ارتباط با خدا

ارتباط با خدا نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات
صفحات: 43

ارتباط با خدا
  • بهترین راه ارتباط با پروردگار جهان

  • سوره یـس

  • سوره الرّحمن

  • سوره واقعه

  • سوره جمعه

  • دعاى کمیل

  • دعاى ندبه

  • دعاى سمات

  • دعاى توسّل به چهارده معصوم(علیهم السلام)

  • زیارت جامعه کبیره

  • دعاى عالیة المضامین

  • زیارت امین الله

  • زیارت عاشورا

  • مناجات امیرالمؤمنین(علیه السلام)

  • زیارت حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)

  • زیارت آل یاسین

  • زیارت حضرت صاحب الامر(علیه السلام)

  • دعاى حضرت مهدى(علیه السلام)

  • زیارت حضرت معصومه(علیها السلام)

  • زیارت حضرت رضا(علیه السلام)

  • دعاى عهد

  • تعقیبات نماز

  • تعقیبات نماز ظهر

  • تعقیبات نماز عصر

  • تعقیبات نماز مغرب

  • تعقیبات نماز عشا

  • تعقیبات نماز صبح

  • دعاهاى ایّام هفته

  • دعاى روز شنبه

  • دعاى روز یکشنبه

  • دعاى روز دوشنبه

  • دعاى روز سه شنبه

  • دعاى روز چهارشنبه

  • دعاى روز پنج شنبه

  • دعاى روز جمعه

  • دعاى روزهاى ماه مبارک رمضان

  • این دعا در ماه مبارک رمضان بعد از هر نماز واجب خوانده شود

  • ین دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجب بخواند

  • دعاى افتتاح

  • مختصرترین دعاى سحر(دعاى بسیار پرمحتوا)

  • دعا براى برآمدن حاجات دنیوى و اخروى

  • دعا براى رفع غم و اندوه و گرفتارى

  • دعا براى رفع بیمارى ها

  • دعا براى توسعه در رزق

  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2456 / دانلود: 106
اندازه اندازه اندازه
ارتباط با خدا

ارتباط با خدا

نویسنده:
فارسی
ارتباط با خدا

ارتباط با خدا

نويسنده : آية الله مکارم شيرازي

بهترين راه ارتباط با پروردگار جهان

هنگامى که طوفان حوادث ناگوار انسان را از هر سو احاطه مى کند و هيچ کس را قادر به نجات او از چنگال ين طوفان ها نمى بيند با يک الهام درونى و فرمان فطرى به سراغ مبدأ جهان هستى، همان کسى که همه چيز براى او سهل و ساده و آسان است مى رود، و دست به دامان لطف او مى زند.
ين ارتباط به او آرامش مى بخشد و نور اميد بر جان و دل او مى پاشد و به او نويد حلّ مشکلات مى دهد. ادامه ين ارتباط از طريق دعاست همان دعيى که در رويات سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمان ها و زمين شمرده شده(١) و کليد نجات و رحمت و چراغ تاريکى (٢) و بالاخره محبوب ترين اعمال نزد خدا است.(٣)
ين دعاها که آثار تربيتى عجيبى دارد، انسان را به سوى نيکى ها جذب مى کند و از بدى ها باز مى دارد و به او نور و صفا و اراده و تصميم محکم و قوى مى بخشد، و روزبه روز او را به خدا نزديک تر و نزديک تر و در کارها موفق تر مى سازد و به دنبال آن فيض رحمت خدا به سوى او سرازير مى شود و او را از تنگناها رهيى مى بخشد.
آرى! بهترين راه ارتباط با خدا، دعاست، دعيى سازنده و اميدبخش که اعماق جان را روشن سازد و به رنگ خود درآورد.
* * *
خوشبختانه پيروان مکتب اهل بيت(عليهم السلام) با هديت آنها به دعاهيى دست يافته اند که محتواى آن بسيار عالى و آموزنده و آثار و برکات آن بسيار زياد و فراوان است.
بخش فرهنگى ما به خاطر اصرار جمعى از برادران و خواهران دينى بر ين شد که بخش قابل توجهى از ين دعاها و زيارات را به صورت يک مجموعه فشرده جمع آورى کرده، با ترجمه سليس و روان در اختيار همه علاقه مندان قرار دهد که در سفر و حضر با خود داشته باشند و هر زمان فرصتى پيدا کردند از آن بهره گيرند، ينجانب براى موفقيت همه شما عزيزان در ارتباط با خداوند متعال دعا مى کنم و انتظار دعاى خير از همه شما نيز دارم. والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته

ناصر مکارم شيرازى
٧/١٢/١٣٨٩

_________________
(١) . «الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدين ونور السماوات والارض». (پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)).
(٢) . «الدعاء مقاليد الفلاح و مصباح الظلمة». (اميرمؤمنان على(عليه السلام)).
(٣) . «احب الاعمال الى الله الدعاء». (اميرمؤمنان على(عليه السلام)).

۱

سوره يـس
سوره «يس» يکى از مهمترين سوره هاى قرآنى و به «قلب قرآن» معروف است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام)آمده است:
«هر کس آن را در روز بخواند، در طول روز محفوظ و پرروزى خواهد بود و هر کس آن را شبانگاه پيش از آن که بخوابد تلاوت کند، خداوند هزار فرشته بر او مأمور مى کند که او را از هر شيطان رجيم و هر آفتى حفظ کنند...».(١)
البته ين برکات و پاداش ها مربوط به کسانى است که زندگى خود را با محتواى ين سوره ها هماهنگ سازند.
_________________

(١) مجمع البيان، ج ٨، ص ٢٥٥ .


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

يس (١) وَالْقُرْءَانِ الْحَکِيمِ (٢) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (٣) عَلَى صِرَط مُّسْتَقِيم

يس. (١) سوگند به قرآن حکيم (و استوار). (٢) که تو قطعاً از فرستادگان (خداوند) هستى، (٣) بر راهى راست (قراردارى);

(٤) تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (٥) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمْ فَهُمْ غَـفِلُونَ

(٤) (ين قرآنى است که) از سوى خداوند توانا و مهربان نازل شده است; (٥) تا قومى را انذار کنى که پدرانشان (هرگز) انذار نشدند، از ين رو آنان غافلند.

(٦) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يؤْمِنُونَ (٧) إِنَّا جَعَلْنَا فِى أَعْنَـقِهِمْ

(٦) فرمان (الهى) درباره بيشتر آنها (به کيفر اعمالشان) تحقق يافته، به همين جهت يمان نمى آورند. (٧) ما در گردنهاى آنان غلهيى

أَغْلَـلا فَهِىَ إِلَى الاَْذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (٨) وَجَعَلْنَا مِن بَينِ يدِيهِمْ سَدّاً

(= طوقهيى) قرار داديم که تا چانه ها ادامه دارد و سرهاى آنان را به بالا نگاه داشته است. (٨) و در پيش روى آنان سدّى قرار داديم،

وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَينَـهُمْ فَهُمْ ليبْصِرُونَ (٩) وَسَوَآءٌ عَلَيهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ

و در پشت سرشان سدّى; و چشمانشان را پوشانده يم، لذا نمى بينند. (٩) براى آنان يکسان است: چه انذارشان کنى

أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يؤْمِنُونَ (١٠) إنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِىَ الرَّحْمَـنَ

يا نکنى، يمان نمى آورند. (١٠) تو فقط کسى را مى توانى انذار کنى که ازين يادآورى (الهى) پيروى کند و از خداوند رحمان

بِالْغَيبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَة وَأَجْر کَرِيم (١١) إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا

در نهان بترسد; سپس او را به آمرزش و پاداشى پرارزش بشارت ده. (١١) به يقين مامردگان را زنده مى کنيم و آنچه را از

قَدَّمُوا وَءَاثَـرَهُمْ وَکُلَّ شَىْء أَحْصَينَـهُ فِى إِمَام مُّبِين (١٢) وَاضْرِبْ لَهُم

پيش فرستاده اند و آنچه را از خود باقى گذاشته اند; و همه چيز را در کتاب روشنگرى احصا کرده يم. (١٢) و براى آنها،

مَّثَلا أَصْحَبَ الْقَرْيةِ إِذْ جَآءَهَا الْمُرْسَلُونَ (١٣) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينِ

اصحاب شهر (انطاکيه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند; (١٣) در آن زمان که دو نفر (از رسولان خود) را به سوى آنها فرستاديم،

فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِث فَقَالُواْ إِنَّآ إِلَيکُم مُّرْسَلُونَ (١٤) قَالُوا مَآ أَنتُمْ

امّا آنان فرستادگان (ما) را تکذيب کردند;پس براى تقويت آن دو،شخص سوّمى را فرستاديم; و آنها گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم.» (١٤) امّا آنان (در جواب) گفتند:

إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شَىْء إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (١٥) قَالُوا

«شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نکرده، شما فقط دروغ مى گوييد.» (١٥) (فرستادگان ما) گفتند:

رَبُّنَا يعْلَمُ إِنَّآ إِلَيکُمْ لَمُرْسَلُونَ (١٦) وَمَا عَلَينَآ إِلاَّ الْبَلَـغُ الْمُبِينُ (١٧) قَالُواْ إِنَّآ

«پروردگار ما مى داند که ما قطعاً فرستادگان (او) به سوى شما هستيم، (١٦) و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ آشکار نيست.» (١٧) آنان گفتند: «ما

تَطَيرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَيمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (١٨) قَالُواْ

شما را به فال بد گرفته يم (وشما را شوم مى دانيم)،واگر (از ين سخنان) دست برنداريد شما را سنگسار خواهيم کرد و عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسيد! (١٨) (فرستادگان) گفتند:

طَـئِرُکُم مَّعَکُمْ أَئِن ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (١٩) وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا

«اگر درست بينديشيد فال بد شما با خود شماست، بلکه شما گروهى اسرافکاريد.» (١٩) و مردى (با يمان) از دورترين نقطه شهر

الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يسْعَى قَالَ يـقَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ (٢٠) اتَّبِعُوا مَن لاَّ

با شتاب آمد، گفت: «اى قوم من! از فرستادگان (خدا) پيروى کنيد. (٢٠) از کسانى پيروى کنيد

يسْئَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مُّهْتَدُونَ (٢١) وَمَا لِىَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَإِلَيهِ

که از شما اجر و پاداشى نمى خواهند و خود هديت يافته اند. (٢١) چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفريده، و همگى به سوى او

تُرْجَعُونَ (٢٢) ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً إِن يرِدْنِ الرَّحْمَـنُ بِضُرّ لاَّ تُغْنِ عَنِّى

بازگشت داده مى شويد؟! (٢٢) يا غير از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زيانى به من برساند، شفاعت آنها کمترين

شَفَـعَتُهُمْ شَيئاً وَلاَ ينقِذُونِ (٢٣) إِنِّى إِذاً لَّفِى ضَلَـل مُّبِين (٢٤) إِنِّى ءَامَنتُ

فيده اى براى من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد؟! (٢٣) اگر چنين کنم،در گمراهى آشکارى خواهم بود. (٢٤) (به همين دليل) من به

بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (٢٥) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يـلَيتَ قَوْمِى يعْلَمُونَ (٢٦) بِمَا

پروردگارتان يمان آوردم;پس به سخنان من گوش فرا دهيد.» (٢٥) (سرانجام او را شهيد کردند و) به او گفته شد: «وارد بهشت شو.» گفت: «اى کاش قوم من مى دانستند... (٢٦) که

غَفَرَ لِى رَبِّى وَجَعَلَنِى مِنَ الْمُکْرَمِينَ (٢٧) وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ

پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار داده است!» (٢٧) و ما بعد از او بر قومش

مِن جُند مِّنَ السَّمَآءِ وَمَا کُنَّا مُنزِلينَ (٢٨) إِن کَانَتْ إِلاَّ صَيحَةً وَحِدَةً فَإِذَا

هيچ لشکرى از آسمان نفرستاديم، و هرگز سنّت ما برين نبود; (٢٨) (بلکه) فقط يک صيحه آسمانى بود و ناگهان همگى

هُمْ خَـمِدُونَ (٢٩) يـحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يأْتِيهِم مِّن رَّسُول إِلاَّ کَانُوا بِهِ

خاموش شدند. (٢٩) افسوس بر ين بندگان که هيچ پيامبرى به سراغ آنان نيامد مگر ين که او را

يسْتَهْزِءُونَ (٣٠) أَلَمْ يرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيهِمْ

استهزا مى کردند! (٣٠) يا نديدند چه قدر از اقوام پيش از آنان را (بخاطر گناهانشان) هلاک کرديم که آنها هرگز به سوى يشان

ليرْجِعُونَ (٣١) وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَينَا مُحْضَرُونَ (٣٢) وَءَيةٌ لَّهُمُ الاَْرْضُ

باز نمى گردند (و زنده نمى شوند)؟! (٣١) و همه آنان (روز قيامت) نزد ما احضار مى شوند. (٣٢) و زمين مرده براى

الْمَيتَةُ أَحْيينَـهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ يأْکُلُونَ (٣٣) وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّـت

آنها نشانه اى (از عظمت خدا) است که ما آن را زنده کرديم و دانه (هاى غذيى) از آن خارج ساختيم که از آن مى خورند; (٣٣) و در آن باغهيى از

مِّن نَّخِيل وَأَعْنَـب وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيونِ (٣٤) لِيأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا

نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه هيى در آن جارى ساختيم، (٣٤) تا از ميوه آن بخورند در حالى که با

عَمِلَتْهُ يدِيهِمْ أَفَلاَ يشْکُرُونَ (٣٥) سُبْحَـنَ الَّذِى خَلَقَ الاَْزْوَجَ کُلَّهَا مِمَّا

دست خود آن را به عمل نياورده اند. يا شکر (خدا را) به جا نمى آورند؟! (٣٥) منزّه است کسى که تمام زوجها را آفريد، از

تُنْبِتُ الاَْرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يعْلَمُونَ (٣٦) وَءَيةٌ لَّهُمُ الَّيلُ نَسْلَخُ

آنچه زمين مى روياند، و از خودشان، و از آنچه نمى دانند. (٣٦) شب (نيز) براى آنها نشانه اى است (از عظمت خدا);

مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ (٣٧) وَالشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِيرُ

ما روز را از آن برمى گيريم، در ين هنگام آنان در تاريکى فرو مى روند. (٣٧) و خورشيد (نيز براى آنها يتى است) که پيوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است; ين تقدير خداوند

الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (٣٨) وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (٣٩)

توانا و داناست. (٣٨) و براى ماه منزلگاههيى قرار داديم، (و هنگامى که ين منازل را طى کرد) سرانجام بصورت شاخه کهنه (قوسى شکل و زرد رنگ) خرما درمى يد. (٣٩)

لاَالشَّمْسُ ينبَغِى لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ الَّيلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِى فَلَک

نه خورشيد را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مى گيرد; و هر يک در مسير خود

يسْبَحُونَ (٤٠) وَءَيةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيتَهُمْ فِى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (٤١) وَخَلَقْنَا

شناورند. (٤٠) نشانه اى (ديگر از عظمت پروردگار) براى آنان ين است که ما فرزندانشان را در کشتيهيى پر (از وسيل و بارها) حمل کرديم. (٤١) و براى

لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يرْکَبُونَ (٤٢) وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِيخَ لَهُمْ وَلاَ هُمْ

آنها مرکبهاى (ديگرى) همانند آن آفريديم. (٤٢) و اگر بخواهيم آنها را غرق مى کنيم بطورى که نه فريادرسى داشته باشند

ينقَذُونَ (٤٣) إِلاَّ رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَـعاً إِلَى حِين (٤٤) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَينَ

و نه نجات داده شوند. (٤٣) مگر ين که رحمت ما (شامل حالشان شود)، و تا زمان معينى (از ين زندگى) بهره گيرند. (٤٤) و هر گاه به آنها گفته شود: «از آنچه

يدِيکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (٤٥) وَمَاتَأْتِيهِم مِّنْ ءَية مِّنْ ءَيتِ

پيش رو و پشت سر شماست (از عذاب دنيا و آخرت) بپرهيزيد تا مشمول رحمت الهى شويد.» (اعتنا نمى کنند).(٤٥) و هيچ يه اى از يات پروردگارشان براى آنها نمى يد

رَبِّهِمْ إِلاَّ کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ (٤٦) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ قَالَ

مگر ين که از آن روى گردان مى شوند. (٤٦) و هنگامى که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزى کرده انفاق کنيد.»، کافران

الَّذِينَ کَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يشَاءُ اللهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ فِى

به مؤمنان مى گويند: «يا ما کسى را اطعام کنيم که اگر خدا مى خواست او را اطعام مى کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد و) شما فقط در

ضَلَل مُّبِين (٤٧) وَيقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَـدِقِينَ (٤٨) مَا ينظُرُونَ

گمراهى آشکاريد.» (٤٧) آنها مى گويند: «اگر راست مى گوييد، ين وعده (قيامت) کى خواهد بود؟!» (٤٨) (امّا) جز ين

إِلاَّ صَيحَةً وَحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يخِصِّمُونَ (٤٩) فَلاَ يسْتَطِيعُونَ تَوْصِيةً

انتظار نمى کشند که يک صيحه عظيم (آسمانى) آنها را فرا گيرد، در حالى که مشغول جدال (در امور دنيا) هستند. (٤٩) و (چنان غافلگير مى شوند که حتّى) نمى توانند وصيتى کنند

وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ يرْجِعُونَ (٥٠) وَنُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الاَْجْدَاثِ إِلَى

و نه به سوى خانواده خود باز گردند. (٥٠) (بار ديگر) در «صور» دميده مى شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوى

رَبِّهِمْ ينسِلُونَ (٥١) قَالُوا يـوَيلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَـنُ

(دادگاه) پروردگارشان مى روند. (٥١) مى گويند: «اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟! (آرى) ين همان (روز جزا) است که خداوند رحمان و عده داده،

وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (٥٢) إن کَانَتْ إِلاَّ صَيحَةً وَحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَينَا

و فرستادگان (او) راست گفتند.» (٥٢) صيحه واحدى بيش نيست، (فريادى عظيم بر مى خيزد) ناگهان همگى نزد ما

مُحْضَرُونَ (٥٣) فَالْيوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

احضار مى شوند. (٥٣) (و به آنها گفته مى شود:) امروز به هيچ کس کمترين ستمى نخواهد شد، و جز آنچه انجام مى داديد، کيفر داده نمى شويد.

(٥٤) إِنَّ أَصْحَـبَ الْجَنَّةِ الْيوْمَ فِى شُغُل فَـکِهُونَ (٥٥) هُمْ وَأَزْوَجُهُمْ فِى

(٥٤) بهشتيان، امروز (به نعمتهاى خدا) مشغول و مسرورند. (٥٥) آنها و همسرانشان در

ظِلَـل عَلَى الاَْرَآئِکِ مُتَّکِئُونَ (٥٦) لَهُمْ فِيهَا فَـکِهَةٌ وَلَهُم مَّا يدَّعُونَ (٥٧)

سيه هيى (از قصرها و درختان بهشتى) بر تختها تکيه زده اند. (٥٦) براى آنها در بهشت ميوه بسيار لذّت بخشى است، و هرچه بخواهند در اختيارشان خواهد بود. (٥٧)

سَلَـمٌ قَوْلا مِّن رَّبّ رَّحِيم (٥٨) وَامْتَـزُوا الْيوْمَ يهَا الْمُجْرِمُونَ (٥٩) أَلَمْ

سلام (و درود الهى بر آنها)، سخنى است از سوى پروردگارى مهربان. (٥٨) (و به گروهى ديگر گفته مى شود:) جدا شويد امروز اى گنهکاران! (٥٩) اى فرزندان آدم!

أَعْهَدْ إِلَيکُمْ يـبَنِى ءَادَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيطَـنَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (٦٠)

يا با شما عهد نکردم که شيطان را نپرستيد،که او براى شما دشمن آشکارى است؟! (٦٠)

وَأَنِ اعْبُدُونِى هَـذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ (٦١) وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلاًّ کَثِيراً أَفَلَمْ

و ين که مرا بپرستيد که راه مستقيم ين است؟! (٦١) او گروه زيادى از شما را گمراه کرد;

تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (٦٢) هَـذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى کُنتُمْ تُوعَدُونَ (٦٣) اصْلَوْهَا الْيوْمَ بِمَا

يا انديشه نکرديد؟! (٦٢) ين همان دوزخى است که به شما وعده داده مى شد. (٦٣) امروز بخاطر

کُنتُمْ تَکْفُرُونَ (٦٤) الْيوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا يدِيهِمْ وَتَشْهَدُ

کفرى که داشتيد به آتش آن بسوزيد! (٦٤) امروز بر دهانشان مُهر مى نهيم،و دستهيشان با ما سخن مى گويند و پاهيشان به کارهيى

أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا يکْسِبُونَ (٦٥) وَلَوْ نَشَآءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْينِهِمْ فَاسْتَبَقُوا

که انجام مى دادند گواهى مى دهند. (٦٥) و اگر بخواهيم (در همين جهان) چشمانشان رامحو مى کنيم; سپس براى عبور از راه،

الصِّرَطَ فَأَ نَّى يبْصِرُونَ (٦٦) وَلَوْ نَشَآءُ لَمَسَخْنَـهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا

مى خواهند بر يکديگر پيشى بگيرند، امّا چگونه مى توانند ببينند؟! (٦٦) و اگر بخواهيم آنها رادر جاى خود مسخ مى کنيم (و به مجسّمه هيى بى روح مبدّل مى سازيم)

اسْتَطَـعُوا مُضِياً وَلاَ يرْجِعُونَ (٦٧) وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِى الْخَلْقِ أَفَلاَ

تا نتوانند راه خود را ادامه دهند و نه به عقب بازگردند. (٦٧) هر کس را عمر طولانى دهيم، در آفرينش واژگونه اش مى کنيم (و به ناتوانى کودکى باز مى گردانيم);

يعْقِلُونَ (٦٨) وَمَا عَلَّمْنَـهُ الشِّعْرَ وَمَا ينبَغِى لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِينٌ

يا نمى انديشند؟! (٦٨) ما شعر به او (= پيامبر )نياموختيم، و شيسته او نيست; (شاعر باشد) ين (کتاب آسمانى) فقط ميه يادآورى و قرآن مبين است.

(٦٩) لِّينذِرَ مَن کَانَ حَياً وَيحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَفِرِينَ (٧٠) أَوَلَمْ يرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا

(٦٩) تا هرکس را که زنده است (و حيات انسانى دارد) انذار کند (و بر کافران اتمام حجّت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد. (٧٠) يا نديدند که از آنچه با قدرت

لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ يدِينَآ أَنْعَماً فَهُمْ لَهَا مَـلِکُونَ (٧١) وَ ذَلَّلْنَـهَا لَهُمْ فَمِنْهَا

خود به عمل آورده يم چهارپيانى براى آنان آفريديم که آنان مالک آن هستند؟! (٧١) و آنها را رام يشان ساختيم،

رَکُوبُهُمْ وَمِنْهَا يأْکُلُونَ (٧٢) وَ لَهُمْ فِيهَا مَنَـفِعُ وَ مَشَارِبُ أَفَلاَ يشْکُرُونَ (٧٣)

هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مى کنند; (٧٢) و براى آنان بهره هاى ديگرى در آن (حيوانات) است و نوشيدنيهيى گوارا; يا با ين حال شکرگزارى نمى کنند؟! (٧٣)

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ ءَالِهَةً لَّعَلَّهُمْ ينصَرُونَ (٧٤) لاَ يسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ

آنان غير از خدا معبودانى (براى خويش) برگزيدند به ين اميد که يارى شوند. (٧٤) (ولى) آنها قادر به يارى يشان نيستند، و ين

وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ (٧٥) فَلاَ يحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يسِرُّونَ وَمَا

(عبادت کنندگان در قيامت) لشکرى براى آنها خواهند بود که (در آتش دوزخ) احضار مى شوند. (٧٥) پس سخنانشان تو را غمگين نسازد;ما آنچه را پنهان مى دارند وآنچه را آشکار مى کنند

يعْلِنُونَ (٧٦) أَوَ لَمْ يرَ الاِْنسَنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن نُّطْفَة فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ (٧٧)

مى دانيم. (٧٦) يا انسان نمى داند که ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست. (٧٧)

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاوَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يحْىِ الْعِظَـمَ وَهِىَ رَمِيمٌ (٧٨) قُلْ

و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى ين استخوانها را زنده مى کند در حالى که پوسيده است؟!» (٧٨) بگو:

يحْييهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِيمٌ (٧٩) الَّذِى جَعَلَ لَکُم

«همان کسى آن را زنده مى کند که نخستين بار آن را آفريد; و او نسبت به هر مخلوقى داناست. (٧٩) همان کسى

مِّنَ الشَّجَرِ الاَْخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (٨٠) أَوَلَيسَ الَّذِى خَلَقَ

که براى شما از درخت سبز، آتش آفريد و شما بوسيله آن، آتش مى افروزيد.» (٨٠) يا کسى که

السَّمَو تِ وَالاَْرْضَ بِقَدِر عَلَى أَن يخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّـقُ الْعَلِيمُ

آسمانها و زمين را آفريده، قادر نيست همانند آنان را بيافريند؟! آرى (مى تواند)، و او آفريدگار آگاه است.

(٨١) إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَيئاً أَن يقُولَ لَهُ کُن فَيکُونُ (٨٢) فَسُبْحَنَ الَّذِى بِيدِهِ

(٨١) فرمان او چنين است که هرگاه چيزى را اراده کند، تنها به آن مى گويد: «موجود باش!»، آن نيز بى درنگ موجود مى شود. (٨٢) پس منزّه است خداوندى که مالکيت

مَلَکُوتُ کُلِّ شَىْء وَإِلَيهِ تُرْجَعُونَ (٨٣)

همه چيز در دست اوست; و به سوى او بازگردانده مى شويد. (٨٣)

۲

سوره الرّحمن
براى تلاوت ين سوره فضيلت هاى فراوانى در رويات ذکر شده است; البتّه تلاوت همراه با تدبّر و انديشه براى عمل.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)آمده است: «هر کس سوره الرّحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شکر نعمت ها) رحم مى کند، و حقّ شکر نعمت هيى را که به او ارزانى داشته، ادا مى کند».(١) در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «هر کس سوره الرّحمن را بخواند و هنگامى که به يه «فَبِأَىِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» مى رسد بگويد: «لا بِشَىْء مِنْ آلائِکَ رَبِّ اُکَذِّبُ; خداوندا! هيچ يک از نعمت هاى تو را انکار نمى کنم» اگر ين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد، ثواب شهيدان را خواهد داشت، و همچنين اگر در روز باشد».(٢)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

الرَّحْمَنُ (١) عَلَّمَ الْقُرْءَانَ (٢) خَلَقَ الإنسَـنَ (٣) عَلَّمَهُ الْبَيانَ (٤) الشَّمْسُ

خداوند رحمان، (١) قرآن را تعليم فرمود، (٢) انسان را آفريد، (٣) و به او سخن گفتن آموخت. (٤) خورشيد

وَالْقَمَرُ بِحُسْبَان (٥) وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يسْجُدَانِ (٦) وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ

و ماه با حساب دقيقى در گردشند، (٥) و گياهان و درختان براى خدا سجده مى کنند. (٦) و آسمان را برافراشت، و ميزان

الْمِيزَانَ (٧) أَلاَّ تَطْغَوْا فِى الْمِيزَانِ (٨) وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلاَ

و قانون نهاد، (٧) تا در ميزان طغيان نکنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد)، (٨) و وزن را براساس عدل برپا داريد و در سنجش

تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ (٩) وَالاَْرْضَ وَضَعَهَا لِلاَْنَامِ (١٠) فِيهَا فَکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ

کاستى نکنيد. (٩) و زمين را براى مردم آفريد، (١٠) که در آن ميوه ها و نخلهاى

الاَْکْمَامِ (١١) وَالْحَبُّ ذُوالْعَصْفِ وَ الرَّيحَانُ (١٢) فَبِأَىِّ ءَالاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

پرشکوفه است، (١١) و دانه هيى که همراه با ساقه و برگى است که بصورت کاه (و خوراک حيوانات) در مى يد، و گياهان خوشبو. (١٢) پس (اى گروه جن و انس) کدامين نعمتهاى

(١٣) خَلَقَ الإنسَنَ مِن صَلْصَل کَالْفَخَّارِ (١٤) وَ خَلَقَ الْجَآنَّ مِن مَّارِج مِّن

پروردگارتان را انکار مى کنيد؟!(١٣) انسان را از گلِ خشکيده اى همچون سفال آفريد، (١٤) و جنّ را از شعله هاى

نَّار (١٥) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (١٦) رَبُّ الْمَشْرِقَينِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَينِ (١٧)

آتش خلق کرد. (١٥) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (١٦) او پروردگارِ دومشرق و دو مغرب است. (١٧)

فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (١٨) مَرَجَ الْبَحْرَينِ يلْتَقِيانِ (١٩) بَينَهُمَا بَرْزَخٌ

پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (١٨) دو درياى مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالى که با هم تماس دارند; (١٩) در ميان آن دو

لاَّ يبْغِيانِ (٢٠) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢١) يخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ

مانعى است که يکى بر ديگرى غلبه نمى کند (و به هم نمى آميزند). (٢٠) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٢١) از آن دو، لؤلؤ و مرجان

وَالْمَرْجَانُ (٢٢) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٣) وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَئَاتُ فِى

خارج مى شود. (٢٢) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٢٣) و براى او (و از ناحيه او) است کشتيهاى کوه پيکر ساخته شده که

الْبَحْرِ کَالاَْعْلَـمِ (٢٤) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٥) کُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَان (٢٦)

در دريا به حرکت در مى يند! (٢٤) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٢٥) همه کسانى که روى آن )= زمين (هستند فانى مى شوند، (٢٦)

وَيبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَـلِ وَالإکْرَامِ (٢٧) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٨)

و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. (٢٧) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٢٨)

يسْئَلُهُ مَن فِى السَّمَـو تِ وَالاَْرْضِ کُلَّ يوْم هُوَ فِى شَأْن (٢٩) فَبِأَىِّ ءَالآءِ

تمام کسانى که در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى کنند، و او هر روز در شأن و کارى است. (٢٩) پس کدامين نعمتهاى

رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٠) سَنَفْرُغُ لَکُمْ يهَ الثَّقَلاَنِ (٣١) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٣٠) اى دو گروه انس و جن! بزودى به (حساب) شما مى پردازيم! (٣١) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟!

(٣٢) يـمَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَـوتِ

(٣٢) اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد،

وَالاَْرْضِ فَانفُذُوا لاَ تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَـن (٣٣) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

ولى هرگز نمى توانيد، مگر با نيرويى (فوق العاده). (٣٣) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟!

(٣٤) يرْسَلُ عَلَيکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّار وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ (٣٥) فَبِأَىِّ ءَالآءِ

(٣٤) (در قيامت) شعله هيى از آتش، و دودهيى متراکم بر شما فرستاده مى شود; و نمى توانيد از کسى يارى بطلبيد. (٣٥) پس کدامين

رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٦) فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ (٣٧) فَبِأَىِّ

نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٣٦) در آن هنگام که آسمان شکافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناکى رخ مى دهد که تاب تحمّل آن را نخواهيد

ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٨) فَيوْمَئِذ لاَّ يسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ (٣٩)

داشت). (٣٧) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٣٨) در آن روز هيچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود (و همه چيز روشن است). (٣٩)

فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٠) يعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيؤخَذُ

پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٤٠) مجرمان از چهره هيشان شناخته مى شوند; و موهاى پيش سر،

بِالنَّوَصِى وَالاَْقْدَامِ (٤١) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٢) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى

و پاهيشان را مى گيرند (و به دوزخ مى افکنند). (٤١) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٤٢) ين همان دوزخى است

يکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (٤٣) يطُوفُونَ بَينَهَا وَبَينَ حَمِيم ءَان (٤٤) فَبِأَىِّ ءَالآءِ

که مجرمان آن را انکار مى کردند. (٤٣) اکنون در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند. (٤٤) پس کدامين

رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٥) وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (٤٦) فَبأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا

نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٤٥) و براى کسى که از مقام پروردگارش خائف است، دو باغ بهشتى است. (٤٦) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان

تُکَذِّبَانِ (٤٧) ذَوَاتَآ أَفْنَان (٤٨) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٩) فِيهِمَا عَينَانِ

را انکار مى کنيد؟! (٤٧) (آن دو باغ بهشتى) داراى انواع نعمتها (و درختان پرطراوت) است. (٤٨) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٤٩) در آنها دو چشمه

تَجْرِيانِ (٥٠) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥١) فِيهِمَا مِن کُلِّ فَکِهَة زَوْجَانِ

هميشه جارى است. (٥٠) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٥١) در آن دو، از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد (هر يک از ديگرى بهتر).

(٥٢) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٣) مُتَّکِئِينَ عَلَى فُرُشِم بَطَآئِنُهَا مِنْ

(٥٢) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٥٣) ين در حالى است که آنها برفرشهيى تکيه کرده اند

إِسْتَبْرَق وَجَنَى الْجَنَّتَينِ دَان (٥٤) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٥) فِيهِنَّ

با آسترهيى از ديبا و ابريشم، و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى نزديک (و در دسترس) است. (٥٤) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان راانکار مى کنيد؟! (٥٥) در آن

قَـصِرَتُ الطَّرْفِ لَمْ يطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلاَ جَانٌّ (٥٦) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا

باغهاى بهشتى زنانى هستند که جز به همسران خود عشق نمىورزند; و هيچ انس و جنّى پيش از يشان با آنان تماس نداشته است. (٥٦) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان

تُکَذِّبَانِ (٥٧) کَأَ نَّهُنَّ الْياقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (٥٨) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

را انکار مى کنيد؟! (٥٧) آنها همچون ياقوت و مرجانند. (٥٨) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟!

(٥٩) هَلْ جَزَاءُ الإحْسَنِ إِلاَّ الإحْسَنُ (٦٠) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦١) وَمِن

(٥٩) يا جزاى نيکى جز نيکى است؟! (٦٠) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٦١) و پيين تر

دُونِهِمَا جَنَّتَانِ(٦٢) فَبأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٣) مُدْهَامَّتَانِ (٦٤) فَبأَىِّ

از آنها، دو باغ بهشتى (ديگر) است. (٦٢) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٦٣) هر دو خرّم و سرسبزند. (٦٤) پس کدامين

ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٥) فِيهِمَا عَينَانِ نَضَّاخَتَانِ (٦٦) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا

نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٦٥) در آنها دو چشمه جوشنده است. (٦٦) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان

تُکَذِّبَانِ (٦٧) فِيهِمَا فَـکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ (٦٨) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٩)

را انکار مى کنيد؟! (٦٧) در آنها ميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است. (٦٨) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٦٩)

فِيهِنَّ خَيرَتٌ حِسَانٌ (٧٠) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧١) حُورٌ مَّقْصُورَتٌ

و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيکوخلق وزيبيند. (٧٠) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٧١) حوريانى که در

فِى الْخِيامِ (٧٢) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٣) لَمْ يطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلاَ

خيمه هاى بهشتى مستورند. (٧٢) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٧٣) هيچ انس و جنّى پيش از يشان با آنها تماس

جَآنٌّ (٧٤) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٥) مُتَّکِئِينَ عَلَى رَفْرَف خُضْر

نداشته است (٧٤) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٧٥) ين در حالى است که بهشتيان بر تختهيى سبز رنگ

وَعَبْقَرِىّ حِسَان (٧٦) فَبِأَىِّ ءَالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٧) تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِى

ممتاز و زيبا تکيه زده اند. (٧٦) پس کدامين نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنيد؟! (٧٧) پربرکت و زوال ناپذير است نام پروردگار

الْجَلَـلِ وَ الاْکْرَامِ (٧٨)

صاحب جلال و بزرگوار تو. (٧٨)
____________________

(١). نورالثقلين، ج ٥، ص ١٨٧، ح ٣ .
(٢). بحارالانوار، ج ٨٩ ، ص ٣٠٦، ح ٢.

۳

سوره واقعه
درباره تلاوت ين سوره در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «کسى که سوره واقعه را بخواند نوشته مى شود که ين فرد از غافلان نيست».(١)
در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده که فرمود: «مَنْ قَرأَ سورةَ الواقعة کلّ ليلة لَم تُصِبهُ فاقة أبداً; هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقير نخواهد شد».(٢)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (١) لَيسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ (٢) خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (٣) إِذَا

هنگامى که واقعه عظيم (قيامت) واقع شود، (١) هيچ کس نمى تواند آن را انکار کند. (٢) (ين واقعه) گروهى را پيين مى آورد و گروهى را بالا مى برد. (٣) در آن هنگام که

رُجَّتِ الاَْرْضُ رَجّاً (٤) وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً (٥) فَکَانَتْ هَبَآءً مُّنبَثّاً (٦)

زمين به شدّت به لرزه درمى يد، (٤) و کوهها درهم کوبيده مى شود، (٥) و بصورت غبار پراکنده درمى يد، (٦)

وَکُنتُمْ أَزْوَجاً ثَلَثَةً (٧) فَأَصْحَبُ الْمَيمَنَةِ مَآ أَصْحَبُ الْمَيمَنَةِ (٨) وَأَصْحَبُ

و شما (در آن زمان) سه گروه خواهيد بود. (٧) (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند); چه سعادتمندان و خجستگانى! (٨) و (گروه ديگر)

الْمَشْئَمَةِ مَآأَصْحَبُ الْمَشْئَمَةِ (٩) وَالسَّبِقُونَ السَّبِقُونَ (١٠) أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ

شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شومانى! (٩) و (سوّمين گروه) پيشگامان پيشگامند، (١٠) آنها مقربانند.

(١١) فِى جَنَّـتِ النَّعِيمِ (١٢) ثُلَّةٌ مِّنَ الاَْوَّلِينَ (١٣) وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَْخِرِينَ (١٤)

(١١) در باغهاى پرنعمت بهشت (جاى دارند). (١٢) گروه زيادى (از آنها) از امّتهاى نخستين اند، (١٣) و اندکى از امّتهاى آخرين. (١٤)

عَلَى سُرُر مَّوْضُونَة (١٥) مُتَّکِئِينَ عَلَيهَا مُتَقَـبِلِينَ (١٦) يطُوفُ عَلَيهِمْ وِلْدَانٌ

(مقرّبان) بر تختهيى که که در صفوف مختلف در کنار هم چيده شده قرار دارند، (١٥) در حالى که بر آنها تکيه زده و رو به روى يکديگرند. (١٦) نوجوانانى جاودان (در شکوه

مُّخَلَّدُونَ (١٧) بِأَکْوَاب وَأَبَارِيقَ وَکَـأْس مِّـن مَّعِين (١٨) لاَّ يصَدَّعُونَ عَنْهَا

و طراوت) پيوسته برگرد آنان مى گردند، (١٧) با قدحها و کوزه ها و جامهيى لبريز از شراب طهور. (١٨) شرابى که نه آن درد سر مى گيرند

وَلينزِفُونَ (١٩) وَفَکِهَة مِّمَّا يتَخَيرُونَ (٢٠) وَلَحْمِ طَير مِّمَّا يشْتَهُونَ (٢١) وَحُورٌ

ونه مست مى شوند. (١٩) و ميوه هيى از هر نوع که انتخاب کنند، (٢٠) و گوشت پرنده از هرگونه که ميل باشند. (٢١) و همسرانى از

عِينٌ (٢٢) کَأَمْثَلِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (٢٣) جَزَاءً بِمَا کَانُوا يعْمَلُونَ (٢٤) ليسْمَعُونَ

حورالعين دارند، (٢٢) همچون مرواريد (در صدف) پنهان. (٢٣) ينها پاداشى است مطابق اعمالى که انجام مى دادند. (٢٤) در آنجا نه لغو و بيهوده اى مى شنوند

فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً (٢٥) إلاَّقِيلا سَلَـماً سَلَـماً (٢٦) وَأَصْحَـبُ الْيمِينِ مَا

نه سخنان گناه آلود; (٢٥) تنها سخنى که مى شنوند «سلام» است «سلام». (٢٦) و اصحاب يمين و

أَصْحَـبُ الْيمِينِ (٢٧) فِى سِدْر مَّخْضُود (٢٨) وَطَلْح مَّنضُود (٢٩) وَظِلِّ مَّمْدُود

خجستگان، چه اصحاب يمين و خجستگانى! (٢٧) آنها در سيه درختان «سدرِ» بى خار قرار دارند، (٢٨) و در سيه درخت (خوش رنگ و پر برگ) «طلح»، (٢٩)و سيه اى گسترده،

(٣٠) وَمَآء مَّسْکُوب (٣١) وَفَـکِهَة کَثِيرَة (٣٢) لاَّ مَقْطُوعَة وَلاَمَمْنُوعَة (٣٣)

(٣٠) و در کنار آبشارها، (٣١) و ميوه هاى فراوان، (٣٢) که هرگز پيان نمى گيرد و ممنوع نمى شود، (٣٣)

وَفُرُش مَّرْفُوعَة(٣٤) إِنَّآ أَنشَأْنَـهُنَّ إِنشَآءً (٣٥) فَجَعَلْنَـهُنَّ أَبْکَاراً (٣٦) عُرُباً

و همسرانى والا مقام. (٣٤) ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم، (٣٥) و همه را دوشيزه قرارداديم، (٣٦) زنانى که تنها به

أَتْرَاباً (٣٧) لاَِّصْحَبِ الْيمِينِ (٣٨) ثُلَّةٌ مِّنَ الاَْوَّلِينَ (٣٩) وَثُلَّةٌ مِّنَ الاَْخِرِينَ (٤٠)

همسرشان عشق مى ورزند (و خوش زبان و فصيح) و همسن و سالند. (٣٧) ينها همه براى اصحاب يمين است، (٣٨) که گروهى از امّتهاى نخستينند، (٣٩) و گروهى از امّتهاى

وَأَصْحَـبُ الشِّمَالِ مَاأَصْحَـبُ الشِّمَالِ (٤١) فِى سَمُوم وَحَمِيم (٤٢) وَظِلّ

آخرين. (٤٠) واصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (که نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده شده) (٤١) آنها در ميان بادهاى کُشنده و آب سوزان قرار دارند،

مِّن يحْمُوم (٤٣) لاَّبَارِد وَلاَ کَرِيم (٤٤) إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِينَ (٤٥) وَکَانُوا

(٤٢) و در سيه دودهاى متراکم و آتش زا! (٤٣) سيه اى که نه خنک است و نه آرام بخش. (٤٤) آنها پيش از ين (در عالَم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند، (٤٥) و همواره

يصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ (٤٦) وَ کَانُوا يقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُراباً

بر گناهان بزرگ اصرار مى ورزيدند، (٤٦) و مى گفتند: «هنگامى که ما مُرديم و خاک و استخوان شديم،

وَعِظَـماً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (٤٧) أَوَ ءَابَاؤُنَا الاَْوَّلُونَ (٤٨) قُلْ إِنَّ الاَْوَّلِينَ وَ

يا برانگيخته خواهيم شد؟! (٤٧) و يا پدران نخستين ما (برانگيخته مى شوند)؟!» (٤٨) بگو: «اوّلين

الاَْخِرِينَ (٤٩) لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَـتِ يوْم مَّعْلُوم (٥٠) ثُمَّ إِنَّکُمْ يهَا

و آخرين، (٤٩) همگى در موعد روزى معين گردآورى مى شوند،(٥٠) سپس شما اى

الضَّآلُّونَ الْمُکَذِّبُونَ (٥١) لاََکِلُونَ مِن شَجَر مِّن زَقُّوم (٥٢) فَمَالِئُونَ مِنْهَا

گمراهان تکذيب کننده! (٥١) به يقين از درخت (نفرت انگيز) زقّوم مى خوريد، (٥٢) و شکمها را از آن

الْبُطُونَ (٥٣) فَشَرِبُونَ عَلَيهِ مِنَ الْحَمِيمِ (٥٤) فَشَرِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ (٥٥) هَـذَا

پر مى کنيد، (٥٣) و روى آن از آب سوزان مى نوشيد، (٥٤) و همچون شتران تشنه، از آن مى آشاميد. (٥٥) ين است

نُزُلُهُمْ يوْمَ الدِّينِ (٥٦) نَحْنُ خَلَقْنَکُمْ فَلَوْلاَ تُصَدِّقُونَ (٥٧) أَفَرَءَيتُم مَّا تُمْنُونَ

وسيله پذيريى از آنها در روز جزا!» (٥٦) ما شما را آفريديم; پس چرا (آفرينش مجدّد را) تصديق نمى کنيد؟! (٥٧) يا از نطفه اى که (در رحم) مى ريزيد آگاهيد؟!

(٥٨) ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَلِقُونَ (٥٩) نَحْنُ قَدَّرْنَا بَينَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ

(٥٨) يا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش (پى در پى) مى دهيد يا ما آفريدگاريم؟! (٥٩) ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم; و هرگز کسى بر ما

بِمَسْبُوقِينَ (٦٠) عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَلَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فِى مَا لاَتَعْلَمُونَ (٦١) وَلَقَدْ

پيشى نمى گيرد. (٦٠) تا شما را به صورت ديگرى تبديل کرده و در جهانى که نمى دانيد آفرينشى (تازه) بخشيم! (٦١) شما عالَم

عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلاَ تَذَکَّرُونَ (٦٢) أَفَرَءَيتُم مَّا تَحْرُثُونَ (٦٣) ءَأَنتُمْ

نخستين را دانستيد; پس چرا متذکّر نمى شويد(که جهانى بعد از آن است)؟! (٦٢) يا درباره آنچه کشت مى کنيد انديشيده يد؟! (٦٣) يا شما

تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (٦٤) لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَـهُ حُطَـماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ

آن را مى رويانيد يا ما مى رويانيم؟! (٦٤) اگر مى خواستيم آن را مبدّل به کاه در هم کوبيده مى کرديم تا در تعجب فرو رويد!

(٦٥) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (٦٦) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (٦٧) أَفَرَءَيتُمُ الْمَآءَ الَّذِى تَشْرَبُونَ

(٦٥) (بگونه اى که مى گفتيد:) براستى ما زيان کرده يم، (٦٦) بلکه ما بکلى محروم شده يم! (٦٧) يا به آبى که مى نوشيد انديشيده يد؟! (٦٨)

(٦٨) ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ (٦٩) لَوْ نَشَآءُ جَعَلْنَـهُ أُجَاجاً

يا شما آن را از ابر نازل کرده يد يا ما نازل مى کنيم؟! (٦٩) اگر مى خواستيم، ين آب گوارا را تلخ و شور قرار مى داديم;

فَلَوْلاَ تَشْکُرُونَ (٧٠) أَفَرَءَيتُمُ النَّارَ الَّتِى تُورُونَ (٧١) ءَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَآ

پس چرا شُکر نمى کنيد؟! (٧٠) يا درباره آتشى که مى افروزيد فکر کرده يد؟! (٧١) يا شما درخت آن را آفريده يد

أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ (٧٢) نَحْنُ جَعَلْنَـهَا تَذْکِرَةً وَمَتَـعاً لِّلْمُقْوِينَ (٧٣) فَسَبِّحْ

يا ما آفريده يم؟! (٧٢) ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده يم. (٧٣) حال که چنين است به نام

بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِيمِ (٧٤) فَلاَ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (٧٥) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ

پروردگار بزرگت تسبيح گوى (و او را پاک و منزّه بشمار). (٧٤) سوگند به جيگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)! (٧٥) و ين سوگندى است بسيار بزرگ،

عَظِيمٌ (٧٦) إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِيمٌ (٧٧) فِي کِتَـب مَّکْنُون (٧٨) لاَّ يمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ

اگر بدانيد! (٧٦) که آن، قرآن پر ارزشى است، (٧٧) که در کتاب محفوظى جاى دارد، (٧٨) و جز پاکان نمى توانند به آن دست زنند (و دست يابند).

(٧٩) تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَـلَمِينَ (٨٠) أَفَبِهَـذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ (٨١)

(٧٩) آن از سوى پروردگار جهانيان نازل شده; (٨٠) يا ين سخن را (= ين قرآن را با اوصافى که گفته شد )سست و کوچک مى شمريد، (٨١)

وَتَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (٨٢) فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (٨٣) وَ أَنتُمْ

و به جاى شکر روزيهيى که به شما داده شده (آن را) تکذيب مى کنيد؟! (٨٢) پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد (توانيى بازگرداندن آن را نداريد)؟! (٨٣) و شما

حِينَئِذ تَنظُرُونَ (٨٤) وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيهِ مِنکُمْ وَلَـکِن لاَّ تُبْصِرُونَ (٨٥) فَلَوْلاَ

در ين حال نظاره مى کنيد (و کارى از دستتان ساخته نيست); (٨٤) و ما از شما به او نزديکتريم ولى نمى بينيد. (٨٥) اگر (با انتقال به سراى ديگر،

إِن کُنتُمْ غَيرَ مَدِينِينَ (٨٦) تَرْجِعُونَهَآ إِن کُنتُمْ صَـدِقِينَ (٨٧) فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ

هرگز در برابر اعمالتان) جزا داده نمى شويد، (٨٦) پس آن (روح) را بازگردانيد اگر راست مى گوييد! (٨٧) (ولى) هرگاه

الْمُقَرَّبِينَ (٨٨) فَرَوْحٌ وَرَيحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيم (٨٩) وَأَمَّآ إِن کَانَ مِنْ أَصْحَبِ

او از مقرّبان باشد، (٨٨) در رَوْح و ريحان و بهشت پرنعمت است. (٨٩) امّا اگر از اصحاب يمين باشد، (٩٠) (به او گفته مى شود:) سلام بر تو از سوى اصحاب

الْيمِينِ (٩٠) فَسَلَـمٌ لَّکَ مِنْ أَصْحَـبِ الْيمِينِ (٩١) وَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِينَ

يمين (که از ياران تواند). (٩١) امّا اگر او از تکذيب کنندگان

الضَّالِّينَ (٩٢) فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيم (٩٣) وَتَصْلِيةُ جَحِيم (٩٤) إِنَّ هَـذَا لَهُوَ حَـقُّ

گمراه باشد، (٩٢) با آب سوزان دوزخ پذيريى مى شود (٩٣) و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است; (٩٤) به يقين حق

الْيقِينِ (٩٥) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِيمِ (٩٦)

و يقين ين است. (٩٥) پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح کن (و او را منزّه بشمار). (٩٦)

_________________
(١). مجمع البيان، ج ٩، ص ٣٥٤ .
(٢). مجمع البيان، ج ٩، ص ٣٥٤.

۴

سوره جمعه
در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «هر کس سوره جمعه را بخواند، خداوند به تعداد کسانى که در بلاد مسلمين در نماز جمعه شرکت مى کنند وکسانى که شرکت نمى کنند، به او ده حسنه مى بخشد».(١)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

يسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَـوتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند، خداوندى که مالک و حاکم است و از هر عيب و نقصى مبرّا، و توانا

الْحَکِيمِ (١) هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاُْمِّيينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ ءَيـتِهِ

و حکيم است. (١) او کسى است که در ميان جمعيت درس نخوانده پيامبرى از خودشان برانگيخت که ياتش را بر آنها بخواند

وَيزَکِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْکِتَـبَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَـل مُّبِين

و آنها را تزکيه کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت بياموزد، هرچند پيش از آن در گمراهى آشکارى بودند.

(٢) وَءَاخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ (٣) ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ

(٢) و (همچنين) پيامبر است بر گروه ديگرى که هنوز به آنها ملحق نشده اند; و او توانا و حکيم است. (٣) ين فضل خداست

يؤْتِيهِ مَن يشَاءُ وَاللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (٤) مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ

که به هرکس بخواهد (و شيسته بداند) مى بخشد; و خداوند داراى فضل عظيم است. (٤) داستان کسانى که مکلّف به تورات شدند ولى

لَمْ يحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ يحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُوا

حق آن را ادا نکردند، مانند داستان درازگوشى است که کتابهيى حمل مى کند، (امّا چيزى از آن نمى فهمد). چه بد است مثل گروهى که

بِيـتِ اللهِ وَاللهُ ليهْدِى الْقَوْمَ الظَّـلِمِينَ (٥) قُلْ ييهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن

يات خدا را انکار کردند، و خداوند قوم ستمگر را هديت نمى کند. (٥) بگو: «اى يهوديان! اگر گمان مى کنيد که(فقط) شما

زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَـدِقِينَ

دوستان خدييد نه سير مردم، پس اگر راست مى گوييد آرزوى مرگ کنيد (تا به لقاى محبوبتان برسيد)!»

(٦) وَلاَ يتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ يدِيهِمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظَّـلِمِينَ (٧) قُلْ

(٦) ولى آنان بخاطر اعمالى که از پيش فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نمى کنند; و خداوند ستمگران را بخوبى مى شناسد. (٧) بگو:

إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَـقِيکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَـلِمِ الْغَيبِ

«مرگى که از آن فرار مى کنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد; سپس به سوى کسى که داناى پنهان

وَالشَّهَـدَةِ فَينَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (٨) ييهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِىَ

و آشکار است باز گردانده مى شويد; آنگاه شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد.» (٨)اى کسانى که يمان آورده يد! هنگامى که براى نماز

لِلصَّلَوةِ مِن يوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللهِ وَذَرُوا الْبَيعَ ذَلِکُمْ خَيرٌ لَّکُمْ

روز جمعه اذان گفته شود، به سوى ذکر خدا (و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها کنيدکه ين براى شما بهتر است

إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) فَإِذَا قُضِيتِ الصَّلَوةُ فَانتَشِرُوا فِى الاَْرْضِ وَابْتَغُوا

اگر مى دانستيد! (٩) و هنگامى که نماز پيان گرفت (مى توانيد) در زمين پراکنده شويد (و به سراغ کسب و کار رفته)

مِن فَضْلِ اللهِ وَاذْکُرُوا اللهَ کَثِيراً لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (١٠) وَإِذَا رَأَوْا تِجَـرَةً أَوْ

و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار ياد کنيد تا رستگار شويد. (١٠) هنگامى که آنها تجارت يا

لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللهِ خَيرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ

سرگرمى و لهوى را ببينند پراکنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را يستاده به حال خود رها مى کنند; بگو: «آنچه نزد خداست بهتر از لهو

التِّجَـرَةِ وَاللهُ خَيرُ الرَّازِقِينَ (١١)

و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است.» (١١)
_________________

(١). مجمع البيان، ج ١٠، ص ٥ .



۵
ارتباط با خدا

دعاى کميل
ين دعا از دعاهاى معروف، با محتوا است که راه بندگى و توبه را به انسان مى آموزد. و توجّه به معانى بلندش، در روح و جان اثر مى کند. مطابق رويتى حضرت امير مؤمنان(عليه السلام)به کميل بن زياد فرمود: ين دعاى حضرت خضر است، اگر آن را ياد گرفتى، در هر شب جمعه و يا ماهى يک بار و يا لااقل در هر سال يک مرتبه و حتّى در تمام عمرت يک بار آن را بخوان که براى کفيت از شرّ دشمنان و کسب روزى و آمرزش گناهان مفيد خواهد بود.(١)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْء، وَبِقُوَّتِکَ الَّتى

خديا من از تو مى خواهم بحق آن رحمتت که همه چيز را فرا گرفته و به آن نيرويت که همه چيز را

قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْء، وَخَضَعَ لَها کُلُّ شَىْء، وَذَلَّ لَها کُلُّ شَىْء، وَ

بوسيله آن مقهور خويش کردى و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است و

بِجَبَرُوتِکَ الَّتى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْء، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتى لا يقُومُ لَها شَىْءٌ،

به جبروت تو که بوسيله آن چيره گشتى بر هر چيز و به عزتت که چيزى در برابرش نيستد و

وَبِعَظَمَتِکَ الَّتى مَلاََتْ کُلَّ شَىْء، وَ بِسُلْطانِکَ الَّذى عَلا کُلَّ شَىْء،

به آن عظمت و بزرگيت که پرکرده هر چيز را و به آن سلطنت و پادشاهيت که بر هر چيز برترى گرفته و

وَبِوَجْهِکَ الْباقى بَعْدَ فَنآءِ کُلِّ شَىْء، وَبِأَسْمائِکَ الَّتى مَلاََتْ(١) اَرْکانَ کُلِّ

به ذات پاکت که پس ازنابودى هر چيز باقى است و به نامهاى مقدّست که اساس هر موجودى را پرکرده

شَىْء، وَبِعِلْمِکَ الَّذى اَحاطَ بِکُلِّ شَىْء، وَبِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَضآءَ لَهُ کُلُّ

و به آن علم و دانشت که احاطه يافته به هر چيز و به نور ذاتت که روشن شد در پرتوش هر چيز

شىْء، يا نُورُ يا قُدُّوسُ، يا اَوَّلَ الاَْوَّلِينَ، وَيا اخِرَ الاْخِرينَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ

اى نور حقيقى و اى منزه از هر عيب اى آغاز موجودات اوّلين و اى پيان آخرين خديا بيامرز

لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ،

بريم آن گناهانى را که پرده ها را بدرد خديا بيامرز بريم آن گناهانى را که عقاب و کيفرها را فرو ريزد

اَللّـهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيرُ النِّعَمَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى

خديا بيامرز بريم آن گناهانى را که نعمت ها را تغيير دهد خديا بيامرز بريم آن گناهانى را که از (اجابت)

تَحْبِسُ الدُّعآءَ، اَللّـهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى

دعا جلوگيرى کند خديا بيامرز بريم آن گناهانى را که بلا نازل کند خديا بيامرز بريم

کُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ، وَکُلَّ خَطيئَة اَخْطَاْتُها، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيکَ بِذِکْرِکَ،

هر گناهى که کرده ام و هر خطيى که از من سر زده خديا من به سوى تو تقرّب جويم بوسيله ذکر تو

وَاَسْتَشْفِعُ بِکَ اِلى نَفْسِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِجُودِکَ اَنْ تُدْنِينى مِنْ قُرْبِکَ، وَاَنْ

و شفيع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و کرمت از تو مى خواهم که مرا به مقام قرب خويش نزديک سازى

تُوزِعَنى شُکْرَکَ، وَاَنْ تُلْهِمَنى ذِکْرَکَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ سُؤالَ خاضِع

و شکرت را بر من روزى کنى و ذکر خود را به من الهام کنى خديا از تو درخواست مى کنم درخواست شخص فروتن

مُتَذَلِّل خاشِع، اَنْ تُسامِحَنى وَتَرْحَمَنى، وَتَجْعَلَنى بِقَسْمِکَ راضِياً قانِعاً،

خوار ترسان که بر من آسان گيرى و به من رحم کنى و مرا به آنچه بريم قسمت کرده اى راضى و قانعم سازى

وَفى جَميعِ الاَْحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّـهُمَّ وَاَسْئَلُکَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ،

و در تمام حالات فروتنم کنى خديا از تو درخواست کنم درخواست کسى که سخت فقير و بى چيز شده

وَاَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فيما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ، اَللّـهُمَّ عَظُمَ

و خواسته اش را هنگام سختيها پيش تو آورده و اميدش بدانچه نزد توست بزرگ است خديا پادشاهيت

سُلْطانُکَ، وَعَلا مَکانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ اَمْرُکَ، وَغَلَبَ قَهْرُکَ، وَ

بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مکر و تدبيرت در کارها پنهان و فرمانت آشکار است قهرت غالب و

جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَلا يمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ، اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى

نيرويت نافذ است و گريز ازتحت حکومت تو ممکن نيست خديا نيابم براى گناهانم

غافِراً، وَلا لِقَبائِحى ساتِراً، وَ لا لِشَىْء مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً

آمرزنده اى و نه براى کارهاى زشتم پرده پوشى و نه کسى را که عمل زشت مرا به کار نيک تبديل کند

غَيرَکَ، لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسى، وَتَجَرَّأْتُ

جز تو، نيست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خويشتن ستم کردم و در اثر

بِجَهْلى، وَسَکَنْتُ اِلى قَديمِ ذِکْرِکَ لى، وَمَنِّکَ عَلَىَّ، اَللّـهُمَّ مَوْلاىَ کَمْ مِنْ

نادانيم دليرى کردم و آسوده خاطر نشستم به ين که هميشه از قديم به ياد من بوده و بر من لطف و بخشش داشتى اى خدا اى مولاى من

قَبيح سَتَرْتَهُ، وَکَمْ مِنْ فادِح مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ عِثار وَقَيتَهُ، وَ کَمْ

چه بسيار زشتيها که از من پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين که از من بازگرداندى و چه بسيار لغزشها که از آن نگهم داشتى و چه

مِنْ مَکْرُوه دَفَعْتَهُ، وَکَمْ مِنْ ثَنآء جَميل لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ، اَللّـهُمَّ عَظُمَ

بسيار ناراحتيها که دور کردى و چه بسيار مدح و ثناى خوبى که من شيسته اش نبودم و تو آن را منتشر ساختى خديا بلاى من

بَلائى، وَاَفْرَطَ بى سُوءُ حالى، وَقَصُرَتْ بى اَعْمالى، وَقَعَدَتْ بى اَغْلالى،

بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارساست و زنجيرهاى عليق مرا خانه نشين

وَحَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ اَمَلى، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيا بِغُرُورِها، وَنَفْسى

و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته و دنيا با ظواهر فريبنده اش مرا گول زد و نفسم

بِجِنيتِها، وَ مِطالى يا سَيدى فَاَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ اَنْ لا يحْجُبَ عَنْکَ دُعآئى

بوسيله جنيتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى خواهم به عزتت که بدى رفتار و کردار من دعيم را از

سُوءُ عَمَلى وَفِعالى، وَلا تَفْضَحْنى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيهِ مِنْ سِرّى، وَلا

اجابتت جلوگيرى نکند و رسوا نکنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من اطلاع دارى و

تُعاجِلْنى بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ فى خَلَواتى، مِنْ سُوءِ فِعْلى وَاِسآئَتى،

شتاب نکنى در عقوبتم براى رفتار بد و کارهاى بدى که در خلوت انجام دادم

وَدَوامِ تَفْريطى وَجَهالَتى، وَکَثْرَةِ شَهَواتى وَغَفْلَتى، وَ کُنِ اللّهُمَّ بِعِزَّتِکَ

و ادامه دادنم به تقصير و نادانى و زيادى شهوت رانى و بى خبريم و خديا به عزتت سوگند که

لى فى کُلِّ الاَْحْوالِ رَءُوفاً،وَعَلَىَّ فى جَميعِ الاُْمُورِ عَطُوفاً، اِلـهى وَرَبّى

در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و اى پروردگار من

مَنْ لى غَيرُکَ، اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى اَمْرى، اِلـهى وَمَوْلاىَ

جز تو که را دارم که رفع گرفتارى و توجه در کارم را از او درخواست کنم اى خداى من و اى مولاى من

اَجْرَيتَ عَلَىَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فيهِ هَوى نَفْسى، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ تَزْيينِ

تو بر من حکمى را مقرر داشتى که در اجراى آن پيروى هواى نفسم را کردم و از فريبکارى دشمنم در ين باره

عَدُوّى، فَغَرَّنى بِما اَهْوى، وَاَسْعَدَهُ عَلى ذلِکَ الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ بِما

نهراسيدم پس او هم به دلخواه خويش گولم زد و قضا هم با او کمک کرد و در اثر همين ماجرا

جَرى عَلَىَّ مِنْ ذلِکَ بَعْضَ(٢) حُدُودِکَ، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِکَ، فَلَکَ

که بر سرم آمد نسبت به پاره اى از حدود و احکامت تجاوز کردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پيمودم پس در تمام آنچه

الْحَمْدُ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِکَ، وَلا حُجَّةَ لى فيما جَرى عَلَىَّ فيهِ قَضآؤُکَ،

پيش آمده تو را ستيش مى کنم و اکنون از حکمى که در کيفر من جارى گشته و قضا و آزميش تو مرا بدان

وَاَلْزَمَنى حُکْمُکَ وَبَلآؤُکَ، وَقَدْ اَتَيتُکَ يا اِلهى بَعْدَ تَقْصيرى وَاِسْرافى

ملزم ساخته برهانى ندارم و ينک اى معبود من در حالى به درگاهت آمده ام که درباره ات کوتاهى کرده و برخود زياده روى نموده

عَلى نَفْسى، مُعْتَذِراً نادِماً، مُنْکَسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً

و عذرخواه و پشيمان و دل شکسته و پوزش جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خويش اقرار و اذعان

مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاً مِمّا کانَ مِنّى، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيهِ فى اَمْرى غَيرَ

و اعتراف دارم و راه گريزى از آنچه از من سر زده نيابم و پناهگاهى که بدان رو آورم در کار خويش ندارم جز ين که تو

قَبُولِکَ عُذْرى، وَاِدْخالِکَ ياىَ فى سَعَةِ رَحْمَتِکَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى،

عذرم بپذيرى و مرا در فراخناى رحمتت در آورى پس اى خداى من عذرم بپذير و

وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرّى، وَفُکَّنى مِنْ شَدِّ وَثاقى، يا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى،

بر سخت پريشانيم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهييم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم

وَرِقَّةَ جِلْدى، وَدِقَّةَ عَظْمى، يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى وَذِکْرى، وَتَرْبِيتى وَبِرّى

و نازکى پوست تنم و باريکى استخوانم رحم کن اى کسى که آغاز کردى به آفرينش من و به ياد من و به پرورشم و به احسان

وَتَغْذِيتى، هَبْنى لاِبـْتِدآءِ کَرَمِکَ، وَسالِفِ بِرِّکَ بى، يا اِلـهى وَسَيدى

و خوراک دادنم اکنون به همان بزرگوارى نخستت و سابقه احسانى که به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من

وَرَبّى، اَتُراکَ مُعَذِّبى بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحيدِکَ، وَبَعْدَ مَا انْطَوى عَلَيهِ قَلْبى مِنْ

و اى پروردگارم يا به راستى مرا به آتش عذاب مى کنى بعد از اقرارم به يگانگيت و دلم به نور معرفتت

مَعْرِفَتِکَ، وَلَهِجَ بِهِ لِسانى مِنْ ذِکْرِکَ، وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى مِنْ حُبِّکَ، وَبَعْدَ

آباد گشته و زبانم به ذکر تو گويا شده و نهادم به دوستى تو پيوند شده و پس از

صِدْقِ اعْتِرافى وَدُعآئى خاضِعاً لِرُبُوبِيتِکَ، هَيهاتَ اَنْتَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ

اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانه ام به مقام بنده پرورى و ربوبيتت؟ بسيار دور است! تو بزرگوارتر از آنى که از

تُضَيعَ مَنْ رَبَّيتَهُ،اَوْ تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيتَهُ،اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ

نظر دوردارى کسى را که خود پروريده اى يا دور گردانى کسى را که خود نزديکش کرده يا تسليم بلا و گرفتارى کنى

مَنْ کَفَيتَهُ وَرَحِمْتَهُ، وَلَيتَ شِعْرى يا سَيدى وَاِلـهى وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ

کسى را که خود سرپرستى کرده و به لطف پروريده اى و کاش مى دانستم اى آقا و معبود و موليم يا چيره مى کنى

النّارَ عَلى وُجُوه خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً، وَ عَلى اَلْسُن نَطَقَتْ بِتَوْحيدِکَ

آتش دوزخ را بر چهره هيى که در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبان هيى که صادقانه به يگانگيت

صادِقَةً،وَبِشُکْرِکَ مادِحَةً، وَعَلى قُلُوب اعْتَرَفَتْ بِاِلهِيتِکَ مُحَقِّقَةً، وَعَلى

گويا شده و سپاسگزارانه به شکرت باز شده و بر دلهيى که از روى يقين به خدييت اعتراف کرده اند و بر نهادهيى

ضَمآئِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى جَوارِحَ سَعَتْ

که علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جيى که در برابرت خاشع گشته و بر اعضا و جوارحى که مشتاقانه

اِلى اَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً، ما هکَذَا الظَّنُّ

به پرستشگاه هيت شتافته و با حال اقرار به گناه جوياى آمرزش تو هستند چنين گمانى به تو نيست

بِکَ، وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ، يا کَريمُ يا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى عَنْ

و از فضل تو چنين خبرى به مانرسيده اى خداى کريم اى پروردگار من و تو ناتوانى

قَليل مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَ عُقُوباتِها، وَما يجْرى فيها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى اَهْلِها،

مرا در مقابل اندکى از بلاى دنيا و کيفرهاى ناچيز آن و نامليماتى که معمولاً بر اهل آن مى رسد مى دانى

عَلى اَنَّ ذلِکَ بَلاءٌ وَمَکْرُوهٌ، قَليلٌ مَکْثُهُ، يسيرٌ بَقآئُهُ، قَصيرٌ مُدَّتُهُ، فَکَيفَ

در صورتى که ين بلا و ناراحتى دوامش کم است و دورانش اندک و مدتش کوتاه است پس چگونه

احْتِمالى لِبَلاءِ الاْخِرَةِ، وَجَليلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فيها، وَهُوَ بَلاءٌ تَطُولُ

تاب تحمل بلاى آخرت و آن نامليمات بزرگ را در آن جا دارم در صورتى که آن بلامدتش طولانى

مُدَّتُهُ، وَيدُومُ مَقامُهُ، وَلا يخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لاَِنَّهُ لا يکُونُ اِلاَّ عَنْ غَضَبِکَ

و دوامش هميشگى است و تخفيفى براى مبتليان به آن نيست زيرا آن بلا از خشم

وَاْنتِقامِکَ وَسَخَطِکَ، وَهذا ما لاتَقُومُ لَهُ السَّمـواتُ وَالاَْرْضُ، يا سَيدِى

و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چيزى است که آسمانها و زمين تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من

فَکَيفَ لى وَاَنـَا عَبْدُکَ الضَّعيفُ الذَّليـلُ الْحَقيـرُ الْمِسْکيـنُ الْمُسْتَکينُ،

تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچيز مستمند بيچاره!

يا اِلـهى وَرَبّى وَسَيدِى وَمَوْلاىَ، لاَِىِّ الاُْمُورِ اِلَيکَ اَشْکُو، وَلِما مِنْها

اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من يا براى کدام يک از گرفتاريهيم به تو شکيت کنم و براى کداميک از آنها

اَضِجُّ وَاَبْکى، لاَِليمِ الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ، فَلَئِنْ

شيون و گريه کنم؟ يا براى عذاب دردناک و سخت يا براى بلاى طولانى و مديد پس اگر بنا شود

صَيرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِکَ، وَجَمَعْتَ بَينى وَبَينَ اَهْلِ بَلائِکَ،

مرا بخاطر کيفرهيم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا و عذابت در يکجا گردآورى

وَفَرَّقْتَ بَينى وَبَينَ اَحِبّآئِکَ وَاَوْليآئِکَ، فَهَبْنى يا اِلـهى وَسَيدِى وَمَوْلاىَ

و ميان من و دوستانت جديى اندازى گيرم که اى معبود و آقا و مولا

وَرَبّى، صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ، فَکَيفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ، وَ هَبْنى صَبَرْتُ

و پروردگارم من بر عذاب تو صبر کنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گيرم که اى معبود من حرارت

عَلى حَرِّ نارِکَ، فَکَيفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى کَرامَتِکَ، اَمْ کَيفَ اَسْکُنُ فِى

آتشت را تحمل کنم اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم يا چگونه در ميان

النّارِ وَ رَجآئى عَفْوُکَ، فَبِعِزَّتِکَ يا سَيدى وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ

آتش بمانم با ين که اميد عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى خورم که اگر زبانم

تَرَکْتَنى ناطِقاً، لاََضِجَّنَّ اِلَيکَ بَينَ اَهْلِها ضَجيجَ الاْمِلينَ، وَ لاََصْرُخَنَّ

را در آنجا باز بگذارى حتماً در ميان دوزخيان شيون را بسويت سر دهم شيون اشخاص آرزومند و فريادرس خواهان به درگاهت

اِلَيکَ صُراخَ الْمَسْتَصْرِخينَ، وَلاََبْکِينَّ عَلَيکَ بُکآءَ الْفاقِدينَ، وَ لاَُنادِينَّکَ

فرياد برآرم و قطعاً بر دورى تو گريه و زارى کنم مانند عزيز گمگشتگان و با صداى بلند تو را مى خوانم و مى گويم

ينَ کُنْتَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ،يا غيةَ امالِ الْعارِفينَ، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ،

کجيى اى يار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فريادرس درماندگان

يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادِقينَ، وَيا اِلـهَ الْعالَمينَ، اَفَتُراکَ سُبْحانَکَ يا اِلـهى

اى محبوب دل راستگويان و اى حيران کننده عالميان يا براستى چنان مى بينى اى منزه و معبودم

وَ بِحَمْدِکَ، تَسْمَعُ فيها صَوْتَ عَبْد مُسْلِم سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ

که به ستيشت مشغولم که بشنوى در آن آتش صداى بنده مسلمانى را که در اثر مخالفتش در آن جا زندانى شده و مزه

طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيتِهِ،وَحُبِسَ بَينَ اَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَجَريرَتِهِ، وَهُوَ يضِجُّ

عذاب آتش را به خاطر نافرمانيش چشيده و در ميان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنيتش گرفتار شده و در آن حال به

اِلَيکَ ضَجيجَ مُؤَمِّل لِرَحْمَتِکَ، وَ يناديکَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحيدِکَ، وَيتَوَسَّلُ

درگاهت شيون کند شيون شخصى که آرزومند رحمت توست و به زبان يگانه پرستان تو را فرياد زند و به بنده پروريت

اِلَيکَ بِرُبُوبِيتِکَ، يا مَوْلاىَ فَکَيفَ يبْقى فِى الْعَذابِ وَهُوَ يرْجُو ما سَلَفَ

متوسل گردد اى مولاى من پس چگونه در عذاب بماند با ين که به بردبارى

مِنْ حِلْمِکَ، اَمْ کَيفَ تُؤْلِمُهُ النّارُ وَ هُوَ يأْمَلُ فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ، اَمْ کَيفَ

سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه آتش او را بيازارد با ين که آرزوى فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه

يحْرِقُهُ لَهيبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَتَرى مَکانَهُ، اَمْ کَيفَ يشْتَمِلُ عَلَيهِ

شعله آتش او را بسوزاند با ين که تو صديش را بشنوى و جيش را ببينى يا چگونه شراره هاى آتش او را

زَفيرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ،اَمْ کَيفَ يتَقَلْقَلُ بَينَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ،

در بر گيرد با ين که تو ناتوانيش دانى يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با ين که تو راستگوييش را دانى

اَمْ کَيفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيتُها، وَهُوَ يناديکَ يا رَبَّهُ، اَمْ کَيفَ(٣) يرْجُو فَضْلَکَ فى

يا چگونه موکلان دوزخ او را برانند با ين که تو را به پروردگارى بخواند يا چگونه ممکن است که اميد فضل تو را در

عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فيها، هَيهاتَ ما ذلِکَ الظَّنُ بِکَ، وَلاَالْمَعْرُوفُ مِنْ

آزادى خويش داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است و چنين گمانى به تو نيست و فضل تو ين سان معروف نيست

فَضْلِکَ، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدينَ مِنْ بِرِّکَ وَاِحْسانِکَ،فَبِالْيقينِ

و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه پرستان دارد با آن نيکى و احسانت که نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى دانم

اَقْطَعُ لَوْلا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ جاحِديکَ، وَقَضَيتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ

که اگر فرمان تو در معذب ساختن منکرانت صادر نشده بود و حکم تو به هميشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در کار نبود

مُعانِديکَ، لَجَعَلْتَ النّارَ کُلَّها بَرْداً وَسَلاماً، وَما کانَ لاَِحَد فيها مَقَرّاً وَلا

حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد و سالم مى کردى و هيچ کس در آن منزل و مأوا نداشت

مُقاماً، لکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ، اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلاََها مِنَ الْکافِرينَ، مِنَ

ولى تو اى خديى که تمام نامهيت مقدّس است سوگند ياد کرده اى که دوزخ را از کافران از

الْجِنَّةِ وَالنّاسِ اَجْمَعينَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فيهَا الْمُعانِدينَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ

پريان و آدميان پر کنى و دشمنانت را براى هميشه در آن جا دهى و تو که ثنيت برجسته است

قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعامِ مُتَکَرِّماً، اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً

در ابتدا فرمودى و به ين انعام از روى بزرگوارى تفضل کردى (که فرمودى) «يا کسى که مؤمن است مانند کسى است که فاسق است؟

لا يسْتَوُونَ، اِلهى وَسَيدى فَاَسْئَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِيةِ الَّتى

نه يکسان نيستند» اى معبود من و اى آقاى من بحق آن نيرويى که مقدرش کردى و به فرمانى که مسلمش کردى

حَتَمْتَها وَحَکَمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيهِ اَجْرَيتَها، اَنْ تَهَبَ لى فى هذِهِ اللَّيلَةِ

و صادر فرمودى و بر هر کس آن را اجرا کردى مسلط گشتى از تو مى خواهم که ببخشى بر من در ين شب و

وَفى هذِهِ السّاعَةِ،کُلَّ جُرْم اَجْرَمْتُهُ،وَکُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ،وَکُلَّ قَبِيح اَسْرَرْتُهُ،

در ين ساعت هر جرمى را که مرتکب شده ام و هر گناهى را که از من سرزده و هر کار زشتى را که پنهان کرده ام

وَکُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ اَوْ اَعْلَنْتُهُ، اَخْفَيتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَکُلَّ سَيئَة اَمَرْتَ

و هر نادانى که کردم چه کتمان کردم و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عيان و هر کار بدى را که به نويسندگان گراميت

بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبينَ، اَلَّذينَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يکُونُ مِنّى، وَجَعَلْتَهُمْ

دستور يادداشت کردنش را دادى همان نويسندگانى که آنها را موکل بر ثبت اعمال من کردى و آنها را

شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى،وَکُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرآئِهِمْ،وَالشّاهِدَ

به ضميمه اعضا و جوارحم گواه بر من کردى و اضافه بر آنها خودت نيز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى

لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَبِرَحْمَتِکَ اَخْفَيتَهُ، وَبِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى

که از يشان پنهان مى ماند وبه واسطه رحمتت بود که آنها را پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى و نيز بهره ام را سرشار گردانى

مِنْ کُلِّ خَير اَنْزَلْتَهُ، اَوْ اِحْسان فَضَّلْتَهُ، اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، اَوْ رِزْق بَسَطْتَهُ، اَوْ

از هر خيرى که فرو ريزى يا احسانى که بفرميى يا نيکيهيى که پخش کنى يا رزقى که بگسترانى يا

ذَنْب تَغْفِرُهُ، اَوْ خَطَأ تَسْتُرُهُ، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، يا اِلهى وَسَيدى

گناهى که بيامرزى يا خطيى که بپوشانى پروردگارا پروردگارا پروردگارا اى معبود من اى آقا

وَمَوْلاىَ وَمالِکَ رِقّى، يا مَنْ بِيدِهِ ناصِيتى، يا عَليماً بِضُرّى(٤) وَمَسْکَنَتى،

و موليم و اى مالک من اى کسى که اختيارم بدست اوست اى داناى بر پريشانى و بى نوييم

يا خَبيراً بِفَقْرى وَفاقَتى، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، اَسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ،

اى آگه از بى چيزى و نداريم پروردگارا، پروردگارا پروردگارا از تو مى خواهم به حق خودت و به ذات مقدّست

وَاَعْظَمِ صِفاتِکَ وَاَسْمآئِکَ، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللَّيلِ وَالنَّهارِ بِذِکْرِکَ

و به بزرگترين صفات و اسميت که اوقاتم را در شب و روز به ياد خودت

مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً، وَاَعْمالى عِنْدَکَ مَقْبُولَةً، حَتّى تَکُونَ

معمور و آباد گردانى و به خدمتت پيوسته دارى و اعمالم را مقبول درگاهت گردانى تا

اَعْمالى وَاَوْرادى کُلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالى فى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً، يا

اعمال و گفتارم همه يک جهت براى تو باشد و حالم هميشه در خدمت تو مصروف گردد اى

سَيدى يا مَنْ عَلَيهِ مُعَوَّلى، يا مَنْ اِلَيهِ شَکَوْتُ اَحْوالى، يا رَبِّ يا رَبِّ

آقاى من اى کسى که تکيه گاهم اوست اى کسى که شکيت احوال خويش به درگاه او برم پروردگارا پروردگارا

يا رَبِّ، قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحى، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى،

پروردگارا نيرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزيمت به سويت محکم گردان

وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى خَشْيتِکَ،وَالدَّوامَ فِى الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّى اَسْرَحَ

و به من کوشش درترس و خشيتت و مداومت در پيوستن به خدمتت عطا فرما تا تن و جان را

اِلَيکَ فى مَيادينِ السّابِقينَ، وَ اُسْرِعَ اِلَيکَ فِى الْبارِزينَ، وَاَشْتاقَ اِلى

در ميدانهاى پيشتازان بسويت برانم و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم و در

قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقينَ، وَاَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصينَ، وَاَخافَکَ مَخافَةَ

صف مشتاقان اشتياق تقربت را جويم و چون نزديک شدن مخلصان به تو نزديک گردم و چون يقين کنندگان از تو بترسم

الْمُوقِنينَ، وَاَجْتَمِعَ فى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ، اَللّـهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى بِسُوء

و در جوار رحمتت با مؤمنان در يکجا گرد يم خديا هر که بد مرا خواهد

فَاَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنى فَکِدْهُ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِکَ نَصيباً عِنْدَکَ،

بدش را و هر که به من مکر کند به مکر خويش دچارش کن و نصيبم را پيش خود

وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيکَ، فَاِنَّهُ لا ينالُ ذلِکَ اِلاَّ بِفَضْلِکَ،

بهتر از ديگر بندگانت قرار ده و منزلتم را نزد خود نزديکتر از يشان کن و رتبه ام را در پيشگاهت مخصوص تر از ديگران گردان که براستى جز به فضل تو کسى به ين مقام نرسد

وَ جُدْ لى بِجُودِکَ، وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ، وَاحْفَظْنى بِرَحْمَتِکَ، وَاجْعَلْ

و به جود و بخشش خود به من جود کن و به بزرگوارى خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار و قرار

لِسانى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَقَلْبى بِحُبِّکَ مُتَيماً، وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِکَ،

ده زبانم را به ذکرت گويا و دلم را به دوستيت بى قرار و شيدا و با اجابت نيکت بر من منّت بِنه

وَاَقِلْنى عَثْرَتى،وَاغْفِرْ زَلَّتى،فَاِنَّکَ قَضَيتَ عَلى عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ،وَاَمَرْتَهُمْ

و لغزشم را ناديده گير وگناهم را بيامرز زيرا که تو خود بندگانت را به پرستش خويش فرمان دادى

بِدُعآئِکَ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ، فَاِلَيکَ يارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى، وَاِلَيکَ يا

و به دعا کردن به درگاهت مأمور ساختى و اجابت دعيشان را ضمانت کردى پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو

رَبِّ مَدَدْتُ يدى، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لى دُعآئى، وَبَلِّغْنى مُناىَ، وَلاتَقْطَعْ

اى پروردگارم دست حاجت دراز کردم پس به عزتت دعيم را مستجاب فرما و به آرزويم برسان و اميدم را از

مِنْ فَضْلِکَ رَجآئى، وَاکْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَعْدآئى، يا سَريعَ

فضل خويش قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس کفيت فرما اى خداى زودگذر

الرِّضا، اِغْفِرْ لِمَنْ لا يمْلِکُ اِلاَّ الدُّعآءَ، فَاِنَّکَ فَعّالٌ لِما تَشآءُ، يا مَنِ اسْمُهُ

بيامرز کسى را که جز دعا چيزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهى اى کسى که نامش

دَوآءٌ، وَذِکْرُهُ شِفآءٌ، وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجآءُ،

دواست و يادش شفاست و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر کسى که سرميه اش اميد و

وَسِلاحُهُ الْبُکآءُ، يا سابِغَ النِّعَمِ، يا دافِعَ النِّقَمِ، يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى

ساز و برگش گريه و زارى است اى تمام دهنده نعمتهاو اى برطرف کننده گرفتاريها اى روشنى وحشت زدگان در

الظُّلَمِ، يا عالِماً لا يعَلَّمُ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ

تاريکيها اى داناى بى معلم درود فرست بر محمّد و آل محمّد و انجام ده درباره من

اَهْلُهُ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ شالْمَيامينِ مِنْ الِهِ، وَسَلَّمَ تَسْليماً کَثيراً.

آنچه را که تو شيسته آنى و درود خدا بر پيامبر و پيشويان با برکت از خاندانش و سلام فراوان.
___________________

(١) . اقبال سيد بن طاووس، ص ٧٠٦.

۶

دعاى ندبه
دعاى ندبه ابراز عشق و علاقه و دعا براى تعجيل ظهور حضرت ولىّ عصر ـ عجّل الله تعالى فرجه الشّريف ـ است; ين دعا به جهت اظهار ناله و اندوهى که به خاطر مصائب خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دورى حضرت مهدى(عليه السلام) در آن منعکس شده، ندبه ناميده شده است. مستحب است ين دعا در اعياد چهارگانه: جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير خوانده شود.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيدِنا مُحَمَّد نَبِيهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ

ستيش خاص خدا پروردگار جهانيان استو درود خدا بر آقاى ما محمّد پيامبرش و بر آل او و سلام

تَسْليماً، اَللّـهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضآئُکَ فى اَوْلِيآئِکَ، اَلَّذينَ

کاملى بر يشان باد خديا از آن توست ستيش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنان که

اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دينِکَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَکَ مِنَ النَّعيمِ

خالص گردانيدى آنان را براى خود و دين خود چون انتخاب کردى براى آنها آن نعمت

الْمُقيمِ، اَلَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيهِمُ الزُّهْدَ فى

شيان و پيدارى که نزد توست آن نعمتى که زوال و نابودى بريش نيست، (و ين) پس از آنى (بود که) با آنها شرط کردى تا کناره گيرند

دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيةِ، وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ،

از درجات (و رياستهاى) ين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز ين شرط تو را پذيرفتند

وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِىَّ،

و تو نيز وفاى آنان را به ين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرّب درگاهشان کردى و مقرر داشتى از پيش براى يشان نامى بلند

وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيهِمْ مَلآئِکَتَکَ، وَکَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيکَ، وَرَفَدْتَهُمْ

و ثنيى آشکار و فرو فرستادى بريشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خود و ياريشان کردى

بِعِلْمِکَ،وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيکَ،وَالْوَسيلَةَ اِلى رِضْوانِکَ، فَبَعْضٌ اَسْکَنْتَهُ

به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيله اى بسوى خشنوديت پس برخى را

جَنَّتَکَ اِلى اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها،وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى فُلْکِکَ، وَنَجَّيتَهُ وَمَنْ آمَنَ

در بهشت جا دادى تا آنگاه که از آن جا بيرونش آوردى و برخى را در کشتى خود سوار کردى و او و همراهانش

مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَليلاً، وَسَئَلَکَ لِسانَ

را که يمان آورده بودند به مهر خود از هلاکت نجات دادى و برخى را براى خود خليل گرفتى و او از تو درخواست کرد

صِدْق فِى الاْخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ ذلِکَ عَلِياً، وَبَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ

نام نيک را در امتهاى ينده و تو اجابت کردى و نام او را بلند گرداندى و با برخى از ميان درخت

شَجَرَة تَکْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ

بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش رياور و وزير گردانيدى و برخى را

غَيرِ اَب، وَآتَيتَهُ الْبَيناتِ، وَيدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَکُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً،

بدون پدر بوجود آوردى و نشانه هاى آشکارى به او دادى و به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى

وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيرْتَ لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظ، مِنْ

و بريش طريقه و برنامه اى قرار دادى و اوصييى براى او انتخاب کردى تا يکى پس از ديگرى نگهبان باشد از

مُدَّة اِلى مُدَّة، اِقامَةً لِدينِکَ، وَحُجَّةً عَلى عِبادِکَ، وَلِئَلاَّ يزُولَ الْحَقُّ عَنْ

زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تو و حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از

مَقَرِّهِ، وَيغْلِبَ الْباطِلُ عَلى اَهْلِهِ، وَلا يقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَينا رَسُولاً

جاى خود و تا پيروز نگردد باطل بر اهل حق و کسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى

مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ ياتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى،

که ما را بترساند و چرا بپا نداشتى پرچمى راهنما تا پيروى کنيم از يات تو پيش از آن که خوار و رسوا گرديم

اِلى اَنِ انْتَهَيتَ بِالاَْمْرِ اِلى حَبيبِکَ وَ نَجيبِکَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ،

تا ين که رساندى کار را بدست حبيب خود و برگزيده ات (حضرت) محمّد صلى الله عليه و آله

فَکانَ کَمَا انْتَجَبْتَهُ سَيدَ مَنْ خَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ

و او چنان بود که او را برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين

اجْتَبَيتَهُ، وَاَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ،قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِکَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَينِ مِنْ

انتخاب شدگانت و گرامى ترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدّم داشتى و بسوى جن و انس از بندگانت مبعوث فرمودى

عِبادِکَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَکَ، وَمَغارِبَکَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ بِهِ

و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پيش گذاردى و براق را مسخر او گرداندى و به آسمان خود

(بِرُوحِهِ) اِلى سَمآئِکَ،وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کانَ وَما يکُونُ اِلَى انْقِضآءِ خَلْقِکَ،

او را بالا بردى و علم گذشته و ينده را تا هنگام پيان آفرينش به او سپردى

ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميکآئيلَ، وَ الْمُسَوِّمينَ مِنْ

آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دل دشمنش) يارى کردى و گرداگردش جبرئيل و ميکائيل و فرشتگان

مَلآئِکَتِکَ، وَ وَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ،

نشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى که دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشرکان نپسندند،

وَذلِکَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْق مِنْ اَهْلِهِ،وَجَعَلْتَ لَهُ وَلَهُمْ اَوَّلَ بَيت وُضِعَ

و ين جريان پس از آنى بود که جيگيرش کردى در جيگاه راستى از خاندانش (براى حفظ دين) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانه اى

لِلنّاسِ، لَلَّذى بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ، فيهِ ياتٌ بَيناتٌ، مَقامُ

را که براى مردم بنا شد که مکه است و ميه برکت و موجب راهنميى جهانيان است و در آن نشانه هاى آشکارى است چون مقام

اِبْراهيمَ،وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً،وَقُلْتَ اِنَّما يريدُ اللهُ لِيذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ

ابراهيم و هر که در آن دريد يمن است، و فرمودى: «جز ين نيست که خدا اراده فرموده تا دور کند از شما خاندان پليدى را

اَهْلَ الْبَيتِ، وَيطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً، ثُمَّ جَعَلْتَ اَجْرَ مُحَمَّد صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَآلِهِ

و بخوبى شما را پاک گرداند» آنگاه مزد محمّد را که درودهاى تو بر او و آلش باد

مَوَدَّتَهُمْ فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَيهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى

در کتاب خود دوستى و مودّت يشان قرار دادى و فرمودى: «بگو من از شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى

الْقُرْبى، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ اَجْر فَهُوَ لَکُمْ، وَقُلْتَ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَيهِ مِنْ

خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستم آن هم بسود شماست» و فرمودى: «من از شما براى رسالت

اَجْر اِلاَّ مَنْ شآءَ اَنْ يتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبيلاً، فَکانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيکَ،

مزدى نخواهم مگر کسى که بخواهد بسوى پروردگار خويش راهى پيش گيرد» و ينها بودند آن راه بسوى تو

وَالْمَسْلَکَ اِلى رِضْوانِکَ، فَلَمَّاانْقَضَتْ يامُهُ، اَقامَ وَلِيهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطـالِب

و طريقه سلوک بسوى خشنوديت و چون روزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابى طالب را

صَلَواتُکَ عَلَيهِما وَ آلِهِما هادِياً، اِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَلِکُلِّ قَوْم هاد، فَقالَ

که درودهاى تو بر هر دوى آنها و بر آلشان باد براى راهنميى زيرا که او بيم دهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در برابر

وَالْمَلاَُ اَمامَهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّـهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ

مردمى که نزدش حاضر بودند فرمود: هر که من مولا و سرپرست اويم على مولاى اوست خديا دوست دار هر که دوستش دارد و دشمن دار هر که

عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ مَنْ کُنْتُ اَنَا نَبِيهُ فَعَلِىٌّ

دشمنش باشد و يارى کن هر که ياريش کند و خوار کن هر که ياريش نکند، و فرمود: هر که من پيامبر او هستم على

اَميرُهُ، وَقالَ اَنـَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَة واحِدَة، وَسائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَر شَتّى،

امير و فرمانرواى اوست، و فرمود: من و على هر دو از يک درخت هستيم و سير مردم از درختهاى متفرقى هستند،

وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ

و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام تو در پيش من مانند مقام هارون است از

مُوسى،اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ

موسى جز ين که پيامبرى پس از من نيست و تزويج کرد به او دخترش بانوى زنان جهانيان را و حلال کرد براى او

مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الاَْبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَّ اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ،

از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جز در خانه على را، سپس علم و حکمت خود را به او سپرد

فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ الْمَدينَةَ وَالْحِکْمَةَ،فَلْياْتِها مِنْ

و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر که خواهد بدين شهر دريد و حکمت خواهد بيد از

بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيى وَوارِثى، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمى، وَدَمُکَ

دَرِ آن دريد، سپس فرمود: تويى برادر من و وصى من و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت

مِنْ دَمى، وَسِلْمُکَ سِلْمى، وَحَرْبُکَ حَرْبى، وَاليمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ

از خون من است صلح تو صلح من و جنگ تو جنگ من است و يمان با گوشت

وَدَمَکَ، کَما خالَطَ لَحْمى وَدَمى، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى،

و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت و خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (کوثر) جانشين منى

وَاَنْتَ تَقْضى دَينى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَشيعَتُکَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُور، مُبْيضَّةً

و تو مى پردازى قرض مرا و وفا مى کنى به وعده هاى من و شيعيانت بر منبرهيى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد

وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّةِ، وَهُمْ جيرانى، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يعْرَفِ

در بهشت اطراف منند و آنها همسيگان منند و اگر تو نبودى اى على مؤمنان پس از من

الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى، وَکانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى، وَ حَبْلَ

شناخته نمى شدند، و آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنيى از کورى جهالت و رشته

اللهِ الْمَتينَ،وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يسْبَقُ بِقَرابَة فى رَحِم، وَلا بِسابِقَة فى

محکم خدا و راه راست او بود، کسى پيشى نگرفت بر او در نزديکى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه در

دين، وَلا يلْحَقُ فى مَنْقَبَة مِنْ مَناقِبِهِ، يحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ

دين و نه کسى توانست در يکى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود که درود خدا

عَلَيهِما وَآلِهِما، وَيقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَ لا تَاْخُذُهُ فِى اللهِ لَوْمَةُ لآئِم، قَدْ

بر هر دوى يشان باد و او بود که بر طبق تأويل و باطن قرآن مى جنگيد و درباره خدا باکى از سرزنش ملامت کنندگان نداشت

وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ

در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاک ريخت و دلاورانشان را بکشت و با گرگانشان درافتاد و همين سبب شد

اَحْقاداً بَدْرِيةً وَخَيبَرِيةً وَحُنَينِيةً وَغَيرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ، وَ

در دلهاى يشان کينه ها بگذارد کينه هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او را به دل گرفتند و

اَکَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النّاکِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ، وَلَمّا

به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا کشتار کرد با پيمان شکنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويان و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون

قَضى نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الاْخِرينَ يتْبَعُ اَشْقَى الاَْوَّلينَ، لَمْ يمْتَثَلْ اَمْرُ

درگذشت و شقى ترين مردم پسينيان که پيروى کرد از شقى ترين پيشينيان او را کشت امتثال نشد از دستور

رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ بَعْدَ الْهادينَ، وَالاُْمَّةُ مُصِرَّةٌ

رسول خدا صلى الله عليه و آله که درباره راهنميان دين يکى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى

عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ، وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلاَّ الْقَليلَ مِمَّنْ

بر دشمنى آن حضرت کردند و گرد آمدند براى قطع رحم او و تبعيد (و آواره) فرزندانش جز اندکى

وَفى لِرِعيةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَاُقْصِىَ مَنْ

از کسانى که وفا کردند در رعيت کردن حق در يشان و در نتيجه جمعى کشته و گروهى اسير و دسته اى از وطن

اُقْصِىَ،وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِما يرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ کانَتِ الاَْرْضُ

آواره گشتند و قلم تقديرو قضا طورى بر يشان جارى شد که اميد پاداش نيک در آن مى رود زيرا (کره) زمين

للهِِ يورِثُها مَنْ يشآءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ، وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ

از خداست و به هر که از بندگانش که بخواهد آن را ارث دهد و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزکاران است و منزه است پروردگار ما که حتماً

وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْ يخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ، فَعَلَى

وعده پروردگارمان انجام شدنى است و خدا خلف وعده نمى کند واوست نيرومند فرزانه پس بر

الاَْطـائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيتِ مُحَمَّد وَعَلِىٍّ صَلَّى اللهُ عَلَيهِما وَ آلِهِما، فَلْيبْکِ

پاکيزگان از خاندان محمّد و على درود خدا بر هر دو يشان و آلشان باد بيد گريه کنندگان

الْباکُونَ، وَياهُمْ فَلْينْدُبِ النّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيصْرُخِ

بگريند و بر آنها بيد زارى کنندگان زارى کنند و براى امثال آنها بيد اشکها روان گردد و فرياد زنندگان

الصّارِخُونَ، وَ يضِجَّ الضّآجُّونَ، وَيعِجَّ الْعآجُّوَن، ينَ الْحَسَنُ ينَ

فرياد زنند و شيون کنندگان شيون کنند و خروش کنندگان خروش سر دهند کجاست حسن؟ و کجاست

الْحُسَينُ، ينَ اَبْنآءُ الْحُسَينِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِح، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِق،

حسين؟ و کجيند فرزندان حسين؟ شيسته اى پس از شيسته ديگر و راستگويى پس از راستگوى ديگر

ينَ السَّبيلُ بَعْدَ السَّبيلِ، ينَ الْخِيرَةُ بَعْدَ الْخِيرَةِ، ينَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ،

کجاست آن راه حق پس از راه ديگر؟ کجيند برگزيدگان هر يک پس از ديگرى؟ کجيند خورشيدهاى تابان؟

ينَ الاَْقْمارُ الْمُنيرَةُ، ينَ الاَْنْجُمُ الزّاهِرَةُ، ينَ اَعْلامُ الدّينِ وَ قَواعِدُ

کجيند ماههاى نور افشان؟ کجيند اختران فروزان؟ کجيند بزرگان دين و پيه هاى

الْعِلْمِ، ينَ بَقِيةُ اللهِ الَّتى لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيـَةِ، يـْنَ الـْمُعَدُّ لِـقَطْعِ

دانش؟ کجاست بجا مانده خدا که بيرون از خاندان عترت راهنما نيست؟ کجاست آنکه آماده شده براى

دابِرِ الظَّلَمَةِ، ينَ الْمُنْتَظَرُ لاِِقـامَةِ الاَْمْتِ وَاْلعِوَجِ، ينَ الْمُرْتَجى لاِِزالَةِ

ريشه کن ساختن ستمگران؟ کجاست آنکه چشم براهش هستند براى راست کردن نادرستيها و کجيها؟ کجاست آن ميه اميد براى از بين بردن

الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، ينَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ وَ السُّنَنِ، ينَ الْمُتَخَيرُ

ستم و تجاوز؟ کجاست آنکه ذخيره شده براى نو کردن فريضه ها و سنتهاى دين؟ کجاست آن کس که انتخاب گشته

لاِِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ، ينَ الْمُؤَمَّلُ لاِِحْيآءِ الْکِتابِ وَحُدُودِهِ، ينَ

براى برگرداندن کيش و يين؟ کجاست آن که آرزويش داريم براى زنده کردن قرآن و حدود آن؟ کجاست

مُحْيى مَعالِمِ الدّينِ وَ اَهْلِهِ، ينَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدينَ، ينَ هادِمُ اَبْنِيةِ

زنده کننده آثار دين و اهل دين؟ کجاست درهم شکننده شوکت زورگويان؟ کجاست ويران کننده بناهاى

الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ، ينَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيانِ وَ الطُّغْيانِ، ينَ

شرک و دو رويى؟ کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه و طغيان؟ کجاست

حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ، ينَ طامِسُ آثارِ الزَّيغِ وَ الاَْهْوآءِ، ينَ

آنکه شاخه هاى گمراهى و اختلاف را ببرد؟ کجاست محو کننده آثار کجروى و هوا و هوسها؟ کجاست

قاطِعُ حَبآئِلِ الْکِذْبِ وَالاِْفْتِرآءِ، ينَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ، ينَ مُسْتَاْصِلُ

پاره کننده دامهاى دروغ و بهتان؟ کجاست نابودکننده سرکشان و متمردان؟ کجاست ريشه کن کننده

اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالاِْلْحادِ، ينَ مُعِزُّ الاَْوْلِيآءِ وَمُذِلُّ الاَْعْدآءِ، ينَ

ستيزه جويان و گمراهان و بى دينان؟ کجاست عزت بخش دوستان و خوار کننده دشمنان؟ کجاست

جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَى التَّقْوى، ينَ بابُ اللهِ الَّذى مِنْهُ يؤْتى، ينَ وَجْهُ اللهِ

گردآورنده سخنان بر پرهيزکارى؟ کجاست آن درگاه خداوند که از آن جا بسوى خدا روند؟ کجاست آن يينه خديى

الَّذى اِلَيهِ يتَوَجَّهُ الاَْوْلِيآءُ، ينَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَينَ الاَْرْضِ وَالسَّمآءِ،

که بسويش توجه کنند اوليا؟ کجاست آن سبب خديى که پيوست است ميان زمين و آسمان؟

ينَ صاحِبُ يوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ ريةِ الْهُدى، ينَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ

کجاست آن فرمانرواى روز فتح و پيروزى و برافرازنده پرچم هديت و راهنميى؟ کجاست گردآورنده شيستگى

وَالرِّضا، ينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَْنْبِيآءِ وَاَبْنآءِ الاَْنْبِيآءِ، ينَ الطّالِبُ بِدَمِ

و خشنودى (حق)؟ کجاست خواهنده خون پيمبران و فرزندان پيمبران؟ کجاست خواهنده خون

الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلآءَ، ينَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَيهِ وَافْتَرى، ينَ

کشته کربلا؟ کجاست آن يارى شده و پيروزمند بر کسانى که بر او ستم کردند و دروغ بستند؟ کجاست

الْمُضْطَرُّ الَّذى يجابُ اِذا دَعى، ينَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى، ينَ

آن درمانده اى که چون دعا کند به اجابت رسد؟ کجاست صدر مخلوقات عالم آن نيکوکار با تقوا؟ کجاست

ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى، وَ ابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، وَابْنُ خَديجَةَ الْغَرّآءِ، وَابْنُ

فرزند پيامبر برگزيده و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن سيما و فرزند

فاطِمَةَ الْکُبْرى،بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى وَنَفْسى لَکَ الْوِقآءُ وَالْحِمى،يا بْنَ السّادَةِ

فاطمه کبرى؟ پدر و مادرم بفديت و خودم بلاگردان و سپر پيش روى تو باشم اى فرزند بزرگان

الْمُقَرَّبينَ، يا بْنَ النُّجَبآءِ الاَْکْرَمينَ، يا بْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِيينَ، يا بْنَ الْخِيرَةِ

مقرّب درگاه حق اى فرزند نجيبان گرامى اى فرزند راهنميان راه يافته اى فرزند نيکان

الْمُهَذَّبينَ، يا بْنَ الْغَطارِفَةِ الاَْنْجَبينَ، يا بْنَ الاَْطآئِبِ الْمُطَهَّرينَ، يا بْنَ

پاکيزه اى فرزند گراميان برگزيده اى فرزند پاکان پاکيزه اى فرزند

الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبينَ،يا بْنَ الْقَماقِمَةِ الاَْکْرَمينَ، يا بْنَ الْبُدُورِ الْمُنيرَةِ، يا

جوانمردان پرجود برگزيده اى فرزند درياهاى بخشش و عطاى گرامى اى فرزند ماههاى نور افشان اى فرزند

بْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَةِ، يا بْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، يا بْنَ الاَْنْجُمِ الزّاهِرَةِ، يا بْنَ

چراغهاى تابان اى فرزند ستارگان فروزان اى فرزند اختران درخشان اى فرزند

السُّبُلِ الْواضِحَةِ، يا بْنَ الاَْعْلامِ الّلآئِحَةِ، يا بْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ، يا بْنَ

راههاى روشن اى فرزند نشانه هاى آشکار اى فرزند دانشهاى کامل اى فرزند

السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، يا بْنَ الْمَعالِمِ الْمَأثُورَةِ، يا بْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ،

يينهاى معروف و مشهور اى فرزند آثار و معالم رسيده (از خدا و انبيا) اى فرزند معجزات موجود

يا بْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، يا بْنَ الصـِّراطِ الْمُسْتَقيمِ، يا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ،

اى فرزند دليلهاى آشکار اى فرزند راه مستقيم اى فرزند آن خبر بسيار بزرگ اى فرزند

يا بْنَ مَنْ هُوَ فى اُمِّ الْکِتابِ لَدَى اللهِ عَلِىٌّ حَکيمٌ،يابْنَ الياتِ وَالْبَيناتِ،

کسى که در دفتر اصلى نزد خدا «على» (والا) و فرزانه است اى فرزند يات و نشانه هاى آشکار

يا بْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يا بْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، يا بْنَ

اى فرزند دليلهاى هويدا اى فرزند برهانهاى نميان روشن اى فرزند

الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، يا بْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، يا بْنَ طه وَ الْمُحْکَماتِ، يا بْنَ

حجتهاى رسا اى فرزند نعمتهاى شيان و فراوان اى فرزند طه و يات محکم قرآن اى فرزند

يس وَالذّارِياتِ، يا بْنَ الطُّورِ وَالْعادِياتِ، يا بْنَ مَنْ دَنى فَتَدَلّى، فَکانَ

سوره يس و ذاريات اى فرزند سوره طور والعاديات اى فرزند کسى که (در شب معراج) نزديک شد و نزديک تر شد به فاصله

قابَ قَوْسَينِ اَوْ اَدْنى دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ الاَْعْلى، لَيتَ شِعْرى ينَ

دو کمان يا نزديکتر، در نزديکى و قرب نسبت به خداى والاى اعلى، اى کاش مى دانستم در

اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى، بَلْ اَىُّ اَرْض تُقِلُّکَ اَوْ ثَرى، اَبِرَضْوى اَوْغَيرِها، اَمْ

چه جيى منزل گرفته اى و چه سرزمين و مکانى تو را بر خود نگهداشته يا در کوه رضويى يا غير آن

ذى طُوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسيساً

يا در ذى طوى، گران است بر من که مردم را ببينم ولى تو ديده نشوى و نشنوم از تو صدا

وَلا نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ تُحيطَ بِکَ دُونِىَ الْبَلْوى، وَ لينالُکَ مِنّى

و نه رازى، گران است بر من که بى من بر تو تنها بلا احاطه کند، و صداى زارى و شکوه من

ضَجيجٌ وَ لا شَکْوى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ مُغَيب لَمْ يخْلُ مِنّا، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ

به تو نرسد، جانم به قربانت اى پنهانى که از ميان ما بيرون نيستى جانم به قربانت

نازِح ما نَزَحَ عَنّا، بِنَفْسى اَنْتَ اُمْنِيةُ شائِق يتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة

اى دور از نظرى که از ما دور نيست جانم به قربانت اى آرمان هر مشتاقى که آرزويت کند از مردان و زنان با يمانى

ذَکَرا فَحَنّا، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ عَقيدِ عِزٍّ ليسامى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ اَثيلِ

که به ياد تو ناله از دل کشند جانم به قربانت اى بسته به عزتى که کسى برتو برترى نگيرد جانم به قربانت اى

مَجْد ليجارى(١)، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَم لا تُضاهى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ

مجد و شوکت ريشه دارى که همطراز ندارد و جانم به قربانت اى نعمت ديرينه اى که شبيه ندارد جانم به قربانت اى

نَصيفِ شَرَف لا يساوى، اِلى مَتى اَحارُ فيکَ يا مَوْلاىَ، وَ اِلى مَتى، وَاَىَّ

قرين شرف و بزرگوارى که برابر ندارد، تا کى سرگردان تو باشم اى مولاى من؟ و تا کى و به چه

خِطـاب اَصِفُ فيکَ، وَاَىَّ نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اُجابَ دُونَکَ وَاُناغى،

زبانى وصف تو گويم و راز دل کنم گران و ناگوار است بر من که پاسخ از ديگرى جز تو بشنوم و گفتگو کنم،

عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَبْکِيکَ وَ يخْذُلَکَ الْوَرى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ يجْرِىَ عَلَيکَ

گران است بر من که بر تو بگريم ولى مردم تو را واگذارند، گران است بر من که بر تو بگذرد آنچه مى گذرد

دُونَهُمْ ما جَرى، هَلْ مِنْ مُعين فَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُکآءَ، هَلْ مِنْ

نه بر ديگران، يا کمک کارى هست که با او فرياد و گريه را طولانى کنم يا بى تابى (چون من) هست

جَزُوع فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا، هَلْ قَذِيتْ عَينٌ فَساعَدَتْها عَينى عَلَى

که چون به خلوت رود در زارى و جزع کمکش کنم يا چشمى هست که خار فراق در آن خليده و گريان باشد تا چشم پرخار من نيز

الْقَذى، هَلْ اِلَيکَ يا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقى، هَلْ يتَّصِلُ يوْمُنا مِنْکَ بِعِدَة(٢)

ياريش دهد، يا اى پسر احمدبسويت راهى هست تا ديدارت کنم يا روز جديى ما به وعده تو پيوست مى شود

فَنَحْظى، مَتى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِيةَ فَنَرْوى، مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِکَ

تا بهره مند گرديم؟ کى مى شود که به سرچشمه هاى پرآبت در ييم و سيراب شويم، کى مى شود که سيراب گرديم از آب وصل تو

فَقَدْ طـالَ الصَّدى، مَتى نُغاديکَ وَنُراوِحُکَ فَنُقِرَّ(٣) عَيناً، مَتى تَرانا

که تشنگى ما به درازا کشيد کى مى شود که صبح و شام را با تو بسر بريم و ديده روشن کنيم، کى مى شود که تو ما را ببينى

وَنَريکَ، وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَ النَّصْرِ تُرى، اَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَاَنْتَ تَاُمُّ الْمَلاََ،

و ما تو را ببينيم و پرچم نصرتت را برافراشته باشى و مردم آن را ببينند، يا مى شود که ببينيم روزى که ما دورت راگرفته و تو رهبر باشى

وَقَدْ مَلاَْتَ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَذَقْتَ اَعْدآئَکَ هَواناً وَعِقاباً، وَاَبَرْتَ الْعُتاةَ

و زمين را پر از عدل کنى و بچشانى به دشمنانت خوارى و کيفر را و نابود کنى سرکشان

وَجَحَدَةَ الْحَقِّ، وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرينَ، وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظّالِمينَ،

و منکران حق را و بزنى ريشه گردنکشان را و برکنى اساس ستمکاران را

وَنَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ اَنْتَ کَشّافُ الکُرَبِ وَالْبَلْوى،

و ما بگوييم: ستيش خاص خدا پروردگار جهانيان است خديا تويى برطرف کننده گرفتاريها و بلا

وَاِلَيکَ اَسْتَعْدى فَعِنْدَکَ الْعَدْوى، وَاَنْتَ رَبُّ الاْخِرَةِ وَالدُّنْيا(٤)، فَاَغِثْ يا

و از تو دادرسى و يارى جويم که در نزد توست دادخواهى و يارى و تويى پروردگار آخرت و دنيا پس فرياد رسى کن اى

غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، عُبَيدَکَ الْمُبْتَلى، وَاَرِهِ سَيدَهُ يا شَديدَ الْقُوى، وَاَزِلْ

فريادرس درماندگان از بنده خرد گرفتارت، و بنميان به او آقيش را اى سخت نيرو و زائل کن

عَنْهُ بِهِ الاَْسى وَالْجَوى، وَبَرِّدْ غَليلَهُ يا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَ مَنْ

به ديدار آن حضرت از او اندوه و سوز دلش را و فرو نشان سوز عطشش را اى که بر عرش استوارى و اى که

اِلَيهِ الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى، اَللّـهُمَّ وَنَحْنُ عَبيدُکَ التّآئِقُونَ اِلى وَلِيکَ الْمُذَکِّرِ

بسوى اوست بازگشت و سر منزل هر چيز خديا و مييم بندگان تو که شيفته ديدار نمينده ات هستيم آن که مردم را به ياد

بِکَ وَبِنَبِيکَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً، وَ اَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً، وَ جَعَلْتَهُ

تو و پيامبرت اندازد و تو او را آفريدى که نگهدار و پشتيبان ما باشد و برپيش داشتى تا قوام و پناهگاه ما باشد و او را پيشواى

لِلْمُؤْمِنينَ مِنّا اِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنّا تَحِيةً وَسَلاماً، وَ زِدْنا بِذلِکَ يارَبِّ اِکْراماً،

مؤمنين از ما گردانى پس برسان به آن جناب از طرف ما تحيت و سلامى و بيفزا بدينوسيله اى پروردگار ما بر کرامت و مقام ما

وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً، وَاَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْديمِکَ ياهُ اَمامَنا،

و جيگاه او را جيگاه و اقامتگاه ما قرار ده و کامل کن نعمتت را بر ما به مقدّم داشتن آن بزرگوار را در پيش روى ما

حَتّى تُورِدَنا جِنانَکَ وَمُرافَقَةَ الشُّهَدآءِ مِنْ خُلَصآئِکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى

تا ما را به بهشتهاى تو درآورد و به رفاقت شهيدان از بندگان خالصت برساند خديا درود فرست بر

مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد جَدِّهِ وَرَسُولِکَ السَّيدِ الأَکْبَرِ،

محمّد و آل محمّد و درود فرست بر محمّد جد بزرگوار او و رسول تو آن آقاى بزرگ

وَعَلى اَبيهِ السَّيدِ الأَصْغَرِ، وَجَدَّتِهِ الصِّدّيقَةِ الْکُبْرى فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد،

و بر پدر بزرگوارش آن آقاى کوچکتر و بر جده اش صديقه کبرى فاطمه دختر محمّد

وَعَلى مَنِ اصْطَفَيتَ مِنْ آبآئِهِ الْبَرَرَةِ، وَعَلَيهِ اَفْضَلَ وَاَکْمَلَ وَاَتَمَّ وَاَدْوَمَ

و به برگزيدگان نيک رفتار از پدران آن حضرت و بر خود آن جناب فزونترين و کاملترين و تمامترين و مدام ترين

وَاَکْثَرَ وَاَوْفَرَ ما صَلَّيتَ عَلى اَحَد مِنْ اَصْفِيآئِکَ وَخِيرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ،

و بيشترين و فراوانترين درودى که بفرستى بر يکى از برگزيدگان و نيکان از خلق خود

وَصَلِّ عَلَيهِ صَلاةً لا غيةَ لِعَدَدِها، وَلانِهيةَ لِمَدَدِها، وَلا نَفادَ لاَِمَدِها،

و درود فرست بر آن جناب درودى که شماره اش بى حد و مدتش بى نهيت و تمام نشدنى باشد

اَللّـهُمَّ وَاَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَاَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ اَدِلْ بِهِ اَوْلِيآئَکَ، وَاَذْلِلْ

خديا حق را بوسيله آن حضرت برپا دار وباطل را بدو نابود گردان و دوستانت را بوسيله اش به دولت رسان و دشمنانت را

بِهِ اَعْدآئَکَ، وَصِلِ اللّهُمَّ بَينَنا وَبَينَهُ وُصْلَةً تُؤَدّى اِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ،

بدست او خوار گردان و پيوند کن خديا ميان ما و او را به پيوندى که برساند ما را به رفاقت پدران گذشته او

وَاجْعَلْنا مِمَّنْ ياْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَيمْکُثُ فى ظِلِّهِمْ، وَاَعِنّا عَلى تَاْدِيةِ

و بگردان ما را از کسانى که دامن آنها را بگيرند و در سيه لطف آنها بيستند و کمکمان کن بر اداى

حُقُوقِهِ اِلَيهِ، وَالاِْجْتِهادِ فى طـاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِيتِهِ، وَامْنُنْ عَلَينا

حقوق آن حضرت و سعى و کوشش در فرمانبرداريش و دورى از نافرمانيش و منّت نه بر ما

بِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ، وَدُعآئَهُ وَخَيرَهُ، مانَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ

به خشنوديش و ببخش بر ما رأفت و مهربانى و دعا و خير آن حضرت را بدان حد که برسيم بدان وسيله

رَحْمَتِکَ، وَفَوْزاً عِنْدَکَ، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَةً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً،

به رحمت وسيع تو و به کاميابى از نزد تو و بگردان نمازهاى ما را بوسيله او پذيرفته و گناهانمان را آمرزيده

وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِيةً،

و دعاهيمان را مستجاب شده و قرار ده روزيهاى ما را بدان حضرت گسترده و اندوههاى ما را بوسيله اش برطرف شده

وَحَوآئِجَنا بِهِ مَقْضِيةً، وَاَقْبِلْ اِلَينا بِوَجْهِکَ الْکَريمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا اِلَيکَ،

و حاجتهيمان را روا شده و رو کن بسوى ما (پروردگارا) بدان روى بزرگوارت و بپذيرتقرب جويى ما را بدرگاهت

وَانْظُرْ اِلَينا نَظْرَةً رَحيمَةً، نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَةَ عِنْدَکَ، ثُمَّ لا تَصْرِفْها عَنّا

و بنگر بسوى ما به نگاهى مهربانانه تا بدان وسيله بتوانيم مقام خود را در پيش تو به کمال رسانيم، و ديگر آن مقام را از ما بازنگردان

بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، بِکَاْسِهِ وَبِيدِهِ، رَياً

به جود خودت و سيرابمان کن از حوض جدش که درود خدابر او و آلش باد از جام او و بدست آن جناب و سير

رَوِياً هَنيئاً سآئِغاً، لا ظَمَأَ بَعْدَهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

و سيراب و گوارا و خوش که تشنگى پس از آن نباشد اى مهربانترين مهربانان.



۷
ارتباط با خدا

دعاى سمات
ين دعا از جناب محمّد بن عثمان عَمْرى(رحمه الله)، يکى از نوّاب چهارگانه امام زمان(عليه السلام) است که به سندش از حضرت امام باقر(عليه السلام)و امام صادق(عليه السلام) نقل شده است. ين دعا براى رفع شرّ و ستم دشمنان و اجابت سريع دعاها و پاداش فراوان الهى، مؤثّر است. مستحب است آن را در ساعت هاى آخرِ روز جمعه بخوانند.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ(١)، اَلاَْعَزِّ الاَْجَلِّ الاَْکْرَمِ، اَلَّذى

خديا به حق نام بزرگ و بسيار بزرگ و محبوب و عالى و گراميت از تو مى خواهم که

اِذا دُعيتَ بِهِ عَلى مَغالِقِ اَبْوابِ السَّمآءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ، وَ اِذا

اگر خوانده شوى به آن نام ها براى گشيش درهاى بسته آسمان، به رحمت و بخشش باز مى شود و اگر

دُعيتَ بِهِ عَلى مَضآئِقِ اَبْوابِ الاَْرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ، وَاِذا دُعيتَ بِهِ

خوانده اى شوى به آن نام ها براى گشيش تنگناها و سختى هاى زمين، گشوده مى شود، و اگر خوانده شوى به

عَلَى العُسْرِ لِلْيسْرِ تَيسَّرَتْ،وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلَى الاَْمْواتِ لِلنُّشُورِانْتَشَرَتْ،

آن نام ها براى آسان شدن دشوارى ها، آسان شود و اگر خوانده شوى به آن نام ها براى زنده شدن مردگان، زنده شوند،

وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلى کَشْفِ الْبَاْسآءِ وَالضَّرّآءِ انْکَشَفَتْ، وَبِجَلالِ وَجْهِکَ

و اگر خوانده شوى به آن نام ها براى برطرف شدن سختى ها و ناگوارى ها، برطرف شود (و از تو مى خواهم) به حق ذات

الْکَريمِ، اَکْرَمِ الْوُجُوهِ وَاَعَزِّ الْوُجُوهِ، اَلَّذى عَنَتْ لَهُ الْوُجُوهُ، وَخَضَعَتْ

ارجمند و گراميت، گرامى ترين و محبوب ترين ذواتى که در مقابل او فروتنى کرده اند و گردنکشان در مقابل

لَهُ الرِّقابُ، وَخَشَعَتْ لَهُ الاَْصْواتُ، وَوَجِلَتْ لَهُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخافَتِکَ،

او تسليم و مطيع گرديده اند، و هر صديى در مقابلش خاموش گشته و هر دلى از ترس او بيمناک است،

وَبِقُوَّتِکَ الَّتى بِها تُمْسِکُ السَّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ اِلاَّ بِاِذْنِکَ، وَتُمْسِکُ

و (از تو مى خواهم) به حق آن نيرويى که آسمان از ويران شدن بر زمين نگه داشته، مگر آنکه تو خواهى،

السَّمواتِ وَالاَْرْضَ اَنْ تَزُولا، وَبِمَشِيتِکَ الَّتى دانَ لَهَا الْعالَمُونَ،

و آسمان و زمين را از جابجا شدن حفظ کردى و (از تو مى خواهم) به حق اراده و خواستت که جهانيان در مقابل آن مطيعند،

وَبِکَلِمَتِکَ الَّتى خَلَقْتَ بِهَا السَّمواتِ وَالاَْرْضَ، وَبِحِکْمَتِکَ الَّتى صَنَعْتَ

و (از تو مى خواهم) به حقّ آن کلمه اى که به واسطه آن آسمان و زمين را آفريدى و به حق آن دانيى و خردت که بواسطه آن

بِهَا الْعَجآئِبَ، وَخَلَقْتَ بِهَا الظُّلْمَةَ وَجَعَلْتَها لَيلاً، وَجَعَلْتَ اللَّيلَ سَکَناً،

شگفتى ها را آفريدى و به واسطه آن تاريکى را آفريده و آن را شب و ميه آرامش قرار دادى،

وَخَلَقْتَ بِهَا النُّورَ وَجَعَلْتَهُ نَهاراً، وَجَعَلْتَ النَّهارَ نُشُوراً مُبْصِراً، وَخَلَقْتَ

و به واسطه آن روشنيى را آفريده و آن را روز و زمان پراکندگى (براى کار و تلاش) و ميه بينيى قرار دادى و به واسطه آن

بِهَا الشَّمْسَ وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ ضِيآءً، وَخَلَقْتَ بِهَا الْقَمَرَ وَجَعَلْتَ الْقَمَرَ

خورشيد را آفريده و آن را درخشان ساختى و به واسطه آن ماه را آفريده و آن را

نُوراً، وَخَلَقْتَ بِهَا الْکَواکِبَ وَجَعَلْتَها نُجُوماً وَبُرُوجاً، وَمَصابيحَ وَزينَةً

روشنيى قرار دادى، و بواسطه آن ستارگان را آفريده و آنها را بصورت اختران تابناک و صور فلکى و نور هديت (در شب) و زينت و آريش (آسمان)

وَرُجُوماً، وَجَعَلْتَ لَها مَشارِقَ وَمَغارِبَ، وَجَعَلْتَ لَها مَطالِعَ وَمَجارِىَ،

و سنگ هاى متحرک قرار دادى و براى آنها محل طلوع و غروب و محلّ جريان و حرکت

وَجَعَلْتَ لَها فَلَکاً وَمَسابِحَ، وَقَدَّرْتَها فِى السَّمآءِ مَنازِلَ فَاَحْسَنْتَ

و مدارهيى و جيگاهى که بر آن شناورند قرار دادى و براى آنها جيگاه هيى در آسمان معين کرده و به خوبى

تَقْديرَها، وَصَوَّرْتَها فَاَحْسَنْتَ تَصْويرَها، وَاَحْصَيتَها بِاَسْمآئِکَ اِحْصآءً،

اندازه گيرى فرمودى و به بهترين وجه آن را شکل دادى و به نام هاى مبارکت آنها را به دقّت شمارش کردى

وَدَبَّرْتَها بِحِکْمَتِکَ تَدْبيراً فَاَحْسَنْتَ تَدْبيرَها، وَسَخَّرْتَها بِسُلْطانِ اللَّيلِ

و با دانيى و خردت آنها را به خوبى اداره نمودى و به وسيله قدرت و سلطه شب

وَسُلْطانِ النَّهارِ، وَالسّاعاتِ وَعَدَدِ السِّنينَ وَالْحِسابِ، وَجَعَلْتَ رُؤْيتَها

و روز و ساعت ها و شمارش سال ها و برقرارى نظم، آنها را مطيع ساختى و ديدن آنها را براى

لِجَميعِ النّاسِ مَرْئً واحِداً، وَاَسْئَلُکَ اللّهُمَّ بِمَجْدِکَ الَّذى کَلَّمْتَ بِهِ

همه مردم يکسان قرار دادى، و خديا از تو مى خواهم به حقّ بزرگواريت که به واسطه آن

عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ، مُوسَى بْنَ عِمْرانَ عَلَيهِ السَّلامُ فِى الْمُقَدَّسينَ، فَوْقَ

با بنده و فرستاده ات موسى بن عمران که بر او درود و سلام باد در ميان فرشتگان پاک سخن گفتى، فراتر

اِحْساسِ الْکَرُّوبينَ، فَوْقَ غَمآئِمِ النُّورِ، فَوْقَ تابُوتِ الشَّهادَةِ فى عَمُودِ

از درک فرشتگان مقرّب، بر فراز ابرهاى نورانى، بالاى صندوق شهادت (که فرشتگان تورات را با آن حمل مى کنند) و در ميان ستونى از

النّارِ، وَفى طُورِ سَينآءَ، وَفى جَبَلِ حُوريثَ فِى الْوادِ الْمُقَدَّسِ فِى الْبُقْعَةِ

آتش در طور سينا و در کوه حوريث، در سرزمينى پاکيزه، و در مکانى

الْمُبارَکَةِ، مِنْ جانِبِ الطُّورِ اليمَنِ مِنَ الشَّجَرَةِ، وَفى اَرْضِ مِصْرَ بِتِسْعِ

مبارک، از طرف راست کوه طور از درختى در سرزمين مصر با

يات بَينات، وَيوْمَ فَرَقْتَ لِبَنى اِسْرآئيلَ الْبَحْرَ، وَفِى الْمُنْبَجِساتِ الَّتى

نه نشانه آشکار (با موسى سخن گفتى)، و (به مجد و بزرگواريت) در روزى که دريا را براى بنى اسرائيل شکافتى و در چشمه هاى جوشان

صَنَعْتَ بِهَا الْعَجآئِبَ فى بَحْرِ سُوف، وَعَقَدْتَ مآءَ الْبَحْرِ فى قَلْبِ الْغَمْرِ

از سنگ که به واسطه آن شگفتى ها را در درياى سوف آفريدى و آب را در دل آن دريا

کَالْحِجارَةِ، وَجاوَزْتَ بِبَنى اِسْرآئيلَ الْبَحْرَ، وَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ الْحُسْنى

مانند سنگ محکم ساختى، و بنى اسرائيل را از آن گذراندى و به واسطه صبر آنها کلمه نيکويت (حسن قضا)

عَلَيهِمْ بِما صَبَرُوا، وَ اَوْرَثْتَهُمْ مَشارِقَ الاَْرْضِ وَمَغارِبَهَا الَّتى بارَکْتَ

را بريشان به پيان رساندى، و آنها بر سراسر گيتى که بر جهانيان مبارک

فيها لِلْعالَمينَ، وَاَغْرَقْتَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ وَ مَراکِبَهُ فِى الْيمِّ، و بِاسْمِکَ

گردانده بودى مالک کردى و فرعون و لشکريانش و آنچه بر آن سوار بودند را در درياها غرق نمودى، و (از تو مى خواهم) به حق نام

الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ الأَعْظَمِ الاَْعَزِّ الاَْجَلِّ الاَْکْرَمِ، وَبِمَجْدِکَ الَّذى تَجَلَّيتَ بِهِ

بزرگ بسيار بزرگ بسيار بزرگ و محبوب و عالى و گراميت و به بزرگواريت که به واسطه آن بر هم صحبت

لِمُوسى کَليمِکَ عَلَيهِ السَّلامُ فى طُورِ سَينآءَ، وَ لاِِبْراهيمَ عَلَيهِ السَّلامُ

موسى که بر او درود و سلام باد در طور سينا جلوه گر شدى و قبل از آن بر ابراهيم خليل که بر او درود و سلام باد

خَليلِکَ مِنْ قَبْلُ فى مَسْجِدِ الْخَيفِ، وَلاِِسْحقَ صَفِيکَ عَلَيهِ السَّلامُ فى

در مسجد خيف، و بر برگزيده ات اسحاق که بر او درود و سلام باد در

بِئْرِ شِيع، وَلِيعْقُوبَ نَبِيکَ عَلَيهِ السَّلامُ فى بَيتِ يل، وَاَوْفَيتَ لاِِبْراهيمَ

چاه شيع، و بر پيامبرت يعقوب که بر او درود و سلام باد در خانه خدا (جلوه گر شدى) و به عهد و و پيمانت با ابراهيم

عَلَيهِ السَّلامُ بِميثاقِکَ، وَ لاِِسْحقَ عَلَيهِ السَّلامُ بِحَلْفِکَ، وَلِيعْقُوبَ عَلَيهِ

که بر او درود و سلام باد وفا کردى، و به سوگندت در مورد اسحاق که بر او درود و سلام باد و به گواهيت

السَّلامُ بِشَهادَتِکَ، وَلِلْمُؤْمِنينَ بِوَعْدِکَ، وَلِلدّاعينَ بِاَسْمآئِکَ فَاَجَبْتَ،

براى يعقوب که بر او درود و سلام باد و به وعده ات براى مؤمنين و براى درخواست کنندگان به نامهيت (وفا کرده و) اجابت فرمودى،

وَبِمَجْدِکَ الَّذى ظَهَرَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرانَ عَلَيهِ السَّلامُ عَلى قُبالرُّمّانَِّةِ ،

و (از تو مى خواهم) به حقّ بزرگواريت که که در قبّة الرمان (عبادتگاه موسى) بر موسى بن عمران که بر او درود و سلام باد آشکار شد

وَبِياتِکَ الَّتى وَقَعَتْ عَلى اَرْضِ مِصْرَ بِمَجْدِالْعِزَّةِ وَالْغَلَبَةِ،بِيات عَزيزَة،

و به نشانه هيت که در سرزمين مصر با بزرگوارى با شکوه و غالب و نشانه هاى باشکوه

وَ بِسُلْطانِ الْقُوَّةِ، وَبِعِزَّةِ الْقُدْرَةِ وَبِشَأْنِ الْکَلِمَةِ التّآمَّةِ، وَبِکَلِماتِکَ الَّتى

و سلطه قوى و نيروى عظيم واقع شد و (از تو مى خواهم) به حق مقام کلمه کامل و کلماتت که به

تَفَضَّلْتَ بِها عَلى اَهْلِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ، وَاَهْلِ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ،

واسطه آن بر اهل آسمان و زمين و دنيا و آخرت احسان نمودى

وَبِرَحْمَتِکَ الَّتى مَنَنْتَ بِها عَلى جَميعِ خَلْقِکَ، وَبِاسْتِطاعَتِکَ الَّتى اَقَمْتَ

و به حقّ بخششت که به واسطه آن بر تمامى مخلوقاتت منّت نهادى و به حقّ نيرويت که به واسطه آن

بِها عَلَى الْعالَمينَ، وَبِنُورِکَ الَّذى قَدْ خَرَّمِنْ فَزَعِهِ طُورُ سَينآءَ، وَ بِعِلْمِکَ

جهان را بر پا داشتى، و به حقّ نورت که از وحشت آن طور سينا فرو افتاد و به حق دانش

وَجَلالِکَ وَکِبْرِيآئِکَ، وَ عِزَّتِکَ وَجَبَرُوتِکَ الَّتى لَمْ تَسْتَقِلَّهَا الاَْرْضُ،

و عظمت و اقتدار و شکوه و بزرگيت که زمين توان تحمّل آن را نداشت

وَانْخَفَضَتْ لَهَا السَّمواتُ، وَانْزَجَرَ لَهَا الْعُمْقُ الاَْکْبَرُ، وَرَکَدَتْ لَهَا الْبِحارُ

و آسمان ها در برابرش فرود آمدند و عميق ترين قسمت هاى زمين در برابرش باز يستاد، و درياها

وَالاَْنْهارُ، وَ خَضَعَتْ لَهَا الْجِبالُ، وَسَکَنَتْ لَهَا الاَْرْضُ بِمَناکِبِها،

و رودها در برابرش راکد شد، و کوه ها در برابرش سر فرود آوردند، و زمين با پستى و بلنديهيش در برابرش از

وَاسْتَسْلَمَتْ لَهَا الْخَلائِقُ کُلُّها، وَ خَفَقَتْ لَهَا الرِّياحُ فى جَرَيانِها،

حرکت باز يستاد، و همه خليق در برابرش مطيع گرديدند، و بادها در جريان خود در برابرش مضطرب گرديدند،

وَخَمَدَتْ لَهَا النّيرانُ فى اَوْطانِها، وَبِسُلْطانِکَ الَّذى عُرِفَتْ لَکَ بِهِ الْغَلَبَةُ

و آتش ها در برابرش در آتشکده ها خاموش شدند، و به حقّ سلطنت و فرمانروييت که به واسطه آن تا ابد پيروز

دَهْرَ الدُّهُورِ، وَحُمِدْتَ بِهِ فِى السَّمواتِ وَالاَْرَضينَ، وَبِکَلِمَتِکَ کَلِمَةِ

و غالب شناخته شده اى و به واسطه آن در آسمان و زمين ستيش شده اى، و به حقّ کلمه

الصِّدْقِ الَّتى سَبَقَتْ لاَِبينا ادَمَ عَلَيهِ السَّلامُ وَ ذُرِّيتِهِ بِالرَّحْمَةِ، وَاَسْئَلُکَ

صدق و راستت که به احسانت بر پدر ما آدم که بر او درود و سلام باد و نسلش پيشى گرفت و از تو مى خواهم

بِکَلِمَتِکَ الَّتى غَلَبَتْ کُلَّ شَىْء، وَبِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى تَجَلَّيتَ بِهِ لِلْجَبَلِ،

به حق کلمه ات که بر هر چيز چيره گشت و به حقّ نور ذاتت که به واسطه آن کوه جلوه کردى

فَجَعَلْتَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً، وَ بِمَجْدِکَ الَّذى ظَهَرَ عَلى طُورِ سَينآءَ،

و آن را متلاشى ساختى و موسى بيهوش افتاد، و به حق بزرگواريت که بر طور سينا آشکار شد،

فَکَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَرَسُولَکَ مُوسَى بْنَ عِمْرانَ، وَ بِطَلْعَتِکَ فى ساعيرَ،

و به واسطه آن با بنده و فرستاده ات موسى بن عمران صحبت کردى، و به آشکار شدنت در ساعير (محل عبادت عيسى)

وَظُهُورِکَ فى جَبَلِ فارانَ بِرَبَواتِ الْمُقَدَّسينَ،وَجُنُودِ الْمَلائِکَةِ الصّآفّينَ،

و در کوه فاران (محل عبادت رسول خدا) در جيگاه رفيع فرشتگان پاکيزه و لشکريان صف کشيده آنها

وَخُشُوعِ الْمَلائِکَةِ الْمُسَبِّحينَ، وَبِبَرَکاتِکَ الَّتى بارَکْتَ فيها عَلى اِبْراهيمَ

و در ميان فروتنى فرشتگان تسبيح کننده، و به حق بخشش و احسانت که برکت دادى در آن بر ابراهيم

خَليلِکَ عَلَيهِ السَّلامُ فى اُمَّةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمْ، وَبارَکْتَ

خليل که بر او درود و سلام باد در ميان امّت محمّد که درود خدا بر او و آل پاکش باد و برکت دادى

لاِِسْحقَ صَفِيکَ فى اُمَّةِ عيسى عَلَيهِمَا السَّلامُ، وَبارَکْتَ لِيعْقُوبَ

براى برگزيده ات اسحاق در ميان امّت عيسى که بر هر دوى آنها درود و سلام باد ، و برکت دادى براى بنده برگزيده ات يعقوب

اِسْرآئيلِکَ فى اُمَّةِ مُوسى عَلَيهِمَا السَّلامُ، وَ بارَکْتَ لِحَبيبِکَ مُحَمَّد صَلَّى

در ميان امّت موسى که بر هر دوى آنها درود و سلام باد و برکت دادى براى محبوبت محمّد که درود و سلام

اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ فى عِتْرَتِهِوَذُرِّيتِهِ وَاُمَّتِهِ، اَللّـهُمَّ وَ کَما غِبْنا عَنْ ذلِکَ وَلَمْ

خدا بر او و آل پاکش باد در خاندان و نسل و امّتش، خديا با ين که ما در آن زمان نبوديم

نَشْهَدْهُ وَآمَنّا بِهِ وَلَمْ نَرَهُ صِدْقاً وَعَدْلاً،اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،

و ين امور را مشاهده نکرديم، ولى از روى راستى و درستى به آن يمان آورديم (و از تو مى خواهيم) که درود فرستى بر محمّد و آل پاکش،

وَ اَنْ تُبارِکَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَتَرَحَّمَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،

و برکت دهى بر محمّد و آل پاکش و رحمت فرستى بر محمّد و آل پاکش

کَاَفْضَلِ ما صَلَّيتَ وَبارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى اِبْراهيمَ وَآلِ اِبْراهيمَ، اِنَّکَ

همانند بهترين درودها و برکات و رحمت هيت که بر ابراهيم و خاندانش فرستادى که تو

حَميدٌ مَجيدٌ، فَعّالٌ لِما تُريدُ، وَاَنْتَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ شَهيدٌ *

سزاوار ستيش و بزرگوارى و هر چه اراده کنى انجام دهى و تو بر هر کارى توانا و گواهى،

سپس حاجات خود را ذکر مى کنى و مى گويى:

اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الدُّعآءِ، وَبِحَقِّ هذِهِ الاَْسْمآءِ

خديا به حق ين دعا و به حق ين نام هيى

الَّتى لا يعْلَمُ تَفْسيرَها وَلا يعْلَمُ باطِنَها غَيرُکَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ

که کسى جز تو تفسير و باطن آن را نمى داند بر محمّد و آل

مُحَمَّد، وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَلا تَفْعَلْ بى مـا اَنَا اَهْلُهُ، وَاغْفِرْ لى مِنْ

پاکش درود فرست و آنچه را که تو شيسته آنى در حق من انجام ده نه آنچه را که من سزاوار آنم، و گناهان گذشته و

ذُنُوبى ما تَقَدَّمَ مِنْها وَما تَأَخَّرَ، وَوَسِّعْ عَلَىَّ مِنْ حَلالِ رِزْقِکَ، وَاکْفِنى

آنچه از من سر خواهد زد، بر من ببخش، و روزى حلالت را بر من افزون کن و مرا از شرّ

مَؤُنَةَ اِنْسانِ سَوْء وَجارِ سَوْء، وَقَرينِ سَوْء وَسُلْطانِ سَوْء، اِنَّکَ عَلى ما

انسان بد و همسيه و همنشين و فرمانرواى شرور حفظ کن، که تو بر آنچه

تَشآءُ قَديرٌ، وَ بِکُلِّ شَىْء عَليمٌ، آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

خواهى توانيى و بر هر چيز دانيى، اى پروردگار جهانيان (دعيم را) اجابت کن.

۸

دعاى توسّل به چهارده معصوم(عليهم السلام)
دعاى توسّل به چهارده معصوم(عليهم السلام)
مقصود از «توسّل» وسيله قرار دادن انسانهاى شيسته در پيشگاه خدا و طلب چيزى از خدا به خاطر آنان است همان طور که خداوند در قرآن کريم مى فرميد: «اى کسانى که يمان آورده يد، پرهيزکارى پيشه کنيد و وسيله اى براى تقرّب به خدا انتخاب نمييد». از جمله وسائل تقرّب شفاعت پيامبران و امامان و صالحان نزد خداوند مى باشد. در برخى از کتابهاى معتبر آمده است که جناب «شيخ صدوق» ين دعا را از ائمّه(عليهم السلام)رويت کرده و گفته است: «ين دعا را براى هر حاجتى که خواندم به زودى به اجابت رسيد».(١)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيکَ بِنَبِيکَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، مُحَمَّد صَلَّى اللهُ

خديا از تو مى خواهم و بسويت رو کنم بوسيله پيامبرت پيامبر رحمت محمّد صلى الله

عَلَيهِ وَآلِهِ، يا اَبَا الْقاسِمِ يا رَسُولَ اللهِ، يا اِمامَ الرَّحْمَةِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا،

عليه و آله اى اباالقاسم اى رسول خدا اى پيشواى رحمت اى آقاى ما و سرور ما

اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ

ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى

حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا

حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند در نزد خدا براى ما نزد خدا شفاعت کن اى اباالحسن اى

اَميرَالْمُؤْمِنينَ، يا عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِب، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَ

اميرمؤمنان اى على بن ابى طالب اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما

مَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ

و سرور ما، ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى

حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا فاطِمَةُ الزَّهْرآءُ يا بِنْتَ

حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما نزد خدا اى فاطمه زهرا اى دختر

مُحَمَّد، يا قُرَّةَ عَينِ الرَّسُولِ، يا سَيدَتَنا وَمَوْلاتَنا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا

محمّد اى نور چشم پيغمبر اى بانوى ما و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم

وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکِ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهَةً عِنْدَاللهِ،

و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند پيش خدا

اِشْفَعى لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، يهَا الْمُجْتَبى يا بْنَ

شفاعت کن براى ما نزد خدا اى ابا محمّد اى حسن بن على اى برگزيده اى فرزند

رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا

رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما، ما رو آورديم

وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خود قرار داديم اى آبرومند

عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَباعَبْدِاللهِ ياحُسَينَ بْنَ عَلِىٍّ، يهَا الشَّهيدُ يا

نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا اى ابا عبدالله اى حسين بن على اى شهيد (راه حق) اى

بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا

فرزند رسول خدا اى حجت بر خلق اى آقا و سرور ما، ما رو آورديم

وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خود قرار داديم اى آبرومند

عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبَاالْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَينِ،يا زَينَ

نزد خدا براى ما پيش خدا شفاعت کن اى ابا الحسن اى على بن الحسين اى زيور

الْعابِدينَ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ،يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا

پرستش کنندگان اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما، ما

تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا،

روآورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خود قرار داديم

يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، يهَا

اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا اى اباجعفر اى محمّد بن على اى

الْباقِرُ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا

شکافنده علوم اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما، ما

تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا،

رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم

يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبا عَبْدِ اللهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد، يهَا

اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا اى اباعبدالله اى جعفر بن محمّد اى (امام)

الصّادِقُ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا

صادق اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما ما

تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا،

رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو به درگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم

يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَر،

اى آبرومند پيش خدا شفاعت کن براى ما نزد خدا اى ابا الحسن اى موسى بن جعفر

يهَا الْکاظِمُ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا،

اى کاظم اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقاى ما و سرور ما،

اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ

ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى

حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبَاالْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ

حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا اى اباالحسن اى على بن

مُوسى، يهَا الرِّضا يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا

موسى اى (حضرت) رضا اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقا

وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ

و سرور ما، ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله توبه درگاه خدا و تو را پيش روى

حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ

حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا اى ابا جعفر اى محمّد بن

عَلِىٍّ، يهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا

على اى حضرت تقى جواد اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى

سَيدَنا وَمَوْلينا،اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَ قَدَّمْناکَ

آقا و سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را

بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا

پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما نزد خدا اى ابا الحسن اى

عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد، يهَا الْهادِى النَّقِىُّ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى

على بن محمّد اى حضرت هادى نقى اى فرزند رسول خدا اى حجت خدا بر

خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا،اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ،

خلق اى آقاى ما و سرور ما، ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا

وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَاللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا اَبا

و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما نزد خدا اى ابا

مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، يهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ

محمّد اى حسن بن على اى زکى عسکرى اى فرزند رسول خدا اى حجت

اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ

خدا بر خلق اى آقاى ماو سرور ما ما رو آورديم و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو

اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ

بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند نزد خدا شفاعت کن براى ما نزد

اللهِ، يا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ، يهَا الْقآئِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ، يا بْنَ

خدا اى وصى امام حسن عسکرى و يادگار شيسته و حجت اى امام قائم منتظر مهدى اى فرزند

رَسُولِ اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيدَنا وَمَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا

رسول خدا اى حجت خدا بر خلق اى آقا و سرور ما ما رو آورديم

وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناکَ بَينَ يدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً

و شفيع گرفتيم و توسل جستيم بوسيله تو بدرگاه خدا و تو را پيش روى حاجتهاى خويش قرار داديم اى آبرومند

عِنْدَ اللهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ *

نزد خدا شفاعت کن براى ما پيش خدا

سپس حاجت خود را بخواهد که ان شاءالله تعالى برآورده مى شود.در رويت ديگرى(١) آمده است که بعد از ين بگويد:

يا سادَتى وَ مَوالِىَّ، اِنّى تَوَجَّهْتُ بِکُمْ اَئِمَّتى وَ عُدَّتى لِيوْمِ فَقْرى وَ

اى آقيان من و سرورانم من رو آوردم بوسيله شما پيشويان و ذخيرگانم در روز ندارى و

حاجَتى اِلَى اللهِ، وَ تَوَسَّلْتُ بِکُمْ اِلَى اللهِ، وَ اسْتَشْفَعْتُ بِکُمْ اِلَى اللهِ،

نيازمندى بدرگاه خدا و توسل جستم بوسيله شما به درگاه خدا و شفاعت جويى کردم بوسيله شما به درگاه خدا

فَاشْفَعُوا لى عِنْدَاللهِ،وَاسْتَنْقِذُونى مِنْ ذُنُوبى عِنْدَاللهِ، فَاِنَّکُمْ وَسيلَتى اِلَى

پس شفاعت کنيد براى من در پيشگاه خداو از او بخواهيد مرا از گناهانم نجات دهد زيرا شمييد وسيله من به درگاه

اللهِ، وَبِحُبِّکُمْ وَبِقُرْبِکُمْ اَرْجُو نَجاةً مِنَ اللهِ، فَکُونُوا عِنْدَاللهِ رَجآئى، يا

خدا و بوسيله دوستى و قرب به شما اميدنجات از خدا دارم پس شما هم ميه اميد من به درگاه خدا باشيد اى

سادَتى يا اَوْلِيآءَ اللهِ، صَلَّى اللهُ عَلَيهِمْ اَجْمَعينَ، وَلَعَنَ اللهُ اَعْدآءَ اللهِ

آقيان من اى اولياى خدا درود خدا بر همگى يشان و خدا ستم کنندگان به يشان را که دشمنان خدا هستند

ظالِميهِمْ مِنَ الاَْوَّلينَ وَ الاْخِرينَ، امينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

از رحمت خويش دور کند چه آنها که گذشته اند و چه آنها که پس از ين يند آمين رب العالمين.
__________________
(١) . بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٢٤٧.

۹

زيارت جامعه کبيره
از يکى از ياران حضرت هادى(عليه السلام) رويت شده است که گفت: خدمت آن حضرت(عليه السلام) عرض کردم: يابن رسول الله! زيارتى به من تعليم فرما که از حيث بلاغت کامل باشد و با آن، هر کدام از شما را که خواستم زيارت کنم، فرمود: پس از غسل زيارت، هرگاه به درگاه حرم رسيدى بيست و بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّاللهُ،وَحْدَهُ لاشَريکَ لَهُ،وَاَشْهَدُ
گواهى مى دهم که معبودى جز خدا نيست، يگانه است و شريکى ندارد و گواهى مى دهم
اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ
محمّد ـ که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد ـ بنده و فرستاده اوست.
و چون وارد حرم شدى و نگاهت به قبر افتاد، مى يستى و سى مرتبه اَللهُ اکْبَرُ مى گويى. سپس اندکى راه مى روى، مى يستى و بار ديگر سى مرتبه اَللهُ اکْبَرُ مى گويى، آنگاه نزديک قبر مطهّر مى روى و چهل مرتبه اَللهُ اکْبَرُ مى گويى آنگاه مى گويى:

اَلسَّلامُ عَلَيکُمْ يا اَهْلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ،

سلام بر شما اى خاندان نبوت و جيگاه رسالت و مرکز رفت و آمد فرشتگان

وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ

و جاى فرود آمدن وحى (الهى) و معدن رحمت (حق) و گنجينه داران دانش و سرحد نهيى بردبارى و اصول و اساس

الْکَرَمِ، وَقادَةَ الاُْمَمِ، وَاَوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الاَْبْرارِ، وَدَعآئِمَ الاَْخْيارِ،

کرم و بزرگوارى و پيشويان ملّتها و در اختيار دارندگان نعمتها و ريشه و اصول نيکان و استوانه هاى خوبان

وَساسَةَ الْعِبادِ، وَاَرْکانَ الْبِلادِ، وَاَبْوابَ اليمانِ، وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ،

و زمامداران بندگان و پيه ها و ستونهاى شهرها و بلاد و درهاى يمان و امينهاى خداى رحمان

وَسُلالَةَ النَّبِيينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلينَ، وَعِتْرَةَ خِيرَةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ رَحْمَةُ

و نژاد پيمبران و زبده (اولاد) رسولان و عترت انتخاب شدگان پروردگار جهانيان، و رحمت

اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ الْهُدى، وَ مَصابيحِ الدُّجى، وَاَعْلامِ التُّقى،

خدا و برکاتش (نيز بر آنها باد) سلام بر پيشويان هديت و چراغهاى تاريکى و نشانه هاى پرهيزکارى

وَ ذَوِى النُّهى، وَاُولِى الْحِجى، وَ کَهْفِ الْوَرى، وَوَرَثَةِ الاَْنْبِيآءِ، وَالْمَثَلِ

و صاحبان خرد و دارندگان عقل و فطانت و پناهگاه مردمان و وارثان پيمبران و نمونه

الاَْعْلى، وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنى، وَ حُجَجِ اللهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ

اعلاى (الهى) و اهل دعوت نيکو (که مردم را به خدا مى خوانند) و حجّت هاى خدا بر اهل دنيا و آخرت

وَالاُْولى، وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلى مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، وَمَساکِنِ

و ين جهان و رحمت خدا و برکاتش (نيز بر يشان باد) سلام بر جيگاههاى شناسيى خدا و مسکنهاى

بَرَکَةِ اللهِ، وَمَعادِنِ حِکْمَةِ اللهِ، وَحَفَظَةِ سِرِّاللهِ، وَحَمَلَةِ کِتابِ اللهِ، وَاَوْصِيآءِ

برکت خدا و کانهاى حکمت و فرزانگى خدا و نگهبانان راز خدا و حاملان کتاب خدا و اوصياى

نَبِىِّ اللهِ، وَذُرِّيةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،

پيامبر خدا و فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله، و رحمت خدا و برکاتش (نيز بر يشان باد)

اَلسَّـلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللهِ، وَالاَْدِلاّءِ عَلى مَرْضاتِ اللهِ، وَالْمُسْتَقِرّينَ

سلام بر خوانندگان بسوى خدا و رهنميان بسوى موجبات خشنودى خدا و استقرار يافتگان

فى اَمْرِ اللهِ، وَالتّآمّينَ فى مَحَبَّةِ اللهِ، وَالْمُخْلِصينَ فـى تَوْحيدِ اللهِ،

در فرمان خدا و کاملان در دوستى و محبّت خدا و مخلصان در يگانه پرستى خدا

وَالْمُظْهِرينَ لاَِمْرِ اللهِ وَنَهْيهِ، وَعِبادِهِ الْمُکْرَمينَ الَّذينَ لا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ،

و آشکار کنندگان امر و نهى خدا و بندگان گرامى خدا آنان که پيشى نگيرند بر خداوند در گفتار

وَهُمْ بِاَمْرِهِ يعْمَلُونَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ الدُّعاةِ،

و آنان که بدستورش عمل کنند، و رحمت خدا و برکاتش (بر يشان باد) سلام بر امامان دعوت کننده (بحق)

وَالْقادَةِ الْهُداةِ، وَالسّادَةِ الْوُلاةِ، وَالذّادَةِ الْحُماةِ، وَاَهْلِ الذِّکْرِ، وَاُولِى

و پيشويان راهنما و آقيان سرپرست و دفاع کنندگان و حاميان (از دين خدا) و اهل ذکر و فرمانداران

الاَْمْرِ، وَبَقِيةِ اللهِ، وَخِيرَتِهِ وَحِزْبِهِ، وَعَيبَةِ عِلْمِهِ، وَحُجَّتِهِ وَصِراطِهِ،

و نميندگان خدا و برگزيدگان او و گروه او و گنجينه دانشش و حجّت او و راه او

وَنُورِهِ وَبُرْهانِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا

و نور او و دليل روشن او، و رحمت خدا و برکاتش (بر يشان باد) گواهى دهم که نيست معبودى جز خداى يگانه

شَريکَ لَهُ، کَما شَهِدَ اللهُ لِنَفْسِهِ، وَشَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَاُولُوا الْعِلْمِ مِنْ

که شريک ندارد چنانچه گواهى داده خدا براى خودش و گواهى دادند براى او فرشتگانش و دانشمندان از

خَلْقِهِ، لا اِلـهَ اِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَکيمُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ،

خلق او معبودى نيست جز او که نيرومند و فرزانه است و گواهى دهم که محمّد بنده انتخاب شده اوست

وَرَسُولُهُ الْمُرْتَضى، اَرْسَلَهُ بِالْهُدى وَدينِ الْحَقِّ، لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ

و رسول پسنديده اوست که فرستاد او را با هديت و يين حق تا پيروزش کند بر همه يين ها

وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، وَاَشْهَدُ اَنَّکُمُ الاَْئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْـمَهْدِيونَ،

و گرچه خوش نداشته باشند مشرکان و گواهى دهم که شمييد پيشويان راهبر راه يافته

اَلْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ، اَلْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ، اَلصّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ،

معصوم گرامى مقرّب پرهيزکار راستگوى زبده

اَلْمُطيعُونَ للهِِ، اَلْقَوّامُونَ بِاَمْرِهِ، اَلْعامِلُونَ بِاِرادَتِهِ، اَلْفآئِزُونَ بِکَرامَتِهِ،

فرمانبرداران خدا و قيام کنندگان به فرمانش و انجام دهندگان خواسته اش و آنان که به مقام کرامت او رسيدند،

اِصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَارْتَضاکُمْ لِغَيبِهِ، وَاخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَاجْتَبيکُمْ بِقُدْرَتِهِ،

برگزيدتان به علم خود وپسنديدتان براى جريانات غيب (وپس پرده) خود وانتخابتان کرد براى راز خود و اختيارتان کرد به قدرتش

وَ اَعَزَّکُمْ بِهُداهُ، وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ، وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ، وَ يدَکُمْ بِرُوحِهِ،

و عزيزتان کرد به راهنميى خود و مخصوصتان داشت به دليل روشنش و برگزيد شما را براى نور خود و تييد کرد شما را به روح خود و

وَرَضِيکُمْ خُلَفآءَ فى اَرْضِهِ، وَحُجَجاً عَلى بَرِيتِهِ، وَاَنْصاراً لِدينِهِ،

پسنديد شما را براى جانشينى در زمينش و تا که حجّت هيى باشيد بر مخلوقش و ياورانى براى دينش و

وَحَفَظَةً لِسِرِّهِ، وَخَزَنَةً لِعِلْمِهِ، وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَراجِمَةً لِوَحْيهِ،

نگهبانانى براى رازش و گنجينه دارانى براى دانشش و سپردگان حکمتش و مفسران وحيش و

وَاَرْکاناً لِتَوْحيدِهِ،وَشُهَدآءَ عَلى خَلْقِهِ، وَاَعْلاماً لِعِبادِهِ، وَ مَناراً فى بِلادِهِ،

پيه هاى يگانه شناسيش و گواهانى بر خلقش و نشانه هيى براى بندگانش و مشعل هيى در شهرهاو بلادش

وَ اَدِلاّءَ عَلى صِراطِهِ، عَصَمَکُمُ اللهُ مِنَ الزَّلَلِ، وَآمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ

و راهنميانى بر راهش، خداوند نگهداشت شما را از لغزش و يمن داشت شما را از فتنه ها و آزميشات

طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ اَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ، وَطَهَّرَکُمْ تَطْهيراً، فَعَظَّمْتُمْ

و پاکتان کرد از چرکى و دور کرد از شما پليدى را و بخوبى پاکيزه تان کرد، شما نيز (در برابر) عظيم شمرديد

جَلالَهُ، وَ اَکْبَرْتُمْ شَأْنَهُ، وَ مَجَّدْتُمْ کَرَمَهُ، وَاَدَمْتُمْ ذِکْرَهُ، وَ وَکَّدْتُمْ ميثاقَهُ،

شوکتش را و مقامش را بزرگ دانستيد و کرمش را ستوديد و به ذکر او ادامه داديد و پيمانش را محکم کرديد

وَاَحْکَمْتُمْ عَقْدَ طـاعَتِهِ، وَنَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيةِ، وَ دَعَوْتُمْ اِلى

و آن عهدى را که در فرمانبرداريش داشتيد سخت استوار کرديد و در پنهانى و آشکار براى او خيرخواهى کرديد و مردم را با

سَبيلِهِ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَبَذَلْتُمْ اَنْفُسَکُمْ فى مَرْضاتِهِ،

حکمت و پند نيکو به راهش دعوت کرديد و در راه خشنودى او بذل جان کرديد

وَصَبَرْتُمْ عَلى ما اَصابَکُمْ فى جَنْبِهِ، وَاَقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَآتَيتُمُ الزَّکاةَ،

و در مقابل پيش آمدهاى ناگوار بخاطر او بردبارى کرديد، و نماز را بپا داشتيد و زکات را پرداختيد

وَاَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَجاهَدْتُمْ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ،

و امر به معروف و نهى از منکر کرديد و در راه خدا آن طور که بيد جهاد و مبارزه کرديد

حَتّى اَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ، وَ بَينْتُمْ فَرآئِضَهُ، وَ اَقَمْتُمْ حُدُودَهُ، وَ نَشَرْتُمْ شَريعَ

تا بالاخره دعوت حق را آشکار و واجبات او را بيان داشتيد و حدود و مقرراتش را برپا داشتيد و دستورات و احکامش

اَحْکامِهِ، وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ، وَ صِرْتُمْ فى ذلِکَ مِنْهُ اِلَى الرِّضا، وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ

را منتشر ساختيد و روش او را مقرّر داشتيد و در راه رضاى او گام برداشتيد و تسليم

الْقَضآءَ، وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضى، فَالرّاغِبُ عَنْکُمْ مارِقٌ، وَاللاّزِمُ

قضا و قدر او شديد و پيمبران گذشته او را تصديق کرديد پس آن که از شما رو گرداند از دين خارج گشته و آن که ملازم

لَکُمْ لاحِقٌ، وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقِّکُمْ زاهِقٌ، وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فيکُمْ وَ مِنْکُمْ

شما بود به حق رسيده وآنکه کوتاهى کرد در حق شما نابود گرديد، و حق همراه شما و در ميان شما خاندان و از جانب شماست

وَاِلَيکُمْ، وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ، وَميراثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکُمْ، وَ يابُ الْخَلْقِ

و بسوى شما بازگردد و شمييد اهل حق ومعدن آن، و ميراث نبوت نزد شماست و بازگشت خلق خدا

اِلَيکُمْ، وَحِسابُهُمْ عَلَيکُمْ، وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکُمْ، وَ ياتُ اللهِ لَدَيکُمْ،

بسوى شماست و حسابشان با شماست و سخنى که حق و باطل را جدا کند نزد شماست و يات خدا پيش شماست

وَ عَزآئِمُهُ فيکُمْ، وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکُمْ، وَ اَمْرُهُ اِلَيکُمْ، مَنْ والاکُمْ فَقَدْ

و تصميمات قطعى او درباره شماست و نور و دليل روشنش نزد شما است و امر امامتش محول به شما است، هر که شما را دوست دارد

والَى اللهَ، وَ مَنْ عاداکُمْ فَقَدْ عادَ اللهَ، وَ مَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ، وَمَنْ

خداى را دوست داشته و هر که شما را دشمن دارد خداى را دشمن داشته و هرکس به شما محبّت داشته باشد به خدا محبّت داشته و هرکس

اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللهَ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، اَنْتُمُ الصِّراطُ

با شما کينه توزد با خدا کينه توزى کرده و هرکه به شما چنگ زند به خدا چنگ زده شمييد شاهراه

الاَْقْوَمُ، وَشُهَدآءُ دارِ الْفَنآءِ، وَشُفَعآءُ دارِ الْبَقآءِ، وَالرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ،

و راه راست و گواهان در ين دار فانى (دنيا) و شفيعان در خانه پيدار (قيامت) و رحمت پيوسته (حق)

وَاليةُ الْمَخْزُونَةُ، وَالاَْمانَةُ الْمُحْفُوظَةُ، وَالْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ، مَنْ

و آن نشانه پنهان در گنجينه و آن امانتى که نگهدارى شده (يا حفظش بر مردم واجب است) و آن درگاهى که مردم بدان آزميش شوند هرکه

اَتيکُمْ نَجى، وَمَنْ لَمْ ياْتِکُمْ هَلَکَ، اِلَى اللهِ تَدْعُونَ، وَعَلَيهِ تَدُلُّونَ، وَبِهِ

به نزد شما آمد نجات يافت و هر کس نيامد هلاک شد (شما مردم را) بسوى خدا مى خوانيد و بر او راهنميى کنيد و به او

تُؤْمِنُونَ، وَلَهُ تُسَلِّمُونَ، وَبِاَمْرِهِ تَعْمَلُونَ، وَاِلى سَبيلِهِ تُرْشِدُونَ، وَبِقَوْلِهِ

يمان داريد و تسليم اوهستيد و بدستورش عمل کنيد و بسوى راه او (مردم را) ارشاد کنيد و به گفتار او

تَحْکُمُونَ، سَعِدَ مَنْ والاکُمْ، وَ هَلَکَ مَنْ عاداکُمْ، وَ خابَ مَنْ جَحَدَکُمْ،

حکم کنيد، نيک بخت شد هر که شما را دوست دارد و به هلاکت رسيد هر که شما را دشمن داشت و زيانکار شد منکر شما

وَضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ، وَ اَمِنَ مَنْ لَجَاَ اِلَيکُمْ، وَسَلِمَ

و گمراه شد آن که از شما جدا گشت و رستگار شد آنکه به شما چنگ زد و يمن گشت آنکه بدرگاه شما پناه آورد و سلامت يافت

مَنْ صَدَّقَکُمْ، وَهُدِىَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ، مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَاْويهُ، وَ مَنْ

هر که شما را تصديق کرد و هديت شد هر که به شما چنگ زد، هر که پيروى شما را کرد بهشت مأواى اوست و هر که

خالَفَکُمْ فَالنّارُ مَثْويهُ، وَ مَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ، وَ مَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ، وَ مَنْ

مخالفت شما را کرد دوزخ جيگاه اوست، و هر که منکر شما شد کافر و هر که با شما جنگ کرد مشرک است و هر کس

رَدَّ عَلَيکُمْ فى اَسْفَلِ دَرَک مِنَ الْجَحيمِ، اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَکُمْ فيما

شما را رد کرد در ته جهنم جاى دارد گواهى دهم که ين مقام و منزلت در زمان

مَضى، وَ جار لَکُمْ فيما بَقِىَ، وَ اَنَّ اَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طينَتَکُمْ واحِدَةٌ،

گذشته براى شما ثابت بوده و در ينده زمان نيز براى شما جارى است و همانا روانهاى شما ونورتان وسرشتتان يکى است

طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْض، خَلَقَکُمُ اللهُ اَنْواراً، فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ

همگى پاک و پاکيزه است و برخى از برخى ديگر گرفته شده خداوند شما را بصورت نورهيى آفريد و گرداگرد عرش

مُحْدِقينَ، حَتّى مَنَّ عَلَينا بِکُمْ، فَجَعَلَکُمْ فى بُيوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ

خود قرارتان داد تا آنگاه که با آوردنتان در ين جهان بر ما منّت گذارد و قرارتان داد در خانه هيى که اجازه داد بلند گردند

وَيذْکَرَ فيهَا اسْمُهُ، وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيکُمْ،وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِليتِکُمْ

و نام او در آنها برده شود و مقرّر داشت که درودهاى ما بر شما و هم چنين آنچه را از دوستى شما براى ما مخصوص داشته همه ينها موجب

طيباً لِخَُلْقِنا، وَ طَهارَةً لاَِنْفُسِنا، وَ تَزْکِيةً لَنا، وَ کَفّارَةً لِذُنُوبِنا، فَکُنّا عِنْدَهُ

پاکى اخلاق ما و پاک شدن خود ما و تزکيه ما و کفاره گناهان ما باشد و ما در نزد خدا از زمره

مُسَلِّمينَ بِفَضْلِکُمْ، وَمَعْرُوفينَ بِتَصْديقِنا ياکُمْ، فَبَلَغَ اللهُ بِکُمْ اَشْرَفَ

تسليم شدگان برترى شما و شناخته شدگان به تصديق مقام شما بوديم پس خداوند برساند شما را به شريفترين

مَحَلِّ الْمُکَرَّمينَ، وَ اَعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبينَ، وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلينَ،

جيگاه گراميان و بلندترين منازل مقرّبان و بالاترين درجات رسولان

حَيثُ لا يلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لا يفُوقُهُ فآئِقٌ، وَ لا يسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لا يطْمَعُ

آن جا که کسى بدان نرسد و فوق آن جيگاه کسى راه نيابد و پيش روى بر آن پيشى نگيرد و براى رسيدن

فى اِدْراکِهِ طامِعٌ، حَتّى لا يبْقى مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَلا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ، وَ لا

بدانجا کسى طمع نبندد، تا ين که بجاى نماند فرشته مقرّبى و نه پيامبر مرسلى و نه

صِدّيقٌ وَ لا شَهيدٌ، وَ لا عالِمٌ وَ لا جاهِلٌ، وَ لادَنِىٌّ وَ لا فاضِلٌ، وَ لا

صدّيق و نه شهيدى و نه عالم و نه جاهلى و نه پست و نه برترى و نه

مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لا جَبّارٌ عَنيدٌ، وَ لا شَيطانٌ مَريدٌ، وَ لا

مؤمن نيک کردار و نه تبهکار بدکارى و نه گردنکش ستيزه جو و نه اهريمن متمرّدى و نه

خَلْقٌ فيما بَينَ ذلِکَ شَهيدٌ، اِلاَّ عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ اَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ،

خلق ديگرى که در ين ميان گواه باشد جز آن که بشناساند به او خداوند جلالت و قدر و عظمت مقام و

وَکِبَرَ شَاْنِکُمْ، وَتَمامَ نُورِکُمْ، وَصِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَثَباتَ مَقامِکُمْ، وَشَرَفَ

بزرگى منزلت و کامل بودن نورتان را و درستى منصبها و پابرجا بودنتان را (در اطاعت حق) و شرافت

مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کَرامَتَکُمْ عَلَيهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَيهِ، وَ قُرْبَ

همگان و منزلت شما را در پيش خود و مقام گرامى شما را و خصوصيتى که در نزد او داريد و جيگاه

مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى وَ اَهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى، اُشْهِدُ اللهَ

نزديکى که نسبت به او داريد پدر و مادر و خاندان و مال و فاميلم فداى شما گواه گيرم خدا را و

وَاُشْهِدُکُمْ، اَنّى مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَبِما آمَنْتُمْ بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِما کَفَرْتُمْ بِهِ،

گواه گيرم شما را که من يمان دارم به شما و بدانچه شما بدان يمان داريد و کافرم نسبت به دشمن شما و بدانچه شما انکار آن را کرديد

مُسْتَبْصِرٌ بِشَاْنِکُمْ وَبِضَلالَةِ مَنْ خالَفَکُمْ، مُوال لَکُمْ وَ لاَِوْلِيآئِکُمْ، مُبْغِضٌ

بينيم به مقام شما و به گمراهى آن که با شما مخالفت کرد دوست دار شما و (دوستدار) دوستان شميم و بغض

لاَِعْدآئِکُمْ وَ مُعاد لَهُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ

دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آنهيم صلحم با هر که با شما صلح کند و در جنگم با هرکس که با شما در جنگ است حق مى دانم

لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِما اَبْطَلْتُمْ، مُطيعٌ لَکُمْ، عارِفٌ بِحَقِّکُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ،

آنچه را شما حق دانستيد و باطل دانم آنچه را شما باطل دانستيد پيرو شميم عارف به حق شميم اقرار به برترى شما دارم

مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ، مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ، مُعْتَرِفٌ بِکُمْ، مُؤْمِنٌ بِيابِکُمْ،

بار علم دانش شما را تحمل کنم و از مهالک در پرده عهد و امان شما روم به شما (وحقّتان) اعتراف دارم و به بازگشتتان يمان دارم

مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، مُنْتَظِرٌ لاَِمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ،

و رجعت شما را تصديق دارم و چشم براه فرمان شما و منتظر دولت شميم گفتارتان را بگيرم

عامِلٌ بِاَمْرِکُمْ، مُسْتَجيرٌ بِکُمْ، زآئِرٌ لَکُمْ، لائِذٌ عآئِذٌ بِقُبُورِکُمْ، مُسْتَشْفِعٌ

و دستورتان را انجام دهم و به شما پناه جويم و شما را زيارت کنم و به قبرهاى شما پناه آرم و شما را بدرگاه

اِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِکُمْ، وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ اِلَيهِ، وَ مُقَدِّمُکُمْ اَمامَ طَلِبَتى،

خداى عزوجل شفيع آرم و بوسيله شما به پيشگاهش تقرّب جويم و شما را در پيش روى خواسته و

وَحَوآئِجى وَ اِرادَتى فى کُلِّ اَحْوالى وَ اُمُورى، مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ

حاجات و اراده ام قرار دهم در همه حالات و کارهيم، يمان دارم به نهان شما و

وَعَلانِيتِکُمْ، وَشاهِدِکُمْ وَ غآئِبِکُمْ، وَ اَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ، وَ مُفَوِّضٌ فى ذلِکَ

آشکارتان و حاضرتان و غيبتان و اوّل و آخرتان و در ين باره کار را به خودتان وامى گذارم

کُلِّهِ اِلَيکُمْ، وَ مُسَلِّمٌ فيهِ مَعَکُمْ، وَ قَلْبى لَکُمْ مُسَلِّمٌ(٥)، وَ رَيى لَکُمْ تَبَعٌ،

(يرادى به شما ندارم) و تسليم شميم و دلم نيز تسليم شماست و رأى من نيز تابع (راى) شماست

وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّى يحْيىَ اللهُ تَعالى دينَهُ بِکُمْ، وَ يرُدَّکُمْ فى يامِهِ،

و ياريم بريتان آماده است تا آن که خداى تعالى دينش را بوسيله شما زنده کند و دوباره بازگرداند شما را در روزها (ى حکومت) خود

وَ يظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ، وَ يمَکِّنَکُمْ فى اَرْضِهِ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ غَيرِکُمْ(٥)،

و آشکارتان سازد براى عدل خود و پابرجيتان کند در روى زمينش، پس با شما باشم با شما نه با غير شما

آمَنْتُ بِکُمْ، وَتَوَلَّيتُ آخِرَکُمْ بِما تَوَلَّيتُ بِهِ اَوَّلَکُمْ، وَبَرِئْتُ اِلَى اللهِ

و يمان دارم به شما و دوست دارم آخرين فرد شما را به همان دليل که دوست دارم اوّلين شخص شما را و بيزارى جويم به پيشگاه خداى

عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ الشَّياطينِ وَ حِزْبِهِمُ

عزوجل از دشمنانتان و از جبت و طاغوت (خلفاى ناحق) و شياطين و پيروانشان

الظّالِمينَ لَکُمْ، وَ الْجاحِدينَ لِحَقِّکُمْ، وَ الْمارِقينَ مِنْ وِليتِکُمْ،

(سير غاصبين) آن ستمکاران بر شما و منکران حق شما و بيرون روندگان از زير بار وليت و زمامدارى شما

وَالْغاصِبينَ لاِِرْثِکُمْ، وَالشّآکّينَ فيکُمْ، وَالْمُنْحَرِفينَ عَنْکُمْ، وَمِنْ کُلِّ

و غصب کنندگان ميراث شما و شک کنندگان درباره شما و منحرف شدگان از طريقه شما و از هر

وَليجَة دُونَکُمْ، وَکُلِّ مُطاع سِواکُمْ، وَمِنَ الاَْئِمَّةِ الَّذينَ يدْعُونَ اِلَى النّارِ،

همدم و وسيله اى غير از شما و هر فرمانرويى جز شما و از پيشويانى که مردم را به دوزخ مى خوانند

فَثَبَّتَنِىَ اللهُ اَبَداً ما حَييتُ عَلى مُوالاتِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَدينِکُمْ، وَوَفَّقَنى

پس خداوند پابرجيم بدارد هميشه تا زنده ام بر موالات و دوستى و دين و يين شما و موفقم دارد

لِطاعَتِکُمْ، وَ رَزَقَنى شَفاعَتَکُمْ، وَ جَعَلَنى مِنْ خِيارِ مَواليکُمُ، اَلتّابِعينَ

براى فرمانبردارى شما و روزيم گرداند شفاعت شما را و قرارم دهد از برگزيدگان دوستانتان آنان که تابع

لِما دَعَوْتُمْ اِلَيهِ، وَ جَعَلَنى مِمَّنْ يقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ يسْلُکُ سَبيلَکُمْ،

دعوت شما هستند و بگرداند مرا از کسانى که پيروى کند از آثار شما و مى رود به راه شما

وَيهْتَدى بِهُديکُمْ، وَ يحْشَرُ فى زُمْرَتِکُمْ، وَ يکَرُّ فى رَجْعَتِکُمْ، وَيمَلَّکُ

و راهنميى جويد به راهنميى شما و محشور گردد در گروه شما و بازگردد در دوران رجعت و بازگشت شما و به فرمانرويى رسد

فى دَوْلَتِکُمْ، وَيشَرَّفُ فى عافِيتِکُمْ، وَ يمَکَّنُ فى يامِکُمْ، وَ تَقِرُّ عَينُهُ

در دوران حکومت شما و مفتخر گردد به عافيت (و حسن عاقبت) از شما و مقتدر گردد در روزهاى (حکومت) شما و روشن گردد ديده اش

غَداً بِرُؤْيتِکُمْ، بِاَبى اَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفْسى وَ اَهْلى وَمالى، مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَءَ

فرداى قيامت بديدار شما پدر و مادرم و خودم و خاندان و دارييم به فداى شما هر که آهنگ خدا کند

بِکُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ، وَمَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ، مَوالِىَّ لااُحْصـى

از شما شروع کند و آن کس که خدا را به يکتيى شناسد از شما پذيرد و هر که قصد او کند به شما رو کند سروران من

ثَنآئَکُمْ، وَلا اَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَمِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ، وَ اَنْتُمْ نُورُ

ثناى شما را نتوانم کرد و با مدح به کنه و حقيقت شما نرسم و با توصيف قدر و منزلت شما را بيان نتوانم که شمييد روشنى

الاَْخْيارِ، وَ هُداةُ الاَْبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبّارِ، بِکُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِکُمْ يخْتِمُ،

خوبان و راهنماى نيکان و حجّت هاى خداى جبار، خداوند (عالم وجود را) به شما آغاز کرد و به شما نيز ختم کند

وَبِکُمْ ينَزِّلُ الْغَيثَ، وَ بِکُمْ يمْسِکُ السَّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ اِلاَّ بِاِذْنِهِ،

و بخاطر شما فرو ريزد باران را و بخاطر شماست که نگهدارد آسمان را از ين که بر زمين افتد جز به اذن او

وَبِکُمْ ينَفِّسُ الْهَمَّ، وَيکْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ

و بخاطر شما بگشيد اندوه را و برطرف کند سختى را و در پيش شماست آنچه را پيمبرانش فرود آورده و

بِهِ مَلائِکَتُهُ، وَ اِلى جَـدِّکُمْ بُعِثَ الـرُّوحُ الاَْمينُ.

فرشتگانش به زمين آوردند و بسوى جدّ شما برادرت روح الامين (جبرئيل) نازل گرديد.

(در صورتى که مخاطب در ين زيارت، اميرمؤمنان(عليه السلام) باشد به جاى «وَاِلى جَدِّکُمْ» «وَاِلى أخيکَ» مى گويى).

آتاکُمُ اللهُ ما لَمْ يؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمينَ، طَاْطَاَ کُلُّ شَريف

به شما داده است خداوند آنچه را به هيچ يک از مردم جهانيان نداده سر (فروتنى) بزير آورده هر شخص شريفى

لِشَرَفِکُمْ، وَبَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّر لِطاعَتِکُمْ، وَخَضَعَ کُلُّ جَبّار لِفَضْلِکُمْ، وَذَلَّ

در برابر شرف شما و گردن نهاده هر متکبرى به فرمانبردارى شما و فروتن گشته هر گردنکشى در برابر فضل شما

کُلُّ شَىْء لَکُمْ، وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِکُمْ، وَفازَ الْفآئِزُونَ بِوِليتِکُمْ،

و خوار شده هر چيزى براى شما و روشن شد زمين به پرتو نور شما و رستگار شدند مردمان رستگار بوسيله وليت و دوستى شما،

بِکُمْ يسْلَکُ اِلَى الرِّضْوانِ، وَعَلى مَنْ جَحَدَ وِليتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ،

بوسيله شما به بهشت رضوان توان رسيد و بر آن کس که منکر فرمانرويى شماست خشم خداى رحمان است،

بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى وَنَفسى وَاَهْلى وَمالى، ذِکْرُکُمْ فِى الذّاکِرينَ، وَاَسْمآؤُکُمْ

پدر و مادرم و خودم و خاندان و دارييم فداى شما باد، (اى سروران من گرچه) ذکر شما در (زبان) ذکرکنندگان است و نامهيتان

فِى الاَْسْمآءِ، وَاَجْسادُکُمْ فِى الاَْجْسادِ، وَاَرْواحُکُمْ فِى اْلأَرْواحِ،

در ميان نامها و پيکرتان با سير پيکرها و روانتان در ميان سير روانها

وَاَنْفُسُکُمْ فِى النُّفُوسِ، وَآثارُکُمْ فِى الاْثارِ، وَقُبُورُکُمْ فِى الْقُبُورِ، فَما

و جانهاتان در (عداد) سير جانها و آثارتان در ميان آثار (ديگران) و قبرهاتان در (شمار) سير قبرهاست ولى (شما را چه نسبت با ديگران)

اَحْلى اَسْمآئَکُمْ، وَاَکْرَمَ اَنْفُسَکُمْ، وَاَعْظَمَ شَاْنَکُمْ، وَاَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَاَوْفى

چه شيرين است نامهيتان و بزرگوار است جانهاتان و بزرگ است مقامتان و برجسته است منزلت و موقعيتتان و با وفاست

عَهْدَکُمْ، وَاَصْدَقَ وَعْدَکُمْ(٧)، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَاَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَوَصِيتُکُمُ

عهدتان و راست است وعده تان سخنتان نور و دستورتان يکپارچه رشد و رستگارى است، سفارشتان

التَّقْوى، وَفِعْلُکُمُ الْخَيرُ، وَعادَتُکُمُ الاِْحْسانُ، وَسَجِيتُکُمُ الْکَرَمُ،

پرهيزکارى و کارتان خير و خوبى و عادت شما احسان و نيکى و شيوه شما کرم

وَشَاْنُکُمُ الْحَقُّ وَالصِّدْقُ وَالرِّفْقُ، وَقَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَحَتْمٌ، وَرَيکُمْ عِلْمٌ

و بزرگوارى و رفتارتان حق و راستى و مداريى است و گفتارتان مسلم و حتمى است و رأى شما دانش

وَحِلْمٌ وَحَزْمٌ، اِنْ ذُکِرَ الْخَيرُ کُنْتُمْ اَوَّلَهُ، وَاَصْلَهُ وَفَرْعَهُ، وَمَعْدِنَهُ وَمَاْويهُ

و بردبارى و دورانديشى است اگر از خير و خوبى ذکرى به ميان يد آغاز و ريشه و شاخه و مرکز و جيگاه

وَمُنْتَهاهُ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى وَنَفْسى، کَيفَ اَصِفُ حُسْنَ ثَنآئِکُمْ، وَاُحْصى

و پيانش شمييد پدر و مادرم و خودم به فداى شما چگونه توصيف کنم ثناى نيکوى شما را و چگونه شماره کنم

جَميلَ بَلائِکُمْ، وَبِکُمْ اَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ، وَفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ

آزميشهاى خوبى که داديد و بوسيله شما بود که خدا ما را از ذلت بيرون آورد و گشيش داد به گرفتاريهاى

الْکُرُوبِ، وَاَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ وَمِنَ النّارِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى

سخت ما و نجاتمان داد از پرتگاه هلاکت و نابودى و هم از آتش دوزخ، پدر و مادرم

وَنَفْسى، بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللهُ مَعالِمَ دِينِنا، وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ

و خودم به فداى شما که بوسيله دوستى شما خداوند به ما ياد داد دستورات دينمان را و اصلاح کرد آنچه را که از دنياى ما تباه گشته بود

دُنْيانا، وَبِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ، وَعَظُمَتِ النِّعْمَةُ، وَائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ،

و بوسيله شما کلمه (توحيد و معارف دين) کامل شد و نعمت بزرگ گشت و جديى و اختلاف مبدّل به الفت و اتحاد گرديد

وَبِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ، وَلَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ، وَالدَّرَجاتُ

و بوسيله موالات شما پذيرفته گردد فرمانبردارى واجب و (تنها) دوستى شماست که بر خلق لازم و فرض است و از آن شماست درجات

الرَّفيعَةُ، وَالْمَقامُ الْمَحْمُودُ، وَالْمَکانُ(٨) الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَالْجاهُ

بلند و مقام شيسته و جيگاه معين و معلوم در نزد خداى عزوجل و منزلت

الْعَظيمُ، وَالشَّاْنُ الْکَبيرُ، وَالشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَةُ، رَبَّنا آمَنّا بِما اَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا

عظيم و رتبه بزرگ و شفاعت پذيرفته، پروردگارا ما يمان داريم بدانچه نازل فرمودى و پيروى کرديم

الرَّسُولَ، فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ، رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيتَنا، وَهَبْ

از پيامبرت پس نام ما را با گواهان (به ين حقيق) ثبت فرما، پروردگارا منحرف مکن دلهاى ما را پس از آن که راهنمييمان کردى و ببخش

لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً، اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ، سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا

به ما از نزد خويش رحمتى که براستى تويى بخشيشگر منزه است پروردگار ما که

لَمَفْعُولاً، يا وَلِىَّ اللهِ

براستى وعده او انجام شدنى است اى ولى خدا

(و اگر همه امامان را قصد کرده باشد مى گويد: «يا اَوْلِياءَ اللهِ»)

اِنَّ بَيـْنى وَبينَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا ياْتى عَلَيها اِلاَّ رِضاکُمْ، فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ

همانا ميان من و خداى عزوجل گناهانى است که محو و پاک نکند آنها را جز رضيت شما پس به حق آن خديى که شما را امين

عَلى سِرِّهِ، وَاسْتَرْعاکُمْ اَمْرَ خَلْقِهِ، وَقَرَنَ طاعَتَکُمْ بِطاعَتِهِ، لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ

به راز خود کرده و سرپرستى کار خلق خود را به شما واگذارده و فرمانبردارى شما را به فرمانبردارى خود که شما بخشش گناهانم را (از خدا) بخواهيد

ذُنُوبى، وَکُنْتُمْ شُفَعآئى، فَاِنّى لَکُمْ مُطيعٌ، مَنْ اَطاعَکُمْ فَقَدْ اَطـاعَ اللهَ،

و شفيعان من گرديد زيرا که من فرمانبردار شميم، هر که از شما فرمانبردارى کند خداى را فرمانبردارى کرده و

وَمَنْ عَصاکُمْ فَقَدْ عَصَى اللهَ، وَ مَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ، وَ مَنْ اَبْغَضَکُمْ

هر که نافرمانى شما کند خداى را نافرمانى کرده و هر که شما را دوست دارد خداى را دوست داشته و هر که شما را دشمن دارد

فَقَدْ اَبْغَضَ اللهَ، اَللّـهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعآءَ اَقْرَبَ اِلَيکَ مِنْ مُحَمِّد

خداى را دشمن داشته، خديا اگر من شفيعانى را مى يافتم که نزديکتر باشند بدرگاهت از محمّد

وَ اَهْلِ بَيتِهِ الاَْخْيارِ، اَلاَْئِمَّةِ الاَْبْرارِ، لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئى، فَبِحَقِّهِمُ الَّذى

و خاندان نيکويش آن پيشويان نيکوکار بطور مسلّم آنها را شفيعان خود قرار مى دادم پس از تو مى خواهم بدان حقى که براى

اَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيکَ، اَسْئَلُکَ اَنْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفينَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ،

يشان بر خود واجب کردى که مرا در زمره عارفان به مقام آنها و به حق آنها قرارم ده

وَ فى زُمْرَةِ الْمَرْحُومينَ بِشَفاعَتِهِمْ،اِنَّکَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ،وَصَلَّى اللهُ عَلى

و نيز در زمره کسانى که بوسيله شفاعت آنها مورد مهر قرار گرفته اند که تو مهربانترين مهربانانى و درود خدا بر

مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ، وَسَلَّمَ تَسْليماً کَثيراً، وَحَسْبُنَا اللهُ وَنِعْـمَ الْوَکيلُ.

محمّد و آل پاکش و سلام مخصوص و بسيارى بر آنها باد و بس است ما را خدا و نيکو وکيلى است.



۱۰
ارتباط با خدا

دعاى عالية المضامين
ين دعا را نيز «سيد بن طاووس» در «مصباح الزائر» آورده است که بعد از زيارت هر يک از ائمّه(عليهم السلام)مى توان خواند:

اَللّـهُمَّ اِنّى زُرْتُ هذَا الاِْمامَ مُقِرًّا بِاِمامَتِهِ،مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ، فَقَصَدْتُ

خديا من زيارت کردم ين امام را در حالى که اقرار به امامتش دارم و معتقدم که اطاعتش بر من واجب است و با ين حال آهنگ

مَشْهَدَهُ بِذُنُوبى وَعُيوبى، وَمُوبِقاتِ آثامى، وَکَثْرَةِ سَيئاتى وَخَطياىَ،

زيارتگاهش را کردم با گناهانى که دارم و با عيوب و جرم هاى هلاکت بارم و بدى هاى بسيار و خطاکارى هيم

وَما تَعْرِفُهُ مِنّى، مُسْتَجيراً بِعَفْوِکَ، مُسْتَعيذاً بِحِلْمِکَ، راجِياً رَحْمَتَکَ،

و آنچه تو خود مى دانى و پناه آورده ام به گذشتت و به بردباريت و اميدوارم به رحمتت و ملتجى گشته ام به پيه و اساس مرحمتت

لاجِئاً اِلى رُکْنِکَ، عآئِذاً بِرَاْفَتِکَ، مُسْتَشْفِعاً بِوَلِيکَ، وَابْنِ اَولِيائِکَ،

و پناهنده ام به مهرت و شفيع گرفته ام ولى تو و فرزند اولييت را و برگزيده ات و فرزند برگزيدگانت را

وَصَفِيکَ وَابْنِ اَصْفِيآئِکَ،وَاَمينِکَ وَابْنِ اُمَنائِکَ، وَخَليفَتِکَ وَابْنِ خُلَفائِکَ،

و امين تو و فرزند امانتدارانت را و جانشين تو و فرزند جانشينانت را

(هرگاه ين دعا در زيارت اميرمؤمنان(عليه السلام) خوانده شود در هر چهار مورد بجاى کلمه «ابن» بيد «ابى» گفته شود).

اَلَّذينَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسيلَةَ اِلى رَحْمَتِکَ وَرِضْوانِکَ، وَالذَّريعَةَ اِلى

آنان که قرارشان دادى وسيله اى بسوى رحمت و خشنوديت و واسطه اى براى

رَاْفَتِکَ وَغُفْرانِکَ، اَللّـهُمَّ وَاَوَّلُ حاجَتى اِلَيکَ اَنْ تَغْفِرَ لى ما سَلَفَ مِنْ

مهر و آمرزشت خديا نخستين حاجتم بدرگاه تو ين است که بيامرزى گناهان

ذُنُوبى عَلى کَثْرَتِها، وَاَنْ تَعْصِمَنى فيـما بَقِىَ مِنْ عُمْرى، وَتُطَهِّرَ دينى

گذشته ام را با بسيارى آنها و نگاهم دارى از گناه در باقيمانده عمرم و پاک کنى دين و يين مرا

مِمّا يدَنِّسُهُ وَيشينُهُ وَيزْرى بِهِ، وَتَحْمِيهُ مِنَ الرَّيبِ وَالشَّکِ وَالْفَسادِ

از آنچه آلوده و چرکينش کند و معيوبش سازد و نگاهداريش کنى از شک و شبهه و فساد

وَالشِّرْکِ، وَتُثَبِّتَنى عَلى طاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسُولِکَ، وَذُرِّيتِهِ النُّجَبآءِ

و شرک و استوارم بدارى بر فرمانبردارى خود و فرمانبردارى پيامبرت و فرزندان نجيب

السُّعَدآءِ، صَلَواتُکَ عَلَيهِمْ وَرَحْمَتُکَ وَسَلامُکَ وَبَرَکاتُکَ، وَتُحْيينى ما

و سعادتمندش که درودهاى تو و رحمت و سلام و برکاتت بر يشان باد و زنده ام بدارى تا هر قدر

اَحْييتَنى عَلى طاعَتِهِمْ، وَتُميتَنى اِذا اَمَتَّنى عَلى طاعَتِهِمْ، وَاَنْ لا تَمْحُوَ

که زنده ام بر فرمانبرداريشان و بميرانيم هرگاه که مردم بر فرمانبرداريشان و محو نکنى

مِنْ قَلْبى مَوَدَّتَهُمْ وَمَحَبَّتَهُمْ، وَبُغْضَ اَعْدائِهِمْ، وَمُرافَقَةَ اَوْلِيآئِهِمْ وَبِرَّهُمْ،

از دل من دوستى و محبّت يشان و بغض دشمنانشان و رفاقت دوستانشان و نيکى کردن به يشان را

وَاَسْئَلُکَ يا رَبِّ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ مِنّى، وَتُحَبِّبَ اِلىَّ عِبادَتَکَ، وَالْمُواظَبَةَ

و از تو خواهم پروردگارا که بپذيرى ين (زيارت و دعا) را از من و مرا دوستدار عبادتت کنى و مواظبتم دهى

عَلَيها، وَتُنَشِّطَنى لَها، وَتُبَغِّضَ اِلَىَّ مَعاصيکَ وَمَحارِمَکَ، وَتَدْفَعَنى عَنْها،

بر آن و بنشاطم آورى براى عبادت و متنفّرم کنى از گناهان و محرماتت و بازم دارى از آنها

وَتُجَنِّبَنِى التَّقْصيرَ فى صَلاتى، وَالاِْسْتِهانَةَ بِها، وَالتَّراخِىَ عَنْها،

و برکنارم دارى از کوتاهى کردن در نمازم و سرسرى گرفتن آن وسستى و کاهلى کردن در آن

وَتُوَفِّقَنى لِتَاْدِيتِها کَما فَرَضْتَ وَاَمَرْتَ بِهِ عَلى سُنَّةِ رَسُولِکَ، صَلَواتُکَ

و موفقم دار براى اداى آن چنانچه واجب کرده اى و دستور فرموده اى به روش پيامبرت که درودهاى تو

عَلَيهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَتُکَ وَبَرَکاتُکَ، خُضُوعاً وَخُشُوعاً، وَتَشْرَحَ صَدْرى

و رحمت و برکاتت بر او و آلش باد با حال خضوع و خشوع و ديگر آن که سينه ام را باز کنى (و بلندى نظر به من دهى)

ليتآءِ الزَّکاةِ، وَاِعْطآءِ الصَّدَقاتِ، وَبَذْلِ الْمَعْرُوفِ، وَالاِْحْسانِ اِلى

براى پرداختن زکات و دادن صدقات و انجام کار نيک و احسان نسبت به

شيعَةِ آلِ مُحَمَّد عَلَيهِمُ السَّلامُ، وَمُواساتِهِمْ، وَلا تَتَوَفّانى اِلاَّ بَعْدَ اَنْ

شيعيان آل محمّد عليهم السلام و مواسات با آنها و نميرانيم مگر بعد از ين که

تَرْزُقَنى حَجَّ بَيتِکَ الْحَرامِ، وَزِيارَةَ قَبْرِ نَبِيکَ وَقُبُورِ الاَْئِمَّةِ عَلَيهِمُ

روزيم کنى حجّ خانه کعبه ات و زيارت قبر پيامبرت و قبور امامان عليهم السلام را

السَّلامُ، وَاَسْئَلُکَ يا رَبِّ تَوْبَةً نَصُوحاً تَرْضاها، وَنِيةً تَحْمَدُها، وَعَمَلاً

و از تو خواهم پروردگارا توبه حقيقى مورد پسندت را و نيتى که ستوده درگاه تو باشد و کردار

صالِحاً تَقْبَلُهُ، وَاَنْ تَغْفِرَ لى وَتَرْحَمَنى اِذا تَوَفَّيتَنى، وَتُهَوِّنَ عَلَىَّ

شيسته اى که تو بپذيرى و ديگر آن که مرا بيامرزى و به من رحم کنى هنگامى که از ين جهان مرا ببرى و آسان کنى بر من

سَکَراتِ الْمَوْتِ، وَتَحْشُرَنى فى زُمْرَةِ مُحَمَّد وَآلِهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ

سختى هاى مرگ را و محشورم کنى در گروه محمّد و آلش که درودهاى خدا بر او و بر يشان باد ـ

وَعَلَيهِمْ، وَتُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ، وَتَجْعَلَ دَمْعى غَزيراً فى طاعَتِکَ،

و داخل بهشتم کنى به رحمت خودت و اشکم را فراوان کنى در انجام طاعتت

وَعَبْرَتى جارِيةً فيما يقَرِّبُنى مِنْکَ، وَقَلْبى عَطُوفاً عَلى اَوْلِيآئِکَ،

و سرشکم را ريزان نميى در آنچه مرا به تو نزديک گرداند و دلم را مهربان کنى نسبت به دوستانت

وَتَصُونَنى فى هذِهِ الدُّنْيا مِنَ الْعاهاتِ وَالاْفاتِ،وَالاَْمْراضِ الشَّديدَةِ،

و نگاهم دارى در ين دنيا از آسيب ها و آفات و بيمارى هاى سخت

وَالاَْسْقامِ الْمُزْمِنَةِ، وَجَميعِ اَنْواعِ الْبَلاءِ وَالْحَوادِثِ، وَتَصْرِفَ قَلْبى عَنِ

و دردهاى مزمن و از هر نوع بلا و حادثه اى و بگردانى دلم را از توجه به

الْحَرامِ، وَتُبَغِّضَ اِلىَّ مَعاصِيکَ، وَتُحَبِّبَ اِلَىَّ الْحَلالَ، وَتَفْتَحَ لى اَبْوابَهُ،

حرام و مبغوض گردانى در نزد من نافرمانى هيت را و محبوب گردانى در پيش من حلال را و بگشيى برويم درهاى آن را

وَتُثَبِّتَ نِيتى وَفِعْلى عَلَيهَ، وَتَمُدَّ فى عُمْرى، وَتُغْلِقَ اَبْوابَ الْمِحَنِ عَنّى،

و استوار کنى نيت و کارم را بر آن و دراز گردانى عمرم را و بربندى برويم درهاى غم و محنت را

وَلا تَسْلُبَنى ما مَنَنْتَ بِهِ عَلىَّ، وَلا تَسْتَرِدَّ شَيئاً مِمّا اَحْسَنْتَ بِهِ اِلَىَّ، وَلا

و نعمت هيى که به من داده از من نگيرى و چيزى از احسان هاى (بى شمار) خود را از من بازنستانى

تَنْزِعَ مِنِّى النِّعَمَ الَّتى اَنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ، وَتَزيدَ فيـما خَوَّلْتَنى، وَتُضاعِفَهُ

و جدا نکنى از من نعمت هاى (بسيارى) را که به من عنيت فرمودى و بيفزيى بر آنچه به من ارزانى داشتى و مضاعف گردانى آن را

اَضْعافاً مُضاعَفَةً، وَ تَرْزُقَنى مالاً کَثيراً واسِعاً سآئِغاً، هَنيئاً نامِياً وافِياً،

به چندين برابر و روزيم کنى مالى بسيار و وسيع و ريزان و گوارا و با برکت و رسا،

وَعِزّاً باقِياً کافِياً، وَجاهاً عَريضاً مَنيعاً، وَنِعْمَةً سابِغَةً عآمَّةً، وَتُغْنِينى

و نيز عزّتى باقى و کافى، و آبرويى پهناور و شکوهمند و نعمتى شيان و فراگيرنده و بى نيازم کن

بِذلِکَ عَنِ الْمَطالِبِ الْمُنَکَّدَةِ، وَ الْمَوارِدِ الصَّعْبَةِ، وَ تُخَلِّصَنى مِنْها مُعافاً

بدينوسيله از تکاپوهاى پرمشقت و موارد سخت و دشوار و رهييم دهى از آنها با سلامتى

فى دينى وَ نَفْسى وَ وَلَدى، وَ ما اَعْطَيتَنى وَ مَنَحْتَنى، وَ تَحْفَظَ عَلَىَّ مالى

دين و جان و فرزندانم و چيزهاى ديگرى که به من عطا کرده و ارزانى داشتى و نگهدارى بريم مالم

وَ جَميعَ ما خَوَّلْتَنى، وَتَقْبِضَ عَنّى يدِىَ الْجَبابِرَةِ، وَ تَرُدَّنى اِلى وَطَنى،

و همه آنچه را به من بخشيده اى و برگيرى از سر من دست هاى (ستم پيشه) گردنکشان را و بازم گردانى به وطنم

وَ تُبَلِّغَنى نِهيةَ اَمَلى فى دُنْياىَ وَ آخِرَتى، وَ تَجْعَلَ عاقِبَةَ اَمْرى

و برسانى مرا به نهيت آرزويم در دنيا و آخرتم و بگردانى سرانجام کارم را

مَحْمُودَةً حَسَنَةً سَليمَةً، وَ تَجْعَلَنى رَحيبَ الصَّدْرِ، واسِعَ الْحالِ، حَسَنَ

پسنديده و نيکو و سالم، و قرارم دهى فراخ سينه (و بلند نظر) و فراخ حال و خوش

الْخُلْقِ، بَعيداً مِنَ الْبُخْلِ وَالْمَنْعِ وَالنِّفاقِ، وَالْکِذْبِ وَالْبُهْتِ وَقَوْلِ الزُّورِ،

خلقى و دور از بخل و ممانعت (از احسان و دستگيرى) و نفاق و دروغ و بهتان و زورگويى

وَتُرْسِخَ فى قَلْبى مَحَبَّةَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَشيعَتِهِمْ، وَتَحْرُسَنى يا رَبِّ

و ريشه دار کنى در دلم دوستى محمّد و آل محمّد و شيعيانشان را و محافظتم کنى پروردگارا

فى نَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَ وَلَدى، وَاَهْلِ حُزانَتى وَاِخْوانى، وَاَهْلِ

در جانم و خاندان و مال و فرزندان و نانخوران و برادران و دوستان

مَوَدَّتى وَذُرِّيتى، بِرَحْمَتِکَ وَجُودِکَ، اَللّـهُمَّ هذِهِ حاجاتى عِنْدَکَ، وَ قَدِ

و نژادم به مهر و جودت خديا ينها بود حاجت هيى که من بدرگاه تو دارم و ين که

اسْتَکْثَرْتُها لِلُؤْمى وَشُحّى، وَ هِىَ عِنْدَکَ صَغيرَةٌ حَقيرَةٌ، وَ عَلَيکَ سَهْلَةٌ

زيادشان کردم بخاطر گداصفتى و حرص زيادى است که من دارم ولى همه آنها در نزد تو کوچک و اندک است و انجامش براى تو سهل

يسيرَةٌ، فَاَسْئَلُکَ بِجاهِ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَلَيهِ وَعَلَيهِمُ السَّلامُ عِنْدَکَ،

و آسان است پس از تو خواهم به آن آبرويى که محمّد و آل محمّد که بر او و بر يشان سلام باد در نزد تو دارند و

وَبِحَقِّهِمْ عَلَيکَ، وَبِما اَوْجَبْتَ لَهُمْ، وَبِسآئِرِ اَنْبِيآئِکَ وَرُسُلِکَ، وَ اَصْفِيآئِکَ

به حقّى که يشان بر تو دارند و بدانچه واجب کرده اى براى يشان و به حقّ سير پيمبران و رسولان و برگزيدگان

وَ اَوْلِيآئِکَ الْمُخْلَِصينَ مِنْ عِبادِکَ، وَ بِاسْمِکَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ لَمّا قَضَيتَها

و دوستان مخلص از بندگانت و به حقّ بزرگترين نام اعظمت که همه ين حاجت ها را بريم برآورى

کُلَّها، وَاَسْعَفْتَنى بِها، وَ لَمْ تُخَيبْ اَمَلى وَ رَجآئى، اَللّهُمَّ وَ شَفِّعْ صاحِبَ

و کامرويم سازى بدانها و اميد و آرزويم را مبدّل به نوميدى نکنى خديا و شفاعت صاحب

هذَا الْقَبْرِ فِىَّ، يا سَيدى يا وَلِىَّ اللهِ يا اَمينَ اللهِ، اَسْئَلُکَ اَنْ تَشْفَعَ لى اِلَى

ين قبر را درباره من بپذير، اى آقاى من اى ولى خدا و اى امانتدار خدا از تو خواهم که شفاعت کنى از من بدرگاه

اللهِ عَزَّوَجَلَّ فى هذِهِ الْحاجاتِ کُلِّها، بِحَقِّ آبآئِکَ الطّاهِرينَ، وَ بِحَقِّ

خداى عزوجل در همه ين حاجت ها به حقّ پدران پاکت و بحقّ

اَوْلادِکَ الْمُنْتَجَبينَ، فَاِنَّ لَکَ عِنْدَاللهِ تَقَدَّسَتْ اَسْمآئُهُ، اَلْمَنْزِلَةَ الشَّريفَةَ،

فرزندان برگزيده اش زيرا که براى تو در نزد خداوندى که نام هيش منزّه است مقامى است بس شريف

وَالْمَرْتَبَةَ الْجَليلَةَ، وَالْجاهَ الْعَريضَ، اَللّـهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ اَوْجَهُ

و مرتبتى است برجسته و آبرويى است پهناور و بسيار خديا اگر من کسى را سراغ داشتم که آبرومندتر بود

عِنْدَکَ مِنْ هذَا الاِْمامِ، وَ مِنْ آبآئِهِ وَاَبْنآئِهِ الطّاهِرينَ عَلَيهِمُ السَّلامُ

در نزد تو از ين امام بزرگوار و از پدران و فرزندان پاکيزه اش که درود و سلام بر يشان باد ـ

وَالصَّلاةُ، لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئى، وَ قَدَّمْتُهُمْ اَمامَ حاجَتى وَ طَلِباتى هذِهِ،

بطور مسلّم آنها را شفيعان خود مى گرفتم و پيش روى حاجت ها و خواسته هيم قرارمى دادم پس از من بپذير

فَاسْمَعْ مِنّى، وَاسْتَجِبْ لى، وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ،

و دعيم را به اجابت رسان و انجام ده درباره من آنچه را تو شيسته آنى اى مهربانترين مهربانان

اَللّـهُمَّ وَ ما قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْئَلَتى، وَلَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتى مِنْ صالِحِ دينى

خديا و هر چه را کوتاه آمد از آن درخواست من (و از يادم رفت) و فکرم بدان نرسيد از آنچه به صلاح دين و

وَدُنْياىَ وَآخِرَتى، فَامْنُنْ بِهِ عَلىَّ،وَاحْفَظْنى وَاحْرُسْنى،وَهَبْ لى وَاغْفِرْ

دنيا و آخرتم باشد پس آنها را بر من منّت گذار (و عطا فرما) و محافظتم کن و پاسداريم کن و ببخش بر من و بيامرز مرا،

لى، وَ مَنْ اَرادَنى بِسُوء اَوْ مَکْرُوه، مِنْ شَيطان مَريد، اَوْ سُلْطان عَنيد، اَوْ

و هر که قصد دارد به من آسيبى يا امر ناخوشيندى وارد کند چه از شيطانى متمرّد يا سلطانى معاند يا

مُخالِف فى دين، اَوْ مُنازِع فى دُنْيا، اَوْ حاسِد عَلَىَّ نِعْمَةً، اَوْ ظالِم اَوْ باغ،

مخالف در دين يا ستيزه جويى در مال دنيا يا حسودى که در نعمتى بر من رشک برد يا ستمکار يا زورگويى (هر که باشد)

فَاقْبِضْ عَنّى يدَهُ، وَاصْرِفْ عَنّى کَيدَهُ، وَاشْغَلْهُ عَنّى بِنَفْسِهِ، وَاکْفِنى

قدرتش را از سر من بازگير و نقشه اش را از من بازگردان و او را بخودش مشغول کن و شرّ خودش

شَرَّهُ، وَشَرَّ اَتْباعِهِ وَشَياطينِهِ، وَاَجِرْنى مِنْ کُلِّ ما يضُرُّنى وَيجْحِفُ بى،

و شرّ پيروان و شياطينش را از من کفيت فرما و پناهم ده از هر چه به من زيان زند و به هلاکتم اندازد

وَاَعْطِنى جَميعَ الْخَيرِ کُلِّهِ مِمّا اَعْلَمُ وَمِمّا لا اَعْلَمُ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى

و هر خير و خوبى است همه را به من عطا فرما چه آن که مى دانم و چه آن را که نمى دانم خديا درود فرست بر

مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاغْفِرْلى وَلِوالِدَىَّ، وَلاِِخْوانى وَاَخَواتى، وَاَعْمامى

محمّد و آل محمّد و بيامرز مرا و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و عموهيم

وَعَمّاتى،وَاَخْوالى وَخالاتى،وَاَجْدادى وَجَدّاتى،وَاَوْلادِهِمْ وَذَراريهِمْ،

و عمه هيم و ديى هيم و خاله هيم و اجداد و جده هيم را و فرزندانشان و نژادشان

وَاَزْواجى وَذُرِّياتى، وَاَقْرِبآئى وَاَصْدِقائى، وَجيرانى وَاِخْوانى فيکَ مِنْ

و همسرانشان و فرزندان خودم و خويشانم و رفقا و همسيگانم و برادران دينيم را

اَهْلِ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ، وَلِجَميعِ اَهْلِ مَوَدَّتى مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ،

از اهل شرق و غرب عالم و تمام آنان که با من دوستى داشته و دارند از مردان و زنان با يمان

اَلاَْحْيآءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ، وَلِجَميعِ مَنْ عَلَّمَنى خَيراً، اَوْ تَعَلَّمَ مِنّى

زنده و مرده شان را و تمام کسانى که کار خيرى را به من ياد داده يا از من

عِلْماً، اَللّـهُمَّ اَشْرِکْهُمْ فى صالِحِ دُعآئى وِزِيارَتى لِمَشْهَدِ حُجَّتِکَ

علمى آموخته اند خديا شريک ساز يشان را در دعاى خيرى که کرده ام و زيارتى که از زيارتگاه حجّت

وَوَلِيکَ، وَاَشْرِکْنى فى صالِحِ اَدْعِيتِهِمْ، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ،

و وليت نصيبم شده و مرا نيز در دعاهاى خير يشان شريک ساز به مهرت اى مهربانترين مهربانان

وَبَلِّغْ وَلِيکَ مِنْهُمُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيکَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، يا سَيدى

و سلام برسان از طرف آنها بر ولى خودت، سلام خدا و رحمت و برکاتش و بر تو باد اى سرور

يا مَوْلاىَ، يا فُلانَ بْن فُلان

و آقاى من اى فلان...

(و به جاى کلمه فلان بن فلان نام امامى را که زيارت مى کنى با نام پدر بزرگوارش مى برى و مى گويى)

صَلَّى اللهُ عَلَيکَ وَعَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، اَنْتَ وَسيلَتى اِلَى اللهِ،

درود خدا بر تو و بر روح و جسمت تويى وسيله من بدرگاه خدا

وَذَريعَتى اِلَيهِ، وَ لى حَقُّ مُوالاتى وَتَاْميلى، فَکُنْ

و واسطه من در پيشگاهش و من بر تو حقّ دوستى و آرزومندى دارم پس شفيع

شَفيعى اِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِى الْوُقُوفِ عَلى قِصَّتى هذِهِ، وَصَرْفى عَنْ

من شو بدرگاه خداى عزوجل در اطّلاع بر جريان کارم و بازگرداندنم از

مَوْقِفى هذا بِالنُّجْحِ، وَ بِما سَئَلْتُهُ کُلِّهِ، بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ، اَللّـهُمَّ ارْزُقْنى

ين جا با کاميابى بدانچه درخواست کرده ام همه را به مهر و قدرتت، خديا روزيم کن

عَقْلاً کامِلاً، وَلُبّاً راجِحاً، وَ عِزّاً باقِياً، وَ قَلْباً زَکِياً، وَ عَمَلاً کَثيراً، وَاَدَباً

عقلى کامل و خردى که بچربد (بر هواى نفس) و عزّتى باقى و دلى پاک و کردارى بسيار و ادبى

بارِعاً،وَاجْعَلْ ذلِکَ کُلَّهُ لى،وَلاتَجْعَلْهُ عَلَىَّ،بِرَحْمَتِکَ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ

نيکو و همه را بسود من قرار ده نه به زيان من به مهرت اى مهربانترين مهربانان. (١)
__________________
(١). مصباح الزائر، ص ٤٦٨ و بحارالانوار، ج ٩٩، ص ١٦٩ .

۱۱

زيارت امين الله
امام باقر(عليه السلام) فرمود: هر که از شيعيان ما ين زيارت و دعا را نزد قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام)يا نزد قبر يکى از ائمّه(عليهم السلام)بخواند، خداوند متعال، ين زيارت و دعاى او را در طومارى از نور بالا مى برد و مهر حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) بر آن زده شود و ين گونه محفوظ بماند تا تسليم قائم آل محمّد(عليهم السلام) شود.(١)
جابر جعفى از امام محمّد باقر(عليه السلام) نقل مى کند که امام زين العابدين(عليه السلام) به زيارت قبر امير مؤمنان(عليه السلام) آمد و کنار قبر آن حضرت يستاد و گريست و گفت:

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَمينَ اللهِ فى اَرْضِهِ، وَحُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ، اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى امانتدار خدا در زمين او و حجّتش بر بندگان او سلام

عَلَيکَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ، اَشْهَدُ اَنَّکَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ

بر تو اى امير مؤمنان گواهى دهم که تو در راه خدا جهاد کردى چنانچه بيد و رفتار کردى

بِکِتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، حَتّى دَعاکَ اللهُ اِلى

به کتاب خدا (قرآن) و پيروى کردى از سنتهاى پيامبرش صلى الله عليه و آله تا ين که خداوند تو را به

جِوارِهِ، فَقَبَضَکَ اِلَيهِ بِاخْتِيارِهِ، وَاَلْزَمَ اَعْدائَکَ الْحُجَّةَ مَعَ مالَکَ مِنَ

جوار خويش دعوت فرمود و به اختيار خودش جانت را قبض نمود و ملزم کرد دشمنانت را به حجت و برهان

الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلى جَميعِ خَلْقِهِ، اَللّـهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِکَ،

با حجّتهاى رساى ديگرى که با تو بود بر تمامى خلق خود، خديا قرار ده نفس مرا آرام به تقديرت

راضِيةً بِقَضآئِکَ، مُولِعَةً بِذِکْرِکَ وَدُعآئِکَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِکَ، مَحْبُوبَةً

و خشنود به قضيت و حريص به ذکر و دعيت و دوستدار برگزيدگان دوستانت و محبوب

فى اَرْضِکَ وَسَمآئِکَ، صابِرَةً عَلى نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَةً لِفَواضِلِ

در زمين و آسمانت و شکيبا در مورد نزول بليت و سپاسگزار در برابر

نَعْمآئِکَ، ذاکِرَةً لِسَوابِـغِ آلآئِکَ، مُشْتاقَةً اِلى فَرْحَةِ لِقآئِکَ، مُتَزَوِّدَةً

نعمتهاى فزونت و متذکر عطياى فراوانت مشتاق به شاد گشتن ديدارت توشه گير

التَّقْوى لِيوْمِ جَزآئِکَ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِکَ، مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ اَعْدائِکَ،

پرهيزکارى براى روز پاداشت پيروى کننده روشهاى دوستانت دورى گزيننده اخلاق دشمنانت

مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِکَ وَثَنآئِکَ

سرگرم از دنيا به ستيش و ثنيت

* سپس گونه مبارک خود را برقبر گذاشت وگفت:

اَللّـهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيکَ والِهَةٌ، وَسُبُلَ الرّاغِبينَ اِلَيکَ شارِعَةٌ،

خديا براستى دلهاى فروتنان درگاهت بسوى تو حيران است و راههاى مشتاقان به جانب تو باز است

وَاَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيکَ واضِحَةٌ، وَاَفْئِدَةَ الْعارِفينَ مِنْکَ فازِعَةٌ،

و نشانه هاى قاصدان کويت آشکار و نميان است و قلبهاى عارفان از تو ترسان است

وَاَصْواتَ الدّاعينَ اِلَيکَ صاعِدَةٌ، وَاَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَدَعْوَةَ

و صداهاى خوانندگان بطرف تو صاعد و درهاى اجابت برويشان باز است و دعاى

مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَةٌ، وَتَوْبَةَ مَنْ اَنابَ اِلَيکَ مَقْبُولَةٌ، وَعَبْرَةَ مَنْ بَکى مِنْ

آن کس که با تو راز گويد مستجاب است و توبه آن کس که به درگاه تو بازگردد پذيرفته است و اشک ديده آن کس که از

خَوْفِکَ مَرْحُومَةٌ، وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَةٌ، وَالاِْعانَةَ لِمَنِ

خوف تو گريد مورد رحم و مهر است و فريادرسى تو براى کسى که به تو استغاثه کند آماده است و کمک کاريت براى آن کس که

اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَةٌ، وَعِداتِکَ لِعِبادِکَ مُنْجَزَةٌ، وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَکَ مُقالَةٌ،

از تو کمک خواهد ريگان است و وعده هيى که به بندگانت دادى وفيش حتمى است و لغزش کسى که از تو پوزش طلبد بخشوده است

وَاَعْمالَ الْعامِلينَ لَدَيکَ مَحْفُوظَةٌ، وَاَرْزاقَکَ اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْکَ

و کارهاى آنان که براى تو کار کنند در نزد تو محفوظ است و روزيهيى که به آفريدگانت دهى از نزدت

نازِلَةٌ، وَعَوآئِدَ الْمَزيدِ اِلَيهِمْ واصِلَةٌ، وَذُنـُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ،

ريزان است و بهره هاى بيشترى هم بسويشان مى رسد و گناه آمرزش خواهان (از تو) آمرزيده است

وَحَوآئِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِيةٌ، وَجَوآئِزَ السّآئِلينَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَةٌ، وَ

و حاجتهاى آفريدگانت نزد تو روا شده است و جيزه هاى سائلان در پيش تو شيان و وافر است

عَوآئِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَمَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ، وَمَناهِلَ الظِّمآءِ

و بهره هاى فزون پياپى است و خوانهاى احسان تو براى طعام خواهان آماده است و حوضهاى آب براى تشنگان

مُتْرَعَةٌ، اَللّـهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعآئى، وَاقْبَلْ ثَنآئى، وَاجْمَعْ بَينى وَبَينَ

لبريز است خديا پس دعيم را مستجاب کن و بپذير مدح و ثنيم را و گردآور ميان من و

اَوْلِيآئى، بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِىٍّ وَفاطِمَةَ، وَالْحَسَنِ وَالْحُسَينِ، اِنَّکَ وَلِىُّ

دوستانم به حق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين که براستى تويى صاحب

نَعْمآئى،وَمُنْتَهى مُناىَ،وَغيةُ رَجائى فى مُنْقَلَبى وَمَثْواىَ *

نعمتهيم و منتهاى آرزويم و سر حدّ نهيى اميدم و بازگشتگاه و اقامتگاهم

در کامل الزيارات بعد از ين زيارت، ين فقرات نيز آمده است:

اَنْتَ اِلهى وَسَيدى وَمَوْلاىَ،اِغْفِرْ لاَِوْلِيآئِنا،

تويى معبود و آقا و مولاى من بيامرز دوستان ما را

وَکُفَّ عَنّا اَعْدآئَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ کَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا،

و بازدار از ما دشمنانمان را و سرگرمشان کن از آزار ما و آشکار کن گفتار حق را و آن را برتر قرار ده

وَاَدْحِضْ کَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ.

و از ميان ببر گفتار باطل را و آن را پست گردان که براستى تو بر هر چيز توانيى.
_______________
(١) . مزار کبير، ص ٢٨٢ .

۱۲

زيارت عاشورا
در فضيلت ين زيارت همين بس که بر خلاف سير زيارات که از معصومين(عليهم السلام) نقل شده، ائمّه هدى(عليهم السلام) آن را از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)نقل کرده اند که جبرئيل امين آن را از سوى خداوند براى او آورده است.
طبق رويتى از امام صادق(عليه السلام)، آن حضرت و اجداد معصومش(عليهم السلام)ضمانت کرده اند هر کس ين زيارت را و دعاى بعد از آن را بخواند، زيارتش مقبول درگاه خداوند و دعيش مستجاب و اهل بهشت خواهد بود و حتّى شفاعتش در حقّ ديگران پذيرفته خواهد شد.(١)

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَباعَبْدِاللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيکَ يابْنَ رَسُولِ اللهِ، (اَلسَّلامُ عَلَيکَ

سلام بر تو اى ابا عبدالله سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو

يا خِيرَةَ اللهِ وَابْنَ خِيرَتِهِ)(١٠)، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يابْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَابْنَ سَيدِ

اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان و فرزند آقاى

الْوَصِيينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يابْنَ فاطِمَةَ سَيدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ

اوصيا سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام

عَلَيکَ يا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ وَعَلَى

بر تو اى که خدا خونخواهيش کندو فرزند چنين کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى سلام بر تو و بر

الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَيکُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ

روان هيى که فرود آمدند به آستانت، بر شما همگى از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من برجيم

وَبَقِىَ اللَّيلُ وَالنَّهارُ، يا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ

و برجاست شب و روز اى ابا عبدالله براستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت

الْمُصيبَةُ بِکَ عَلَينا وَعَلى جَميعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ

مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام و گران و عظيم گشت

مُصيبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً

مصيبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمان ها پس خدا لعنت کند مردمى را که

اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکُمْ اَهْلَ الْبَيتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ

ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را

عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فيها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً

از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هيى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود و خدا لعنت کند مردمى که

قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْکينِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ

شما را کشتند و خدا لعنت کند آنان که تهيه اسباب کردند براى آنها تا توانستند با شما بجنگند بيزارى جويم بسوى خدا

وَاِلَيکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِيآئِهِم، يا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ

و بسوى شما از يشان و از پيروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان اى اباعبدالله من تسليمم

لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى يوْمِ الْقِيامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِياد

و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قيامت و خدا لعنت کند خاندان زياد

وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَيةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ

و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنى اميه را همگى و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زياد) را و خدا لعنت کند

عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ

عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمى را که اسب ها را زين کردند و دهنه زدند و به راه افتادند

لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ

براى پيکار با تو پدر و مادرم بفديت که براستى بزرگ شد مصيبت تو بر من پس مى خواهم از آن خديى که گرامى داشت

مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ يرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ

مقام تو را و گرامى داشت مرا بخاطر تو که روزيم گرداند خونخواهى تو را در رکاب آن امام يارى شده از خاندان

بَيتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجيهاً بِالْحُسَينِ

محمّد صلى الله عليه و آله خديا قرار ده مرا نزد خودت آبرومند بوسيله حسين

عَلَيهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى

عليه السلام در دنيا و آخرت اى ابا عبدالله من تقرّب جويم به درگاه خدا و پيشگاه

رَسُولِهِ، وَاِلى اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَيکَ

رسولش و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و شما

بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ، وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ

بوسيله دوستى تو و بوسيله بيزارى از کسى که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا کرد و به بيزارى جستن از کسى که

اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيکُمْ، وَاَبْرَءُ اِلَى اللهِ وَ اِلى رَسُولِهِ) مِمَّنْ

شالوده ستم و ظلم بر شما را ريخت و بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى رسولش از کسى که

اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَيهِ بُنْيانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَيکُمْ،

پى ريزى کرد شالوده ين کار را و پيه گذارى کرد بر آن بنيانش را و دنبال کرد ستم و ظلمش را بر شما

وَعلى اَشْياعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَيکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَيکُمْ

و بر پيروان شما بيزارى جويم بدرگاه خدا و به پيشگاه شما از يشان و تقرّب جويم بسوى خدا سپس به شما

بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِيکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبينَ لَکُمُ

بوسيله دوستيتان و دوستى دوستان شما و به بيزارى از دشمنانتان و برپا کنندگان (و آتش افروزان)

الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ،

جنگ با شما و به بيزارى از ياران و پيروانشان من در صلح و سازشم با کسى که با شما در صلح است

وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ

و در جنگم با کسى که با شما در جنگ است و دوستم با کسى که شما را دوست دارد و دشمنم با کسى که شما را دشمن دارد و درخواست کنم

اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِيآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ

از خديى که مرا گرامى داشت بوسيله معرفت شما و معرفت دوستانتان و روزيم کند بيزارى جستن از

اَعْدآئِکُمْ، اَنْ يجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ يثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ

دشمنانتان را به ين که قرار دهد مرا با شما در دنيا و آخرت و پابرجا دارد براى من در پيش شما

قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ يبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ

گام راست و درستى (و ثبات قدمى) در دنيا و آخرت و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسنديده شما

عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ يرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ

در پيش خدا و روزيم کند خونخواهى شما را با امام راهنماى آشکار گوياى به حق

مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ يعْطِينى

که از شما (خاندان) است واز خدا خواهم به حقّ شما و بدان منزلتى که شما نزد او داريد که عطا کند به من

بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما يعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ، مُصيبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ

بوسيله مصيبتى که از ناحيه شما به من رسيده بهترين پاداشى را که مى دهد به يک مصيبت زده از مصيبتى که ديده براستى چه مصيبت بزرگى و چه

رَزِيتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَميعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى

داغ گرانى بود در اسلام و در تمام آسمانها و زمين خديا چنانم کن

فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ

در ين جا که يستاده ام از کسانى باشم که برسد بدو از ناحيه تو درود و رحمت و آمرزشى خديا قرار ده

مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،

زندگيم را زندگى محمّد و آل محمّد و مرگم را مرگ محمّد و آل محمّد

اَللّهُمَّ اِنَّ هذا يوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعينُ ابْنُ

خديا ين روز روزى است که مبارک و ميمون دانستند آن را بنى اميه و پسر آن زن جگرخوار (معاويه) آن ملعون پسر

اللَّعينِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِيکَ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن

ملعون (که لعن شده) بر زبان تو و زبان پيامبرت که درود خدا بر او و آلش باد در هر جا

وَمَوْقِف وَقَفَ فيهِ نَبِيکَ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْيانَ

و هر مکانى که توقّف کرد در آن مکان پيامبرت صلى الله عليه و آله خديا لعنت کن ابوسفيان

وَمُعوِيةَ وَ يزيدَ بْنَ مُعاوِيةَ، عَلَيهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ، وَهذا يوْمٌ

و معاويه و يزيد بن معاويه را که لعنت بر يشان باد از جانب تو براى هميشه و ين روز روزى است که

فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِياد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ، اَللّـهُمَّ

شادمان شدند به ين روز دودمان زياد و دودمان مروان بخاطر کشتنشان حضرت حسين صلوات الله عليه را خديا

فَضاعِفْ عَلَيهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيکَ فى هذَا

پس چندين برابر کن بر آنها لعنت خود و عذاب دردناک را خديا من تقرّب جويم بسوى تو در ين

الْيوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَيامِ حَياتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيهِمْ،

روز و در ين جيى که هستم و در تمام دوران زندگيم به بيزارى جستن از ينها و لعنت فرستادن بر يشان

وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِيکَ وَ آلِ نَبِيکَ عَلَيهِ وَعَلَيهِمُ اَلسَّلامُ

و بوسيله دوست داشتن پيامبرت و خاندان پيامبرت که بر او و بر يشان سلام باد

* سپس صد مرتبه مى گويى:

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى

خديا لعنت کن نخستين ستمگرى را که بزور گرفت حق محمّد و آل محمّد را و آخرين کسى که او را در ين زور و ستم

ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَينَ، وَشيعَتْ وَبيعَتْ

پيروى کرد خديا لعنت کن بر گروهى که پيکار کردند با حسين(عليه السلام) و همراهى کردند و پيمان بستند

وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً

و از هم پيروى کردند براى کشتن آن حضرت خديا لعنت کن همه آنها را

آنگاه صد مرتبه مى گويى:

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَيکَ مِنّى سَلامُ

سلام بر تو اى ابا عبدالله و بر روانهيى که فرود آمدند به آستانت، بر تو از جانب من سلام

اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى

خدا باد هميشه تا من زنده ام و برپاست شب و روز و قرار ندهد ين زيارت را خداوند آخرين بار زيارت من

لِزِيارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَينِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَينِ، وَعَلى اَوْلادِ

از شما سلام بر حسين و بر على بن الحسين و بر فرزندان

الْحُسَينِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَينِ * سپس مى گويى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ

حسين و بر اصحاب و ياران حسين * * * * * خديا مخصوص گردان

ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ

نخستين ستمگر را به لعنت من و آغاز کن بدان لعن اوّلى را و سپس دوّمى و سوّمى و چهارمى را خديا لعنت کن

يزيدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَيدَ اللهِ بْنَ زِياد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْد

يزيد را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبيدالله پسر زياد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد

وَ شِمْراً،وَ آلَ اَبى سُفْيانَ وَ آلَ زِياد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى يوْمِ الْقِيمَةِ

و شمر و دودمان ابوسفيان و دودمان زياد و دودمان مروان را تا روز قيامت

آنگاه به سجده مى روى و مى گويى:

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرينَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ

خديا مخصوص توست ستيش سپاسگزاران تو بر مصيبت زدگى آنها،

اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظيمِ رَزِيتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَينِ يوْمَ الْوُرُودِ،

ستيش خداى را بر بزرگى مصيبتم خديا روزيم گردان شفاعت حسين(عليه السلام) را در روز ورود (به صحراى قيامت)

وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَينِ وَ اَصْحابِ الْحُسَينِ، اَلَّذينَ

و ثابت بدار گام راستيم را در نزد خودت با حسين(عليه السلام) و ياران حسين آنان که

بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلامُ.

بى دريغ دادند جان خود را در راه حسين عليه السلام.
___________________
(١) . بحارالانوار، ج ٩٨، ص ٣٠٠ .

۱۳

مناجات اميرالمؤمنين(عليه السلام)

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ لا ينْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ، اِلاَّ مَنْ اَتَى اللهَ

خديا از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد کسى را نه مال و نه فرزندان مگر آن کس که دلى پاک به

بِقَلْب سَليم، وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ يعَضُّ الظّالِمُ عَلى يدَيهِ، يقُولُ يا لَيتَنِى

نزد خدا آورد و از تو امان خواهم در آن روزى که بگزد شخص ستمکار هر دو دست خود را و گويد اى کاش

اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ يعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ

گرفته بودم با پيامبر راهى و از تو امان خواهم در روزى که شناخته شوند جنيتکاران به

بِسيماهُمْ، فَيؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ، وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ لا يجْزى

سيما و رخساره شان و بگيرندشان به پيشانيها و قدمها و از تو امان خواهم در آن روزى که کيفر نبيند

والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ، وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَيئاً، اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ،

پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى کيفر شود بجاى پدرش براستى وعده خدا حق است

وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ لا ينْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ، وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ

و از تو امان خواهم در آن روزى که سود ندهد ستمکاران را عذرخواهيشان و بر يشان است لعنت و يشان راست بدى

الدّارِ، وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيئاً، وَالاَْمْرُ يوْمَئِذ للهِِ،

آن سراى و از تو امان خواهم در روزى که مالک نيست کسى براى کسى ديگر چيزى را و کار در آن روز بدست خدا است

وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ يفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ، وَاُمِّهِ وَاَبيهِ، وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ،

و از تو خواهم امان در آن روزى که بگريزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش

لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يوْمَئِذ شَأْنٌ يغْنيهِ، وَاَسْئَلُکَ الاَْمانَ يوْمَ يوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ

براى هر کس از يشان در آن روز کارى است که (فقط) بدان پردازد و از تو خواهم امان در آن روزى که شخص جنيتکار دوست دارد

يفْتَدى مِنْ عَذابِ يوْمَئِذ بِبَنيهِ، وَصاحِبَتِهِ وَاَخيهِ، وَفَصيلَتِهِ الَّتى تُؤْويهِ،

که فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش و همسرش و برادرش و خويشاوندانش که او را در پناه گيرند

وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ جَميعاً ثُمَّ ينْجيهِ، کَلاّ اِنَّها لَظى، نَزّاعَةً لِلشَّوى، مَوْلاىَ

و هر که در زمين هست يکسره که بلکه او را نجات دهد، هرگز که جهنم آتشى است سوزان که پوست از سر بکند مولاى

يامَوْلاىَ، اَنْتَ الْمَوْلى وَ اَنَا الْعَبْدُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْعَبْدَ اِلاَّ الْمَوْلى، مَوْلاىَ

من... تويى سرور و منم بنده و يا رحم کند بر بنده جز سرور او مولاى من

يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْمالِکُ وَ اَ نَا الْمَمْلُوکُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَمْلُوکَ اِلاَّ الْمالِکُ،

اى مولاى من تويى مالک و منم مملوک و يا رحم کند بر مملوک جز مالک

مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْعَزيزُ وَ اَ نَا الذَّليلُ، وَ هَلْ يرْحَمُ الذَّليلَ اِلاَّ

مولاى من اى مولاى من تويى عزّتمند و منم خوار و ذليل و يا رحم کند بر شخص خوار جز

الْعَزيزُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْخالِقُ وَ اَ نَا الْمَخْلُوقُ، وَهَلْ يرْحَمُ

عزيز مولاى من اى مولاى من تويى آفريدگار و منم آفريده و يا رحم کند

الْمَخْلُوقَ اِلاَّ الْخالِقُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْعَظيمُ وَ اَ نَا الْحَقيرُ، وَهَلْ

بر آفريده جز آفريدگار مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم ناچيز و يا

يرْحَمُ الْحَقيرَ اِلاَّ الْعَظيمُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَ نَا الضَّعيفُ،

رحم کند بر ناچيز جز بزرگ مولاى من اى مولاى من تويى نيرومند و منم ناتوان

وَهَلْ يرْحَمُ الضَّعيفَ اِلاَّ الْقَوِىُّ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْغَنِىُّ وَ اَ نَا

و يا رحم کند بر ناتوان جز نيرومند مولاى من اى مولاى من تويى بى نياز و منم

الْفَقيرُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْفَقيرَ اِلاَّ الْغَنِىُّ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنـَا

نيازمند و يا رحم کند بر نيازمند جز بى نياز مولاى من اى مولاى من تويى عطابخش و منم

السّآئِلُ، وَهَلْ يرْحَمُ السّآئِلَ اِلاَّ الْمُعْطى، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْحَىُّ وَ

سائل و يا رحم کند بر سائل جز عطاکننده مولاى من اى مولاى من تويى زنده و

اَ نَا الْمَيتُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَيتَ اِلاَّ الْحَىُّ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ،اَنْتَ الْباقى وَ

منم مرده و يا رحم کند مرده را جز زنده مولاى من اى مولاى من تويى باقى و

اَ نَا الْفانى، وَ هَلْ يرْحَمُ الْفانِىَ اِلاَّ الْباقى، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الدّآئِمُ وَ

منم فانى و يا رحم کند بر فانى جز خداى باقى مولاى من اى مولاى من تويى هميشگى و

اَ نَا الزّآئِلُ، وَهَلْ يرْحَمُ الزّآئِلَ اِلاَّ الدّائِمُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الرّازِقُ

منم زوال پذير و يا رحم کند بر زوال پذير جز خداى هميشگى مولاى من اى مولاى من تويى روزى ده و

وَ اَ نَا الْمَرْزُوقُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلاَّ الرّازِقُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ

منم روزى خور و يا رحم کند روزى خور را جز روزى ده مولاى من اى مولاى من تويى

الْجَوادُ وَ اَ نَا الْبَخيلُ، وَ هَلْ يرْحَمُ الْبَخيلَ اِلاَّ الْجَوادُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ،

سخاوتمند و منم بخيل و يا رحم کند بر بخيل جز سخاوتمند مولاى من اى مولاى من

اَنْتَ الْمُعافى وَ اَ نَا الْمُبْتَلى، وَ هَلْ يرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلاَّ الْمُعافى، مَوْلاىَ يا

تويى عافيت بخش و منم گرفتار و يا رحم کند بر شخص گرفتار جز عافيت بخش مولاى من اى

مَوْلاىَ، اَنْتَ الْکَبيرُ وَ اَ نَا الصَّغيرُ، وَهَلْ يرْحَمُ الصَّغيرَ اِلاَّ الْکَبيرُ، مَوْلاىَ

مولاى من تويى بزرگ و منم کوچک و يا رحم کند بر کوچک جز بزرگ مولاى

يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْهادى وَ اَ نَا الضّآلُّ، وَهَلْ يرْحَمُ الضّآلَّ اِلاَّ الْهادى،

من اى مولاى من تويى راهنما و منم گمراه و يا رحم کند بر گمراه جز راهنما

مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الرَّحْمنُ وَ اَنَا الْمَرْحُومُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلاَّ

مولاى من اى مولاى من تويى بخشينده و منم بخشش پذير و يا رحم کند بخشش پذير را جز

الرَّحْمنُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ السُّلْطانُ وَ اَ نَا الْمُمْتَحَنُ، وَهَلْ يرْحَمُ

بخشينده مولاى من اى مولاى من تويى سلطان و منم گرفتار آزميش و يا رحم کند

الْمُمْتَحَنَ اِلاَّ السُّلْطانُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الدَّليلُ وَ اَ نَا الْمُتَحَيرُ،

به بنده گرفتار آزميش جز سلطان مولاى من اى مولاى من تويى دليل و راهنما و منم متحير و سرگردان

وَهَلْ يرْحَمُ الْمُتَحَيرَ اِلاَّ الدَّليلُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ الْغَفُورُ وَ اَ نَا

و يا رحم کند سرگردان را جز راهنما مولاى من اى مولاى من تويى آمرزنده و منم

الْمُذْنِبُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلاَّ الْغَفُورُ، مَوْلاىَ يامَوْلاىَ، اَنْتَ الْغالِبُ وَ

گنهکار و يا رحم کند گنهکار را جز آمرزنده مولاى من اى مولاى من تويى غالب و

اَ نَا الْمَغْلُوبُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلاَّ الْغالِبُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ، اَنْتَ

منم مغلوب و يا رحم کند بر مغلوب جز غالب مولاى من اى مولاى من تويى

الرَّبُّ وَ اَ نَا الْمَرْبُوبُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلاَّ الرَّبُّ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ،

پروردگار و منم پروريده و يا رحم کند پروريده را جز پروردگار مولاى من اى مولاى من

اَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَ اَ نَا الْخاشِعُ، وَهَلْ يرْحَمُ الْخاشِعَ اِلاَّ الْمُتَکَبِّرُ، مَوْلاىَ يا

تويى خداى با کبريا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و يا رحم کند بر فروتن جز خداى بزرگمنش مولاى من اى

مَوْلاىَ، اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِکَ، وَارْضَ عَنّى بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ وَفَضْلِکَ، يا

مولاى من به من رحم کن به رحمت خود و خشنود شو از من به جود و کرم و فضل خود اى

ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ، وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.

۱۴

زيارت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)
امام صادق(عليه السلام) از اجداد طاهرينش رويت کرده که هر کس قبر فاطمه(عليها السلام) را زيارت کند و سپس استغفار کند خداوند او را مى بخشد و وارد بهشت مى کند.(١)

اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پيغمبر خدا سلام

عَلَيکِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ

بر تو اى دختر حبيب خدا سلام برتو اى دختر خليل خدا سلام بر تو

يا بِنْتَ صَفِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ

اى دختر برگزيده خدا سلام بر تو اى دختر امين خدا سلام بر تو اى دختر

خَيرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِيآءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِکَتِهِ،

بهترين خلق خدا سلام بر تو اى دختر بهترين پيمبران خدا و رسولانش و فرشتگانش

اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ خَيرِ الْبَرِيةِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا سِيدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ

سلام بر تو اى دختر بهترين مخلوقات سلام بر تو اى بانوى زنان جهانيان

مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا زَوْجَةَ وَلِىِّ اللهِ، وَ خَيرِ الْخَلْقِ

از اوّلين و آخرين سلام بر تو اى همسر ولىّ خدا و بهترين خلق

بَعْدَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ سَيدَىْ شَبابِ اَهْلِ

پس از رسول خدا سلام بر تو اى مادر حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل

الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا الرَّضِيةُ

بهشت سلام بر تو اى صديقه شهيده سلام بر تو اى خشنود از خدا

الْمَرْضِيةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکِيةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا

و پسنديده حق سلام بر تو اى با فضل و پاکيزه سلام بر تو اى

الْحَوْرآءُ الاِْنْسِيةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا التَّقِيةُ النَّقِيةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا

حُوروَش از جنس آدمى سلام بر تو اى پرهيزکار پاکيزه سلام بر تو اى

الْمُحَدَّثَةُ الْعَليمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، اَلسَّلامُ

هم سخن با فرشتگان و اى دانا سلام بر تو اى ستمديده اى که حقت را بناحق بردند سلام

عَلَيکِ يتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ

بر تو اى ستم کشيده اى که مقهور دشمنان گشتى سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول

اللهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، صَلَّى اللهُ عَلَيکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، اَشْهَدُ

خدا و رحمت خدا و برکاتش درود خدا بر تو و بر روح تو و بدنت گواهى دهم

اَنَّکِ مَضَيتِ عَلى بَينَة مِنْ رَبِّکِ، وَ اَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى

که براستى تو از ين جهان رفتى با برهانى روشن از جانب پروردگارت و بطور مسلّم هر که تو را شادان کرد رسول خدا را شادان کرده که درود

اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ جَفاکِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ

خدا بر او وآلش و هر که بر تو جفا کرد به رسول خدا صلى الله عليه و آله جفا کرد و هر که

آذاکِ فَقَدْ آذى رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ

تو را آزرد قطعاً رسول خدا صلى الله عليه و آله را آزرده و هر که با تو پيوند بست با

رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ

رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوند بسته و هر که از تو ببرد از رسول خدا صلى الله

عَلَيهِ وَآلِهِ، لاَِنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ، وَ رُوحُهُ الَّتى بَينَ جَنْبَيهِ، کَما قالَ صَلَّى اللهُ

عليه و آله پيوندش را بريده زيرا تو پاره تن او هستى و روح اويى که در ميان تن اوست همانگونه که پيامبر صلى الله

عَلَيهِ وَآلِهِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِکَتَهُ اَ نّى راض عَمَّنْ رَضيتِ عَنْهُ،

عليه و آله فرمود. گواه گيرم خدا و پيمبران و فرشتگانش را که من راضيم از هر که تو از او راضى هستى

ساخِطٌ عَلى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّئْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ

و خشمگينم بر هر که تو بر او خشمگينى بيزارى جويم از هر که تو از او بيزارى جويى دوستدارم هر که را

والَيتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ اَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ اَحْبَبْتِ،

تو دوستدارى دشمن دارم هر که را تو دشمن دارى تنفر دارم از هر که تو تنفر دارى دوستم با هر که تو دوست دارى

وَکَفى بِاللهِ شَهيداً وَحَسيباً، وَجازِياً وَمُثيباً.

و بس است خدا براى گواهى و حساب داشتن و کيفر دادن و پاداش نيک دادن.

سپس بر رسول اکرم و ائمّه اطهار صلوات مى فرستى.
___________________
(١) . بحارالانوار، ج ٩٧، ص ١٩٩، ح ١٩.



۱۵
ارتباط با خدا

زيارت آل ياسين
ين زيارت زيارتى است بسيار عالى و پرمحتوا از ناحيه مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) که در سرداب مقدس و غير آن مى توان از آن استفاده کرد، آن حضرت فرمود: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، لا لاَِمْرِهِ تَعْقِلُونَ، وَ لا مِنْ اَوْلِيائِهِ تَقْبَلُونَ، حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِى النُّذُرُ عَنْ قَوْم لا يؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَينا وَ عَلى عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ. هر گاه خواستيد بوسيله ما به خدا، و به سوى ما توجّه کنيد، ين زيارت را بخوانيد.

سَلامٌ عَلى آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا داعِىَ اللهِ وَرَبّانِىَّ ياتِهِ، اَلسَّلامُ

سلام بر آل ياسين سلام بر تو اى دعوت کننده به خدا و عارف به ياتش سلام

عَلَيکَ يا بابَ اللهِ وَدَيانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ،

بر تو اى واسطه خدا و سرپرست دين او سلام بر تو اى خليفه خدا و ياور حقّ او

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا تالِىَ کِتابِ اللهِ

سلام بر تو اى حجّت خدا و راهنماى اراده اش سلام بر تو اى تلاوت کننده کتاب خدا

وَتَرْجُمانَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ فى آناءِ لَيلِکَ وَاَطْرافِ نَهارِکَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ

و تفسير کننده يات او سلام بر تو در تمام آنات و دقيق شب و سرتاسر روز سلام بر تو

يا بَقِيةَ اللهِ فى اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذى اَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ،

اى بجاى مانده از طرف خدا در روى زمين سلام بر تو اى پيمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذى ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يهَا الْعَلَمُ

سلام بر تو اى وعده خدا که تضمينش کرده سلام بر تو اى پرچم

الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيرَ

برافراشته و دانش ريزان و فريادرس خلق و رحمت وسيع حق، و آن وعده اى که

مَکْذُوب، اَلسَّلامُ عَلَيکَ حينَ تَقُومُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ

دروغ نشود سلام بر تو هنگامى که بپا مى يستى سلام بر تو هنگامى که مى نشينى سلام

عَلَيکَ حينَ تَقْرَءُ وَتُبَينُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ حينَ تُصَلّى وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ

بر تو هنگامى که (فرامين حق را) مى خوانى و تفسير مى کنى سلام بر تو هنگامى که نماز مى خوانى و قنوت کنى سلام

عَلَيکَ حينَ تَرْکَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ، اَلسَّلامُ

بر تو هنگامى که رکوع و سجده بجاى آورى سلام بر تو هنگامى که «لا اله الا الله» و «الله اکبر» گويى سلام

عَلَيکَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسى،

بر تو هنگامى که خدا را ستيش کنى و از او آمرزش خواهى سلام بر تو هنگامى که بامداد کنى و شام کنى

اَلسَّلامُ عَلَيکَ فِى اللَّيلِ اِذا يغْشى، وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يهَا

سلام بر تو در شب هنگامى که تاريکيش فرا گيرد و در روز هنگامى که پرده برگيرد سلام بر تو اى

الاِْمامُ الْمَاْمُونُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يهَا الْمُقَدَّمُ الْمَاْمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ

امام امين سلام بر تو اى مقدم (بر همه خلق و) مورد آرزو(ى آنان) سلام بر تو

بِجَوامِعِ السَّلامِ، اُشْهِدُکَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا

به همه سلام ها گواه گيرم تو را اى مولا و سرور من که من گواهى دهم به ين که معبودى نيست جز خداى يگانه که

شَريکَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبيبَ اِلاَّ هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُکَ

شريک ندارد و نيز (گواهى دهم که) محمّد بنده و رسول اوست و محبوبى نيست جز او و خاندانش و گواه گيرم تو را

يا مَوْلاىَ اَنَّ عَلِياً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالْحُسَينَ

اى مولاى من که على امير مؤمنان حجّت خداست و حسن حجّت اوست و حسين حجّت

حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَينِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ

اوست و على بن الحسين حجّت اوست و محمّد بن على حجّت اوست و جعفر بن

مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ مُوسى حُجَّتُهُ،

محمّد حجّت اوست و موسى بن جعفر حجّت اوست و على بن موسى حجّت اوست

وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ

و محمّد بن على حجّت اوست و على بن محمّد حجّت اوست و حسن بن على

حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَ الاْخِرُ، وَ اَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لا

حجّت اوست و گواهى دهم که تو حجّت خديى، شمييد اوّل و آخر و مسلّماً بازگشت شما حق است که

رَيبَ فيها، يوْمَ لا ينْفَعُ نَفْساً يمانُها، لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ

شکى در آن نيست، روزى که سود ندهد کسى را يمانش که پيش از آن يمان نياورده يا در (مدت)

فى يمانِها خَيراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناکِراً وَنَکيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ

يمان خويش کار خيرى انجام نداده و همانا مرگ حق است و ناکر و نکير (دو فرشته سؤال قبر) حق است و گواهى دهم که

النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ(١)، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ

زنده شدن پس از مرگ حق است و برانگيخته شده حق است و صراط حق است و مرصاد (کمينگاه) حق است و ميزان

حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ

حق است و حشر (در قيامت) حق است و حساب حق است و بهشت و دوزخ حق است و وعده

وَالْوَعيدَ بِهِما حَقٌّ، يا مَوْلاىَ شَقِىَ مَنْ خالَفَکُمْ، وَسَعِدَ مَنْ اَطـاعَکُمْ،

و تهديد درباره آن دو حق است اى مولاى من بدبخت است کسى که مخالفت شما را کرد و سعادتمند است کسى که پيرويتان کرد

فَاشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُکَ عَلَيهِ، وَ اَ نَا وَلِىٌّ لَکَ، بَرىٌ مِنْ عَدُوِّکَ، فَالْحَقُّ ما

پس گواهى ده بر آنچه تو را بر آن گواه گرفتم و من دوست توام و بيزارم از دشمنت حق آن است که

رَضيتُمُوهُ، وَ الْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ(٢)، وَ الْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْکَرُ

شما پسند کرديد و باطل همان است که شما بدان خشم کرديد و معروف (و کار نيک) همان بود که شما بدان دستور داديد و منکر

ما نَهَيتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسى مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ

همان بود که شما از آن جلوگيرى و نهى کرديد، من يمان دارم به خداى يگانه اى که شريک ندارد و به رسول او و

وَبِاَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَبِکُمْ يا مَوْلاىَ، اَوَّلِکُمْ وَآخِرِکُمْ، وَنُصْرَتى مُعَدَّةٌ لَکُمْ،

به اميرمؤمنان و به شما اى مولاى من از اوّل تا آخرتان و ياريم براى شما آماده است

وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَکُمْ، آمينَ آمينَ

و دوستيم خالص و پاک براى شماست آمين آمين

آنگاه ين دعا خوانده شود:

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد نَبِىِّ رَحْمَتِکَ، وَکَلِمَةِ نُورِکَ، وَاَنْ تَمْلاََ قَلْبى نُورَ

خديا از تو خواهم که درود فرستى بر محمّد پيامبر رحمتت و کلمه نورت و ديگر آن که پرکنى دل مرا با نور

الْيقينِ، وَصَدْرى نُورَ اليمانِ، وَفِکْرى نُورَ النِّياتِ، وَعَزْمى نُورَ الْعِلْمِ،

يقين و سينه ام را با نور يمان و انديشه ام را با نور تصميم ها و اراده ام را با نور علم

وَقُوَّتى نُورَ الْعَمَلِ، وَلِسانى نُورَ الصِّدْقِ، وَدينى نُورَ الْبَصآئِرِ مِنْ عِنْدِکَ،

و نيرويم را با نور عمل و زبانم را با نور راستگويى و دين و مذهبم را با نور بينيى هيى از نزد خودت

وَبَصَرى نُورَ الضِّيآءِ، وَسَمْعى نُورَ الْحِکْمَةِ، وَمَوَدَّتى نُورَ الْمُوالاةِ

و چشمم را با نور روشنيى و گوشم را با نور فرزانگى و حکمت و دوستيم را با نور موالات

لِمُحَمَّد وَآلِهِ عَلَيهِمُ السَّلامُ، حَتّى اَلْقاکَ وَقَدْ وَفَيتُ بِعَهْدِکَ وَميثاقِکَ،

محمّد و آلش عليهم السلام تا تو را ديدار کنم و من به عهد و پيمان تو وفا کردم

فَتُغَشّينى رَحْمَتَکَ، يا وَلِىُّ يا حَميدُ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد حُجَّتِکَ فى

پس رحمت خود را بر من بپوشان اى سرپرست و اى ستوده خديا درود فرست بر محمّد حجّت تو در

اَرْضِکَ، وَخَليفَتِکَ فى بِلادِکَ، وَالدّاعى اِلى سَبيلِکَ، وَالْقآئِمِ بِقِسْطِکَ،

روى زمينت و جانشين تو در شهرهيت و دعوت کننده بسوى راهت و قيام کننده به عدل و دادت

وَالثّآئِرِ بِاَمْرِکَ، وَلِىِّ الْمُؤْمِنينَ، وَبَوارِ الْکافِرينَ، وَمُجَلِّى الظُّلْمَةِ، وَمُنيرِ

و انقلاب کننده به دستور تو، دوست مؤمنان و نابودى کافران و برطرف کننده تاريکى و روشن کننده

الْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالْحِکْمَةِ وَالصِّدْقِ، وَکَلِمَتِکَ التّآمَّةِ فى اَرْضِکَ،

حق و گوياى به حکمت و راستى و آن کلمه (دستور و فرمان) کاملت در روى زمين

اَلْمُرْتَقِبِ الْخآئِفِ، وَالْوَلِىِّ النّاصِحِ، سَفينَةِ النَّجاةِ، وَ عَلَمِ الْهُدى، وَ نُورِ

که در حال انتظار و هراس بسر برد و آن سرپرست خيرخواه و کشتى نجات و پرچم هديت و روشنى

اَبْصارِ الْوَرى، وَ خَيرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَارْتَدى، وَ مُجَلِّى الْعَمى، اَلَّذى يمْلاَُ

ديدگان مردم و بهترين کسى که جامه وردا ببر کرد و زدينده گمراهى آن کس که پرکند

الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء

زمين را از عدل و داد چنانچه پرشده باشد از ستم و بيدادگرى که براستى تو بر هر چيز

قَديرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى وَلِيکَ وَابْنِ اَوْلِيآئِکَ الَّذينَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ،

توانيى خديا درود فرست بربنده مقرّب درگاهت و فرزند بندگان مقرّبت آنان که فرض کردى فرمانبرداريشان را

وَاَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَاَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهيراً، اَللّـهُمَّ

و واجب گرداندى حقّشان را و دور کردى از يشان پليدى را و بخوبى پاکيزه شان کردى خديا

انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدينِکَ، وَانْصُرْ بِهِ اَوْلِيآئَکَ، وَ اَوْلِيآئَهُ وَشيعَتَهُ وَاَنْصارَهُ،

ياريش کن و بدست او دينت را يارى کن و يارى کن بوسيله او دوستان خودت و دوستان او و شيعيان و ياورانش را

وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ، اَللّهُمَّ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ کُلِّ باغ وَطاغ، وَمِنْ شَرِّ جَميعِ خَلْقِکَ،

و ما را نيز از آنان قرار ده خديا نگاهش دار از شر هر متجاوز و سرکشى و از شر همه مخلوق خودت

وَاحْفَظْهُ مِنْ بَينَ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ، وَعَنْ يمينِهِ وَعَنْ شِمالِهِ، وَاحْرُسْهُ

و محافظتش کن از پيش رُويش و از پشت سرش و از سمت راستش و از طرف چپش و پاسداريش کن و

وَامْنَعْهُ مِنْ اَنْ يوصَلَ اِلَيهِ بِسُوء، وَاحْفَظْ فيهِ رَسُولَکَ، وَآلَ رَسُولِکَ،

نگاهش دار از ين که گزند و آسيبى بدو رسد و (شوکت و عزت) رسول و آل رسولت را در (وجود) او حفظ فرما

وَاَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَيدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ ناصِريهِ، وَاخْذُلْ خاذِليهِ، وَاقْصِمْ

و آشکار (يا پيروز) گردان بدست او عدل و داد را و بياريت کمکش کن و ياورش را نيز يارى کن و هر که دست از ياريش بردارد خوار گردان و در هم شکن

قاصِميهِ، وَاقْصِمْ بِهِ جَبابِرَةَ الْکُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ، وَ جَميعَ

شکننده اش را و بشکن بدست او قدرت و شوکت کافران را و آنان را بدست آن حضرت به خاک هلاک افکن و هم چنين منافقان و همه

الْمُلْحِدينَ حَيثُ کانُوا مِنْ مَشارِقِ الاَْرْضِ وَ مَغارِبِها، بَرِّها وَ بَحْرِها،

بى دينان ستيزه جو را در هر جا هستند از خاورهاى زمين و باخترهاى آن چه در خشکى و چه در دريا،

وَامْلاَْ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَظْهِرْ بِهِ دينَ نَبِيکَ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ،

و پرکن بوسيله او زمين را از عدل و داد و آشکار (يا پيروز) کن بوسيله اش دين پيامبرت صلى الله عليه و آله را

وَاجْعَلْنِى اللّهُمَّ مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ، وَ اَتْباعِهِ وَ شيعَتِهِ، وَاَرِنى فى آلِ

و قرار ده خديا مرا نيز از ياران و کمک کاران و پيروان و شيعيانش و به من بنما در مورد آل

مُحَمَّد عَلَيهِمُ السَّلامُ ما ياْمُلُونَ، وَفى عَدُوِّهِمْ ما يحْذَرُونَ، اِلـهَ الْحَقِّ

محمّد عليهم السلام آنچه را آرزو داشتند و در مورد دشمنشان آنچه از آن مى ترسند مستجاب گردان اى معبود حق

آميـنَ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

و اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى مهربانترين مهربانان.

۱۶

زيارت حضرت صاحب الامر(عليه السلام)
ين دعيى است که هر روز بعد از نماز صبح خوانده مى شود:

اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ، عَنْ جَميعِ

خديا برسان به مولاى من حضرت صاحب الزمان که درودهاى تو بر او باد از طرف همه

الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها،

مردان و زنان با يمان که در شرق ها وغربهاى زمينند و در خشکى و دريا هستند

وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَيهِمْ وَمَيتِهِمْ، وَعَنْ والِدَىَّ وَوُلْدى، وَعَنّى مِنَ

و در هموارى زمين و کوهند، زنده شان و مرده شان و از طرف پدر و مادر و فرزندان و خود من

الصَّلَواتِ وَالتَّحِياتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ، وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ،

درودها و تحيت هيى هموزن عرش خدا و به شماره کلمات و سخنانش و نهيت مرتبه خشنوديش

وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ کِتابُهُ، وَاَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى هذَا

و به شماره آنچه برشمرده است آن را دفتر و کتابش و احاطه دارد بدان دانشش خديا من نو مى کنم براى آن جناب در ين

الْيوْمِ، وَفى کُلِّ يوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَيعَةً لَهُ فى رَقَبَتى، اَللّـهُمَّ کَما شَرَّفْتَنى

روز و در هر روز عهد و پيمان و بيعتى را در گردنم چنانچه مرا مفتخر ساختى

بِهذَا التَّشْريفِ، وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ، وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ

بدين افتخار و برتريم دادى به ين فضيلت و مخصوصم داشتى بدين نعمت پس درود فرست

عَلى مَوْلاىَ وَسَيدى صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَنْصارِهِ وَاَشْياعِهِ

بر مولا و آقيم حضرت صاحب الزمان و قرارم ده از ياران و پيروان

وَالذّآبّينَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَينَ يدَيهِ، طـائِعاً غَيرَ مُکْرَه

و دفاع کنندگان آن حضرت و بگردانم از شهادت يافتگان در پيش رويش از روى ميل و رغبت بدون اکراه و ناراحتى

فِى الصَّفِّ الَّذى نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ

در آن صفى که اهل آن را در کتاب خود (قرآن) توصيف کرده و فرمودى: «صفى که گويا بنيى استوارند»

عَلى طاعَتِکَ، وَطاعَةِ رَسُولِکَ وَآلِهِ عَلَيهِمُ السَّلامُ، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَيعَةٌ لَهُ

در راه فرمانبردارى تو و فرمانبردارى رسول تو و آل رسولت که بر تمامى آنها سلام باد خديا ين بيعتى است از آن جناب

فى عُنُقى اِلى يوْمِ الْقِيمَةِ.

در گردن من تا روز قيامت.

۱۷

دعاى حضرت مهدى(عليه السلام)
ين دعا از دعاهاى مشهور و معروف و داراى محتواى عالى است.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَللّـهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيةِ، وَصِدْقَ النِّيةِ، وَعِرْفانَ

خديا روزى ما کن توفيق اطاعت و دورى از گناه و صدق و صفاى در نيت و شناختن آنچه

الْحُرْمَةِ، وَاَکْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ

حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسيله هديت شدن و استقامت و استوار کن زبانهاى ما را به درستگويى

وَالْحِکْمَةِ، وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَ طَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ

و حکمت و لبريز کن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاک کن اندرون ما را از غذاهاى حرام

وَالشُّبْهَةِ، وَاکْفُفْ يدِينا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ

و شبهه ناک و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى و بپوشان چشمان ما را از

الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ، وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغيبَةِ، وَتَفَضَّلْ عَلى

هرزگى و خيانت و ببند گوشهاى ما را از شنيدن سخنان بيهوده و غيبت و تفضل فرما بر

عُلَمآئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ، وَ عَلَى الْمُتَعَلِّمينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَى

علماى ما به پارسيى و خيرخواهى کردن و بر دانش آموزان به کوشش داشتن و شوق و بر

الْمُسْتَمِعينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَ عَلى مَرْضَى الْمُسْلِمينَ بِالشِّفآءِ

شنوندگان به پيروى کردن و پند گرفتن و بر بيماران مسلمان به بهبودى يافتن

وَالرّاحَةِ، وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَعَلى مَشيخِنا بِالْوَقارِ

و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت و مهربانى کردن و بر پيرانمان به وقار

وَالسَّکينَةِ،وَعَلَى الشَّبابِ بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ،وَعَلَى النِّسآءِ بِالْحَيآءِ وَالْعِفَّةِ،

و سنگينى و برجوانان به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت

وَعَلَى الاَْغْنِيآءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ،وَعَلَى الْفُقَرآءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ،وَعَلَى

و بر توانگران به فروتنى و بخشش کردن و بر مستمندان به شکيبيى و قناعت و بر

الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَى الاُْسَرآءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ، وَعَلَى الاُْمَرآءِ

پيکار کنندگان به يارى و پيروزى و بر اسيران به رهيى يافتن و آسودگى و بر زمامداران

بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَى الرَّعِيةِ بِالاِْنْصافِ وَ حُسْنِ السّيرَةِ، وَبارِکْ

به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و برکت ده

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَ النَّفَقَةِ، وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيهِمْ مِنَ الْحَجِّ

براى حاجيان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر يشان واجب کردى از اعمال حج

وَالْعُمْرَةِ، بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

و عمره بوسيله فضل و رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان.

۱۸

زيارت حضرت معصومه(عليها السلام)
از سعد بن سعد رويت شده که درباره فاطمه دختر موسى بن جعفر(عليهم السلام)، از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) سؤال نمود، جواب فرمودند: «هر کس او را زيارت کند بهشت براى او خواهد بود!».(١)
همچنين از امام جواد(عليه السلام) رويت شده: «هر کس عمّه ام را در قم زيارت کند بهشت براى او خواهد بود».(٢)
حسين بن محمّد قمى از امام صادق(عليه السلام)نقل مى کند که فرمود: «براى خداوند حرمى است و آن مکّه است، و براى رسولش حرمى است و آن مدينه است، و براى اميرمؤمنان حرمى است و آن کوفه است، و براى ما (اهل بيت) حرمى است و آن قم است، و به زودى در قم بانويى از فرزندان من که «فاطمه» نام دارد مدفون مى شود; هر کس او را زيارت کند بهشت بر او واجب مى شود. راوى مى گويد: ين بيان در حالى بود که هنوز مادر موسى بن جعفر(عليهما السلام) به آن حضرت (يعنى موسى بن جعفر که پدر حضرت معصومه است) باردار نشده بود».(٣)
هنگامى که نزد قبر آن بانو رسيدى بالاى سر، رو به قبله بيست و
٣٤ مرتبه الله اکبر و ٣٣ مرتبه سبحان الله و ٣٣ مرتبه الحمد للهِ بگو سپس ين زيارت را بخوان:

اَلسَّلامُ عَلى آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلى نُوح نَبِىِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلى اِبْراهيمَ

سلام بر آدم برگزيده خدا سلام بر نوح پيامبر خدا سلام بر ابراهيم

خَليلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى مُوسى کَليمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللهِ،

خليل خدا سلام بر موسى هم سخن خدا سلام بر عيسى روح خدا

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا رَسُولَ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا خَيرَ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ

سلام بر تو اى رسول خدا سلام بر تو اى بهترين خلق خدا سلام بر تو

يا صَفِىَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ خاتَمَ النَّبِيينَ، اَلسَّلامُ

اى برگزيده خدا سلام بر تو اى محمّد بن عبدالله خاتم پيمبران سلام

عَلَيکَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِب، وَصِىَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ

بر تو اى امير مؤمنان على بن ابى طالب وصى رسول خدا سلام

عَلَيکِ يا فاطِمَةُ سَيدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکُما يا سِبْطَىْ نَبِىِّ

بر تو اى فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر شما اى دو نوه پيامبر

الرَّحْمَةِ، وَسَيدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَّنَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَلىَّ بْنَ الْحُسَينِ

رحمت و دو آقاى جوانان اهل بهشت سلام بر تو اى على بن الحسين

سَيدَ الْعابِدينَ، وَقُرَّةَ عَينِ النّاظِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ باقِرِ

آقاى عبادت کنندگان و روشنى چشم بينندگان سلام بر تو اى محمّد بن على شکافنده

الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِىِّ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد الصّادِقَ الْبآرَّ الاَْمينَ،

دانش پس از پيامبر سلام بر تو اى جعفر بن محمّد راستگوى نيکوکار امين

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَر الطّاهِرَ الطُّهْرَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَلِىَّ بْنَ

سلام بر تو اى موسى بن جعفر امام پاک پاکيزه سلام بر تو اى على بن

مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضى، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ التَّقِىَّ، اَلسَّلامُ

موسى (آن) خشنود (از حق) و پسنديده سلام بر تو اى محمّد بن على تقى سلام

عَلَيکَ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد النَّقِىَّ النّاصِحَ الاَْمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا حَسَنَ

بر تو اى على بن محمّد نقى (اى) خيرخواه امين سلام بر تو اى حسن

بْنَ عَلِىٍّ، اَلسَّلامُ عَلَى الْوَصىِّ مِنْ بَعْدِهِ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِکَ

بن على سلام بر وصى پس از او خديا درود فرست بر نور خود

وَسِراجِکَ، وَوَلِىِّ وَلِيکَ، وَوَصِىِّ وَصِيکَ، وَحُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ، اَلسَّلامُ

و چراغ تابناکت و نمينده نمينده ات و وصى وصيت و حجّت تو بر آفريدگانت سلام

عَلَيکِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ و خَديجَةَ، اَلسَّلامُ

بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر فاطمه و خديجه سلام

عَلَيکِ يا بِنْتَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ،

بر تو اى دختر اميرمؤمنان سلام بر تو اى دختر حسن و حسين

اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى دختر ولى خدا سلام بر تو اى خواهر ولى خدا سلام

عَلَيکِ يا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر وَرَحْمَةُ اللهِ

بر تو اى عمّه ولى خدا سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر و رحمت خدا

وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيکِ عَرَّفَ اللهُ بَينَنا وَبَينَکُمْ فِى الْجَنَّةِ، وَحَشَرَنا فى

و برکاتش نيز بر تو باد سلام بر تو باد، خداوند شناسيى و آشنيى برقرار کند ميان ما و شما در بهشت و محشور گرداند ما را

زُمْرَتِکُمْ، وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيکُمْ، وَسَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ يدِ عَلِىِّ بْنِ

در گروه شما و واردمان کند بر سر حوض پيامبرتان و بنوشاند به ما از جام جدّتان از دست (ساقى کوثر) على بن

اَبيطالِب صَلَواتُ اللهِ عَلَيکُمْ، اَسْئَلُ اللهَ اَنْ يرِينا فيکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،

ابى طالب درودهاى خدا بر شما باد از خدا مى خواهم که بنمياند به ما در مورد شما خوشحالى و گشيش (و ظهور) شما را

وَاَنْ يجْمَعَنا وِياکُمْ فى زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، وَاَنْ لا

و گردآورد ما و شما را در گروه جدّتان محمّد صلى الله عليه و آله و نگيرد

يسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وِلِىٌّ قَديرٌ، اَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ بِحُبِّکُمْ، وَالْبَرآئَةِ مِنْ

از ما معرفت شما را که براستى او سرپرست توانيى است تقرّب جويم به درگاه خدا بوسيله دوستى شما و بيزارى جستن از

اَعْدآئِکُمْ، وَالتَّسْليمِ اِلَى اللهِ راضِياً بِهِ غَيرَ مُنْکِر وَلا مُسْتَکْبِر، و عَلى

دشمنانتان و تسليم شدن به پيشگاه خدا با رضيت مندى بدون انکار و گردنفرازى و از روى

يقينِ ما اَتى بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راض، نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ يا سَيدى، اَللّهُمَّ

يقين بدرستى آنچه محمّد(ص) آورده و بدان راضى و خشنودم و مى جويم بدان وسيله جلب توجه (يا ديدار) تو را اى آقاى من اى خدا

وَرِضاکَ وَالدّارَ الاْخِرَةَ، يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فىِ الْجَنَّةِ، فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ

و خشنودى تو و سعادت خانه آخرت را، اى فاطمه (معصومه) شفاعت کن براى من در بهشت که تو را در پيشگاه خداوند

شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ، اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَةِ، فَلا تَسْلُبْ مِنّى

منزلتى بزرگ است خديا از تو خواهم که سرانجام کارم را به خوشبختى ختم فرميى و از من نگيرى

ما اَنـَا فيهِ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ، اَللّـهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا،

آن (يمان و معتقداتى) را که در آن هستم و جنبش و نيرويى جز به خداى والاى بزرگ نيست خديا به اجابت رسان دعاى ما را

وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ، وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِيتِکَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد

و بپذير آن را به بزرگوارى و عزّت و به مهر و عافيت خودت و درود خدا بر محمّد

وَآلِهِ اَجْمَعينَ، وَسَلَّمَ تَسْليماً يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

و آلش و هم سلام مخصوص او بر يشان باد اى مهربانترين مهربانان.
__________________

(١). عيون اخبار الرضا، ج ٢، ص ٢٦٧.
(٢). کامل الزيارات، باب ١٠٦، ح ٢.
(٣). بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٢٦٧.

۱۹

زيارت حضرت رضا(عليه السلام)
در حديثى از آن حضرت(صلى الله عليه وآله) آمده است: «پاره اى از بدن من در خراسان مدفون خواهد شد، هر غم زده اى که او را زيارت کند خداى متعال غمش را زيل گرداند و هر گناهکارى که به زيارتش رود خداوند گناهانش را بيامرزد».(١)
همچنين به دو سند معتبر نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس مرا با توجّه به دورى قبرم زيارت کند روز قيامت در سه جيگاه نزد او بييم، تا او را از صحنه هاى هولناک آن روز خلاصى بخشم، اوّل زمانى که نامه اعمال به دست انسانها داده مى شود، دوم نزد پُل صراط و سوم نزد ميزان و ترازوى اعمال.(٢)
پيش از آن که از منزل خارج شوى غسل مى کنى و در هنگام غسل چنين مى گويى:

اَللّـهُمَّ طَهِّرْنى وَطَهِّرْ لى قَلْبى، وَاشْرَحْ لى صَدْرى، وَاَجْرِ عَلى لِسانى

خديا پاکم کن و پاک کن دلم را و بگشا سينه ام را و مدح و ثناى خود را بر

مِدْحَتَکَ، وَالثَّنآءَ عَلَيکَ، فَاِنَّهُ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِکَ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْهُ لى طَهُوراً وَشِفآءً

زبانم جارى کن زيرا که نيرويى نيست جز بوسيله تو خديا ين غسل را بريم پاک کننده و درمان (دردهيم) قرار ده

و به هنگام بيرون رفتن مى گويى:

بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ اِلَى اللهِ، وَ اِلَى ابْنِ

به نام خدا و به (يارى) خدا و بسوى خدا و بسوى فرزند

رَسُولِ اللهِ، حَسْبِىَ اللهُ، تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ، اَللّهُمَّ اِلَيکَ تَوَجَّهْتُ، وَ اِلَيکَ

رسول خدا بس است مرا خدا و توکل کردم بر خدا، خديا به درگاه تو رو کنم و به سوى تو

قَصَدْتُ، وَ ما عِنْدَکَ اَرَدْتُ

آهنگ دارم و آنچه در پيش تو است (از فضل و احسان) مى خواهم

هنگامى که از خانه بيرون مى روى بر در خانه خود بيست و بگو:

اَللّـهُمَّ اِلَيکَ وَجَّهْتُ وَجْهى، وَ عَلَيکَ خَلَّفْتُ اَهْلى وَ مالى وَ ما خَوَّلْتَنى،

خديا رويم را بدرگاه تو کردم و به اميد تو جا گذاشتم خانواده و دارييم و نيز آنچه را تو به من ارزانى داشتى

وَ بِکَ وَثِقْتُ، فَلا تُخَيبْنى، يا مَنْ لا يخَيبُ مَنْ اَرادَهُ، وَلا يضَيعُ مَنْ

و به تو اعتماد کردم پس نوميدم مکن اى که نوميد نکند هر که او را قصد کند و تباه نسازد

حَفِظَهُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ احْفَظْنى بِحِفْظِکَ، فَاِنَّهُ لا يضيعُ مَنْ حَفِظْتَ

هر که را نگهدارى کند درود فرست بر محمّد و آل محمّد و نگهداريم کن به نگهدارى خود که براستى تو ضيع نکنى هر که را نگهدارى کنى

سپس هنگامى که به سلامت به مقصد رسيدى و خواستى به زيارت بروى، مجدّداً غسل مى کنى و مى گويى:

اَللّهُمَّ طَهِّرْنى وَطَهِّرْ لى قَلْبى، وَاشْرَحْ لى صَدْرى،

خديا پاکم کن و پاک کن دلم را و بگشا سينه ام را و مدح

وَاَجْرِ عَلى لِسانى مِدْحَتَکَ وَ مَحَبَّتَکَ وَ الثَّنآءَ عَلَيکَ، فَاِنَّهُ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِکَ،

و دوستى و ثناى خود را بر زبانم جارى کن که براستى نيرويى نيست جز به تو و

وَقَدْ عَلِمْتُ اَنَّ قِوامَ دينىِ اَلتَّسْليمُ لاَِمْرِکَ،وَالاِْتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيکَ،وَالشَّهاَدَةُ

ين را بخوبى دانسته ام که آنچه موجب ماندن و قوام دين من است همان تسليم در برابر فرمان تو و متابعت از سنّت پيامبرت و گواهى دادن

عَلى جَميعِ خَلْقِکَ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْهُ لى شِفآءً وَ نُوراً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ.

به ين مطلب براى همه خلق توست خديا ين غسل را براى من شفا و نورى قرار ده که تو بر هر چيز توانيى

آنگاه پاکيزه ترين لباس هاى خود را مى پوشى و به آرامى و وقار و با گام هاى کوتاه در حال گفتن

اَللهُ اَکْبَرُ و لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ و سُبْحانَ اللهِ و الْحَمْدُللهِِ

خدا بزرگتر است معبودى جز خدا نيست، منزه است خدا، ستيش خاص خداست

به سوى حرم حرکت مى کنى، و هنگام ورود به آن روضه مقدس مى گويى:

بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى

به نام خدا و به (يارى) خدا و بر کيش ر سول خدا صلى

اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ

الله عليه و آله گواهى دهم که معبودى نيست جز خداى يگانه اى که شريک ندارد و گواهى دهم که همانا

مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَاَنَّ عَلِياً وَلِىُّ اللهِ

محمّد بنده و رسول او است و على ولى (و نمينده) خداست

سپس در مقابل قبر آن حضرت پشت به قبله مى يستى و چنين مى گويى:

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ، وَاَشْهَدُ

گواهى دهم که معبودى جز خداى يگانه نيست که شريک ندارد و گواهى دهم

اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَاَنَّهُ سَيدُ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ، وَاَنَّهُ سَيدُ

که همانا محمّد بنده و رسول اوست و او آقاى اوّلين و آخرين است و اوست آقاى

الاَْنْبِيآءِ وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِيکَ،

پيمبران و رسولان خديا درود فرست بر محمّد بنده و رسول و پيامبر و بزرگ

وَسَيدِ خَلْقِکَ اَجْمَعينَ، صَلاةً لا يقْوى عَلى اِحْصآئِها غَيرُکَ، اَللّـهُمَّ

و آقاى آفريدگانت همگى درودى که نيروى شماره آن را کسى جز تونداشته باشد خديا

صَلِّ عَلى اَميرِ الْمُؤمِنينَ عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِب، عَبْدِکَ وَ اَخى رَسُولِکَ، اَلَّذِى

درود فرست بر امير مؤمنان على بن ابى طالب بنده و برادر رسولت آن بزرگوارى که

انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِکَ، وَ جَعَلْتَهُ هادِياً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ، وَالدَّليلَ عَلى مَنْ

او را برگزيدى به علم خود و راهنمييش کردى براى هر که خواستى از خلق خود و دليلش ساختى بر آن کس که

بَعَثْتَهُ بِرِسالاتِکَ، وَدَيانَ الدّينِ بِعَدْلِکَ، وَفَصْلَ قَضآئِکَ بَينَ خَلْقِکَ،

برانگيختى او را به رسالت هاى خود و داور دين قرارش دادى از روى عدالت و فيصله دهنده حکم خود گرداندى او را در ميان خلقت

وَالْمُهَيمِنَ عَلى ذلِکَ کُلِّهِ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَللّـهُمَّ

و مسلطش کردى بر همه ينها و سلام باد بر او و رحمت خدا و برکاتش خديا

صَلِّ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيکَ، وَزَوْجَةِ وَلِيکَ، وَاُمِّ السِّبْطَينِ الْحَسَنِ

درود فرست بر فاطمه دختر پيامبرت و همسر ولى و نمينده ات و مادر دو سبط (ين امّت) حسن

وَالْحُسَينِ، سَيدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلطُّهْرَةِ الطّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ، اَلتَّقِيةِ

و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت آن بانوى پاک پاکيزه طاهره پرهيزکار

النَّقِيةِ، اَلرَّضِيةِ الزَّکِيةِ، سَيدَةِ نِسآءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعينَ، صَلاةً لا يقْوى

زبده پسنديده تزکيه شده بانوى زنان اهل بهشت همه شان درودى بر او فرست که کسى

عَلى اِحْصآئِها غَيرُکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ سِبْطَىْ نَبِيکَ،

نيروى شماره اش را جز تو نداشته باشد خديا درود فرست بر حسن و حسين دو نوه پيغمبرت

وَسَيدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلْقآئِمَينِ فى خَلْقِکَ، وَالدَّليلَينِ عَلى مَنْ

و دو آقاى جوانان اهل بهشت که بپا خواستند در ميان خلقت و دو نشانه بر آن کس که

بَعَثْتَ بِرِسالاتِکَ، وَدَيانَىِ الدّينِ بِعَدْلِکَ، وَفَصْلَىْ قَضآئِکَ بَينَ خَلْقِکَ،

او را به رسالات خود مبعوث داشتى و دو داور در دينت از روى عدل تو و دو فيصله دهنده حکم تو در ميان خلقت

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَينِ، عَبْدِکَ الْقآئِمِ فى خَلْقِکَ، وَالدَّليلِ

خديا درود فرست بر على بن الحسين بنده ات که قيام کرد در ميان خلق تو و دليل بود

عَلى مَنْ بَعَثْتَ بِرِسالاتِکَ، وَدَيانِ الدّينِ بِعَدْلِکَ، وَفَصْلِ قَضآئِکَ بَينَ

بر آن کس که به رسالت مبعوثش داشتى و داور در دين بود به عدل و داد تو و فيصله دهنده حکم تو بود در ميان

خَلْقِکَ، سَيدِ الْعابِدينَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ، عَبْدِکَ

خلقت آقاى عبادت کنندگان خديا درود فرست بر محمّد بن على بنده ات

وَخَليفَتِکَ فى اَرْضِکَ، باقِرِ عِلْمِ النَّبِيينَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد

و جانشينت در روى زمين شکافنده علم پيمبران خديا درود فرست بر جعفر بن محمّد

الصّادِقِ، عَبْدِکَ وَوَلِىِّ دينِکَ، وَ حُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ اَجْمَعينَ، اَلصّادِقِ

صادق بنده و سرپرست دينت و حجّت تو بر همه خلقت آن امام راستگوى

الْبآرِّ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَر، عَبْدِکَ الصّالِحِ، وَلِسانِکَ فى

نيکوکار خديا درود فرست بر موسى بن جعفر بنده شيسته ات و زبان گوياى تو در

خَلْقِکَ، وَالنّاطِقِ بِحُکْمِکَ، وَالْحُجَّةِ عَلى بَرِيتِکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلىِّ

ميان خلقت آن که به حکم تو گويا بود و حجّتى بر خلق تو بود خديا درود فرست بر على

بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضى، عَبْدِکَ وَ وَلِىِّ دينِکَ، اَلْقآئِمِ بِعَدْلِکَ، وَالدّاعى

بن موسى الرضا آن آقاى پسنديده و بنده تو و سرپرست دينت و قيام کننده به عدل و داد تو و دعوت کننده

اِلى دينِکَ وَدينِ آبائِهِ الصّادِقينَ، صَلاةً لا يقْوى عَلى اِحْصائِها غَيرُکَ،

به يين تو و يين پدران راستگويش درودى فرست که نيروى شماره اش را کسى جز تو نداشته باشد

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ، عَبْدِکَ وَ وَلِيکَ الْقآئِمِ بِاَمْرِکَ، وَالدّاعى

خديا درود فرست بر محمّد بن على بنده ونمينده ات که قيام کرد به فرمان تو و دعوت کرد

اِلى سَبيلِکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُحَمَّد، عَبْدِکَ وَ وَلِىِّ دينِکَ،

به راه تو خديا درود فرست بر على بن محمّد بنده تو و سرپرست يين تو

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، اَلْعامِلِ بِاَمْرِکَ، اَلْقآئِمِ فى خَلْقِکَ،

خديا درود فرست بر حسن بن على آن بزرگوارى که به دستورت عمل کرد و در ميان خلقت بپاخواست

وَحُجَّتِکَ الْمُؤَدّى عَنْ نَبِيکَ، وَشاهِدِکَ عَلى خَلْقِکَ، اَلْمَخْصُوصِ

و آن حجّت عالى مقام تو که پرداخت (آنچه را بعهده داشت) از طرف پيامبرت و گواه تو بر خلقت آن که مخصوص گشت

بِکَرامَتِکَ، اَلدّاعى اِلى طاعَتِکَ، وَطاعَةِ رَسُولِکَ، صَلَواتُکَ عَلَيهِمْ

به کرامتت و دعوت کننده بود بسوى فرمانبردارى تو و فرمانبردارى رسول تو و درودهاى تو بر

اَجْمَعينَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى حُجَّتِکَ وَ وَلِيکَ الْقآئِمِ فى خَلْقِکَ، صَلاةً

همگى يشان باد خديا درود فرست بر حجّتت و نمينده ات که قيام کننده است در ميان خلق تو درودى

تآمَّةً نامِيةً باقِيةً، تُعَجِّلُ بِها فَرَجَهُ، وَتَنْصُرُهُ بِها، وَتَجْعَلُنا مَعَهُ فِى الدُّنْيا

کامل و روينده و ماندنى که شتاب کنى بدان وسيله در فرج او و بدان ياريش کنى و قرار دهى ما را با آن حضرت در دنيا

وَالاْخِرَةِ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيکَ بِحُبِّهِمْ، وَاُوالى وَلِيهُمْ، وَاُعادى

و آخرت خديا من تقرّب جويم به درگاه تو بوسيله دوستى يشان و دوست دارم دوستشان را و دشمن دارم

عَدُوَّهُمْ، فَارْزُقْنى بِهِمْ خَيرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَاصْرِفْ عَنّى بِهِمْ شَرَّ الدُّنْيا

دشمنشان را پس روزى من گردان بوسيله يشان خوبى دنيا و آخرت را و بگردان از من به برکت يشان شرّ دنيا

والاْخِرَةِ، وَاَهْوالَ يوْمِ الْقِيامَةِ

و آخرت و دهشت هاى قيامت را

آنگاه نزد سر مبارک آن حضرت مى نشينى و مى گويى:

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وَلِىَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا حُجَّةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا نُورَ

سلام بر تو اى ولى خدا سلام بر تو اى حجّت خدا سلام بر تو اى نور

اللهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا عَمُودَ الدّينِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا

خدا در تاريکى هاى زمين سلام بر تو اى استوانه دين سلام بر تو اى

وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ نُوح نَبِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ

وارث حضرت آدم برگزيده خدا سلام بر تو اى وارث نوح پيغمبر خدا سلام بر تو

يا وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ اِسْماعيلَ ذَبيحِ اللهِ،

اى وارث ابراهيم خليل خدا سلام برتو اى وارث اسماعيل قربانى خدا

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ مُوسى کَليمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ عيسى

سلام بر تو اى وارث موسى هم سخن خدا سلام بر تو اى وارث عيسى

رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ مُحَمَّد رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا

روح خدا سلام بر تو اى وارث محمّد رسول خدا سلام بر تو اى

وارِثَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِىٍّ وَلِىِّ اللهِ، وَوَصِىِّ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ،

وارث امير مؤمنان على(ع) ولى خدا و وصىّ رسول پروردگار جهانيان

اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ الْحَسَنِ

سلام بر تو اى وارث فاطمه زهرا سلام بر تو اى وارث حسن

وَالْحُسَينِ، سَيدَىْ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ عَلىِّ بْنِ

و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت سلام بر تو اى وارث على بن

الْحُسَينِ زَينِ الْعابِدينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ باقِرِ عِلْمِ

الحسين سيد و زينت عبادت کنندگان سلام بر تو اى وارث محمّد بن على شکافنده علم

الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ

اوّلين و آخرين سلام بر تو اى وارث جعفر بن محمّد آن راستگوى

الْبآرِّ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يهَا

نيکوکار سلام بر تو اى وارث موسى بن جعفر سلام بر تو اى

الصِّدّيقُ الشَّهيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يهَا الْوَصِىُّ الْبآرُّ التَّقِىُّ، اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ

راستى پيشه شهيد سلام بر تو اى وصى نيک رفتار با تقوا گواهى دهم که براستى تو

اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَآتَيتَ الزَّکاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيتَ عَنِ الْمُنْکَرِ،

برپا داشتى نماز را و بدادى زکات را و امر کردى به معروف (کار نيک) و نهى کردى از کار زشت

وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتيکَ الْيقينُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَبَا الْحَسَنِ

و پرستش کردى خدا را از روى اخلاص تا مرگت فرا رسيد سلام بر تو اى ابا الحسن

وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ * سپس مى گويى: اَللّـهُمَّ اِلَيکَ صَمَدْتُ مِنْ اَرْضى،

و رحمت خدا و برکاتش * * * * * * * خديا به آهنگ دربار تو کوچ کردم از سرزمينم

وَقَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلا تُخَيبْنى، وَلا تَرُدَّنى بِغَيرِ قَضآءِ

به اميد رحمت تو شهرها را درنورديدم پس نوميدم مکن و بازم مگردان بدون برآوردن

حاجَتى، وَارْحَمْ تَقَلُّبى عَلى قَبْرِ ابْنِ اَخى رَسُولِکَ، صَلَواتُکَ عَلَيهِ

حاجتم و رحم کن به ين رفت و آمد و روى آوردنم بر سَرِ قبر برادر زاده پيغمبرت که درودهاى تو بر او

وَآلِهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى يا مَوْلاىَ، اَتَيتُکَ زآئِراً وافِداً عآئِذاً

و آلش باد پدر و مادرم به فديت اى سرور من آمده ام براى زيارتت و واردم بر تو و پناهنده ام به تو

مِمّا جَنَيتُ عَلى نَفْسى، وَاحْتَطَبْتُ عَلى ظَهْرى، فَکُنْ لى شافِعاً اِلَى اللهِ

از آن جنياتى که بر خود کردم و بار گناهى که بر دوش کشيدم پس تو شفيع من باش در پيشگاه خداوند

يوْمَ فَقْرى وَفاقَتى،فَلَکَ عِنْدَاللهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَاَنْتَ عِنْدَهُ وَجيهٌ

در روز نياز و نداريم زيرا که تو در پيشگاه خداوند مقامى شيسته دارى و در نزد او آبرومندى

آنگاه دست راست را بلند مى کنى و مى گويى:

اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيکَ بِحُبِّهِمْ وَبِوِليتِهِمْ،

خديا من به تو تقرّب جويم بوسيله دوستى و وليت ين خاندان

اَتَوَلّى آخِرَهُمْ بِما تَوَلَّيتُ بِهِ اَوَّلَهُمْ، وَاَبْرَءُ مِنْ کُلِّ وَليجَة دُونَهُمْ، اَللّهُمَّ

دوست دارم آخرين آنها را به همان نحو که دوست داشتم اوّلين نفرشان را و بيزارى جويم از هر همدمى غير از يشان خديا

الْعَنِ الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَاتَّهَمُوا نَبيکَ، وَ جَحَدُوا بِياتِکَ، وَ سَخِرُوا

لعنت کن کسانى که دگرگون کردند نعمت تو را و متّهم کردند (در امر خلافت) پيامبرت را و منکر شدند يات تو را و به مسخره گرفتند

بِاِمامِکَ، وَ حَمَلُوا النّاسَ عَلى اَکْتافِ آلِ مُحَمَّد، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيکَ

امام تو را و سوار کردند مردم را بر دوش آل محمّد (و بر عليه آنان تحريکشان کردند) خديا من به تو تقرّب جويم

بِاللَّعْنَةِ عَلَيهِمْ، وَ الْبَرآئَةِ مِنْهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ يا رَحْمنُ

بوسيله لعنت کردن بر يشان و بيزارى جستن از آنها در دنيا و آخرت اى خداى بخشينده

سپس به پيين پاى آن حضرت برمى گردى و مى گويى:

صَلَّى اللهُ عَلَيکَ يا اَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللهُ عَلى

درود خدا بر تو اى ابا الحسن، درود خدا بر

رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَ اَنْتَ الصّادِقُ الْمُصَدَّقُ، قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ

روان تو و بر پيکرت باد بردبارى کردى با ين که تو راستگويى بودى تصديق شده خدا بکشد کسانى که تو را کشتند

بِاليدى وَ الاَْلْسُنِ.

بدست و زبان.

اَللّـهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَقَتَلَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ عَلَيهِمُ السَّلامُ،

خديا لعنت کن کُشندگان امير مؤمنان را و کشندگان حسن و حسين عليهم السلام را

وَقَتَلَةَ اَهْلِ بَيتِ نَبِيکَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ اَعْدآءَ آلِ مُحَمَّد وَقَتَلَتَهُمْ، وَزِدْهُمْ

و کشندگان خاندان پيامبرت را خديا لعنت کن دشمنان آل محمّد و کشندگانشان را و بيفزا بر آنها

عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ، وَهَواناً فَوْقَ هَوان، وَذُلاّ فَوْقَ ذُلٍّ، وَخِزْياً فَوْقَ

عذابى روى عذابى و خوارى بر روى خوارى و زبونى بر روى زبونى و رسويى بر روى

خِزْى، اَللّـهُمَّ دُعَّهُمْ اِلَى النّارِ دَعّاً، وَاَرْکِسْهُمْ فى اَليمِ عَذابِکَ رَکْساً،

رسويى خديا بيفکن آنها را بدوزخ به سختى و سرنگونشان کن در عذاب دردناک يک باره

وَاحْشُرْهُمْ وَاَتْباعَهُمْ اِلى جَهَنَّمَ زُمَراً.

و آنان را با پيروانشان گروه گروه بسوى جهنم محشور فرما.

آنگاه بر قاتلان اهل بيت رسول خدا(عليهم السلام) لعن کرده و مى گويى:

اَللّـهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَقَتَلَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ عَلَيهِمُ السَّلامُ،

خديا لعنت کن کُشندگان امير مؤمنان را و کشندگان حسن و حسين عليهم السلام را

وَقَتَلَةَ اَهْلِ بَيتِ نَبِيکَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ اَعْدآءَ آلِ مُحَمَّد وَقَتَلَتَهُمْ، وَزِدْهُمْ

و کشندگان خاندان پيامبرت را خديا لعنت کن دشمنان آل محمّد و کشندگانشان را و بيفزا بر آنها

عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ، وَهَواناً فَوْقَ هَوان، وَذُلاّ فَوْقَ ذُلٍّ، وَخِزْياً فَوْقَ

عذابى روى عذابى و خوارى بر روى خوارى و زبونى بر روى زبونى و رسويى بر روى

خِزْى، اَللّـهُمَّ دُعَّهُمْ اِلَى النّارِ دَعّاً، وَاَرْکِسْهُمْ فى اَليمِ عَذابِکَ رَکْساً،

رسويى خديا بيفکن آنها را بدوزخ به سختى و سرنگونشان کن در عذاب دردناک يک باره

وَاحْشُرْهُمْ وَاَتْباعَهُمْ اِلى جَهَنَّمَ زُمَراً.

و آنان را با پيروانشان گروه گروه بسوى جهنم محشور فرما.
سپس به بالاى سر حضرت برمى گردى و دو رکعت نماز مى خوانى، در رکعت اوّل پس از حمد، سوره «يس» و در رکعت دوم سوره «الرحمن» را تلاوت کرده و براى پدر و مادر و برادران دينى، دعا مى کنى.
_________________

(١). بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٣٣، ح ١١.
(٢). کامل الزيارات، باب ١٠١، ص ٣٠٤، ح ٤.


۲۰
امر پنجم سند و اعتبار خطبه ى فدكيه از كتب عامه

امر پنجم سند و اعتبار خطبه ى فدكيه از كتب عامه

اين خطبه ى شريفه ى را فاطمه ى زهراء سلام الله عليها در مسجد پشت پرده قرائت نمود علاوه بر اين كه خود خطبه شاهد صدق خود مى باشد اعلام و اكابر عامه را نقل كرده اند و ائمه هدى سلام الله عليهم وصيت مى نمودند فرزندان و شيعيان خود را بحفظ اين خطبه ى مباركه و محدثين عظام و علماء فخام در كتب و مؤلفات خود آن را ضبط كرده اند و صحت نسبت اين خطبه بصديقه ى طاهره مثل صحت نسبت نهج البلاغه است باميرالمؤمنين ولكن چون اين خطبه مشتمل بر ظلم و جور شيخين است و فضايح و قبايح افعال آنها و اتباع آنها را در بردارد بعضى عامه كه راه تأويل را بر خود مسدود ديدند بانكار اين خطبه پرداخته اند و او را از موضوعات روافض معرفى كردند چنان چه در خطبه ى شقشقيه اين هرزه را بغالب زدند ولكن چشمه خورشيد را بمشتى گل نتوان اندود كردن اين اثبات منكرات و انكار ثابتات كه كار شب روز نواصب است آب در غربال بيختن و مشت بنيشتر كوفتن است و بيشتر جهالت و نادانى بخرج دادن است.

اول ابوالفضل احمد بن ابى طاهر المتوفى سنه ٢٨ كه از أعاظم مشاهير اهل سنت است در كتاب بلاغات النساء تمام خطبه ى را نقل كرده و اين كتاب در نجف اشرف نسخه ى آن بدست آمد و در سنه ى ١٣٦١ هجرى بطبع رسيد

دوم ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى كه از موثقين عامه است تمام اين خطبه را در كتاب سقيفه ى خود نقل كرده و آن را صحيح و ثابت شمرده بشهادت ابن ابى الحديد در شرح خود و على بن عيسى اربلى در كشف الغمه از او بسيار نقل كرده اند

سوم ابن ابى الحديد متولد در سنه ٥٨٦ والمتوفى سنه ٦٥٥ در شرح نهج البلاغه ج- ٤- در ذيل كلام اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمودند (كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته الخضراء) تمام خطبه را ذكر كرده و نه اشكالى و نه ايرادى بر آن خطبه ى شريفه كرده است.

چهارم ابو عبدالله محمد بن عمران بن موسى بن سعيد بن عبيدالله المرزبانى المعتزلى الخراسانى الاصل البغدادى المولد سنه ى ٢٩٦ والمتوفى سنه ٣٨٤ الموثق عند جميع العامه اثنى عليه كثيرا الخطيب البغدادى فى تاريخه و ابن خلكان و غيرهما تمام خطبه ى را نقل كرده بشهادت سيد مرتضى علم الهدى در شافى

پنجم احمد بن محمد مكى عن محمد بن قاسم يمانى عن ابى عايشه اين خطبه را نقل كرده بشهادت مرزبانى و خطيب بغدادى اين احمد بن محمد بن مكى را در تاريخ خود ثناء جميل نموده و گفته وى از اهل بصره بود به بغداد آمد و در آن جا حديث گفت و در سنه ى ٢٨٢ وفات كرد و ابن عايشه كه اين خطبه را از او نقل كرده اند وجه تسميه اش اين است كه مادرش عاشيه دختر طلحه بن عبيدالله بود و او از جمله زنانى بود كه بعيادت فاطمه آمد و آن مخدره با او سخنانى فرمود كه بعد ازين در محل خود بيايد و آن سخنان همه شكايت از ابوبكر و عمر بود.

ششم عمر بن شيبه كه از اعلام سنيه مى باشد تمام اين خطبه را در تاريخ خود نقل كرده بشهادت على بن عيسى اربلى در كشف الغمه و اربلى با اينكه از علماء شيعه است در نزد علماء عامه موثق است صلاح الدين محمد بن شاكر بن احمد الخازن در كتاب فوات الوفيات كه ذيل تاريخ ابن خلكان است از اربلى ثناء جميل نموده

هفتم الامم الحافظ احمد بن موسى بن مردويه اصفهانى كه از اكابر سنيه مى باشد اين خطبه ى را در كتاب مناقب خود بسند خويش از زهرى نقل كرده بشهادة السيد الاجل على بن طاوس در كتاب طرائف.

هشتم ابوالمظفر شمس الدين يوسف سبط ابن جوزى در باب حادى عشر تذكره خواص الامة اين خطبه ى را ذكر كرده است.

نهم المحدث الشهير اسحاق بن عبدالله بن ابراهيم اين خطبه را از صالح بن كيسان و او از زهرى نقل كرده بنابر نقل علامه ى خبير السيد اسماعيل عقيلى در كفاية الموحدين

دهم جلال الدين سيوطى كه از مشاهير علماء عامه است در كتاب لآلى مصنوعه فى احاديث الموضوعة كه نسخه ى مطبوعه آن در نظر اين قاصر موجود است باين عبارت گفته (و ذكر ابومحمد ابن قتيبه ان فاطمة خرجت فى ثلاثه من نسائها تطأذيولها حتى دخلت على ابى بكر ثم قال السيوطى قال ابن قيتبه كنت ارى ان لهذا الحديث اصلا)

اين عبارت سيوطى بتمام صراحت دلالت دارد كه اين خطبه از موضوعات نيست و طعن است بر كسانى كه او را از احاديث موضوع مى دانند چه آن كه مى گويد ابن قتيبه كه از اساتيد فن علم و رجال و حديث است مى گويد مى بينم من اينكه براى اين حديث اصلى است.

يازدهم على بن محمد بن العرلق كه از حفاظ و اكابر عامه است و شيخ عبدالحق دهلوى او را بلفظ علامة ستايش كرده و او را امام و حافظ گفته در كتاب مختصر تنزيه الشريعه من احاديث الموضوعة الشنيعه حكم بصحت اين خطبه نموده و طعن زده است بر كسانى كه او را موضوع دانسته اند.

دوازدهم زمخشرى در كتاب فائق در لغت (لمه) گفته و فى حديث فاطمه انها خرجت فى لمة من نسائها تطأذيولها حتى دخلت على ابى بكر و نيز در فائق در لغت (هنبثه) اشاره باين خطبه نموده و بعض لغات ديگر اين خطبه را معنى كرده

سيزدهم ابن اثير جزرى در كتاب نهايه در لغت (لمه اشاره بهمين خطبه ى فرموده و بسيارى از الفاظ مشكله ى او را معنى كرده.

چهاردهم مسعودى كه نهايت وثوق را عامه باو دارند با اين كه از علماء اماميه است در مروج الذهب اشارئه باين خطبه نموده و تمام آن را حواله ى بكتاب اخبار الزمان فرموده.

پانزدهم عبدالرحمن بن عيسى شافعى در كتاب الفاظ الكتابه ص ٦٥ از طبع بيروت چاپ نهم چند كلمه ى اين خطبه را نقل كرده و بآن استدلال نموده است.

شانزدهم عمر رضا كحاله در جلد سوم اعلام النساء كه نسخه مصر آن در نظر اين قاصر موجود است تمام خطبه را در ترجمه ى فاطمه ى صديقه عليهاالسلام نقل كرده و ايرادى هم بر آن نگرفته

هفدهم حسن بن علوان از عطيئه عوفى اين خطبه را نقل كرده و گفته كه من آن را از عبدالله ابن حسن مثنى استماع كردم بشهادت احمد بن ابى طاهر در بلاغات النساء و شيخ صدوق در علل الشرايع پاره ى از اين خطبه را كه مشتمل بر علل و حكم قوانين شرع مطهر بود ذكر كرده و آن را از ابن المتوكل و او از سعد آبادى كه بسند خود از عقيله ى زينب كبرى (ع) بنت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده روايت مى كند و نيز در بلاغات النساء و ديگر كتب از عطيه ى كه گفت مادر نزد ابوالحسين زيد بن على بن الحسين عليهم السلام بوديم كه گفتگوى دعوى فاطمه با ابى بكر در ميان آمد كه ابوبكر چگونه فدك را گرفت زيد فرمود مشايخ آل ابى طالب را ديدم كه اين خطبه را از پدرهاى خود روايت مى كنند و به پسران خود تعليم مى دهند و پدرم مرا بآن حديث كرد از جدم از فاطمه ى زهرا (ع) اكنون كه صحت و اعتبار اين خطبه ى شريفه كالنور على شاهق الطور واضح و روشن گرديد اصل خطبه را با شرح لغات و ترجمه هديه ى قراء محترم مى نمانيم.

خطبه ى مباركه ى حضرت فاطمه در مسجد رسول خدا هنگام احتجاج با ابى بكر

الحمدلله على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوع آلاء اسداها و تمام منن والاها جم عن الاحصاء عددها و نآى عن الجزاء امدها و تفاوت عن الادراك ابدها و ثنى بالندب الى امثالها و اشهد ان لا اله الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى الفكر معقولها، الممتنع من الأبصار رؤيته و من الالسن صفته و من الاوهام

كيفيته ابتدع الأشياء لا من شيى ء كان قبلها، وانشاها بلا احتذاء امثله امتثلها كونها بقدرته و ذرئها بمشيته من غير حاجته منه الى تكوينها، ولا فائده له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشه منه الى جنته.

اللغه شى سابغ اى كامل اسداها و هو بمعنى العطاء (جم الشئى اى كثر) نا آى بعد و مثله تفاوت (الامد) الغايه (الابد الدهر والدائم) ندبهم اى دعاهم (اجزلت له العطاء اى اكثرت (ثنيت الشى اى جعله اشنين اى بعد ان اكمل لهم النعم الدنيويه ندبهم الى تحصيل امثالها من النعم الاخرويه (و انار يعنى اوضح فى الفكر والاذهان ما يتعقل من تلك الكلمه (احتذى مثاله اى اقتدى به (ذرا اى خلق حاش الشتى اى جائه من جوانبه ليصرفه)

ترجمه يعنى سپاس و ستايش خاص خداوند است هر نعمتهاى او را و ثنا سزاى او است بدان چه پيشى گرفت بعموم نعم و ابتدا نمود بكمال عطايا و تمام منن چند كه از حوصله ى حساب افزون و از گنج شمار بيرون است و دور است پايان آن از پاداش و ابديت او از ادراك و دعوت فرموده عموم ناس را بگذاشتن شكر و سپاس و افزون آوردن نعمتهاى پى در پى و طلب حمد و سپاس نموده است از بندگان تا بكثرت نعمت و منن ايشان را پاداش فرمايد و گواهى مى دهم كه جز خداى بارى خدائى نيست و او را حدى و ضدى و شريكى نباشد كلمه ايست كه مأول است حقيقت اخلاص را بوحدت و متضمن است قلوب را بايصال وحدانيت و روشن ساخته در انديشه و افكار چيزى را كه حامل توانند بود و تعقل توانند نمود كه ممتنع است از ديده ها رؤيت او و بيرون است از نيروى زبانها ذكر صفت او و خارج است از آفرينش وهمها چگونگى او و ابداع و اختراع كرده است اشيا را بى آن كه از پيش ماده و مدت داشته باشد و انشا و ايجاد فرمود اشياء را بى آنكه اقتدا و اقتفا بديگر بنمايد بلكه بيافريد آفرينش را بقدرت خود و بمشيت خود بى آن كه محتاج باشد بآفرينش آنها يا فايدتى متصور باشد در تصوير آنها جز اين كه اين آيات در اثبات حكمت او و بينه ى طاعت او و اظهار قدرت او و گردن نهادن مخلوقات او و اعزاز دعوت او است آن گاه ثواب را بر اطاعت خود قرار داد و عقاب را بر معصيت و نافرمانى خود مقرر فرمود براى اين كه بندگان خويش را از سخط خود دور دارد و مطيعين را بسوى جنت فردوس كشد.

و اشهد ان ابى محمد عبده و رسوله، اختاره الله وانتجبه قبل ان أرسله و سماه قبل ان اجتبله و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الأهاويل مصونه و بنهاية العدم مقرونه، علما من الله تعالى بمآل الامور، و احاطته بحوادث الدهور، و معرفته، بمواقع المقدور، ابتعثه اتماما لأمره، و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه، فراى الامم فرقا فى اديانها عكفا على نيرانها عابده لأوثانها منكرة لله مع عرفانها فانارالله بمحمد ظلمها و كشف عن القلوب بهمها، و جلى عن الأبصار غممها و قام فى الناس بالهدايه و أنقذهم من الغوايه و بصرهم من العمايه و هداهم الى الدين القويم و دعاهم الى الطريق المستقيم، ثم قبضه الله اليه قبض رأفة و اختيار و رغبه و ايثار محمد عن تعب هذه الدار فى راحه قد حف بالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاوره الملك الجبار صلى الله على ابى نبيه و أمينه على الوحى وصيه و خيرته من الخلق و رضيه والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.

اللغه جبله الله بالتشديد اى خلقه عكفا بر وزن ركعا بمعنى ملازم شدن و مواظب شيئى شدن بعد از اين كه شيئى اقبال مى كند (البهئم جمع بهمه على وزن غرفه و هوا المجهول الذى لا يعرف) امر غمة اى مبهئم.

ترجمه و شهادت مى دهم كه پدرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و رسول خدا است پيش از آن كه او را به پيغمبرى مبعوث بفرمايد برترى داد و پيش از آن كه او را خلق كند نام او را ذكر فرمود و پيش از آنكه به پيغمبرى مبعوث شود او را از بندگان خود برگزيد در آن هنگام كه خلايق در حجاب غيب محبوس و به پرده ى بيمه و ترسها مستور و پوشيده و به بيابان عدم مقرون بودند زيرا كه خداوند متعال بعواقب امور عالم بود و بحوادث و پيش آمدهاى دهور ذات اقدسش احاطه داشت و بزمانهاى وقوع آنچه مقدر شده بود عارف و شناسا بود براى اتمام امر خود او را مبعوث فرموده و براى عزم برامضاى حكم خود او را برانگيخت و براى انفاذ مقدرات محتومه ى خود او را به پيغمبرى اختيار نمود پس مردم را در دين خودشان طوائف متفرقه و فرق مختلفه يافت گروهى آتش را مى پرستيدند فرقه اى خداى خود را بت مى دانسته اند و در نزد همان بتان بخاك مى افتادند و از آنها حاجت مى خواسته اند با آن كه بخدا عارف بودند و مى شناخته اند او را منكر بودند و بواسطه نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم تاريكيهاى جهل را از دل آنها برداشت و آنها را روشن نمود و شبهات قلوب را بنور محمدى صلى الله عليه و آله و سلم برطرف ساخت و ضعف چشمها را زايل و بروشنى مبدل داشت و آن جناب در ميان مردم بامر هدايت و راهنمائى اشتغال ورزيد و گمراهان را از گرداب ضلالت نجاة بخشيد و كورى چشمهاى آنها را بنور هدايت خويش منور و روشن ساخت آنها را به سوى دين خداوند دعوت فرمود و راه راست را بايشان دلالت نمود پس از آن خداوند متعال روح مقدس او را از روى رحمت و رأقت و مهربانى و اختيار و رغبت مقبوض داشت و دار آخرت را براى او برگزيد پدر من محمد صلى الله عليه و آله و سلم از تعب و رنج اين دنيا آسوده شد و استراحت يافت و ملائكه اطراف او را احاطه نمودند و خوشنودى پروردگار غفار او را دريافت و مجاورت پادشاه جبار را اختيار فرمود صلوات و رحمت خداوند بر پدرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم باد كه امين بر وحى و برگزيده ى او از جميع خلق او است و بركات و سلام رحمت خداوند بر او باد)

فاطمه ى زهرا تا باين جا از قوانين توحيد و فضائل رسول اكرم و جهالت امت چيزى فرو نگذاشت سپس روى با مهاجر و انصار آورده و باين كلمات آنها را مخاطب ساخته فرمود:

انتم عباد الله نصب امره و نهيه و حمله دينه و وحيه و امناء الله على انفسكم و بلغائه الى الامم و زعمتم حق لكم لله فيكم عهد قدمه اليكم و بقيه استخلفها عليكم كتاب الله الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع و الضياء اللامع بينه بصائره منكشفه سرائره متجلية ظواهره مغتبط به اشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاة أسماء به تنال حجج الله المنورة و عزائمه المفسره و محارمه المحذرة، و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه، و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة، و شرايعه المكتوبة،

اللغه (نصب) در آن چهار لغت است فتح نون با سكون صاد صنم نكون با سون صاد فتح

هر دو و آن بمعنى علامت و نشانه است مثل بيرقى كه در زمين نصب كنند كه مردم بآن راه را غلط نروند (و بلغائه يعنى تؤدون الاحكام الى سائر الناس و زعمتم يعنى گمان كرديد كه شما موصوف باين صفاف هستيد بلكه از روى كذب و افترا مدعى هستيد كه ما امناء الله هستيم و احكام خدا را بر مردم مى رسانيم) (اسماعه اى تلاوته و فى بعض النسخ استماعه) و عزائمه اى فرائضه (بيناته اى محكمات القرآن ظاهره و براهينه مؤكد لجمله ما قبله و فضائله اى سننه) و رخصه اى المباهات كما ان شرايعه يعنى سائر احكامه مفروضه

ترجمه يعنى اى بندگان خدا شما محل اوامر و نواهى پروردگاريد و شما حاملان دين و وحى او مى باشيد بر نفسهاى خود امين خداونديد شمائيد كه دين خدا را بديگران ابلاغ مى كنيد و مى رسانيد خداوند است كه در ميان شما ضامن بر حقى قرار داده و عهد و پيمان نامه اى براى شما فرستاده و خليفه بر شما گماشته و آن كتاب خدا است كه مبين حلال و حرام و خوانده شده اى است صادق و راستگو و نورى است افروزنده و ضيائى است لامع و بصائر شما را بينا كننده است. آشكار سرائر قرآن براى شما منكشف است و ظواهر آن متجلى و آشكار پيروان قرآن مغبوطند (يعنى مردم خواهش مى كنند كه چون پيروان قرآن باشند در فضيلت و حسرت مقام اينها را مى برند) پيروى قرآن بشر را بخوشنودى خداوند مى كشاند استماع آن انسان را بنجات مى رساند و وسيله ى رستگارى فراهم مى آورد بواسطه ى قرآن است كه حجج منوره خداوند ادراك مى شود و واجبات مفسره ى او دريافت مى شود و محرمات خداوند كه بر ارتكاب آنها تحذير فرموده مبين و آشكار مى گردد و دلائل ظاهر و براهين و فضائل مندوبه و رخصتهاى موهوبه و شرايع فرض شده او بواسطه قرآن آشكار مى شود)

فاطمه چون از فضائل قرآن لختى بسرود بفلسفه احكام شروع فرمود و قالت فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك والصلاه تنزيها لكم عن الكبر، والزكاه تزكيه لنفس و نماء فى الرزق والصيام تثبيتا للاخلاص والحج تشييدا للدين والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا من الفرقه والجهاد عزا للاسلام، والصبر معونه على استيجاب الأجر و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه و بر الوالدين وقايه عن



۲۱
رياحين الشريعة جلد اول

السخط وصله الارحام منماه للعدد، والقصاص حقنا للدماء، والوفاء بالنذر تعريضا للمغفره والمكائيل والموازين تغييرا للبخس والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس و اجتناب القذف حجاب عن اللعنه و ترك السرقه ايجابا للعفه و حرم الله الشكر اخلاصا له بالربوبيه فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا وانتم مسلمون و اطيعوا الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه انما يخشى الله من عباده العلماء

اللغه المنماه اسم مكان او مصدر ميمى اى يصير سببا لكثره العدد والاولاد والعشائر والتعريض تجعل الشئى عرضا للشى يعنى يقع فى معرض المغفره) والبخس النقص والقذف الرمى

ترجمه يعنى خداوند متعال ايمان را براى شما تطهير از شرك و بت پرستى قرار داده و نماز را براى تنزيه از كبر و منيت و زكوه را براى تزكيه ى نفس و زيادى در روزى و روزه را براى حصول اخلاص استوار داشته و حج بيت الله را براى اعلاى دين و استحكام آن وضع نمود و عدل را براى تأليف قلوب و طاعت ما خانواده ى پيغمبر را براى انتظام ملت و امامت ما اهل بيت را براى ايمنى از اختلاف و فرقت و جهاد را براى ارجمندى اسلام و صبر را براى عون استيجاب اجر و امر بمعروف را براى مصالح عامه مردم و نيكى بوالدين را براى دورى از غضب خداوند وصله ى ارحام و پيوستگى بر اقارب را براى زياد شدن عدد و قصاص را براى حفظ خونهاى مردم وفاى بنذر را براى رسيدن بمغفرت و تمام پيمودن كيل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و كمى و نهى از شرب خمر را براى دورى از رجس و پليدى و اجتناب از قذف را براى دورى از لعنت و ترك سرقت و دزدى را براى حصول عفت و شرك را حرام فرمود براى آن كه بندگان اعمال خود را خلاص كنند براى خداوند بربوبيت او پس اى مردم از خداى خويش بترسيد و تقوى را آن طور كه سزاوار است شعار خود نمائيد و كارى كنيد كه از دنيا بدر نرويد مگر آن كه مسلمان باشيد و در آن چه خداوند بمشا امر فرمود و يا از آن نهى نمود اطاعت كنيد و فرمان بردار باشيد همانا كه علما و دانشمندان از خداوند ترسانند و بس) فاطمه ى زهراء سلام الله عليها پس از اين كه پاره ى از فلسفه ى احكام را بيان نمود در مقام احتجاج برآمد و بمخاطبه آنها فرمود

ايها الناس اعلموا انى فاطمه و ابى محمد، اقول عودا و بدءا، و لا اقول ما اقول غلطا و لا أفعل ما افعل شططا لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين روف رحيم فان تعزوه و تعرفوه تجدوه أبى دون نساءكم، و اخا ابن عمى دون رجالكم و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و آله و سلم فبلغ الرساله صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجته مشركين، ضاربا ثبجهم و آخذا بأكظامهم، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه يكسر الأصنام و ينكب الهام حتى انهزم الجمع، و ولوا الدبر حتى تفرى الليل عن صبحه و أسفر الحق عن محضه و نطق زعيم الدين و خرست شقاشق الشياطين و طاح وشيظ النفاق وانحلت عقد الكفر والشقاق و فهتم بكلمة الاخلاص فى نفر من البيض الخماص.

اللغه عودا و بدا يعنى اولا و اخرا شططا بمعنى غلط و دور شدن از حق عزيز اى صعب بمعنى دشوارى است عنتم من عنت و هو الزنا والفجور والضرر والفساد والوقوع من امر شاق) صداعا من صدع و منه فاصدع يماتومر اى احكم بالحق و فرق بين الحق والباطل) النذاره الاعلام على وجه التخويف) مدرج اسم مكان بمعنى المسلك) ثبجهم اى وسطهم وثبيج معظم الشئى و عواليه) اكظام جمع كظم بالتحريك على وزن فرس و هو مخرج النفس و آمنه اخذ بكظمه اى بحلقه نيكب و فى بعض النسخ نيكس و هو القأ الرجل على رأسه يعنى روساء مشركين بخاك هلاك انداخت) و الهام جمع الهامة و هو مقدم الرأس تفرى اى انشق فراه يفريه شقه فاسدا او صالحا- اسفراى اضاء- زعيم سيد القوم- و شقاشق جمع شقشقه بالكسر و هو شيى، كالريه يخرجها البعير من فيه اذا هاج- و طاح اى هلك و شيظ كامير مأخود من شظظ و منه قولهم شظظت الجوالق اذا شددت عليه شظاظته و هى العود يشد الذى به الجوالق والمراد هنا اولى الشرور و الرزايل- نفر يعنى الجمله والبيعض جمع ابيض والخماص خلو البطن من الطعام والمراد هنا هم اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله

ترجمه فاطمه بانك برداشت كه اى مردمان اينك منم فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم آن سخن كه اول مى گويم هم در آخر بدان اعادت مى نمايم و از در اغلوطه سخن نمى رانم و آن چه مى كنم در طلب فدك بيرون حق كار نمى كنم و دروغ نمى زنم همانا پيغمبرى

از نوع بشر همانند شما از در رافت و رحمت بسوى شما آمد اگر بجوئيد اصل و نسل او را مى دانيد كه او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عم من است نه پسر عم مردان شما چه نيكو نسبتى است نسبت با محمد و آن حضرت ابلاغ رسالت فرمود و بى فرمانان را بيم داد و از شيمت مشركين روى برتافت و شمشير در پس گردنهاى كفار و مشركين بنهاد و گلوى ايشان را فشار داد و بشاه راه شريعت و موعظت دعوت فرمود اصنام را درهم شكست و بسر درانداخت چند كه كافران پشت دادند و روى بهزيمت نهادند تا پهلوى ظلمت را چاك زد و بامداد اسلام را از شب تاريك شرك آشكار ساخت پس حق ظاهر شد و زعيم دين گويا گرديد و شقيقه شيطان باز جاى خزيد پس هلاك شدند كاركنان نفاق و گشوده شد بندهاى كفر و شقاق و تفوه كردند مردمى گرسنه و سفيد نامه بكلمه اخلاص) يعنى اهل بيت چون در روايتى وارد شده فى نفر من البيض الخماص اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا چون فاطمه زهرا لختى معرفى مقام خود و پدرش و زحمات او را براى ترويج دين شرح داد حضار مجلس را باين كلمات مخاطب ساخت

و كنتم على شفا حفره من النار، مذقه الشارب، و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطا الاقدام، تشربون الطرق و تقتاتون الورق، اذله خائفين تخافون ان يختطفكم الناس من حولكم فانقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله و سلم بعد اللتيا والتى و بعد أن منى ببهم الرجال و ذؤبان العرب و مرده اهل الكتاب كلما أوقدوا نار اللحرب أطفاها الله او نجم قرن للشيطان و فغرت فاغره من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى ء حتى يطأ صماخها بأخمصه، و يخمد لهبها بسيفه مكدورا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله قريبا من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سيد اولياء الله مشمرا ناصحا مجدا كادحا و انتم فى رفاهيه من العيش و ادعون فاكهون آمنون تتربصون بنا الدوائر، و تواكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال، و تفرون عند القتال.

اللغه شفا اى طرفه يعنى كنار جهنم) مذقه بضم الاول و سكون الثانى على فعله الشربه من اللبن الممزوج بالما و هنا كنايه عن القله) نهزه بفتح الاول و سكون الثانى بمعنى الفرصه والمراد هنا محل

الفرصة) و قبسه بضم الاول و سكون الباء و فتح السين من قبس و هو شعلة النار) و موطا الاقام مثل يضرب لمن وقع فى ذله وصار مغلوبا) الطرق ماء مخلوط به بول البعير كناية عن ضيق المعيشه و ردائة المشرب والماء كل تقتاتون من القت و هو علف الدواب) خاسئين من خسا على وزن ضرب بمعنى البعد كناية عن خمول ذكرهم و عدم الاعتناء بشانهم) تتنحطفكم من خطف اى يستلبكم والخطف اخذا لشئى خفية) منى على صيغة المجهول بمعنى اتبلى است البهم بالضم جمع البهمه و هو المجهول الذى لايعرف والمراد هنا شجعان الرجال) نجم اى ظهر (قرن كناية عن الطائفة (فغرت اى فتحت فاقره الداهية والمراد انه كلما اراده طائفة من المشركين او عرضت لم داعية قذف اخاه اى بعث عليا (ع) و عرضه للمهالك (لهواتها جمع لهات و هى اللحمة فى اقصى سقف الفم) لاينكفا اى لا يرجع) صماخ بالكسر سوراخ گوش را گويند) باخمصه منه اخمص الراحه و آن كف دست را گويند كنايه از شدت قهر و غلبه بر دشمن مى باشد) مكدود امن الكدود و هو التعب) مثمرا من شمر ثوبه اى رفعه ليخف عليه حتى وصل الى ما يريد) كادحا اى بالغ فى السعى والعمل) وادعون اى ساكنين فى بيوتكم) فاكهون اى تشغلون بنقل القصص والاشعار والمزاح (والفاكهه ما يتفكه بها الانسان اى تينعم باكله) تتربصون اى تنظرون) الدوائر الحوادث) (و تتواكفون من و كف و هو الميل والمراد هنا تميلون و تواجهون الى اسماع الاخبار) و تنكصون اى ترجعون) النزال المبارزه فى الحروب

ترجمه يعنى شما مردم عرب بسبب شرك و كفر بر لب وادى و گودال جهنم بوديد و از غايت قلت و ذلت بمنزله شربت آبى بوديد كه تشنه بياشامد و يا چون لقمه اى كه شخص گرسنه بدو دست يابد و يا چون پاره ى آتشى كه شخصى با شتاب خواسته باشد از آن اقتباس كند و او را بربايد شمائيد كه لگدكوب مردمان قوى بوديد و آب متعفن مخلوط بابول و سرگين شتر را مى آشاميديد و پوست بزهاى دباغى نشده يا برگ درخت را براى خويش قوت مى نموديد و در منتهى درجه ى خوارى بزندگى ادامه مى داديد و ترس آن داشتيد كه مردم شما را از اطراف در ربايند ولى خداوند به بركت محمد صلى الله عليه و آله و سلم شما را از شر آنها نجات داد بعد از آزار و شكنجه و مصائب بزرگ و كوچك كه شما را دامن گير شده بود و در دست شجاعان و گرگان عرب گرفتار و مبتلى بوديد در كف سركشان و مرده اهل كتاب زبون و خوار گرديديد هر زمان كه آتش حرب و جنگ را مى افروختيد خداوند او را خاموش مى نمود و در هر وقتى كه شاخى از شيطان ظاهر مى شد و يا فتنه ى عظيمى از مشركين دهن باز مى نمود برادر خود اميرالمؤمنين را در دهان ايشان مى انداخت و از

جنگ برنمى گرديد تا حريف خود را بر زمين نمى انداخت و سر او را در زير پاى خود نمى نهاد و آتش فتنه و فساد ايشان را بسيلاب ذوالفقار خاموش مى كرد و در راه رضاى خداوند متعال خود را بتعب مى انداخت و در اطاعت امر خداوند اهتمام مى نمود و هميشه برسول خدا نزديك بود و از او جدا نمى گرديد و در ميان اولياء و دوستان خداوند از همه بالاتر و سيد ايشان بود دامن همت خود را در اطاعت خدا بر كمر زده بود خيرخواه خلايق بود و در نصيحت مردم كمال كوشش و سعى را مبذول مى داشت و خود را در اين راه بمشقت مى افكند ولى در تمام اين احوال شما در عيش و خوشى بسر مى برديد و در مهدا يمنى متنعم و خوش بوديد و از براى ما انتظار بلاها و فتنها را مى كشيديد و متوقع اخبار وحشت آور و اراجيف بوديد و چون جنگى پيش مى آمد خود را از آن كنار مى كشيديد و پهلو تى مى نموديد و در هنگام حرب و ضرب پشت بدشمن مى كرديد و فرار بر قرار اختيار مى نموديد) چون فاطمه زهرا لختى در نكوهش مهاجر و انصار از پستى و رزالت و ذلت و خوارى و خوف و وحشت و كفر و ضلالت ايشان بسرود و پاره اى از زحمات شوهر عالى مقدارش حيدر كرار بشرح فرمود خواست رجوع آنها را از هدايت بضلالت بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ثابت بفرمايد كه از شاه كشور دين اميرالمؤمنين دست شستند و بعجل سامرى گرويدند فلذا فرمود

فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى أصفيائه ظهر فيكم حسيكه النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين و هدر فينق المبطلين، فخطر فى عرصاتكم واطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم، فألفاكم لدعوته مستجبين و للغره فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافا واحمشكم فألفاكم غصابا فوسمتم غير ابلكم و أوردتم غير شربكم هذا والعهد قريب والكلم رحيب والجرح لما يندمل والرسول لما يقبر ابتدا را زعمتم خوف الفتنه الا فى الفتنه سقطوا، و ان جهنم لميحطه بالكافرين فهيهات منكم و كيف بكم و انى تؤفكون و كتاب الله بين اظهركم اموره ظاهره و أعلامه باهره و زواجره لائحه و أوامره واضحه قد خلفتموه وراء ظهوركم ارغبه عنه تريدون ام بغيره تحكمون بئس للظالمين بدلا و من يبتغ غير الاسلام دينا

فلن يقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرين. ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون وقدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتآف الشيطان الغوى و اطفاء انوار الدين الجلى و اهماد سنن النبى الصفى تسرون حسوا فى ارتقاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشا

اللغه حسيكه على وزن فعيلة من حسك و هو العداوة والنفاق) سمل اى خلق يعنى كهنه شد) جلباب هنا بمعنى الرداء) كاظم) هنا بمعنى الساكت يعنى بنطق آمدند گمراهان) نبغ اى ظهر) هدر گردانيدن شتر صداى خودش را در گلو) فنيق الفحل لمكرم من الابل لا يؤذى ولا يركب لكرامته والخطر بالتحريك الاشراف على الهلاك) مغرز كمنبر محل الاختفاء) الغره بكسر الغين المعجمة الخدعه) ملاحظين يعنى مراعات كننده) استنهض اى امره بالقيام) خفافا اى مسرعين الى اجابته (احمشكم اى غضبكم) فوسمتم من الرسم و هو العلامه والاثر) والكلم بفتح الكاف و سكون الالم الجرح) الرحب) السعه و هما كنايتان عن اخذ ما ليس لهم من الخلافه و ميراث النبوه) تؤفكون اى تصرفون و كتاب الله جملة حاليه) ريث بمعنى المقدار) نفرتها اى فرارها) يسلس اى سهل انقيادها) تورون) اى تستخرجون و كانت العرب تقدح بعودين تحك باحداهما على الاخر) يعنى شروع كرديد كه بيرون آوريد شعله آتش را) تسرون) ضد الاعلان (حسوا شرب المرق (ارتغاء من الرغوه) كف شير را گويند و اين مثلى است ميان عرب براى كسى كه مى خواهد ارائه كند بمردم كه من نفع بغير مى رسانم و حال آن كه در باطن نفع خود را طالب است) خمر) كفرس ماواراك من خزف او شجر او جبل) الضراء) بالضاء المعجمه المفتوحه والراء المخفقه ى الشجر الملتف فى الوادى والخمر والضراء كنايه عن اعراض المنافقين من آل الرسول (ع) المدى جمع مديه بضم الميم و هى السكين والشفره حز المدى قطع الشئى من غير ابانه و خزالسنان الطعن بالرمح

ترجمه چون خداوند متعال پيغمبر خود را بسراى ديگر تحويل داد و اريكه حشمت او را در دار انبياء و اصفيا نهاد خصومتى كه در خاطر از در نفاق پنهان داشتند آشكار ساختيد و كهنه و فرسوده شد حجاب حشمت دين و سخن سراى شدند اخرسان گمراه و شعر سرودند ياوگيان هرزه دراى و بانك برآورد باطل كننده سخن حق چون شتر پرواره دم فشانى كرد و بصدا و آواز درآمد در عرصات و ميدانهاى شما و شيطان سر بركشيد از بنكاه خود و ندا در داد از براى دعوت خود و يافت شما را كه اجابت گرديد دعوت او را و فريفته شديد فريب او را پس جنبش داد شما را و شما چيست و چالاك بجنبش آمديد و خشمناك خواست شما را و سخت خشمناك شديد پس داغ زديد غير شتر خود را و درآمديد بيرون آبگاه خود را كنايت از آن كه متصدى خلافت و امامت شديد با اين كه حقى و بهره اى نداشتيد و حال آنكه عهد پيغمبر در غدير خم مدتى از آن نگذشته و از وفات پيغمبر زمانى سپرى نشده زخم دل ما هنوز بهبودى نگرفته و جراحت سينه ما التيام نپذيرفته رسول خدا را هنوز آب كفن خشك نشده كه بدست آويز حدوث فتنه غصب خلافت گرديد و خويش را در فتنه ى درانداختيد و كافر شديد و جهنم محيط است بر كافران هيهات چه رسيد شما را و بكجا مى رويد و حال آن كه كتاب خدا در ميان شما است امورش پيدا و احكامش هويدا و نواهيش لايح و اوامرش واضح است همانا مخالفت گرديد با قرآن كريم و قرآن را از پس پشت انداختيد آيا روى برتافتيد از قرآن و بيرون قرآن حكم خواهيد كرد بدبدلى است از براى ستمكاران يعنى دينى غير دين اسلام و حكمى غير حكم قرآن اتخاد نمودن بدبدلى است) و خداوند فرمود هر كه بغير دين اسلام دينى اختيار نمايد آن دين از او مقبول نباشد و آن كس در آخرت از زيانكاران است و شما توقف و درنگ نگرديد بمقدارى كه ساكن شود تنفر از اين شترى كه بناحق غصصب نموديد و كشيدن آن شتر سهل و آسان شود (يعنى سزاوار چنان بود كه بعد از غصب خلافت و ارتاب اين امر فظيع اندكى صبر مى كرديد و متعرض قبايح ديگر نمى شديد ولى شما تا كار خلافت خو را محكم كرديد شروع در تهييج فتنه و آشوب نموديد و فدك را نيز بهمين زودى از من بغضب برديد آن گاه با فروختن آتش فتنه و فساد شروع كرديد و بدعتها را آشكار نموديد و صداى شيطان گمراه كننده را اجابت نموديد و فرو نشانيدن انوار دين را شعار خود كرديد و محو نمودن سنتهاى دين نبى سفى را خواستار شديد در پس پرده بمكر و حيله و تزوير آثار دين مبين را نابود نموديد و در لباس دين دارى انوار شريعت مقدسه ى اسلام را پنهان كرديد و بدعتهاى زمان جاهليت را از نو شايع ساختيد و كينه اى كه از پيغمبر در دل داشتيد درباره ى خانواده او تدارك نموديد ولى ما بر مصائب و ضررهاى شما كه مانند كسى كه با كارد و نيزه او را پاره كنند و چاره نداشته باشد صبر مى كنيم و از در نفاق چنان كه فرمايد تسرون حسوا فى ارتغاء پوشيده مى نوشيد شير را در زيد و كار را ديگر گونه نمودار مى كنيد و با اهل بيت پيغمبر بطريق خدعه و نيرنگ مى رويد و صبر ما بر مصائب شما همانند حدود كار دوستان نيزه در دل و جگر كار مى كند) فاطمه ى زهراء سلام الله عليها تا باينجا باين كلماتى كه رخنه در آفاق ارضين و سماوات مى نمايد اثبات غصب خلافت نمود و ارتداد آنها را از دين ثابت فرمود اكنون بمحاكمه و قضاوت پرداخت و فرمود.

ثم انتم الان تزعمون الا ارث لنا افحكم الجاهليه تبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون افلا تعلمون بلى تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته ايها المسلمون اغلب على ارثيته يابن ابى قحافه افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى، لقد جئت شيئا فريا افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه و وراء ظهوركم اذ يقول: «و ورث سليمان داود» و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا عليه السلام: «اذ قال رب هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب» و قال: «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتب الله» و قال: «يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الأنثيين» و قال «ان ترك خير الوصيه للوالدين والأقربين بالمعروف حقا على المتقين» و زعمتم ان لا حظ لى و لا ارث من بى و لا رحم بيننا افخصكم الله بايه اخرج منها ابى ام هل تقولون اهل ملتين لايتوارثان ولست انا و ابى من اهل مله واحده ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى فدونكها مخطومه مرحوله تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم الله والزعيم محمد صلى الله عليه و آله و سلم والموعد القيمه و عند الساعه ما تخسرون و لا ينفعكم اذ تندمون و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.

اللغه فريا من الفريه و هو الكذب) حظوه بالحاء المهمله والظاء المعجمه الساكنه المكانه المنزله) محظومه بالخاء المعجمه اسم مفعون من الخطام و هو زمام الناقه كما ان مرحوله ايضا اسم مفعول من رحل الناقه و هذا تشبيه لطيف يعنى اين فدك در تصرف من بود و مرا معارضى نبود و كسى را در او حقى و ادعائى در كار نبود همانند شتر زين كرده كه صاحبش بر او سوار و زمام آن را در دست دارد و او را بهر جا بخواهد مى راند)

ترجمه شما الان گمان مى كنيد كه ما را ارثى نيست آيا بسنت جاهليت مى رويد و دين جاهليت طلب مى كنيد كيست بهتر از خداى تعالى از براى حكم از براى كسانى كه بخدا ايمان دارند آيا نمى دانيد ما ارث داريم همانا مى دانيد و مانند خورشيد تابان در وسط روز بر شما روشن است هان اى مسلمانان من فاطمه دختر پيغمبرم آيا من مغلوب شوم در اخذ ارث خويشتن و ديگران ارث مرا ماخوذ دارند اى پسر ابوقحافه آيا در كتاب خدا مسطور است كه تو از پدر خود ارث مى برى و من از پدر خود ارث نمى برم عظيم و عيجب حكمى آورده اى و بر كتاب خدا دروغ بسته اى آيا دانسته و فهميده قرآن را متروك ساخته اى و از پس پشت انداخته اى شما حجت مى تراشيد كه انبيا را ارث نيست فراموش كرديد كه خداوند در قرآن مى فرمايد و ورث سليمان داود يعنى ارث برد سليمان از داود و در خبر يحيى بن ذكريا مى فرمايد كه ذكريا عرض كرد الهى مرا فرزندى بخش كه از من ارث به برد و نيز از آل يعقوب اخذ ميراث كند و نيز در قرآن كريم مسطور است كه خويشاوندان صاحب رحم بعضى اولايند ببعضى و نيز مسطور است كه خداوند وصيت مى كند شما را در حق اولاد شما كه بهره ى پسر مساوى دو دختر است و همچنان فرموده است كه اگر مالى بر كه آنها باشد وصيت براى والدين و خويشاوندان بطور معروف سزاوار است بر پرهيزكاران و گمان مى كنيد كه حظى و نصيبى از براى من نيست و ارثى از پدرم نمى برم و رحم و قرابت با پدر ندارم آيا مخصوص كرده است خداوند شما را به آيتى از آيات كه ارث ببريد و ارث بگذاريد و پدر مرا از آن آيت بيرون كرده است يا آن كه مى گوئيد اهل دو ملت از يك ديگر مى راث نمى برند و من و پدرم از اهل ملت واحده نيستيم آيا پدرم مسلمان است و من كافرم ميراث مسلمان را بكافر نمى گذاريد آيا شما داناتريد بخصوص و عموم قرآن از پدر من و پسر عم من اكنون اين فدك و اين خلافت شترى را ماند كه مهار كره از او پالان بر نهاده بى دافع و مانعى ماخود داريد (يعنى اى پسر ابى قحافه اين شترى كه از دست ما بقهر و غلبه گرفتى با مهار و پالان بدون معارض و منازع بگير) و مالك باش (مراد فدك و خلافت است) در روز حشر ترا ملاقات مى كند و خداوند نيكو حكم كننده است و محمد نيكو دادخواه مى باشد و وعده گاه ما و شما قيامت است و آنان كه بر باطل اند در آن روز زيان كار خواهند گرديد و پشيمانى شما را نفع ندهد و هر چيزى را زمانى است كه در آن زمان واقع خواهد شد و عنقريب مى دانيد كه عذاب خوار كننده بر چه كس وارد مى آيد و عذاب ابدى بر كه طول مى كند (فاطمه ى زهراء سلام الله عليها چون از محكمه قضائى فارق شد و اثبات فرمود ظلم و طغيان غاصبين فدك و خلافت را و دروغ آنها را از قرآن آشكار ساخت سپس روى با مهاجر و انصار نمود و از ايشان طلب نصرت فرمود و قالت

يا معشر الفتيه و أعضاد المله و أنصار الاسلام ما هذه الغميزه فى حقى و السنة عن ظلامتى اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ابى يقول: المرء يحفظ فى ولده سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهاله ولكم طاقه بما أحاول و قوه على ما اطلب و ازاول اتقولون مات محمد صلى الله عليه و آله و سلم فخطب جليل استوسع و هيه و استنهر فتقه وانفتق رتقه واظلمت الارض لغيبته و كسفت النجوم لمصيبته و اكدت الآمال و خشعت الجبال و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته فتلك والله النازله الكبرى والمصيبه العظمى لامثلها نازله و لا بائقه عاجله اعلن بها كتاب الله جل ثناوه فى افنيتكم و فى ممسائكم و مصبحكم هتافا و صراخا و تلاوه و الحانا و لقبله ما حل بابنيائه و رسله، حكم فصل و قضاء، حتم «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افئن مات أوقتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين» ايها بنى قيلةء أهضم تراث ابى و أنتم بمرأى منى و مسمع و منتدى و مجمع تلبسكم الدعوه و تشملكم الحيره و انتم ذوواالعدد والعده والاداه والقوه و عندكم السلاح والجنه توافيكم الدعوه فلا تجيبون و تأتيكم الصرخه فلا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير والصلاح والنجبه التى انتجبت والخيره التى اختيرت، قاتلتم العرب، و تحملتم الكد والتعب و ناطحتم الامم، و كافحتم البهم، فلا نبرح او تبرحون، نأمركم فتأمرون حتى اذا دارث بنا رحى الاسلام، و در حلب الأيام و خضعت نعره الشرك، و سكنت فوره الافك و خمدت نيران الكفر و هدأت دعوه الهرج و استوثق نظام الدين



۲۲
رياحين الشريعة جلد اول

اللغه الغميزه من الغمز و هو الذى يشير بعينه والمراد هنا غض البصر عن الحق- والسنه: اول النوم- الظلامه ما اخذه الظالم فتطلبه- سرعان و عجلان اسم فعل بمعنى سرع و عجل- ذا اهاله بكسر الهمزه دسم اللحم و هو جمله حاليه، مثل مشهور لمن له اهليه فى اخذ الحقوق عن الظالم- احاول بصيغه المتكلم اى اقصد- از اول من المزاوله بمعنى الاراده- و هية اى خرقه و استنهر فتقه اى: اتسع خرقه و انشق والرتق ضد الفتق و الضمائر المجرورات راجعه الى الخطب- اكدت اى بخلت و قلت خيره- نازلة: الحوادث الشديده- بائقه: الداهيه- افنيتكم اى فى دار كل واحد منكم مسا بالضم اسم مصدر للمسائه حكم فصل اى حكم مقطوع- ايها بمعنى هيهات- قيله اسم ام الاوس والخزرج- منتدى اى المجلس- الكفاح مصدر كفح كفحا و هو العدو كافح القوام اعدائهم اى استقبلوهم فى حرب بوجوهم ليس دونها ترس- والنجبه كالهمزه بمعنى الكريم و فى بعض النسخ بالخاء المعجمه ناطحتم من نطح اى حاربتم الامم بالجد والاهتمام كافحتم اى تعرضتم لدفع العدو من غير ضعف- البهم كصرد جمع بهمه و هو الرجل الشجاع- فتأمرون و فى بعض النسخ فتاتمرون- خضعت اى سكنت- نعزت بمعنى فارت- استوثق انتظام الشيئى.

ترجمه: فاطمه ى زهراء سلام الله عليها بانك برداشت كه اى جماعت جوانان اى پيشوايان ملت خيرالانام اى انصار دين و آئين اسلام اين تغافل و توانى چيست و اين بى اعتنائى در مظلمه ى من از چه راه باشد مگر نشنيديد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پدر من كه فرمود هر مردى را در فرزندش بايد احترام كرد كه آن فرزند را نيكو بداريد بجهت احترام پدرش چه بسيار زود كرديد آن چه كرديد و بهواى نفس خويش عجلت نموديد و حال آن كه شما در دفع اين ظلم كه بر من وارد شده توانائيد آن چه من در طلب حق خود خواستارم بمن برگردانيد آيا چنان مى دانيد و مى گوئيد كه محمد رسول خدا فوت شد و اين امر مختصرى بود لا والله اين خطبى فظيع و مصيبتى بزرگ و ثلمه اى وسيع بود كه هيچ اندازه براى خرق آن بدست نشود و هيچ رتقى بهندسه ى اين فتق برنيايد جهان را در غيبت او ظلمت فرو گرفت و ستارگان در اين مصيبت تاريك گرديد و اميدهاى مردم تبديل بنا اميدى شد و كوههاى عالم خاشع و متزلزل گرديد حريم و حرمت پيغمبر را حشمت نماند سوگند با خداى اين نازله ى كبرى و اين مصيبت عظمى بود كه مانند آن حادثه و داهيه اى ديده نشده همانا كتاب خداى را در خانهاى خود بامدادان و شامگاهان تلاوت

كرديد و اصغاى قرائت آن را نموديد و بجهر و اخفات آن را مى خوانيد و مكشوف داشتيد كه بر انبياى سابقين و رسل پيشين از امضاى حكم و قضاى حتم چه رفته و همچنان خداوند در حق محمد فرمود كه نيست محمد مگر پيغمبرى و در مى گذرد چنان كه درگذشته اند پيش از وى پيغمبران اگر بميرد يا كشته بشود روى از دين برمى تابيد و مرتد مى شويد و هر كه طريق ارتداد سپارد زيانى بحضرت خداوند نمى رساند بلكه خويشتن را بدوزخ مى كشاند و خداوند سپاس گذاران را پاداش خير مى فرمايد، آن گاه فرمود اى فرزندان قيله آيا باز داشته مى شوم من از ارث پدر و حال آن كه شما در مرئى و مسمع من هستيد شما را مى نگرم و بانك شما را مى شنوم حاضريد و انجمن كرده ايد و دعوت مرا اصغامى فرمائيد و بر ظلم و ستمى كه بمن رسيده دانا و بينائيد و شما صاحبان عدت و عدت و خداوندان سلاح جنگ و مبارزت مى باشيد چند كه دعوت من متواتر مى شود اجابت نمى كنيد و فرياد مرا مى شنويد و داد نمى دهيد نه آخر شما بشجاعت موصوفيد و بخير و صلاح معروفيد و برگزيده برگزيد كانيد و از اشراف قبائل و سادات عشائر بشمار مى رويد شما طوائف عرب مقاتلها كرديد و در حروب و مغازى چه تعبها كه متحمل شديد و با سران قبايل و دليران مردم و طوائف روزگار مقابليها نموديد و آنها را مغلوب خود گردانيديد و گردن كشان روزگار را از پاى درآورديد و هرگز از ما خانواده دورى نمى نموديد و آن چه را كه بشما امر مى داديم فرمان مى برديد تا آنكه ببركت ما اهل بيت آسياى اسلام بگردش درآمد و شير روزگاران فراوان شد و خيرات و مبرات در دنيا بسيار كرديد و نخوت شرك و جاهليت خاضع و ذليل شد و جوشش دروغ و كذب فرو خوابيد و آتش كفر و شرك خاموش گرديد و دعوت هرج و مرج فرونشست و نظام دين بقوام آمد. فاطمه ى زهراء سلام الله عليها بدين كلمات چندان كه توانست استنصار نمود و بانواع شرائف و شجاعت آنها را بستود پس از آن در اثبات كفر و ارتداد آنها چنين فرمايشاتى بسرود و حجت را بما لامزيد عليه تمام فرمود فقالت

فانى حرتم بعد البيان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام و اشركتم بعد الايمان الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوكم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤمنين الا قد أرى ان أخلدتم الى الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض و خلوتم بالدعه و نجوتم من الضيق بالسعه فمججتم ما وعيتم و دسعتم الذى تسوغتم فان تفكروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد الا وقد قلت ما قلت على معرفه منى بالخذله التى خامرتكم و الغدره التى استشعرتها قلوبكم ولكنها فيضه النفس و نفسه الغيظ و خور القناه و بثه الصدر و تقدمه الحجه فدونكموها فاحتقبوها دبره الظهر نقبه الخف باقيه العار موسومه بغضب الله و شنار الابد موصله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده فبعين الله ما تفعلون و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد فاعلموا انا عاملون وانتظروا انا منتظرون.

اللغه: نكص من باب قعداى رجع على عقبيه- اخلدتم اى ركن و مال و باب قعدو منه اخلد الى ارض اى ركن و مال الى الدنيا و شهواتها- الخفض سعه العيش و منه عيش خافض اى واسع- وابعدتم اى تركتم اميرالمؤمنين- و خلوتم اى: انفردتم بالدعه اى بالراحه والهاء عوض عن الواو- فمججتم من باب قتل مج الماء من فمه اى رمى به- وعيتم اى حفظتم كنايه عن ببعتهم لاميرالمؤمنين يوم الغدير ثم نكثوا بيعتهم و تركوه فريدا وحيدا- دسعتم اى منعتم من دسع در منجد كويد دسع دسعا قاء ملاء فمه بقيئه و رمى به و اين كنايه است از اقبال صحابه با سلام و ادبار ايشان و اعراض آنها از اهل بيت رسول خدا (ص) مثل كسى كه آب زلال خوشگوارى را بنوشد پس از آن قى كند و آن را از دهن خارج بنمايد- تسوغتم من ساغ- اذا سهل- الخذله ترك النصر- خامرتكم اى خالطتكم- استشعر من الشعار و هو الثوب البدن- خور بفتح الخاء والواو: الضعف- بثه الصدر: الهم الذى لا يقدر صاحبها على الكتمان- و تقدمته الحجه اعلام الرجل قبل وقت الحاجه- فدونكموها ضمير راجع بخلافت و همچنين ضمير بعد از او والحقب بفتح الحاء و القاف حبل يشدبه رجل البعير الى بطنه كيلا يتقدم الى كاهله و هو غير الحزام والجمع احقاب- دبره الجرح فى ظهر البعير نقبه الخف رقه اسفل رجل البعير كنايه عن كونه اعرجالم يقدر على المشى- موسومه من الوسم و هوالعلامه

ترجمه: اكنون چه روى داده كه حيران شده ايد بعد از آن كه امر واضح و آشكار و روشن بود و اخفا نموديد و حال آن كه در حالت ظهور و اعلان بود و بعد از آن كه اقدام كرديد چرا پشت نموديد و بعد از آن كه ايمان آورديد چرا مشرك شديد آيا مقاتله و جنگ نمى كنيد با قومى كه عهد خود را شكستند و رسول خدا را خواستند از مكه اخراج نمايند و حال آنكه با شما ابتدا بقتال كردند آيا از ايشان مى ترسيد پس خداوند سزاوارتر است از اين كه از او بترسيد اگر از زمره ى مؤمنين باشيد اكنون نگرانم كه بجانب تنعم و آسايش ميل كرديد و آن كس كه در حل و عقد امر خلافت از شما سزاوارتر بود او را از مركز خلافت دور كرديد و با راحتى و تن آسائى خلوت كرديد و از شدت و سختى برفاهيت و وسعت درآمديد و علوم و معارف را پشت پا زديد و پرده برافكنديد از آن چه بپوشيديد و از دهن بيرون داديد آن چه بنوشيديد و آن چه را بسهولت تناول كرديد بسختى استفراغ نموديد اگر شما و همه اهل زمين كافر شوند همانا خداوند حميد و غنى است و احتياجى بشما ندارد و اين را بدانيد كه، من گفتم آن چه را كه گفتم با علم باين كه شما نصرت من نخواهيد كرد و دانا بودم بغدر و مگر شما كه دلها را فرو گرفته و كناره جوئى از ما با پوست و گوشت شما آميخته شده ولى چكنم كه دردها و المها در سينه ام جمع شده است اين سخنان كه شرح دادم دود حزن و اندوهى بود كه در دل خسته ى من متراكم شده و آه آتش افروزى بود كه از سينه ى دردمندم شعله كشد بحدى كه ديگر طاقت تحمل آن را نداشتم ناچار شدم كه اين اندوهها را از دل پر درد بيرون افكنم و خواستم كه حجت بر شما تمام كرده باشم اكنون بگيريد و به بريد اين شترى كه بناحق غضب نموديد و اين دابه ى خلافت و فدك را ماخوذ داريد او را آرام و منقاد خود شماريد و بآسودگى سوار شويد اما بدانيد كه پاى اين دابه ى مجروح و پشت او زخم دارد حمل آن عار و ننگ آن باقى و برقرار و بوسم غضب خداوند تعالى داغ دار و موسوم بودنش به ننگ هميشگى آشكار و پيوسته و متصل بنار غضب خداوندگار و كشاننده است راكب خود را بسوى ناريكه شكافنده قلب فجار و كفار نابكار است همانا خداوند نگران است بدانچه مى كنيد و مى دانيد ظالمان بكجا مى روند و مقام مى گيرند و من دختر پيغمبرى هستم كه بشير و نذير بود از براى شما و بعذاب شديد شما را بيم مى داد پس بكنيد آنچه كه مى توانيد ما نيز انتقام خواهيم كشيد اكنون شما منتظر آن روز باشيد ما نيز منتظر آن روز هستيم.

و يعجنى ذكر ابيات من قصيده فاخرة للشاعر المفلق الشيخ كاظم الازرى

نقضوا عهد احمد فى iiاخيه واذاقوا البتول ما iiاشجاها
يوم جائت الى عدى و iiتيم و من الوجد ما اطال iiبكاها
فدنت و اشتكت الى الله iiشكوى والرواسى تهتز من iiشكواها
لست دارى اذروعت و هى حسرى عاند القول بعلها و iiابناها
تعظ القوم فى اتم iiخطاب حكت المصطفى به و iiحكاها
هذه الكتب فاسئلوها iiتروها بالمواريث ناطقا فحواها
و بمعنى يوصيكم الله iiامر شامل للانام فى iiقرباها
فاطمانت لها القلوب و iiكادت ان تزول الاحقا دممن طويها
ايها القوم راقبو الله iiفينا نحن من روضه الجليل iiجناها
واعلموا اننا مشاعر دين iiالله فيكم فاكرموا iiمثويها
و لنا من خزائن الغيب iiفيض ترد المهتدون منه iiهداها
ايها الناس اى بنت نبى عن مواريثه ابو هازواها
كيف يزوى عنى ترانى iiعتيق باحاديث من لدنه iiافتراها
كيف لم يوصنا بذلك iiمولانا و تيما من دوننا اوصاها
هل رانا لا نستحق iiاهتداء واستحقت تيم الهدى iiفهداها
ام تراه اضلنا فى iiالبرايا بعد علم لكى تصيب iiخطاها
انصفوانى من جابرين iiاضاعا حرمة المصطفى و مار iiعياها

بالجمله چون فاطمه ى زهراء سلام الله عليها اين خطبه كه رخنه در آفاق ارضين و سماوات مى كرد بپاى برد ابوبكر ترسيد مبادا دل انصار نرم بشود و براى نصرت آن بانوى عظمى قيام كنند بدين كلمات در پاسخ آن مخدره آغاز سخن كرد و مردم را از جوش و خروش آرام كرد.

فقال يا ابنه رسول الله لقد كان ابوك بالمؤمنين عطوفا كريما رؤفا رحيما و على الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما فان عزوناه وجدناه اباك دون النساء واخا ابن عمك دون الرجال آثره على كل حميم و ساعده على كل امر جسيم لايحبكم الا كل سعيد و لايبغضكم الا كل شقى فانتم عتره رسول الله الطيبون والخيره المنتجبون على الخير ادلتنا و الى الجنه مسالكنا و انت يا خيره النساء و ابنه خيره الانبياء صادقه فى قولك سابقه فى وفور عفلك غير مردوده عن حقك و لا مصدوده عن صدقك والله ما عدوت راى رسول الله و لا عملت الا باذنه و ان الرائد لا يكذب اهله و انى اشهد الله و كفى به شهيدا انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقه لا نورث ذهبا و لافضه و لا دارا و لا عقارا و انما نورث الكتب والحكمه والعلم والنبوه و ما كان لنا من طعمه فلولى الامر من بعدنا ان يحكم فيه بحكمه وقد جعلنا ما حاولته فى الكراع والصلاح يقاتل به المسلمون و يجاهدون الكفار و يجالدون المرده الفجار و ذلك باجماع من المسلمين لم اتفرد به و حدى و لم استبد بما كان الراى فيه عندى و هذه خالى و مالى هى لك و بين يديك لانزوى عنك و لاندخر دونك و انت سيده امه ابيك والشجره الطيبه لبنيك لايدفع مالك من فضلك و لا يوضع من فرعك و اصلك حكمك نافذ فيما ملكت يداى فهل ترين اخالف فى ذلك اباك.

ابوبكر پاسخ گفت اى دختر پيغمبر پدر تو مؤمنان را مظهر كرم و كرامت و مظهر رحمت و رأفت بود و كافران را مصدر عنا و عذاب و مورد زحمت و نقمت و او پدر تو است نه پدر ديگر زنان و برادر پسر عم تو است نه برادر ديگر مردان و او على را از همه خويشاوندان و نزديكان گزيده مى داشت و على او را در هر كار رايت معاضدت و مساعدت مى افراشت همانا دوست ندارد شما را مگر سعيد و دشمن ندارد شما را مگر شقى شمائيد عترت رسول خدا و راهنماى بسوى جنةالماوى اى بهترين زنان و دختر بهترين پيغمبران سخن از در راستى و نصفت گفتى و بحضاقت عقل از همگان سبقت بردى هيچ كس ترا از حقوق تو دفع ندهد و ترا بكذب و فريه نسبت نكند سوگند با خداى كه من فرمان خداى را پس پشت نيندازم و حكم رسول خداى را ديگر گونه نكنم خداى را گواه مى گيرم كه من از رسول خدا شنيدم كه همى گفت ما جماعت پيغمبران ارث نمى گداريم از درهم و دينار و ضياع و عقار بلكه ميراث ما كتب و حكمت و علم و نبوت است و چيزى كه از ما بجاى ماند خاص كسيست كه بعد از ما بر مسند خلافت جاى كند و بهر چه خواهد فرمان كند و اين فدك و عوالى كه تو امروز طلب مى كنى من از براى تجهيز لشكر و اعداد سپاه و آلات حرب و ضرب مقرر داشتم تا مسلمانان در مجاهدت با كفار و مجالدت بافجار بكار برند و من در تقرير اين امر متفرد نبودم و بهواى نفس كار نكردم بلكه مسلمانان با من همدست و همداستان شدند و اين راى را بصواب شمردند و اينك در اموال و اتقال من راى تر است بهرچه خواهى فرمان مى كن تو سيده ى امت محمدى و از برا فرزندانت اصل طاهرى فضيلت ترا دفع نمى توان داد و منزلت و مكانت ترا بست نمى توان كرد حكم تو بر آن چه در دست من است از مال و حال روان است اما در كار فدك چه توانم كرد آيا تو مى پسندى كه من با پدر تو مخالفت آغاز و فرمان او را ديگر گونه سازم چون ابوبكر خواست باين مغلطه كاريها و روباه بازيها حق را به پوشاند و اين اكاذيب و افترائاتى كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بربست و نرمى و گرمى و آرامى كه بخرج آن مخدره داد بگمان اين كه مى تواند باطل را لباس حق به پوشاند و خود را عادل و بى غرض و بى طرف معرفى بنمايد ولى دوباره فاطمه زهرا (ع) چون درياى متلاطم بموج آمد و اكاذيب و اراجيف او را برملا كالنار على المنار فرمود فقالت:

سبحان الله ما كان رسول الله عن كتاب الله صارفا و لاحكامه مخالفا بل كان يتبع اثره و يقفوا سروه افتجمعون الى الغدر اعتلالا عليه بالزور و هذه بعد وفاته شبيه بما غوى له من الغوائل فى حيوته هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلا يقول يرثنى و يرث من آل يعقوب و ورث سليمان داود فبين عز و جل فيما و زع عليه من الاقساط و شرع من الفرائض و الميراث و أباح من حظ الذكران والاناث ما ازاج عله المبطلين و ازال لتظنى والشبهات فى الغابرين كلا بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون.

فرمود پاك و منزه است خداوند همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جز بكتاب خداوند كار نمى گرد و هميشه پيرو قرآن بود شما بيرون قانون شريعت از در مكر و خديعت بعد از وفات پيغمبر افترائات برسول خدا بستيد و اين حيلها و مكرهاى شما بعد از وفات پدر بزرگوارم همانند آن مكر و خديعتى است كه در حياة او در ليله ى عقبه بقصد قتل او كمر بستيد و دبها را پر از ريگ كرده خواستيد شتر او را برمايند اگر شما مسلمانيد اينك كتاب خدا حاكم و عادل و فاصل بين حق و باطل است در قصه ى ذكريا عليه السلام مى فرمايد ذكريا عرض كرد پروردگار مرا فرزندى بخش كه ميراث از من و از آل يعقوب بر دو مى فرمايد داود از بهر سليمان ميراث گذاشت و همچنين بهره ذكور و اناث را معين فرمود حظوظ دختران و پسران را روشن ساخت و دست حيلت گران را از اجراى باطل و القاى شبهات باز داشت شما نيز اين جمله را مى دانيد و بهوا جس نفسانى و تسويلات و شيطانى وصول آمال و امانى را ساختگى همى كنيد لاجرم شكيبائى نيكو است من دل بر صبر نهادم و از خداوند استعانت مى جويم كه آن منتقم حقيقى كيفر كردار شما باين اكاذيب كه بر پيغمبر بستيد در كنار شما بگذارد، ابوبكر را ديگر مجال انكار نماند ناچار از در مكر و خديعت به تصديق آن مخدره زبان برگشاد و گفت:

صدق الله و رسوله و صدقت ابنته انت معدن الحكمه و موطن الهدى والرحمه و ركن الدين و عين الحجه لا ابعد صوابك و لاانكر خطابك هولاء المسلمون بينى و بينك فلدونى ما تلقدت و باتفاق منهم اخذت ما اخذت غير مكابر و لا مستبد و مستاثر و هم بذلك شهود.

ابوبكر گفت خدا و رسول راست گفته اند و تو اى دختر محمد از در راستى سخن كردى و توئى معدن رحمت و موطن هدايت و مصدر رحمت و عمود شريعت و عين حجت ترا از طريق صواب و سداد بر كنار ندانم و گفتار ترا انكار نكنم لكن جماعت مسلمانان بى آن كه مرا خواهشى باشد و رغبتى باين كار داشته باشم قلاده ى خلافت را بر گردن من افكندند اينك همگان حاضرند و ناظر بر آن چه من مى گويم گواهى دهند. باين كلمات ابوبكر تقصير را بگردن مهاجر و انصار انداخت ناچار فاطمه ى زهراء سلام الله عليها روى با مهاجر و انصار آورده و باين كلمات ايشان را مخاطب ساخت،

و قالت معاشر الناس المسرعه الى القيل الباطل المغضيه على الفعل القبيح الخاسر افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم فاخذ بسمعكم و ابصاركم و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعنفتم لتجدن والله محمله ثقيلا و غبه و بيلا اذا كشف لكم الغطاء و بان ما ورائه الضراء و بدا لكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون و خسر هنالك المبطلون.

اللغه المغضية من باب افعال من اغضى جمعه اغضاء و منه غض بصره يعنى راى منكرا و لاينهى عنه الاقفال جمع قفل و هو معروف والكلام استعاره- ران اى غلب- اعنفتم ماخوذ من العنف و هو الاخذ بالشده- غبه بكسر الغين المعجمه والتشديد بعنى فى يوم لايكون، و منه زر غبا تزدد حبا و بيلا اى شديد او منه عذاب و بيلا اى شديد والوبيل، الوخيم ضد الطرى والوبال الوخامه.

فاطمه (ع) فرمود اى مردم شتابنده بسوى گفتارهاى زشت و قبيح و اغماض كننده از كردارهاى ناپسنديده آيا در احكام كتاب خداى بنظر تحقيق نمى نگرند تا بدان كار كنند يا نيك مى انديشند و دانسته و فهميده نمى پرهيزند زيرا كه دلهاى ايشان مقفل و مختوم است همانا كردار زشت شما دلهاى شما را محجوب داشته و چشم و گوش شما را كور و كر ساخته چه زشت و ناپسند است تأويل شما كه بدستيارى آن حق را پايمال ساختيد و خلافت را از مركز خود تحويل داديد و بجاى اميرالمؤمنين عليه السلام بدلى زشت قرار داديد و معاوضه نكوهيده نموديد بخدا قسم كه حمل كيفر اين كردار وخيم و ناگوار و عاقبت اين كار سخت و ناهموار است گاهى كه پرده از كار برافتد و پوشيده ها آشكار گردد و عذاب خداوند قهار كه هرگز گمان نداشتيد در رسد كار كنان باطل زيان كار شوند و اهل باطل زيان خويش دريابند

فاطمه ى زهراء سلام الله عليها چون احتجاج خويش را خاتمه داد افتان و خيزان با چشم گريان و دل بريان خود را بر سر قبر پيغمبر رسانيد و چندان گريست كه خاك قبر را بآب ديدگان عجين نموده و اين اشعار بسرود

مرثيه ى فاطمه بر سر قبر پيغمبر

قد كان بعدك انباء و iiهنبثة لو كنت شاهدها لم يكبر iiالخطب
انا فقدناك فقذ الارض و iiابلها واختل قومك فاشهدهم فقد iiنكبوا
و كل اهل له قربى و iiمنزلة عن الاله على الادنين iiمقترب
ابدت رجال لنانجوى iiصدورهم لما مضيت و حالت دونك الترب
تجهمتنا رجال و استخف iiبنا لما فقدت و كل الارض مغتصب
و كنت نورا و بدرا تستضاء iiبه عليك تنزل من ذى العزة iiالكثب
و كان جبريل بالايات iiيونسنا فقد فقدت فكل الخير iiمحتجب
فليت قبلك كان الموت iiصادفنا اذغبت عناو حالت دونك iiالكثب
انا رزئنا بمالم يرز ذو شجن من البريه لاعجم ولا عرب
سيعلم المتولى الظلم iiحامتنا يوم القيمة انى سوف iiينقلب
و سوف نبكيك ما عشنا و ما iiبقيت منا العيون بتهمال له iiسكب
و قد رضينا به محضا خليقة صافى الضرائب والاعراق والنسب
فانت خير عباد الله iiكلهم واصدق الناس حين الصدق iiوالكذب
و كان جبرئيل روح القدس iiزائرنا فغاب عنا فكل الخير iiمحتجب
ضاقت على بلاد بعد ما رحبت و سيم سبطاك خسفا فيه لى iiنصب

اللغه هنبثة الدواهى الشديده- الخطب بفتح الاول و سكون الثانى جمعه خطوب و منه خطيب جليل اى امر عظيم- و ابل: المطر الشديد- ختل بفتح الاول والثانى بمعنى الغدر والحيلة- النجوى ابدى اى اظهر ما فى قلوبهم من البغض والعناد- تجهمتنا اى استقبلنا.

الكثب بالثاء المثلتة والكثيب والجمع كثب بمضتين، الرمل المستطيل- حام يحوم حوما اذا دار و منه من حام حول الحمى يوشك ان يقع فيها- تهمال من هملت عيناه اذا فاضت دموعا والضرائب الاشكال جمع ضريب و ضريب الشيئى مثله كناية عن اصول طاهره- فاطمه بعد از انشاء اين اشعار همچنان كه سيلاب اشكش متراكم بود با يك عالم حزن و اندوه بسوى خانه روان شد و اميرالمؤمنين انتظار مقدم او را داشت چون خورشيد جمال فاطمه از افق خانه طالع گرديد بسوى اميرالمؤمنين توجه فرمود و او را با اين كلمات جان گداز مخاطب نمود.

فقالت يابن أبى طالب اشتملت شملة الجنين و قعدت حجره الظنين نقضت قادمة الاجدل فخاتك ريش الاعزل هذا ابن ابى قحافه يبتزنى نحيلة ابى و بليغة ابنى والله لقد اجهر فى كلامى وألفيته الد فى خصامى حتى حبستنى القيله نصرها والمهاجره وصلها و غضت الجماعه دونى طرفها فلا دافع و لا مانع خرجت كاظمة و عدت راغمة اضرعت خدك يوم اضعت حدك افترست الذئاب وافترسك الذباب ما كففت قائلا و لا اغنيت باطلا و لا خيار لى ليتنى مت قبل هنيئتى و توفيت دون ذلتى عذيرى الله منك عاديا و منك حاميا ويلاى فى كل غارب ويلاى فى كل شارق مات العمد و وهنت العضد شكواى الى أبى و عدواى الى ربى اللهم انت أشد قوه و حولا وأحد باسا و تنكيلا.

اللغه الظنين المتهم- النقض بمعنى الفسخ والكسر- قادمة الاجدل جمعه قدامى على وزن حبارى اسم است از براى چهار پر يا ده پر كه در پيش بال پرندگان است- جدلت الحبل جدله جدلا فتلته محكما- والاجدل الصقر و هو من طيور الجارحة- والعباره كنايه عن قتل الشجعان- فخاتك و فى بعض النسخ بالنون. خات البازى يعنى فرود آمد باز براى شكار و خات خيا و خيوتا اى صوت والخوأت بالتخويف دوى جناح العقاب- الاعزل الاجرد الذى لا شعر له- ابتزنى من بزز يعنى اخذ منى قهر بحيله و بليغه مصغرا و فى بعص النسخ نحله و بلغة و هما بمعنى طعمه والارت- الد شديد العداوه فى الخصومه قيله اسم ام الاوس والخزرج- ما كففت اى ما منعت- هنيئتى العاده فى الرفق والسكون عذيرى الله يعنى عذرخواه من از تو خداوند است- عاديا اى تجاوز عن الحد- العمد بمعنى الاستوانه والمراد به رسول الله- ص- دهت اى ضغفت- عدوت فلانا عن الامر اى صرفته- تنكيل العقوبة

ترجمة عرض كرد اى پسر ابوطالب همانا خويشتن را در شمله پيچيده اى همانند جنين در رحم و در گوشه ى خانه روى از مردم پنهان كرده اى همانند شخص تهمت زده مگر تو آن نبودى كه شير شرزه واژدهاى دمنده بميدان قتال تاختى و ابطال رجال را پايمال آجال ساختى و چون عقابى كه از فراز به نشيب آيد براى صيد خود گردن كشان عرب را فريسه ذوالفقار خود مى نمودى چه شد كه امروز دستخوش مردم ذليل و زبون آمدى اينك پسر ابى قحافه عطيه ى پدر مرا و بلغه فرزندان مرا از من باز گرفت و بغضب آن را تصرف كرد و جهارا با من دق باب مخاصمت و مبارات مى كند امروز چند كه توانست در سخن گفتن بر من فزونى جست و بغلظت طبع و شراست خوى جسارت نمود و مردم اوس و خزرج بمن اعتنائى نكردند و مهاجران دست از حمايت من برداشته اند و اولاد قيله و ديگر مردمان چشمها فرو خوابانيدند و مرا ناديده انگاشته اند و در دفع ترك و تاز او هيچ دافعى و مانعى بجاى نماند همانا من با خشم و غيظ از خانه بيرون شدم و ذليل و زبون باز آمدم تو نيز خويشتن را در مضيق مذلت درانداختى آن روز كه منزلت و مكانت خويش را ديگر گون ساختى از پس آن كه گرگان عرب را فريسه ى شمشير آبدار نمودى امروز مگسان ترا فريسه ى خود ساخته اند و مردمان پست دست بر تو يافته اند منصب خلافت را مغصوب نمودند و عوالى فدك را مضبوط ساخته اند و من از سخن حق خويشتن دارى نكردم و از در باطل بيرون نشدم لكن نيروى اجراى حكم حق نداشتم كاش از اين پيش مى مردم و اين روز را نمى ديدم اكنون از اين سخنان كه در حضرت تو شكايت كردم خداوند عذرخواه من است اى واى بر شبهاى من اى واى بر روزهاى من سايه ى پدر از سرم رفت بازويم سست شد چكنم جز اين كه شكايت بنزد پدر برم و رعايت از حضرت داور خواهم آن گاه روى نياز بدرگاه خداوند چاره ساز آورد و گفت الها پروردگارا نيروى تو از همه كس افزونست و عذاب و عقاب تو از حوصله حساب بيرون است اين وقت اميرالمؤمنين فرمود لاويل عليك بل ويل على شانئك نهنهى عن وجدك يا بنة الصفوه و بقية النبوه فما و نيت عن دينى و لااخطات مقدورى فان كنت تريدين البلغة فرزقك مضمون و كفيلك مامون و ما اعدلك افضل مما قطع عنك فاحتسبى الله فقالت حسبى الله وامسكت.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود ويل و واى از براى تو مباد بر من خشم مگير اى دختر برگزيده ى موجودات و يادگار نبوت تو خود مى دانى و عالم هستى كه من در كار دين سستى نكردم و آنچه در خور بازوى من بود تقاعد نورزيدم اكنون از اين جوش و خروش آرام گير و آتش دل و شراره ى سينه ى خود را بآب صبر و شكيبائى خاموش فرما همانا خداوند كفيل امر و ضامن رزق تو است آنچه از بهر تو نهاده بهتر از آن است كه از تو قطع شده پس در راه خداوند طريق شكيبائى و مصابرت پيش دار لاجرم فاطمه عرض كرد خداوند متعال كفايت امر مرا خواهيد فرمود و خاموش گرديد .



۲۳
و ان قيل

و ان قيل

اين گونه كلمات مسجع و مقفا در مقام خطاب عتاب باميرالمؤمنين عليه السلام از فاطمه چگونه روا است با آن مقام عصمت كه داراست آيا مى توان گفت كه اين جملات عتاب آميز و اين تعريضات از محلقات اين خطبه است.

قلنا

اولا هرگز جاى اين احتمال نيست و اين كلمات با اصل خطبه در يك سياق است و همان جواب را كه ابن ابى الحديد در موضوع خطبه ى شقشقيه داده است كه اين خطبه با سائر نهج البلاغه در يك سياق است هرگز احتمال الحاق نمى رود و خطا كرده است كسى كه مى گويد اين خطبه ى شقشقيه از گفته هاى سيد رضى است همين سخن در اين جا گفته مى شود كه اگر كسى اين احتمال را بدهد البته خطا رفته است و دچار اشتباهى شده است.

و ثانيا اين كلمات اصلا منافى با مقام عصمت و عظمت آن مخدره نيست چه آن كه اين كلمات اشد از كردار و گفتار موسى بن عمران على نبينا و عليه السلام با برادرش هارون نبود كه چون از كوه طور مراجعت كرد و ديد بنى اسرائيل گوساله پرست شدند رو به هارون كرده با شدت غضب گفت اى هارون چه مانع تو شد كه هنگامى كه بنى اسرائيل را ديدى گمراه شدند و گوساله را پرستيدند و از طاعت تو بيرون رفته اند تو پيروى من در خشم و غضب بر آنها نگردى آيا مخالفت كردى امر و وصيت مرا پس از شدت غضب با يك دست سر هارون را و با يك دست محاسن او را بطرف خود كشيد و اين در مقابل چشم بنى اسرائيل بود و هارون در مقام استرحام برآمد و براى نرم كردن دل برادرش گفت اى پسر مادر من با من مدارا كن ريش و موى سر مرا مگير من ترسيدم اگر با آنها طرفيت بنمايم دو دسته شوند آن وقت آتش جنگ مشتعل بشود و شما بمن بگوئيد تو سبب اين تفرقه و جنگ شدى و مراعات وصيت و سفارش مرا نكردى چنان چه خداوند متعال در سوره طه آيه ى نود و پنجم اين حكايت را بيان فرموده

[قال يا هارون مامنعك اذرايتهم ضلوا الاتتبعين افعصيت امرى قال يابن ام لا تأخذ بلحيتى و لا برأسى انى خشيت أن تقول فرقت بين بنى اسرائيل و لم ترقب قولى).] و نيز در سوره ى اعراف آيه ى ١٤٩ مى فرمايد

ولما رجع موسى الى قومه غضبان اسفا قال بئسما خلفتمونى من بعدى اعجلتم امر ربكم و القى الالواح و اخذ براس اخيه يجره اليه قال ابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمين.

يعنى هنگامى كه موسى عليه السلام از كوه طور مراجعت فرمود و بعمل زشت بنى اسرائيل مطلع گرديد متأسفانه بآنها فرمود در كمال غيظ و غضب اى قوم بسيار كار بدى كرديد بعد از رفتن من گوساله را پرستيديد و كافر شديد آيا در مخالفت امر پروردگار خودتان تعجيل كرديد و از غضب الواح توريه را بر زمين انداخت كه شكسته شد و بعضى از شكستهاى او مفقود گرديد و از غضب سر و گيسوى برادرش هارون را گرفت و بطرف خود كشيد و هارون براى تحريك عطوفت موسى گفت اى پسر مادر من بر من غضب مكن كه من تقصيرى ندارم آن چه توانستم باين مردم نصيحت نمودم اعتنا بحرف من نكردند و مرا بيچاره و ضعيف شمردند و نزديك بود كه مرا بقتل برسانند با من رفتارى مكن كه مورد شماتت دشمنان واقع بشوم و مرا نظير آنان كه گوساله پرستيدند شايسته عتاب مدان.

پس هرگاه موسى بن عمران كه پيغمبر صاحب شريعت و كتاب و معصوم با برادرش چنين باشد كردار و گفتار او كسى را نمى رسد كه نسبت گناهى و تقصيرى بموسى يا هارون بدهد چون هر دو پيغمبر مصعوم بودند و موسى قاطع بود كه هارون تقصيرى ندارد همچنين فاطمه ى زهرا بلكه بطريق اولى در ما نحن فيه راه اشكال مسدودتر است كم لايخفى لا من شان ألنسا الرقة والجزع.

و ثالثا اين گونه مخاطبات در مثل مورد فاطمه ى زهراء سلام الله عليها را اصلا اطلاق عتاب نمى توان كرد بلكه اين شكايت و تظلم است و فرق است بين شكايت و تظلم و بين عتاب و تعريض در موضوع موسى عليه السلام و برادرش هارون اطلاق عتاب و تعريض صحيح است بخلاف مانحن فيه و عادت در ميان همه ى طبقات مردم است كه هرگاه بر آنها ظلمى بشود شكايت و تظلم خود را در نزد بزرگ عشيره مى برند و درد دل خود را باو مى گويند و فاطمه ى زهرا غير از اميرالمؤمنين كسى را نداشت كه باو درد دل بنمايد و شكايت از ظالم بفرمايد.

و رابعا بلكه مى توان گفت كه بر فاطمه لازم بود اين جوش و خروش و شور و آشوب را بنمايد تا كفر غاصبين بر عالميان واضح گردد چنانچه موسى بن عمران با علم بعدم تقصير هارون آن غضب را نمود تا بر بنى اسرائيل معلوم شود عظمت گناه ايشان در اين جا هم فاطمه با اين كه اميرالمؤمنين سر موئى بر خلاف تكليف خود عمل نفرموده مع ذلك اين جوش و خروش براى همين بود كه عادل از ظالم تميز داده بشود و باطل از حق جدا گردد و جمعى كه خمير مايه ى فطرت ايشان از ترشحات ولايت بهره يافت از طريق ضلالت و غوايت باز شوند و بشاه راه شريعت و هدايت روند.

و رابعا بعد از ملكه ى ثبوت عصمت براى اهل بيت عقول ما درك نكند اسرار اهل بيت را و اسرار اعمال آنها بر ما مكشوف نيست و مستور است و از مدركات امثال ما مردم دور است و بغير اهل بيت كسى را بآنها آگهى نيست بلكه مقداد و ابوذر و سلمان با منزلت السلمان منا اهل البيت تمناى اين مطلب نكردند منقولست كه سلمان رضى الله عنه در

خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام از غصب فدك و تقاعد آن حضرت اظهار ضجرتى كرد آن حضرت فرمود هان اى سلمان مى خواهى از اسرار اهل بيت آگاهى بدست كنى بديهى است كه بغير اهل بيت عصمت عليهم السلام هيچ آفريده اى را تواناى حمل اين بار گران نيست همانا فاطمه كه محدثه بود و بحكم احاديث صحيحه بعلم ما كان و ما يكون عالم بود لاجرم از آن پيش كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وداع جهان گويد و اين حوادث هايله نازل گردد از مخالفت در امر خلافت و ضبط فدك و عوالى آن آگهى داشت و بحكم عصمت كه تشريف موهوبه ى يزدانى است جز بحكم خدا و رضاى على مرتضى سخن نمى فرمود و سخن او همان سخن اميرالمؤمنين بود و حاشا كه سيده ى نسوان و وديعه خداوند رحمن در مقابل اميرمؤمنان سخنى گويد كه سبب غضب آن جناب شود چه آن كه محل اين عصمة الله و مناعت اين صديقه ى كبرى از فلك اطلس محكم تر و رفيع تر است مخدره اى كه چادر او مرقع بليف خرما باشد و كرارا حسنين را گرسنه بدارد و طعام آنها را بسائل رساند البته مملكت دنيا در نظر او با پر ذبابى بميزان نمى رفت چه رسد بفدك و عوالى آن.

پايان

جلد اول در غره ى شهر ذى الحجة الحرام سنة ١٣٦٩ و الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيد المرسلين و آله الطاهرين والسلام على اخوانى المسلمين انشاءالله در جلد ثانى اين كتاب قرائت خواهيد فرمود مفاسدى را كه بر غصب فدك مترتب گرديد در ضمن بيست و شش امر كه هريك برهان قاطعى است بر فساد مذهب عامه با بقيه ى زندگانى صديقه ى كبرى فاطمه ى زهراء سلام الله عليها و پاره ى اخبار و حكايات در فضيلت ذريه ى ايشان و قليلى از قصايد در مناقب و مراثى راجع بعصمت كبرى (ع) و بحمدالله تحت طبع است انشاءالله بزودى منتشر خواهد شد.

كتاب لو تأمله ضرير لعاد كريمتاه بلا iiارتياب
و لو قد مر حامله بقبر لصار الميت حيا فى iiالتراب
كتابى سر فى الارض و اسلك فجاجها و خل عباد الله تتلوك ما iiتتلو
فما بك من اكذوبه iiفاخافها و لا بك من جهل فيزرى بك iiالجهل

ذبيح الله محلاتى



۲۴

۲۵

۲۶

۲۷

۲۸

۲۹

۳۰

۳۱

۳۲

۳۳

۳۴

۳۵

۳۶

۳۷

۳۸

۳۹

۴۰

۴۱

۴۲

۴۳