکار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش کسب مى کند. اين حقيقت، هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه و مشاهداتِ حسّى، به ثبوت رسيده است.

اين تأثيرپذيرى از نظر منطق تا آن حدّ است که در روايات اسلامى از حضرت سليمانعليه‌السلام چنين نقل شده است:

لا تحکموا على رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرجل بأشکاله و أقرانه و ينسب الى أصحابه و أخدانه.(٢٤١)

نسبت به شخص هيچ حکم و قضاوتى نکنيد تا اينکه همنشينان او را ببينيد؛ و مرد با دوستانش شناخته مى شود و به دوستان و همنشينان خود، نسبت داده مى شود.

خداوند در سوره فرقان مى فرمايد:

وَ يوْمَ يعَضُّ الظّالِمُ عَلى يدَيهِ يقُولُ يا لَيتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيلَتى لَيتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلانا خَليلاً * لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنى وَ کانَ الشَّيطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً .(٢٤٢)

و به خاطر بياوريد روزى را که ظالم، دست خويش را از شدّت حسرت به دندان مى گَزَد و مى گويد: اى کاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم. اى واى بر من! کاش فلان [شخص گمراه] را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از ياد حق، گمراه ساخت، بعد از آنکه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول کننده انسان بوده است.

در شأن نزول آيه فوق آمده است که دو نفر از مشرکان به نامهاى «عقبه» و «اُبَي» با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بودند، هرگاه عقبه از سفر مى آمد، مهمانى يى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مى کرد و در عين حال، دوست مى داشت به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله برسد، هر چند اسلام را نپذيرفته بود.

روزى از سفر آمد و طبق معمول، مراسمى ترتيب داد و دوستانش را دعوت کرد از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز دعوت نمود. هنگامى که سفره را گستردند و غذا حاضر شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «من از غذاى تو نمى خورم تا به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت بدهي». عقبه، شهادتين را بر زبان جارى کرد.

اين خبر به گوش دوستش اُبى رسيد، گفت: «اى عقبه! از آيينت منحرف شدي؟». او گفت: نه، به خدا سوگند، من منحرف نشدم؛ لکن مردى بر من وارد شد که حاضر نبود از غذايم بخورد، مگر اينکه شهادتين بگويم. من از اين شرم داشتم که او از سفره من برخيزد،بى آنکه غذا خورده باشد. لذا شهادت دادم.

ابى گفت: «من از تو هرگز راضى نمى شوم؛ مگر اينکه در برابر او بايستى و سخت به او توهين کني». عقبه اين کار زشت را انجام داد و مرتد شد؛ و سرانجام در جنگ بدر، در صف کفّار کشته شد و دوستش ابى نيز در جنگ اُحُد کشته شد.(٢٤٣)

آيات فوق، سرنوشت مردى را که در اين جهان، گرفتار دوست گمراهش شده و او را به گمراهى کشانده، شرح داده است. در روايت ديگرى از علىعليه‌السلام آمده است:

و من اشتبه عليکم امره و لم تعرفوا دينه، فانظروا الى خلطائه، فان کانوا أهل دين اللّه فهو على دين اللّه ، و ان کانوا على غير دين اللّه فلا حظَّ له من دين اللّه(٢٤٤)

هرگاه وضع کسى بر شما مشتبه شد و دين و آيين او را نشناختيد، به دوستانش نظر کنيد. اگر اهل دين خدا باشند، او نيز پيرو آيين خداست، و اگر بر آيين خدا نباشد، او نيز بهره اى از آيين حق ندارد.

در حقيقت، نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يک انسان، از هر عاملى مهمتر است و گاه مى شود که انسان را تا سر حدّ نابودى و نيستى مى کشاند، و گاه هم او را به قلّه افتخار مى رساند.

انسان در زندگى اجتماعى بايد از دوستان بد، پرهيز کند. در حديثى از امام محمد تقىعليه‌السلام مى خوانيم:

اياک و مصاحبة الشرير، فانّه کالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح أثره.(٢٤٥)

از همنشينى بدان بپرهيز که [بد،] همچون شمشير برهنه است. ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است.

تا توانى مى گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد يک دم تو را بر جان زند

يار بد بر جان و ايمان زند

البته حق پدر و مادر بر فرزند نيز زياد است که در اين مجموعه، ما به صورت فشرده، قسمتهايى از آنها را درج مى کنيم:

١ - نسبت به پدر و مادر، کمال خدمت را بنمايد و به آنها حرمت نهد؛

٢ - جلوتر از آنها ننشيند؛ بلکه پشت سر آنها بنشيند؛

٣ - امر و فرمان آنها را اجرا کند و از نهى آنها، احتراز کند؛ البته در صورتى که مخالف با دستورات دينى نباشد؛

٤ - روزه مستحبّى با اجازه آنها به جا آورد؛

٥ - بر صورت آنان نگاه محبّت آميز بکند؛

٦ - در موقع حرکت پشت سر آنان راه رود؛

٧ - با آنان به نرمى سخن گويد؛

٨ - صدايش را براى آنها بلند نکند و با آنها با گستاخى و پرخاشگرى صحبت نکند؛

٩- پدر و مادر را با اسم نخواند؛

١٠ - صحبتهاى آنها را قطع نکند؛

١١ - خواسته هاى مشروع آنها را رد نکند؛

١٢ - در برخورد اجتماعى، با آنان به صورت امر و نهى رفتار ننمايد؛

١٣ - در شادى آن دو، شاد و در غم آنها شريک باشد؛

١٤ - طول عمر آنها را از خدا بخواهد؛

١٥ - در تهيه لباس و طعام آنها پيشقدم باشد؛

١٦ - در امر مسکن و امورات روزمرّه زندگى از آنها غافل نشود؛

١٧ - بعد از وفات آنان از برگزارى مراسم غسل و کفن و دفن، تشييع، نماز وحشت، خواندن قرآن، صدقه دادن، به جا آوردن نماز و روزه، زيارت قبور آنها، دادن ردّ مظالم، اداى خمس و زکات و کفّارات براى آنها دريغ ننمايد؛

١٨ - حقوقى که در دنيا بر عهده آنهاست، آنها را به اندازه توانايى خود بپردازد؛

١٩ - احترام آنها را در زمان حيات هم بعد از مرگ داشته باشد؛

٢٠ - ياد آنان را هميشه گرامى دارد.

در پايان اين بحث، سخنانى را از حضرت امام سجادعليه‌السلام نقل مى کنيم:

يا الهي! أين طول شغلهما بتربيتي؟ و أين شدة تعبهما فى حراستي؟ و أين اقتارهما على أنفسهما للتوسعة علي؟ هيهات! ما يستوفيان منّى حقّهما، و لا أدرک ما يجب على لهما، و لا أنا بقادر من وظيفة خدمتهما.(٢٤٦)

اى خداى من! کجاست تلاش زياد والدين در تربيت من؟ کجاست زحمت فراوان آنها در حفظ من؟ کجاست سختگيرى آنها بر خودشان؟ ولى توسعه و فزونى را نسبت به من اجرا کردند. هرگز حقّ آنها را نمى توانم ادا کنم و چيزى که بر من نسبت به آنها واجب است، درک نمى شود و وظيفه و خدمت به آنها، هرگز ادا نمى شود.

مرحوم شهيد اوّل، ضمن بيان قاعده اى به حقوق والدين بر فرزندان اشاره کرده است که در زير مى آيد:

لاريب أن کلّ ما يحرم أويجب للأجانب، يحرم أويجب للأبوين و ينفردان بأمور:

الأول: تحريم السفر المباح بغير اذنهما، و کذا السفر المندوب. و قيل: بجواز سفر التجارة و طلب العلم، اذا لم يمکن استيفاء التجارة و العلم فى بلدهما، کما ذکرناه فيما مرّ.

الثاني: قال بعضهم: يجب عليه طاعتهما فى کل فعل و ان کان شبهة، فلو أمره بالأکل معهما من مال يعتقد شبهته أکل، لأن طاعتهما واجبة و ترک الشبهة مستحب.

الثالث: لودعواه الى فعلٍ، و قد حضرت الصلاة، فليؤخر الصلاة و ليطعهما، لما قلناه.

الرابع: هل لهما منعه من الصلاة جماعة؟ الأقرب أنه ليس لهما منعه مطلقا، بل فى بعض الاحيان بما يشقّ عليه مخالفته، کالسعى فى ظلمة الليل الى العشاء و الصبح.

الخامس: لهما منعه من الجهاد مع عدم التعيين، لماصح: «أن رجلا قال: يا رسول اللّه ! أبايعک على الهجرة و الجهاد»، فقال: «هل من والديک أحد حي؟»، قال: نعم، کلاهما، قال: «أفتبتغى الأجر من اللّه تعالي؟»، قال: «نعم»، قال: فارجع الى والديک فأحسن صحبتهما.

السادس: الأقرب أن لهما منعه من فرض الکفاية، اذا علم قيام الغير أوظن لأنّه يکون حينئذ کالجهاد الممنوع منه.

السابع: قال بعض العلماء لودعواه فى صلاة النافلة قطعها.

الثامن: ترک الصوم ندبا إلا باذن الأب.(٢٤٧)

شکى نيست هر چيزى که براى ديگران، واجب يا حرام است، نسبت به پدر و مادر هم همين حکم را دارد؛ ولى در بعضى از امور، والدين با ديگران تفاوت دارند که مواردى از آنها ذيلاً بيان مى شود:

١. سفر مباح، بدون اجازه پدر و مادر حرام است. همين طور سفر مستحبّى، بدون اذن والدين، حرام است. عدّه اى بيان داشته اند که سفر براى تجارت، جايز است و طلب علم، زمانى که تجارت و تحصيل، در شهرى که پدر و مادر در آن سکونت دارند، امکان نداشته باشد.

٢. بعضى از علما فرموده اند که اطاعت از پدر و مادر، بر فرزند، واجب است، در هر کارى، ولو آن فعل، شبهه داشته باشد. مثلاً اگر پدر و مادر، به غذايى دعوت کنند که فرزند نسبت به آن غذا شبهه داشته باشد که شايد از مال حرام تهيه شده باشد، اطاعت از پدر و مادر، و ترک شبهه مستحب، واجب است و هرگاه امرى بين واجب و مستحب، مردّد بشود، امر واجب، مقدّم است.

٣. اگر پدر و مادر به کارى بخوانند و به امرى دعوت بنمايند؛ ولى وقت نماز و اوّلِ وقت آن باشد، نماز را به تأخير مى اندازد و اطاعت والدين را مقدّم مى کند؛ چون اطاعتِ پدر و مادر، واجب و نماز اوّلِ وقت، مستحب است و واجب بر مستحب، مقدّم است.

٤. اگر حضور فرزند در نماز جماعت، باعث زحمت و مشقت پدر و مادر مى شود، حضور در نماز جماعت، لازم نيست.

٥. پدر و مادر مى توانند فرزند را از رفتن به جهاد (در صورتى که جهاد، عينى نباشد)، منع کنند. مردى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرضه داشت: «اى رسول خدا! من با شما، بر هجرت و جهاد، بيعت مى کنم». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «آيا پدر يا مادر تو زنده هستند؟». عرضه داشت: «اى رسول خدا! هر دوى آنها زنده هستند». پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «آيا از خداى متعال، طلب اجر و پاداش داري؟». گفت: «آري!». پيامبر فرمود: نزد پدر و مادر خود برگرد و با آنان به نيکى رفتار کن.

٦. پدر و مادر، مى توانند از واجباتى که ديگران، آنها را به جا مى آورند، منع کند که منظور، واجب کفايى است.

٧. اگر فرزند مشغول نماز نافله باشد و پدر و مادر او را صدا بزنند، نماز مستحبّى را قطع کند.

٨. روزه مستحبّى را بدون اجازه پدر به جا نياورد.