پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 20802
دانلود: 2610

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20802 / دانلود: 2610
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس دوازدهم: دام هاى شیطانى

( یا ابْنَ جُندَب اَقِلَّ النومَ بِاللَّیلِ وَالكلامَ بِالنَّهارِ فَما فى الجَسَد شیىءٌ اَقلُّ شُكراً مِن العَینِ وَاللّسانِ فَاِنَّ اُمَّ سلیمان قالت لِسُلَیمان عليه‌السلام : یا بُنَىَّ ایاكَ وَالنّومَ فَاِنَّهُ یفْقِرُكَ یومَ یحتاجُ الناسُ اِلى اعمالِهم. یا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائِدَ یصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قُلْتُ یا ابْنَ رسولِ اللّه و ما هِىَ قال اَمّا مَصائِدُهُ فصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عن قَضاءِ الصَّلواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ. أَمَا اِنَّهُ ما یعْبَدُ اللّهُ بِمِثْل نَقْلِ الاَقدامِ اِلى بِرِّ الاِخْوانِ و زِیارتِهِمْ وَیلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ اَلْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ ایاتِهِ فِى الْفَتَراتِ أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. ) (93)

آثار سوء پرخوابى و پرحرفى

از جمله موضوعات مورد تأكید علماى اخلاق و ارباب سیر و سلوك، پرهیز از پرخوابى و پرحرفى است. این دو، موانعى مهم و رایج براى رسیدن به كمال معنوى و تقرب الى الله به شمار مى آیند. البته چیزهاى دیگرى مانند پرخورى نیز مانع رسیدن انسان به كمال معنوى مى گردد؛ اما در مورد آنها ممكن است بگوییم به سبب لذایذ یا منافعى كه دارند توجه انسان را به خود جلب مى كنند. در حالى كه امرى مانند خوابیدن، فى نفسه هیچ مطلوبیت و یا فایده اى حتى براى دنیاى انسان ندارد، مگر آن اندازه اى كه موجب رفع نیاز انسان و تجدید قواى او براى پرداختن به وظایف واجبش مى گردد. بر خلاف لذّتِ خوردن كه ممكن است براى انسان ایجاد انگیزه نماید، خوابیدن لذتى براى انسان ندارد، اگر هم لذتى داشته باشد، مربوط به مقدمات آن و یا موقعى است كه انسان از خواب برمى خیزد. كسانى كه از روى تنبلى و یا در اثر پرخورى زیاد مى خوابند، نه تنها از كمالات معنوى و انسانى محروم مى شوند، بلكه از وظایف دنیوى خود نیز باز مى مانند.

هم چنین یكى از كارهایى كه انسان براى انجام دادن آن باید انرژى زیادى مصرف كند، حرف زدن است. سخنرانان و معلّمان، خصوصاً كسانى كه از لحاظ جسمى ضعیف ترند، به این موضوع به خوبى واقف اند؛ زیرا پس از سخنرانى و یا تدریس آثار خستگى و از دست دادن انرژى را به وضوح در خود احساس مى كنند. حرف زدن زیاد باعث مى شود تا انسان از انجام اعمال مفید باز بماند. البته اگر مقصود از حرف زدن، تعلیم و موعظه و كمك كردن به دیگران باشد نه تنها مذموم نیست بلكه امرى لازم و ضرورى است، اما صِرف پرگویى و پرحرفى نه نفع دنیوى به دنبال دارد و نه نفع اخروى؛ حتى ممكن است انسان در اثر آن به لغزش هاى زیادى هم مبتلا شود كه براى دنیاى او هم ضرر داشته باشد. در اثر همین پرگویى ها است كه كدورت ها پیدا مى شود، تنش ها به وجود مى آید و از لحاظ معنوى هم انسان دچار گناهانى هم چون غیبت، تهمت و مفاسد دیگرى از این قبیل مى گردد. افرادى كه به پرحرفى عادت كرده اند، از این كار خود لذت مى برند. ابتلاى به این عادت زشت كه به دست خود انسان صورت مى گیرد، موجب به خطر افتادن منافع دنیوى و اخروى انسان مى گردد. بنابراین انسان باید مراقب باشد تا خداى ناكرده به پرخوابى و پرحرفى عادت نكند.

سفارش امام صادق عليه‌السلام به عبدالله بن جندب این است كه، شب ها كم بخواب و روزها كم حرف بزن. حضرت در ادامه، كلامى را به این مضمون از مادر حضرت سلیمان عليه‌السلام خطاب به فرزندش نقل مى كند كه، خوابیدن زیاد، روزى كه محتاج به چیزى هستى كه كسب نكرده اى تو را فقیر مى كند؛ یعنى روزى مى آید كه تو به اعمالت احتیاج دارى اما به دلیل خوابیدن زیاد آن اعمال را انجام نداده اى و فقیر شده اى و دستت خالى است. اگر انگیزه انسان از خوابیدن رفع خستگى و تجدید قوانباشد، كار عاقلانه اى انجام نداده است؛ زیرا این كار به منزله تلف كردن بیهوده بخشى از عمر است. انسانى كه خواهان عمرى طولانى است، با خوابیدن زیاد در واقع بخشى از زندگى اش را تعطیل مى كند.

عادت زشت دیگر، پرگویى است. كسانى كه بى جهت به پر حرفى عادت كرده اند، به آسانى نمى توانند خودشان را كنترل كنند؛ زیرا سكوت كردن براى آنها به منزله زندانى شدن است!

امام صادق عليه‌السلام مى فرماید: در بین اندام هاى بدن انسان هیچ كدام ناسپاس تر از چشم و زبان نیستند. انسان به هر عضوى از اعضاى بدن خود خدمت كند، متقابلا آن عضو هم خدمتى براى او انجام مى دهد. اما چشم و زبان این گونه نیستند؛ یعنى ما هر قدر بیش تر به این اعضا خدمت كنیم، آنها كم تر به ما خدمت خواهند كرد. چشمى كه بسیارى از اوقات خواب است، چگونه مى تواند به ما خدمت كند؟ زبانى كه زیاد حرف مى زند و انسان براى این كار انرژى زیادى مصرف مى كند، چه خدمتى براى ما انجام مى دهد؟ البته، اگر این كار نفعى براى ما داشته باشد، مثلاً از زبان در انجام عبادت، وظیفه، موعظه و... استفاده كنیم، نه تنها كار بیهوده اى انجام نداده ایم، بلكه بهترین بهره را از آن برده ایم.

لزوم پرهیز از افراط و تفریط در خوابیدن

در این جا، توجه به چند نكته لازم و ضرورى است. اول این كه انسان باید ازافراط و تفریط به دور باشد. مثلاً گاهى، افراد با شنیدن سفارش هایى كه درباره كم خوابى شده است و یا با خواندن داستان هایى كه از چگونگى غلبه بر خواب از بزرگان نقل گردیده، درصدد انجام آن امور برمى آیند و با این كار سلامتى خود را به خطر مى اندازند. به هرحال، بدن انسان احتیاج به استراحت دارد. یكى از نعمت هاى خدا این است كه وسیله خواب و استراحت را براى انسان فراهم كرده است: ( وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً ) ؛ (94) ما خواب را مایه راحتى و آرامش شما قراردادیم. مسلّماً خواب یكى از نعمت هاى الهى است كه باید از آن به نحو مطلوب استفاده كرد. كسانى هستند كه مبتلا به بى خوابى اند و براى رفع این حالت و این كه مقدار كمى به خواب بروند، مرتب داروهایى را كه عوارض جانبى هم دارند، مصرف مى كنند. بنابراین، داشتن خواب طبیعى نعمتى بزرگ است و نباید آن را از دست داد. سخن در این است كه انسان بیش از حد لازم نخوابد و فعالیت هاى حیاتى خود از قبیل فكر كردن، كار كردن و... را تعطیل نكند. البته مقدار نیازى كه افراد به خواب دارند با یكدیگر متفاوت است و بستگى به نوع مزاج افراد، سنین مختلف عمر، فعالیت هاى انسان و... دارد. معمولاً افراد خودشان با تجربه اى كه دارند و یا دستورى كه پزشك به آنها مى دهد، نیاز بدن خود به خواب را مى دانند. بنابراین رعایت آن حداقل ها ضرورى است و انسان نباید با بى توجهى نسبت به آن، موجبات فراهم آمدن بیمارى مخصوصاً در سنین آخر عمر را فراهم آورد.

نكته دوم این است كه سفارش و تأكید بر كم خوابیدن در شب به معناى زیاد خوابیدن در روز نیست؛ زیرا انسان به طورطبیعى شب ها مى خوابد و روزها كار مى كند. البته در بعضى از مناطق كره زمین كه به طور متوالى چند ماه از سال شب و چند ماه دیگر روز است، انسان ها برنامه زندگى خود را به گونه اى تنظیم مى كنند كه هم به خواب و هم به كارشان برسند. اما در بیش تر مناطق زمین كه شب و روز متناوباً و با اندكى تفاوت و یا تساوى جا به جا مى شوند، انسان ها معمولاً خوابشان را در شب و كارشان را در روز انجام مى دهند؛ چرا كه روز براى فعالیت و تلاش و كوشش مناسب است: ( إِنَّ لَكَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً ) ؛ (95) و تو را در روز، آمد و شدى دراز است.

بنابراین، در این كه وقت خواب شب است بحثى نیست، اما این كه چقدر باید بخوابیم نكته اى است كه پیش از این نیز متذكر شدیم و باید به آن توجه داشته باشیم؛ یعنى بدانیم كه نیاز انسان ها به خواب با یكدیگر متفاوت است و این مسأله بستگى به شرایط زندگى افراد دارد. درست است كه شب براى استراحت و آرامش قرار داده شده است، اما به این معنا نیست كه از همان سر شب تا هنگام طلوع آفتاب بخوابیم. اجمالا از دستورات قرآن چنین استفاده مى شود كه نیاز انسان به خواب آن چنان زیاد نیست و مقدار كمى از شب براى استراحت و تجدید قوا لازم است. قرآن به پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرماید: ( قُمِ اللَّیلَ إِلاّ قَلِیل ) ؛ (96) تمام شب را به عبادت بپرداز مگر اندكى را. هم چنین قرآن در وصف متقین مى فرماید: ( كانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیلِ ما یهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ ) ؛ (97) و از شب اندكى را خواب مى كردند و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مى كردند. اگر قرار بود كه انسان نیمى از شبانه روز را به استراحت و خواب بپردازد، هیچ گاه قرآن چنین مسایلى را عنوان نمى كرد. از لحن و بیانات قرآن پیدا است كه انسان احتیاج به خواب هاى طولانى ندارد.

برنامه ریزى خواب

اگر ما به دستورات بیان شده در روایات عمل كنیم، مى توانیم نیاز بدنمان را به خواب با ساعات كم ترى تأمین كنیم؛ از جمله این كه اگر ما قسمت عمده خواب خود را قبل از نیمه شب قرار دهیم، بسیار مفیدتر خواهد بود تا این كه آن را به بعد از نیمه شب موكول كنیم. متأسفانه امروزه شرایط زندگى به گونه اى شده است كه خواب بیش تر خانواده ها از نیمه شب به بعد است. در زمان پیامبر و ائمه اطهار عليهم‌السلام و برخى زمان هاى دیگر كه مردم به دستورات اسلام و ائمه عليهم‌السلام عمل مى كردند، برنامه هر شب آنها به این صورت بود كه اول مغرب نمازشان را به جماعت مى خواندند، سپس به منزل رفته و شام مى خوردند، مجدداً به مسجد برگشته و نماز عشا را مى خواندند و آن گاه به منزل رفته و مى خوابیدند. البته، امكانات و شرایط زندگى هم به گونه اى بود كه به این برنامه كمك مى كرد؛ مثلاً نبودن برق و تاریكى شب یكى از دلایل زودتر خوابیدن مردم بود.

خواب سرشب علاوه بر این كه نیاز عمده بدن را تأمین مى كند، موجب مى شود تا انسان بتواند سحر با نشاط از خواب برخیزد و به عبادت بپردازد. طبیعى است كسى كه تا نیمه هاى شب به تماشاى تلویزیون مى پردازد، نمى تواند چنین برنامه اى داشته باشد؛ زیرا خستگى و كسلى او حتى مانع از اداى به موقع فریضه صبح مى گردد.

در گذشته، مسلمانان كمبود خواب خود در شب را با خواب قیلوله در روز جبران مى كردند. این خواب كه قبل از ظهر و حدود نیم ساعت به طول مى انجامید، از سویى، موجب برطرف شدن خستگى كار روزانه مى شد و از سوى دیگر، آمادگى لازم را در مسلمانان فراهم مى كرد تا با نشاط بیش ترى نمازظهر خود را به جا آورند. این شیوه زندگى، به مسلمانان كمك مى كرد تا از خوابیدن كم اما به موقع خود، بیش ترین بهره و نشاط لازم را ببرند.

اگر چه امروزه شرایط زندگى نسبت به گذشته تغییر كرده است، اما با برنامه ریزى درست و سعى و تلاش مى توانیم از اوقات زندگى خود حداكثر استفاده را ببریم، مثلاً نباید وقت خود را صرف تماشاى فیلم هاى بى فایده و یا برنامه هاى سرگرم كننده اى كنیم كه نه به درد دنیاى ما مى خورد و نه آخرتمان و چه بسا ضرر هم دارند. افرادى كه احتیاج به مطالعه دارند، خصوصاً طلبه ها كه عادت دارند اول شب مطالعه كنند، بهتر است قسمت عمده مطالعه خود را به آخر شب موكول نمایند. این كار باعث مى شود تا اولا، به دلیل بازتر بودن و آمادگى بیش تر ذهن، استفاده بیش ترى از مطالعه عاید گردد و ثانیاً، فرصتى فراهم شود تا انسان به نافله شب و قرائت قرآن نیز بپردازد.

نكته دیگر این كه صِرف كم خوابیدن در شب به تنهایى موضوعیت ندارد، بلكه نحوه سپرى كردن آن مهم است. هدف از بیدار ماندن، گپ زدن و انجام كارهاى لغو و بى فایده و یا خداى ناكرده كشیده شدن به سمت امور مشتبه نیست، بلكه براى پرداختن به عبادت فردى و خودسازى است: ( وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیلاً طَوِیل ) ؛ (98) و شب را [در نماز] به سجده خدا پرداز و شب دراز را به تسبیح و ستایش او صبح گردان. ( وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ یبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُود ) ؛ (99) و بخشى از شب بیدار و متهجد باش و نماز شب كه بهره افزونى براى تو است به جاى آور، باشد كه خدایت به مقام محمود (شفاعت) مبعوث گرداند.

از روایات و احادیث چنین برمى آید كه پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله در طول شب چندین مرتبه مى خوابیدند و بیدار مى شدند. مستحب است كه مؤمنان بعد از بیدار شدن در نیمه شب، ابتدا چهار ركعت نافله بخوانند و بعد استراحت كنند. مجدداً بیدار شوند و چهار ركعت دیگر بخوانند و باز استراحت كنند.... البته این برنامه براى كسانى است كه بتوانند به خوبى از آن استفاده كنند به گونه اى كه به كار و وظایف واجبشان لطمه اى وارد نیاید. كسانى كه مى خواهند از دقایق عمرشان حداكثر استفاده را ببرند، باید براى كیفیت و تقسیم مطلوب آن نیز برنامه ریزى كنند. اما كسانى كه دلشان مى خواهد وقتشان را طورى بگذرانند كه حتى نفهمند عمرشان چگونه گذشته است، احتیاجى به برنامه ریزى ندارند؛ چرا كه شیطان زمینه را به گونه اى فراهم مى كند كه همواره سرگرمى هایى از قبیل جدول پر كردن، فیلم تماشا كردن، سخن لغو گفتن و... براى آنها مهیا باشد.

بر خلاف شب، كه مخصوص خودسازى و انجام عبادات فردى است، روز براى عبادات جمعى و فعالیت هاى اجتماعى از قبیل تحصیل، تدریس، جهاد، كمك به مستمندان و... است. انجام بعضى از مشاغلى كه جامعه به آنها نیاز دارد، علاوه بر این كه واجب كفایى است، اگر به قصد قربت باشد، بزرگ ترین عبادت است. بنابراین مى توان گفت كه كارهاى اجتماعى بیش تر در روز و كارهاى فردى و امورى كه پنهانى بودن آنها مطلوب است، بیش تر در شب انجام مى شود. یكى از برنامه هاى شبانه پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله ، حضرت على عليه‌السلام و سایر ائمه عليهم‌السلام رسیدگى به فقرا بود به گونه اى كه شناخته نشوند. حال اگر ما از انجام این امور در شب عاجزیم، حداقل مى توانیم انفاق سرّى را جزو برنامه هاى روزمان قرار دهیم.

دو دام شیطان

نیكى كردن به برادران دینى، خصوصاً شیعیان، از جمله مواردى است كه ائمه اطهار عليهم‌السلام روى آن تأكید فراوان كرده اند و روایات متعددى در این زمنیه وجود دارد. امام صادق عليه‌السلام نیز در ادامه این روایت شریف مى فرماید: ( یا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّیطانِ مَصائدَ یصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ یا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما یعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِیارَتِهِمْ، وَیلٌ لِلسّاهینَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمینَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ فىِ الفَتَراتِ ) .

شیطان دام هایى دارد كه به وسیله آنها انسان ها را صید مى كند. از بزرگ ترین، عمومى ترین و مؤثرترین دام هایى كه شیطان براى آدمیزاد مى گستراند، یكى این است كه انسان را از خدمت كردن به دیگران، به ویژه برادران دینى خود باز مى دارد، دوم آن كه كارى مى كند تا انسان نمازهایش را به موقع نخواند.

انسان ممكن است با انجام دادن واجبات و فرایض دینى خود فكر كند كه به طور كامل به وظیفه اش عمل كرده است، در حالى كه رفع نیازهاى مادى و معنوى برادران ایمانى نیز در حد توان از جمله وظایف دینى مسلمانان مى باشد. خصوصاً افرادى كه فعالیت خاصى مثل تحصیل، تدریس، نویسندگى و... را انجام مى دهند، باید بدانند كه وظایفى هم نسبت به دیگران، از جمله اقوام، همسایه ها، هم حجره اى ها و دوستان دارند، اما متأسفانه این گونه افراد به دلیل تمركز روى یك فعالیت خاص، كم تر به این نكته توجه دارند و از انجام این وظیفه مهم غافل اند. این غفلتى است كه اولا، مقدمات آن را شیطان فراهم مى كند؛ ثانیاً، به ما القا مى كند كه اصلا چیزى ندارى كه بخواهى به دیگران كمك كنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نیازهاى دیگران بى تفاوت مى كند؛ یعنى حالتى را در ما ایجاد مى كند كه با خود بگوییم به من ربطى ندارد كه دیگران نیاز دارند یا ندارند، یا مى گوییم من زحمت كشیده ام و به اندازه رفع نیاز خودم چیزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بكشند تا محتاج دیگران نباشند. حضرت در ادامه مى فرماید: هیچ عبادتى بالاتر از این نیست كه انسان در راه كمك كردن به برادران دینى خود قدمى بردارد، حتى اگر هم در این راه موفق به رفع نیاز آنها نگردد. نه تنها احسان و خدمت به برادران دینى بالاترین عبادت است، بلكه دیدار دوستان، البته اگر براى خدا باشد، نیز بالاترین عبادت است.

از دیگر دام هاى شیطانى، بازداشتن انسان از خواندن نماز اول وقت است. آنچه انسان را مستقیماً در مسیر تقرب الى الله به پیش مى برد، نماز است. نماز رابطه مستقیم بنده با خالق است. از جمله مسایلى كه باعث مى شود انسان نتواند به درستى از نمازش استفاده كند، زیاد خوابیدن، دیر خوابیدن و بد خوابیدن است. وقتى انسان دیگر اهتمامى به خواندن نماز اول وقت نداشته باشد، نسبت به مسایل دین نیز بى اعتنا مى شود و كم كم كارش به جایى مى رسد كه با دیده تمسخر به مناسك دینى مى نگرد: ( ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ ) ؛ (100) سرانجام كار آنان كه به اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. اگر خداى ناكرده انسان در این مسیر خطرناك قرار گرفت و نسبت به نماز بى اهمیت شد، در واقع با این كار مقدمات كافر شدن خود را فراهم ساخته است.

از جمله دلایل بى اعتنایى به دین و تمسخر آن، قرار گرفتن انسان در محیطى است كه در آن جا عوامل انحراف و دنیاگرایى زیاد است به گونه اى كه آیات الهى كم تر به گوش مى رسد، موعظه كم تر است و دست رسى به استاد و مربى مشكل است. قرآن كریم در مورد كسانى كه عهد خدا و سوگند خود را به بهایى اندك مى فروشند، مى فرماید: ( أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْخِرَةِ وَ لا یكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ) ؛ (101) اینان را در دار آخرت بهره اى نیست و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدان ها ننگرد و از پلیدى گناه پاكیزه نگرداند و آنان را (در جهنم) عذاب دردناك خواهد بود.

از خداوند متعال مى خواهیم كه ما را به وظایف خود آشنا و از شر وسوسه هاى شیطان دور سازد.

درس سیزدهم: برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى

( یا ابْنَ جُندَب مَن اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَكاكِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلیهِ الْجَلیلَ وَ رَغِبَ مِنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقیر وَ مَن غَشَّ اَخاهُ وَ حقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ و مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنْماثَ الایمانُ فى قَلبه كَما ینماثُ المِلحُ فِى الماء ) ؛

معناى لغوى و اصطلاحى «هَمّ»

مضمون جمله اول این است كه سزاوار نیست شخص مؤمن نسبت به چیزى جز نجاتش از عذاب الهى غصه دار و نگران باشد، بلكه باید تمام همّش این باشد كه كارى كند تا خدا او را از بدبختى ابدى نجات دهد.

انسان ها و به طور كلى همه موجودات ذى شعور، فطرتاً به گونه اى آفریده شده اند كه تلاش مى كنند درد و رنج و ناراحتى را از خود دور كنند و در مقابل، امور خوشایند و مطلوب را جذب نمایند. بنابراین مى توان گفت كه انگیزه حركت موجودات ذى شعور، جلب منفعت و دفع ضرر است. از سوى دیگر، انسان مادامى كه از ناراحتى و دردى رنج مى برد، اگر امرى لذت بخش برایش فراهم شود، تا زمانى كه این درد بر او غالب است، هیچ تمایلى براى رفتن سراغ آن ندارد؛ مثلاً كسى كه به دردى شدید مانند دندان درد یا سردرد مبتلا گردیده، مادامى كه این درد درمان نشده، به دنبال لذت دیگرى نمى رود؛ زیرا این درد آن چنان او را آزار مى دهد كه تمام همّ خود را براى برطرف ساختن آن به كار مى بندد. اما آیا نسبت به امورى كه در آینده اتفاق خواهد افتاد نیز همین گونه عمل مى كند؟ مثلاً اگر كسى بداند كه فردا مصیبتى برایش پیش مى آید و یا در معرض خطرى واقع مى شود و از طرفى هم مى داند ممكن است از راهى منفعتى به او برسد، دل نگرانى او بیش تر در مورد كدام یك از آنها است؟ فرض كنید این فرد بداند كه فردا در صورت ماندن در شهر مبتلا به بیمارى خطرناك وبا كه در شهر شایع شده است خواهد شد، از طرفى معامله اى در پیش است كه مى تواند سود هنگفتى براى او داشته باشد، وى كدام یك را ترجیح مى دهد؟ آیا حاضر مى شود براى رسیدن به یك لذت، یك بیمارى كشنده را تحمل كند؟

این مسأله بستگى به این دارد كه آن شخص تا چه اندازه به آن خطر باور داشته باشد؛ اگر واقعاً و عمیقاً به چنین خطر سختى باور داشته باشد، دفع آن را بر جلب آن منفعت یا لذّتِ محتمل ترجیح خواهد داد. در زبان عربى، به چنین حالتى «همّ» مى گویند؛ یعنى چاره جویى براى خطرى كه در آینده نزدیك ممكن است فرد را تهدید كند. به كسى هم كه این حالت برایش به وجود آمده است، «مهموم» مى گویند. واژه هاى مهم، اهمیت و اهتمام نیز از همین ماده است؛ یعنى چیزى كه انسان را نگران و دلواپس مى كند. بنابراین هر كس كه نسبت به آینده اطلاعات و پیش بینى هایى داشته باشد و احتمال زیادى بدهد كه ناراحتى و یا خطرى در پیش است، براى رفع آن اهتمام مى ورزد. به این حالت، یعنى تلاش انسان براى جلوگیرى از خطرى كه در آینده ممكن است پیش آید، مهمومیت مى گویند.

رابطه میزان باور انسان ها با همّ ایشان

كسى كه باور دارد جهنمى در كار است و در آن عذاب هاى آن چنانى كه در قرآن و روایات به برخى از آنها اشاره شده است، وجود دارد، آیا مى تواند نسبت به آن بى تفاوت بوده و هیچ همّى نداشته باشد؟ اگر انسان به چنین حقیقتى باور داشته باشد و بداند كه ممكن است خود نیز به این عذاب مبتلا گردد، آیا باز هم به فكر این است كه فردا چه معامله اى بكند كه سودآورتر است و یا چه سرگرمى را انتخاب كند كه لذتش بیش تر است؟ این مسأله نیز بستگى به میزان باور شخص دارد. در ارتباط با این موضوع، روایت مشهورى به این مضمون نقل شده است كه یك روز صبح پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله جوانى را در مسجد دیدند كه رنگ چهره اش زرد شده و چشم هایش به گودى فرو رفته است. وقتى حضرت حال او را پرسیدند، در جواب گفت: درحال یقین هستم. حضرت فرمودند: علامت یقینت چیست؟ گفت: همین كه دیشب تا صبح از ترس عذاب هاى اخروى خواب بر چشم هایم نیامد و از این روى، رنگ چهره ام زرد شده است. آن گاه حضرت براى آن جوان دعا كردند. (102) داشتن چنین باورى، آن چنان همّى در انسان به وجود مى آورد كه اصلا نمى تواند درباره چیز دیگرى فكر كند. متقابلا افرادى هم هستند كه اصلا نگران حساب و كتاب فردا و نیز به فكر آمرزیده شدن گناهان خود نیستند.

همه انسان ها به جز معصومان عليهم‌السلام كم و بیش آلودگى ها و گناهانى دارند و از این روى، باید به فكر عذاب هایى كه آنها را تهدید مى كند، باشند. مادامى كه ما درگیر امور زندگى خود هستیم وتوجهى به سرنوشت خطرناكى كه سر راهمان وجود دارد نداریم، به این مسایل فكر نمى كنیم. اما اگر با شنیدن آیه اى از قرآن یا خواندن حدیثى و یا گوش دادن به سخن گوینده اى، توجه پیدا كردیم كه چنین خطرى هم وجود دارد و آن گاه درصدد رفع آن برآمدیم و مسایل زندگى ما را به خود مشغول نكرد، این همّ در ما ایجاد شده است. انسان هایى كه داراى مراتب عالى یقین هستند، هیچ وقت غافل نمى شوند و همیشه به این مسایل توجه دارند، اگر چه ممكن است گاهى به دلیل انجام وظایف و تكالیف اجتماعیشان، از توجه آنها اندكى كاسته شود؛ اما ما به دلیل ضعف ایمانمان ممكن است حتى در صورت توجه به این گونه مسایل، باز هم منافع دنیا از قبیل پست، مقام، منزلت، ثروت و... را بر تأمّل پیرامون عذاب ابدى ترجیح دهیم.

بنابراین مراتب ایمان و باور انسان ها متفاوت است. ما در تاریخ به كسانى برمى خوریم كه وقتى پیامبرى، امامى و یا حتى واعظى، نامى از عذاب اخروى مى برد، اشك از چشم هایشان جارى مى شد و بدنشان به لرزه مى افتاد. ولى بسیارى از ما این گونه نیستیم؛ یعنى ممكن است دقایقى و یا حتى ساعاتى هم كسى برایمان موعظه كند اما اثر چندانى بر ما نگذارد و حتى هنگام گوش دادن به این گونه مواعظ نیز به فكر مسایل روزمره زندگى خود باشیم.

عقل انسان و آینده نگرى

عقل انسان مى گوید اگر خطر جدى در كار است، باید به فكر چاره باشیم. ما كه در امور ساده دنیا همواره نگران خطرهاى احتمالى هستیم و براى رفع آنها اقدام مى كنیم، عاقلانه نیست كه نسبت به مسایلى كه اهمیتش بسیار بیش تر از امور دنیایى است، بى خیال باشیم و چاره اى نیندیشیم. افرادى كه به دنبال كسب منافع و لذایذ مادى هستند، در واقع، به دنبال چیزى هستند كه ارزش چندانى در برابر خطرهایى كه پیش روى آنها است، ندارد و از امورى غافل اند كه اهمیت بسیار زیادى براى آنان دارد. عبارت «فكاك رقبته» كه در این روایت شریف به كار رفته است، اشاره به این معنا دارد كه گردن من در زیر غل و زنجیرى گرفتار است؛ مى خواهم خودم را آزاد كنم، اما بارى سنگین روى گردنم فشار مى دهد و هم چون افسارى مرا به طرف بدبختى مى كشاند. همه ما به واسطه گناهان و اشتباهاتى كه مرتكب شده ایم، چنین خطرى را در پیش داریم و گردنمان گیر افتاده است و باید آن را نجات دهیم. اگر به فكر رهایى گردن خود از این زنجیر نباشیم، تعبیر ساده اش این است كه به فكر نجات از عذاب آخرت نیستیم و همّ ما چیز دیگرى است: ( مَنْ اَصْبَحَ مَهمُوماً لِسِوى فَكاكِ رَقَبَتِهِ فَقَدْ هَوَّنَ عَلَیهِ الْجَلیلَ ) ؛ كسى كه صبح كند در حالى كه همّ او غیر از نجات از عذاب است، امر بسیار مهمى را بر خودش سبك شمرده است و چیزى را كه باید بزرگ بداند، ساده تلقى كرده است. وَ رَغِبَ مَنْ رَبِّهِ فى الْوَتْحِ الحَقیر؛ از خدا تنها سودى اندك را طلب كرده است. مسلّماً وقتى انسان به فكر عذاب ابدى نباشد، دل مشغولى او امور دنیایى خواهد بود؛ امورى كه بسیار سبك و حقیر است. كسى كه به عذاب ابدى توجه نداشته باشد، براى نجات از آن نیز اهتمام نمى كند.

عقل ما اقتضا مى كند به اندازه ایمانى كه نسبت به آخرت و خطرهاى اخروى داریم، همّمان را نیز براى جلوگیرى از آن خطرها و نجات از آنها به كار بندیم؛ زیرا تمام مشكلات زندگى در مقابل آن عذاب ابدى ناچیز است. مشكلات زندگى در صورتى در نظر ما آسان جلوه مى كند كه بدانیم مشكل تر از آنها نیز وجود دارد و آن، عذاب و بدبختى آخرت است. البته هر كس ایمانش قوى تر باشد، اهتمام بیش ترى نیز به این گونه مسایل خواهد داشت. بنابراین توجه مؤمنان به زندگى اخروى خود باید بیش تر از توجه آنها به زندگى دنیایى و فردیشان باشد.

وظایف انسان نسبت به برادران ایمانى خود

در زندگى اجتماعى، انسان نسبت به برادران ایمانى خود وظایفى دارد؛ از یك سو موظف است به آنها براى رفع حوایجشان كمك نماید و از سوى دیگر، وظیفه دارد نسبت به آنها خیرخواه، وفادار و صمیمى باشد و به آنها خیانت نكند. چگونه ممكن است كه انسان برادر ایمانى خود را فریب داده یا به او خیانت كند، به ناحق مالش را بربـاید و ضررى به او برساند؟! كسى كه درصدد برمى آید تا برادر ایمانى خود را فریب دهد و او را فرومایه و حقیر مى شمارد، چنین عملى به منـزله در افتادن و درگیـرى و نبـرد با او است. كسى كه در معامله مى خواهد بر سر دیگرى كلاه بگذارد، در واقع قصد جنگیدن با او را دارد. شكل دیگرى از درگیرى هنگامى است كه كسى بخواهد فردى را از مقامش خلع كند و خود جانشین او بشود. چنین كسانى مستحق عذاب خداوند هستند و جایگاه آنها در جهنم خواهد بود: ( مَنْ غَشَّ اَخاهُ و حَقَّرَهُ و ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ ) .

حسد و آثار فردى و اجتماعى آن

مسأله مهم ترى كه در این جا مطرح است و عمومیت بیش ترى دارد، حسد است: ( مَنْ حَسَدَ مؤمناً اِنماثَ الایمانُ فى قلْبِهِ كما ینْماثُ المِلْحُ فى الماء ) ؛ كسى كه نسبت به برادر ایمانى اش حسد ورزد، ایمانش از بین مى رود، آن چنان كه نمك در آب حل مى گردد. متأسفانه همه انسان ها كم و بیش به این صفت ناپسند مبتلا هستند. طبیعت انسان، به ویژه در سنین كودكى، به گونه اى است كه وقتى شخص دیگرى را كه از نعمتى برخوردار است مشاهده مى كند، نسبت به او حسد مى ورزد. اگر انسان در مقام تهذیب برنیاید و خود را اصلاح نكند، این صفت در قلبش ریشه مى دواند و تا او را جهنمى نكند رهایش نمى سازد. آیا انسانى كه به خدا ایمان دارد، باید نسبت به كسى كه داراى نعمت هایى، اعم از نعمت هاى تكوینى، مانند زیبایى و استعداد یا نعمت هاى كسبى، مانند ثروت و مقام مى باشد، صرفاً به این دلیل كه خود از داشتن آنها محروم است، حسد ورزد؟ حسد این است كه چرا او باید از من زیباتر باشد، چرا باید بهتر از من بفهمد و چرا باید پولش از من بیش تر باشد. در واقع شخص حسود با این كار خود مى خواهد بگوید كه چرا خدا این نعمت ها را به او داده و به من نداده است!!

حسدورزى به دیگران، نسبت به نعمت هاى خدادادى آنها، در واقع اشكال كردن به كار خدا است. كسى كه نمى خواهد استعداد دیگران از او بیش تر باشد و یا مى گوید چرا خدا دیگرى را از من زیباتر آفریده است ـ حالتى كه شاید در خانم ها بیش تر باشد ـ در واقع به خدا اعتراض مى كند. در مورد نعمت هاى كسبى نیز همین گونه است. اگر انسان به مال و ثروت دیگران حسد ورزد، در واقع، به كار خدا اعتراض كرده است؛ زیرا درست است كه این موقعیت و یا ثروت را خود فرد با تلاش و كوشش به دست آورده است، اما این كار هم خارج از تدبیر الهى نبوده و اسباب آن را خداوند فراهم كرده است. آیا اعتراض به كار خداوند، با ایمان سازگارى دارد؟ ایمان به خدا یعنى خدا را حكیم و كار او را مطابق با حكمت دانستن. او است كه به هر شكلى بخواهد مى تواند در ملك خودش تصرف كند. البته تمام تصرفاتى كه خداوند در عالم مى كند طبق مصلحت و حكمت است. اعتراض به كار خدا به منزله قبول نداشتن حكمت خداوند است كه اگر از این حد (حسد) بالاتر رود، نوعى شرك به شمار مى آید. كسى مى تواند بگوید من این را قبول ندارم كه خودش مالكیتى داشته باشد. ما كه از خود هیچ نداریم، نمى توانیم و نباید به خدایى كه همه چیز از آن او است اعتراض كنیم.

حسد مفاسد باطنى بسیارى دارد كه بى توجهى نسبت به آنها خطرات فراوانى به دنبال خواهد داشت. اگر مشاهده نعمت هاى مادى و معنوى دیگران، باعث ایجاد كم ترین حالت حسد در ما شود، فورى باید احساس خطر كنیم و به این مطلب توجه نماییم كه مصلحت خداوند چنین بوده كه نعمت هایى را به او بدهد و ما نیز مى توانیم با تلاشى كه انجام مى دهیم از خداوند بخواهیم كه آن نعمت ها را به ما هم بدهد؛ نه این كه از دیدن نعمت هایى كه دیگران دارند ناراحت شویم. این احساس ناراحتى و حسادت، در صورت تداوم، خداى ناكرده به كفر مى انجامد. ریشه كفرِ ابلیس هم حسد او بود. ریشه بسیارى از فتنه هاى بزرگ عالم كه گاهى به جنگ هاى خونین نیز كشیده شده و طى آن هزاران نفر جان خود را از دست داده اند، حسادت یك نفر بوده است. در كشور خودمان هم كسانى را سراغ داریم كه در دوران رژیم گذشته زندان ها رفته و شكنجه ها دیده بودند و از شخصیت هاى معروف اوایل انقلاب به شمار مى آمدند و موقعیت هاى خوبى هم داشتند، اما به دلیل حسدى كه به بعضى از اشخاص بردند، منحرف شدند تا آن جا كه حتى رو در روى امام هم ایستادند. حسد چنین مسیر خطرناكى را پیش پاى ما مى گذارد. بنابراین سزاوار است اولین لحظه اى كه احساس كردیم نسبت به صاحب نعمتى در دل ما حسادت ایجاد شده، همان جا جلوى آن را بگیریم و از خدا بخواهیم ما را از این آتش سوزنده و ویران گر نجات دهد.