چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)40%

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7525 / دانلود: 3841
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

چهل داستان و حديث از حضرت رسول(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

نویسنده:عبدالله صالحى

پيشگفتار

به نام هستى بخش جهان آفرين

نكاتى در شناخت اجمالى حقّ و باطل:

شكر و سپاس بى منتها، خداوند متعال را كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقيم ولايت اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام هدايت نمود. و بهترين تحيّت و درود بر پيامبر عاليقدر اسلام و اهل بيت گراميش -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عليهم اجمعين - باد.

و لعن و نفرين فراوان بر دشمنان و مخالفان اهل بيت رسالت، كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن هستند.

سپس توجّه شما خواننده گرامى را به نكاتى چند جلب مى نمايم:

از همان دورانى كه خداوند متعال اوّلين فرد انسان يعنى حضرت آدم، ابوالبشرعليهم‌السلام را آفريد، تمام نيازمندى هاى درونى و برونى او را تأ مين نمود، ازهمان زمان دو نوع حجّت ظاهرى و باطنى براى هدايت و سعادت بشر مهّيا گرداند.

امّا حجّت ظاهرى يعنى انبياء و اوصياء وعليهم‌السلام به عنوان حجّت و خليفه الهى در مقابل جبهه باطل يعنى شيطان مغرور و متكبّر قرار گرفته است.

امّا حجّت باطنى يعنى عقل، كه اين نيروى هدايت گر درون مرزى و باطنى، انسان را در مقابل هواهاى نفسانى و شهوانى مساعدت مى نمايد.

از همان دوران ابتداء زندگى، جنگ و گريز بين اين دو جبهه حقّ و باطل آغاز گشت و هر كدام تلاش داشته و دارد تا صاحب خود را به سمت سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى (در دنيا و آخرت ) سوق دهد.

و در هيچ زمانى بين اين دو گروه سازش نبوده و نخواهد بود، زيرا بين حقّ و باطل سازش و صلح معنا ندارد، مگر به جهت سياست و تقيّه كه آن هم مشروط به شرايطى مى باشد.

تشخيص حقّ و باطل بر بسيارى از افراد، مشكل و چه بسا غير ممكن مى باشد، چون هر كس در هر موقعيّتى كه باشد، با شعارهاى پوچ وظاهرى فريبنده مدّعى حقّانيّت خود خواهد بود و ديگرى را بر خلاف و باطل مى شناسد.

ولى آنچه مسلّم و مورد قبول همگان است، اين مطلب است كه حقّ يكى، در يك جهت و در پيروى از يك فرد معيّن ثابت و پايدار خواهد بود، بر خلاف باطل كه ممكن است به شكل هاى گوناگون و در جهت هاى مختلف پديدار گردد.

و اهل آن هر روز خود را به شكلى بيارايند و با چهره اى جديد جلوه گرى كنند.

به همين جهت، باطل هميشه متزلزل و ناپايدار است، امّا حقّ و حقيقت ثابت و مستحكم و پا برجا باقى خواهد ماند، هر چند تحت فشارها و مشكلات عديده اى قرار گيرد.

در بين تمامى مذاهب و اديان، تنها آن دين و آئينى بر حقّ و سعادت بخش است كه از جانب آفريدگار و حكيم عَلَى الا طلاق باشد، چون تنها او آشنا به تمام نيازمندى ها و جريانات بشر در جهات مختلف مادّى و معنوى مى باشد، كه براى هدايت و سعادت جامعه، نسبت به هر زمان و هر مكان، رهبرى شايسته انتخاب و معرّفى نموده است.

و با طلوع دين مبين اسلام به رهبرى اشرف مخلوقات و افضل پيامبران، حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، تمام أديان و مذاهب، منسوخ و باطل گرديد و تنها دين اسلام جامع، كامل و قابل اجراء در هر عصر و زمان براى تمام جوامع بشرى قرار گرفت.

و از آنجائى كه شياطين در هر زمان به شكلى در جامعه ظاهر گشته و با ايجاد تفرقه و حزب گرائى تلاش براى مخدوش كردن چهره واقعى حقّ داشته و دارند، تا جائى كه پس از شهادت و رحلت حضرت رسول، امّت اسلامى را به چندين گروه متفرّق ساختند كه به طور مسلّم تمامى آن ها بر حقّ و واقعيّت نيستند، بلكه در اين ميان تنها يك فرقه بر حقّ و مابقى، همه باطل خواهند بود.

همان طورى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در يك پيشگوئى مهمّ فرمود:

«سَتَفْتَرِقُ اُمَّتى عَلى ثَلاثَة وَ سَبْعينَ فِرْقَة، فِرْقَةٌ ناجِيَةٌ وَ الْباقى هالِكُونَ »(١) . يعنى به همين زودى امّت من به هفتاد و سه گروه، متفرّق و پراكنده مى شوند كه تنها يك گروه از ايشان بر حقّ و اهل نجات خواهند بود و ما بقى همه باطل و اهل هلاكت و عذاب مى باشند.

و نيز در حديثى ديگر فرمود:

«عَلىُّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلي، يَدُورُ مَعَهُ حَيْثَ مادارَ »(٢) . يعنى: امام علىّعليهم‌السلام در همه حالات همراه حقّ مى باشد و نيز حقّ و حقّانيّت در همه امور و حركات با آن حضرت خواهد بود و حضرت ملاك و محور و مدار حقّ وحقيقت است.

و در جائى ديگر چنين فرمود:

«عَلىُّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلي لَنْ يَفْتَرِقا...»(٣) . يعنى امام علىّعليهم‌السلام هميشه همراه قرآن مى باشد و قرآن نيز در همه احوال با آن حضرت و مؤ يّد وى است و اين دو از يكديگر جدائى ناپذيرند.

و امام باقرعليهم‌السلام ضمن يك حديث قدسى طولانى فرمود:

«...وَ عِزَّتى وَ جَلالى وَ عُلُوّ شَأ نى، لَوْلاكَ وَ لَوْ لا عَلىُّ وَ عِتْرَتُكُمَا الْهادُونَ الْمَهْديُّونَ الرّاشِدُونَ، ما خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النّارَ وَ لاَ الْمَكانَ وَ لاَ الاْ رْضَ وَ لاَ السَّماءَ وَ لاَ الْمَلائِكَةَ ...»(٤) . كه خداوند، به عزّت و جلال خود قسم ياد نمود: كه اى محمّد! چنانچه تو و علىّ بن أ بى طالب و اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام كه همگى هدايت گر و هدايت يافته هستيد نمى بوديد، هرگز بهشت و دوزخ و ديگر موجودات را به عرصه وجود در نمى آوردم.

و در راستاى تبعيّت از فرامين الهى اين ستارگان فروزان، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«إنّى مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ: كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى أ هْلَ بَيْتى فَإ نَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ »(٥) . يعنى همانا من دو چيز مهمّ و ارزشمند، يكى كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت و اهل بيت خود را در ميان شما به عنوان امانت مى گذارم و آن دو از يكديگر جدائى ناپذيرند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و در رابطه با اين حديث شريف، امام جعفر صادق از پدران بزرگوارش نقل مى فرمايد كه از اميرالمؤ منين علىّعليهم‌السلام پيرامون فرمايش پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «إ نّى مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ...» سؤ ال شد؟

در پاسخ فرمود: مقصود، من و حسن و حسين و ٩ پيشوا و راهنماى ديگر كه همگى از نسل حسين مى باشند هستيم و دوازدهمين آن ها مهدى موعودعليهم‌السلام خواهد بود.

و در پايان افزود: ما اهل بيت در همه حالات همراه قرآن و نيز قرآن همراه با ما خواهد بود و هرگز از يكديگر جدائى ناپذيريم، تا در روز قيامت بر لب حوض كوثر نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور يابيم.

و نيز امام حسن مجتبىعليهم‌السلام فرمود: همانا ما اهل بيت رسالت، يكى از آن دو امانت پيامبر خدا هستيم، پيروى از ما همان تبعيّت و پيروى از فرامين قرآن و دستورات الهى خواهد بود(٦) .

و در اين زمينه احاديث شريفه قدسيّه و روايات معتبره بسيارى از طريق شيعه و سنّى وارد شده است، كه همگى دلالت دارند بر اين كه حقّ و حقيقت در همه جريانات و حالات، تنها با امير المؤ منين امام علىّ و يازده فرزند گراميشعليهم‌السلام مى باشد و ايشان اوصياء و جانشينان بلافصل نبوّت خواهند بود ونيز مدار و ملاك تشخيص حقّ از باطل قرار گرفته اند.

در نهايت، به اين نتيجه مى رسيم كه تنها پيروان و شيعيان مخلص اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام هستند كه اهل سعادت و نجات در دنيا و آخرت خواهند بود،البتّه به شرط آن كه در جميع مسائل و امور مختلف، در حدّ توان، تابع قولى و عملى ايشان باشند، ان شاء اللّه.

به اميد آن كه خداوند متعال، ما را از پيروان راستين آن بزرگواران محسوب نمايد و توفيق انجام وظيفه و بهره گيرى لازم از چشمه هاى زلال معرفت و انواع جواهرات گرانمايه از اين درياى فيّاض را به ما عطا گرداند.

با توجّه به علاقه افراد جامعه اسلامى خصوصاً قشر جوان به فرهنگ و آئين مبين اسلام و نياز همگان به بهره گيرى از درياى بى كران معارف و علوم حيات بخش اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام ، تصميم گرفتم تا مجموعه اى به عنوان ويژگى هاى شخصى وخانوداگى و حالات گوناگون هر يك از اختران تابناك و فروزندگان آسمان نبوّت و ولايت در غالب چهل داستان و حكايت برگزيده به همراه پنج درس ارزنده به ضميمه چهل گوهر و حديث گرانبهاى منتخب اعتقادى، تربيتى، اخلاقى، اقتصادى، سياسى و....

از منابع متعدّد(٧) گلچين و تاءليف نموده تا در اختيار مشتاقان هدايت و تشنه گان چشمه زلال سعادت قرار گيرد.

ضمناً از هر گونه تحليل و توضيح خوددارى شده و هر گونه برداشت و استفاده علمى و عملى به عهده خواننده محترم واگذار مى گردد.

به اميد آن كه انشاء اللّه مورد استفاده و افاده عموم خانواده ها وافراد جامعه قرار گيرد. «جعله اللّه ذخراً لى، ولوالديّ، و لمن له عليّ حقّ، ليوم لا ينفع مال و لا بنون »

در خاتمه از درگاه احدّيت توفيق براى درك و فهم مضامين كلامش و كلام اهل بيت رسالتعليهم‌السلام را - با دورى جستن از تمايلات و هواهاى نفسانى و شياطين إ نسى و جنّى - آرزومندم، تا به توان با الگو قرار دادن زندگى و سخنان پيشوايان راستين بشريّت - كه خلقت جهان هستى به واسطه آن هاست - دنيا و آخرت خود را در همه جوانب بيمه گردانيم.

با تشكّر مؤلّف

خلاصه حالات آخرين پيامبر و اشرف مخلوقات

آن حضرت پيش از طلوع سپيده صبح، روز جمعه يا روز دوشنبه، هفدهم يا دوازدهم ماه ربيع الاوّل، عام الفيل ٥٥ روز پس از هلاكت اصحاب فيل در شهر مكّه شِعب ابى طالب ختنه شده و پاكيزه و خندان به دنيا آمد و جهانى تاريك را به نور مبارك خود روشن نمود.

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شكم مادر تولّد يافت، دست چپ خود را بر زمين گذارد و دست راست به سمت آسمان بلند نمود و چون كلمه توحيد را بر زبان جارى نمود، نورى از دهان مباركش ظاهر گرديد كه تمامى مكّه را روشنائى بخشيد.

نام:محمّد، احمد، محمود و...صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

كنيه:ابوالقاسم، ابوابراهيم، ابوالطاهر، ابوالطيّب، ابوالمساكين، ابوالدُّرتين، ابوالريحانَتَين،ابوالسِبطَين و....

لقب:خاتم، رسول اللّه، رسول الرّحمة، رسول الرّاحة، نبيُّالرّحمة، نبىٍّّ التّوبة، سراج المنير، مبشّر، منذر، امين، وفىٍّّ، مزمّل، مدّثّر، عالم، ماحى، حاشر، شاهد و....

و در تورات: مادماد، در انجيل: فارقليط ملّقب شده است.

پدر آن حضرت عبداللّه فرزند عبدالمطّلب و مادرش آمنه دختر وهب بن عبد مناف بوده است.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سى واسطه به حضرت آدم مى رسد و ٩٩٠٠ سال و چهار ماه و ده روز بعد از وفات حضرت آدمعليهم‌السلام متولّد گرديد(٨) .

نقش انگشتر: آن حضرت داراى دو انگشتر بود، نقش يكى «لاإله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه » و ديگرى «صَدَقَاللّه » بود كه هر دو را به دست راست خود قرار مى داد.

دو ماه بعد از آن كه نطفه آن حضرت در رحم مادر قرار گرفت، پدرش عبداللّه وفات يافت و دوران شيرخوارگى را توسّط حليمه سعديه سپرى نمود.

در سنين چهار يا شش سالگى، مادرش آمنه و در هشت سالگى، جدّش عبدالمطّلب وفات كردند.

همچنين نه سال و هشت ماه بعد از نبوّتش كه دو سال پس از خروج از شِعب ابى طالب باشد، عمويش ابوطالب وفات يافت و سه روز بعد از آن، خديجه آن بانوى باوفا، در سن ٦٥ سالگى در گذشت.

در سنين سيزده سالگى به همراه عمويش عمران ابوطالب به شهر شام مسافرت نمود و نزد قبائل و قوافل مورد اعتماد و اطمينان قرار گرفت، به طورى كه لقب امين بر او نهاده شد.

در سنين ٢٥ سالگى از طرف خديجه براى تجارت به شام مسافرت نمود و چند ماه پس از بازگشت از سفر، با وى ازدواج كرد.

در چهل سالگى ٢٧ رجب به رسالت و نبوّت مبعوث گرديد و هنگامى كه دعوتش آشكار گرديد مورد اذيّت و آزار مشركان ومخالفان قرار گرفت تا جائى كه گفته اند:

پس از گذشت پنج سال از بعثت در محاصره شديد دشمنان قرار گرفت و به ناچار در محلّى به نام شِعب ابى طالب به همراه ديگر يارانش پناهنده شد و مدّت سه سال با تحمّل سختى هاى فراوانِ اقتصادى، اجتماعى، سياسى و... به سر برد.

و چون اذيّت و آزار دشمنان، بعد از وفات ابوطالب و خديجه شدّت گرفت؛ روز پنجشنبه، اوّل ربيع الاوّل يعنى سيزده سال پس از بعثت در سنين ٥٣ سالگى، آن حضرت به اصحاب و همراه يارانش از مكّه به مدينه مهاجرت نمود و دوازدهم همان ماه، هنگام زوال خورشيد وارد مدينه گرديد ومدّت ده سال در آن شهر اقامت نمود.

آن حضرت حدود يك سال قبل از هجرت از مكّه به مدينه، در بيدارى با جسم و روح به معراج رفت و چون پاسى از شب گذشت پس از عروج از مسجد الحرام در مسجدالا قصى فرود آمد.

و طبق فرمايش امام صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكصد و بيست مرتبه به معراج رفت و در هر مرتبه خداوند بيش از ديگر فرايض و واجبات، توصيه به ولايت امام علىّ و ديگر ائمّه اطهارعليهم‌السلام مى نمود(٩)

در نيمه ماه رجب، سال دوّم هجرت، در بين نماز عصر، قبله مسلمانان از بيت المقدّس به سمت كعبه متحوّل شد. (١٠)

در مدّت عمر پر بركت آن حضرت، بيش از چهارهزار و چهارصد معجزه توسّط حضرتش واقع گرديد.(١١)

و آنچه معجزه توسّط ديگر پيامبران الهى انجام گرفته بود، به وسيله پيامبر گرامى اسلام انجام شد كه مهمّترين آن ها قرآن بود به طورى كه تمامى انسان ها از مقابله با آن عاجز و ناتوان بوده و هستند.

روز هيجدهم ذى الحجّة، سال نهم هجرى(١٢) پس از بازگشت از حجّة الوداع، آن حضرت در محلّى به نام غدير خم، از طرف خداوند متعال امام علىّ بن ابى طالبعليهم‌السلام را به عنوان خليفه خود و امام مسلمين در جمع كلّيه حُجّاج معرّفى و منصوب نمود، كه اكثر مفسّرين و تاريخ نويسانِ اهل سنّت نيز به آن تصريح كرده اند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، چهل و هفت سَرّيه براى جنگ با مخالفان اعزام نمود كه خود حضرت در بيست و شش جنگ، مشاركت وفرماندهى داشت و در ٩ جنگ مقاتله و جهاد نمود.

و در نهايت بعد از جنگ خيبر، توسّط زنى يهودى به نام زينب دختر حارث برادر مرحب به وسيله زهرى كه در آبگوشت كلّه و پاچه ريخته بود، حضرت با تناول آن غذا مسموم شد و مدّتى پس از آن به شهادت رسيد(١٣) .

در تاريخ وفات حضرت اختلاف است؛ ولى مشهور آن است كه در ٢٨ ماه صفر، سال دهم هجرت(١٤) در اثر زهر مسموم و در سنين ٦٣ سالگى شهيد گشت.

قبر آن حضرت توسّط ابو عبيده جرّاح و زيد بن سُهيل، حفر وآماده شد، و جسد مطهّرش توسّط امام علىّعليهم‌السلام با كمك عبّاس بن عبدالمطّلب و فضل بن عبّاس و اسامه، تجهيز و در خانه شخصى خودش دفن گرديد.

دربان حضرت را امام علىّ بن اءبى طالبعليهم‌السلام و انس بن مالك وابو رافع نام برده اند.

در تعداد زوجات حضرت اختلاف است؛ ليكن مشهور آن است كه حضرت از سنين ٢٥ سالگى به بعد، شانزده همسر جهت مصالح اسلام و مسلمين انتخاب نمود، كه طبق مشهور(١٥) تمامى آن ها به جز عايشه بيوه بوده اند؛ و در موقع شهادت ٩ همسر برايش باقى مانده بود، بنابر مشهور از خديجه هفت فرزند به نام هاى:

قاسم، زينب، امّكلثوم، رقيّه قبل از بعثت و طاهر، عبداللّه و فاطمه بعد از بعثت براى حضرت رسول به دنيا آمد؛ و از ديگر همسرش ماريه تنها يك فرزند به نام ابراهيم بعد از بعثت به دنيا آمد.

و در موقع شهادت تنها فرزندى كه برايش به يادگار باقى مانده بود، حضرت فاطمه زهراءعليهما‌السلام مى باشد.

نماز آن حضرت: دو ركعت است، در هر ركعت پس از حمد، همچنين در ركوع و پس از ركوع و در هر سجده و بين دو سجده و بعد از سجده دوّم پانزده مرتبه سوره قدر قرائت مى گردد، كه جمعاً ٢١٠ مرتبه در هر ركعت بايد خوانده شود(١٦) .

بعد از سلام نماز تسبيح حضرت زهراءعليهما‌السلام خوانده شود و حوائج مشروعه خود را از خداوند متعال درخواست نمايد.

مدح و منقبت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

مژده ياران كه نوبهار آمد

گل و سرو و سمن به بار آمد

ابر رحمت در اين خجسته بهار

گوهر افشان به كوهسار آمد

وه چه عيدى كه در طليعه او

عيد قرآن و دين نمايان است

عيد ميلاد جعفر صادق

آن كه چون آفتاب تابان است

خاتم الانبياء كه خاك درش

سرمه چشم اهل عرفان است

اين دو ميلاد مقترن با هم

مورد بحث نكته سنجان است

دين و مذهب از اين دو يافت رواج

در دو قالب نهفته يك جان است

زين دو عيد بزرگ ايمانى

تاج فخرى به فرق قرآن است(١٧)

اى خواجه عالم همه عالم به فدايت

چون كرده خدا، خلقت عالم ز برايت

ذات تو بود علّت و عالم همه معلول

در حقّ تو لولاك از آن گفته خدايت

شد ختم رسالت به تو اين جامه زيبا

خيّاط ازل دوخته بر قدّ رسايت

در روز جزا جمله رسولان مكرّم

از آدم و عيسى همه در تحت لوايت

هنگام سخا چون به عطا دست گشائى

صد حاتم طائى شده درويش و گدايت

مردم همه مشتاق به فردوس برينند

فردوس برين تا شده مشتاق لقايت

راضى به رضا گشتى و صابر به مصائب

تا صبر و رضا مات شد از صبر و رضايت(۱۸)

دگرگونى كواكب با ظهور نور هدايت

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:

چون عبداللّه فرزند عبدالمطّلب به حدّ بلوغ رسيد، پدرش يكى از زنان شريف به نام آمنه بنت وهب را براى همسرى او انتخاب كرد.

آمنه گويد: چون مدّتى از ازدواج من با عبداللّه سپرى شد و نطفه فرزندم منعقد گرديد، هر مقدارى كه از دوران حمل مى گذشت، نه تنها هيچگونه احساس سنگينى و ناراحتى نمى كردم؛ بلكه شادابى وراحتى غير قابل وصفى را در خود احساس مى كردم.

تا آن كه شبى در خواب، شخصى را ديدم كه به من گفت: اى آمنه! تو به بهترين خلق خداوند، آبستن گشته اى.

وقتى زمان وضع حمل و زايمان فرا رسيد، بدون هيچگونه ناراحتى و دردى، نوزادم به دنيا آمد.

هنگامى كه آن عزير وارد اين دنيا شد زانوها و دست هاى خود را بر زمين نهاد و سر به سوى آسمان بلند نمود، در همين حال صدائى را شنيدم كه گفت: بهترين و شريف ترين انسان ها به دنيا آمد، او در پناه خداى بى همتا است، و از شرّ هر ظالم و حسودى در امان خواهد بود.

در همان لحظه، نورى از من جدا گرديد و بين زمين و آسمان را روشن نمود و حالت عجيبى در آسمان و ستاره ها به وجود آمد، به طورى كه مى ديدم ستاره ها همانند تير، از سوئى به سوى ديگر پرتاب مى شدند.

هنگامى كه قُريش، چنين حالتى را مشاهده كردند، همه در حيرت فرو رفته و مى گفتند: قيامت بر پا شده است؛ پس همگى نزد يكى از ستاره شناسان معروف به نام وليد بن مغيره رفتند، تا از جريان آگاه گردند.

او گفت: دقّت كنيد، اگر ستاره ها با اين وضع نابود مى شوند؛ پس قيامت بر پا خواهد شد و گرنه حادثه اى عجيب رخ داده است كه در طبيعت تصرّف و دخالت دارد.

سپس پيش يكى ديگر از ستاره شناسان يهودى به نام يوسف رفتند و او چون شاهد دگرگونى ستاره ها بود، گفت: در اين شب پيغمبرى به دنيا آمده است كه كتاب هاى آسمانى بشارت ورودش را داده اند؛ و او آخرين پيامبر الهى خواهد بود؛ و اين دگرگونى موجود در آسمان كه ستاره ها همانند تير، از سوئى به سوى ديگر پرتاب مى شوند و از رفتن شياطين به آسمان ها جلوگيرى مى كنند.

پس چون صبح شد، بزرگان قريش در محلّ اجتماع، گرد هم جمع شدند و خبر ولادت نوزاد عبداللّه فرزند مطّلب را مطرح كردند وبه همراه ستاره شناس يهودى يعنى يوسف به طرف منزل آمنه حركت كردند تا نوزاد عزيز را مشاهده كنند.

همين كه به منزل آمنه رسيدند، قنداقه نوزاد روشنائى بخش را آوردند، يوسف نگاهى به چشم و موهاى آن نوزاد يعنى حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كرد و يقه پيراهن حضرت را گشود و بر شانه اش خال سياهى با چند مو ديد.

با ديدن اين علامت ها، يوسف از جاى خود بلند شد، قريش همگى تعجّب كردند ومشغول خنده و مسخره كردن يوسف شدند.

او از جاى برخواست و گفت: اين نوزاد، پيامبر خداست كه با شمشير عدالت گستر خويش قيام مى كند و با تمام شِرك و بت پرستى مى ستيزد، و با آمدن اين شخص، نبوّت از قوم بنى اسرائيل قطع خواهد گرديد.

پس قريش با شنيدن اين خبر همه پراكنده شدند.(١٩)

فاطمه بنت اسد مادر امام علىّعليهم‌السلام مى گويد: چون كه نشانه هاى مرگ در عبدالمطّلب آشكار گشت، خطاب به فرزندان خود گفت: چه كسى سرپرستى و مسئوليّت حمايت از محمّد را مى پذيرد؟

گفتند: او عبدالمطّلب از همه ما هوشيارتر است، بگو او هر كس را كه مى خواهد، خود انتخاب نمايد.

عبدالمطّلب گفت: اى محمّد! جدّ تو، آماده مسافرت به قيامت است، كدام يك از عموهايت را مايل هستى كه متكّفل كارهايت شود؟

پس از آن، حضرت نگاهى به يكايك افراد نمود و توجّه خاصّى به ابوطالب كرد.

به همين جهت عبدالمطّلب، ابوطالب را متكفّل كارهاى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، قرار داد.

فاطمه گويد: چون عبدالمطّلب وفات يافت و ابوطالب محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، را به منزل آورد، من خدمتگذار او شدم و او مرا به عنوان مادر صدامى كرد.

در خانه ما درخت خرمائى بود كه چون خرماهاى آن مى رسيد، چهل بچّه از هم سِنّى هاى محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، مى آمدند و خرماهائى كه روى زمين مى ريخت جمع مى كردند ومى خوردند و هر يك از دست ديگرى يا از جلوى او خرمايش را مى ربود؛ ولى من حتّى يك بار هم نديدم كه آن حضرت از بچّه ها خرمائى را بگيرد، يا از جلويشان بردارد و هيچ وقت به حقّ ديگران تجاوز نمى كرد.

و من هر روز مشتى خرما برايش جمع مى كردم، همچنين كنيزى داشتم كه او هم برايش خرما جمع مى كرد، تا آن كه روزى حضرت خوابيده بود و ما فراموش كرديم كه برايش خرما برداريم و تمامى خرماها را بچّه ها جمع كرده بودند.

پس هنگامى كه حضرت از خواب بيدار شد و خرمائى روى زمين نيافت؛ خطاب به درخت خرما كرد و فرمود: اى درخت! من گرسنه ام.

فاطمه مى گويد: ديدم كه درخت خم شد به طورى كه خوشه هاى آن جلوى حضرت قرار گرفت و تا مقدارى كه ميل داشت خورد و سپس درخت خرما به حالت اوّل خود بازگشت.(٢٠)

طبابت كودكى درد آشنا، براى پيرى كهن سال

بعد از آن كه عبدالمطلّب جدّ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت ونگه دارى آن حضرت به عمويش ابوطالب واگذار گرديد.

پس از چند روزى، حضرت به چشم درد مبتلا شد و پزشكان از درمان آن ناتوان گشتند، ناراحتى تمام وجود عمويش را فرا گرفته بود، عدّه اى پيشنهاد دادند تا حضرت را نزد راهب نصرانى به نام حبيب برده تا با دعاى او درد چشم حضرت بر طرف گردد.

ابوطالب پيشنهاد آن ها را براى برادرزاده اش حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگو كرد.

حضرت اظهار نمود: از طرف من مانعى نيست، آنچه مصلحت مى دانى عمل كن.

به همين جهت ابوطالب، حضرت را طبق تشريفات خاصّى سوار بر شتر نمود و با هم به سمت جايگاه راهب نصرانى حركت كردند.

موقعى كه نزديك صومعه راهب رسيدند، اجازه ورود خواستند وحبيب راهب به ايشان اجازه داد، وقتى وارد شدند تا لحظاتى هيچ گونه صحبت و سخنى مطرح نگرديد.

سپس ابوطالب شروع به سخن نمود و اظهار داشت: برادرزاده ام محمّد بن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدّتى است كه به چشم درد مبتلا گرديده وپزشكان از درمان آن عاجز مانده اند؛ لذا نزد شما آمده ايم تا به درگاه خداوند دعا كنى و چشمان او سالم گردد.

حبيب راهب پس از شنيدن سخنان ابوطالب، به حضرت رسول خطاب كرد و گفت: بلند شو و نزديك بيا.

حضرت با اين كه در سنين كودكى بود، خطاب به راهب كرد و فرمود: تو از جاى خود حركت كن و نزد من بيا.

ابوطالب حضرت را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: از اين سخن و برخورد تعجّب مى كنم زيرا كه شما مريض هستى.

حضرت رسول در جواب فرمود: خير، چنين نيست، بلكه حبيب راهب مريض است و بايد او نزد من آيد.

حبيب با شنيدن چنين سخنى از آن خردسال در غضب شد و گفت: اى پسر! ناراحتى و مريضى من در چيست؟

حضرت فرمود: پوست بدن تو مبتلا به مرض پيسى مى باشد و سى سال است كه مرتّب براى شفا و بهبودى آن به درگاه خدا دعا مى كنى وليكن اثرى نبخشيده است.

حبيب با حالت تعجّب گفت: اين موضوع را كسى غير از من و غير از خدا نمى دانسته است، در اين سنين كودكى چگونه از آن آگاه شده اى؟!

حضرت در پاسخ به او، فرمود: در خواب ديده ام؛ حبيب با حالت تواضع گفت: پس بر من بزرگوارى نما و برايم دعا كن تا خدا مرا شفا و عافيت دهد.

بعد از آن، حضرت پارچه اى را كه روى پيشانى و چشم هاى خود بسته بود، باز كرد و نورى عظيم از چهره مباركش ظاهر گشت كه تمامى فضا را روشنائى بخشيد؛ و عدّه اى از مردم كه در آن مجلس حضور داشتند متوجّه تمام صحبت ها و جريانات شدند.

حضرت فرمود: اى حبيب! پيراهنت را بالا بزن تا افراد حاضر بدنت را نگاه كنند و آنچه را گفتم تصديق نمايند.

هنگامى كه حبيب پيراهن خود را بالا زد، حاضران ناراحتى پوستى او را ديدند كه به اندازه يك درهم مرض پيسى و كنار آن مقدار مختصرى سياهى روى پوست بدنش وجود دارد.

در اين لحظه حضرت دست به دعا برداشت و چون دعايش پايان يافت، دست مبارك خود را بر بدن حبيب كشيد و با اذن خداوند، شفا يافت؛ سپس عموى خود را مخاطب قرار داد و فرمود: اگر تاكنون مى خواستم خدا مرا شفا دهد، دعا مى كردم و شفا مى يافتم و اينجا نمى آمدم؛ ولى اكنون دعا مى كنم و شفاى چشم خود را از خداى متعال مسئلت مى نمايم؛ و چون دست به دعا بلند نمود و دعا كرد، بلافاصله ناراحتى چشم او برطرف شد و اثرى از آن باقى نماند(٢١)

با ١٢ درهم ٣ كار مهمّ

مردى حضور رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، آمد وچون متوجّه شد كه پيراهن حضرت كهنه و پاره مى باشد، مبلغ دوازده درهم به آن حضرت داد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، به علىّعليهم‌السلام فرمود: اين درهم ها را بگير و پيراهنى مناسب براى من خريدارى نما.

علىّعليهم‌السلام مى فرمايد: پول ها را گرفتم و روانه بازار شدم و پيراهنى به دوازده درهم خريده و نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردم.

حضرت نگاهى به آن پيراهن انداخت و اظهار داشت: اگر اين پيراهن را عوض كنى و فروشنده پس بگيرد، بهتر است.

به همين جهت نزد فروشنده برگشتم و گفتم: رسول اللّه اين پيراهن را دوست نداشت، اگر ممكن است آن را پس بگير، فروشنده هم پيراهن را تحويل گرفت و پول ها را برگرداند و چون پول ها را خدمت آن حضرت آوردم، با يكديگر روانه بازار شديم تا پيراهنى مطابق ميل خود خريدارى نمايد.

در مسير راه كنيزكى را ديديم كه كنارى نشسته و گريه مى كند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، علّت گريه او را جويا شد؟

كنيز گفت: خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ايشان چيزى خريدارى كنم؛ وليكن آن ها را گم كرده ام و جراءت برگشتن به منزل راندارم.

در اين هنگام حضرت چهار درهم به كنيز داد و فرمود: به خانه ات برگرد.

سپس به بازار رفتيم و حضرت پيراهنى را به چهار درهم خريد و چون آن را پوشيد خدا را شكر نمود.

وقتى به سمت منزل مراجعت كرديم، در بين راه مرد برهنه اى را ديديم كه مى گفت: هر كس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس هاى بهشتى بپوشاند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيراهن خريدارى شده را از بدن خود در آورد و به آن مرد برهنه پوشانيد، سپس به بازار برگشتيم و حضرت پيراهنى ديگر به همان مبلغ خريدارى كرد و پوشيد و شكر خدا را نمود، و چون به طرف منزل مراجعت كرديم، هنوز آن كنيزك در جاى خود نشسته بود.

حضرت رسول به او فرمود: چرا به منزلت نرفته اى؟

كنيز پاسخ داد: مى ترسم مرا كتك بزنند، حضرت فرمود: همراه من بيا تا به منزلتان برويم.

پس حركت كرديم و چون به منزل رسيديم، پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلوى درب منزل ايستاد و اظهار داشت: «السّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهلَ الدّار »؛ كسى جواب نداد، حضرت دومرتبه سلام كرد و باز جوابى نشنيد.

و چون مرتبه سوّم سلام بر اهل منزل داد، از درون منزل جواب آمد: «وَ عَلَيْكَ السّلامُ يا رَسُول اللّه ورحمه‌اللهو بركاته »؛ رسول خدا فرمود: چرا در مرحله اوّل و دوّم جواب سلام مرا نداديد؟

در پاسخ اظهار داشتند: چون سلام شما را شنيديم، دوست داشتيم كه صداى شما را بيشتر بشنويم.

پس از آن پيامبر خدا اظهار داشت: اين كنيز شما در آمدن به منزل قدرى تاءخير داشته است، از شما مى خواهم او را شكنجه نكنيد.

اهل منزل گفتند: اى رسول خدا! به جهت قدوم مبارك شما او را آزاد كرديم.

امام علىّعليه‌السلام افزود: چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، چنين ديد فرمود: شكر خدا را كه چه بركتى در اين دوازده درهم قرار داد كه دو برهنه پوشيده گشتند ويك بنده آزاد شد.(٢٢)

نارنج مربّا:

هم به دستور لیمو پزند.

قراصیا مربّا:

آلوبالو [35] بستانند و از چوب پاک کنند و به یک آب بشویند و با قند به

خواص الأشیاء، متن، ص: 36

قوام آورند.

انبرباریس مربّا:

از جهت صفرا نافع بود؛ زرشک درست پاک کنند و سر قند صاف کرده که به قوام نیامده باشد، ریزند و بجوشانند تا به قوام آید و فرو گیرند، نافع بود؛ و اللّه أعلم و أحکم بالخیر.

خواص الأشیاء، متن، ص: 37

باب چهارم در جوارشات‌

جوارش:

منفعت کند گرده سرد را و باه را زیاد کند و نعوظ تمام آورد؛ صنعت آن: تخم هلیون و تخم پیاز و تخم انجیر و مغز حبّة الخضرا و لسان العصافر و کنجد مقشّر و مغز جلقوزه و تخم ترب از هریک سه درم، زنجبیل و شقاقل مصری و خولنجان و دار فلفل از هر یک پنج درم، دارچینی و جوزبویا و بهمنین سرخ و سفید از هریک سه درم، ناف سقنقور پنج درم، خصیة الثّعلب ده درم، قضیب گاو خشک کرده سوده ده درم، داروها کوفته و بیخته با سه چندان عسل بسرشند. شربتی دو مثقال با ماء العسل با مشک تازه و شکر سفید مفید باشد.

جوارش خبث الحدید:

از جهت ریگ مثانه مفید بود؛ خبث الحدید کوفته دو هفته در سرکه خوسانند و خشک کنند و به روغن بادام بریان کنند و باز بکوبند و به کار برند.

جوارش زعفرانی:

منفعت دهد گرده و پشت را و معده قوی کند و بلغم دفع کند و بوی دهان خوش کند و آب رفتن از دهان باز دارد و منی بیفزاید؛ صنعت آن: تخم کرفس و تخم کرز و تخم شبت و نانخواه و رازیانه و مغز خیارین و بیخ کرفس از هریک پنج مثقال، عاقرقرحا و قرفه و زعفران و مصطکی و عود از هریک پنج درم، بسباسه و قرنفل و فلفل مویه و کبابه چینی از هریک سه درم، عنبر اشهب یک درم و نیم، عسل سه وزن ادویه. عنبر در عسل بگدازند و ادویه در آن بسرشند؛ و اللّه أعلم.

جوارش جالینوس:

خاصیّت بسیار دارد و اگر گویم، طولی دارد. هرچه از این جوارش طلب کنند مقصود حاصل شود؛ صنعت آن: سنبل و قاقله و سلیخه و دارچینی و خولنجان و قرنفل و فلفل سفید و زنجبیل و زعفران و دار فلفل و قسط بحری و عود و سعد کوفی و بلسان و اسارون و تخم مورد و قصب الذریره و مصطکی از هریک پنج درم، قند به وزن تمام ادویه، عسل دو وزن همه؛ شربتی دو مثقال نافع بود.

جوارش زیره:

که کمونی خوانند، سردی معده و تب‌های بلغمی و سودایی و فواق که از

خواص الأشیاء، متن، ص: 38

کثرت بلغم باشد، دفع کند؛ صنعت آن: کمون سیاه در سرکه خوسانند یک شبانه‌روز و در سایه خشک کنند و بریان کنند رطلی، فلفل پانزده درم، زنجبیل بیست درم، سداب خشک بیست درم، بوره ارمنی پنج درم، مجموع کوفته و بیخته باشد، با سه چندان عسل بسرشند.

جوارش سفرجلی مسهل:

که آن را جوارش به نرم گویند، قولنج بگشاید و معده را قوّت دهد و اشتهای طعام بازدید کند؛ صنعت آن: به اصفهانی پاک کرده از پوست رطلی در دو رطل مثلّث بجوشانند تا مهرّا شود و فروگیرند و بکوبند و از منخل مویی بیرون کنند و با یک من عسل بجوشانند، و این داروها کوفته در آن افشانند: زنجبیل و دارفلفل و دارچینی از هر یک دو درم، قاقله صغار و کبار و زعفران از هریک سه درم، مصطکی پنج درم، سقمونیای مشوی کرده ده درم، تربد سفید مجوّف خراشیده به روغن بادام چرب کرده سی درم، کوفته و بیخته، در آن بسرشند.

جوارش سفرجلی ممسک:

شکم ببندد و معده را قوّت دهد و دفع قی بکند و اشتهای طعام بازدید کند؛ صنعت آن: به اصفهانی پاک کرده در سرکه بجوشانند تا مهرّا شود و بکوبند و با نیم من عسل بجوشانند تا به قوام آید و فرو گیرند، و [این] [36] داروها به آن بسرشند: زنجبیل و فلفل و دارفلفل از هریک چهار درم، تخم کرفس و نانخواه از هریک یک درم، زعفران دو درم، مجموع کوفته و بیخته بر آن افشانند و یک مچه می‌زنند تا یکسان شود. شربتی چهار مثقال نافع بود.

جوارش تمری:

قولنج بگشاید؛ صنعت آن: زیره کرمانی در سرکه خوسانند، چنان‌چه ذکر رفت در کمونی، بوره ارمنی و فطراسالیون تخم کرفس جبلی است، بدل او بزر کرفس است، دو وزن او و زنجبیل و فلفل سفید از هریک دو درم و نیم، سقمونیای مشوی کرده پنج درم، خرمای بی‌دانه و مغز بادام مقشّر بریان کرده و ورق سداب از هریک ده درم، تمر در سرکه خوسانند یک شبانه‌روز، کوفته و از غربال بیرون کنند و با عسل بجوشانند و داروها بسرشند.

جوارش شهریاران:

سودمند بود [37] سردی معده و جگر و قولنج بگشاید؛ صنعت آن: قرفه و قرنفل و دارچینی و سلیخه و سنبل و جوزبویا و قاقله صغار و کبار و مصطکی و حبّ بلسان

خواص الأشیاء، متن، ص: 39

و زعفران از هریک چهار درم، سقمونیای مشوی کرده سه درم، تربد سفید و حبّ النّیل از هر یک هشت درم، قند سفید به وزن ادویه کوفته و بیخته با عسل کف گرفته بسرشند. شربتی پنج مثقال به حسب مزاج به آب گرم نافع بود.

جوارش اترج:

قوّت معده بدهد و اشتهای طعام بازدید کند و بوی دهان خوش کند؛ صنعت آن: پوست ترنج خشک کرده سی درم، قرنفل و جوزبویا و دارفلفل و قرفه و قاقله و خولنجان و زنجبیل از هریک دو درم، مشک خالص نیم درم، کوفته و بیخته به عسل مصفّی بسرشند و در ظرفی چینی یا زجاجی کنند و استعمال می‌کنند.

جوارش عود:

از مجرّبات شیخ الرئیس است. بادها بشکند و خفقان و دلتنگی زایل کند؛ صنعت آن: عود هندی سه درم، مشک دو دانگ، کافور دانگی و نیم، بسباسه و نارمشک و سعد و فرنجمشک و زرنب و زرنباد از هریک دو درم، دارچینی و فلفل و زنجبیل و قرنفل و مصطکی از هریک دو درم و نیم، لسان الثّور پنج درم، بادیان و تخم کرفس و وج و سنبل از هر یک سه درم، کوفته و بیخته، به عسل مصفّی بسرشند.

جوارش عود، نوع دیگر:

معده و دل را قوّت دهد، خاصّه پیران را؛ صنعت آن: عود هندی و قرنفل و سادج هندی و زنجبیل و قاقله و فرنجمشک و دارفلفل از هریک دو مثقال.

نوع دیگر: معده و دل را قوّت دهد، خاصّه هاضمه را قوّت دهد و اشتهای طعام بازدید کند و بلغم و رطوبت دفع کند؛ صنعت آن: قرنفل سه درم، قاقله کبار دو درم، عود قماری پنج درم، زعفران یک درم، سنبل دو درم، کوفته و بیخته به عسل بسرشند.

نوع دیگر: معده سرد را گرم کند و اشتها باز کند و هاضمه را نیکو بود؛ صنعت آن: قرنفل دو درم، سنبل الطّیب یک درم، عود خام پنج درم، نبات یک من به قوام آورند و تیز بزنند و داروها بر آن افشانند و به روی سنگ ریزند.

نوع دیگر: عود خام پنج درم، پوست ترنج دو درم، مصطکی دو درم، نبات یک من و نیم به آن دستور بریزند.

جوارش آمله:

معده را به صلاح آورد و اشتها بازدید کند؛ صنعت آن: آمله در شیر جوشانیده بیست درم با یک من قند به روی سنگ ریزند.

جوارش آمله، معه اضافه:

آمله ده درم، مصطکی دو درم، عود ده درم و نیم، زرشک بی‌دانه سه درم، پوست اترج سه درم، گشنیز خشک دو درم، قند یک من.

خواص الأشیاء، متن، ص: 40

جوارش عنبر [38]: خفقان و سردی معده و بدی هضم و اوجاع رحم را نافع بود و از جهت پیران به غایت مفید بود؛ صنعت آن: قاقله صغار و کبار، بسباسه، دارچینی از هریک چهار درم، زنجبیل، دارفلفل از هریک ده درم، مصطکی، عنبر اشهب از هریک دو درم، قرفه، قرنفل، زعفران از هریک دو درم، جوزبویا، مشک یک درم، کوفته و بیخته، قند برابر ادویه و عسل دو برابر بسرشند. قند سفید یک من به قوام آورند و فرو گیرند و یک مثقال عنبر اشهب دراندازند و حل کنند و به روی سنگ ریزند.

جوارش مصطکی:

سردی معده و جگر و باد و بلغم دفع کند؛ صنعت آن: قند یک من به قوام آورند با چهل مثقال گلاب خالص و سه مثقال مصطکی بر آن پاشند و به روی سنگ بریزند.

شراب عنبر:

قند سفید یک من به قوام آورند و فرو گیرند و یک مثقال عنبر اشهب در اندازند و حلّ کنند و به روی سنگ ریزند.

جوارش مصطکی:

سردی معده و جگر و باد و بلغم دفع کند؛ قند یک من به قوام آورند با چهل مثقال گلاب خالص و سه مثقال مصطکی بر آن پاشند و به روی سنگ ریزند.

جوارش مشک:

بادهای معده بشکند و خفقان و باد ناسور را سود دارد؛ صنعت آن:

خیربوّا و قاقله، قرنفل، جوز الطّیب و زنجبیل و فلفل و دارفلفل از هریک ده درم، دارچینی سه درم، عود هندی بیست درم، زعفران دو درم، مشک نیم مثقال، قند سوده به وزن ادویه، عسل به وزن همه بسرشند و به کار دارند.

جوارش کافور:

اسهال صفرایی باز دارد؛ صنعت آن: زرشک بی‌دانه ده درم، گل سرخ شش درم، طباشیر چهار درم، بزر الحماض بریان کرده هفت درم، کهربا چهار درم، حبّ الآس شش درم، شاه بلوط پنج درم، پسته ده درم، سیب ده درم، انار دانه بریان کرده پانزده درم، عنبر ده درم، کافور دو درم، زعفران سه درم، فوفل چهار درم، نیلوفر پنج درم، به شراب ترنج یا حماض بسرشند، شربتی دو درم.

جوارش کندر:

اسهال بلغمی باز دارد و معده باز دارد و معده گرم کند؛ صنعت آن: کندر دریایی سفید شصت درم، فلفل و دارفلفل از هریک ده درم، زنجبیل و خولنجان از هریک هفده درم، جوزبوّا و قرنفل و قاقله کبار و از هریک پنج درم، مشک نیم درم، قند سفید شصت

خواص الأشیاء، متن، ص: 41

[درم][39] به انگبین بسرشند.

جوارش حبّ الآس:

[40] هلیله سیاه و بلیله و آمله و گل سقرا از هریک ده درم، فلفل و دارفلفل و زنجبیل از هریک پنج درم، مصطکی و قردمانا و کرویا و انیسون و زیره و سنبل و سلیخه و قاقله و قسط از هریک سه درم، جوزبوّا و تخم کرفس و نانخواه از هریک دو درم، کوفته و بیخته، به انگبین بسرشند.

جوارش جوزی:

طعام بگوارد و اسهال باز دارد و سپرز بگدازد، و کسی را که بیم استسقا بود، سود دهد؛ صنعت آن: قسط و قرفه و سنبل و حبّ بلسان و سلیخه از هریک ده درم، جوزبوّا پنج عدد، قاقله و قرنفل و انیسون و نارمشک و اکلیل الملک و شیطرج از هریک چهار درم، بسباسه و درونج از هریک سه درم، ریوند چینی و زراوند و اشنه از هریک پنج درم، هلیله سیاه و هلیله کابلی از هریک بیست درم، به روغن زیت بریان کنند. هلیله و بلیله ده عدد و حبّ الآس به وزن همه ادویه کوفته و بیخته، دو وزن آن شکر طبرزد به قوام آورند، داروها به آن بسرشند. بعد از دو ماه شربتی مقابل یک مازو نافع.

جوارش خوزی:

دانه مویز که از سرکه بیرون کنند بیست درم، حبّ الآس به وزن پنجاه درم، ادویه کوفته، خرنوب و گلنار و کزمازو و نانخواه از هریک دو درم کوفته و بیخته با عسل بسرشند.

جوارش طباشیر:

اسهال صفرایی باز دارد؛ صنعت آن: طباشیر اسفید و گل سرخ از هر یک ده درم، بزر الحماض و صمغ عربی از هریک هفت درم، گلنار و سماق و عصاره لحیة التّیس از هریک شش درم، زعفران و افیون و حبّ الآس از هریک دو درم، نیم کوفته، به شراب سیب بسرشند، شربتی سه درم.

جوارش سماق:

اسهال صفرایی باز دارد؛ صنعت آن: سماق بیست درم، حبّ الآس ده درم، انار دانه پنج درم، صمغ عربی از هریک پنج درم، کوفته و بیخته با منقّی بکوبند، شربتی سه درم.

نوع دیگر: تب صفرایی ببرد و تشنگی بنشاند؛ صنعت آن: سماق سی درم، بیست جو هسته سیب و کندر بغدادی، خرنوب شامی و طباشیر از هریک پنج درم، کوفته و بیخته به

خواص الأشیاء، متن، ص: 42

شراب سیب بسرشند.

جوارش زیره کبیر:

جهت نفخ معده و اشتها نافع بود؛ زیره کرمانی مدبّر رطلی، فلفل پانزده درم، زنجبیل بیست درم، سداب بیست درم، بوره ارمنی پنج درم، سلیخه و دارچینی و قرفه و حبّ بلسان و سنبل الطّیب و مصطکی از هریک چهار درم، کوفته و بیخته، با سه چندان عسل بسرشند.

جوارش زیره، نوع دیگر:

قولنج بگشاید و آروغ ترش زایل کند؛ صنعت آن: زیره مدبّر ده درم، زنجبیل ده درم، فلفل پنج درم، افتیمون بیست درم، بوره ارمنی پنج درم، کوفته و بیخته، با عسل بسرشند.

جوارش انجدان:

بادها بشکند و قولنج بگشاید و آروغ ببرند؛ صنعت آن: فلفل و دارفلفل از هریک پنج درم، ایرسا و زنجبیل از هریک شش درم، انیسون و رازیانه و مصطکی از هر یک دو درم، انگدان ده درم، کوفته و بیخته، با انگبین بسرشند.

جوارش عطایی:

منی بیفزاید و مجامعت را قوّت دهد، گرده و مغز را قوی گرداند؛ صنعت آن: شقاقل مصری و قاقله صغار و خولنجان و دارفلفل و دارچینی و زنجبیل از هریک پنج مثقال، بهمنین و تودریین و تخم اسپست و مغز تخم خربزه و تخم خیار [41] چنبر و تخم پیاز و تخم حماض و تخم انجره و تخم هلیون و تخم شلغم و تخم کرفس از هریک سه مثقال، کوفته و بیخته باشد، مقداری ترنجبین یک شب در شیر گاو خوسانند، روز دیگر در دست بمالند و صافی کنند و بجوشانند تا سبز شود و داروها به آن بسرشند و در ظرف چینی یا کاشی کنند. شربتی سه مثقال با شیر گاو تازه مفید باشد.

جوارش عنبری:

دل را قوّت دهد و مجامعت را زیاده کند و باه را بیفزاید؛ صنعت آن:

قاقله کبار و بسباسه و لبان از هریک پنج درم، زنجبیل و دارفلفل از هریک ده درم، قرفه و قرنفل و انیسون و بزر البنج و مشک ترکی از هریک یک درم، عنبر اشهب دو درم، روغن بلسان بگدازند به وزن داروها و قند سفید به وزن داروها به عسل مصفّی بسرشند؛ و از این جوارش محروران را نیم مثقال و مرطوبان را یک درم تا یک مثقال شاید.

جوارش عنبر:

خفقان و سوء الهضم و اوجاع ارحام را نیکو بود؛ صنعت آن: قاقله کبار و صغار و بسباسه از هریک چهار مثقال، اشنه دو درم، قرفه و قرنفل و زعفران و مصطکی از هر

خواص الأشیاء، متن، ص: 43

یک پنج درم، جوزبوّا پنج عدد، عنبر اشهب و سنبل الطّیب از هریک دو درم، مشک ترکی یک درم، کوفته و بیخته، عنبر در عسل بگدازند و داروها به آن بسرشند، شربتی یک مثقال. [42]

خواص الأشیاء ؛ متن ؛ ص43

جوارش اسقف:

اخلاط فاسد را فرود آرد و طبع نرم گرداند؛ صنعت آن: سقمونیای مشوی سه مثقال، قاقله کبار و دارچینی و آمله و قرنفل و بسباسه و جوزبوّا از هریک چهار درم، کوفته و بیخته، با یک رطل آب ترنجبین صاف کرده به قوام آورند، بسرشند، شربتی سه مثقال تا چهار مثقال.

جوارش کافوری:

ضعف معده و بلغم‌های غلیظ دفع کند؛ صنعت آن: فلفل و جوزبوّا و زنجبیل و بسباسه و دارچینی و نارمشک و قرفه و قرنفل و فلفل مویه و فرنجمشک و کافور قیصوری و زعفران از هریک دو درم باشد، [سه] [43] چندان عسل مصفّی بسرشند.

جوارش ملکی:

باه را قوّت دهد، شهوت زیاده کند، در مجامعت قوّتی عظیم دارد؛ صنعت آن: قرنفل و جوزبوّا و بسباسه و لسان العصافیر و بیخ اذخر و زنجبیل و دارچینی و مصطکی و عود و زعفران از هریک سه درم، قاقله کبار و لبان از هریک دو درم، اشنه سه مثقال، مشک نیم درم، قند ده مثقال، گلاب دو مثقال، عسل در وزن قند، عسل و گلاب به قوام آورند و داروها به آن بسرشند.

جوارش جلالی:

منی زیادت کند و مجامعت را قوّت دهد و معده را قوی کند و اشتهای طعام بازدید کند؛ صنعت آن: سنبل و قرفه و قرنفل و دارچینی و قاقله کبار و صغار از هریک سه درم، انیسون و تخم کرفس از هریک مثقالی، زیره و مصطکی و نعناع و عود از هریک پنج درم، فلفل دو مثقال، حسک دو درم، مشک ترکی نیم درم، قند سفید پنج مثقال، عسل مصفّی دو وزن همه.

جوارش بسباسه:

بواسیر و سردی معده را نافع بود؛ صنعت آن: بسباسه و قرفه و قاقله و زنجبیل و دارفلفل اسارون دو درم، قند سفید بیست درم، عسل سه وزن ادویه.

جوارش بلادر:

نسیان را نافع بود و ذهن صافی کند و لون نیکو کند؛ صنعت آن: فلفل و دارفلفل، هلیله کابلی و بلیله و آمله و جند بیدستر از هریک چهار درم، عسل بلادر، قسط، شکر طبرز و حب الغار و سعد از هریک پانزده درم، کوفته، به روغن گاو بسرشند و بعد از شش ماه استعمال کنند.

خواص الأشیاء، متن، ص: 44

جوارش حبّة الخضرا:

بواسیر را نافع بود و سردی معده ببرد؛ حبّة الخضرا و عسل بلادر و سمسم مقشّر از هریک بیست درم، شکر طبرزد و هلیله کابلی و بلیله و زنجبیل و دارفلفل و سادج و شیطرج از هریک چهار درم، قرنفل و مرزنجوش و بسباسه از هریک دو درم، کوفته و با سه مقدار عسل و بیست درم روغن گاو بسرشند. شربتی یک مثقال با روغن مفید بود.

جوارش مقلیاثا:

زحیر و بواسیر را نافع بود؛ صنعت آن: خوفری بریان یک جزو، کمون مدبّر بریان کرده نیم جزو، مصطکی سه جزو، کوفته و بیخته، به گلاب بسرشند.

جوارش سمسم:

لون را صافی کند و زنان آبستن را نیکو بود؛ صنعت آن: زرنباد و تخم کرفس و نانخواه از هریک دو درم، کندر سه درم، کمون کرمانی دو درم، کنجد بنفشه ده مثقال، و زنجبیل و فلفل و دارفلفل و قاقله و دارچینی از هریک سه درم، کوفته و بیخته با دو مقدار شکر طبرزد گداخته، به گلاب بسرشند.

جوارش منیمن:

بواسیر را نافع بود و هضم طعام بکند و باه را قوت دهد؛ صنعت آن:

زنجبیل ده درم، دارفلفل سی درم، فلفل ده درم، جوز مقشّر و کنجد مقشّر و فانید از هریک پنجاه درم، کوفته و بیخته، با دو وزن عسل بسرشند، شربتی سه درم.

جوارش نانخواه:

پیچیدن شکم و ضعف معده را سود دهد و بادها را بشکند؛ صنعت آن:

نانخواه و تخم کرفس و شونیز از هریک ده درم و زنجبیل دو درم، کوفته، به عسل بسرشند.

جوارش کندر:

سردی معده را نافع بود؛ صنعت آن: فلفل و فودنج و شونیز و کاشم و سنبل و نانخواه و انیسون از هریک پنج درم، کندر سی درم، جلنار ده درم، کوفته، به عسل بسرشند.

جوارش تفّاحی:

قوّت معده بدهد و اشتهای طعام بازدید کند؛ صنعت آن: تفّاح شامی شیرین یا اصفهانی دانه بیرون کرده چهار رطل زاید در شراب ریحانی کهن خوسانند و دو روز بپزند تا مهرّا شود و عصب آن بگیرند و در دیگ کنند و بپزند تا نیمه آید و هم‌وزن آن عسل اضافه کنند و چندان بپزند که منعقد شود و زنجبیل و قاقله کبار و قرنفل و دارچینی و عود از هریک سه درم، زعفران یک درم مشک ترکی یک درم، کوفته و بیخته، به آن بسرشند.

شربتی پنج درم به کار برند.

جوارش هندی:

خداوند قولنج و وجع مفاصل و نقرس و ضعف معده را سود دهد؛ صنعت آن: شیطرج و سادج از هریک چهار درم، جوزبوّا و نانخواه از هریک دو استیر، فلفل و دارفلفل از هریک چهار استیر، زنجبیل و هلیله سیاه از هریک سه استیر، بسباسه پنج درم،

خواص الأشیاء، متن، ص: 45

فانید ده استیر، شربتی چهار درم با شراب کهن بیاشامند.

جوارش فلافل:

وجع معده و بادهای غلیظ و سردی را نافع بود؛ صنعت آن: فلفل ابیض و اسود و دارفلفل از هر [یک] [44] یک وقیه، عود و بلسان نیم وقیه، حماما و سنبل الطّیب از هریک پنج درم، زنجبیل و سلیخه و تخم کرفس و سیسالیوس و اسارون از هریک دو درم، راسن یک درم، کوفته و بیخته، شربتی دو درم به آب فاتر به ناشتا بیاشامند.

فندادیقون:

نسخه قانون [45] شیخ الرئیس اوجاع جگر را نافع بود [46] ؛ صنعت آن: زنجبیل و فلفل و سنبل از هریک شش درم، مصطکی و نانخواه و انیسون از هریک چهار درم، تخم کرفس و نعناع از هریک پنج درم، کمون مدبّر و حبّ بلسان و سلیخه و عاقرقرحا از هریک دو درم، سادج یک درم، کوفته و بیخته، به سه وزن عسل کف گرفته بسرشند.

جوارش الملوک:

ناسور و سردی و درد مفاصل را سود دهد؛ صنعت آن: هلیله سیاه و بلیله از هریک سی و شش مثقال، شونیز بیست و چهار درم، فلفل و اشّق و زنجبیل و دارفلفل و فلفل مویه از هریک دو مثقال، کبابه چینی و عسل بلادر از هریک شش مثقال، کوفته و بیخته، با سیصد مثقال فانید به قوام آورند و بسرشند و بندقه سازند هریک به وزن دو مثقال و دست به روغن زید چرب کنند و بندقه می‌سازند، شربتی یک بندقه با گلاب مفید بود.

جوارش خسروی:

اشتها پدید آورد و رنگ روی را سرخ کند و گرده سخط کند و قوّت باه بیفزاید و نشاط آورد؛ قاقله کبار و صغار و بسباسه از هریک چهار درم، زنجبیل و دارفلفل از هریک هشت مثقال، اشنه دو درم قرفه یک درم، قرنفل و زعفران از هریک سه درم، جوزبوّا پنج درم، سنبل و مصطکی و عنبر از هریک دو درم، مشک و بزر البنج و افیون از هر یک یک درم، عسل سه وزن ادویه، شربتی به حسب مزاج.

جوارش کرویا:

وجع معده را نافع بود؛ صنعت آن: کرویا و نانخواه و تخم کرفس و زنجبیل و سیسالیوس و تخم کرز از هریک سه درم، مغز بادام تلخ شش درم، منقّی پنج درم، به عسل بسرشند، شربتی یک بندقه باشد.

جوارش مسیحی:

تقویت باه بکند و نشاط آورد و گرده سخط کند. ترکیب مولانا مرحوم

خواص الأشیاء، متن، ص: 46

حکیم الدّین اسمعیل- علیه الرحمة و المغفرة: اشنه دو درم، بهمینن و بسّد دو [درم] [47] ، تودرمین و تخم شلغم و تخم کرز و تخم ترب از هریک ده درم، اسارون و گاوزبان و قرنفل و مصطکی و سنبل از هریک شش درم، کندر و بالنگو و شقاقل از هریک هشت درم، قرفه و زرنب و زعفران و بسباسه و فرنجمشک و کهربا و قاقله کبار و صغار و ورق گل سرخ از هریک چهار درم، عود قماری ده درم، عنبر اشهب دو درم، مشک یک درم، صندل سرخ و سفید از هریک سه درم، بادرنجبویه مثقالی، خصیة الثّعلب پنج مثقال، جزو اعظم خوب آزموده از سه نوع سیصد درم، شیر تازه دو رطل، نبات دو رطل، عسل مصفّی دو رطل؛ نبات در شیر بگدازند و با عسل به قوام آورند و داروها به آن بسرشند.

جوارش خولنجان:

نافع بود سردی جگر و هضم طعام [را] [48] ؛ صنعت آن: خولنجان و فلفل ابیض و قاقله صغار و دارچینی و نارمشک از هریک سه درم، دارفلفل شش درم، زنجبیل هشت درم، تخم کرفس و انیسون و کمون و کرویا و طالیسفر از هریک دو درم، فانید و شکر دو وزن ادویه، شربتی دو درم.

جوارش لؤلؤ:

از مفرده ریحانی که زنان آبستن را مفید بود و باد رحم کند و بچه نگه دارد؛ صنعت آن: لؤلؤی ناسفته و عاقرقرحا از هریک دو درم، زنجبیل و مصطکی از هریک چهار درم، زرنباد و درونج عقربی و تخم کرفس و وج و شیطرج و قاقله صغار و کبار و جوزبوّا و بسباسه و قرفه از هریک دو درم، فلفل و دارفلفل از هریک سه درم، دارچینی پنج درم، شکر به وزن همه ادویه، شربتی یک بندق به شراب ممزوج نافع بود. اگر عوض شراب، مآء العسل کنند، شاید نافع بود؛ و اللّه أعلم و أحکم.

خواص الأشیاء، متن، ص: 47

باب پنجم در معاجین و تریاقات‌

تریاق فاروقی:

سودمند بود گزندگی جانوران و مجموع زهرها و ادویه‌های کشنده، شربتی از آن مفید بود به قدر حاجت و مزاج. اندک آن یک طسوج و بسیار یک مثقال، و بر موضع گزندگی ضماد کنند، سود دهد و قوّت دل بدهد و جمیع مرض‌های سرد را نافع بود؛ و اگر به خواص نوشتن مشغول شویم دراز گردد؛ صنعت آن: اقراص عنصل چهل و هشت مثقال، اقراص افاعی و فلفل سیاه و افیون از هریک بیست و چهار مثقال، ورق گل سرخ و تخم شلغم برّی و ثوم برّی و ایرسا و غاریقون و ربّ السّوس و روغن بلسان از هریک دوازده مثقال، دارچینی بیست و چهار مثقال، مرّ صافی و زعفران و زنجبیل و ریوند چینی و فنطافیلون [49] و فودنج و فراسیون و قسط تلخ و فطراسالیون و اسطوخودّوس و فلفل سفید و دارفلفل و کندر و مشکطرامشیع و فقّاح ذکر اذخر و صمغ البطم و سلیخه و سنبل و جعده از هریک شش مثقال، لبنی و تخم کرفس و سیسالیوس و خرف و کمادریوس و نانخواه و کمافیطوس و عصاره لیحة التّیس و ناردین اقلیطی و شیح جبلی و سادج هندی و مو و جنطیانای رومی و رازیانج و طین مختوم و زاج محرق که تمام نسوخته باشد و حماما و وج و حبّ بلسان و فوه و غاریقون و صمغ عربی و قردمانا و انیسون و اقاقیا از هریک چهار مثقال، درقو و قنّه و مقل الیهود و جاوشیر و قنطوریون باریک و زراوند مدحرج و سکبینج از هریک دو مثقال، جند بیدستر دو مثقال، عسلی که از گل حاشا بود ده رطل، شراب کهنه خوب هشت رطل؛ و صمغ‌ها و عصاره‌ها در شراب حل کنند و عسل بر سر آن کنند و یک شبانه‌روز رها کنند و بجوشانند. بعد از آن ادویه کوفته و بیخته به روغن بلسان بمالند و با عسل بسرشند و در ظرفی چینی [50] کنند، و باید که ظرف پر نباشد، و بعد از پنج سال استعمال کنند و تا شصت سال قوّت داشته باشد.

خواص الأشیاء، متن، ص: 48

مثرودیطوس:

که هم از تریاقات شمرند، سودمند بود زهرهای مختلف و گزندگی جانوران و سگ دیوانه و قولنج و فالج و لقوه و سدّه جگر بگشاید و ورم‌های صلب نرم کند و سینه را از اخلاط پاک کند و قوّت باه بدهد و اشتهای طعام بازدید کند و سنگ مثانه بریزد و بچه در رحم نگاه دارد و ذهن صاف کند و جوانی نگاه دارد و دفع همه دردها کند؛ صنعت آن:

زعفران و مرّ صافی و غاریقون و زنجبیل و دارچینی و کتیرا و علک البطم از هریک ده درم، سنبل و کندر و خردل سفید و اذخر و عود بلسان و قسط و اسطوخودّوس و سیسالیوس و کمادریوس و قند و دارفلفل و عصاره لیحة التّیس و راتینج و جند بیدستر و جاوشیر و میعه و سادج از هریک هشت درم، سلیخه و فلفلان و جعده و سورنجان و سقوردیون و دوقو و اکلیل الملک و جنطیانا و روغن بلسان و قلفدفیون [51] و مقل از هریک بیست درم، سداب دو درم، تخم سداب دو درم، اشّق و ناردین و مصطکی و صمغ عربی و فطراسالیون و قردمانا و افیون و رازیانه و ورق گل سرخ و مشکطرامشیع از هریک پنج درم، انیسون و وج و مو و فو و سکبینج و اسارون از هریک سه درم، غاریقون و اقاقیا و سرّه سقنقور از هریک چهار درم و نیم، شراب ریحانی چهار رطل، عسل پنج رطل، چنان چه تریاق فاروق ذکر رفت، بسازند و بعد از شش ماه استعمال کنند.

تریاق اربعه:

پیش از تریاق فاروق ساخته، از جهت گزندگی عقرب و جانوران سودمند بود و اگر زنی دیر حمل نهد یک مثقال فرو برد که زود بار نهد؛ صنعت آن: مرّ صافی و جنطیانا و حبّ الغار و زراوند طویل، اجزا مساوی، عسل سه وزن ادویه.

تریاق الطّین:

کسی را که زهر داده باشند این تریاق بدهند که قی می‌آورد چندان که خلاص شود و بدین توان دانست که چیزی داده‌اند یا نه، اگر قی نیارد هیچ نداده‌اند؛ صنعت آن:

گل مختوم و حبّ الغار مساوی کوفته به روغن گاو چرب کنند و به عسل مصفّی بسرشند و به کار دارند.

معجون تریاقی:

صنعت شیخ الرئیس است- علیه الرّحمة- از برای نفخ معده و تقویت معده نیکو بود؛ صنعت آن: قسط و حبّ بلسان و مرّ صافی و جنطیانای رومی و دارچینی و فلفل سفید و عود هندی و فطراسالیون از هریک دو درم، مشک ترکی سه درم، جند بیدستر نیم درم، به عسل مصفّی بسرشند.

خواص الأشیاء، متن، ص: 49

معجون هرمس:

خداوند نقرس را و اوجاع معده و قروح امعا و استسقا و تریاقان را سود دارد و فالج و لقوه بلغمی را منفعت دهد؛ صنعت آن: غاریقون و اسارون و وج و قردمانا و فرفیون و تخم سداب و زوفا و فو از هریک دو درم، زراوند طویل و بیخ عرطنیثا از هریک بیست درم، نانخواه و قرنفل و جنطیانا از هریک شصت درم، حاشا و تخم کرفس از هریک بیست درم، قنطوریون باریک هشتاد درم، سلیخه و مرّ از هریک سی درم، سنبل و فطراسالیون و کمادریوس و اسقولوقندریون از هریک هشتاد درم، کوفته و بیخته به عسل بسرشند. شربتی دو درم یا سه درم در وقت بهار به کار برند.

معجون شجرینا [52] :

مزاج سرد و بادهای غلیظ و قولنج را و درد دندان را فایده دهد؛ صنعت آن: جند بیدستر و افیون و دارچینی و اسارون و فو و مو دوقو از هریک یک درم، فلفل و دارفلفل و قنّه و قسط از هریک شش درم، زعفران نیم درم، با انگبین بگدازند و ادویه به آن بسرشند و بعد از شش ماه استعمال کنند، شربتی نیم مثقال به آب گرم.

امروسیا:

جگر و سپرز را سود دهد و سدّه بگشاید و در ابتدای استسقا به کار برند و سنگ گرده و مثانه بریزاند؛ صنعت آن: دوقو و زیره و عود و بلسان و سلیخه و قردمانا و فقّاح اذخر و تخم کرفس از هر [یک] [53] یک درم، قسط و فلفل و دارفلفل از هریک نیم درم، حبّ الغار ده عدد، وج و زعفران از هریک دو درم، کوفته و بیخته، به عسل بسرشند، شربتی یک بندق در آب گرم به کار دارند.

انقرادیا:

معجون بلادر است. سستی عصب‌ها را ببرد و صرع و فراموشی و سودا و بلغم و همه بیماری که سبب سردی باشد سود دهد؛ صنعت آن: سنبل و سادج و مرّ و سلیخه و زعفران از هریک ده درم، ریوند و حبّ البان و افتیمون و اذخر و حبّ بلسان و قرنفل از هر یک هفت درم و نیم، غاریقون سه درم، بیخ سوسن آسمان گون ده درم، عسل بلادر پنج درم، پوست بیخ بادیان نیم رطل در دو رطل سرکه خوسانند، روز دیگر بجوشانند تا سرکه برود و عسل بماند و داروها به آن بسرشند و بعد از شش ماه استعمال کنند.

انقرادیای کبیر:

که آن را بلادری بزرگ گویند، فالج و لقوه و صرع [را] [54] نافع بود و ذهن تیز کند و قوّت حافظه نگاه دارد و دفع نسیان بکند؛ صنعت آن: عاقرقرحا و شونیز و قسط و

خواص الأشیاء، متن، ص: 50

فلفل و دارفلفل و وج از هریک دو درم، ورق سداب و جنطیانای رومی و حلتیث و زراوند مدحرج و حبّ الغار و جند بیدستر و خردل و شیطرج از هریک پنج درم، عسل بلادر چهار مثقال و نیم، داروها کوفته و بیخته به روغن گردکان چرب کنند و با سه چندان عسل کف گرفته بسرشند. بعد از شش ماه استعمال کنند.


3

4

5