برنامه زندگى

برنامه زندگى25%

برنامه زندگى نویسنده:
گروه: درس ها

برنامه زندگى
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11342 / دانلود: 3029
اندازه اندازه اندازه
برنامه زندگى

برنامه زندگى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

برنامه زندگى

مباحثى در بازشناسى فروع دين اسلام

نويسنده : آية الله االعظمى حسين مظاهرى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

فصل اول : نماز

يكى از مهمترين احكام عملى اسلام نماز است و بعد از اصول دين، از بارزترين نشانه‌هاى مسلمانى به شمار مي‌رود. اين نكته از آيات قرآن كريم به روشنى برداشت مي‌شود. خداوند در سوره ى بقره مي‌فرمايد :

( الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ) .١

آنان‌كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پا مي‌دارند.

اين آيه ى شريفه در بيان ويژگي‌هاى انسان مؤمن و با تقوا تأكيد مي‌كند كه آنها به عالم غيب واصول دين ايمان دارند و نماز را زنده نگه مي‌دارند. زنده نگه داشتن نماز در قرآن كريم به اقامه ى نماز تعبير شده است. قرآن شريف نمي‌فرمايد«نماز بخوانيد» ، بلكه مي‌فرمايد : «اقيمو الصلوه.» ٢ يعنى نماز را به‌پا داريد. به‌پا داشتن نماز به معناى صرفاً خواندن آن نيست، بلكه به معناى زنده نگه‌داشتن روح و هدف نماز در زندگى فردى و اجتماعى است.

فضيلت نماز

نماز از همه ى عبادتها برتر شمرده مي‌شود و از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اطهارعليه‌السلام در اهميت آن احاديث فراوانى نقل شده است. امام صادقعليه‌السلام مي‌فرمايند :

«ما اعلم شيئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلوة.»٣

بعد از معرفت خداوند عبادتى را بالاتر از نماز نمي‌شناسم.

از نظر قرآن و احاديث پيشوايان ومعصومعليه‌السلام مسلمانى كه نماز نخواند، روز قيامت باغير مسلمانان محشور مي‌شود و در صف كافران قرار مي‌گيرد. از اين‌رو سفارش شده است كه با ترك كننده ى نماز معاشرت نكنيد.

مرحوم كلينىرحمهم‌الله در كتاب كافى از عبيد بن زراره روايت مي‌كند كه گفت : «به خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم و عرض كردم : اى فرزند رسول خدا!‌گناهان كبيره را براى من بيان كنيد.» امامعليه‌السلام فرمودند : «گناهان كبيره هفت تاست : كفر ورزيدن به خداوند، كشتن انسانهاى بي‌گناه، عاقّ والدين؛ يعنى موجبات ناخشنودى پدر و مادر را فراهم كردن، رباخوارى، مال يتيم را به ناحق خوردن، از جبهه ى جنگ فرار كردن، به خصوص اگر موجب تضعيف جبهه شود و تعرّب بعد از هجرت؛ يعنى بازگشت به آيين پيشين، بعد از تشرّف به اسلام.» زراره مي‌گويد كه بعد از تمام شدن سخنان امام صادقعليه‌السلام با تعجب پرسيدم : «اى فرزند رسول خدا! مال بچه ى يتيم را خوردن گناهش بيشتر است يا نماز را ترك كردن؟» حضرت فرمودند : «ترك نماز گناهش بيشتر است. نخستين گناه كفرورزيدن به خداوند است كه شامل ترك كننده ى نماز نيز مي‌شود، زيرا كسى كه نماز را ترك كند از كافران است.»

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند :

نماز ستون دين است. پس هر كس نماز را از روى عمد ترك كند، پايه‌هاى دين خود را ويران ساخته است وآن كس كه نماز را در وقت آن به‌جا نياورد، داخل : «ويل» مي‌شود كه سرزمينى در جهنم است.

چنان كه خداى تعالى در قرآن كريم فرمود :

( فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ ﴿ ٤ ﴾ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ. ) ٤

قرآن شريف مي‌فرمايد :

( فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿ ٤٠ ﴾ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ﴿ ٤١ ﴾ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ﴿ ٤٢ ﴾ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿ ٤٣ ﴾ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿ ٤٤ ﴾ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ) ٥

روز قيامت بهشتيان از گناهكاران سؤال مي‌كنند چه چيز شما را به جهنم كشانيد؟ پاسخ مي‌دهند : ما از نماز گزاران نبوديم و به درويشان طعام نمي‌داديم و با آنان‌كه سخن باطل مي‌گفتند هم‌آواز مي‌شديم.

قرآن كريم در ادامه ى اين آيات مي‌فرمايد :

( فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ .) ٦

شفاعت شفاعت‌كنندگان سودشان نبخشد.

امام صادقعليه‌السلام هنگام وفات، همه ى خويشان و اطرافيان خود را فراخواندند، به طوري‌كه همه تصوركردند امامعليه‌السلام وصيت جديدى دارند. پس از آنكه خويشان و بستگان حضرت به بالين ايشان حاضر شدند، حضرت فرمودند :

«ان شفاعتنا لا تنال مستخفاً بالصلوه.»٧

به شفاعت ما اهل‌بيت نمي‌رسد، كسى كه نماز را سبك بشمارد.

مصداق سبك شمردن نماز اين است كه انسان نماز را اول وقت و به جماعت به‌جا نياورد، نماز را فداى خواسته‌هاى خود كند. نماز را در حاشيه ى زندگى خود قرار دهد و زمانى كه به گمان خود به كار مهمى اشتغال دارد، نماز را ترك كند. كسى كه نماز را سبك بشمارد، ‌مورد لطف پروردگار قرار نمي‌گيرد، به شفاعت اهل‌بيت نمي‌رسد، دعاى او مستجاب نمي‌شود و در عالم برزخ و روز قيامت گرفتار مي‌شود. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي‌فرمايند :

«ليس منى من استخف بالصلوه، لا يردّ على الحوض، لاوالله.»٨

از من نيست كسى كه نماز را سبك بشمارد، چنين كسى در كنار حوض كوثر بر من وارد نمي‌شود، نه به خدا سوگندوارد نمي‌شود.

درباره ى فضيلت خواندن نماز اول وقت، آيات و روايات فراوانى وارد شده است. قرآن كريم در وصف مؤمنان مي‌فرمايد :

( وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ .) ٩

و آنان‌كه [اوقات] نمازهاى خود را حفظ مي‌كنند.

بنابراين،‌ يكى از ويژگي‌هاى مؤمنان اين است كه نمازهاى خود را در اول وقت به‌پا مي‌دارند و در اين مورد به شدت مراقب هستند. امام صادقعليه‌السلام ‌ در فضيلت نماز اول وقت مي‌فرمايند :

«فضل الوقت الاول على الاخير كفضل الاخره على الدنيا.»١٠

برترى اوّل وقت نسبت به آخر وقت، مانند برترى آخرت نسبت به دنياست.

يكى از راويان حديث به نام قزار نقل مي‌كند : «روزى امام رضاعليه‌السلام به استقبال يكى از علويان از شهر خارج شدند. هنگام نماز فرا رسيد. آن حضرت به كنار صخره‌اى آمدند و فرمودند : قزار اذان بگو! عرض كردم : منتظر بمانيم تا دوستانمان به ما ملحق شوند. حضرت فرمودند : خداوند تو را بيامرزد. هرگز نماز را بدون علت از اول وقت تأخير مينداز. بر تو باد كه همواره نماز را اول وقت بخواني! پس اذان گفتم و نماز خوانديم.»١١

حضرت امام صادقعليه‌السلام فرمودند : «كسى كه نمازهاى واجب را اول وقت به‌ جا آورد و شرايط آنها را بدرستى مراعات كند، فرشتگان نماز وى را به‌سوى آسمان بالا مي‌برند، در حالي‌كه سفيد و پاكيزه است. آن نماز به صاحب خود مي‌گويد : خداوند تو را حفظ كند،‌ چنان‌كه مرا حفظ كردي. مسلمانى كه بدون علّت نمازها را بعد از وقت آنها به‌جا آورد و حدود آنها را رعايت نمي‌كند، نماز او در حالي‌كه سياه و تاريك است، به سوى او برمي‌گردد و فرياد مي‌زند،‌ خداوند تو را ضايع كند، همان‌طور كه مرا ضايع كردي.»١٢

برترى نماز از ساير عبادات

آنچه از آيات و روايات برداشت مي‌شود اين است كه نماز در مقايسه با ساير عبادتها از اهميت بيشترى برخوردار است. امام صادقعليه‌السلام فرمودند :

«اوّل ما يحاسب به العبد عَن الصلو ه فاذا قُبلت منه قُبل سائرعمله واذا رُدّت عليه رُدّ سائر عمله.»١٣

اوّلين امرى كه به واسطه ى آن بنده بازخواست مي‌شود، نماز است. چنانچه از او پذيرفته شود،‌ ساير اعمال او نيز پذيرفته مي‌شود و اگر قبول نشود، ساير اعمال او نيز رد مي‌شود.

در جوامع اسلامى، عده‌اى از مردم ناآگاه برخى از امور مستحبى و گاه بعضى سنتهاى معمولى جامعه را بر اقامه ى نماز مقدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌ شمارند. يكى از مستحبات مورد توجّه در جامعه ى ما سفر به اماكن مقدس است. نزد برخى از مردم زيارت مكانهاى متبرك از به‌جا آوردن نماز مهم‌تر است و حتى در ميان راه اين سفرهاى مقدس، از گزاردن به موقع نماز غفلت مي‌ورزند. اين افراد گاهى امر واجبى را فداى امر مستحبى مي‌كنند و غافل از آنند كه نماز همواره بر انسان واجب است و هيچ امر ديگرى نمي‌تواند جايگزين آن شود. بنا‌بر نظر فقهاى عظام اگر كسى بداند در راه زيارت مكانهاى مقدس از به‌جا آوردن دو ركعت نماز واجب باز مي‌ماند، رفتن به آن زيارت براى او حرام مي‌شود.

گاهى مشاهده مي‌شود كه در ايام سوگوارى امام حسينعليه‌السلام عده‌اى از محبّان آن حضرت، مراسم سينه‌زنى و نوحه‌خوانى را به اقامه ى نماز در اول وقت ترجيح مي‌دهند، درحالي‌كه امام حسينعليه‌السلام و ياران ايشان براى زنده نگه‌داشتن نماز و تعظيم شعاير اسلام به شهادت رسيدند. شايسته است كه شيعيان ائمه هدى توجه به اداى فريضه ى نماز را از پيشوايان بزرگ خود بياموزند.

يكى از بزرگان مورد اعتماد،اين حكايت را از يك كتاب روايى نقل مي‌كرد، اينجانب روايت را شخصاً نديدم، ولى به اعتماد آن شخص باز گو مي‌كنم : «شخصى براى سفر تجارتى خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيد و از ايشان طلب استخاره كرد. امامعليه‌السلام جواب استخاره را به‌گونه‌‌‌اى فرمودند كه از آن برداشت مي‌شد كه رفتن به آن سفر مطلوب نيست. آن شخص بدون اعتنا به استخاره به سفر رفت. از قضا در آن سفر سود فراوانى به دست آورد. او با شگفتى فراوان به خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من براى سفر تجارى نزد شما استخاره كردم و بد آمد، ولى بدون توجّه به استخاره به مسافرت رفتم و در اين سفر سود سرشارى نصيب من شد. امامعليه‌السلام تبسمى كردند و فرمودند : به خاطر دارى كه در فلان منزل خسته بودي؟ نماز را اول وقت نخواندى، به بعد موكول كردى،‌خوابت برد و صبح ديدى كه نمازت قضا شده است و اين كار را از روى عمد هم انجام ندادي. آن شخص جواب داد : آرى به خاطر دارم. امام صادقعليه‌السلام فرمودند : اگر خداوند تمام دنيا را هم به تو بدهد،‌خسارت ناشى از فوت آن نماز جبران نمي‌شود.»

آداب نماز

آداب نماز بر دو قسم است : آداب ظاهرى و آداب باطني.

آداب ظاهرى آن است كه نمازگزار بايد آن را در ظاهر رعايت كند. از جمله ى آن است كه نمازگزار بدن خود را در حالت سكون و آرامش قرار دهد، به اطراف خود نگاه نكند و نگاه خود را از محل سجده برندارد، هيچ حركتى غير از اعمال نماز انجام ندهد، در حالت كسالت و خواب‌آلودگى و در حال سنگينى نماز نخواند و هيچ يك از مكروهات نماز را به‌جا نياورد. نمازگزار بايد خود را در پيشگاه خداوند متعال احساس كند.

قرآن شريف در آيات مختلف به آداب نماز اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد : نماز بايد ترتيل داشته باشد؛ يعنى كلمات آن شمرده ادا شود، ركوع و سجود آن به طور كامل انجام شود،‌بعد از ركوع و بين دو سجده بدن آرام گيرد و مستحبات نماز به‌جا آورده شود.

مولى محسن فيض كاشانىرحمهم‌الله در كتاب شريف المحجه ى البيضاء با ذكر مثالى زيبا نقش اجزاى مختلف نماز را تبيين كرده است، وى مي‌گويد : «كما ل انسان وابسته به دو چيز است : موجوديّت باطنى و اعضاى ظاهري؛ موجوديّت باطنى انسان همانا حيات و روح او و ظاهر جسمانى آدمى، اعضا و اندام‌هاى اوست. بعضى ازاندام‌هاى آدمى مانند قلب، كبد و مغز داراى چنان اهميتى هستند كه با از بين رفتن آن، حيات انسان از بين مي‌رود. بعضى از اندام‌ها نظير چشم، دست، پا و زبان در موقعيتى هستند كه با نبود آنها، حيات آدمى از دست نمي‌رود، ولى مقاصد حيات مخدوش مي‌گردد. بعضى از اندام‌ها چنانند كه با از دست رفتن آنها، نه حيات انسان و نه مقاصد آن، هيچ يك آسيبى نمي‌بينند، اما به زيبايى انسان لطمه وارد مي‌شود. اين اندام‌ها نظير ابرو، ريش و سفيدى پوست است. برخى ديگر از اندام‌ها چنانند كه از دست رفتن آنها به اصل جمال آدمى لطمه‌اى وارد نمي‌كند، اما از كمال آن مي‌كاهد، مانند كمانى بودن ابرو، سياهى موى سر و صورت و سرخ ‌بودن گونه‌هاى صورت.

همين‌گونه است صورت عبادتهايى كه شرع مقدس براى ما معين كرده است. روح و حيات باطنى نماز، خشوع،‌ نيّت، حضور قلب و اخلاص است. ركوع، سجود و قيام آن به منزله ى قلب، كبد و مغز مي‌باشد كه اگر از دست برود، نماز از دست مي‌رود. قرائت و اذكار نماز در حكم دست، پا، چشم و زبان است كه با وارد شدن خدشه به آنها نماز حيات خود را از دست نمي‌دهد، اما بعضى از مقاصد آن مخدوش مي‌شود. مستحبات نماز به مثابه زيباييهاى مو،‌پوست و صورت است كه وجود آنها موجب جمال و زيبايى مي‌شود. رعايت لطايف آداب در اين مستحبات، به منزله ى كمانى بودن ابرو و تناسب اندام است كه موجب كمال زيبايى است.»١٤

نماز براى بنده به مثابه هديه‌اى است كه به وسيله آن به پيشگاه رب‌الارباب تقرّب مي‌جويد،‌همان‌طور كه مردمان با تقديم هدايا نزد بزرگان تقرّب مي‌جويند. اين هديه به خداوند عرضه مي‌شود و روز قيامت به نمازگزار برمي‌گردد. بنابراين، تو در زيباسازى يا زشت و ناقص كردن نماز اختيار دارى، اگر آن را زيبا و نيكو ساختى، خير و خوبى آن به تو بازمي‌گردد و اگر آن را زشت نمودى، بدى آن به خودت برمي‌گردد.

آداب باطنى نماز، داشتن خضوع و خشوع در نماز است. خضوع؛ يعنى رعايت ادب در پيشگاه پروردگار و خشوع؛ يعنى توجه قلبى به خداوند در هنگام نماز و فروتنى باطنى در هنگام راز و نياز با او. خشوع بدين معنى است كه انسان در هنگام اداى نماز حضور قلب داشته باشد و به امور دنيوى فكر نكند. خشوع قلب موجب خشوع اعضا و جوارح مي‌شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى از مسلمانان را در حال نماز ديدكه با ريش خود بازى مي‌كند، آنگاه فرمودند : اگر قلب اين شخص خاشع بود، اعضاى او نيز خاشع بودند.

وقتى مسلمان بداند كه رستگارى وى در گرو رعايت آداب باطنى و داشتن خشوع در نماز است، همان‌گونه كه درسوره ى منافقون ذ كر شده است، مي‌كوشد تا هنگام اداى نماز مراتب خضوع و خشوع را مراعات كند؛ بدين معنى كه در هنگام خواندن حمد و سوره، تمام توجّه خود را متوجّه معبودى مي‌كند كه در حال راز و نياز با اوست و هنگام ركوع و سجود خداى متعال را براستى تنزيه و تسبيح مي‌كند.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند : «هنگامى كه رو به قبله نمودى، دنيا و آنچه در آن است را به فراموشى بسپار و مردم و امور مربوط به آنها را از ياد ببر، قلبت را از آنچه به خود مشغول مي‌سازد، خالى كن؛ عظمت خداوند را به ديده ى باطن بنگر و روزى را به يادآور كه هر كس در برابر پروردگار خود مي‌ايستد و آنچه را انجام داده است، ظاهر مي‌كند و به سوى مولاى راستين خود باز مي‌گردد،‌ ايستادن در چنان روزى بر گامهاى ترس و اميد استوار است پس هنگامى كه تكبير گفتى، آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در برابر عظمت پروردگار كوچك و حقير شمار! پس آن گاه خداى تعالى بر قلب بنده ى خود آگاه مي‌شود، در حالي‌كه بنده لفظاً خدا را بزرگ مي‌شمارد، اما در قلبش از حقيقت تكبير رويگردان است، خداوند مي‌فرمايد : اى دروغگو! آيا مرا فريب مي‌دهي؟ به عزّت و جلالم سوگند كه تو را ازشيرينى يادم محروم مي‌سازم و از مقام قرب و لذّت مناجاتم دور مي‌كنم.

بدان‌كه او (خداوند) به تعظيم و كرنش تو محتاج نيست و از عبادت و دعاى تو بي‌نياز است و بدرستى كه دعاى تو وسيله‌اى است كه از فضل و رحمت او به تو رسيده است تا به واسطه ى آن از عقوبت او دور شوى و به رحمت و بخشش او نايل گردي.»١٥

نماز جماعت

درباره ى نماز جماعت آيات و روايات فراوانى وارد شده است. بنا بر نظر مفسران قرآن، آياتى كه در آنها امر به اقامه ى نماز شده است،‌اشاره به نماز جماعت دارند، زيرا اقامه ى صلوة به معناى زنده نگه‌داشتن نماز و برپاداشتن آن در اجتماع مسلمان است و در برخى از آيات، شواهد روشن‌ترى در اين زمينه وجود دارد. به عنوان نمونه آيه ى ٤٣ سوره ى بقره مي‌فرمايد :

( وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ )

و نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد و با ركوع كنندگان ركوع كنيد.

شخصى كه نماز را به صورت فرادى و با حضور قلب به‌جا مي‌آورد و مستحبّات و تعقيبات نماز را نيز انجام مي‌دهد، مي‌توان گفت چنين شخصى نماز خوانده ولى آن را اقامه نكرده است و در فرهنگ قرآنى چنين نمازى كامل نيست. نماز بايد در مسجد، در ميان مردم و با جماعت خوانده شود. نماز بايد در اجتماع مسلمانان زنده و پويا باشد. نماز جماعت يك شعار است و اين شعار بايد زنده نگه‌ داشته شود.

در باب نماز جماعت و اهميت آن احاديث فراوانى از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه ى اطهارعليه‌السلام نقل شده است. مضمون احاديث اين است كه اگر شخصى بدون دليل نماز جماعت راترك كرد، با او همنشينى، معاشرت و دادوستد نكنيد و با او پيوند ازدواج نيز برقرار نكنيد. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره ى نماز جماعت مي‌فرمايند :

«من صلى الصلوة الخمس جماعه فظنّوا به كل خير.»١٦

كسى كه نمازهاى پنجگانه را به جماعت بگزارد، هر خير و نيكى را به او گمان ببريد.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند : «مسلمانى كه نمازهاى صبح و عشا را به جماعت بخواند، در پناه خداوند عزوجل است،‌كسى كه به چنين شخصى ستم روا دارد، به خدا ستم كرده است و كسى كه او را كوچك شمارد،‌خدا را كوچك شمرده است. هنگامى كه باران مي‌بارد يا سرماى شديدى وجود داشته باشد، در آن صورت براى مرد جايز است كه در خانه‌اش نماز بخواند و در مسجد حاضر نشود. چنان‌كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند : «هر گاه بر اثر باران كفشها تر شود، نماز را در خانه به‌جا آوريد.»١٧

مؤمنان نبايد به خواندن نماز فرادى اكتفا كنند. آن چيزى كه مورد تأكيد اسلام است، زنده نگه‌داشتن نماز است. در جامعه ى اسلامى، هنگامى كه مؤذن اذان مي‌گويد، بايد همه ى كارها تعطيل شود، همه ى مردم به مسجد روى آورند و در نماز جماعت شركت كنند. همه با هم تكبير بگويند و با هم ركوع و سجود را انجام دهند. اين يك وظيفه ى مهم براى مسلمانان است.

در روايات آمده است : از جمله چيزهايى كه در دنيا و آخرت نفرين مي‌كند،‌ مسجدى است كه مردم در آن نماز برپا ندارند. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند :

«اذا رايتم الرجلَ يتعاد المسجد فاشهدوا له بالايمان.»١٨

وقتى ديديد مردى به حضور در مسجد مداومت دارد، به ايمان او شهادت دهيد در روايتى نقل شده است كه : «چون قيامت برپا مي‌شود،‌ قومى محشور مي‌شوند كه صورتهاى آنها مانند ستاره مي‌درخشد. ملائكه ازآنها مي‌پرسند، اعمال شما چه بوده است؟ آنها پاسخ مي‌دهند : ما با شنيدن اذان براى گرفتن وضو حركت مي‌كرديم و به كار ديگرى مشغول نمي‌شديم. بعد دسته‌اى ديگر محشور مي‌شوند كه چهره‌هاى آنان مانند ماه درخشان است. از آنها نيز همان سؤال مي‌شود جواب مى دهند : ما قبل از اذان وضو مى گرفتيم و براى اداى نماز آماده مى شديم. ‌سپس طايفه ى ديگرى محشور مي‌َشوند كه چهره‌هاى آنان همچون خورشيد مي‌درخشد؛ آنان در پاسخ فرشتگان مي‌گويند : ما قبل از اذان وارد مسجد مي‌شديم و اذان را در مسجد مي‌شنيديم.»١٩

در اغلب كشورهاى اسلامى، هنگام اذان، ‌مسلمانان به سوى مساجد مي‌شتابند و نماز را اول وقت و به جماعت برگزار مي‌كنند. كسانى كه به شهرهاى مكّه و مدينه مشرف شده‌اند، حركت زيبا و شورانگيز مردم و روانه شدن آنها را، يك ساعت قبل از اذان صبح، به سوى مسجدالحرام و مسجدالنّبى مشاهده كرده‌اند. اين جمعيت انبوه در آن مساجد شريف با شكوه فراوانى نماز جماعت برگزار مي‌كنند كه به راستى براى مسلمانان مايه ى افتخار و براى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زينت و مايه ى شادمانى است.

مرحوم شيخ صدوقرحمهم‌الله در روايتى براى فردى كه نماز را اول وقت و به جماعت نخواند، هجده عقوبت ذكر مي‌كند. از جمله ى آنها اين است كه مالش بي‌بركت مي‌شود،‌عمر و زندگى او بي‌خير و بركت مي‌شود،‌عاقبت به خير نمي‌شود. لحظه ى مرگ و عالم برزخ براى او سخت مي‌شود و روز قيامت حسابرسى از او بادقّت و سختگيرى صورت مي‌گيرد.

شايان ذكر است كه شركت در نماز جماعت مستحب است، ولى اگر يك عنوان ثانوى بر آن مترتب شد، در آن صورت آن امر مستحب،‌واجب مي‌شود. عنوان ثانوى در اين زمينه آن است كه هرگاه مسلمانها نتوانند نماز را زنده نگه‌دارند و مساجد در هنگام برگزارى نماز جماعت خالى باشد، در آن صورت نماز جماعت بر همگان واجب مي‌شود. علامه ى مجلسىرحمهم‌الله از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده است كه فرمودند :

«سلّموا اليهود و النصارى و لا تسلّموا على يهود امتي. قيل يا رسول الله و من يهود امتك؟ قال الذين يستمعون الاذان و الاقامه و لم يحضروا الجماعه.»

به يهوديان و نصرانيها سلام كنيد،‌ولى به يهود امت من سلام نكنيد. سؤال شد، اى رسول خدا! يهود امت تو كيست؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند : كساني‌كه اذان و اقامه را مي‌شنودند و در نماز جماعت شركت نمي‌كنند.

شايد حكمت آنكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از رويگردانان نماز جماعت به يهود امت خود تعبير فرموده‌اند اين باشد كه شركت نكردن درنماز جماعت به وحدت و اجتماع مسلمانان آسيب مي‌رساند و جامعه ى اسلامى را دچار تفرقه مي‌كند. يهوديان در طول تاريخ اسلام از روى آگاهى و غرض‌ورزى به اسلام و وحدت امت اسلامى زيان رسانده‌اند و مسلمانان بي‌اعتنا به جماعت، ناخودآگاه به اسلام صدمه مي‌زنند. در اين صورت، نتيجه ى عمل اين‌گونه مسلمانان شكستن شكوه مسجد و جماعت است.

علامه ى مجلسىرحمهم‌الله در بحارالانوار روايتى از كتاب جامع‌الاخبار از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده است كه فرمودند :

«سيأتى زمان على الناس يرون من العلماء كما يفرّ الغنم من الذئب. ابتلاهم بثلاثه اشياء : الاول يرفع البركة من اموالهم، و الثانى سلّط الله عليه سلطانا جائرا و الثالث يخرجون من الدنيا بلا ايمان»٢٠

زمانى فرا مي‌رسد كه مردم از علما مي‌گريزند، همان‌گونه كه گوسفندان از گرگ فرار مي‌كنند، در آن شرايط، خداوند آنان را به سه مصيبت گرفتار مي‌كند : اول آنكه بركت را از اموالشان برمي‌دارد. دوم آنكه سلطان ستمگرى را بر آنان حاكم مي‌كند و سوم آنكه در هنگام مرگ آنان را بي‌ايمان از دنيا مي‌برد.

نتيجه ى دورى از علما و ائمه ى جماعت اين است كه اشخاص بي‌رحم،‌ جاهل و زورگو بر ملت مسلمان مسلّط مي‌شوند و بركت از اموال ملت برداشته مي‌شود و در پايان عمر نيز بي‌ايمان از دنيا مي‌روند.

مراتب نماز

نماز صحيح، نمازى است كه مقدمات و مقارنات آن مطابق دستورهاى اسلام انجام شود،‌كلمات آن درست ادا شود و قيام، قعود، ركوع و سجود آن به درستى انجام شود. در مقابل اين نماز، نماز باطل قرار دارد و آن نمازى است كه نمازگزار عبارتهاى آن را به طور صحيح ادا نمي‌كند،‌ حمد و سوره را اشتباه مي‌خواند، ركوع و سجود را درست انجام نمي‌دهد،‌نماز را تند مي‌خواند و كلمات آن را شمرده و درست ادا نمي‌كند. چنين نمازى صاحب خود را نفرين مي‌كند و شخصى كه مورد نفرين نماز قرار گيرد، از رحمت خداوند دور مي‌شود و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليه‌السلام روز قيامت او را شفاعت نمي‌كنند. از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند : «شخصى كه نماز را سريع مي‌خواند و ركوع و سجود آن را ناقص انجام مي‌دهد، مانند مرغى است كه از زمين دانه برمي‌چيند.»

نماز صحيح سه قسم دارد :

١ - نمازى كه موجب رفع تكليف مي‌شود؛ يعنى نمازگزار آن را از نظر شرعى صحيح مي‌خواند و كليه شرايط صحت را دارا مي‌باشد، اما آداب ظاهرى و باطنى نماز رعايت نمي‌شود؛ به عبارت ديگر، نمازگزار هنگام خواندن نماز به كارهاى خود فكر مي‌كند يا با دستها و موهاى خود بازى مي‌كند. چنين نمازى موجب رفع تكليف مي‌شود، اما داراى تأثير تربيتى و معنوى نيست و نزد خداوند ارزشى ندارد و نمي‌تواند عامل صعود انسان به معراج شود، كه «الصلوة معراج المؤمن.»

٢ - نمازى است كه خضوع ظاهرى در آن رعایت مي‌شود و نمازگزار علاوه بر آنكه نماز را صحيح مي‌خواند، كلمات را شمرده ادا مي‌كند و ركوع وسجود آن ‌را به طور كامل انجام مي‌دهد، آداب ظاهرى نماز را نيز مراعات مي‌كند؛ يعنى اذان و اقامه مي‌گويد، نماز را با رعايت ترتيل مي‌خواند و مستحبات آن‌را نيز انجام مي‌دهد، اما در نماز حضور قلب و خشوع ندارد. با تمام وجود به خداوند توجّه ندارد و افكارش متوجّه امور دنياست. از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمودند :

«من صلى ركعتين لم يحدث فيهما نفسه بشيء من الدنيا غفر له ما تقدم من ذنبه»٢١

كسى كه دو ركعت نماز بگزارد و در آن دو ركعت درانديشه ى امرى از امور دنيا نباشد، تمام گناهان گذشته ى او بخشيده مي‌شود.

مرحوم شيخ حرّ عاملىرحمهم‌الله روايتى را در وسائل الشيعه نقل مي‌كند و مي‌گويد : حِماد كه يكى از راويان جليل‌القدر، مورد اعتماد و از اصحاب اجماع است؛ يعنى روايت هايش را تمام اصحاب قبول دارند، مي‌گويد : روزى خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم. امامعليه‌السلام فرمودند : حماد! آيا نماز خواندن مي‌دانمي! گفتم : بلى اى فرزند رسول خدا! حضرت فرمودند : برخيز دو ركعت نماز بخوان. حماد مي‌گويد : دو ركعت نماز معمولى خواندم، ديگر باقى روايت ذكر نشده است؛ اما معلوم مي‌شود كه نماز او صحيح بوده، ولى خشوع را مراعات نكرده است. حماد مي‌گويد : نماز را تمام كردم؛ چهره ى مبارك حضرت امام صادقعليه‌السلام درهم كشيده شد و فرمودند : حيف است يك مسلمان پس از شصت سال نماز خواندن، شيوه ى صحيح آن را نداند. حماد مي‌گويد : در برابر امام صادقعليه‌السلام شرمنده شدم. امامعليه‌السلام فرمودند : من دو ركعت نماز مي‌خوانم. امامعليه‌السلام ابتدا اذان و اقامه گفتند و سپس نماز را با حضور قلب و با رعايت آداب ظاهرى و باطنى به‌جا آوردند. بعد فرمودند : حماد اين‌گونه نماز بخوان.

٣ - نمازى است كه داراى خشوع باشد؛ يعنى نمازگزار آداب ظاهرى و باطنى نماز را رعايت كند، در نماز حضور قلب داشته باشد، هنگام نماز خود را درمحضر خداوند احساس كند و به يقين بداند كه پروردگار عالم او را مي‌بيند. پيامبر اكمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي‌فرمايند :

«اعبدالله كانك تراه و ان لم تكن تراه فانّه يراك.»٢٢

خداوند را آن‌چنان پرستش كن كه گويى او را مي‌بينى و اگر تو او را نمي‌بينى،‌پس مسلّماً او تو را مي‌بيند.

قرآن شريف مي‌فرمايد :

( قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿ ١ ﴾ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿ ٢ ﴾ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ) ٢٣

همانا اهل ايمان رستگار مي‌شوند. آنان‌كه درنماز خشوع مي‌ورزند.

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤال شد،‌«خشوع چيست؟ حضرت فرمودند : خشوع عبارت است از تواضع و فروتنى در نماز و اينكه بنده قلب خود را به طور كامل متوجّه خدا سازد.»٢٤

حضور قلب در عبادات، روح و روان آنها محسوب مي‌شود و نورانيت و مراتب كمال عبادتها به خشوع و مراتب آن بستگى دارد. هيچ عبادتى بدون حضور قلب، مقبول درگاه احديت واقع نمي‌شود و مورد لطف و رحمت ربوبى قرار نمي‌گيرد. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد :

وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ ٢٥

از شكيبايى و نماز يارى جوييد و اين دو جز براى اهل خشوع، امرى بزرگ و دشوار است.

آنان‌كه به مقام خشوع نرسيده باشند، نماز واقعى برايشان دشوار و سنگين است. چنين افرادى به خاطر ترس از جهنم و طمع بهشت نماز مي‌خوانند. همه ى اشخاص مي‌توانند در نماز خضوع و خشوع را مراعات كنند، به شرط آنكه تمرين كافى در اين زمينه داشته باشند و نيز داراى اراده‌اى قوى باشند.

15 مفسّر قرآن  

فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در كتاب خود (خصایص ‍ الزینبیه) جنین نقل مى كند:

  (روزگارى كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در كوفه بود، زینب عليها‌السلام در خانه اش ‍ مجلسى داشت كه براى زن ها قرآن تفسیر و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (كهیعص) را تفسیر مى نمود كه ناگاه امیرالمؤمنین عليه‌السلام به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم! شنیدم براى زن ها (كهیعص) را تفسیر مى نمایى؟

زینب عليها‌السلام گفت: آرى. امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: این رمز و نشانه اى است كه براى مصیبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس از آن زینب گریه كرد، گریه با صدا صلوات اللّه علیهما. (17)

__________________________

17- زینب كبرى، ص 144.

16 على عليه‌السلام از واقعه كربلا مى گوید

امام زین العابدین عليه‌السلام گفت كه: خبر داد مرا امّ ایمن كه حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دیدن حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام طبق خرمایى آورد، ام ایمن گفت: من كاسه آوردم كه در آن شیر و مسكه بود، پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسكه میل فرمودند، پس حضرت على عليه‌السلام ابریق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریخت.

چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مباركش كشید پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام نظرى كه آثار سرور و شادى در روى مباركش مشاهده كردیم، آنگاه مدتى به سوى آسمان نظر كرد، پس روى مبارك خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، بسیار دعا كرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افكند و مانند باران تند آب از دیده مباركش مى ریخت. چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده كردند، همه اندوهناك شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جراءت نمى كردم كه از سبب این گریه از آن حضرت سؤ ال كنم.

چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه عليه‌السلام گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیده هاى تو را گریان نگرداند، به درستى كه این حالت كه در تو مشاهده كردیم دل هاى ما را مجروح كرد. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام آورد گفت: اى برادر و حبیب من! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم، از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد كه هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم، و من در شما نظر مى كردم و خدا را شكر مى كردم كه چنین نعمت هابه من كرامت كرده كه ناگاه جبرییل عليه‌السلام بر من نازل شد گفت: یا محمد به درستى كه خداى تعالى مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى كه تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام كرد براى تو نعمت و گوارا گردانید براى تو این عطیه را با آنكه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایى نخواهد افكند میان تو و ایشان، چنانچه به تو عطا مى كند در آن روز خوبى به ایشان عطا خواهد كرد، چنانچه به تو بخشش مى نماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنكه تو خشنود گردى، و زیاده از مرتبه خوشنودى تو به ایشان كرامت خواهد كرد با بلیه بسیارى كه به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مكروه بسیارى كه ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان كه ملت تو را بر خود بندند و دعوى كنند كه از امت تواند، و حال آنكه برى اند از خدا و ایشان را به شمشیر آب دار و انواع زجرها و ستم ها بكشند، و هر یك را در ناحیه اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یكدیگر دور باشد، و حق تعالى این حالت را از براى ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد كن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده و راضى شو به قضاى الهى، پس خدا را حمد كردم و راضى شدم به قضاى او بر آنچه براى شما اختیار نموده است.

پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستى كه برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند كرد و از دشمنان تو تعب هابه او خواهد رسید، و در آخر كشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ترین اولین و آخرین، نظیر پى كننده ناقه صالح، در شهرى كه به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیم تر خواهد شد، این فرزند زاده تو و اشاره كرد به سوى حسین عليه‌السلام شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیكان امت تو، در كنار نهر فرات، در زمینى كه آن را كربلا گویند، به سبب آن كرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى كه كرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعه هاى زمین است و حرمت آن از همه زمین ها عظیم تر، و آن قطعه اى است از بهشت.

پس زینب گفت: چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده كردم گفتم: اى پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثى به من روایت كرد، مى خواهم آن را از تو بشنوم، فرمود: اى دختر حدیث چنان است كه ام ایمن به تو روایت كرده، گویا مى بینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر كرده باشند، و به ذلت و خوارى شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر كنید و شكیبایى نمایید، به حق آن خداوندى كه حبّه ها را شكافته و خلایق را آفریده است، در آن وقت در روى زمین خدا را دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.

چون حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را نقل كرد براى ما، فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد كرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت: اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاكت ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلى كه چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده اند، پس تا توانید سعى كنید كه مردم را به شك اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص كنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان، تا كفر و ضلالت خلق مستحكم گردد و از ایشان هیچ كس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اكثر مردم راست كرد زیرا كه با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهى جز كبایر ضرر نمى رساند.

بخش چهارم: گریه امام على عليه‌السلام بر مصایب عباسعليها‌السلام

17 بوسیدن دست هاى عباس عليه‌السلام

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه‌السلام ، ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین على عليه‌السلام داد كه با خواندن اذان و اقامه در گوش وى، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.

حضرت در گوش راست فرزند اذان، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس، عباس نهاد.

  (ثم قبل یدیه و استعبر و بكى) (18)

سپس دست هاى او را بوسید و قطرات اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین عليه‌السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از این جاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت، بوسید. چنان كه وارد است رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست دخترش، حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام را مى بوسید و وى را به جاى خود مى نشانید. و از این جا كثرت عطوفت شاه ولایت، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام مظلوم تاریخ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود.

__________________________

18- خصایص العباسیة، ص 119.

18 گریه بر دست هاى عباس  

در روز ولادت ابوالفضل العباس عليه‌السلام ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست على عليه‌السلام داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به دیده و گوش ‍ و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.

  (ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى الیسرى). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت. یكى از سنت هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى مسلمین ارث گذارده این است كه در حین تولد فرزند، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام و ولى خدا آشنا گردد.

حضرت امیرالمؤمنین على عليه‌السلام به ام البنین عليها‌السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید عرض كرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم، عباس، عباس نامیدم. پس دست هاى او را بوسیده و اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در كنایه شریعه فرات در راه یارى خدا قطع خواهد شد. (19)

__________________________

19- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج 1، ص 137 و 138.

19 خبر از آینده عباس عليه‌السلام  

مورخان نقل مى كنند: در دوران طفولیت حضرت عباس عليه‌السلام یك روز امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستین هایش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس عليه‌السلام پرداخت. ام البنین عليها‌السلام ، حیرت زده از این صحنه، از امام عليه‌السلام پرسید: چرا گریه مى كنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آن چه را كه بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم. ام البنین عليها‌السلام ، شتابان و هراسان، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟! امام عليه‌السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت: این دستها از بازو قطع خواهد شد. كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین عليها‌السلام فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با وحشت و شتاب پرسید: (چرا دستهایش قطع مى شوند)؟!

امام عليه‌السلام به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قطع خواهد شد. ام البنین عليها‌السلام گریه كرد و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش ‍ شریك شدند. سپس ام البنین عليها‌السلام به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس ‍ گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ریحانه او خواهد گردید. (20)

امیرالمؤمنین على عليه‌السلام فرمود: ام البنین، فرزندت عباس عليه‌السلام نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش، دو بال به مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملایكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا این عنایت را به جعفر بن ابى طالب عليه‌السلام نموده است. و ام البنین عليها‌السلام با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد. (21)

__________________________

20- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام .

21- سردار كربلا، ص 164.

20 سفارش على عليه‌السلام به عباسعليه‌السلام در واقعه كربلا  

علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقد النزیه (جلد 1، صفحه 100) از فخرالذاكرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى، نقل مى كند كه گوید: امیرالمؤمنین عليه‌السلام حضرت عباس عليه‌السلام را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست یافت، تا برادرش حسین تشنه است، قطره اى از آن را ننوشد، و این كه ارباب مقاتل گویند حضرت عباس عليه‌السلام در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى عليه‌السلام بوده است. (22) (23)

__________________________

22- سردار كربلا، ص 317.

23-چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج 1، ص 153.

فصل دوم على عليه‌السلام در سوگ رسول خدا (صلّی اللّه علیه وآله وسلم)

بخش اول: على در كنار بستر پیامبر

21 توطئه عمر  

یك روز صبح كه پیغمبر اكرم به نقاهت شدید مبتلا بود بلال به خانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام كرد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اكنون از آمدن به مسجد معذورم یكى از مسلمانان را به نماز وادار كنید و دیگران به وى اقتدا نمایید. عایشه گفت: پدرم ابوبكر را به اقامه جماعت برقرار سازید. حفصه گفت: والد بزرگوارم عمر را بگویید نماز صبح را بپاى آورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه دید هر یك از اینها حریص اند بر این كه پدرشان به امامت مردم برقرار شوند و در حیات وى آشوب نمایند فرمود: دست از آشوب گرى خود بردارید و فتنه برپا نكنید شما مانند زن هاى فتنه گر زمان یوسفید كه هر یك پنهانى به یوسف پیغام فرستادند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر به این كه مبادا یكى از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آن كه دستور داده بود همراه جیش اسامه به خارج شهر بروند و خیال نمى كرد تخلف كرده باشند با همان حال ناتوانى كه داشت خود را براى رفتن به مسجد مهیا كرد و از آن طرف وقتى متوجه شد عایشه و حفصه درصدد امامت پدر خود هستند، دانست كه ابوبكر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نموده اند. این معنى بیشتر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به مسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش ‍ بسازد و رفع شبهه نماید.

بالاخره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ضعف بى اندازه كه داشت و نمى توانست روى زمین آرام بگیرد على عليه‌السلام و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را گرفتند و آن حضرت پاهاى مبارك را بر روى زمین مى كشید و با این حال به مسجد وارد گردیده دید ابوبكر داخل محراب شده و نزدیك است با گفتن تكبیرة الاحرام كه ركن مقدم اسلام است اركان حقیقى آن را از یكدیگر بپاشد و نابود سازد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست اشاره كرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد، لیكن در نظر داشت، روزى براى آنكه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در میان محراب بایستد و با گفتن الله اكبر رگ و پیوند رهبر بزرگ اسلام نه، بلكه قائمه عرش الهى را به لرزه درآورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود در محراب ایستاد و نماز را آغاز كرد و اعمال نمازى ابوبكر را به هیچ گرفته نماز را از سر شروع كرد، چون نماز را سلام داد به خانه رفت. ابوبكر و عمر و عده اى را كه در مسجد حضور داشتند طلبید، فرمود: مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه به خارج شهر كوچ كنید. عرض كردند: آرى فرمودى. فرمود: بنابراین براى چه مخالفت كردید؟!

ابوبكر گفت: من حسب الامر همراه جیش اسامه به خارج مدینه رفتم لیكن براى آن كه عهدى تازه كردم باشم مراجعت نمودم. عمر گفت: یا رسول الله من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شركت نكردم زیرا مى خواستم خودم از بیمارى شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتى شما را نپرسم.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه دانست آنان مخالفت كرده اند بار سوم آنها را به همراهى با جیش اسامه دعوت كرد و از رنج بسیارى كه دیده و اندوه فراوانى كه به حضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتى بدین حال بسر برد. مسلمانان گریستند و صداى گریه زنان و فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه یافته نگاهى به مردم كرده فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنید تا مطلبى را بنویسم كه پس از آن براى همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولى شد.

یكى از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هرگاه دستور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عملى شود ممكن است تیر غرض او به هدف مقصود نرسد و كار از كار بگذرد، بدین ملاحظه به آن مرد گفت: به سخن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه نكن زیرا او بیمار است و هذیان مى گوید، آن مرد از اراده خود منصرف شد و از این كه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و كوتاهى نمودند متاءثر بوده و گفتگو در میانشان افتاد و كلمه استرجاع انالله و انا الیه راجعون را به زبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناك بودند.

هنگامى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه حاصل كرد، برخى گفتند: آیا اجازه مى دهید تا دوات و شانه حاضر نماییم. فرمود: پس از این همه سخنان نابجا محتاج به دوات و شانه نیستم، لیكن درباره بازماندگانم وصیت مى كنم از آنها دست بر مدارید و از نیت خیر درباره آنان خوددارى ننمایید و روى از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر كار از جاى برخواسته به خانه هاى خود رفتند و به جز از عباس و فضل و على بن ابى طالب عليه‌السلام و خاندان مخصوصش دیگرى باقى نماند.

عباس عرض كرد: یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه مى دانید غلبه با ماست و ما پس از شما به مقام حق پیروز مى آییم و مستقر مى شویم اطلاع فرمایید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پس از من درمانده و بى چاره خواهید شد و سخن دیگرى نفرمود. این عده هم با كمال ناامیدى از حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرخص گردیدند. (24)

__________________________

 24- الارشاد، ص 171 168.

22 خبر دادن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام از وفات خویش  

به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریضى اى عارض شد كه با آن مریضى به جوار رحمت الهى واصل گردید، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را گرفت و متوجه بقیع گردید، اكثر صحابه از پى او بیرون آمدند، فرمودند كه: حق تعالى مرا امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقیع، چون به بقیع رسید، گفت: السلام علیكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده اید در آن و نجات یافته اید از محنت هایى كه مردم را در پیش است، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسیار مانند پاره هاى شب تار.

پس مدتى ایستاد و طلب آمرزش براى اهل بقیع نمود، و رو آورد به سوى حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: جبرئیل در هر سال قرآن را یك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در این سال دو مرتبه عرض نمود، چنین گمان دارم كه این براى آن است كه وفات من نزدیك شده است.

پس فرمود: یا على به درستى كه حق تعالى مرا مخیر گردانید بر میان خزانه هاى دنیا و مخلد بودن در آن یا بهشت، من اختیار لقاى پروردگار خود كردم، چون بمیرم عورت مرا بپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود. (25)

__________________________

25- تاریخ چهارده معصوم، ص 86 85.

23 دو ركن على عليه‌السلام

جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز پیش از وفاتش به على عليه‌السلام مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیاى خود سفارش كنم به همین زودى دو ستون تو ویران شوند و خدا خلیفه من است بر تو، چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد. فرمود: این یك ستون من بود كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: این ستون دوم است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود. (26)

__________________________

26- امالى شیخ صدوق، ص 135.

24 وظیفه غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم  

ابن عباس گفته چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن یاسر از میان آنها برخاست و به او گفت: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام یك از ما تو را غسل دهیم اگر این پیشامد به وجود آمد؟

فرمود: آن وظیفه على بن ابى طالب است زیرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كند فرشتگان به او كمك كنند.

عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در این پیشامد؟ فرمود: خاموش باش خدایت رحمت كند.

سپس پیغمبر فرمود: یا بن ابى طالب چون دیدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوب غسل بده و با این دو پارچه لباسم، كفن كن یا در پارچه سید مصر و برد یمانى، كفن بسیار گران بر من مپوش، مرا بردارید و ببرید تا بر لب گورم نهید اول كسى كه بر من رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپس جبرییل و میكاییل و اسرافیل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز بر من گزارند. (27)

__________________________

27- امالى شیخ صدوق، ص 634 633.

25 طلب على عليه‌السلام در بیمارى  

از ابن عباس روایت است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام بیمارى فرمود: دوست مرا برایم بخوانید و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانید.

به فاطمه عليها‌السلام گفتند: برو على را بیاور، گمان نداریم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز او را بخواهد. فاطمه دنبال على عليه‌السلام فرستاد، چون وارد شد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو چشم گشود و رویش برافروخت و فرمود: بیا بیا نزد من اى على. و او را نزدیك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانید و بى هوش شد و حسن و حسین آمدند و شیون و گریه مى كردند تا خود را روى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداختند و على عليه‌السلام خواست آنها را كنار بزند، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببویم و مرا ببویند، از آنها توشه گیرم و از من توشه گیرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشته شوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار این را گفت و دست دراز كرد و على را درون بستر خود كشید و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش برآمد و على از زیر بسترش بیرون شد و گفت: اعظم الله اجوركم درباره پیغمبر كه خدا جانش را گرفت و آواز شیون و گریه برخاست به امیرالمؤمنین عليه‌السلام گفتند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت؟ فرمود: هزار باب به من آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشاید. (28)

__________________________

28- امالى شیخ صدوق، ص 638 637.

26 خبر پیامبر از غسل دهنده اش  

عبدالله بن مسعود از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات یابى؟

حضرت فرمود: هر پیغمبرى را وصى او غسل مى دهد.

گفتم: وصى تو كیست یا رسول الله؟

فرمود: على بن ابى طالب.

پرسیدم: چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟

فرمود: سى سال، چنان چه یوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و صفراء دختر شعیب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كرد و گفت: من سزاوارترم به خلافت از تو، یوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسیر كرد، بعد از اسیر كردن او را گرامى داشت، به درستى كه دختر ابوبكر بر على عليه‌السلام خروج خواهد كرد با چندین هزار نامرد از امت من، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را اسیر خواهد كرد، بعد از اسیر كردن با او احسان خواهد كرد. (29)

__________________________

29- تاریخ چهارده معصوم، ص 123 122

27 طلب برادر  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برادر و عمویم را برگردانید چون حضور یافتند و مجلس منحصر به آنها گردید پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طرف عمویش عباس ‍ توجه كرده فرمود: اى عمو وصیت مرا مى پذیرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمایى، عباس عرض كرد یا رسول الله عموى تو پیرمرد و عیال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قیام كند. آن گاه به على عليه‌السلام توجه كرده فرمود: اى برادر آیا وصیت مرا مى پذیرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمایى، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذیرم و آن را اجرا مى كنم.

پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نزدیك بیا چون پیش رفت على عليه‌السلام را به سینه چسبانید و انگشترى خود را از انگشت مباركش بیرون آورده فرمود: این انگشترى را در انگشت كن، سپس شمشیر و زره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پیكار به شكم مى بست و لباس جنگ مى پوشید و به كارزار مى رفت، حاضر كرده همه را به على عليه‌السلام تسلیم نمود فرمود: به نام خدا به منزل خود برو.

على عليه‌السلام در تمام این مدت از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كناره نمى گرفت و پیوسته منتظر اجراى دستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسى از احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بیمارى آن حضرت شدت یافته على عليه‌السلام براى انجام پاره اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اندكى افاقه یافت، على عليه‌السلام را ندید زن هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفیق مرا بخوانید.

  پس از این جمله، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گردید، خاموش شد. عایشه گفت: ابوبكر را بگویید بیاید، وى داخل شده، و بر بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده گشود چشمش به جمال تهى از كمال ابوبكر افتاد صورت برگردانید ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت: اگر او به من نیازمند بود صورت برنمى گردانید. و حاجت را مى فرمود، چون بیرون رفت دوباره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت: عمر را حاضر كنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانید، ام سلمه كه حق از او خشنود باد گفت: على را بگویید حاضر شود كه پیامبر جز او به دیگرى عنایتى ندارد. على عليه‌السلام را به حضور خواندند، چون او وارد شد گویى روح روانى به رسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت، سپس على عليه‌السلام از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خواب رود چون او خوابید از خانه بیرون رفت. مردم پرسیدند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه نجوایى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شود و مرا به كارهایى ماءموریت داد كه به خواست خدا بدان ها قیام خواهم كرد. (30)

__________________________

30- الارشاد، ص 172 171.

بخش دوم: وصیت هاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

28 وصایاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

امیرمؤمنان عليه‌السلام على فرمود: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبید. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشین من بر اهل و امت من هستى، چه زنده باشم یا از دنیا بروم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

اى على! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حیاتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام. آن گاه اسرارى را با من در میان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب دیگر باز نمى شد. (31)

پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرین لحظات زندگانى خود، امیرمؤمنان عليه‌السلام را طلبید و خطاب به آن حضرت فرمود:

بدان اى برادر! چون من از دنیا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پیش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنیاى خود مى شوند (غصب خلافت). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن، تا ایشان به طلب تو آیند. زیرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تویى علم هدایت و نور دینى و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خدایى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزید، سوگند یاد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بیعت گرفته ام. همگى به ظاهر پذیرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.

چون من از دنیا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است، جمع آورى كن. آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آیى.

امیرمؤمنان مى فرماید: ما آن شب نزدیك آن حضرت بودیم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بیت صدا به شیون و ناله بلند كرده بودند.

ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.

اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ایشانم و ایشان اهل بیت من و مقربان درگاه خدایند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

__________________________

31- بحارالانوار، ج 22، ص 412، ح 13.

15 مفسّر قرآن  

فاضل گرامى سید نورالدین جزایرى در كتاب خود (خصایص ‍ الزینبیه) جنین نقل مى كند:

  (روزگارى كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در كوفه بود، زینب عليها‌السلام در خانه اش ‍ مجلسى داشت كه براى زن ها قرآن تفسیر و معنى آن را آشكار مى كرد. روزى (كهیعص) را تفسیر مى نمود كه ناگاه امیرالمؤمنین عليه‌السلام به خانه او آمد و فرمود: اى نور و روشنى دو چشمانم! شنیدم براى زن ها (كهیعص) را تفسیر مى نمایى؟

زینب عليها‌السلام گفت: آرى. امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: این رمز و نشانه اى است كه براى مصیبت و اندوهى كه به شما عترت و فرزندان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى مى آورد. پس از آن مصایب و اندوه ها را شرح داد و آشكار ساخت. پس از آن زینب گریه كرد، گریه با صدا صلوات اللّه علیهما. (17)

__________________________

17- زینب كبرى، ص 144.

16 على عليه‌السلام از واقعه كربلا مى گوید

امام زین العابدین عليه‌السلام گفت كه: خبر داد مرا امّ ایمن كه حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دیدن حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حریره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام طبق خرمایى آورد، ام ایمن گفت: من كاسه آوردم كه در آن شیر و مسكه بود، پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آن حریره تناول نمودند و از آن شیر آشامیدند و از آن خرما و مسكه میل فرمودند، پس حضرت على عليه‌السلام ابریق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریخت.

چون حضرت دست هاى خود را شست دست تر بر روى مباركش كشید پس نظر كرد به سوى على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام نظرى كه آثار سرور و شادى در روى مباركش مشاهده كردیم، آنگاه مدتى به سوى آسمان نظر كرد، پس روى مبارك خود را به جانب قبله گردانید و دست هاى خود را به سوى آسمان گشود، بسیار دعا كرد پس به سجده رفت و در سجده برداشت و ساعتى سر در زیر افكند و مانند باران تند آب از دیده مباركش مى ریخت. چون اهل بیت رسالت این حالت را در او مشاهده كردند، همه اندوهناك شدند، من نیز از حزن ایشان محزون گردیدم و جراءت نمى كردم كه از سبب این گریه از آن حضرت سؤ ال كنم.

چون این حالت بسیار به طول انجامید، على و فاطمه عليه‌السلام گفتند: سبب گریه تو چیست یا رسول اللّه خدا هرگز دیده هاى تو را گریان نگرداند، به درستى كه این حالت كه در تو مشاهده كردیم دل هاى ما را مجروح كرد. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام آورد گفت: اى برادر و حبیب من! چون شما را نزد خود مجتمع دیدم، از مشاهده شما مرا سرورى حاصل شد كه هرگز چنین شادى در خود نیافته بودم، و من در شما نظر مى كردم و خدا را شكر مى كردم كه چنین نعمت هابه من كرامت كرده كه ناگاه جبرییل عليه‌السلام بر من نازل شد گفت: یا محمد به درستى كه خداى تعالى مطلع شد بر آنچه در نفس تو حادث گردید، و دانست شادى كه تو را عارض شد به دیدن برادر و دختر و دو فرزند زاده خود، پس تمام كرد براى تو نعمت و گوارا گردانید براى تو این عطیه را با آنكه گردانید ایشان را و فرزندان ایشان را و شیعیان ایشان را با تو در بهشت، و جدایى نخواهد افكند میان تو و ایشان، چنانچه به تو عطا مى كند در آن روز خوبى به ایشان عطا خواهد كرد، چنانچه به تو بخشش مى نماید به ایشان خواهد بخشید، تا آنكه تو خشنود گردى، و زیاده از مرتبه خوشنودى تو به ایشان كرامت خواهد كرد با بلیه بسیارى كه به ایشان خواهد رسید در دنیا، و مكروه بسیارى كه ایشان را در خواهد یافت بر دست هاى گروهى از منافقان كه ملت تو را بر خود بندند و دعوى كنند كه از امت تواند، و حال آنكه برى اند از خدا و ایشان را به شمشیر آب دار و انواع زجرها و ستم ها بكشند، و هر یك را در ناحیه اى از زمین به قتل رسانند، و قبرهاى ایشان از یكدیگر دور باشد، و حق تعالى این حالت را از براى ایشان پسندیده است و ایشان را اهل این سعادت گردانیده است، پس حمد كن خدا را بر آنچه از براى شما پسندیده و راضى شو به قضاى الهى، پس خدا را حمد كردم و راضى شدم به قضاى او بر آنچه براى شما اختیار نموده است.

پس جبرئیل گفت: یا محمد به درستى كه برادر تو على مقهور و مظلوم خواهد شد بعد از تو، منافقان امت بر او غالب خواهند شد و غصب خلافت او خواهند كرد و از دشمنان تو تعب هابه او خواهد رسید، و در آخر كشته خواهد شد به دست بدترین خلایق و بدبخت ترین اولین و آخرین، نظیر پى كننده ناقه صالح، در شهرى كه به سوى آن شهر هجرت خواهد نمود، و آن شهر محل شیعیان او و شیعیان فرزندان او خواهند بود. به سبب این حال بلاى اهل بیت رسالت بسیار خواهد شد و مصیبت ایشان عظیم تر خواهد شد، این فرزند زاده تو و اشاره كرد به سوى حسین عليه‌السلام شهید خواهد شد با گروهى از اهل بیت و ذریت تو و نیكان امت تو، در كنار نهر فرات، در زمینى كه آن را كربلا گویند، به سبب آن كرب و بلا بر دشمنان تو و دشمنان ذریت تو بسیار خواهد شد در روزى كه كرب آن روز منقضى نشود و حسرت آن روز به آخر نرسد، آن بهترین بقعه هاى زمین است و حرمت آن از همه زمین ها عظیم تر، و آن قطعه اى است از بهشت.

پس زینب گفت: چون ابن ملجم پدرم را ضربت زد، اثر مرگ در او مشاهده كردم گفتم: اى پدر بزگوار، ام ایمن چنین حدیثى به من روایت كرد، مى خواهم آن را از تو بشنوم، فرمود: اى دختر حدیث چنان است كه ام ایمن به تو روایت كرده، گویا مى بینم تو را و زنان دیگر از اهل بیت مرا در این شهر اسیر كرده باشند، و به ذلت و خوارى شما را برند از دشمنان خود خائف و ترسان باشید، پس در آن وقت صبر كنید و شكیبایى نمایید، به حق آن خداوندى كه حبّه ها را شكافته و خلایق را آفریده است، در آن وقت در روى زمین خدا را دوستى به غیر از شما و دوستان و شیعیان شما نباشد.

چون حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این حدیث را نقل كرد براى ما، فرمود: در آن روز شیطان از روى شادى پرواز خواهد كرد و بر دور زمین با یاوران خود جولان خواهد نمود، خواهد گفت: اى گروه شیاطین آنچه مطلب ما بود از فرزند آدم به آن رسیدیم و در هلاكت ایشان منتهاى آرزوى خود را یافتیم، و همه را مستحق جهنم نمودیم مگر جماعت قلیلى كه چنگ در دامان اهل بیت رسالت زده اند، پس تا توانید سعى كنید كه مردم را به شك اندازید در حق ایشان و بدارید مردم را بر عداوت ایشان و تحریص كنید مردم را بر ضرر رسانیدن به ایشان و دوستان ایشان، تا كفر و ضلالت خلق مستحكم گردد و از ایشان هیچ كس نجات نیابد، آن ملعون گمان خود را در حق اكثر مردم راست كرد زیرا كه با عداوت شما هیچ عمل صالح فایده نمى بخشد، و با محبت و موالات شما هیچ گناهى جز كبایر ضرر نمى رساند.

بخش چهارم: گریه امام على عليه‌السلام بر مصایب عباسعليها‌السلام

17 بوسیدن دست هاى عباس عليه‌السلام

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه‌السلام ، ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست امیرالمؤمنین على عليه‌السلام داد كه با خواندن اذان و اقامه در گوش وى، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.

حضرت در گوش راست فرزند اذان، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را، به نام عمویش عباس، عباس نهاد.

  (ثم قبل یدیه و استعبر و بكى) (18)

سپس دست هاى او را بوسید و قطرات اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین عليه‌السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از این جاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت، بوسید. چنان كه وارد است رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست دخترش، حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام را مى بوسید و وى را به جاى خود مى نشانید. و از این جا كثرت عطوفت شاه ولایت، امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام مظلوم تاریخ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود.

__________________________

18- خصایص العباسیة، ص 119.

18 گریه بر دست هاى عباس  

در روز ولادت ابوالفضل العباس عليه‌السلام ام البنین عليها‌السلام قنداقه او را به دست على عليه‌السلام داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به دیده و گوش ‍ و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.

  (ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى الیسرى). سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت. یكى از سنت هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه براى مسلمین ارث گذارده این است كه در حین تولد فرزند، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام و ولى خدا آشنا گردد.

حضرت امیرالمؤمنین على عليه‌السلام به ام البنین عليها‌السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید عرض كرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم، عباس، عباس نامیدم. پس دست هاى او را بوسیده و اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در كنایه شریعه فرات در راه یارى خدا قطع خواهد شد. (19)

__________________________

19- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج 1، ص 137 و 138.

19 خبر از آینده عباس عليه‌السلام  

مورخان نقل مى كنند: در دوران طفولیت حضرت عباس عليه‌السلام یك روز امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستین هایش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس عليه‌السلام پرداخت. ام البنین عليها‌السلام ، حیرت زده از این صحنه، از امام عليه‌السلام پرسید: چرا گریه مى كنید؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آن چه را كه بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم. ام البنین عليها‌السلام ، شتابان و هراسان، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟! امام عليه‌السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت: این دستها از بازو قطع خواهد شد. كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین عليها‌السلام فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با وحشت و شتاب پرسید: (چرا دستهایش قطع مى شوند)؟!

امام عليه‌السلام به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قطع خواهد شد. ام البنین عليها‌السلام گریه كرد و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش ‍ شریك شدند. سپس ام البنین عليها‌السلام به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس ‍ گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ریحانه او خواهد گردید. (20)

امیرالمؤمنین على عليه‌السلام فرمود: ام البنین، فرزندت عباس عليه‌السلام نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش، دو بال به مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملایكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا این عنایت را به جعفر بن ابى طالب عليه‌السلام نموده است. و ام البنین عليها‌السلام با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد. (21)

__________________________

20- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام .

21- سردار كربلا، ص 164.

20 سفارش على عليه‌السلام به عباسعليه‌السلام در واقعه كربلا  

علامه شیخ عبدالحسین حلى در النقد النزیه (جلد 1، صفحه 100) از فخرالذاكرین، عالم بزرگوار، شیخ میرزا هادى خراسانى نجفى، نقل مى كند كه گوید: امیرالمؤمنین عليه‌السلام حضرت عباس عليه‌السلام را فرا خواند و به سینه چسبانید و چشمانش را بوسید و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست یافت، تا برادرش حسین تشنه است، قطره اى از آن را ننوشد، و این كه ارباب مقاتل گویند حضرت عباس عليه‌السلام در شریعه فرات آب را نخورد و آن را ریخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى عليه‌السلام بوده است. (22) (23)

__________________________

22- سردار كربلا، ص 317.

23-چهره درخشان قمر بنى هاشم، ج 1، ص 153.

فصل دوم على عليه‌السلام در سوگ رسول خدا (صلّی اللّه علیه وآله وسلم)

بخش اول: على در كنار بستر پیامبر

21 توطئه عمر  

یك روز صبح كه پیغمبر اكرم به نقاهت شدید مبتلا بود بلال به خانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام كرد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اكنون از آمدن به مسجد معذورم یكى از مسلمانان را به نماز وادار كنید و دیگران به وى اقتدا نمایید. عایشه گفت: پدرم ابوبكر را به اقامه جماعت برقرار سازید. حفصه گفت: والد بزرگوارم عمر را بگویید نماز صبح را بپاى آورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه دید هر یك از اینها حریص اند بر این كه پدرشان به امامت مردم برقرار شوند و در حیات وى آشوب نمایند فرمود: دست از آشوب گرى خود بردارید و فتنه برپا نكنید شما مانند زن هاى فتنه گر زمان یوسفید كه هر یك پنهانى به یوسف پیغام فرستادند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر به این كه مبادا یكى از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آن كه دستور داده بود همراه جیش اسامه به خارج شهر بروند و خیال نمى كرد تخلف كرده باشند با همان حال ناتوانى كه داشت خود را براى رفتن به مسجد مهیا كرد و از آن طرف وقتى متوجه شد عایشه و حفصه درصدد امامت پدر خود هستند، دانست كه ابوبكر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نموده اند. این معنى بیشتر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به مسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش ‍ بسازد و رفع شبهه نماید.

بالاخره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ضعف بى اندازه كه داشت و نمى توانست روى زمین آرام بگیرد على عليه‌السلام و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را گرفتند و آن حضرت پاهاى مبارك را بر روى زمین مى كشید و با این حال به مسجد وارد گردیده دید ابوبكر داخل محراب شده و نزدیك است با گفتن تكبیرة الاحرام كه ركن مقدم اسلام است اركان حقیقى آن را از یكدیگر بپاشد و نابود سازد. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست اشاره كرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد، لیكن در نظر داشت، روزى براى آنكه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در میان محراب بایستد و با گفتن الله اكبر رگ و پیوند رهبر بزرگ اسلام نه، بلكه قائمه عرش الهى را به لرزه درآورد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود در محراب ایستاد و نماز را آغاز كرد و اعمال نمازى ابوبكر را به هیچ گرفته نماز را از سر شروع كرد، چون نماز را سلام داد به خانه رفت. ابوبكر و عمر و عده اى را كه در مسجد حضور داشتند طلبید، فرمود: مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه به خارج شهر كوچ كنید. عرض كردند: آرى فرمودى. فرمود: بنابراین براى چه مخالفت كردید؟!

ابوبكر گفت: من حسب الامر همراه جیش اسامه به خارج مدینه رفتم لیكن براى آن كه عهدى تازه كردم باشم مراجعت نمودم. عمر گفت: یا رسول الله من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شركت نكردم زیرا مى خواستم خودم از بیمارى شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتى شما را نپرسم.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه دانست آنان مخالفت كرده اند بار سوم آنها را به همراهى با جیش اسامه دعوت كرد و از رنج بسیارى كه دیده و اندوه فراوانى كه به حضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتى بدین حال بسر برد. مسلمانان گریستند و صداى گریه زنان و فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه یافته نگاهى به مردم كرده فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنید تا مطلبى را بنویسم كه پس از آن براى همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولى شد.

یكى از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هرگاه دستور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عملى شود ممكن است تیر غرض او به هدف مقصود نرسد و كار از كار بگذرد، بدین ملاحظه به آن مرد گفت: به سخن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه نكن زیرا او بیمار است و هذیان مى گوید، آن مرد از اراده خود منصرف شد و از این كه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و كوتاهى نمودند متاءثر بوده و گفتگو در میانشان افتاد و كلمه استرجاع انالله و انا الیه راجعون را به زبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناك بودند.

هنگامى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاقه حاصل كرد، برخى گفتند: آیا اجازه مى دهید تا دوات و شانه حاضر نماییم. فرمود: پس از این همه سخنان نابجا محتاج به دوات و شانه نیستم، لیكن درباره بازماندگانم وصیت مى كنم از آنها دست بر مدارید و از نیت خیر درباره آنان خوددارى ننمایید و روى از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر كار از جاى برخواسته به خانه هاى خود رفتند و به جز از عباس و فضل و على بن ابى طالب عليه‌السلام و خاندان مخصوصش دیگرى باقى نماند.

عباس عرض كرد: یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هرگاه مى دانید غلبه با ماست و ما پس از شما به مقام حق پیروز مى آییم و مستقر مى شویم اطلاع فرمایید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پس از من درمانده و بى چاره خواهید شد و سخن دیگرى نفرمود. این عده هم با كمال ناامیدى از حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرخص گردیدند. (24)

__________________________

 24- الارشاد، ص 171 168.

22 خبر دادن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام از وفات خویش  

به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مریضى اى عارض شد كه با آن مریضى به جوار رحمت الهى واصل گردید، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را گرفت و متوجه بقیع گردید، اكثر صحابه از پى او بیرون آمدند، فرمودند كه: حق تعالى مرا امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقیع، چون به بقیع رسید، گفت: السلام علیكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده اید در آن و نجات یافته اید از محنت هایى كه مردم را در پیش است، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسیار مانند پاره هاى شب تار.

پس مدتى ایستاد و طلب آمرزش براى اهل بقیع نمود، و رو آورد به سوى حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: جبرئیل در هر سال قرآن را یك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در این سال دو مرتبه عرض نمود، چنین گمان دارم كه این براى آن است كه وفات من نزدیك شده است.

پس فرمود: یا على به درستى كه حق تعالى مرا مخیر گردانید بر میان خزانه هاى دنیا و مخلد بودن در آن یا بهشت، من اختیار لقاى پروردگار خود كردم، چون بمیرم عورت مرا بپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود. (25)

__________________________

25- تاریخ چهارده معصوم، ص 86 85.

23 دو ركن على عليه‌السلام

جابر بن عبدالله گوید: شنیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز پیش از وفاتش به على عليه‌السلام مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من، تو را به دو ریحانه دنیاى خود سفارش كنم به همین زودى دو ستون تو ویران شوند و خدا خلیفه من است بر تو، چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد. فرمود: این یك ستون من بود كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: این ستون دوم است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود. (26)

__________________________

26- امالى شیخ صدوق، ص 135.

24 وظیفه غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم  

ابن عباس گفته چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن یاسر از میان آنها برخاست و به او گفت: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام یك از ما تو را غسل دهیم اگر این پیشامد به وجود آمد؟

فرمود: آن وظیفه على بن ابى طالب است زیرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كند فرشتگان به او كمك كنند.

عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در این پیشامد؟ فرمود: خاموش باش خدایت رحمت كند.

سپس پیغمبر فرمود: یا بن ابى طالب چون دیدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوب غسل بده و با این دو پارچه لباسم، كفن كن یا در پارچه سید مصر و برد یمانى، كفن بسیار گران بر من مپوش، مرا بردارید و ببرید تا بر لب گورم نهید اول كسى كه بر من رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپس جبرییل و میكاییل و اسرافیل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز بر من گزارند. (27)

__________________________

27- امالى شیخ صدوق، ص 634 633.

25 طلب على عليه‌السلام در بیمارى  

از ابن عباس روایت است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام بیمارى فرمود: دوست مرا برایم بخوانید و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانید.

به فاطمه عليها‌السلام گفتند: برو على را بیاور، گمان نداریم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز او را بخواهد. فاطمه دنبال على عليه‌السلام فرستاد، چون وارد شد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو چشم گشود و رویش برافروخت و فرمود: بیا بیا نزد من اى على. و او را نزدیك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانید و بى هوش شد و حسن و حسین آمدند و شیون و گریه مى كردند تا خود را روى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداختند و على عليه‌السلام خواست آنها را كنار بزند، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببویم و مرا ببویند، از آنها توشه گیرم و از من توشه گیرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشته شوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار این را گفت و دست دراز كرد و على را درون بستر خود كشید و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش برآمد و على از زیر بسترش بیرون شد و گفت: اعظم الله اجوركم درباره پیغمبر كه خدا جانش را گرفت و آواز شیون و گریه برخاست به امیرالمؤمنین عليه‌السلام گفتند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت؟ فرمود: هزار باب به من آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشاید. (28)

__________________________

28- امالى شیخ صدوق، ص 638 637.

26 خبر پیامبر از غسل دهنده اش  

عبدالله بن مسعود از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات یابى؟

حضرت فرمود: هر پیغمبرى را وصى او غسل مى دهد.

گفتم: وصى تو كیست یا رسول الله؟

فرمود: على بن ابى طالب.

پرسیدم: چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟

فرمود: سى سال، چنان چه یوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و صفراء دختر شعیب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كرد و گفت: من سزاوارترم به خلافت از تو، یوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسیر كرد، بعد از اسیر كردن او را گرامى داشت، به درستى كه دختر ابوبكر بر على عليه‌السلام خروج خواهد كرد با چندین هزار نامرد از امت من، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را اسیر خواهد كرد، بعد از اسیر كردن با او احسان خواهد كرد. (29)

__________________________

29- تاریخ چهارده معصوم، ص 123 122

27 طلب برادر  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برادر و عمویم را برگردانید چون حضور یافتند و مجلس منحصر به آنها گردید پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طرف عمویش عباس ‍ توجه كرده فرمود: اى عمو وصیت مرا مى پذیرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمایى، عباس عرض كرد یا رسول الله عموى تو پیرمرد و عیال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قیام كند. آن گاه به على عليه‌السلام توجه كرده فرمود: اى برادر آیا وصیت مرا مى پذیرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمایى، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذیرم و آن را اجرا مى كنم.

پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نزدیك بیا چون پیش رفت على عليه‌السلام را به سینه چسبانید و انگشترى خود را از انگشت مباركش بیرون آورده فرمود: این انگشترى را در انگشت كن، سپس شمشیر و زره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پیكار به شكم مى بست و لباس جنگ مى پوشید و به كارزار مى رفت، حاضر كرده همه را به على عليه‌السلام تسلیم نمود فرمود: به نام خدا به منزل خود برو.

على عليه‌السلام در تمام این مدت از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كناره نمى گرفت و پیوسته منتظر اجراى دستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسى از احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بیمارى آن حضرت شدت یافته على عليه‌السلام براى انجام پاره اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اندكى افاقه یافت، على عليه‌السلام را ندید زن هاى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفیق مرا بخوانید.

  پس از این جمله، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گردید، خاموش شد. عایشه گفت: ابوبكر را بگویید بیاید، وى داخل شده، و بر بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیده گشود چشمش به جمال تهى از كمال ابوبكر افتاد صورت برگردانید ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت: اگر او به من نیازمند بود صورت برنمى گردانید. و حاجت را مى فرمود، چون بیرون رفت دوباره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت: عمر را حاضر كنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانید، ام سلمه كه حق از او خشنود باد گفت: على را بگویید حاضر شود كه پیامبر جز او به دیگرى عنایتى ندارد. على عليه‌السلام را به حضور خواندند، چون او وارد شد گویى روح روانى به رسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت، سپس على عليه‌السلام از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خواب رود چون او خوابید از خانه بیرون رفت. مردم پرسیدند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تو چه نجوایى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب دیگر گشوده مى شود و مرا به كارهایى ماءموریت داد كه به خواست خدا بدان ها قیام خواهم كرد. (30)

__________________________

30- الارشاد، ص 172 171.

بخش دوم: وصیت هاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

28 وصایاى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

امیرمؤمنان عليه‌السلام على فرمود: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبید. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشین من بر اهل و امت من هستى، چه زنده باشم یا از دنیا بروم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

اى على! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حیاتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام. آن گاه اسرارى را با من در میان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب دیگر باز نمى شد. (31)

پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرین لحظات زندگانى خود، امیرمؤمنان عليه‌السلام را طلبید و خطاب به آن حضرت فرمود:

بدان اى برادر! چون من از دنیا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پیش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنیاى خود مى شوند (غصب خلافت). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن، تا ایشان به طلب تو آیند. زیرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تویى علم هدایت و نور دینى و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خدایى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزید، سوگند یاد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بیعت گرفته ام. همگى به ظاهر پذیرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.

چون من از دنیا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است، جمع آورى كن. آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آیى.

امیرمؤمنان مى فرماید: ما آن شب نزدیك آن حضرت بودیم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بیت صدا به شیون و ناله بلند كرده بودند.

ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.

اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ایشانم و ایشان اهل بیت من و مقربان درگاه خدایند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

__________________________

31- بحارالانوار، ج 22، ص 412، ح 13.


4

5

6

7

8

9

10

11

12