ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح0%

ارتباط با ارواح نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ارتباط با ارواح

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی
گروه: مشاهدات: 7621
دانلود: 2175

توضیحات:

ارتباط با ارواح
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7621 / دانلود: 2175
اندازه اندازه اندازه
ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

علمی به نام اسپریتیسم‌

تا اینجا بحث ما درباره موج «میزگرد» و مدّعیان ارتباط با ارواح از این طریق، بود؛ و گمان می‌کنم به اندازه کافی بر همه خوانندگان محترم ثابت گردید که «این مدّعیان در طلبش بی‌خبرانند!» و مسئله ارتباط با ارواح از طریق میزگرد، اساس و پایه‌ای ندارد. اکنون برگردیم و مسئله ارتباط با ارواح را بطور کلّی و وسیع مورد بررسی قرار دهیم.

***

تماس با ارواح بصورت «علمی» (نه به صورت سرگرمی غلط و عامیانه میزگرد که فاقد هرگونه ارزش علمی و تحقیقی است) از جهات گوناگونی قابل مطالعه می‌باشد.

در این زمینه کتابها و رساله‌های فراوانی به وسیله

دانشمندان شرق و غرب نگاشته شده، و صفحات زیادی از بعضی دائرةالمعارف‌های علمی را به خود اختصاص داده است.

دانشمندان این فن، یعنی کسانی که دور از جنجالهای تبلیغاتی، سالیان دراز در این راه کوشیده‌اند، اظهار می‌دارند که توانسته‌اند با مجاهدتهای پیگیر، و آزمایشهای فراوان، پرده از روی گوشه‌ای از جهان مرموز و ناشناخته ارواح بردارند و کارهای خارق عادت حیرت‌انگیزی که به وسیله آنها انجام می‌شود، از نزدیک مشاهده نمایند.

نویسنده دائرةالمعارف قرن بیستم که از محقّقان عصر ما محسوب می‌شود، در جلد چهارم کتاب خود، در مادّه «روح» جدولی از نام دانشمندان مشهور که به واقعیّت این علم اعتراف کرده‌اند، ارائه می‌دهد. در این جدول نام 47 نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان و آمریکا را ذکر می‌کند؛ از جمله: دومورگان (رئیس جمعیّت ریاضی‌دانان انگلستان)، ویلیام کروکس رئیس انجمن سلطنتی بریتانیا، روسل والاس بزرگترین فیزیولوژیست انگلستان در عصر خود، و دوست نزدیکِ داروین، فارلی رئیس مهندسی

کمپانیهای تلگراف، اکسون استاد دانشگاه آکسفورد، کامیل فلاماریون دانشمند فلکی و ریاضی‌دان معروف فرانسه، ویکتورهوگو نویسنده معروف و دانشمند فرانسوی، لمبررزو یکی از مشهورترین دانشمندان جرم‌شناسی، هیزلوپ استاد دانشمند آمریکایی، لوردبالفور سیاستمدار مشهور انگلیس، و جمعی دیگر از معاریف علمی، ادبی و سیاسی قرون اخیر را نام می‌برد.

سپس تصریح می‌کند که نام این عدّه چهل و هفت نفری را از میان هزاران نفر که به نام دانشمند و محقّق در این رشته کار کرده‌اند، انتخاب نموده است.

او در طیّ سخنان مشروح خود در این بحث، گواهی صریح بسیاری از این دانشمندان و مشاهدات آنها را در مورد تأیید این علم نقل می‌کند.

و نیز گواهی جمعیّت‌های متعدّدی را که به خاطر «تحقیق درباره مسئله روح و تماس با ارواح و خارق عاداتی که به آنها نسبت می‌دهند» تشکیل شده است، و ماههای متوالی در این باره به تحقیق و بررسی پرداخته‌اند و سپس این موضوع را به عنوان یک واقعیّت غیرقابل انکار تأیید نموده‌اند، شرح

می‌دهد. (در آینده بعضی از آنها را یادآور خواهیم شد.)

شکّی نیست که این علم پیش از آن که در غرب نضج گیرد، در مشرق وجود داشته و مورد توجّه عدّه‌ای از دانشمندان شرق بوده است؛ ولی پس از انتقال به غرب، مانند بسیاری از علوم دیگر، مورد بررسی و استقبال بیشتری قرار گرفت.

در این جا بد نیست قسمتی از مباحثی را که نویسنده محقّق کتاب «علی اطلال المذهب المادّی» و «دائرةالمعارف قرن بیستم» در این زمینه آورده است، در فرازهای کوتاه و عبارات فشرده‌ای از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم. او می‌گوید:

طرفداران اسپریتیسم، و دانشمندان این فن، معتقدند که: روح با فنای جسم و بدن هرگز فانی نمی‌شود، و با جسم شفّاف و لطیفی که دارد- همان جسم شفّاف و لطیفی که مافوق موادّ این جهان است و قوانین جهان مادّه بر آن حکومت نمی‌کند- به حیات خود ادامه می‌دهد.

و لذا می‌توان به وسیله افرادی که دارای استعداد

خاصّی هستند با ارواح مکالمه نمود؛ بلکه می‌توان آنها را دید.

روح می‌تواند به وسیله مدیوم (واسطه ارتباط) و با زبان او با لغاتی سخن بگوید که شخص مدیوم بکلّی از آن بی‌خبر است، و نیز می‌تواند بسیاری از اسرار علم و فلسفه و مسائل پیچیده ریاضی را که «واسطه» و «شنوندگان و حاضران» بکلّی از آنها بی‌اطّلاعند، بازگو کند؛ حتّی ممکن است در حالی که چشمان واسطه را کاملًا بسته‌اند، با دست او نامه‌های متعدّد و صفحات بسیاری را بنویسد.

خلاصه روح می‌تواند خارق عادات عجیبی از خود نشان دهد که انجام آن با وسایل مادّی و عادی امکان‌پذیر نیست؛ حتّی گاهی روح، خود را به همه حاضران نشان می‌دهد و اجسام را بدون این که دست به آن بزنند، حرکت می‌دهد.

قابل توجّه این که دانشمندان این فن برای این که هرگونه احتمال تقلّب و دخالت مرموز «واسطه» را در انجام این گونه خارق عادات از میان ببرند، و جای تردید در استناد این امور به ارواح باقی نماند، شخص واسطه را محکم به صندلی خود می‌بندند؛ حتّی گاهی او را در یک قفس آهنین محبوس می‌سازند؛ درب اطاقی را که در آن آزمایش صورت می‌گیرد، قفل می‌کنند، و

سیمهای الکتریکی به دست واسطه وصل می‌کنند تا هرگونه حرکتی را- هرقدر ضعیف و سریع باشد- دریابند، و از مجموع این امور اطمینان پیدا کنند، که این اعمال مربوط به ارواح است، نه شخص واسطه.«1»

سپس دانشمندان در این اندیشه فرورفته‌اند که این خوارق عادات عجیب و حیرت‌انگیز را چگونه می‌توان تفسیر نمود.

آیا راهی برای تفسیر آنها جز اعتقاد به وجود ارواح فعّال هست؟!

آیا واسطه‌ها از طریق یک نوع غش و تدلیس و خدعه و نیرنگ و تردستی‌های مخصوص این اعمال را انجام می‌دهند؟

و یا به وسیله آلات و ابزار مخفی و دقیقی قادر به انجام این امور هستند؟

یا این که از طریق تلقین و صحنه‌سازی‌های مخصوص می‌توانند در افکار حاضران تصرّف نموده و

به آنها وانمود کنند که چنین حوادثی رخ داده، در حالی که هیچ یک از اینها در خارج به وقوع نپیوسته است؟

دانشمندان و محقّقان دیرباوری که در جلسات علمی مزبور شرکت داشته‌اند صریحاً اعتراف دارند که این خوارق عادات و اعمال عجیب را به هیچ‌یک از امور بالا جز فعّالیّت ارواح، نمی‌توان استناد داد؛ زیرا آنها همه‌گونه تدابیر لازم را برای جلوگیری از تردستی‌های واسطه، با استفاده از ابزار مرموز به عمل آورده‌اند، و آنها کسانی نبوده‌اند که به این آسانی تحت تأثیر تلقین‌ها قرار گیرند.

آنها می‌گویند ما بارها این مسئله را در طیّ ماههای متوالی آزمایش نموده‌ایم، و راه همه احتمالات را بسته‌ایم و از نظر علمی وجود این امور حیرت‌انگیز، تفسیری جز وجود ارواح و فعّالیّت آنها نمی‌تواند داشته باشد.

این بود فشرده‌ای از بحثها و بررسیهای دانشمند مزبور در دو کتاب سابق‌الذّکر. این گواهیهای صریح دانشمندان دلیل بر این است که مسئله مزبور از نظر علمی قابل مطالعه است.

نتیجه نهایی بحث‌

«اسپریتیسم»، و «اسپری‌توآلیسم» را معمولًا به علم ارتباط با ارواح تفسیر می‌کنند، (مراجعه به فرهنگهای انگلیسی و دائرةالمعارف‌ها نیز این معنی را تأیید می‌نماید.) ولی بعضی اصرار دارند که مسئله عود ارواح و تناسخ را نیز جزئی از این علم بدانند. ما در نامگذاری با کسی سخنی نداریم؛ ولی ما این حقیقت را تأکید می‌کنیم که مسئله عود ارواح به هر نام و به هر اسم که باشد و در تحت هر لفافه‌ای، غلط و نادرست و غیرمنطقی است؛ امّا مسئله ارتباط با ارواح به هر نام که باشد، در حدود خاص و معیّنی قابل مطالعه است، و آمیختن این دو با هم سفسطه‌ای برای تحریف حقایق است.

با توجّه به این تذکّر لازم، اکنون به تعقیب بحث گذشته

بپردازیم:

در میان دانشمندانی که گواهی به امکان «ارتباط با ارواح از طرق علمی» داده‌اند افراد سرشناسی پیدا می‌شوند که این احتمال را لاقل درباره «همه آنها» نمی‌توان داد که اغفال شده باشند، و یا تلقینهای دروغین افراد شیّاد، در آنها اثر گذاشته باشد.

بخصوص این که بسیاری از آنها با روح بدبینی، یا انکار شدید، وارد بحث درباره این موضوع شده‌اند، ولی با این حال در مشاهدات حسّی خود اشباحی را دیده‌اند که به چیزی جز به اشباح ارواح قابل تفسیر نبوده‌اند، و یا صداها و حرکات اشیاء، بدون هیچ‌گونه علّت مادّی، و بدون این که کسی به آنها دست بزند- و خارق عادات دیگری- مشاهده کرده‌اند و پیامهایی دریافت داشته‌اند، که از مجموع آنها ایمان راسخی به صحّت این علم پیدا نموده‌اند.

اکنون اجازه دهید قسمتی از گواهی دانشمندان را در اینجا بیاوریم. این گواهی‌ها از یک منبع قابل ملاحظه، یعنی دائرةالمعارف قرن بیستم، استخراج و اقتباس شده است:

1- به هنگام انتشار این عقیده (عقیده امکان ارتباط با

ارواح) در میان مردم اروپا هیأتی از دانشمندان در سال 1869 برای بحث و بررسی دقیق در پیرامون این مسئله تشکیل شد. این هیأت مرکّب از جان لبوک و کروکس طبیعی‌دان بزرگ انگلستان در آن روز، لویس فیزیولوژیست معروف، روسل والاس یکی از مهمترین فیزیولوژیست‌های انگلستان در آن عصر، و دوست نزدیک داروین، دومورگان رئیس جمعیّت ریاضی‌دانان کشور، فارلی رئیس کمپانیهای تلگراف، جان کوکس فیلسوف معروف، اکسون استاد دانشگاه آکسفورد، و بعضی افراد سرشناس دیگر بودند.

هنگامی که خبر تشکیل این جمعیّت انتشار یافت، عدّه‌ای از نقاط مختلف جهان در انتظار نظر نهایی این جمعیّت دقیقه‌شماری می‌کردند؛ ولی آنها 18 ماه پی در پی به بحث و کنجکاوی در پیرامون این مسئله ادامه دادند و در جلسات ارتباط شرکت جستند و از نزدیک، پیامها و خارق عادات مزبور را بررسی و مشاهده نمودند و در پایان بیانیّه مشروحی صادر کردند که قسمتی از آن را ذیلًا از نظر می‌گذرانیم:

«... این جمعیّت در تفحّصات علمی خود پیرامون مسئله

ارتباط با ارواح، تنها روی مشاهداتی که برای همه اعضای جمعیّت حسّی بوده، و قرائن قطعی همراه داشته است، تکیه کردند.

«قابل توجّه این که چهار پنجم اعضای جمعیّت در آغاز این بررسیها شدیداً منکر این مسائل بودند و همه را مولود وهم و خیال، و یا تقلّب و تزویر، و یا لااقل نتیجه یک سلسله حالات اضطراری عصبی می‌دانستند؛ ولی پس از مشاهده اینهمه حوادث، آن هم در شرایط و کیفیّات خاصّی که همه احتمالات انحرافی را نفی می‌نمود، و پس از آزمایشهای دقیقی که مکرّراً انجام گرفت، اعضای جمعیّت چاره‌ای جز این نداشتند که اعلام کنند این خارق عادات از یک «عامل مرموز» غیر از آنچه تا آن وقت می‌پنداشتند، سرچشمه می‌گیرد ...!» (درست توجّه کنید! آنها تنها اعتراف به وجود یک عامل مرموز در این پدیده‌ها کرده‌اند.)

2- استاد کروکس که ریاست هیأت علمی سلطنتی انگلستان را به عهده داشت، در برابر صدها نفر از اعضای هیأت مزبور، به مناسبت گفتگو درباره اسپریتیسم، صریحاً اظهار کرد:

من نمی‌گویم این موضوع امر ممکنی است؛ بلکه می‌گویم یک واقعیّت عینی است!

و نیز نامبرده، در کتابی که به نام «پدیده‌های روحی» نگاشته و دههابار تجدید چاپ گردیده است، می‌گوید:

از آنجا که من به وجود این پدیده‌ها ایمان دارم، این یک نوع جُبن و ترس ادبی است که به خاطر وحشت از انتقادات استهزاءکنندگان و امثال آنها که هیچ‌گونه اطّلاعاتی در زمینه این علم ندارند و نمی‌توانند بر ضدّ اوهامی که به آن پایبندند قضاوت کنند، شهادت خود را در مورد آثار روح کتمان نمایم. من بانهایت صراحت آنچه در این باره با چشم خود دیده، و با تجربیّات مکرّر دقیق آزموده‌ام (در این کتاب) تشریح می‌کنم

3- روسل والاس که در کشف قانون «انتخاب طبیعی» همکار داروین بود، در کتابی که به نام «شگفتیهای اسپریتیسم» نگاشته، چنین می‌نویسد:

من مادّی و ماتریالیست صِرف بودم و به مذهب خود، نهایت درجه ایمان داشتم و در هیچ نقطه از فکر من محلّی برای قبول مسئله «روح» نبود، و نه برای وجود مبدأ دیگری غیر از این جهان مادّی و نیروهای وابسته به آن ولی بالاخره دیدم مشاهدات حسّی را نمی‌توان

نادیده گرفت و آنها را کنار زد، همینها بود که مرا مجبور ساخت قبل از هر چیز، وجود یک سلسله واقعیّات تازه- پیش از آن که بدانم اینها مربوط به ارواح هستند یا نه- بپذیرم؛ این مشاهدات تدریجاً محلّی از فکر مرا اشغال نمود؛ ولی باید بگویم این مطلب هرگز مربوط به استدلالات ذهنی نبود، بلکه متّکی به یک سلسله مشاهدات حسّی بود که یکی پس از دیگری انجام یافت تا آنجا که نتوانستم عاملی برای آنها غیر از ارواح قبول کنم

***

نتیجه- نظیر این گواهیها از طرف جمع فراوانی از دانشمندان در کتابهایی که مخصوصاً در این زمینه، خودشان نگاشته‌اند، یا به مناسبتهایی در کتب دیگر به آن اشاره نموده‌اند، دیده می‌شود و با توجّه به گواهی جمع کثیری از دانشمندان شرق که اگر بخواهیم همه را عیناً نقل کنیم، کتاب بزرگی می‌شود می‌توان قبول کرد که «ارتباط با ارواح» از سرحدّ مسائل نظری گذشته و به صورت یک مسئله حسّی و تجربی در آمده است، و گمان می‌کنم هر کس از دور قضاوت نکند و از نزدیک بنشیند و این گواهیها را مورد بررسی قرار

دهد، همین‌طور خواهد گفت.

بنابراین، باید گفت: ارتباط با ارواح را به عنوان یک واقعیّت می‌توان پذیرفت، ولی نباید از نظر دور داشت که این مسئله مورد سوءاستفاده عدّه زیادی قرار گرفته، و یا افراد ساده ذهنی به خیال خود به همین سادگی، و بدون هیچ گونه اطّلاعات علمی با یک میز چرخان، یا یک استکان، یک صفحه کاغذ پر از حروف الفبا، با ارواح کبیر و صغیر خواسته‌اند تماس بگیرند؛ و به دنبال آن بازی، میزگرد به راه افتاده و کم‌کم مسئله سر از تناسخ و بازگشت ارواح به بدنهای جدید درآورده است؛ و یک واقعیّت با هزاران اوهام به هم آمیخته شده. به این ترتیب، اصل ارتباط ممکن است، ولی از میان هزاران مدّعی شاید تنها یکی راستگو باشد!

بخش سوم پاسخ به ایرادها

چرا در این باره به بحث پرداختیم؟

پس از نشر بحثهای ما درباره «مسئله عود ارواح» و «ارتباط با ارواح»، یکی از نویسندگان مجلّه اطّلاعات هفتگی به پاسخگویی و دفاع از عقاید خود در این زمینه پرداخت؛ ما برای روشن شدن افکار عمومی و روشن ساختن میزان ارزش آن مدافعات، این بخش را به عنوان سؤال و پاسخ بر مباحث کتاب افزودیم.

سؤال: چرا این همه برای ابطال مسئله «تناسخ» و «میزگرد» به خود زحمت می‌دهید؟

پاسخ: یک اصل مسلّم داریم که دلایل عقلی و نقلی فراوانی آن را تأیید می‌کند، و آن اصل در یک حدیث نبوی

خلاصه شده است:

«هنگامی که بدعتی آشکار گردد و دستها یا زبانها یا قلمهائی برای تحریف حقایق و نشر خرافات به کار افتد، افراد مطّلع باید بپاخیزند و با آن مبارزه کنند، و اگر کوتاهی کنند، از رحمت خدا به دور خواهند بود، و نفرین فرشتگان و مردم بر آنها خواهد بود.» این از یک سو.

از سوی دیگر، این اصل هم در میان تمام دانشمندان اسلام اعم از شیعه و اهل تسنّن (جز فرقه کوچک و ضعیفی که «تناسخیّه» نامیده شده‌اند و تنها نامی از آنها در کتب عقائد و مذاهب یافت می‌شود) مسلّم است و همه به آن ایمان دارند که تناسخ و عود ارواح به بدن دیگر به هر شکل باشد، غلط و بی‌اساس است و دلایل نقلی و عقلیِ قطعی آن را ابطال می‌کند (خواه تناسخ به صورت نزولی باشد؛ یعنی، بازگشت به زندگی پست‌تر، یا صعودی یعنی بازگشت به زندگی عالیتر، در بدن انسان باشد، یا حیوان)؛ زیرا این عقیده خرافی مفاسد بسیاری دارد، زیرا:

اوّلًا، تناسخ از نظر مذهبی بهانه‌ای برای انکار رستاخیز و عدم نیاز به پاداش و کیفر در سرای دیگر و احیاناً بهانه‌ای

برای قائل شدن به ازلیّت ارواح (چنان که در تاریخ عقائد ثبت است) می‌گردد، و لذا یک مسلمان واقعی نمی‌تواند معتقد به تناسخ و عود ارواح به هر شکل و صورت باشد، و تحقیق این موضوع از دانشمندان مذهبی آسان است، و بسیاری از آیات قرآن این عقیده را طرد می‌کند.

ثانیاً، از نظر اجتماعی، وسیله مؤثّری برای تخدیر افکار، و آماده ساختن افراد برای تن در دادن به انواع محرومیّتها و بدبختی‌ها و ناکامیها می‌باشد؛ به زعم این که اینها کیفر اعمالی است که در زندگی سابق انجام داده‌اند و باید آنها را تحمّل کنند، تا به اصطلاح پاک شوند و کامل می‌شوند!

و یا به امید این که در زندگی آینده که به این جهان باز می‌گردند، جبران خواهد شد؛ پس تن در دادن به آنها ناراحت‌کننده نخواهد بود و به این ترتیب این عقیده، محرومان و ستمدیدگان را تشویق می‌کند که به بدبختیهای موجود تسلیم شوند!

ثالثاً، از نظر اخلاقی این عقیده بسیاری از تبعیضات اجتماعی و ظلم و ستمها را توجیه می‌کند، و کوشش برای مبارزه با اینها را بی‌دلیل می‌شمارد، چه این که قطعاً یا احتمالًا

این گونه افراد، کفّاره جنایات خود را در زندگی سابق می‌بینند تا پاک شوند، پس چرا ما مانع تکامل آنها شویم و در راه پاک شدن آنها سنگ بیندازیم؛ بنابراین، ترحّم به آنها هم بی‌دلیل است! همچنین ما نباید نسبت به افراد معلول و ناقص‌الخلقه و یا ملل استعمارزده و رنجدیده احساس ناراحتی کنیم!

مّا مسئله ارتباط با ارواح و بازی میزگرد

با این وضع که می‌دانیم و می‌دانند:

اوّلًا، یکی از عوامل تقویت عقیده به تناسخ ارواح است؛ چه این که اصحاب میزگرد و امثال آنها اقرارهایی به زعم خودشان از ارواح، دائر به تکرار و عود ارواح می‌گیرند.

(چنانکه نمونه آن را خواهیم دید.)

ثانیاً، فتح این باب، سبب هرج و مرج در عقاید و افکار خواهد بود؛ زیرا عدّه‌ای ساده‌لوح یا سودجو و یا مبتلا به بیماریهای روانی، هر شب کنار میز می‌نشینند و اقرار تازه‌ای به وسیله یک روح فوق‌العاده عالی و بلندپایه!! درباره خوبی

و بدی افراد، و حتّی صحّت و فساد عقاید پیروان این مذهب و آن مذهب (و چه بسا مذاهب باطله و فِرَق گمراه) ادّعا می‌کنند!

یک شب مجازات قسطی را در عالم ارواح (شبیه یخچال و کولر قسطی!) کشف می‌کنند (چنان که در شماره 1487 اطّلاعات هفتگی دارد) شب دیگر دلیل بر حقّانیّت بعضی از فرق ضالّه که وضعشان بر همه روشن است (چنانکه یکی از دوستان که مدّتها در این قسمت کار کرده بود و سپس به همین دلیل آن را بکلّی کنار گذاشت، اظهار می‌داشت) و از این قبیل امور.

می‌گویند این امور بر اثر دخالت ارواح خبیثه و شریره که در اطراف ما و در همه جا پراکنده‌اند و کارشان دروغ‌سازی و دروغ‌پردازی و بازی‌دادن افراد است، صورت می‌گیرد!

بفرض این که چنین باشد، باز هم این کار، کار غلط و غیرقابل اعتماد و اطمینان است. بدیهی است که این هرج و مرج فکری و عقیدتی و اخلاقی و اجتماعی، زیانهای غیرقابل جبرانی دارد.

مجموع این جهات سبب شد که ما با این خرافات پوسیده

مبارزه کنیم. آیا اگر ما در این باره سکوت می‌کردیم و جمعی که مطالعات مذهبی و علمی محدودی دارند، به اشتباه می‌افتادند، عمل خلافی هم از نظر دینی و هم از نظر انسانی انجام نداده بودیم؟!

کلکسیون فحش و تهمت!

سؤال: پاسخهائی که در مجلّه اطّلاعات هفتگی به شما دادند، چگونه یافتید؟

جواب: خوشبختانه تا آنجا که اطّلاع داریم، مقالات سیزده‌گانه‌ای که در «مکتب اسلام» در این زمینه نگاشتیم و اکنون به صورت کاملتر در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است، بسیار مؤثّر افتاد، و بسیاری را از اشتباه یا تردید خارج ساخت؛ شاید همین موضوع سبب شد که بعضی از مروّجان اصلی این عقیده، به دست و پا بیفتند تا آب از جوی رفته را به جوی بازگردانند، و بقدری ناراحت شدند که به زمین و آسمان و بزرگترین دانشمندان و مفاخر ما هتّاکی کردند و ماهیّت خود را آشکار ساختند.

پاسخی که به ما دادند و در چندین شماره آن مجلّه چاپ

شده، کلکسیونی بود از نسبتها و تهمتهای ناروا، و یک مشت هتّاکی و بدگوئی به بزرگانی که نه تنها ما، بلکه جهان انسانیّت به وجود آنها افتخار می‌کند و قرنها کتابهای آنها در بزرگترین دانشگاههای غرب که نویسنده مزبور تنها به بردن نام آنها فخر می‌کند، کتاب درسی بوده است.

و از همه بدتر، از این شاخه به آن شاخه پریدن، و از جواب اصلی فرار کردن و سر مردم را به یک سلسله بحثهای متفرّقه و گاهی داستان و شوخی و مطالب بی‌اساس گرم کردن، به تصوّر این که این گونه صحنه‌سازیها و جنجال به راه انداختن، در روحیّه ما یا خوانندگان مطّلع اثری به جای می‌گذارد.

لذا، از همان آغاز سخن، افراد مطّلع قضاوت خود را کردند و شکست طرف را در این بحث، به وسیله نامه‌ها یا گفتگوهای حضوری، اعلام داشتند و از این شاخه به آن شاخه پریدن و هتّاکی به بزرگان کردن و فرار از مسائل اصلی را نشانه آشکار این شکست می‌دانستند؛ حتّی بعضی از خوانندگان ما خودشان جواب سفسطه‌های این نویسنده را در نامه‌های خود نوشته و برای ما ارسال داشتند.

ما نه از کسی بدگوئی می‌کنیم؛ نه از پاسخ فرار می‌کنیم؛ نه دست به سفسطه و مغالطه می‌زنیم؛ زیرا نه چنین تعلیماتی به ما داده‌اند و نه با داشتن منطق قوی، نیازی به اینها احساس می‌کنیم، و صدهزار صفحه از این بدگوئیها و سخنان متفرّقه و پراکنده را با یک جو منطق مبادله نمی‌کنیم. اصولًا بحث علمی نیاز به این نیرنگها ندارد و این کارها دون شأن افراد حقیقت‌جو است و خدا گواه است اگر طرف مخالف، بدگوئی و هتّاکی به بزرگان نکرده بود، همین قدر هم به خود اجازه نمی‌دادیم.

طفره رفتن از حقایق هم اندازه‌ای دارد !

سؤال: به عقیده شما چرا آنها از مطالب اساسی طفره می‌روند؟

پاسخ: به عقیده ما چون آنها منطق روشن و تحصیلات منظّمی ندارند، مرتّباً از مطالب اساسی طفره می‌روند؛ بطوری که در چندین مقاله، که صدها سطر از مجلّه مزبور را اشغال کرده بود، بطور قطع جز چند جمله که اشاره خواهیم کرد و جواب خواهیم داد، ابداً به بحث ما مربوط نیست. او

پیوسته سعی می‌کند با کوچکترین مناسبتی از بحث فرار کند و در بیراهه‌ها سرگردان گردد.

به عنوان نمونه، در شماره 1497، به مناسبت مختصر ذکر خیری که از مرحوم جدّشان به میان می‌آورند، یک مرتبه جلو قلم را شل کرده و مطلب را به جاهای مضحکی می‌کشاند؛ او می‌نویسد:

پدرِ مادرم صد و بیست و چند سال با راحتی و خوشی و احترام فراوان در جامعه و ثروت قابل توجّه زندگی کرد، و در راه اصفهان چون هم «کشاورز مسلمان» دارد و هم «کشاورز زردشتی»، برای آب‌انباری که ساخته، از دو سمت پلّه و شیر گذاشته است؛ یک سمت برای مسلمان و یک سمت برای زردشتی که به رسم معمول یزد با گچ سفید شده است

گذشته از چند مسجد یزد که دیده‌ام زیلو انداخته، وقتی به سفر حج می‌رفته، برای خیلی از مساجد و امامزاده‌ها زیلو و قالی تهیّه کرده که زیلوها فکر می‌کنم 200 سال عمر کند!

یک روز در راه کاشان، اتومبیل جلو قهوه‌خانه‌ای توقف کرد که امامزاده‌ای نزدیک آن بود، داخل امامزاده که شدم، دیدم دو زیلو جلو درگاهها آویخته است که در حاشیه آنها اسم او را بافته‌اند.

در نه گنبد میان یزد و اصفهان که در دل کویر مرکزی است و از هر طرف چند فرسنگ نه آب است و نه یک برگ سبز، بطوری که چندسال پس از فوت او بر حسب تصادف مطّلع شدم از دو فرسنگی از دامان کوه با مخارج زیاد، آب برای آب‌انباری که در زمان صفویّه در آنجاست و خشک بوده آب تهیّه کرده است؛ از نکات دیگر می‌گذریم فقط یادآور می‌شوم خوب به خاطرم هست یک شب در ضمن صحبت به کسانی که در منزلش بودند، گفت: من در همه عمرم یک آخ نگفته‌ام! این حقیقت داشت«1» در عمر صد و بیست‌ساله‌اش هرگز بیمار نشده بود. بنیه بسیار قوی و اندام رشید و نیرومند یکی دیگر از نعمت‌هایی بود که نصیب او شده بود. در سالهای آخر عمرش هم دچار مرضی که باعث ناراحتی گردد نشد؛ فقط گاهی فشار خونش بالا می‌رفت و دچار نسیان می‌گشت.«2» سراسر عمرش را به آسایش و سعادت گذرانده بود

شما را به خدا قسم! این مطالب چه ربطی به بحث ما دارد؟ شما بگو کسی را می‌شناسم که آدم خوبی بود و پس از

عود به این جهان هم زندگی خوبی خواهد داشت؛ دیگر زیلوی 200 ساله و آب‌انبار نه گنبد اصفهان، آب‌انبار دوطرفه یزد، و این مطالب متفرقّه و بی‌ارتباط را بگذارید کنار! و این آقا از این قبیل سخنان، ماشاءاللّه فراوان دارد، فراوان! از قبیل داستان تریاک و این که در قهوه‌خانه‌ها تریاکیها به تریاک، کنایتاً «بنزین»! می‌گویند و ترکها «تیریاک»! می‌گویند و چرا تریاکیها به تریاک، بنزین می‌گویند و مانند اینها! (شماره 1498)

از همه جالبتر این که همین داستان مرحوم جدّ بزرگوار را در 16 شماره قبل نقل کرده و صریحاً می‌نویسد:

چند سال بود فلج شده بود؛ بطوری که غالباً (نه گاهی!) دچار نسیان می‌شد و گاهی هم به حال اغماء می‌افتاد. (شماره 1482)

و البتّه صد البتّه، کسی که چند سال باشد فلج باشد و فشار خون او خیلی بالا باشد و به حال اغماء و دم مرگ بیفتد، هیچ‌گونه کسالت و عارضه و ناراحتی ندارد و یک آخ هم نخواهد گفت!!

کسی که در نقل سرگذشت مرحوم جدّش، این‌چنین ضدّ

و نقیض بگوید، ارزش سرگذشتهای دیگری را که نقل می‌کند- و قسمت عمده بحثهایش نقل سرگذشتهاست- ناگفته پیداست.

چه کسی با الفاظ بازی می‌کند، ما یا شما؟

سؤال: می‌گویند شما با الفاظ بازی کرده‌اید؟

پاسخ: راستی مضحک است؛ شما که اسم «تناسخ» را «عود ارواح» گذاشته‌اید و بر خلاف همه دانشمندانی که کلمه تناسخ را به کار برده‌اند و آن را عین عود ارواح (اعم از صعودی و نزولی) دانسته‌اند، می‌گویید اینها دوتاست- و به گمان خود با این تغییر نام از ضربات خردکننده‌ای که فلسفه و دلایل نقلی بر این مسلک خرافی زده، مصون می‌مانید- آیا شما با الفاظ بازی می‌کنید یا ما؟!

ما مدارک زیادی از دانشمندان مختلف در دست داریم که همه آنها «تناسخ» را با «عود ارواح به جسد انسان دیگر در این جهان» یکی دانسته‌اند، شما اگر راست می‌گویید، مدرکتان بر این بازی لفظی چیست؟ (به شرط این که از این شاخه به آن شاخه نپرید؛ صریحاً بگویید درکتان چیست؟)

شما می‌گویید: اگر روح به جسمی که سطح تکامل آن بالاتر باشد، برگردد «عود ارواح» نام دارد و صحیح است، و اگر به جسمی برگردد که مساوی یا پائین‌تر باشد «تناسخ» است و باطل است؛ این تقسیم‌بندی بی‌دلیل را که بر خلاف گفته همه دانشمندان در معنی تناسخ است، از کجا آورده‌اید؟

تناسخ یک کلمه خارجی نیست؛ یک کلمه عربی است که در تمام کتب دسترس ما هست؛ نوشته‌های خواجه‌نصیرالدّین طوسی در شرح اشارات؛ علّامه حلّی در شرح تجرید العقائد؛ صدرالمتألّهین در اسفار؛ میرداماد؛ و شیخ‌الرّئیس بوعلی‌سینا؛ و ملّاعبدالرّزّاق لاهیجی در گوهر مراد؛ سعد بن عبداللّه قمی در کتاب المقالات و الفرق؛ و محمّد فرید وجدی در دائرةالمعارف قرن بیستم؛ و ملّاهادی سبزواری در شرح منظومه و بسیاری دیگر، همه گواه این مدّعاست.

اطّلاعات سرشار (؟)

جالب توجّه این که این آقا که به اصطلاح می‌خواهد درباره نوشته‌های فلاسفه بزرگ و یا مسائل اسلامی نظر دهد، اطّلاعاتش در مسائل فلسفی و اسلامی بسیار ضعیف

است؛ او تصوّر می‌کند با یادگرفتن نام چند کتاب و تکرار کلمه «اسپریت» و جار و جنجال و رجزخوانی می‌تواند به جنگ فلاسفه بزرگ برود.

اکنون با کمال معذرت، گوشه‌ای از اطّلاعات این نویسنده را منعکس می‌کنیم، ببینیم کسی که همه فلاسفه شرق را لجن‌مال کرده، اطّلاعات او در چه پایه است. او میان «جوهر» و «عَرَض» فرق نمی‌گذارد و می‌گوید فلاسفه ما، در «جوهر یا عَرَض بودن صورت» اختلاف کرده‌اند (شماره 1497) در حالی که هر کس از فلسفه مختصر اطّلاعی داشته باشد می‌داند صورت (به اصطلاح فلسفی) از اقسام جوهر است و ربطی به عرض ندارد.

2- می‌گوید: «قرائت اقلًّا یک سوره از قرآن در نماز واجب است» (در شماره 1495) در حالی که اگر یک رساله عملیّه ساده را مطالعه فرمایند، می‌دانند در هر نماز لااقل (اقلًّا که ایشان با تنوین ذکر کرده غلط است) چهار سوره به عقیده شیعه واجب است و به عقیده اهل تسنّن دو سوره از قرآن (دومرتبه سوره حمد و مقداری از آیات).

3- در ایرادی که به گمان خود در مسئله زمان به ابن سینا

ارتباط با ارواح، ص: 147

کرده، می‌گوید: «بی‌آغاز یعنی چه؟ آیا این تعریف غیر از قدیم بودن است» (شماره 1499) این سخن او گواهی می‌دهد که ایشان فرق میان «قدیم زمانی» و «قدیم ذاتی» را نمی‌داند، در حالی که هر کس به الفبای فلسفه آشنا باشد، فرق میان این دو را می‌داند.

4- در جای دیگر می‌گوید: «فلاسفه 900 سال در این که در زمان بُعد مفطور است یا مقطور نزاع کرده‌اند و هنوز معلوم نشده با" قاف" است یا با" ف"!»

آقای عزیز! بحث زمان یکی از مهمترین مباحث فلسفی است و صفحات زیادی از تمام کتب فلسفه ما را اشغال می‌کند و فلاسفه ما پیش از «اینشتاین» ارتباط آن را با مسئله «حرکت» کشف نمودند. بگوئید چه کسی 900 سال در این کلمه دعوا کرده (اصولًا بعد مقطور مربوط به مکان است نه زمان)؛ لااقل به مباحث زمان و مکان در شرح منظومه، اسفار و اشارات یک نگاه بکنید!

تازه کسی در مسئله «ف» و «ق» دعوا نکرده است؛ درست «داستان خسن و خسین» است!

5- اطّلاعات تفسیری او بقدری زیاد (؟) است که از ترجمه

یک آیه عاجز است؛ مثلًا، آیه«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍخَیْراًیَرَهُ ...» را این طور معنی‌می‌کند: «هرکس ذرّه ومثقال کار خیر کند، آن را می‌بیند و هر کس یک ذرّه و یا یک مثقال! کار بد کند آن را خواهد دید.» (شماره 1391)

این آقا خیال کرده «مثقال» در آیه و در لغت عرب، مانند همان کلمه مثقال دکّان عطّاری است که در فارسی امروز به کار می‌بریم، در حالی که چنین نیست؛ مثقال به معنی وزن است؛ یعنی به اندازه سنگینی یک ذرّه؛ و ذرّه هم در اصل، به معنی مورچه است که به اشیاء ریز هم اطلاق می‌شود.

(رجوع شود به قاموس اللّغة)

ولی این علّامه بحرالعلوم (؟) مثقال را به همان معنی رایج فارسی و دکّان عطّاری تفسیر فرموده!

مطمئن باشید اگر کسی اطّلاعات کافی داشته باشد، به علماء و نوابغ بزرگ خود بد نمی‌گوید؛ همیشه دانشمند و عالم، قدر عالم را می‌داند؛ قدر زر زرگر شناسد

6- می‌گوید آنچه من درباره عود ارواح می‌گویم تناسخ نیست بلکه نسخ است! اینک عین عبارت او: «ما اسپریت‌ها تناسخ را باطل و پوچ می‌دانیم و با تناسخی‌ها کاملًا مخالفیم؛

تناسخی‌ها نیز مخالف ما هستند؛ یعنی، عود ارواح را به صورتی که ما معتقدیم مردود می‌دانند ولی نسخ تا حدّی با عقیده ما در عود ارواح نزدیک است ...»

آقای نویسنده! آنچه شما می‌گوئید، عین تناسخ است و تناسخ و نسخ هردو از یک مادّه مشتق شده و فرقی میان اینها نیست. کلمه عود ارواح نیز با آنها یک معنی دارد؛ تنها گاهی تناسخ را بر معنی وسیع آن اطلاق می‌کنند که هم شامل بازگشت روح انسان به انسان دیگر می‌شود و هم شامل بازگشت روح انسان به حیوان.

***

خلاصه، شما با تغییر نام تناسخ به نسخ، در واقع «کره» را «یاق» کرده‌اید! اینها هر دو یکی است.

آخرین چیزی که شما می‌گویید این است که بازگشت روح انسان را به انسان فقط قبول دارید نه به حیوان، ولی این به معنی انکار تناسخ نیست بلکه یک قسم آن را پذیرفته‌اید و یک قسم آن را رد کرده‌اید و بطور مسلّم شما با این عقیده، تناسخی هستید؛ پس چرا از اسم آن وحشت دارید؟!