چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)60%

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7527 / دانلود: 3842
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

جوان گمراه، سعادتمند شد!

جابر بن يزيد جعفى به نقل از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقرعليه‌السلام حكايت كند:

در زمان حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، يك جوان يهودى نزد خانواده خود كه همه يهودى بودند مى زيست.

اين جوان در بسيارى از روزها نزد رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آمد و چنانچه حضرت كارى داشت، به ايشان كمك و همكارى مى كرد. و چه بسا پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، براى رؤ ساى قبائل و يا ديگر اشخاص نامه مى نوشت و توسّط آن جوان گمراه نامه ها را براى آن افراد مى فرستاد.

پس از گذشت مدّتى بدين منوال، جوان چند روز به ملاقات حضرت رسول نيامد، به همين جهت حضرت جوياى حال جوان نامبرده گرديد؟

گفتند: مدّتى است كه مريض مى باشد و در بستر بيمارى افتاده است؛ رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه بعضى از يارانش براى عيادت، به سمت منزل آن جوان حركت كردند، همين كه وارد منزل شدند، ديدند كه جوان در بستر خوابيده و چشم هاى خود را بسته است، و چون حضرت او را صدا زد، جوان چشم هاى خود را باز كرد و گفت: لبّيك يا اباالقاسم!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: شهادت بر يگانگى خدا و رسالت من بده و بگو:

«اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه ».

پدر جوان كه نيز يهودى بود بر بالين پسرش نشسته بود، جوان نگاهى به پدر كرد و لب از لب نگشود.

بار ديگر حضرت رسول سخن خود را تكرار نمود و باز جوان نگاهى به پدر خود كرد و همان طور ساكت ماند، در مرحله سوّم حضرت پيشنهاد خود را مطرح نمود و جوان متوجّه پدر خود گرديد.

پس پدر به فرزند خود گفت: آنچه مى خواهى انجام ده و هر چه مى خواهى بگو، جوانى كه تا آن لحظه گمراه بود، لب به سخن گشود:

«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، و أنّك محمّد رسُول اللّه » و با اسلام آوردن، سعادتمند و هدايت يافت؛ و جان به جان آفرين تسليم كرد.

پس از آن حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراهان خود فرمود: او همانند ما مسلمان گرديد، او را غسل دهيد، كفن كنيد تا بر او نماز بخوانيم و دفنش نمائيم.

و سپس اظهار داشت: الحمدللّه كه توانستم يك نفر را از گمراهى و آتش جهنّم نجات دهم.(٤٠)

عشق به خدا، يا رسول

محدّثين و مورّخين حكايت كرده اند:

روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به همراه برخى از اصحاب خود از محلّى عبور مى نمود كه به نوجوانى برخوردند و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن نوجوان سلام كرد.

نوجوان بسيار شادمان و خندان گرديد؛ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به او خطاب نمود و فرمود: آيا مرا دوست دارى؟

گفت: آرى، به خدا قسم! تو را دوست دارم.

حضرت فرمود: همانند چشمانت؟

گفت: بهتر و بيشتر.

حضرت افزود: همانند پدرت؟

گفت: بيشتر.

فرمود: همانند مادرت؟

گفت: بيشتر

نيز فرمود: همانند جان خودت؟

گفت: يا رسول اللّه! بيشتر از هر چيزى، به تو علاقه مندم و تو را دوست دارم.

در اين هنگام حضرت اظهار نمود: آيا همانند پروردگارت و خدايت مرا دوست دارى؟

نوجوان در اين لحظه اظهار داشت: خدا، خدا، خدا، نه؛ يا رسول اللّه! هيچ چيزى در مقابل خداوند متعال ارزش ندارد و هيچكس را بر او برترى و فضيلتى نيست؛ يا رسول اللّه! تو را به جهت عشق و ايمان به خدا دوست دارم.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شنيدن چنين سخن و اعتقادى راسخ، متوجّه همراهان خود شد و فرمود: شما نيز اين چنين عشق و ايمان داشته باشيد و خدا را اين چنين دوست بداريد؛ چه اين كه آنچه ازنعمت ها و سلامتى در اختيار داريد، همه از الطاف خداوند متعال است.

سپس افزود: و اگر مرا دوست داريد، بايد به جهت دوستى و ايمان به خداى سبحان باشد(٤١)

كشف اسرار با مَركب آسمانى!

حضرت موسى بن جعفر به نقل از پدران بزگوارشعليهم‌السلام ، از جابر بن عبد اللّه انصارى حكايت نمايد:

روزى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به مسجد آمد و نزد ما نشست و فرمود: برنامه اى از طرف خداوند متعال نازل شده است، جهت اجراء آن علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام را بياوريد.

پس سلمان فارسى به دنبال آن حضرت رفت، هنگامى كه علىّعليه‌السلام نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عليه آمد، با يكديگر خلوت كرده و مطالب سرّى را براى علّىعليه‌السلام بيان نمود و ما متوجّه آن سخنان نشديم، فقط مشاهده كرديم كه حضرت رسول سخت عرق كرده و قطرات عرق از پيشانى و صورت مباركش، همچون دانه هاى درِّ شفّاف سرازير است

و چون اسرار ايشان پايان يافت، به حضرت علّىعليه‌السلام فرمود: آن ها را حفظ و رعايت نما كه بسيار مهمّ خواهد بود.

بعد از آن اظهار نمود: اى جابر! ابوبكر و عمر را بگو تا نزد ما آيند.

پس به سراغ آن ها رفتم و پيام حضرت رسول را رساندم؛ و هر دو حاضر شدند، سپس حضرت فرمود: به عبدالرحمان هم بگوئيد بيايد؛ او هم آمد.

بعد از آن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به سلمان فارسى خطاب كرد و فرمود: برو نزد امّ سلمه و يك عدد فرش خيبرى از او بگير و بياور.

وقتى سلمان فارسى آن فرش را آورد، حضرت دستور داد تا فرش را پهن كنند و هر نفر در گوشه اى، روى آن بنشيند؛ پس ابوبكر و عُمر و عبدالرحمان در سه گوشه آن نشستند.

و بعد از آن حضرت رسول با سلمان فارسى خلوت كرد و اسرارى را برايش بيان نمود و در پايان فرمود: در چهارمين گوشه فرش بنشين؛ و به حضرت علّىعليه‌السلام نيز دستور داد: در ميانه و وسط آن فرش بنشين؛ وآنچه برايت گفتم بگو، كه در اين صورت بر هر كارى و هر حركتى قادر خواهى شد. در اين لحظه، آن سه نفر گفتند: اين از خصوصيّات علىّ است؟!

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بلى، قدر و منزلت او را بشناسيد و احترام او را رعايت كنيد.

جابر انصارى گويد: بعد از آن، فرش حركت كرد و در آسمان ها به پرواز در آمد و چون پس از مدّتى به زمين باز گشت، از سلمان فارسى شنيدم كه گفت:

پس از پرواز به آسمان ها، در گوشه اى از زمين كنار غارى فرود آمديم و طبق دستور حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به ابوبكر گفتم: به افرادى كه داخل غار هستند، سلام كن و چون سلام كرد جوابى نشنيد.

سپس به عمر گفتم كه سلام كند، او هم پس از سلام جوابى نشنيد، همچنين عبدالرحمان سلام كرد و نيز جوابى داده نشد، بعد از آن خودم سلام كردم و جواب سلام من نيز داده نشد.

در نهايت به حضرت علىّعليه‌السلام عرضه داشتم: اكنون شما بر اهل غار سلام نمائيد؛ و چون همانند ديگران سلام كرد ناگهان درب غار گشوده شد و صدائى از درون آن به گوش رسيد و نورى نمايان گرديد به طورى كه آن سه نفر از وحشت پا به فرار گذاشتند.

من به ايشان گفتم: آرام باشيد، فرار نكنيد تا ببينيم چه خواهد شد و آن ها چه مى گويند.

سپس حضرت علىّعليه‌السلام به اهالى درون غار خطاب نمود و فرمود: سلام بر شماها كه به خداى يكتا ايمان آورده ايد.

در همين لحظه از درون غار گفته شد: سلام بر تو اى امام متّقين!

ما شهادت مى دهيم كه پسر عمويت پبامبر خدا است و تو امام و پيشواى مسلمين هستى؛ و ولايت و خلافت پس از رسول خدا تنها مخصوص تو است نه ديگران. بعد از آن، هر سه نفر به حضرت علىّعليه‌السلام گفتند: ما نيز به آنچه اهل غار اظهار داشتند، ايمان داريم؛ ولى هنگام باز گشت نزد رسول اللّه، براى ما شفاعت نما؛ شايد كه از ما راضى شود.

پس از آن طبق دستور حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، روى همان فرش نشستيم و بعد از پرواز، مجدّدا جلوى مسجد فرود آمديم و حضرت از منزل خارج شد و نزد ما آمد و فرمود: در اين سفر چه گذشت؟

آن سه نفر عرضه داشتند: يا رسول اللّه! بر آنچه اهل غار شهادت دادند، ما نيز شاهد و مؤ من هستيم.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار نمود: اگر ثابت قدم باشيد، هدايت يافته و سعادتمند خواهيد بود؛ و بدانيد كه آنچه وظيفه رسالتم بود به شما ابلاغ كرده ام.

و در پايان فرمود: آن كسى كه ولايت و خلافت علىّعليه‌السلام را بعد از من بپذيرد، پيروز و نجات يافته است.(٤٢)

نخى از پيراهن، براى شِفاء

شخصى به نام بحر سقّا حكايت كند:

خدمت امام صادقعليه‌السلام بودم، آن حضرت فرمود:

اى بحر! اخلاق خوب موجب شادى و سرور است؛ و سپس افزود: آيا مى خواهى به داستانى از زندگى پيامبر خدا كه اهالى مدينه آن را نمى دانند برايت بيان كنم؟

عرض كردم: بلى.

حضرت فرمود: روزى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با جمعى از اصحاب خود در مسجد نشسته بود، ناگهان كنيزى از انصار وارد مسجد شد و كنار پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاد و گوشه اى از پيراهن حضرت را گرفت.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاست و كنيز بدون آن كه سخنى گويد، پيراهن حضرت را رها كرد و چون آن حضرت نشست، دو مرتبه كنيز پيراهن ايشان را گرفت و اين كار را تا سه مرتبه انجام داد تا آن كه مرتبه چهارم پيامبر ايستاد و كنيز پشت سر حضرت قرار گرفت و يك نخ از پيراهن حضرت را آهسته كشيد و برداشت و رفت.

پس از آن مردم به كنيز گفتند: اين چه جريانى بود كه سه مرتبه گوشه پيراهن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گرفتى و زمانى كه حضرت از جاى خود بلند مى شد، تو سخنى نمى گفتى و حضرت هم سخنى نمى فرمود؟!

كنيز گفت: در خانواده ما مريضى بود، مرا فرستادند تا نخى به عنوان تبرُّك از پيراهن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى شفاى مريض برگيرم و چون خواستم نخى از پيراهنش در آورم، متوجّه من گرديد و من شرم كردم تا مرتبه چهارم كه من پشت سر آن حضرت قرار گرفتم و چون توجّه شان به من نبود نخى از پيراهنش گرفتم و براى شفاى مريض بردم.(٤٣)

پيمان آهو و اسلام آوردن منافق

مرحوم شيخ طوسى و علاّمه مجلسى و ديگر بزرگان آورده اند:

امام صادقعليه‌السلام به نقل از اميرالمؤ منين، علىّعليه‌السلام حكايت فرمايد:

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، عبورش بر آهوئى افتاد كه با طناب به ميخ چادر و خيمه اى بسته شده بود، آهو با مشاهده آن حضرت به سخن آمد و گفت: يا رسول اللّه! من مادر دو نوزاد هستم كه تشنه و گرسنه اند وپستان هايم پر از شير گشته است، مرا آزاد گردان تا بروم بچّه هايم را شير دهم و چون سير شوند دو مرتبه بر مى گردم؛ و مرا با همين طناب ببند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: چگونه تو را آزاد كنم در حالى كه شكار اين خانواده هستى؟

آهو در جواب گفت: يا رسول اللّه! من بر مى گردم و با دست خودت مرا به همين شكل ببند.

پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پيمان و ميثاق از آهو گرفت كه سريع باز گردد، بعد از آن حيوان را آزاد نمود.

آهو رفت و پس از لحظاتى برگشت و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن را به همان حالت اوّل بست و سپس از چند نفر سؤ ال نمود: اين آهو از كيست؟ و چه كسى آن را شكار كرده است؟

گفتند: از فلان خانواده است؛ حضرت نزد آن خانواده آمد، در حالى كه شكارچى از منافقين بود، با ديدن چنين صحنه اى و شنيدن تمام جريان دست از نفاق خود برداشت و آهو را آزاد كرد و سپس جزء يكى از ياران با وفاى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عليه، قرار گرفت.(٤٤)

شفاعت كودك در قيامت

انس بن مالك حكايت كند:

مردى از انصار هرگاه به ملاقات وديدار حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آمد، فرزند خويش را نيز به همراه خود مى آورد.

پس از گذشت مدّتى، فرزند آن شخص(٤٥) فوت كرد وپدر اين موضوع را از آن حضرت پنهان داشت، تا آن كه روزى به محضر مبارك پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وارد شد؛ حضرت جوياى فرزند او شد؟

ديگران گفتند: فرزندش از دنيا رفته است و او داغدار مى باشد.

بعد از اين كه آن شخص از حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، رفت؛ به اصحاب خود فرمود: آيا مايل هستيد كه برويم و او را سر سلامتى وتسليت گوئيم؟

دوستان پذيرفتند و به همراه آن حضرت حركت كردند.

همين كه حضرت وارد منزل شد و مشاهده نمود كه پدر فرزند، بسيار محزون و غمگين است، به او و تمام افراد خانواده تسليت فرمود.

و پس از تسليتِ پيامبر خدا و همراهان، پدر اظهار داشت: يا رسول اللّه! او اميد و آرزوى من بود كه در پيرى كمك و يار و غمخوار من باشد.

حضرت فرمود: آيا تو شادمان نمى گردى، آن گاه كه فرزندت را در قيامت جلوى خود ببينى و به او بگويند: داخل بهشت برو.

فرزندت بگويد: پروردگارا! من پدر و مادرم را مى خواهم و آن قدر به محضر ربوبى حقّ التماس كند تا آن كه خداوند شفاعت فرزند كوچك و بى گناه را در حقّ پدر و مادر مى پذيرد و با يكديگر وارد بهشت مى شويد؟!

همراهان گفتند: يا رسول اللّه! اين بشارت تنها مخصوص اين شخص است، يا براى عموم مسلمان ها است؟

حضرت فرمود: اين بشارت و نويد براى تمام بندگان مؤ من به خداوند متعال مى باشد(٤٦)

گريه پدر و شادى قلب

امام جعفر صادق به نقل از پدران بزرگوارشعليهم‌السلام حكايت فرمايد:

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در محلّى نشسته بود و من به همراه عدّه اى، اطراف آن حضرت حضور داشتيم، كه ناگهان شخصى از طرف يكى از دختران حضرت رسول آمد و گفت: دخترتان گويد: فرزندم سخت بيمار و در حال مرگ قرار گ ر فته است؛ چنانچه ممكن باشد تشريف آوريد و مرا كمك نمائيد.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برو، به دخترم بگو: آنچه را خداوند داده و آنچه را بگيرد همه از براى اوست و هر انسانى كه در اين دنيا آمده، بايد روزى از اين دنيا برود.

آن شخص پيام حضرت را براى دخترش برد و پس از لحظاتى باز گشت و گفت: يا رسول اللّه! پيام شما را رساندم؛ ليكن دخترتان اظهارداشت: اين فرزند از جان خودم عزيزتر است، اگر امكان دارد تشريف بياوريد.

پس از آن، رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت نمود و ما نيز به همراه ايشان رفتيم تا به منزل دختر حضرت رسيده و سپس وارد منزل شديم.

همين كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چشمش به طفل افتاد كه درحال جان دادن بود غمگين و گريان شد.

گفتم: يا رسول اللّه! ما را از گريه در مرگ افراد نهى مى نمائيد وآن گاه خودتان گريه مى كنيد؟!

حضرت فرمود: من شما را از گريه در مرگ عزيزانتان نهى نكرده ام، بلكه از شيون و داد و فرياد نهى شده ايد.

و سپس افزود: بدان كه اين نوع گريه، عقده دل را مى گشايد و موجب سلامتى و شادابى قلب و روان مى گردد(٤٧)

نماز بر جنازه منافق

امام جعفر صادقعليه‌السلام حكايت نموده است:

وقتى عبداللّه بن اءُبىّ بن سلول يكى از منافقين به هلاكت رسيد، پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه بعضى از اصحاب خود بر جنازه او حاضر شدند و در مراسم دفن او شركت نمودند.

عمر بن خطّاب كه در آن مراسم شركت داشت لب به اعتراض گشود و گفت: يا رسول اللّه! مگر خداوند تو را از حضور بر جنازه منافقين نهى نكرده است كه بر قبر آن ها حاضر نشوى؟

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوت نمود و پاسخى نفرمود؛ عُمَر اعتراض خود را تكرار كرد.

در اين هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جواب اعتراض عمر، چنين اظهار داشت: واى بر حال تو! آيا خبر دارى كه من بر بالين قبر اين منافق چنين دعا كردم:

«اللّهمّ احشُ جَوْفَهُ نارا، وَ امْلا قَبْرَهُ نارا، وَاءصِلْهُ نار ».

يعنى؛ خداوندا! درون - قبر - او را پر از آتش گردان و او را هم نشين با آتش قرار ده.(٤٨)

ديدار از مريض بهشتى

حضرت اميرالمؤ منين، امام علىّعليه‌السلام حكايت نمايند:

روزى ابوذر غفارى دچار تَب و لرز شديدى شده بود، من به محضر مبارك رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدم وگفتم: يا رسول اللّه! ابوذر غفارى مبتلا به مرض سختى شده است.

حضرت فرمود: با يكديگر به عيادت و ديدار او مى رويم، پس من به همراه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت كردم و چون وارد منزل ابوذر غفارى شديم، كنار بستر او نشستيم.

پس از آن پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به ابوذر كرد و فرمود: در چه وضعيّتى هستى؟

ابوذر عرض كرد: يا رسول اللّه! در تب شديد و حالتى كه مشاهده مى فرمائى به سر مى برم.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى ابوذر! گويا تو را در يكى از باغات بهشت مى بينم.

و سپس افزود: تو غرق در امور دنيوى و مادّى گشته بودى و با اين عارضه و ناراحتى كه بر تو وارد شده است، خداوند متعال لغزش ها و خطاهاى تو را مورد مغفرت قرار داد؛ پس اى ابوذر! تو را بر اين رحمت و مغفرت بشارت باد.(٤٩)

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديثى ديگر فرمود: بسيار تعجّب مى كنم از آن مؤ منى كه براى مريضى خود، جزع و ناراحتى مى كند؛ چنانچه انسان مؤ من، موقعيّت خود را در پيشگاه خداوند بداند، همانا دوست دارد كه هميشه مريض باشد تا مرگ، او را دريابد و به ملاقات خداوند مهربان برود.(٥٠)

روش همزيستى با دوستان

امام جعفر صادقعليه‌السلام حكايت فرمود:

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ساعات روزانه خود را براى ملاقات با اصحاب تنظيم و تقسيم مى نمود و با نظم و با رعايت نوبت افراد، با ملاقات كنندگان مجالست و صحبت مى فرمود.

آن حضرت در مجالس، در حضور اصحاب و دوستان هرگز پاى خود را دراز نمى كرد؛ بلكه هميشه در حضور اشخاص، دو زانو مى نشست؛ و هيچگاه به طور سَرِ پا و زانوها بالا نمى نشست.

هنگامى كه شخصى با حضرت دست مى داد و با ايشان مصافحه مى كرد، دست خود را نمى كشيد و جدا نمى كرد مگر آن كه آن شخص، دست خود را از دست حضرت جدا كند.

در هر كجا سائلى را مى ديد، نا اميدش نمى كرد و اگر چيزى همراه خود نداشت كه به او بدهد مى فرمود: خداوند، انشاء اللّه تو را كمك نمايد و دعاى خيرى در حقّ او مى نمود.

هركس با حضرت آشنا، هم نشين و يا هم سفر مى گشت، حضرت نام او را جويا مى شد و سؤ ال مى نمود.

و هركس حضرت را به طعامى دعوت مى كرد، قبول مى نمود و اگر بر سفره اى حاضر مى شد، از غذاى آن ها ميل مى كرد(٥١)

همچنين آورده اند:

روزى يكى از اصحاب و دوستان پيامبر عالى قدر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كه در مدينه منزل داشت، آن حضرت را به همراه چهار نفر ديگر از يارانش به ميهمانى در منزل خود دعوت كرد.

پيامبر خدا دعوت آن شخص صحابى را پذيرفت؛ و چون به همراه چهار نفر ديگر به سوى منزل ميزبان حركت كردند، در بين راه يك نفر ديگر نيز به عنوان نفر ششم به ايشان ملحق شد.

هنگامى كه آن حضرت با همراهانش نزديك منزل ميزبان رسيدند، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن شخص ششم فرمود: ميزبان تو را دعوت نكرده است، همين جا منتظر باش تا با صاحب منزل صحبت كنيم و براى تو نيز اجازه ورود بگيريم.

همچنين روايت كرده اند:

هرگاه پيامبر خدا سوار بر مركب مى شد و به سمتى مى رفت؛ اگر در مسير راه به شخص پياده اى برخورد مى نمود، او را نيز بر مركب خود سوار مى كرد(٥٢)

چگونگى بيعت زنان با پيامبر خدا

مرحوم علىّ بن ابراهيم قمّى در كتاب خود، پيرامون تفسير اين آيه شريفه قرآن:( يا اَيُّها النَّبيُّ اِذا جاءَكَ الْمُؤ مِناتُ يُبايِعْنَكَ... ) (٥٣) آورده است:

اين آيه مباركه در فتح مكّه بر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد؛ و چون زنان خواستند با پيامبر خدا بيعت كنند حضرت قَدَحى از آب جلوى خود نهاد و دست خود را داخل آن نمود.

پس از آن خطاب به زنان كرد و فرمود: هركس مى خواهد با من بيعت كند، دست خود را داخل اين قدح نمايد و سپس افزود: من با زنان مصافحه نمى كنم.

اين بيعت دو شرط داشت: يكى از طرف خداوند:

( اءَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللّه شَيئا وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ اَوْلادَهُنَّ وَ لا يَاءْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ اَيْدِيهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ فى مَعرُوفٍ فبايِعْهُنَّ ) (٥٤) ؛ اين كه در اعمال و عبادات به خدا مشرك نباشند، دزدى نكنند، زنا به هر نوعى انجام ندهند، فرزندان خود را به هر دليل ودر هر وضعيّتى نكشند، يكديگر را متّهم نسازند و در كارهاى نيك وپسنديده با پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام مخالفت نكنند.

و دوّمين شرط از طرف شخص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد كه همان تفسير «معروف» باشد:

امّ حكيم دختر حارث بن عبدالمطّلب دختر عموى پيامبر گفت: يا رسول اللّه! معروف چيست، كه نبايد در آن تو را مخالفت كنيم؟

حضرت فرمود: يعنى، صورت خود را نخراشيد، بر گونه هاى خود چنگ و ناخن نكشيد، گيسوان خود را نكنيد، يقه لباستان را چاك نزنيد، لباس سياه نپوشيد، واويلا نگوئيد و زياد بر بالين قبر ننشينيد.

قابل ذكر است كه اين هفت شرط، آداب و روشى است كه آن ها براى مردگان خود انجام مى دادند؛ و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از زنان عهد و پيمان گرفت كه اين اعمال را انجام ندهند(٥٥) .

ورود به مدينه و خرماى سلمان

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون روز دوشنبه، هبجدهم ربيع الاوّل، وارد مدينه منوّره گرديد؛ خبر ورودش در بين تمامى اهل مدينه منتشر گرديد.

سلمان فارسى كه در جستجوى حقيقت و دين مبين اسلام بود ويكى از يهوديان مدينه او را براى كشاورزى نخلستان خود خريدارى كرده بود، چون خبر ورود پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شنيد طبقى از خرما تهيّه كرد و جلوى پيامبر و همراهانش آورد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال نمود: اين ها چيست؟

سلمان گفت: صدقه خرماها است؛ چون تازه به اين شهر وارد شده ايد و غريب هستيد، دوست داشتم با اين صدقه از شما پذيرائى كنم.

پيامبر خدا به همراهان خود فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ ولى خود حضرت از آن خرماها تناول ننمود.

سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسى گفت: اين يك علامت؛ و سپس طبقى ديگر از خرما آورد و چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال نمود كه اين ها چيست؟

گفت: چون ديدم از خرمائى كه به عنوان صدقه آوردم، ميل ننمودى، اين ها را به عنوان هديه به حضورتان آوردم.

در اين هنگام، حضرت به همراهان فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ و خودش نيز مشغول خوردن شد.

همچنين سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسى گفت: اين دو علامت؛ و سپس اطراف حضرت رسول دور زد.

پيامبر خدا پارچه اى را كه بر دوش خود انداخته بود برداشت و چون سلمان، چشمش بر شانه راست به مُهر نبوّت و خال آن حضرت افتاد جلو آمد و آن را بوسيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال نمود: تو كيستى؟

گفت: من مردى از اهالى فارس هستم كه از شهر خود آمده ام... و تمام جريان خود را بازگو نمود؛ و چون اسلام آورد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را بشارت به سعادت و خوشبختى داد.(٥٦)

رسيدگى به فقراء و نصيحت دلسوزانه

امام جعفر صادقعليهم‌السلام ، به نقل از پدران بزرگوارشعليهم‌السلام ، بيان فرمايد:

پشت منزل و مسجد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جايگاهى به نام صُفّه براى مسلمانان مهاجرى كه پناهگاه ومنزلى نداشتند، تهيّه شده بود، كه آن ها حدود چهار صد نفر مرد بودند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، روزها از آن ها دلجوئى مى نمود و نيز صبحانه و شام آن ها را تهيّه و تاءمين مى كرد و در اختيارشان قرارمى داد.

روزى حضرت نزد ايشان آمد؛ و ديد كه هركس مشغول كارى است؛ يكى كفش پاره شده مى دوزد، ديگرى لباس و پيراهن خود را وصله مى كند و....

حضرت به هر يك از آن ها مقدار ده سير خرما داد، يكى از آن ها از جاى خود برخاست و اظهار داشت: يا رسول اللّه! آن قدر به ما خرما داده اى كه شكم ها و درون ما، در حال آتش گرفتن است.

پيامبر خدا در جواب چنين فرمود: اگر امكانات بيشترى داشتم و مى توانستم، از ديگر غذاها نيز شما را بهره مند مى كردم، وليكن به شما مى گويم كه هركس پس از من زنده باشد، بهره اى كافى از دنيا و نعمت هاى آن خواهد برد، واز بهترين لباس ها و بهترين منزل ها و ساختمان ها استفاده خواهد كرد.

شخصى از آن جمع بلند شد و به آن حضرت عرضه داشت: يارسول اللّه! من به آن زمان و به چنان زندگى علاقه مند هستم، بفرما، كه آن دوران چه وقت فرا خواهد رسيد؟

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آگاه باشيد، ارزش اين زمانى كه شما در آن به سر مى بريد، بهتر و برتر از هر زمان ديگرى است.

سپس افزود: شما مؤ منين چنانچه شكم هاى خود را از حلال پر كنيد، پس ميل آن پيدا مى كنيد كه از چيزها وغذاهاى حرام نيز استفاده و بهره گيريد.(٥٧)

شجره طوبى و دوستداران

بلال بن حمامه، يكى از ياران پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت كند:

روزى آن حضرت در حال تبسّم و خنده بر ما وارد شد و صورت مباركش همانند ماه تابان نورانى بود.

عبدالرّحمن بن عوف از جاى خود برخاست و اظهار داشت: يا رسول اللّه! اين چه نورى است كه در چهره و صورت شما نمايان گشته است؟

حضرت فرمود: بشارتى از طرف خداوند متعال درباره برادر وپسر عمويم علىّ؛ و دخترم فاطمه زهراءعليها‌السلام به من رسيد بر اين كه خداوند، فاطمه و علىّ بن ابى طالب را به ازدواج و نكاح يكديگر در آورده است و دستور داده تا خازن و مأمور بهشت درخت شجره طوبى را حركت دهد.

پس شجره طوبى برگ هائى همانند سند و حواله، به تعداد دوستداران و علاقمندان اهل بيتِ من بر خود رويانيد.

سپس ملائكه اى را در كنار آن درخت به وجود آورد و به هر يك از آن ها يكى از اسناد و حواله هاى آن درخت را تحويل داد.

و چون روز قيامت بر پا شود و خلايق، محشور گردند، صدائى در بين آن جمع شنيده شود و توسّط آن، ملايك به هر يك از دوستداران اهل بيتِ من، يك برگ از آن اسناد و حواله ها داده مى شود، كه برگه ايشان آزادى از آتش جهنّم؛ و جواز ورود به بهشت خواهد بود.

پس از آن، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افزود: علىّ وهمسرش فاطمه، مردان و زنان مسلمانِ امّتِ مرا از آتش جهنم نجات داده؛ و ايشان را وارد بهشت خواهند نمود(٥٨)

12. بدعت بودن رفتن به غار حرا

لجنه دایم افتای سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.(1)

13. بدعت بودن نشر اعلامیه وفات

زینو، مفتی فعلی وهابیان می گوید:

اعلامیه دادن در کاغذها برای وفات انسانی از جمله بدعت های ممنوع و تشبه به غیر مسلمانان است.(2)

وهابیان نه تنها در امور عرفی، فتاوای خلاف فطرت صادر می کنند، بلکه گاه فتاوای بر خلاف مسلّمات علمی دارند. برای نمونه، شیخ محمدبن صالح عثیمین درباره گردش خورشید به دور زمین می گوید:

ظاهر ادله شرعی اثبات می کند که خورشید به دور زمین می گردد و به سبب آن، شب و روز پدید می آید.(3)

وی در جایی دیگر می نویسد:

اما آنچه امروزه عالمان نجوم می گویند، چون برای ما به درجه یقین نرسیده، ما به خاطر آن، دست از ظاهر کتاب و سنت پیامبر خود بر نمی داریم.(4)

همچنان که ملاحظه می شود، اصل نزد وهابیان، حرمت کردارها و بدعت و شرک است. آنان دینی بی روح و متحجرانه ای، برای جهانیان به نمایش گذاشته و کوشیده اند خود را مسلمان حقیقی معرفی کنند؛ مسلمانی که منطق را نمی شناسد و با خشونت و ترور می خواهد همگان را با خود همراه کند و برای رسیدن به این مقصد، مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد، مبارزه با

___________________

1- الجنه الدائمه، فتوای ش 5303.

2- الموت، عظاته و احکامه، ص29.

3- فتاوی ارکان الاسلام، ص132.

4- فتاوی العقیده، ص225.

مسلمانانی که به باور آنان، مشرک شده اند، بر جنگ با کفار برتری دارد. به همین دلیل، آنان به جای مبارزه با صهیونیست ها، در کنار آنان، با حزب الله و حماس فلسطین مبارزه می کنند و حتی دعا برای پیروزی آنان را جایز نمی دانند یا در افغانستان، عراق و پاکستان، با بمب گذاری انتحاری و دیگر رفتارهای خشونت آمیز، مسلمانان بی گناه را شبانه روز قتل عام می کنند.

ضرورت پرداختن به بحث وهابیت

بررسی شبهه های وهابیت به این دلیل ضروری است که پیروان این فرقه از فرصتی استثنایی که با در اختیار داشتن حرمین مکه و مدینه نصیب آنان گشته است، سوء استفاده می کنند و با ترویج افکار و عقاید سخیف خود، بین مسلمانان تفرقه می اندازند تا شیعه را دشمن اصلی اهل سنت معرفی و خود را با آن همه جرم و جنایت علیه مسلمانان، داعیه دار اسلام و مسلمانی قلمداد کنند. آنان بدین منظور سالانه میلیاردها دلار هزینه می کنند و با خرید مزدورانی در جهان علیه شیعه و تنها حکومت برخاسته بر اساس تفکر اهل بیتعليهم‌السلام ، یعنی ایران به شایعه پراکنی روی آورده اند. از جانب دیگر، برای تضعیف شیعیان کتاب هایی به زبان های مختلف می پراکنند و حتی به حجاجی که از ایران به زیارت خانه خدا مشرف می شوند، هدیه می کنند. آنان حرکات زائران ایرانی را زیر نظر دارند و در مکان های مقدس مکه و مدینه، با حربه شرک، آنان را از اعمال عبادی و زیارتی باز می دارند و به شبهه افکنی می پردازند. آنان برای دور کردن دیگر مسلمانان از پیروان اهل بیت، همچون اسلاف خود با دروغ و تزویر، انواع و اقسام تهمت ها را علیه پیروان اهل بیت می پراکنند. ازاین رو، آشنا شدن با شبهه های رایج آنان علیه پیروان اهل بیت و پاسخ گویی به آنان ضروری می نماید تا هم شیعیان به بی پایه و اساس بودن عقاید وهابیت و شبهه های آنان پی ببرند و هم اهل سنت به اختلاف بین

وهابیت و خودشان بیشتر آگاه شوند و موضع گیری عالمان پیشین خود را در برابر وهابیت از نو بنگرند و تکلیف دینی شان را در برابر وهابیت به یاد آورند.

در این پژوهش به شبهه هایی می پردازیم که در کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و بعضی کتاب های وهابیان معاصر آمده است و در قالب کتاب و جزوه یا در سایت ها مطرح کرده اند. برخی شبهه ها نیز مربوط به برخوردهای شفاهی است که با زائران و روحانیان کاروان های حج مطرح شده است.

فصل دوم: شبهه های کلامی

مقصود از شبهه های کلامی در این فصل شبهه هایی است که عموم مسلمانان به آن باور دارند و ابن تیمیه و پیروانش، آنها را شرک و بدعت می شمارند.

1- آیا طلب شفا از قبور انبیا و صالحان، شرک است؟

ابن تیمیه دراین باره می نویسد:

هرکس کنار قبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان بخواهد که بیماری او را شفا دهد یا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زیرا هیچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنین اعمالی را ندارد. پس واجب است چنین شخصی را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(1)

پاسخ

اینکه ابن تیمیه ادعا می کند جز خداوند کسی دیگر قدرت چنین کاری را ندارد، اگر مراد وی، قدرت مستقل از خداست، ما هم قبول داریم، اما اگر مراد آن است که اولیای الهی، حتی به اذن خدا نیز قدرت چنین کاری را ندارند، سخن باطلی است؛ زیرا خداوند از قول حضرت عیسیعليه‌السلام نقل می کند که فرمود:

____________________

1- ابن تیمیه، زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ج1، ص18.

من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام. من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی و جذام) را بهبود میبخشم... (آل عمران: 49)

همچنین در داستان حضرت یوسف به صراحت میگوید:

(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود. (یوسف: 93)

خداوند در سه آیه بعدی نیز میفرماید:

اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید و آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند، ناگهان بینا شد. (یوسف: 96)

در این آیه، به صراحت بیان شده است که پیراهنی به دلیل تماس با جسم مقدس انسانی پاک و الهی، چشم نابینایی را (به اذن الهی) شفا داده است، پس (به اذن خدا) انبیا و اولیای الهی یا خاکی که روی قبر آن بندگان پاک الهی است، می توانند به جهت هم جواری با آن بدن های مقدس و پاک، شفا دهند.

بنابراین، از بنده صالح و پاک خدا بعید نیست که با اذن خدا، بیماری را شفا دهد. چه آن بنده صالح، حیات دنیایی داشته باشد یا حیات برزخی؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید:

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده است، شادمانند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعدها در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غمی نخورند. (آل عمران: 169171)

این آیه می گوید که شهیدان حیات برزخی دارند و زنده اند و حتی به دیگران بشارت می دهند و ما هم می گوییم که همه پیشوایان ما به شهادت رسیده اند. بنابراین، آنها به گفته خداوند، زنده اند و مرده آنها با زنده آنها فرق ندارد و به اذن الهی کرامت می کنند و شفا می دهند تا همواره روزنه ای به سوی عالم غیب برای مردم گشوده باشد و مردم منکر ماورای طبیعت و جهان آخرت نشوند. این کارها همچنان که عیسیعليه‌السلام فرمود، از طرف بندگان پاک خدا، نشانه ای از خداوند است؛ زیرا اینان به اذن خدا چنین میکنند تا نشان دهند بندگی خدا بی مزد نیست، بلکه عزت همیشگی را به دنبال دارد. خداوند حتی پس از مرگ آنان نیز چنین کرامتی را از آنان صادر میکند تا سبب تشویق دیگران به کارهای نیک شود و بدانند کار نیک، پاداش اخروی و احترام دنیوی دارد و بشارتی باشد برای کسانی که برای بقای دین جان فشانی می کنند تا بدانند پاداش آنان پای مال نمی شود.

2-آیا رفتن به غار حرا بدعت است؟

لجنه دایم افتای وهابیت سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا، از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.( 1)

پاسخ

هنگامی که خداوند برای اولین بار می خواست در کوی طوی با موسیعليه‌السلام سخن گوید و بشارت نبوت را به او دهد، به او دستور داد:

( إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی .) (طه: 12 و 13)

همانا من پروردگار تو هستم! پس نعلین خود از پای بدر کن، زیرا اکنون تو در وادی مقدس طُوی هستی. من تو را [به پیامبری] برگزیده ام، پس به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا دار.

____________________

1- فتاوی الجنه الدائمه، ش5303.

خداوند در این آیه به یمن وحی بر موسی، آن وادی را مقدس نامید و به او فرمود باید نعلین خود را از پای در آوری؛ زیرا این وادی احترام دارد. حال می پرسیم چگونه جایی که یک بار بر موسیعليه‌السلام وحی می شود، مقدس است و احترام دارد، اما مکانی که بر خاتم پیامبران وحی می شود که اشرف از همه انبیای الهی است، آن مکان نمی تواند مقدس باشد و نه تنها احترام ندارد، بلکه رفتن به آنجا بدعت و شرک شمرده می شود. این مکان، سالیان درازی، محل عبادت و نیایش های آن حضرت بوده است. مسلمانان به قصد یادآوری آن لحظات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنجا می روند و با دیدنش به یاد حضرتش اشک شوق می ریزند. اگر هم مجالی بیابند دو رکعت نماز به جا می آورند و خداوند را به جهت هدایت یافتن با این دین حنیف، سپاس می گویند. حال کدامیک از این کارها بوی شرک می دهد؟

3-آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.(1)

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از

____________________

1- علی دیسمانی، گفت وگوی آرام و دوستانه، ص7.

فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

( وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ .) (نور: 32)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ .) (نساء:)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

4-آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟

از اساسی ترین اشکالات وهابیت نسبت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسل به رسول گرامی اسلام و صالحان است. آنان می گویند شما مشرکید؛ زیرا همچون مشرکان به رسول گرامی اسلام توسل میکنید. آنان میگفتند:

( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی .) (زمر: 3)

اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

شما هم برای تقرب به خدا به رسول گرامی توسل می کنید.

محمد بن عبدالوهاب می گوید: «توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می دادند.»(1) وی در فتوایی می گوید: «هرکس به پیامبران و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است».(2)

یکی از دلایل مخالفت وهابیان این است که می گویند: ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل از نظر عقلی، باطل و شرک است.

پاسخ

توسل در لغت «از وسیله گرفته شده و وسیله به معنای درجه و قرب است. وقتی گفته می شود واسل به معنای کسی است که به سوی خدا راغب است و در اصطلاح به معنای چیزی است که سبب نزدیکی به غیر می شود. در روایت نیز آمده است: «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِیلَه» که مراد، قرب به خداست، ولی گفته اند به معنای شفاعت در قیامت است.(3) مراد از توسل نیز در سیره و روش مسلمانان، واسطه قرار دادن انبیا و اولیای میان خود و خدا برای قرب به خدا و بخشش گناهان یا برآورده شدن حاجات است.

توسل در قرآن

خداوند در قرآن چنین کاری را جایز دانسته است و ماجرای توسل برادران خطاکار یوسف به حضرت یعقوب را چنین بیان می کند:

_____________________

1- الجامع الفرید، ص501.

2- کشف الشبهات، ص58.

3- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج 11، ص725.

( قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .) (یوسف: 97 و 98)

(فرزندان یعقوب به پدر خویش) گفتند: ای پدر، از خدای بزرگ، بخشایش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می بردیم. (یعقوب) گفت: به زودی، از پروردگار خود برای شما بخشایش می خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

از این آیه به روشنی درمی یابیم که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدر خویش متوسل شدند و آن را وسیله بخشودگی خود دانستند. به او گفتند ای پدر، تو برای ما از خدا طلب بخشش کن. حضرت یعقوب نیز نه تنها به توسل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آنها وعده دعا و استغفار هم داد و گفت: به زودی برای شما بخشش می طلبم. اگر این کار شرک بود، آن حضرت به فرزندانش می گفت چرا مشرک شده اید؟ من چه کاره ام؟ بروید از خدا بخواهید تا شما را ببخشد.

همچنین خداوند به مسلمانان دستور می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ) (مائده: 35)

ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و به سوی خدا وسیله ای انتخاب کنید.

این آیه می گوید به سوی خدا، وسیله ای برگزینید، اما مصداق را بیان نفرموده است که چه چیزی می تواند وسیله به سوی خدا باشد. ازاین رو، شخص مسلمان می تواند به انواع وسایل عبادی متوسل شود. یکی از راه های رسیدن به خدا، بخشش گناهان و تقرب به او و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا خداوند چنین دستور داده است:

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا .) (نساء: 64)

و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند (، از راه خود برگشته و) نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در آیه ای دیگر کسانی را که از این کار سر باز می زنند و خود را نیازمند دعای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و طلب استغفار او نمی دانند، منافق نامیده است.

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ. ) (منافقون: 5)

و چون به آنها گفته شود: نزد پیامبر بیایید تا برای شما از خداوند طلب عفو و بخشش کند. سرشان را به علامت نفی و انکار تکان می دهند و آنها را می بینی که با تکبر از این دعوت روی برمی گردانند.

ازاین رو، مسلمانان به فرمان خداوند به پیامبر و اهل بیت پاک او توسل می جویند و هیچ مسلمانی آنان را در کنار خدا نمی پرستد و هیچ مسلمانی نمی تواند ادعا کند که گناهی مرتکب نشده و نیازمند شفاعت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست.

بنابراین، وهابیت با این حرف خود به رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله توهین می کند که توسل به او را همانند بت پرستی می داند و چون آنان از چنین کاری جلوگیری می کنند، جزو منافقان هستند.

توسل در روایات

روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:

اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لک وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلک فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَکْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُک وَ اَتوَجَّه إلیکَ بنبیّک مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمهِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِک الَی رَبّی فی

حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ کأنْ لَمْ یکنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.(1)

مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر می خواهی، دعا کنم و اگر مایل باشی، به تأخیر می اندازم که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا کن. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی می آورم. ای محمد، من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا! او را شفیع من گردان. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد هم طول نکشیده بود که دیدیم مرد نزد ما آمد (و چنان شفا یافت) گویا هرگز نابینا نبود.

از نظر ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز این حدیث صحیح است.(2)

از این روایت بر می آید که توسل به پیامبر گرامی، برای برآورده شدن نیاز جایز است. حتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای آنکه خود برای آن مرد دعا کند یا همچون حضرت یعقوب بفرماید: من به زودی برایت دعا می کنم تا شفا بیابی، چنین نکرد، بلکه به آن مردِ نابینا دستور داد تا آن گونه دعا کند و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا از پروردگار جهان، نیاز خود را بخواهد و او چنین کرد و شفا یافت. ازاین رو، پیامبر اسلام چگونگی توسل خود را به درگاه الهی به این صحابی و امت خود آموخت. این کار به معنای توسل به اولیای الهی و بندگان پاک خدا به درگاه خداوند است که مسلمانان همواره به آن معتقد بوده اند.

___________________

1- احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص138.

2- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص179.

وهابیون می گویند کمک طلبیدن و توسل به مرده پس از مرگ جایز نیست. آنچه در روایت از توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده، مربوط به زمانی است که ایشان زنده بوده است.

پاسخ آن است که آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن صحابی یاد داد، یک دستور کلی بود؛ زیرا توسل او را به دعای خویش یا زنده بودنش مقید نفرمود، بلکه به او آموخت که بگوید: «اللهمّ إنی اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نبی الرَّحمه... اللهمّ شفعه فی».

شاهد سخن این است که ابن حنیف که راوی این حدیث است، آن را فقط مربوط به زمان زندگی دنیوی پیامبر اسلام ندانسته است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده که مردی از عثمان (خلیفه سوم) کمک می طلبید، اما وی به او توجه نمی کرد. روزی آن مرد، عثمان بن حنیف را دید و نزد این یار پیامبر اسلام شکایت کرد. وی به او گفت به وضوخانه برو و وضو بگیر و آنگاه به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّی اَسئلُک وَ اَتَوجَّهُ إلیک بِنبیِّنا مُحّمدٍ نَبیَّ الرَّحمهِ یا مُحمَّدُ اِنّی اَتَوجَّهُ بِک الیَ رَبّی ، فَتَقْضِی لی حاجَتی؛ پروردگارا از تو می طلبم و با نبیت محمد که پیامبر رحمت است، به تو توجه می کنم. ای محمد من به وسیله تو به پروردگارم توجه می کنم، پس حاجاتم را بر آور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نیز چنین کرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.(1)

دلیل دیگر که بر توسل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت دلالت دارد، این روایت است:

عَنْ مالکِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ فی زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلیَ قَبر النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِسْتَسْقِ لِأمّتک فَإنَّهم قَد هَلَکوا، فأتَی الرَّجلُ فی المْنامِ فَقیلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون.(2)

____________________

1- طبرانی، معجم الکبیر، ج9، ص31؛ مجمع الزوائد، ج2، ص279؛ مبارکفوری، تحفه الاحوزی، ج10، ص24.

2- ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ فتح الباری، ج2، ص412.

مالک می گوید: در زمان عمر مردم به خشک سالی مبتلا شدند. مردی بر سر قبر پیامبر اسلام رفت وگفت: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برای امتت باران بطلب، زیرا آنان نابود شدند. آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده که سیراب خواهند شد.

بخاری در صحیح نقل می کند:

إنّ عُمَر بنَ الخُطّابِ رَضی اللهُ عَنه کَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَی بالْعباسِ بنِ عَبدالِمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا کُنّا نَتوسّلُ إلیکَ بِنبیِّنا فَتَسْقینا و إنّا نَتَوسَّلُ إلیکَ بِعَمِّ نَبینا فَاسْقِنا قالَ فَیسُقَون.(1)

هرگاه قحطی رخ می داد، عمربن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، در زمان حیات پیامبر به او متوسل می شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل می فرمودی. اکنون به عموی پیامبر به سوی تو متوسل می شویم تا ما را سیراب کنی و سیراب می شدند.

از منظر رهبر مذهب شافعی نیز اصل توسل پذیرفتنی است. وی در دو بیت، به این حقیقت اشاره می کند:

آل النَّبی ذَریعتی

هُم إلیه وسیلَتی

أرجو بِهم اعطی غداً

بیدی الیمین صحیفتی(2)

خاندان پیامبر، وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.

عالمان دیگر اهل سنت نیز بر این امر صحه گذاشته اند. به دلیل اهمیت مسئله توسل، به چند مورد دیگر هم اشاره می کنیم. نورالدین سمهودی چنین می نویسد:

استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جاه و برکت او نزد خداوند، از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام

____________________

1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، جز 2، کتاب الجمعه، باب3، ص20، ح1010.

2- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص524.

می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حیات دنیوی و حتی در برزخ و چه در قیامت.(1)

قسطلانی می نویسد:

بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سزاوار است که زیاد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کند و سزاوار کسی که از او طلب شفاعت شده این است که خدا شفاعتش را بپذیرد.(2)

زینی دحلان نیز می نویسد:

هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد که اگر قرار باشد نمونه های توسل آنها را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود و کسی بر آنان ایراد نگرفت تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند.(3)

از این نمونه ها درمی یابیم که ادعای شرک و بدعت شمردن توسل از دیدگاه وهابیان، تنها برای خود آنان پذیرفتنی است و اهل سنت و شیعه، به دلیل مکابره وهابیت، این امر را رها نخواهند کرد.

گفته اند ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل به عاجز، از نظر عقلی، باطل و شرک است. این سخن، ادعایی باطل است؛ زیرا زندگی پس از مرگ صالحان و پاکان، دلیل قرآنی دارد و ادعای

__________________

1- «اعلم أن الاستغاثه و التشفع بالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بجاهه و برکته إلی ربه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین، و سیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه صلی الله تعالی علیه و سلم و بعد خلقه، فی حیاته الدنیویه و مده البرزخ و عرصات القیامه» (علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص193).

2- «وینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثه و التشفع و التوسل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فجدیر بمن استشفع به أن یشفعه اللّه تعالی فیه» (احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص604).

3- الدرر السنیه، ص31.

وهابیان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگی دنیا صحیح نیست. خداوند به صراحت به زندگی شهیدان پس از مرگ اشاره می کند و می فرماید:

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ. یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ) (آل عمران: 169 171)

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند بر نعمت و فضل خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند.

در این آیات، بهره مندی شهیدان از نعمت های الهی و خشنودی از آنچه به دست آورده اند، دلیل بر زندگی دوباره آنان است. به راستی چگونه می توان پذیرفت کسانی که در راه دین به شهادت رسیده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولی پیامبر اسلام که آورنده دین و پیشوای شهیدان است، زندگی پس از مرگ نداشته باشد.

روایات بسیاری نیز حیات پس از مرگ انبیا به ویژه خاتم انبیا را اثبات می کند. هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب مجمع الزواید از عبدالله بن مسعود چنین نقل می کند:

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «زندگی من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با همدیگر گفت وگو می کنیم. شما سخن می گویید و من هم با شما سخن می گویم. مرگ من هم برای شما خیر است، چون کارهای شما بر من عرضه می شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می کنم و برای هر کار ناپسندی برای شما از خدا آمرزش می خواهم».

هیثمی دراین باره می گوید: «این حدیث را بزّاز نقل کرده است و راویان این حدیث همان راویان صحیح هستند».(1)

از این روایت بر می آید که رابطه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حتی پس از مرگ نیز با پیروانش برقرار است.

در روایتی دیگر تصریح شده است که حتی بدن پیامبران نیز از بین نمی رود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فأکثِرُوا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاهِ فیهِ (یوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَکم مَعروضَهٌ عَلَیّ: قالوا: یا رسولَ وَ کیفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَلیکَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَی الْارضِ أنْ تَأکُلَ أجسادَ الاْنَبیاءِ.(2)

روز جمعه زیاد بر من درود بفرستید؛ زیرا درودهای شما بر من عرضه می شود. پرسیدند: ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می پوسد. درودهای ما چگونه به محضر شما می رسد؟ فرمود: زمین به بدن پیامبران آسیب نمی رساند؛ زیرا خداوند، خوردن و نابودی بدن های آنان را بر زمین حرام فرموده است.

این روایت به نظر حاکم نیشابوری صحیح است.(3)

به دلیل همین روایات و آیات قرآن است که بسیاری از علمای اهل سنت حیات پس از مرگ انبیا را از مسلّمات شمرده و برخی از آنان کتاب مستقلی نیز درباره زندگی پیامبران نگاشته اند. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی می گوید:

بیهقی کتابی زیبا درباره زندگی پیامبران پس از مرگ گرد آورده و این حدیث را از انس نقل کرده است که «اِنَّ الاْنبیاءَ أحیاءٌ فِی قُبورِهم یُصلَّون؛ پیامبران در درون قبر زنده اند و نماز می خوانند».(4)

____________________

1- مجمع الزوائد، ج9، ص24.

2- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

3- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

4- فتح الباری، ج6، ص352.

قسطلانی نیز می گوید:

شکی نیست که زنده بودن پیامبران پس از مرگ امری ثابت و روشن و جاودانه است و پیامبر ما چون برتر از همه پیامبران است، زندگی او پس از مرگ کامل تر از دیگر پیامبران خواهد بود.(1)

آنچه گفته شد، بخشی از سخنان علمای اهل سنت در برابر وهابیت است. وهابیان معتقدند رفتگان از دنیا ناتوانند و توسل به عاجز، باطل و شرک است، پس نباید به آنان توسل بجوییم. ما می گوییم توسل جستن به ناتوان، حتی اگر زنده هم باشد، خلاف عقل است، نه معیار شرک. با این حال، اگر متوسل معتقد باشد کسی نزد خداوند آبرو دارد و می تواند برای قضای حاجاتش، واسطه شود یا می تواند درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نیست. مسلمانان هم معتقدند که پیامبران و اولیای الهی، به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهی نمی توانند حاجت های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلی تنها ذات احدیت است. همچنان که گفتیم مسلمانان این اعتقاد را از کریمه قرآنی برگرفته اند. آنجا که حضرت عیسیعليه‌السلام ، زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اجازه پروردگار می داند و می فرماید:

( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ .) (آل عمران: 49)

من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم. سپس در آن می دمم و به اجازه خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم.

بنابراین، تمسک و توسل مسلمانان به پیامبر و اولیای الهی، به دلیل استقلال آنان در برآوردن حاجت نیست. همچنان که سمهودی شافعی، در بیانی کوتاه به همین نکته اشاره می کند و می گوید

____________________

1- المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص599.

12. بدعت بودن رفتن به غار حرا

لجنه دایم افتای سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.(1)

13. بدعت بودن نشر اعلامیه وفات

زینو، مفتی فعلی وهابیان می گوید:

اعلامیه دادن در کاغذها برای وفات انسانی از جمله بدعت های ممنوع و تشبه به غیر مسلمانان است.(2)

وهابیان نه تنها در امور عرفی، فتاوای خلاف فطرت صادر می کنند، بلکه گاه فتاوای بر خلاف مسلّمات علمی دارند. برای نمونه، شیخ محمدبن صالح عثیمین درباره گردش خورشید به دور زمین می گوید:

ظاهر ادله شرعی اثبات می کند که خورشید به دور زمین می گردد و به سبب آن، شب و روز پدید می آید.(3)

وی در جایی دیگر می نویسد:

اما آنچه امروزه عالمان نجوم می گویند، چون برای ما به درجه یقین نرسیده، ما به خاطر آن، دست از ظاهر کتاب و سنت پیامبر خود بر نمی داریم.(4)

همچنان که ملاحظه می شود، اصل نزد وهابیان، حرمت کردارها و بدعت و شرک است. آنان دینی بی روح و متحجرانه ای، برای جهانیان به نمایش گذاشته و کوشیده اند خود را مسلمان حقیقی معرفی کنند؛ مسلمانی که منطق را نمی شناسد و با خشونت و ترور می خواهد همگان را با خود همراه کند و برای رسیدن به این مقصد، مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد، مبارزه با

___________________

1- الجنه الدائمه، فتوای ش 5303.

2- الموت، عظاته و احکامه، ص29.

3- فتاوی ارکان الاسلام، ص132.

4- فتاوی العقیده، ص225.

مسلمانانی که به باور آنان، مشرک شده اند، بر جنگ با کفار برتری دارد. به همین دلیل، آنان به جای مبارزه با صهیونیست ها، در کنار آنان، با حزب الله و حماس فلسطین مبارزه می کنند و حتی دعا برای پیروزی آنان را جایز نمی دانند یا در افغانستان، عراق و پاکستان، با بمب گذاری انتحاری و دیگر رفتارهای خشونت آمیز، مسلمانان بی گناه را شبانه روز قتل عام می کنند.

ضرورت پرداختن به بحث وهابیت

بررسی شبهه های وهابیت به این دلیل ضروری است که پیروان این فرقه از فرصتی استثنایی که با در اختیار داشتن حرمین مکه و مدینه نصیب آنان گشته است، سوء استفاده می کنند و با ترویج افکار و عقاید سخیف خود، بین مسلمانان تفرقه می اندازند تا شیعه را دشمن اصلی اهل سنت معرفی و خود را با آن همه جرم و جنایت علیه مسلمانان، داعیه دار اسلام و مسلمانی قلمداد کنند. آنان بدین منظور سالانه میلیاردها دلار هزینه می کنند و با خرید مزدورانی در جهان علیه شیعه و تنها حکومت برخاسته بر اساس تفکر اهل بیتعليهم‌السلام ، یعنی ایران به شایعه پراکنی روی آورده اند. از جانب دیگر، برای تضعیف شیعیان کتاب هایی به زبان های مختلف می پراکنند و حتی به حجاجی که از ایران به زیارت خانه خدا مشرف می شوند، هدیه می کنند. آنان حرکات زائران ایرانی را زیر نظر دارند و در مکان های مقدس مکه و مدینه، با حربه شرک، آنان را از اعمال عبادی و زیارتی باز می دارند و به شبهه افکنی می پردازند. آنان برای دور کردن دیگر مسلمانان از پیروان اهل بیت، همچون اسلاف خود با دروغ و تزویر، انواع و اقسام تهمت ها را علیه پیروان اهل بیت می پراکنند. ازاین رو، آشنا شدن با شبهه های رایج آنان علیه پیروان اهل بیت و پاسخ گویی به آنان ضروری می نماید تا هم شیعیان به بی پایه و اساس بودن عقاید وهابیت و شبهه های آنان پی ببرند و هم اهل سنت به اختلاف بین

وهابیت و خودشان بیشتر آگاه شوند و موضع گیری عالمان پیشین خود را در برابر وهابیت از نو بنگرند و تکلیف دینی شان را در برابر وهابیت به یاد آورند.

در این پژوهش به شبهه هایی می پردازیم که در کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و بعضی کتاب های وهابیان معاصر آمده است و در قالب کتاب و جزوه یا در سایت ها مطرح کرده اند. برخی شبهه ها نیز مربوط به برخوردهای شفاهی است که با زائران و روحانیان کاروان های حج مطرح شده است.

فصل دوم: شبهه های کلامی

مقصود از شبهه های کلامی در این فصل شبهه هایی است که عموم مسلمانان به آن باور دارند و ابن تیمیه و پیروانش، آنها را شرک و بدعت می شمارند.

1- آیا طلب شفا از قبور انبیا و صالحان، شرک است؟

ابن تیمیه دراین باره می نویسد:

هرکس کنار قبر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله یا یکی از افراد صالح بیاید و از آنان بخواهد که بیماری او را شفا دهد یا قرض او را ادا کند، مشرک است؛ زیرا هیچ کس جز خداوند، قدرت انجام چنین اعمالی را ندارد. پس واجب است چنین شخصی را به توبه وادار کنند و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(1)

پاسخ

اینکه ابن تیمیه ادعا می کند جز خداوند کسی دیگر قدرت چنین کاری را ندارد، اگر مراد وی، قدرت مستقل از خداست، ما هم قبول داریم، اما اگر مراد آن است که اولیای الهی، حتی به اذن خدا نیز قدرت چنین کاری را ندارند، سخن باطلی است؛ زیرا خداوند از قول حضرت عیسیعليه‌السلام نقل می کند که فرمود:

____________________

1- ابن تیمیه، زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ج1، ص18.

من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام. من از گل چیزی به شکل پرنده میسازم و به اذن خدا کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی و جذام) را بهبود میبخشم... (آل عمران: 49)

همچنین در داستان حضرت یوسف به صراحت میگوید:

(یوسف گفت:) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود. (یوسف: 93)

خداوند در سه آیه بعدی نیز میفرماید:

اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید و آن (پیراهن) را بر صورت او (یعقوب) افکند، ناگهان بینا شد. (یوسف: 96)

در این آیه، به صراحت بیان شده است که پیراهنی به دلیل تماس با جسم مقدس انسانی پاک و الهی، چشم نابینایی را (به اذن الهی) شفا داده است، پس (به اذن خدا) انبیا و اولیای الهی یا خاکی که روی قبر آن بندگان پاک الهی است، می توانند به جهت هم جواری با آن بدن های مقدس و پاک، شفا دهند.

بنابراین، از بنده صالح و پاک خدا بعید نیست که با اذن خدا، بیماری را شفا دهد. چه آن بنده صالح، حیات دنیایی داشته باشد یا حیات برزخی؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید:

(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده است، شادمانند. بشارت و مژده دهند به آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعدها در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غمی نخورند. (آل عمران: 169171)

این آیه می گوید که شهیدان حیات برزخی دارند و زنده اند و حتی به دیگران بشارت می دهند و ما هم می گوییم که همه پیشوایان ما به شهادت رسیده اند. بنابراین، آنها به گفته خداوند، زنده اند و مرده آنها با زنده آنها فرق ندارد و به اذن الهی کرامت می کنند و شفا می دهند تا همواره روزنه ای به سوی عالم غیب برای مردم گشوده باشد و مردم منکر ماورای طبیعت و جهان آخرت نشوند. این کارها همچنان که عیسیعليه‌السلام فرمود، از طرف بندگان پاک خدا، نشانه ای از خداوند است؛ زیرا اینان به اذن خدا چنین میکنند تا نشان دهند بندگی خدا بی مزد نیست، بلکه عزت همیشگی را به دنبال دارد. خداوند حتی پس از مرگ آنان نیز چنین کرامتی را از آنان صادر میکند تا سبب تشویق دیگران به کارهای نیک شود و بدانند کار نیک، پاداش اخروی و احترام دنیوی دارد و بشارتی باشد برای کسانی که برای بقای دین جان فشانی می کنند تا بدانند پاداش آنان پای مال نمی شود.

2-آیا رفتن به غار حرا بدعت است؟

لجنه دایم افتای وهابیت سعودی می نویسد:

رفتن به غار حرا، از شعایر حج و آداب اسلامی به حساب نمی آید، بلکه بدعت و از اسباب شرک است و باید مردم را از این کار بازداشت.( 1)

پاسخ

هنگامی که خداوند برای اولین بار می خواست در کوی طوی با موسیعليه‌السلام سخن گوید و بشارت نبوت را به او دهد، به او دستور داد:

( إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَی .) (طه: 12 و 13)

همانا من پروردگار تو هستم! پس نعلین خود از پای بدر کن، زیرا اکنون تو در وادی مقدس طُوی هستی. من تو را [به پیامبری] برگزیده ام، پس به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا دار.

____________________

1- فتاوی الجنه الدائمه، ش5303.

خداوند در این آیه به یمن وحی بر موسی، آن وادی را مقدس نامید و به او فرمود باید نعلین خود را از پای در آوری؛ زیرا این وادی احترام دارد. حال می پرسیم چگونه جایی که یک بار بر موسیعليه‌السلام وحی می شود، مقدس است و احترام دارد، اما مکانی که بر خاتم پیامبران وحی می شود که اشرف از همه انبیای الهی است، آن مکان نمی تواند مقدس باشد و نه تنها احترام ندارد، بلکه رفتن به آنجا بدعت و شرک شمرده می شود. این مکان، سالیان درازی، محل عبادت و نیایش های آن حضرت بوده است. مسلمانان به قصد یادآوری آن لحظات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آنجا می روند و با دیدنش به یاد حضرتش اشک شوق می ریزند. اگر هم مجالی بیابند دو رکعت نماز به جا می آورند و خداوند را به جهت هدایت یافتن با این دین حنیف، سپاس می گویند. حال کدامیک از این کارها بوی شرک می دهد؟

3-آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.(1)

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از

____________________

1- علی دیسمانی، گفت وگوی آرام و دوستانه، ص7.

فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

( وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ .) (نور: 32)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ .) (نساء:)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

4-آیا توسل به مقام انبیا و اولیا شرک است؟

از اساسی ترین اشکالات وهابیت نسبت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرک به بهانه توسل به رسول گرامی اسلام و صالحان است. آنان می گویند شما مشرکید؛ زیرا همچون مشرکان به رسول گرامی اسلام توسل میکنید. آنان میگفتند:

( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی .) (زمر: 3)

اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

شما هم برای تقرب به خدا به رسول گرامی توسل می کنید.

محمد بن عبدالوهاب می گوید: «توسل به میت و طلب حاجت از او همان چیزی است که بت پرستان در زمان جاهلیت انجام می دادند.»(1) وی در فتوایی می گوید: «هرکس به پیامبران و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است».(2)

یکی از دلایل مخالفت وهابیان این است که می گویند: ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل از نظر عقلی، باطل و شرک است.

پاسخ

توسل در لغت «از وسیله گرفته شده و وسیله به معنای درجه و قرب است. وقتی گفته می شود واسل به معنای کسی است که به سوی خدا راغب است و در اصطلاح به معنای چیزی است که سبب نزدیکی به غیر می شود. در روایت نیز آمده است: «اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِیلَه» که مراد، قرب به خداست، ولی گفته اند به معنای شفاعت در قیامت است.(3) مراد از توسل نیز در سیره و روش مسلمانان، واسطه قرار دادن انبیا و اولیای میان خود و خدا برای قرب به خدا و بخشش گناهان یا برآورده شدن حاجات است.

توسل در قرآن

خداوند در قرآن چنین کاری را جایز دانسته است و ماجرای توسل برادران خطاکار یوسف به حضرت یعقوب را چنین بیان می کند:

_____________________

1- الجامع الفرید، ص501.

2- کشف الشبهات، ص58.

3- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج 11، ص725.

( قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .) (یوسف: 97 و 98)

(فرزندان یعقوب به پدر خویش) گفتند: ای پدر، از خدای بزرگ، بخشایش گناهان ما را بخواه که ما در اشتباه به سر می بردیم. (یعقوب) گفت: به زودی، از پروردگار خود برای شما بخشایش می خواهم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

از این آیه به روشنی درمی یابیم که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدر خویش متوسل شدند و آن را وسیله بخشودگی خود دانستند. به او گفتند ای پدر، تو برای ما از خدا طلب بخشش کن. حضرت یعقوب نیز نه تنها به توسل آنان اعتراض نکرد، بلکه به آنها وعده دعا و استغفار هم داد و گفت: به زودی برای شما بخشش می طلبم. اگر این کار شرک بود، آن حضرت به فرزندانش می گفت چرا مشرک شده اید؟ من چه کاره ام؟ بروید از خدا بخواهید تا شما را ببخشد.

همچنین خداوند به مسلمانان دستور می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ) (مائده: 35)

ای کسانی که ایمان آورده اید، پرهیزکاری پیشه کنید و به سوی خدا وسیله ای انتخاب کنید.

این آیه می گوید به سوی خدا، وسیله ای برگزینید، اما مصداق را بیان نفرموده است که چه چیزی می تواند وسیله به سوی خدا باشد. ازاین رو، شخص مسلمان می تواند به انواع وسایل عبادی متوسل شود. یکی از راه های رسیدن به خدا، بخشش گناهان و تقرب به او و توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا خداوند چنین دستور داده است:

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا .) (نساء: 64)

و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند (، از راه خود برگشته و) نزد تو می آمدند و از خداوند مغفرت می خواستند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، قطعاً خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در آیه ای دیگر کسانی را که از این کار سر باز می زنند و خود را نیازمند دعای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و طلب استغفار او نمی دانند، منافق نامیده است.

( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ. ) (منافقون: 5)

و چون به آنها گفته شود: نزد پیامبر بیایید تا برای شما از خداوند طلب عفو و بخشش کند. سرشان را به علامت نفی و انکار تکان می دهند و آنها را می بینی که با تکبر از این دعوت روی برمی گردانند.

ازاین رو، مسلمانان به فرمان خداوند به پیامبر و اهل بیت پاک او توسل می جویند و هیچ مسلمانی آنان را در کنار خدا نمی پرستد و هیچ مسلمانی نمی تواند ادعا کند که گناهی مرتکب نشده و نیازمند شفاعت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست.

بنابراین، وهابیت با این حرف خود به رسو ل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله توهین می کند که توسل به او را همانند بت پرستی می داند و چون آنان از چنین کاری جلوگیری می کنند، جزو منافقان هستند.

توسل در روایات

روایات متعددی بر جواز توسل دلالت دارد. احمد بن حنبل، در مسند خود از عثمان بن حنیف چنین روایت می کند:

اِن رَجُلاً ضَریرَ البَصَرِ أتیَ النبیَّ صَلَّی الله عَلَیه وَ سَلَّم فَقالَ ادْعُ اللهَ أنْ یُعافیَنی، قال إن شئتَ دَعوتُ لک وَ اِن شِئتَ أخّرتُ ذلک فَهُو خَیْرٌ، فقالَ أدْعُه فَأمَرَه أنْ یَتَّوَضّأ فَیَحسُنُ وُضوئَه فَیُصلِّی رَکْعتینِ وَ یَدعُو بِهذَا الدّعاءِ اللّهمّ إنی اَسئلُک وَ اَتوَجَّه إلیکَ بنبیّک مُحْمَّدٍ نَبِّی الرَّحمهِ یا مُحمّدُ اِنّی تَوجّهتُ بِک الَی رَبّی فی

حَاجَتی هِذِه، فَتَقضِی لی اللَّهمَّ شَفِّعْه فیّ. قالَ عُثمانُ: فَوَ اللَّه ما تَفَرَّقنا و لا طالَ الحَدیثُ بِنا حَتّی دَخلَ الرَّجلُ کأنْ لَمْ یکنْ بِه ضَرٌّ قَطُّ.(1)

مردی نابینا نزد پیامبرگرامی اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد. پیامبر فرمود: اگر می خواهی، دعا کنم و اگر مایل باشی، به تأخیر می اندازم که این بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا کن. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمان داد تا وضو بگیرد و در وضوی خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست می کنم و به وسیله محمد، پیامبر رحمت، به تو روی می آورم. ای محمد، من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده فرمایی. خدایا! او را شفیع من گردان. به خدا قسم ما هنوز از آنجا متفرق نشده بودیم و مدت ماندن ما زیاد هم طول نکشیده بود که دیدیم مرد نزد ما آمد (و چنان شفا یافت) گویا هرگز نابینا نبود.

از نظر ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز این حدیث صحیح است.(2)

از این روایت بر می آید که توسل به پیامبر گرامی، برای برآورده شدن نیاز جایز است. حتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای آنکه خود برای آن مرد دعا کند یا همچون حضرت یعقوب بفرماید: من به زودی برایت دعا می کنم تا شفا بیابی، چنین نکرد، بلکه به آن مردِ نابینا دستور داد تا آن گونه دعا کند و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا از پروردگار جهان، نیاز خود را بخواهد و او چنین کرد و شفا یافت. ازاین رو، پیامبر اسلام چگونگی توسل خود را به درگاه الهی به این صحابی و امت خود آموخت. این کار به معنای توسل به اولیای الهی و بندگان پاک خدا به درگاه خداوند است که مسلمانان همواره به آن معتقد بوده اند.

___________________

1- احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص138.

2- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص179.

وهابیون می گویند کمک طلبیدن و توسل به مرده پس از مرگ جایز نیست. آنچه در روایت از توسل به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده، مربوط به زمانی است که ایشان زنده بوده است.

پاسخ آن است که آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن صحابی یاد داد، یک دستور کلی بود؛ زیرا توسل او را به دعای خویش یا زنده بودنش مقید نفرمود، بلکه به او آموخت که بگوید: «اللهمّ إنی اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نبی الرَّحمه... اللهمّ شفعه فی».

شاهد سخن این است که ابن حنیف که راوی این حدیث است، آن را فقط مربوط به زمان زندگی دنیوی پیامبر اسلام ندانسته است؛ زیرا در روایتی دیگر آمده که مردی از عثمان (خلیفه سوم) کمک می طلبید، اما وی به او توجه نمی کرد. روزی آن مرد، عثمان بن حنیف را دید و نزد این یار پیامبر اسلام شکایت کرد. وی به او گفت به وضوخانه برو و وضو بگیر و آنگاه به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار، سپس بگو: «اللَّهمّ إنّی اَسئلُک وَ اَتَوجَّهُ إلیک بِنبیِّنا مُحّمدٍ نَبیَّ الرَّحمهِ یا مُحمَّدُ اِنّی اَتَوجَّهُ بِک الیَ رَبّی ، فَتَقْضِی لی حاجَتی؛ پروردگارا از تو می طلبم و با نبیت محمد که پیامبر رحمت است، به تو توجه می کنم. ای محمد من به وسیله تو به پروردگارم توجه می کنم، پس حاجاتم را بر آور». آنگاه حاجتت را از خدا بخواه. او نیز چنین کرد و پس از آن نزد عثمان رفت و حاجتش برآورده شد.(1)

دلیل دیگر که بر توسل به پیامبر پس از رحلت آن حضرت دلالت دارد، این روایت است:

عَنْ مالکِ الدّار قالَ: أصابَ النَّاسَ قَحْطٌ فی زَمَنِ عُمرَفَجاءَ رَجلٌ إلیَ قَبر النَّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِسْتَسْقِ لِأمّتک فَإنَّهم قَد هَلَکوا، فأتَی الرَّجلُ فی المْنامِ فَقیلَ لَه: أئتِ عُمَر فَاقْرئهُ السَّلامَ وَ أخبِرهُ أنَّهم مُسقَون.(2)

____________________

1- طبرانی، معجم الکبیر، ج9، ص31؛ مجمع الزوائد، ج2، ص279؛ مبارکفوری، تحفه الاحوزی، ج10، ص24.

2- ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ فتح الباری، ج2، ص412.

مالک می گوید: در زمان عمر مردم به خشک سالی مبتلا شدند. مردی بر سر قبر پیامبر اسلام رفت وگفت: ای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برای امتت باران بطلب، زیرا آنان نابود شدند. آنگاه به خواب رفت. در خواب به او گفته شد نزد عمر برو و سلام برسان و به او خبر بده که سیراب خواهند شد.

بخاری در صحیح نقل می کند:

إنّ عُمَر بنَ الخُطّابِ رَضی اللهُ عَنه کَاَن إذا قَحَطُوا إسْتَسقَی بالْعباسِ بنِ عَبدالِمطلّب فَقالَ: اَللّهمّ إنّا کُنّا نَتوسّلُ إلیکَ بِنبیِّنا فَتَسْقینا و إنّا نَتَوسَّلُ إلیکَ بِعَمِّ نَبینا فَاسْقِنا قالَ فَیسُقَون.(1)

هرگاه قحطی رخ می داد، عمربن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، در زمان حیات پیامبر به او متوسل می شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل می فرمودی. اکنون به عموی پیامبر به سوی تو متوسل می شویم تا ما را سیراب کنی و سیراب می شدند.

از منظر رهبر مذهب شافعی نیز اصل توسل پذیرفتنی است. وی در دو بیت، به این حقیقت اشاره می کند:

آل النَّبی ذَریعتی

هُم إلیه وسیلَتی

أرجو بِهم اعطی غداً

بیدی الیمین صحیفتی(2)

خاندان پیامبر، وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم که به خاطر آنان، نامه عملم به دست راست من داده شود.

عالمان دیگر اهل سنت نیز بر این امر صحه گذاشته اند. به دلیل اهمیت مسئله توسل، به چند مورد دیگر هم اشاره می کنیم. نورالدین سمهودی چنین می نویسد:

استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جاه و برکت او نزد خداوند، از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام

____________________

1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، جز 2، کتاب الجمعه، باب3، ص20، ح1010.

2- احمد بن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج2، ص524.

می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، در حیات دنیوی و حتی در برزخ و چه در قیامت.(1)

قسطلانی می نویسد:

بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سزاوار است که زیاد دعا و تضرع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کند و سزاوار کسی که از او طلب شفاعت شده این است که خدا شفاعتش را بپذیرد.(2)

زینی دحلان نیز می نویسد:

هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد که اگر قرار باشد نمونه های توسل آنها را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود و کسی بر آنان ایراد نگرفت تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند.(3)

از این نمونه ها درمی یابیم که ادعای شرک و بدعت شمردن توسل از دیدگاه وهابیان، تنها برای خود آنان پذیرفتنی است و اهل سنت و شیعه، به دلیل مکابره وهابیت، این امر را رها نخواهند کرد.

گفته اند ارتباط پیامبر اسلام پس از مرگ با این دنیا قطع می شود و دیگر بر هیچ کاری توانایی ندارد و حتی نمی تواند برای کسی دعا کند. بنابراین، توسل به عاجز، از نظر عقلی، باطل و شرک است. این سخن، ادعایی باطل است؛ زیرا زندگی پس از مرگ صالحان و پاکان، دلیل قرآنی دارد و ادعای

__________________

1- «اعلم أن الاستغاثه و التشفع بالنبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بجاهه و برکته إلی ربه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین، و سیر السلف الصالحین، واقع فی کل حال، قبل خلقه صلی الله تعالی علیه و سلم و بعد خلقه، فی حیاته الدنیویه و مده البرزخ و عرصات القیامه» (علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص193).

2- «وینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثه و التشفع و التوسل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فجدیر بمن استشفع به أن یشفعه اللّه تعالی فیه» (احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص604).

3- الدرر السنیه، ص31.

وهابیان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگی دنیا صحیح نیست. خداوند به صراحت به زندگی شهیدان پس از مرگ اشاره می کند و می فرماید:

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ. یسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ) (آل عمران: 169 171)

هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند بر نعمت و فضل خدا و خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی گرداند.

در این آیات، بهره مندی شهیدان از نعمت های الهی و خشنودی از آنچه به دست آورده اند، دلیل بر زندگی دوباره آنان است. به راستی چگونه می توان پذیرفت کسانی که در راه دین به شهادت رسیده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولی پیامبر اسلام که آورنده دین و پیشوای شهیدان است، زندگی پس از مرگ نداشته باشد.

روایات بسیاری نیز حیات پس از مرگ انبیا به ویژه خاتم انبیا را اثبات می کند. هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در کتاب مجمع الزواید از عبدالله بن مسعود چنین نقل می کند:

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «زندگی من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با همدیگر گفت وگو می کنیم. شما سخن می گویید و من هم با شما سخن می گویم. مرگ من هم برای شما خیر است، چون کارهای شما بر من عرضه می شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می کنم و برای هر کار ناپسندی برای شما از خدا آمرزش می خواهم».

هیثمی دراین باره می گوید: «این حدیث را بزّاز نقل کرده است و راویان این حدیث همان راویان صحیح هستند».(1)

از این روایت بر می آید که رابطه پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله حتی پس از مرگ نیز با پیروانش برقرار است.

در روایتی دیگر تصریح شده است که حتی بدن پیامبران نیز از بین نمی رود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

فأکثِرُوا عَلَیَّ مِنَ الصَّلاهِ فیهِ (یوم الجمعه) فإنَّ صَلاتَکم مَعروضَهٌ عَلَیّ: قالوا: یا رسولَ وَ کیفَ تعُرضُ صَلاتُنا عَلیکَ وَ قَدْ أرمت؟ قال: اِنَّ اللهَ حَرَّم عَلَی الْارضِ أنْ تَأکُلَ أجسادَ الاْنَبیاءِ.(2)

روز جمعه زیاد بر من درود بفرستید؛ زیرا درودهای شما بر من عرضه می شود. پرسیدند: ای رسول خدا! بدن شما پس از مرگ می پوسد. درودهای ما چگونه به محضر شما می رسد؟ فرمود: زمین به بدن پیامبران آسیب نمی رساند؛ زیرا خداوند، خوردن و نابودی بدن های آنان را بر زمین حرام فرموده است.

این روایت به نظر حاکم نیشابوری صحیح است.(3)

به دلیل همین روایات و آیات قرآن است که بسیاری از علمای اهل سنت حیات پس از مرگ انبیا را از مسلّمات شمرده و برخی از آنان کتاب مستقلی نیز درباره زندگی پیامبران نگاشته اند. برای نمونه، ابن حجر عسقلانی می گوید:

بیهقی کتابی زیبا درباره زندگی پیامبران پس از مرگ گرد آورده و این حدیث را از انس نقل کرده است که «اِنَّ الاْنبیاءَ أحیاءٌ فِی قُبورِهم یُصلَّون؛ پیامبران در درون قبر زنده اند و نماز می خوانند».(4)

____________________

1- مجمع الزوائد، ج9، ص24.

2- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

3- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص278.

4- فتح الباری، ج6، ص352.

قسطلانی نیز می گوید:

شکی نیست که زنده بودن پیامبران پس از مرگ امری ثابت و روشن و جاودانه است و پیامبر ما چون برتر از همه پیامبران است، زندگی او پس از مرگ کامل تر از دیگر پیامبران خواهد بود.(1)

آنچه گفته شد، بخشی از سخنان علمای اهل سنت در برابر وهابیت است. وهابیان معتقدند رفتگان از دنیا ناتوانند و توسل به عاجز، باطل و شرک است، پس نباید به آنان توسل بجوییم. ما می گوییم توسل جستن به ناتوان، حتی اگر زنده هم باشد، خلاف عقل است، نه معیار شرک. با این حال، اگر متوسل معتقد باشد کسی نزد خداوند آبرو دارد و می تواند برای قضای حاجاتش، واسطه شود یا می تواند درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرک نیست. مسلمانان هم معتقدند که پیامبران و اولیای الهی، به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهی نمی توانند حاجت های مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلی تنها ذات احدیت است. همچنان که گفتیم مسلمانان این اعتقاد را از کریمه قرآنی برگرفته اند. آنجا که حضرت عیسیعليه‌السلام ، زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اجازه پروردگار می داند و می فرماید:

( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیئَهِ الطَّیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِیءُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ .) (آل عمران: 49)

من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم. سپس در آن می دمم و به اجازه خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم.

بنابراین، تمسک و توسل مسلمانان به پیامبر و اولیای الهی، به دلیل استقلال آنان در برآوردن حاجت نیست. همچنان که سمهودی شافعی، در بیانی کوتاه به همین نکته اشاره می کند و می گوید

____________________

1- المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج 3، ص599.


4

5