پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 21445
دانلود: 2908

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21445 / دانلود: 2908
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس شانزدهم: گناه مغفور و نیكى مقبول

( یا ابْنَ جُنْدَب كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقُوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ كُلُّ الْبِرِّ مقبولٌ اِلاّ ما كانَ رِئاءً. یا ابْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فى اللّهِ وَ اسْتَمْسِكْ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدى یقْبَلُ عَمَلُكَ فَاِنَّ اللّهَ یقولُ وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (117) فَلا یقْبَلُ اِلاّ الایمانُ و لا ایمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِیقین و لایقینَ اِلاّ بِالخُشوعِ وَ مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا وَ اللّهُ یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِیم (118) ) .

آمرزش تمام گناهان

اولین جمله این بخش از روایت شریف این است كه مى فرماید: ( كُلُّ الذُّنوبِ مغفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِك ) ؛ هر گناهى آمرزیده مى شود مگر جفاكردن در حق برادران ایمانى ات. درباره آمرزش گناهان در قرآن كریم داریم كه مى فرماید: ( إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یشاءُ ) ؛ (119) مسلّماً خدا این را كه به او شرك ورزیده شود، نمى بخشاید و غیر از آن را براى هركسى بخواهد، بخشاید. مطابق این آیه، خداوند هرگناهى را مى آمرزد، یا به تعبیر دیگر، امكان این كه خداوند آن را بیامرزد وجود دارد، مگر گناه شرك؛ شرك گناهى است كه خدا آن را نمى آمرزد. البته این هم كه مى فرماید، شرك را نمى آمرزد، منظور این است كه كسى مشرك از دنیا برود، وگرنه اگر كسى قبلا مشرك بوده و بعد توبه كرده و موحد شده است، خداوند گناهش را مى آمرزد؛ كما این كه هرگناهى با توبه قابل آمرزش است. بنابراین منظور از این كه مى فرماید، گناه شرك آمرزیده نمى شود، این است كه این گناه را جبران نكند و بدون توبه از دنیا برود.

اما سایر گناهان چطور؟ آیا سایر گناهان هم این طور است كه اگر انسان بدون توبه از آنها از دنیا برود به هیچ وجه آمرزیده نمى شود؟ این آیه مى فرماید، سایر گناهان این گونه نیستند و ممكن است با وجود این كه شخص در این دنیا آن را جبران نكرده و توبه ننموده است، خداوند آن گناه را بیامرزد؛ مثلاً گناهان صغیره را قرآن مى فرماید خداوند مى آمرزد: ( إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ ) ؛ (120) اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شده اید دورى گزینید، بدى هاى شما را مى زداییم. در توضیح و تفسیر این آیه گفته شده است كه منظور آن است كه اگر شخص از گناهان بزرگ (كبیره) اجتناب ورزد، در صورت ارتكاب گناهان كوچك (صغیره) خداوند آنها را مى آمرزد. هم چنین در آیه دیگرى مى فرماید: ( الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ ) ؛ (121) آنان كه از گناهان بزرگ و زشت كارى ها، جز لغزش هاى كوچك، خوددارى مى ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است. از این آیه نیز استفاده شده است كه به شرط خوددارى از ارتكاب كبایر، خداوند گناهان كوچك را مى بخشد. البته باید توجه داشت كه خودِ اصرار ورزیدن بر انجام گناه صغیره، گناه كبیره محسوب مى شود. در هر حال، گناه صغیره را گرچه انسان از آن توبه نكرده باشد خداوند مى آمرزد.

و اما در مورد گناهان كبیره، اگر انسان از آن توبه كند روشن است كه آمرزیده مى شود و بحثى ندارد. بحث در جایى است كه انسان بدون توبه از آنها از دنیا برود. امام صادق عليه‌السلام در این روایت مى فرمایند در این جا نیز امید آمرزش وجود دارد، همان گونه كه مفاد آیه شریفه: ( إِنَّ اللّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَكَ بِهِ... ) نیز همین است. در این باره، خلاصه بحث این است كه چنین كسى اگر شرایط شفاعت را داشته باشد، در مراحل مختلفى كه از سكرات موت تا قبر و برزخ و قیامت وجود دارد، سرانجام در یكى از این مراحل آمرزیده خواهد شد. البته این كه شرایط شفاعت چیست خود بحثى مستقل است كه در این مقال نمى گنجد؛ اما به هرحال چنین كسى، گرچه پس از ده ها یا صدسال معذّب بودن، سرانجام به نجات و رهایى خواهد رسید.

امام صادق عليه‌السلام در این روایت ضمن تأكید بر اصل كلى آمرزش همه گناهان، مى فرماید این قاعده یك استثنا دارد و آن عبارت است از جفا كردن در حق برادران ایمانى: ( كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ ) . «عقوق» از ریشه «عقّ» به معناى آزار و اذیت و بدرفتارى كردن است. روشن است كه بدرفتارى با برادران ایمانى و آزار و اذیت كردن آنان موجب تضییع حقوق آنها و جفاى به آنان مى شود. بنابراین معناى این سخن امام صادق عليه‌السلام این است كه هر گناهى آمرزیده مى شود، مگر آنچه موجب تضییع حقوق برادران ایمانى و جفاى به آنان گردد. سرّ مطلب هم كه آمرزیده نمى شود این است كه چون حق الناس است. حق الناس حتى با توبه هم آمرزیده نمى شود و انسان باید صاحب حق را راضى كند و از او حلّیت بطلبد.

ریا فاسد كننده اعمال

( و كُلُّ الْبِرِّ مَقبولٌ الاّ ما كان رِئاءً ) ؛ هر كار خوبى قبول مى شود مگر آنچه كه ریا باشد. در توضیح این جمله باید بگوییم، كارهایى كه انسان انجام مى دهد از دو حال خارج نیستند: یا آنها را به انگیزه الهى و براى رضا و خشنودى خداوند انجام مى دهد، یا به اغراضى دیگر. یكى از رایج ترین اغراض غیرالهى، تظاهر و خودنمایى است كه در معارف اسلامى از آن به «ریا» تعبیر مى شود؛ یعنى انسان كارى را براى این كه دیگران ببینند و خوششان بیاید و از او تعریف كنند، انجام دهد. حضرت مى فرمایند، اگر در كارى انگیزه ریا و خودنمایى نباشد، آن عمل ذاتاً قابل این هست كه مورد قبول درگاه الهى واقع شود، اما عمل ریایى اصلا ذاتاً چنین قابلیتى ندارد و به هیچ وجه مورد قبول واقع نخواهد شد.

البته نیت الهى در كار داشتن نیز مراتب دارد كه در یكى از جلسات گذشته به مناسبت اشاره اى به آن داشتیم، ولى به هرحال هریك از این مراتب را كه داشته باشد، چون اصل نیت درست است، خداوند آن را قبول مى كند. در مقابل، كار ریایى هرقدر هم كه مهم باشد، حجم زیادى داشته باشد و براى انجام آن زحمت زیادى كشیده شده باشد، خداى متعال هرگز آن را قبول نخواهد كرد.

در ادامه، حضرت به موردى اشاره مى كنند كه انگیزه الهى داشتن در آن و عارى بودن آن از ریا و به خاطر غیرخدا نبودنش از سایر كارها مشكل تر است. به علاوه، ریاى در آن نسبت به سایر كارها كم تر مشهود است و حتى ممكن است امر بر خود انسان مشتبه شود و در جایى تصور كند كه انگیزه الهى دارد در حالى كه واقعاً این گونه نیست؛ و آن مسأله حبّ و بغض است.

خلوص حتى در محبت

حضرت مى فرمایند: ( یا بْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فِى اللّهِ ) ؛ اى پسر جندب، دوستى كن به خاطر خدا و دشمنى كن به خاطر خد؛ یعنى غیر از اعمال و رفتار ظاهریت، حتى حب و بغضت، دوستى و دشمنى ات ـ كه امرى قلبى و درونى است ـ باید براى خدا باشد. اگر كسى را دوست مى دارى فقط و فقط به انگیزه الهى باشد و اگر كسى را هم دشمن مى دارى آن هم تنها براى جلب رضایت الهى باشد.

باید اذعان كرد كه این، كارى است بس مشكل، به خصوص كه انسان بخواهد همه دوستى ها و دشمنى هایش این گونه باشد. با این همه، در مراتب كمال و سیر و سلوك، انسان مى تواند و باید سعى كند به مرحله اى برسد كه نه تنها اعمال ظاهریش، نماز و روزه و انفاقش، كه محبت و كینه اش نیز براى خدا باشد. محبت و كینه امرى قلبى است و این كه انسان كارى بكند كه در دوستى و دشمنى اش نسبت به دیگرى فقط خدا را در نظر بگیرد و ذره اى غیر خدا مطرح نباشد، نمى گویم غیرممكن، ولى البته بسیار دشوار است و تلاش بسیارى مى طلبد و تا خداوند كمك نكند انسان خود نمى تواند به چنین درجه اى برسد. بسیار كمند كسانى كه به این حد رسیده باشند و محبتشان صد در صد خالص «فى اللّه» باشد. اما در هر صورت انسان نباید ناامید باشد و بایستى براى رسیدن به چنین مقامى تلاش خود را انجام دهد؛ در این صورت خداوند نیز كمك خواهد كرد و ان شاء اللّه توفیقات خاص خود را شامل انسان خواهد نمود.

باید توجه داشت این كه مى گوییم، محبتمان صد در صد براى خدا باشد، به این معنا نیست كه غیر از خدا كسى را دوست نداشته باشیم، بلكه منظور این است كه یك محبت اصیل بیشتر نباید در وجود ما باشد و بقیه محبت ها در سایه و در شعاع این محبت قرار داشته باشند؛ مثلاً اگر پدر و مادر را دوست داریم، نه چون پدر و مادرمان هستند و با آنها رابطه خونى و نَسَبى داریم، بلكه به این دلیل باشد كه خداوند فرموده است: ( وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْسان ) ، (122) یا این كه: أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیكَ. (123) دوستى زن و همسر و فرزند و بستگان و دوستان نیز مى تواند به همین صورت باشد. ما اگر حتى پیامبر و اهل بیت عليهم‌السلام را دوست داریم از آن جهت است كه آنان دوستان خدا هستند و خدا آنان را دوست دارد و ما را به دوستى آنان امر فرموده است: ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى ) . (124) اگر ـ العیاذ بالله ـ خداوند اهل بیت عليهم‌السلام را دوست نمى داشت، ما چه محبتى نسبت به آنها مى داشتیم؟

به هرحال اگر انسان توانست به مقامى برسد كه قلبش سراسر مملو از محبت خداوند شود و ذره اى محبت غیر خدا در آن نباشد، آن گاه به آن جا مى رسد كه فرمود: ( قَلْبُ المؤمنِ عرشُ الرّحمن ) . (125) این كه فرموده اند قلب مؤمن عرش خداوند است، چنین قلبى منظور است، نه هر قلب و دل آلوده و ناپاكى. تا هنگامى كه در انسان آلودگى و محبت دنیا، هوس ها، علایق و محبت هاى شیطانى وجود دارد خداوند آن را عرش خود قرار نخواهد داد. راه رسیدن به چنان مقامى نیز چنگ زدن به دستگیره محكم الهى، پناه بردن به دامان خداوند و استعانت از ذات اقدس او است.

تمسك و اعتصام به خداوند

از جمله تعابیر به كار رفته در ادبیات قرآنى «تمسك به عروة الوثقى» است. در آیة الكرسى مى خوانیم: ( فَمَنْ یكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ) . (126) در سوره لقمان نیز چنین آمده است: ( مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ) . (127) ترجمه تحت اللفظى «عروة الوثقى» مى شود: «مطمئن ترین دستگیره».

تمسك به عروة الووثقى یعنى چنگ زدن به مطمئن ترین دستگیره. در این تعبیر دقت و لطافتى نهفته است كه شاید كم تر به آن توجه مى شود و آن، دقت در این مسأله است كه توجه كنیم اصولا چه وقت انسان به دستگیره اى مى چسبد و به آن چنگ مى زند. در حالت عادى انسان داعى ندارد دستش را به چیزى بگیرد و در آن چنگ بیفكند. دست خود را به چیزى گرفتن و چنگ انداختن در آن در وقتى است كه انسان با خطر سقوط مواجه باشد، وگرنه مادامى كه شرایط عادى است و انسان راحت ایستاده یا نشسته و احساس امنیت مى كند، به چیزى چنگ نمى زند.

قرآن با تعبیر «عروة الوثقى» مى خواهد این مطلب را به ما القا كند كه اى انسان متذكر باش كه تو هر آن در معرض سقوط هستى، گویى هر لحظه میان زمین و آسمان رهایى، كه اگر به دستگیره اى محكم نچسبى سقوط و هلاكتت حتمى است. دره هولناكى پر از آتش در زیر پایت دهان گشوده كه اگر لحظه اى غفلت كنى در آن سقوط خواهى كرد؛ دره اى به نام جهنم، با آتشى ابدى و بسیار سوزان. از سوى دیگر، در چنین وضعیتى، یك راه نجات بیشتر ندارى و آن تمسك به محكم ترین و مطمئن ترین دستگیره عالم، یعنى خداى متعال است.

اگر انسان چنین حالى پیدا كند كه پیوسته خود را در معرض چنین خطر و سقوط هولناكى ببیند و تنها راه نجاتش را نیز در چسبیدن به دستگیره الهى بیابد، آن گاه حالت تسلیم نسبت به ذات اقدس حق در او پیدا مى شود و خود را تسلیم خدا مى كند؛ چرا كه مى بیند تنها راه نجات او از این آتش سوزان و عذاب جاودان، گرفتن ریسمان محكم الهى است. این جا است كه عاجزانه درخواست مى كند كه: خدایا مرا نگه دار.

هم چنین طبیعى است، انسانى كه در چنین وضعیت گرفتارى و بیچارگى گیر كرده و نجات بخشى غیر از خدا نمى یابد، كارى به غیر از گفته او نخواهد كرد و «محسن» و نیكوكار خواهد شد: ( وَ مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ) ؛ (128) و هركس خود را ـ در حالى كه نیكوكار باشد ـ تسلیم خدا كند، قطعاً در ریسمانى استوارتر چنگ زده است.

تعبیر دیگرى كه شبیه «عروة الوثقى» است و آن هم در قرآن آمده، «اعتصام به حبل اللّه» است. در سوره آل عمران مى خوانیم: ( وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیع ) . (129) در جاى دیگر مى فرماید: ( مَنْ یعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم ) ؛ (130) هركس به خدا پناهنده شود محققاً به راه راست هدایت شده است.

«اعتصام» یعنى پناهنده شدن به چیزى. براى نجات از مهالك دنیوى و اخروى باید به دامان الهى پناهنده شویم و جز این راهى نداریم. اگر كسى واقعاً چنین احساسى پیدا كرد و به این جا رسید كه با تمام وجود دریافت كه پناهى جز دامان الهى ندارد، طبیعتاً خود را به دامان او خواهد انداخت و این جا است كه همه كارهاى او اصلاح خواهد شد: ( مَنْ یعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِی إِلى صِراط مُسْتَقِیم ) .

شیطان هنگامى بر انسان مسلط مى گردد كه انسان از خدا غافل شود؛ اما كسى كه هر آن خود را میان زمین و آسمان معلّق مى بیند و هر لحظه خطر سقوط را كنار گوش خود احساس مى كند، و مى بیند كه پناهى جز خدا و دست گیرى جز او نیست، چنین انسانى یك لحظه نیز از خدا غافل نخواهد شد. غفلت زمانى پیش مى آید كه انسان از این وضعیت و شرایط پر مخاطره خود غافل شود. از آن سو نیز انسان اگر پیوسته دست به دامان الهى و متمسك به حبل اللّه شد، آن گاه از زمین فاصله مى گیرد و در ملكوت بالا مى رود و اوج مى گیرد: ( یا بن جندب... وَ اسْتَمْسِكْ بالعُروَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بالهُدى... فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ اِلَى المَلَكوتِ ) .

همه اینها وقتى رخ مى دهد كه انسان به «یقین» رسیده باشد. وقتى یقین كرد جهنمى هست جاودان، و راه فرار و نجات از آن نیز پناه بردن به خدا است، آن گاه به سراغ خدا مى رود، دستورات او را آویزه گوش خود قرار مى دهد، عملش را نیكو و صالح مى كند، دل و قلبش مملو از ایمان به خدا مى شود و با تمام وجود در مقابل خدا خشوع مى كند: ( فَلا یقْبَلُ اِلاّ الایمانُ و لا ایمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِیقین و لایقینَ اِلاّ بِالخُشوعِ و مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى یقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا وَ اللّهُ یهْدِی مَنْ یشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِیم ) .

امیدواریم خداى متعال توفیق هدایت و رسیدن به این مقامات عالى و ملكوت اعلایش را به همه ما مرحمت فرماید.

درس هفدهم: راه رسیدن به جوار الهى

( یا ابْنَ جُنْدَب اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجَلیلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جِوارِهِ فَلْتَهِنْ عَلَیكَ الدُّنیا وَ اجْعَلِ المَوتَ نَصْبَ عَینِكَ و لاتَدَّخِرْ شیئاً لِغَد وَ اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَیكَ ما اَخَّرْتَ ) .

درجات معرفت و همّت مؤمنان

مى دانیم كه ایمان مراتبى دارد، معرفت افراد نسبت به حقایق دین متفاوت است و همّت افراد نیز ذاتاً با یكدیگر تفاوت دارد. اگر انسان هدفى عالى و بلند در سر دارد كه به دنبال رسیدن به آن است، باید اولا، آن هدف را درست بشناسد و به وجود آن ایمان داشته باشد و ثانیاً، تلاش لازم براى رسیدن به آن هدف بلند را نیز انجام دهد. افرادى كه معرفت و ایمانشان ضعیف است، در صورت تقویت معرفت خود، این آمادگى و همّت را پیدا خواهند كرد كه با تلاش بیش تر به اهداف بلند خود نایل آیند. اما كسانى كه همّتشان ضعیف است و حتى در امور دنیایى هم همّت بلندى ندارند ـ صرف نظر از این كه امور دنیا نسبت به آخرت چه موقعیتى دارد ـ هر قدر هم كه زمینه معرفت و ایمان برایشان فراهم باشد، هیچ گونه ترقى و پیشرفتى نخواهند داشت. به این افراد باید هشدار داد تا با تقویت همّت خود، براى رسیدن به اهداف عالیه، راه صحیح را انتخاب كنند. البته مؤمنان، هم از نظر مرتبه ایمان و هم ازنظر همّت، با یكدیگر تفاوت هایى دارند.

در این بخش از روایت، امام صادق عليه‌السلام در مقام یك مربى مى خواهند با ایجاد انگیزه در شیعیان، همّت مؤمنان را تعالى بخشند؛ یعنى آنها را متوجه این مسأله نمایند كه فقط به فكر رهایى از عذاب جهنم نباشند، بلكه همّتشان بیش از این باشد. كسانى كه به معاد ایمان دارند متوجه این نكته هستند كه انجام بعضى از كارها موجب عذاب ابدى مى گردد، لذا سعى مى كنند آن گناهان را مرتكب نشوند تا ایمانشان محفوظ بماند. این افراد اگر عذاب هایى هم در عالم برزخ داشته باشند، نهایتاً به واسطه شفاعت هم كه شده نجات پیدا مى كنند. این پایین ترین مرتبه ایمان است. اما كسانى كه از همّت بالاترى برخوردارند سعى مى كنند در این دنیا به گونه اى عمل نمایند كه هم در موقع جان كندن، هم در شب اول قبر و هم در عالم برزخ مبتلا به عذاب نشوند. كسانى هم هستند كه همّتشان از این هم بالاتر است؛ آنان تنها به رهایى از عذاب و نجات از جهنم اكتفا نمى كنند، بلكه دلشان مى خواهد از مقاماتى عالى تر و درجاتى بلندتر در بهشت و نیز از نعمت هایى بیش تر در آخرت بهره مند شوند. درجات بهشت بسیار زیاد است به گونه اى كه قابل شمارش نیست. دربرخى از روایات، تعداد درجات بهشت برابر با تعداد آیات قرآن ذكر شده است؛ یعنى بیش از شش هزار درجه. البته این كه فاصله درجات را چقدر حساب كنیم خود بحثى دیگر است. از این رو، مؤمنان بهشتى هم، از نظر مقام و مرتبه تفاوت زیادى با یكدیگر دارند.

دسته آخر كسانى هستند كه نه تنها به دنیا، بلكه به لذایذ و نعمت هاى بهشت هم پشت پا مى زنند. آنها تنها دل به خدا مى دهند و رضایت او را مى طلبند؛ آن چنان محبت خدا در دلشان جاى گرفته است كه جز رضایت او به چیزى نمى اندیشند. البته هیچ كس از عذاب خوشش نمى آید، نیز همه مردم نعمت هاى بهشت را دوست دارند، ولى آنها آن قدر معرفتشان بلند است كه در مقابل لذت لقاى الهى و رضوان او هیچ چیز دیگرى برایشان ارزش ندارد. تمام همّ آنها این است كه بیش تر به خدا نزدیك شوند. تعبیرى هم كه همسر فرعون در دعاى خود به كار مى برد و در قرآن نیز آمده است، اشاره به همین مطلب دارد. وقتى فرعون او را تهدید كرد كه اگر دست از ایمان به حضرت موسى عليه‌السلام بر ندارد كشته خواهد شد، خطاب به خداوند عرض مى كند: ( رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیتاً فِی الْجَنَّةِ ) ؛ (131) پروردگارا براى من خانه اى در نزد خودت در بهشت قرار بده. او انواع شكنجه ها و سختى ها را به جان خرید براى این كه ایمانش محفوظ بماند. او نجات از عذاب جهنم و یا بهره مندى از نعمت هاى بهشت را از خداوند درخواست نمى كند، بلكه به خدا مى گوید مى خواهم در مقام «عِنْدَك: جوار تو» باشم؛ این همان مقام قُرب است. البته خدا جسم نیست كه ـ العیاذ بالله ـ یك خانه جسمانى داشته باشد، ولى رابطه معنوى بنده عاشق با خدا مى تواند آن قدر زیاد باشد كه مثل دو همسایه به یكدیگر نزدیك باشند.

همه انسان ها چنین همّتى ندارند كه از همه چیز چشم بپوشند و در دعا بگویند خدایا من تنها قرب تو را مى خواهم و دوست دارم در جوار تو باشم. البته در جوار خدا بودن یعنى داشتن همه چیز، ولى توجه بنده عاشق اصلا به آنها نیست، بلكه فقط مى خواهد فاصله اى با خدا نداشته باشد؛ مثل عاشقى كه براى رسیدن به محبوبش همه مشكلات و سختى ها را تحمل مى كند تا همیشه در كنار او باشد، او اصلا متوجه نیست كه در آن جا چه به او مى گذرد، همین كه به محبوبش نزدیك باشد، همه چیز برایش فراهم است. البته براى رسیدن به این مقام، همّتى بلند لازم است تا آدمى به جاى این كه تمام توجهش معطوف به رهایى از عذاب الهى و آتش جهنم و رسیدن به نعمت هاى بهشتى از قبیل حورالعین و قصرهاى مجلل و غذاهاى لذیذ و مانند آن باشد، توجهش را فقط به این معطوف دارد كه آیا به خدا نزدیك است یا خیر.

راه رسیدن به مقام قرب خدا

راه این كه توجه انسان تنها به قرب خدا باشد این است كه آن چنان معرفت خدا و محبت او در دل ریشه بدواند كه انسان رضوان او را بر هر چیزى مقدم بدارد. لازمه رسیدن به چنین مقامى، فراهم نمودن مقدمات آن در همین دنیا است؛ زیرا وقتى انسان از این دنیا رفت دیگر نمى تواند كارى انجام دهد كه به خدا نزدیك شود. به دیگر سخن، همان گونه كه باید براى نجات از عذاب جهنم و بهره مندى از نعمت هاى بهشتى، در همین دنیا تلاش كرد، كسى هم كه جوار خدا را مى خواهد باید مقدماتش را در همین دنیا فراهم كند. جاذبه هاى دنیا، هوا و هوس ها و غرایز انسانى ممكن است ما را از آن هدف اصلى دور سازد و موجب شود تا براى رسیدن به آن آرمان بلند كم تر تلاش كنیم. ما بسیارى از اوقات فراموش مى كنیم كه دنبال چه هستیم و غافل مى شویم كه باید به كجا و به چه مقامى برسیم. اما كسانى نیز داراى همتى بلند هستند به وجود چنین مقامى آگاهند و پیوسته دلشان مى خواهد به آن مقام برسند، اما نمى دانند در این راه چگونه باید با مشكلات مقابله كنند و موانع را از سر راه بردارند. مشكل آنها این است كه نمى دانند چه كارهایى باید انجام دهند تا بهتر و زودتر به این مقام دست یابند.

مخاطبان حضرت در این بخش از روایت، افرادى اند كه همّتشان ضعیف است و یا در صورت داشتن همت بلند، راه رسیدن به هدف را نمى دانند. حضرت به عبدالله بن جندب مى فرمایند: اگر مى خواهى با خداى صاحب جلالت مجاورت و همسایگى داشته باشى؛ یعنى آن قدر اوج بگیرى كه در میان مخلوقات، نسبتت به خدا از همه بیش تر باشد و از مراتب پست حیوانى و شیطانى دور شوى و در میان مؤمنان هم ترقى و تعالى پیدا كنى و در مقامى قرار بگیرى كه بعد از آن دیگر مقام مخلوقات نیست بلكه مقام خدا است، باید كارى كنى كه دنیا در نظرت خوار باشد: ( یا بن جُنْدَبِ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تُجاوِرَ الجلیلَ فى دارِهِ و تُسْكِنَ الفِردَوسَ فى جوارِهِ فَلْتَهُنْ عَلَیكَ الدُّنیا ) ؛ حضرت در این فراز از سخنان خود، با بیان یك توصیه كلى اخلاقى مى فرمایند، آنچه موجب مى شود كه نتوانى این راه را طى كنى این است كه دنیا در نظرت بزرگ است. وقتى توجهت به دنیا جلب مى شود و دل به آن مى سپارى، دیگر دلت سراغ خدا نمى رود و نمى توانى آن هدف را در دل خودت زنده نگاه دارى. هر چه زرق و برق دنیا بیش تر در چشم تو جلوه كند، از آن مقام دورتر مى شوى؛ زیرا توجهت معطوف به آن مى شود. توجه انسان به هر چیزى كه معطوف شد، براى همان كار مى كند و به مسایل دیگر توجه نمى كند. جاذبه هاى دنیا مانع از تلاش ما براى رسیدن به مقامات عالى ایمان مى شود؛ چون چشم و گوش ما را به دنبال خود مى كشاند و وقتى دل به سراغ دنیا رفت، دیگر جایى براى محبت خدا در آن باقى نمى ماند.

یاد مرگ و ذخیره براى آخرت

شاید كم تر خطبه اى از نهج البلاغه را بتوان یافت كه در آن اشاره اى به پستى دنیا نشده باشد، اما در بعضى موارد، امیرالمؤمنین عليه‌السلام تعبیراتى بسیار كوبنده نسبت به دنیا دارد كه براى شنوندگان و دوستان حضرت بسیار ارزنده است. امیرالمؤمنین عليه‌السلام در یكى از خطبه هاى خود، بى مقدارى و زودگذرى دنیا را به رطوبتِ باقى مانده از ظرف آبى تشبیه مى كنند كه آب آن را خالى كرده باشند. (132) در چنین ظرفى مگر چقدر آب مى ماند كه انسان براى رفع تشنگى خود به آن توجه كند؟! همه آنچه در دنیا است در مقایسه با آخرت و نعمت هاى آن، از این مقدار نیز كمتر است. حضرت در جایى دیگر، درباره پستى و بى ارزشى دنیا مى فرمایند: دنیا در نظر من از آب بینى بز زكامى هم كم اهمیت تر است. (133) از این تعبیر رساتر، كلامى است كه در خطبه اى دیگر بیان فرموده اند: دنیا مثل استخوان پوسیده خوك مرده است كه در دست شخص مبتلا به مرض جذام باشد. (134) اشخاصى كه مبتلا به این مرض مى گردند آن قدر زشت مى شوند كه كسى رغبت نمى كند به آنها نگاه كند. حالا تصور كنید اگر در دست چنین فردى با آن قیافه وحشتناك ـ كه انسان حتى رغبت نمى كند یك شاخه گل هم از او بگیرد ـ استخوان پوسیده خوك مرده اى ـ كه زنده آن هم زشت و پلید است و گوشتش نیز حرام و نجس ـ باشد، آیا انسان رغبت مى كند براى گرفتن آن به سراغ او برود؟ دنیا باید در نظر مؤمن این گونه باشد؛ یعنى باید آن قدر معرفت داشته باشد كه بداند دلبستگى به دنیا او را از هدفش دور مى كند. البته این سخن بدین معنا نیست كه انسان از فعالیت ها و انجام وظایف فردى و اجتماعى كه در دنیا دارد صرف نظر كند. انجام تكلیف بحثى دیگر است، بحث در نوع بینش و نگرش انسان نسبت به دنیا است. گاهى بر انسان واجب مى شود كه استخوان خوكى را هم بردارد، اما سخن در این است كه انسان باید دنیا را در مقام مقایسه با آخرت، مقامات معنوى و قرب خدا چگونه ببیند. براى این كه زیبایى هاى دنیا و به طور كلى غرایز ما موجب بى توجهى به آخرت و مقامات معنوى نگردد، همیشه باید به یاد مرگ باشیم. یاد مرگ ارزش دنیا را در نظر انسان كم مى كند و او را از فریب هاى شیطانى و زرق و برق هاى دنیا محفوظ نگاه مى دارد. امام صادق عليه‌السلام در سفارش خود به عبداللّه بن جندب مى فرمایند: ( وَاجْعَلِ الْمَوتَ نَصْبَ عَینِكَ ) ؛ همیشه به یاد مرگ باش، طورى كه همیشه مرگ جلوى چشمت باشد. بینش ما نسبت به دنیا باید به گونه اى باشد كه توجه بیش ترى به مرگ و عالم آخرت داشته باشیم. ما تنها در صورتى مى توانیم خود را از چنگال دنیا نجات دهیم كه آرزوهایمان را نسبت به آینده كم كنیم و به فكر لذت هاى دنیایى نباشیم؛ تنها به فكر رفع نیاز امروزمان آن هم از راه مشروع باشیم وبراى فردایمان كه نمى دانیم زنده هستیم یا نه و نسبت به آن تكلیفى نداریم، بى جهت فكر خود را مشغول نكنیم. ما اگر تكلیفى نسبت به آینده داشته باشیم، مربوط به آخرت است و آخرت خواهى مسأله دیگرى است. حرص نسبت به دنیا و ذخیره كردن براى آینده اى كه معلوم نیست آن را درك كنیم، موجب مى شود كه ما بیش تر دنیازده شویم. انسان باید با این گرایش مبارزه كند و سعى نماید چیزى را براى فردایش نگه ندارد، اگر هم چیزى از زندگى اش زیاد آمد آن را انفاق كند. البته كسانى هستند كه از این مقام گذشته اند و امروز و فرداى دنیا برایشان تفاوتى نمى كند. اما براى كسانى كه در ابتداى راه هستند، مبارزه با دنیازدگى باید جزو برنامه هاى زندگى آنها باشد؛ مثلاً ما باید تمرین كنیم كه اگر پولى از زندگى مان زیاد آمد براى سال آینده و سال هاى بعد نگه نداریم، بلكه سعى كنیم آن را در همان سال مصرف كنیم و اگرنیازى نداریم، در راه خدا انفاق نماییم.

البته ممكن است براى كسانى كه از مراتب ایمان و معرفت بالایى برخوردارند راحت تر این باشد كه مایحتاج سال خود را یك جا تهیه و ذخیره نمایند. حضرت سلمان رضي‌الله‌عنه جزو آن دسته افرادى بود كه امروز و فرداى دنیا برایش تفاوتى نمى كرد. او اگر مایحتاج یك سال خود را یك جا تهیه مى كند نه براى حرص بر دنیا است. ایمانى كه سلمان رضي‌الله‌عنه داشت با ایمان ما قابل مقایسه نیست و حتماً انگیزه هاى الهى برترى از این كار داشته است. اما ما كه مى خواهیم دل بسته نبودن به دنیا را تمرین كنیم، بهتر است كه به فكر ذخیره براى آینده نباشیم و این روحیه را از خود دور كنیم. به عكس، ما باید این روحیه را در خودمان تقویت كنیم كه اگر چیزى از زندگى مان زیاد آمد، آن را در راه خدا مصرف نماییم. بر خلاف نظر برخى كه فكر مى كنند بذل و بخشش و انفاق موجب از بین رفتن مال و سرمایه مى شود و فقط آنچه ذخیره شود حفظ مى گردد، حضرت مى فرمایند: آنچه در دنیا بماند براى تو نفعى ندارد، بلكه مال تو چیزى است كه براى آخرت خود ذخیره مى كنى: ( و لاتَدَّخِرْ شیئاً لِغَد و اعْلَمْ اَنَّ لَكَ ما قَدَّمْتَ و عَلَیكَ ما اَخَّرْتَ ) . اموالى كه انسان ذخیره مى كند و آن را بعد از مرگش در این جهان باقى مى گذارد، نه تنها سودى برایش نخواهد داشت، بلكه اگر آنها از حقوق مردم باشد، گناهش براى او باقى مى ماند.

از خداى متعال مى خواهیم ایمان و معرفت ما را كامل و توفیق عمل به دستورات اهل بیت عليهم‌السلام رابه همه ماعنایت فرماید.