خاتميت

خاتميت 0%

خاتميت نویسنده:
گروه: اصول دین

خاتميت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه: مشاهدات: 7534
دانلود: 1996

توضیحات:

خاتميت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7534 / دانلود: 1996
اندازه اندازه اندازه
خاتميت

خاتميت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خاتميت

نویسنده: شهید مرتضی مطهری

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

كتاب حاضر مشتمل بر ده جلسه سخنرانى متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى تحت عنوان ( خاتميت )است كه در حدود سال ١٣٤٧ در حسينيه ارشاد ايراد شده است نوارهاى اين سخنرانيها اكنون درست نيست ولى اين سخنرانيها در زمان حيات استاد از نوار استخراج شده و در اختيار ايشان قرار داده شده و استاد شهيد اصلاحات و اضافاتى بر آن معمول داشته اند , و اينك به همان صورت منتشر مى گردد در حواشى متن اين گفتارها ( غير از جلسه اول) استاد شهيد عناوين و گاهى خلاصه هايى از مطالب را نگاشته اند مجموعه اين عناوين و خلاصه ها را فهرست مشروح كتاب قرار داديم ضمنا عناوين هر يك از سخنرانيها ( به جز عنوان جلسه پنجم كه از خود استاد است ) و نيز تيترهاى فرعى كتاب از همين عناوين و خلاصه ها استخراج گرديد

همان طور كه خواننده محترم مطلع است , استاد شهيد مقاله اى تحت عنوان (ختم نبوت) دارند كه اول بار در كتاب ( محمد خاتم پيامبران (درج گرديد و سپس به صورت رساله اى كوچك منتشر شد و اكنون در كتاب( شش مقاله ) به چاپ رسيده است آن مقاله در واقع چكيده ده جلسه سخنرانى مذكور است , و به عبارت ديگر اين ده جلسه , مشروح آن مقاله است به اضافه مطالبى كه در آن مقاله يافت نمى شود , و با اين تفاوت كه چون اينها سخنرانى است و در جمع عمومى ايراد شده است از بيان ساده ترى برخوردار است و گاهى مطالب با مثالهاى متعدد تشريح شده است كه مسائل روز نيز به تناسب مطرح گرديده است , و به بيان ديگر , اين كتاب و آن مقاله مكمل يكديگرند

اميد است اين كتاب نيز همچون ديگر آثار آن شهيد گرانقدر در كشف حقايق اسلامى و تقويت بنيه فرهنگى انقلاب اسلامى مفيد و مؤثر افتد

شوراى نظارت بر نشر آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى

٢٢ بهمن ١٣٦٦

خاتميت در قرآن و حديث

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :

( مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَـٰكِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ) (١) .

عنوان ختم نبوت بر پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عنوانى است كه خود قرآن كريم داده است قرآن كريم او را خاتم النبيين خوانده است و در اين مطلب بحثى براى يك نفر مسلمان نيست براى يك مسلمان ممكن نيست چنين مسأله اى مطرح باشد كه آيا بعد از پيامبر ما پيامبر ديگرى هم هست يا نيست ؟ تصور اينكه بعد از پيغمبر ما پيغمبر ديگرى در دنيا بيايد , با ايمان به پيغمبرى اين پيغمبر منافات دارد شما اگر بخواهيد اين جور پيش خودتان تصور كنيد , بگوئيد كه من به نبوت رسول اكرم اسلام ايمان دارم , در عين حال حتى اگر به طور احتمال هم بگوئيد شايد پس از او هم پيغمبرى آمده است يا پيغمبرى خواهد آمد , اين شايد شما با ايمان به پيغمبرى پيغمبر اسلام منافات دارد , معنايش اين است كه شما به پيغمبر اسلام و قرآن ايمان نداريد همان طورى كه اگر كسى بگويد من به قرآن ايمان دارم ولى به توحيد و به خدا ايمان ندارم , مى گويند اين تناقض است زيرا قرآن كتاب توحيد است و ايمان به آن برابر است با ايمان به وحدانيت خدا , يا اگر كسى بگويد من به قرآن ايمان دارم ولى به معاد ايمان ندارم , تناقض است زيرا قرآن كتابى است كه مملو است از اعتقاد به معاد , همينطور هم هست موضوع ختم نبوت به خاتم الانبياء علاوه بر اينكه نص قرآن مجيد است , اگر فرضا اين نص قرآنى هم نبود , جزء ضروريات دين مقدس اسلام است بنابراين براى يكنفر مسلمان هرگز اين مسأله مطرح نيست كه آيا پيغمبرى بعد از پيغمبر ما خواهد آمد يا نه

ولى در عين حال براى يكنفر مسلمان از نظر اينكه بخواهد فهم عميقى پيدا بكند و ايمانش بر مبناى يك دلائل محكمى باشد , جاى اين هست كه در اطراف اين مسأله فكر بكند و درباره اين فلسفه قرآنى بيانديشد كه چرا انبيائى در دنيا ظهور كردند و آمدند , بعد به يك نقطه معين كه رسيد نبوت ختم شد قرآن اين را بر روى چه مبنا و اساسى بيان كرده است ؟ اينها البته جزء معارف قرآنى است و اگر انسان به نكاتى كه در قرآن كريم در اين زمينه ها ذكر شده است واقف بشود بر معارف او افزوده مى شود

حالا يك يك آياتى كه در اين زمينه است براى شما ترجمه و مختصر تفسيرى مى كنم و همين مطالبى كه عرض كردم تدريجا براى شما بيان مى نمايم

خاتميت در قرآن

آيه اى كه خواندم در سوره مباركه احزاب است , مى فرمايد :( مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَـٰكِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ. ) محمد پدر هيچكدام از مردان شما نيست , يعنى پدر خوانده كسى نيست , او را با اين صفت نخوانيد , صفتى كه بايد شما او را با آن صفت بخوانيد و بشناسيد اينست كه او فرستاده خدا و پايان دهنده پيغمبران است ممكن است بپرسيد كه آن جمله اول يعنى چه ؟ محمد پدر هيچيك از مردان شما نيست , پدر خوانده كسى نيست اين نهى از چيست ؟

اين آيه در واقع نسخ يك سنت كهن است كه هم در ميان اعراب و هم در ميان غير اعراب از دنياى آن روز حتى در ايران خودمان وجود داشته است رسم اين بود كه يك كسى يك كس ديگر را پسر خوانده مى خواند و به منزله پسر خود حساب مى كرد و طبق عادات و رسوم آن زمان پس از آنكه كسى يك نفر ديگر را پسر خود قرار مى داد , از لحاظ احكام و آثار عينا مثل پسر خودش بود , يعنى همان طورى كه اگر بميرد پسر خودش از او ارث مى برد , اين پسر خوانده هم از او ارث مى برد , همانطورى كه مثلا زن پسر خودش عروس او شمرده مى شود , محرم او شمرده مى شود , و حتى بعد از طلاق دادن پسرش نمى تواند عروسش را براى خود عقد ببندد , زن اين پسر خوانده نيز چنين است در عربستان اين رسم شايع بود , و در غير عربستان مخصوصا در ايران به يك شكل بسيار پيچيده تر و وسيعترى رايج بود اسلام اين قانون را نسخ كرد و فرمود : پسر خواندگى منشأ هيچ اثرى نيست , نه آن پسر از اين پدر ارث مى برد و نه اين پدر از آن پسر ارث مى برد نه آن پسر مثلا به زن اين پدر و دخترهاى او محرم مى شود و نه زن او در حالى كه زن اوست به اين پدر محرم مى شود اين حرفها در كار نيست

مردى است به نام زيد بن حارثه كه قبل از اسلام غلام خديجه بود خديجه او را بخشيد به رسول اكرم , و رسول اكرم او را آزاد كرد زيد بن حارثه مرد بسيار بزرگوارى بود در دوره اسلام هم اين مرد شرافتها و فضيلتها كسب كرد و در جنگ مؤته همراه جناب جعفر بن ابى طالب شهيد شد

اين مرد مسلمان شد و ظاهرا دومين مرد مسلمان باشد , يعنى بعد از على اولين مردى كه به پيغمبر اكرم ايمان آورد همين زيد بن حارثه آزاد شده رسول اكرم بود اين مرد ايمان و علاقه عجيبى به رسول اكرم داشت , به طورى كه پدر و مادرش بعدها كه فهميدند پسرشان آزاد شده آمدند او را به نزد خود ببرند , رسول اكرم هم او را مرخص كرد و فرمود اختيار با خودت , اگر مى خواهى پيش پدر و مادرت بروى برو اما اين پدر و مادر هر كارى كردند كه برگردد گفت من بر نمى گردم و اين خانه را رها نمى كنم اين جوان را مردم پسر خوانده پيغمبر مى خواندند پيغمبر اكرم مخصوصا دختر عمه خودشان زينب بنت جحش را به عقد او در آوردند كه اين هم داستان خيلى معروفى دارد پيغمبر اكرم فرستاد دنبال زينب بنت جحش به عنوان خواستگارى او اول خيال كرد كه خود رسول اكرم خواستگار او است , خودش و برادرش عبدالله بن جحش با كمال خوشحالى و سرور جواب مثبت دادند , ولى بعد كه اطلاع پيدا كرد پيغمبر او را براى غلام آزاد شده خودش مى خواهد ناراحت و عصبانى شد , گفت من خيال كردم كه پيغمبر مرا براى خودشان خواستگارى كرده اند من نوه عبدالمطلب , يك زن قریشيه بيايم و زن يك غلام آزاد شده شوم ؟ , اين خلاف شؤون و حيثيات من است پيغمبر اكرم به او پيغام داد كه اسلام اين نخوتها را از بين برده است , زيد مؤمن و مسلمان و با ايمان است , مسلم كفو مسلم و مؤمن كفو مؤمن است , از نظر من تو نبايد امتناع بكنى زينب گفت كه اگر شما واقعا معتقد هستيد كه من با زيد ازدواج كنم , موافقم حضرت فرمودند : بسيار خوب , و چون پيغمبر موافق بود با زيد ازدواج كرد.

و چون از اول زيد را نمى خواست , تا آخر هم به او علاقمند نشد و مرتب ناراحتى و كج خلقى مى كرد زيد می آمد نزد رسول اكرم و شكايت مى كرد كه وضع اخلاقى زينب اينطور است , اجازه مى خواست كه طلاق بدهد و رسول اكرم مانع مى شد تا بالأخره زيد او را طلاق داد و پيغمبر اكرم با او ازدواج كرد اين همان داستانى است كه كشيشهاى مسيحى روى آن داد و فرياد راه انداخته اند كه بله پيغمبر اسلام يك روزى داخل خانه يكى از اصحاب خود شد و او اتفاقا زنى بسيار زيبا و قشنگ در خانه داشت و پيغمبر چون سرزده داخل شد آن زن را در نهايت زيبائى مشاهده كرد و بعد بيرون آمد , ولى وقتى كه بيرون آمد محبت آن زن در دلش جا گرفته بود و بعد چون فهميدند كه پيغمبر به آن زن علاقمند است شوهرش او را طلاق داد ! اينها ديگر افسانه است زينب دختر عمه پيغمبر بود , يك زن غريبه نبود كه پيغمبر او را نديده و نشناخته باشد مكه يك ده و يا يك قصبه بوده است در زمان جاهليت هم حجابى اساسا وجود نداشته است قرآن بود كه آيه حجاب را در سوره نور در مدينه نازل كرد :( قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ) ( ٢ ) .

از زمان كودكى زينب تا وقتى كه به زمان بلوغ رسيد يعنى وقتى كه پيغمبر خودش او را براى غلام آزاد شده اش خواستگارى كرد , عادتا در محيط آن روز عرب كمتر روزى بوده است كه پيغمبر اين دختر عمه را نديده باشد آنوقت پيغمبر عاشق دلفريفته اين زن نشد مگر در وقتى كه او را شوهر داد و چند سال هم در خانه شوهر بود و از او فرزند هم آورد و بعد ناگهان او را ديد و عاشق شد ! ازدواج پيغمبر با زينب براى نسخ عملى همين عادت و رسم بود كه بسيار ريشه دوانيده بود در تمام جوامع بشرى خيلى براى اعراب جاهليت اين كار مستنكر بود كه پيغمبر با زن پسر خوانده خودش ازدواج كرد ازدواج پيغمبر در آن زمان با زينب در نظر مردم مستنكر بود اما نه روى حسابى كه اخيرا كشيشها درست كرده اند , بلكه روى اين حساب كه مگر مى شود كسى با عروس خود پس از طلاق پسرش ازدواج كند ؟ ! قرآن اين رسم را نسخ كرد و جمله اول آيه ناظر به اين حقيقت است :( مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا ). محمد پدر هيچيك از مردان شما نيست , اين حرفها يعنى چه ؟ ! او فقط پدر فرزندان خودش است نه پدر يك مرد اجنبى , او را با اين صفات نشناسيد و با اين صفات خطاب نكنيد , او را ابو زيد نخوانيد و زيد را ابن رسول الله نخوانيد بلكه او را با صفت رسول الله و صفت خاتم النبيين بشناسيد , البته همه پيغمبران پيغمبر خدا بوده اند ا ما او يك صفت خاص و جداگانه اى دارد , او خاتم النبيين است , خاتم همه انبياء است

خاتم يعنى چه ؟

معنى لغوى ( خاتم)

كلمه خاتم در لغت عربى فقط چند لغت هم وزن دارد مثل طابع و حاتم و چند لغت ديگر همه اينها معنى ابزار و آلت را مى بخشد خاتم يعنى ما يختم به , طابع يعنى ما يطبع به ما يختم به يعنى چيزى كه به وسيله آن پايان داده مى شود اين آيه را قراء سبعه از قديم , هم خاتم النبيين خوانده اند و هم خاتم النبيين تنها عاصم خاتم النبيين خوانده است و غير عاصم همه خاتم النبيين خوانده اند , و اين هم اشكالى ندارد كه در قرآن يك كلمه را دو جور بخوانيم و هر دو جور هم صحيح باشد اگر خاتم النبيين بخوانيم معنايش واضح و ساده است : ختم كننده پيغمبران خاتم اسم فاعل است كه معنى كنندگى مى دهد خاتم النبيين يعنى پايان دهنده پيغمبران اما خاتم همين معنى و مفهوم را مى بخشد به علاوه يك مفهوم اضافه اى كه آن مفهوم اضافه اينست كه در اينجا موضوع رسالت و نبوت تشبيه شده است به يك نامه اى كه پايان مى يابد و نويسنده آن نامه نقش و مهر خود را در پايان آن مى زند و در پايان خودش را به وسيله آن مهر معرفى مى كند , پس باز هم مفهومش پايان دادن است , اما اين مفهوم اضافه را هم دارد كه اين مهرى است كه با آن اين طومار بسته شد امروز مى بينيد كه معمول جور ديگرى است وقتى كه مثلا صفحه يك دفترى را مى خواهند ببندند زير آن را به طرز مخصوصى خط كشى و امضاء مى كنند براى اينكه به غلط كسى قلم نبرد و بعد چيزى به آن اضافه نكند وقتى كه مهر مى زدند , اين مهر دو خاصيت داشت , يكى اين بود كه معرف كامل نويسنده نامه بود , و دوم اينكه ديگر نامه را مى بست و علامت پايان دادن به نامه بود اينجا كه اين تعبير را درباره خاتم الانبياء دارد , مى خواهد بفرمايد كه اين ديگر نقشى است كه با آن , نامه نبوت , كتاب نبوت , درس نبوت به پايان رسيد و اين علامت بسته شدن آن است , به طورى كه هر كه به هر نام كه بعد از او بيابد و ادعا كند معلوم است كه مجعول و دروغ است چه كلمه را ما خاتم بخوانيم و چه خاتم , از نظر اينكه پيغمبر اسلام آخرين پيغمبران است هيچ فرقى نمى كند اين يك آيه از آيات قرآنى است كه دلالت مى كند بر ختم نبوت خاتم الانبياء آيات ديگرى هم در قرآن راجع به ختم نبوت داريم , آياتى كه البته به اين عبارت نيست ولى خود مطلب حكايت مى كند از اين معنى , مثلا آياتى كه دلالت مى كند بر اينكه امت اين پيغمبر امت وسط است , امت معتدل است , بالاترين امتها است :( وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا ) . .( ٣ ) امت كامل و معتدل , امتى كه ديگر امتى بالاتر از آن نمى تواند در دنيا وجود داشته باشد اين هم خودش مى رساند ختم نبوت را اگر پيغمبرى بعد از اين پيغمبر بيايد , آن پيغمبر و آن امت كه نمى تواند ناقص تر از اين باشد اگر بعد بخواهد امتى بيايد بايد كاملتر باشد , ولى قرآن مى فرمايد ديگر امتى بالاتر از امت اسلام كه تربيت شده به تعاليم اسلام باشد فرض نمى شود.

همچنين آياتى كه راجع به خود قرآن مجيد است كه مى فرمايد : ما اين كتاب را براى هميشه حفظ و نگهدارى مى كنيم :( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) ( ٤ ) ما اين ذكر را , اين قرآن را نازل كرده ايم و براى هميشه حافظ آن هستيم نگهدارى مى كنيم يعنى چه ؟ آيا يعنى مثلا در كتابخانه ها نگهدارى مى كنيم ؟ نسخه اش را نگهدارى مى كنيم ؟ يا اين را همين طورى كه هست در ميان مردم نگهدارى مى كنيم , زنده نگهدارى مى كنيم مسلم اين دوم است , يعنى قرآن براى هميشه در ميان مردم خواهد بود , بنابراين كتاب منسوخ شدنى نيست

آيات ديگرى در قرآن هست كه دلالت مى كند بر اينكه پيغمبران گذشته همه مبشر اين پيغمبر بوده اند و همه مقدمه اين پيغمبر بوده اند يكى اين آيه است :( وَإِذْ أَخَذَ اللَّـهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ ) ( ٥ ) . ما از همه پيغمبران بدون استثناء پيمان گرفته ايم كه هر زمانى كه براى شما كتاب و حكمت بيايد و ما به شما كتاب و حكمت بدهيم ( يعنى در آينده ) , و پيغمبرى در آينده خواهد آمد كه او تصديق مى كند گذشته ها را , بايد و البته بايد شما از حالا به آن پيغمبر ايمان بياوريد , و بايد و البته بايد كه شما از حالا او را يارى بكنيد به اينكه بشارت به او را پخش كنيد و ايمان به او در ميان امت خودتان القاء كنيد :( قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ ) آيا شما اقرار كرديد به اين و اخذتم على ذلكم اصرى و پيمان مرا بر اين مطلب گرفتيد ( يعنى حاضر شديد كه بر اين قضيه با من پيمان ببنديد ؟ )( قَالُوا أَقْرَرْنَا ) بلى ما پيمان بستيم( قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ) خدا فرمود كه پس همه شاهد باشيد و من خودم هم از شاهدها خواهم بود اين آيه كريمه از نظر تركيب نحوى و دستورى همان طورى كه صاحب ( مجمع البيان ( مى گويد از مشكلترين آيات قرآن است : از نظر دستور زبان عربى ( لما ) مثلا ماى آن موصوله است يا ماى زمانيه است يا اينكه ماى مصدريه است آيا لما بخوانيم يا لما يا لما ؟ يكنفر لما خوانده است , ولى به هر حال منظور و مقصود كلى كه در اين آيه هست همين است , و اين همان مضمونى است كه در روايات ما هم زياد وارد شده است

از جمله در نهج البلاغه است كه علىعليه‌السلام مى فرمايد :

خداوند از همه پيغمبران براى اين پيغمبر پيمان گرفته است يعنى تمام نبوتها و شرايع سابقه , مقدمه و پيش در آمد شريعت ختميه است , تمام نبوتها مقدمه اى است براى اين نبوت , و اين نبوت ذى المقدمه اى است براى تمام نبوتها هر پيغمبرى كه آمده است همانطور كه مردم را به خدا و قيامت دعوت كرده است و ايمان به خدا و قيامت را در مردم ايجاد كرده است موظف بوده است كه ايمان به نبوت خاتم الانبياء را هم كه مطلبى است مربوط به آينده در مردم ايجاد بكند نظير اينكه ما الان جزء ايمانهاى كه داريم ايمان به ظهور حضرت حجة بن الحسن است اين ايمان به ظهور آن حضرت در آينده , غير از ايمان به قيامت يا ايمان به نبوت حضرت رسول اكرم است ما از حالا بايد به مطلبى كه در زمان آينده صورت خواهد گرفت ايمان بياوريم تمام پيغمبران مبشر بوده اند به ظهور پيغمبر خاتم درباره خصوص حضرت عيسى قرآن كريم نقل مى كند :( وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ) .( ٦ ) حضرت عيسى بن مريم به بنى اسرائيل فرمود كه من خودم از ناحيه خدا به سوى شما پيغمبرم , و كتاب گذشته را كه تورات است تأييد مى كنم و تصديق مى كنم , نبوت موسى و كتاب او را تصديق مى كنم , و من مبشر و نويد دهنده هستم پيغمبرى راكه در آينده خواهد آمد كه نام او احمد است

بيان علىعليه‌السلام

اميرالمؤمنين درنهج البلاغه مى فرمايد : يك پيوستگى ميان همه انبياء بوده است كه انبياء سابق بايد مبشر انبياء لاحق باشند بالخصوص نبى ختمى , و انبياء لاحق بايد از معرفيهاى انبياء سابق استفاده مى كردند و موظف بودند كه مردم را دعوت كنند به اينكه به آنها هم ايمان بياوريد شما مى بينيد كه يكى از اصول قرآن كريم اينست كه به ما مى گويد شما بايد به كتب و پيغمبران گذشته هم ايمان بياوريد , به نبوت عامه ايمان داشته باشيد :( وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ ) ( ٧ ) اساسا اين پيوستگى بوده است , پيغمبران سابق در مردم ايمان به پيغمبران لاحق و مخصوصا ايمان به نبوت ختميه را ايجاد مى كردند , و پيغمبران لاحق تصديق و تأييد مى كردند نبوت پيغمبران سابق را عبارتى كه در نهج البلاغه است اينست :

و لم يخل سبحانه خلقه من نبى مرسل او كتاب منزل او حجة لازمه او محجة قائمة , رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا كثرة المكذبين لهم , من سابق سمى له من بعده او غابر عرفه من قبله , على ذلك نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الاباء و خلقت الابناء .. ( ٨ )

مى فرمايد خداى تبارك و تعالى هيچگاه مخلوقات و زمين و بشر را خالى نگذاشته است , يا يك پيغمبر مرسل در ميان آنها بوده است يا يك كتاب آسمانى بدون تحريف در ميان آنها بوده است ( اينها به قول ابن ميثم مانعه الخلو است , مانعة الجمع نيست ) , يا يك حجت لازمى در ميان مردم بوده است , حجتى كه بر مردم تمام شده باشد , و يا راه راستى در جلو مردم بوده است , پيغمبرانى كه كمى عده آنها سبب نشد كه آنها در كار خودشان كوتاهى بكنند , يعنى كه عدد آنها هميشه نسبت به مبعوث عليهم خودشان خيلى كم بود ولى در عين كم بودن , آنها در انجام وظيفه كوتاهى نكردند , با همه سختيها و مصائب و متاعب وظيفه خودشان را انجام دادند كثرت مكذبين و دشمنان سبب نشد كه آنها در كار خودشان كوتاهى بكنند اينها بعضى سابق و متقدم بودند كه متأخرين آنها به آنها معرفى شده بودند ( مثلا به نوح و ابراهيم گفته بودند كه پس از شما موسى و عيسى مى آيند , شريعت ختميه مى آيد ) بعضى متأخر بودند و آنكه قبل از او آمده بود او را مى شناخت و به مردم معرفى كرده بود بدين نحو نسلها پشت سر يكديگر پيدا شد و روزگاران گذشت , پدران آمدند و رفتند و پسران جانشين آنها شدند الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم , تا آنكه خداوند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مبعوث فرمود لانجاز عدته و تمام نبوته او را فرستاد تا به وسيله او وعده اى را كه به مردم داده است به پايان برساند و نبوت را با او تمام بكند و به نهايت برساند و ختم نمايد مأخوذا على النبيين ميثاقه در حالى كه بر همه پيغمبران پيمان او گرفته شده بود ( اين همان مضمون آيه است :( وإذ اخذ الله ميثاق النبين ) از تمام پيغمبران , خدا براى او عهد و پيمان گرفته بود كه به او ايمان داشته باشند و به او بشارت بدهند و او را به امتهاى خودشان معرفى كنند , در كتابها و آثار و احاديث و سنن خودشان نويد وجود او را بدهند ) مشهوره سماته او را مبعوث كرد در حالى كه علامات او در ميان امم , معروف و مشهور بود , يعنى چون خدا اين پيمان را بر پيغمبران گرفته بود كه بايد علامات و مشخصات او را براى مردم بگوئيد و بنويسيد , در كتابهاى آسمانى و آثارى كه از پيغمبران پيشين باقى مانده بود علائم اين پيغمبر همه ذكر شده بود و لهذا مشهور بود , مثل اينكه اين پيغمبر از جزيرة العرب مبعوث مى شود ( اين يك امر شناخته شده بود ) مركب او به اقتضاى محيطى كه هست شتر است ( اين يك علامت مشهور بود ) علامتى در پشت شانه اش دارد ( يكى از علائم مشهور او بود ) اسمش و خصوصيات پدر و فاميلش همه از علائم مشهور او بود و همچنين ( امى ) يعنى درس ناخوانده و مكتب نرفته و استاد نديده بود اين نيز يك علامت مشهور بود و پيغمبران سلف آنها را به امت خودشان تعليم داده بودند

در آيه ديگر مى فرمايد : )( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ ) مردمى كه پيروى مى كنند از رسول و نبى ( حالا فرق رسول و نبى چيست ؟ بماند ) و پيغمبر امى , درس ناخوانده , كتاب و مكتب و استاد ناديده ,( الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ ) ( ٩ ) ( او را و علائم او را در تورات و انجيل نوشته مى يابند ( و بسيارى از افرادى كه در آن زمان به وجود مقدس پيغمبر اكرم ايمان آوردند افرادى بودند كه روى همان علائم و مشخصات , ظهور پيغمبرى را در اين زمان با آن علامات حدس مى زدند و يا خودشان به ديگران گفته بودند

سر اينكه اسلام بالخصوص در مدينه اين همه نفوذ پيدا كرد و ذهن مردم آماده بود كه پيغمبرى پيغمبر اكرم را قبول بكنند , با اينكه اوضاع اجتماعى آنها جور ديگرى بود و مى خواستند عبدالله بن ابى را براى خود به سلطنت انتخاب بكنند , بيشتر از اين ناحيه بود كه مدينه مركز يهودى نشين بود و علماى يهودى مكرر به يهوديها و غير يهوديها گفته بودند كه ما از كتابهاى آسمانى اطلاع داريم كه در اين سرزمين پيغمبرى مبعوث خواهد شد , و احيانا علائم و نشانيها را هم گفته بودند , گوااينكه بعد كه پيغمبر اكرم مبعوث شد عده اى ايمان نياوردند و عده اى هم روى همان علائم ايمان آوردند عبدالله بن سلام يكى از آنها بود كه ايمان آورد

غرض اين جهت است كه اين جمله علىعليه‌السلام كه در اينجا آمده است كه مى فرمايد : لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا على النبيين ميثاقه , مشهورة سماته , كريما ميلاده گذشته از اينكه تصريح دارد كه نبوت به وجود مقدس خاتم الانبياء تمام شد و به نهايت رسيد , تصريح دارد به آن نكته دوم كه همه انبياء موظف بودند كه مبشر و مبلغ رسالت خاتم الانبياء باشند احتياجى نيست كه ما از براى اين مطالب بخواهيم راجع به اينكه پيغمبر اكرم خاتم الانبياء است شواهد و دلائلى ذكر كنيم اينها را كه ذكر مى كنيم براى اين است كه اجمالا افراد بدانند كه در نصوص اسلامى هم اين مسائل خيلى زياد آمده است , يكى و دوتا و پنج تا نيست , و اينكه ما مى گوئيم ضرورى دين اسلام است , اين ضرورى بودن , تنها واضح بودن مطلب نيست باز در كلمات اميرالمؤمنين است كه صلوات مى فرستد بر وجود مقدس خاتم الانبياء به اين عبارت :

اجعل شرائف صلواتك و نوامى بركاتك على محمد عبدك و رسولك خدايا آن شريفترين رحمتهاى خودت را و آن پرخيرترين بركات خودت را , آن بركاتى كه رو به افزايش و رشد و نامى هستند , آن رحمتها و بركات را بفرست بر محمد بنده و پيغمبر خودت الخاتم لما سبق او كه به پايان رساند هر چه كه در پيش بود , نبوت را ختم كرد و الفاتح لما انغلق آنكه گشود هر درى را كه تا آن زمان بسته بود و المعلن الحق بالحق( ١٠ ) و آنكه حق را با حق آشكار كرد اين مطلب هنوز تتمه زيادى دارد كه ان شاء الله در هفته هاى آينده بايد عرض بكنم

_____________________

پاورقى ها :

١ سوره احزاب , آيه ٤٠

٢ سوره نور , آيه ٣٠

٣ سوره بقره , آيه ١٤٣

٤ سوره حجر , آيه ٩

٥ سوره آل عمران , آيه ٨١

٦ سوره صف , آيه ٦

٧ سوره بقره , آيه ٢٨٥

٨ نهج البلاغه , خطبه اول

٩ سوره اعراف , آيه ١٥٦

١٠ نهج البلاغه , خطبه ٧٠