عفاف

عفاف0%

عفاف نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

عفاف

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا آشتيانى
گروه: مشاهدات: 10535
دانلود: 2359

توضیحات:

عفاف
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10535 / دانلود: 2359
اندازه اندازه اندازه
عفاف

عفاف

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

وقار و متانت در گفتار و كردار

همانگونه كه قبلاً گفته شد حركات و سكنات انسان گاهى زبان‏دار است. «استاد مطهرى» مى‏گويد:

«گاهى وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنى‏دار است و به زبان بى‏زبانى مى‏گويد دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقيب كن. گاهى برعكس با بى‏زبانى مى‏گويد دست تعرض از اين حريم كوتاه است»(١).

اسلام زنان را از انجام اين گونه حركات كه موجب تحريك و تهييج مردان مى‏شود شديدا نهى كرده است. در بخشى از آيه سى و يكم سوره نور آمده است:( وَلا يَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ ) «يعنى زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود». (و صداى خلخالى كه برپا دارند به گوش رسد.)

«مرحوم طبرسىرحمه‌الله در تفسير اين جمله گفته است:

«قبلاً زنها پاها را به زمين مى‏زدند كه صداى خلخال آنها شنيده شود. قرآن كريم آنها را از اين كار نهى كرد. برخى گويند مقصود اين است كه پاها را در موقع راه رفتن طورى حركت ندهند كه خلخال آنها آشكار گردد يا صداى خلخال آنها شنيده شود»(٢) .

در يكى از كتب معتبر در اين باره آمده است(٣) : در هر عصرى زنان لباسها و كفشهاى مخصوصى در بر مى‏نمايند مثلاً در چهارده قرن پيش زنان عرب خلخال بپا مى‏انداختند كه وقتى راه مى‏رفتند صداى آن باعث جلب توجّه مردان بود و اين خود يك نوع زينت براى زنان حساب مى‏شد. از اين جهت اين آيه براى منع از اين روش نازل شد مانند عصر خودمان كه بانوان كفشهايى مى‏پوشند كه وقتى راه مى‏روند باعث جلب توجّه مردان است. آرى، زنان مؤمن در رعايت عفّت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعله‏ور مى‏سازد و ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آن چنان بايد دقيق و سخت‏گير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خوددارى كنند، و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است(٤) . «استاد مطهرى» درباره اين بخش از آيه گفته است:

«از اين دستور مى‏توان فهميد كه هر چيزى كه موجب جلب توجّه مردان مى‏گردد مانند استعمال عطرهاى تند و همچنين آرايشهاى جالب نظر در چهره ممنوع است. به طور كلى زن در معاشرت نبايد كارى بكند كه موجب تحريك و تهييج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد»(٥) .

نرم سخن گفتن زن، گاهى از بى‏حجابى و بى‏پردگى، اغوا كننده‏تر است و از اين جهت، خداوند متعال همسران پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را از آن نهى كرده و به طريق اولى ديگران را. خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( ... فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا ) «به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيمار دلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد».

«علامه طباطبايى» در تفسير اين قسمت چنين گفته است:

«در اين جمله ايشان را از خضوع در كلام نهى مى‏كند، و خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند، تا دل او را دچار ريبه و خيالهاى شيطانى نموده و شهوتش را برانگيزند، و در نتيجه آن مردى كه در دلش بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارى دل، نداشتن نيروى ايمان است، آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مى‏دارد. و سپس مى‏گويد:( وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا ) يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد، سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد، و آن سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند، نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن اضافه كنى تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود» (٦). دستورى كه در رابطه با عفت در اين آيه آمده است اشاره به يك نكته باريك مى‏كند، اينكه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشك و به طور معمولى سخن بگوييد، نه همچون زنان كم شخصيّت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوتران را به فكر گناه مى‏افكند سخن بگوييد.

تعبير به َلَّذى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ ) «كسى كه در دل او بيمارى است» تعبير بسيار گويا و رسايى است از اين حقيقت كه غريزه جنسى در حد تعادل و مشروع عين سلامت است، اما هنگامى كه از اين حد بگذرد نوعى بيمارى خواهد بود تا آنجا كه گاه به سر حد جنون مى‏رسد كه از آن تعبير به «جنون جنسى» مى‏كنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامى از اين بيمارى روانى را كه بر اثر طغيان اين غريزه و تن در دادن به انواع آلودگيهاى جنسى و محيطهاى كثيف به وجود مى‏آيد در كتب خود شرح داده‏اند.

در پايان آيه مى‏گويد:( وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْروفا ) شما بايد به صورت شايسته‏اى كه مورد رضاى خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و توأم با حق و عدالت باشد سخن بگوييد.

در حقيقت جمله( لا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ) اشاره به كيفيت سخن گفتن دارد و جمله( قُلْنَ قَوْلاً مَعْروفا ) اشاره به محتواى سخن.

البته «قول معروف» (گفتار نيك و شايسته) معنى وسيع و گسترده‏اى دارد كه علاوه بر آنچه گفته شد، هر گونه گفتار باطل و بيهوده و گناه آلود و مخالف حق را نفى مى‏كند.

ضمنا جمله اخير مى‏تواند، توضيحى براى جمله نخست باشد، مبادا كسى تصور كند كه بايد برخورد زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با مردان بيگانه موذيانه يا دور از ادب باشد، بلكه بايد برخورد شايسته و مؤدبانه و در عين حال بدون هيچگونه جنبه‏هاى تحريك‏آميز باشد(٧).

آرى نهى از نرم‏گويى كه باعث اغواء و طمع مرد مى‏شود حجابى است كه مربوط به چشم نيست، بلكه مربوط به گوش است. در آيه بعد نيز باز دستورى در زمينه رعايت عفت آمده است:

( وَقَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةَ الاُْولى... ) (٨) «و در خانه‏هاى خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد...».

«مرحوم طبرسىرحمه‌الله » اين چنين گفته است:

( وَقَرنَ فى بُيُوتِكُنَّ ) ، و در خانه‏هاى خود آرام بگيريد، امر فرمود ايشان را به استقرار در منازلشان و مقصود ثابت بودن شماست در منازلتان و ملزم به سكونت در آن بودن و اگر از ماده «وَقَريَقر» باشد پس معنايش اين است كه اهل وقار و سكينه و خلاصه اينكه سنگين باشيد، و مانند برخى سبك نشويد و از خانه خود بيرون نزنيد.

( وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهلية الاُْولى ) يعنى بيرون نياييد بنابر عادت زنان جاهليت نخستين و ظاهر نسازيد زر و زيور خود را چنانچه زنان جاهليت مى‏كردند(٩) .

در «تفسير نمونه» آمده است كه(١٠) : بدون شك اين يك حكم عام است، و تكيه آيات بر زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان تأكيد بيشتر است، درست مثل اينكه به شخص دانشمندى بگوييم تو كه دانشمندى دروغ مگو، مفهومش اين نيست كه دروغ گفتن براى ديگران مجاز است، بلكه منظور اين است كه يك مرد عالم بايد به صورت مؤكدتر و جدى‏تر از اين كار پرهيز كند. «استاد مطهرى» نيز در ذيل اين آيه چنين گفته است:

«مقصود از اين دستور زندانى كردن زنان پيغمبر در خانه نيست، زيرا تاريخ اسلام به صراحت گواه است كه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله زنان خود را با خود به سفر مى‏برد و آنان را از بيرون شدن از خانه منع نمى‏فرمود. مقصود از اين دستور آن است كه زن به منظور خودنمايى از خانه بيرون نشود و مخصوصا در مورد زنان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله اين وظيفه سنگين‏تر و مؤكدتر است»(١١) . آرى، تبرّج در واقع، نهى از نشان دادن زيبايى و زيور و حركات اغوا كننده است و از مجموع اين منهيات نظر عالى اسلام درباره حفظ فرد و اجتماع از مفاسد خانه برانداز بى‏عفّتى و بى‏بند و بارى كاملاً روشن مى‏شود.

البته در اين زمينه عامل اصلى تنها زنان نيستند، بلكه گاهى ديده مى‏شود در دل بعضى از مردان چنان شيطان رسوخ كرده است كه بسيارى از معاشرتهاى آنان را شبهه‏دار كرده است. لذا ديده شده است كه مردى چنان به مراوده با نامحرم گرايش دارد كه با محارم خود ندارد. مثلاً در حالى كه مى‏تواند مطلبى را از مردى بپرسد از نامحرم مى‏پرسد. گاه صحبت كردن خود را با نامحرم كِش مى‏دهد تا بيشتر با او صحبت كند. كه مردان و بخصوص جوانان عزيز بايد به شدت از اين اعمال اجتناب كنند زيرا اينگونه مراوده‏ها و صحبت كردنها معمولاً با قصد لذت و ريبه همراه است و شرعا حرام خواهد بود.

همان گونه كه درباره مردان گفته شد گاهى ممكن است خانمها نيز گرفتار حيله‏هاى شيطانى بشوند، لذا با نامحرم چنان گرم مى‏گيرند كه گويى برادر اوست. كمك خواستن از نامحرم براى كارهاى غير ضرورى، سؤال كردن از نامحرم در حالى كه مى‏توان از محارم پرسيد، بحث كردن و خود را وسط انداختن، اظهار فضل كردن به نامحرم و زياد كردن مراوده با نامحرم و خلاصه همه اينگونه موارد در مظان گناه است و معمولاً اينگونه تماسها با لذت و ريبه همراه است و شرعا حرام خواهد بود(١٢) . «امام خمينىرحمه‌الله » در اين باره مى‏گويد:

«بر زن حرام است كه با مردان با كيفيت هيجان‏انگيز و نازك نمودن گفتار و نرم نمودن سخن و زيبا كردن صدا صحبت كند زيرا كسى كه در قلبش مرض هست طمع مى‏كند»(١٣).

ازدواج و تشكيل خانواده

طبيعى‏ترين راه براى مبارزه با مفاسد اخلاق جنسى و انحرافات ناموسى و خانوادگى ازدواج است. ازدواج در حفظ پاكدامنى و ديندارى آنقدر تأثير دارد كه هر گاه يكى از اصحاب و ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله زن مى‏گرفت، حضرت مى‏فرمود: «دينش كامل شد». و نيز مى‏فرمود: «هر كس مى‏خواهد پاك و پاكيزه و بدون گناه خدا را ملاقات كند بوسيله ازدواج عفت و پاكدامنى خود را حفظ نمايد»(١٤).

ازدواج در اسلام مستحب مؤكد است ولى ممكن است به عللى واجب گردد، چنانكه اگر ترك ازدواج باعث آلودگى به زنا و امثال آن باشد.

ازدواج قانونى و شرعى جامعه را از فحشاء و منكر و فساد و تباهى كه نتيجه انحرافات و هرج و مرج جنسى است نگه مى‏دارد و آنها را در مسير تكامل صحيح انسانى واقع مى‏كند و اين امر مطلوب ذاتى خداوند، و ازدواج هر فرد مقدمه تحقق آن است و بدين جهت پاداشهايى بر آن قرار داده از آن جمله آمرزش گناهان است(١٥) .

بهترين روش طبيعى جهت هدايت غريزه شهوت و كنترل آن ازدواج و تشكيل خانواده است. خداوند وجود همسر را آيه و نشانه خودش بيان مى‏كند و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خانواده را اصيل‏ترين نهاد اجتماعى معرفى نموده به طورى كه مى‏فرمايد: «ما بُنِىَ فِى الاِْسْلامِ، اَحَبُّ اِلَى اللّه‏ِ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ التَّزويجِ»(١٦). «در اسلام نهادى در نزد خداوند محبوب‏تر از ازدواج بنا نشده است».

از ديدگاه اسلام هر كس ازدواج كند نيمى از دينش حفظ شده و از سوى ديگر اكثر اهل آتش افراد مجرد هستند. معلوم مى‏شود كه غريزه شهوت تا چه اندازه انسان را به گناه مى‏كشاند و انسان را در پرتگاه سقوط قرار مى‏دهد. يكى از سنن عاليه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه هدىعليهم‌السلام پرداخت مخارج ازدواج برخى از افراد بوده است.

ازدواج صحيح غريزه شهوت را به وضع صحيحى هدايت و اشباع مى‏كند و به انسان آرامش مى‏بخشد و زندگى سالم و طبيعى عنايت مى‏نمايد. در پرتو ازدواج و تشكيل خانواده فرزندان پاكيزه‏اى به جامعه تحويل داده مى‏شوند، فرزندانى كه در كانون پرمهر و محبتى پرورش يافته و دچار انحرافات و عقيده‏هاى گوناگون نباشند(١٧) . در قرآن كريم نيز به ازدواج ساده و آسان و بى‏ريا و بى‏تكلف كه يكى از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء مى‏باشد، توصيه شده است. زيرا اين نكته مسلم است كه براى برچيدن بساط گناه، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرايز وارد شد.

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( وَاَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّه‏ُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّه‏ُ واسِعٌ عَليمٌ ) (١٨) «مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهيد و هم‏چنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى‏نياز مى‏سازد، خداوند واسع و آگاه است».

«مرحوم طبرسى» در تفسير آيه چنين گفته است:

«اكنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج مى‏كند. تا از زنا بى‏نياز شوند. و مى‏فرمايد: اى مردم مؤمن، زنان و مردان آزادى كه همسر ندارند و غلامان و كنيزان پاكدامن يا باايمان را همسر بدهيد. اين دستور استحبابى است نه وجوبى. از پيامبر خدا نقل شده است: هر كس آئين فطرى مرا دوست دارد به سنت من گرايش پيدا كند و نكاح از سنت من است.

همچنين به غلامان و كنيزان پاكدامن خود ـ و به قولى باايمان ـ همسر بدهيد. سپس درباره افراد آزاد مى‏فرمايد: اگر اينها گرفتار تنگدستى هستند، خداوند پس از ازدواج بى‏نيازشان مى‏كند. فضل خداوند بسيار و به حال و مصلحت ايشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آنها رفتار مى‏كند»(١٩).

در «تفسير نمونه» چنين آمده است(٢٠) : «ايامى» جمع «اَيِّم» (بر وزن قيم) در اصل به معنى زنى است كه شوهر ندارد، سپس به مردى كه همسر ندارد نيز گفته شده است، و به اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه. تعبير «انكحوا» (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مسئله ازدواج، و بالاخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولاً در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام‏پذير نيست، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و تلاشى در اين راه را شامل مى‏شود.

بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى‏كند كه مسلمانان در همه زمينه‏ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميّت ويژه آن است.

اهميّت اين مسئله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى‏خوانيم:

«اَفْضَلُ الشِّفاعاتِ اَنْ تشفَعَ بَيْنَ اثْنَيْنِ فى نِكاحٍ حَتّى يَجْمَعَ اللّه‏ُ بَيْنَهُما»(٢١) «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد».

در حديث ديگرى از امام صادقعليه‌السلام مى‏خوانيم: «اَرْبَعَةٌ يَنْظُرُ اللّه‏ُ اِلَيْهِمْ يَومَ الْقِيامَةِ: مَنْ اَقالَ نَادِما، اَوْ اَغاثَ لَهْفانَ اَوْ اَعْتَقَ نَسِمَةً، اَوْ زَوَّجَ عَزَبا»(٢٢) «خدا در روز قيامت به چهار تن نظر رحمت مى‏فرمايد: كسى كه از شخص پشيمانى درگذرد، يا به فرياد بيچاره‏اى برسد، يا بنده‏اى آزاد كند، يا به مرد بى‏زن، زن بدهد».

و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مسئله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مى‏فرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه «اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نياز مى‏سازد».

و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه «خداوند واسع و عليم است». قدرتش آنچنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى‏گيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى‏كنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.

ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى‏كنند وسيله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذارند، مبادا كسانى كه در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مى‏كند، لذا بلافاصله در آيه بعد دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده مى‏گويد:( وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحا حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللّه‏ُ مِنْ فَضْلِهِ... ) (٢٣) «و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نياز سازد».

نكند در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيّت و تقوا را در چنين مرحله‏اى آزمود.

«علامه طباطبايى» درباره اين آيه گفته است:

«كلمه استعفاف و تعفف، قريب المعناى همند، و مراد از نيافتن نكاح قدرت نداشتن بر مهريه و نفقه است، و معناى آيه اين است كه كسانى كه قدرت بر ازدواج ندارند، از زنا احتراز بجويند تا خداوند ايشان را از فضل خود بى‏نياز سازد»(٢٤).

«مرحوم طبرسىرحمه‌الله » نيز در تفسير آيه چنين آورده است: «آنان كه از دادن مهر و نفقه عاجزند و نمى‏توانند ازدواج كنند، بايد پاكدامنى كنند و خود را آلوده به منكرات و فحشاء نكنند تا خداوند روزى آنها را توسعه دهد»(٢٥).

از نظر «فخر رازى» نيز مراد از نيافتن نكاح، آن چيزى است كه بوسيله آن نكاح مى‏كنند مانند مال(٢٦). «زمخشرى» نيز نيافتن نكاح را، توانايى بر ازدواج و نداشتن امكان مالى براى ازدواج مى‏داند(٢٧). ازدواج در دين اسلام به عنوان يك سنّت الهى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار است. گر چه امروز مسئله ازدواج آنقدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان درآمده است، ولى قطع نظر از اين پيرايه‏ها، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد.

از آنجا كه غريزه جنسى نيرومندترين و سركش‏ترين غرايز انسان است كه به تنهايى با ديگر غرايز برابرى مى‏كند و انحراف آن، نيمى از دين و ايمانِ انسان را به خطر خواهد انداخت، در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعدّدى مسلمان تشويق به همكارى در امر ازدواج مجردان و هر گونه كمك ممكن به اين امر شده‏اند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى بى‏تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنانكه در حديثى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏خوانيم: «مَنْ اَدْرَكَ لَهُ وَلَدٌ وَعِنْدَهُ ما يُزَوِّجْهُ فَلَمْ يُزَوِّجُهُ، فَاَحْدَثَ فَالاِْثْمُ بَيْنَهُما»(٢٨) «كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و امكانات تزويج او را داشته باشد و اقدام نكند، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود، اين گناه بر هر دو نوشته مى‏شود».

باز به همين دليل دستور مؤكد داده شده است كه هزينه‏هاى ازدواج را اعم از مهر و ساير قسمتها ساده و آسان بگيرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا نشود، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم درآمد است، در حديثى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏خوانيم: «شُومُ الْمَرْئةِ غِلاءُ مِهرِها»(٢٩) «زن بدقدم، زنى است كه مهرش سنگين باشد» و باز در حديث ديگرى كه در ذيل حديث فوق وارد شده مى‏خوانيم: «يكى از نشانه‏هاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى (يا هزينه ازدواجش) سنگين باشد»(٣٠).

از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار اين مسئوليت الهى و انسانى متعذّر به عذرهايى از جمله نداشتن امكانات مالى مى‏شوند در آيات فوق صريحا گفته شده است كه «فقر» نمى‏تواند مانع راه ازدواج گردد، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى‏نيازى مى‏شود. در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است: «مَنْ تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ الْعيلَةِ فَقَدْ اَساءَ الظَّنَ باللّه‏ِ»(٣١) «هر كه به جهت ترس از فقر، ازدواج را ترك كند پس به تحقيق به خداى تعالى بدگمان شده است». دليل آن هم با دقت روشن مى‏شود، زيرا انسان تا مجرّد است احساس مسئوليت نمى‏كند نه ابتكار و نه نيرو و نه استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب درآمد مشروع بسيج مى‏كند، و نه به هنگامى كه درآمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مى‏كوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهيدستند.

اما بعد از ازدواج شخصيّت انسان تبديل به يك شخصيّت اجتماعى مى‏شود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسايل زندگى فرزندان آينده مى‏بيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مى‏گيرد و در حفظ درآمدهاى خود و صرفه‏جويى، تلاش مى‏كند و در مدت كوتاهى مى‏تواند بر فقر چيره شود.

بى‏جهت نيست كه در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است: «اَلرِّزْقُ مَعَ النِّساء وَالْعيال»(٣٢) «روزى همراه همسر و فرزند است».

بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افرادى مى‏آيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى‏كنند(٣٣). هر فرد با ايمانى مى‏تواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد. البته روايات در منابع اسلامى در اين زمينه بسيار است كه به ذكر همين مقدار بسنده مى‏شود.

از نظر ا سلام ازدواج عامل حفظ عفت افراد است و در واقع يكى از اهداف عالى ازدواج حفظ عفت است. خداوند در اين زمينه از واژه «لباس» استفاده كرده است و مى‏فرمايد:( اُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ اِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَاَنتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّه‏ُ اَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتاتُونَ اَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَعفا عَنْكُمْ فَالاْنَ باشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّه‏ُ لَكُمْ... ) (٣٤) «براى شما در شبهاى ماه رمضان مباشرت با زنان خود حلال شد كه آنها جامه ستر و عفاف شما و شما نيز لباس عفت آنها هستيد و خدا چون دانست كه شما در كار مباشرت زنان به نافرمانى نفس خود را در ورطه گناه مى‏افكنيد لذا از حكم حرمت (در شبهاى رمضان) درگذشت و گناه شما را بخشيد از اكنون رواست در شب رمضان با زنهاى خود مباشرت كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب نماييد...».

گويند پيش از تحليل اين آيه، آميزش با زن در شبهاى ماه رمضان بوده و چون گروهى از جوانان مسلمان ـ كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند ـ شبهاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مى‏نمودند اين آيه نازل شد(٣٥).

مفسرى مى‏گويد:( هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَاَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ ) «استعاره براى تمثيل آميزش و رابطه زن و مرد است: زن و مرد براى يكديگر لباس وقار و عفاف و ساترند. آن پرده وقارى كه از آميزش مشروع زن و مرد بر چهره ظاهر و درونى انگيزه‏هاى حيوانى و طغيان شهوت كشيده مى‏شود حافظ رسوايى و پرده‏درى و سبكسرى است. پس آميزشِ محدود به شبهاى محدود ماه روزه، بخصوص براى جوانان در حال بحران، خود نگهبان عفت و تقوا و همان حكمت روزه است ناقض آن چنانكه گمان داشتند»(٣٦).

اين معنى نيازى به توضيح ندارد كه لباس پوشاننده و ساتر است و آن در بعد حسى حفظ و پوشاندن بخشهايى از اندام است كه آشكار بودن آنها با شأن انسانى سازگار نمى‏باشد و اما ساتر محسوب شدن زن نسبت به شوهر و بالعكس، در باطن و بعد معنوى آن است كه زشتيهاى هوى و هوس و طغيانهاى شهوت و ميل جنسى به وسيله ازدواج پوشانده مى‏شود پس ازدواج انسان را از آلودگيها حفظ مى‏كند و باعث پاكى و پاكيزگى او مى‏گردد. از جمله نكاتى كه از اين آيه برداشت مى‏شود اين است كه اگر تجويز آميزش باعث حفظ تقوا باشد طبعا جلوگيرى از غرايز جنسى موجب بى‏تقوايى و فساد خواهد بود.

در روايات متعددى به اين موضوع اشاره شده از جمله پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَلْقَى اللّه‏َ طاهِرا مُطَهِّرا فَلْيَتَعَفَّفْ بِزَوْجَةٍ» «هر كس دوست مى‏دارد كه خداوند را پاك و پاكيزه ديدار كند به داشتن همسر عفت پيشه سازد».

حضرت علىعليه‌السلام فرمودند: «همسر شايسته چون لباس (عيب پوش) است»(٣٧).

چه آنكه هر يك از مرد و زن وقتى كه لايق و شايسته بوده و توافق عقيدتى و اخلاقى داشته باشند اسرار و عيوب و نقايص يكديگر را مستور خواهند داشت چنانچه خود ازدواج به طور طبيعى سبب اين است كه هر دو از شر انحرافات جنسى و طغيان غريزه شهوت مصون بوده عرضشان و آبرويشان محفوظ باشد. ازدواج اتصالى است شرعى ميان مرد و زن، براى برخوردارى از همه لذايذ جسمانى و روحانى در مرز مشروعيت و حفظ اعتدال مزاجى، و سلامت بدنى و روحى، و امتداد نسل براى حفظ نوع و نظم اجتماع.

در شريعت مقدسه اسلام، هدف عالى از ازدواج، تنها تسكين غريزه و انگيزه نيست، ازدواج همچون كشت باغى بارور و سايه‏دار است، كه انسان را در ميان تلاطم اين همه رويدادهاى زندگى آرامش مى‏بخشد. در قرآن كريم آمده است:( وَمِنْ اياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ) (٣٨) «و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند».

آنان كه اهل تفكر و تحقيق‏اند تفصيلات اين آرامش همه جانبه را بررسى كنند. آرامش از هيجان غريزه، آرامش از تلاطم روحى، آرامش از زيانها، شكستها، اشتباهات، گمشده‏ها و ديگر نارواييها، آرامش كه آسايش جسم و صفاى روح را تأمين كند. اين است رمز خلقت همتا و همسر.

تجربه ممتد هم نشان داده، سود بزرگ زناشويى سكون و آرامش است، اگر ميلياردها نظم و نثر ادباء و فلاسفه جهان را، درباره زن و ازدواج بررسى و خلاصه‏گيرى كنيم، بيانى عالى‏تر و وافى‏تر و موجزتر از بيان قرآن مجيد، نخواهيم يافت، كه در حد اعجاز است( لِتَسْكُنُوا اِلَيْها ) . تجربه‏هاى چندين هزار ساله بشر نشان داده است كه سالم‏ترين و پرآرامش‏ترين و پرثمرترين اقسام ارتباطات جنسى، همين ازدواج مشروع است(٣٩).

«استاد مطهرى» در اين زمينه مى‏گويد: «عجيب است كه بعضى از افراد نمى‏توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خيال كرده‏اند آن چيزى كه زوجين را به يكديگر پيوند مى‏دهد منحصرا طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره‏بردارى است.

اين افراد گمان كرده‏اند كه مرد به زن هميشه به آن چشمى نگاه كرده و مى‏كند كه يك جوان غربى به يك زن هر جايى نگاه مى‏كند، يعنى فقط شهوت است كه آن دو را به يكديگر پيوند مى‏دهد، در صورتى كه پيوندى بالاتر از شهوت هست كه پايه وحدت زوجين را تشكيل مى‏دهد. آن همان چيزى است كه قرآن كريم از آن به نامهاى «مودّت» و «رحمت» ياد كرده است(٤٠).

پاسدارى از مرزهاى عفت از سوى والدين

آفريدگار حكيم هر چيزى را كه آفريده، برايش قانونى معين كرده است و هر غريزه‏اى را كه در وجود انسان قرار داده زمان مخصوصى براى بهره‏بردارى از آن تعيين كرده است. اگر بر خلاف قانون آفرينش عمل كنيم، بى‏گمان آسيب و انحراف دامنگيرمان خواهد شد.

قانون طبيعت اين است كه از سن شش سالگى تا زمان بلوغ، تمايل جنسى در حال اختفاء و خاموشى باشد. اسلام برنامه تربيت را با قانون طبيعت هم‏آهنگ كرده و هماهنگى قوانين تكوين و تشريع را مراعات نموده و با روشهاى عملى موجبات اختفاء تمايل جنسى كودكان را فراهم آورده است.

قالَ رَسُولُ اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله : «اِذا بَلَغَتِ الْجارِيَةُ سِتَّ سِنينَ فَلا يُقَبِّلْهَا الْغُلامُ وَالْغُلامُ لا تُقَبِّلْهُ الْمَرْأَةُ اِذا جاوَزَ سَبْعَ سِنينَ»(٤١) . «رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«دختر بچه شش ساله را پسر بچه نبوسد، و هم چنين زنها از بوسيدن پسر بچه‏اى كه سنش از هفت سال تجاوز كرده، خوددارى كنند».

نويسنده‏اى مى‏گويد:

«زمان فهميدن مسائل جنسى و بهره‏بردارى از اين غريزه «دوران بلوغ» است آن هم «بلوغ بهنگام» كه ازدواج را به دنبال داشته باشد، نه «بلوغ نابهنگام» و زودرس. جلو انداختن اين مسائل از دوران مخصوص خود، زمينه آسيب‏پذيرى و گمراهى را در كودك فراهم كرده و او را به طرف انحراف و فساد و تباهى مى‏راند و تخريب ذهن و فكر روان وى را در پى دارد. بايد توجّه داشته باشيم كه: هر چيز به جاى خويش نيكو است»(٤٢) .

بوسيدن، در آغوش گرفتن، روى زانو نشاندن، به عضو مخصوص طفل دست زدن، عواملى براى تهييج تمايل جنسى هستند. براى اينكه غريزه جنسى كودكان از شش سال به بالا در حال خمود و اختفاء بماند، اسلام در برنامه‏هاى تربيتى خود اولياء اطفال را از اين اعمال برحذر داشته است. خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِيَسْتَاْذِنْكُمُ الَّذينَ مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ وَالَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَحينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلوةِ الْعِشاء ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ... ) (٤٣).

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده‏اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز فجر، و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مى‏آوريد، و بعد از نماز عشاء، اين سه وقت خصوصى براى شما است...».

مرحوم طبرسى در تفسير آيه چنين گفته است:

«اى مردم مؤمن غلامان و كنيزان و اطفال نابالغ خود را امر كنيد كه وقتى مى‏خواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگيرند. برخى گفته‏اند تنها غلامان بايد اذن بگيرند نه كنيزان. از امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام نيز چنين روايت شده است. مقصود از كودك، بچه‏اى است كه عورت را تميز مى‏دهد. جبائى گويد: اذن گرفتن در همه حال واجب است مگر براى بردگان و كودكان كه در سه وقت واجب است.

يكى پيش از نماز صبح، زيرا در اين حال ممكن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد يا اينكه به حالى باشد كه نخواهد كسى او را ببيند. و ديگر به هنگام خواب نيمروز كه لباس را از تن بيرون آورده‏ايد. و نيز بعد از نماز عشاء كه مرد با همسر خود خلوت مى‏كند. فرمان خدا اين است كه در اين سه وقت كه موقع خلوت و استراحت است كودكان و غلامان اجازه بگيرند. پس از تفصيل اين سه وقت اكنون درباره آن به طور اجمال مى‏فرمايد:( ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ ) اين سه وقت براى شما عورتند. علت اينكه وقت را عورت ناميده اين است كه انسان در اين اوقات لباس را از تن بيرون مى‏كند و عورتش ظاهر مى‏شود.

سدى مى‏گويد:

«بعضى از اصحاب دوست مى‏داشتند كه در اين سه وقت با همسران خود در آميزند و با غسل به مسجد بروند و نماز بخوانند. خداوند امر كرد كه غلامان و اطفال در اين سه وقت اجازه بگيرند»(٤٤).

در «تفسير نمونه» آمده است(٤٥): بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه كنند، چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده‏اند تا مشمول تكاليف الهى باشند، و به همين دليل مخاطب در اينجا اولياء هستند. ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى‏شود، و كلمه «الذين» كه براى جمع مذكر است مانع از عموميت مفهوم آيه نيست، زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير به عنوان تغليب بر مجموع اطلاق مى‏گردد.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى‏گويد كه به حد تميز رسيده‏اند و مسائل جنسى و عورت و غير آن را تشخيص مى‏دهند، زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل بر اين است كه اين اندازه مى‏فهمند كه اذن گرفتن يعنى چه؟ و تعبير به «ثَلاثُ عَوْرات» شاهد ديگرى بر اين معنى است.

در آيه بعد حكم بالغان را بيان كرده مى‏گويد:( وَاِذا بَلَغَ الاَْطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ... ) (٤٦) «و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسيدند بايد اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى‏گرفتند».

واژه «حلم» (بر وزن «كتب») به معنى عقل آمده است و كنايه از بلوغ است كه معمولاً با يك جهش عقلى و فكرى توأم است، و گاه گفته‏اند «حلم» به معنى رويا و خواب ديدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنه‏هايى در خواب مى‏بينند كه سبب احتلام آنها مى‏شود اين واژه به عنوان كنايه در معنى بلوغ به كار رفته است.

به هر حال از آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه حكم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است، زيرا كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز به طور كامل بيدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را به طور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.

اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى‏كنند و گرنه وارد شدن در اطاق عمومى (اگر اطاق عمومى داشته باشند) مخصوصا به هنگامى كه ديگران هم در آنجا حاضرند، و هيچگونه مانع و رادعى در كار نيست اجازه گرفتن لزومى ندارد.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله «كَمَا اسْتَأْذَنَ الّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اشاره به بزرگسالان است كه در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند، در اين آيه افرادى را كه تازه به حد بلوغ رسيده‏اند هم رديف بزرگسالان قرار داده كه موظف به استيذان بودند(٤٧) .

براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت، بايد مجموعه‏اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و همچنين آموزش‏هاى صحيح اسلامى و ايجاد يك محيط اجتماعى سالم، اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران، نشان مى‏دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه‏كاريهاى مربوط به اين مسئله غفلت نكرده است. اين يك نوع ادب اسلامى است هر چند متأسفانه امروز كمتر رعايت مى‏شود و با اينكه قرآن صريحا آن را در آيات فوق بيان كرده است، در نوشته‏ها و سخنرانيها و بيان احكام نيز كمتر ديده مى‏شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود، و معلوم نيست به چه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى‏توجهى قرار گرفته؟!

گر چه ظاهر آيه وجوب رعايت اين حكم است، حتى اگر فرضا آن را مستحب بدانيم باز بايد از آن سخن گفته شود، و جزئيات آن مورد بحث قرار گيرد.

بر خلاف آنچه بعضى از ساده‏انديشان فكر مى‏كنند كه كودكان سر از اين مسائل درنمى‏آورند، ثابت شده است كه كودكان روى اين مسئله فوق‏العاده حساسيت دارند، و گاه مى‏شود سهل‏انگارى پدران و مادران و برخورد كودكان به منظره‏هايى كه نمى‏بايست آن را ببينند سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بيماريهاى روانى شده است.

افراد زيادى به اعتراف خودشان بر اثر بى‏توجهى پدران و مادران به اين امر و مشاهده آنان در حال آميزش جنسى يا مقدمات آن به مرحله‏اى از تحريك جنسى و عقده روانى رسيده‏اند كه عداوت شديد پدر و مادر، در سر حد قتل! در دل آنها پيدا شده و خود آنها نيز شايد تا مرز انتحار پيش رفته‏اند.

اينجا است كه ارزش و عظمت اين حكم اسلامى آشكار مى‏شود كه مسائلى را كه دانشمندان امروز به آن رسيده‏اند از چهارده قرن پيش در احكام خود پيش‏بينى كرده است.

پدران و مادران بايد اين مسائل را جدى بگيرند، و فرزندان خود را عادت به گرفتن اجازه ورود بدهند، و همچنين از كارهاى ديگرى كه سبب تحريك فرزندان مى‏گردد، از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقى كه بچه‏هاى مميز مى‏خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند، و بدانند اين امور از نظر تربيتى فوق‏العاده در سرنوشت آنها مؤثر است(٤٨). در حديثى از امام صادقعليه‌السلام آمده است: «لا يُجامِعُ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ وَلا جاريَتَهُ وَفِى الْبَيْتِ صَبّىٌ فَاِنَّ ذلِكَ مِمّا يُورِثُ الزِّنا»(٤٩) «موقعى كه در اتاق كودكى حضور دارد مردان با زنان يا كنيزان خود نياميزند، زيرا اين عمل طفل را به راه بى‏عفتى و زناكارى سوق مى‏دهد».

اسلام به منظور پيروى از قانون فطرت و پنهان نگاه داشتن تمايل جنسى كودك، در برنامه تربيتى خود دستور داده است پدران و مادران، فرزندان خويش را از ديدن مناظر شهوت‏انگيز و شنيدن كلمات مهيج كه عامل مؤثرى براى بيدار كردن غريزه جنسى است دور نگاه دارند.

غريزه جنسى يكى از مهمترين فطريات كودك است. اين غريزه در پرتو يك سلسله قوانين و مقررات دقيق طبيعى، راه رشد و تكامل خود را مى‏پيمايد و تا رسيدن به ايام بلوغ منازلى را طبق برنامه فطرت قدم به قدم طى مى‏كند.

براى اينكه كودكان دچار انحراف جنسى نشوند، براى اينكه با تمايل عالى عفت بار آيند، لازم است پدران و مادران با برنامه تربيتى صحيحى كه هم‏آهنگ برنامه فطرت باشد، كودكان را از نظر غريزه جنسى تحت مراقبت قرار دهند و آنان را به راه صحيح و سعادتبخش رهبرى نمايند.

بايد توجّه داشت كه دوران بين شش تا دوازده سالگى از نظر غريزه جنسى دوران مخصوصى است، در اين دوره غريزه جنسى مانند آتشى است كه در زير خاكستر پنهان است و در ايام بلوغ آن خاكستر كنار مى‏رود و آتش زبانه مى‏كشد و از سوى ديگر برنامه طبيعت و قانون خلقت اين است كه تمايل جنسى در سنين بين شش تا دوازده سالگى بايد در حال اختفاء باشد.

با توجّه به اصل هماهنگى روشهاى تربيت و طبيعت، بهترين برنامه تربيتى در راه پرورش صحيح غريزه جنسى بين سنين شش تا دوازده سال برنامه‏اى است كه با اختفاء غريزه جنسى هم‏آهنگ باشد و محبّت كودكان با يكديگر شائبه تمايل جنسى نداشته باشد، و به عبارت روشن‏تر، برنامه طبيعت در چند سال قبل از بلوغ، اختفاء تمايل جنسى است، لازم است برنامه تربيت نيز با قانون طبيعت هم‏آهنگ باشد و شرايط پرورش كودك، به اختفاء غريزه جنسى كمك كند.

اسلام در برنامه‏هاى تربيتى خود، هماهنگى قوانين تكوين و تشريع را مراعات نموده و با روشهاى عملى موجبات اختفاء تمايل جنسى كودكان را فراهم آورده است.

اسلام، كودكان از شش سال به بالا را از هر گونه عمل مهيّجى كه باعث تحريك تمايل جنسى شود دور نگاهداشته و پدران و مادران را به ايجاد محيط مساعد براى پنهان نگاه داشتن تمايل جنسى آنان مكلّف نموده است. در اين باره اخبار و روايات فراوانى رسيده است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

قالَ رَسُولُ اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله : «اَلصَّبِىُّ، وَالصَّبِيَّةُ، وَالصَّبيَّةُ والصَّبيَّةُ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمْ فِى الْمَضاجِعِ لِعَشْرِ سِنينَ». رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمود: «بستر خواب پسر بچه با پسر بچه و پسر بچه با دختر بچه و دختر بچه با دختر بچه در سن ده سالگى بايد از هم جدا شود»(٥٠). عَنِ الْباقِرِعليه‌السلام قال: «يُفَرَّقُ بَيْنَ الْغِلْمانِ وَالنِّساء فِى الْمَضاجِعِ اِذا بَلَغُوا عَشْرَ سِنينَ»(٥١). امام باقرعليه‌السلام فرمود: «بايستى بستر خواب پسر بچه ده ساله را از زنها جدا كنيد».

قال النّبىُصلى‌الله‌عليه‌وآله : «فَرِّقُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ فِى الْمَضاجِعِ اِذا بَلَغُوا سَبْعَ سِنينَ»(٥٢) مى‏فرمود: «موقعى كه فرزندان شما هفت ساله شدند بستر خوابشان را از يكديگر جدا كنيد».

عَنْ مُوسَى بْن جَعْفرٍ قالَ قالَ عَلىٌّعليهما‌السلام : «مُرُوا صِبْيانَكُم بِالصَّلوةِ اِذا كانُوا اَبْناءَ سَبْعِ سِنينَ وَفَرِّقُوا بَيْنَهُم فِى الْمَضاجِعِ اِذا كانُوا ابْناءَ عَشْرِ سِنينَ»(٥٣). حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام از علىعليه‌السلام : نقل كرده است كه فرمود: «در هفت سالگى فرزندان خود را به نماز واداريد و در ده سالگى بستر خواب آنها را از يكديگر جدا كنيد».

اسلام برنامه تربيت را با قانون طبيعت هم‏آهنگ كرده و دستور داده است كه بستر كودك از شش سال به بالا مستقل باشد تا از راه تماس بدنى موجبات تهييج غريزه جنسى فراهم نشود.

عن ابى الحسنعليه‌السلام قال: «اِذا اَتَتْ عَلَى الْجارِيَةِ سِتُّ سِنينَ لَمْ يَجُرْ اَنْ يُقَبِّلَها رَجُلٌ لَيْسَتْ هِىَ بِمَحْرَمٍ لَهُ وَلا يَضُمُّها اِلَيْهِ»(٥٤) حضرت ابى الحسنعليه‌السلام فرموده است: «وقتى دختر بچه شش ساله شد مرد نامحرم حق ندارد او را ببوسد، و همچنين نمى‏تواند او را در آغوش بگيرد».

عَنْ اَبى عَبْدِ اللّه‏عليه‌السلام قالَ: «اِذا بَلَغَتِ الْجارِيَةُ سِتَّ سِنينَ فَلا يَنْبَغى لَكَ اَنْ تُقَبِّلَها» (٥٥). امام صادقعليه‌السلام به راوى فرموده است: «وقتى دختر بچه به سن شش سالگى رسيد براى تو شايسته نيست او را ببوسى».

قال علىعليه‌السلام : «مُباشَرَةُ الْمَرْأَةِ اِبْنَتَها اِذا بَلَغَتْ سِتَّ سِنينَ شُعْبَةٌ مِنَ الزِّنا»(٥٦) علىعليه‌السلام فرمود: «دست مالى كردن مادر به آلت دختر بچه شش ساله خود يك قسم زنا محسوب مى‏شود».

عواملى كه ذكر شد باعث تهييج جنسى كودكان مى‏شوند كه براى جلوگيرى از اين امر، اسلام در برنامه‏هاى تربيتى خود اولياء اطفال را از اين اعمال نهى كرده است.

نويسنده‏اى درباره تنظيم روابط خانوادگى چنين گفته است:

«شرع مقدس درباره روابط خانوادگى مقررات بسيارى دارد. اسلام به خانواده‏ها دستور مى‏دهد تا علاوه بر دقت در ارتباط با ديگران خود نيز با يكديگر به طور حساب شده و دقيق رفتار كنند. زمانى كه دختر و يا پسرى جوان در خانواده‏اى وجود دارد. زن و شوهر حق ندارند با يكديگر شوخيهاى نابجا داشته باشند. مادرانى كه فرزندان ٧ ـ ٦ ساله به بالا دارند. در حضور آنها نبايد حتى در فصول گرم از لباس‏هاى نيمه‏عريان استفاده كنند. مكان خواب خواهران و برادران بايد از يكديگر جدا باشد و اتاق خواب زن و شوهر نبايد به گونه‏اى باشد كه سبب تحريك فرزندان گردد»(٥٧) .