پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 20804
دانلود: 2610

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20804 / دانلود: 2610
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس هجدهم: چند نكته و سفارش اخلاقى

( یا ابْنَ جُنْدَب مَنْ حَرَّمَ نَفْسَهُ كَسْبَهُ فَاِنَّما یجْمَعُ لِغَیرِهِ و مَنْ اَطاعَ هَواهُ فَقَدْ اَطاعَ عَدُوَّهُ و مَنْ یثِقْ بِاللّهِ یكْفِهِ ما اَهَمَّهُ مِنْ اَمْرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ و یحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ وَ قَد عَجَزَ مَنْ لَمْ یعِدَّ لِكُلِّ بلاء صَبْراً و لِكُلِّ نِعْمَة شُكراً و لِكُلِّ عُسْر یسْراً. صَبِّرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِیة فى وَلَد اَوْ مال اَوْ رَزِیة فَاِنَّما یقْبِضُ عارِیتَهُ و یأْخُذُ هِبَتَهُ لِیبْلُوَ فیهِما صَبْرَكَ و شُكْرَكَ وَ ارْجُ اللّهَ رَجاءً لایجَرِّئُكَ عَلى مَعْصِیتِهِ وخَفْهُ خَوفاً لایؤْیسُكَ مِنْ رَحْمَتِهِ ) .

ضرورت هدف مند بودن كار و فعالیت انسان

اگر از دید مادى و دنیایى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى بیفكنیم، مى بینیم هر كسى كه تلاشى مى كند، انتظار دارد كه نتیجه آن را ببیند و از آن بهره مند شود. اگر كسى حاصل تلاش شبانه روزى خود را بدون دلیل، تحویل دیگرى دهد، كارى انجام داده كه با هیچ منطقى ـ اعم از الهى و یا دنیوى و مادى ـ سازگار نیست. البته بحث ایثار، بحث دیگرى است؛ گاهى انسان تلاش مى كند و حاصل تلاش خود را براى رضاى خدا و اجر اخروى یا دست كم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، در اختیار كسى كه نیازمندتر است قرار مى دهد. چنین كارى مذموم و ناروا نیست. سخن آن جا است كه ما انسان هایى را مى بینیم كه بدون هدف و یا دلیلى موجه و قانع كننده، عملا دست رنج خود را در اختیار دیگران مى گذارند؛ یعنى با زحمت و مشقت سرمایه مى اندوزند، اما بدون این كه خود از آن بهره اى ببرند، آن را براى دیگران باقى مى گذارند. مصداق بارز چنین انسان هایى، افراد بخیلى هستند كه از شكم خود و زن و فرزندانشان كم مى گذارند و براى دیگران ذخیره مى كنند. این كار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد داشت، بلكه چه بسا نتایج سوئى نیز بر آن مترتب باشد؛ زیرا ممكن است این ثروت به دست كسانى بیفتد كه از آن سوء استفاده نمایند.

دسته دیگرى از انسان ها، افرادى هستند كه فقط از روى هوا و هوس كار مى كنند. آنها فكر مى كنند كه به اختیار خودشان كار مى كنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى كه چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند و خود غافلند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است كه انسان را از سعادت دنیا و آخرت محروم مى سازد. نفس انسانى بزرگ ترین دشمن انسان است كه در درون خود او است. كسانى كه به خواسته هاى دلشان عمل مى كنند، در واقع اسیر هواى نفس خود هستند. این كار همانند این است كه انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت كند. به راستى چه كار احمقانه اى خواهد بود؛ كدام انسان عاقلى است كه بى چون و چرا به دستورات دشمنش عمل كند؟! توجه به این نكته موجب مى شود تا ما در مقابل هواى نفس خود بیش تر مقاومت كنیم و زندگى دنیوى و اخروى خود را به خطر نیندازیم و نیز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشیم.

رفع اضطراب ها در پرتو اعتماد به خداوند

هر انسان عاقلى اگر اندكى بیندیشد، حتى اگر متدین و دین دار هم نباشد، مى فهمد كه انباشت ثروت براى دیگران، كارى غیرعاقلانه است. اما مسایلى وجود دارد كه تا انسان ایمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمى تواند آنها را به درستى درك كند. انسان خداشناس در اثر توكل و تسلیم و رضا به تدبیرات و تقدیرات الهى، به مقامات معنوى بسیار بلندى دست پیدا مى كند كه مى تواند از عهده فهم و درك آن مسایل برآید. ما در زندگى به طور طبیعى ـ صرف نظر از معرفتى كه به خداى متعال پیدا مى كنیم ـ براى رفع نیاز خود به اسباب و وسایلى كه در اختیار داریم، مانند نیروى بدنى و فكرى خود، دوستان، پدر و مادر و خویشان خود اعتماد مى كنیم. اما تربیت دینى این گونه نیست. دین انسان را به گونه اى پرورش مى دهد كه هرگاه احساس نیاز كرد، ابتدا براى رفع نیاز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر این تعلق گرفته كه كارها در این عالم از روى اسباب انجام بگیرد، اما فرق است میان این كه انسان وسایل این دنیا را ابزار بداند یا تأثیر استقلالى براى آنها قایل باشد. انسان هایى كه از تربیت دینى كاملى برخوردار نیستند، خود را صاحب تدبیر و وسایل دنیا را داراى تأثیر استقلالى مى دانند. اما دین به انسان مى آموزد كه همه چیز از آن خدا است، وجود و بقا و تدبیر و تقدیر به دست اوست. اجازه تصرف ما تكویناً و تشریعاً به دست خدا است.

ما باید سعى كنیم این روحیه را در خود تقویت كنیم كه، اعتمادمان قبل از هر چیز به خدا باشد. البته این سخن بدین معنا نیست كه هیچ كارى انجام ندهیم و از هیچ وسیله اى استفاده نكنیم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشیم كه خدا همه چیز را درست كند، بلكه سخن در این است كه بدانیم سر رشته كار و اختیار عالم به دست خدا است. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مى تواند نیازهاى ما را برطرف كند، اما حكمت او اقتضا كرده كه این اسباب در كار باشد و ما در معرض هزاران آزمایش و امتحان الهى قرار بگیریم تا زمینه رشد و تكامل معنوى ما فراهم شود. اگر این اسباب و آزمایش هاى الهى نبود، تكاملى هم در كار نبود. اگر ما كار نمى كردیم و روزى به دست نمى آوردیم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمى شد و لذا رشد و تكاملى هم براى انسان در كار نبود. تكامل انسان در اثر عمل به تكالیف است، زمینه تكلیف را همین كارهاى خوب و بد فراهم مى كند. باید این اسباب در كار باشند تا به تكامل برسیم، اما مهم توجه به این نكته است كه این اسباب و ابزار به تنهایى كارساز نیستند، بلكه فوق اینها دست دیگرى است كه همه چیز در قبضه قدرت او است. ما باید در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برویم. معرفت ناب توحیدى و تربیت ناب دینى چنین نگرشى را اقتضا مى كند.

چیزى كه انسان را به تفكر و تلاش و فعالیت وا مى دارد، یا مربوط به دنیا است یا آخرت؛ و ما باید بدانیم كه سررشته و اختیار همه چیزهایى كه ما براى دنیا و آخرت خود مى خواهیم در دست خدا است. كسانى كه توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند كار آنها را آسان و مشكلات دنیا و آخرتشان را با تدبیر و تقدیر خودش حل مى كند؛ یعنى به جاى این كه آنها به نیرو و تدبیر خودشان اتكا كنند و زحمت بسیاربكشند، خداكمكشان مى كند تا مشكلشان حل شود. این یك فضل مضاعف الهى است كه شامل این گونه افراد مى شود.

شایسته است همواره به هنگام گرفتارى و مشكلات، آیه شریفه ( أَ لَیسَ اللّهُ بِكاف عَبْدَهُ... ) ؛ (135) را به یاد بیاوریم كه مى فرماید: آیا خدا براى بنده خود كافى نیست؟ كسى كه خدا را دارد، به چه چیز دیگرى احتیاج دارد؟ توجه به این مطلب ـ كه بزرگ ترین سرمایه مؤمن است ـ موجب مى شود كه اعتقاد و اعتماد بیش ترى به خدا پیدا كنیم. كسانى كه از این نیروى معنوى برخوردار شوند، مشكلاتشان زودتر حل مى گردد.

متأسفانه در بسیارى از موارد، براى بسیارى اتفاق مى افتد كه در گرفتارى ها به جاى اعتماد و تكیه به نیروى لایزال الهى به چیزهاى دیگر اعتماد مى كنند. مثلاً، پدرى كه به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بیمارش دور شده، مدام نگران حال فرزند خود مى باشد. این شخص در منزل هم كه بود این مشكلات را داشت، اما اكنون كه در مسافرت است، مشكلش مضاعف شده است؛ چون از خانه و زندگى خود دور است. كسانى كه براى انجام وظیفه ـ مثل حج و عبادت و سفر زیارتى واجب یا مستحب یا تبلیغ دین یا جهاد و مانند اینها ـ از خانه و كاشانه خود دور مى شوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما این افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آنها كم مى شود، بلكه اصلا نگرانى پیدا نمى كنند؛ چون مى دانند كسى بالاى سر خانواده آنها است كه قدرتش از همه بیش تر است. خداوند، براى كمك، هرگز سفر یا حَضر بودن ما را لحاظ نمى كند، اگر تقدیر الهى بر كمك باشد، حضور و غیاب ما بى وجه است و اگر هم تقدیر الهى بر كمك نشدن باشد، حضور ما فایده اى ندارد.

لزوم شكرگزارى و صبر در برابر نعمت ها و بلایا

رویدادهایى كه در این عالم پیش مى آید، از دو حالت خارج نیست: یا دلخواه و مطابق میل ما هستند و یا بر خلاف طبع و میل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسایش، هواى خوب و چیزهایى از این قبیل كه بر وفق مراد ما هستند، نعمت اند. از سوى دیگر، مریضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آنها كه موافق میل ما نیستند، بلا هستند. عالم دنیا سرشار از این دو نوع حادثه است. كسى نیست كه در زندگى هیچ امر خوشایندى نداشته باشد؛ یعنى هیچ نعمتى نداشته باشد، هم چنین كسى هم نیست كه هیچ مشكلى نداشته باشد: ( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی كَبَد ) ؛ (136) زندگى انسان در این عالم توأم با رنج و سختى است.

آموزه ها و تربیت ناب دینى به ما مى آموزد كه در برابر نعمت ها شكرگزار باشیم، تا نعمت هاى الهى افزون شود، و در برابر بلاها صبر پیشه كنیم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى این كه بتواند راه صحیح را طى كند، باید این نكته را در نظر داشته باشد كه اگر مشكلى برایش پیش مى آید، به دنبال آن راحتى و گشایشى است: ( فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْر ) . (137) اگر انسان به این مسأله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنیا را دارد نه سعادت آخرت را. كسى كه شكرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نیز صبر نكند، زندگى را براى خودش سخت تر مى كند؛ یعنى نه تنها مشكلات او حل نمى شود، بلكه این مشكلات مضاعف مى گردد. بنابراین اگر ما راحتى و سعادت دنیا و آخرت را مى خواهیم، باید در مقابل سختى ها و بلاها صبر كنیم. اگر این كار را نكنیم، انسان ناتوانى هستیم. از همین رو است كه حضرت به عبدالله بن جندب و به همه مؤمنان سفارش اكید كرده و مى فرماید: ( و قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ یعِدَّ لِكُلِّ بلاء صبراً و لِكُلِّ نعمة شكراً و لِكُلِّ عُسر یسْراً ) ؛ عاجز و ناتوان است كسى كه براى هر بلایى صبرى مهیا نكند و براى هر نعمتى شكرى و براى هر سختى آسانى را.

ناملایمات زندگى دنیا

جهانى كه ما در آن زندگى مى كنیم توأم با دردها، رنج ها، سختى ها، مصیبت ها و انواع ناراحتى ها است. هر انسانى، خواه ناخواه، در زندگى خود به برخى از این گرفتارى ها مبتلا مى شود؛ مثلاً به هر حال، انسان یا پیش از پدر و مادرش از دنیا مى رود و یا پس از آنها. اگر پیش از پدر و مادر از دنیا برود، پدر و مادر به داغ او مبتلا مى شوند و اگر پس از آنان از دنیا برود، وى به داغ پدر و مادر مبتلا مى گردد. این حالت نسبت به برادر و خواهر و دوستان و عزیزان نیز وجود دارد. كسى كه در عمر خود هیچ نوع سختى و مریضى ندیده باشد اصلا پیدا نمى شود. گرفتارى هاى طبیعى و اجتماعى كمابیش براى هر كسى پیش مى آید. بشر همواره در تلاش است تا از راه وسایلى كه تدارك مى بیند خود را از گرفتارى ها و ناملایمات زندگى در امان نگه دارد. البته تا حدود زیادى موفقیت هایى هم در این زمینه به دست آورده است، اما وقتى به دقت مى نگریم متوجه مى شویم كه در كنار هر رفاهى، هر آسایشى و هر نعمتى كه فراهم شده و به موازات هر اختراع و اكتشافى كه صورت گرفته، مصیبت هاى جدیدى بر زندگى بشر سایه افكنده است. زمانى انسان با اسب و شتر و مانند آنها مسافرت مى كرد، كه البته سختى هایى در پى داشت، اما امروزه با اتوبوس و قطار و هواپیما مسافرت مى كند. آن زمان به ندرت اتفاق مى افتاد كه مثلاً مركبى، سوارِ خود را لگد بزند و موجب مرگش شود، اما امروزه یك قطار تصادف مى كند و ده ها نفر كشته مى شوند، یك هواپیما سقوط مى كند و صدها نفر كشته مى شوند و.... در همین راستا، برخى تصور مى كنند كسانى كه ثروت هاى كلانى به هم زده اند، آسایش بیش ترى در زندگى دارند، اما وقتى از نزدیك زندگى آنها را مشاهده مى كنیم، مى بینیم گرفتارى آنها به مراتب بیش تر از دیگران است. چه بسا آسایش یك كشاورز در دهكده اى دورافتاده كه با زحمت بسیار كار مى كند از كسانى كه در كاخ هاى كذایى زندگى مى كنند بیش تر باشد. هر چند ممكن است این كشاورز از انواع لذت هایى كه كاخ نشینان مى برند بى بهره باشد، اما در عوض از ناملایمات زندگى آنان در امان است. البته این سخن به معناى این نیست كه هر جا نعمتى است، لزوماً در كنارش مصیبتى هم وجود دارد، اما این مطلب واقعیت دارد كه زندگى انسان توأم با خوشى و ناخوشى است.

مسلّماً زندگى دنیوى بدون گرفتارى امكان ندارد. این ویژگى زندگى دنیا است. برعكس، سعادت اخروى همراه هیچ گرفتارى و غم و غصه اى نیست: ( لا یمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ ) ؛ (138) هیچ رنج و زحمت در آن جا به آنها نرسد و هرگز از آن بهشت بیرونشان نكنند. در دنیا چنین وعده اى به كسى داده نشده است و هیچ كس چنین زندگى سراسر خوشى و راحتى را در دنیا تجربه نكرده است.

بشر همواره در تلاش است با فراهم كردن وسایل راحتى و آسایش، مشكلات زندگى را كم كند و تا حدودى موفقیت هایى هم در این زمینه به دست آورده است. یكى از راه هایى كه بشر براى كاستن آلام و ناراحتى هاى خود به آن متوسل شده، پناه بردن به سرگرمى ها است. انسان براى رهایى از فكر و خیال هاى ناراحت كننده، به اختراع انواع سرگرمى ها روى آورده است. شیطانى ترین اختراع در این زمینه، مسكرات و مواد مخدّر است. انسان در حالت مستى غم و غصه هایش را فراموش مى كند و براى مدت كوتاهى نسبت به همه چیز بى خیال مى شود. ولى به هرحال، این بى خیالى نمى تواند ماهیت زندگى دنیا را تغییر دهد. اتفاقاً كسانى كه به این سرگرمى ها متوسل مى شوند، هرچند ممكن است لحظاتى غم و غصه و گرفتارى ها را فراموش كنند ولى گرفتار مصیبت هاى دوچندان مى شوند. مثلاً افرادى كه به مواد مخدّر روى مى آورند، آن چنان گرفتار مى شوند كه دیگر نمى توانند آن را رها كنند. انسان با این كار نه تنها نمى تواند رنج و گرفتارى ها را از خود دور كند، بلكه چه بسا به انواع بیمارى هاى جسمى و روحى و روانى نیز مبتلا مى گردد.

بشر تا به حال نتوانسته است راه حلى اساسى براى مقابله با سختى ها و گرفتارى ها بیابد. حاصل همه آموزه هاى روان شناختى این است كه انسان ها را وادار كند تا بپذیرند كه زندگى همین است و باید با آن ساخت. البته این تلقینات تا اندازه اى مؤثر واقع شده است، اما هرگز نتوانسته ریشه گرفتارى ها را از بین ببرد.

رهایى از مشكلات دنیا در پرتو عمل به آموزه هاى دینى

دین نسخه اى را تجویز مى كند كه انسان مى تواند از طریق عمل به آن از ناملایمات زندگى دنیا رهایى یابد. اگر انسان این معرفت و بینش را پیدا كند كه نعمت هایى كه در اختیار دارد از آنِ او نیست، بلكه امانتى است كه خداوند به او عطا كرده، هرگز در صورت از دست دادن آنها ناراحت نمى شود. به راستى اگر یكى از دوستانتان كتابى را براى یك شب به امانت در اختیار شما بگذارد و بعد پس بگیرد، شما غصه دار مى شوید؟ انسان باید باور كند كه آنچه در این دنیا است از آن خدا است و به امانت در اختیار او گذاشته شده تا از آنها استفاده كند، هر زمان هم كه حكمت خدا اقتضا كرد آن را پس مى گیرد. بنابراین، دركِ این مطلب كه نعمت هاى دنیایى از آن خدا است، موجب راحتى انسان مى شود.

بدیهى است كه فرد ملحد و كسى كه خدا را قبول ندارد، نمى تواند این اعتقاد را داشته باشد. این باور و اعتقاد تنها در سایه دین تحقق پیدا مى كند و انسان باید خداشناس باشد تا بتواند از این دارو، كه همانا معرفت و ایمان است، استفاده نماید.

نكته دیگر این است كه نعمت هاى خدا بیهوده و عبث در اختیار ما قرار داده نشده است. خداوند براى آزمایش بندگان خود، نعمت هایى را در اختیار آنان قرار داده است تا اولا ببیند آیا قدر این نعمت هاى الهى را مى دانند، و ثانیاً آیا در صورت باز پس گرفتن آنها، صبر پیشه مى سازند یا بى تابى مى كنند.

دین به ما مى آموزد كه اگر صبر كردید و شكر نعمت الهى را به جا آوردید، سعادت ابدى خواهید داشت؛ چرا كه انسان با این كار، موجبات كمال معنوى خود را فراهم مى سازد. كسى كه این معرفت را داشته باشد، از همه حوادث عالم استقبال مى كند؛ زیرا مى داند آنها وسایل رشد و تكامل ابدى او خواهند بود.

امام صادق عليه‌السلام به عبدالله بن جندب و به همه شیعیان خودشان مى فرمایند: ( صَبِّرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِیة ) ؛ آن گاه كه برایت مشكلى پیش مى آید، خودت را وادار به صبر كردن كن. انسان خواه ناخواه، در زندگى خود مشكلاتى دارد؛ مثلاً یكى از جان سوزترین مشكلات، داغ فرزند است كه انسان را بسیار متأثر مى سازد، هم چنین از دست دادن مال و ثروت نیز براى انسان بسیار گران تمام مى شود؛ زیرا دل بستگى انسان به مال و فرزند بیش از سایر چیزها است. انسان باید در برابر این ناملایمات و بلاها صبر پیشه كند. البته ممكن است افرادى هم كه اعتقادى به خدا ندارند توصیه به صبر نمایند، اما تفاوتى كه بین آنها و آموزه هاى دینى وجود دارد این است كه سخن آنها از روى بیچارگى و درماندگى است، در حالى كه دین صبر را شیرین مى كند؛ یعنى كارى مى كند كه انسان به راحتى آن را تحمل نماید. از دست دادن مال و فرزند در صورتى موجب ناراحتى انسان مى گردد كه انسان آنها را از آن خود بداند، اما اگر آنها را عاریه و امانتى از جانب خدا بداند، هیچ گاه از فقدان آنها ناشكیبا نمى شود.

هم چنین انسان باید توجه كند كه خداوند این عاریه را بى حكمت در اختیار انسان نگذاشته است، بلكه فلسفه نعمت هاى الهى، امتحان و آزمایش انسان است. هدف و فلسفه آزمایش الهى این است كه انسان بر سر دو راهى قرار گیرد و با اختیار خود یك راه را انتخاب كند. خداوند با قرار دادن انسان بر سر دو راهى، او را مى آزماید كه آیا در مقابل نعمت، شكر به جا مى آورد یا نه، هم چنین وقتى نعمت را از او مى گیرد آیا صبر پیشه مى كند یا خیر؟ این دو آزمایش هم به نفع انسان ها است؛ چرا كه سربلند بیرون آمدن از آنها موجب سعادت ابدى ایشان خواهد شد.

چنین نگرش هایى تنها در سایه اعتقاد به خدا و پذیرش دین به وجود مى آید. دین گوهر گران بهایى است كه اگر آن را نداشته باشیم، از این معارف و آسایش و آرامش روحى برخوردار نخواهیم شد.

در این بخش از روایت، حضرت هم چنین مطلبى را درباره «خوف و رجا» نسبت به عذاب و رحمت الهى فرموده اند كه ما چون قبلا در این باره بحث كرده ایم، توضیح این جمله را به همان بحث احاله مى دهیم.

درس نوزدهم: عاقل، برحذر از تملق جاهل

( و لاتَغْتَرَّ بَقَوْلِ الجاهلِ ولابِمَدْحِهِ فَتَكَبَّرَ و تَجَبَّرَ و تُعْجِبَ بِعَمَلِكَ فَاِنَّ اَفْضَلَ الْعَمَلِ الْعِبادةُ و التَّواضُعُ ) .

ضرورت آگاهى افراد از انعكاس رفتار و گفتارشان در جامعه

ما براى رفع نیازهاى فردى و اجتماعى خود نیازمند برقرارى ارتباط با دیگران و استفاده از تجربیات و امكانات آنها هستیم. بیش ترین عاملى كه در زندگى فردى، اجتماعى، دنیایى و اخروى ما مؤثر است چیزهایى است كه از دیگران آموخته ایم و اگر این ارتباط به شكل صحیحى انجام گیرد، به گونه اى كه واقعیات را بر انسان مكشوف سازد، مى توانیم از آن براى اهداف دنیوى و اخروى خود بهره ببریم، اما اگر این ارتباط سالم نباشد، مى تواند آفاتى به دنبال داشته باشد؛ مثلاً بعضى از سخنانى كه دیگران به ما مى گویند نه تنها واقعیات را بر ما روشن نمى سازد بلكه ممكن است ما را به اشتباه بیندازد. این درست عكسِ هدفى است كه ما از «تعامل با دیگران» تعقیب مى كنیم. براى مثال دروغ گفتن دیگران مى تواند موجب تیرگى روابط و نیز فریب خوردن انسان گردد.

ما همان طور كه احتیاج داریم واقعیت هاى خارجى را بشناسیم و از حوادثى كه پیرامون ما رخ مى دهد آگاه شویم، باید از موقعیت خودمان در اجتماع نیز آگاه باشیم و بدانیم حركاتى كه انجام مى دهیم و سخنانى كه مى گوییم چه تأثیر و یا عكس العملى در جامعه دارد. این كار موجب مى شود تا ما به اشتباه خود پى ببریم و آن را تصحیح كنیم و اگر لغزشى مرتكب شده ایم آن را جبران نماییم. اگر انسان نداند كه رفتار و گفتارش در دیگران چه تأثیرى دارد، نمى تواند در آینده وظایف خود را به درستى انجام دهد.

مخصوصاً این مسأله براى كسانى كه در جامعه از موقعیت اجتماعى ممتازى برخوردارند اهمیت بیش تر دارد؛ زیرا چشم ها به آنها دوخته شده و كوچك ترین رفتار و حركت آنها زیر نظر است. بنابراین حتماً باید از بازتاب گفتار و رفتارشان در جامعه آگاه باشند؛ یعنى اولا، بدانند برداشت مردم از این گفتار و رفتار مثبت بوده یا منفى؛ ثانیاً، آیا نفعى براى مردم به دنبال داشته است یا خیر؛ ثالثاً، آیا خودشان در این زمینه مرتكب اشتباهى نشده اند؟

تنظیم صحیح روابط و تعامل با دیگران، در گرو شناخت و پاسخ صحیح به سؤالات مذكور است. توجه به این نكات خصوصاً براى مبلّغان دینى بسیار مهم است. بزرگان سفارش مى كنند كه سخنرانان باید نوار سخنرانى خود را گوش كنند تا متوجه اشتباه خود شوند و درصدد رفع آن برآیند. به هر حال، در تعامل با دیگران، یكى از نكاتى كه باید توجه داشته باشیم این است كه در تعریف و تمجید دیگران از ما معلوم نیست همیشه قضاوت واقعى افراد درباره ما همان چیزى باشد كه به زبان و ظاهر بیان مى كنند. افراد ممكن است به انگیزه هاى مختلف، واقعیت آنچه را كه از ما در دل دارند بیان نكنند. یكى از شایع ترین انگیزه هایى كه ممكن است كسانى درصدد برآیند رفتار ما را درست منعكس نكنند این است كه مى خواهند به هر دلیلى خودشان را نزد ما عزیز كنند؛ مثل شاگردى كه مى خواهد خود را نزد استاد عزیز كند، یا كارمندى كه مى خواهد نزد كارفرما خودشیرینى كند. هر كسى خود را دوست دارد و اگر متوجه شود كار خوبى كرده لذت مى برد. آنهایى كه مؤمن هستند، مى گویند: «الحمدلله» خدا توفیق داد این كار خوب را انجام دادیم. در این میان كسانى از این غریزه خوددوستى سوء استفاده مى كنند و با پنهان كردن واقعیات، به گونه اى سخن مى گویند كه انسان خوشش بیاید. نمونه بارز آن، تملق گویى افراد نسبت به كسانى است كه از موقعیت هاى اجتماعى بالایى برخوردارند. انگیزه افراد متملق این است كه شخصِ داراى موقعیت ممتاز اجتماعى را تحت تأثیر قرار دهند و از طریق وى به منافع و مطامعى كه در نظر دارند، برسند. این یكى از راه هاى شیطانى است كه در میان انسان ها وجود دارد. البته بعضى از انسان ها احتیاج به راهنمایى شیطان ندارند بلكه خودشان شیطانند و گاهى حتى شیطان را هم درس مى دهند! این افراد براى این كه خودشان را عزیز كنند بى جهت از كسى تعریف مى كنند تا طرفِ مقابل خوشش بیاید و نزد او موقعیتى پیدا كنند. این تعریف و تمجیدها براى اشخاص ساده كه مسؤولیت هاى آن چنان مهم و بالایى ندارند چندان مهم نیست، اما براى كسانى كه موقعیت هاى اجتماعى حساس دارند بسیار خطرناك است. مسؤولان جامعه باید از انعكاس گفتار و رفتار خود در میان مردم آگاه باشند. اگر آنها مرتكب اشتباهى شدند ولى اطرافیانشان چنین وانمود كردند كه كار شما هیچ ایرادى نداشته و مردم از شما راضى هستند، موجب مى شود كه آن مسؤول فریب بخورد. چنین فردى اگر دنیاپرست است، دنیایش به خطر مى افتد؛ زیرا دیر یا زود اقبال مردم نسبت به او كم مى شود و محبوبیت خود را از دست مى دهد؛ اگر هم براى خدا كار مى كند، نمى تواند اشتباهاتش را تصحیح كند.

لزوم هوشیارى و مقاومت در برابر سخنان تملق آمیز

وظیفه انسان در مقابل این خطرها چیست؟ به دیگر سخن، انسان چه كند تا از این خطرها مصون باشد؟ چه باید كرد تا كسانى مجال تملق گویى پیدا نكنند؟ از سوى دیگر، چه كنیم كه فریب تملق گویى ها را نخوریم؟ این كار مشكلى است؛ زیرا انسان حبّ ذات دارد و طبعاً خوشش نمى آید از این كه كسى از او انتقاد نماید و مذمّتش كند. همه افراد، در ابتدا و ذاتاً این گونه هستند، مگر كسانى كه درصدد خودسازى باشند؛ یعنى توجه داشته باشند به این كه چنین روشى ممكن است آنها را به خطرهایى مبتلا كند. وقتى انسان متوجه باشد كه برخوردهاى متملّقانه، چاپلوسانه و ستایش گرانه ممكن است آفات زیان بارى براى وى داشته باشد، قطعاً تصمیم مى گیرد كه در مقابل این گونه رفتارهاى نابهنجار مقاومت كند؛ یعنى نسبت به تعریف و تمجیدى كه دیگران مى كنند سوء ظن پیدا كند. البته لازم نیست به خود آن شخص سوءظن پیدا كند، بلكه باید نسبت به سخنان وى تردید كند. چون ممكن است آن فرد دچار اشتباه یا مبالغه شده باشد. انسان باید با دیده شك به آنچه در جهت نفع، مدح، تعریف، تمجید و توجیه كارهاى او گفته مى شود نگاه كند، سپس با تحقیق درستى یا نادرستى آن را كشف كند.

نكته دیگر این كه با فرد متملق باید به گونه اى برخورد كرد كه دیگر انگیزه پیدا نكند روش خود را ادامه دهد. روایتى است از پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله كه مى فرمایند: ( اُحْثُوا فى وُجوهِ المَدّاحینَ التُّرابَ ) ؛ (139) به صورت كسانى كه مدح و ستایش شما را مى كنند خاك بپاشید. مجال به آنها ندهید كه شما را مدح و ستایش كنند. آن چنان با آنها با تندى برخورد كنید كه جرأت مدح شما را نداشته باشند.

تقویت روحیه انتقادپذیرى

انسان باید همواره به وسیله تلقین هم كه شده روحیه انتقادپذیرى را در خود تقویت كند و از دیگران بخواهد كه عیوبش را بازگو كنند. روایات بسیارى نیز در این زمینه وارد شده است؛ از جمله روایتى از امام صادق عليه‌السلام كه مى فرماید: ( اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى اِلىَّ عُیوبى ) ؛ (140) محبوب ترین برادرانم نزد من كسى است كه عیب هایم را به من هدیه كند. تعبیر «هدیه» براى «تذكر عیب» در این روایت جالب توجه است. انسان هایى كه در مقام خودسازى و تهذیب نفس هستند، به ویژه آنهایى كه مسؤولیت هاى اجتماعى دارند، باید دیگران را تشویق كنند كه عیوب و لغزش هایشان را گوشزد كنند و این را هدیه اى از سوى آنان بدانند. در این صورت اولا، دیگران رغبت پیدا مى كنند كه اشتباهات آنها را گوشزد نمایند و ثانیاً، خود انسان هم به آفت خودپسندى و خود بزرگ بینى مبتلا نمى شود.

كسانى كه به دروغ در مقام مدح و تملق دیگران برمى آیند افرادى عاقل و خردمند نیستند. اینان اگر عاقل بودند، مى فهمیدند كه با این كار خود، علاوه بر آن كه بالاخره روزى رسوا مى گردند، در بسیارى از انحرافات و اشتباهاتى هم كه در جامعه رخ مى دهد شریك هستند؛ زیرا با این كار خود دیگران را دچار اشتباه و خطا مى كنند. انسان عاقل و آزاده هیچ گاه چنین كارى را انجام نمى دهد و صرفاً براى بهره مندى از منافع مادى مرتكب این همه جنایت و خیانت مادى و معنوى در حق دیگران نمى شود. انسان هاى فرومایه و پست هستند كه با تملّق و چاپلوسى مى خواهند خود را نزد دیگران عزیز كنند.

پرهیز از عُجب و تكبر

انسان باید مراقب باشد كه تحت تأثیر سخنان چاپلوسانه اشخاص متملق و نابخرد قرار نگیرد و مغرور نشود: ( لاتَغْتَرَّ بِقَولِ الجاهلِ و لا بِمَدحِهِ ) . اگر بخواهیم در برابر سخنان تملق آمیز مصون باشیم، باید اراده اى قوى داشته باشیم و با تصمیمى قاطع و آمادگى روحى و روانى لازم، در مقابل این گونه سخنان مقاومت كنیم تا صفت رذیله عُجب و خودپسندى در ما شكل نگیرد. روحیه تكبّر بدترین آفتى است كه انسان را به ورطه سقوط و نابودى مى كشاند. واژه «تكبّر» و «استكبار» از واژه هاى كلیدى قرآن است كه در موارد زیادى بر آن تأكید شده است. قرآن از كسانى كه به مخالفت با پیامبران برخاستند، غالباً با تعبیر «الذین استكبروا»، «یستكبرون»، «مستكبرین»، «متكبرین» و مانند آن یاد كرده است. قرآن حتى در مورد كسانى كه در امور عبادى مانند دعا كردن كوتاهى مى كنند نیز تعبیر استكبار به كار برده است: ( إِنَّ الَّذِینَ یسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ ) ؛ (141) منظور از «تكبّر از عبادت» در این آیه، خوددارى كردن از دعا است؛ آن كسانى كه دعا نمى كنند در واقع از عبادت خدا استكبار كرده اند؛ یعنى عارشان مى آید از این كه پیش خدا گردن كج كنند. زبونى و پستى انسان به جایى مى رسد كه حاضر مى شود درِ خانه مخلوق خدا برود امّا در خانه خدا نرود! قرآن نمى فرماید آنهایى كه از دعا كردن «خوددارى» مى كنند؛ یعنى واژه «یسْتَنْكِفونَ» را به كار نمى برد، بلكه مى فرماید: ( اِنَّ الَّذینَ یسْتَكْبِرونَ عَنْ عِبادَتى ) . آنچه كه شیطان را به مرتبه شیطانى رساند همین استكبار بود: ( أَبى وَ اسْتَكْبَرَ ) . (142)

استكبار از پذیرش حق، انسان هاى بسیارى را در طول تاریخ به انحطاط كشانده و به مرتبه اسفل السافلین سوق داده است. البته استكبارِ انسانى مانند فرعون به یك باره پیدا نمى شود، بلكه انسان آرام آرام به این مفاسد كشیده مى شود. اگر انسان به موقع در مقام مبارزه با این روح استكبارى برآید، هیچ گاه مبتلا به استكبار عن الحق نمى شود. اگر انسان حق شناس باشد و در مقابل خدمت دیگران تشكر كند، در برابر نعمت هاى خدا هم روح شكرگزارى پیدا خواهد كرد. خدا در قران سفارش مى كند كه شكر من و شكر پدر و مادر را به جا بیاور: ( أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیكَ إِلَی الْمَصِیرُ ) ؛ (143) سرّ این كه قرآن، شكر والدین را در كنار شكرِ خداوند قرار داده این است كه انسان ارزش پدر و مادر را به آسانى مى تواند درك كند. هر كسى اندكى انصاف داشته باشد، مى بیند والدین، مخصوصاً مادر، چه خدماتى در حق او انجام داده اند. اگر انسان درصدد حق شناسى از این نعمت روشن برآمد، شكرگزار خدا هم خواهد بود؛ اما اگر نسبت به این نعمت بى اعتنا باشد، شكر خدا را هم نخواهد گفت.

وقتى انسان روحیه ضد حق شناسى (استكبار) را در خودش تقویت كرد در حقیقت یك گام به جهنم نزدیك تر شده است. گوش دادن به ستایش تملّق گویان، انسان را از آگاه شدن نسبت به عیوب خویش غافل مى كند. اگر انسان از عیوب خود آگاه نباشد، خودپسند و متكبر مى شود و آن گاه كه متكبر شد، مسیر كفر را مى پیماید: ( لا تَغْتَرَّ بِقَولِ الجاهلِ و لا بِمَدْحِهِ فَتَكبَّرَ و تَجَبَّرَ و تُعْجِبَ بِعَمَلِكَ فَاِنَّ اَفْضَلَ الْعَمَلِ الْعِبادَةُ و التَّواضُعُ ) ؛ به گفتار شخص جاهل و نابخرد و نیز به ستایش گرى او مغرور نشو كه به تكبر و خود بزرگ بینى و عُجب و خودپسندى دچار مى شوى. همانا بهترین اعمال عبادت و تواضع است.

آنچه با عبادت سازگار است فروتنى و تواضع است. اگر انسان تكبّر ورزد از تواضع محروم مى شود، اگر از تواضع محروم گشت، از عبادت محروم مى شود و اگر از عبادت محروم شد، در واقع از هدف خلقت خود محروم شده است: ( ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُونِ ) . (144) نتیجه این كه انسان هر قدر به تكبر نزدیك تر شود از خدا دور مى شود و هر قدر روحیه تواضع در او تقویت شود به خدا نزدیك تر مى گردد.