برنامه زندگى

برنامه زندگى0%

برنامه زندگى نویسنده:
گروه: درس ها

برنامه زندگى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله االعظمى حسين مظاهرى
گروه: مشاهدات: 9591
دانلود: 2032

توضیحات:

برنامه زندگى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9591 / دانلود: 2032
اندازه اندازه اندازه
برنامه زندگى

برنامه زندگى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عوامل مهم اجراى امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر، زنده كننده ى احكام و شعاير اسلامى است. تشكيل هيئت‌هاي«امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر» از جمله مواردى است كه مي‌تواند ضامن اجراى اين وظيفه ى مهم الهى باشد. قرآن شريف مي‌فرمايد :

( وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) ١٤

بايد از ميان شما گروهى باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر كنند. اينان رستگاران‌اند.

بنا براين آيه ى شريفه، در ميان امّت اسلامى همان‌گونه كه عده‌اى بازرگان، گروهى كشاورز، برخى طلبه و . هستند، عده‌اى هم بايد خود را براى اداى وظيفه ى امر به معروف و نهى از منكر آماده كنند. ‌‌‌‌‌‌‌

چه نيكوست! همان‌گونه كه صاحبان پيشه‌هاى مختلف براى انجام دادن كار خود، آموزشهاى لازم را در زمينه ى كار خود مي‌بينند و با مراحل كار، ابزارهاى مناسب و آفتهاى آن آشنا مي‌شوند، امركنندگان به معروف و نهى كنندگان از منكر نيز در اين زمينه آموزشهاى لازم را ببينند و با مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منكر، روشهاى مناسب با امر و نهى، ابزارهاى متناسب با اين كار و آفتها و مشكلاتى كه ممكن است در اجراى آن بروز كند، آشنا شوند.

يكى ديگر از عواملى كه اجراى وظيفه ى امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه تضمين مي‌كند، تشكيل حوزه‌هاى علميه است. بر امت اسلامى واجب است كه حوزه‌هاى علميه را تشكيل دهند و به طور واجب كفايى اين حوزه‌ها را اداره كنند. قرآن كريم در وجوب اين امر مي‌فرمايند :

( وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ) ١٥

چرا از هر گروهى دسته‌اى به سفر نمي‌روند تا دانش دين را بياموزند و چون بازگشتند مردم خود هشدار دهند، باشد كه از زشتكارى حذر كنند.

از نظر قرآن كريم، تشكيل حوزه‌هاى علميه يك مصداق امر به معروف و نهى از منكر و واجب مؤكّد است و بر جوانها هم واجب كفايى است كه در تشكيل حوزه‌ها و گرمى بخشيدن به آنها مشاركت كنند.

شرايط امر به معروف و نهى از منكر

كسانى كه اداى وظيفه ى امر به معروف و نهى از منكر را بر عهده مي‌گيرند، بايد داراى شرايطى باشند كه در صورت وجود اين شرايط در آنان، امر به معروف و نهى از منكر بر آنها واجب مي‌شود (واجب كفايي)

اولين شرط، علم و آگاهى د ر امر و نهى و شناختن معروف و منكر است. امركننده به نيكى و نهى كننده ازبدى بايد بتواند معروف را از منكر باز شناسد. براى اينكه اعمال زشت به نام امر به معروف و نهى از منكر در جامعه به وجود نيايد، آگاهى و بينش لازم است.

ائمه طاهرينعليه‌السلام در اين زمينه فرموده‌اند كه بهتر است شخص نادان امر به معروف و نهى از منكر نكند، زيرا«لانه ما يفسده اكثر مما يصلحه» ١٦؛ يعنى همانا آنچه را آنان ضايع مي‌كنند، بيش از چيزى است كه اصلاح مي‌كنند. ممكن است جاهل براى بهتر كردن اوضاع جامعه امر به معروف و نهى از منكر كند، اما نتيجه ى عكس بدهد و اوضاع بدتر شود. البته، اين نكته نمي‌تواند دستاويزى براى افراد شود و بگويند كه ما نسبت به معروف و منكر جاهل هستيم و از ين وظيفه ى مهم دينى شانه خالى كنند. وظيفه ى اين افراد ابتدا كسب آگاهى در اين زمينه و سپس انجام دادن آن است.

دومين شرط وجوب امر به معروف و نهى از منكر، تأثير آن است؛ يعنى شخص احتمال بدهد كه امر و نهى او بر فرد خطاكار تأثير مي‌گذارد. اگر كسى بداند كه امر و نهى او اثر ندارد، وجوب از او برداشته مي‌شود، اما اگر كسى كوچكترين احتمال در تأثير امر به معروف و نهى از منكر بدهد، اداى اين وظيفه ى مهم بر او واجب مي‌شود.

سومين شرط، استمرار در عمل است؛ يعنى اينكه فرد خطاكار بر عمل خلاف خود استمرار ورزد و بر ادامه ى كار اشتباه خود پافشارى كند پس اگر امر و نهى كننده بداند يا گمان كند يا احتمال بدهد كه گناه كننده عمل خود را تكرار نمي‌كند، واجب نيست امر به معروف و نهى از منكر كند.

شرط چهارم وجوب امر ونهى، نبودن ضرر و مفسده است؛ يعنى اينكه در امر به معروف و نهى از منكر ضرر و زيانى براى آمر به معروف و ناهى از منكر پديد نيايد. بنابراين، اگر شخصى بداند يا گمان كند كه در صورت امر يا نهى ضرر جانى، آبرويى يا مالى زيادى به او مي‌رسد، واجب نيست امر به معروف و نهى از منكر انجام دهد.

البته، اين موضوع كلى نيست و علماى اسلام در ابعاد مختلف آن بحث كرده‌اند. به عنوان مثلا، امام راحل بزرگواررحمهم‌الله مي‌فرمودند : «اگر معروف يا منكر از امورى باشد كه شارع مقدس به آن اهميت زيادى مي‌دهد، مثل اصول دين يا مذهب، حفظ قرآن مجيد، حفظ عقايد مسلمانان يا احكام ضروريه، بايد ملاحظه اهميت شود و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمي‌شود، پس اگر توقف داشته‌ باشد حفظ عقايد مسلمانان يا حفظ احكام ضروريه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.»١٧

مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر به تناسب موقعيت و شرايط گناه و گناهكار و تعداد دفعات ارتكاب گناه مراتبى دارد. درجه ى نخست امر به معروف و نهى از منكر اين است كه از شخص معصيت‌كار رو برگردانند، با چهره ى ناراحت با او ملاقات كنند، از او اعراض نمايند يا معاشرت با او را ترك كنند، در صورتي‌كه معلوم شود كه اين كارها براى ترك معصيت گناهكار است. اين روش در صورتى صحيح است كه كار شخص اثرگذار باشد و اثر آن تنبيه شخص گناهكار باشد، در غير اين صورت، اگر انجام دادن اين كارها جنبه ى تشويقى داشته باشد و گناهكار را در عمل خود گستاخ‌تركند، در چنين مواردى اين كار صحيح نيست.

درجه ى دوم از امر به معروف و نهى از منكر، امر و نهى با زبان و پند و ارشاد است. ممكن است شخص كار منكرى انجام دهد و اين ناشى از جهل و نادانى او باشد يا بر اثر تبليغات تحت تأثير عوامل محيطى قرار گرفته باشد، چنين شخصى نياز به راهنما و معلم دارد. كسى كه با مهربانى با او صحبت كند و او را از معايب و مفاسد عمل زشتش آگاه كند، احتمال دارد با گفتار نرم و با منطقى روشنگر آن عمل منكر را ترك كند. اگر شخصى به گفتار نرم توجه نكرد و اين‌گونه در او تأثير نكرد، مي‌توان با تشديد در گفتار و تهديد، او را از كار زشت بازداشت.

مرتبه سوم، مرحله عمل و توسل به زور است. گاهى اوقات اعراض و ترك معاشرت بر شخص گناهكار اثر ندارد يا با منطق، بيان و پند و اندرز نمي‌توان او را از انجام دادن منكر بازداشت، در اين صورت بايد وارد عمل شد.

معناى وارد عمل شدن، فقط اعمال زور، كتك‌زدن و مجروح كردن نيست، البته در مواردى تنبيه عملى لازم است، زيرا در دين اسلام هم حد و تعزير داريم و مواقعى وجود دارد كه هيچ چيز جز تنبيه عملى گناهكار را از كار زشت بازنمي‌دارد، اما افراد نبايد در همه ى موارد سختگيرى كنند و نسبت به خطا كننده خشونت روادارند.

امام خمينىرحمهم‌الله مي‌فرمايند كه در مراتب امر به معروف و نهى از منكر جايز نيست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه ى پايين به مراتب ديگر عمل شود؛ يعنى اگر انسان بداند يا احتمال دهد كه با ترك مراوده با گناهكار، او اصلاح مي‌شود، لازم نيست مراتب بالاتر را انجام دهد، حتى در همان مرتبه ى نخست نيز اگر درجاتى باشد، لازم است كه با احتمال تأثير درجه ى پايين‌تر به همان اكتفا شود. مثلاً اگر شخصى احتمال مي‌دهد كه با صحبت كردن با گناهكار، مقصود حاصل مي‌شود، بايد به همان نحو اكتفا كند و به درجه ي‌بالاتر عمل نكند.

شيوه و آداب امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف ونهى از منكر به شيوه‌هاى گوناگونى مي‌تواند انجام شود. از بارزترين شيوه‌هاى رايج آن مي‌توان به دو روش لفظى و عملى اشاره كرد. روش لفظى اين است كه انسان با ايراد سخن، خوبى كارهاى شايسته و زشتى كارهاى ناشايست را براى مردم بيان كند.

امر به معروف و نهى از منكر عملى آن است كه شخص، تنها به گفتار اكتفا نكند، بلكه خود با انجام دادن اعمال نيك و دورى كردن از كارهاى زشت، ديگران را تشويق كند. البته، گفتن شرطى اساسى و لازم است، اما كافى نيست و هنگامى كه گفتن با عمل كردن همراه باشد، مي‌تواند بر ديگران تأثير زيادى بگذارد.

امر به معروف و نهى از منكر لفظى و عملى هر يك مي‌تواند به دو صورت مستقيم و غيرمستقيم انجام شود. صورت مستقيم آن بدين ترتيب است كه انسان در اداى وظيفه ى امر به معروف و نهى از منكر به طور مستقيم عمل مى كند و گناه شخص را به او گوشزد يا او را به انجام دادن كار نيك تشويق مي‌كند. نوع غيرمستقيم آن‌كه مفيدتر و مؤثرتر است، بدين‌گونه است كه در حضور شخص خطاكار از كسى كه كار نيكى را انجام داده است، ستايش مي‌شود و بدين ترتيب، خطاكار به زشتى عمل خود آگاه مي‌شود.

امام حسن و امام حسينعليه‌السلام زمانى كه كودك بودند، پيرمردى را ديدند كه به نحو نادرستى وضو مي‌گرفت. آن دو بزرگوار احساس كردند كه بايد پيرمرد را از نحوه ى صحيح وضو گرفتن آگاه كنند، ديدند اگر به طور مستقيم به او بگويند، ناراحت مي‌شود و به سخنان دو كودك توجّهى نمي‌كند، بنابراين، آنها به طرف پيرمرد رفتند و گفتند : «ما هر دو در حضور شما وضو مي‌گيريم، شما بگوييد كه وضوى كدام يك از ما صحيح است.» پيرمرد قبول كرد و به آنان گفت : «وضو بگيريد تا ميان شما قضاوت كنم.» آن‌گاه آن دو كودك به ترتيب و به صورت صحيح وضو گرفتند. پيرمرد با مشاهده ى آنان به اشتباه خود پى برد و به آنان گفت : «وضوى هر دو شما صحيح است و وضوى من اشكال دارد. آفرين بر شما كه با كارتان مرا آگاه ساختيد.»

اگر كسى بخواهد به طور غيرمستقيم امر به معروف ونهى از منكر كند، لازمه ي‌ آن اين است كه خود صالح و متقى باشد و مردم از او به نيكويى ياد كنند. در اين صورت، امر و نهى او در ديگران تأثير مي‌گذارد. اثر سخنان شخصى كه كارهاى نيك و پسنديده انجام مي‌دهد و از كارهاى ناپسند دورى مي‌كند، در ديگران چندين برابر مي‌شود. انبيا و اولياى الهى به آنچه مي‌گفتند، ابتدا خود عمل مي‌كردند. حضرت علىعليه‌السلام مي‌فرمايند :

«ايها الناس انى والله ما احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انها كم عن معصية الا و اتناهى قبلكم عنها.»١٨

اى مردم! به خدا سوگند كه من شما را به طاعتى ترغيب نمي‌كنم، مگر آنكه بر آن از شما پيشى مي‌گيرم و نيز شما را از معصيتى بازنمي‌داردم، مگر آنكه خود قبل از شما از آن بازمي‌ايستم.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه مردم را به كارهاى نيك دعوت مي‌كرد، خود قبل از همه به آن اقدام مي‌كرد. وقتى آن حضرت به مسلمانان درباره ى خواندن نماز شب سفارش مي‌كرد، خود بيش و پيش از آنان نماز شب مي‌خواند. هنگامى كه آن حضرت مردم را به انفاق و جهاد در راه خدا دعوت مي‌كرد، خود پيش از آنان در راه خدا گذشت و ايثار مي‌كرد و در جنگها، ابتدا خود و عزيزان آن حضرت جلو مي‌رفتند و مردم هم از آنان پيروى مي‌كردند.

در اجراى اصل امر به معروف و نهى از منكر مسلمان بايد به موارد زير توجه داشته باشد :

اينكه چگونه سخن خود را آغاز كند، عواملى را كه باعث بروز منكر در جامعه مي‌شود، مد نظر قرار دهد و در حد امكان با علل اصلى منكرات مبارزه كند، با گناهكار متناسب با ميزان آگاهى و موقعيت اجتماعى او سخن گويد و از عواملى بهره گيرد كه موجب افزايش تأثير سخن او شود.

___________________________

پى نوشت ها :

١. الكافى، ج ٥، ص ٥٩.

٢. قرآن، آل‌عمران/ ١١٠.

٣. نهج‌الفصاحه، ص ٣١٤.

٤. نهج‌البلاغه، حكمت ٣٦٦.

٥. قرآن، عصر/ ١ - ٣.

٦. بحارالانوار، ج‌ ٩٣، ص ٣٧٨.

٧. نهج‌الفصاحه، ص ٥١٠.

٨. قرآن، مائده/ ٣٢.

٩. مقتل‌ خوارزمى، ج ١، ص ١٨٨.

١٠. قرآن، توبه/ ٧١.

١١. قرآن، طه/ ٤٣ - ٤٤.

١٢. قرآن، توبه/ ١١٨.

١٣. بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٣٨.

١٤. قرآن، آل‌عمران/ ١٠٤.

١٥. قرآن، توبه/ ١٢٢.

١٦. الكافى، ج ١، ص ٤٤.

١٧. رساله ى توضيح المسائل، ص ٢٣٩.

١٨. نهج‌البلاغه، خطبه ى ١٧٤.

فصل هشتم : تولّا و تبرّا

تولّا به معناى دوست داشتن خدا، پيامبر، امام و بندگان خوب خدا و تبرّا به معنى بيزارى جستن از دشمنان آنان است. برخى اين دو را جزو فروع دين اسلام برشمرده و برخى ديگر آن‌را مانند خونى در همه ى اعمال و رفتار انسان مسلمان جارى دانسته‌اند.

تولّا و تبرّا در زندگى انسانها نقش سرنوشت‌ساز و بي‌بديل دارد، زيرا بسيارى از رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان از دوستى يا دشمنى سرچشمه مي‌گيرد. وقتى انسان به كسى يا چيزى محبت و علاقه دارد، هرگونه زحمت و رنجى را براى رسيدن به محبوب خود تحمل مي‌كند و هنگامى كه محبوب او از منزلتى والا برخوردار باشد، از هيچ‌گونه فداكارى و ايثار در راه او دريغ نمي‌ورزد. همين‌گونه است نقش نفرت و دشمنى، به طوري‌كه وقتى انسان از امرى ناپسند در محيط زندگى خود نفرت داشته باشد، براى مبارزه با آن و از ميان برداشتن آن از همه ى توان و امكانات خود استفاده مي‌كند.

بسيارى از حوادث تلخ و شيرين تاريخ، نبردهاى خونين، حماسه‌هاى بزرگ و شهادتها و فداكاريها از دوست و دشمنى سرچشمه گرفته است. نهضتهاى مقدس پيامبران و ايثار و فداكارى پيروان آنها همه به منظور كسب رضاى الهى و اعلاى كلمه ى توحيد و ريشه‌كن كردن جهل و ستم و شرك بوده كه سرچشمه‌اى جز حب و دوستى خداوند و نفرت از طاغوت و شيطان نداشته است. از همين رو مكتب اسلام به تولّا و تبرّا اهميت فراوانى داده و آن را ملاك فضيلت و رستگارى مؤمنان به شمار آورده است. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي‌فرمايد :

«اوثق عرى الايمان الحب فى الله و البغض فى الله و التوالى لاولياءالله و التبرى من اعداءالله.»١

محكمترين حلقه‌هاى ايمان، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه اوست، همچنين دوستى با دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خداست.

بررسى لغوى تولّا و تبرّا

براى درك بهتر معناى تولّا و تبرّا بايد با مفاهيم ولايت و برائت آشنا شويم. ولايت از ريشه ى «ولي» اشتقاق يافته است و از اين واژه در زبان فارسى و عربى لغات بسيارى ساخته شده است كه از آن جمله مي‌توان به ولايت، ولا، ولى، والى، مولى، اولى، مولوى و تولّا اشاره كرد. معنى اصلى ماده ي«ولي» قرار گرفتن چيزى در كنار چيز ديگر است به نحوى كه چيز ديگرى ميان آن دو فاصله نينداخته باشد. از اين رو مي‌توان آن را به نزديكى و قرب از نظر مكان يا نسبت يا دين يا صميميت تعبير كرد. براساس كتابهاى لغت مهمترين معانى ولايت عبارت است از : قرابت، محبت، نصرت و يارى، حكومت و سرپرستي.

بر اين اساس، تولّا كه مصدر باب تفعل از ريشه ي«ولي» و به معنى قبول ولايت است، داراى معانى زير است :

١ - دوست داشتن؛

٢ - نصرت خواستن؛

٣ - تقرب جستن؛

٤ - قبول رهبرى و زعامت.

تبرّا نيز مصدر باب تفعل از ريشه ى «برء» و به معناى انكار كردن، نپذيرفتن پاك شدن و نيز دورى كردن و بيزارى جستن است. راغب در «مفردات» آورده است كه بُرء، براء و تبرّى به معناى كناره گرفتن از چيزى است كه مجاورت آن ناپسند است.

در «المنجد» آمده است كه كلمه ى ‌برء اگر از باب عَلِمَ يَعلَمُ باشد، به معنى خلاص شدن و كناره گرفتن و اگر از باب قَطَعَ يَقطَعُ باشد، به معنى آفريدن و پديد آوردن است. در قرآن كريم اين كلمه به هر دو معنى به كار رفته است، چنان‌كه مي‌فرمايد :

( فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّـهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ ) ٢

چون بر ابراهيم آشكار شد كه آزر دشمن خداست، از او كناره گرفت و بيزارى جست.

( هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ) ٣

او خداى خالق پديد آورنده ى صورتگر است كه نامهاى نيكو همه از آن اوست.

اقسام ولايت در اسلام

ولايت شامل ولاى عامل و ولاى خاص است. ولاى عام به معنى آن است كه مؤمنان يكديگر را دوست داشته باشند. ايمان اساس دوستى و ولاى مؤمنان است. در واقع، ولاى عام پيوندى است كه مسلمانان را از راه محبت و دوستى به يكديگر مرتبط مي‌سازد، به‌گونه‌اى كه هر يك را به سرنوشت ديگرى علاقه‌مند و در ساختن جامعه‌اى توحيدى مؤثر و صاحب‌نقش مي‌كند. قرآن كريم مي‌فرمايد :

. (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ أُولَـٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّـهُ إِنَّ اللَّـهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) ٤

مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان يكديگرند. آنان همديگر را به معروف امر مي‌كنند و از منكر باز مي‌دارند.

منظور از آيه ى شريفه آن است كه مؤمنان به يكديگر نزديك هستند، حامى و دوست يكديگرند و به سرنوشت هم علاقه دارند، لذا يكديگر را به نيكى امر مي‌كنند و از زشتيها باز مي‌دارند. امر به معروف و نهى از منكر بر اثر همان احساس دوستى و علاقه‌مندى به سرنوشت يكديگر است. تا دوستى و محبت نباشد، اين احساس مسئوليت در انسانها ايجاد نمي‌شود. انسانى كه به ديگران علاقه ندارد، به رفتار و اعمال آنها نيز بي‌اعتناست، اما وقتى به آنها احساس نزديكى و علاقه‌مندى كرد، محبت و دوستى او را آرام نمي‌گذارد و باعث مي‌شود كه ديگران را به آنچه مايه ى خير و سعادت آنان است، سفارش كند.

ولاى خاص، ولاى رهبرى و زعامت است كه خاص پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل‌بيت اوست. در اينكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمانان را به نوعى ولاى خاص نسبت به خاندان پاك خود توصيه كرده است، ترديدى وجود ندارد. آيه ى ذوي‌القربى در قرآن كريم گوياى اين مطلب است، آنجا كه مي‌فرمايد :

( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ) ٥

بگو بر اين رسالت مزدى از شما نمي‌خواهم، جز دوستى خويشاوندانم.

ولاى خاص صرفاً‌به معناى محبت نيست، بلكه علاوه بر آن نوعى تعهد نسبت به رهبران الهى در اطاعت از آنها و يارى كردن آنان به شمار مي‌آيد. از اين نظر ولايت رهبران الهى در ادامه ى ولايت خداوند است. قرآن كريم مي‌فرمايد :

( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) ٦

وليّ شما فقط خداست و فرستاده ى او ومؤمنانى كه نماز مي‌خوانند و در حال ركوع زكات مي‌دهند.

اين آيه به اتفاق شيعه و سنى در مورد حضرت علىعليه‌السلام نازل شد. طبرى در تفسير خود روايات متعددى را در اين‌باره نقل كرده است. فخر رازى از علماى بزرگ اهل سنت در تفسير كبير خود مي‌نويسد : «اين آيه در شأن حضرت علىعليه‌السلام نازل شده است.» و نيز علما اتفاق كرده‌اند كه اداى زكات در هنگام ركوع، از هيچ‌كس جز حضرت‌علىعليه‌السلام واقع نشده است.

در اين آيه، ولايت خداوند، ولايت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ولايت علىعليه‌السلام به عنوان ولاى خاص مطرح شده است و بنابر نظر علماى شيعه اين ولايت صرفاً محبت و علاقه‌مندى به آنها در حدى كه در ولاى عام گفته شد، نيست، بلكه شامل همه ي‌ معانى ولايت؛ يعنى محبت، قرابت، نصرت و يارى، زعامت و حكومت است. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غدير خم فرمودند :

«من كنت مولاه فهذا على مولاه.»٧

هر كس را كه من مولا و سرپرست اويم، على مولا و سرپرست اوست.

اين حديث را كه علماى شيعه و سنى در كتب معتبر خود نقل كرده‌اند. علامه امينى در كتاب ارزشمند الغدير درباره ى منابع اين حدث در كتب اهل سنت به تفصيل بحث كرده است.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث ديگرى مي‌فرمايد :

«يا علي! كذب من زعم انه يحبّنى و هو يغضبك.»٨

اى علي! هر كه گمان كند كه مرا دوست دارد با آنكه دشمن تو باشد، دروغ گفته است.

بي‌مناسبت نيست كه در اينجا به نقل روايتى در شأن و منزلت علىعليه‌السلام و بيان اهميت ولايت آن حضرت بپردازيم.

امام حسن عسكرىعليه‌السلام از پدران بزرگوار خود نقل مي‌كند كه روزى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به يكى از ياران خود فرمود : «اى بنده ى خدا! دوستى و دشمني‌ات فقط براى خدا و در راه او باشد، زيرا آدمى هرگز به فيض ولايت الهى نمي‌رسد، مگر به اين شيوه؛ همچنين آدمى طعم ايمان را نمي‌چشد- هر چند نماز و روزه ى بسيار به جا آورد- مگر اينكه اين‌گونه باشد. اما دوستيها و برادريها امروزه اغلب براى دنياست و بر مبناى آن دوستى مي‌ورزند و بر اساس آن دشمنى مي‌كنند و آگاه باشيد كه اين‌گونه دوستيها و دشمنيها در پيشگاه خداوند سودى نخواهد داشت.» آن مرد عرض كرد : «اى رسول خدا! چگونه مي‌توانم تشخيص دهم كه دوستى و دشمنى براى خداست يا نه و چگونه مي‌توانم كسى را كه خداوند رهبر من قرار داده است، بشناسم تا ولايت او را بپذيرم و دشمن خدا چه نشانه‌اى دارد تا با شناخت آن، دشمن خدا را شناسايى كنم و به او دشمنى ورزم؟» رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت علىعليه‌السلام اشاره كرد و فرمود : «آيا اين شخص را مي‌بيني؟» او عرض كرد : «آري.» حضرت فرمود : «دوست اين شخص دوست خداست، پس او را دوست بدار، و دشمنى او دشمنى خداست پس او را دشمن بدار! دوست او را دوست بدار هر چند او پدر يا فرزندت را كشته باشد و دشمنش را دشمن بدار، هر چند او پدر يا فرزندت باشد.»٩

حب و بغض، اساس دين

در آموزه‌هاى دينى دوستى خدا، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه‌اطهارعليه‌السلام و دشمنى با مخالفان آنان، اساس دين شمرده شده است. در روايت است كه فضيل‌بن‌يسار به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد كه همانا حب و بغض از نشانه‌هاى ايمان است؟ آن حضرت فرمود : «هل الايمان الا الحب و البغض؛ آيا ايمان چيزى جز دوستى و دشمنى است؟»١٠

در حديثى مشهور كه پايه‌ها و مبانى مكتب اسلام را معرفى مي‌كند، چنين آمده است :

«قال الباقرعليه‌السلام بنى الاسلام على خمس : الصلوة، الزكوة، الصوم، الحج و الولاية و لم يناد بشيءِ كما نودى بالولاية.»١١

امام باقرعليه‌السلام فرمود : اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز، زكات، روزه، حج و ولايت و هيچ چيز مانند ولايت مورد سفارش قرار نگرفته است.

بر اساس اين حديث شريف، مهمترين اصل از اصول مكتب اسلام ولايت است. مبناى اصلى ولايت، محبت قلبى است كه انسان بر اساس آن رفتار و گفتار خود را جهت مي‌دهد. بر اهل بصيرت روشن است كه محبت بدون معرفت حاصل نمي‌شود. بنابراين، آنچه موجب سعادت بشرى است، دوستى آگاهانه نسبت به معبود يگانه و بي‌همتاست.

شايان ذكر است كه دوستى خداوند با دوستى اولياى خدا و دشمنى با منكران و مشركان ملازم است؛ يعنى نمي‌توان مدّعى دوستى خدا بود، ولى با دوستان خدا دشمنى ورزيد يا با دشمنان خدا دوستى كرد. قرآن كريم از زبان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي‌فرمايد :

«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله.»١٢

بگو اگر خدا را دوست داريد، پس از من پيروزى كنيد تا خداوند نيز شما را دوست بدارد.

اين آيه ى كريمه نه تنها دوستى پيامبر را شرط دوستى خدا مي‌داند، بلكه پيروى از آن حضرت را ملاك صدق دوستى خداوند معرفى مي‌كند. بديهى است كه مودت به اهل‌بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز شاخه ى ديگرى از محبت الهى است، چنان‌كه در آيه ى ذوي‌القربى بدان توصيه شده است.

با توجه به نكات ذكر شده، حب و بغض كه در روايات اسلامى اساس دين و ملاك ايمان دانسته شده است، انگيزه‌اى درونى و صائقه‌اى قلبى است كه انسان را در عمل با دوستان خدا همراه مي‌سازد و با دشمنان دين به پيكار وا مي‌دارد.

امام باقرعليه‌السلام فرمودند :

«اذا اردت ان تعلم ان فيك خيراً فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله عزوجل و يبغض اهل معصيته ففيك خيرٌ و الله يحبك و اذا كان يبغض اهل طاعة الله و يحب اهل معصيته فليس فيك خيرٌ و الله يبغضك و المرءٌ مع من احبّ.»١٣

اگر مي‌خواهى بدانى كه در راه خير گام برمي‌دارى، پس به قلبت بنگر! چنانچه دوستدار اولياى خداست و بغض گناهكاران در آن است، بدان كه در تو خير است و خدا هم تو را دوست دارد. اما اگر در قلب تو كينه ى اهل طاعت خدا و محبت گناهكاران وجود داشته باشد، در آن صورت در تو هيچ خيرى نيست و خدا تو را دشمن دارد و آدمى با كسى محشور مي‌شود كه او را دوست دارد.

همچنين، امام صادقعليه‌السلام ملاك ديندارى را دوستى و دشمنى در راه دين معرفى كرده است،‌ آنجا كه مي‌فرمايد :

«كل من لم يحب فى الدين و لم يبغض فى الدين فلا دين له.»١٤

هر كسى كه دوستى و دشمني‌اش در راه دين نباشد، او را دينى نيست.

در تفسير مراغى آمده است كه روزى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جايى عبور مي‌كرد كه شنيد مردى با صداى بلند مي‌گويد : «اى محمد!» پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با صداى بلند فرمود : «چه مي‌گويي؟» آن مرد عرض كرد : «روز قيامت چه وقت است؟» پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : «براى آن روز چه چيزى آماده كرده‌اي؟» مرد گفت : «دوستى خدا و رسولش را.» پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : «تو با كسى هستى كه دوستش داري.»١٥

در روايات آمده است كه اگر كسى تمام عمر خود را در حال عبادت باشد و نماز بخواند، روزه بگيرد، خمس و زكات دهد، به حج برود و جهاد كند، ولى محبت و دوستى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليه‌السلام در دل او وجود نداشته باشد، تمام آن اعمال و عبادتها بي‌حاصل است. پس ولايت اهل‌بيتعليه‌السلام و بيزارى از دشمنان آنان موجب قبولى عبادات مي‌شود. امام خمينىرحمهم‌الله در كتاب چهل حديث در شرح حديث سي‌وسوم مي‌نويسد :

«آنچه ذيل حديث شريف دلالت بر آن دارد كه ولايت و معرفت شرط قبول اعمال است، از امورى است كه از مسلّمات، بلكه ضروريّات مذهب مقدس شيعه است و اخبار در اين باب به قدرى زياد است كه در اين مختصر نگنجد و فوق حد تواتر است و ما به ذكر بعضى از آن، اين اوراق را متبرك مي‌كنيم.

عن الكافى با سناده عن ابي‌جعفرعليه‌السلام قال : ذروة الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشياء و رضى الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته. . اما لو أنً رجلاً قام ليله و صام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره و لم يعرف ولاية وليّ الله فيواليه و يكون جميع اعماله بدلالته اليه، ما كان له على الله حق فى ثوابه و لا كان من اهل الايمان.»١٦

فرمود : «حقيقت و مخ امر و اعلاى آن و كليد آن و باب اشيا و رضاى خداوند، اطاعت امام است بعد از معرفت او. آگاه باش كه اگر مردى شبها به عبادت ايستد و روزها روزه بگيرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگار را حج كند و نشناسد ولايت وليّ خدا را تا موالات او كند و تمام اعمالش به راهنمايى او باشد، نيست براى خداى تعالى حقى و ثوابى و نمي‌باشد از اهل ايمان. . و از مجموع اخبار استفاده مي‌شود كه ولايت شرط قبول اعمال، بلكه شرط قبول ايمان به خدا و به نبوت رسول مكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. »١٧