گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 10%

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1 نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 109

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی
گروه:

صفحات: 109
مشاهدات: 1920
دانلود: 61

توضیحات:

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1
  • مقدّمه

  • 1 تـقـوا (1)

  • الف) زاد و توشه

  • ب) لباس

  • ج) كليد بهشت

  • 2 تـقـوا (2)

  • چند نكته

  • 1. تقوا كليد كرامت

  • 2. تقوا معيار پذيرش اعمال

  • آثار تقوا

  • ويژگيهاى اهل تقوا

  • 3 مشكل گشايى

  • 4 ارزش و ضدّ ارزش

  • 5 فقر و غنا

  • فقر از نظر اسلام

  • ريشه هاى فقر معنوى

  • 6 بدترين امّت

  • 7 دو نشانه از آخر الزمان

  • 8 دروغ و خيانت

  • 9 زهد و آثار آن

  • آثار زهد

  • 10 راه نفوذ در ديگران

  • راه نفوذ در ديگران

  • 11 زبان (غيبت)

  • علاج غيبت و توبه آن

  • موارد استثنا

  • 12 مقام حضرت زهرا(عليها السلام)

  • 13 رضايت خدا يا خلق

  • 14 نقد و نسيه وايمان به غيب

  • 15 استفاده از موقعيّت «وحدت»

  • 1. تعريف وحدت

  • 2. انگيزه ها و اهداف وحدت

  • 3. اسباب و عوامل وحدت

  • 16 شكر نعمت

  • 17 آثار گناه

  • نتايج گناه در زندگى انسان

  • 18 نظافت و آراستگى

  • زيبايى و آراستگى ظاهر از ديدگاه قرآن

  • آراستگى ظاهرى در زندگى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام)

  • 19 صله رَحِم

  • آثار و بركات صله رحم در زندگى

  • 20 تعادل در كسب دنيا

  • 21 مالك نفس شدن

  • 22 حكمت

  • 23 خوف از خدا و قناعت

  • 1. خوف از خدا

  • 2. قناعت

  • آثار مادّى و معنوى قناعت

  • الف) قناعت باعث عزّت و سربلندى

  • ب) قناعت، مالى است تمام نشدنى و بى نيازى واقعى است

  • ج) قناعت باعث آسايش خاطر و آرامش روان

  • آثار سوء عدم قناعت

  • الف) طمع عامل ذلت و خوارى

  • ب) طمع عامل آلودگى به گناه

  • ج) طمع عامل فقر و احتياج

  • طمع پسنديده

  • 24 حيا

  • 25 قرآن، پيامبر و انفاق

  • اوّل: تلاوت قرآن

  • آداب تلاوت قرآن

  • 1. پاكيزگى

  • 2. طهارت دهان

  • 3. پناه بردن به خدا

  • 4. تلاوت به صورت ترتيل

  • 5. «تدبّر و تفكّر» در آيات قرآن

  • آثار تلاوت قرآن

  • 1. نورانيّت قلب

  • 2. ايجاد معنويّت در اهل منزل

  • 3. توسعه روزى و حضور ملائكه در منزل

  • شاكيان در قيامت

  • دوم: نگاه به چهره رسول خدا

  • سوم: انفاق

  • چند نكته در باره انفاق

  • 26عفو و گذشت

  • عفو در قرآن

  • عفو در روايات

  • انواع عفو

  • سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) در زمينه عفو

  • 27 عفّت

  • پيامدهاى بى عفّتى(شهوت رانى)

  • 1. فرجام سياه

  • 2. اندوه فراوان

  • 3. بردگى روح

  • 28 ياد خدا بودن

  • انواع ذكر

  • اوقات ذكر خدا

  • موانع ذكر خدا

  • 1. اولاد و اموال

  • 2. شيطان

  • 3. ناشكرترين عضو

  • نتايج دورى از ياد خدا

  • 1. سختى زندگى

  • 2. همراهى با شيطان

  • 3. قساوت قلب

  • 4. خودفراموشى

  • 5. عدم قبول اعمال

  • 29 آزمايش الهى

  • فلسفه امتحان

  • انواع آزمايش

  • 30 بهاى بدن انسان

  • 31 گوشه گيرى

  • 32 همنشينى

  • 1. همنشين

  • 2. آداب علما عقل انسان را زياد مى كند

  • 3. اطاعت حاكم عادل نوعى عزّت است

  • 33 مرگ و حيات قلب

  • مجالست و همنشينى

  • 1. اقسام قلب

  • 2. طهارت قلب

  • 3. عوامل قساوت قلب

  • 4. آنچه دل را زنده مى كند

  • 34 كار و بى كارى

  • 35 عطاء به اندازه ظرفيّت

  • 36 دنياى مؤمن و كافر

  • فلسفه پيدايش زندان:

  • 37 حسن عاقبت

  • خواهى رفت

  • دوستى على(عليه السلام)

  • امورى كه موجب خوشبختى مى گردد

  • نشانه هاى خوشبختى

  • افراد بد عاقبت

  • 38 فضيلت علم و عالم

  • چند راه وجود دارد

  • 39 نشانه مؤمن

  • 40 ياران امام زمان(عليه السلام)

  • منابع

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 109 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1920 / دانلود: 61
اندازه اندازه اندازه
گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد 1

نویسنده:
فارسی
مقدّمه

گفتار معصومين(عليهم السلام) جلد ١

آیت الله مکارم شیرازی

مقدّمه
مسائل اخلاقى در هر زمان از اهميّت فوق العاده اى برخوردار است، و در زمان ما اهميّت ويژه اى پيدا كرده دارد، چرا كه عوامل فساد و انحراف در اين عصر بيشتر از هر زمان نمايان شده است.
با پيشرفت علوم و صنايع، ابزار فساد در دسترس همگان قرار گرفته، و شيوه هاى دسترسى به مسايل غيراخلاقى گسترش پيدا كرده است. لذا بحث درباره مسايل اخلاقى ضرورى تر به نظر مى رسد، و بر عالمان آگاه و دلسوز است كه براى گسترش اخلاق دست به دست هم دهند و جامعه را با اخلاق زنده بدارند زيرا زندگى بدون اخلاق، پوچ و بى معناست.

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند *** قومى كه گشت فاقد اخلاق مردنى است

خوشبختانه در سالهاى اخير مباحث اخلاقى در حوزه زياد شده است و اساتيد حوزه مقدارى از وقت خود را به اين مهم اختصاص داده اند. از جمله اين اساتيد حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى ـ مدّظلّه العالى ـ مى باشد كه روزهاى چهارشنبه قبل از شروع درس خارج فقه، حديث كوتاهى را با بيان ساده و جذّاب شرح مى دهند و بنده چون توفيق حضور در اين جلسات را داشتم برخود لازم ديدم اين احاديث را جمع آورى كنم تا همه از كلمات نورانى ائمّه
(عليهم السلام) بهره مند شوند و إن شاءالله از مصاديق اين حديث شريف پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قرار گيريم كه مى فرمايد: «مَنْ حَفِظَ عَلى أُمَّتى أَرْبَعينَ حَديثاً يَنْتَفِعُونَ بِها بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ القيامةِ فَقيهاً عالِماً; هركه براى نفع امّت من چهل حديث را در حافظه خود داشته باشد، خداوند او را روز قيامت فقيهى دانشمند برانگيزد».(١)
نكته قابل ذكر اين است كه دسته بندى اوّليه احاديث از معظّم له مى باشد و شرح و بسط اضافى از بنده است و سعى شده است كه توضيحات بيشتر از تأليفات حضرت استاد مانند تفسير نمونه و اخلاق در قرآن باشد.
در پايان از بذل عنايت حضرت استاد صميمانه تشكّر و قدردانى نموده و توفيقات حضرتش را در تمام مراحل زندگى از خداوند متعال خواستارم.

سيّد محمّد عبدالله زاده

٢٠/٦/١٣٨٤

_____________
١. خصال، ج ٢، باب الاربعين، حديثهاى ١٥،١٦،١٧،١٨ و ١٩.

۱

١ تقوا (١)
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَها أطاعَتْهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ، وَرَبِحَ الْفَوْزَ في الْجَنَّةِ قيلَ: وَما هيَ يا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: التَّقْوى، مَنْ أرادَ أنْ يَكونَ اَعزَّ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، ثُمَّ تَلا: (مَنْ يَتَّقِ اللهَ...)».(١)
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «صفتى هست كه اگر در كسى باشد، دنيا و آخرت مطيع او مى شوند و از بهشت بهره مند مى شود. عرض كردند اين خصلت چيست؟ فرمود: تقوا; كسى كه بخواهد نزد مردم عزّت داشته باشد تقواى الهى پيشه كند،» سپس اين آيه را تلاوت فرمود:
«(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ); هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند، و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مى دهد».
(٢)
تقوا در قرآن به شكل هاى مختلفى بيان شده است:
________________
١. بحارالانوار، ج ٧٧، ص ١٦٩، ح ٧.
٢. طلاق، آيه ٢ و ٣ .

۲

(الف) زاد و توشه
قرآن مى فرمايد: «(وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى); و زاد و توشه توشه تهيّه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكارى است».
(١)
زاد و توشه چيزى است كه انسان را از مرگ و هلاكت نجات مى دهد. سفرهاى سابق غير از سفرهاى امروزى بود; امروز بدون زاد و توشه مى شود سفر كرد چون در راه وسايل مورد نياز هست; امّا درگذشته چنين نبود.
حضرت امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «اَهْلُ الدُّنيا كَرَكْب يُسارُ بِهِمْ وَهُم نِيامٌ; اهل دنيا همچون سوارانى هستند كه آنها را مى برند در حالى كه در خوابند».
(٢)
اگرچه خيال مى كنند كه ايستاده اند ولى مسافر دنيا به آخرت هستند، بنابراين زاد و توشه لازم است و بهترين زاد و توشه آنها تقواست.
_____________
١. بقره، آيه ١٩٧ .
٢. نهج البلاغه، كلمات قصار، ٦٤ .

۳

(ب) لباس
قرآن مى فرمايد: (وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ).
(١)
اين تشبيه بسيار رسا و گوياست، زيرا همان طور كه لباس بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى كند، و محافظى است در برابر بسيارى از خطرها، و عيوب جسمانى را پوشانده و زينتى براى انسان است، روح تقوا و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشاندن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى انحرافات فردى و اجتماعى، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب مى شود، و بر شخصيّت او مى افزايد.
منظور از لباس تقوا چيست؟ بعضى آن را به معناى «عمل صالح» و بعضى «حيا» و بعضى به معناى «لباس عبادت» گرفته اند، تمام اين معانى را مى توان از آيه استفاده كرد.
(٢)
در ادامه حديث مورد بحث مى فرمايد: اگر مى خواهيد عزيزترين مردم باشيد، سراغ تقوا برويد. در اينجا فقط عزّت آخرت مراد نيست بلكه عزّت دنيا هم هست، چرا كه انسان خائن، دروغگو و ظالم، منفور است، ولى انسان با تقوا عزيز است، حتّى آدم بى تقوا هم از انسان باتقوا خوشش مى آيد.

______________

١. اعراف، آيه ٢٦ .
٢. تفسير نمونه، ج ٦، ص١٣٢.

۴

(ج) كليد بهشت
قرآن مى فرمايد: ما بهشت را مخصوص باتقوايان قرار داديم:

(
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً).(١)
خداوند در آيات قبل نعمتهاى مادّى و معنوى بهشت را برشمرده و مى فرمايد: كليد درِ بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز تقوا نيست.
در اين آيه به كلمه «ارث» بر مى خوريم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كه بعد از مرگ از كسى به ديگرى انتقال مى يابد، در حالى كه بهشت مال كسى نبوده وظاهراً انتقالى در كار نيست.
به دو شيوه مى توان اين مسأله را توضيح و تفسير كرد:
١. «ارث» از نظر لغت به معناى تمليك هم آمده است و منحصر به انتقال مالى از ميّت به بازماندگانش نمى باشد.
٢. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَا مِنْ أحَد إلاّ وَلَهُ مَنْزِلٌ فِي الجَنَّةِ وَمَنْزِلٌ فِي النّارِ، فَأمّا الكافِرُ فَيَرِثُ الْمُؤْمِنَ مَنْزِلَهُ مِنَ النّارِ، وَالْمُؤْمِنُ يَرِثُ الْكافِرَ مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ; هر كس منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى دردوزخ دارد، كافران منزلگاه دوزخى مؤمنان را به ارث مى برند و مؤمنان جايگاه بهشتى كافران را».
(٢)
راه تحصيل تقوا قبل از هر چيز، معرفة الله و سپس ايمان به معاد است. بسيارى از بى تقوايى ها به خاطر اين است كه خدا را خوب نشناخته ايم; كسى كه معتقد باشد خدا روزى مى دهد، چرا دزدى كند; كسى كه معتقد باشد عزّت و ذلّت به دست خداست، چرا از كس ديگرى عزّت بخواهد؟!

_____________

١. مريم، آيه ٦٣ .
٢. تفسير نورالثقلين، ج٢، ص٣١.

۵

٢ تـقـوا (٢)
قال عليٌّ
(عليه السلام): «لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوى، وَ كَيْفَ يَقِلُّ ما يُتَقَبَّلُ؟».(١)
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «عملى كه همراه با تقوا باشد كم نمى شود (هرچند به نظر ناچيز آيد); چگونه كم خواهد بود عملى كه مقبول درگاه خداست؟».
با تقوا كسى است كه به واجبات اهميّت بدهد و از محرّمات دورى كند، و تمام اعضاى او كليد داشته باشد; امّا نزد خواص، او كسى است كه بتواند همه كردارش را به ديگران عرضه كند.
بدون شك هر انسانى فطرتاً خواهان اين است كه با ارزش و پرافتخار باشد، و به همين دليل با تمام وجود براى كسب ارزشها تلاش مى كند، ولى معيار ارزش نزد فرهنگ هاى مختلف كاملاً متفاوت است و گاه ارزشهاى كاذب جاى ارزشهاى راستين را مى گيرد.
گروهى ارزش واقعى خويش را در انتساب به قبيله معروف و معتبرى مى دانند، به همين جهت براى تجليل مقام قبيله و طايفه خود تلاش زيادى مى كنند، تا خود را به وسيله انتساب به آن بزرگ جلوه دهند.
گروه ديگرى مال و ثروت، كاخ و قصر، خدم و حشم و مانند اين امور را نشانه ارزش مى دانند و براى به دست آوردنش تلاش مى كنند، در حالى كه عده ديگرى مقامات اجتماعى و سياسى را معيار ارزش مى دانند.
و به همين ترتيب هر گروهى در مسيرى گام برمى دارد و به برداشت شخصى خود دل مى بندد و آن را ارزش مى شمرد.
امّا از آنجا كه اين موارد ذكر شده براى ارزش متزلزل، مادّى و زودگذر است، يك آيين آسمانى همچون اسلام هرگز نمى تواند با آن موافقت كند; لذا خط بطلان روى همه آنها مى كشد و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او به خصوص تقوا و پرهيزكارى و تعهّد و پاكى او مى شمرد و حتّى براى موضوعات مهمّى، همچون علم و دانش، اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى قرار نگيرد، اهميّت قائل نيست. ملاك كرامت و ارزشمندى در پيشگاه خدا، تقواست كه هيچ بديل و جانشينى ندارد.
در آيات فراوانى از قرآن كريم، به صورت مختلف لفظ تقوا و يا مشتقّات آن وارد شده است. يكى از بزرگ ترين ارزشها در نظام ارزشى اسلام، بلكه محور همه ارزش ها تقواست.
تقوا اطلاقات متعدّد و معانى مختلفى دارد; در بعضى از موارد به معناى اجتناب از گناهان و در موارد ديگر، رعايت همه احكام شرعى، اعمّ از واجبات و محرّمات است.
اگر روحيّه تقوا و خداترسى در نهاد آدمى وجود نداشته باشد و مواظب نباشد كه احكام الهى يعنى انجام واجبات و ترك محرّمات را رعايت كند، انسان بى بند وبار، بى مبالات، بى تفاوت و سر در گم بوده و راه به جايى نمى برد.
بنابراين اوّلين شرط در مسير تكامل آن است كه آدمى، براى اعمال و رفتار خود معيار و ضابطه اى در اختيار داشته باشد و هواهاى نفسانى خود را تحت كنترل بگيرد در غير اين صورت هرگز به سعادت دست پيدا نخواهد كرد.
خداوند اهميّت تقوا را در آيات متّعددى بيان كرده كه به چند آيه اشاره مى كنيم:
«(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَر وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ); اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد; (اينها ملاك امتياز نيست بلكه) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، به درستى كه خداوند دانا و آگاه است».
(٢)
در اين آيه خداوند معيار واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى دروغين مشخص مى سازد. با توجّه به شأن نزولى كه براى اين آيه ذكر شده، مى توان به عمق اين ارزش انسانى پى برد. بعد از فتح مكّه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد بلال بر پشت بام كعبه اذان بگويد، عتّاب بن اُسَيد كه از آزاد شدگان بود گفت: خدا را شكر مى كنم كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزى را نديد! و حارِث بن هِشام نيز گفت: آيا رسول الله(صلى الله عليه وآله) غير از اين كلاغ سياه كسى را پيدا نكرد؟ اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و معيار ارزش واقعى را بيان كرد.
(٣)
و در آيه ديگر مى فرمايد: «(يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ); اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شماست، امّا لباس پرهيزكارى بهتر است اينها (همه) از آيات خداست تا متذكّر (نعمتهاى او) شوند».
(٤)
______________

١. نهج البلاغه، كلمات قصار، ٩٥.
٢. حجرات، آيه ١٣.
٣. تفسير روح البيان، ج ٩، ص ٩٠ ; تفسير قرطبى، ج ٩، ص ٦١٦٠ .
٤. اعراف، آيه ٢٦ .

۶

چند نكته

١. تقوا كليد كرامت
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در سال فتح مكّه همراه فضل بن عبّاس و اسامة بن زيد داخل خانه خدا شد و سپس بيرون آمد و دستگيره در را گرفت و فرمود: ستايش خداوندى كه بنده اش را تصديق كرد و وعده اش را به انجام رسانيد و به تنهايى بر همه احزاب چيره گشت، خداوند غرور عرب وباليدن آنان به پدرانشان را از بين برد. همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك و ارجمندترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.
(١)
شيخ مفيد مى گويد: شنيدم كه روزى سلمان فارسى وارد مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شد و مردم او را به سبب حقّى كه داشت و به احترام موى سپيدش و منزلت خاصّى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خاندان او داشت بالاى مجلس نشاندند. عمر وارد شد و چشمش به سلمان افتاد و گفت: اين مرد عجم كيست كه در ميان عربها صدرنشين شده است؟ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)روى منبر رفت و خطبه اى ايراد كرد و فرمود: «اِنَّ النّاسَ مِن عَهدِ آدَمَ الى يَومِنا هذا مِثْلُ أسنانِ المُشْطِ، لا فَضْلَ لِلعَرَبيِّ عَلَى العَجَمّيِ ولا للأحْمَرِ عَلَى الأسوَدِ اِلاّ بِالتَّقوى; مردم از روزگار آدم تا به امروز همچون دندانه هاى شانه هستند. عرب را بر عجم و سرخ را بر سياه برترى نيست، مگر به تقوا».
(٢)
____________

١. بحارالانوار، ج ٧٠، ص ٢٨٧ ; ميزان الحكمه مادّه «تقوا».
٢. ميزان الحكمه، مادّه «تقوا».

۷

٢. تقوا معيار پذيرش اعمال
خداوند در آيه ٢٧ سوره مائده داستان فرزندان حضرت آدم(عليه السلام)ـ هابيل و قابيل ـ را ذكر مى كند، كه هر كدام براى تقرّب به خداوند نذرى را آورده بودند و از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن كه نذرش قبول نشد گفت: تو را خواهم كشت! برادر ديگر گفت: «(إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ); خدا تنها از پرهيزكاران مى پذيرد».
مفضّل بن عمر مى گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) بودم موضوع اعمال مطرح شد گفتم: عملم اندك و ضعيف است. فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه. سپس فرمود: عمل اندك با تقوا بهتر از عمل بسيار بدون تقواست. پرسيدم: چگونه؟ فرمود: آرى همانا مردى كه به ديگران غذا مى دهد، با همسايگان مدارا مى كند، و در خانه اش به روى ديگران باز است، ولى اگر موقعيت حرام برايش پيش بيايد و او آن را انجام دهد، اين عمل زياد بدون تقواست، امّا مرد ديگرى كه هيچ يك از اين اعمال را انجام نداده ولى اگر در برابر كار حرامى قرار گيرد آن را مرتكب نشود (اين همان عمل كم با تقواست كه ارزش دارد).

آثار تقوا
از آثار تقوا به چند نمونه اشاره مى شود:
١. تقوا سبب از بين رفتن سرخوردگى هاى روحى و اجتماعى و حلّ مشكلات اقتصادى مى شود.
«(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ); و هركس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مى دهد»
(١)
اين آيه از اميد بخش ترين آيات قرآن است كه پرده هاى يأس و نااميدى را مى درد و به افراد باتقوا وعده نجات و حلّ مشكلات مى دهد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «مَا تَرَكَ أَحَدٌ مِنْكُمْ للهِِ شَيئاً إلاّ آتَاهُ اللهُ مِمّا هُوَ خَيرٌ لَهُ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ، وَلا تَهاوَنَ بِهِ وَأَخَذَهُ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُ إلاّ آتَاهُ اللهُ مِمّا هُوَ أشَدُّ عَلَيْهِ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِب; هيچ يك از شما به خاطر خدا چيزى را رها نكند، مگر اين كه خداوند بهتر از آن را از جايى كه گمانش را هم نمى برد، نصيبش فرمايد و هيچ يك از شما به خداوند بى اعتنايى نكند و ندانسته چيزى را نگيرد، مگر اينكه خداوند بدتر از آن را از جايى كه فكرش را هم نمى كند بهره او گرداند».
(٢)
٢. تقوا بركات آسمان را نازل مى كند:
«(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِّنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ); و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند; ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم».
(٣)
منظور از بركات زمين و آسمان چيست؟ بعضى آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كرده اند، و بعضى به اجابت دعا و حلّ مشكلات زندگى، ولى اين احتمال هم وجود دارد كه منظور از بركات آسمانى، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى، بركات مادّى بوده باشد. امّا با توجّه به آيات گذشته تفسير اوّل از همه مناسب تر است.
بركات جمع بركت و در اصل به معناى ثبات و استقرار چيزى است ـ در برابر موجودات بى بركت كه زود فانى، نابود و بى اثر مى شوند ـ و به هر نعمتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد.
ايمان و تقوا نه تنها سبب نزول بركات الهى مى شود، بلكه باعث مى گردد كه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود.

________________

١. طلاق، آيه ٢ و ٣.
٢. كنزالعمال، ج ٣، ص ٦٩٨، ح ٨٤٩٩; ميزان الحكمه، مادّه «تقوا» .
٣. اعراف، آيه ٩٦.

۸

ويژگيهاى اهل تقوا
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «وَاعْلَمْ يا جابِرُ أنّ أهْلَ التَّقْوى هُمُ الأغْنِياءُ، أغْناهُمُ الْقَلِيلُ مِنَ الدُّنيا، فَمَؤونَتُهُم يَسيرَةٌ، إنْ نَسِيتَ الْخَيْرَ ذَكَّروكَ، وَإنْ عَمِلْتَ بِهِ أعانوكَ، أخَّروا شَهَواتِهِمْ وَلَذّاتِهِمْ خَلْفَهُم،وَقَدَّمُوا طاعَةَ رَبِّهِمْ أمَامَهُمْ;به راستى بى نيازان واقعى همان پرهيزكارانند. اندكى مال از دنيا آنان را بى نياز كرده و كم خرج و قانع هستند. اگر خير و خوبى را فراموش كنى، به يادت مى آورند و اگر به آن عمل كنى كمكت مى كنند. لذّتها و شهوتهاى خود را پشت سر انداخته و طاعت پروردگارشان را پيش روى نهاده اند».
(١)
اهل تقوا، راستگو، امانت دار و در زندگى بردبارند، حضرت فرمود: «لِلمتّقى ثَلاثُ عَلامات: اِخلاصُ الْعَمَلِ، وَقِصَرُ الأمَلِ، وَاِغتِنامُ المَهْلِ; پرهيزكار سه ويژگى دارد: اخلاص در عمل، كوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصت ها».
(٢)
جابربن عبدالله انصارى مى گويد: در بصره در ركاب اميرالمؤمنين(عليه السلام)بودم، پس از پيكار با جنگ افروزان (طلحه و زبير و عايشه)، به ما سركشى كرد و پرسيد: درباره چه صحبت مى كرديد؟ گفتم: در مذمّت دنيا. فرمود: چرا دنيا را نكوهش مى كنيد؟ بعد حضرت مقدارى از دنيا فرمود: «الدُّنيا مَنْزِلُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَها، وَ مَسْكَنُ عافِيَة لِمَنْ فَهِمَ عَنها، وَدارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها، فيها مَسْجِدُ أنْبياءِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِهِ، و مُصَلّى مَلائِكَتهِ، وَ مَسْكَنُ أَحِبّائِهِ، و مَتْجَرُ أَوْليائِهِ، اكتَسَبوا فيها الرَّحْمَةَ و رَبِحوامِنْها الجَنَّةَ، فَمَنْ ذا يَذُمُّ الدُّنيا يا جابرُ; دنيا براى آنها كه درست باشند منزل راستين است، و براى آنها كه درست دركش كنند جاى عافيت و سلامت، و براى آنان كه از آن توشه گيرند خانه توانگرى، سجده گاه پيامبران، فرودگاه وحى الهى، نمازخانه فرشتگان، مسكن دوستان خدا و بازار تجارت اولياى اوست كه در اين بازار، رحمت بدست آوردند و سود بهشت را بردند. جابر! چه كسى دنيا را مذمّت مى كند؟»(٣) سپس امام(عليه السلام) ادامه داد و به جابر فرمود: اينك همراه من بيا. جابر مى گويد: همراه آن حضرت تا گورستان رفتم، آنجا بانگ بر آورد: «يا اَهْلَ التُرْبَةِ وَ يا اَهْلَ الْغُرْبَةِ أمّا المَنازِلُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَ أمّا المَواريثُ فَقَدْ قُسِمَت وَاَمَّا الأزْواجُ فَقَدْ نُكِحْنَ. هذا خَبَرُ ما عِنْدنا، فَما خَبَرُما عِنْدَكُمْ؟ ... لَوْ أُذِنَ لِلْقَومِ فى الكلامِ، لَقالوا: اِنّا وَجَدنا خَيْرَالزّادِ التَّقْوَى; اى خاك نشينان، اى دورافتادگان، بعد از شما خانه هايتان را اشغال نموده و اموالتان را قسمت كردند و زنهايتان را به شوهر زنى گرفتند. اين خبرى است كه ما داريم، شما چه خبر داريد؟ آنگاه اندكى سكوت كرد و سر برداشته و فرمود: قسم به آنكه آسمان را برافراشته و زمين را گسترده اگر اينان اجازه سخن گفتن داشتند، مى گفتند: ما دريافتيم كه بهترين توشه، تقواست».
(٤)
______________

١. تحف العقول، ص ٢٨٧ .
٢. ميزان الحكمه، مادّه «تقوا».
٣. بحارالانوار، ج ٧، ص ١٠٠ .
٤. همان مدرك، ص ١٠١ .

۹

٣ مشكل گشايى
قال رسولُ الله
(صلى الله عليه وآله): «إِنَّ اللهَ خَلَقَ عَبيداً مِنْ خَلْقِهِ لِحَوائِجِ النّاسِ يَرْغَبُونَ في الْمَعروفِ وَ يَعُدّونَ الجُودَ مَجْداً، وَاللهُ يُحِبُّ مَكارِمَ الأخلاقِ».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «خداوند بندگانى دارد كه به آنها گره گشايى مشكل مردم را مأموريّت داده است، اينها داراى دو صفت هستند: يكى اينكه علاقه به كار نيك دارند و ديگر اينكه جود و بخشش را داراى ارزش انسانى مى دانند و خداوند ارزشهاى اخلاقى را دوست دارد».
اسلام به حلّ مشكلات مردم اهميّت زيادى داده و اعمال نيك را منحصر به خواندن نماز شب و تلاوت قرآن نمى داند، بلكه گره گشايى از كار خلق و سعى در برآوردن خواسته هاى مؤمنين را از بزرگ ترين حسنات مى شمارد.
در زمان امام موسى كاظم(عليه السلام) يكى از شيعيان آن حضرت در «رى» اموال و بدهى هاى فراوانى به يكى از رؤساى حكومت رى داشت كه توانايى پرداخت آن را نداشت. به فكرش رسيد كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار كمك بخواهد، به مدينه رفت و به حضور امام رسيد و گرفتارى خود را براى امام بازگو نمود، امام در حلّ مشكل او توصيه اى به اين عبارت به حاكم رى نوشت:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرّحِيم اِعْلَمْ اَنَّ للهِِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلاًّ لا يَسْكُنُهُ الاّ مَنْ اَسْدى اِلى اَخيهِ مَعْروفاً اَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً، اَوْاَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُروراً وَهذا اَخوكَ والسلام; آگاه باش، زير عرش الهى سايه اى وجود دارد كه فقط سه طايفه در آن سكونت دارند، كسى كه در حق برادر ايمانى خود خير و نيكى انجام دهد، يا گرهى از مشكلات او بگشايد، يا سرور و شادى به قلب او وارد سازد; حامل نامه هم برادر توست، سلام و رحمت الهى بر شما باد».
آن شخص نامه را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت، شبانه به سراغ فرماندار رفت و جريان را به اطّلاع او رساند. فرماندار با خوشحالى دست در گردن او انداخت و بوسه بر سر و چشم او زد، با اشتياق نامه امام را گرفت و روى چشم خود گذاشت و به احترام آن بلند شد و تمام اموال خود را ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و مرتب مى گفت: برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ و مرد گرفتار مى گفت: بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم ساختى، سپس پرونده حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و او را با خوشحالى مرخص نمود.
مرد گرفتار عازم بيت الله الحرام گرديد تا او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد. وقتى امام(عليه السلام) از اوضاع آگاه شد بسيار خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد: آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟ فرمود: به خدا قسم من و اميرالمؤمنين و جدّم رسول الله را شاد ساخت و خدا را نيز خشنود نمود.
(٢)
در اين حديث خوشحال كردن ائمّه و خداوند در سايه خدمت به بندگان خداست كه هركس بايد به اندازه نفوذ و توان خود حلال مشكلات مردم باشد.
در حديثى آمده كه دو تن از اصحاب اختلاف داشتند، يكى از اصحاب بزرگ به نام مفضّل چهارصد درهم داد و مشكل مالى آن دو را حل كرد و بعد گفت: اين پول از امام صادق(عليه السلام) بود.
معلوم مى شود امام(عليه السلام) مأمور داشت و به او پول مى داد تامشكل مردم را حل كند.

_____________

١. تحف العقول، حكمت ١٣٣.
٢. حياة الامام موسى بن جعفر(عليه السلام)، ص ١٦١
.

۱۰

٤ ارزش و ضدّ ارزش
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «كَيْفَ بِكُمْ إذا فسق نساءُكُمْ وَفَسَقَ شُبّانُكُمْ، وَلَمْ تَأْمُروا بِالمَعْروفِ وَ لَمْ تَنْهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ؟ قيل له: وَ يَكُونُ ذلِكَ يا رَسولَ اللهِ؟ قال: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، وَ كَيْفَ بِكُمْ إذا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْروفِ؟ قِيلَ: يا رَسولَ اللهِ وَ يَكونُ ذلِك؟ قال: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، وَ كَيْفَ بِكُمْ إذا رأيْتُمُ الَمعروفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْروفاً».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «چگونه خواهد بود آن زمانى كه زنان و جوانهاى شما فاسد شوند در حالى كه شما امر به معروف و نهى از منكر نمى كنيد؟ اصحاب عرض كردند: يا رسول الله آيا چنين زمانى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى بدتر از آن هم مى شود تا جايى كه امر به منكر و نهى از معروف مى كنيد. عرض كردند: يا رسول الله آيا كار ما به اينجا مى رسد؟ فرمود: آرى و بدتر از آن مى شود كه حسّ تشخيص شما وارونه مى شود; معروف در نظر شما منكر و منكر در نظر شما معروف مى شود».
در اين حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سه مرحله از مسير انحرافى را بيان مى فرمايد:

مرحله اوّل:
انسان وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را فراموش مى كند.
مرحله دوم:
وارونه دستور مى دهد، به منكر امر و از معروف نهى مى كند.
مرحله سوم:
اين درد درون جان انسان هم اثر گذاشته و باور انسان عوض مى شود كه كار بد در نظرش افتخار و نشانه شخصيّت و تمدّن و كار خوب در نظرش بى ارزش مى شود. اين مراحل سه گانه منحصر به امر به معروف و نهى از منكر نيست، بلكه در تمام گناهان اين مراحل وجود دارد و انسان قدم به قدم به گناه نزديك مى شود; اوّل بى تفاوت شدن است كه براى او گناه يا ثواب فرقى نمى كند، دوم كم كم جبهه گيرى كرده و دعوت به عصيان ونهى از اطاعت مى كند، سوم كار به جايى مى رسد كه تشخيص او عوض مى شود و گناه را فضيلت مى داند، اين مرحله اى است كه بازگشت از آن مشكل است، چون پل هاى پشت سرش را خراب كرده است. اين همان چيزى است كه در تعبير جالبى از امام على(عليه السلام) آمده است:
«فَمَن لَم يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَلَم يُنكِرْ مُنكَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أعلاهُ أسفَلَهُ، وَاسفَلُهُ أعْلاَهُ; آن كس كه حتّى با قلبش به طرفدارى از نيكيها و مبارزه با منكرات برنخيزد، قلبش واژگون و بالاى آن پايين و پايين آن بالا مى شود (يعنى حسّ تشخيص نيك و بد را از دست داده و آنها را وارونه تشخيص خواهد داد و ارزشها و ضدّ ارزشها در فكرش جابجا مى شود، چون چنين عادت كرده است)».
(٢)
اين حالت گاهى براى يك فرد و گاهى براى جامعه پيدا مى شود. قرآن مى فرمايد:
«(أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ); آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتش هستند; و جاودانه در آن خواهند ماند».
(٣)
_______________

١. تحف العقول، حكمت ١٢١ .
٢. نهج البلاغه، كلمات قصار، ٣٧٥.
٣. بقره، آيه ٨١.

۱۱

٥ فقر و غنا
قالَ رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ إذا اَنْعَمَ على عَبْد أنْ يَرى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَيْهِ، وَيُبغِضُ البُؤْسَ وَ التَّبَؤُّسَ».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «هنگامى كه خدا به بنده اى نعمت داد دوست دارد اثر نعمتش را در او ببيند و در رنج زندگى كردن بنده اش را دوست ندارد».
در احاديث ما رواياتى هست كه فقر را هم مدح و هم مذمّت مى كند. اين روايات با هم تضاد ندارند، چون رواياتى كه فقر را مدح مى كند يا ناظر به فقر الى الله است، كه آيه ذيل به آن اشاره دارد: «(يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ); اى مردم شما به خدا محتاج هستيد در حالى كه او از شما بى نياز و پسنديده است».
(٢)
مطابق اين آيه تمام ذرّات وجود ما در تمام عمر از ذات خدا امداد وجود مى گيرد و يا ناظر به فقر به معناى ساده بودن زندگى است، و إلاّ ذات فقر سرچشمه انواع خرافات و بدبختيها و مفاسد است.

____________

١. تحف العقول، حكمت ١٥٨.
٢. فاطر، آيه ١٥.

۱۲

فقر از نظر اسلام
در كلام معصومين(عليهم السلام) آمده است:
«الْفَقْرُ سَوادُ الوَجْهِ فِى الدّارَيْنِ; فقر سياه رويى در دنيا و آخرت است».(١) همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «لَوْ لا رَحْمَةُ ربّي عَلى فُقَراءِ اُمَّتي كادَ الْفَقْرُ أن يَكُونَ كُفْراً; اگر رحمت خداوند بر فقراى امّت من نبود هر آينه فقر، آنها را به كفر مى كشاند».
(٢)
فقر يكى از بدبختيهاى ملّتهاست چرا كه باعث وابستگى است. و اين وابستگى علاوه بر اينكه آنها را محتاج دولت هاى ديگر مى كند موجب مى شود كه فرهنگ و ارزشهاى آنها نيز پذيرا شوند. به همين دليل در حديث مى فرمايد:
خداوند وقتى نعمتى به كسى مى دهد دوست دارد كه آثار نعمت در او نمايان باشد; يعنى نعمت را مخفى نكند و تظاهر به فقر نكند، چرا كه فقر و تفاقر هر دو بد است. بؤس و تبؤّس معنايش همين است كه تفاقر كند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
«مَن تفاقر افتقر; كسى كه خود را به درويشى زند نيازمند گردد».
(٣)
وقتى آثار نعمت در او نمايان شود خود نوعى شكرگزارى خداوند است و فايده ديگرش اين است كه به افراد نيازمند كمك مى كند و كار خير انجام مى دهد.
اين نعمت شامل علم، نفوذ اجتماعى، مال و... مى شود و مردم بايد از اين نعمتها استفاده كنند البتّه نبايد نعمت و دارايى خود را به رخ ديگران بكشيم و در ورطه تجمل گرايى گرفتار شويم، چرا كه تجمّل پرستى و مسابقه دادن در تجمّل كار قارون است.
بعضى از روايات غنا و بى نيازى حقيقى را غناى نفس مى داند. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «لَيْسَ الغِنى عن كَثْرَةِ العَرَضِ، وَ لكِنَّ الغِنى غِنى النَّفْسِ; توان گرى برداشتن مال بسيار نيست بلكه بى نيازى دل است».
(٤)
كلمه عَرَضْ معمولاً به مال و متاع دنيا گفته مى شود و علّتش اين است كه واقعاً عارضى است و دوامى ندارد و زايل مى شود و مطابق فرمايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)غنا و بى نيازى از كثرت مال وثروت حاصل نمى شود بلكه غناى حقيقى،غناى نفس است.
اين مسأله در زندگى افراد بسيار مهم است، چرا كه ما افراد زيادى را مى بينيم كه اموال زيادى دارند ولى باز هم حريص هستند، شب و روز تلاش مى كنند ولى نه خودشان از زندگى خود استفاده اى مى برند و نه ديگران از اموالشان خيرى مى بينند، هرچه به دست مى آورند باز از فقر مى نالند. در مقابل افرادى را مى بينيم كه چيزى از مال دنيا ندارند ولى بى اعتنا و بى تفاوت هستند. بنابراين آنچه انسان را بى نياز مى كند، غناى نفس است و آنچه انسان را نيازمند و فقير مى كند، فقر نفسانى است.
نقل شده است كه روزى بهلول به سراغ هارون رفته و يك پول سياه در دست هارون گذاشت، هارون گفت: اين چيست؟ بهلول گفت: نذر كرده ام اگر مشكلم حل شود صدقه اى به فقيرى بدهم و هر چه فكر كردم فقيرتر از تو پيدا نكردم.
اين اشخاص ظاهرشان غنى است امّا باطنشان يك دنيا فقر است و در مقابل افرادى هستند كه دستشان تهى است، اما باطن آنها بى نياز است.

______________

١. ميزان الحكمه، ج ٧، ص ٤٩٨.
٢. همان مدرك.
٣. تحف العقول، حكمت ٤٥.
٤. همان مدرك، حكمت ١٦٧.

۱۳

ريشه هاى فقر معنوى
عوامل و ريشه هاى فقر معنوى عبارتند از:
١. آرزوهاى دور و دراز كه سبب مى شود خود را هميشه نيازمند ببيند.
٢. وابستگى به دنيا كه انسان را گرسنه نگه مى دارد، در مقابل زهد كه غناى نفس است.
٣. فراموش كردن آخرت، كه خيال مى كند هر چه هست همين دنياست.
٤. چيزى را ارزشمندتر از پول نمى داند و حال آنكه بزرگى نفس، آبرو و شخصيّت، استقلال وجودى و آرامش وجدان از پول بالاترند، ولى بعضى آبرو را فداى پول و مال مى كنند. امام على(عليه السلام)در خطبه همّام مى فرمايد: «عَظُمَ الخالقُ فى اَنْفُسهِم فَصَغُرَ مادُونَهُ في أعيُنِهِمْ; پرهيزگاران كسانى هستند كه خدا در نظرشان بزرگ و غير خدا در نظر آنها كوچك است».
(١)
آنها كه با خدا آشنا هستند غير خدا در نظرشان ارزشى ندارد، يك قطره آب در نظر كسى ارزش دارد كه دريا را نديده، و يا روشنايى شمع براى كسى ارزش دارد كه آفتاب را نديده است.
آنها كه معرفة الله دارند غناى نفس هم دارند، و كسى كه غناى نفس داشته باشد دين، آبرو و شخصيّت خود را نمى فروشد.

______________

١. نهج البلاغه، خطبه ١٩٣ .

۱۴

٦ بدترين امّت
قال رسولُ الله
(صلى الله عليه وآله): «ألا اِنَّ شَرَّ أمَّتي الّذِينَ يُكْرَمُونَ مَخافَةَ شَرِّهِمْ، أَلا وَ مَنْ اَكْرَمَهُ النّاسُ اتِّقَاءَ شَرِّهِ فَلَيْسَ مِنّي».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «آگاه باشيد بدترينِ امّت من كسانى هستند كه از ترس آزارشان، نزد مردم گرامى باشند و آگاه باشيد هر كه را مردم از ترس آزارش گرامى دارند از من نيست».
احتراماتى كه افراد در جامعه دارند علت هاى گوناگونى دارد. گاهى شخص داراى فضيلتى است و مردم به خاطر فضيلتى كه دارد احترامش مى گذارند. به عنوان مثال يا با تقوا يا عالم است و چون انسان عاشق فضيلت است به او احترام مى گذارد. و يا كسى است كه به جامعه خدمت مى كند اين فضيلت است و مردم به او احترام مى گذارند، كه اين بهترين نوع احترام است.
گاهى داراى اين فضايل نيست و مقامش پايين تر است امّا مردم به خاطر اينكه به او احتياج دارند اكرامش مى كنند، اين هم خوب است. امّا گاهى افرادى هستند كه فضيلتى ندارند و مردم هم احتياجى به آنها ندارند و فقط به خاطر ترس از شرّ آنها احترامشان مى گذارند. به عنوان مثال آدم بد زبانى است كه اگر احترامش نگذارند زبانش باز مى شود و ملاحظه هيچ كس را نمى كند; يا اينكه صاحب قدرت خطرناكى است كه اگر احترامش نگذارند نظرش بر مى گردد و يا اينكه آدم شرورى است و براى اينكه از شرش در امان باشند احترامش مى گذارند.
مطابق اين حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: بدترين امّت من چنين افرادى هستند كه به آنها پول مى دهند و يا دعوتشان مى كنند تا اينكه از شرّشان در امان باشند، حضرت چنين كسى را از خود نمى داند.
گاهى اوقات علت اينكه چرا به كسى احترام مى گذارند معلوم نيست. آيا صاحب فضيلت است يا اينكه حاجتى دارند و يا اينكه از او مى ترسند; اينها بدترين افراد هستند، چون اشرارى هستند در لباس صاحبان فضيلت.
در اسلام به مسأله آزار نرساندن به خلق خدا ومدارا كردن با مردم، همسايه ها، دوست و زير دست، بسيار سفارش شده و تأكيد شده به آنها ظلم نشود.
على(عليه السلام) در «نهج البلاغه» قسم ياد مى كند كه: «وَاللهِ لأنْ أبِيْتَ على حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً وَاُجَرَّ في الأغْلالِ مُصَفَّداً أحَبُّ إلَيَّ مِنْ أنْ ألْقَى اللهَ وَرَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغاصِباً لِشَيْء مِنَ الْحُطامِ، وَكَيْفَ أظْلِمُ أحَداً لِنَفْس يُسْرِعُ الَى البِلى قُفُولُها وَيَطولُ في الثَّرى حُلُولُها; اگر دست و پايم را در زنجير كرده و در كوچه و بازار بكشانند و شب ها مرا روى نوك خارهاى جانگداز «سعدان»(٢) قرار بدهند، برايم محبوب تر است از اينكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال آنها را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى كه تار و پودش به سرعت به سوى كهنگى پيش مى رود و مدت هاى طولانى در ميان خاكها مى ماند».
(٣)
چگونه شكر اين نعمت گذارم *** كه زور مردم آزارى ندارم

______________

١. تحف العقول، حكمت ١٨٠.
٢. خارهاى سفت و محكمى كه در بيابان حجاز مى رويد.
٣. نهج البلاغه، خطبه ٢٢٤
.

۱۵

٧ دو نشانه از آخر الزمان
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «اَقَلُّ ما يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أخٌ يُوثَقُ بِهِ أوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلال».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «كمترين چيزى كه در آخر الزمان پيدا مى شود برادرى مورد اعتماد و در همى پول حلال است».
آخر الزمان چه زمانى است؟ از مجموع احاديثى كه درباره آخر الزمان آمده استفاده مى شود كه آخر الزمان يا موقعى است كه دنيا به پايان مى رسد و يا موقعى است كه دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) به پايان مى رسد.
در اين حديث به دو چيز اشاره شده كه در آخر الزمان كم پيدا مى شود يكى دوست مورد اعتماد و ديگرى درهم حلال است.
زندگى انسان، جمعى و گروهى و مدنى بالطبع است. چون مشكلات انسان به حدّى است كه به تنهايى نمى تواند از عهده آنها برآيد، به خصوص در مسير تكامل كه بدون همكارى ميسّر نيست. در اين زندگى جمعى مسأله مهم، اعتمادى است كه افراد بايد به يكديگر داشته باشند، و اگر اين اعتماد وجود نداشته باشد فوايد و بركات زندگى جمعى هيچ گاه محقق نخواهد شد.
علاوه بر زندگى جمعى، در زندگى خصوصى هم انسان نياز به دوست دارد تا به او پناه ببرد و سرمايه دوستى هم چيزى نيست جز اعتماد. حديث مى فرمايد: در آخر الزمان دوست واقعى كم است، اگر چه دوست نمايان بسيارند كه دليل آن غلبه مادّى گرى بر جوامع است وجايى كه روح مادّى گرى حاكم شد اعتماد باقى نمى ماند.

اين دغل دوستان كه مى بينى

*** مگسانند گرد شيرينى

دومين چيزى كه حديث اشاره مى كند درهم حلال است كه در آخر الزمان كم پيدا مى شود.
در عصر و زمان ما، به چند دليل مال حلال كم شده است:
١. ارتباط جوامع بشرى با هم، كه موجب شده است مواد غذايى از خارج وارد شود و حلال و حرام بودن و طهارت و نجاست آن مشخّص نباشد و اينكه از طريق ظلم بدست آمده است يا خير؟
٢. مسأله بانكهاست ـ كه بايد باشد و در غير اين صورت اقتصاد از بين مى رود ـ ولى حلال و حرام در اين بانكها با هم مخلوط مى شود.
٣. غلبه روح مادّيگرى كه سبب تجاوز به حقوق يكديگر مى شود.
از طرفى هم ما مكلّف به ظاهر هستيم كه آنچه از بانكها مى گيريم حلال است چون شبهه محصوره اى است كه همه اطرافش محلّ آزمايش يا امتحان نيست، و آنچه از خارج مى آيد طبق قاعده «يَد» حلال است، امّا آثار واقعى خود را دارد.
شخصى به محضر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و گفت: «اُحِبُّ اَن يُستَجَابَ دُعائي; دوست دارم كه دعايم مستجاب شود، حضرت فرمود: طَهِّرْ مأكَلَكَ وَلاتُدْخِلْ بَطْنَكَ الحَرامَ; خوراك خود را حلال كن».
(٢)
اين آثار واقعى است كه با خوردن مال حرام به وجود مى آيد كه تاريكى قلب مى آورد و نورانيّت را مى گيرد، توفيقات را سلب مى كند ومانع استجابت دعا مى شود.

_____________

١. تحف العقول، حكمت ١٤١.
٢. بحارالانوار، ج ٩٠، ص ٣٧٣ .

۱۶

٨ دروغ و خيانت
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «يُطْبَعُ الْمُؤْمِنُ عَلى كُلِّ خَصْلَة، وَ لا يُطْبَعُ عَلَى الْكَذِبِ وَلا عَلَى الخِيانَةِ».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «هر خصلتى ممكن است طبيعت مؤمن بشود (گناهى ممكن است به خاطر كمى تقوا از مؤمن سر بزند) ولى محال است دروغ و خيانت در طبيعت مؤمن باشد».
در احاديث ما به مسأله دروغ و خيانت اهميّت زيادى داده شده است، از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إلاّ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أدَاءِ الأمانَةِ إلَى البَرِّ وَ الفاجِرِ; خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرده مگر به راستگويى و اداى امانت».
(٢)
شايد اشاره به اين است كه راستگويى و اداى امانت جزء قوانين همه انبيا بوده و شايد استثنا به خاطر اين است كه مؤمن تابع هر دينى كه باشد در آن دين دروغ و خيانت ممنوع است و يا اشاره به آيه اى است كه مى فرمايد:
«(إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللهِ); تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند»(٣)، خيانت نوعى دروغ در عمل است همان طور كه دروغ نوعى خيانت در گفتار است.
يا ممكن است اشاره به اين باشد كه اين دو عمل اساس زندگى انسان را متزلزل مى كند، چرا كه تشكيل جامعه انسانى براساس اعتماد است كه اگر نباشد، جامعه وجود ندارد و دروغ، اين سرمايه را از بين مى برد.
يا ممكن است اشاره به اين باشد كه دروغ و خيانت كليد گناهان ديگر است، انسان اگر دروغ بگويد مى تواند تقلّب، كلاه بردارى و خيانت كند.
جوانى خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: آلوده گناه هستم چه كنم؟ فرمود: به من قول بده كه يك گناه را انجام ندهى و آن دروغ است. عرض كرد ترك مى كنم. جوان مى خواست گناه كند ولى فكر كرد كه فردا وقتى خدمت پيامبر مى رسد، حضرت سؤال خواهد كرد گناه كردى يا نه؟ اگر دروغ بگويد، كه گناه كرده و اگر راست بگويد رسوا مى شود، آن جوان به واسطه ترك دروغ گناهان ديگر را هم ترك كرد.
(٤)
امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى فرمايد:
«جُعِلَتِ الخَبَائِثُ فى بَيت وَ جُعِلَ مِفتاحَهُ الكَذِبُ; تمام بديها در خانه اى قرار داده شده است و كليد آن دروغ است».
(٥)
وقتى اين كليد از بين برود گناهان ديگر هم از بين مى رود.
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «لاَ تَنْظُروا إلى كَثْرَةِ صَلاتِهِم وَ صَوْمِهِم وَ كَثْرَةِ الحَجِّ وَالْمَعْروفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ، وَلكِنِ انْظُرُو إلى صِدْقِ الحَدِيث وَأداءِ الأمانَةِ; اگر مى خواهيد افراد را بشناسيد از طريق عبادات، آنها را نشناسيد كه نماز و روزه و حجّشان زياد است و اينكه در دل شب بلند مى شوند و از خوف خدا نعره مى كشند، بلكه از اداى امانت و راستى گفتار آنها را بشناسيد».
(٦)
و همچنين مى فرمايد: «اَلمُؤْمِنُ إذا كَذَبَ مِنْ غَيرِ عُذْر لَعَنَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَك، وَخَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ حَتّى يَبْلُغَ الْعَرْشَ فَيَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ; هرگاه مؤمنى بدون عذر (شرعى) دروغ بگويد، هفتاد هزار فرشته او را لعنت مى كنند، و از دهانش بوى تعفّن و گندى برآيد كه تا به عرش رسد، و حاملان عرش نيز وى را لعنت كنند.
(٧)
از آن حضرت پرسيدند: «أَيكونُ الْمؤمِنُ جَبَاناً؟: «نَعَمْ، قيل لَهُ: أيكونُ المُؤْمِنُ بَخِيلا؟ قال: نَعَمْ. قيل لهُ: أيكونُ المؤمِنُ كَذّاباً؟ قال: لا»; آيا ممكن است مؤمن ترسو باشد؟ فرمود: آرى; پرسيدند: و بخيل باشد، فرمود: آرى; پرسيدند: و دروغگو باشد؟ فرمود: نه».
(٨)
و فرمود: «رَأيْتُ كأنَّ رَجُلا جاءَني فقالَ لي: قُمْ، فَقُمْتُ مَعَهُ فإذا أنا بِرَجُلَينِ أحَدُهُما قائِمٌ والآخَرُ جالِسٌ، وَبِيَدِ الْقائِمِ كلّوبٌ مِنْ حَديد يُلْقِمُهُ في شِدْقِ الجالِسِ فَيَجْنِبُهُ حَتّى يَبْلُغَ كاهِلَهُ، فَيُلْقِمُهُ الجانِبَ الآخَرَ فَيَمُدُّهُ، فإذا مَدَّهُ رَجَعَ الآخرُ كما كانَ، فَقُلتُ للّذي أقامَني: ما هذا؟ قال: هذا رَجُلٌ كَذّابٌ، يُعَذَّبُ في قَبْرِهِ إلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ; گويا مردى نزد من آمد و گفت: برخيز، برخاستم و با او روانه شدم تا به دو نفر رسيديم كه يكى ايستاده و ديگرى نشسته بود، در دست ايستاده قلاّبى از آهن بود و آن را در كنج دهان آن كه نشسته بود فرو مى برد و مى كشيد تا از شانه به پشت او مى رسيد، سپس بيرون مى آورد و به طرف ديگر فرو مى برد و مى كشيد و همچنان اين عمل را تكرار مى كرد، به آن كه با من بود گفتم: اين چيست؟ گفت: اين مرد (نشسته) دروغگوست و تا روز قيامت اين گونه در گور عذاب مى شود».
(٩)
___________

١. تحف العقول، حكمت ١٥٠.
٢. ميزان الحكمه، ج ٥، ص ٢٨٨.
٣. نحل، آيه ١٠٥ .
٤. ميزان الحكمه، ج ٨، ص ٣٤٤.
٥. همان مدرك.
٦. ميزان الحكمه، ج ٥، ص ٢٨٨.
٧. جامع السعادات، ج ٢، ص ٤٢٥.
٨. همان مدرك، ص ٤٢٦.
٩. همان مدرك.


۱۷
٩ زهد و آثار آن

٩ زهد و آثار آن
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «الزُّهْدُ في الدُّنْيا قَصْرُ الأمَلِ، وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَة، وَ الوَرَعُ عَنْ كُلِّ ما حرَّمَ اللهُ».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «حقيقت زهد در دنيا سه چيز است:
١. كوتاهى آرزوها .
٢. شكر نعمت هاى الهى .
٣. اجتناب از آنچه كه خدا حرام كرده».
زهد به معناى بى اعتنايى به دنيا و ترك وابستگى ها و در مقابل رغبت به معناى علاقه به دنيا و دنياپرستى است و كسى كه اسير دنياست راغب است، پس زهد به معناى فقر و اعراض از نعمتهاى الهى نيست بلكه ممكن است كسى غرق در نعمت و زاهد باشد وكسى هم فاقد نعمت و راغب باشد، به عنوان مثال از تمام دنيا يك پيراهن كرباس دارد ولى وابسته آن است كه اگر از دست بدهد، فريادش بلند مى شود; اين شخص راغب است.
در حديث فوق حضرت زهد را در سه جمله خلاصه كرده است:
١. كوتاهى آرزوها; يعنى زاهد آرزوى دور و دراز ندارد، چون باعث فراموشى آخرت مى شود.
٢. شكر نعمت; يعنى زاهد نعمتهاى خدا، مثل چشم، گوش، سلامتى، جوانى، ثروت و غيره را در جايش مصرف مى كند.
٣. ورع; يعنى زاهد از هر چه خدا حرام كرده دورى مى كند.
______________

١. تحف العقول، حكمت ١٧٦.

۱۸

آثار زهد
در حديثى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره آثار زهد مى فرمايد:
«وَ مَنْ زَهِدَ في الدُّنيا أثْبَتَ اللهُ الحِكْمَةَ في قَلْبِهِ وَ أنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ عيوبَ الدُّنْيا داءَها وَ دَواءَها وَ اَخْرَجُه مِنَ الدُّنيا سالِماً إلى دارِ القَرارِ».
(١)
در اين حديث چهار ويژگى براى زهد در دنيا بيان شده است:
١. نورانيّت قلب، به طورى كه حكمت در قلب ثابت مى شود.
٢. زبان انسان به حكمت گويا مى شود.
٣. انسان عيوب دنيا را ديده و دردها و درمانها را مشاهده مى كند.
٤. از دنيا سالم به سوى آخرت مى رود.
بزرگترين مشكل در شناخت حقايق; پوشيده در حجاب بودن آنهاست; حق آشكار است ولى مشكل وجود حجابهاست و قسمت عمده اين حجابها در دنياپرستى خلاصه مى شود; و حبّ مال، فرزند، مقام، شهوت و... حبهاى دنيايى هستند كه در انسان وجود دارد. بنابراين اگر حبّ دنيا از قلب بيرون رود، حجابها از بين مى رود و انسان مى تواند حقايق را ببيند.
زهد در دنيا به معناى بى اعتنايى به دنياست كه باعث مى شود اين حجاب ها برداشته شده و اين آثار چهارگانه در انسان حاصل شود.
درباره حبّ دنيا تشبيهات مختلفى شده است به عنوان مثال گاهى حبّ دنيا را به گرد و غبار تشبيه مى كنند، چون گاهى با وجود اينكه چشم سالم است و راه پيدا است، گرد و غبار اجازه نمى دهد كه انسان راه را ببيند.
شاعر مى گويد:

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى

*** غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

خدا اظهر الاشياء است و ظاهرتر از خدا در عالم هستى چيزى نيست ولى حجابها اجازه نمى دهد كه انسان خدا را مشاهده كند. قرآن مى فرمايد:
«(لَقَدْ كُنْتَ فِى غَفْلَة مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ); در روز قيامت به انسان خطاب مى شود: تو از اين صحنه غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملا بينا به حقايق شده است».
(٢)
آرى پرده هاى جهان مادّه، آمال و آرزوها، عشق و علاقه به دنيا، زن و فرزند و مال و مقام، هوسهاى سركش و حسادتها، به تو اجازه نداد كه امروز را از همان زمان بنگرى، امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته، حجابها كنار رفته، پرده هاى شهوات و آمال و آرزوها دريده شده، چرا كه امروز «يوم البروز» و «يوم الشهود» و «يوم تبلى السرائر» است.
لحظه هاى آخر عمر، انسان چشم برزخى مى يابد و خيلى چيزها را مى بيند.
سعى كنيم اين حجابها را به حدّاقل برسانيم تا آنچه ديگران نمى بينند ما ببينيم و بدانيم.
____________

١. بحارالانوار، ج ٧٤، ص ١٦١، ح ١٧٤ .
٢. ق، آيه ٢٢.

۱۹

١٠ راه نفوذ در ديگران
قال رسولُ اللهِ
(صلى الله عليه وآله): «جُبِلَتِ القُلوبُ على حُبِّ مَنْ أحْسَنَ إلَيْها، وَ بُغْضِ مَنْ أسَاءَ إلَيْها».(١)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «دلها در بند دوستى آن كسى است كه به آنها نيكى كرده و دشمن آنكه به آنها بدى كرده است.
در جايى ديگر به جاى تعبير «جبلت» چنين آمده است: «إنَّ اللهَ جَبَلَ قُلوبَ عِبادِهِ عَلى حُبِّ مَنْ أحْسَنَ إلَيْها وَبُغْضِ مَنْ أساءَ إلَيْها».
(٢)
«جبَل» به معناى خلقت است امّا نه هر خلقتى، بلكه آن خلقت ريشه دار كه قابل تغيير نيست مثل اينكه مى گويند: جبلّى فلان كس است، يعنى چنان در او ريشه دوانده كه قابل تغيير نيست و در واقع از جبل به معناى كوه گرفته شده چون نمى توان كوه را از جايش حركت داد، به همين جهت صفاتى كه در خلقت جاى مى گيرد و قابل تغيير نيست از آن تعبير به جبل مى كنند.
در اين حديث مى فرمايد: خداوند دلها را چنان آفريده است كه به كسانى كه به آنها نيكى كنند علاقه عميق دارند و نسبت به كسانى كه به آنها بدى كنند كينه دارند، بنابراين خوبى سبب عشق و علاقه و بدى سبب دشمنى است.
_____________

١. تحف العقول، حكمت ١٧.
٢. همان مدرك، حكمت ١٣٧ .

۲۰