اسرار حج

اسرار حج0%

اسرار حج نویسنده:
گروه: درس ها
صفحات: 5

اسرار حج

نویسنده: آيت الله حسين مظاهرى
گروه:

صفحات: 5
مشاهدات: 1293
دانلود: 59

توضیحات:

اسرار حج
  • مقدمه

  • منازل حجّ

  • منزل اوّل : سير من الحقّ الى الحق

  • منزل دوّم : سير من الحقّ فى الحقّ

  • منزل سوّم : سير من الحقّ الى الخلق

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 5 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1293 / دانلود: 59
اندازه اندازه اندازه
اسرار حج

اسرار حج

نویسنده:
فارسی
مقدمه


اسرار حج

نويسنده : آيت الله حسين مظاهرى


بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مقدمه

تمامى اعمال عبادى شريعت مقدس، جدا از صور ظاهرى، داراى اسرار و رازهاى شگفت‏انگيزى است كه مؤمنان به ميزان سعه وجوديشان از آن بهره‏مند مى‏گردند.
از امام صادق عليه‏السلام سؤال شد : منظور از »قوّت« كه در آيه شريفه »خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ« آمده، چيست ؟ آيا مراد »قوّت جسمى« است يا »قوّت قلبى«؟] - آنچه را به شما (از دستورات و فرامين الهى) داده‏ايم با اطمينان و قوّت بگيريد. بقره ٦٣ ]
حضرت در پاسخ فرمودند: قوّت در هر دو قلمرو منظور است.
[ - عن اسحاق بن عمّار و يونس قالا : سألنا أبا عبداللَّه عليه‏السلام من قول اللَّه تعالى : »خُذُوا ... أَقُوَّةٌ فِى الْاَبْدانِ أَو قُوَّةٌ فِى الْقَلْبِ ؟ قال عليه‏السلام: فيهِما جَميعاً. »المحاسن، كتاب مصابيح الظلم، ص ٢٦١، ح ٣١٩« ]
آنچه در قلمرو جسم و بدنِ مكلّف است، همان احكام و آداب يك فريضه است كه بيان آن به عهده »فقه« است و آنچه در قلمرو قلب اوست، همان اسرار و بطون يك فريضه است كه تبيين آن به عهده »فقهِ فقه« است.
از اينرو اين قلب آدمى است كه به شهودِ عينى يك فريضه و اسرار نهانى يك عبادت مى‏رسد و به درك آنچه كه چشمان ظاهرى از نظاره آن عاجزند، نائل مى‏شود.
»حجّ« نيز - كه از اعظم و اهمّ عبادات الهى است - از اين اصل اصيل مستثنى نيست. زيارت بيت اللَّه الحرام، صورت و قشر و ظاهرى دارد كه همان »مناسك حجّ« است و »علم شريف فقه« آن را تبيين نموده است، و سيرت و مغز و باطنى دارد كه - فى الجمله - همان »سير الى اللَّه و سلوك الى جناب اللَّه - عزّوجلّ« است كه »فقه اللَّه الاكبر« آن را تشريح كرده است.
اين سير به جانب دوست و سفرِ عرفانى الهى، داراى منازلى است كه هر منزل، خود مشتمل بر مقامات و مراتبى است، كه پاره‏اى از آنها جُز براى اهل معارف الهى و اولياى كُمَّل و محبّين
و مجذوبين درگاه دوست، ميسّر و حاصل نمى‏شود.
فطوبى لهم ثمّ طوبى لهم هنيئاً لأرباب النعيم نعيمُهم
[ - پس خوشا به حال آنان،آنگاه باز هم خوشا به حالشان، گوارا باد براى صاحبان نعمت، نعمتهايشان. ]
از اين روست كه عارف كامل باللَّه و محبّ واصل الى اللَّه، حضرت امام خمينى - قدّس اللَّه روحه الشريف - در باب اسرار نماز فرموده‏اند :
»... و هر كس از اهل سير و سلوك الى اللَّه را نمازى است مختص به خود او و حظّ و نصيبى است از آن، حسب مقام خود، چنانچه ساير مناسك از قبيل روزه و حجّ نيز همين طور است ...
... و ديگران كه به آن مقام نرسيده‏اند، از براى آنها حظّى از نماز آنان نيست، بلكه صاحب هر نشأه و مقامى، اگر از مَركب عصبيّت و انانيّت فرود نيايد، انكار ساير مراتب كند و غير از آن كه خود به آن متحقّق است مقامات ديگر را باطل و حشو شمارد، چنانچه مراتب و مقامات انسانيّت را نيز كسى كه به آن نرسيده و از حجاب انانيّت خارج نشده انكار كند و معارج و مدارج اهل معرفت و اوليا را نا چيز شمارد ...«
[ - سرّ الصلوه، ص ٥ ]
پس حبّذا، آن قلوبى كه در سير به سوى إله از مركب عصبيّت و انانيّت فرود آمده، با خضوع در برابر مقامات بالاتر، عزم و همّت خود را بر پيمودن ساير مراتب، تا غاية القصواى عروج كمالى و معراج روحى و معنوى، جزم كرده است.
خوشا آن دل كه عرصه شهود اسرار فرائض الهى است و آفرين خداى بر آن عبد آزمون شده‏اى كه »لَهُ قَلْبٌ أَو أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ«.
[ - »او را دلى (هوشيار) است يا با توجّه كامل گوش به كلام حق مى‏سپارد« ق : ٣٧]
آنچه بعد از اين مقدّمه خواهد آمد، بيان مختصرى است از آن اسرار و رازهاى شگفتِ نهفته در فريضه انسان ساز »حجّ« كه در ضمن تبيين »منازل‏حجّ« به آن خواهيم پرداخت.
باشد تا خداوند قادر متعال جذوه‏اى از آتش اين اسرار در دلهامان بيفكند تا از آن رهگذر، جذبه‏اى حاصل آيد و حجابهاى ضخيم قلبهامان به كمال انقطاع الى اللَّه، يكسره خرق گردد.
«انّه ولىّ الهداية و التوفيق»


۱
منازل حجّ

منازل حجّ

سفر حج سفرى است عرفانى و داراى سه منزل :

منزل اوّل: بريدن از ما سوى اللَّه براى پيوند با خدا (سير من الخلق الى الحقّ).
منزل دوّم: ادامه و استمرار پيوند با خدا و سعى در تحكيم آن پيوند، تا نيل به مقام لقا و عبوديت (سير من الحقّ فى الحقّ).
منزل سوّم: بازگشت به ميان خلق و اجتماع به منظور هدايت، پس از كامل شدن و رسيدن به مقام عبوديت (سير من الخلق الى الخلق).

منزل اوّل : سير من الحقّ الى الحق

اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است :
توبه؛ مهم‏تر از همه مراتب، توبه است، و معناى توبه كه منزلِ اول سلوك است، رجوع از شيطانها و طاغوتها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل، و تدارك گذشته‏ها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند، و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز »رو گرداندن« و »رو كردن« نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و رو گردان مى‏شود و روى توجّه به جانب حضرت حق مى‏آورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او - جلّ و علا - معطوف مى‏دارد.
نقطه آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است.
و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزاننده سالك براى سلوك و نقطه عطف حركت سالكانه او به سوى كمال و مايه تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
يقظه؛ معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بنده خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را مشغول كند. آگاهى از اين كه اگر حج مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقا و عبوديت) خواهد رسيد. توجّه به انجام »بايدها« و »ارزش‏ها«؛ يعنى واجبات، و اجتناب از »نبايدها« و »ضدّ ارزش‏ها«؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمى‏پذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است؛ »اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ«.
[ - »همانا، فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مى‏پذيرد« مائده: ٢٧. ]
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات؛ بويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهم‏السلام است؛ »قُلْ اِعْمَلُوا فَسَيَرى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ«. از اينرو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى] - »بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى‏بينند« توبه[ است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مى‏گرداند.
تخليه؛ پس از مقام توبه و يقظه بايد در منزل اوّل به مرتبه »تخليه« صعود كند. مقام تخليه آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشه‏هاى هرز صفات رذيله؛ نظير »حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ...« را كه مايه تيره بختى و سيه روزى آدمى است به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلتهاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصه كشتِ گلهاى با طراوت فضيلتهاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به مقام« تحليه» پا بگذارد.
تحليه؛ بنيادِ مرتبتِ »تحليه«، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه؛ نظير »خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همه تعلّقات و ...« است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهم‏تر از هر فضيلتى، ملكه خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ وى، حجّ ابراهيمى خواهد بود؛ »اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَْرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ« اگر حاجيان و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت] - »من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم« انعام : ٧٩]
خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و »صاحب البيت« معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند؛ »اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى« آنگاه محصول تلاش خود را در] - »مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش« ليل : ٢٠]
خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد؛ »وَ لَسَوفَ يَرْضى« و چرا به اين] - »و زود است كه خشنود شود« ليل : ٢١]
خشنودى دست نيابند ؟ كه رنگ خدا بهترين رنگهاست؛ »صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً«.
[ - »رنگ خدا و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است ؟« بقره : ١٣٨]
و البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيله ريا و تظاهر، در مقام تخليه بوسيله توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ حاجيان مى‏افتد، توجّه به اين نكته پر اهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مى‏كند؛ »وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدَّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ«.
] - »همانند آن كسان مباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هر كارى كه مى‏كنند، احاطه دارد.« انفال : ٤٧]
سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر »عدالت« و »اخلاص«، مى‏بايد به وسيله رياضات دينيّه بويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت عليهم‏السلام بالأخص مصداق حاضر ولايت محمّديه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم - ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - به مقام »تجليه« صعود كند.
تجليه؛ و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كس آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اوحدىّ از اولياى الهى مى‏شود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مى‏شود؛ »وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ« تا در] - »و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود« انعام : ١٢٢[اين سفر مبارك در سايه‏بان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزش‏ها را از ضدّ ارزش‏ها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواستهاى تعالى بخش خدا را از خواهشهاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد؛ »اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً«.
[ - »اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد براى شما وسيله‏اى براى جدايى حق از باطل قرار مى‏دهد« انفال : ٢٩]
تجلّى انوار الهى با قلب سالك، نه آن مى‏كند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانه منزل اوّل در كلام بلند و ارجمند امام صادق‏عليه‏السلام كه در مصباح الشريعه از آن حضرت نقل كرده، جلوه‏گر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ - مِنْ قَبْلِ غُرْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَا اللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْ‏ءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ، وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مِنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صلى الله وعليه وآله وسلم وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَ الْاِحْتِمالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ.»
- [مصباح الشريعه، باب ٢٢]
هر گاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هر گونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن (تا مردم از تو طلبكار و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى جوانى و ثروت خود اعتماد مكن، زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خداوند همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مى‏گرداند تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچ كس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند، و (در اين سفر) به اندازه‏اى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوش رفتار و نيكو كردار باش و پيوسته اوقات واجبات الهى و سنن رسول محمدى‏صلى الله وعليه وآله وسلم را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتيها و ابتلائات و شكر نعمتهاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.
از امام صادق عليه‏السلام در ادامه اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده است كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.


۲
منزل دوّم : سير من الحقّ فى الحقّ

منزل دوّم : سير من الحقّ فى الحقّ

مشتمل بر اعمالى است :

١) احرام؛ مقدّمه احرام، غسل احرام است، حقيقت اين غسل توبه و رجوع است؛ »اِغْسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ« در مقام احرام بايد معاصى و گناهان سابق را به] - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
يادآورد و آن را با آب توبه شستشو دهد و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن كند.
احرام در حج؛ نظير تكبيرة الاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن تكبيرة الاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام حج. احرام؛ يعنى پشت كردن به دنيا و آنچه در دنياست و رو نمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است : »أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ« و نيز] - »محرم شو از هر چيزى كه تو را از ياد خدا منع مى‏كند و از بندگى او باز مى‏دارد« مصباح الشريعه، باب ٢٢]
درگاه احرام، مى‏بايد متذكّر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با اين هيئت خداى را ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكمله مقام احرام است. توجّه به اين كه خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مى‏كند.
»وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ - فى دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهَ الْوُثْقى«.
[ - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
و از تلبيات خود، قصد كند پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيّت، در حالى كه به عروة الوثقاى حق و به حقيقت ايمان، تمسّك مى‏جويد.

٢) طواف؛ طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون عرش خداوند دائم در طوافند؛ »وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حُولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْد رَبِّهِم« همانگونه كه طواف آن ملائكه، نشانه عشق آنها به خداوند است،] - »فرشتگان را مى‏بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده‏اند و پروردگار خود را حمد مى‏كنند « زمر : ٧٥]
طواف بنده نيز نشانه عشق بنده به خداست »طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ«؛ »آن چنانكه جسمت] - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
پيرامون بيت خدا دور مى‏زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن«.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديت است، وبا حصول اين مرتبه، دريده شدن حجابها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم در مقابل خلق، و زهد و سخاوت و قناعت در برابر دنيا (مقام تخليه و تحليه) مى‏باشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوه‏گر مى‏شود (مقام تجليه) و راههاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مى‏گردد و از ظلمتها (ظلمت صفات رذيله، ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوتهاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و اضطراب) به نور مطلق كشانده مى‏شود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مى‏گردد كه خواه ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مى‏رسد؛ »قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ، يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلُ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ«.
[ - مائده : ١٥ و ١٦]

٣) نماز طواف؛ طواف كننده چون بواسطه طواف به مقام عبوديت مى‏رسد بايد نماز شكر به جاى آورد. و چون بواسطه رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مى‏شود، بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است، چون نماز مكالمه بين بنده و خداست. و چون توسّل به اهل‏بيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلامهاى اين نماز، به منزله مكالمه بين عبد و اهل بيت عليهم‏السلام است و اين توسّل با بيعتى كه پس از اين نماز به وسيله استلام حجر صورت مى‏پذيرد، ادامه و استمرار مى‏يابد. استلام حجر الاسود و بوسيدن آن به منزله تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام است.
امام صادق عليه‏السلام نيز فرموده‏اند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود : »أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهِدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة« »امانتى را كه به] - وسائل الشيعه، ج ٩، ص ٤٠٧، ح ١٧]
گردن من بود (حجّ) ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر وفادارى من گواه باشى«.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دلهاى حاجيان است و نيز تجسّم خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانه رضايت به تقدير اوست »وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رَضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ«.
[ - مصباح الشريعه، باب ٢٢]

٤) سعى بين صفاه و مروه؛ اين عمل خاطره شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است؛ »وَ اتَّخَذَ اللَّهُ اِبْراهيمَ خَليلاً« پيامبرى كه مقام عبوديت و تسليم او را پروردگار عالم] - »خدا ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد « نساء : ١٢٥]
امضا كرده است »اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اِسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ«.
[ - »(بخاطر بياور) هنگامى را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم« بقره : ١٣١]
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند در بيابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى‏رود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى‏رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حيات مى‏رسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى‏رساند، اين خاطرات اگر چه تلخ است، امّا شيرين است تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبه‏اى از عشق است در حالى كه با سوزندگى همراه است لذّت‏آور است و در حالى كه لذّت آور است دل عاشق را و سراپاى او را چون شمع مى‏سوزاند. پس حاجيان بايد در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزند؛ »قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوِةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ« و از اين رو آن كس كه] - »براى شما تأسى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت« ممتحنه : ٤]
سعى‏بين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در اين مكان شيطان بر ابراهيم عليه‏السلام مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور سازد، پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت] - وسائل الشيعه، ج ٩، ص ٥١٣، ح ١٢]
ابراهيم خليل را تكرار مى‏كند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه »عرش قدس الهى « است مى‏راند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مى‏كند و از قدرت و شخصيت خود، تبرّى مى‏جويد؛ »وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ« و به اين وسيله روح و درون خود را] - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مى‏گرداند »وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء« و با نفى صفات و شخصيات كاذب] - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و فقر و فنا برقرار مى‏سازد »وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ تَقِياً أَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَة«.
[ - مصباح الشريعه، باب ٢٢]

٥) تقصير؛ تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است. تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى محرم حلال نبود، اينك به واسطه احرام، طواف، نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است. تجلّى نور خدا، نظر به عالم ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديده بصيرت، كه تماماً براى او حرام بود اينك حلال شده است؛ چرإ؛ر كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه اين كه »لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض« اگر نبود آن كه شياطين بر دلهاى فرزندان آدم هجوم مى‏برند، هر] - بحار الانوار، ج ٧، ص ٥٩، ح ٣٩]
آينه ديده آنان به ملكوت آسمانها و زمين، روشن مى‏گشت«.

٦) حركت به سوى عرفات؛ پس از توجّه به نفس و تمايلات؛ اين بار توجّه به خداوند، توجّه به سرزمينى كه جاذبه ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب، جذب كهربائى يار، از دلهاى بيقرار، جذب »وجودِ واقعى« »وجود نما« را، جذب عاشق معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبّذا بر اين جذبه شيرين »هَنيئاً لِاَرْبابِ النّعيمِ نَعيمُهُمْ«.
عرفه؛ يعنى اعتراف بندگان در پيشگاه حق »وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطايا بِعَرَفات«.
] - »و در عرفات به گناهان خويش اعتراف كن« مصباح الشريعه، باب ٢٢]
عرفه؛ يعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجديد عهد با توحيد »وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَاللَّهِ بِوَحْدانِيَّتِهِ« معرفت نبوّت و ولايت، معرفت آفاق و] - »و در عرفات، عهد خود به وحدانيت خداوند را نزد او تجديد كن« مصباح الشريعه، باب ٢٢]
انفس، معرفت ربط آنها با خدا، (ربط حادث با قديم) معرفت قيّوميّت حقّ و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به اين كه »لَيْسَ فِى الدَّارِ غَيْرُهُ دَيَّار«.
[ - »در خانه، غير از خداى، خانه نشينى نيست«. ]
عرفه؛ يعنى ديارى كه انسان سالك مى‏تواند با توجّه و تضرّع و دعا و توسّل مخصوصاً به حضرت ولىّ عصر - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف - كه در آن سرزمين حضور دارد و حاجيان همگى در محضر اويند به مرتبه بالاى يقين برسد.
عرفه؛ جايگاه صعود از »علم اليقين« به »عين اليقين« و از »عين اليقين« به »حقّ اليقين« است و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در حقيقت عرفات نرفته است؛ كسى كه از جاذبه خدا و نبوّت و ولايت - كه سراسر آن سرزمين پاك را فرا گرفته است - بهره‏اى نبرد، در حقيقت عرفات او رفع تكليفى بيش نبوده است و او از محدوده فقه به سوى قلمرو بيكران »فقهِ فقه« خارج نگشته است.

٧) حركت به جانب مشعر؛ مشعر نزد خداوند متعال، از درجه خاصى برخوردار است، از اين جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن ياد مى‏شود: »فَاِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام« چنانكه گاهِ] - »و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد« بقره : ١٩٨]
منزل كردن در آن ديار، (بين الطلوعين) نزد يار، برترين ساعات شبانه روز است و آنچه خداوند در قرآن در اين مكان قدسى و در اين زمان مقدّس خواسته است، ذكر خداست، با ياد خدا كسب شعور و كياست و فطانت و دقّت و ظرافت نمودن، سرايت دادن ايمان از دل به تمام اعضا و مشاعر، مشعر به ما مى‏آموزد آنچه از عرفه برداشت كرده‏اى در اينجا به واسطه ياد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن تا كليه مشاعر، حيات دوباره‏اى پيدا كنند و به اين وسيله از نردبان روح به سوى ملأ اعلى صعود كن : »وَ اصْعِدْ بِرُوحِكَ اِلَى الْمَلا َِ الْأَعْلى بِصُعُودِكَ اِلَى الْجَبَل« از] - »و با صعود بر كوه مشعر، از نردبان روحت به سوى ملأ اعلى صعود كن« مصباح الشريعه، باب ٢٢]
اين رو، در اين سرزمين هم خداى را با اطمينان براى نيل به مقام قرب مى‏خواند : »وَ تَقَرَّبْ اِلَى اللَّهِ ذا ثِقَةٍ بِمُزْدَلَفَة«.
[ - »و به گاه وقوف در مشعر، به خداوند تقرب جو، در حالى كه به او اطمينان مى‏ورزى« مصباح الشريعه، باب ٢٢]

٨) حركت به سوى منا؛ منا يعنى رجاء، نيكا كه اين نامِ گويا، در هاله‏اى از نور نهفته است.
منا؛ يعنى سرزمين اميد، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خير دنيا و آخرت. و چرا چنين نباشد ؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مى‏خواهد ؟! توجه، تلطّف، عنايت، ادامه.
سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسيدن به مقام وصل، از مولى چه مى‏خواهد ؟ آنچه را كه او به حق مستحقّ آن است؛ »وَ لا تَتَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا تَسْتَحِقُّه«.
[ - »و در هنگام وقوف در منا، آرزو مكن آنچه را كه بر تو حلال نيست و تو استحقاق آن را ندارى« مصباح الشريعه، باب ٢٢. ]
از اينرو مى‏توان گفت بهترين لذّتها در حجّ، لذّت اميد بنده به خدا در منا است و شايد اين كه منا در ميان همه اعمال مدّتش بيشتر است، براى همين باشد كه اميد و رجاء بنده، نزد خدا، بهترين عبادات و بالاترين مقامات است.

٩) رمى جمرات؛ بنده‏اى كه به مقام قرب رسيده است؛ از آنچه بيمناك است و بايد بيمناك باشد، و آنچه بايد هميشه با آن در ستيز باشد، طاغوتهاست، طاغوت‏درون؛ يعنى نفس‏امّاره و طاغوت برون، شياطين جنّى و شياطين انسى. سالك از قرآن آموخته است كه : طاغوت درون (نفس امّاره) خطرناكترين طاغوتهاست »اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى« پس] - »نفس به بديها امر مى‏كند مگر آنچه را كه پروردگارم رحم كند« يوسف : ٥٣]
چون وارد منا مى‏شود اوّلين عملى كه بايد انجام دهد، رمى جمره عقبه است كه شايد اشاره به طاغوت بزرگ؛ يعنى نفس امّاره باشد، رمى جمره عقبه، يعنى طرد نفس امّاره، يعنى پايمال كردن هوا و هوس؛ »وَ ارْمِ الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدِّنائَةَ وَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْىِ الْجَمَرات«.
[ - »و هنگام رمى جمرات، رمى كن خواهشهاى نفسانى و خست و پستى و ديگر صفات زشت را« مصباح الشريعه، باب ٢٢]
آنگاه اگر با رمى جمره عقبه پاى بر نفس امّاره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل و لقاء است؛ زيرا ميان بنده و خدا يك قدم بيش فاصله نيست، اگر بنده از هوا و هوس گذشت و اين گام بلند را طى كرد گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجيان در آن روزها كه در وادى منا، رحل اقامت افكنده‏اند بايد كه رمى جمرات سه گانه كنند و اين يعنى طرد طاغوت درون (نفس امّاره) و طاغوت برون از شياطين جنّى (ابليس و اعوان او) و شياطين انسى (دشمنان دين و انسانيّت)، از اينرو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همه طاغوتها و اعلام جنگ و ستيز بى‏پايان با آنهاست.


۳
ذبح قربانى


١٠) ذبح قربانى؛ قربانى سنّتى است كه تنها از تقوا پيشگان پذيرفته مى‏شود »اِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَر« و آن رمز] - »هنگامى كه هر كدام (هابيل و قابيل) عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد« مائده : ٢٧]
گذشت و فداكارى در راه محبوب و رمز محبّت و عشق است؛ چرا كه به گاهِ قربانى نمودن، حاجى سالك حنجره هواى خويش و طعمش به مردمان را پاره مى‏كند؛ »وَ اذْبَحْ حَنْجَرَتَىِ الْهَوى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبيحَة«.
[ - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
قربانى در منا زنده كردن خاطره بزرگ حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهماالسلام نيز هست، آنگاه كه از سوى محبوب خطاب به ابراهيم‏عليه‏السلام امر آمد كه جوانت را در منا ذبح كن و آن حضرت امر محبوب را به فرزندش حضرت اسماعيل‏عليه‏السلام گوشزد كرد و او با كمال رغبت پذيرفت؛ »يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمِرُ« و هر دو با كمال شوق و عشق، تا سر حدّ ذبح جلو رفتند، و آنگاه از] - »پدرم ! هر چه دستور دارى اجرا كن« صافات : ١٠٢]
سوى محبوب ندا آمد كه از امتحان پيروز بدر آمديد؛ »قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا«.
[ - »آنچه را در خواب مأموريت يافتى انجام دادى« صافات : ١٠٥]

١١) حَلْق يا تقصير؛ تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت؛ يعنى تراشيدن باقى مانده كدورتها، رذالتها و اصلاح دل از زنگار منيّتها و خوديّتها؛ زيرا سالك هر چه خود سازى كند، باز بايد بداند كه ريشه‏هاى رذالت تا عمق جان وى را فرا گرفته است. از اينرو، پس از تراشيدن سر يا اصلاح سر و صورت، كه رمز ريشه كن كردن صفات رذيله است، اگر حاجى سالك از منزل تخليه نگذشته باشد بايد بداند كه در اين امتحان الهى پيروز نگشته است، گرچه رفع تكليف از او شده باشد. در باب تقصير، پيش از اين سخن گفتيم.

١٢) طواف نساء؛ بواسطه حلق يا تقصير، آنچه براى حاجى حرام بوده حلال مى‏شود، جز بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى، و تحليل اين دو متوقّف بر آن است كه از منا به سوى خانه خدا باز گردد و طواف و نماز طواف و سعى بين صفا و مروه و در پايان طوافى بنام طواف نساء بجاى آورد، آنگاه بوى خوش و تمتّع از غريزه جنسى نيز بر او حلال مى‏شود و شايد رمز آن اين است كه سالك هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجليه و لقاء نيز رسيده باشد، تسلّط او بر غريزه جنسى، احتياج به مقام بالاتر و عنايت افزونتر دارد؛ »وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَو لا اَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ« يوسف صدّيق عليه‏السلام] - »آن زن قصد يوسف را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد - قصد وى را مى‏نمود« يوسف : ٢٤]
كه در امتحانات الهى يكى پس از ديگرى كسب توفيق نمود امّا در برابر غريزه جنسى، احساس ناتوانى مى‏كند و مى‏گويد: اين خدا بود كه مرا نجات داد نه خودم، و اگر او نبود در امتحان باز مانده بودم »وَ الّا تَصْرِفْ عَنّى كَيْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَيْهِنَّ وَ اَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ« بنابراين طواف نساء درس آموزنده‏اى است براى] - »و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، قلب من به آنها متمايل مى‏گردد و از جاهلان خواهم بود« يوسف : ٣٣]
همه سالكان و بويژه جوانان.

١٣) زيارت مدينه؛ پس از اتمام، مكمّل اعمال سالكان، تشرّف به مدينه منوّره و زيارت مرقد پيغمبر اكرم و حضرت زهرا و ائمه بقيع عليهم‏السلام است و حجّ بدون زيارت آنان ناقص و نظير تمسّك به قرآن منهاى ولايت است، از اين جهت در روايات اهل بيت عليهم‏السلام وارد شده است كه زيارت مدينه منوّره، اتمام حجّ است.
[ - وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ٢٥٤ و ٢٥٥]
در قرآن شريف از توسّل به اهل بيت عليهم‏السلام با عنوان »اِبْتِغاءُ الْوَسيلَةِ اِلَى اللَّهِ تَعالى« ياد شده است؛ »يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَةَ« و از] - »اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، پرهيزكارى پيشه كنيد و وسيله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نماييد« مائده : ٣٥]
برترين توسّلات، دعا و استغفار در مراقد و مزارات مطهّر آنان است، كه در حقيقت دعا و استغفار در محضر آنهاست و از موارد ويژه استجابت دعا و آمرزش گناهان، عرض و انجام اين اعمال در محضر منوّر آن حضرات است : »وَ لَو اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً« و از اين جهت در روايات اهل بيت‏عليهم‏السلام سفارش بسيارى بر] - »و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند) به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى‏يافتند« نساء : ٦٤]
زيارت قبور اهل بيت شده است؛ از جمله: حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: هر كس سه روز حضرت رسول صلى الله وعليه وآله وسلم را زيارت كند، بهشت براى او واجب مى‏شود] - وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ٢٨٧]
و نيز در روايتى از حضرت رضا عليه‏السلام مى‏خوانيم كه : »زيارت حضرت رسول، زيارت خداست« و يا در روايت ديگرى از امام صادق عليه‏السلام آمده است كه :] - وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ٢٥٥]
»براى هر امام بر ذمّه پيروانش، عهدى است و به تحقيق، زيارت قبور آن امامان، از نهايت وفادارى شيعيان بدان عهد است، پس هر آن كس كه ائمه‏عليهم‏السلام را - در حالى كه راغب در زيارت آنان باشد - زيارت كند، آن امامان، در روز جزا شافعان وى خواهند بود.
[ - وسائل الشيعه، ج ١٠، ص ٢٥٣]
و مراعات چند چيز براى زائرانى كه به اين توفيق عظيم رسيده‏اند ضرورى است :

١) توجّه به اين كه در محضر آنان هستند، و گفتار و كردار و افكار و نيّات آنها در محضر آنهاست؛ »قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرىَ اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ«] - »بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى‏بينند« توبه : ١٠٥]
از اين جهت بايد با دلى پاك و ضميرى خالص و با ادب در گفتار و كردار و پس از اجازه خواستن، وارد حرم مطهّر شوند؛ »يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِىِّ اِلّا اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ« و شايد حتّى بلند خواندن زيارت در آنجا سزاوار] - »اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد وارد خانه‏هاى پيامبر نشويد مگر با اجازه« احزاب : ٥٣]
نباشد چه رسد به گفتگو با ديگران؛ »لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُمْ فَوقَ صَوتِ النَّبِىّ« ] - »صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد« حجرات : ٢]
و ادب در ايستادن و نشستن بايد مراعات شود؛ نظير كسى كه در محضر آنها مى‏نشيند.
اين آداب از آنروست كه رسول اكرم و ائمه صلى الله وعليه وآله وسلم اصدق مصاديق انسان كاملند و انسان كامل همواره زنده و شاهد است و از اينرو در محضر انور آنان به هنگام اذن دخول مى‏خوانيم: »وَ اَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفائَكَ عليهم‏السلام اَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَونَ مَقامى وَ يَسْمَعُونَ كَلامى وَ يَرُدُّونَ سَلامى وَ اَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعى كَلامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بابَ فَهْمى بِلَذيذِ مُناجاتِهمْ ...«
[ - »و من يقين دارم كه رسول و خلفاى تو در نزد تو زنده‏اند و روزى داده مى‏شوند، مقام مرا مى‏نگرند و كلام مرا مى‏شنوند و سلام مرا پاسخ مى‏دهند و اينك تو بر گوش من از كلام آنان پرده افكنده‏اى ولى باب التذاذ از مناجات با آنان را بر رويم گشوده‏اى « در اذن دخول حرمهاى شريف، كتب ادعيه ]
٢) آمادگى براى رفتن به حرم، براى گرفتن فيض؛ بعبارت ديگر آمادگى براى وصل، چنانكه از علّامه مجلسى قدس سره نقل شده است كه پس از تشرّف به نجف اشرف، پيش از زيارت قبر مطهّر امير مؤمنان، براى آمادگى، روزها را در وادى السلام نجف در مقام قائم - عجّل اللَّه تعالى فرجه - و شبها را در رواق مطهّر حرم، به رياضت مشغول شده و پس از مدّتى با آمادگى به زيارت قبر مطهّر نائل گشته است.
٣) توجّه به اين كه گناه مخصوصاً حقّ الناس موجب دل آزردگى اهل بيت عليهم‏السلام است و اين مضمون كه هر گونه ستم به شيعيان ما در حكم ظلم به ماست، به صورت متواتر در روايات وارد است.
جهت خشنود ساختن اهل بيت عليهم‏السلام به واسطه تصميم جدّى بر اين كه تا بتواند كمك و اعانت به همنوعان و بويژه شيعيان را ترك نكند و تصميم جدّى بر اين كه ظلم و اجحاف به دوستان آنها نداشته باشد و با اين توبه و تصميم وارد حرم شود.
٤) همّت او در زيارات بلند باشد، فقط به خواستن حوائج دنيوى يا اخروى اكتفا نكند بلكه اينگونه حوائج را به خود آنها واگذارد، »عِلْمُهُمْ بِحالِنا حَسْبُنا مِنْ سُؤالِنا« بلكه همّت او اين باشد كه از نور آنها منوّر شود، از ولايت تكوينى آنها در جهت عروج استفاده كند؛ زيرا كسى مى‏تواند به مقام فنا و لقاء برسد كه داراى چند چيز باشد؛ بُراق براى عروج، زاد و راحله براى راه، راهنما براى گم نشدن و رسيدن به مطلوب، و نور براى استفاده كردن از آن در ظلمتها.
براق اين راه براى انسان، بُعد ناسوتى اوست كه به آن جسم مى‏گويند لذا قرآن براى تقويت اين براق سفارش كرده است؛ »وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا«.
[ - »در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را جستجو كن و بهره‏ات را از دنيا فراموش نكن « قصص : ٧٧]
زاد و راحله؛ تقوا و روح خدا ترسى است كه از ديدگاه قرآن بهترين توشه است؛ »تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الّزادِ التَّقْوى«.
[ - »زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه، پرهيزكارى است« بقره : ١٩٧]
و نور اين راه، كه انسان را از ظلمتها نجات مى‏دهد، قرآن است؛ »قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ«.
] - »از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد« مائده : ١٥]
و راهنما، اهل‏بيت‏عليهم‏السلام هستند كه بدون آنها هيچ موجودى به كمال نخواهد رسيد و هيچ انسانى به مقام وصل نائل نخواهد شد.
و در طريق سير و سلوك نيز افرادى كه از اين راهنما استفاده نكردند، بجاى وصل براى آنها قطع حاصل شد و بجاى هدايت، در ظلمات ضلالت گرفتار شدند و از نظر قرآن، اهل بيت عليهم‏السلام و در زمان ما قطب عالم امكان و محور عالم وجود و واسطه بين غيب و شهود حجّة بن الحسن المهدى الموعود - عجّل اللَّه تعالى فرجه - هدايت اين راه را به عهده دارند؛ »وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا«.
[ - »و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى‏كردند« انبيا : ٧٣]
بنابراين، توسّل هم يك امر لازم است و بهترين توسّلات زيارت قبور مطهّر آنهاست.


۴
منزل سوّم : سير من الحقّ الى الخلق

منزل سوّم : سير من الحقّ الى الخلق

اين منزل با بازگشت از مكّه و مدينه به وطن آغاز مى‏گردد و در اين منزل مسئوليت، مشكل‏تر از منزل اوّل و دوّم است؛ زيرا در اين منزل وظيفه سالك، وظيفه پيامبران الهى است چرا كه حاجيان سالك، اينك بايد به تبليغ رسالتهاى الهى در ميان ديگر مردمان بپردازند و اين، عين وظيفه انبيا است؛ »اَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ« در منزل اوّل و دوّم »خود سازى« بود و در اين] - »(پيامبران پيشين) كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى‏كردند« احزاب : ٣٩]
منزل »ديگر سازى« است، و ديگر سازى گرچه متوقف بر خود سازى است امّا به اندازه‏اى مشكل است كه پيامبر گرامى فرمود: »شَيَّبَتْنى سُورَةُ هُود لِمَكانِ قُولِه: فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ وَ مَنْ مَعَكَ«؛ »سوره هود مرا پير كرد چرا كه در اين] - الدر المنثور، ج ٣، ص ٣٢٠]
سوره آمده است تو و »يارانت« بايد استقامت كنيد.
خودسازى (فَاسْتَقِمْ كَما اُمِرْتَ) در سوره شورى نيز آمده است ولى] - شورى: ١٥]
آنچه ريش و محاسن پيامبر صلى الله وعليه وآله وسلم را سفيد گرد، ديگر سازى (وَ مَنْ مَعَكَ) است.
حاجى سالك پس از بازگشت از مكّه و مدينه، بايد آنچه از آنجا به سوغات آورده است ( خودسازى) عملاً به ديگران تزريق كند، گفتار و كردار و روش و منش او سرمشق براى ديگران باشد و اين بهترين هديه او براى ديگران است. حاجى سالك بايد با اهتمامش به فرائض دينى و بويژه نماز، آن هم در مسجد با جماعت، اهميت اين عبادت بزرگ را به ديگران بفهماند، آن حاجى كه در وقت نماز غفلت از نماز دارد و مشغول امور دنيا است، قطعاً از حجّ بهره‏اى نبرده است و قرآن با وى به خطاب عتاب آميز، سخن مى‏گويد؛ »فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون«.
[ - »پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مى‏سپارند« ماعون : ٤ و ٥]
و نيز آن حاجى كه پس از حجّ تارك خمس باشد، نه فقط حاجى نيست بلكه از نظر قرآن، هم مشرك است و هم كافر؛ »فَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكينَ الَّذينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ« و همچنين بانوان حجّ گزارنده، پس از] - »واى بر مشركان، همانها كه زكات را ادا نمى‏كنند و آخرت را منكرند« فصلت : ٦ و ٧]
بازگشت از حج، بايد در حجاب، اسوه و الگوى ديگران واقع گردند.
مرد و زن حاجى بايد اخلاق اسلامى را در خانه و در ميان مردم عملاً تبليغ كنند و عفو و گذشت و ايثار و فداكارى، شعار آنها باشد و به ديگران روش »ديگرگرايى« را كه در قرآن بدان سفارش اكيد شده است بياموزند؛ »لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلُيُنْفِقُ مِمَّا آتاهُ اللَّه« پس به راستى كه] - »آنها كه امكانات وسيعى دارند بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند و آنها كه تنگدستند از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند« طلاق : ٧]
اين منزل سوّم، بسيار مشكل است ولى پاداش آن نيز بهمان اندازه بالاست؛ »مَنْ اَحْياها فَكَأَنّما اَحْيَى النَّاسَ جَميعاً« از اينرو، سالك پس از طى منزل اوّل] - »و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است« مائده : ٣٢]
و دوّم، نكته‏اى را كه بايد در منزل سوّم در نظر داشته باشد، آن است كه اينك حساب وى در نزد خدا و اهل بيت عليهم‏السلام و نيز ديگر مردمان، غير از حساب عموم مردم است و با چشم ديگرى نگريسته مى‏شود.
حضرت آدم عليه‏السلام ترك اولائى بيش نكرد ولى چون از خواص بود و چون آن ترك اولى سزاوار روح مقدّس وى نبود، با خطاب عتاب آميزى؛ »اِهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوّ« از آن مقام عالى (بهشت) به اين مقام دانى (دنيا)] - »همگى (به زمين) فرود آئيد در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود« بقره : ٣٦]
سقوط كرد و نيز حضرت يوسف صدّيق عليه‏السلام با آن مقام و منزلت، براى آن كه در زندان متوسّل به غير از خدا شد، قريب ده سال زندان او ادامه يافت؛ »فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنين« پس اگر سالك حجّ گزارده به وسيله عمل ناروايش] - »چند سال در زندان باقى ماند« يوسف : ٤٢]
ابّهت حجّ را در ميان مردم بى‏رنگ يا كم رنگ كند، گناه او به اندازه‏اى بزرگ است كه معلوم نيست موفّق به توبه شود.
قرآن در مورد چنين حاجى و زائرى مى‏فرمايد : او نظير كسى است كه همه مردم جهان را كشته باشد! »مَنْ قَتَلَ نَفُساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَو فَسادٍ فِى الْاَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً« اين است كه امير مؤمنان عليه‏السلام حجّ را »آزمونى] - »هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است« مائده : ٣٢]
بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى روشنگر و پاكسازى رسا و خالص كننده« مى‏شمارد.
] - ٧١ - نهج البلاغه، خطبه قاصعه. ]
و از حضرت صادق عليه‏السلام منقول است كه پس از برشمردن اسرار حجّ كه ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستيم، مى‏فرمايد : »وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجِّكَ هذا وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذى عاهَدْتَ بِهِ مَعَ رَبِّكَ وَ اَوجَبْتَهُ اِلى يَومِ الْقيامَة« پس از حج گزاردن بر اسرار و مراتب و منازل آن كه در سفر] - مصباح الشريعه، باب ٢٢]
سلوكى‏ات، به چنگ آورده‏اى، و نيز بر وفاى عهدى كه در آن سفر روحانى و عرفانى با خداى خود، برقرار كرده‏اى، استقامت پيشه كن و تا روز قيامت بر آنها پايدار باش.
«والسلام على عباداللَّه الصالحين»


۵