۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)0%

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام) نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 109

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی
گروه:

صفحات: 109
مشاهدات: 1905
دانلود: 51

توضیحات:

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)
  • ۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

  • پيشگفتار

  • اخلاق در حوزه هاى علميّه

  • مجموعه حاضر

  • امتيازات درس اخلاق معظّم له

  • 110 سخن از امير سخن

  • 1 - آغاز همه كارها به نام خدا

  • 2 - آثار متفاوت عفو و بخشش

  • 3 - آثار مهمّ ذكرها!

  • 4 - آداب خريد و فروش

  • 5 - آرزوهاى طولانى!

  • 6 - آرى، بهشت را به بها مى دهند!

  • 7 - آزادى انسان ها

  • 8 - آسيابى در جهنّم!

  • 9 - آفت ها!

  • 10 - آيا همه جا اكثريّت معيار است؟

  • 11 - احسان و نيكوكارى

  • 12 - اخلاق و گنج هاى روزى

  • 13 - ارزش شناسان!

  • 14 - ارزش واقعى اعمال

  • 15 - اركان اصلى توبه

  • 16 - اركان سه گانه جامعه انسانى

  • 17 - أسباب شرف و عزّت آدمى

  • 18 - اعتدال در همه چيز

  • 19 - اغنياى واقعى!

  • 20 - امارت و اسارت!

  • 21 - امنيّت و آرامش در سايه دين

  • 22 - اوّل خودت، سپس ديگران!

  • 23 - اهميّت فوق العاده صبر و شكيبايى

  • 24 - ايمان و عمل، دو دوست هميشگى

  • 25 - با چه كسى مشورت كنيم؟

  • 26 - بدعت چيست و بدعت گزار كيست؟

  • 27 - برترين پيوند و بالاترين شرف

  • 28 - برترين جهاد

  • 29 - بزرگ ترين گناهان

  • 30 - بدترين دوستان

  • 31 - به اين طريق از ما باش!

  • 32 - بهترين اعمال

  • 33 - بهترين رفيق

  • 34 -بهترين زاد و توشه ها

  • 35 - بهترين شيوه بندگى

  • 36 - پنج دستور براى زندگى بهتر

  • 37 - پى آمد آرزوهاى طولانى

  • 38 - تا زبان اصلاح نشود

  • 39 - تعليم و تعلّم الزامى است

  • 40 - تفسيرى ديگر از تقوى

  • 41 - چراغى از پيش بفرست!

  • 42 - حاصل ازدواج تنبلى و ناتوانى!

  • 43 - حساب رس خود باش!

  • 44 - حُسن عاقبت

  • 45 - حقّ تقوى

  • 46 - حقيقت روزه!

  • 47 - دام هاى فريبنده

  • 48 - درهاى نيكوكارى

  • 49 - دنيا و آخرت

  • 50 - دو چيز مايه هلاكت مردم است!

  • 51 - دور افتادگان از رحمت خدا

  • 52 - ديده و دل

  • 53 - رابطه تقوى با زبان!

  • 54 - رابطه شخصيّت و تقوى

  • 55 - راه بازگشت

  • 56 - راه سلامت و عافيت

  • 57 - راه نفوذ شيطان!

  • 58 - راهوارترين مركب، و بهترين زاد و توشه

  • 59 - روح عبادت

  • 60 - روزه داران واقعى!

  • 61 - ريشه فتنه ها

  • 62 - زاهد كيست؟

  • 63 - زهد و شناخت دنيا

  • 64 - زمان، يكى از گواهان روز قيامت!

  • 65 - سخن و سكوت!

  • 66 - سرآمد زندگى!

  • 67 - سرانجام متّقين و گناهكاران

  • 68 - شركت در مجلس گناه!

  • 69 - شمشير عقل و پوشش حلم

  • 70 - ضرورت انتخاب الگوها

  • 71 - طعم ايمان!

  • 72 - عشق سوزان، مانع مهمّ شناخت

  • 73 - عقل هاى اسير شهوت!

  • 74 - عقل هاى نورانى و چشم هاى تيزبين!

  • 75 - علم و يقين

  • 76 - على از زبان على (عليه السلام)

  • 77 - على از زبان خودش!

  • 78 - عيد چه روزى است؟

  • 79 - غافلان بى خبر!

  • 80 - غيبت، تلاش عاجزان است!

  • 81 - فرق عاقل و جاهل

  • 82 - فلسفه مهمّ حجّ

  • 83 - قرآن بهار دل ها

  • 84 - قرآن و بى نيازى

  • 85 - قلعه تسخيرناپذير تقوى

  • 86 - قلعه نفوذناپذير!

  • 87 - قلّه رفيع جود و سخاوت

  • 88 - كمال عفّت و خويشتن دارى

  • 89 - گناهان پنهان!

  • 90 - لباس تقوى

  • 91 - مؤمن آينه مؤمن است

  • 92 - مؤمنان واقعى!

  • 93 - مجازات شش گروه به خاطر شش خصلت!

  • 94 - محور ارزشى جامعه

  • 95 - مردم سه گروهند!

  • 96 - مشكلات نعمت!

  • 97 - مفاسد بيكارى!

  • 98 - مقام دانشجو و طالب علم

  • 99 - موادّ امتحانى بزرگان!

  • 100 - ميوه هاى هدايت

  • 101 - نتيجه شناخت

  • 102 - نشانه اصلى ديندارى

  • 103 - نشانه هاى جهل و نادانى

  • 104 - نقش انتظار فرج در زندگى ما

  • 105 - هدف نهايى بعثت

  • 106 - هم طراز شهيدان

  • 107 - همه چيز حساب و كتاب دارد!

  • 108 - همه چيز در پرتو انديشه!

  • 109 - هميشه به ضعف ها بينديشيم

  • 110 - ياد خدا

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 109 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1905 / دانلود: 51
اندازه اندازه اندازه
۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

نویسنده:
فارسی
110 سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

۱۱۰ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

مؤلّف حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى

پيشگفتار

اخلاق در حوزه هاى علميّه
نظام درسى و پرورشى حوزه هاى علميّه، ويژگى ها و امتيازات خاصّى دارد، كه آن را از تمام نظام هاى درسى ممتاز مى كند! از جمله اين امتيازات، درس هاى اخلاق است كه در حوزه هاى علميّه به آن اهتمام ورزيده مى شود. اساتيد محترم سعى مى كنند در كنار تعليم علوم مختلف به طلاّب و دانشجويان خود، روح آنان را نيز پرورش دهند و به رشد صفات شايسته اخلاقى آن ها كمك نموده و صفات ناشايست اخلاقى، مخصوصاً صفاتى كه بر اثر تعليم و فراگيرى علم به وجود مى آيد، را ريشه كن نمايند.
درس هاى اخلاق، و مجالس انسان سازى، در حوزه هاى علميّه به دو صورت برگزار مى شود:
الف) نخست درس هاى اخلاق مستقلّ، كه معمولا در يكى از شب ها، يا روزهاى پايانى هفته، توسطّ يكى از علماى بزرگ و متخلّق به اصول اخلاقى اداره مى شود و استاد با استفاده از كوله بار تجربه، به بيان آيات، روايات و داستان هاى اخلاقى مى پردازد و روح طالبان علم و دانش را صيقل مى دهد.
ب) قسم دوم درس هاى اخلاق غير مستقل است كه در آخرين روز درسى هفته و در انتهاى درس انجام مى شود. در اين جلسات، استاد با بيان روايتى اخلاقى، كام تشنگان معارف الهى را با جرعه هايى از كوثر قرآن و آل محمّد (عليهم السلام)سيراب مى كند و آن ها را، حدّاقل تا يك هفته، در مقابل انحرافات اخلاقى بيمه مى نمايد.

مجموعه حاضر
اين نوشتار، حاصل تعدادى از درس هاى اخلاقِ استاد بزرگوار، معلّم اخلاق، عالِم عامِل،
حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى مدّ ظلّه العالى مى باشد، و از آن جا كه معظّم له مطالب مهمّ اخلاقى را در ذيل روايات مذكور با زبانى ساده و رسا ـ كه از هنرهاى بزرگ ايشان است ـ بيان كرده اند و براى عموم مردم قابل فهم و استفاده است، مجموعه حاضر به شكل كنونى گردآورى شد، تا ان شاءالله خوانندگان محترم با مطالعه و سپس عمل به مضامين آن، به رشد اخلاقى خود كمك كنند.

امتيازات درس اخلاق معظّم له
هر چند درس هاى اخلاق در حوزه هاى علميّه، مخصوصاً از نوع دوم آن، توسّط اساتيد متعدّدى بيان مى شود، ولى درس اخلاق معظّم له ويژگى هاى خاصّى دارد و شايد به همين جهت روزهاى چهارشنبه، كه استاد معظّم به وعظ و ارشاد طلاّب عزيز مى پردازد، تعداد بيش ترى در جلسه درس حاضر مى شوند. مهم ترين ويژگى هاى درس اخلاق معظّم له به شرح زير است:
١ـ معمولا مباحث اخلاقى روز چهارشنبه در پايان درس ها گفته مى شود، ولى استاد معظّم مباحث اخلاقى را در ابتداى درس مطرح نموده، سپس به ادامه درس مى پردازند; بدون شك چنين روشى مؤثّرتر است.
٢ـ مدّت درس هاى اخلاق، از نوع دوم، كم است; يعنى اساتيد محترم معمولا چند دقيقه اى بيش تر به سفارشات اخلاقى در انتهاى درس نمى پردازند; ولى استاد معظّم، نصف و گاهى ٣ ٢ وقت درس را به تذكّرات اخلاقى اختصاص مى دهند.
٣ـ استاد عاليقدر، كه نظم ايشان زبانزد خاصّ و عام است و به عنوان اسوه و الگوى نظم شناخته شده اند، در بحث هاى اخلاقى نيز نظم و ترتيب را مراعات مى كنند و معمولا بحث هاى اخلاقى معظّم له از نظم خاصّ موضوعى، يا ترتيبى برخوردار است، بدين جهت يك سال كلمات قصار حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) از تحف العقول را مطرح نمودند، سال ديگر بحث تقوى را از زاويه هاى مختلف پيگيرى كردند، و در سال على بن ابى طالب (عليه السلام)، كلمات قصار مولى اميرمؤمنان (عليه السلام) را موضوع بحث هاى اخلاقى خويش قرار دادند.
٤ـ در لابلاى بحث هاى اخلاقى، مسايل مهمّ سياسى روز نيز مدّ نظر آن حضرت بوده و در هر جلسه در صورت لزوم دقايق پايانى را به تذكّر، تحليل و بيان مسايل مهمّ سياسى آن هفته مى پردازند.
٥ـ در مباحث اخلاقى فقط به پيام اخلاقى آيه يا روايت اكتفا نمى نمودند، بلكه اگر سؤال و شبهه اى، يا تضاد ظاهرى با ساير آيات و روايات به نظر مى رسيد، دقيق و موشكافانه آن را مطرح و حلاّجى مى كردند.

١١٠ سخن از امير سخن
از آن جا كه در سال اميرمؤمنان (عليه السلام)، سال ١٣٧٩، تصميم به گردآورى اين مجموعه گرفته شد، به تناسب اين سال مبارك، يكصد و ده حديث از روايت هاى اخلاقى امير المؤمنين (عليه السلام) كه در جلسات اخلاقى استاد معظّم حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى مدّ ظلّه مطرح شده بود و معظّم له بحث هاى آموزنده و شيرينى پيرامون آن طرح كرده بودند، گردآورى شد. و پس از تحقيق در منابع آن و حذف قسمتى از مكرّرات و شرح بعضى از نقاط مجمل و اضافه كردن پاورقى هاى لازم و انجام كارهاى لازم ديگر، به شكل كنونى در اختيار شما خوانندگان عزيز قرار مى گيرد.
در اين جا لازم مى دانم از تمام عزيزانى كه در مراحل مختلف مرا يارى كرده اند صميمانه قدردانى و تشكّر كنم و از خداوند متعال توفيق تخلّق به صفات شايسته اخلاقى و شست و شوى صفات زشت را براى همگان بخواهم. آمين يا ربّ العالمين.

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ

١ - آغاز همه كارها به نام خدا
قال على (عليه السلام):
«كُلُّ اَمْر ذى بال لَمْ يُذْكَرْ فيهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ اَبْتَرُ»;
«هر كار داراى اهميّتى كه بدون ياد خدا آغاز گردد، به سرانجام نمى رسد»(١).

شرح و تفسير
ياد خداوند در تمام اعمال و گفتار انسان مؤثّر است و غفلت از آن نتيجه منفى دارد. بر اين اساس در اين روايت شريف توصيه به ذكر نام الله در هر كارى شده است و روشن است كه منظور از بردن نام خدا و آغاز هر كارى به نام او، فقط گفتن بسم الله نيست، بلكه هدف اين است كه خداوند در تمام اعمال ما حضور داشته باشد، بدين جهت در اين روايت، بر خلاف روايات مشابه، به جاى «لَمْ يُبْدَأْ»(٢) جمله «لَمْ يُذْكَرْ» آمده است. كه نه تنها در شروع كار، بلكه در ادامه كار هم ذكر الله لازم است.

چگونه خدا را ياد كنيم؟
«ذكر الله» و به ياد خالق و آفريدگار جهان هستى بودن انواعى دارد، برترين آن اين است كه انسان بداند او وجودى است وابسته، كه بدون تكيه بر خداوند، حتّى براى يك لحظه، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. وابستگى ما انسان ها، بلكه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است كه در ابتدا و ادامه نياز به آن منبع دارد. اگر انسان به اين مرحله از ياد خدا برسد و از آن غفلت نكند، بدون شك متحوّل و دگرگون مى گردد و ديگر به هيچ كس جز خدا تكيه نمى كند و امكان ندارد كه آلوده به گناه شود; زيرا چنين انسانى همواره خويش را در محضر خدا مى بيند و تمام نعمت ها و در يك جمله هستى اش را از ناحيه او مى داند و روشن است كه چنين انسانى هرگز گرفتار معصيت نمى شود. گناهان در لحظه هايى رخ مى دهد كه انسان از خدا غافل مى شود(٣). انسانى كه دائماً به ياد اوست گناه نخواهد كرد.
_____________
١. بحار الانوار، جلد ٧٣، و جلد ٨٩، .
٢. جامع الصغير، جلد ٢، ، حديث ٦٢٨٤.
٣. مباحث مختلف مربوط به غفلت; از جمله عوامل غفلت، عواقب شوم غفلت، نشانه هاى غفلت، راه هاى زدودن غفلت، غفلت مثبت و منفى و ديگر مباحث مربوطه را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، به بعد، مطالعه فرماييد.

۱

٢ - آثار متفاوت عفو و بخشش
قال على (عليه السلام):
«اَلْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدْرِ اِصْلاحِه مِنَ الْكَريمِ»;
«عفو و بخشش به همان مقدار كه اگر از سوى كريم باشد باعث اصلاح مى شود، اگر از ناحيه لئيم باشد باعث إفساد است»(١).

شرح و تفسير
اين حديث شريف را به دو شكل مى توان تفسير نمود.
تفسير اوّل: انسان كريم هنگامى كه شخص خطاكارى را مورد عفو و بخشش خويش قرار دهد محبّت او را جلب مى كند; چرا كه عفو او آميخته با بزرگوارى و تواضع است، ولى عفو و گذشت انسان هاى لئيم و پست، چون آميخته با منّت و آزار است، سبب إفساد مى شود. و اين در واقع مصداقى از مصاديق (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها اَذىً وَ اللهُ غَنِىٌّ حَليمٌ) «گفتار پسنديده (در برابر نيازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونت هاى آن ها)، از بخششى كه آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است; خداوند بى نياز و بردبار است»(٢) مى باشد.
تفسير دوم: در تفسير اوّل عفو و بخشش گاه از سوى «كريم» و گاه از سوى «لئيم» بود، كه در خطاكارى كه مورد عفو قرار گرفته دو عكس العمل متفاوت داشت، ولى طبق تفسير دوم عفو و بخشش گاه در مورد شخص «كريم» و گاه نسبت به شخص «لئيم» كه مرتكب خطا شده اند و مورد عفو قرار گرفته اند، مى باشد. طبق اين تفسير معناى روايت چنين مى شود: اگر آدم هاى كريمِ خطاكار مورد عفو قرار گيرند موجب إصلاح آنان مى گردد، ولى عفو انسان هاى پست و لئيم نه تنها موجب اصلاح آنان نمى شود، بلكه از آن سوء استفاده مى كنند و جسور و جرى شده و به فساد بيش تر مى پردازند، پس نتيجه عفو آنان إفساد است.
پيام اخلاقى اين روايت اين است كه عفو و گذشت هم حساب و كتابى دارد، هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مكّه را فتح كرد، فرمان عفو عمومى صادر فرمود(٣). اين عفو و گذشت اثر بسيار مطلوبى در غالب مردم مكّه گذارد، ولى چند نفر را كه اصلاح پذير نبودند استثناء كرد و فرمان قتل آن ها را صادر نمود. قرآن مجيد در مورد ثمره اين عفو عمومى مى فرمايد: (يَدْخُلُونَ فى دينِ اللهِ اَفْواجاً); آن ها (مردم مكّه) به صورت گروه گروه به دين اسلام مى گرويدند»(٤). اين اقبال عمومى به اسلام، كه بدون هرگونه اجبار و اكراهى بود، ثمره عفو و بخشش پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)بود. اين مسأله براى همه، مخصوصاً براى رهبران جامعه، درس بزرگى است. عفو و بخشش در آيات قرآن مجيد و روايات، به صورت گسترده مطرح شده است كه اين مختصر جاى طرح همه آن آيات نيست(٥).
_____________
١. بحارالانوار، جلد ٧٤، .
٢. سوره بقره، آيه ٢٦٣.
٣. فروغ ابديّت، جلد دوم، .
٤. سوره نصر، آيه ٢.
٥. به ميزان الحكمة، جلد ٦، به بعد، مراجعه كنيد.

۲

٣ - آثار مهمّ ذكرها!
قال على (عليه السلام):
«يا كُمَيْلُ! قُلْ عِنْدَ كُلِّ شِدَّة «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ» و قُلْ عِنْدَ كُلِّ نِعْمَة «اَلْحَمْدُلِلّهِ» تُزْدَدْ مِنْها، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَيْكَ «فَاسْتَغْفِرِ اللهَ» يُوَسَّعُ عَلَيْكَ فيها»;
«اى كميل: در مواجهه با هر مشكلى بگو: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» خداوند كفايت آن مشكل را مى كند و هرگاه نعمتى به تو رسيد بگو: «الحمدلله» تا سبب فزونى نعمت گردد، و هرگاه روزى تو به تأخير افتاد، «استغفار كن» كه باعث گشايش روزى است!»(١).

شرح و تفسير
از سوى معلّمى بزرگ همچون على (عليه السلام) براى شاگرد مستعدّى چون كميل، سه ذكر بسيار عالى و مهمّ براى سه هدف بزرگ بيان شده است. آرى همه چيز در نزد معصومين (عليهم السلام) هست; حتّى اوراد و اذكار، و نيازى به ديگران نمى باشد. گفتن سه ذكر فوق، در سه زمان مخصوصى كه در روايت آمده است، آثار مهمّى دارد; ولى آنچه كه مهمّ است توجّه به اين نكته كه: «ذكر، فقط لقلقه زبان نيست» بنابراين، اگر به مفهوم اين ذكرهاى جالب، توجّه نكنيم و پيام آن ها را در جامعه پياده نكنيم، آن آثار را نخواهد داشت.
معناى ذكر «لا حول و لاقوّة الا بالله» اين است كه تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشكلات اوست و هر چه هست از ناحيه اوست. اگر اين معنى را باور كنيم و در نتيجه با تمام وجود به در خانه او برويم و ايمانمان به اين مفاهيم قوى شود، يعنى حالتى شبيه حالت غريق در دريا پيدا كنيم، كه جز قدرت خداوند به هيچ چيز ديگر فكر نكنيم، خداوند در مشكلات ما را كفايت خواهد كرد.
پيام ذكر «الحمدلله» اين است كه با رسيدن به نعمتى مغرور نشويم و حقيقتاً نعمت را از جانب او بدانيم، از آن سوء استفاده نكنيم، بخل نورزيم، در اين صورت نه تنها نعمت باقى مى ماند، بلكه فزونى مى يابد.
و ذكر سوم (استغفراللّه) نيز چنين است. معناى استغفار اين است كه ديگر به سراغ گناه نرويم; زيرا يكى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه گناهان است، جامعه گناهكار جامعه فقيرى نيز خواهد بود(٢). البتّه بروز اين مشكلات به هنگام گناه، زنگ بيدارباشى است براى مؤمنان.
با اين بينش، بروز مشكلات فوق خود نعمت است، بدين جهت خداوند كفّار را به حال خود رها كرده و براى بيدارى آن ها زنگ بيدارباش نمى زند، تا در گناهان خويش غرق شوند.
_____________
١. بحار الانوار، جلد ٧٤، .
٢. براى آگاهى بيش تر از آثار گناهان در دنيا، به كتاب تحقيقى پيرامون نماز باران، به بعد، مراجعه كنيد.

۳

٤ - آداب خريد و فروش
قال على (عليه السلام):
«وَ لْيَكُنِ الْبَيعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوازينِ عَدْل وَ اَسْعار لا تُجْحِفُ بِالْفَريقَيْنِ مِنَ الْبايِعِ وَ الْمُبْتاعِ فَمَنْ قارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ اِيّاهُ فَنَكِّلْ بِه وَ عاقِبْهُ فى غَيْرِ اِسْراف»;
«بايد معاملات با شرايط آسان صورت گيرد; با موازين عدل و نرخ هايى كه نه به فروشنده زيان برساند و نه به خريدار! و هرگاه كسى پس از نهى تو از احتكار، به چنين كارى دست بزند، او را كيفر كن! و در مجازاتش بكوش، ولى زياده روى نكن»(١).

شرح و تفسير
سه مشكل مهمّ جامعه ما را تهديد مى كند:
١ـ تهاجم فرهنگى دشمن، كه بى رحمانه عقايد و آداب و رسوم ملّت مسلمان را هدف قرار داده است.
٢ـ ايجاد اختلاف و رخنه در صفوف يكپارچه و متّحد مسلمانان، كه از ابزارهاى كهنه دشمنان است.
٣ـ تورّم و گرانى بى حساب، كه با سوء مديريّت خودى ها، يا كارهاى حساب شده دشمن پديد مى آيد.
در مورد مشكل سوم، كه موضوع روايت فوق نيز مى باشد، توجّه به نكاتى لازم است.
الف) تورّم و گرانى در حدّ معقول و شناخته شده قابل تحمّل و تحليل اقتصادى است. امّا نرخ هاى ساعتى و قيمت هاى ناپايدار، كه هر لحظه در حال تغيير است، نوعى هرج و مرج و غارت اقتصادى است. و اين جاست كه حكّام شرع بايد در مقابل اين مسأله بايستند و با عوامل آن برخورد مناسب كنند.
ب) از نظر شرع دست قانون گذاران بسته نيست; زيرا اين كه گفته مى شود قيمت كالا حدّ معيّنى ندارد، بلكه تابع توافق خريدار و فروشنده است، مربوط به شرايط عادى اقتصادى است; ولى حكومت اسلامى مى تواند در شرايط غيرعادى نرخ كالاها را مشخّص كند و گرنه بعضى از مردم ديگران را همانند گرگ مى خورند. بنابراين طبق عناوين ثانويّه و در شرايط ويژه اقتصادى، مى توان نرخ كالاها را مشخّص كرد و متخلّفين را مجازات نمود. بلكه از حديث فوق استفاده مى شود كه نظارت حكومت به عنوان اوّلى لازم است و وجود انواع تعزيرات، كه روى حساب و كتاب باشد، لازم و ضرورى است.
ج) همه مردم بايد در چنين زمان هاى حسّاس همكارى نمايند و با خوددارى از خريد كالاهاى گران، عملا با گران فروشان مبارزه كنند.
د) آخرين نكته اين كه حكومت اسلامى بايد لااقل در زمانى كه گران فروشى مردم را تحت فشار قرار داده، نرخ هاى خود را جابجا نكند.
با رعايت نكات چهارگانه بالا مى توان گرانفروشى را كنترل كرد، تا اسلام و انقلاب را تهديد نكند.
______________
١. نهج البلاغه، نامه ٥٣، (عهدنامه مالك اشتر).

۴

٥ - آرزوهاى طولانى!
قال على (عليه السلام):
«ما اَطالَ اَحَدٌ الاَْمَلَ اِلاّ نَسِىَ الاَْجَلَ و اَساءَ الْعَمَلَ»;
«هيچ انسانى آرزوهاى خود را طولانى نمى كند، مگر اين كه مرگ را فراموش مى كند و اعمال او بد مى شود!»(١).

شرح و تفسير
آرى آرزوهاى دور و دراز، انسان را گرفتار سوء رفتار و قبح اعمال مى كند. در زبان عرب دو لغت به معناى اميد و آرزوست; يكى «رجاء» و ديگرى «أمَل» است، اوّلى بار مثبت دارد و منظور از آن اميد و آرزوى سازنده است، ولى «اَمَل» گاه بار منفى دارد و به معنى آرزوهاى غيرسازنده است. ظاهراً در فارسى «اميد» معادل «رجاء» و «آرزو» معادل «امل» است. حضرت على (عليه السلام) در اين روايت پرمعنى به يكى از جنبه هاى منفى «أمل» مى پردازد و تأثير سوء آن را در اعمال انسان گوشزد مى نمايد.
سؤال: راستى چرا «آرزوهاى طولانى» اين قدر بد است؟
پاسخ: خاصيّت زرق و برق مادّى دنيا اين است كه از دور جاذبه قوى دارد، امّا وقتى انسان به نزديك آن مى رسد به آن عادت مى كند و جاذبه خود را از دست مى دهد. مانند موادّ مخدّر كه افراد قبل از رسيدن به آن برايشان جاذبه دارد، امّا وقتى معتاد شدند ديگر جذبه اى براى آن ها ندارد. و بايد مرتّباً مقدار آن را افزايش دهند تا در كام مرگ فرو روند.
شخصى كه اجاره نشين است و از مشكلات آن رنج مى برد آرزو مى كند كه خانه اى ملكى، هر چند كوچك نصيبش شود و اين برايش فوق العاده جاذبه دارد، امّا هنگامى كه به آن مى رسد، پس از مدّت كوتاهى برايش عادى مى شود و آرزوى خانه اى بزرگ تر با امكانات بيش تر مى كند، امّا به آن هم قانع نيست و هر روز در فكر منزل مرفّه ترى است.

هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگر!

بنابراين آرزوها مرز و پايانى ندارد، بدين جهت اگر انسان بخواهد به آرزوهاى خويش برسد بايد تمام نيرويش را صرف رسيدن به آن نمايد و طبيعى است كه ديگر وقت و نيرويى ندارد كه صرف جهان آخرت نمايد. بدين جهت در احاديث معصومين آرزوهاى طولانى مذمّت گرديده و موجب فراموش كردن آخرت شمرده شده است(٢).
اين مطلب را نيز در نظر داشته باشيم كه زيادى نعمت، كه معمولا آرزوهاى طولانى در راستاى تحصيل آن است، در بسيارى از موارد مايه بدبختى است! حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) از بيابانى عبور مى كردند، فرمود: برويد مقدارى شير بياوريد و پول آن را هم به صاحب حيوان بدهيد. صاحب آن حيوان از دادن شير به پيامبر(صلى الله عليه وآله) امتناع ورزيد! پيامبر (صلى الله عليه وآله) دعا كرد كه اموالش زياد شود! از آن جا گذشتند و به شبان ديگرى رسيدند و همان تقاضا را مطرح كردند. آن شبان ادب كرد و به سرعت مقدارى شير در اختيار پيامبر (صلى الله عليه وآله) و همراهان قرار داد. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: خدايا! به اندازه كفاف و عفاف به او نعمت ارزانى دار! اصحاب از تفاوت اين دو دعا، براى آن دو نفر پرسيدند؟ حضرت فرمود: زيادى نعمت براى شخص اوّل مايه رنج و عذاب است(٣).
_____________
١. غرر الحكم و درر الكلم، جلد ٦، ، حديث ٩٦٧٦.
٢. در روايتى از امام على (عليه السلام) مى خوانيم: «طُولُ الاَْمَلِ يُنْسِى الاْخِرَةَ، آرزوهاى طولانى سبب فراموشى آخرت است» (اخلاق در قرآن، جلد سوم، ).
٣. بحار الانوار، جلد ٦٩، ، حديث ٤.

۵

٦ - آرى، بهشت را به بها مى دهند!
قال على (عليه السلام) لِرَجُل سَأَلَهُ اَنْ يَعِظَهُ:
«لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُوا الاْخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ، وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ، يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزّاهِدينَ وَ يَعْمَلُ فِيها بِعَمَلِ الرّاغِبينَ»;
«حضرت در اجابت درخواست شخصى كه از او نصيحت خواست، فرمود: از كسانى مباش كه آخرت را بدون انجام اعمال صالح مى خواهند، و توبه را با آرزوهاى دراز تأخير مى اندازند، و درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويند، ولى همچون دنياپرستان عمل مى كنند!»(١).

شرح و تفسير
به راستى سخنان حضرت على (عليه السلام) معجزه آسا است و اين جمله از درخشان ترين آن ها است. در اين جمله سه دستور مهمّ، كه خير دنيا و آخرت فرد و جامعه در آن نهفته، آمده است. توجّه كنيد:
١ـ بهشت را به بهانه نمى دهند، و تنها سخن گفتن، بدون عمل، نجات بخش انسان نخواهد بود. تنها ادّعاى عشق به دين و ولايت و پيشوايان دين، گره اى از مشكلات ما باز نخواهد كرد و با لقلقه زبان بدون عمل، اميدى به آسودگى و راحتى در جهان آخرت نخواهد بود.
ادّعاى دوستى و ولايت اهل البيت (عليهم السلام) زمانى كارساز است كه مجموعه اى از اعمال صالح و نيك به همراه داشته باشيم، تا اگر مرتكب لغزش ها و خطاهايى شده باشيم، ولايت و شفاعت و مانند آن، لغزش ها و خطاها را جبران كند. در ضمن از مباحث فوق روشن مى شود مدعيان عشق به خاندان پيامبر (عليهم السلام) كه هيچ توشه اى از اعمال صالح ندارند چقدر در اشتباهند.
٢ـ توبه و بازگشت به سوى خداوند با آرزوهاى طولانى سازگار نيست. مخصوصاً كه انسان از آينده خود هيچ اطّلاعى ندارد و زمان مرگ خود را نمى داند. كسى كه نمى داند يك لحظه ديگر زنده است يا مرده، چگونه آرزوهاى طولانى دارد؟! و شخصى كه آرزوهاى طولانى دارد چگونه مى تواند توبه كند؟! أجل زنگ خطر و داروى مهمّى براى درمان اين درد است. هنگامى كه اجل حضرت سليمان (عليه السلام)مى رسد حتّى اجازه نشستن به او داده نمى شود و در حال ايستاده قبض روح مى گردد!(٢) بنابراين نبايد با آرزوهاى طولانى توبه را به تأخير بيندازيم.
٣ـ سومين موعظه حضرت اين است: از كسانى كه بين گفتار و عملشان تفاوت وجود دارد مباش! كسانى كه به هنگام سخن گفتن آن چنان در مورد دنيا سخن مى گويند كه گويا تارك و زاهد دنيا هستند; ولى در مقام عمل كاملا وابسته و حريص بر دنيا مى باشند. سعى كن سخن و عملت هماهنگ باشد. واى به حال من، اگر از عشق على دم مى زنم، امّا عملم هماهنگ با معاويه هاست! سخن از معنويّت و خداپرستى و روحانيّت مى گويم، ولى غرق در مادّى گرايى و تجمّل پرستى مى باشم!
راغبين به دنيا چه كسانى هستند؟ آن ها كسانى هستند كه در سر دو راهى ها پشت به خدا و رو به دنيا مى كنند.
مردم هنگامى كه بر سر دو راهى قرار مى گيرند، چند دسته اند:
نخست، افرادى كه بى قيد و شرط راه دنيا را برگزيده و به خدا پشت مى كنند.
دوم، گروهى كه عكس گروه اوّل عمل مى كنند و راه آخرت را در پيش مى گيرند.
و گروه سوم، انسان هاى شكّاك و متحيّرند، اشخاصى همچون عمر ابن سعد كه هم طالب ملك رى به قيمت شهيد كردن امام حسين (عليه السلام)مى باشند و هم خواهان بهشت برين، و در جنگ عقل و نفس امّاره بالاخره عقل آن ها مغلوب مى گردد! بايد با اين معيار خود را بسنجيم، تا معلوم شود كه از چه گروهى هستيم.
_____________
١. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ١٥٠.
٢. تفسير نمونه، جلد ١٨، . و تاريخ انبياء، .

۶

٧ - آزادى انسان ها
قال على (عليه السلام):
«اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لا اَمَةً وَ اِنَّ النّاسَ كُلُّهُمْ اَحْرارٌ»;
«اى مردم! از حضرت آدم (عليه السلام) غلام و كنيزى خلق نشده، بلكه تمام مردم آزاد هستند!»(١).

شرح و تفسير
مخاطب حضرت در اين روايت تمام مردم هستند; چون گروه خاصّى را مورد خطاب قرار نداده، بلكه تمام انسان ها را مورد خطاب قرار داده است. خطاب «يا اَيُّهَا النّاسُ» در مواردى است كه جنبه حقوق بشر دارد، ولى خطاب هايى مانند «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» جنبه حقوق اسلامى دارد. طبق اين روايت، همه مردم آزادند و اساس آفرينش انسان و فرزندان آدم بر حريّت و آزادى بوده است. و اگر در جايى اين اصل نقض شود، جنبه استثنايى دارد. اين نكته كه مسأله آزادى انسان ١٤٠٠ سال قبل توسّط اسلام مطرح شده، قابل تأمّل و دقّت است; زيرا در آن زمان حريّت يك اصل اساسى و يك ارزش شناخته نمى شد، برخلاف امروز كه ارزشى بودن آزادى يك امر بديهى است.
اصل لزوم آزادى مطلبى روشن، بلكه از بديهيّات است و مورد قبول همه مى باشد و همه ملّت هاى تحت سلطه براى به دست آوردن آن مبارزه مى كنند. آنچه قابل توجّه و در خور دقّت مى باشد، دو چيز است:
١ـ چرا آزادى يك ارزش است؟ اگر نباشد چه مى شود؟ و اگر باشد چه رخ مى دهد؟ متأسّفانه فلسفه آزادى چيزى است كه كمتر بدان پرداخته مى شود. فلسفه آزادى روشن است:
انسان نيروها و قابليّت هايى دارد. در صورتى مى تواند اين ها را به ثمر برساند كه مانعى بر سر راه او نباشد، بتواند آزادانه علم و دانش را فراگيرد و در مسير تكامل پيش برود، تكامل بر دو پايه استوار است الف: استعدادهاى درونى. ب: نداشتن مانع، بنابراين فلسفه آزادى انسان، استفاده وى از استعدادها و لياقت هاى درونى است. و روشن است كه شكوفايى استعدادهاى درونى انسان در محيطى آزاد بهتر تحقّق پيدا مى كند. رشد بوته اى كه در يك گلدان هست با بوته اى كه در يك زمين زراعتى كاشته شده قابل مقايسه نيست.
٢ـ چه نوع آزادى مطلوب است؟
از آنچه در نكته اوّل گذشت روشن مى شود كه آن نوع از آزادى مطلوب است كه در مسير تكامل انسان باشد. بنابراين اين فلسفه آزادى حدود آن را تبيين مى كند، زيرا آزادى اقسامى دارد:
١ـ آزادى مطلق; اين نوع آزادى فقط در دل جنگل ها و در بين حيوانات وحشى پيدا مى شود و بس. در چنين مكان هايى هر كسى هر كار بخواهد مى كند. و روشن است كه هيچ كسى مدافع چنين آزادى نيست.
٢ـ آزادى در محدوده قوانين بشرى كه دائماً دست خوش تغيير و تفسير است; كسانى كه معتقد به دين نيستند، ولى قانون را قبول دارند آزادى آن ها بايد در چارچوبه قانون باشد و واضح است كه قانون تضادّى با آزادى ندارد، بلكه محافظ آن است.
٣ـ آزادى در محدوده ارزش هاى الهى; آزادى پيروان مكاتب الهى در چارچوبه ارزش هاى دينى است، آن ها هرگز اجازه نمى دهند كه به نام آزادى به حريم اين ارزش هاى والاى الهى و انسانى تجاوز شود.
بديهى است نوع اوّل آزادى مطلوب هيچ بشرى نيست، و نوع دوم سرچشمه انواع مشكلات و بدبختى هاست، و تنها نوع سوم است كه مى تواند سعادت ما را تضمين كند و قبايى است كه براى قامت انسان دوخته شده است.
____________
١. ميزان الحكمة، باب ٧٧٩، حديث ٣٥٥٦، (جلد دوم، ).

٨ - آسيابى در جهنّم!
قال على (عليه السلام):
«اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ، اَفَلا تَسْئَلُونى ما طَحْنُها؟ فَقيلَ لَهُ: فَما طَحْنُها يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ؟ قَالَ: اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ، وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ ...»;
«در جهنّم آسيابى وجود دارد كه همواره كار مى كند. آيا نمى پرسيد كه چه چيزى را خرد مى كند؟ پرسيده شد: خوراك اين آسياب چيست؟ حضرت فرمود: دانشمندان فاجر و منحرف، قاريان فاسق، حكمرانان ستمگر، وزيران خائن و كارشناسان دروغگو، خوراك آن آسياب هستند!»(١).

شرح و تفسير
آتش دوزخ براى مجازات گنهكاران كافى است. آتشى كه از درون دل ها به بيرون زبانه مى كشد (اَلَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ)(٢). ولى براى برخى از جهنّميان، از جمله گروه هاى پنج گانه فوق، عذاب هاى فوق العاده اى بر آن افزوده شده، كه علّت آن ـ در مورد گروه هايى كه در اين حديث مطرح شده ـ اين است كه از مقام و موقعيّت خويش سوء استفاده كرده اند. توجّه كنيد:
اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ: (٣) در جهنّم آسيابى وجود دارد كه پنج گروه از انسان ها را، همانند گندمى كه تبديل به آرد مى شود، خرد مى كند! آيا نمى پرسيد كه چه كسانى خوراك اين آسياب هستند؟ مردم پرسيدند: اى اميرمؤمنان! اين آسياب چه كسانى را آسياب مى كند؟ حضرت در جواب پنج گروه را برشمرد:
١ـ اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ: اوّلين گروه، عالمانى هستند كه چراغ در دست دارند و راهزن دين و ايمان و عقايد و اعتماد مردمند، عالم فاجر و منحرف همانند دزدى است كه چراغ در دست دزدى مى كند

چو دزدى با چراغ آيد *** گزيده تر برد كالا!

٢ـ وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ: دومين گروهى كه خوراك آن آسياب هستند، قاريان فاسق مى باشند. تفاوت «علماء فاجر» و «قاريان فاسق» در اين است كه قاريان فقط معلّمان مردم در قرآن بودند، ولى علماء فاجر شامل معلّمان مردم در ساير علوم نيز مى شود. اين ها اگر فاسق باشند خطرات زيادى خواهند داشت و چون پست آن ها مهم است و با روح و قلب مردم، مخصوصاً جوانان سر و كار دارند عذابشان هم شديد است.
٣ـ وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ: جابران ستمكار سومين گروهى هستند كه خوراك آن آسياب مى باشند. خطر اين گروه در مرحله بعد از علماء فاجر و قاريان فاسق است; چون آن ها عقيده مردم را دگرگون مى سازند، ولى زمامداران ستمكار بر جسم مردم ستم مى كنند.
٤ـ وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ: وزيران جابران ستمكار هم در آن آسياب خرد مى شوند. علّت اين كه به وزراء، خائن و به زمامداران، ظالم گفته شده اين است كه: اين وزراء هم به پيشوايانشان خيانت مى كنند و بيراهه را به عنوان راه به آن ها نشان مى دهند و هم به خويشتن و ملّت خويش خيانت مى كنند.
٥ـ وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ: منظور از «عرفا» در اين جا كارشناسان مى باشد. بنابراين پنجمين گروه، كارشناسان و خبرگزاران و اهل خبره دروغگو هستند. تمام رسانه هاى جمعى كه به نوعى آلوده به دروغ و ارائه خلاف حقيقت هستند مشمول اين تعبير مى باشند; رسانه هايى كه بايد معرّف خوبى ها و معروف ها و صراط مستقيم باشند، آلودگى ها و دروغ ها و بى بندوبارى ها را ارائه مى كنند و مردم را غافل و گرفتار انواع بدبختى ها مى سازند.
در ضمن از اين حديث معلوم مى شود كه جامعه بر محور اين پنج گروه دور مى زند، اگر اين ها اصلاح شوند تمام جامعه اصلاح مى شود و اگر منحرف شوند همه جامعه تباه مى گردد. و نقطه انحراف تمام اين ها يك چيز است و آن مقدّم داشتن منافع شخصى بر منافع اجتماعى و ارزش هاى مادّى بر ارزش هاى الهى!
____________
١. ميزان الحكمة، باب ٦٢٠، حديث ٢٩٢٢، (جلد دوم، ).
٢. سوره هُمزه، آيه ٧.
٣. مشروح اين روايت را در مثال هاى زيباى قرآن، جلد اوّل، مطالعه فرماييد.


۷
١١٠ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

٩ - آفت ها!
قال على (عليه السلام):
«لِكُلِّ شَىْء آفَةٌ»;
«هر چيزى آفتى دارد (در هر كار مراقب آفت ها باشيد)»(١).

شرح و تفسير
هر چيزى در جهان هستى، همان گونه كه در روايت بالا آمده، آفت يا آفت هايى دارد; يعنى تمام موجودات عالَم آسيب پذيرند و نمى توان چيزى پيدا كرد كه بى آفت باشد. به عنوان نمونه بدن خود ما انسان ها چقدر آسيب پذير و پرآفت است. انواع و اقسام بيمارى ها، كه از مرز هزاران نوع بيمارى مى گذرد، همواره سلامت انسان را تهديد مى كند. بدين جهت رشته هاى مختلف پزشكى براى مداواى آن ها به وجود آمده است، حتّى آفات يك عضو (مثلا چشم) آن قدر زياد است كه در جهان كنونى يك طبيب نمى تواند در همه مشكلات چشم متخصّص شود; بلكه چشم متخصّص هاى مختلفى دارد. روح انسان نيز چنين است; نباتات، حيوانات، جامعه انسانى و خلاصه همه چيز آفت دارد.
با توجّه به اين اصل كلّى و فراگير، بايد در هر موفّقيت و موهبتى با دقّت مراقب آفات آن باشيم و گرنه پيروزى ها و نعمت ها در معرض خطر قرار مى گيرد. حضرت على (عليه السلام) در ادامه اين سخن آفت نزديك به سى نعمت را بيان كرده، كه در اين جا به چهار مورد آن مى پردازيم:
١ـ «آفَةُ الْوَرَعِ قِلَّةُ الْقِناعَةِ; آفت مهمّ تقوى (و نقطه آسيب پذيرى آن) قانع نبودن در زندگى است»(٢). چيزى كه انسان را به حرام مى اندازد، چيزى كه آدمى را حريص بر استفاده از اموال شبهه ناك مى كند، چيزى كه افراد ضعيف الايمان را به سوى ترك خمس و زكات سوق مى دهد، چيزى كه باعث مى شود تا انسان براى كسب اموال بيش تر به آب و آتش بزند، قانع نبودن است! اگر زندگى انسان آميخته با قناعت باشد، اداره آن آسان است. در حالات هارون الرشيد نوشته اند كه در جشن عروسى يكى از فرزندانش به جاى نُقل و سكّه، قطعه هايى از كاغذ كه بر روى هر كدام نام يك آبادى نوشته شده بود بر سر عروس خود مى ريخت!(٣) روشن است وقتى كسى بخواهد اين كار را كند نمى تواند به حلال قناعت نمايد، بلكه به ناچار آلوده به غصب و غارت و چپاول و دزدى و ساير كارهاى خلاف مى شود، ولى اگر قناعت كند دست به اين كارها نمى زند.
٢ـ «آفَةُ الْقَوِىِّ اسْتِضْعافُ الْخَصْمِ; آفت نيرومند، كوچك شمردن دشمنانش مى باشد»(٤). نقطه آسيب قدرتمندان و جوامع قوى اين است كه دشمنان خود را كوچك مى شمارند. نگوييد تهاجم فرهنگى مهم نيست! اگر فلان روزنامه توهين كرد، اهميّتى ندارد! اگر فلان فيلم دهن كجى كرد، تأثيرى ندارد و ...; چون اگر دشمن را كوچك شمردى از او ضربه مى خورى.
٣ـ «آفَةُ الدّينِ الْهَوى; هواى نفس آفت دين است»(٥). هواى نفس دين انسان را بر باد مى دهد، آفت دين يك چيز درونى به نام هواى نفس است.
٤ـ «آفَةُ الْعَقْلِ الْهَوى; هواى نفس آفت عقل انسان (نيز) هست»(٦). هواى نفس عقل انسان را از كار مى اندازد و انسان را پراشتباه ظاهر مى كند. هواى پرستى حجاب مى شود. هواى پرستى هم آفت دين است و هم آفت عقل. آرى همه چيز آفت دارد، بايد آفت ها را شناخت و با آن مبارزه كرد.
_____________
١. ميزان الحكمه، باب ٩٧، حديث ٥١٤، (جلد اوّل، ).
٢
. ميزان الحكمة، باب ٩٧، حديث ٥٣٧، (جلد اوّل، ).
٣. اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، جلد ١، .
٤. ميزان الحكمة، باب ٩٧، حديث ٥٤١، (جلد اوّل، ).
٥. ميزان الحكمة، باب ٩٧، حديث ٥١٣، (جلد اوّل، ).
٦. ميزان الحكمة، باب ٩٧، حديث ٥٢٦، (جلد اوّل، ).

۸

١٠ - آيا همه جا اكثريّت معيار است؟
قال على (عليه السلام):
«اَيُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ»;
«اى مردم! در طريق هدايت از كمى طرفداران آن وحشت نكنيد»(١).

شرح و تفسير
يكى از آفت هاى عقل انسان، تسليم شدن در برابر اكثريّت كمّى جامعه است، كه از آن در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) نهى شده; بلكه در برخى از اين آيات، به مدح اقليّت و مذمّت اكثريّت پرداخته شده است; مثلا در آيه شريفه ١١٦ سوره انعام مى خوانيم: (وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الاَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ); «اگر از بيش تر كسانى كه در روى زمين هستند اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه مى كنند» علاوه بر اين، در بيش از ده آيه اكثريت به جهالت، و در ٥ آيه به ناسپاسى، و در ٤ آيه به فقدان ايمان، توصيف شده است.
حال با توجّه به آنچه از آيات و روايات استفاده مى شود، كه اكثريّت مذمّت شده، و از سوى ديگر در دنياى امروز همه جا سخن از اكثريّت ها است، و امروزه بسيارى از مسايل سرنوشت ساز بشر، بر محور رأى اكثريّت دور مى زند، معيار چيست؟
پاسخ اين است كه جوامع بشرى متفاوت است، اگر در جامعه اى صالحان متوليّان امور آن باشند، بدون شك تبعيّت از اكثريّت تقوى و صلاح است، ولى اگر هواپرستان متوليان امور جامعه اى بودند، هيچ گاه اسلام تبعيّت از اكثريّت هواپرست را سفارش و توصيه نمى كند; زيرا با منطق و عقل سازگار نيست.
به تعبير ديگر اسلام تابع اكثريّت كيفى است، نه اكثريّت كمّى! به همين جهت خداوند متعال در آيه شريفه هفتم سوره هود و دوم سوره ملك مى فرمايد: (لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا) و نفرمود: «اَكْثَرُ عَمَلا» چون اكثريّت كيفى مهمّ است، نه اكثريّت كمّى! ولى توجّه اين نكته مهمّ است كه مسأله اكثريّت در دنياى امروز، راه چاره بيچارگى است! زيرا معيارى براى اكثريّت كيفى در جوامع غير دينى وجود ندارد و همه مدعى هستند كه بهترين هستند. بنابراين براى حفظ نظام جامعه ناچارند طبق نظر اكثريّت عمل كنند; هر چند به مقتضاى آن، يك عالم دانشمند و مدير و مدبّر يك رأى، و يك فرد بى سواد ناآگاه هم يك رأى داشته باشد! بنابراين آيات مزبور و مانند آن ناظر به يك جامعه سالم و صالح نيست.

پيام اين حديث
ما نبايد در زندگى اخلاقى خويش تابع اكثريّت ها باشيم، هر چند مجبوريم در زندگى سياسى تابع باشيم. بنابراين اگر اكثريّت مردم روى زمين مال حرام مى خورند و پرهيز نمى كنند، ما نبايد به رنگ جماعت اكثريّت درآييم. اگر اكثريّت مردم به هنگام به خطر افتادن منافع خويش دروغ مى گويند، ما نبايد از صف راستگويان، به بهانه در اقليّت بودن آن ها، خارج شويم و از كمى تعداد و نفرات صادقين بترسيم و در صف دروغگويان درآييم. انسان مؤمن در مسايل اخلاقى بايد مستقل باشد، يعنى اگر تمام مردم روى زمين (فرضاً) آلوده شراب شدند او نبايد از تنهاييش در اين مسير به خود هراس راه دهد و از منطق رسواى «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو!» پيروى كند. يا بگويد: «چه كسى راست مى گويد كه ما راست بگوييم؟» و مانند اين ها; زيرا بدون شك فرداى قيامت اين بهانه ها پذيرفته نيست. زمانى انسان صالح مى شود و در مسير سلوك الى الله قرار مى گيرد، كه نگاه نكند ديگران چه مى گويند، بلكه بنگرد خداوند چه مى گويد.
پروردگارا ما را همواره در طريق حق بدار، و وحشت تنهايى در راه حق را از ما زايل كن.
___________
١. نهج البلاغه، خطبه ٢٠١.

۹

١١ - احسان و نيكوكارى
قال على (عليه السلام):
«نِعْمَ زادُ الْمَعادِ الاِْحْسانُ اِلَى الْعِبادِ»(١) و قال فى رواية اخرى: «رَأْسُ الاْيمانِ الاِْحْسانُ اِلَى النّاسِ»(٢);
«احسان و كمك به بندگان خدا، زاد و توشه مناسبى براى جهان پس از مرگ است». و در روايت ديگرى فرمود: «كمك به مردم بخش مهمّى از ايمان است».

شرح و تفسير
يكى از بركات حكومت اسلامى «جشن عاطفه ها»، «جشن نيكوكارى»، «طرح إكرام» و طرح هاى مشابه آن است، كه مردم براى كمك به اقشار محروم جامعه بسيج مى شوند. بدون شك كمك به مردم از عبادت هاى مهمّ، بلكه يكى از مهم ترين عبادات است.
بدين جهت حضرت على (عليه السلام) در روايت اوّل اين كار را بهترين زاد و توشه جهان آخرت معرّفى مى نمايد. اگر اين روايت را در كنار آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى); «زاد و توشه برگيريد، كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(٣) بگذاريم روشن مى شود كه احسان زاييده تقوى، و تقوى زاييده احسان است. بنابراين انگيزه اصلى مردم از كمك ها، برخواسته از تقوى و اعتقادات آن هاست و در حقيقت اسلام قوى ترين مشوّق احسان و نيكوكارى است.
در روايت دوم رابطه احسان و ايمان مطرح شده است، انسان ضعيف الايمان احسان نمى كند، ولى مؤمنان راستين اهل احسانند. جالب اين كه در اين روايات تنها احسانِ به مسلمانان يا مؤمنان مطرح نشده است، بلكه در يكى احسان به بندگان خدا و در ديگرى احسان به مردم مطرح شده است و مفهوم آن اين است كه حتّى نيكى به فقراء و نيازمندانِ غير مسلمان باعث فزونى تقوى و ايمان مى گردد، زيرا خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و كسى كه بندگان خدا را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد. بدين جهت احسان به هر نيازمندى مشروع و پسنديده است.

آثار احسان و نيكوكارى
احسان دو رقم تأثير دارد; تأثيرى در احسان كننده (مُحْسِنْ) دارد، و تأثيرى ديگر در احسان شونده. تأثيرى كه اين عمل در احسان كننده دارد، بسيار مهم تر از تأثير آن در احسان شونده است. (برخلاف آنچه معمولا تصوّر مى شود و بدين جهت در بسيارى از موارد احسان همراه با منّت و آزار و اذيّت است). جالب اين كه قرآن مجيد درباره زكات، كه نوعى احسان است، تعبير به «تُطَهِّرُهُمْ» و «تُزَكّيهِمْ»(٤) دارد; يعنى احسان باعث «طهارت» و «تزكيه» احسان كننده مى شود، به رشد اخلاقى او كمك مى كند و باعث از بين رفتن صفات زشت و رذيله او مى گردد.
شاهد اين مطلب روايتى است كه مى گويد: «صدقه اى كه به فقير مى دهيد قبل از اين كه به دست فقير برسد، به دست خدا مى رسد!»(٥)
آيه انفاق(٦) هم به خوبى دلالت بر اين مطلب دارد، كه انفاق باعث رشد و نموّ انفاق كننده مى گردد.
نكته آخر اين كه احسان نه تنها طهارت فردى را به دنبال دارد، بلكه باعث طهارت اجتماعى نيز مى گردد; زيرا يكى از عوامل مهمّ بسيارى از گناهان اجتماعى فقر است، و هنگامى كه در سايه احسان فقر برچيده شود، جامعه نيز پاك مى گردد.
_____________
١. غرر الحكم، جلد ٦، ، حديث ٩٩١٢.
٢. غرر الحكم، جلد ٤، ، حديث ٥٢٥٣.
٣. سوره بقره، آيه ١٩٧.
٤. اين دو جمله در آيه شريفه ١٠٣ سوره توبه آمده است.
٥. صحيح مسلم، جلد ٢، ، (به نقل از مثال هاى زيباى قرآن، جلد اوّل، ).
٦. منظور از آيه انفاق، آيه ٢٦١ سوره بقره است.

۱۰

١٢ - اخلاق و گنج هاى روزى
قال على (عليه السلام):
«فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ»;
«اخلاق خوش كليد گنج هاى روزى است»(١).

شرح و تفسير
هنگامى كه به بحث پيرامون صفت «حُسن خُلق» در تفسير اخلاق در قرآن، جلد ٣، رسيديم، دامنه اين بحث را بسيار گسترده يافتيم و على رغم مطالعات قبلى پيرامون اين موضوع، تعبيراتى در قرآن و احاديث يافتيم كه در كمتر مسأله اى ديده مى شود!
به عبارت ساده تر، حسن خلق، خوشرويى، ادب، برخورد مناسب با مردم، از اساسى ترين مسايل اسلام است. روايات زياد با تعبيرات كم نظير و تأكيدات فراوان نشان مى دهد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)اهميّت بسيار زيادى براى حُسن خُلق قايل بوده است. متأسّفانه در ميان گروهى از مسلمانان يا به اين مسأله اهميّت داده نمى شود، يا بر خلاف آن عمل مى شود تا آن جا كه بعضى خيال مى كنند كه آدم خوب بايد عبوس، ترشرو، خشن، خشك و بداخلاق باشد! در حالى كه اين اشتباه بزرگى است.
در واقع آنچه در اين روايت آمده يكى از فوايد دنيوى اخلاق خوش است. تجربه نشان داده كسانى كه اخلاق خوشى داشته اند، كار و زندگى آن ها هم رونق داشته است. چهل سال قبل آمارى از رونق كسب و كار برخى از كسبه ديدم كه طبق آن آمار، كسبه خوش اخلاق ٧٠% و كسبه بداخلاق ٣٠% موفّق بودند; يعنى سهم خوش اخلافى ٤٠% است! چرا كه حسن خلق مردم را به سوى خود مى كشاند و اخلاق بد دافعه دارد.
همه مسلمانان مخصوصاً كسانى كه با مردم برخورد بيش ترى دارند بايد اخلاقى نيكو داشته باشند، كه اخلاق خوش هم جامعه را آباد مى سازد و هم باعث طول عمر مى شود، چنانكه در حديث آمده است: «اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ»(٢).
سؤال: چرا حسن خلق باعث وسعت روزى مى شود؟
پاسخ: در مثال فوق مشترى زمانى از يك كاسب جنس مى خرد كه به او اعتماد كند. اگر نسبت به كاسب مشكوك و بدبين باشد از او فرار مى كند. بنابراين كاسب بايد اعتماد مشترى را جلب كند و يكى از طرق جلب اعتماد برخورد خوب است. مشترى حسن خلق فروشنده را به حساب درستى و امانت و صداقت و اعتماد او مى گذارد.
شخصى نقل مى كرد كه براى معالجه به يكى از كشورهاى غربى رفته بودم، پس از پايان معالجه و پذيرايى بسيار شايسته، درخواست صورت حساب كردم، آن ها در كمال ادب و احترام گفتند: در اين باره عجله نكنيد، شما به سلامت به ايران بازگرديد، آن گاه ما صورت حساب را براى شما ارسال مى كنيم و شما هزينه بيمارستان را سر فرصت به شماره حسابى كه درون آن نامه است ارسال داريد!
در مقابل، بيمارستان هايى در كشور اسلامى ما وجود دارد كه تا پول نگيرند، بيمار را اساساً پذيرش نمى كنند! اين كجا و آن كجا؟
متأسّفانه آنچه را حضرت على (عليه السلام)نسبت به آن بيمناك بود ـ سبقت ديگران در عمل به اسلام ـ در برخى از امور تحقّق يافته است!.
____________
١. ميزان الحكمة، باب ١١١٤، حديث ٥٠٧٧، (جلد سوم، ).
٢. ميزان الحكمة، باب ١١١٤، حديث ٥٠٧٧، (جلد سوم، ).

۱۱

١٣ - ارزش شناسان!
قال على (عليه السلام):
«لَيْسَ مَنِ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها كَمَنْ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها»;
«كسى كه خويشتن را مى خرد و آزاد مى كند، همانند شخصى كه خود را مى فروشد و هلاك مى كند نيست»(١).

شرح و تفسير
حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) مردم را به دو گروه تقسيم كرده اند:
١ـ كسانى كه نفس خويش را مى خرند و آزاد مى كنند.
٢ـ كسانى كه خود را مى فروشند و اسير مى كنند.
براى روشن تر شدن مضمون حديث فوق، لازم است توضيحى كوتاه پيرامون خريدن و آزاد كردن داده شود. نفس انسان در اين روايت به غلامى تشبيه شده كه در گرو ملكيّت ديگرى است، و انسان آزاده كسى است كه نفس خويش را بخرد و آزاد كند. و به تعبير ديگر انسان اسير است; گاه اسير شهوات، گاه اسير پُست و مقام، گاه اسير زن و فرزند، و گاه اسير خيالات و اوهام. بايد خويش را از اين اسارت ها آزاد كند; نه آن كه خود را در مقابل اين امور بفروشد و در اسارت آن ها نگه دارد.
سؤال: راستى چرا برخى انسان ها خود را مى فروشند؟
پاسخ: چنين انسان هايى يا ارزش متاع خويش را نشناخته اند و نمى دانند كه ارزش و استعداد انسان آن قدر زياد است كه مى تواند فراتر از ملائكه آسمانى رود و پيشواى آن ها شود (٢) و از آن بالاتر، خليفه و نماينده خداوند بر روى زمين گردد، بنابراين كسى كه خود را مى فروشد كسى است كه نسبت به متاع خود شناخت كافى ندارد. كسى خود را مى فروشد كه به ارزش والاى خود آگاه نيست. يا اين كه بى ارزش بودن ثمن و قيمتى كه در برابر كالاى خويش مى گيرد را نمى داند; فى المثل شخصى كه كرامت انسانى خويش را به هوى و هوس مى فروشد، يا ارزش و قيمت كرامت نفس را نمى داند و يا بى ارزشى هوى و هوس را درك نكرده است.
در روايتى از حضرت على (عليه السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبيعُوها اِلاّ بِها; هيچ بهايى براى انسان جز بهشت (و رضاى حق) نيست. خود را به كمتر از آن نفروشيد» (٣). طبق اين روايت، كالاى وجود انسان در اين جهان پهناور تنها يك مشترى مناسب و يك قيمت همسان دارد و آن خداوند متعال است كه بهشت و رضاى خويش را در برابر آن مى پردازد.
خلاصه اين كه هيچ يك از انسان ها خارج از اين دو دسته نيستند، بايد بنگريم كه جز كدام يك هستيم.
____________
١. بحار الانوار، جلد ٧٤، .
٢. ارزش انسان به قدرى زياد است كه جبرئيل امين، فرشته مقرّب پروردگار و امين وحى، مى گويد: «از زمانى كه بر آدم سجده كرديم، هرگز بر انسان پيشى نگرفتيم!» (وسايل الشيعه، جلد ٤، ابواب الاذان و الاقامة، باب ٣١، حديث ٥)
٣. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ٤٥٦.

۱۲

١٤ - ارزش واقعى اعمال
قال على (عليه السلام):
«يا كُمَيْلُ! لَيْسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّيَ وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ، اَلشَّأْنُ اَنْ تَكُونَ الصَّلاةُ بِقَلْب نَقِيٍّ وَ عَمَل عِنْدَ اللهِ مَرضِيٍّ، وَ خُشُوع سَوِيٍّ»;
«اى كميل! مهمّ اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و در راه خدا انفاق كنى، مهمّ اين است كه در نماز (و ساير اعمال) با قلبى پاك و به طور شايسته در پيشگاه خدا قرارگيرى، و عملت آميخته با خشوع بوده باشد»(١).

شرح و تفسير
جنبه هاى واقعى اعمال و چگونگى و كيفيّت عمل است كه ارزش واقعى آن را تعيين مى كند، نه ظاهر و مقدار آن. همان طور كه على (عليه السلام) به كميل تأكيد مى كند كه به جاى پرداختن به ظاهر عمل و اهميّت دادن به زيادى مقدار آن، به روح عمل بپردازد; زيرا هدف نهايى از اين اعمال تربيت و پرورش و تكامل انسان است و آن در گرو پاكى عمل است، نه زيادى عمل(٢).
توضيح اين كه: عبادت داراى روح و جسم است، جسم عبادت همان اعمال و افعال ظاهرى است. جسم نماز، قرائت صحيح، ركوع، سجده و ساير افعال و اركان نماز است كه بايد به طور صحيح انجام شود، ولى روح نماز توجّه به مضامين بلند اذكار، و صيقل دادن روح زنگار گرفته در پرتو قرآن و توجّه به خداوند و تقويت توحيد در شاخه هاى مختلفش و توجّه به نبوّت و معاد و مانند آن و خلاصه بودن در راه مستقيم الهى است.
عبادت واقعى توجّه به هر دو جنبه عبادت را مى طلبد، همان گونه كه نماز بى روح نماز نخواهد بود، نماز بى جسم نيز نماز نيست و همان طور كه مسلمانى كه بدون توجّه به مضامين و معانى اذكار نماز و خلوص نيّت، فقط به جسم نماز قناعت مى كند در اشتباه است، مسلمان نماهايى كه به بهانه واصل شدن به معرفة الله، نماز يا ساير عبادات را رها مى كنند و مدّعى اند كه به روح و عمق نماز توجّه دارند، نيز در اشتباه بزرگ ترى هستند!
___________
١. تحف العقول مترجم، .
٢. يكصد و پنجاه درس زندگى، .

۱۳

١٥ - اركان اصلى توبه
قال على (عليه السلام):
«اَلتَّوْبَةُ عَلى اَرْبَعَةِ دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ وَ عَزْمٌ اَنْ لايَعُودَ»;
«توبه بر چهار پايه استوار است ١ـ پشيمانى درونى ٢ـ استغفار زبانى ٣ـاستغفار عملى ٤ـ تصميم جدّى بر عدم بازگشت به گناه»(١).

شرح و تفسير
برداشت غالب مردم از توبه، برداشت نادرستى است و لهذا آثار آن، هم در توبه هاى فردى و هم در توبه هاى اجتماعى كم است.
توضيح اين كه ساختمان عظيم توبه بر روى يكى دو پايه بنا نمى شود، بلكه بايد اركان چهارگانه آن مراعات گردد و به تعبير ديگر آثار توبه بايد در تمام وجود انسان آشكار شود. با توجّه به اين مقدّمه كوتاه، به شرح اصول چهارگانه توبه مى پردازيم:
ركن اوّل: نخستين قدم توبه پشيمانى درونى است، حقيقتاً در درون قلب و روح و جان تائب تحوّل و انقلابى رخ دهد و از گناهى كه مرتكب شده تنفّر پيدا كند و پشيمان گردد.
ركن دوم: هر چند پشيمانى درونى اوّلين گام توبه است، ولى تنها ركن آن نيست. بدين جهت بايد اين تحوّل و انقلابى كه در درون او پيدا شده در ساير اعضاء بدنش نيز اثر بگذارد و به وسيله زبانش، كه ترجمان قلب او است، آشكار گردد. زبان هم به دنبال قلب از گناه توبه كند و استغفار گويد. بنابراين هماهنگى قلب و زبان در تنفّر از گناه، دو ستون از ستون هاى چهارگانه توبه است.
ركن سوم: اين است كه اين حالت ندامت و پشيمانى از زبان به ساير اعضا هم منتقل شود و آن ها را به عكس العمل وادارد، تا انسان براى جبران گذشته كارى انجام دهد. اعضاء انسان در اين مرحله سه كار مى تواند انجام دهد، تا نهال نوپاى توبه استحكام يابد و بارور گردد:
الف) حق و حقوق مردم كه بر اثر گناهان پايمال شده را جبران كند; اگر غيبتى كرده، حلّيت بطلبد. اگر قلب مؤمنى را شكسته جبران كند. اگر مال مردم را تلف كرده، جبران نمايد. خلاصه هر حقّى از هر شخصى بر عهده اوست ادا كند.
ب) حقوق خداوند را نيز ادا كند; اگر عبادتى را ترك كرده انجام دهد. اگر ترك آن عبادت قضا و كفّاره اى دارد بجا آورد. و اين امور را به پس از مرگ موكول نكند!
ج) بدى ها و خطاها و گناهان گذشته را با خوبى ها و عبادات جبران نمايد. شاهد بر اين مرحله از توبه جمله (اِلاّ الَّذينَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا); «مگر كسانى كه توبه كردند و (به دنبال آن) خود را اصلاح نمودند». مى باشد، كه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده است(٢). گناه مثل بيمارى است و اگر گناه كبيره باشد همانند بيمارى هاى سخت است، شخصى كه مبتلى به بيمارى سختى مى گردد و پس از معالجه و مداوا از بستر برمى خيزد، قواى او تحليل رفته، چشم ها گودافتاده، لاغر شده و توانايى لازم ندارد. بايد علاوه بر معالجه و درمان، تقويت شود تا نيروى خويش را بازيابد. گناه نيز ايمان و فضايل انسانى را تضعيف مى كند، پس از توبه بايد آن فضايل تضعيف شده را با كارهاى صالح و شايسته تقويت نمود.
ركن چهارم: تصميم به ترك گناه در آينده، يعنى توبه راه را به انسان تا آخر عمر نشان دهد. نتيجه اين كه توبه طبق فرمايش امام على (عليه السلام) يك تحوّل كامل ايجاد مى كند و تنها تعلّق به زبان ندارد. در مورد جامعه هم چنين است، جامعه گناه زده پس از توبه بايد اين مراحل چهارگانه را طى كند. آيا ما پس از انقلاب اين چهار مرحله را در جامعه خويش پياده نموده ايم؟
_____________
١. ميزان الحكمة، باب ٤٥٩، حديث ٢١٦٠، (جلد اوّل، ).
٢. سوره بقره، آيه ١٦٠. شبيه اين جمله در آيات ٨٩ آل عمران، ١١٩ نحل، و ٥ نور، نيز آمده است.

۱۴

١٦ - اركان سه گانه جامعه انسانى
قال على (عليه السلام):
«قامَتِ الدُّنْيا بِثَلاثَة: بِعالِم ناطِق مُسْتَعْمِل لِعِلْمِه، وَ بِغَنِىّ لايَبْخَلُ بِمالِه عَلى اَهْلِ دينِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ بِفَقير صابِر. فَاِذا كَتَمَ الْعالِمُ عِلْمَهُ، وَ بَخِلَ الْغَنِىُّ، وَ لَمْ يَصْبِرِ الَْفقيرُ، فَعِنْدَها الْوَيْلُ وَ الثَّبُورُ»;
«دنيا بر سه چيز استوار است: دانشمند سخنورى كه به دانش و سخنان خويش عمل مى كند و ثروتمندى كه از دادن اموالش به بندگان نيازمند خداوند بخل نمىورزد و نيازمندى كه صبر و تحمّل دارد; بنابراين اگر دانشمند، دانش خود را مخفى كند (و در اختيار ديگران نگذارد) و ثروتمند بخل بورزد (و به فقراء كمك نكند) و فقير صبرپيشه نكند، مصيبت و هلاك دنيا را فرا مى گيرد» (١).

شرح و تفسير
از روايت فوق نكاتى استفاده مى شود; دو نكته آن بسيار مهمّ است:
١ـ «عالِم» بايد «ناطق» باشد و گرنه همچون گنج پنهان در زير خاك ها، نتيجه اى براى جامعه نخواهد داشت. بنابراين سخنورى عالم، نه تنها عيب محسوب نمى شود، بلكه لازمه يك عالم از ديدگاه امام على (عليه السلام)است. همان گونه كه خود آن حضرت، كه مصداق كامل و أتمّ «عالم» بود، سخنورى بسيار قوى و بى نظير بود. علاوه بر اين، «نطق» عالم، بايد همچون «نُطق» پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) باشد كه «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (٢). بنابراين آنچه مى گويد بايد در مسير رضايت خداوند باشد، نه جهت إرضاى هواى نفس!
٢ـ «عالم ناطق» و «دانشمند سخنور» قبل از آن كه مردم را دعوت به چيزى كند، بايد خود عامل به آن باشد. و پيش از آن كه مردم را از عمل به چيزى نهى كند، لازم است خود تارك آن باشد. در اين صورت است كه چنين دانشمندى، عالم ربانى مى شود و «نگاه كردن به چهره او» حتّى «نظر كردن به درب خانه اش» و «حضور در مجلسش» همه عبادت محسوب مى گردد و سخنش جهاد فى سبيل الله شمرده مى شود (٣).
اگر عالم دانش خويش را احتكار نكرد، بلكه آن را منتشر نمود و قبل از مردم خود به آن عمل كرد، و ثروتمند فقراء را در استفاده از اموالش شريك كرد، و فقراء هم در مقابل فقر صبور و پر تحمّل بودند، اجتماع دچار مشكلى نخواهد شد; ولى مصيبت و هلاكت زمانى است كه نه دانشمند دانش خويش را در اختيار نيازمندان بگذارد، و نه ثروتمند دست فقير و نيازمند را بگيرد، و نه نيازمند صبر و تحمّل داشته باشد.
خواننده محترم! هر يك از ما و شما در يكى از اين سه دسته هستيم. از خداوند بخواهيم در آنچه وظيفه ماست، موفّقمان بدارد.
٣. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب ٢٨٤٥، حديث ١٣٤٣٨).
___________
١. بحارالانوار، جلد ١٠، . روايت فوق به أشكال مختلف نقل شده و به گونه ديگر، در نهج البلاغه، در بخش كلمات قصار، شماره ٣٧٢ نيز آمده است.
٢. سوره النجم، آيه ٣.
٣. شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «اين كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «نگاه كردن به چهره علما عبادت است» منظور چه عالمى است؟ حضرت فرمودند: «منظور عالمى است كه هنگامى كه به چهره اش نگاه مى كنى، به ياد جهان آخرت مى افتى و امّا عالمى كه چنين نباشد نگاه كردن به چهره اش (نه تنها عبادت محسوب نمى شود، بلكه) باعث فتنه است!» (ميزان الحكمة، باب ٢٨٤٥، حديث ١٣٤٣٨).

۱۵

١٧ - أسباب شرف و عزّت آدمى
قال على (عليه السلام):
«يا كُمَيْلُ! اَحْسَنُ حِلْيَةِ الْمُؤْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْكُ الْقالِ وَ الْقيلِ»;
«اى كميل! بهترين زينت انسان باايمان تواضع و فروتنى است، و زيبايى و جمال مؤمن در عفّت و پاكدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترك قيل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!» (١).

شرح و تفسير
حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق اين روايت، به چهار مطلب مهمّ و سرنوشت ساز اشاره مى نمايد، و در حقيقت در اين چهار جمله فرهنگ سازى مى كند و مفهوم تازه اى براى بعضى كلمات ارايه مى دهد. كه براى رعايت اختصار به شرح جمله اوّل اكتفاء مى كنيم:
مرو». آيا منظور از «مشى» در آيه شريفه، «راه رفتن» معمولى است كه از مصاديق تواضع است، يا «مشى» در اين جا به معناى وسيع كلمه است و شامل خط و مشى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و رفتار كوچك و بزرگ مى شود؟ بعيد نيست معناى دوم مراد باشد.
در روايتى از امام على (عليه السلام)مى خوانيم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْكِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ; ميوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و ميوه درخت تكبّر و خود برتربينى، كينه و عداوت و دشمن سازى است»(٢).
تواضع، كه معناى آن ترك خودبرتربينى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و كسانى كه الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسيار مهمّ است. يكى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روايات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره ابتدا به سلام مى كرد(٣) و بدين طريق قلب مردم را به سوى خويش جلب مى كرد. چرا ما از چيزى كه اين قدر كم هزينه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى كنيم؟!

اقسام تواضع
تواضع سه شاخه دارد. ١ـ تواضع در مقابل خداوند. ٢ـ تواضع در مقابل خلق خداوند ٣ـ تواضع در مقابل حق.
منظور از تواضع در برابر خداوند روشن است، همان گونه كه تواضع در برابر خلق خدا هم روشن است. اين نكته لازم به ذكر نيست كه منظور از «خلق خدا» در اين جا مؤمنان است، بنابراين تواضع در مقابل كفّار و دشمنان معنى ندارد، بلكه بايد در برابر آن ها عزيز و سربلند بود.
و امّا تواضع در برابر حق، مطلبى است كه پاى بسيارى از كسانى كه داراى تواضع نوع اوّل و دوم هستند نسبت به آن مى لنگد! ما بايد جرأت پذيرش اشتباهات خود را داشته باشيم و همواره در مقابل حق سر تسليم فرود آوريم، هر چند ناگوار باشد و طرف مقابل، از نظر سنّ و سال، يا تحصيل، يا موقعيّت اجتماعى و خانوادگى، پايين تر از ما باشد.
_________
١. بحار الانوار، جلد ٧٤، .
٢. غرر الحكم، حديث ٤٦١٤ـ ٤٦١٣، (به نقل از اخلاق در قرآن، جلد ٢، ).
٣. منتهى الآمال، جلد اوّل، .

۱۶

١٨ - اعتدال در همه چيز
قال على (عليه السلام):
«مَنْ بالَغَ فِى الْخُصُومَةِ اَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فيها خُصِمَ»;
«كسى كه در خصومت و دشمنى زياده روى كند مرتكب گناه مى شود، و كسى كه در آن كوتاهى نمايد مغلوب مى گردد»(١).

شرح و تفسير
مسأله اعتدال و ميانه روى در همه چيز، از مسايلى است كه اسلام به آن دعوت مى كند. اين مسأله آن قدر مهمّ است كه حتّى به هنگام خصومت و دشمنى با دشمنان سر سخت، مطلوب مى باشد.
تجربه نشان داده است كه تندروى ها و كندروى ها همواره به مشكلات مختلفى ختم مى گردد، بدين جهت اصل «إعتدال» يك اصل فراگير است كه در كلّ نظام هستى حاكم است، در گردش سيّارات به دور خورشيد تعادل بسيار حسّاسى وجود دارد، به گونه اى كه اگر فاصله آن ها با خورشيد نزديك تر شود جذب خورشيد مى شوند و بر اثر حرارت خورشيد نابود مى گردند و اگر دورتر شوند از حوزه جاذبه آن فرار مى كنند و از انرژى خورشيد بهره نمى گيرند. اين تعادل و اعتدال در سيستم بدن ما انسان ها نيز عجيب و حيرت آور است، هرگاه تعادل به هم مى خورد فوراً بيمارى ها آغاز مى گردد.

پيام روايت
اين حديث شريف به ما مى آموزد كه ما هم بايد در زندگى شخصى خويش در همه چيز معتدل باشيم; حتّى در دشمنى ها و دوستى ها، در بحث ها و مناظره ها، در عبادت ها و كارها و فعاليّت هاى زندگى، در إبراز محبّت ها و غم و شادى ها، و خلاصه در همه چيز اعتدال را بايد مراعات كرد.
در تفسير آيه شريفه ١٤٣ سوره بقره (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً)آمده است كه منظور از «كذلك» قبله مسلمان هاست; يعنى همان گونه كه قبله شما مسلمان ها در وسط شرق و غرب عالم و در وسط قبله يهود و نصارى مى باشد، خود شما هم امّتى متعادل باشيد(٢).
ما اين مطلب را در شبانه روز حداقل ده بار از خداوند طلب مى كنيم: (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ); «پروردگارا! ما را به راه راست، آن راهى كه غير از چپ و راست است، هدايت فرما!».
_______________
١. بحارالانوار، جلد ٧٤، .
٢
. تفسير نمونه، جلد اوّل، .


۱۷
١١٠ سرمشق از سخنان حضرت على (عليه السلام)

١٩ - اغنياى واقعى!
قال على (عليه السلام):
«لا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ كَالْجَهْلِ»;
«هيچ سرمايه اى همچون عقل نيست و هيچ فقرى همچون جهل و نادانى نيست» (١).

شرح و تفسير
غنا و بى نيازى دو گونه است: ١ـ بى نيازى برون ذاتى. ٢ـ بى نيازى درون ذاتى.
منظور از بى نيازى برون ذاتى آن است كه انسان به وسيله اشياء خارج از ذاتش از ديگران بى نياز شود; به وسيله مقام، قدرت، دوستان، پول و مانند آن. اين غناى برون ذاتى است كه چندان اعتبار ندارد، به همين جهت اين نوع غنا عطش روحى انسان را فرو نمى نشاند و لهذا ثروتمندان تشنه تر هستند! بر اين اساس است كه وقتى از بهلول مى پرسند: شخصى نذر كرد كه به فقيرترين مردم كمك مالى كند، بايد به چه كسى بدهد؟ گفت: «به هارون الرشيد!» (٢).
٢ـ نوع دوم، غناى درون ذاتى است; يعنى كسى كه با استفاده از سرمايه درونى وجود خويش و بدون كمك گرفتن از ابزار بيرون خويش غنى است. چنين اشخاصى در سايه ايمان، اعتماد به نفس، قناعت، توكّل بر خدا، تقوى، كه سرمايه هاى بزرگى محسوب مى شود، به غناى درون ذاتى دست مى يابند و از همه غنى ترند. ويژگى مهمّ سرمايه هاى درون ذاتى اين است كه دزدان نمى توانند آن را به سرقت ببرند. حضرت على (عليه السلام)خود از جمله كسانى است كه غناى درون ذاتى دارد. بدين جهت در دوران بيست و پنج ساله سكوتش همانند كوه ايستادگى و مقاومت مى كند و هنگامى كه به قدرت مى رسد اسير قدرت نمى گردد، بلكه قدرت را اسير خويش مى نمايد و به دنيا همچنان بى اعتناست.
آرى، آن حضرت در اوج قدرت دنيا را از كفش پر وصله اش بى ارزش تر! (٣)
و از برگ جويده شده در دهان ملخ كم بهاتر! (٤)
و از عطسه بز كم قيمت تر! (٥)
و از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد (٦) ، پست تر معرّفى مى كند! اين است سرمايه واقعى و جاودانى.
____________
١. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ٥٤.
٢. داستان مذكور را به شكلى كه در بالا آمده است در منابع معتبر نيافتيم. ولى داستانى شبيه به آن در كتاب «بهلول عاقل»، وجود دارد. به اين داستان توجّه كنيد:«روزى هارون الرشيد مبلغى پول به بهلول داد تا آن را صرف نيازمندان كند، بهلول پول را گرفت و پس از لحظه اى به خليفه بازگرداند! هارون از علّت آن پرسيد. بهلول جواب داد: هر چه فكر كردم محتاج تر از خليفه كسى را نيافتم!»
٣. نهج البلاغه، خطبه ٣٣.
٤. نهج البلاغه، خطبه ٢٢٤.
٥. نهج البلاغه، خطبه ٣.
٦. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ٢٣٦.

۱۸

٢٠ - امارت و اسارت!
على (عليه السلام) مى فرمايد:
«اُمْنُنْ عَلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَميرَهُ، وَ احْتِجْ اِلى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ اَسيرَهُ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظيرَهُ»;
«به هر كس مى خواهى نيكى كن تا امير او شوى! و به هر كس مى خواهى محتاج شو تا اسير او گردى! و از هر كس مى خواهى بى نياز شو تا همانند او شوى!» (١).

شرح و تفسير
در روابط اجتماعى افراد و ملّت ها، اين قانون با قدرت تمام حكومت مى كند كه: «حكومت از آنِ دستِ دهنده است، و دستِ گيرنده خواه و ناخواه زير دست است!» افراد و ملّت هاى نيازمند در واقع بردگانى هستند كه فرمان بردگى خود را با ابراز نياز و احتياج به ديگران امضاء كرده اند، بدين جهت تقاضاى كمك از ديگران در اسلام امرى نكوهيده و غير اخلاقى محسوب مى شود و تنها به افراد خاصّى اجازه اين كار داده شده است، بنابراين مسلمان واقعى كسى است كه بكوشد ارتباط اجتماعى خود را با ديگران بر اساس كمك متقابل قرار دهد، نه يك جانبه، و كمك گرفتن بلاعوض بايد مخصوص افراد معلول و از كارافتاده باشد (٢).
نكته ديگرى كه از حديث جالب فوق استفاده مى شود اين است كه:
اسارت يا امارت، عزّت و ذلّت، خوشبختى و بدبختى، فقر و غنا و مانند آن امور تصادفى نيستند; بلكه معلول عواملى و علّت هايى هستند كه خود ما آن را فراهم مى كنيم. بايد سعى و تلاش كنيم تا عوامل نيك بختى و بدبختى را بشناسيم، تا به سراغ قسمت اوّل برويم و از دوم اجتناب كنيم.
____________
١. بحارالانوار، جلد ٧٤، و ٤٢١ و جلد٧٢، و جلد ٧١،.
٢. يكصد و پنجاه درس زندگى، .

۱۹

٢١ - امنيّت و آرامش در سايه دين
قال على (عليه السلام):
«مَنِ اسْتَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ احْتَمَلْتُهُ عَلَيْها و اغْتَفَرْتُ فَقْدَ ماسِواها وَ لا اَغْتَفِرُ فَقْدَ عَقْل وَ لا دين، لاَِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الاَْمْنِ ... وَ فَقْدَ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ»;
«كسى كه يكى از صفات برجسته خير در وجود او ريشه دار شود، چنين شخصى را تحمّل مى كنم و اگر ضعف ها و كاستى هايى در قسمت هاى ديگر داشته باشد مى بخشم، ولى دو چيز قابل تحمّل نيست، يكى فقدان عقل و ديگرى فقدان دين، زيرا بدون دين امنيّتى وجود ندارد و فقدان عقل موجب از بين رفتن زندگى مى گردد!» (١).

شرح و تفسير
اين جمله اميرالمؤمنين (عليه السلام) جمله بسيار پرمحتوايى است و اشاره به خطراتى دارد كه ممكن است در هر جامعه اى رخ دهد. در دنياى امروز ما با دو خطر روبرو هستيم:
نخست اين كه عقل به معناى واقعى آن در خطر است! هر چند عقل به معناى شيطنت، و عقل به معناى جذب و جلب منافع مادّى در خطر نيست. و دليل اين خطر هم اين است كه هوى و هوس روى عقل انسان را مى گيرد و حجابى بر آن مى افكند. يكى از موانع شناخت هوى و هوس است. هواپرستان به صورت هاى مختلف هوى پرستى را ترويج مى كنند، حتّى بازيچه بچه ها را به گونه اى مى سازند كه آن ها را به هوى پرستى راهنمايى مى كند!
ديگر اين كه دين هم در خطر است، چون هواپرستان دين را مانع راه خويش مى دانند و با تمام قدرت با آن مى جنگند و با ضعيف شدن نقش دين در جوامع امروزى، شاهد ناامنى هاى فراوانى در بخش هاى مختلف جامعه هستيم; ناامنى اجتماعى، سياسى، اخلاقى، نظامى، اقتصادى از مصاديق بارز اين ناامنى هاست. هر چند دين و عقل از سوى حكمرانان جهان فعلى مورد بى مهرى، بلكه هجوم قرار گرفته است. ولى اقبال و رويكرد مردم به اين دو عطيّه الهى روز به روز بيش تر مى شود; مخصوصاً نسبت به دين اسلام كه پاسخ گوى نيازهاى بشر در تمام زمان هاست.
بنابراين، با توجّه به حملاتى كه از يك سو به دين و عقل مى شود (به گونه اى كه سعى در محو اين دو پايه اصلى حيات مى گردد) و با توجّه به عطش مردم دنيا نسبت به دين اسلام از سوى ديگر، مسؤوليّت دانشمندان و مفسّران دين و قرآن صد چندان مى شود.
______________
١. اصول كافى، جلد ١، ، (كتاب العقل و الجهل، حديث ٣٠).

۲۰