مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة0%

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس عزيزى
گروه: مشاهدات: 14174
دانلود: 2567

توضیحات:

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14174 / دانلود: 2567
اندازه اندازه اندازه
مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب پنجاه ونهم : (اقتدا)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

نشايد اقتدا كردن به هر كسى ، بلكه درستى اقتدا بايد بر مبناى معيارهاى الهى كه از سوى او مقرّر شده است باشد.

اقتدا به اين نيست كه انسان در اعمال وحركات ظاهرى از كسى تقليد كند يا خود را به اوليا وائمّه دين نسبت دهد.

خداى تعالى فرمود:

(آن روزى كه همه مردم را به امامشان بخوانيم).

يعنى هر آن كس كه به صاحب حقّى اقتدا كرده باشد، رستگار است

خداى تعالى فرمود:

(چون در صور دميده شود، نه پيوند خويشى مى ماند ونه مى توانند از يكديگر كمك بخواهند).

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

ارواح (در عالم ذر) سربازانى بودند. پس آن دسته كه الفت يافتند در اين جهان نيز الفت مى يابند وآن عده كه دوست نشدند، در اين جهان نيز چنان باشند.

محمّد بن حنفيه را گفتند: چه كسى تو را ادب بياموخت ؟

گفت : خداوند گوهر ادب را در من به وديعت نهاد. از آنچه كه در صاحب خردان واصحاب بصيرت نيك يافتم ، پيروى وبدان عمل كردم و از آنچه از نابخردان زشت يافتم ، خوددارى كرده ، ترك گفتم اين روش ، مرا به گنج هاى دانش رهنمون ساخت

وطريقتى بهتر از اقتداء [به نيكان ] براى مؤ منان زيرك نيست ؛ چه اين ، روشن ترين راه ودرست ترين مقصد است

خداى عزّ وجلّ خطاب به عزيزترين آفريدگانش ، محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده ؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن)؟

ونيز فرمايد:

(سپس بر تو وحى كرديم كه از دين ابراهيم حق گراى پيروى كن).

بنابراين چنانچه دين خداى تعالى را مسلكى درست تر از اين (اقتدا) مى بود، خداوند پيامبران واوليايش را به سوى او مى خواند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

قلب ها را نورى است كه جز به واسطه پيروى از حق وبرگزيدن راه درست ، ظاهر نشوند وآن ، نور پيامبران است كه در قلب مؤ منان به وديعت نهاده شده است

الباب السّتّون : (فى العفو)

قال الصّادقعليه‌السلام :

العفو عند القدرة من سنن المرسلين و[اسرار] المتّقين وتفسير العفو الاّ تلزم صاحبك فيما اجرم ظاهرا، وتنسى من الاصل ما اصبت منه باطنا وتزيد على الاختيارات احسانا. ولن تجد الى ذلك سبيلا الاّ من قد عفى اللّه عنه وغفر له ما تقدّم من ذنبه وما تاءخّر وزيّنه بكرامته والبسه من نور بهائه ، لانّ العفو والغفران صفتان من صفات اللّه تعالى اودعهما فى اسرار اصفيائه ليتخلّقوا مع الخلق باخلاق خالقهم وجاعلهم [كذلك ].

لذلك قال اللّه عزّ وجلّ : (وليعفوا وليصفحوا الا تحبّون ان يغفر اللّه لكم واللّه غفور رحيم).(٥٠)

ومن لا يعفو عن بشر مثله ، كيف يرجو عفو ملك جبّار.

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاكيا عن ربّه ياءمره بهذه الخصال ، قال : صل من قطعك ، واعف عمّن ظلمك ، واعط من حرمك ، واحسن الى من اساء اليك

وقد امرنا بمتابعته لقول اللّه عزّ وجلّ :(وما آتاكم الرّسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا).(٥١)

فالعفوا سرّ اللّه فى قلوب خواصّه ممّن يسّر له سرّه

وكان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقول : ايعجز احدكم ان يكون كاءبى ضمضم ؟

قيل : يا رسول اللّه ! وما ابو ضمضم ؟

قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : رجل ممّن قبلكم كان اذا اصبح يقول : اللّهم انّى قد تصدّقت بعرضى على النّاس عامّة

باب شصتم : (عفو)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

عفو به هنگام قدرت ، از سنّت هاى پيامبران خدا ترسان است ومعناى عفو آن است كه رفيقت را در گناهى كه آشكارا مرتكب شده مؤ اخذه نكنى ؛ در حالى كه خود در نهان مرتكب آن شده اى وبر او احسان ونيكى كنى

كسى را به مقام عفو راهى نيست ، جز آن كه خداوند او را بخشيده وگناهان پيشين او را بيامرزيده وبه كرامت وبزرگداشت خويش زينت بخشيده و لباسى از نور جلال خود، بدو پوشانيده است ؛ چه عفو وبخشش از صفات خداوند است كه در سينه برگزيدگانش به وديعت نهاده تا با خلق به اخلاق خالق وآفريدگارشان رفتار نمايند.

از اين رو، خداى عزّ وجلّ مى فرمايد: (وآنان بايد عفو كنند و چشم بپوشند. آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟ و[بدانيد] خداوند آمرزنده ومهربان است).

وكسى كه بشرى چون خود را نمى بخشد، چگونه از پادشاهى جبار انتظار بخشش دارد؟!

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از پروردگارش نقل كرده كه حضرت احديت او را به اين خصال امر كرده وفرموده است :

(چون از تو ببرند، بدانان بپيوند وكسى را كه بر تو ستم مى كند ببخش ‍ وكسى را كه از عطايش محروم كرده ، مورد عطاى خويش قرار ده ، وبه آن كس كه به تو بدى مى كند، نيكى كن).

حضرت حق جلّ وعلا ما را به پيروى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعوت نموده ، مى فرمايد: (آنچه [پيامبر] برايتان مى آورد، اخذ واطاعت كنيد واز آنچه كه شما را نهى مى نمايد، دورى كنيد.)

پس عفو، وديعه خداوند در دل خاصّان است (وچون او بندگان را به عفو وگذشت سفارش كند، خود به آن سزاوارتر باشد).

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا شما نمى توانيد چون (ابوضمضم) باشيد؟

گفتند: او كيست ؟

فرمود: مردى بوده پيش از شما كه چون صبح مى شد، مى گفت : خدايا! من آبروى خويش را براى همه مردم به صدقه تقديم مى كنم (وهر بدى و ستم مردم را نسبت به خود مى بخشم).

الباب الحادى والسّتّون : (فى حسن الخلق)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الخلق الحسن جمال فى الدّنيا ونزهة فى الاخرة وبه كمال الدّين وقربة الى اللّه تعالى ولا يكون حسن الخلق الاّ فى كلّ ولىّ وصفىّ لانّ اللّه تعالى ابى ان يترك الطافه وحسن الخلق الاّ فى مطايا نوره الاعلى وجماله الازكى لانّها خصلة يختصّ بها الاعرف بربّه ، ولا يعلم ما فى حقيقة حسن الخلق الاّ اللّه تعالى

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم زماننا حسن الخلق ، والخلق الحسن الطف شى ء فى الدّين واثقل شى ء فى الميزان ، وسوء الخلق يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل ، وان ارتقى فى الدّرجات فمصيره الى الهوان

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : حسن الخلق شجرة فى الجنة وصاحبه متعلّق بغصنها يجذبه اليها. وسوء الخلق شجرة فى النّار فصاحبها متعلّق بغصنها يجذبه اليها.

باب شصت ويكم : (خوى خوش)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خوى خوش ، زيبايى وزيور دنيا وپاكى (از گناهان) در آخرت است ودين با آن كمال يابد و وسيله قرب به خداست اين موهبت ، جز به اوليا وبرگزيدگان حقّ، ارزانى نشده است ، زيرا خداوند دريغ دارد از اين كه الطاف خود وحسن خلق را جز نزد حامل نور جمال خويش به وديعت نهد، چرا كه هر كس خداى خود را بهتر بشناسد، شايسته داشتن اين خصلت است وهيچ كس جز خداوند متعال به حقيقت حسن خلق پى نبرد. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: خوى خوش ، سرآمد هر چيز در روزگار است خلق حسن لطيف تـريـن چـيـز در ديـن وسـنـگـيـن تـريـن كـالا در مـيـزان قـيـامـت اسـت وسـوء خـلق ، عـمـل وعـبـادت را تـبـاه مـى كـنـد؛ هـمـان گـونـه كـه سـركـه ، عسل را. وهر كس چنين باشد انجام كارش خوارى است ، اگر چه درجات عاليه را دريابد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: خوى خوش ، درختى است در بهشت كه انسان خوشخوى به شاخه هـاى آن درآويـخـتـه ، بـه سوى آن جذب مى شود وخوى بد، درختى است در دوزخ كه انسان بدخوى ، به شاخه هاى آن در آويخته ، به سوى آن جذب مى شود.

الباب الثّانى والسّتّون : (فى العلم)

قال الصّادقعليه‌السلام :

العلم اصل كلّ حال سنىّ ومنتهى كلّ منزلة رفيعة ، ولذلك قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : طلب العلم فريضة على كلّ مسلم ، اى علم التّقوى واليقين

وقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اطلبوا العلم ولو بالصّين ؛ فهو علم معرفة النّفس ‍ وفيه معرفة الرّبّ عزّ وجلّ

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من عرف نفسه فقد عرف ربّه ثمّ عليك من العلم بما لا يصحّ العمل الاّ به وهو الاخلاص

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : نعوذ باللّه من علم لاينفع ، وهو العلم الّذى يضادّ العمل بالاخلاص

واعلم انّ قليل العلم يحتاج الى كثير العمل ، لانّ علم ساعة يلزم صاحبه استعمال طول دهره

قال عيسى بن مريمعليه‌السلام : راءيت حجرا مكتوبا عليه : اقلبنى فقلبته ، فاذا على باطنه مكتوب : من لا يعمل بما يعلم مشؤ وم عليه طلب مالا يعلم ومردود عليه ما عمل

اوحى اللّه تعالى الى داودعليه‌السلام : انّ اهون ما انا صانع بعالم غير عامل بعلمه اشدّ من سبعين باطنيّة ان اخرج من قلبه حلاوة ذكرى

وليس الى اللّه سبحانه طريق يسلك الاّ بالعلم ، والعلم زين المرء فى الدّنيا والاخرة ، وسائقه الى ا لجنّة وبه يصل الى رضوان اللّه تعالى

والعالم قّا هو الّذى ينطق عنه اعماله الصّالحة واوراده الزّاكية وصدّقه تقواه ، لا لسانه ومناظرته ومعادلته وتصاؤ له ودعواه ولقد كان يطلب هذا العلم فى غير هذا الزّمان ، من كان فيه عقل ونسك وحكمة وحياء وخشية

وانّا نرى طالبه اليوم من ليس فيه من ذلك شى ء. والمعلّم يحتاج الى عقل ورفق وشفقه ونصح وحلم وصبر وقناعة وبذل والمتعلّم يحتاج الى رغبة وارادة وفراغ ونسك وخشية وحفظ وحزم

.باب شصت ودوم : (علم ودانش)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

علم ، اصل هر صفت نيكوست ومنتهاى هر جايگاه رفيع از اين روى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : كسب علم (تقوا ودين) بر هر فرد مسلمان چه زن وچه مرد واجب است

ونيز فرمود: دانش بجوييد، اگر چه در چين باشد.

آن دانش ، علم خودشناسى است ودر آن معرفت خداوند عزّ وجلّ نهفته است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس خود را بشناسد، خداى خود را خواهد شناخت وديگر آن كه ، بر تو باد به جست وجوى علمى كه عمل ، جز با آن صحيح نباشد، وآن اخلاص است

ونيز فرمود، پناه مى برم به خدا از علمى كه سودى نرساند واين ، علمى است كه از اخلاص تهى است بدان كه علم اندك ، عمل بسيار مى طلبد، زيرا يك روز دانش اندوزى مستلزم يك عمر عمل به آن است

عيسى بن مريمعليه‌السلام فرمود: سنگى را ديدم كه بر آن نوشته بود: مرا برگردان ! آن را برگرداندم بر روى آن نوشته بود: كسى كه به آنچه مى داند عمل نمى كند، طلب نادانسته ها برايش شوم است وعلمى كه مى داند وبدان عمل نمى كند، به خود او، مردود است (و مقبول نباشد).

خداوند تبارك وتعالى به حضرت داوودعليه‌السلام وحى فرمود: سبك ترين كيفرى كه عالم بى عمل را بدان گرفتار مى كنم از هفتاد عقوبت بدتر است ، چرا كه شيرينى ذكر خود را از قلبش خارج مى كنم ، كه هر چه مرا ياد كند حلاوتى نيابد وبدين ترتيب از رحمت من دور شود.

براى رسيدن به خداوند، طريقى جز طريق علم ودانش نيست علم ، زينت انسان در دنيا وآخرت وراه گشاى او به بهشت است وانسان را به رضوان خداى تعالى واصل مى كند.

عالم واقعى كسى است كه اعمال وى گواه بر دانش او، و شيوه زندگى او ستوده باشد وصداقت وتقواى او، تصديق كننده وى باشند، نه زبان آورى تواءم با نادانى وجدال وادّعاى عارى از دانش

و كسى كه داراى عقل وعبادت وحكم وحيا وخشيت است ، علم را براى چيزى جز اين ها جسته است ، ولى امروز مى بينيم در طالب علم چنين اوصافى ديده نمى شود.

معلم ، نيازمند عقل ، مدارا، خيرخواهى ، بردبارى ، صبر، قناعت وبخشندگى است و جوينده علم ، نيازمند رغبت به دانش ، اراده ، فراغت ، عبادت ، ترس ‍ از خدا، قدرت بر حفظ ودور انديشى است

الباب الثّالث والسّتّون : (فى الفتيا)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لاتحلّ الفتيا لمن لا يستفتى من اللّه تعالى بصفاء سرّه واخلاص عمله وعلانيته وبرهان من ربّه فى كلّ حال ، لانّ من افتى فقد حكم ، والحكم لايصحّ الاّ باذن من اللّه عزّ وجلّ وبرهانه ومن حكم بالخبر بلا معاينة فهو جاهل ماءخوذ بجهله وماءثوم بحكمه كما دلّ الخبر: العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء.

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اجراءكم على الفتيا اجراءكم على اللّه عزّ وجلّ اولا يعلم المفتى انّه هو الّذى يدخل بين اللّه تعالى وبين عباده وهو الحائل بين الجنّة والنار؟

قال سفيان بن عيينة : كيف ينتفع بعلمى غيرى وانا قد حرمت نفسى نفعها؟

ولا تحلّ الفتيا فى الحلال والحرام بين الخلق ، الاّ لمن اتّبع الحقّ من اهل زمانه وناحيته وبلده بالحقّ [بالنّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعرف ما يصلح من فتياه ].

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : وذلك لربّما ولعلّ ولعسى لانّ الفتيا عظيمة

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام لقاض : هل تعرف النّاسخ من المنسوخ ؟ [قال : لا. قال : فهل اشرفت على مراد اللّه عزّ وجلّ فى امثال القرآن ؟ قال : لا.] قالعليه‌السلام : اذا هلكت واهلكت

والمفتى يحتاج الى معرفة معانى القرآن وحقايق السّنن وبواطن الاشارات والاداب والاجماع والاختلاف والاطّلاع على اصول ما اجمعوا عليه وما اختلفوا فيه ، ثمّ الى حسن الاختيار، ثمّ الى العمل الصّالح ، ثمّ الحكمة ، ثمّ التّقوى ، ثمّ حينئذ ان قدر.

باب شصت وسوم : (فتوا دادن)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

فتوا دادن ، براى كسى كه با باطن پاك وبه دور از آلودگى هاى نفسانى ، از خداوند استفتا نكند واخلاص نورزد ودرون را پاكيزه ندارد، روا نباشد، زيرا هر كس فتوا دهد حكم صادر نموده وحكم ، درست نيفتد مگر به اذن وبرهان خداوند عزّ وجلّ وكسى كه بر اساس خبرى حكمى دهد، بدون آن كه به عيان ، حقانيتش را ببيند، جاهلى است كه به جهل خود عمل كرده وبه واسطه حكمش به گناه افتاده است ؛ چنان كه در خبر است كه : علم ، نورى است كه خداوند در قلب هر كه خواهد قرار دهد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : جسورترين شما به فتوا دادن ، جسورترين شما نسبت به خداوند عزّ وجلّ است آيا فتوا دهنده نمى داند كه ميان خداوند تعالى وبندگانش ، واسطه شده وميان بهشت ودوزخ سرگردان است ؟سفيان بن عيينه مى گويد: چگونه غير خودم را از علم خود بهره برسانم ، در حالى كه خودم از آن بى بهره ام ؟!

فتوا دادن در حلال وحرام ميان مردمان روا نباشد، جز براى كسى كه حق را بر اهل زمان شهر خويش برگزيند (پرهيزكارترين مردم باشد) واز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى نمايد وفتواى صحيح را (از ناصحيح) بشناسد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : فتوا دادن در احكام شرعى بسيار خطير است ، زيرا كه صاحب فتوا با تمام تلاشى كه در به دست آوردن توان فتوا به كار برده باشد، پاسخ مسائل را بر اساس احتمال مى دهد، نه بر اساس يقين وقطع

امير مؤ منان علىعليه‌السلام خطاب به يكى قاضى فرمود: آيا ناسخ را از منسوخ مى توانى تشخيص دهى ؟ گفت : نه فرمود: آيا مرا خداوند تعالى در مثل هاى قرآن را مى دانى ؟ گفت : نه فرمود: پس تو خود هلاك مى گردى وديگران را نيز به هلاكت مى اندازى !

كسى كه در مقام فتوا دادن است ، نيازمند شناخت معانى آيات الاحكام ، حقيقت سنّت ها واحاديث وصحت وسقم آن ها، آگاهى از اجماع واختلاف ، توان برگزيدن بهترين آرا، عدالت وپرهيز از محرمات صغيره وكبيره ، برخورد حكيمانه وپرهيز از افراط وتفريط وتقواى الهى است وچون به چنين مرحله رسيد (وتوان دادن فتوا يافت) فتوا دهد.

الباب الرّابع والسّتّون : (فى الا مر بالمعروف والنّهى عن المنكر)

قال الصّادقعليه‌السلام :

من لم ينسلخ عن هواجسه ولم يتخلّص من آفات نفسه وشهواتها ولم يهزم الشّيطان ، ولم يدخل فى كنف اللّه تعالى وامان عصمته ، لا يصلح للامر بالمعروف والنّهى عن المنكر، لانّه اذا لم يكن بهذه الصّفة فكلّما اظهر امرا يكون حجّة عليه ولا ينتفع النّاس به

قال اللّه تعالى : (اتاءمرون النّاس بالبرّ وتنسون انفسكم).(٥٢)

ويقال له : يا خائن اتطالب خلقى بما خنت نفسك وارخيت عنه عنانك

روى انّ اباثعلبة الخشنىّ ساءل رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عن هذه الاية : (يا ايّها الّذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضرّكم من ضلّ اذا اهتدتم)(٥٣) فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واءمر بالمعروف وانه عن المنكر واصبر على ما اصابك(٥٤) حتى اذا راءيت شحّا مطاعا وهوى متّبعا واعجاب كلّ ذى راءى براءيه فعليك بنفسك ودع عنك امر العامّة

وصاحب الامر بالمعروف يحتاج ان يكون عالما بالحلال والحرام فارغا من خاصّة نفسه ، ممّا ياءمرهم به وينهاهم عنه ، ناصحا للخلق ، رحيما لهم رفيقا [بهم ]، داعيا لهم باللّطف وحسن البيان ، عارفا بتفاوت اخلاقهم ، لينزل كلاّ بمنزلته بصيرا بمكر النّفس ومكائد الشّيطان صابرا على ما يلحقه ، لا يكافئهم بها، ولا يشكو منهم ، ولا يستعمل الحميّة ، ولا يتغلّظ لنفسه ، مجرّدا نيّته للّه ، مستعينا به تعالى ، ومبتغيا لثوابه فان خالفوه وجفوه صبر، وان وافقوه وقبلوا منه شكر، مفوّضا امره الى اللّه ناظرا الى عيبه .باب شصت وچهارم : (امر به معروف ونهى از منكر)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

كسى كه از اميال خود رهايى نيافته واز بند آفات وشهوات نفس آزاد نگشته ودر پناه خداى تعالى داخل نشده واز خطا واشتباه مصونيت ندارد، صلاحيت امر به معروف ونهى از منكر رانخواهد داشت وهر گاه چنين نباشد، امر به معروف ونهى از منكر او حجّتى است عليه خود او (كه در قيامت وى را با آن حجّت محكوم كنند) ومردم را نتواند سودى رساند، چرا كه خود عامل بدان نبوده است

خداوند متعال مى فرمايد:

(آيا مردم را به نيكوكارى امر مى كنيد، در حالى كه خود فراموش ‍ كرده ايد؟) آن گاه به چنين واعظى گفته شود: اى خائن ! آيا خلق مرا از آنچه خود بدان دست يازيده اى ، باز خواست مى كنى

نقل است كه ابوثعلبه خشنى ، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اين آيه پرسيد كه : (اى كسانى كه ايمان آورديد! خود را حفظ كنيد، چرا كه گمراهى ديگران شما را زيان نرساند، اگر هدايت شديد).

حضرت در پاسخ فرمود: يعنى (مردم را به سوى معروف بخوان واز منكر نهى كن وبر آسيب وزحمتى كه در اين راه به تو مى رسد، صبر كن). وآن زمان كه مردمان آزمند وپيرو هواى نفس وخودپسندان مستبد در راءى را ببينى كه از عالمان وواعظان فرمان بردارى نكنند، دست از امر به معروف ونهى از منكر بدار وخود را از كار آنان فارغ ساز وبه (اصلاح) خويشتن بپرداز.

امر به معروف بايد به حلال وحرام آگاه باشد وبه آنچه كه امر ونهى مى كند، عامل خيرخواه مردم باشد ومهربان ورفيق آنان را با لطافت وزيبايى بيان ، به معروف دعوت كند وتفاوت خُلق وخوى آنان را بداند، تا در نتيجه ، با هر كس به فراخور حالش رفتار نمايد.

به نيرنگ نفس وفريب هاى شيطان بينا باشد. بر سختى ومشقّتى كه بر او مى رسد، صابر باشد ونسبت به مردم مقابله به مثل نكند واز آنان شكايت نبرد وتعصب به كار نگيرد و(براى رضاى خويش) خشونت نورزد و(در اين كارها) نيّت را براى خداى تعالى خالص كند. چنانچه مردم با او مخالفت كرده وجفا نمودند، صبر كند واگر موافقت وپيروى كردند واز وى پذيرفتند، آنان را سپاس گويد وامر خويش به خدا واگذارد واو را بر عيب ونقص ‍ خويش ناظر بيند.

الباب الخامس والسّتّون : (فى الخشية)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الخشية ميراث العلم [وميزانه ]، والعلم شعاع المعرفة وقلب الايمان ، ومن حرم الخشية لا يكون عالما وان شقّ الشّعر بمتشابهات العلم

قال اللّه تعالى : (انّما يخشى اللّه من عباده العلماء).(٥٥)

وآفة العلماء عشرة اشياء: الطّمع ، والبخل ، والرّياء، والعصبيّة ، وحبّ المدح ، والخوض فيما لم يصلوا الى حقيقته ، والتّكلّف فى تزيين الكلام بزوائد الالفاظ، وقلّة الحياء من اللّه ، والافتخار، وترك العمل بما علموا.

قال عيسىعليه‌السلام : اشقى النّاس من هو معروف عند النّاس بعلمه مجهول بعمله

وقال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : لا تجلسوا عند كلّ داع يدعوكم من اليقين الى الشّكّ، ومن الاخلاص الى الرّياء، ومن التّواضع الى الكبر، ومن النّصيحة الى العداوة ، ومن الزّهد الى الرّغبة وتقرّبوا الى عالم يدعوكم من الكبر الى التّواضع ، ومن الرّياء الى الاخلاص ، ومن الشّكّ الى اليقين ، ومن الرّغبة الى الزّهد، ومن العداوة الى النّصيحة

ولا يصلح لموعظة الخلق الاّ من جاوز هذه الافات بصدقه واشرف على عيوب الكلام ، وعرف الصّحيح من السّقيم ، وعلل الخواطر وفتن النّفس ‍ والهوى

قال علىّعليه‌السلام : كن كالطّيب الرّفيق الشّفيق الّذى يضع الدّواء بحيث ينفع

.باب شصت وپنجم : (خداترسى)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خدا ترسى ، نتيجه دانش ودانش ، شعاع معرفت وقلب ايمان است كسى كه خشيت الهى نداشته باشد، عالم نيست ؛ اگر چه موى باريك را به متشابهات علم ، دو نيم كند (و در علم سرآمد باشد).

خداى تعالى مى فرمايد: (جز اين نيست كه دانشمندان وعالمان از خداوند خشيت دارند).

آفت دانشمندان ده چيز است :

١ طمع كه خوارى در پى دارد؛

٢ بخل در علم ومال ؛

٣ ريا؛

٤ تعصب در راءى ؛

٥ علاقه به ستايش ديگران از وى ؛

٦ فرو رفتن در آنچه كه به حقيقت راهى ندارد؛

٧ خود را به سختى انداختن براى زينت بخشيدن به سخن خود (وبازى با الفاظ)؛

٨ بى شرمى از خدا؛

٩ فخر فروشى ؛

١٠ عمل نكردن به آنچه كه مى داند.

حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود، بدبخت ترين مردم ، كسى است كه در ميان مردم به علم ، شهره باشد وبه عمل گمنام

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: همنشين نباشد با دعوت كننده اى كه شما را از يقين به شك ، از اخلاص به ريا، از تواضع به كبر، از خيرخواهى به بدخواهى واز زهد به دنياگرايى بخواند، بلكه به آن عالمى نزديك شويد كه شما را از كبر به فروتنى ، از ريا به اخلاص ، از شكّ به يقين ، از دنياطلبى به زهد از بدخواهى به خير خواهى ، بخواند.

آن كسى شايستگى موعظه خلق را دارد كه با صداقت ، از اين مراحل گذشته باشد وعيوب سخن گفتن را بشناسد ودرست را از نادرست تشخيص دهد وبه بيمارى هاى دل ها وفتنه ها وهواى نفس آشنايى داشته باشد.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: همچون طبيب مهربانى باش كه دارو را در جايى كه سود رساند، بنهد.

الباب السّادس والسّتّون : (فى آفة القرّاء)

قال الصّادقعليه‌السلام :

المتقرّى بلا علم كالمعجب بلا مال ولا ملك ، يبغض النّاس لفقره ويبغضونه لعجبه ، فهو ابدا مخاصم للخلق فى غير واجب ومن خاصم الخلق فى غير ما يؤ مر به فقد نازع الخالقيّة والرّبوبيّة

قال اللّه تعالى : (ومن النّاس من يجادل فى اللّه بغير علم ولا هدى ولا كتاب منير).(٥٦)

وليس احد اشدّ عقابا ممّن لبس قميص النّسك بالدّعوى بلا حقيقة ولا معنى

قال زيد بن ثابت لابنه : يا بنىّ لا يرى اللّه اسمك فى ديوان القرّاء.

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : وسياءتى على امّتى زمان تسمع فيه باسم الرّجل خير من ان تلقاه وان تلقاه خير من ان تجرّب

وقال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اكثر منافقى امّتى قرّاؤ ها.

وكن حيث ندبت اليه وامرت به ، واخف سرّك من الخلق ما استطعت ، واجعل طاعتك للّه تعالى بمنزلة روحك من جسدك ، ولتكن معتبرا حالك ما تحقّقه بينك وبين بارئك ، واستعن باللّه فى جميع امورك متضرّعا الى اللّه فى آناء ليلك واطراف نهارك

قال اللّه تبارك وتعالى :(ادعوا ربّكم تضرّعا وخفية انّه لا يحبّ المعتدين).(٥٧)

والاعتداء من صفة قرّاء زماننا هذا وعلاماتهم

فكن من اللّه فى جميع امورك على وجل لئلاّ تقع فى ميدان التّمنّى فتهلك

.باب شصت وششم : (آفت قاريان قرآن)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

شخص بى علمى كه قرآن مى خواند، مانند كسى است كه بدون داشتن مال ، بر مردم فخر فروشد وتكبّر ورزد.

وى با مردم كينه مى ورزد، به جهت فقرش ، ومردم با او كينه مى ورزند، به جهت تكبّر وخودپسندى او. پس او هميشه بى آن كه بر او واجب گشته باشد، با مردم خصومت مى ورزد، وكسى كه در چيزى كه بدان امر نشده و واجب نگشته است ، با خلق خصومت ورزد، در واقع با خالقيّت وربوبيّت به خصومت برخاسته است

خداى تعالى مى فرمايد: (و از [ميان ] مردم كسى است كه درباره خدا، بدون هيچ دانش وبى هيچ رهنمود وكتاب روشنى به مجادله مى پردازد).

نقل است كه (زيد بن ثابت) خطاب به پسرش گفت : اى پسركم ! مبادا خداوند نامت را در ميان قاريان ببيند!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد كه اگر نام مردى را بشنوند، بهتر است از ديدن او؛ واگر او را ببينى ، بهتر است از آن كه او را بيازمايى (كه باطنى ناپسند دارند). ونيز آن حضرت فرمود: بيشتر منافقان امّت من از قاريانند، زيرا به اوامر ونواهى آن پاى بند نيستند.

چنان باش كه از تو خواسته اند وتو را بدان امر كرده اند. راز خويش از خلق مخفى دار و طاعت وعبادت براى خدا را به منزله روحت بدان براى بدنت (كه جدايى روح سبب مرگ شود).

بايد آن حالتى را كه ميان تو وآفريدگارت برقرار است ، درست وصحيح باشد. در لحظه لحظه روز و شبت و در تمام امور به درگاه خدا تضرّع كن واز او مدد بجوى

خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد: (پروردگار خود را به زارى ونهانى بخوانيد كه او از حدّ گذرندگان را دوست نمى دارد).

واين اعتدا (كه در آيه آمده است) از جمله صفت هاى قاريان زمان ما ونشانه آنان مى باشد. پس ، در همه امورت از خدايت ترسان باش ، تا در چاه هولناك تمنّا وآرزوها نيفتى واز هلاكت برهى

الباب السّابع والسّتّون : (فى بيان الحقّوالباطل)

قال الصّادقعليه‌السلام :

اتّق اللّه وكن حيث شئت ومن اىّ قوم شئت فانّه لا خلاف لاحد فى التّقوى والتّقوى محبوب عند كلّ فريق وفيه اجتماع كلّ خير ورشد، وهو ميزان كلّ علم وحكمة واساس كلّ طاعة مقبولة

والتّقوى ماء ينفجر من عين المعرفة باللّه تعالى ، يحتاج اليه كلّ فنّ من العلم ، وهو لا يحتاج الاّ الى تصحيح المعرفة بالخمود تحت هيبة اللّه تعالى وسلطانه ومزيد التّقوى يكون من اصل اطّلاع اللّه عزّ وجلّ على سرّ العبد بلطفه ، فهذا اصل كلّ حق

وامّا الباطل فهو ما يقطعك عن اللّه تعالى ، يتّفق عليه ايضا كلّ فريق ، فاجتنب عنه وافرد سرّك للّه تعالى بلا علاقة

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اصدق كلمة قالتها العرب كلمة قالها لبيد:

الا كل شى ء ما خلا اللّه باطل وكلّ نعيم لا محالة زائل

فالزم ما اجمع عليه اهل الصّفاء والتّقى من اصول الدّين وحقائق اليقين والرّضا والتّسليم ، ولا تدخل فى اختلاف الخلق ومقالاتهم فتصعب عليك

وقد اجتمعت الامّة المختارة : بانّ اللّه واحد ليس كمثله شى ء، و انّه عدل فى حكمه ويفعل ما يشاء ويحكم ما يريد، ولا يقال فى شى ء من صنعه (لم ؟). ولا كان ولا يكون شى ء الاّ بمشيئته وارادته ، وانّه قادر على ما يشاء وصادق فى وعده ووعيده ، وانّ القرآن كلامه وانّه مخلوق وانّه كان قبل الكون والمكان والزّمان ، وانّ احداث الكون وفناءه سواء. ما ازداد باحداثه علما، ولا ينقص بفنائه ملكه عزّ سلطانه وجلّ سبحانه

فمن اورد عليك ما ينقض هذا الاصل فلا تقبله وجرّد باطنك لذلك ،ترى بركاته عن قريب وتفوز مع الفائزين