درسنامه امام صادق (علیه السلام)

درسنامه امام صادق (علیه السلام)0%

درسنامه امام صادق (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

درسنامه امام صادق (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله سيد صادق حسينى شيرازى
گروه:

مشاهدات: 12760
دانلود: 2221

توضیحات:

درسنامه امام صادق (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 133 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12760 / دانلود: 2221
اندازه اندازه اندازه
درسنامه امام صادق (علیه السلام)

درسنامه امام صادق (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

طاعت چيست؟

در روايت صحيحه اى از اباصلت هروى نقل شده است كه امام رضاعليه‌السلام فرمود: «رحم الله عبداً أحيا أمرنا ؛ خدا بيامرزد كسى را كه امر ما را زنده مى كند» اباصلت پرسيد: يابن رسول الله، چگونه امر شما را زنده كنيم؟ حضرت فرمودند: «يتعلّم علومنا و يعلّمها الناس (۲۶۷) ؛ آنان كه علوم ما را فرا مى گيرند و به ديگران نيز مى آموزند، امر ما را احيا مى كنند».

خدا چنين افرادى را مورد لطف و رحمت خويش قرار مى دهد؛ زيرا دعاى فرزند رسول خدا در حق آنان قطعاً مستجاب مى شود.

طاعت الهى در گرو كسب صفات پسنديده است و كسب اين صفات نيز رهين تلاش و تمرين است. وقتى انسان خود را به عملى ملتزم نمايد، مثلاً تصميم بگيرد چهل شب نماز شب او ترك نشود، يك سال درسش تعطيل نشود، و يا يك هفته در خانه اش بدخلقى نكند، آن وقت است كه متوجه مى شود كسب فضايل اخلاقى آسان نيست.

ماشينى كه در جاده آسفالت حركت مى كند هميشه با دنده چهار و روى جاده صاف حركت نمى كند، بلكه گاهى به دست انداز بر مى خورد و ناچار سرعتش كم مى شود.

گاهى نيز ممكن است ميخ يا شيشه اى چرخ ماشين را پنچر، و حركت آن را متوقف سازد. عمل به طاعت الهى نيز گاهى با موانعى برخورد مى كند.

حكايت

نقل شده است كه مرحوم آيت الله العظمى بروجردى مى فرمودند: بسيارى از اوقات اول شب كه مشغول مطالعه مى شدم تا اذان صبح نمى خوابيدم.

تا صبح نخوابيدن و به مغز خود فشار آوردن و بعد با فكرى خسته لحظاتى استراحت كردن كار آسانى نيست. اين چنين عمل مى كرد كه بروجردى شد، يك مسئله را كه ديگران در حل آن عاجز بودند با پنج راه حل، ذكر مى كرد كه هيچ كدام از آنها در كتاب هاى قديمى وجود نداشت.

يكى از علما وارد مجلس عقدى شد و همه به احترام او برخاستند. اهل مجلس از علما و مراجع بودند و او نيز در بين بزرگان فرد شناخته شده اى بود. حاضران از ايشان خواستند كه بالاى مجلس بنشيند، اما ايشان نپذيرفتند و دم در نشستند.

لحظاتى بعد صاحبخانه از ايشان خواست به بالاى مجلس بروند. ايشان پذيرفتند و جاى خود را عوض كردند. حاضران پرسيدند: چرا بار اول كه اهل مجلس از ايشان خواستند اين كار را نكردند؟ صاحبخانه جواب داد: ايشان بسيار فرد متعبدى است.

بار اول كه آن جا نشست به دليل استحباب اين كار بود. بار دوم كه من از او خواستم، از باب امتثال امر صاحبخانه كه كارى مستحب است جايش را عوض كرد. آرى، چنين انسان هايى طاعت در تار و پودشان رسوخ كرده است.

طاعت و عبادت

كوشش در راه طاعت در صورتى مقبول است كه براى خدا باشد و انسان كارش به جايى نرسد كه كاسه داغ تر از آش شود. بايد ملاك، خواست خدا باشد نه خواست بنده، و اين خود نكته دقيقى است.

روزى در ماه رمضان به همراه عده اى به ديدن مريضى رفتيم كه به علت بيمارى نمى توانست روزه بگيرد. يكى از عيادت كنندگان گفت: ان شاءالله، تحمل اين سختى ها براى شما اجر داشته باشد. آن بيمار عصبانى شد و گفت: من اجر نمى خواهم آجر مى خواهم! چرا من نبايد بتوانم روزه بگيرم؟! اين قبيل سخنان وجهى ندارد، چرا كه كوشش و طاعت بايد درچار چوب خواست و اراده خدا باشد.

نمى شود شخصى كه در نماز ظهر حال خوشى پيدا كرده به جاى چهار ركعت، پنج ركعت نماز بخواند و بگويد ديدم اگر در ركعت چهارم نمازم را سلام دهم حال خوشم را از دست مى دهم. درست است كه اقبال در نماز شرط قبولى آن است، ولى بايد در چار چوب خواست خدا باشد. مرحوم والد ما مى فرمود: «شخصى ادعا مى كرد كه من در طول عمرم هيچ گاه با تيمم نماز نخوانده ام».

بايد گفت عبادت و اخلاص خوب است، اما اين آقا اگر در طول عمرش هيچ وقت وضعيتى برايش پيش نيامده كه وظيفه اش تيمم باشد كه هنرى نكرده و به وظيفه اش عمل كرده، اما اگر چنين حالتى برايش پيش آمده ولى تيمم نكرده باشد (مثل آن كه غسل برايش ضرر داشته باشد، ولى با اين حال تيمم نكند)، كار حرامى مرتكب شده است.

ملاك در طاعت، خواست خداست و اگر كسى پايش را فراتر از اين حد بگذارد، مخالفت كرده است.

بايد كارها را «قربة إلى الله» انجام داد. شخصى مى گفت: من ديگر فلان كار خير را انجام نمى دهم. پرسيدم: چرا؟ گفت: بعد از چهل سال كه با فلان آقا اين كار را انجام مى دادم، چند روز پيش گفته بود مرا نمى شناسد.

گفتم: شما كار خير را براى آن آقا انجام مى دادى يا براى رضاى خدا بوده؟ خدا كه نگفته من فلانى را نمى شناسم. حال كه ازدست اين آقا ناراحتى از او دست بردار و با شخص ديگرى همكارى كن. همكارت را عوض كن، ولى از كار خير دست برندار.

حضرت امام صادقعليه‌السلام در اين فقره شيعيان را به اقتداى صالحان فراخوانده و ويژگى هاى صالحان را نيز برشمرده است. در پايان مى فرمايند: اگر در به جا آوردن اين اعمال به صالحان اقتدا نكنيد، به مقام و منزلتى كه صالحانِ قبل از شما در نزد خدا يافتند، دست نخواهيد يافت.

دنيا و ارزش آن

«و إذا لم يُرِدِالله بعبد خيراً وكَلَهُ إلى نفسه و كان صَدْرُهُ ضيّقاً حَرَجاً، فإن جَرَى على لسانِهِ حقٌّ لم يُعقَد قلبُهُ عليه و إذا لم يُعقَد قلبُهُ عليه لم يُعطِهِ الله العمل به، فَإذا اجتَمَعَ ذلك عليه حتّى يموت و هو على تلك الحال كان عندالله من المنافقين، و صار ما جرى على لسانه من الحقّ الّذى لم يعطِهِ الله أن يُعقَدَ قَلبُهُ عليه و لم يُعطِهِ العمل به حُجّةً عليه »(۲۶۸) ؛ هرگاه خدا خير بنده اى را نخواهد او را به خودش واگذار مى كند و سينه اش گرفته و پريشان مى شود. در اين حال اگر سخن حقى بر زبانش جارى شود دل بدان نمى بندد و چون بدان دل نمى بندد خدا توفيق عمل كردن به آن سخن را به او نمى دهد.

چون اين وضع در او ايجاد شود و بر همان حال بميرد در پيشگاه خدا از منافقان خواهد بود و آن سخن حقى كه بر زبانش جارى شده ولى خدا توفيق به او نداده كه بر دلش بنشيند و آن را به كار بندد، عليه او حجتى مى گردد.

ارزش دنيا از نگاه امام علىعليه‌السلام

اميرمؤمنانعليه‌السلام درباره دنيا تشبيهى به كار برده اند كه تا جايى كه در كتاب ها مطالعه كرده ام قبل از ايشان كسى اين نوع تشبيه را به كار نبرده است.

البته اميرمؤمنان و ائمه اطهارعليهم‌السلام مطالب ابتكارى بسيارى دارند. حضرت مى فرمايند: «وَالله لدُنياكُم هذِه أهْوَنُ فى عينى مِن عِراقِ خنزير فى يَدِ مَجذوم (۲۶۹) ؛ به خدا سوگند كه دنياى شما در چشم من بى ارج تر از پاره استخوان خوكى است كه در دست شخص جذامى باشد.»

در نهج البلاغه كلمه عِراق با كسر عين ثبت شده است، و علامه مجلسى در بحار دو وجه (عِراق و عُراق) را ذكر كرده اند كه هر كدام معناى خاصى دارد و به قول مرحوم مجلسى هر دو در منتهاى پليدى است.

عُراق به استخوان بى گوشت و عِراق به روده شكم خوك مى گويند. حضرت مى فرمايند: «دنياكم» چون دنيا براى حضرت نيست. ممكن است كسى از دنيا بدش بيايد اما طلاقش ندهد؛ مانند كسى كه زن بدى دارد ولى طلاقش نمى دهد.

حضرت از دنيا جدا شدند و آن را سه طلاقه كرده اند و زن سه طلاقه قابل رجوع نيست. البته، دنيا فقط محرمات نيست، بلكه حلال هم در اين دنيا وجود دارد، اما دلبستگى مسئله اى است و بهرمندى از نعمت ها بدون دلبستگى مسئله اى ديگر.

عُراق استخوان خوكى است كه حيوانات گوشت آن را خورده اند. اگر عِراق باشد، يعنى روده. آن هم روده درون شكم خوك كه انسان از تصور آن نيز حالش به هم مى خورد. انسان ها از ديدن شكمبه حيوانات حلال گوشت دورى مى كنند چه رسد به شكمبه خوك، آن هم در دست انسان جذامى.

اگر يك سينى غذا در جلو شخص جذامى گذاشته شده است مردم از آن مى گريزند، چه رسد به اين كه غذا در دست جذامى باشد. در اسلام سفارش شده است همان طور كه از شير فرار مى كنيد از شخص جذامى فرار كنيد آن وقت با اين اوصاف حضرت فرمودند: دنياى شما از اين هم پست تر است.

اين دنيا فقط پول، جوانى، رياست، خوش اندامى و غيره نيست. قرآن كريم جزئى از دنيا را اولاد و تفاخر و غيره ذكر كرده است.

پول فقط يكى از مظاهر دنياست. در منتهى الآمال آمده است حضرت امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند: اگر انسان از خودش واعظ نداشته باشد وعظ ديگران فايده اى به حالش ندارد.

انسان اگر پا نداشته باشد با صد تا عصا هم نمى تواند راه برود، بايد پا داشته باشد تا بتواند به كمك عصا راه برود. بايد انسان خودش اقدام به اصلاح نفس كند تا موعظه هاى ديگران برايش سودمند باشد.

وقتى كه انسان «وكله الله إلى نفسه» شد، يعنى خدا او را به خويش واگذار كرد براى پول و مانند آن آدم هم مى كشد. يكى از كارهايى كه ابن زياد نسبت به حضرت مسلم انجام داد اين بود كه با حيله هاى مختلف از جمله پول وضعيت دشوار و غريبى را بر آن حضرت تحميل كرد.

او به كسانى پول داد و گفت پرچمى را برداريد و اعلام كنيد هركس زير پرچم قرار گيرد جان و مال او در امان خواهد بود. او هم چنين عده اى را با رياست و عده ديگرى را با پول تطميع كرد و كوفه را به چندين قسمت تقسيم كرد تا نقشه خود را پياده كند.

در نهايت وضع چنان شد كه دوستان حضرت مسلم بن عقيل هم از اطراف او پراكنده شدند. اين همان دنيايى است كه امام ما درباره آن مى فرمايند از استخوان خوك در دهان شخص مبتلا به خوره بى ارزش تر است.

خيلى از امثال من بعضى از محرمات و واجبات را نمى دانند. اسحاق بن عمار(۲۷۰) به حضرت عرض كرد: «يابن رسول الله، بچه اى دارم كه اذيت مى كند. چقدر حق دارم كه او را بزنم؟»

خيلى ها ممكن است اهل نماز و روزه باشند، اما نمى دانند كه پدر تا چه حدى حق دارد بچه اش را تنبيه كند؟ حضرت فرمودند: چقدر او را مى زنى؟

گفت: خيلى شيطان است شايد روزى صد مرتبه او را بزنم. حضرت فرمودند: نه، جايز نيست. عرض كرد: يابن رسول الله، چقدر بزنم؟

گفت: يك مرتبه. عرض كرد: فايده ندارد. فرمودند: دو مرتبه. عرض كرد: يابن رسول الله، به خدا قسم، اگر بداند او را بيش از دو بار نمى زنم زندگى ام را تباه خواهد كرد. حضرت فرمودند: سه مرتبه بزن. گفت: يابن رسول الله، فايده ندارد.

نقل مى كنند كه حضرت صورتشان سرخ شد و غضب در صورت مباركشان ظاهر شد و فرمودند: «اگر حكم خدا را بلدى برو و خودت عمل كن».

انسان اگر «وكله الله الى نفسه» شد تمام فكر و ذكرش معطوف خوراك و لباسش مى گردد و از امور معنوى و دينى باز مى ماند. از سوى ديگر اگر بخواهد بداند كه واجبات و محرمات چيست خيلى وقت پيدا نمى كند كه به دنيا برسد، فقها مى فرمايند: ظلم مطلقا حرام است.

اما قبل از آن بايد بدانيم ظلم چيست؟

هر چيزى كه عرفاً ظلم بر آن صدق كند، ظلم است مثلا اگر پدرى بچه كوچكش را بترساند تا به اين طريق موجبات تفريح پدر فراهم شود، اين هم ظلم است اگر عرف مى گويد ظلم است اين حرام است. البته، شايد از محبت اين كار را انجام بدهد، اما اگر محبت مصداق ظلم باشد حرام است. اين بچه مى ترسد و اشكش جارى مى شود اين ظلم نيست؟

انسان بچه اش را به هوا پرتاب مى كند و او مى ترسد اين ظلم نيست؟ ظلم تنها مال مردم خوردن و شهوات نيست، اينها هم مصاديق ظلم است. آن وقت اين خود انسان است كه زمينه «لَم يُرِدِالله بعبد خيراً» را فراهم مى كند.( إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْـلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّة ) (۲۷۱) ؛ خدا به اندازه ذره اى به كسى ستم نمى كند». من در جايى غير از قرآن نديدم كه از ذره به مثقال تعبير شده باشد. ذره چه مقدار است كه وزن آن را هم بخواهيم حساب كنيم؟

اين طور نيست كه خداوند خودش اراده كند بنده اى را به نفس خود واگذارد، بلكه جزاى اين انسان و نتيجه اعمال او همين است و زمينه ساز آن خود ما هستيم و كليد آن در دست ماست.

دوستـى خــدا

و مَن سرَّه ان يعلم انَّ الله يحبّه فليعمل بطاعة الله وليتّبعنا ألم يسمع قولَ الله عزّوجل لنبيّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :( قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ) (۲۷۲) ؛(۲۷۳) هركه دوست دارد كه بداند خدا او را دوست دارد يا نه، بايد در طاعت خدا بكوشد و از ما پيروى كند.

آيا اين گفته خداى متعال را نشنيده ايد كه به پيامبرش فرمود: بگو اگر دوستدار خداييد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.

حضرت در آخرين بخش نامه خود مى فرمايند: كسى كه مى خواهد بداند خدا او را دوست دارد، يا نه، بايد از فرمان خدا اطاعت كند و از اهل بيتعليهم‌السلام پيروى نمايد. علامت دوستى خدا اين دو چيز است.

كسى كه اين دو كار را انجام دهد. بنابر فرمايش حضرت صادقعليه‌السلام خدا او را دوست مى دارد. سپس حضرت به آيه شريفه استشهاد مى كنند و مى فرمايند: آيا اين آيه به گوش شما نخورده است؟

در زبان عربى يك «استماع» و يك «سماع» هست. گاهى كسى قرآن مى خواند و شما با توجه، به آن گوش جان مى سپاريد اين كار شما را «استماع» مى گويند، اما وقتى انسان مشغول كارى است و مثلا دارد مى نويسد يا مطالعه مى كند، و همزمان اين صدا به گوشش مى خورد اين را «سماع» مى گويند.

بين فقها اختلاف هست كه اگر كسى آيه سجده واجب را خواند و ديگرى سِماع كرد نه استماع، آيا سجده بر شنونده واجب است. اگر استماع مى كرد، يعنى گوش فرامى داد فقها اجماع دارند كه سجده واجب است. و در اين فرع، اختلافى نيست، اما آيا در سماع هم سجده است يا نه؟ فتواى عده اى از علما بر وجوب و نظر عده ديگر بر عدم وجوب است.

در نامه امام صادقعليه‌السلام ، تعبير سماع آمده، نه استماع. نفرمودند: «ألم يستمع»، بلكه فرمودند: «ألم يسمع»؛ يعنى آيا اين آيه به گوشش نخورده است؟

لازم نيست به اين آيه گوش جان سپرده باشد، بلكه همين قدر كه به گوشش خورده باشد براى درك رابطه حب الهى با آن دو كار كافى است.

«ألم يسمع قول الله عزوجل لَنبيّه:( قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ ) ؛ آيا اين گفته خداى متعال را نشنيده ايد كه به پيامبرش فرمود: بگو اگر دوستدار خداييد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد».

پيرامون واقعه غدير

امروز روز غدير است و چنين روزى به فرمايش معصومينعليهم‌السلام عظيم ترين عيد در اسلام است. در بيشتر تفاسير قرآن و كتاب هاى روايى ماجراى غدير آمده است(۲۷۴) .

غدير واقعه سرنوشت ساز و مهمى در تاريخ پيامبر خداست. كم و بيش انسان ها اسم غدير را شنيده اند.

اما بايد بدانيم كه بسيارى از جمعيت جهان هنوز اسم غدير را نشنيده اند، و ماجراى غدير را نمى دانند. بزنطى كه از خوبان اصحاب معصومينعليهم‌السلام است از حضرت رضاعليه‌السلام نقل مى كند كه فرمودند: «لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة فى كلّ يوم عشر مرّات (۲۷۵) ؛ اگر مردم حقيقت اين روز را چنان كه بايد مى شناختند، هر آينه فرشتگان روزانه ده بار با آنان مصافحه مى كردند».

غير از روز غدير در جايى يا مناسبتى نيست كه ملائكه با انسان ها مصافحه كنند. روايت ديگرى نداريم كه ملائكه به مناسبتى روزى ده بار با انسان مصافحه كنند، مگر در مسئله غدير.

ملائكه موجودات معمولى نيستند. و قرآن درباره ملائكه فرموده است:( لاَّ يَعْصُونَ اللَّهَ ) (۲۷۶) ؛ مرتكب معصيت خدا نمى شوند».

ملائكه عصمت دارند، ولى مرتبه عصمت آنها پايين تر از مرتبه عصمت چهارده معصومعليهم‌السلام است. اين كه اين موجودات به دور از پليدى و گناه، با غديرشناسان مصافحه، و از آنان تجليل مى كنند به اين دليل است كه محبت خود را به آنان اعلام كنند.

اگر اين اتفاق براى ما ماهى يك بار يا سالى يك بار يا حتى در طول عمرمان فقط يك بار بيفتد، مايه بسى افتخار است، چه رسد به روزى ده بار. ارحام و بستگان شايد سالى يك بار به ديدن شما بيايند و با شما مصافحه كنند.

اگر علاقه بيشتر باشد ماهى يك بار، هفته اى يك بار، و در نهايت اگر علاقه خيلى بيشتر باشد روزى يك بار؛ اما اين چه علاقه فوق العاده اى است كه فرشتگان را وامى دارد تا روزى ده بار غديريان و غديرشناسان را تحيّت بگويند.

از سوى ديگر اين تكريم و بزرگداشت دربرابر عمل نيست بلكه به پاس نوعى معرفت و دانستن ارج و فضيلت غدير صورت مى گيرد. عمل مرتبه بعد از معرفت قرار مى گيرد. اين مقدمه عمل است. ما چرا به مرجع تقليد احترام مى گذاريم؟

براى اين كه شخص عالم ارزش دارد. هرچند به او احتياج نداشته باشيم و مقلد او نباشيم، چون عالم دين است ارزش دارد.

در بعضى از زيارتنامه ها آمده است كسى كه امام حسين را زيارت كند ارواح انبياء با آن شخص مصافحه مى كنند، اما مصاحفه ملائكه آن هم روزى ده بار يك استثناست.

حضرت اميرعليه‌السلام فرمودند: «و إنّا لأُمراءُ الكلام (۲۷۷) ؛ ما (مُلك) سخن را اميرانيم».

حضرت رضاعليه‌السلام اينجا نفرموده اند: «إن عرف الناس» يا «إذا عرف الناس»، بلكه فرمودند: «لو عرف الناس». در كتاب هاى ادبيات مى گويند «لو» حرف شرط است و در جايى به كار مى رود كه نسبت به انتفاء شرط قطع داشته باشيم. هم چنين قيد «بحقيقته» نيز در كلام حضرت آمده است.

فضيلت غدير يك حقيقت فوق العاده ژرف است و شايد جز خدا و كسانى كه خدا بخواهد از حقيقت بلند غدير آگاهى نداشته باشند.

اين روايت را با روايات ديگر جمع مى كنيم تا معناى غدير روشن تر شود. به عنوان مثال در روايت آمده است كه اگر مانع اميرمؤمنانعليه‌السلام نمى شدند، و آن حضرت مى توانستند در اين سى سال از عمر مباركشان درست كار كنند «أقام كتاب الله كلّه و الحق كُلّه (۲۷۸) ؛ تمام كتاب خدا و تمام حق را برپا مى داشت».

يك جزء از كتاب خدا «أقيموا الصلاة » است يك جزء آن «آتو الزكاة» است. يك قسمت آن حج است و يك قسمت هم( خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الاَْرْضِ جَمِيعًا ) (۲۷۹) ؛ «تمام آنچه روى زمين است براى شما آفريد».

همه اينها را را اميرمؤمنانعليه‌السلام اقامه مى كردند. در آيه شريفه آمده است:( لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم ) (۲۸۰) ؛ «در آن صورت از روى سر و زير پاهايشان روزى مى خوردند». آن وقت ديگر روى كره زمين حتى يك گرسنه و يا بيچاره پيدا نمى شد. ۲۵ سال اميرمؤمنانعليه‌السلام را كه غدير متعلق به اوست خانه نشين كردند و با اين كار درِ گنجينه هاى زمين و آسمان را بر مردم بستند.

پيامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدير از جانب خدا مأموريت يافتند كه على بن ابى طالبعليه‌السلام را به عنوان مولاى مردم معرفى كنند:( يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ) (۲۸۱) ؛ اى رسول، آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده ( يعنى مسئله غدير) را به گوش همه برسان.»

كنار نهادن اميرمؤمنانعليه‌السلام ظلم تاريخ است كه از روز غدير شروع شده و تا به امروز ادامه دارد. اگر يك نفر شب را گرسنه به صبح رساند براى آن است كه آن ظلم هم چنان ادامه دارد. حضرت اميرعليه‌السلام چهار سال حكومت كرد و اگر آن چهار سال با حكومت هاى امروزى مقايسه شود معلوم مى شود كه عدالت چيست و على كيست.

امروزه در دنياى شرق و غرب به دروغ شعار آزادى مى دهند، ولى هزاران نفر بى گناه كشته مى شوند و ميليون ها نفر در زندان هاى حاكمان بى هيچ گناهى هم چنان اسيرند و ميليون ها انسان تشنه و گرسنه و بيمارند. علت العلل همه اين نابسامانى ها و پريشانى ها آن است كه مسير غدير در ۱۴۰۰ سال پيش عوض شد.

يكى از خوارج نزد اميرمؤمنانعليه‌السلام آمد و به حضرت عرض كرد: «إتّق الله فإنّك ميّت (۲۸۲) ؛ از خدا بترس، چرا كه روزى مى ميرى».

در آن زمان امام علىعليه‌السلام رياست بزرگ ترين كشور را دارا بود، ولى با اين قبيل معترضان با مهربانى برخورد مى كرد. اين آموزه ناب را بايد با ارزش ها و هنجارهاى حاكمان امروز مقايسه كرد. يكى از خلفا اعلام كرد اگر كسى به من بگويد: «اِتّق الله » گردنش را مى زنم! به نام خليفه رسول خدا اين گونه با مردم عمل مى كردند.

حضرت امير «مع القرآن» است ولى آنها ضد قرآنند. امروزه در دنيا چه كسى مى تواند چنين سخنى را به يك مسئول كوچك بگويد، چه برسد به مسئول بزرگ؟

در دنيا قانونى وضع مى شود كه اگر به فلان كس اهانت كردند جرم دارد. اينها كجا و آن روش و سلوك حضرت كجا؟ از زمين تا آسمان بين اين دو روش فاصله هست.

«لاَقام كتاب الله كلّه » در اين كلمه «كلّه» يك دنيا مطلب نهفته است.

قسمت هايى از قرآن هست كه همه به آن عمل مى كنند و در مقابل، بخش هايى از آن مورد اهمال و بى مهرى قرار گرفته است. قرآن يهودى ها را به اين دليل كه گفتند: «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَنَكْفُرُ بِبَعْض (۲۸۳) ؛ بعضى را مى پذيريم بعضى را نمى پذيريم». نكوهش كرده است.

وقتى همه اجزاى بدن اين انسان، اعم از قلب، خون، اعصاب و غيره سالم باشد انسان مى تواند راه برود و كار كند، اما اگر بعضى از اجزاى بدن سالم باشد نه فقط مفيد نيست بلكه وبال هم هست. اگر چشم زيبا و سالمى را درآورند و آن را روى ميزى بگذارند بعد از دو روز فاسد مى شود. چشمى خوب و مفيد است كه ضمن مجموعه اندام و متصل به اعصاب و داراى روح باشد دين خدا نيز چنين است.

زمانى مى توان از دين نهايت بهره را برد كه همه آن به عنوان يك مجموعه كامل ( كل مركّب) مورد استفاده قرار گيرد.

حضرت اميرعليه‌السلام با اينكه خليفه رسول خداست در عين حال تابع محض پيامبر اسلام است. در تاريخ آمده است موقعى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رياست عامه مسلمانان را داشت و علىعليه‌السلام خليفه او بود چادر فاطمه زهراعليها‌السلام سيزده وصله داشت. اميرمؤمنان با بيت المال مسلمانان همان گونه رفتار كرد، كه رسول خدا رفتار مى كرد، ولى عمر اموال مردم را از سالى به سال ديگر نگه مى داشت.

در تاريخ نوشته اند خمس آفريقا را كه آوردند عثمان همه را يك جا به مروان داد. از اين مبلغ كه شايد ميليون ها درهم و دينار بوده چيزى به دست مسلمانان ديگر نرسيد. و اين كار مورد اعتراض ابوذر و عمار واقع شد كه درپى آن ابوذر را به ربذه تبعيد كردند و عمار را آن قدر شكنجه دادند تا مريض شد. فرق غدير و غير غدير اين جا معلوم مى شود.

غدير چشمه جوشان مهر و عدالت است. علىعليه‌السلام كه خود ملاك حق است، در خصوص شخصى كه به او ناسزا گفته است به اين آيه عمل نمى كند:( فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ ) (۲۸۴) ؛ «هركس به شما تجاوز كرد بر او همان گونه تعدى كنيد». على نمى گويد به من توهين شده و در نتيجه به اسلام و پيامبر توهين شده است، چون من اولى الامر هستم، بلكه بنا به سفارش قرآن او را عفو مى كند.

( وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى ) (۲۸۵) ؛ «اگر عفو كنيد به تقوا نزديك تر است». اگر اميرمؤمنان بعد از پيامبر سى سال حاكم مى شد و راهنمايى مسلمانان را به دست مى گرفت، اين اخلاق به عنوان اخلاق حاكمان رواج پيدا مى كرد و ما امروز گرفتار اين حاكمان نبوديم.

نوشته اند مساحت خانه هارون عباسى شانزده كيلومتر مربع بود، در حالى كه دختران امام موسى بن جعفرعليهما‌السلام ، دختران پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، يك چادر نماز بيشتر نداشتند و بايد صبر مى كردند و يكى يكى نماز مى خواندند.

شخصى به كوفه آمد و به يكى از مسلمان ها گفت: رئيس شما چه كسى است؟ خانه اميرمؤمنان را نشان دادند. خانه امام علىعليه‌السلام را كه از نزديك ديد گفت: اثاث و خانه شما همين است؟ امام فرمودند: اثاث هاى ديگر را به آن خانه فرستادم(۲۸۶) .

آن شخص بيرون آمد و از مردم پرسيد: خانه ديگر اميرمؤمنان كجاست؟ گفتند: خانه ديگرى ندارد. خانه اش همين است كه ديدى. گفت: خودش فرمود: وسائل و اثاثيه را به خانه ديگر فرستادم. گفتند: مقصودش خانه آخرت است. ولى در تاريخ مدينه(۲۸۷) ، كه قبل از طبرى نوشته شده، آمده است كه ابوبكر وقتى كه مرد سه باب خانه داشت.

غدير و نفى ظلم و دروغ

در روايتى آمده است حضرت اميرعليه‌السلام در زمان حكومتشان از محله اى عبور مى كردند كه عده اى از كودكان مكتب خانه با حضرت برخورد كردند، و نوشته هاى خود را به حضرت نشان دادند و گفتند: يا اميرمؤمنان، كدام يك از اينها زيباتر است؟

فرمود: «أما إنها حكومة و الجور فيها كالجور فى الحكم (۲۸۸) ؛ همانا اين كار قضاوت است و ستم كردن در آن مانند ستم كردن در داورى است».

حضرت از ما مى خواهد كه وقتى بين دو كودك قضاوت مى كنيم، مانند يك قاضى عادل با ملاحظه و به گوش باشيم تا مبادا پا از حق فراتر گذاريم. اين است منطق غدير. آن بچه ها فقط مى خواستند آقا اميرالمؤمنينعليه‌السلام بگويد كدام يك زيباتر است، ولى حضرت مى فرمايند: اين مثل دادگاه است و بايد در آن دقت كرد و خدا را در نظر داشت.

اگر چنين كسى سى سال مردم را تربيت مى كرد و دستش را باز مى گذاشتند دنيا وضع ديگرى داشت.

غدير و مسئوليت ما

ما دو مسئوليت در برابر غدير داريم: يكى آن كه غدير را به دنيا بشناسانيم؛ و اين يك ارشاد است و ارشاد گمراه واجب كفايى است، اگر من فيه الكفايه بود از ديگران ساقط مى شود، ولى اگر نبود به گردن همه است و به واجب عينى تبديل مى شود. البته، خيلى كار مى خواهد تا غدير در همه جا شناخته شود.

مسئوليت ديگر اين است كه انسان سعى كند خود را با تعاليم قرآن و با اميرمؤمنانعليه‌السلام و با روح غدير تطبيق دهد.