ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی

ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی0%

ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: فرهنگ
صفحات: 5

ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی

نویسنده: ناصر جهانيان
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 5
مشاهدات: 2393
دانلود: 57

توضیحات:

ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی
  • مقدمه

  • ويژگيهاى جامعه ى آرمانى بعد از ظهور

  • محو ظلم وفساد وايجاد عدالت کامل

  • تکامل عقول وظهور حکمتها

  • تکامل عظيم علمى

  • تکامل گسترده صنايع وتکنولوژى

  • رشد فوق العاده اقتصادى

  • اجراى کامل مساوات وبرادرى

  • منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها

  • گسترش بى سابقه معنويت

  • مبارزه با خرافات وبدعتها

  • قانونمندى کامل

  • شاخصهاى توسعه يافتگى در کشورهاى پيشرفته صنعتى

  • تکامل قابل قبول صنايع وتکنولوژى وتکامل نسبى علوم

  • رشد اقتصادى وبهره گيرى زياد از منابع طبيعى در دسترس اين کشورها همراه با تخريب محيط زيست

  • قانونمندى ونظم اجتماعى محدود

  • کاهش حکمت وضعف عقل عملى وتقوا

  • عدم توفيق در رفع تبعيضات وتجاوزات قدرتمندان به ضعفا

  • ثروت

  • داراييها

  • درآمدها

  • قدرت

  • حيثيت

  • فراموش شدن اصل مساوات وبرادرى انسانها

  • مساوات وبرادرى در نظام تکوين وآفرينش

  • مساوات در برابر قانون

  • مساوات در بهره بردارى از مواهب طبيعى است

  • مساوات در توزيع اموال عمومى

  • مساوات ومواسات به عنوان مسئوليت اجتماعى

  • شيوع گسترده مفاسد اخلاقى وگسترش بى سابقه ى ماديت

  • جمع بندى

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 5 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2393 / دانلود: 57
اندازه اندازه اندازه
ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی

ویژگی های جامعه توسعه یافته اسلامی

نویسنده:
فارسی
مقدمه


ويژگى هاى جامعه توسعه يافته اسلامى

نويسنده : ناصر جهانيان

مقدمه

(حس کنجکاوى وويژگى آينده نگرى وکمال جويى انسان، او را وا مى دارد تا در مورد آينده ى خود وديگران، آينده ى جامعه ها وتمدنها، آينده آرمانها وايده آل ها وبالاخره آينده جهان وواپسين حرکت تاريخ وجامعه ها پرس وجو کند وبه جستجوى دائمى برخيزد وهمواره اين سؤال را در ذهن بپرورد وبه زبان بياورد که آينده تاريخ چگونه خواهد بود؟ آيا آينده تاريخ آينده اى است زيبا يا زشت؟ روشن ونورانى وجالب ودوست داشتنى است يا ظلمانى وتاريک وغمبار ونفرت انگيز؟ آيا آينده از آن حق است يا باطل؟ از آن عدل وداد است يا ستم وبيداد؟ از آن تقوى وتقوى پيشگان وصالحان است يا بى پروايان وبى تعهدان؟ آيا آينده تاريخ انسانها، آينده فضيلتها، حقيقتها، کرامتها، محبتها، عاطفه ها، برادريها، حق جويى ها، عدالتها، انصافها، احسانها، ايثارها، تقوى پيشگى ها، مسئوليت شناسى ها وبالاخره آينده ى زندگى بر اساس آگاهى وشور وشعور وشناخت وانتخاب وتوحيد وتقوى وايمان خواهد بود؟ يا نه، آينده تاريخ انسان هم چون گذشته اش دنياى فسادها، جهالتها، خرافه پرستى ها، فرصت طلبى ها، سودجوئيها، رياکاريها، ستمکاريها، قساوتها، تبهکاريها وحاکميت فريب ونيرنگ خواهد بود؟ واگر هم چون گذشته تاريخ، هر از چند گاهى خورشيد طلوع کند يا ماهى جلوه گر شود ويا ستاره اى بر اين ظلمتکده به سوسو پردازد ونشاط وطراوتى بخشد وبر چهره تشنگان حق وعدل وپايمال شدگان تاريخ لبخندى زند، باز هم چون گذشته شب پرستان خواهند کشيد تا آن را به زير کشند واز فروش نور وتجلى فروغ وحرارت وگرماى او مانع شوند وظلمت ويخبندان را همچنان حاکم سازند؟
آيا روند تاريخ به همين صورت ادامه خواهد يافت وستم وبيداد، همزاد وهمراه انسان خواهد بود يا سرانجام آرزوها وآرمانها وايده آلهاى انسان تحقق خواهد يافت واميد فرداى زيبا وپيروزى دوست داشتنى طلوع خواهد کرد وروزگار بهتر آزادى ورهايى وعدل همگانى رخ خواهد گشود وعينيت خواهد يافت؟
قرآن کريم در اين باره پاسخى نويدبخش واميد آفرين مى دهد. قرآن، نويدگر غلبه صلح وصفا وصالحان وصلح جويان بر تجاوزکاران وآتش افروزان، نويدگر پيروزى عدالت ودادگرى وقسط انصاف بر ظلم وجور وشقاوت وبيداد وتشکيل حکومت عادلانه جهانى وجامعه نمونه وايده آل اسلامى است. از نظر قرآن اين واقعيت مسلم است که حکومت نهايى، حکومت حق وعدل است، نابود شدن يکسره وتمامى باطل حتمى است وسرانجام خوش وعاقبت نيکو وپيروزمندانه از آن تقوى وتقوى پيشگان وصالحان است.
علامه طباطبائى در تفسير شريف الميزان مى نويسد: (کاوش عميق در احوال کائنات نشان مى دهد که انسان نيز به عنوان جزئى از کائنات، در آينده زندگى وتاريخ خود به نهايت کمال خود خواهد رسيد. آنچه در قرآن آمده است که استقرار اسلام در جهان امرى شدنى وقطعى است، تعبير ديگرى است از اين مطلب که انسان به کمال تام خود خواهد رسيد).
بر طبق نظر نويسنده ى کتاب (ظهور وسقوط تمدنها از ديدگاه قرآن) آياتى که بيانگر وضعيت آينده جهان، وسرانجام شکوهمند واپسين حرکت تاريخ انسان وجامعه ها وتمدنها است، در دسته هاى دهگانه تنظيم مى شود ودر اين آيات، قرآن طى اخبار غيبى وگزارش از آينده، نويد پيروزى وبهروزى مى دهد واز تحول عظيم وشگرفى سخن دارد:
از سنت پيروزى حق بر باطل؛ از غلبه راه ورسم عادلانه وتعالى بخش پيامبران؛ از سنت وراثت زمين به صالحان، از خلافت توحيدگرايان، از استقرار آئين خداپسندانه در کران تا کران هستى؛ از تحقق وصلح وامنيت جهانى؛ از گسترش همه جانبه وجهان شمول دين حق، از جايگزينى خالصان وشايستگان بجاى ناخالصان؛ واز اينکه در قلمرو تقوى وتقوى پيشگان است.
حال اين سؤال مطرح مى شود که کدامين هنگام حق با همه تجلياتش جلوه گر خواهد شد وباطل را نابود خواهد ساخت؟
چه زمانى راه توحيدى وعادلانه پيامبران بر خطوط فريبکارانه واسارت آور، غلبه مطلق خواهد يافت؟
کدامين هنگام صالحان وارث زمين خواهند گشت ومؤمنين حقيقى خليفه وپيشواى زمين؛ کدامين هنگام دين خداپسندانه آسمانى، تمامى دلها را نورباران، وعالمگير خواهد گشت وامنيت به معناى حقيقى اش چهره زيبايش را در چشم انداز همگان قرار خواهد داد وخالصان ولايقان جايگزين ناخالصان خواهند شد وکران تا کران هستى در قلمرو تقوى وتقوى پيشگان در خواهد آمد؟
در روايات اسلامى پيام جانبخش اين آيات وپاسخ به سئوالات فوق روشن مى شود واين روايات به روشنى خورشيدى نشانگر آنست که تحقق اين وعده وسنت الهى، وجامه عمل پوشيدن محتوى وپيام اين آيات، عصر طلايى ظهور است. ظهور آخرين خليفه خدا وآخرين فرزند معصوم پيامبر است. او که مصداق حقيقى رحمة للعالمين، احيا کننده ى تعاليم قرآن، طنين انداز پيام حماسه آزادى توده ها؛ بنيانگذار حکومت جهانى عدل؛ وتأمين کننده ى حقوق وتعالى خلقها است.
او که در عصر طلائى اش، تکامل اقتصادى، جنبش عظيم علمى وفکرى، جهش فوق العاده صنعتى، تحول عظيم اخلاقى وانسانى، ونزول برکات الهى در پرتو خورشيد وجودش حاصل مى شود، وويرانى ها را به عمران وآبادانى وخزانها را به طراوت وخرمى تبديل خواهد ساخت وتمدن غنى، پرمايه وپر محتوى وجامعى را پى خواهد ريخت. اوست که ظلمها را برمى چيند، بساط عدل را مى گسترد، ناامنى ها ورنجها را پايان مى دهد وامنيت را ارزانى مى دارد. فقر وفلاکت، تبعيض وبى عدالتيها را نابود مى سازد وبرادرى وصفا وبهروزى مى آورد وبا ياران پاک باخته اش جهانى نو مى سازد وطرحى نو در مى افکند. (١)
ما در اين مقاله با استفاده از روايات عصر حکومت امام زمان عليه السلام بعد از ظهور آن حضرت، در واقع ويژگيهاى جامعه ى آرمانى وايده آل اسلام را تا ابتدا طرح کرده وسپس با بررسى ويژگيهاى جوامع توسعه يافته کنونى وشاخصهاى کلى جاممعه توسعه يافته اسلامى، تمايزات اين دو جامعه را تجزيه وتحليل مى نماييم.
قبل از ورود در بحث ممکن است سئوالى مطرح گردد وآن اين است که آيا طرح نقشه ى جامعه آرمانى لغو وبلکه آيا مضر وزيانبخش نيست؟ زيرا به تعبير بعضى از متفکرين اجتماعى (سخن گفتن درباره ى جامعه آرمانى وارائه طرح آن قسمى خيالپردازى ورويا گرايى است که نه فقط طرحهاى (ناکجا آبادى) گذشته از اينکه هرگز بدان گونه که به تصور آمده اند به حقيقت نخواهند پيوست، از واقع بينى انسانهايى که به آنها باور دارند مى کاهند وآنان را از اين نکته ى بسيار مهم غافل مى سازند که تقريبا هيچ عمل اجتماعى هيچگاه نتيجه ى مورد انتظار را دقيقا وکاملا به بار نمى آورد).
در جواب بعضى از انديشمندان مسلمان گفته اند که: طرح نقشه ى جامعه ى آرمانى نه مضر است ونه لغو، مشروط بر اينکه داراى سه ويژگى باشد:
اول اينک هم کاملا واقعبينانه باشد وحقايق زيست شناختى، روانشناختى وجامعه شناختى را به هيچ روى از نظر دور ندارد وبه دست فراموشى نسپارد؛
دوم اينکه همراه با ارائه طريق باشد، يعنى فقط جامعه ى آرمانى را تصوير نکند بلکه راه وروش رسيدن به آن را نيز نشان دهد....
وسوم اينکه اهدافى را، اعم از هدف اصلى ونهايى وهدفهاى واسطه، براى جامعه ى آرمانى تعيين کند که داراى مراتب باشند تا سهل الحصول تر بودن پاره اى از مراتب آنها شور وخواست واراده را در مردم برانگيزد وآنان را به مبارزات اجتماعى وتغيير اوضاع واحوال موجود، مايل وراغب گرداند واز اين گذشته، عدم وصول به کمال مطلوب بدين معنا نباشد که هيچ کارى نشده است وهيچ پيشرفتى حاصل نيامده است.
طرحى که اين سه خصيصه را داشته باشد فوائد ومنافع عظيمى خواهد داشت، که عبارتند از:
١- مهمترين فايده ومنفعت آن اين است که هدف فعاليتهاى اجتماعى را معين ومعلوم مى دارد. هر عمل عقلانى بايد هدفى داشته باشد. بنابراين، اگر بخواهيم که عاقلانه عمل کنيم نخستين کارى که بايد انجام دهيم انتخاب هدف است. پس پيش از دست زدن به هر گونه اقدام عملى در راه اصلاح واوضاع واحوال جامعه بايد هدف اصلى ونهايى ونيز اهداف متوسط را، که در واقع فقط وسايل يا گامهايى در راه نيل به غايت نهائيند، تعيين کنيم. مايکل تودارو در جلد اول کتاب (توسعه اقتصادى در جهان سوم) در تعريف (توسعه اقتصادى) آن را فرايند حرکت از وضعيت موجود اقتصادى به وضع مطلوب قلمداد مى کند:
يعنى جامعه توسعه يافته ووضعيت مطلوب شمرده مى شود بنابراين فقط هنگامى که لا اقل خطوط کلى اهداف ما تعيين شده باشد وطرح جامعه اى که مطلوب ماست در دست باشد مى توانيم به سنجش بهترين راهها ووسايل تحقق غايت نهايى بپردازيم ونقشه اى براى اقدامات عملى تهيه کنيم. هر چه آگاهانه تر وبه شيوه اى همسازتر وخالى از تضادتر به دنبال هدف برويم وهر چه وسايل نيل به هدف را بيشتر مطابق با خود هدف تعيين کنيم به همان اندازه عملمان خردمندانه تر ومنتج تر است.
٢- طرح اينگونه بناها اگر نيز خود کاملا قابل اجرا نباشد، لا محاله اين فايده را دارد که پاره اى معايب موجود را روشن تر سازد وبراى اصلاح وبهبود آنها شوق وهمت انسانى را تحريک کند.
٣- در ارزيابى جوامع موجود نيز به اهل سياست کمک مى کند وگهگاه نشان مى دهد که اگر نظامات ديگر در جامعه برقرار آيد کدام نتايج از آن حاصل مى شود.
٤- حتى در تعدادى از اين طرحها (آرمانگرا) هدف، نقد جوامع موجود است که آن را نيز کسانى که علاقه به بهبود احوال انسانيت دارند نوعى سازندگى تلقى مى کنند نه نوعى ويرانگرى. (٢)
گفتنى است که مفهوم جامعه ى آرمانى از مفاهيم داراى مراتب وبه اصطلاح منطق داراى مفهومى مشکک است که هر مرتبه از آن در جامعه اى از جوامع تحقق مى يابد وبستگى به سطح توسعه يافتگى اسلامى جوامع دارد مثلا در رابطه با تحقق معنويت وارزشهاى الهى، هدف نهايى، اطاعت کامل ودقيق اوامر ونواهى الهى، کسب رضاى خداوند متعال وتقرب به درگاه اوست ولى مى توان هدف واسطه را در اين قرار داد که در جامعه ى اسلامى آرمانى، عصيان وگناه آشکار وعلنى صورت نگيرد.
بدين طرح ويژگيهاى جامعه ى توسعه يافته اسلامى ومقايسه آن با ويژگيهاى جوامع توسعه يافته کنونى بسيار راهگشاست وافقهاى روشنى از اميد وبهروزى را بر مستضعفين ومسلمانان جهان مى گشايد شايد اگر مفهوم انتظار نيز خوب درک شود، ديگر تعجب واستبعادى براى انسان ايجاد نخواهد شد زمانى که اين حديث را مى شنود که از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده که: برترين عبادت انتظار فرج است. (افضل العبادة انتظار الفرج) (٣) يا از على عليه السلام روايت شده که: کسى که منتظر امر ما است مقام شهيدان راه خدا را دارد. (المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فى سبيل الله). (٤)
زيرا (انتظار) به معنى واقعيش چهره ى جهان را دگرگون مى کند؛ انتظار محيط را براى حکومت عدل عالمگير آماده مى سازد؛و بالاخره انتظار زمينه هاى اصلى آن ظهور بزرگ را فراهم مى کند. آرى انتظار مرکب از دو عنصر است، عنصر (نفى) وعنصر (اثبات).
شخصى که انتظار وصول محبوبى را مى کشد از شرائط موجود، از غم فراق واز درد جانکاه عدم حضورش رنج مى برد وسخت ناراحت است، بنابراين مى کوشد شرايط موجود را نفى کند. وبرعکس، آنچه را که به آمدن او کمک مى کند با تمام وجودش مى خواهد، وبنابراين مى کوشد تا شرايط لازم را فراهم سازد، يعنى: انتظار نه به صورت يک انديشه ى ذهنى بلکه به صورت يک حرکت فکرى وعملى تمام زندگى او را به رنگ مکتب آن پيشوايى بزرگ در مى آورد). (٥)

ويژگيهاى جامعه ى آرمانى بعد از ظهور

(بحث درباره ى اين مسأله کار ساده اى نيست زيرا بيشترين سخن در روايات وآياتى که پيرامون قيام مهدى عليه السلام وارد شده، از اصل قيام ومقدمات وچگونگى آن ونشانه هاى اين رهبر بزرگ الهى است، واما اينکه بعد از پيروزى اين انقلاب بزرگ جهانى وبرقرار شدن حکومت عدل وداد، دنيا در چه شرايطى زندگى خواهد کرد، مطالب زيادى در اين زمينه در دست نيست اما اشارات کوتاه وپرمعنى که در منابع حديث در اين زمينه وارد شده هر کدام مى تواند دريچه اى به سوى اين بحث مهم بگشايد وشرايط زندگى انسانها را در آن دوران پرشکوه اجمالا مشخص کند). (٦)
اين روايات ويژگيهاى ذيل را براى جامعه ى آرمانى بعد از ظهور ترسيم مى کنند:

محو ظلم وفساد وايجاد عدالت کامل

انبوهى از روايات بيانگر اين واقعيت است که آينده ى جهان وحرکت آخرين تاريخ به سويى مى رود که جهان پر از ظلم وجور وتباهى، با قيام منجى بشريت از همه ى ستمها پاک ومملو از عدل وداد خواهد گشت واين سنت الهى است. (حديث معروف نبوى صلى الله عليه وآله وسلم (يملأ الله الارض به قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا) که در طرق عامه وخاصه در کتابهاى زيادى نقل شده، ومتواتر يا نزديک به تواتر است، تعبير به پر شدن زمين از قسط وعدل مى کند که با توجه به مفهوم دقيق اين دو کلمه (قسط به معناى نفى هر گونه تبعيض وعدل به معناى نفى هر گونه تجاوز ترسيم بسيار جالبى از وضع آن جامعه ى آرمانى مى کند. عدل وداد نه در يک بعد که در تمام ابعاد، از اقتصاد گرفته تا فرهنگ وعقائد واز داخل خانه ها گرفته تا مهمترين مراکز بين المللى حاکم خواهد شد وبه تعبير خود روايت هر قدر امروز ظلم وبيدادگرى وتبهکارى واستعمار واستثمار وخونريزى وفساد در سطح جهان مادى حکمفرما است، به همان اندازه عدل وداد در آن جامعه آرمانى حاکميت پيدا مى کند وبه خودکامگى مستکبران پايان مى دهد). (٧)
وامير المؤمنان در اين مورد مى فرمايد: (...فيريکم کيف عدل السيرة ويحيى ميت الکتاب والسنة). (٨)
او به هنگام قيام، عدالت اسلامى ودادگرى وروش پيامبر در عدالت را در چشم انداز جهانيان قرار خواهد داد وکتاب وسنت را که پيش از او مرده اند، زنده خواهد ساخت.
از امام باقر عليه السلام هم نقل شده است: (اذا قام قائم اهل البيت قسم بالسوية وعدل فى الرعية..). (٩) در حکومت قيام کننده ى اهل بيت پيامبر قسط وعدل (به معناى عدم تبعيض در تقسيم بيت المال ورعايت حقوق مردم) به طور کامل اجرا خواهد شد.

تکامل عقول وظهور حکمتها

يکى از مشکلات جهان پيشرفته کنونى، فقدان حکمت وعقل عملى که ناشى از فقدان تقوى است، مى باشد، اما از ويژگيهاى عصر طلايى ظهور وفرجام شکوهمند تاريخ، تکامل عقول وبروز وظهور حکيمان وعارفان وعاقلان است. امام باقر عليه السلام در روايت ابو خالد کابلى مى فرمايد: (اذا قام قائمنا وضع يده على روس العباد، فجمع به عقولهم واکمل به اخلاقهم). (١٠)
هنگامى که امام قائم عليه السلام ظهور کند، شعاع نورانيت وهدايتش همه ى بندگان خدا را فرا مى گيرد، وعقول مردم متمرکز واخلاقشان به واسطه ى آن امام بزرگوار کامل مى شود.
اين حالت براى عموم مردم اتفاق خواهد افتاد، اما پيشگامان وپيروان پيشتاز انقلاب جهانى مهدى عليه السلام به وسعت روح ودرک وديد ومقامى مى رسند که امام صادق عليه السلام درباره ى آن مى فرمايد: (ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا فى أسماعهم وابصارهم حتى لا يکون بينهم وبين القائم بريد، يکلمهم فيسمعون وينظرون اليه، وهو فى مکانه). (١١)
هنگامى که امام قائم ما ظهور کند خداوند گوشها وچشمهاى شيعيان ما را آنچنان گسترش وتوسعه مى دهد که در ميان آنها وامام قائم پيک وپست نخواهد بود ونامه اى مبادله نمى شود (بلکه دائما به طور مستقيم حتى از راه دور با امام در تماسند) بنحوى که امام با آنها صحبت مى کند وآنها مى شنوند وايشان را مى بينند در حاليکه امام در مکان خود هستند.

تکامل عظيم علمى

روايات، ترسيم کننده ى اين حقيقت است که در واپسين حرکت تاريخ دروازه هاى علوم ودانشها براى انسانها گشوده مى شود ومراحلى را که انسانها در طول قرون واعصار پيموده اند به مقياس چندين برابر در عصر مهدى عليه السلام خواهند پيمود.
أبان از امام صادق عليه السلام نقل مى کند: (العلم سبعة وعشرون حرفا فجميع ما جائت به الرسل حرفان... فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها فى الناس وضم اليها الحرفين حتى يبثها سبعة وعشرين حرفا). (١٢)
دانش ٢٧ حرف يا شعبه وشاخه است، تمام آنچه پيامبران براى بشريت آورده اند دو حرف بيش نبود ومردم نيز بيش از آن دو حرف را نشناختند، اما هنگاميکه قائم قيام کندن ٢٥ حرف ديگر ديگر را آشکار ساخته ودر پرتو خورشيد وجودش در ميان مردم منتشر مى سازد وآن دو حرف را نيز بدان ضميمه ساخته تا همه ى علوم کامل ومنتشر گردد.
گسترش علوم به حدى است که حتى خانمهاى خانه دار از دانش حقوقى در حد اجتهاد برخوردار خواهند بود. از امام باقر عليه السلام نقل شده است که: (... (وتؤتون الحکمة فى زمانه حتى ان المرأة لتقضى فى بيتها بکتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم). (١٣)

تکامل گسترده صنايع وتکنولوژى

(به عکس آنچه بعضى مى پندارند که در حکومت (عجل الله فرجه) دنيا از نظر صنعتى به عقب باز مى گردد وزندگى انسانها از نظر صنعتى بسان زندگى عصر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خواهد شد، نوع سلاح همان نوع سلاح گذشته، ومرکب همان مرکب، وساير وسايل زندگى نيز متناسب همان عصر خواهد بود، به عکس اين پندار، يک حکومت گسترده جهانى نيازمند به وسايل بسيار پيشرفته اى است که بتواند ارتباط قسمتهاى مختلف سراسر جهان را تأمين کند، تسلط حکومت مرکزى را بر آنها آسان سازد، وبر وسائل صنعتى وسلاحهاى پيچيده ى موجود جهان پيشى گيرد. زيرا بنا نيست که پايه هاى حکومت امام عصر عليه السلام در تمام زمينه ها بر اعجاز باشد، بلکه بايد در زندگى عادى همانند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بر وسائل معمولى تکيه کند واز اعجاز تنها در موارد فوق العاده واستثنايى استفاده نمايد.
احاديث متعددى که در اين زمينه وارد شده مويد اين مدعا است:
در حديثى که مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل کرده در مى يابيم که در آن عصر طلايى، بشر به آنچنان قدرت تکنولوژيکى دست مى يابند که به طور کامل از نور خورشيد بى نياز مى گردند: (ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها واستغنى العباد من ضوء الشمس). (١٤)
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام از گسترش عظيم مخابرات وارتباطات خبر داده مى شود بنحوى که افراد در شرق وغرب عالم مى توانند همديگر را از دور دست ها نظاره کنند وبا هم در ارتباط تصويرى داشته باشند: (ان المؤمن فى زمان القائم وهو بالمشرق ليرى اخاه الذى فى المغرب، وکذا الذى فى المغرب يرى اخاه الذى فى المشرق). (١٥)
در اين زمينه روايت ديگرى نيز هست که گواه روشنى بر پيشرفت وسيع در زمينه هاى صنعتى است که حتى تصور آن امروز براى ما مشکل وپيچيده است). (١٦)

رشد فوق العاده اقتصادى

از برنامه ها واقدامات امام زمان عليه السلام پديد آوردن رفاه در کل جامعه ى بشرى است. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در اين باره مى فرمايد: (يتنعم امتى فى زمن المهدى عليه السلام نعمة لم يتنعموا قبلها قط..).. (١٧)
امت من در زمان مهدى عليه السلام به رفاه ونعمتهايى دست يابند که پيش از آن ودر هيچ دوره اى دست نيافته بودند....
احاديث درباره ى رفاه اقتصادى ورشد فوق العاده دوران ظهور بسيار است واين، شايد اهميت موضوع ونقش آن را در ساختن جامعه ى آرمانى اسلام مى رساند.
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد: (يکون فى امتى المهدى... يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قط والبر والفاجر، يرسل السماء عليهم مدرارا، ولا تدخر الارض شيئا من نباتها). (١٨)
در امت من مهدى قيام کند... ودر زمان او مردم به رفاه ونعمتهايى دست مى يابند که در هيچ زمانى دست نيافته باشند، همه چه نيکوکار وچه بدکار. آسمان باران رحمتش را بر آنان ببارد وزمين چيزى از روييدنيهاى خود را پنهان ندارد: بدين ترتيب، عمران وآبادى زمين وبهره بردارى از امکانات آن تا حدى که عمران مکانى موجب تخريب محيط زيست نشود واز همه ى تکنيکهاى دقيق علمى وفنى ومتناسب با محيط زيست استفاده شود واز سودجوئيها وتکاثر طلبى گروه معدودى مسرف جلوگيرى گردد، از اقدامات امام زمان عليه السلام خواهد بود، بنحوى که هيچ نقطه اى تخريب شده باقى نمى ماند مگر اينکه آباد مى شود. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:...زمين براى قائم ما در هم پيچيده مى شود (وهمه چيز در کنترل ونظارت دقيق ايشان است)... ودر زمين جاى خرابى نمى ماند مگر اينکه آباد وعمران گردد.... (١٩)
در هنگامه ى بعد از ظهور، به علت تقواى عمومى مردم وهدايت آنان توسط انسان کامل يعنى امام زمان عليه السلام، خداوند وعده ى خود را درباره ى جامعه ى تقوى پيشگان آشکار مى کند: (فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا. يرسل السماء عليکم مدرارا ويمددکم باموال وبنين ويجعل لکم جنات ويجعل لکم انهارا). (٢٠)
سپس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد که او آمرزنده است. تا از آسمان برايتان پى در پى باران فرستد. وشما را به اموال وفرزندان مدد کند وبرايتان بستانها ونهرها بيافريند.
امام على عليه السلام درباره ى اين نعمت در عصر ظهور مى فرمايد:...چون قائم قيام کند، آسمان - چنانکه بايد- باران بارد وزمين گياه روياند... به گونه اى که يک زن (در کمال امنيت وآرامش) از عراق مى آيد وتا شام برود وجز بر زمينهاى سرسبز گام ننهد... (٢١)
دوران ظهور که دوران سراسر آگاهى وشناختهاى کامل واصيل ومفيد است، همه ى زواياى زندگى انسان روشن مى گردد وطبيعت کاملا مسخر انسان مى گردد وبدين ترتيب سرمايه هاى عظيمى در اختيار بشر با هدايت ورهبرى امام عادل جهانى يعنى امام منتظر عليه السلام قرار مى گيرد. امير المؤمنين على عليه السلام درباره ى بهره بردارى از معادن ومنابع زيرزمينى در آن عصر پرشکوه مى فرمايد:... (وتخرج له الارض أفاليذ کبدها، وتلقى اليه سلما مقاليدها..).. (٢٢)
... زمين آنچه را در اعماق خويش دارد براى وى بيرون دهد، وهمه ى امکانات وبرکات خويش را در اختيار او گذارد....
بدين ترتيب، از يک طرف سرمايه هاى مادى فوق العاده زياد مى گردد واز طرف ديگر اين امکانات بنحو عادلانه توزيع مى گردد وجلوى اجحاف وتعدى سود جويان تکاثر طلب گرفته مى شود ودر نهايت، مردم نيز از نظر غناى روحى وسطح اخلاق ومعرفت وتقوى چنان اوج مى گيرند که دامنه حرص وآز که سرچشمه تکاثر وبخل واحتکار وتنازع است برچيده مى شود، در حديثى از امام صادق عليه السلام چنين مى خوانيم: هنگامى که قائم ما قيام کند... زمين (با تدبير امام وتلاش صادقانه مردم) گنجها وذخائر گرانبهاى خود را آشکار مى سازد. آنچنان که مردم آنرا با چشم خود مى بينند و (آنچنان غناى ظاهرى ومعنوى مردم را فرا مى گيرد) که نمى توانيد کسى را پيدا کنيد که هديه شما را بپذيرد، ويا زکات مال را قبول کند. همه ى مردم به آنچه خدا از فضلش به آنها روزى داده مستغنى وبى نياز مى شوند. (٢٣)

اجراى کامل مساوات وبرادرى

(رعايت قاطع اصل مساوات نيز موجب تعديل ثروتها وبرابرى در توزيع کالاها ومواد مورد نياز همه ى مردم است، واز تراکم وذخيره سازى وکنز واسرافکارى نزد طبقات وگروههايى مانع مى گردد وزمينه هاى اصلى کمبود ونيازمندى را برطرف مى سازد... با اجراى اصل مساوات نيازها برآورده مى گردد ومحتاج وتهيدست باقى نمى ماند. در اين باره با چنين تعاليمى بر مى خوريم: (ويسوى بين الناس حتى لا ترى محتاجا الى زکاة). (٢٤)
امام مهدى عليه السلام ميان مردم (در تقسيم اموال) به مساوات رفتار مى کند به طورى که ديگر نيازمند ومحتاجى يافت نمى شود. واين همان سطح متعالى زندگى ورفاه عمومى است که زکات مورد مصرف نداشته باشد وهمه چيز به همه ى مردم برسد). (٢٥)
بنابراين از يک طرف حکومت جهانى امام زمان عليه السلام مساوات کامل را برقرار مى کند، بنحوى که پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد: به مهدى بشارتتان مى دهم. او از ميان امت من برانگيخته مى شود... ساکنان آسمان وزمين از او خشنود خواهند بود.
او مال را بنحو صحيح تقسيم مى کند. مردى پرسيد به نحو صحيح به چه معناست؟ فرمود: ميان همه مساوى. (٢٦)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(١) کرمى، على؛ وسقوط تمدنها از ديدگاه قرآن؛ نشر مرتضى؛ قم؛ تابستان ١٣٧٠؛ تلخيص، ص ٤٥٠-٤٣٣. (٢) مصباح يزدى؛ محمد تقى؛ جامعه وتاريخ از ديدگاه قرآن؛ مرکز چاپ ونشر سازمان تبليغات اسلامى؛ چاپ اول، ١٣٦٨؛ ص ٤٢٠-٤١٢. (٣) بحار الانوار؛ جلد ٥٢، ص ١٢٥، حديث ١١. (٤) همانجا؛ ص ١٢٣، حديث ٧. (٥) مکارم شيرازى، ناصر؛ ويژگى هاى حکومت جهانى امام عصر؛ چاپخانه مهر؛ شعبان ١٤٠٤، ص ٩٠٧. (٦) همانجا؛ ص ١٠. (٧) همانجا؛ ص ١١-١٠. (٨) نهج البلاغه؛ خطبه ١٣٨. (٩) بحار الانوار؛ جلد ٥٢، حديث ١٠٣. (١٠) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٣٦، حديث ٧١. (١١) همانجا، حديث ٧٢. (١٢) همانجا؛ حديث ٧٣. (١٣) همانجا؛ ص ٣٥٢، حديث ١٠٦. (١٤) همانجا؛ ص ٣٣٠. (١٥) همانجا؛ ص ٣٩١. (١٦) همانجا؛ ص ٢٨-٢٥. (١٧) بحار الانوار؛ جلد ٥١، ص ٨٣. (١٨) بحار الانوار؛ جلد ٥١، ص ٧٨. (١٩) کمال الدين؛ جلد اول، ص ٣٣١. (٢٠) نوح، ١٢-١٠. (٢١) بحار الانوار؛ جلد دهم، ص ١٠٤. (٢٢) نهج البلاغه؛ خطبه ١٣٨. (٢٣) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٣٧. (٢٤) همانجا؛ ص ٣٩٠. (٢٥) حکيمى، محمد؛ عصر زندگى وچگونگى آينده انسان واسلام؛ مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى؛ چاپ دوم، پاييز ١٣٧٤؛ ص ١١٩-١١٨. (٢٦) بحار الانوار؛ ج ٥١، ص ٨١.


۱
گسترش بى سابقه معنويت

امام باقر عليه السلام نيز مى فرمايد:... امام قائم (اموال را) مساوى تقسيم مى نمايد وميان همه ى مردم چه نيکوکار وچه بدکار- به عدالت رفتار مى نمايد... (١)
از طرف ديگر، مردم نيز با آموزش وپرورش مهدوى از آن چنان تربيت والا وآرمانى برخوردار مى شوند که ديگر مرزى ميان مالکيتها ومحدوديتها باقى نماند وروابط اجتماعى بر اصل يارى رسانى ومواساة وديگر خواهى استوار مى گردد ودلبستگى به مال ومال پرستى رنگ مى بازد واصل اخوت وبرادرى وتعهد ومسئوليت، اصل ضابطه در روابط مى گردد. امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:... اى نوف! آيا مى دانى شيعه ى من چه کسانى هستند؟ گفت: نه به خدا قسم. فرمود: شيعه ى من... در اموال خود ديگران را شريک مى گرداند وآن را در راه خدا به ديگران مى بخشند. اى نوف! درهمى ودرهمى (درهمى براى خود ودرهمى براى ديگران) وجامه اى وجامه اى (جامه اى براى خود وجامه اى براى ديگران، وگرنه، نه. (وگرنه شيعه ى من نيستند). (٢)
امام باقر عليه السلام نيز مواساة وبرادرى کامل را در هنگامه ى رشد عقول وتکامل اخلاق (عصر ظهور) مى دانند ومى فرمايند: آيا شما در نزد برادرتان مى رويد ودست در جيب او مى بريد وبه اندازه ى نيازتان برمى داريد واو مانع شما نمى گردد؟ راوى مى گويد: گفتم اين رسم در ميان ما نيست. امام فرمود: پس قابل توجه نيست. گفتم: آيا هلاکت در پيش است؟ فرمود: اين مردم هنوز به رشد عقلانى نرسيده اند. (٣)
امام کاظم عليه السلام نيز آرزوى خود را در ارتباطات اجتماعى مسلمين چنين بيان مى دارد: اى عاصم! چگونه پيوندهاى اجتماعى را محکم مى داريد وديگران را در مال خود شريک مى سازيد؟... آيا در تنگدستيها کسى از شما به دکان يا منزل برادرش مى رود وآنچه را نياز دارد برمى دارد و (صاحب آن) مانع او نمى گردد؟ گفت: نه چنين نيستيم. امام فرمود: شما (در روابط اجتماعى) آنطور که من دوست دارم نيستيد. (٤)
امام باقر عليه السلام نيز درباره ى برادرى در عصر ظهور مى فرمايد: (اذا قام القائم جائت المزاملة ويأتى الرجل الى کيس اخيه فيأخذ حاجته لا يمنعه). (٥)
هنگامى که امام قائم قيام کند، رفاقت ودوستى خالصانه (در ميان مردم) رايج مى گردد واگر مردى دست در جيب برادرش فرو برد وبه اندازه نيازش بردارد، برادرش او را منع نمى کند.

منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها

امام خمينى قدس سره درباره ى عظمت مقام صاحب عليه السلام به شامل بودن مفهوم عدل در زمان ظهور اشاره کرده ومى فرمايد: (قضيه ى غيبت حضرت صاحب، قضيه ى مهمى است که به ما مسائلى مى فهماند، منجمله اينکه براى يک همچو کار بزرگى که در تمام دنيا عدالت به معناى واقعى اجرا بشود، در تمام بشر نبوده کسى الا مهدى موعود عليه السلام که خداى تبارک وتعالى او را ذخيره کرده است براى بشر... آن کسى که به اين معنا موفق خواهد شد وعدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد کرد نه آن هم عدالتى که مردم عادى مى فهمند که فقط عدالت در زمين براى رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانيت... تمام نفوسى که هستند انحرافات در آنها هست حتى نفوس اشخاص کامل هم در آنها انحرافاتى هست ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقائد انحراف هست، در اعمال انحراف هست، ودر تمام کارهايى که بشر مى کند انحرافش معلوم است وايشان مأمورند براى اينکه تمام اين کجى ها را مستقيم کنند وتمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعا صدق بکند (يملأ الارض عدلا بعد ما ملئت جورا..).. (٦)
اين سخنان نشان مى دهد که امام زمان عليه السلام در برنامه ى کار خود از اين نقطه ى زيربنايى ومهم که همان انسان سازى وجهاد اکبر براى همه مردم است، شروع مى کنند، زيرا تا انسانها ساخته نشوند جامعه بنياد صحيح نخواهد يافت. ودر اين زمينه، باتوجه به اينکه در حکومت جهانى امام زمان عليه السلام، نهادهاى اجتماعى فاسد وشيطانى نيز از بين رفته اند، بنابراين امکان تحقق اين ايده آل که تمام مفاسد ريشه کن شود ودر صحنه ى اجتماع ظهور وبروز نداشته باشد، کاملا قابل تصور است. (در آيات قرآن مجيد (نيز) آمده است که شيطان پس از رانده شدن از درگاه خدا از پيشگاه مقدس او تقاضا کرد که عمر جاويدان (تا پايان دنيا) براى اغواى بنى آدم پيدا کند. واين هم از شيطنت او بود که تقاضاى بازگشت وتوبه نکرد، بلکه تقاضاى ادامه گناه وفساد وويرانگرى نمود! عرض کرد: (رب فانظرنى الى يوم يبعثون) (پروردگارا! مرا تا روز قيامت مهلت ده). ولى در برابر اين درخواست به او چنين خطاب شد: (انک من المنظرين الى يوم الوقت العلوم). (به تو مهلت داده مى شود، اما تا روز وقت معين)... از سوى ديگر در حالات امام مهدى عليه السلام چنين آمده است که (يوم الوقت المعلوم) زمان ظهور آن حضرت وبرقرارى حکومت عدل الهى او مى باشد. در حديثى چنين مى خوانيم: در صحف ادريس پيامبر آمده است: (تو زمان معينى مهلت داده خواهى شد، تا زمانى که مقدر کرده ام زمين را از کفر وشرک ومعاصى پاک کنم، وبراى آن روز بندگانى انتخاب کرده ام که قلوبشان را براى ايمان آزموده ام، آنان را جانشينان در زمين قرار مى دهم، ودينشان را پا برجا مى کنم، تا مرا بپرستند وچيزى را شريک من قرار ندهند، من در آن روز تو (شيطان) وسواره وپياده لشگرت را همگى نابود مى کنم). (٧)
البته... چون ابزار کارش از دستش گرفته شده است گويى مرده است وقدرت بر اغواگرى ندارد. لشگر شيطان وابزار او، استکبار جهانى، حکومتهاى خودکامه، ثروتهاى نا مشروع، مراکز فساد، تبليغات زهرآگين وگمراه کننده ومانند اينها است. ومى دانيم در آن حکومت حق وعدالت جايى براى اين لشکريان وآن ابزار نخواهد بود.
البته هيچگاه آزادى اراده واختيار از انسانها گرفته نخواهد شد، وريشه ى شهوات نيز در وجود انسان باقى خواهد بود، اما عواملى که به آنها دامن بزند وجود نخواهد داشت، وبه عکس وسائل حاکميت عقل وايمان، بر شهوات براى طالبان حق وسالکان راه خدا آماده است). (٨)
بدين ترتيب انحرافات اخلاقى نيز برطرف شده وگناهان ومفاسد اجتماعى فردى زمينه ى ظهور را نخواهد يافت وناسازگاريهاى اجتماعى که ريشه در کينه توزى انسانها نسبت به يکديگر دارد، تبديل به صلح وصفا ومحبت وتعاون مى گردد، وامنيت پايدار اجتماعى که ناشى از متمدن بودن وموحد بودن واقعى انسانهاست، حاصل مى گردد:
امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (... وبنا يدفع الله الزمان الکلب... ولو قد قام قائمنا لذهب الشحناء من قلوب العباد، واصطلحت السباع والبهائم حتى تمشى المرأة بين العراق الى الشام... على رأسها زبيلها لا يهيجها سبع ولا تخافه). (٩)
به دست ما (حکومت ما) روزگار سختيها وتشنه کاميها سپرى گردد... وچون قائم ما قيام کند کينه ها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگارى کنند. درآن روزگار، زن با همه بارو بنه ى خويش، از عراق درآيد وتا شام برود واز هيچ چيز نترسد...
امام صادق عليه السلام نيز درباره ى ويژگيهاى آن عصر طلايى مى فرمايد: (... ويجتمع الله الکلمة، ويولف بين القلوب مختلفة، ولا يعصى الله - عز وجل - فى ارضه..). (١٠)
(در آن عصر طلايى) خداوند وحدت کلمه پديد مى آورد، وافکار وقلوب ناسازگار را سازگار مى کند وخداوند عز وجل در زمين معصيت نشود...

گسترش بى سابقه معنويت

پرستش خداوند که هدف اساسى بعثت انبياء ومحور حرکت همه ى اولياء خدا وجهت دهنده ومتعالى کننده ى همه ى فضائل وارزشهاست، ودر آن عصر طلايى ظهور، گسترش فوق العاده مى يابد بنحوى که (بر صفحه روى زمين، خانه اى وخيمه اى باقى نمى ماند مگر اينکه خداوند اسلام را در آن وارد مى کند). (١١) يا (هيچ زمينى باقى نمى ماند مگر اينکه شهادتين در آنجا شنيده مى شود). (١٢)
بهر تقدير توجه انسانها به عبادت وپرستش خدا بى نهايت مى گردد. بنحوى که با همه تلاش براى گسترش مساجد، باز هم کمبود جا احساس مى شود وبنابراين (اولين گامى که امام زمان عليه السلام در اجراى عدالت بر مى دارد اين است که از طرف آن حضرت،منادى صدا مى زند کسانى که حج وطواف مستحب بجا مى آورند، محل طواف وحجرالاسود را به کسانى بسپارند که حج بجا مى آورند). (١٣)
امام صادق عليه السلام درباره ى گسترش مساجد فقط در شهر کوفه مى فرمايد: (اذا قام قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنى فى ظهر الکوفة مسجدا له الف باب واتصلت بيوت الکوفة بنهر کربلاء). (١٤)
هنگامى که مهدى آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام کند در پشت کوفه مسجدى برپا مى کند که هزار در دارد (کنايه از وسعت فوق العاده) وخانه هاى کوفه به نهر کربلا متصل مى شوند.
در هنگامه ى ظهور است که آيه ى ٤١ سوره ى حج بنحو کامل اجرا مى گردد: (هنگامى که قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام مى کند مى فرمايد: اى مردم ما همان کسانى هستيم که خداوند بلند مرتبه در کتابش به شما وعده داده است که: (الذين ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلاة وآتو الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور). (١٥)
يعنى ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مصداق کامل اين آيه هستيم واگر حکومت را بدست بگيريم اقامه ى نماز بنحو کامل در حکومت ما تحقق مى يابد.

مبارزه با خرافات وبدعتها

طرز حکومت مهدى (عجل الله فرجه) را در يک جمله مى توان خلاصه کرد وآن اين است که از روش پيامبر الگو مى گيرد، هر چند دائره حکومت اسلامى را به کل زمين بسط مى دهد. او در زمانى قيام مى کند که جاهليت دوم با قدرت تمام بر دنيا مسلط شده وابرقدرتهاى شرق وغرب اعيان اين جاهليتند. او نيز مانند جدش بت شکنى مى کند، آداب ورسوم جاهلى را محو ونابود مى سازد. خرافاتى را که با تعليمات پاک قرآن آميخته شده وگاه در ميان مسلمين آنچنان رسوخ يافته است که آنرا سنت مى پندارند به عنوان بدعت برمى چيند، در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است که شخصى از حضرت سؤال کرد که امام قائم (عجل الله فرجه) به هنگام قيام به روش چه کسى در ميان مردم عمل خواهد کرد؟ فرمود: به همان سيره اى که پيامبر در ميان مردم رفتار مى کرد تا اسلام ظاهر شد. راوى سؤال مى کند سيره پيامبر چگونه بود؟ مى فرمايد: آنچه را در عصر جاهليت بود ابطال کرد وبا عدالت به استقبال مردم شتافت. (١٦)
البته تفاوتى هم در شرايط زمانى عصر جاهليت دوم وجود دارد. در اين باره امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (آزارى که قائم به هنگام رستاخيز خويش، از جاهلان آخر الزمان بيند، بسى سخت تر است از آن همه آزار که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از مردم جاهليت ديد... پيامبر به ميان مردم آمد در حالى که آنها سنگ وصخره وچوب وتخته هاى تراشيده شده را مى پرستيدند وقائم ما که قيام کند مردمان همه از کتاب خدا براى او دليل مى آورند وآيه هاى قرآن را تأويل وتوجيه مى کنند). (١٧)
با توجه به سخن مشهور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم که: (ما أوذى نبى مثل ما أوذيت: هيچ پيامبرى مثل من (در راه تبليغ رسالت الهى) آزار نديد)، عمق دشوارى کار در دوران رستاخيز امام مهدى عليه السلام روشن مى گردد، ومحور اصلى اين دشوارى، آموزشهاى انحرافى وبد تفسير کردن قرآن وآيين خداست... مشکل امام موعود عليه السلام، مشکل توده هاى جاهل ونادانى است که... با تحريک مدعيان دروغين علم دين، با امام بر حق به ستيز برمى خيزند، ودرگيرى، با حربه ى تأويل قرآن خواهد بود). (١٨)
ولذا گاهى در مورد دعوت آن حضرت عليه السلام تعبير به (دين جديد) يا (دعوت جديد) در احاديث ديده مى شود چنانکه امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى که مهدى قيام کند مردم را به امر تازه اى دعوت مى نمايد همانطور که رسول خدا به امر تازه دعوت مى کرد. (١٩)
گرچه بعضى از شياطين (ومنحرفين) خواسته اند از اين تعبير براى دين سازى خود بهره بگيرند ولى پاسخ آنها در ذيل همان روايت به روشنى آمده است آنجا که (در ادامه روايت فوق) مى گويد: اسلام اصيل در آغاز ناشناخته بود، بعد هم (به خاطر افزودن خرافات) ناشناخته خواهد شد وبه وسيله مهدى عليه السلام معرفى جديد مى شود. (٢٠)
يکى از بدعتهايى که امام زمان عليه السلام با آن بشدت مبارزه مى کند، اسرافها وتجمل گرائيهايى است که در مساجد ومعابد صورت مى گيرد. امام باقر عليه السلام در اين باره مى گويد: (اذا قام القائم عليه السلام سار الى الکوفة، فهدم بها اربعة مساجد، ولم يبق مسجد على الارض له شرف الا هدمها وجهلها جماء..). (٢١)
آنگاه که قائم قيام کند، وارد کوفه مى شود، ودستورى مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب کنند، وهر مسجدى در روى زمين که داراى کنگره (طاقهاى بلند، گلدسته ها) باشد، تخريب مى گردد، وتمام مساجد، هموار (بى برج وبارو وگنبد وگلدسته) خواهد شد....
ابوهاشم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسکرى عليه السلام بودم که فرمود: هرگاه قائم قيام کند دستور دهد تا مناره ها ومحرابهاى (مزين) داخل مساجد را ويران کنند. مى گويد: با خود انديشيدم که اين کار چه معنا دارد؟ امام به من رو کردند وفرمودند: معناى اينکار اين است که اين چيزها امورى است بدعت آميز، که نه پيامبرى آنها را ساخته است ونه امامى. (٢٢)
(وسرانجام، درباره ى سيرت اصلاحى مهدى عليه السلام به سخنان على عليه السلام مى رسيم، در نهج البلاغه: شهادت پدر، در حق پسر: چون مهدى درآيد، هواپرستى را به خداپرستى بازگرداند، پس از آنکه خداپرستى را به هواپرستى بازگردانده باشند. رأيها ونظرها وافکار را به قرآن بازگرداند، پس از آنکه قرآن را به رأيها ونظرها وافکار خود بازگردانده باشند..).. (٢٣)

قانونمندى کامل

(مهدى عليه السلام، حق هر حقدارى را بگيرد وبه او بدهد، حتى اگر حق کسى زير دندان ديگرى باشد، از زير دندان انسان متجاوز وغاصب بيرون کشد، وبه صاحب حق بازگرداند... او از کسى توبه نپذيرد، ودر راه اجراى حکم خدا واستقرار بخشيدن به دين خدا، به سخن کسى گوش ندهد، ونکوهش احدى را نشنود) (٢٤). (٢٥)
(در قضاوتها واحکام مهدى، ودر حکومت وى، سرسوزنى ظلم وبيداد بر کسى نرود، ورنجى بر دلى ننشيند... شيخ مفيد مى گويد: (چون قائم ال محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام کند، مانند حضرت داود عليه السلام يعنى بر حسب باطن، قضاوت کند، وبى هيچ نيازى به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام کند، واو بر طبق الهام الهى حکم کند. مهدى، نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند وبه آنان آن نقشه ها را بگويد. مهدى دوست ودشمن خود را با نگاه بشناسد). (٢٦)
در اثر اين قدرت واحاطه، بتدريج خود مردم با کنترل درونى ونفسانى خود جرم وگناه مرتکب نمى شوند ولذا قوانين بطور خود جوش رعايت مى گردند. امام باقر عليه السلام در بيان علت نامگذارى امام زمان به مهدى مى فرمايد: (انما سمى المهدى لانه يهدى الى امر خفى... حتى ان احدهم يتکلم فى بيته فيخاف ان يشهد عليه الجدار). (٢٧)
همانا به اين دليل، امام قائم، مهدى ناميده شده است که به امر پنهان هدايت مى شود... حتى کسى در خانه اش اگر حرفى بزند مى ترسد که ديوار عليه او شهادت دهد.
از مصاديق بارز قانونمندى در عصر طلايى ظهور اين است که در امور راه سازى وشهرسازى رعايت اصل تقدم منافع جامعه لحاظ مى گردد: (در امور راه سازى برنامه هاى جالبى را به مرحله اجرا مى گذارند. راههاى اصلى را شصت ذراع (کنايه از وسعت راههاى اصلى) قرار مى دهند. در امر راه سازى بقدرى جديت مى نمايند که حتى مساجدى را که در سر راه ساخته شده، خراب مى کنند. براى خيابانها پياده رو احداث مى نمايند. به پياده ها دستور مى دهند از پياده رو عبور کنند وبه سواره ها امر مى کنند در وسط خيابان حرکت نمايند. تمام پنجره هايى را که به کوچه باز شده مسدود مى سازد. از ايجاد مستراح وناودان در کوچه مانع مى شود. حتى مساجد مشرف وعالى را خراب مى کند. پيش آمدگيهاى ساختمانها را نيز خراب مى کنند..) (٢٨). (٢٩)
بدين ترتيب ويژگيهاى کلى جامعه ى آرمانى عصر ظهور که مى تواند راهگشاى ما براى يافتن شاخصهاى اصيل توسعه يافتگى باشد، عبارتند از:
١- محو ظلم وفساد ايجاد عدالت کامل؛
٢- تکامل عقول وظهور حکمتها؛
٣- تکامل عظيم علمى؛
٤- تکامل گسترده صنايع وتکنولوژى؛
٥- رشد فوق العاده ى اقتصادى وحداکثر بهره گيرى از منابع طبيعى همراه با تعادل محيط زيستى؛
٦- اجراى کامل اصل مساوات وبرادرى؛
٧- منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها؛
٨- گسترش بى سابقه ى معنويت؛
٩- مبارزه ى قاطع با خرافات وبدعتها؛
١٠- قانونمندى کامل؛

شاخصهاى توسعه يافتگى در کشورهاى پيشرفته صنعتى

در اواخر قرن هجدهم تا نيمه ى قرن نوزدهم ميلادى، در اروپاى غربى بشر به پيشرفتهايى دست يافت که در تاريخ به نام انقلاب صنعتى شناخته مى شود. با پيدايش انقلاب صنعتى در انگلستان، رشد اقتصادى به مفهوم جديد آن پديد آمد اما توزيع ناعادلانه ى درآمدها بر حسب نارضايتى هاى فزاينده ى کارگران واحزاب طرفدار آنها تا حدى ناآرامى هاى اجتماعى را کاهش دادند تا اينکه در قرن بيستم در سال ١٩٣٨ ميلادى با طرح تأمين اجتماعى همه ى شهروندان در برابر سه مشکل فقر، بيمارى وبيکارى، مشکلات مردم را، بطور نسبى کاهش دادند. بنابراين توسعه ى اقتصادى غربى عبارتست از رشد اقتصادى همراه با بهبود سطح زندگى مردم.
بهر تقدير مى توان شاخصهاى کلى جوامع توسعه يافته را در مقايسه با شاخصهاى کلى جامعه ى آرمانى عصر ظهور دسته بندى کرد.
١- تکامل قابل تصور صنايع وتکنولوژى؛
٢- تکامل نسبى علوم؛
٣- رشد اقتصادى وبهره گيرى زياد از منابع طبيعى در دسترس اين کشورها همراه با تخريب محيط زيست؛
٤- قانونمندى ونظم اجتماعى محدود؛
٥- کاهش حکمت وضعف عقل عملى وتقوى؛
٦- عدم توفيق در رفع تبعيضات وتجاوزات قدرتمندان به ضعفا؛
٧- فراموش شدن اصل مساوات وبرادرى انسانها؛
٨- شيوع گسترده مفاسد اخلاقى وآکنده شدن روانها از عقده ها وکينه ها؛
٩- گسترش تجمل گرائيها ومصرف پرستى ها وخرافات وبدعتها؛
١٠- گسترش بى سابقه ى ماديت؛

تکامل قابل قبول صنايع وتکنولوژى وتکامل نسبى علوم

درباره علل پيشرفت علوم وتکنولوژى در غرب، مناسب است مختصرى از وضعيت علم ودين در قرون وسطى بررسى گردد: يکى از مشخصات بارز قرون وسطى، سلطه بلا منازع کليسا بر تمامى شئون زندگى فردى واجتماعى اروپا بود. تا آنجا که به اين دوران (عصر ايمان) نام نهاده اند. بر اساس آئين مسيحيت ايمان مقدم بر عقل است وتعقل بدون ايمان فاقد ارزش است، اين در حالى است که اسلام عقل رابه عنوان يکى از منابع قطعى شناخت دين در کنار قرآن وسنت مى داند. بهر تقدير اين آئين توسط (سنت آگوستين) تقويت مى شد وقرنها مورد توجه آباء کليسا بوده است. سنت ضد تعقلى مسيحيت در قرن ١١ ميلادى توسط (سنت آنسلم) توسعه بيشترى يافت تا جائيکه به صورت تحقير علم وخوار شمردن دانش ظاهر شد.
اروپا تا اواخر قرن يازدهم ميلادى همچنان در بى خبرى بسر مى برد تا اينکه با شروع جنگهاى صليبى با تمدن اسلامى آشنا شد. نتيجه ى اين آشنايى اين شد که جهان مسيحيت به ترجمه ى کتب وآثار حکماى اسلامى ومتون عربى بپردازند واز طرق دانشمندان اسلامى با دانشمندان وفلاسفه يونانى آشنا گردند که از ميان ايشان، آراء ارسطو بيش از ديگران در آراء ونظريات ايشان موثر افتاد.
تأثير فلسفه ى استدلالى ارسطو، ابن سينا، فارابى وابن رشد موجب شد که ضربات پى در پى بر سنت ضد تعقلى مسيحيت وارد آيد وکليسا توان مقاومت را در برابر اين آراء از دست بدهد وناچار به فکر تلفيق معتقدات خود با آراء فلسفه ارسطو وتطبيق احکام مسيحيت با موازين عقلى بيفتد.
بدين ترتيب فلسفه اسکولاستيک يا فلسفه اهل مدرسه زاده شد وسنت ضد تعقلى رايج در مسيحيت را در هم شکست وارسطوگرايى بعنوان نهضتى نو ظهور کرد وپس از آن، منطق ارسطو از قرن ١٢ ميلادى تا زمان رنسانس (١٤٥٣) بر اروپا سلطه يافت.
از طرف ديگر، آشنايى اروپائيان با دانشمندان اسلامى سبب شد تا دانشمندان مسيحى به تفکر تجربى تمايل پيدا کنند وبه آزمايش وتجربه روى آورند. با گسترش ظهور افکار جديد در دين، کليسا سازمانى را به نام دستگاه تفتيش عقائد تأسيس کرد که وظيفه اش مقابله با موج تحولات فکرى جديد بود. اين محکمه هر آرايى را که مغاير با متون دينى کليسا بود الحاد تلقى کرده وصاحبان آن را ملحد معرفى نمود وايشان را مستوجب مجازات مى دانست.
عليرغم کوشش کليسا براى حفظ سلطه ى خود، ايمان مذهبى واعتقادات دينى مردم همواره رو به سستى مى گراييد. با ظهور ضعف وسستى در اعتقادات دينى، اخلاق نيز رو به ضعف نهاد وشهوترانى وتجمل پرستى وزر وزور جايگزين اخلاق مسيحى گرديد واين رويه تا بدانجا گسترش يافت که ديرها وصومعه ها را نيز در برگرفت وبه گفته ى مورخين (ديرها وصومعه ها به صورت مرکز فحشاء درآمد).
بدين ترتيب گسترش فساد، شيوع بى بند وبارى در ميان ارباب کليسا، جنايات دستگاه تفتيتش عقائد، سبب شد تا در اواخر قرون وسطى زمينه اى مناسب جهت افکار معجزه، حيات اخروى وبسيارى از مفاهيم دينى فراهم گردد.
از طرفى، بخاطر بافت فکرى حاکم بر کليسا، هر حادثه اى مادى، بدون توجه به علل طبيعى آن به خداوند استناد داده مى شد وبا نسبت دادن به او مورد تبيين وتفسير قرار مى گرفت (خداى رخنه پوش). بدين لحاظ هر اندازه علم ودانش گسترش وتوسعه مى يافت، علت بسيارى از حوادث وپديده ها کشف مى گرديد ودر اين صورت ديگر نيازى به به تبيين الهى کليسايى از امور نبود وتنها امورى به خدا نسبت داده مى شد که علت طبيعى آن ناشناخته بود. در نتيجه هر چه علل طبيعى در اثر پيشرفت علم معلوم مى گرديد، از نفوذ وتأثير خداى ساخته شده ى کليسا در تبيين وتفسير جهان کاسته مى شد.
از طرف ديگر، از آنجا که مسيحيت بخت برگشته در دوران رنسانس (١٤٥٣)، آميزه اى شده بود از تعاليم تحريف شده مسيح عليه السلام وشناخت ناقص از فلسفه ى ارسطو لذا هر گونه مخالفت با آراء علمى ارسطو، بعنوان مخالفت با کليسا ومسيحيت مورد استقبال قرار مى گرفت. در واقع نقطه ى تقابل وتعارض ميان علم ومذهب کليسايى در اينجا بسته شد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(١) همانجا؛ ص ٢٩. (٢) بحار الانوار؛ جلد ٦٨، ص ١٩١. (٣) بنقل از مأخذ ٧؛ ص ١٥٦-١٥٥. (٤) همانجا؛ ص ١٥٧-١٥٦. (٥) بحار الانوار؛ جلد ٥٢، ص ٣٧٢. (٦) صحيفه ى نور؛ جلد ١٢، ص ٢٠٨-٢٠٧. (٧) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٨٤. (٨) مأخذ ٣؛ مکارم شيرازى؛ ص ١٩-١٧. (٩) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣١٦. (١٠) کمال الدين؛ جلد ٢، ص ٦٤٦. (١١) منتخب الاثر، ص ٤٨٢؛ بنقل از مأخذ ١، ص ٤٥١. (١٢) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٤٠. (١٣) همانجا؛ ص ٣٧٤. (١٤) همانجا؛ ص ٣٣٧. (١٥) همانجا؛ ص ٣٧٣. (١٦) تهذيب؛ جلد ٢، ص ٥١؛ به نقل از مأخذ ٣، ص ٢٨. (١٧) غيبت نعمانى، ص ٢٩٧. (١٨) مأخذ ٧؛ حکيمى؛ ص ٩٧-٩٥. (١٩) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٦٦. (٢٠) مأخذ ٣؛ مکارم شيرازى؛ ص ٢٩. (٢١) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٣٩. (٢٢) همانجا؛ ص ٣٢٣. (٢٣) حکيمى، محمد رضا؛ خورشيد مغرب؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى؛ زمستان ١٣٦٠؛ ص ٤١. (٢٤) همانجا؛ ص ٣٧-٣٦. (٢٥) بحار الانوار؛ ج ٥٢، ص ٣٥٣. (٢٦) همانجا؛ ص ٤٢-٤١. (٢٧) همانجا؛ ص ٣٩٠. (٢٨) امينى، ابراهيم؛ دادگستر جهان؛ دارالفکر؛ چاپ چهارم، بهار ١٣٥٢؛ ص ٤١٥. (٢٩) همانجا؛ ص ٣٣٣ و٣٣٩.


۲
قانونمندى ونظم اجتماعى محدود

گرايش افراطى نسبت به استدلال محض (قياس) وکنار گذاشتن تجربه واستقراء، موجب يک بعدى شدن فلسفه اسکولاستيک شد بطوريکه پيشگامان نهضت علمى جديد در اروپا نيز دچار افراط گرى ديگرى شده وبا کنار گذاشتن قياس واستدلال محض، تنها به تجربه واستقراء تمسک کرده وحمله ى خود را متوجه ارسطو نموده وبه اخراج او از صحنه ى علم وفلسفه همت گماردند.
بهر تقدير، از ديد انسان رنسانس آنچه معتبر انگاشته مى شد، واقعياتى بود که بتوان آن را در بوته آزمايش وتجربه آزمود. واژه علم (science) تنها به علوم تجربى قابل اطلاق بود وسائر علومى که از طريق استدلال يا مکاشفه ى درونى ويا وحى بدست مى آمد، مورد بى مهرى قرار گرفت. امور ماوراء طبيعى وغيرمادى از آن جهت که قابل بررسى تجربى نبود، از حوزه ى دانش بشرى خارج شد وجهان هستى محدود ومنحصر به جهان مادى گرديد. (فرانسيس بيکن در نخستين بند ارغنون نو بالحنى که گويا همه ى ماوراء الطبيعه را به مبارزه مى طلبد مى گويد: (انسان بعنوان مدير ومبين طبيعت، آن اندازه از نظم طبيعت مى تواند آگاه شود که مشاهدات او به وى اجازه مى دهد ولى بيشتر از آن، نه مى داند ونه شايسته ى دانستن است). (١)
بيکن که از فلسفه ى اسکولاستيک سخت مکدر بود وآنرا خشک وبى ثمر مى دانست، نام فلسفه ى خود را ثانى ويا عملى مى نهد وهدف آن را قدرت بخشيدن به انسان براى تسلط بر طبيعت مى داند وبدين ترتيب نخستين بار صدا وآهنگ دانش جديد به گوش مى رسيد.
بهر حال با روش استقرايى بيکن پايه ى علوم تجربى در شناخت طبيعت پى ريزى شد ولى بعد از دو سه قرن روشن شد که هر يک از قياس واستقراء وتجربه در جاى خود مفيد ولازم است وآنچه مهم است شناخت موارد استفاده از هر يک از اينها مى باشد وبدين ترتيب متدولوژى يا روش شناسى علوم به عنوان دانشى جديد به منصه ى ظهور رسيد.
اگر علم تجربى به نحو صحيح وانسانى مورد استفاده قرار مى گرفت، مشکلى براى بشر ومحيط زيست ايجاد نمى شد، اما (هدف اين علم (جديد) از همان آغاز همچنانکه فرانسيس بيکن، فيلسوف انگليسى نيز صريحا گفته بود، قدرت وغلبه بر طبيعت بوده است وبه خاطر همين واقعيت بوده که حکومت انگليس از قرن هفدهم به اين سو به توصيه ى مردانى همچون او به حمايت از علم همت گماشته است... حمايتى که حکومتها در سراسر جهان غرب مى کنند وطبعا همين حمايتها باعث دستاوردهاى بسيار قابل توجهى در زمينه هاى نظامى واقتصادى بوده. ولى حمايت حکومتها از آن گونه تحقيقاتى که کاربرد يا ثمره ى بلا واسطه ى اقتصادى يا نظامى ندارند، همواره با ترديد واکراه بيشترى همراه بوده است.
رابطه ى علم جديد با قدرت باعث دلمشغولى شمارى از دانشمندان، به مسأله ى مسئوليت اخلاقى شده است، زيرا اختراعات وکشفيات ايشان که خود غالبا افرادى متواضع واخلاقى هستند، به دارندگان قدرت امکان داده است تا به مدد انواع تسليحات نظامى، از بمبهاى آتشزا گرفته تا بمبهاى هيدروژنى روشهايى براى کشتار جمعى ايجاد کنند، قطع نظر از آن که روشهاى بيشمارى نيز براى انهدام تعادل محيط طبيعى که اينک کل امکان حيات بر روى زمين را در معرض تهديد ومخاطره قرار داده، در اختيار صاحبان قدرت گذاشته است). (٢)
صاحبان قدرتى که انگيزه هاى سودجويى ولذت پرستى مطلق آنها را از ياد خدا وارزشهاى انسانى غافل کرده است.
(براى تصديق اين مطلب به داستان مختصر ولى بسيار پرمعناى ذيل توجه فرماييد:
(در سال ١٩٤٩ اينشتين درباره ى ملاقات خود با يکى از سران آمريکايى چنين نوشت: (اخيرا با يکى از شخصيتهاى باهوش آمريکايى که به صورت ظاهر مردى صاحب حسن نيت بود، مذاکره مى کردم وبه او تذکر دادم که خطر جنگ جديدى بشريت را تهديد مى کند واگر چنين جنگى درگيرد، احتمالا نوع بشر منهدم خواهد گشت، وفقط تشکيلاتى که مافوق ملتها باشد مى تواند از چنين خطرى جلوگيرى کند، اما با نهايت تعجب مشاهده کردم که مخاطب من چنين جواب داد: به چه دليل شما تا اين اندازه مخالف با انهدام نوع بشر مى باشيد؟).
... اين تفکر (انيشتين) مى گويد: (چنين جواب تند وصريحى از رنج درونى وبدبختى آشکارى حکايت مى کند که مولود جهان امروز است. اين جواب به نظر من جواب کسى است که کوشش بسيار کرده است تا تعادلى در وجود خويش ايجاد کند، ولى توفيق نيافته است وحتى اميد توفيق را نيز از دست داده است. اين جواب بيان انزوايى دردناک است که همه ى بشر امروزه از آن رنج مى برند).
همه پيامبران الهى در گذرگاه قرون واعصار فرياد زده اند: سودجويى ولذت خواهى بايد به پيروى از (صيانت تکاملى ذات باشد) نه بر مبناى (مى خواهم مطلق) که به تنهايى تير خلاص بر همه ى قوانين انسانى است. آيا هنگامى که پيامبران الهى مى گفتند: (بر خود بپسند آنچه را که بر ديگران مى پسندى وبر ديگران مپسند آنچه را که بر خود نمى پسندى) با ما انسانها شوخى مى کرده اند؟! آيا آن رسولان الهى خيال پردازى مى نمودند يا حقايقى را از طرف خداوند خالق انسانها براى ما بيان مى کردند؟ هيچ ترديدى نيست که آن رسولان الهى اصيل ترين حقايق را از طرف خدا براى ما آورده بودند. هم اکنون هيچ راهى براى ادامه ى حيات مطلوب در عرصه ى زيباى طبيعت ديده نمى شود مگر با اجتناب از خودپرستى که سودجويى ولذت پرستى مطلق وبى محاسبه از مختصات ذاتى آن است، وروى آوردن به انگيزه هاى الهى در زندگى که هيچ حقيقتى را از زندگى انسانها حذف نمى نمايد). (٣)
(امروزه اين سئوال در دنياى متجدد مصرف شده است که مسئول اوضاع مصيبت بار کنونى که بشريت با آن مواجه است، کيست؟ تا همين اواخر اکثر دانشمندان معتقد بودند که کار ايشان جستجوى دانش است وايشان مسئول نحوه ى استفاده اى که از اختراعات وکشفيات آنان مى شود، نيستند اين تلقى نتيجه ى تفکيک ميان علم واخلاق (دانش وارزش) بود که از همان آغاز تکوين علم جديد تاکنون مميزه ى بارز علم جديد بوده است....
... تذکر اين نکته نيز مهم است که تحولاتى که در اين قرن در فيزيک جديد بويژه در زمينه ى مکانيک کوانتومى ونسبيت رخ داده است وبه تغييراتى در جهان نگرى مکانيستى نيوتونى انجاميده، توجه عده اى از دانشمندان را به مطالعه در باب مسائل فلسفى معينى جلب کرده که از قرن هفدهم تا اين اواخر مورد عنايت بوده است....
... کسانى که به خداوند ايمان دارند هيچ راهى جز آن ندارند که حق طبيعت وهمه ى مخلوقات ديگر خداوند، از جمله گياهان وحيوانات را ادا کنند وساير مخلوقات را بوسيله ى تکنولوژى وبه نام (حق مطلق انسانى!!) که اين چنين مدار ومحور جهان نگرى جديد شده است، منهدم نسازند... جهان اسلام به عنوان جهانى که قرآن را دريافت کرده وامانت حمايت از ساير مخلوقات خداوند را بر دوش گرفته، در قبال جهان طبيعت مسئوليت ويژه اى دارد ونبايستى به بهانه ى (ضرورت نوسازى ورسيدن به غرب)، از ايفاى وظايف خليفه اللهى، که همه ى مسلمين در مقام آدميت بر عهده دارند، سرباز زند. در شرايط کنونى براى جامعه ى اسلامى يا هر جامعه ى ديگرى مسئله اين نيست که از اين حيث به جوامع ديگر برسند، بلکه اين است که خودشان را با محيط زيست طبيعى اى که در صورت از دست رفتن آن، نفس رسيدن (به غرب) معادل با انهدام مجتمع اسلامى ودست آخر انهدام کل جامعه بشرى خواهد بود، هماهنگ نگاه دارند..). (٤)
بنابراين علت العلل پيدايش قرون جديد وتمدن مغرب زمين وپيشرفتهاى عجيب علمى، صنعتى وتکونولوژيکى دو سه قرن اخير در اروپا، همه مرهون تغيير روش نگرش وتحقيق در مسائل علمى واجتماعى است وپيروى از روش استقراء وتجربه موجب توفيق دانشمندان در شناخت طبيعت شده ولى بعلت در خدمت بودن علم وتکنولوژى خسارات زيادى نيز به بشريت وارد کرده است. به همين علت جوامع اسلامى براى رسيدن به جامعه توسعه يافته مورد نظر اسلام، اولا هدف تحصيل علم وصنعت را خدمت به انسانها وآسايش ورفاه همه ى انسانها قرار دهند، وثانيا در عين تسلط بر طبيعت، بايد حداکثر هماهنگى با طبيعت رعايت گردد. ثالثا هدف همه ى علوم مذهبى وانسانى وتجربى را يکى بدانند وآن اين است که هر يک از اين علوم قصد دارند ما را به طريقى به خالق هستى ومدبر جهان نزديک کنند. بنابراين مسلمين در عين حال که در کسب علوم وفنون، بالاترين کوششها را بايد انجام دهند بايد همواره خدا وکسب رضاى او را محور کارهايشان قرار دهند.
بنابراين (بطور خلاصه امروز دو حقيقت روشن داريم. يکى اينکه غرب از نظر علم وصنعت پيشرفت کرده است ودر مقابل دنياى اسلام در اين حوزه خيلى عقب مانده است وديگر آنکه غرب در عين ترقيات شگرفش انسان غربى را به جايى نرسانده است وبلکه او را در ورطه ى پوچى انداخته وکل بشريت را در معرض نابودى قرار داده است. در اين وضعيت وظيفه ى مسلمانان است که اولا اين عقب افتادگى در علوم را جبران کنند وخود مثل گذشته مبتکر وپيشرو شوند وثانيا با احياى معارف اسلامى وحکم فرما کردن جهان بينى اسلامى بر فکر خود بشريت را به سوى رفاه وخوشبختى واقعى سوق دهند). (٥)

رشد اقتصادى وبهره گيرى زياد از منابع طبيعى در دسترس اين کشورها همراه با تخريب محيط زيست

پديده ى شگرفى که در يکى دو قرن گذشته در اروپا پا گرفته وبه آمريکا، ژاپن، استراليا ومعدود نقاط ديگر جهان گسترش يافته آهنگ تصاعدى رشد اقتصادى مى باشد در اين کشورها، افزايش توليد ملى، برخلاف گذشته که هميشه پراکنده وکند بود، سرعتى بسيار ورشدى پايدار داشت. در شرايطى که اين کشورها شديدترين آهنگ رشد جمعيت را در طول تاريخ خود تجربه مى کردند، سرعت ازدياد توليد ملى به قدرى سريع بود که نه تنها درآمد سرانه ى آنان را هر ساله افزايش مى داد، بلکه حرکتى جهش وار وخيزگونه داشت.
گسترشى که انتظار مى رفت طى صدها وحتى هزاران سال حاصل گردد، در مدت کوتاه چند دهه عايد اين ملل گرديد.
با اين حال اين رشد اقتصادى ورفاه نسبى عمومى، عواقبى سخت وبى مانند براى نوع بشر به ارمغان آورده است که بقاى سياره ى زمين را در معرض خطر قرار داده است. سودپرستى ولذت گرايى وخودکامگى وخود محورى سرمايه داران غربى باعث شده است که بشر بسوى خودکشى دسته جمعى کشيده شود. افزايش استفاده از زغال سنگ ونفت موجب آلودگى هوا وزمين وتغيير سطح دريا شده است. خسارات وارده بر جنگلها بر اثر آلودگى هوا وزمين وتغيير سطح دريا شده است. خسارات وارده بر جنگلها بر اثر آلودگى هوا، تنها در اروپا سالانه بالغ بر ٥٣ ميليارد دلار، يعنى معادل توليد ناخالص داخلى مجارستان، زيانهاى اقتصادى به بار مى آورد.هدر دادن بى رويه ى منابع مادى ونبوغ بشر در راه جنگ وتهيه ى تدارکات براى آن موجب کاهش رفاه عمومى شده است.
بشريت مى تواند با کاهش هزينه هاى نظامى وصرف آن در رفاه عمومى زندگى بهترى را فراروى خود ببينند. بر طبق آمارهاى موجود سازمان ملل، (بين سالهاى ١٩٨٧ و١٩٩٤، کاهش هزينه هاى نظامى موجب تخصيص مبلغى برابر ٩٣٥ ميليارد دلار براى مقاصد صلح آميز گرديد. متأسفانه اين سهم صلح براى تأمين هزينه ى مالى مسائل اجتماعى جهان بکار نرفت. طى سالهاى ١٩٩٥-٢٠٠٠ اگر هزينه هاى نظامى جهان همچنان ٣% کاهش يابد، ٤٦٠ ميليارد دلار ديگر به سهم صلح افزوده خواهد شد). (٦)
جالب اينجاست که نظام صنعتى سرمايه دارى ادعاى کارآيى وکمترين هزينه ى ممکن را در استفاده از منابع توليد را دارد در حالى که اين مطلب ناتمام است زيرا شوماخر در (کوچک زيباست) مى نويسد: (يک نظام صنعتى (آمريکا) که ٤٠% از منابع اصلى جهان را براى تأمين نيازهاى کمتر از ٦% جمعيت جهان مصرف مى کند تنها در صورتى مى تواند کارآمد خوانده شود که در زمينه ى تأمين سعادت، رفاه، صلح وآرامش، فرهنگ وهماهنگى، به توفيقهاى عظيمى نائل آمده باشد وتصور نمى کنم تأييد بر اين واقعيت ضرورى باشد که نظام آمريکا از نيل به چنين توفيقهايى نائل بوده است). (٧)
شوماخر اضافه مى کند: (به هر تقدير، طرح اين سئوال لازم است که آيا منابع زمين احتمالا براى توسعه ى بيشتر يک نظام صنعتى که اين گونه عظيم مصرف مى کند ودستاوردهاى چنين کودک دارد، کافى خواهد بود؟
امروز بيش از پيش آواى آن به گوش مى رسد که منابع کافى نيستند. شايد برجسته ترين اين آواها به يک گروه پژوهش در (مؤسسه تکنولوژى ماساچوست) متعلق باشد که گزارش محدوده هاى رشد را تهيه کرد... گزارشگران به نحوى احتياطآميز نتيجه گيرى خود را بدين گونه ارائه مى دهند: (باتوجه به ميزان مصرف کنونى منابع وافزايش پيش بينى شده نرخهاى مصرفى در آينده اکثريت بزرگ منابع مهم وتجديد ناشدنى جهان، حداکثر ١٠٠ سال آينده دوام خواهد داشت).
در واقع آنها معتقد نيستند که زمان زيادى در برابر صنعت نوين باقى مانده است صنعتى که (به نحوى انبوه بر شبکه اى از توافقهاى بين المللى با کشورهاى توليد کننده وتأمين کننده ى مواد اوليه مبتنى است) چه بسا که با بحرانهايى روبرو شود که از حوزه ى تصور آدمى خارج است). (٨)
بنابراين نظام صنعتى غرب در اثر اختصاص اکثر منابع طبيعى جهان به خود ومحروم گردانيدن ديگران از يک طرف، وسهل انگارى واسراف وتبذير در استفاده از اين منابع، هر چند بطور طبيعى رشد اقتصادى را فراهم آورده است، اما موجب تخريب منابع ونابودى آنها وتخريب محيط زيست شده است.
اين مطلب که منابع کافى نيستند، گم کردن راه صحيح وطرح مسئله فرعى است واصولا اقتصاد دانان هر وقت نتوانند يا نخواهند مسئله اقتصادى را حل کنند به دنبال مسائل فرعى مى گردند وخود را با آن مشغول مى کنند. طرح اين مسئله که آيا منابع زمين براى توسعه ى بيشتر يک نظام صنعتى با مصرف نامحدود کافى است يا نه واى کاش منابع طبيعى نا محدود بود موجب انحراف بشر از مشکل اصلى مى شود که همان توزيع غير عادلانه ى منابع طبيعى وعدم بهره بردارى صحيح از آن مى باشد. در جهان بينى اسلام اعتقاد به خداى حکيمى وجود دارد که با علم به نياز انسانها طبيعت ومنابع آن را به اندازه آفريده ودر تأمين آنچه مورد نياز انسان است خست نورزيده است. قرآن کريم مى فرمايد: ما هر چيز را به اندازه آفريديم (قمر: ٤٩) وهر چيز نزد خدا به اندازه است. (رعد: ٨) واز هر چيز که مورد نياز شما بود به شما داد. (ابراهيم:٣٤)
اما از آنجائيکه؛ (ان الانسان لظلوم کفار) (ابراهيم: ٣٤) يعنى بى شک انسان بسيار ستمگر وکفران پيشه است به عبارت ديگر چون اختصاص منابع به وسيله بعضى ومحروم گردانيدن بعضى ديگر (ظلوم) ونيز به کار نگرفتن توان واستعداد انسان در بهره بردارى از منابع طبيعت واسراف وتبذير واتلاف منابع (کفار) در بشر وجود دارد، مشکلات اقتصادى هم وجود دارد. (٩)
بنابراين جوامع اسلامى براى دستيابى به توسعه ى اقتصادى مطلوب اسلام اولا نظر اسلام را درباره ى مالکيت مختلط رعايت نموده وتوزيع عادلانه منابع را اجرا کنند وثانيا در بهره بردارى از منابع طبيعت که خداوند آنها را به اندازه وبه مقدار نياز بشر آفريده ونه اينکه نامحدود وبه وفور خلق کرده باشد، با صرفه جويى وعدم اتلاف واسراف وتبذير وبا تخصيص بهينه منابع رشد اقتصادى پويا ومداوم را براى جامعه جهانى به ارمغان آورند.

قانونمندى ونظم اجتماعى محدود

بعد از نهضت رنسانس ونهضت اصلاح دينى در اروپا، انسان غربى که مذهب اصالت انسان وحذف دين از صحنه ى اجتماع را محور حرکتهاى خود قرار داده بود، با رهبرى وپيشگامى طبقه ى متوسط يعنى سرمايه داران در مقابل طبقه اشراف وفئودالها، وپشتيبانى روشنفکران ونخبگان فکرى، سه انقلاب مهم را در بريتانيا، آمريکا وفرانسه با شعار (برابرى، برادرى وآزادى) پى ريزى کردند. هدف وغايت حرکت اين طبقه ايجاد جامعه اى بود که همه آزاد باشند تا رفاه ومطلوبيت خود را حداکثر کنند. نظامى که ايجاد شد را نظام سرمايه دارى ناميدند.
لسترتارو درباره ماهيت اين نظام مى نويسد: (از لحاظ نظرى، نظام سرمايه دارى ادعا نمى کند که به مقصدى باشکوه خواهد رسيد- که نرخ رشد را به حداکثر برساند يا بالاترين درآمدها را ايجاد کند. ادعاى نظام سرمايه دارى فقط اين است که وقتى نوبت به افزايش هر چه بيشتر سليقه ها وپندهاى شخصى مى رسد هيچ نظامى بهتر از آن عمل نمى کند اما نظريه اى ندارد که اين سليقه ها وپسندها چگونه شکل مى گيرند ويا بايد شکل بگيرند. سرمايه دارى سليقه ها وگزينش هاى نابهنجار تباه کننده را به همان سرعت گزينش هاى انسانى نوعدوستانه به اوج اعلايش مى رساند. اين ترجيحات وگزينش ها از هر جا که سرچشمه بگيرند وبه هر شکلى که ايجاد شوند، نظام سرمايه دارى آماده ى ارضاى آنهاست. نتيجه اينکه نظام سرمايه دارى در پى کارايى مطلق نيست- که ارزش هاى راستى وصداقت را بپرورد تا نظام با هزينه ى کمترى بچرخد.
سرمايه دارى بر سرآن است که به همه اجازه بدهد تا از راه اعمال سليقه ها وگزينش هاى شخصى خود، فايده ى خويش را به حد اعلاى آن برسانند. براى سرمايه داراى فرق نمى کند که بزهکار باشيد يا کشيش). (١٠)
در اين نظام با توجه به آزادى هر کس در حداکثر کردن ترجيحات خود بدون هيچ قيد وبندى مگر قيد اخلال درامنيت اجتماعى وبا توجه به اين اصل غربى که (حق گرفتنى است نه دادنى) هر کس تلاش مى کند تا خود وگروه وطبقه خود را در مقام بالاترى در اجتماع قرار دهد واينکار را از طريق، (قراردادهاى اجتماعى) و (قانون) انجام مى دهد. تجربه دو قرن اخير کشورهاى صنعتى غرب حاکى از اين مطلب است که طبقه ى سرمايه دار همچنان حاکميت خود را على رغم تلاشهاى طبقات کارگر وديگر طبقات اجتماعى حفظ کرده است. طبقات پايين دستى در بعضى از برهه هاى تاريخ با استفاده از شرائط مساعد ايجاد شده، سعى در گرفتن مقدارى از حق خود نموده ومسئله ى بيمه هاى تأمين اجتماعى وقوانين نسبتا مترقى کار وبهداشت همگانى وبيمه بيکارى از نتايج اين مبارزات بوده است.
بهر تقدير نظم اجتماعى موجود در غرب تا وقتى که در چهارچوب اصل ديگر نظام سرمايه دارى يعنى (سرمايه سالارى) باشد وخواسته هاى مردمى با حاکميت سرمايه منافاتى نداشته باشد، قابل قبول وتحمل ومدارا وتسامح آن نظام است، اما اگر اين اصل موجب تهاجم واقع شود، در اين صورت، تسامح ومداراى ليبرالها به خشونت وبرخورد وستيز اجتماعى تبديل مى شود وجامعه به بن بست مى رسد وبه همين دليل آنها با (انقلاب) مخالف و (اصلاح) و (رفرم) در صورت ناچارى را مى پذيرند.
به هر تقدير هر چند قانون يعنى استاندارد رفتار جامعه وقرار دادهاى اجتماعى ممکن است عادات وهنجارها وخلق وخوهايى براى مردم بسازد وآنها را در چهار چوب خاصى تربيت کنند، ولى همه ى اينها يک پوشش ظاهرى است وهر وقت انسان فرصت بر هم زدن اين عادات وهنجارها واخلاق وقوانين را پيدا کند، آنها را بر هم مى زند وبشر احساس مسئوليتى در آن هنگام در برابر قوانين ومقررات اجتماعى ناشى از قراردادهاى سابق خود نمى کند. اين مطلب البته براى همه ى طبقات اعم از سرمايه دار وکارگر وغيره صادق است. بعنوان مثال سرمايه داران وقتى مى بينند که با توجه به حقوق بالاى کارگران در آلمان، سود توليداتشان کاهش مى يابد، باتوجه به اصل آزادى سرمايه، ديگر در آلمان سرمايه گذارى جديد نمى کنند ودر مناطق ديگر دنيا که کارگر حقوق کمترى طلب مى کند، به سرمايه گذارى اقدام کرده وبه اين ترتيب نظم اجتماعى در آلمان را به خاطر بيکارى زياد بر هم مى زند. از طرف ديگر، کارگران بيکار آلمانى هم که قدرت تهاجم با اين سرمايه داران را ندارند، کارگران خارجى را مورد تهاجم قرار داده وخانه هاى آنها را آتش مى زنند وبدين ترتيب نظم اجتماعى را مختل مى کنند.
در واقع مى توان گفت که ريشه ى مشکلات در اينجاست که در اين نظام، انسان ساخته نمى شود وشمشير بران قوانين وکيفرهاى کوبنده ونظم ماشينى هرگز قادر نيستند ريشه هاى خودخواهى انسان را از بين ببرند وبنابراين تضاد منافع فردى وجمعى با ايجاد قوانين از بين نمى روند بلکه فقط تغيير شکل مى دهند. استاد علامه محمد تقى جعفرى در جواب اين توجيح که (تعديل خودخواهى در سرزمين هاى متعددى از مغرب زمين وبرخى از مناطق مشرق زمين تحقق يافته وتعدى وظلم افراد به يکديگر تقريبا از آن جوامع رخت بربسته است وبنابراين هيچ نيازى به تحقيقات در علوم اخلاقى وپياده کردن مسائل آن، در ميان جوامع خود ندارند) پاسخ مى دهد که: (قطع کردن شاخه هاى يک گياه زهرآگين غير از خشکاندن ريشه ى آن است. وقتى ريشه ى آن گياه زهرآگين وجود دارد، ممکن است با بريدن شاخه هاى آن نه تنها آن گياه معدوم نشود، بلکه ممکن است بريدن شاخه ها به نيرومندتر وبهتر روئيدن ريشه ى آن گياه کمک هم بکند.... بقول بعضى از ادبا: (باش تا دستش بر آرد روزگار)، آنوقت خواهيد ديد که آيا عدم بروز پديده هاى خودخواهى مربوط است به اصلاح ريشه هاى آن که مستند به (صيانت ذات تکاملى) است يا مربوط به مکانيزم جبرى وشبه جبرى زندگى اجتماعى؟ تاکنون چند نفر از مردم آن کشورها که در جنگ جهانى دوم شرکت کرده وبا شکست روبرو شده بودند، به اين جانب نقل کردند که وقتى ما شکست مى خورديم، پيش از آنکه دشمن ما را در معرض قتل وغارت قرار بدهد هر شخص از خودمان براى حفظ خويشتن وبه اصطلاح در مجراى (صيانت ذات طبيعى) وخودخواهى، هموطنان خود را در معرض آزار وغارت اموال قرار مى داديم... همه ى اين امور اثبات مى کنند که جبر قوانين قراردادى (البته با قطع نظر از صحيح يا باطل بودن اين نوع از جبر) ووحشت از کيفرها موجب تعديل واقعى (خودخواهى) نيست). (١١)
بنابراين قانونمندى ونظم اجتماعى موجود در جوامع توسعه يافته کنونى فقط نيمى از کار يا نيمه ى مشخص ومتبلور از کار را تشکيل مى دهد وبنابراين با بن بست ومحدوديتها روبروست. اما جوامع اسلامى بايد روش اساسى ترى در پيش گيرند، به اين ترتيب که اولا در فرد از طريق ايجاد احساس مسئوليت وتعهد جدى که تنها از طريق الگو قرار دادن نمونه ى برتر يعنى خداوند حاصل مى شود، خودسازى انقلابى ونوسازى معنوى را گسترش داد وتعميق نمود (جهاد اکبر يا تربيت)، وثانيا به تدريج وهمراه با تحولات انقلاب حرکتهاى مردم، هنجارهاى اجتماعى مناسب را ايجاد نمود وسپس آنها را نهادينه نمود (جهاد اصغر يا سياست). تأثير متقابل تربيت وسياست بر يکديگر جامعه ى توسعه يافته ى پايدارى را به ارمغان خواهد آورد، که نظم اجتماعى وقانونمندى در آن به طور نسبى از جوامع غربى بهتر خواهد بود وبه خاطر وجود معنويت وتقوا وگسترش عبادات، جرائم وکدورتها که موجب افزايش هزينه هاى اجتماعى است، بطور طبيعى کمتر خواهد بود.
گفتنى است که بر خلاف اصل غربى (حق گرفتنى است نه دادنى) که متخذ از اصالت فرد وقانون تنازع بقاء است، اسلام معتقد به اصل (حق گرفتنى است است وهم دادنى) است وبا تربيت انسانها وايجاد تحول روحى وانقلاب درونى (توبه) در آنها، از يکطرف مظلومين را به دفاع از حق خود برمى انگيزاند واز طرفى ديگر ظالمين را از هر طبقه اى که باشند را ترغيب وتحريک به دادن حق مظلومين از هر طبقه اى که باشند، مى نمايد. بدين ترتيب علاوه بر کنترل بيرونى به واسطه ى وضع قوانين عادلانه، با کنترل درونى نيز، جامعه اسلامى به نحو بهترى از تضاد منافع فرد وجامعه جلوگيرى مى نمايد.

کاهش حکمت وضعف عقل عملى وتقوا

هر چند غرب در شناخت طبيعت به پيشرفتهاى شگرفى نائل شده است، اما درشناخت حق از باطل، ودرک ارزشهاى واقعى زندگى وحيات معقول توفيق زيادى نداشته است: دنيس گولت در اين باره مى نويسد: (نوين سازى، به سادگى سئوالات مربوط به مفهوم نهايى تراژدى رنج وتجربه انسانى را غير مهم تلقى مى کند. در جوامع مدرن، افراد به دنبال کالاهاى مادى در مسابقه اى دشوار براى کسب مشاغل يا موقعيتهاى اجتماعى بالاتر گرفتار مى شوند. بنابراين، چنين جوامعى عمدتا از نظامهاى عميق تر معنايى تهى مى گردند). (١٢)
به اين ترتيب، چون هدف از زندگى ايجاد رفاه بيشتر ورشد اقتصادى افزون تر وسودمندترين ولذت بخش ترين انتخاب ممکن از ميان ترجيحات مختلف است، از ياد خدا بطور سازماندهى شده غفلت مى شود ومفهوم عاقل بودن وعقلانى عمل کردن هم بصورت عقلانيت فنى وابزارى در مى آيد يعنى از بين ترجيحات مختلفى که براى شخص درباره ى هر چيزى وجود دارد، کدام ترجيح وتمايل را انتخاب کند تا سود ولذتش حداکثر شود. اما اينکه اينکار به چه نيت وقصدى انجام مى شود، وآيا ارزشهاى انسانى در آن لحاظ مى شود يا نه، مورد غفلت وبى اعتنايى قرار مى گيرد وغير مهم تلقى مى گردد. اين در حالى است که از ديدگاه اسلام عقلانيت هر عملى در سه سطح در نظر گرفته مى شود:
١- نيت عمل؛ ٢- مطابق بودن با ارزشها؛ ٣- کارآيى عمل.
در واقع اگر عمل وکارى چه فردى واجتماعى، با لحاظ اين سه سطح صورت نگيرد، از محتوا وروح لازم برخوردار نخواهد بود وخلوص وپايدارى نخواهد داشت. امام حسين عليه السلام در دعاى شريف عرفه خطاب به خداوند نموده وعرض مى کند: (ماذا وجد من فقدک وما الذى فقد من وجدک): (چه چيز دارد کسى که تو را نداند، وچه چيز ندارد کسى که تو را دارد). آرى جامعه ى توسعه يافته ى غربى، واقعا قابل توصيه والگو شدن نيست.
جوامع غربى پاسخ مناسبى براى بحثهاى ارزشى درباره ى زندگى خوب ندارند. استاد علامه محمدتقى جعفرى در اين باره مى گويد: (هيچ کس نمى تواند در اين واقعيت ترديد کند که از زمانى به نسبت طولانى تاکنون، نه تنها مغرب زمين يک مکتب فلسفى وجهان بينى سيستماتيک به عرصه ى افکار بشرى عرضه نکرده است، بلکه حتى از بيان تعدادى مطالب عميق وپر معنى، ولو بطور متفرقه، سرباز زده است، در صورتى که بشر بدون درک اصول کلى ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستى، وارتباط انسان با همنوعان خود) توانايى تفسير وتوجيح اختيارى زندگى را ندارند). (١٣)
حتى عده اى از انديشمندان غربى معتقدند که اساسا نظام سرمايه دارى غرب به خاطر اعتقاد راسخ به اصالت فرد مايل نيست درباره ى ارزشها پاسخى داشته باشد. لسترتارو مى نويسد: (... سرمايه دارى مبنايى ندارد که حتى از کسى بخواهد که خود براى خويش قيد وبندى ايجاد کند مگر اينکه عمل کسى بطور مستقيم آزارى يا زيانى به کس ديگر برساند. حتى آدم اسميت دويست سال پيش دريافت که چيزى بيشتر مورد نياز است. (به انسانها مى توان اعتماد کرد که بدون اينک بى دليل به جامعه آسيب برسانند در پى دستيابى به نفع خويش باشند، واين فقط به سبب وجود محدوديتهاى قانونى نيست، بلکه به سبب قيود درونى ناشى از اخلاق، مذهب، آداب ورسوم وتعليم وتربيت نيز هست). در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چه کسى بر نظام اجتماعى فرمان مى راند؟ سرمايه دارى بر اين باور است که چيزى به نام نظام اجتماعى فرمان مى راند؟ سرمايه دارى بر اين باور است که چيزى به نام نظام اجتماعى وجود ندارد، بنابراين پاسخش اين است که هيچ کس.
اما اين در قرن بيست ويکم پاسخ قبولى نيست. سبب سقوط کمونيسم اين بود که نتوانست تناقضات درونى خود را حل کند..). (١٤)
البته گفتنى است که برخلاف نظر تارو، سرمايه دارى بر نظام اجتماعى آنها حکم مى کند وآنها با الگو قرار دادن زندگى سرمايه داران وبا شعار (چرا شما ميليونر نشويد؟) وبا هدف قرار دادن رفاه ورشد به عنوان هدف اصلى زندگى در برنامه هاى آموزشى وپرورشى وتبليغاتى خود، ارزشهاى مادى وهنجارهاى اجتماعى خود را ترويج مى کنند. در اين جهت، رسانه هاى همگانى که در اختيار آنان است، نقش اول را دارند. (... خواه در حال حاضر وخواه در آينده، ارزشها از خانواده، کليسا يا نهادهاى اجتماعى ديگر گرفته نخواهد شد. ارزش ها را رسانه هاى همگانى الکترونيکى وبصرى مى سازند ودر آينده نيز چنين خواهد بود). (١٥)
بر طبق تحقيقات انجام شده (ظرفيت انديشيدن مغز انسان غربى تقليل يافته است، زيرا فراوانى بسيار وپراکندگى تصاوير ونمايشات فرهنگى وبمباران اطلاع انديشه ى خويش را بکار گيرد). (١٦)
شايد به دليل فوق باشد (آرنولد ترين بى در کتاب مطالعه تاريخ خود نتيجه گرفته است که بين سطوح پيشرفت فنى ودرجه ى حکمت معنوى، در جوامع گوناگون يک ارتباط معکوس وجود دارد). (١٧)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(١) دورانت، ويل؛ تاريخ فلسفه؛ جلد اول؛ مترجم: شرکت سهامى کتابهاى جيبى؛ چاپ ششم، ١٣٥١؛ ص ١٨٢. (٢) نصر، سيد حسين؛ جوان مسلمان ودنياى متجدد؛ مترجم: مرتضى اسعدى؛ طرح نو؛ چاپ دوم، ١٣٧٤؛ ص ٢٧٦. (٣) جعفرى، محمد تقى؛ نقد وبررسى بيانيه وانکوور (بقا در قرن بيست ويکم)؛ کميسيون ملى يونسکو در ايران؛ چاپ اول، ١٣٧١؛ ص ٢١-٢٠. (٤) مأخذ ١٧؛ نصر؛ ص ٢٨١-٢٧٦. (٥) گلشنى، مهدى؛ قرآن وعلوم طبيعت؛ نشر مطهر؛ ١٣٧٥؛ ص ٩٠. (٦) پرونده؛ گزارش توسعه انسانى ١٩٩٤ برنامه توسعه سازمان ملل؛ پيام يونسکو؛ سال بيست وهشتم؛ شماره ٢٩٨؛ دى ١٣٧٤؛ ص ٢٧. (٧) شوماخر؛ اى. اف؛ اقتصاد با ابعاد انسانى، کوچک زيباست؛ مترجم: على رامين؛ انتشارات سروش؛ چاپ سوم ١٣٧٢؛ ص ٩٢. (٨) همانجا؛ ص ٩٤-٩٣. (٩) ر.ک. نظامهاى اقتصادى؛ دکتر حسين نمازى؛ انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى تهران؛ ١٣٧٤؛ ص ٢٤٥-٢٤٣. (١٠) تارو، لستر؛ آينده ى سرمايه دارى؛ مترجم: عزيزکياوند؛ نشر ديدار؛ چاپ اول: تابستان ١٣٧٦؛ ص ٣٤٠. (١١) مأخذ ١٨؛ جعفرى؛ ص ٣٨-٣٧. (١٢) گولت، دينس؛ توسعه: آفريننده ومخرب ارزشها؛ مترجم: غلامعلى فرجادى؛ برنامه وتوسعه؛ دوره ٢؛ شماره ى ١٠؛ بهار ١٣٧٤؛ ص ٧٥-٧٤. (١٣) نصرى، عبدا...؛ تکاپوگر انديشه ها؛ زندگى، آثار وانديشه هاى استاد محمدتقى جعفرى؛ پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامى ١٣٧٦؛ ص ٣٥٦. (١٤) مأخذ ٢٥؛ تارو؛ ص ٣٧٣. (١٥) همانجا؛ ص ٣٤١. (١٦) هومن، جمشيد؛ جايگاه عوامل فرهنگى در توسعه اقتصادى؛ مجموعه مقالات سمينار فرهنگ وتوسعه؛ جلد سوم؛ وزارت فرهنگ واسلامى؛ مهر ١٣٧٢. (١٧) مأخذ ٢٧؛ گولت؛ ص ٧٧.


۳
عدم توفيق در رفع تبعيضات وتجاوزات قدرتمندان به ضعفا

به هر تقدير، اکنون جوامع توسعه يافته با ابهامات عمده اى در خصوص معناى زندگى خوب يا همان آرزوى قديمى بشر براى سعادتمند شدن مواجه اند. (در همين ارتباط، يکى از ابهامات عمده اى که وجود دارد اين است که آيا زندگى خوب که- امکان پذيرى آن به وسيله ى قوانين يا نهادها تضمين مى شود- به معنى برابرى فرصتهاست يا برابرى نتيجه ها؟ در اکثر کشورهاى توسعه يافته، اين بحث قديمى هيچ گاه حل نشده است.
يک جنبه ديگر بحث ارزشى درباره ى زندگى خوب، اين است که آيا جوامع بايد بيشتر بر انگيزه هاى مادى تکيه کنند يا بر انگيزه هاى اخلاقى؟ تضاد مورد بحث به طرح سئوالهايى از اين قبيل مى انجامد که مبناى تعيين عدالت چيست؟ آيا اين مبنا قدرت به ارث رسيده، آراى عمومى، قوانين اکثريت يا قراردادهاى اجتماعى است؟ آيا حقوق مدنى وسياسى که به افراد امکان برخوردارى از برترى اولويت نسبت به حقوق اجتماعى واقتصادى جمعى را مى دهند، با تأمين نيازها وتعقيب منافع جمعى ارتباط دارند؟ تا چه حد نهادها وساختارهاى اجتماعى تابع ترجيحات ايدئولوژيکى هستند...؟ آيا با حقوق انسانى بايد به طور ابزارى برخورد شود، يا اينکه اين حقوق خود هدف بوده وفى نفسه ارزش دارند؟... آيا طبيعت بايد صرفا بعنوان مواد خام براى استثمار (پرومتئوسى) (١) به وسيله انسان در نظر گرفته شود، يا بايد بعنوان مجموعه بزرگتر وزنده اى نگريسته شود که انسانها در آن زندگى وحرکت مى کنند؟...
آيا رابطه مسلط انسان با طبيعت بايد در جهت بهره بردارى ودست کارى بيشتر طبيعت باشد، يا اينکه بايد گونه اى توازن را رعايت کند؟). (٢)
بهر حال، جوامع توسعه يافته با ضعف حکمت معنوى وعقل عملى که ناشى از دورى از خدا وبى تقوايى نظام مند است روبرو است، وانديشمندان دلسوخته توسعه، ديگر توسعه اقتصادى غربى را بعنوان الگوى جهان سوم مطرح نمى کنند واکنون بحث توسعه انسانى وتوسعه حکيمانه بتدريج در دو دهه اخير در محافل علمى واقتصادى بعنوان الگوى زندگى خوب رواج مى يابد.
دنيس گونت مى نويسد: (... ما نياز به حکمتى داريم که با علوم ما سنخيت داشته باشد، حکمتى که ديدگاه وسيعترى را از هدفهاى زندگى انسانى وتلاشهاى انسانى ارائه کرده وبراى فرموله کردن الگوى توسعه رهنمود بدهد (٣)).
اما آيا حکمت قابل حصول است واگر چنين است آيا مى توان آن را آموخت وگسترش داد؟
قرآن کريم در آيه ى ٢٩ سوره ى انفال به اين سئوال جواب مى دهد: (يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا..).: اى کسانيکه ايمان آورده ايد اگر تقواى الهى پيشه کنيد (واز مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد)، خداوند براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد (وروش بينى خاصى که در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت)...
مفسرين مى گويند: (اين جمله کوتاه وپرمعنى يکى از مهمترين مسائل سرنوشت ساز انسان را بيان کرده وآن اينکه در مسير راهى که انسان به سوى پيروزى ها مى رود هميشه پرتگاهها وبيراهه هايى وجود دارد که اگر آنها را بخوبى نبيند ونشناسد پرهيز نکند چنان سقوط مى کند که اثرى از او باقى نمى ماند. در اين راه مهم ترين مسأله، شناخت حق وباطل، شناخت نيک وبد، شناخت دوست ودشمن، شناخت مفيد وزيان بخش وشناخت عوامل سعادت ويا بدبختى است، اگر به راستى انسان اين حقايق را به خوبى بشناسد رسيدن به مقصد براى او آسان است.
مشکل اين است که در بسيارى از اين گونه موارد انسان گرفتار اشتباه مى شود، باطل را به جاى حق مى پندارد، ودشمن را به جاى دوست انتخاب مى کند، وبيراهه را شاهراه.
در اينجا ديد ودرک نيرومندى لازم است ونورانيت وروشن بينى فوق العاده. آيه فوق مى گويد: اين ديد ودرک، ثمره ى درخت تقوى است). (٤)
بنابراين حکمت وروشن بينى از طريق تقوى قابل حصول است وجوامع اسلامى با گسترش تقوى از طريق ايجاد حکومت اسلامى به رهبرى حکيم ترين وعارفترين فرد جامعه ى خود در هر عصر وزمان، به توسعه حکيمانه دست خواهند يافت.

عدم توفيق در رفع تبعيضات وتجاوزات قدرتمندان به ضعفا

گفته شد که قسط به معناى نفى هر گونه تبعيض، وعدل به معناى نفى هر گونه تجاوز از خصوصيات جامعه ى آرمانى عصر ظهور است وجوامع توسعه يافته اسلامى نيز بايد در اين مسير باشند، هر چند هرگز توانايى اجراى کامل قسط وعدل را نخواهند پيدا کرد.
جوامع توسعه يافته غربى هر چند در مجموع سطح زندگى آنان به علت رشد اقتصادى وتوليد فراوان وثروت زيادشان بالاتر از جوامع جهان سوم است، اما با اينحال در اين جوامع هنوز تبعيضات وبى عدالتيهاى فراوانى وجود دارد که ناشى از نظام سرمايه سالارى آنان است. ما در اين قسمت، جامعه ى ماوراى صنعتى آمريکا را از سه جهت توزيع کاملا تبعيضانه ثروت، قدرت وحيثيت تحليل وبررسى مى کنيم:

ثروت

بارزترين دليل تبعيض وبى عدالتى در ايالات متحده ى آمريکا، توزيع نابرابر ثروت در اين کشور است. ثروت در واقع از دو جزء تشکيل مى شود: ١- دارائيها يعنى املاک ومستغلات واموال؛ ٢- درآمدها يعنى حقوق ودستمزدها واجاره بها وسود.

داراييها

(دفتر مديريت وبودجه آمريکا در سال ١٩٧٣ با استفاده از منابع مختلف چنين گزارش داد که يک پنجم فقيرترين جمعيت آمريکا تنها صاحب ٢ / ٠ درصد ثروت ملى بوده اند، در حالى که يک پنجم ثروتمندان جمعيت آمريکا صاحب ٧٦ درصد ثروت ملى بوده اند. در سال ١٩٨٦ دفتر آمار ايالات متحده چنين محاسبه کرد که ١٢ درصد بالاى خانوارهاى آمريکايى ٣٨ درصد دارائيهاى کشور را در اختيار دارند وهمچنين تفاوت قابل ملاحظه اى در دارائيهاى افراد فقير ودارائيهاى ثروتمندان وجود دارد.
دارائيهاى فقرا عمدتا از اقلامى تشکيل مى شود که ارزش چندانى ندارد وتوليد درآمد نمى کند مانند وسايل خانگى. در حالى که دارائيهاى ثروتمندان عمدتا از اموالى تشکيل مى شود که داراى ارزش است وتوليد درآمد مى کند مانند املاک ومستغلات. در واقع طبق گزارش دفتر آمار در سال ٤٦-١٩٨٤ درصد همه ى اموال شرکتها در مالکيت يک درصد جمعيت آمريکا قرار دارد). (٥)
مطابق بررسى بزرگى که در سال ١٩٦٦ در ايالات متحده بر پايه ى آمار مالياتى به عمل آمده، روشن شده که ١٠% ثروتمندان ٢٩ برابر بيش از ١٠% فقيرترين درآمد دارد. ٢ درصد ثروتمندترين همگى داراى سرمايه وابزار توليد هستند و٩٠ درصد درآمدهاى افرادى که بيش از ٢٠٠ هزار دلار درآمد دارند، از مالکيت است. ٦٠ درصد دارائيهاى بازار سهام وال استريت نيويورک در اختيار ٢٠٠ گروه مالى است. ٢٠ ميليون سهامدار کوچک، که نماد دمکراتيک شدن سرمايه دارى آمريکا است فقط قسمت بسيار کمى از وسايل توليد را دارند بدون هيچ نظارتى بر آنها). (٦)
ثروتمندان بسيار عمده، تعدادشان بسيار اندک است چنانکه فقط حدود سه درصد آمريکائيان ميليونر هستند وبسيارى از اين عده ثروت خود را مديون افزايش عظيم واتفاقى ارزش خانه هاى خود مى باشند. يکى از اين تحقيقات مجله فوربس (forbes) در سال ١٩٨٨ درباره ى چهارصد نفر از ثروتمندان اين بود که ثروت هر يک از آنان بيش از ٢٢٥ ميليون دلار بود ونشان داد که ١٨٥ نفر از آنان حداقل ٥٠٠ ميليون دلار و٥١ نفر حداقل يک ميليارد دلار ثروت داشتند. علاوه بر اين، بنا به تحقيق ٩٨ خانواده وجود داشت که دارائى هر يک از آنها بين ٣٠٠ ميليون تا ٥ / ٦ ميليارد دلار بود. همه ى ٩٨ خانواده مزبور و١٥٤ نفر از ٤٠٠ نفر فوق، تمام يا بخشى از ثروت خود را از طريق ارث بدست آورده بودند. (٧)
هر چند در غرب بطور عام ودر آمريکا بطور خاص اين شعار (چرا شما ميليونر نشويد؟) بعنوان محرک فعاليت افراد مطرح مى شود، اما واقعيت از خيال ورويا بسيار متفاوت است. چه مى توان گفت درباره ى تعداد بيشمارى از افراد که احتمالا ممکن بود رئيس جمهور يا ميليونر شوند ولى على رغم تلاشهايشان همچنان در فقر وگمنامى باقى مانده اند يا درباره ى اکثريت عظيمى از آمريکائيان معمولى يا کارگر که هرگز به نظر نمى رسد بتوانند حتى نزديک طبقه ى بالاتر برسند؟
در واقع طبقه ى بالا در آمريکا بسيار کوچک است واعضاى بسيار بالايى اين طبقه را اشراف قديمى تشکيل مى دهند که در اين طبقه متولد شده اند واز ديرباز داراى ثروت بوده اند. اسامى خانواده هاى اين طبقه نامهايى آشنا مى باشند مانند راکفلرها، روزولتها، کندى ها، واندربيلت ها، دوپونت ها، آستورها، وديگرانى که خوشبختى آنها حداقل از دو نسل پيش آغاز شده است. اعضاى پايين تر اين طبقه کسانى اند که داراى املاک ومستغلاتند ويا در بعضى صنايع جديد مانند صنايع غذايى وکامپيوتر سرمايه گذارى کرده اند ويا برندگان بخت آزمايى وکسانى که بطور اتفاقى ثروتمند شده اند، مى باشند وبه هر تقدير هيچکس بر اثر کار وتلاش شخصى وبدون ملاحظات اجتماعى وارتباطلات خاص وگاهى هم شانس ميليونر نشده است، (٨) زيرا اشخاص بطور طبيعى محدودند وهمه وقت محدودى براى کار کردن در اختيار دارند وانسان هر چه قدر هم با استعداد وبا هوش باشد، نمى تواند اين ثروتهاى افسانه اى را بدست آورد. بر طبق تحقيقات اجتماعى بعمل آمده درباره ى رابطه ى بين بهره ى هوشى ودرآمد، تأثير هوش را فقط ٥ درصد برآورد کرده اند وتأثير عمده از آن طبقه ى اجتماعى شخص مى باشد. (٩)
در واقع، نظام سرمايه دارى با سيستم رقابتى خود، جز اين نيست که در جانب توليد نابرابريهاى بزرگى در ميزان درآمد وثروت ايجاد مى کند.
کارايى نظام سرمايه دارى از يافتن فرصتهايى سرچشمه مى گيرد که يابندگان آن مى توانند پولهاى کلانى به جيب بزنند. معمولا اين فرصتها را ثروتمندان مى يابند. زيرا در بازار آزاد، ثروت قدرت مى آورد وموجب مى شود که ديگران را از بازار بيرون برانيم ودرآمدهايشان را از آنان بگيريم وفرصتهاى کسب درآمدهايشان را قبضه کنيم. ثروت انبوه فرصتهاى بيشترى فراهم مى آورد وبه اين ترتيب، ثروت بر خلاف وقت محدود انسانها که موجب محدوديت درآمد مى شود، ديگر با چنين محدوديتى هم روبرو نيست.
تارو در اين باره مى نويسد: (ثروت، ثروت مى آورد واين فرآيند به مانع وقت شخصى افراد برنمى خورد. ديگران (مديران برجسته، مهندسين ومتخصصين و...) را مى توان به خدمت گرفت تا ثروت کارفرماى خود را به کار اندازد. سودها مرکب است. دربازارهاى افسار گسيخته، نابرابرى درآمدها به مرور زمان افزايش مى يابد. کسانيکه پولدار شده اند هم پول دارند وهم آشنا ورابط که در زمينه ى فرصتهاى جديد سرمايه گذارى کنند وبر پول خود بيفزايند. (١٠)
به هر تقدير، در پيشرفته ترين جامعه ى توسعه يافته کنونى، بيشترين تبعيضها وبى عدالتيها در ناحيه ى دارائيها يعنى املاک، مستغلات واموال ديگرى از قبيل سهام بازار بورس وجود دارد. حال به بررسى درآمدها يعنى دريافتهايى از قبيل حقوق ودستمزدها واجاره بها وسود مى پردازيم.

درآمدها

(درآمد سالانه ى آمريکائيها نيز بطور بسيار نابرابر توزيع گرديده است... (در سال ١٩٨٧) يک پنجم پايين خانواده هاى آمريکايى فقط ٦ / ٤ درصد کل درآمد کشور را دريافت مى کنند، در حاليکه يک پنجم بالاى خانواده هاى آمريکايى ٧ / ٤٣ درصد آن را دريافت مى کنند اين سهميه ها با آنچه که در پايان جنگ دوم جهانى، يعنى بيش از چهل سال پيش، وجود داشته مشابهت دارد....
افراد داراى درآمدهاى بالا عمدتا از دو گروه مشابه تشکيل مى شوند. گروه اول شامل کسانى است که از درآمدهاى ناشى از داد وستد، سهام وساير سرمايه گذاريها امرار معاش مى کنند. اين دارئيها، ثروتهايى را به صورت اجاره بها، سود، سهم ومنافع سرمايه فراهم مى آورد.
گروه دوم افراد داراى درآمد بالا عبارتند از مديران شرکتهاى عمده. يک گزارش پژوهشى در سال ١٩٨٥ توسط مجله ى اخبار آمريکا وجهان به اين نتيجه رسيد که هر يک از مقالات عالى رتبه ى ٢٠٢ شرکت از عمده ترين شرکتها، سالانه بيش از نيم ميليون دلار دريافت مى کنند... داستان فقط به همين حقوقها ختم نمى شود زيرا مديران عالى رتبه ممکن است خانه ها ومزاياى ديگرى دريافت نمايند که ارزش آنها بسيار بيش از حقوقشان باشد.بر عکس، درآمد خانوار متوسط آن در آمريکا، فقط حدود ٣١ هزار دلار در سال است واين رقم غالبا شامل دريافتهاى ٢ يا چند نفر از اعضاى خانوار است. بيش از ٧٠ درصد افراد وخانوارهاى آمريکايى کمتر از اين مقدار دريافت مى کنند. (١١)
مطابق آمار سال ١٩٦٦ آمريکا، ٨ / ٢٤ ميليون آمريکايى زير خط فقر بوده اند، يعنى درآمدى کمتر از ٣١٥٠ دلار در سال وبر حسب هر خانوار داشته اند. ٥ / ٥٩ ميليون نفر کمتر از ٩١٠٠ دلار بر حسب خانوار درآمد داشتند که مبلغ لازم براى (سطح زندگى متناسب) يعنى تجديد پوشاک هر سه سال يکبار، ديدن يک فيلم هر ماه، وآموزش متوسطه براى کودکان است. مطابق همين آمار، ١٠ درصد صاحبان بالاترين درآمدها، ٢٩ برابر بيش از ١٠ درصد فقيرترين افراد جامعه درآمد دارند. (١٢)
کشورهاى پيشرفته ديگر جوامع توسعه يافته نيز کم وبيش چنين وضعى دارند وتوزيع نابرابر ثروت (دارائيها ودرآمدها) روندى مشابه آمريکا دارد، هر چند در اروپا بخاطر عميق بيشتر دموکراسى ومبارزات وآگاهيهاى کارگران، نظام تأمين اجتماعى قوى تر وحقوق ودستمزدها بيشتر است. جدول زير که از آمارهاى سازمان ملل متحد اقتباس شده نشان مى دهد که تفاوت نابرابرى در آمريکا واروپا با يکديگر بيشتر به وضع سياسى وابسته است تا سطح توسعه ى اقتصادى اين کشورها. (١٣)
نسبت درآمد متوسط ١٠% ثروتمندان درآمد ١٠% فقيرترين
ايالات متحده (١٩٩٦) - ٢٩
آلمان غربى (١٩٦٦) - ٥ / ٢٠
بريتانياى کبير (١٩٦٤) - ١٥
هلند (١٩٦٤) - ٣٣
نروژ (١٩٦٢) - ٢٥
فرانسه (١٩٦٢) - ٦ / ٧٣
دانمارک (١٩٦٤) - ٢٠
اين در حالى است که مرتبه بندى درآمدها، اگر به آمار رسمى اعتماد کنيم، در کشورهاى بلوک شرق سابق بسيار کمتر از غرب بوده است: در شوروى مقياس درآمد ١ به ٣ / ٣، در چکسلواکى ١ به ٧ / ٢ ودر لهستان ١ به ٤ بوده است.

قدرت

(قدرت، مانند ثروت م در ايالات متحده بطور بسيار نابرابر توزيع شده است توسعه ى تاريخى دادن حق رأى به فقراء سياهان وزنان، نشان دهنده ى پيشرفت يکسويه است زيرا اين توسعه با رشد عظيم بوروکراسيها وگروههاى منفعت گراى خصوصى ومتنفذ که به تمرکز ثروت در سطوح بالاى دولتى وبخش خصوصى منجر شده است، همراه بوده است. رأى دهندگان آمريکايى مى توانند به طور ادوارى رهبران سياسى خود را انتخاب يا معزول نمايند، ولى رأى دادن فقط يکى از چندين منبع نفوذ روى تصميمات روزمره ى دولتى است. آمريکائيان عموما بدگمانند از اينکه آنان از بسيارى از تصميم گيريهاى مهم در جامعه کنار زده مى شوند چنانکه بررسى افکار عمومى بطور منظم نشان مى دهند که اکثريت عظيم مردم با اين گفته موافقند که دولت در جهت منافع خصوصى تعداد اندکى که فقط به فکر خودشان مى باشند گام برمى دارند.
در واقع، اگر هر کس دسترسى يکسانى به (مراکز) قدرت داشت، بايد مى ديديم که صاحبان پستهاى عالى رتبه از همه ى اقشار مردم تشکيل مى شود. در حالى که واقعيت اين است که صاحبان اين سمتها را غالبا سفيدپوشان، افراد ميانسال، مردان، پروتستانها، واز همه مهمتر، ثروتمندان اشغال کردند، با توجه به اينکه ايالات متحده مانند ساير جاهها، ثروت به سادگى قابل تبديل به قدرت است. صرف نظر از چگونگى مديريت در پست ومقام، اغلب اعضاء يا هيأت وزيران را مردان بسيار ثروتمندان تشکيل مى دهند). (١٤)
در جامعه ى آمريکا تأثيرات متقابلى بين ثروت وقدرت وجود دارد، يعنى از طرفى ثروت قدرت سياسى مى آورد واز طرف ديگر قدرت سياسى نيز انسان را ميليونر مى کند. لسترتارو در اين باره مى نويسد: (... با اينکه هر کس يک رأى دارد همه از آن استفاده نمى کنند ونفوذ سياسى هم به آراء بستگى دارد وهم به مخارج پيکارهاى انتخاباتى.
تصادفى نيست که جوامع سرمايه دارى، نظامهاى سياسى بنا کرده اند که در آن ثروت اقتصادى مى تواند به قدرت سياسى تبديل شود. امروز اين واقعيت خود را در مخارج پيکارهاى انتخاباتى نشان مى دهد که صاحبان قدرت اقتصادى نفوذ سياسى گروههاى ذينفع ويژه اى را مى خرند، ودر سناى آمريکايى به چشم مى خورد که هر صد سناتور آن ميليونر هستند. اين نيز تصادفى نيست که آمريکا نظامى بنا کرده است که به صاحبان قدرت سياسى بدون ثروت (فرصت) داده مى شود تا قدرت سياسى خويش را به ثروت تبديل کنند. ليندون جانسون (رئيس جمهور پيشين آمريکا) به رغم اينکه در سراسر عمر خويش مشاغل دولتى داشت وحقوق کمى مى گرفت، ثروتمند شد يا در اين اواخر نيوت گينگريچ را مى بينيم که مى کوشد از راه نوشتن کتاب، ايراد سخنرانى، وفعاليتهاى (فرهنگى) قدرت سياسى خود را به قدرت اقتصادى تبديل کند ومردم نيز مايلند که ميليونها دلار براى متاعى بپردازند که کيفيت آن به محک آزمايش زده نشده است. ناشران به مولفان گمنام که تأليفات موفقى نداشته باشند، ٥ / ٤ ميليون دلار پيش پرداخت نمى دهند..). (١٥)
بهر تقدير در توزيع بسيار نابرابر قدرت در ايالات متحده ميان جامعه شناسان بحثى نيست، بلکه بحث بيشتر در اين باره است که چگونه قدرت بطور نابرابر توزيع شده است. مطالعات متعدد جامعه شناسان نشان داده شده است که يک (طبقه ى دولتى) يا (نظام دقيق بسته اى) متشکل از افراد بسيار پردرآمد در دستگاه دولتى يا بخش خصوصى وجود دارد که نفوذ غير رسمى شديدى مخصوصا در امور اقتصادى روابط خارجى دارد. (١٦)
پل سوئيزى وهرى مگ داف در مقاله اى که مشترکا درباره ى شرکتهاى چند مليتى (شرکتهاى آمريکايى که در کشورهاى مختلف، کارخانه ودفتر دارند) نوشته اند، درباره ى همين نفوذ غير رسمى شديد بر امور اقتصادى روابط خارجى تأکيد مى کنند:
(حکومت ايالات متحده تحت نظارت همين شرکتهاى چند مليتى است که در گوشه وکنار جهان ريشه دوانيده است. البته (علوم سياسى) که در ايالات متحده رواج دارد اين نکته را نمى پذيرد، وليکن همه ى آنانى که با بازرگانى يا حکومت ارتباطى دارند از اين نکته بخوبى آگاهند، اگرچه اغلب در اين باره نظرى اعلام نمى دارند. آقاى نيکلاس جانسون که از کارمندان عالى رتبه حکومت وعضو کميسيون فدرال ارتباطات است، در يکى از برنامه هاى تلويزيونى اخير خود به اين واقعيت اعتراف کرده است:
(به گمان من، بمحث را بايد با توجه به اين نکته آغاز کنيم که اين کشور اصولا به وسيله بازرگانان بزرگ ومنافع ثروتمندان اداره مى شود. شايد لازم باشد براى پى بردن به اين نکته در واشنگتن زندگى کنيد، ونيز شايد همه ى افراد کشور آن را حس کرده باشند. نمى دانم. اما عقيده دارم حکمت مردم، توسط مردم وبراى مردم، به صورت حکومت مردم، ليکن توسط شرکتها وبراى ثروتمندان در آمده است). (١٧)
قدرت اقتصادى شرکتهاى چند مليتى آمريکا نظام نوين بين المللى مورد قبول آمريکا را نيز تدوين نموده است وآرزوها وخيالهاى بزرگترين سرمايه داران دنيا را به تصوير مى کشاند. (براى شرکتهاى بين المللى، مدينه ى فاضله، حکومتى جهانى است، جهانى بدون مرز، با آزادى مطلق در انتقال مردم، کالاها، افکار، خدمات وپول، از هرکجا به هر کجاى ديگر، بى هيچ ارتش، نيروى هوايى يا دريايى وتنها با داشتن پليس محلى. نظام واحد جهانى براى مقررات ساختمانى وايمنى، وبراى مقررات مربوط به مواد غذايى ودارويى. با نظام واحد پولى جهانى وبانک مرکزى واحد.
رابطه ى دولتهاى ملى با حکومت جهانى، نظير رابطه ى هر يک از ايالتهاى ايالات متحده با واشنگتن خواهد بود... (به عبارت ديگر اين دولتها ديگر دولت ملى نخواهد بود)... (١٨)
داستان ستم ونامردمى استعمار کهنه ونو مجال ديگرى را مى طلبد.

حيثيت

بطور طبيعى حيثيت واحترام وشخصيت اجتماعى در ايالات متحده بر حسب ثروت وقدرت وشهرت، نژاد، جنس وغيره طبقه بندى مى شود. يان رابرتسون مى نويسد: (برخى مردم از حيثيت بسيار والايى برخوردارند مانند ثروتمندان، قدرتمندان، افراد گوناگون ديگرى از مشاهير از قبيل ستارگان ورزشى وتفريحى. برخى ديگر از مردم از حيثيت کمى برخوردارند وآنان عمدتا فقرا، منحرفين وساير طردشدگان اجتماعى مى باشند). (١٩)
البته ديگر مثل گذشته هاى دور که از افراد طبقات محروم انتظار مى رفت که عملا در مقابل افراد طبقات بالا زانو بزنند، تعظيم کنند، خم شوند کلاه از سر بردارند ويا ساير حرکات حقارت آميز را انجام دهند، کمتر بچشم مى خورد ولى بهر حال آنچه که علائم احترام وشخصيت اجتماعى در آمريکا شمرده مى شود، بطور عمده ماهيت مادى دارند مانند خانه، اتومبيل، تلويزيون رنگى، لباسهاى رنگارنگ ومشاغل آبرومند.
طبقات مختلف بر حسب ثروت، حيثيت واحترام درجه بندى شده دارند. آبرومندترين افراد آمريکا خانواده هاى راکفلرها، روزولت ها و...هستند. بعد از آنها صاحبان املاک ومستغلات وسرمايه داران بزرگ صنايع طبقه ى متوسط بالا که از مديران برجسته ومتخصصين تشکيل مى شود ومانند طبقه ى بالا، بطور نامتناسبى از سفيدپوشان، پروتستانها وآنگلوساکسونها تشکيل مى شود، از حيثيت بالايى برخوردارند. طبقه متوسط پايين که کار يدى ندارند وشامل کارکنان فعاليتهاى تجارى کوچک ونمايندگيهاى فروش، معملين وپرستاران، تکنسينها وکارکنان مديريتهاى متوسط مى باشند، در بسيارى از ارزشهاى طبقه ى بالا شريکند، ولى مزاياى اقتصادى يا تحصيلى لازم را که بتوانند سبک زندگى يکسانى با طبقه ى متوسط داشته باشند، فاقد مى باشند. طبقه ى کارگر بطور عمده از غير سفيدپوشان ومردم کم تحصيل کرده مى باشند وکارگران ساده بيشتر هستند، شامل فروشندگان، کارکنان خدماتى، انواع مختلف کارگران نيمه ماهر هستند واز حيثيت کمترى برخوردارند وغالبا از (مزاياى جنبى) مانند حق بازنشستگى، بيمه ى درمانى، مرخصى استعلاجى، مرخصى استحقاقى وتأمين شغلى محرومند. وهميشه در معرض اين خطر هستند که بخت بد آنان را به طبقه ى پايين تر سوق دهد.
اما آخرين طبقه از افراد فقير و (بى حيثيت) تشکيل مى گردد. اعضاى اين طبقه در محله هاى پست شهرى يا مناطق آشفته ى روستايى زندگى مى کنند. اين طبقه شامل افراد هميشه بيکار، غيرماهر، بى خانمان، بى سواد، (معتاد) و (انگلى) وابسته به کمکهاى رفاهى ساير مردمان فقير هستند. بى ارزش شمردن آنان در بازار کار باعث شده که آنان از لحاظ قدرت وحيثيت نيز اساسا بى ارزش محسوب شوند. (٢٠)
از نظر نژادى نيز تبعيضات فراوانى در ايالات متحده وجود دارد که موجب هتک حيثيت نژادهاى مختلف واقليتهاى گوناگون سياهان، اسپانياييها، سرخپوستان، آسياييها وقوميتهاى سفيد ايرلندى ولهستانى گرديد. رابرتسون دليل اين بى عدالتيها را بجز مسائل اقتصادى، تفاوت نژادى ومذهبى دانسته ومى نويسد: (مردمانى که از نظر قومى ونژادى با اين گروه (گروه غالب پروتستانهاى آنگلو ساکسون سفيدپوست) يکسان بودند، مانند اسکانديناويها وژرمنها، بزودى وبخوبى مورد پذيرش واقع شدند. مردمانى که از نظر نژادى يکسان ولى از نظر قومى متفاوت بودند، مانند ايرلنديهاى کاتوليک ولهستانيها با تعصب وتبعيض بسيار بيشترى روبرو شدند. کسانى که هم از نظر قومى وهم نژادى با گروه غالب متفاوت بودندم مانند سياهان ومکزيکيها، با حصارهاى رسمى وغير رسمى از مشارکت برابر در جامعه ى آمريکايى برکنار داشته شدند. (٢١)
از ديدگاه جنسيت نيز با همه ى بحثهاى پر سر وصدايى که درباره ى حقوق وحرمت برابر زن ومرد در جامعه آمريکا گفته مى شود اما هنوز تفاوت فاحش از حيثت قدرت، ثروت وحيثيت بين زن ومرد وجود دارد. (على رغم اين که تعداد زيادى از زنان به کارهاى خارج از خانه مشغول شده اند ولى هنوز فاصله ى عميقى از نظر درآمد بين مردان وزنان مشاغل تمام وقت وجود دارد وعموما زنان ٦٠ درصد مردان درآمد دارند. تاکنون ديده نشده است که در يک شغل زنان بطور متوسط بيشتر از مردان درآمد داشته باشند. حتى در مشاغلى که زنان اکثريت دارند، مانند پرستارى نيز اين مطلب صادق است). (٢٢)
اين جريان در همه ى کشورهاى صنعتى روندى مشابه دارد. مطابق آمار سال ١٩٩٥ گزارش توسعه انسانى سازمان ملل متحد، هر چند زنان هم اکنون ٤٠ درصد نيروى کار را تشکيل مى دهند ولى نرخ دستمزد غير کشاورزى زنان هنوز هم محدود سه چهارم مردان است. از جهت قدرت سياسى نيز فقط ١٢ درصد کرسيهاى پارلمانى به زنان غربى تعلق دارد.
از جهت حيثيت واحترام نيز هنوز به زن به عنوان کالاى جلب مشترى وموجودى که بدنبال کالاهاى مصرفى ساده لوحانه تلاش مى کند، مى نگرند: (شايد موذيانه ترين روشهاى رسانه هاى گروهى همان تبليغات عمومى تلويزيونى باشد زيرا زنان را بعنوان اشياء جنسى در بازار محصولات گوناگون براى مردان معرفى مى کنند ويا به عنوان خريداران کالاهاى خانگى در بازار محصولات توليدى به نمايش مى گذارند. بنابراين، جنسيت زنان از طريق در آغوش گرفتن اتومبيلها در تلويزيون،...، يا مجذوب عطر يا اودکلن صورت شدن، مورد سوء استفاده قرار مى گيرد... تبليغات هنوز زنان را همچون مخلوقاتى ساده لوح معرفى مى کنند که دائما بطرف خمير دندان يا پارچه اى که بهتر است تمايل نشان مى دهند. (٢٣)

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(١) همانجا؛ ص ٧٦-٧٥. (٢) برگرفته از نام پرومتئوس (prometheus) رب النوع آتش ومظهر نبوغ انسانى در اساطير يونانى،. وى آتش را از آسمان ربود وبه انسان هديه کرد وبه همين دليل مورد غضب زئوس (خداى خدايان) قرار گرفت. اصطلاح (استثمار پرومتئوسى) به در اختيار قرار دادن آتش مقدس آسمان براى بهره بردارى بشر زمينى اشاره دارد؟. (٣) همانجا؛ ص ٧٦. (٤) مکارم شيرازى، ناصر؛ با همکارى جمعى از دانشمندان؛ تفسير نمونه؛ جلد هفتم؛ دارالکتب الاسلامية؛ چاپ سيزدهم، ١٣٧٠؛ ص ١٤١-١٤٠. (٥) ر. ک. رابرتسون، يان؛ درآمدى بر جامعه؛ مترجم: حسين بهروان؛ انتشارات آستان قدس رضوى؛ چاپ دوم، ١٣٧٤؛ ص ٢٢٤. (٦) ر.ک. اتالى، ژاک وگيوم، مارک؛ ضد اقتصاد؛ مترجم: احمد فرجى دانا؛ نشر پيشبرد؛ تهران؛ ١٣٦٨؛ ص ٣٢٣. (٧) ر.ک. مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٢٥. (٨) همانجا؛ ص ٢٣٠. (٩) ر.ک. مأخذ ٣٨؛ اتالى وگيوم؛ ص ٣٣٠-٣٢٩ وهمينطور مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٣٦-٢٣٢؛ ومأخذ ٢٥؛ تارو؛ ص ٣٠٩-٣٠٨. (١٠) مأخذ ٢٥؛ تارو؛ ص ٣٠٩. (١١) مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٢٦-٢٢٥. (١٢) ر.ک. مأخذ ٣٨؛ اتالى وگيوم؛ ص ٣٠٦. (١٣) همانجا؛ ص ٣٠٨. (١٤) مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ٢٢٧. (١٥) مأخذ ٢٥؛ تارو؛ ص ٣١٥. (١٦) مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٢٨. (١٧) سوئيزى، پل؛ مگ داف؛ هرى؛ هايمر، استفان؛ وروتورن، باب؛ شرکتهاى چند مليتى؛ مترجم: سهراب بهداد؛ موسسه انتشارات علمى دانشگاهى صنعتى شريف؛ ١٣٥٨؛ ص ٥٧-٥٦. (١٨) همانجا؛ ٦٠. (١٩) مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٢٨. (٢٠) همانجا؛ ص ٢٣١-٢٣٠. (٢١) همانجا؛ ص ٢٥٩-٢٥٨. (٢٢) همانجا؛ ص ٢٩٣. (٢٣) همانجا؛ ص ٢٩٣-٢٩٢.


۴
فراموش شدن اصل مساوات وبرادرى انسانها

اسلام به عنوان يک مکتب مترقى ونجات بخش هرگز اين تبعيضات سه گانه ى ثروت وقدرت وحيثيت را نمى پذيرد وبا ابزارها وآموزشهاى خاص خود، در جامعه اى که مردم حاکميت اسلام را با کمال آزادى وعلاقه پذيرفته اند، سعى در کاهش اين گونه تبعيضات وبى عدالتى ها خواهد نمود. اسلام قدرت را از آن صالحين وشايستگان ومردمان لايق وکاردان وبا تقوا ومحبوب مردم از هر قشر وگروهى که باشند مى داند ودر رأس قدرت هم، انسان وارسته ى به خدا پيوسته عالم فقيه شجاع وآگاه بزمان وعاشق انسانها وخدمت به مردم ومتواضع در برابر مظلومين ومحرومين وصالحان وسرسخت وقاطع در برابر مستکبران وقانون شکنان خواهد بود که هدايت جامعه را به عهده خواهد داشت واز حق وحقيقت دفاع خواهد کرد ومصلحت مردم را در نظر خواهد گرفت وعزت آنها را لحاظ خواهد کرد.
در جامعه ى اسلامى تفاوتى در حقوق وحيثيت واحترام وشخصيت اجتماعى اقشار وطبقات ونژادها واقوام نخواهد بود وسعى بر اين است که با آموزش وتربيت انسانها اختلافات طبقاتى وقومى ونژادى به حداقل کاهش يابد.
اما مسئله ى ثروت را به نحو تفصيلى بررسى مى کنيم تا نشان داده شود که در جوامع اسلامى با اجراى قوانين اقتصادى اسلام به طور طبيعى تبعيضات وبى عدالتيهاى اقتصادى کاهش خواهد يافت.
همانطوريکه در جامعه توسعه يافته ايالات متحده از ديدگاه آمار وارقام، بررسى وملاحظه کرديم، ديده شد که يکى از علل عمده ى نابرابرى در مسئله ى توزيع يعنى تخصيص ثروتها واموال وافراد واقشار وطبقات وبخشهاى مختلف اقتصادى نابرابرى در توزيع دارائيها بوده است که موجب بوجود آمدن واستمرار خانواده هاى اشرافى (راکفلر وروزولت) وغيره شده است.
در واقع، نظام سرمايه سالارى جوامع توسعه يافته ى غربى صلاح خود را در عدم توجه به مسئله ى توزيع عادلانه ى ثروت طبيعى ونحوه ى بهره بردارى از آن مى داند، اين، در حالى است که نظام اقتصادى اسلام به مسئله ى توزيع عادلانه ى ثروتهاى طبيعى يعنى ١- زمين ٢- مواد طبيعى ومعادن موجود در زمين، ٣- آبهاى طبيعى از قبيل درياها، درياچه ها ورودها، ٤- وساير ثروتهاى طبيعى مانند جنگلها، مراتع، حيوانات وحشى، توجه فراوان دارد، واحکام مالکيت عمومى ودولتى در مورد ثروتهاى طبيعى ونحوه ى بهره بردارى افراد از آن نظريه ى (توزيع ثروت قبل از توليد) را به تعبير آيت الله العظمى شهيد صدر (قده) تشکيل مى دهد. ما در اين جا به ذکر خلاصه اى از احکام مربوط به زمينه، براى ارائه ى تصوير کلى اين نظريه بسنده مى کنيم:
از چهار قسم ثروتهاى طبيعى، سه قسم اول يا در زمره ى اموال دولتى يا ماکيت دولتى محسوب مى شوند مانند زمينهاى باير، معادن وآبهاى طبيعى ويا در گروه اموال عمومى ومالکيت عمومى قرار مى گيرند مانند اراضى آبادى که با جنگ بدست مسلمين افتاده است (الاراضى المفتوحة عنوة). قسم چهارم بخش در زمره ى اموال دولتى است مانند جنگلها ومراتع طبيعى وقلل کوهها وبخش ديگر جزء اموال دولتى است مانند جنگلها ومراتع طبيعى وقلل کوهها وبخش ديگر جزء مباحات عامه محسوب مى شود مانند حيوانات وحشى.
بهر تقدير، اين امکانات عظيم انفال وثروتهاى عمومى در اختيار حکومت اسلامى است تا بر طبق مصالح عموم مردم نسبت به آنها عمل نمايد. البته در بهره بردارى از منابع طبيعى واستفاده از ثروتهاى عمومى در سطح مناطق کشور اسلامى، نبايد تبعيض در کار باشد به طوريکه هر منطقه فراخور نيازها واستعداد رشد خود، سرمايه وامکانات لازم در دسترس داشته باشد در اين مسئله توزيع قبل از توليد توجه به اين نکته لازم است که اولا افراد بدون انجام کار متناسب ولازم قانونى نسبت به ثروتهاى طبيعى حق خاصى پيدا نمى کنند وثانيا کار وتلاش موثر موجب حق اختصاص يا مالکيت (نسبت به بعضى از موارد ثروت عمومى) مى شود.
بدين ترتيب، در هر جامعه ى انقلابى اسلامى، اولا نياز به اصلاحات ارضى عادلانه وبر اساس قوانين ترقى اسلام قطعى است، وثانيا نياز به نهادى است تا ناظر بر عملکرد دستگاههاى مختلف دولتى وخصوصى باشد تا در اين ثروتهاى عمومى دخالتها وتصرفات نابجا يا غاصبانه انجام ندهند، وثالثا قوه ى قضائيه نيز بايد حقوق غصب شده ى مردم را در اين زمينه ثروتهاى عمومى استيفا کند.
گفتنى است که قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز در اصول ٤٥ و٤٨ و٤٩ خود در اين مطالب تأکيد تام دارد.
بنابراين با اجراى نظريه (توزيع قبل از توليد) مقدار مهمى از مسئله ى توزيع عادلانه تحقق خواهد يافت. شاهد ما بر اين مطلب نگاهى به تفاوت زندگى ثروتمندان وفقراء در جوامع توسعه يافته ى غربى وشرقى (کمونيستى سابق است که در غرب، تفاوت ٢٩ به ١، ولى در لهستان ٤ به ١ ودر شوروى ٣ / ٣ به ١ ودر چکسلواکى ٧ / ٢ به ١ است وقهرا تمرکز شديد دولت بر منابع ثروت در بلوک شرق سابق ومالکيت دولتى بر بسيارى چيزها، يکى از دلايل تفاوت کم درآمد طبقات مختلف در اين کشورها مى باشد.
مسأله ى بعدى، (توزيع درآمد پس از توليد) است. (در نظام سرمايه دارى، سرمايه، زمين يا طبيعت، نيروى کار انسانى، عوامل اصلى توليدند وسهم صاحبان آنها از درآمد ناشى از توليد، به وسيله مکانيسم بازار واز طريق نرخ بهره، اجاره ودستمزد تعيين مى شود). (١)
به گفته ى شهيد صدر (ره) مشکل اساسى در نظريه ى توزيع درآمد پس از توليد در نظام سرمايه دارى اين است که همه ى عناصر دخيل در توليد، در يک سطح قرار مى گيرند، يعنى عامل کار به همان شيوه اى به (دستمزد) دست مى يابد که سرمايه به سود مى رسد، زيرا هر دوى آنها در عرف سرمايه دارى عوامل توليد ومشارکت در آن تلقى مى گردند. از اين رو توزيع بر اساس سهم هر يک در توليد امرى طبيعى محسوب مى شود. (٢)
بنابراين، (در نظام اقتصاد سرمايه دارى انسان وسيله اى است در خدمت توليد ودر نتيجه در رديف ساير عوامل توليد قرار مى گيرد ومانند آنها از توليد سهم مى برد. در نظام اقتصاد اسلام، انسان سازند وتوليد کننده، هدف وغايت توليد است. بنابراين صاحبان اصلى ثروتى است که با کار او يعنى عامل غير مادى توليد ايجاد شده است. عناصر مادى توليدى نصيبى از اصل محصول ندارند ولى توليدکننده در برابر صاحبان عوامل مادى توليد مديون است وبايد دين خود را با پرداخت اجرت به آنها ادا وابراء ذمه کند.
با اين ترتيب توزيع بعد از توليد نيز راه سلطه سرمايه دار بر ثروتهاى طبيعى از طريق استخدام نيروى کار وپرداخت دستمزد مى بندد وسلطه انسان مولد را جايگزين آن مى کند). (٣)
بطور فشرده مى توان نظريه ى توزيع بعد از توليد را از ديدگاه اسلام به ترتيب زير بيان کرد:
١- کار مستقيم ايجاد حق خصوصى مى کند مشروط بر اينکه ماده اى که روى آن کار مى شود در مالکيت ديگرى نباشد، مانند ثروتهاى طبيعى.
٢- کار منفصل (کالاى سرمايه اى) اجرت ثابت دريافت مى کند واز محصول وسود سهمى ندارد. مگر اينکه با توافق صاحب کار وصاحب سرمايه، امکان دارد که اين اجرت را بخشى از حاصل توليد قرار دهند.
٣- مالک ماده ى اوليه بر اساس اصل ثبات مالکيت، مالک حاصل توليد است، مگر آن که به اراده ى خود قسمتى از حاصل توليد را در قالب قرار دادى به عنوان اجرت به کارگر يا مالک ابزار توليد تمليک نمايد.
٤- در مزارعه، مساقات وجعاله که عامل حق شرکت در محصول را دارد به اين سبب است که اولا نوع کار مستقيم است وثانيا بر اساس پديده ثبات مالکيت از حقوق مالک مواد اوليه است که عامل کار را در محصول شرکت دهد.
٥- صاحب سرمايه نقدى نمى تواند درآمد تضمين شده داشته باشد زيرا علاوه بر اينکه اين درآمد بر پايه کار استوار نيست، سرمايه نقدى بر خلاف کالاى سرمايه اى که استهلاک دارد در پايان مدت بى کم وکاست به صاحبش برگردانيده مى شود (مسئله ى تورم وکاهش ارزش پول بحث جداگانه اى است که نظريات متفاوتى نيز در مورد آن اظهار شده است).
٦- سهيم بودن صاحب سرمايه تجارى در سود نيز بر اساس همان پديده ثبات مالکيت است که بر خلاف صاحب سرمايه ربوى در سود ودر زيان سهيم است. (٤)
بطور کلى فرايند در پرتو ٦ اصل کلى در نظام اقتصادى اسلام سامان مى گيرد:
١- ثبات مالکيت: هرگاه کسى مالک چيزى شد، مالک او نسبت به آن چيز مادامى که عامل انتقال مالکيت تحقق پيدا نکرده، ثابت باقى مى ماند. اين امر يک اصل کلى در اقتصاد اسلامى است که بر اساس آن هر گونه تحولى که روى ماده ى اوليه رخ دهد، باعث انتقال تمام يا قسمتى از مالکيت آن به کارگر يا صاحب ابزار توليد نمى شود.
٢- احترام کار: کار در اسلام محترم وداراى ارزش است. از اين رو، اگر کسى کارى انجام داد استحقاق اجرت دارد ومى بايست اجرت او از کسى که منفعت کار به او رسيده است پرداخت شود.
٣- احترام مالکيت: در اسلام مالکيت امرى محترم وارزشمند محسوب مى شود. به اين دليل اگر از ابزار توليد کسى براى انجام کارى استفاده شود، کسى که از آن بهره جسته مى بايست اجرت آن را بپردازد.
٤- آزادى قرارداد: قراردادها در اسلام به طور کلى پذيرفته شده اند وادله اى به شکل عام بر صحت آنها از ديدگاه شرع دلالت دارند. اين ادله اقتضاء مى کنند که صاحب ماده ى اوليه بتواند قسمتى از حاصل توليد را بعنوان اجرت کارگر يا ابزار توليد، در ضمن قرارداد با کارگر يا صاحب ابزار توليد قرار داده ودر نتيجه آنها در حاصل توليد با او شريک شوند.
٥- سختگيرى بر غاصب: کسى که مال ديگران را غصب کند، در اسلام به سخت ترين وجه با او برخورد مى شود. پس اگر کسى ماده ى اوليه را غصب وبر روى آن کارى انجام دهد ولو با ابزار توليدى که مالک خود اوست، استحقاق هيچگونه اجرتى در ازاى ابزار توليد نخواهد داشت وتمامى حاصل توليد از آن مالک ماده ى اوليه خواهد بود). (٥)
٦- ممنوعيت ريا: حرمت ريا از اصول حاکم بر مقررات اقتصادى اسلام است واجمالا مى توان گفت که هر جا سودى تضمينى به مالى وسرمايه اى تعلق بگيرد به نحوى که احتمال ضرر يا اضمحلال سرمايه هم وجود نداشته باشد، ملاک حرمت ربا در آنجا وجود دارد، هر چند آن قرارداد، قرض ربوى هم در ظاهر نباشد. (٦)
استاد شهيد مطهرى فلسفه ى حرمت ربار را جلوگيرى از سلطه ى سرمايه در روابط اقتصادى مى داند ومى نويسد: (فلسفه ى حرمت ربا اين است که جلو قدرت ونفوذ وسيطره ى سرمايه گرفته شود... در ربا، مزد در عوض کار قطعى سرمايه نيست، حتى مشروط به بقا وادامه وجود سرمايه هم نيست؛ سرمايه چه کارى بکند وچه نکند مزد قطعى خود را مى خواهد بگيرد. وباز سرمايه چه در جريان کار ضربه ببيند يا نبيند مزد خود را مى گيرد، بلکه فرضا خودش ضربه ببيند ترميم شده بايد به صاحبش رد شود. اين امور است که تسلط سرمايه را بر کار اثبات مى کند وقدرت اقتصادى را در اختيار سرمايه قرار مى دهد... پس از نظر اينکه شکل رابطه ى سرمايه وکار نبايد به نحوى باشد که نفوذ وقدرت وامتيازات بيشتر را به سرمايه بدهد، بلکه بايد لااقل هم ترازوى يکديگر باشند ويا با قدرت کارگر بيشتر باشد، (ريا) ظالمانه ترين شکل رابطه ى کار وسرمايه است). (٧)
بهر تقدير، در نظام ربوى، وام دهنده به دليل کنار بودن از اقتصاد واقعى هميشه در طرف برنده ها قرار دارد روشن است که در بلند مدت ثروت ودارايى ودرآمد در طرف آنان جمع مى گردد، بخلاف نظام غير ربوى که بر اساس کار يا ترکيب کار وسرمايه وبر اساس قرارداد عامل وصاحب سرمايه طراحى شده وبنابراين نتايج حاصل از قرارداد، پى آمدها مطلوب ونامطلوب فعاليت اقتصادى را مى پذيرد وسود وزيان نصيب هر دو مى شود وبنابراين توزيع درآمد متوازن است ودر حاليکه در نظام ربوى وسرمايه دارى معمولا درآمدهاى وام دهنده (صاحب سرمايه) وتوليد کننده (عامل) از هم فاصله دارد واين فاصله گاهى چند برابر مى رسد. در حالت رکود هم از آنجا که نرخ بهره هميشه مقدار مثبتى است، بنابراين رکود هر چه عميق تر باشد، خطرى صاحبان سرمايه را تهديد نمى کند وهمه خطرها متوجه توليد کننده است. لذا توليد کننده از به کارگيرى سرمايه وتوسعه توليد پرهيز مى کند واين خود بر عمق رکود مى افزايد وموجب بدبختى بيشتر مى گردد. (٨)
بطور خلاصه، دو نظريه ى (توزيع قبل از توليد) و (توزيع بعد از توليد) که اساسا بر پايه ى کار وتلاش انسان طراحى شده اند، بطور طبيعى توزيع عادلانه ثروت ودارايى ودرآمد را نتيجه خواهند داد. اما از آنجائيکه اولا همه ى افراد بشر نمى توانند از امکانات وثروتهاى عمومى بنحو يکسان استفاده وبهره بردارى کنند، زيرا استعداد وتوان وقدرت وسرمايه هاى افراد انسانى متفاوت است وثانيا بعضى نيز معلوليت هاى جسمى وروحى وبيماريهاى ارثى يا اکتسابى دارند وقهرا کار وتلاش چندان نمى توانند انجام دهند وثالثا بعضى افراد پرتلاش وسالم هم گاهى در زندگى دچار شکستهايى در اثر نامرديهاى ديگران ونظامهاى اقتصادى بيرونى مى شوند که اگر به آنها کمک نشود، از هستى ساقط شده ومأيوس وافسرده وغاقل از هدف اساسى زندگى مى شوند، بنابراين نظام اقتصاد اسلامى نظريه ى (توزيع مجدد درآمدها) را بر اساس (نياز) انسانها طراحى کرده است، که اگر باز هم فقيرى ونيازمندى باقى مانده باشد، بتواند با کمک همنوعان خود وکمک دولت خيرخواه مردم، به رفاه وزندگى آبرومند برسد.
بنابراين (اسلام با در نظر گرفتن هر دو عامل (کار ونياز) هم زمينه ى فعاليت ونشاط واقتصادى را ايجاد کرده تا هر کس با توانايى هاى خود در صحنه ى اقتصاد وارد شود ودر چارچوب ضوابط اسلامى به تحصيل درآمد بپردازد واز سوى ديگر امکان بهره بردارى همه ى آحاد جامعه را از حق مسلم انسانى خويش که همان حداقل سطح رفاه است، فراهم نموده تا مبادا کسى به دليل ناتوانى جسمى يا فکرى، از اين حق محروم گردد... شهيد صدره (ره) معتقد است (نياز) در اقتصاد سرمايه دارى از جايگاهى کاملا ضد آنچه در اسلام دارد، برخوردار است به اعتقاد ايشان هر قدر (نياز) بيشتر باشد، تقاضاى کار از سوى نيازمندان بيشتر ودر نتيجه عرضه ى کار براى سرمايه داران فراوانتر خواهد شد. اين فراوانى عرضه، کاهش قيمت کار را در بازار کار باعث مى شود ودر حالت نهايى شدت نياز وگسترش آن، قيمت کار را به کمترين سطح آن تنزل خواهد داد. از اين رو، (نياز) در جامعه ى سرمايه دارى شخص را از گردونه توزيع خارج مى کند نه آن که عاملى براى توزيع باشد. البته اين سخن شهيد صدره (ره)... ناظر به سرمايه دارى افراطى يا شکل نظرى سرمايه دارى است. امروزه کشورهاى سرمايه دارى به دليل گسترش مخالفت با اينگونه نتايج، ناچار به تعديل در آن شده واز شيوه هاى معتدل استفاده مى کنند تا بتوانند برخى از امور ديگر مانند تأمين اجتماعى را تأمين کنند که اين عدول عملى، کاشف از ضعف نظرى اين نظام ونشان از ناتوانى آن در تحقق آرمانهاى مورد ادعايش مى باشد). (٩)
البته گفتنى است که با متلاشى شدن بلوک شرق وتضعيف سوسياليسم ونهضتهاى کارگرى، اکنون دوباره سرمايه داران احساس برترى مى کنند وبا تهديد کارگران به خروج سرمايه ها از کشور ويا به بهانه کوچک نمودن شرکتها، آنها را وادار به قبول دستمزدهاى پايين مى نمايند.
تارو مى نويسد: (کاهش قدرت اتحاديه ها توأم با شيوه عمل کميته هاى مزد وحقوق شرکتها که در عرض ٢٥ سال گذشته، حقوق مديران عامل را از ٣٥ بار به ١٥٧ برابر مزد بد وخدمت کارگران رسانده اند، مى توان اين بحث را پيش کشيد که سرمايه داران به کارگران اعلام جنگ کرده اند وپيروزمندانه به جنگ خود ادامه داده اند.
... با مرگ اتحاديه ها که در اقتصاد آمريکا نيرويى بودند، بايد انتظار داشت که تفاوت سطح ودستمزدها افزايش يابد زيرا در بخش خارج از حيطه ى عمل اتحاديه ها وضع هميشه اينطور بوده است. به علاوه، با از بين رفتن ترس از اتحاديه، شکاف بين مزدهاى اتحاديه وخارج از اتحاديه دو برابر شده است. حالا ديگر شرکت هايى که زير چتر اتحاديه نيستند، ضرورتى نمى بينند که مزدهاى بالاترى بپردازند تا زير اين چتر نروند). (١٠)
از طرف ديگر با توجه به اين نگرش آمريکائيان نسبت به فقرا که علت فقر آنها در تنبلى آنان است، برنامه هايى براى کاهش هزينه تامين اجتماعى تدارک مى بينند. رابرتسون در اين باره مى گويد: (ايالات متحده مى توانست فقر مطلق را با هزينه اى تقريبا معادل هزينه سالار کشور فقط در مورد داورى خطرناک توتون، بسادگى از بين ببرد. در واقع، اگر پولى که در برنامه هاى دولتى فدرال در زمينه ى فقر هزينه مى شود، به جاى دادن به سازمانهاى دولتى، مستقيما به فقرا داده مى شد، اين مبلغ، درآمد همه فقيران را به بالاى خط فقر مى رساند وهنوز مبلغ قابل توجهى هم اضافه مى آمد. ولى چرا با فرض اين که فقر نامطلوب است وهزينه هاى از بين بردن آن اينقدر کم است، اين اقدامات انجام نمى شود؟
دليل اين مطلب در يک باور عجيب آمريکا نهفته است، که فقيران در فقر به سر مى برند زيرا تنبلند وترجيح مى دهند از طريق هدايا ويا کمکهاى ديگران زندگى کنند... بررسى آراى عمومى کرارا نشان داده است که بخش وسيعى از جمعيت آمريکا خواستار قطع هزينه هاى رفاهى بوده است يا خواستار برنامه هايى براى اين که (دريافت کنندگان کمکهاى رفاهى بروند کار کنند)، شده اند.
(ام) اين ديدگاهها رابطه ى اندکى با واقعيت هاى موجود دارد. بيش از ٦٠ درصد دريافت کنندگان کمکهاى رفاهى را کودکان، پيران ومعلولين واغلب بقيه ى آنان را مادران يا فرزندان کم سن وسال تشکيل مى دهند، وکمتر از ٥ درصد آنان مردان توانا براى کار مى باشند که اغلب آنان نيز کارگران غير ماهر مى باشند که در مناطقى زندگى مى کنند که کار وجود ندارد....
شايد بزرگترين افسانه اين باشد که کمکهاى رفاهى بار سنگينى بر دوش ماليات دهندگان است در حالى که در عمل، کمکهاى رفاهى ٢ درصد بودجه ى دولت فدرال را تشکيل مى دهد). (١١)
بهر حال، اين نظام با اين تفکر که فقرا تنبلند وبروند کار کنند، مسئوليت انسانى خود را در قبال همزمان خود فراموش نموده وظلم نظام لجام گسيخته خود را تداوم بخشيده تا همواره عرضه نيروى کار فراوان باشد وبدين ترتيب ارزانى دستمزدها هزينه کمتر وسود بيشترى را براى سرمايه داران به ارمغان آورد.
اما نظام اقتصادى اسلام (توزيع مجدد درآمدها) ووضع ومالياتهاى خمس وزکات وديگر ماليتهاى لازم وترغيب مردم به انفاق وصدقه وهبه ووقف وقرض الحسنة و... مى تواند فقر بجا مانده از ناکاميها ومعلوليتها و... را بتدريج برطرف نموده وزندگى شرافتمندانه اى براى عموم انسانها فراهم نمايد.
بدين ترتيب با اجراى سه نظريه (توزيع قبل از توليد)، (توزيع بعد از توليد) و (توزيع مجدد درآمدها) ميتوان در زمينه ى توزيع عادلانه، به تدريج جامعه اى توسعه يافته به دور از تبعيضات وبى عدالتيهاى موجود در غرب ايجاد کرد وبه اهداف جامعه ى آرمانى عصر ظهور نزديک شد.

فراموش شدن اصل مساوات وبرادرى انسانها

جوامع توسعه يافته کنونى حاصل سه انقلاب مهم سياسى در غرب يعنى انقلاب ١٦٨٨ انگليس، انقلاب ١٧٨٧ آمريکا، انقلاب کبير فرانسه، (١٧٨٩-١٧٩٩) وهمينطور حاصل انقلاب صنعتى در غرب (١٧٨٠-١٨٣٠) است ومخصوصا انقلاب کبير فرانسه با شعار (آزادى، برابر وبرادرى) مردم را به سوى اهداف انقلاب بسيج نمود. بنابر نظر کوزنتس منظور از آزادى وهدف از آن از بين بردن قيود سنتى ونابرابريهاى داخلى ونيز مقابله با مظالم حکمرانان خارجى بود؛ هدف از برابرى، ايجاد شرايط مساوى براى همه ى افراد فرانسوى بود ونهايتا هدف از برادرى، ايجاد شرايطى براى همه افراد جامعه بود تا بتوانند برادروار با يکديگر زندگى کنند ودر نتيجه جامعه را به نحو بهترى همانند زنجيرى به يکديگر پيوند دهند. (١٢) اما حقيقت اين است که شعارهاى بسيار زيبا ودلنشين چون با رهبرى طبقه ى متوسط تاجر وسودطلب همراه بود، مفاهيم خاص خود را پيدا کردند واز محتوا خالى شدند. ظريفى مى گويد: (از سه شعار جمهورى فرانسه يعنى آزادى، برابرى وبرادرى، نظام سرمايه دارى ليبرال به کلمه آزادى چسبيد ونظام سوسياليستى به کلمه ى برابرى؛ ولى عجيب اين است که کلمه ى برادرى چه در اعلاميه ١٧٨٩ وچه در قوانين اساسى ١٧٩١ و١٧٩٣ وچه در اعلاميه ١٨٣٠ از قلم افتاد). (١٣)
اما نظام مترقى اسلام اين شعارها را به نحو واقعى تحقق مى بخشد، چرا که پيشتازان طرفدار اين نظام بر خلاف نظام سرمايه دارى که، طبقات مرفه وروشنفکران طرفدار آنان الگوهاى مردم مى باشند، از متقين وانسانهاى وارسته ومتفکر ودانشمند، تشکيل مى شود وبنابراين مساوات وبرادرى در ابعاد پنج گانه ى ذيل تحقق مى يابد:

مساوات وبرادرى در نظام تکوين وآفرينش

همه ى افراد انسانى داراى آفرينشى مساوى ويکسان ويکنوع وداراى نيازهاى طبيعى همانند وارزشى مساوى وبرابرند. نژاد، رنگ، زبان، شکل ويژگيهاى جغرافيايى، مذهبى، اجتماعى، اخلاقى، وديگر مسائل تأثيرى در اين يگانگى ويک نوعى ومساوات تکوينى ندارد وهمه ى افراد انسانى عضو جامعه ى بزرگ هستند که جامعه ى بشرى نام دارد.
آيه ى ١٣ سوره ى حجرات در اين باره مى فرمايد: اى مردمان! ما شما را از مردى وزنى آفريديم، وبه صورت ملتها وقبيله ها در آورديم، تا با يکديگر آشنا شويد (نه آنکه تفاخر کنيد وبزرگى بفروشيد که بزرگى انسان به مليت وقبيله ورنگ ونژاد نيست) وهمانا بزرگوار از ميان شما در نزد خدا آنکس است که با تقواتر باشد.
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نيز مى فرمايد: مردمان از زمان حضرت آدم عليه السلام تاکنون چون دندانه هاى شانه مساويند، وعرب وغير عرب (نژاد) سرخ بر سياه برترى ندارد مگر به تقوا. (الاختصاص؛ شيخ مفيد (ره)؛ ص ٣٣٧)
بنابراين چون خداى همه يکى است، وهمه از منشأ واحد انسانى سرچشمه گرفته اند، همه انسانها با هم برابرند وهرگونه امتياز نفى مى گردد وفضيلت وبرترى متقين هم موجب برخوردارى بيشتر آنها در بهره منديهاى دنيوى نمى گردد.

مساوات در برابر قانون

همه در برابر قانون مساويند وقوانين بايد درباره ى سياه وسفيد، کارگر وکارفرما، ثروتمند وتهى دست، رهبر ومردم، يکسان اجرا مى شود، وامنيت اجتماعى وحقوق انسانى همگان يکسان تأمين مى گردد.
وابستگان به حکومت نيز مانند ديگر افراد مردم بايد تابع قانون باشند والا تحت پيگرد قانونى قرار مى گيرند. امير مؤمنان عليه السلام در آن هنگام که بر نجاشى (يمنى) حد جارى کرد، يمنى ها خشمناک شدند، پس طارق بن عبد الله نزد او آمد وگفت: يا امير المؤمنين ما تصور نمى کرديم که اهل نافرمانى وفرمانبردارى واهل پراکندگى واجتماع، از لحاظ کيفر ومجازات در نزد واليان عادل ومردان فضيلت با يکديگر برابر باشند، تا آنکه عملى را که در حق نجاشى انجام دادى مشاهده کرديم، سينه هاى ما را از کينه شعله ور کردى، وکار ما را پراکنده ساختى، وما را بر راهى انداختى که تصور مى کرديم هر کس از آن راه برود به دوزخ خواهد رسيد. على عليه السلام فرمود: (وانها لکبيرة الا على الخاشعين) آن کارى دشوار است مگر بر خاشعان وفروتنان. اى طارق نهدى! مگر او غير از مردى از مسلمانان است؟ حرمت آنچه را که خدا حرام کرده بود دريد، ما هم حدى را که کفاره ى آن بود بر او جارى کرديم. خداى متعال فرموده است: (ولا يجر منکم شنآن قوم على الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوى): دشمنى قومى شما را بر آن ندارد که به عدل رفتار نکنيد، دادگر باشيد که دادگرى به تقوى نزديکتر است). پس چون شب فرا رسيد، طارق ونجاشى شبانه به جانب معاويه به راه افتادند... (تا از مساوات وعدالت فرار کرده باشند). (١٤)
جريان تاريخيى شکايات امام على عليه السلام به قاضى منصوب خود درباره ى زره، از يهودى وفردى ذمى در کشور اسلامى وحکم قاضى به نفع يهودى، در کتب تاريخ وحديث نقل شده که نمونه ى اعلاى عملى وعينى مساوات در برابر قانون است.

مساوات در بهره بردارى از مواهب طبيعى است

از نظر تعاليم قرآن کريم وآموزشهاى اسلامى، مواهب طبيعت، معادن، مراتع، جنگلها، نهرها، درياها و... همه وهمه در اختيار همه افراد نوع انسان قرار گرفته است، که قبلا در بحث نظريه (توزيع قبل از توليد) بيانش گذشت.

مساوات در توزيع اموال عمومى

حکومت اسلامى جامعه وهمه ى مردم را خانواده ى دولت وحکومت مى شمارد وبودجه ى دولتها را تأمين کننده ى مخارج جامعه مى داند، وچنانکه تبعيض در يک خانواده کوچک موجب نيازمندى در برخى وزياده روى در برخى ديگر است، در سطح جامعه نيز نابرابرى در تقسيم بيت المال واستفاده از امکانات، زمينه ى پيدايش طبقات مرفهين بى درد با فاصله هاى وحشتناک وزيانبار وتباهى آفرين است. على عليه السلام مى فرمايد: من چون پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم (بيت المال را) برابر (به همه) مى دهم وآن را ويژه اغنيا نمى سازم. (١٥)
اگر منابع ثروت عمومى وبيت المال، بطور برابر، در خدمت همگان قرار نگرفت وامکانات وسرمايه ها در هر بخشى از بخشهاى اقتصادى بيشتر به طبقات متنفذ واشراف داده شد، مثلا بانکها به سرمايه داران وام دادند، ابها، مراتع، جنگلها و... در اختيار نان قرار گرفت، به نقاط محروم کمتر توجه شود وسرمايه گذارى در آنجا کمتر صورت گيرد، امکانات تحصيلى در مناطق عقب مانده تقويت نشود وديگر تبعيضات انجام گردد، اختلاف طبقاتى زيادتر گشته وثروت در ميان اغنيا فقط گردش مى کند.
امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: بدانيد که هر کس از مهاجران وانصار، از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم که خود را از لحاظ همصحبتى (با پيامبر) برتر از ديگران مى شمارد، بايد بداند که برترى آشکار مربوط به فرداى قيامت است ودر نزد خدا است واجر وپاداش آن را خدا خواهد داد. وهر کس که دعوت خدا وپيامبر را پذيرفت وبه دين ما در آمد ورو به قبله ايستاد، مستحق حقوق وحدود اسلام است. شما بندگان خداييد ومال مال خداست وميان شما به برابر پخش خواهد شد وهيچ کس را در آن بر ديگرى برترى نيست خدا دنيا را پاداش وثواب پرهيزکاران قرار نداده، بلکه آنچه در نزد خداست براى نيکوکاران بهتر است. (١٦)

مساوات ومواسات به عنوان مسئوليت اجتماعى

بى شک اگر بخواهيم مساوات وبرادريهاى چهارگانه ى فوق (مساوات در نظام آفرينش، ودر برابر قانون ودر بهره بردارى از مواهب طبيعى وتوزيع اموال عمومى) را در جامعه اجرا کنيم، لازم است اولا رهبران جامعه مصرف گرا وتجمل طلب ونفع پرست نباشند وبلکه حتى در مصرف، بسته به سطح وموقعيت مقام زهد بورزد ولذا هر چقدر مسئوليت رهبران بيشتر باشد، زهد وقناعت آنها در مصرف وبهره بردارى از دنيا بايد بيشتر باشد، زهد وقناعت آنها در مصرف وبهره بردارى از دنيا بايد بيشتر باشد وثانيا ديگر خواه ودلسوز جامعه باشند وعشق به خدمت ورسيدگى به مردم خواب را از چشمانشان ربوده باشد وثالثا مردم را نيز ترغيب وتحريک به کمک به فقرا ومستمندان والحقاق آنها به خود از جهت سطح تقريبا يکسان مصرف ورفاه بنمايند. امام على عليه السلام مى فرمايد: (...الله! الله! فى الفقراء والمساکين فشارکوهم فى معائشکم..).. (١٧)
... خدا را در نظر بگيريد درباره ى فقيران ونيازمندان وآنان را در زندگى خود شريک سازيد...
امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: خداى متعال، ثروتمندان بينوايان را در اموال شريک قرار داد، پس ثروتمندان حق ندارند به غير شريکشان بدهند... (يعنى حق ندارند در مصرف زياده روى کنند وحق بزير وبپاش ومصرف در موارد بيجا ندارند) در بيان قانون زکات نيز بر اصل مساوات تاکيد شده وعلت وجوب آن را ايجاد تعادل وبرقرارى مساوات شمرده اند: امام صادق عليه السلام مى فرمايد:...مقدار زکاتى که (شخص فقير) گرفته است صرف خانواده خود کند تا آنان را به (پايه وسطح زندگى) مردم برساند. (١٨)
شهيد صدره (ره) نيز مى نويسد: (احاديث زکات تصريح کرده است که زکات تنها براى رفع نيازهاى ضرورى نيست، بلکه براى اين است که به نيازمند تا آن حد زکات بدهند تا در سطح زندگى ديگران قرار گيرد، يعنى ناگزير براى بينوايان زندگى اى فراهم گردد، همسطح زندگى عموم مردم، يعنى آنچه متمکنان جامعه دارند. واين معناى اين اصل است که فراهم کردن سطح زندگى يکسان يا نزديک (به يکسان) براى همه ى افراد جامعه، هدفى اسلامى است که حاکم شرع بايد در راه تحقق آن بکوشد..). (١٩)
در روايات نيز اصولا شيعه کسى معرفى شده است که ياور محرومان است ومواسات وکمک به برادران مى نمايد ودر غير اينصورت شيعه کاملى نيست. راوى به امام باقر عليه السلام گفت: فدايت شوم، پيروان وشيعيان شما در شهرهاى ما فراوانند. امام فرمود آيا بى نيازان آنان به حال بينوايان توجه مى کنند؟... ودر اموالشان به مواسات رفتار مى کنند؟ گفتم: نه. امام فرمود: اينان شيعه نيستند، شيعه کسى است که چنين کند. (٢٠)
اينها نمونه هاى بسيار اندکى است در معارف اسلامى از اصل مساوات ومواسات (شرکت دادن ديگران در مال خود واختصاص دادن بخشى از مال خود به ديگران) واصل اخوت وبرادرى اسلامى که در آيه ى ١٠ سوره ى حجرات مطرح گرديده است ودر زمان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم تا حدى جامه ى عمل پوشيده است. وبه هر تقدير برادرى با تبعيض واختلاف طبقاتى فاحش وداشتنهاى افراطى ونداشتهاى تفريطى مطلقا سازگار نيست وهمچنين اگر به احاديث (حقوق مؤمنان نسبت به يکديگر) نيز دقت شود، بطور کامل روشن مى گردد که جامعه ى توسعه يافته اسلامى از همسانى وهمسويى نسبتا خوبى برخوردار خواهد بود.

شيوع گسترده مفاسد اخلاقى وگسترش بى سابقه ى ماديت

آکنده شدن روانها از عقده ها وکينه ها به گسترش تجمل گرائيها ومصرف پرستى ها وخرافات وبدعتها وگسترش بى سابقه ى ماديت وکاهش روز افزون علاقه ى مردم به مذاهب سنتى رايج غرب از ديگر شاخصه هاى جوامع توسعه يافته غرب است، بر طبق بعضى از تحقيقات خود متفکرين غربى، نتيجه گيرى شده است که: (بشر در حال ساقط شدن از درجه ى مدنى هستند وبه سمت گله شدن رشد مى کنند وزندگى گله اى دارد به وجود مى آيد نه ساختار مدنى. همين طور در مورد شهوات معتقدند که شهوت در حال ريشه کن شدن است، زيرا شهوت شامل رفتارى بوده که نوعى ارضاء را در انسان ايجاد مى کرده است. چون ارضاء ديگر وجود ندارد پس شهوت ديگر معنايى ندارد... اين چيزى که الان اتفاق مى افتد خشونت است نه شهوت (تجاوز به دخترهاى زير ٥ سال که از لحاظ جسمى هم ناقص مى شوند).
خرافات وبدعتهايى که در جوامع غربى هم اکنون وجود دارد وبه اسم معنويت، افراد زيادى را منحرف نموده وشستشوى مغزى مى دهند، يکى ديگر از بحرانهاى موجود در آنهاست. مثلا جين جون هزار تا آدم را برداشت، برد در يکجايى وبر آنها سلطنت مى کرد وبعد که داشتند او را مى گرفتند به آنها سيانور داد وخودش وآن هزار نفر را کشت يا اين گروه رادمان که در آمريکا يک چيزى حدود چهار ميليون پيرو دارند. اينها افراد را شستشوى مغزى مى دهند، يعنى شما اگر وارد اين گروه بشويد خارج شدنتان تقريبا امکان ندارد. (٢١)
بهر تقدير جوامع توسعه يافته ى غربى هر چند بعضى شاخصهاى مادى پپشرفت را بنحو نسبى دارا هستند، اما به علت اينکه بطور بنيادى با ريشه ى مشکلات بشر نمى توانند مواجه شوند، نه تنها نمى توانند الگوى جوامع ديگر وبخصوص جوامع اسلامى باشند بلکه مانند ديگر جوامع منقرض شده مثل بلوک شرق در معرض زوال ونابودى هستند. اين بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران امام خمينى قدس سره الشريف بود که درتاريخ ١١/ ١٠/ ١٣٦٧ در پيام به گورباچف رهبر شوروى سقوط کمونيسم را با قاطعيت بيان نمود وفرمود: (جناب آقاى گورباچف! براى همه روشن است که از اين پس کمونيسم را بايد در موزه هاى تاريخ سياسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسيسم جوابگوى هيچ نيازى از نيازهاى واقعى انسان نيست، چرا که مکتبى است مادى وبا ماديات نمى توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت که اساسى ترين درد جامعه ى بشرى در غرب وشرق است، به در آورد. (٢٢) ودر سال ١٣٦٩ بلوک شرق سقوط کرد. وهمو در همان پيام نوشت: (آقاى گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد؛ مشکل اصلى کشور شما مسأله مالکيت واقتصاد وآزادى نيست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست، همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال وبن بست کشيده ويا خواهد کشيد. (٢٣) آرى، توسعه عميقا پايدار، تنها با اعتقاد واقعى به خداوند حکيم وعليم وقدير وعادل تحقق مى يابد وبا اجراى دستورات اسلامى ودارا بودن بينش صحيح وگرايش معنوى در تحت اشراف وهدايت امامان عدل وعلم وحکمت وتقوى مى توان به تحقق جامعه توسعه اسلامى اميدوار بود. باشد که با تحقق چنين جامعه اى، وگسترش آن از طريق الگو بردارى ديگر جوامع اسلامى از آن، زمينه ى ظهور عدل گستر جهانى فراهم وآسايش ورفاه وامنيت وعدل همه بشريت را فرا گيرد.

جمع بندى

ما با استفاده از روايات عصر حکومت جهان امام زمان (عجل الله فرجه) به ده شاخص کلى توسعه يافتگى اسلامى دست يافتيم که عبارت بودند از: ١- محو ظلم وايجاد عدالت کامل؛ ٢- تکامل عقول وظهور حکمتها؛ ٣- تکامل عظيم علمى ٤- تکامل گسترده صنايع وتکنولوژى ٥- رشد فوق العاده ى اقتصادى وحداکثر بهره گيرى از منابع طبيعى همراه با تعادل محيط زيستى؛ ٦- اجراى کامل اصل مساوات وبرادرى ٧- منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها؛ ٨- گسترش بى سابقه ى معنويت؛ ٩- مبارزه قاطع با خرافات وبدعتها وبالاخره ١٠- قانونمندى کامل.
بعد با بررسى جوامع توسعه يافته ى غربى به اين نتيجه رسيديم که اين جوامع تنها به بعضى از شاخصهاى مادى فوق آنهم بطور ناقص دست يافته اند ودر ديگر شاخصهاى واقعى توسعه يافتگى بسيار عقب افتاده اند. بدين ترتيب، جوامع اسلامى براى دستيابى به يک جامعه موفق، بايد راه ديگرى را بپيمايند که محور آن معنويت وخداپرستى وايجاد مسئوليت در انسانهاست وپيرايه هاى آن عدل وحکمت وعلم ورفاه ومساوات وقانونمندى مى باشد.

--------------------------------------------
پي نوشت ها :
(١) مأخذ ٢٤؛ نمازى؛ ص ٢٤٥. (٢) ر.ک. صدر، سيد محمد باقر؛ اقتصادنا؛ دار التعارف للمطبوعات؛ ١٩٩١ م؛ بيروت؛ ص ٥٥١. (٣) همانجا؛ ص ٢٤٨-٢٤٧. (٤) همانجا؛ ص ٢٤٩-٢٤٨. (٥) هادوى تهرانى، مهدى؛ نظام اقتصادى اسلام؛ مرکز جهانى علوم اسلامى؛ ١٣٧٦؛ ص ١٩٦. (٦) هادوى تهرانى؛ مهدى؛ ربا وحيله هاى آن؛ مجموعه مقالات کنگره بين المللى هزاره ى شيخ مفيد؛ فروردين ١٣٧٢، مجلد ٥٨؛ ص ٢٥. (٧) مطهرى، مرتضى، ربا، بانک وبيمه؛ نشر صدرا. (٨) ر.ک. موسويان، سيد عباس؛ پس انداز وسرمايه گذارى در اقتصاد اسلامى؛ پژوهش فرهنگ وانديشه اسلامى؛ ١٣٧٦؛ ص ٧١. (٩) مأخذ ٦٠؛ هادوى تهرانى؛ ص ٢٠٦-٢٠٥. (١٠) مأخذ ٢٥؛ تارو؛ ص ٢٢٣-٢٢٢. (١١) مأخذ ٣٧؛ رابرتسون؛ ص ٢٤٠-٢٣٩. (١٢) کوزنتس، سيمون؛ رشد نوين اقتصادى؛ مترجم؛ مرتضى قره باغيان؛ نشر رسا؛ ١٣٧٢؛ ص ١٩. (١٣) دوبنوا، آلن؛ مسئله دمکراسى، اصول دهگانه دموکراسى مبتنى بر مشارکت؛ مترجم: بزرگ نادرزاد؛ اطلاعات سياسى اقتصادى باش ٧٧-٧٨؛ ص ٥٨. (١٤) الحياة؛ ج ٢، ص ٤٣٥. (١٥) کافى؛ ج ٨، ص ٦١-٦٠. (١٦) کافى؛ ج ٨؛ صث ٣٦١-٣٦٠. (١٧) تحت العقول؛ ص ١٤٠. (١٨) وسائل الشيعه؛ ج ٦، ص ١٥٩. (١٩) صدر،سيد محمد باقر؛ الاسلام يقود الحياة. (٢٠) کافى؛ ج ٢، ص ١٧٣. (٢١) لاريجانى، محمد جواد؛ ميزگرد چيستى عقلانيت؛ قبسات؛ ش ١؛ ص ٥٦ -٥٤. (٢٢) خمينى (ره)، سيد روح ا...؛ پيام به گورباچف رهبر شوروى؛ صحيفه نور؛ ج ٢١؛ سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى؛ چاپ اول؛ ١٣٦٩؛ ص ٦٧. (٢٣) همانجا؛ ص ٦٦.


۵