مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة0%

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس عزيزى
گروه: مشاهدات: 13793
دانلود: 2398

توضیحات:

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13793 / دانلود: 2398
اندازه اندازه اندازه
مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب سى ونهم : (وسوسه)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هيچ بنده اى به دام وسوسه شيطان گرفتار نشود، مگر آن كه از ذكر خداى تعالى دور گشته وفرمان ونهى اش را خوار وناچيز شمرده وآگاهى خدا نسبت به سرّ وخفاى خود را فراموش كرده باشد.

وسوسه آن چيزى است كه از خارج قلب ، ولى با اشاره خيال مى آيد واگر در قلب جاى گيرد، موجب سرپيچى وگمراهى وكفر شود.

خداوند عزّ وجلّ بندگانش را به لطف دعوت خويش خوانده وعداوت وكينه ابليس را بدانان شناسانده وفرموده است : (در حقيقت شيطان دشمن شما است ، شما [نيز] او را دشمن بگيريد). پس ، با شيطان چنان باش كه بيگانه اى با سگ گلّه روبه رو مى شود و راه رهايى او، پناه بردن به صاحب سگ است تا او را از آزار سگ برهاند.

چون شيطان وسوسه گر نزدت آمد تا از راه حق گمراهت كند وذكر خداى تعالى را از يادت ببرد، به پروردگارت وپروردگار او پناه ببر كه او ياور حق در مصاف با باطل وپشتيبان مظلوم است ومى فرمايد: (چرا او را بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگار خويش توكّل مى كنند، تسلّطى نيست).

بر شناخت چگونگى حركت وسير، وراه هاى وسوسه اش قادر وآگاه نتوانى شد، جز با مراقبت واستقامت هميشگى در بندگى وترس از قيامت آگاه وبسيارى ذكر، ولى كسى كه اوقاتش به بطالت مى گذرد، ناگزير شكار شيطان است

از فريب ونيرنگ واستكبار شيطان عبرت گير، چرا كه فريفته عبادت ، بصيرت و دانش خود شد و بر خداوند گستاخى كرد ولعنت ابدى را براى خود خريد. دل بستن به چنين موجودى ، خطا است واميد خيرخواهى از او، تباهى پس به ريسمان توفيق الهى چنگ انداز وبه عجز وقصور در انجام وظايف اقرار كن وخود را محتاج لطف خدا بدان تا به لطف وى از دام شيطان وارهى

دمى خود را از شرّ او ايمن مدان وچون عبادتت را نزد تو بزرگ جلوه دهد، فريب مخور وبه گفته او گوش مسپار

او هر كسى را به گونه اى ووسيله اى مى فريبد، تا او را چونان خود، مطرود درگاه احديّت سازد.

بدان كه او نود ونه دروازه خير ونيكى در برابرت مى گشايد تا در دروازه صدم تو را صيد كند، پس با مخالفت با وى به مقابله او برخيز.

الباب الا ربعون : (فى العجب)

قال الصّادقعليه‌السلام :

العجب كلّ العجب ممن يعجب بعمله وهو لا يدرى بم يختم له فمن اعجب بنفسه فى فعله فقد ضلّ عن منهج الرّشاد وادّعى ما ليس له ، والمدّعى من غير حقّ كاذب وان خفى دعواه وطال دهره

فانّ اوّل ما يفعل بالمعجب نزع ما اعجب به ليعلم انّه عاجز حقير ويشهد على نفسه لتكون الحجة اوكد عليه كما فعل بابليس

والعجب نبات حبّها الكبر، وارضها النّفاق ، وماؤ ها البغى ، واغصانها الجهل ، وورقها الضّلالة ، وثمرها اللّعنة ، والخلود فى النّار. فمن اختار العجب ، فقد بذر الكفر وزرع النّفاق فلابدّ من ان يثمر.

باب چهلم : (خودپسندى)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

شگفتا! شگفتا! از كسى كه به عمل خويش مغرور گشته (در نتيجه به ورطه خودبينى درافتد) در حالى كه نمى داند انجام كارش چيست پس ، كسى كه خويش وعمل خويش را بزرگ بيند، از راه راست منحرف گشته ومرتبه اى را كه سزاوار آن نيست ، مدّعى شده است

وهر كس خود را چنين پندارد واين ادّعا را داشته باشد دروغ گو است ، اگر چه ادّعايش را مخفى كند وروزگار درازى بر وى بگذرد؛ چرا كه اوّلين بلايى كه بر سر خود پسند مى آيد، اين است كه آنچه كه مايه خودپسندى او شده ، چون : مال ، دانش ، زيبايى ، مقام و... از او ستانده شود تا بداند كه عاجز وحقير است وبپذيرد كه آنچه را داشته از خداى توانا بوده است تا براى وى ، حجتى محكم تر باشد، چنان كه باابليس چنين شد.

خودپسندى گياهى است كه دانه اش تكبّر، زمينش نفاق ، آبش سرپيچى از فرمان خدا، شاخه هايش جهل ، برگش گمراهى وميوه اش لعنت خداست كه نتيجه آن جاودانگى در دوزخ است پس هر كس خودپسندى را اختيار كند، دانه كفر كاشته وبه زراعت نفاق مشغول گشته ولاجرم اين كشته روزى بر دهد كه همانا زيان دو جهان است

الباب الحادى والا ربعون : (فى الاكل)

قال الصّادقعليه‌السلام :

قلّة الاكل محمود فى كلّ حال وعند كلّ قوم ، لانّ فيه مصلحة الباطن والظّاهر. والمحمود من الماءكولات اربع : ضرورة ، وعدّة ، وفتوح ، وقوت

فالاكل الضّرورىّ للاصفياء، والعدّة للقوّام الاتقياء، والفتوح للمتوكّلين ، والقوت للمؤ منين وليس شى ء اضرّ على قلب المؤ من من كثرة الاكل ، فيورث شيئين : قسوة القلب ، وهيجان الشّهوة والجوع ادام المؤ منين وغذاء للرّوح ، وطعام للقلب ، وصحّة للبدن

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ما ملاء ابن آدم وعاء اشرّ من بطنه

وقال داودعليه‌السلام : ترك لقمة مع الضّرورة اليها، احبّ الىّ من قيام عشرين ليلة

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : المؤ من ياءكل فى معا واحد، والمنافق فى سبعة امعاء.

وقال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ويل للنّاس من القبقبين قيل : وما هما يا رسول اللّه ؟ قال : البطن والفرج

قال عيسى بن مريمعليهما‌السلام : ما مرض قلب اشدّ من القسوة ، وما اعتلّت نفس باصعب من بغض الجوع ، وهما زماما الطّرد والخذلان

باب چهل ويكم : (آداب خوردن)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

كم خورى در تمامى حالات ودر نزد همه اقوام ، پسنديده است ؛ زيرا در كم خورى مصلحتى است ظاهر وباطن را. خوردنى هاى پسنديده چهار چيز مى باشد: ١) به قدر ضرورت و (حفظ جان) باشد؛ ٢) براى توان گرفتن باشد؛ ٣) براى فتوح باشد؛ ٤) براى قوت باشد.

خوردن به قدر ضرورت ، از آن برگزيدگان است وخوردن براى توان گرفتن ، ويژه پرهيزكاران است وفتوح (آنچه از حلال رسد وصاحبش را راضى كند) از آن متوكلان باشد. ونان خورشى كه حرام بودن آن محرز نباشد؛ يعنى قوت ، از آن مؤ منان است

هيچ چيزى چون پرخورى به قلب مؤ من ضرر نرساند، چه اين عمل ، موجب دو چيز است : قساوت قلب وبرانگيخته شدن شهوت وگرسنگى نان خورش مؤ منان ، غذاى روح ، طعام قلب ومايه سلامتى بدن است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فرزند آدم ، ظرفى شوم تر از شكمش را پر نكرد.

وداوودعليه‌السلام فرمود: ترك لقمه اى كه بدان نياز دارم ، براى من از عبادت وقيام بيست شب بهتر است (اشاره به لقمه هاى آخرين هر وعده غذا دارد).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مؤ من براى پر كردن يك روده (شكم) غذا مى خورد، ولى منافق براى هفت روده (شايد به اين امر اشاره داشته باشد كه پرخورى قلب را مى ميراند وشعله بندگى را در دل انسان خاموش ‍ مى كند).

ونيز فرمود: واى بر مردم از دست (فبقبين)! اى رسول خدا! آن دو كدام است ؟ فرمود: شكم وفرج (مراد، شكم بارگى و زن بارگى است).

عيسى بن مريمعليه‌السلام فرمود: هيچ مرضى همچون قساوت ، قلب را به خطر نيندازد ودردى بدتر از گريز از گرسنگى (شكم بارگى) وجود ندارد، چرا كه دو صفت ياد شده پيش قراولان خوارى ودورى از رحمت حق است

الباب الثّانى والا ربعون : (فى غضّ البصر)

قال الصّادقعليه‌السلام :

ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغضّ البصر، لانّ البصر لا يغضّ عن محارم اللّه تعالى الاّ وقد سبق الى قلبه مشاهدة العظمة والجلال

سئل اميرالمؤ منينعليه‌السلام بماذا يستعان على غضّ البصر؟ قالعليه‌السلام : بالخمود تحت سلطان المطّلع على سرّك ، والعين جاسوس القلب وبريد العقل ، فغضّ بصرك عمّا لا يليق بدينك ويكرهه قلبك وينكره عقلك

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم : غضّوا ابصاركم تروا العجائب

قال اللّه تعالى : (قل للمؤ منين يغضّوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم)(٢٧).

وقال عيسى بن مريمعليهما‌السلام للحواريّين : ايّاكم والنّظر الى المحذورات فانّها بذر الشّهوات وبنات الفسق

قال يحيىعليه‌السلام : الموت احبّ الىّ من نظرة بغير واجب وقال عبداللّه بن مسعود لرجل نظر الى امراءة قد عادها فى مرضها: لو ذهبت عيناك لكان خيرا لك من عيادة مريضك

ولا تتوفّر عين نصيبها من نظر الى محذور الاّ وقد انعقد عقدة على قلبه من المنية ، ولا تنحلّ الاّ باحدى الحالتين : امّا ببكاء الحسرة والنّدامة بتوبة صادقة ، وامّا باخذ نصيبه ممّا تمّنى ونظر اليه فاخذ الحظّ من غير توبة مصيره الى النّار، وامّا التّائب الباكى بالحسرة والنّدامة عن ذلك فماءواه الجنّة ومنقلبه الى الرّضوان

باب چهل ودوم : (فرو پوشيدن چشم)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هيچ كس غنيمتى چون چشم پوشى نصيبش نشد، زيرا چشم از نظاره كردن به محارم خداوند متعالى بسته نمى شود، مگر آن كه پيش از آن ، قلبش ، عظمت وشكوه (خداوند تعالى) را مشاهده كرده باشد.

امير مؤ منانعليه‌السلام را پرسيدند: چگونه انسان مى تواند صفت چشم پوشى را در خويش تقويت كند؟

فرمود: به واسطه شناخت عظمت سلطان خدا كه بر راز تو آگاه است

چشم جاسوس قلب هاست وپيامبر عقل پس چشمت را از آنچه با دينت سازگارى ندارد وقلبت از آن اكراه دارد وعقلت آن را نمى پسندد، فرو بند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چشمانتان را فرو بنديد تا شگفتى ها (وانوار معرفت) را نظاره كنيد.

خداوند متعال فرمايد: (مؤ منان را بگو كه چشم فرو بندند وفروج خود را [از حرام ] باز دارند.)

حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود: از نگريستن به آنچه شما را از آن منع كرده اند بپرهيزيد، زيرا اين نگاه بذر شهوت وميوه فسق است

حضرت يحيىعليه‌السلام فرمود: مرگ برايم محبوب تر از نگاه غير ضرورى است

زنى در بستر بيمارى افتاده بود ومردى به عيادتش رفته وبه او نگريست عبداللّه بن مسعود خطاب به آن مرد گفت : اگر دو چشمت از دست مى رفت ، از چنين عيادتى بهتر بود.

چشمى كه به حرام بنگرد، بهره اى نمى برد وآرزو بر دل او (پنجه اندازد و) گره افكند وگشايشى در آن حاصل نمى شود، مگر به دو چيز: گريه حسرت وپشيمانى ، همراه با توبه اى حقيقى وتوبه اى صادق ، ويا رسيدن به چيزى كه بدان نگريسته وآرزويش را دارد. واگر بدون آن كه توبد كند [از دنيا برود] به آتش گسيل مى شود، ولى چنانچه با حسرت وپشيمانى از اين عمل توبه نمايد، ماءوايش بهشت وبازگشتش به رضوان وخشنودى الهى خواهد بود.

الباب الثّالث والا ربعون : (فى المشى)

قال الصّادقعليه‌السلام :

ان كنت عاقلا فقدّم العزيمة الصّحيحة والنّيّة الصّادقة فى حين قصدك الى اىّ مكان اردت ، وانه النّفس عن التّخطّى الى محذور، و كن متفكّرا فى مشيك ومعتبرا بعجائب صنع اللّه تعالى اينما بلغت ، ولا تكن مستهزئا ولا متبخترا فى مشيك [قال تعالى : (ولا تمش فى الارض مرحا...)(٢٨) ] وغصّ بصرك عمّا لايليق بالدّين ، واذكر اللّه كثيرا. فانّه قد جاء فى الخبر: انّ المواضع الّتى يذكر اللّه فيها وعليها، تشهد بذلك عند اللّه يوم القيامة وتستغفر لهم الى ان يدخلهم اللّه الجنّة

ولا تكثر الكلام مع النّاس فى الطّريق فانّ فيه سوء الادب ، واكثر الطّرق مراصد الشّيطان ومتجره فلا تاءمن كيده واجعل ذهابك ومجيئك فى طاعة اللّه والسّعى فى رضاه ، فانّ حركاتك كلّها مكتوبة فى صحيفتك

قال اللّه تعالى : (يوم تشهد عليهم السنتهم وايديهم وارجلهم بما كانوا يكسبون).(٢٩)

وقال تعالى : (وكلّ انسان الزمناه طائره فى عنقه).(٣٠)

باب چهل وسوم : (آداب راه رفتن)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اگر عاقل وخردمند هستى ، هنگام رفتن به جايى ، با عزمى استوار ونيّتى صادق گام بردار، زيرا نفس همواره در خطر غلطيدن به حرام است ودر حال راه رفتن ، تفكّر كن واز عجايب آفرينش عبرت گير وآنها را سخريّه مپندار وبا تكبّر راه مرو.

خداى تعالى مى فرمايد: (ودر روى زمين با نخوت گام برمدار).

و چشمت را از آنچه كه با دين سازگارى ندارد، فرو بند، و خداى را بسيار ياد كن ، زيرا در خبر آمده است مواضعى كه خداى تعالى در آن ياد شود، روز قيامت بر اين عمل بنده شهادت مى دهند وپيوسته براى ذاكر طلب مغفرت مى كنند تا خداوند او را به بهشت داخل كند.

در گذرگاه ها، با مردم بسيار سخن مگو، كه اين از بى ادبى است وبيش تر راه ها، كمين گاه شيطان است وتجارت گاه او پس خود را از نيرنگ او ايمن مدان ورفت وآمد خود را در طاعت خداوند وسعى خويش را در كسب رضاى او صرف كن ، چرا كه همه حركات تو در ديوان اعمالت نوشته مى شود.

خداى تعالى فرمايد: (روزى كه زبان ها ودست ها وپاهايشان به واسطه آنچه كه كسب كرده اند عليه آن ها شهادت دهند).

ونيز فرمايد: (اعمال هر انسان را چونان طوقى بر گردن او مى نهيم).

الباب الرّابع والا ربعون : (فى النّوم)

قال الصّادقعليه‌السلام :

نم نوم المعتبرين ولا تنم نوم الغافلين ، فان المعتبرين الاكياس ينامون استرواحا ولا ينامون استبطارا.

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : تنام عيناى ولا ينام قلبى

وانو بنومك تخفيف مؤ نتك على الملائكة واعتزال النّفس عن شهواتها.

واختبر بها نفسك ، وكن ذا معرفة بانّك عاجز ضعيف لا تقدر على شى ء من حركاتك وسكونك الاّ بحكم اللّه وتقديره

فانّ النّوم اخو الموت فاستدلّ بها على الموت الّذى لا تجد السّبيل الى الانتباه فيه والرّجوع الى صلاح مافات عنك

ومن نام عن فريضة او سنّة او نافلة فاته بسببها شى ء فذلك نوم الغافلين وسيرة الخاسرين وصاحبه مغبون

ومن نام بعد فراغه من اداء الفرائض والسّنن والواجبات من الحقوق فذلك نوم محمود. وانّى لا اعلم لاهل زماننا هذا شيئا اذا اتوا بهذه الخصال اسلم من النّوم ، لانّ الخلق تركوا مراعاة دينهم ومراقبة احوالهم واخذوا شمال الطّريق

والعبد ان اجتهد ان لايتكلّم كيف يمكنه ان لا يستمع الاّ ماله مانع من ذلك ، وانّ النّوم من احدى تلك الالات

قال اللّه تعالى : (انّ السّمع والبصر والفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسؤ ولا).(٣١)

وانّ فى كثرته آفات ، وان كان على سبيل ما ذكرناه وكثرة النّوم يتولّد من كثرة الشّرب ، وكثرة الشّرب يتولّد من كثرة الشّبع وهما يثقلان النّفس عن الطّاعة ، ويقسيان القلب عن التّفكّر والخشوع

واجعل كلّ نومك آخر عهدك من الدّنيا، واذكر اللّه تعالى بقلبك ولسانك وخف اطّلاعه على سرّك واعتقد بقلبك مستعينا به فى القيام الى الصّلاة اذا انتبهت ، فانّ الشّيطان يقول لك : نم فانّ لك بعد ليلا طويلا، يريد تفويت وقت مناجاتك وعرض حالك على ربّك ولا تغفل عن الاستغفار بالاسحار فانّ للقانتين فيه اشواقا.

باب چهل وچهارم : (آداب خوابيدن)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

چون عبرت آموزان بخواب ، نه مانند غافلان ؛ زيرا عبرت آموزان ، از زيركانند وبراى كسب استراحت مى خوابند، نه از روى غفلت ونادانى ؛ چرا كه عبرت آموزان پس از اداى تكليف مى خوابند وغافلان نه چنين اند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چشمانم به خواب مى رود، ولى قلبم را خواب فرا نمى گيرد.

ودر خوابيدنت چنين نيّت كن كه كار فرشتگان (موكل) را سبك كنى ونفست را از شهواتش باز دارى

به واسطه خواب ، نفس خويش را بيازماى كه اگر از آن لذّت برى ، از غافلانى وآگاه باش كه تو موجودى عاجز وناتوان هستى وبر هيچ حركت وسكونى قادر نيستى ، جز به حكم وتقدير خدا.

بدان كه خواب ، برادر مرگ است خواب را دليلى بر مرگ بدان ؛ مرگى كه بيدارى ندارد وراه بازگشتى از آن نيست تا خير و صلاحى كه از تو فوت شده به انجام رسانى

كسى كه بخوابد ودر نتيجه ، فريضه اى ، سنّتى يا نافله اى از او فوت شود، در خواب غفلت است وسيره اش سيره زيان كاران باشد وصاحب چنين خوابى زيان كار است

وكسى كه پس از فراغت از اداى فرايض وسنن وحقوق واجب ، بخوابد، خفتن او پسنديده باشد ومن نمى بينم كه مردمان زمان ما، چيزى از اين خصال را دارا باشند، كه آنان را از [زيان وضرر] خواب درامان بدارد، زيرا اين مردم ، رعايت دين را ترك گفته ومراقبت احوال خويش را رها كرده وبه بى راهه رفته اند.

چنانچه بنده بكوشد تا از سخن گفتن خوددارى كند، چگونه مى تواند از شنيدن نيز خوددارى كند؛ مگر به آنچه كه او را از شنيدن مانع شود، وخواب ، وسيله اى است كه در اين راه مى توان از آن بهره جست

خداى تعالى فرمايد: (به درستى كه از گوش ، چشم وقلب بازخواست مى كنيم).

در خواب بسيار، آفات وضررهايى است بسيارى خواب ، از بسيار نوشيدن است وبسيارى نوشيدن از پرخورى است ، واين دو، نفس را سنگين مى كنند وقلب را از تفكّر وخشوع وفرمان بردارى از حق تعالى باز مى دارند.

هر بار كه مى خوابى ، آن را خواب آخر خويش بدان وخداى تعالى را به قلب وزبان ياد كن واز آگاهى او بر نهانت بترس واز روزه ونماز استعانت جوى

بدان كه چون بيدار شوى ، شيطان تو را مى گويد: بخواب ، كه تو را شبى بلند در پيش است

شيطان بر آن است تا وقت مناجات با خداوند وعرض حال بر آن بنده نواز را از تو بستاند.

هيچ گاه از طلب غفران در سحرها غافل مباش ، چرا كه بندگان قانت را در سحرها شوقى ديگر است

الباب الخامس والا ربعون : (فى المعاشرة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

حسن المعاشرة مع خلق اللّه تعالى فى غير معصيته من مزيد فضل اللّه تعالى عند عبده ومن كان مخلصا خاضعا للّه فى السّر كان حسن المعاشرة فى العلانية فعاشر الخلق اللّه تعالى ولا تعاشرهم لنصيبك لامر الدّنيا ولطلب الجاه والرّياء والسّمعة ولا تسقطنّ بسببها عن حدود الشّريعة من باب المماثلة والشّهوة ، فانّهم لا يغنون عنك شيئا وتفوتك الاخرة بلا فائدة

فاجعل من هو اكبر منك بمنزلة الاب ، والاصغر بمنزلة الولد، والمثل بمنزلة الاخ ، ولا تدع ما تعلمه يقينا من نفسك ، بما تشكّ فيه من غيرك وكن رفيقا فى امرك بالمعروف وشفيقا فى نهيك عن المنكر ولا تدع النّصيحة فى كلّ حال

قال اللّه تعالى : (وقولوا للنّاس حسنا).(٣٢)

واقطع عمّن ينسيك وصله ذكر اللّه تعالى ، وتشغلك الفته عن طاعة اللّه ، فانّ ذلك من اولياء الشّيطان واعوانه ولا يحملنّك رؤ يتهم على المداهنة عند الحقّ، فانّ فى ذلك خسرانا عظيما نعوذ باللّه تعالى

باب چهل وپنجم : (معاشرت)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

معاشرت نيكو با خلق ، در غير معصيت خداوند متعال ، از فزونى فضل الهى بر بنده است وكسى كه خداى را در خفا مخلص باشد، معاشرتش [با خلق ] در آشكار نيكو است پس براى خدا، با خلق معاشرت كن ، نه براى دنيا وجاه طلبى وريا ومردم فريبى وبه اين بهانه كه مى خواهى مثل مردم شوى يا به منظور كام برآوردن ، احكام وحدود دين را ناديده نگير؛ چه آنان سودى نتوانند به تو رسانند ودر نتيجه بدون هيچ سودى ، آخرت را از دست مى دهى

كسى را كه از تو بزرگ تر است چون پدر بدان ، وآن را كه كوچك تر است همچون فرزند، وهمگنان خود را چون برادر.

عيب مسلّم خود را وامگذار وبه غيب هاى احتمالى ديگران مپرداز.

در امر به معروف ، نرم خويى ورز ودر نهى از منكر شفيق ومهربان باش ودر هر حال هستى ، نصيحت وخيرخواهى را فراموش مكن

خداوند متعال مى فرمايد: (وبا مردم سخن گوييد، سخنى نيكو).

واز آن كس كه رابطه با او، خداى را از يادت مى برد و تو را از اطاعت وعبادت خداوند باز دارد، دورى گزين ؛ چه او از دوستان شيطان است وديدار چنين كسانى تو را به ناديده انگاشتن حق نكشاند؛ چه در اين عمل خسرانى است عظيم ، كه از آن به خداى تعالى پناه مى بريم

الباب السّادق والاربعون : (فى الكلام)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الكلام اظهار ما فى قلب المرء من الصّفاء والكدر والعلم والجهل

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : المرء مخبوء تحت لسانه

فزن كلامك واعرضه على العقل فان كان للّه وفى اللّه فتكلّم به ، وان كان غير ذلك فالسّكوت خير منه

فليس على الجوارح عبادة اخفّ مؤ ونة وافضل منزلة واعظم قدرا عنداللّه من الكلام فى رضا اللّه ولوجه ونشر آلائه ونعمائه فى عباده الاترى انّ اللّه عزّ وجلّ لم يجعل فيما بينه وبين رسله معنى يكشف ما اسرّ اليهم من مكنونات علمه ومخزونات وحيه غير الكلام ، وكذلك بين الرّسل والامم ؟ فثبت بهذا انّه افضل الوسائل والطف العبادة

وكذلك لا معصية اشغل على العبد واسرع عقوبة عند اللّه واشدّها ملامة واعجلّها ساءمة عند الخلق منه

واللّسان ترجمان الضّمير وصاحب خبر القلب ، وبه ينكشف ما فى سرّ الباطن ، وعليه يحاسب الخلق يوم القيامة

والكلام خمر يسكر القلوب والعقول ما كان منه لغير اللّه ، وليس شى ء احقّ بطول السّجن من اللّسان

قال بعض الحكماء: احفظ لسانك عن خبيث الكلام ، وفى غيره لا تسكت ان استطعت

فامّا السّكينة والصّمت فهى هيئة حسنة رفيعة من عنداللّه عزّ وجلّ لاهلها وهم امناء اسراره فى ارضه

باب چهل وششم : (كلام وگفتار)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

گفتار وسيله اى است كه نهفته هاى دل انسان را آشكار مى سازد وگوهر وجود او را عيان مى كند، چه صفاى باطن وكدورت وزنگار آن ، چه دانش ‍ وبى خردى ونادانى

اميرمؤ منانعليه‌السلام مى فرمايد: انسان (وماهيت او) در زير زبان خود نهفته است

تا مرد سخن نگفته باشد

عيب وهنرش نهفته باشد

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: هر گاه بر آن شدى كه سخنى بر زبان آورى ، ابتدا آن را به ميزان ومحك خرد خود بسنج اگر براى خداوند باشد (وضررى به دنيا وآخرت تو نزند) آن را بر زبان بران واگر چنين نباشد، خموشى بهتر از آن است

بدان كه عبادت هيچ عضوى ، چون عبادت زبان بى تكلّف نيست گفتارى كه براى رضاى خدا ووسيله نشر نعمت هاى پنهان وآشكار، در ميان خلق باشد، نزد خداوند از منزلتى برتر برخوردار است

آيا نمى بينى كه خداوند جلّ وعلا به وسيله كلام ، اسرا و وحى خود را به پيامبران سپرد وهم چنين پيامبران ، به وسيله كلام فرمان حقّ را به امّت خود مى رساندند واين نشانه شرافت كلام است ولذا، روشن و واضح است كه كلام (شايسته)، برترين ابزارها ولطيف ترين عبادت ها است

هم چنين ، هيچ گناهى ، همچون كلام (باطل و زور)، بنده را سر شتابان به كيفر الهى نرساند وبه سختى مورد ملامت قرار ندهد ومردم را از او نرنجاند.

و زبان ، ترجمان و راز دار دل است كه هر چه بر آن خطور كند، عيان سازد و هم به وسيله اوست كه رازها بر ملا شود وبر اساس زبان وگفته هاى آن ، خلايق در قيامت باز خواست مى شوند.

كلامى كه نه براى خدا ورضاى او باشد، چونان شراب (كه انسان را مست مى كند وخرد او را مى ربايد) دل وخرد را مست مى كند. هيچ عضوى چونان زبان شايسته زندانى شدن نيست

حكيمى گفته است : زبان خود را از گفتار پليد (كه خير دنيا وآخرت در آن نباشد) بازدار ودر غير اين مورد اگر توانى ، سخن بگو (باشد كه حقّى را زنده كنى وسبب هدايت باشى).

امّا آرامش وخموشى صفتى زيبا وبلند مرتبه است كه موهبت به مردمى است كه در زمين مى زيند وراز داران اويند.

الباب السّابع والا ربعون : (فى المدح والذّمّ)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لا يصير العبد عبدا خالصا للّه تعالى حتّى يصير المدح والذّم عنده سواء، لانّ الممدوح عنداللّه لا يصير مذموما بذمّهم وكذلك المذموم

ولا تفرح بمدح احد، فانّه لا يزيد فى منزلتك عنداللّه ولا يغنيك عن المحكوم لك والمقدور عليك ولا تحزن ايضا بذمّ احد، فانّه لا ينقص عنك ذرّة ولا يحطّ عن درجة خيرك شيئا. واكتف بشهادة اللّه تعالى لك وعليك قال اللّه تعالى : (وكفى باللّه شهيدا).(٣٣)

ومن لا يقدر على صرف الذّمّ عن نفسه ولا يستطيع على تحقيق المدح له ، كيف يرجى مدحه او يخشى ذمّه ؟

واجعل وجه مدحك وذمّك واحدا، وقف فى مقام تغتنم فيه مدح اللّه عزّ وجلّ لك ورضاه ، فانّ الخلق خلقوا من العجز من ماء مهين ، فليس لهم الاّ ما سعوا.

قال اللّه عزّ من قائل : (وان ليس للانسان الاّ ما سعى).(٣٤)

[وقال ]: (ولا يملكون لانفسهم ضرّا ولا نفعا ولا يملكون موتا ولا حياة ولا نشورا).(٣٥)

باب چهل وهفتم : (ستايش ونكوهش :

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هيچ بنده اى به مقام خلوص نرسد، مگر اين كه ستايش ونكوهش ، نزد او يكسان باشد، زيرا كسى كه نزد خداوند ستوده باشد، با نكوهش ديگران نكوهيده نشود وبه همين صورت است نكوهيده درگاه حقّ، كه با ستايش ‍ خلق ستوده نباشد.

به ستايش كسى دل خوش مدار، چرا كه او بر منزلت تو نزد خداى تعالى نيفزايد ونمى تواند نفع وضرر مقدّر از سوى خداوند را دگرگون سازد.

واگر كسى تو را نكوهش كرد، اندوهگين مباش ، زيرا كار او براى تو نقصان نباشد واز درجه ومنزلت والاى تو نكاهد. گواهى خداوند درباره خوبى وبدى تو، تو را بس ، كه مى فرمايد: (گواهى خدا براى تو وبر تو، تو را كافى است).

چون كسى كه نتواند نكوهش را از خود براند وستايش را براى خود جلب كند، چه سود كه از او اميد ستايش رود وچه جاى بيم نكوهش باشد. پس ، مدح وذمّ مردم نسبت به خود را يكسان بدان

پيوسته در مقام بهره ور شدن از ستايش حقّ وخشنودى او باش كه انسان ها در كمال ناتوانى واز آبى ناچيز (وگنديده) آفريده شده اند وجز به تلاش ، مستحقّ پاداش نباشند، كه حضرت حقّ فرموده : (انسان جز به حاصل سعى خود نرسد).

ونيز فرموده است : ([انسان ها] نه مالك زيان خود هستند ونه سود خود، ومالك مرگ وزندگى ورستاخيز نيستند).

الباب الثّامن والا ربعون : (فى المراء)

قال الصّادقعليه‌السلام :

المراء داء دوىّ وليس فى الانسان خصلة اشرّ منه وهو خلق ابليس ونسبته فلا يمارى فى اىّ حال كان الاّ من كان جاهلا بنفسه وبغيره ، محروما من حقائق الدّين

روى انّ رجلا قال للحسين بن علىعليهما‌السلام : اجلس حتّى نتناظر فى الدّين

فقال : يا هذا انا بصير بدينى ، مكشوف علىّ هداى فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه مالى وللمماراة ؟!

وانّ الشّيطان ليوسوس للرّجل ويناجيه ويقول : ناظر النّاس فى الدّين لئلاّ يظنّوا بك العجز والجهل

ثمّ المراء لايخلو من اربعة اوجه :

امّا ان تتمارى انت وصاحبك فيما تعلمان ، فقد تركتما بذلك النّصيحة وطلبتما الفضيحة واضعتما ذلك العلم ، او تجهلانه فاظهرتما جهلا، وامّا تعلمه انت فظلمت صاحبك بطلبك عثرته ، او يعلمه صاحبك فتركت حرمته ولم تنزله منزلته ، وهذا كلّه محال لمن انصف وقبل الحقّ.

ومن ترك المماراة فقد اوثق ايمانه واحسن صحبة دينه وصان عقله انّ ملكة التّوثّب كملكة التّخيّل فى ايراث الوهن فى المدرك

باب چهل وهشتم : (مراء وجدل)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

جدل ، دردى است سخت كه هيچ خصلتى به مرتبه آن نرسد وهمانا شيوه ابليس است كه با خدا به مجادله پرداخت وبا نافرمانى از امر او، زيان جاودان را براى خود رقم زد. هيچ كس به اين كار تن در نمى دهد، مگر اين كه منزلت انسانى خود را نشناسد واز حقايق دين محروم باشد.

روايت شده كه مردى به امام حسينعليه‌السلام گفت : بنشين تا در مسائل دينى مناظره كنيم ! امام فرمود: اى فلان ! من به دين واحكام آن ، آشنا هستم وچنانچه تو نسبت به آن جاهل وناآگاه هستى در پى يافتن آن روان شو، كه مرا با مِراء وجدل كارى نيست

جدال ومراء ابزار شيطان براى فريفتن انسان است ، چرا كه او با انسان نجوا كرده مى گويد: با مردم در احكام دين به مجادله بپرداز تا نپندارند كه ناتوان ونادانى !

مجادله ومباحثه از چهار وجه تهى نيست : ١) جدل در زمينه اى باشد كه هر دو آن را مى دانند كه در اين حال ، خيرخواهى براى يكديگر را ناديده گرفته ودر پى رسوا كردن يكديگر هستيد ومنزلت وارزش آن دانش را تباه مى كنيد؛ ٢) اين كه هر دو از آن دانش تهى هستيد ونادانى خود را آشكار مى كنيد؛ ٣) اين كه تو آن را مى دانى وبدين وسيله ، با آشكار كردن نادانى دوستت ، به وى ستم مى كنى ؛ ٤)يا اين كه طرف مقابل تو آن دانش را مى داند وتو با مجادله ومراء قدر او را كاسته ، مقام او را گرامى نداشته اى ، كه هر كس انصاف داشته باشد وحقّ را پذيرفته است ، تن به اين كار ندهد.

هر كس دست از جدال بدارد، ايمان خود را محكم كرده ودين (دين دارى) خود را نيكو داشته وخرد خود را از آلوده شدن به اميال نفسانى حفاظت كرده است

به درستى كه ملكه (قدرت) مجادله ، همانند ملكه خيال پردازى است كه سستى وتباهى خرد را در پى دارد.

الباب التّاسع والا ربعون : (فى الغيبة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الغيبة حرام على كلّ مسلم ، ماءثوم صاحبها فى كلّ حال وصفة الغيبة ان تذكر احدا بما ليس هو عنداللّه عيب وتذمّ ما يحمده اهل العلم فيه وامّا الخوض ‍ فى ذكر الغائب بما هو عنداللّه مذموم وصاحبه فيه ملوم فليس بغيبة ، وان كره صاحبه اذا سمع به ، وكنت انت معافى عنه وخاليا منه ، وتكون فى ذلك مبيّنا للحقّ من الباطل ببيان اللّه تعالى ورسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ولكن بشرط ان لا يكون للقائل بذلك مراد غير بيان الحقّ والباطل فى دين اللّه عزّ وجلّ

وامّا اذا اراد به نقص المذكور به بغير ذلك المعنى ، فهو ماءخوذ بفساد راءى مراده وان كان صوابا.

فان اغتبت فبلغ المغتاب فاستحلّ منه ، فان لم يبلغه ولم يلحقه علم ذلك ، فاستغفر اللّه له والغيبة تاءكل الحسنات كما تاءكل النّار الحطب

اوحى اللّه عزّ وجلّ الى موسى بن عمرانعليه‌السلام :المغتاب هو آخر من يدخل الجنّة ان تاب وان لم يتب ، فهو اوّل من يدخل النّار.

قال اللّه تبارك وتعالى : (ايحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه).(٣٦)

ووجوه الغيبة تقع بذكر عيب فى الخلق والخلق والفعل والمعاملة والمذهب والجهل واشباهه

واصل الغيبة تتنوّع بعشرة انوا:

شفاء غيض ، ومساءة قوم ، وتهمة ، وتصديق خبر بلاكشفه ، وسوء ظنّ، وحسد، وسخرية ، وتعجّب ، وتبرّم ، وتزيين

فان اردت الاسلام فاذكر الخالق لا المخلوق ، فيصير لك مكان الغيبة عبرة ، ومكان الاثم ثوابا.

كذب من زعم انّه ولد من حلال وهو ياءكل لحوم النّاس بالغيبة اجتنب الغيبة فانّها ادام كلاب النّار.